آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

ماکس وبر، جامعه‌شناس سرشناس آلمانی، در بررسیهای جامعه‌شناسی سیاسی برای اولین بار واژه سلطانیسم را بکار برد و مراد او اکثر نظامهای پاتریمونال در خاور نزدیک بود که با انواع مشابه خود در شرق دور و سایر حوزه‌های جغرافیایی کمی تفاوت داشت. هر چقدر که اعمال سلطه در نظامهای اقتدارگرا بیشتر بر رأی و اختیار حاکم مبتنی شود، خصایص سلطانسیم در آن بیشتر می‌شود. بنابراین ممکن است یک فرمانروا یا پادشاه در مقطع یا مقاطعی از حکومتش صرفاً پاتریمونال (پدر سالار) باشد و در مقاطعی سلطانیست (خودکامه) عمل کند. دوره‌های اعظم حکومت پهلوی اول و دوم ویژگیهای سلطانیسم داشت که در آن، نخبگان تنها حائلی میان شاه و سایر طبقات اجتماعی محسوب می‌شوند نه بخشی از پایگاه اجتماعی شاه.

سلطانیسم دارای ویژگیهای جدائی‌ناپذیری می‌باشد که در بررسی جامعه‌شناختی اینگونه نظامها از آنها به ویژگیهای همزاد تعبیر می‌کنند.

برای آشنائی با نظریات اندیشمندان جامعه سیاسی در مورد نظامهای سلطانی و پاتریمونال و تطابق رژیم پادشاهی ایران قبل از انقلاب با اصول آن مقالة زیر مورد توجه شما قرار خواهد گرفت.

ولتر:«هیچ پادشاهی مطلقا مستبد نبود حتی در ایران. اما هر شاه گستاخ و ریاکاری که وزرایی گرد می‌آورد در اندک زمانی مستبد می‌شود.»

نظریات ماکس وبر به عنوان یکی از متفکران بزرگ قرن در موارد متعددی محققان را جهت تبیین مسایل سیاسی به ویژه در کشورهای جهان سوم یاری می‌نماید. بیشتر نظریات او در زمینه تقسم‌بندی دولتهای سنتی و تبیین ویژگیهای آنان مورد توجه تحلیلگران داخلی و خارجی مسایل ایران قرار گرفته است. تمرکز ویژه این تحلیلگران نیز در خصوص بررسی دولت سلطانیسم پاتریمونیالی می‌باشد. از آنجاکه ویژگیهای دولتهای سلطانی و پاتریمونیال به یکدیگر نزدیک هستند معمولا آنها را در یک بخش مورد بررسی قرار می‌دهند. از طرف دیگر باید توجه داشت که سلطانیسم مترادف با نئوپاتریمونیالیسم(Neo Potrimonialism) می‌باشد که به همین دلیل برخی تحلیلگران از اصطلاح سلطانیسم و برخی دیگر از واژه نئوپاتریمونیالیسم جهت نامیدن دولتهای پهلوی استفاده می‌کنند. همچنین اصطلاح کلاینتالیسم(Clientelism) یا حامی پروری نیز جهت تبیین دولتهای پهلوی به خصوص پهلوی دوم به کار می‌رود. نظام سلطانی در گونه‌شناسی سیاسی ماکس وبر یکی از انواع نظامهای پاتریمونیال به شمار می‌رود. خوان لینز هم نظامهایی را که از تمامی ابعاد با حکومتهای غیر دموکراتیک متمایز به نظر می‌رسند، نظامهای سلطانی می‌نامد. این اصطلاح را نخستین بار ماکس وبر ابداع کرد و برای اشاره به حالت افراطی پاتریمونیالیسم(نظام موروثی) به کاربرد که در طبقه بندی سه گانه او- از اقتدار مشروع- شکلی از اقتدار سنتی محسوب می‌گردد.1 از نظر ریشه شناسی اصطلاح «سلطانیسم» شرقی است و به همین دلیل هارتلین واژه نئوپاتریمونیالیسم مطلق را به جای نظام سلطانی پیشنهاد کرد. برای وبر جایگاه کلاسیک نظام سلطانی خاور نزدیک بود و شاید به همین دلیل وی برای توصیف این نظام، اصطلاحی برگرفته از زبان عربی را برگزید.2 این واژه وجوه مشترکی با پاتریمونیالیسم(پدرسالاری)3 دارد  ولی با این وجود دارای تفاوتهایی با آن نیز می‌باشد. برخی پژوهشگران معتقدند رژیم پاتریمونیال و سلطانی نظامهایی هستند که قدرت سیاسی در آنها کاملا در دست فرمانده یا دیکتاتوری متمرکز است که اجازه استقرار هیچ گروه با ثبات سیاسی را در جامعه نمی‌دهد.4 به هرحال برخی تحلیلگران آنها را به یک معنی به کار برده و یا به جای یکدیگر یا در کنار یکدیگر به کار می‌‌برند. از طرف دیگر برخی معتقدند که نظام پاتریمونیال که وبر آن را مترادف با مفهوم سلطانیسم به کار می‌ برد نشان دهنده یک نظام سیاسی پیچیده‌تر است که در آن اقتدار پاتریمونیال(موروثی) به وسیله شبکه غیرقابل رویتی از اقتدار اداری اعمال می شود. باید بدین نکته توجه داشت که در هر دو نظام پاتریمونیال و سلطانیسم تاکید بر قدرت مطلقه و اطاعت محض رعیت از حاکم است. نظام پاتریمونیال در مقایسه با حکومت سلطانی کمتر شخصی و خرافاتی می‌باشد.5 برهمین اساس ترنر معتقد است هرگاه اقتدار پاتریمونیال بتواند خود را از محدودیتهای سنتی به طور مطلق برهاند سلطانیسم نامیده می‌شود. 6 نظامی که در آن برخی گرایشهای سلطانی وجود دارد اما حلقه حامیان گسترده‌تر و آزادی عمل فرمانروا کمتر می‌باشد، باید نئوپاتریمونیال نامید.7‌به عبارت دیگر وبر نظامی را که در آن سلطه عمدتا و در اصل سنتی است- هرچند اِعمال این سلطه با توجه به استقلال شخصی حاکم صورت گیرد- پاتریمونیال می‌نامد. اما در نظام سلطانی سلطه در اصل براساس تشخیص و به دلخواه و مبتنی بر رای و اختیار حاکم است که آن را از دیگر شکلهای نظام اقتدارگرا جدا می‌کند.8 به طور کلی می‌توان گفت نظامهای نو سلطانی، گونة افراطی شکلهای نئوپاتریمونیال حکومت به شمار می‌روند.9

