چنان که می دانیم وندهای اشتقاقی از نظر تاثیری که بر مقوله دستوری واژه پایه (واژه ای که وند به آن افزوده می شود) دارند به دو گروه تقسیم می شوند: مقوله گذران، مقوله ناگذران. مقوله گذران وندی اشتقاقی است که با افزوده شدن به پایه مقوله دستوری آن را تغییر می دهد، مثلا اسم را به صفت تبدیل می کند؛ مانند مثال های زیر: اسم + مند ? صفت: هنرمند، دانشمند، خردمند؛ اسم + ناک ? صفت: خطرناک، طربناک، وحشتناک؛ اسم + گین ? صفت: غمگین، شرمگین، سهمگین. مقوله ناگذران وندی اشتقاقی است که مقوله دستوری پایه را تغییر نمی دهد؛ مانند مثال های زیر: اسم + - گاه: آموزشگاه، درمانگاه، پژوهشگاه اسم + - یت: بشریت، اسلامیت، انسانیت اسم + - دان: آتشدان، قلمدان، گلدان
از کارکردهای شگرف سبکشناسی در بررسی متون ادبی فارسی جداسازی شاعران هنرمند و مبتکر از شاعران مقلد است. باتوجه به همین موضوع میتوان آثار ممتاز و دست اول را از نمونه های مشابه و نزدیک به آنها به آسانی باز شناخت. این آسان بودن البته به میزان تسلط و تخصص و مطالعة سبکشناس برمیگردد. برای آنکه در یک مقیاس محدود، اما دقیق، بتوان تصویرآفرینی و هنرنمایی شاعران صاحب سبک و مقلدانشان را نشان داد باید یک مضمون یا تصویر واحد را در همة آنها مطالعه، بررسی و ارزیابی کرد؛ آنگاه، تفاوت تصویرهای ادبی و مبتذل، خود را نشان خواهد داد. در این مقاله تصویر طلوع خورشید به عنوان تصویر واحد در شعر فارسی از رودکی، تا شاملو، بررسی و علت و زمینة شکل گیری تصویرهای مربوط به طلوع خورشید در شعر هر شاعر توضیح داده شده است. از نتایج این مقایسه، آشکار شدن علت در حاشیه ماندن برخی شاعران به سبب تکراریبودن نوع تصاویر و مضمون های شعرشان و همچنین نشان دادن این واقعیت است که خورشید در شعر برخی شاعران به کدام دلایل اصلاً طلوع نکرده است
جامی در میان مردان متصوف جایگاهی ممتاز دارد. او از یک سو با پیش گرفتن نوعی پارسایی پرخلوص، از سلسله صوفیان دروغین بیرون می آید، از سوی دیگر با ابراز دغدغه و نگرانی از معاش و معشیت انسان ها و معضلات و موانع زندگی آنان، تصوف را با زندگی و زمین آشتی می دهد، برخلاف بسیاری از نام آوران این آیین، دامن از درگیری با زمانه خود در نمی چیند! یکایک عوامل و انگیزه های اضمحلال و انحطاط زندگی مردم را در نظر می آورد، بر روی ریشه ها و رخنه گاههای آن انگشت می نهد، و بدین گونه الگویی ارزشمند از صوفی گری را عرضه می دارد که آن از دغدغه های دینی و عارفانه، بدون امعان نظر به دغدغه های روزگار، راه به جایی نمی برد.
شرح سفر «ارداویراف» پرهیزگار به بهشت و دوزخ در متن اوستایی آن و زندگینامه خود نوشت قدیس «اگوستین» در قرن چهار میلادی بر راویانی دلالت دارد که قواعد مخاطب پسند را در زمانه اش با سازمان بخشیدن به داستان «متن» به کار بستند که کماکان قابل خوانش و بازخوانی است. گردآوری این اجزا و پویش های پراکنده و ناهمساز در کلیتی با معنا، دقتی را حکایت میکند که روایت خوانند. مفهوم روایت و ساز و کارهای روایت گرانه توجه بسیاری از متفکران را خصوصا در دهه های اخیر به خود جلب کرده است. علاقه و رویکردی که در حوزه های فکری متفاوت چون سینما و درام، فلسفه، اسطوره شناسی، نظریه تاریخ، نظریه ادبی و ... کار ویژه های خود را پیدا کرده و همچنان خواهد یافت.