آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

 

مقدمه

حمایت و پشتیبانی توده‌های مردم از یک حرکت سیاسی و اجتماعی بستگی زیادی به عملکرد و نتایج حاصل از آن دارد. برهمین اساس است که دستاوردهای یک انقلاب نقش تعیین کننده‌ای در استمرار حمایت توده‌های مردمی از آن خواهد داشت. در مورد انقلاب اسلامی نیز می‌توان ثمرات و نتایج فراوان و متعددی برشمرد. انقلاب اسلامی در زمینه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دستاوردهای ارزنده‌ای دارد که بیان همه آنها در این مقاله امکان پذیر نیست، لذا در این گفتار تنها دستاوردهایی را که به نظر می‌رسد از اهمیت بیشتری برخوردارند مورد بررسی قرار می‌دهیم. در آغاز، فهرست دستاوردها را نام برده و سپس به شرح و تفسیر آنها می‌پردازیم، بنابر نظر بسیاری از پژوهشگران دستاوردهای اصلی و اساسی انقلاب اسلامی عبارتند از: 1- اعطای استقلال کامل سیاسی به مردم ایران2- ‌‌تاسیس و برقراری نظام جمهوری اسلامی 3-پایان دادن به دوران غربزدگی در کشور4-احیای هویت ملی و ارزشهای اسلامی 5-اعطای خود آگاهی و بیداری به مردم ایران و مسلمانان جهان.

1- اعطای استقلال کامل سیاسی به مردم ایران:

شاید در آغاز، طرح این سخن و مدعا اندکی شگفت آور به نظر آید. به ویژه با توجه به این نکته که کشور ما جزو معدود کشورهایی است که در آن روزی بنام«استقلال» وجود ندارد و هیچ گاه در تاریخ خود مستعمره رسمی نبوده است. اما واقعیت تلخ آن است که در تاریخ سیصد ساله استعمار غربی، ما نیز سرنوشتی بهتر از مردم شبه جزیره هند، آفریقا، آمریکای لاتین و دیگر مناطق استعمار شده، نداشته‌ایم. برای اثبات ادعای فوق کافی است نگاهی به تاریخ چند قرن اخیر ایران بیندازیم. پس از قتل آقا محمدخان قاجار و تحمیل قراردادهای ننگین «ترکمانچای»، «گلستان» و«آخال»1 روسیه تزاری سرنوشت کشور عزیزمان ایران را به دست گرفت. قراردادهای یاد شده، سند بردگی ایران و ایرانیان بود زیرا براساس آنها روس‌ها هرآنچه می‌خواستند به دست آوردند. روسیه علاوه بر جدا ساختن بخش عظیمی از سرزمین مادری ایران در قفقاز و آسیای میانه و تحمیل غرامت بسیار سنگین بر ایران به تحقیر مردم ایران پرداخت. این دولت به طور علنی و آشکار با الحاق ماده‌ای به قرارداد«ترکمنچای» در سرنوشت سلطنت ایران نیز دخالت نمود.2 انگلیسی‌ها که رقیب روس خود را در صحنه سیاسی ایران موفق تراز خود می‌دیدند جهت برقراری توازن در ایران و یا برای برتری موقعیت خود نسبت به روس‌ها در جریان«نهضت مردمی مشروطه» از آزادی خواهان ایرانی در مقابل نظام مستبد و فاسد قاجار حمایت کردند، در‌حالی که روس‌ها به طور کلی با مشروطه مخالف بودند.

برای اثبات وابستگی دولتهای قبل از انقلاب اسلامی به استعمارگران شواهد و دلایل فراوانی وجود دارد. وابستگی و عدم استقلال از شاخص ها و علایم بارز و روشن سلسله‌های قاجار و پهلوی است. از لحاظ تاریخی شواهد و دلایل فراوان و متعددی وجود دارد که هر کس از تاریخ سیاسی ایران کمترین اطلاع و آگاهی داشته باشد آنها را تصدیق و تایید خواهد کرد. نمونه‌هایی از این وابستگی به قرار ذیل می‌باشد.

الف- تعیین و انتصاب صدر اعظم و نخست وزیران ایران توسط استعمارگران

 بدون استثناء در دوران حکومتهای قاجار و پهلوی صدر اعظم و نخست وزیران کشور با اعمال نظر سفارتخانه‌های روس و انگلیس و در سالهای بعد آمریکا تعیین می‌گردیدند. در مواردی نیز که برخی افراد و شخصیت‌های مخالف تسلط بیگانه نظیر قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیر نظام (امیر کبیر) بر سر کار آمدند با کار شکنی و دخالت علنی استعمارگران از کار برکنار شده و به جای آنان مزدوران و جیره خوران اجانب بر مسند قدرت نشسته‌اند.