 

شکل حکومت

نوع اقتدار

شکل افراطی

سنتی

پاتریمونیالیسم

نظام سلطانی

مدرن

نئوپاتریمونیالیسم

نظام نو سلطانی

 

در مجموع آنجا که اقتدار حاکم از سنتها فراتر رفته و در عمل قائم به شخص می‌شود باید مفهوم سلطانیسم را به کار برد. یعنی اینکه؛ فرمانروا دیگر مقید به سنتها نیست اگرچه مشروعیت خود را از سنتها گرفته باشد که این مساله نیز در تاریخ ایران موارد متعددی دارد.10‌دولتهای سلطانی ویژگیهایی دارند که بر مشخصات دولتهای پهلوی به ویژه پهلوی دوم منطبق می‌باشد. اما در ابتدا باید گفت که کل دوران رژیم پهلوی را نمی‌توان سلطانی نامید. به طور دقیق دوران سلطانیسم رضاشاه از 1933 تا 1941.م و دوران سلطانیسم پسرش در فاصله سالهای 1963 تا 1977.م بود.11 در ادامه ضمن بیان ویژگیهای نظامهای سلطنتی به طور مصداقی به سلطانیسم رضاخان و محمدرضا شاه خواهیم پرداخت.

1- پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی

فرمانروایان نظامهای سلطانی نخستین بار با حمایت گروههای کاملا مشخص به قدرت می‌رسند. به عنوان مثال رضاشاه در تصرف تدریجی قدرت از پشتیبانی بخش قابل ملاحظه‌‌ای از ایرانیان آگاه به مسایل سیاسی از جمله چپیها برخوردار بود. در ایران برکناری بیشتر همکاران مدرن گرای اولیه رضاشاه در سال 1933 ]مثل داور، فرمان فرما، تیمورتاش [ و انقلاب سفید در سال 1963‌]روی آوردن محمدرضا شاه به تکنوکراتهای جدید مانند حسنعلی منصور، هویدا، آموزگار و[… سرآغاز دوره حکومت سلطانی این دو شاه بود.12‌ دلیل بنیادین سربرآوردن سلطانیسم در دوران پهلویها ضعف مالکیت خصوصی و در کنار آن فقدان طبقات مستقل و نیرومند به عنوان پایگاه اجتماعی جهت شکل‌گیری یک دولت خودکامه یا دموکرات بود. همچنین بی ثباتیهای داخلی و کمک خارجیها به نظام پهلوی پیدایش نظام سلطانی را در ایران تقویت کرد.13

به هرحال دوره رضاشاه از سال 1312.ش به نظام سلطانی مستبدانه تغییر یافت و مردانی که ستون اصلی نظام جدید را فراهم کرده بودند همگی قربانی آن شدند. از سوی دیگر سالهای 1342 الی 1356.ش دوره حکومت سلطانی محمدرضا شاه به شمار می‌رود. دو عامل اصلی ذیل این دگرگونی بنیادین را امکان پذیر ساخت؛ نخست اصلاحات ارضی، مالکان بزرگ را به عنوان یک طبقه اجتماعی مستقل از میان برداشت و قدرت اجتماعی- سیاسی آنها را مستقیما به دولت انتقال داد. عامل دوم جریان فزاینده درآمدهای نفتی بود که مستقیما به دولت پرداخت می‌شد. متعاقب این روند شاه بیش از پیش از اقتصاد و جامعه مستقل شد در حالیکه اقتصاد و جامعه به گونه‌ فزاینده‌ای به او و تصمیماتش وابسته گردید. بر این اساس باید گفت که تغییر از اقتدارگرایی به نظام سلطانی در این دوره نتیجه رها کردن اتحاد پیشین شاه با بزرگ مالکان و استقلال فزاینده او از اقتصاد داخلی به علت افزایش درآمدهای نفتی بود.14

 

2- خودکامگی(ریاکاری قانونی)

