"این مقاله براساس بخشی از نتایج پژوهشی که با عنوان «طراحی سیستم خطمشیگذاری دولتی برای تحقق عدالت اجتماعی، بر مبنای مدل حکومت حقمدار علوی در نهجالبلاغه » انجام شده است، توسعه پیدا کرده است.
معمولاً هر سیستم خطمشیگذاری عمومی براساس مجموعهای از اصول و گزارههای مبنایی طراحی میشود. اصولی که تحت¬تأثیر آموزههای مکاتب فلسفی سیاسی غالب در محیط اجتماعی خود شکل میگیرند؛ آموزههایی که ممکن است تحت¬تأثیر فراگردهایی چون مجادلات ایدئولوژیک، گفتمانهای اخلاقی یا اجماع نظرهای عقلانی تدوین شوند.
در حالی که اگر هدف از پیافکنی یک آموزه عدالتگرا، نیل به یک سیستم مطمئن مبتنی بر حق و حقیقت باشد، بعید است که چنین فراگردهایی کارساز باشند؛ زیرا حقگرایی متضمن رعایت استلزامهای منطقی در استخراج گزارهها و پیریزی یک نظام علمی معتبر است. از این رو توصیه میشود که در سیر حقگرایی به حقمداری از روش تحلیل منطقی استفاده شود. به¬این ترتیب مجموعهای از اصول عقلانی معتبر به مثابه اصول منطقی مبنایی مدنظر قرار گرفته، قضایایی بهطور منطقی از آنها استنباط شوند.
در این تحقیق ضمن استفاده از روش تحلیل منطقی و روش مطالعه تطبیقی، از متن کتاب نهجالبلاغه به مثابه متن اولیه و اصلی برای استخراج گزارههای منطقی معرف عدالت حقمدار استفاده می شود.
حاصل کار، استخراج و تدوین پنج اصل زیربنایی و استنباط نوزده قضیه منطقی از اصول مذکور بود که در قالب نظام منطقی نهایی عدالت حقمدار، مبنای مناسبی را برای مقایسه آموزههای این نظام با سایر آموزههای محاط بر دیگر سیستمهای خطمشیگذاری عمومی ارائه می¬کند.
در جریان تحقیق، اصول زیربنایی اعلامیه جهانی حقوق بشر به مثابه یکی از بهترین دستاوردهای علمی بشر در قلمرو علم حقوق و اخلاق با اصول زیربنایی آموزه حقمدار مقایسه شد و به ارزش حقگرایی در سیر دانشافزایی تأکید شد."
"اسلام در روزگاری پدیدار شد که سراسر سرزمین جزیرهالعرب در زیر حکومت قبایل، دوران سختی را پشت سر میگذاشت. فرهنگ قبیله، آداب و رسومی را بر مردم تحمیل کرده بود که مردم در زیر بار آن توان راه رفتن، به رشد و تعالی دست یافتن و به مقصد انسانی رسیدن را از دست داده بودند.
اسلام از همان آغاز به از هم پاشیدن نظام قبیلگی و ویران کردن ساختار قبیله همت گماشت و چون این ساختار کهنسال (و منظم در سراسر زندگی مردم) در مکه آسیبناپذیر و غیرقابل فروپاشی به نظر میرسید، پیامبر گرامی اسلام به یثرب هجرت کرد. یثرب جایگاه دو تمدن کهن یمنی و بنیاسرائیلی بود که آن دو تمدن نیز با گذشت سدهها، تحت تأثیر فرهنگ قبیلگی به صورت دو فرهنگ بسته و از ریشه گسسته درآمده بودند.
یثرب، «مدینهالنبی» نامیده شد که گویای پاگذاشتن عرب بدوی به مدنیتی نوین و مدیریتی مدنی بود. پیامبر (ص) با این شیوه توانستند تا در آنجا نظام قبیله را از هم جدا کنند. بنابراین تا سال هشتم هجرت، پس از تعلیم آیات وحی و جنگهایی چند، ساختار قبیله و مدیریت آن نیز از هم فرو ریخت. در نتیجه این فرهنگ که در ژرفای وجود سران قریش باقی مانده بود، پس از پیامبر تجدید سازمان کرد و زنده شد.
امام علی (ع) با رسیدن به خلافت و به دست گرفتن زمام امور مسلمانان، به تجدید حیات برنامه پیامبر اکرم (ص) کمر بست و به همه کارگزاران و فرمانداران خویش، شیوه اجرایی مدیریت (انسانی – اسلامی) مدنی را آموخت. حضرت علی (ع) با نوشتن «عهدنامه کشورداری» نوین به مالک اشتر، این مدیریت را با همه جزئیات ترسیم کرد که راهنمای عملی است برای مدیران همه عصرها، نسلها و در همه شرایط و جایها."