دخالت بیگانگان در صحنه سیاسی ایران به حدی بود که حتی مورد اعتراض همین خائنان به وطن نیز واقع می‌شد. میرزا آقاسی صدراعظم محمد شاه قاجار که خود عامل و سر سپرده بیگانگان بود از مداخلات دولتهای روسیه و انگلیس در امور داخلی ایران به ستوه آمده و در یکی از نامه‌های خود خطاب به شاه ضمن آرزوی مرگ می‌نویسد: « کمترین بنده می‌خواستم تا عباس آباد بروم، اما به واسطه این که جناب وزیر مختار انگلیس تشریف خواهند آورد، نتوانستم. نه بنده می‌میرم، نه آنها دست می‌کشند، نه وجود مبارک صحت کامل می‌یابند که پدر آنها را از گور درآوردند! حالا جناب وزیر مختار دولت، منتظر این است که یکی از نوکرهای متشخص در خانه، شال و کلاه کرده برود عذر بخواهد که چرا دیر مْلک ایران را تصرف کردند. نمی‌دانم مقدر چیست؟  برای چه این ذلت را بکشیم؟ به سر مبارک اعلی حضرت شاهنشاهی قسم نزدیک است با مرگ مناجات بمیرم. نه دنیا دارم، نه آخرت و نه آبرو. نوکر دولت روسیه مرا به قراول بیندازد! دیگر چیزی باقی نمانده که بر سر من بیاید3

پس از عزل امیر کبیر، عمال استعمار میرزا آقاخان نوری را برای تصدی مقام صدرات عظمی به شاه معرفی نمودند، اما شاه به دلیل اینکه آقاخان تبعه دولت انگلیس بود، به مدت سه روز  برای ظاهر سازی حکم او را صادر نکرد. سرانجام این معضل بدین منوال حل شد که میرزا آقاخان در ظاهر انصراف خود را از تحت الحمایگی انگلیس ضمن نامه ای تصدیق کرد.4

ب-قرارداد روسیه و انگلیس برای تقسیم ایران

دولتهای روسیه و انگلیس در سال 1907 قراردادی منعقد ساختند که به موجب آن ایران به سه قسمت تقسیم شد. به این ترتیب که قسمت شمال از خط فرضی بین قصر شیرین، اصفهان، خواف، یزد و مرز افغانستان منطقه نفوذ روسیه و قسمت جنوبی از خط فرضی بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل و سرحد افغانستان که دارای سرحد  استراتژیکی برای دفاع از هند بود منطقه نفوذ انگلستان و قسمت سوم که شامل کویر و بیابان های بی‌آب و علف و فاقد اهمیت بود(منطقه بی طرف مرکزی) متعلق به ایران شناخته شد.

ج-اولتیماتوم روسیه به دولت مشروطه

دولت مشروطه که وارث اوضاع اسفناک اقتصادی و سیاسی بود، تصمیم گرفت برای سر و سامان دادن به اوضاع کشور در سال 1910.م چند کارشناس خارجی غیر روس و انگلیسی را به استخدام درآورد. این افراد عبارت بودند از یک نفر آمریکایی بنام مورگان شوستر برای اداره خزانه داری،آدولف پرتی فرانسوی برای دادگستری و «کلنل یارلمارسون» و تعدادی افسر سوئدی جهت اصلاح امور ژاندارمری. مهم‌ترین مستشار که مورگان شوستر بود، با اختیارات وسیعی که مجلس مشروطه به او داد اصلاحات اساسی را آغاز کرد. نخستین اقدام او تصویب قانونی برای تمرکز عواید گمرکات بود. قبل از آن عواید گمرکات در شمال به روس‌ها و در جنوب به انگلیسی‌ها می‌رسید که در نتیجه چیزی به خزانه دولت واریز نمی‌شد. به موجب قانون جدید مقرر شد تمام عواید گمرکات ابتدا به خزانه دولت رفته و سپس حق السهم دول خارجی پرداخت گردد. روس ها از این موضوع ناراحت شدند و ضمن اولتیماتومی به دولت ایران درخواست کردند که ظرف 48 ساعت کلیه اقدامات«شوستر» متوقف و از دولت روسیه رسما معذرت خواهی شود. آنها همچنین اعلام کردند در غیر این صورت روابط سیاسی دو کشور قطع خواهد شد و ضمنا هزار سرباز روسی از مرز جلفا وارد آذربایجان و به طرف قزوین در حال حرکت هستند.5در نهایت، این جریان با تسلیم مجلس مشروطه در برابر اولتیماتوم و اخراج شوستر از ایران به پایان رسید.