فرمانروایان پاتریمونیال که مدعی اقتدار سنتی هستند بر نظامهای سیاسی مبتنی بر قواعدی که به لحاظ تاریخی به صورت قانون درآمده‌اند- به ویژه قوانین عرفی- تکیه کرده و عموما قوانین اساسی مدرن را نادیده می‌گیرند. ظاهر قانونی نظامهای سلطانی به این معناست که آنها به قوانین اساسی احترام می‌گذارند.15 با این توضیح که حفظ ظواهر دموکراتیک نظیر مجلس(ملی و سنا)، انتخابات، احزاب، اتحادیه‌ها و دیگر ابزارها و نهادهای دموکراسی بخشی از ویژگی نظامهای سلطانی می‌باشد. در حقیقت حاکمیت و قدرت واقعی در دست حکومت است و همه نهادهای دموکراسی به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت نظارت حکومت فعالیت می‌کنند. به عنوان مثال نخست وزیران حکومت پهلوی، نخست وزیر کشور نبودند بلکه نخست وزیر محمدرضا پهلوی به شمار می‌رفتند. برای توضیح بیشتر این مساله، خاطرات دولتمردانی همچون اسدالله علم، هویدا، خلعتبری، عالیخانی و بسیار گویا و روشنگر است.

کارکرد مفهوم سلطانیسم برای قدرت سیاسی ایران دو وجه عمده دارد. یکی کارکردی است که در نهایت به احیای سلطانیسم ختم می‌شود و دیگری کارکرد مدرنیزاسیون می‌باشد. به این معنا پس از کودتای سوم اسفند 1299.ش سلطانیسم مدرن ایرانی شکل می‌گیرد. حاکمیت سلطانی به دلیل اینکه سنت سلطنت را احیا می‌کند مشروعیتش را از آنجا می‌گیرد اما از شیوه‌های مدرن نیز استفاده می‌کند.16 به عبارت دیگر می‌توان آن را باز تولید حاکمیت گذشته در لفافه ابزارهای مدرن نامید.

مساله خودکامگی نظامهای سلطانی مانند نظام پهلوی در ساخت اداری هم نفوذ می‌کند. ماروین زونیس در این باره می‌نویسد:«در رژیم شاه اقتدار سیاسی در شخص پادشاه متمرکز بود. او به کمک حدود سیصد نفر از نخبگان سیاسی نظام را اداره می‌کرد این نخبگان حایلی بین شاه و سایر طبقات اجتماعی بودند و همچون تسمه نقاله دستورات و خواست او را به مرحله اجرا در می‌آوردند. شاه برای حفظ نظام، اساس را برعدم مشارکت سیاسی گذاشت و در جهت بروکراتیزه کردن نظام گام برداشت. اما از آن سو در عین آنکه سازمانهای لشگری و کشوری به طور مدام فعالیت توده‌های مردم را کنترل می‌کردند، خود شاه به طور فزاینده‌ای اقتدارش را بر دیوانسالاریهای دولتی و نظامی می‌افزود. یکی از آثار چنین شیوه‌ای اعمال اقتدار سیاسی، کاهش توان و قابلیت نظام اداری ایران به عنوان ابزار رسیدن به هدفهای توسعه بود.»17 به طور کلی باید گفت نظام پهلوی پایبند به قانون نبود و امکان نامحدودی در اِعمال قدرت داشت.

3- اتکا به قدرت خارجی

ویژگی فوق نتیجه پایگاه اجتماعی محدود نظامهای سلطانی می‌باشد و بر همین اساس رهبران نظامهای سلطانی حمایت ابرقدرت خاص را جانشین پایگاه قدرت داخلی می‌کنند. در ارتباط نزدیک رهبران نظامهای سلطانی ایران با ایالات متحده آمریکا تردیدی وجود ندارد اما نباید چنین نتیجه گرفت که آنها کاملا دست نشانده آمریکا بودند. براساس خاطرات امیر اسد الله علم کاملا روشن می شود که برخی مواقع شاه در اوج قدرت خود از آمریکا دستور نمی‌گرفت و حتی شبکه‌ای از حامیان قدرتمند در محافل درونی واشنگتن برای اعمال نفوذ در سیاست آمریکا ایجاد کرده بود.18 در مجموع ما در این دوران با یک تجربه کاملا جدید و تا حد زیادی استثنائی مواجه هستیم که می‌توانیم آنرا سلطانیسم وابسته بنامیم. 

ویژگی خاص این سلطانیسم علاوه بر مدرن بودن وابسته بودن آن است. سلطانسیم وابسته یا وابستگی سلطانی با ورود سلطنت پهلوی به صحنه تاریخ ایران آغاز می‌شود. بنابراین، سلطانیسم مدرن در ایران همزمان با هنجار شدن حمایت و دخالت یک نیروی مدرن بین المللی در امور کشور ظهور می‌یابد.19 چنانکه در دوره حکومت محمدرضا شاه در مرحله اقتدارگرایی و به ویژه در مرحله سلطانی، اروپاگرایی رسمی و سنتی ایران جای خود را به آمریکاگرایی محض داد.20 به طور کلی ویژگی ساختاری نظام سلطانی پهلوی را می‌توان به شکل جدول ذیل ترسیم کرد:21

موارد

نفوذ شبکه

نفوذ شبکه

وابستگی فرمانروا

پیامدها برای رژیم

حکومت

 سلطانی

حمایت از فرمانروا در دولت

حاکمیت فرمانروا بر جامعه

فقط به یک حامی ابر قدرت

از طریق وابستگی به قدرت خارجی

ایران

زیاد

زیاد

زیاد

ثبات سیاسی

 

 

4- اتکا به ایدئولوژی ناسیونالیسم

 

نظامهای سلطانی نظیر حکومتهای پهلوی به دلیل مشکلات مشروعیتی مجبور به اتخاذ ایدئولوژی ناسیونالیستی جهت ایجاد مشروعیت و حفظ قدرت برای خود می‌شوند. چنانکه نظام پهلوی از سال 1312.ش سیاستهای: ناسیونالیسم رومانتیک، پان ایرانیسم، بازگشت به ایران باستان در تمامی بخشها، سیاست اسلام زدایی، ستیز با زبان عربی، برگزاری جشنهای شاهنشاهی، ایجاد تاریخ جعلی شاهنشاهی 2500 ساله و را اتخاذ کرد.

5- کیش گرایی یا شخصیت گرایی

الف) کیش شخصیت آشکار پیرامون رهبر

1-      آرزوی فرهمندی داشتن مانند؛ لقب آریامهر برای محمدرضا شاه پهلوی

2-      رهبران نظامهای سلطانی دوست دارند متفکران بزرگی به شمار آیند و کتابهای بسیاری را با سخنرانیها وعکسهایشان پر کنند مانند؛ کتاب انقلابهای سفید و تمدن بزرگ محمدرضا پهلوی

3-      تعالی بخشیدن به افتخارات باستانی ملت مانند تاکید شاهان پهلوی بر میراث باستانی ایران

4-      تاثیر بر آثار جغرافیایی، چنانکه در دوره پهلوی ارومیه و انزلی، رضاییه و بندر پهلوی نامیده شدند.

ب) گرایش به سوی دودمان گرایی:

 منظور از دودمان‌گرایی نقش برجسته اعضای خانواده حکومت در این نظامهاست چنانکه در حکومت پهلوی اعضای خانواده آنها نظیر اشرف پهلوی، فرح و نقش برجسته‌ای به ویژه در زمینه‌های اقتصادی داشتند. دلیل این امر آن بود که پهلویها احساس می‌کردند تنها می‌توانند به نزدیکان خود اعتماد کنند.22 از طرف دیگر باید توجه داشت که معمولا بنیانگذاران نظامهای سلطانی همچون رضاشاه تحصیلات محدودی دارند و از یک خانواده حاشیه‌ای برخاسته و تحرک صوری آنها نیز معمولا از طریق «مجاری اتفاقی» رخ داده است. اینگونه زمامداران معمولا زیرک هستند اما از نظر اخلاقی بی پرنسیب، بی اعتماد و کینه‌جو بوده و اغلب توانایی حیرت انگیزی در دروغ گفتن دارند. چنانکه رضاشاه و به خصوص پسرش محمدرضا  پهلوی در این زمینه شهرت داشتند.23

6- تیره شدن و آمیختگی مرز میان نظام و ملت

در نظامهای سلطانی شخص مسول، صرفا در برابر سلطان و نه در برابر مردم پاسخگوست. از طرف دیگر در این نوع نظامها امنیت شغلی وجود ندارد و یک فرد مسول به خاطر تمرد از سلطان یا عدم اعتماد شاه به راحتی برکنار می‌شود. بنابراین مسولان، معمولا سعی در جلب رضایت شاه دارند چراکه می‌دانند مسولیت و قدرت آنها ناشی از رحمت و لطف شاه می‌باشد. به همین دلیل وفاداری آنها به سلطان برپایه ترس و پاداش شکل می‌‌گیرد. از آنجا که مسولان نظام نماینده هیچ طبقه یا گروهی نیستند در نتیجه از هر گونه پایگاه اجتماعی محرومند.

به طور کلی حکومت سلطانی با نوعی عقلانی کردن اداره امور تا آنجا که این عقلانی کردن توانایی فرمانروا و نزدیکانش را جهت استفاده از منابع جامعه افزایش می‌دهد سازگار است. اما اگر تکنوکراتها همچون کارگزاران اواخر دهه چهل شمسی(نظیر عالیخانی) سعی کنند در برابر شیوه‌های نگرش مسلط نظام مقاومت کنند به حاشیه رانده می‌شوند همانگونه که عالیخانی نیز مجبور به استعفا از وزارت اقتصاد گردید.

7- ایجاد شبکه حامی پرور

نظامهای سلطانی به دلیل احساس کمبود مشروعیت یک شبکه‌ اقتصادی جهت رفع بحرانهای نظام از طریق حمایتهای مالی ایجاد می‌کنند تا در مواقع لزوم ضمن استفاده از آن با اتخاذ سیاست حمایتهای اقتصادی و رفاهی کسب مشروعیت ‌کنند. اما باید توجه داشت که نظامهای سلطانی از لحاظ میزان نفوذ شبکه حامی پروری در جامعه مدنی و جذب نخبگان اجتماعی از طریق پاداشهای مادی با یکدیگر فرق دارند. چنانکه محمدرضا شاه با ایجاد سیاستهای یارانه‌ای، ایجاد سازمانهایی مانند بنیاد پهلوی24‌و به طور کلی با دادن خدمات اجتماعی و رفاهی توانست تا حدودی حمایت مردم را(‌‌البته صرفا در زمینه اقتصادی تا سال 1356) به خود جلب کند ولی با انسداد و عدم توسعه سیاسی، نخبگان و روشنفکران کشور را از خود طرد کرد.