د - قرارداد1919

در نهم اوت 1919  بین«وثوق الدوله» و «سرپرسی کاکس» وزیر مختار انگلیس مخفیانه قراردادی به امضاء رسید که به موجب آن نظارت بر امور مالی و تشکیلات نظامی ایران منحصرا در دست مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت.

کنگره صلح پاریس که پس از پایان جنگ جهانی اول تشکیل شده بود به محض این که از انعقاد قرارداد ایران و انگلیس با خبر گردید، نمایندگان ایران را به کنگره صلح نپذیرفت. این امر به این معنا بود که کنگره مذکور ایران را به عنوان کشور مستقلی نمی شناخت.6 بعد از امضای قرارداد 1919 کمیسیونی مرکب از افسران ایرانی و انگلیسی تشکیل شد. یکی از تصمیمات کمیسیون این بود که افسران ایرانی حق ترفیع از درجه سروانی به بالاتر را ندارند «کلنل فضل الله خان آق اولی» از افسران عالی رتبه ایرانی بود که با این تصمیم مخالفت کرد و چون نتوانست عمل تحقیر آمیز انگلیسیها را تحمل کند با نوشتن یادداشتهایی در سال 1299 .ش خودکشی کرد.7

صاحب نظران سیاسی از قرارداد1919 به عنوان سند فروش ایران نام برده‌اند، زیرا با نظارت بر امور مالی و نظامی، کشور عملا تحت قیمومیت انگلستان در می‌آمد.

 Ú-کودتای سیاه 1299

از نشانه‌های عدم استقلال کشور پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کودتای سیاه به فرماندهی سردار سپه است. تمامی اسناد و مدارک موجود دلالت بر آن دارد که طراحی کودتا را انگلیسیها به عهده داشتند و سیدضیاءالدین طباطبایی و سردار سپه نیز از عوامل وابسته به آنها بودند. انگلیسیها سردار سپه را به سلطنت رساندند و در شهریور1320 هنگامی که احساس می‌کردند، این نوکر سابق از آنها روی گردانده و متوجه آلمان‌ها شده او را از سلطنت عزل و دست نشانده دیگر خود محمدرضا پهلوی را برسر کار آوردند.

و- کودتای 1332

آخرین نشانه وابستگی کشور در سالهای گذشته که در این مقاله از آن یاد می‌کنیم کودتای 28مرداد سال 1332 می‌باشد. پس از جنگ  جهانی دوم استعمارگران قدیم یعنی فرانسه و انگلستان به ناچار قدرت جهانی خود را به آمریکایی‌ها واگذار کردند. آمریکایی‌ها که از تجربه حضور فیزیکی استعماگران سابق در مستعمرات و عکس العمل ملتها در برابر آن کاملا آگاه بودند، روش تازه‌ای در تاریخ استعمار پدید آورند که به «استعمار نو» معروف است. آنها به دلایل زیر از حضور فیزیکی و پیاده کردن نیروی نظامی در مستعمرات صرف نظر کرده و در عوض رهبران این کشورها را به انجام اصلاحات مورد نظر خود ترغیب می‌نمودند. این حرکت سه هدف عمده ذیل را در نظر داشت.

1-      1-  اعتبار بخشیدن به مهره‌های دست نشانده خود در این کشورها 2-جلوگیری از افزایش فشار شدید بر مردم 3-فریب مردم و جلوگیری از ایجاد حرکت‌های اصیل مردمی

در ایران نیز پس از جنگ جهانی دوم آمریکایی ها وارث بلافصل انگلیسیها شدند. این دولت هنگامی که حکومت وابسته به خود را در خطر سقوط کامل دید، درصدد اقدام برآمد و با کودتای ننگین 28 مرداد 1332 حکومت قانونی دکتر مصدق را ساقط و مهره وابسته به خود یعنی پهلوی دوم را دوباره بر سرکار آورد.