8- توسعه اقتصادی نامتوازن یا سرمایه تحریف شده

اگرچه برخی نظامهای سلطانی دوره‌هایی از رشد اقتصادی قابل ملاحظه‌ای را تجربه می‌کنند اما در دراز مدت شخص‌گرایی و فساد نظام سیاسی بر توسعه اقتصادی آنها تاثیر منفی برجای می‌گذارد. این حکومت به وسیله کنترل بر خدمات اساسی، مالکیت انحصاری کالاهای حیاتی، ضبط و محاصره آشکار اموال مردم و کشور را اداره می‌کند. افزون بر این، نظام سلطانی مسولیت‌ پذیری و پیش بینی پذیری را تضعیف کرده و مانع انباشت پیوسته سرمایه می‌شود. نظامهای سلطنتی در صورتی شانس بقا دارند که بتوانند از منابع قابل ملاحظه‌ای استفاده کنند که به نیروی کار صنعتی،  طبقه کارفرما، دستگاه اداری مدرن، شهرنشینی و گسترش آموزش و پرورش نیاز دارند.25‌به همین دلیل رضاشاه و محمدرضا شاه جهت تثبیت قدرت خود اقدام به توسعه ادارات کشور، ایجاد سازمانهای نظامی نوین، مدرن کردن حمل و نقل و ارتباطات، ایجاد دانشگاه و مراکز علمی جدید و کردند. ولی باید توجه داشت که اگر رضاشاه و پسرش اقدام به نوسازی کشور کردند، توسعه را تا آنجا می‌خواستند که قدرت آنها را کاهش ندهد. چنانکه محمدرضا پهلوی از 1349.ش موانعی در مسیر توسعه اقتصادی کشور به وجود آورد چراکه به تدریج طبقه متوسط و بورژوایی در حال شکل‌گیری بود که برای قدرت رژیم خطرناک تلقی می‌شد. به همین دلیل شاه سیاستهایی از قبیل سهیم کردن کارگران در کارخانه‌ها، مبارزه با گرانفروشی و  را به وجود آورد. از طرف دیگر رژیم پهلوی توسعه‌ای را خواستار بود که تحت نظارت و کنترل خودش باشد نه اینکه توسط عده‌ای دیگر برنامه‌ریزی و اجرا شود. برهمین اساس   برخی سیاستها و برنامه‌ریزیهای اقتصادی کشور- مانند برنامه پنجم- با صلاحدید محمدرضا شاه تغییر کردند. به طور کلی در زمان حکومت پهلوی ملاحظات سیاسی در تدوین، اجرا و نظارت برنامه‌ها و استراتژیهای توسعه دخیل بودند. با نگاهی به خاطرات اسدالله علم در زمینه اصلاحات ارضی و خاطرات علی نقی عالیخانی در زمینه برنامه‌ریزی اقتصادی(49-1341.ش) این مساله به وضوح مشاهده می‌‌شود. علاوه بر موارد فوق توسعه و نوسازی کشور همگام با فساد گسترده‌ای بود که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

9- فساد

با بررسی نظامهای سلطانی به نظر می‌رسد که یکی از ویژگیهای ذاتی این نوع نظامها فساد می‌باشد. چنانکه برخی کلاینتالیسم(به عنوان یکی از ویژگیهای سلطانیسم) را به فساد و قانون شکنی تعبیر می‌کنند.26 اکثر متخصصان سیاسی همانند هانتینگتون قائل به ویژگی فساد این نوع نظامهای می‌باشند27‌و آنها را دوقلوهای جدانشدنی می‌دانند. به عنوان مثال در زمان محمدرضا شاه فساد رسمی چشمگیری وجود داشت تا آنجا که بسیاری از مقامهای دولتی و سیاستمداران درگیر اختلاس و خرید و فروش مشاغل دولتی بودند که این حالت تا سطوح پایین سلسله مراتب اداری و نظامی را نیز در بر می‌گرفت.28‌رشد اقتصادی دهه 1960.م همراه با سربرآوردن سلطانیسم اوضاع را وخیم‌تر کرد و درآمدهای سرشار نفتی در دهه 1970.م همراه با اوج گیری سلطانیسم، فساد رسمی را به سطح بی‌سابقه‌ای رساند.29 ‌این فساد شامل اختلاس و رشو‌ه خواری در سطح گسترده به خصوص در راس حکومت، شرکت خانواده پهلوی در سهام کارخانه‌ها و موسسات خصوصی و دولتی، فساد اداری و اخلاقی می‌شد. به دلیل فساد خانواده حاکم پهلوی برخی خانواده‌های دیگر نیز نظیر ثابت، خیامی، طوفانیان و به ثروتهای کلانی دست یافتند.

10 بحران حاکمیت

از دیگر ویژگیهای نظامهای سلطانی در سراسر تاریخ معاصر موضوع استقلال مبهم آنهاست چراکه آنان اغلب مورد احترام همسایگان قدرتمندتر خود قرار نداشتند. بنابراین از نظر توسعه سیاسی، این حکومتها بحرانهای حاکمیت مداومی را متحمل نشده‌اند.30‌ ایران در زمان پهلوی با اکثر کشورهای همسایه به خصوص عراق رابطه خوبی نداشت و کشورهای همسایه ضعیف‌تر مانند قطر، امارات متحده عربی و به دلیل قدرتمندی ایران و حمایت آمریکا از رژیم پهلوی از آن اطاعت می‌کردند و حتی الامکان اختلافات خود با رژیم ایران را بروز نمی‌دادند. با این وجود ایران در زمان رژیم پهلوی به دلیل وابستگی چندین بار مورد اشغال نیروهای خارجی قرار گرفت. علاوه بر این رژیم پهلوی به دلیل وابستگی، جهت کنترل جامعه به سرکوب و خشونت روی آورد. چنانکه در طول دوران پهلوی چندین نیروی سرکوب از جمله ساواک، گارد جاویدان، بازرسی شاهنشاهی و تشکیل شد و نیروهای نظامی ایران به صورت تصاعدی گسترش یافت. اما در مجموع باید گفت این نوع نظامها- نظیر رژیم پهلوی- به دلیل بحران حاکمیت هنگامی که با چالشهای جدی فرهنگی و ایدئولوژیکی روبرو شوند، به سرعت فرو می‌پاشند.

11- آینده مبهم نظامهای سلطانی

به دلیل میراث ویرانگر نظام سلطانی از قبیل فساد جامعه و عدم مشروعیت افراد و نهادها، فقدان دستگاه بروکراسی، پلیس و ارتش قدرتمند و متکی به خود، گستردگی عادات خشونت، بی اعتمادی و فقدان همبستگی اجتماعی، آینده این نوع نظامها مبهم می‌باشد و احتمال اینکه این نظام بعد از انقلاب به دموکراسی روی آورند آسان نخواهد بود.31‌به طور کلی رژیم سلطانی از یک سو به علت بی اعتنایی به پایه‌های مشروعیت سنتی خود و از سوی دیگر به علت حذف کلیه گروههای صاحب امتیاز از صحنه سیاسی و اجتماعی، رژیمی فاقد مشروعیت و بدون پایگاه طبقاتی است. در چنین ساختی که فضای سیاسی آن بسیار تنگ شده و جامعه مدنی مستقلی شکل نگرفته، علی القاعده نظام آینده خصلتی توده وار و پوپولیستی به خود می‌گیرد. چنانکه حکومت بعدی ایران(بعد از سقوط رژیم پهلوی) ماهیتی نسبتا پوپولیستی داشت.

به هر حال دولت سلطنتی رضاشاه و محمدرضا شاه حکومتهایی بودند که نتوانستند کار ویژه و نقش خود را به درستی انجام دهند.

 

 

پاتریمونیالیسم(Patrimonialism)

نظریه پاتریمونیالیسم نیز در زمره نظریات سلطانیسم قرار دارد، به همین دلیل این نظریه در متن نظریه سلطانیسم مورد تحلیل قرار می‌گیرد. بدیهی است اغلب ویژگیهای نظام پاتریمونیال با نظریه سلطانیسم مشترک می‌باشد.

حکومت پاتریمونیال به معنای گسترش حوزه خانوادگی حاکم است که در آن رابطه میان حاکم(شاه) و مقامات دولتی براساس اقتدار پدری و وابستگی فرزندی است.32‌در مرکز مدل پاتریمونیال این ایده وجود دارد که پدران و شوهران، کارفرمایان، معلمان و غیره همگی نماینده یا مدل کوچکی از قدرت دولتی هستند که تنها منافع نخبگان پاتریمونیال را نمایندگی می‌کند. به عبارت دیگر این مدل دولت را منبع یا نقطه تمرکز قدرت تصور می‌کند که در هر سطح یا حوزه‌ای نظیر خانواده دولت، آموزش، تولید و یکسان است.33  پاتریمونیالیسم یک ساختاری سیاسی است که به شدت غیررسمی بوده و خصلت شخصی دارد و در آن ساختار دولت ادامه حاکم و دربار محسوب می‌گردد. در پاتریمونیالیسم امتیازاتی از ناحیه دولت توزیع می‌شود که اگر دولت خصلت رانتی بودن را دارا باشد این امتیازات و مزایا تشدید خواهد شد. مولفه‌های نظامهای پاتریمونیال عبارتند از:

1-      وابستگی کامل نظام دیوانسالارانه به شخص پادشاه و فردی بودن روند تصمیم‌گیری که موجب شخصی شدن کامل اقتدار می‌گردد.

2-      پادشاه تحت تاثیر اطرافیان و نزدیکان قرار دارد لذا درباریان و مردم به منظور تقرب به شخص پادشاه و اثرگذاری بر تصمیمات وی همواره در التهاب نوعی مبارزه قدرت پنهان به سر می‌برند.

3-      پادشاه به منظور تثبیت موقعیت و حفظ حاکمیتش به رقابتهای پنهان و آشکار در اطراف خود دامن می‌زند و برای جلوگیری از شکل‌گیری قدرتی نمایان و خارج از سپهر حاکمیت اعضای خویش، همواره در  اعطای مناصب به اطرافیان و گرفتن آن به میزان سرسپردگی افراد توجه دارد.

4-      اتکا به نیروهای نظامی و مسلح و امنیتی. به نظر ماکس وبر این که تا چه حد یک قشون از ماهیت پاتریمونیال برخوردار است محکی صرفا اقتصادی دارد که این امر نیز از ارتباط مستقیمی با تجهیز و تغذیه قشون از ذخایر و منابع حکمران برخوردار می‌باشد. هرقدر این امر گسترده‌تر و کاملتر باشد به همان نسبت ارتش پاتریمونیال بدون قید و شرط در اختیار حاکم قرار دارد.34 بدون تردید ارتش ایران در دوران پهلوی ماهیتی پاتریمونیال داشت چراکه در این دوران نظامیان از انواع حمایتهای اقتصادی اعم از واگذاری زمین، وامها و پاداشهای کلان و مزایا برخوردار بودند.