از وابستگی تا استقلال

اگرهر فرد منصف و بی غرض تاریخ گذشته ایران را پس از قتل آقا محمدخان قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه 1357 مورد مطالعه قرار دهد  متوجه خواهد شد که در این دوره سرنوشت ایران در دست استعمارگران روسی، انگلیسی و آمریکایی بوده است. عزل و نصبها اعم از سلاطین و وزراء با نظر و منافع دول خارجی انجام می‌پذیرفت و ایران عملا مستعمره آنها بود. اگر ما سرنوشتی همانند هندی ها پیدا نکردیم نه به این دلیل بود که ما قوی‌تر از هندی ها و یا دولت مردان ما با کفایت‌تر از دولت مردان آنها بودند، بلکه صرفا مطامع و منافع انگلیسیها ایجاب می‌نمود برای دست نیافتن رقیبان روسی و فرانسوی به سرزمین هند، کشور ایران به ظاهر مستقل بماند تا حافظ منافع انگلیسیها در مرزهای شرقی باشد.

بنابراین تاریخ پیش از انقلاب اسلامی، تاریخ وابستگی به بیگانگان و استعمارگران است. تاریخی که در آن به هویت ملی، مردمی و مذهبی مردم ایران هرگونه اهانت و تحقیری روا داشته می‌شد. این روند شوم همچنان ادامه داشت تا آنکه امام خمینی(ره) پا به عرصه مبارزه نهاد و یا بیدار کردن و خود آگاهی دادن به مردم وحدت و همدلی را در کشور برقرار ساخت.

امام خمینی(ره) امید و آرزوی همه کسانی بود که در طول سیصد سال تاریخ استعمار از تحقیر ملت خویش رنج برده بودند، امام خمینی با انقلاب اسلامی در کالبد فسرده و مرده ملت ایران روح امید و زندگی و عشق به اسلام و وطن را دمید. او به مردم ایران عزت، کرامت، استقلال، شرف و خودباوری داد. برهمین اساس امروز در پناه استقلال ایران، سرنوشت و مقدرات کشور اعم از انتخاب و گزینش رهبر، رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و بقیه ارکان کشوری و لشگری در دست قدرتمند ملت ایران است. به راستی دولت و نظام جمهوری اسلامی مصداق دولت کریمه‌ای است که در زبان دین از آن یاد و توصیف گردیده است.8

حاکمیت و رابطه آن با استقلال ملی

صاحب نظران روابط بین الملل و حقوق اساسی حاکمیت را چنین تعریف نموده‌اند: «اقتدار نهایی و عالی یک کشور که دارای دو جنبه تفوق داخلی و استقلال خارجی است. از نظر داخلی چنانچه حکومت یک کشور نتواند کنترل و اقتدار کافی برروی اتباع و امور داخلی اعمال کند و یا آنکه شورشیان مانع اعمال قدرت موثر حکومت شوند، در این صورت نمی توان صحبت از وجود دولت کرد. در حقوق بین‌الملل نیز کلمه«دولت» مخصوص ساختاری است که کاملا مستقل و حاکم باشد و واژه دولت در مورد سرزمین‌های وابسته و مستعمرات تحت الحمایه به کار نمی‌رود.»9

با نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر ایران و روابط این کشور با بیگانگان این حقیقت واضح و آشکار می‌گردد که همه دولتهای پیش از انقلاب اسلامی به جز دوران محدود مشروطیت و دولت دکتر مصدق، فاقد حق حاکمیت و در نتیجه فاقد استقلال بوده اند. شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد استعمارگران برای مردم ودولتهای ایران هیچ حقی در نظر نمی‌گرفتند. ی استعماری هرگاه صلاح می‌دانستند در برابر ایران صلح و سازش و یا راه قهر و خشونت را اتخاذ می‌کردند. چند نمونه از موارد نقض حاکمیت ایران توسط استعمارگران  عبارتند از:

1-      1-  تحمیل کاپیتولاسیون(Capitulation) از موارد نقض آشکارحق حاکمیت دولتها  و ملتها توسط استعماگران، تحمیل کاپیولاسیون(نظام قضاوت کنسولی و برخی تضمینات و امتیازات و مصونیتهایی که به موجب تصمیمات یک جانبه به اتباع دول بیگانه واگذار می‌گردد) است. کاپیتولاسیون در تاریخ معاصر ایران به طور مکرر و متعدد بر دولتها و مردم ایران تحمیل می‌گردید ودولتهای وابسته همواره در برابر آن تسلیم بودند. تنها در سال 1297 هجری شمسی دولت مشروطه در زمان صدرات صمصام السلطنه آن را الغا نمود.10

دولتهای استعمارگر انگلیس، روسیه تزاری، فرانسه و در پایان آمریکایی‌ها، جهت حفظ قدرت و برتری خود این پدیده شوم را بر مردم و دولت ایران تحمیل نمودند. آخرین نمونه آن امتیازی بود که آمریکاییها از رژیم وابسته پهلوی گرفتند . این اقدام با اعتراض شدید امام خمینی (ره) در چهارم آبان 1342 روبرو گردید اما رژیم وابسته به جای عبرت آموزی و الغای کاپیتولاسیون امام خمینی را به ترکیه تبعید کرد.