5-      استفاده از مشروعیت دینی برای تثبیت پایه‌های اقتدار(علاوه بر استفاده از نیروهای نظامی و سرکوب). به گفته موسکاسیمان مذهب مقوم نظام پاتریمونیال است. نظام پهلوی به خصوص محمدرضا شاه از سنت و مذهب مانند توسل به امامان، رابطه با برخی علمای اسلام و جهت مشروعیت خود استفاده می‌کرد.

6-      تعارض: در نظام پاتریمونیال از یک سو به دلیل افزون خواهی مزدوران لشگری و غلامان سرسپرده و از سوی دیگر نارضایتی مردم از روند پیوسته رو به تزاید اخذ مالیات تعارض به وجود می‌آید. این قبیل نارضایتیها بعضا موجبات شکل‌گیری اعتراضات کاریزمایی در اشکال موعدگرایی و هزاره‌گرایی می‌گردد35‌چنانکه انقلاب اسلامی به رهبری فردی با خصوصیات کاریزما و با اهداف بازگشت به اسلام، ایجاد حکومت اسلامی و به پیروزی رسید. برخی ویژگیهای دیگر پاتریمونیالیسم مانند حامی پروری، فقدان پایگاه اجتماعی و به دلیل اشتراک با سلطانیسم تکرار نمی‌شود.

به طور کلی فرهنگ و نگرش سیاسی گروه‌های حاکم بنا به دلایل تاریخی، اجتماعی و روانشناختی، نگرش پاتریمونیالیستی بوده که در آن ساخت قدرت به عنوان رابطه عمودی و آمرانه از بالا به پایین میان حکام و مردم برقرار بوده است. براساس این فرهنگ شخص حاکم، موجودی برتر، قهرمان و بی‌همتا به شمار رفته و به نحوی از قداست برخوردار بوده است. از آنجا که قدرت او کاملا مطلق تصور نمی‌شده و او محدود به سنت و مذهب بوده بنابراین نمی‌توانسته خودکامه باشد.36‌‌رضاشاه و محمدرضا شاه با خصلتهای پاتریمونیال یعنی با حفظ سنتهای سیاسی و اقتدار خویش، رابطه آمرانه با مردم و اقدام به نوسازی و اصلاح کشور کردند ولی با شکست مواجه شدند چراکه توسعه کشور نیاز به یکسری شرایط و پیش زمینه‌ها از قبیل توسعه سیاسی، وجود یک پایگاه اجتماعی برای دولت و (علاوه بر زمینه‌های تاریخی) داشت که این دولتها به دلیل خصلتهای پاتریمونیالی فاقد آن بودند. رضاشاه با گرایشهای پاتریمونیال سرمایه‌داری، دولتی را با الگوهای خارجی از جمله ایتالیای فاشیست، آلمان نازی و ترکیه آتاتورک طراحی و به صنعتی کردن کشور پرداخت.37 نتیجه مستقیم این مساله چیزی جز عدم توسعه همه جانبه کشور نبود. گرچه می‌توان گفت ایجاد دولت مدرن و سقوط سلسله قاجار پایان پاتریمونیالیسم در ایران تلقی می‌گردد اما در ایران، ساخت پاتریمونیالی قدرت که نمونه آرمانی دولت در سرتاسر تاریخ ایران بود حتی با ورود دولت مطلقه پایان نیافت بلکه در قالب سلطانیسم باز تولید شد. به طوری که عدم نهادینگی سیاسی، تعدد ساختار، تقابل ساختهای سنتی و مدرن، استقلال پایین دولت به علت سازمان درون ساختی، بحران نفوذ دولت و پیچیدگی جامعه ایران، فقدان توانایی استخراجی و توزیعی دولت را می‌توان با این نظریه در باز تولید آن یعنی سلطانیسم یا همان نئوپاتریمونیالیسم توضیح داد. در نگاه اجمالی به این نظریه می‌توان گفت که نظریه سلطانیسم(یا همان نئوپاتریمونیالیسم)‌ می‌تواند یکی از مستحکم‌‌ترین نظریات جهت تبیین دولت پهلوی باشد چراکه به گفته خوان لینز هیچ ساختاری به طور آرمانی در این نوع نظامها جای نمی‌گیرد.38

به نظر می‌رسد خصوصیات این نوع دولتها به ویژگیهای دولتهای مطلقه بسیار نزدیک بوده و به نوعی همان دولت مطلقه با عناوین دولتهای سلطانی می‌باشند. به همین دلیل شاید در نگاه اول عنوان سلطانیسم هیچگونه همخوانی با دولتهای مدرن نداشته باشد اما از لحاظ محتوایی ویژگیهای دولتهای جدید را در بردارد.