2-      2-  اولتیماتوم(UItimatum) دولت روسیه در سال 1911 نسبت به دولت ایران چنین اولتیماتوم داد که چنانچه دولت ایران تسلیم اراده روس‌ها نشده و «مورگان شوستر» آمریکایی را از ایران اخراج نکند، روسیه تهران را اشغال خواهد کرد. اولتیماتوم نیز یکی از موارد نقض آشکار حاکمیت دولت و مردم ایران درگذشته بوده است.

3-      3-     فراماسونری: نفوذ فراماسونها در ارکان دولتهای قبل از انقلاب اسلامی از مظاهر و نمودهای وابستگی و فقدان حاکمیت در ایران بود. بیشتر رجال سیاسی و دولتمردان در دو قرن گذشته با این شبکه در ارتباط بوده‌11و جز برخی از صدر اعظم ها و نخست وزیران همگی عضویت شبکه فراماسونری را داشتند. از روزی که عنوان«فراماسون» در این مملکت پیدا شد و محفل«سری» آنها به اشاره لندن تشکیل گردید، بدبختی و سیه روزی ملت ایران نیز شروع شد.12یکی از ثمرات و دستاوردهای بسیار مهم انقلاب اسلامی نابود ساختن و متلاشی کردن تمام جریانات «فراماسونری» وابسته به بیگانگان بوده است.

2- تاسیس و برقرار ساختن نظام جمهوری در ایران

از دیگر دستاوردهای مهم انقلاب می‌توان، تاسیس نظام جمهوری اسلامی را نام برد. در این نظام «جمهوریت» بیانگر شکل و قالب حکومت و «اسلامیت» ناظر بر محتوای آن می‌باشد. به طور کلی می‌توان گفت که نفس نظام جمهوری بهتر از نظام سلطنتی است. در حکومتهای سلطنتی به دلیل موروثی بودن حکومت، طبیعت استبدادی و ضد مردمی دوام و بقا می‌یابد. بهترین نمونه در این خصوص تجربه مشروطیت در ایران است. مظفرالدین شاه سالها در برابر خواست مردم مبنی بر «استقرار عدالتخانه»مقاومت نمود اما سرانجام فرمان مشروطیت را صادر کرد. با صدور فرمان مشروطیت، نهادهای مدنی و مردمی مانند مجلس شورای ملی در کشور تاسیس گردید. اما پس از مرگ مظفرالدین شاه و شروع سلطنت محمدعلی شاه بساط مشروطه برچیده شد. مجلس که خانه ملت بود توسط محمدعلی شاه مستبد به توپ بسته شد و متعاقب آن استبداد صغیر و کبیر به وجود آمد.

هرچند پس از کودتای سیاه، سردار سپه جهت عوام فریبی ادعای تاسیس نظام جمهوری را نمود اما گروهها و اقشار ملت به رهبری شهید مدرس با آن مخالفت کردند. مدرس و همفکرانش به دو دلیل با جمهوری پیشنهادی سردار سپه مخالف بودند: 1-مدرس و یارانش از ظهور مشروطه تا آن روز تلاش زیادی برای استقرار مشروطه نموده بودند. این عده پس از خلع محمد علی شاه مستبد و شروع سلطنت احمدشاه «حکومت قانون» را با حضور وی قابل اجرا می‌دانستند. این در حالی بود که مدرس به شخص سردار سپه و همفکرانش اعتماد نداشت. مدرس از مقاصد و آرمانهای پشت پرده سردار سپه و همکارانش آگاه بود و می‌دانست آنها تحت لوای شعار جمهوری خواهی می‌خواهند سردار سپه را به سلطنت برسانند.