این نظریه هیچگونه استقلالی برای جامعه در مقابل دولت در نظر نمی‌گیرد و دولت ایران در این دوره از نوعی استقلال کامل از مردم برخوردار است. با این وجود حکومت ایران علی رغم گستردگی و فراگیری ابزارهایش اغلب نمی‌توانست کل قدرت واقعی جامعه را دارا باشد. به عبارت دیگر دولت ایران علی رغم استقلالی که از جامعه داشت یک دولت قوی نبود. بنابراین با تاکید صرف بر روی قدرت دولت ایران نمی‌توان ماهیت تناقض و تضاد میان دولت و جامعه را که زمینه سقوط محمدرضا شاه در سال 1979 را فراهم ساخت تبیین کرد.39‌به عبارت دیگر دولت ایران دارای قدرت مطلقه‌ای نبود که بتواند جامعه را کنترل کند به همین دلیل دچار بحران نفوذ ومشروعیت شد و همین مساله زمینه سقوط آن را فراهم ساخت.

گرچه نظام پهلوی بیشتر به عوامل عقلانی و بروکراتیک، جهت کسب مشروعیت توجه داشت اما از سنت و مذهب(علیرغم مذهب ستیزی) جهت تثبیت اقتدار خود بهره زیادی می‌برد. رژیم پهلوی بدین طریق قصد داشت مشروعیت چند وجهی: عقلانی، قانونی، سنتی و حتی کاریزمایی(فره ایزدی) کسب کند که در همه آنها ناکام ماند.

پی نوشت‌ها

1-      خوان لینز و هوشنگ شهابی، نظامهای سلطانی،ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، 1380، صص‌11-8

2-      همان، ص20

3-      باید توجه داشت که واژه پدرسالاری(Patriarchy) سابقه زیادی در متون سیاسی دارد. چنانکه کتابی به همین عنوان توسط رابرت فیلمر در قرن شانزدهم تدوین یافته است او در کتاب خود با شواهد نظری، عقلی، تاریخی و دینی ضمن مخالفت با نظریه آزادی طبیعی مردم به دفاع از قدرت طبیعی پادشاهان می‌پردازد و آنان را به عنوان پدران جامعه بر کرسی قدرت مطلقه‌ای که وی از قدرت پدر برداشت می کرد می‌نشاند. جان لاک در کتاب رساله اول خود به نقد این کتاب پرداخته است، چنانکه وی پدرسالاری را آخرین مانع برای ورود به جامعه مدنی می داند.(برای توضیح بیشتر بنگرید به مقاله فرشاد شریعت، جان لاک و اندیشه حکومت پدرسالار، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 4-153، ،ص11-4)

4-      سعید حجاریان، ساخت اقتدار سلطانی، آسیب پذیریها و بدیلها، اطلاعات سیاسی- اقتصادی،شماره 2-91، فروردین و اردیبهشت 1374، ص48

5-      محمد حاجی یوسفی، همان، ص 58

6-      سعید حجاریان، همان، ص48

7-       خوان لینز، همان، ص19

8-       محمدعلی کاتوزیان، رژیمهای سلطانی، رژیم پهلوی در ایران، ترجمه: امیرمحمد یوسفی و محمد سید قائنی نجفی، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 4-153، ص12

9-      خوان لینز، همان، ص18

10- عباس منوچهری، کودتای سوم اسفند 1299 و سلطانیسم ایرانی، تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1376، ص13

11- محمدعلی کاتوزیان، همان، ص15

12-  خوان لینز، همان، ص49

13- همان، ص77-17

14- همان،صص45-44

15- همان

16- عباس منوچهری، همان، ص14

17- Marvin Zonis. The Political Elite of Iran (Princetion University Press, 1971) pp.188-189

18- خوان لینز، همان، ص52

19- عباس منوچهری، همان، ص17

20- محمدعلی کاتوزیان، رژیمهای سلطانی: رژیم پهلوی در ایران، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 4-153، همان، ص18

21- خوان لینز، همان، ص137

22- همان، صص44-35

23- همان، ص87

24- برای توضیح فعالیتهای بنیاد پهلوی و امثال این بنیادها بنگرید به آثار ذیل:1- سازمان برنامه و بودجه، مقدمه لایحه بودجه کل کشور(تهران، سازمان برنامه و بودجه 1358) 2- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمدگل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نی1379 ص9-537، 3- رابرات گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه: فیروز فیروزنیا، تهران، سحاب کتاب، 1358 صص209-170

25- خوان لینز، همان، صص65-56

26- کاظم علمداری، حامی پروری، مشخصه قدرت سیاسی، ایران فردا، شماره 44، تیر 1377، ص12

27- برای توضیح بیشتر بنگرید به کتاب خاطرات علی عالیخانی، تهران، مرکز، 1380 و مقاله سیاستهای اقتصادی قبل از انقلاب، ولی نصر، ترجمه: حسن شمسینی غیاثوند، روزنامه انتخاب، 7-5/6/1381

28- ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، قلم، 1375

29- محمدعلی کاتوزیان، همان، ص24

30- خوان لینز، همان، صص73-68

31- همان، ص 110-107

32- Bill. J. and Leiden. Political in the middle East.(Boston; Little Brown , 1984)pp.203-211

33- حاجی یوسفی، همان، ص 61

34- ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه: عباس منوچهری و دیگران تهران، مولی، 1374، ص358

35- علیرضا شجاعی زند، همان، ص35

36- حسین بشیریه، جامعه مدنی، صص 31-19

37- Mohammad Reza Ghods. Iran in the Twentieth Century: A Piolitical History, Lynne Rienner Publication. United States of America 1986, p. 108

38- خوان لینز، همان، ص22

39- حاجی یوسفی، همان، ص61

 

تبلیغات