2- دلیل دیگر مخالفت مدرس و همفکرانش با نظام جمهوری رضاخان تصوری بود که آنها از نظام جمهوری در ترکیه داشتند. آنها به درستی می‌دانستند هنگامیکه مصطفی کمال( آتاتورک) در کشور مسلمان ترکیه نظام جمهوری برقرار ساخت، چگونه همه نهادهای دینی یعنی مساجد و مدارس علمیه را ویران نمود و روحانیون را از سر راه خود برداشت و با دین و مذهب مخالفت کرد. مدرس و همفکرانش یقین داشتند جمهوری رضاخان از نوع جمهوری آتاتورک خواهد بود.

بی تردید اگر در سال 1358(سال برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی) نیز نظام جمهوری به سبک رضاخانی در ایران پیشنهاد می‌گردید، مردم ما با آن مخالفت می‌کردند. امام خمینی (ره) هنگامی که متوجه شد برخی از جریانات سیاسی و شخصیتها و رجال سیاسی درباره شکل حکومت آینده پیشنهادهایی از قبیل: «جمهوری دموکراتیک»،«جمهوری»،«جمهوری دموکراتیک اسلامی» ارائه می‌نمایند بدون محافظه کاری سیاسی و با صراحت تمام فرمود: «مردم به جمهوری اسلامی رای بدهند نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» و مردم ایران نیز با رای بالای خود دعوت امام خویش را پاسخ گفتند.13

اندیشه بلند امام(ره) گویای دور اندیشی، آینده‌نگری، جامعه شناختی و روان شناختی ایشان در این مورد بود. امام (ره) به درستی می‌دانست در آینده، گروهی «اسلامیت» نظام را قربانی «جمهوریت» آن وگروهی دیگر«جمهوریت» را فدای«اسلامیت» آن خواهندکرد. او معتقد بود اسلامیت و جمهوریت دو رکن جدایی ناپذیر نظام و دو عنصر سازنده آن و  مکمل یکدیگرند. زیرا که «اسلامی بودن» منهای«جمهوریت» کارآمد نیست و «جمهوریت» بدون اسلام فاقد مشروعیت است. به بیان دیگر اراده اکثریت که ناشی از «عقلانیت» است هرگز با احکام و عقاید دینی که از سرچشمه وحی الهی نشات یافته‌اند، در تعارض نخواهد بود. تفکیک میان جمهوریت و اسلامیت نظام، به طور قطع و یقین داستان ناکامی مشروطیت و نهضت ملی را تکرار خواهد کرد. نتیجه جدایی از دین در نهضت مشروطه بردار رفتن مرحوم شیخ فضل الله نوری و سلطه و سیطره غربزدگی بر این مرزو بوم بود. مرحوم جلال آل احمد می نویسد: « من نقش آن بزرگوار(شیخ فضل الله نوری) را بر سردار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»14

در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز به علت بروز اختلالات بین دو گروه ملی‌گرا و مذهبی کودتای ننگین 28مرداد سال 1332 به وقوع پیوست که متعاقب آن، هم آیت الله کاشانی خانه نشین شد و آروزیش برباد رفت و هم مرحوم نواب صفوی به شهادت رسید. از سوی دیگر دکتر مصدق نیز در دادگاه نظامی محاکمه و در نهایت تبعید شد. تنها پیروز این جریانات رژیم مستبد پهلوی و حامیان داخلی و خارجی آن بودند.

گذشته، چراغ راه آینده است وباید از آن درس عبرت گرفته و نقاط قوت و ضعف خود را به خوبی بشناسیم. امروز، روز امتحان و آزمایش بزرگ ملت، دولت و نظام اسلامی است که باید «کارآمدی» خود را به اثبات رسانده و توانایی خود را به جهانیان نشان دهند.

3- پایان دادن به دوران غربزدگی

یکی از پدیده های شوم تسلط خارجی، استعمار فرهنگی ملتهای جهان سوم است. در ایران نیز استعمارگران تلاش زیادی کردند تا فرهنگ، آداب، رسوم و ارزشهای خود را بر مردم ایران تحمیل کنند. به بیان دیگر، استعمارگران به جای صدور صنعت و تکنولوژی تنها در صدد صدور تجدد به ایران برآمدند. نگاهی به تاریخ و جریان روشنفکری در ایران نشان می‌دهد که نظریه‌پردازان این جریان عموما دلباخته غرب و پیشرفتهای آن بودند. این گروه که هویت ملی، فرهنگی و دینی خود را فراموش کرده بودند به تدریج گرفتار «الیناسیون» و از خود بیگانگی شدند.

جریان روشنفکری در ایران از همان آغاز بیمار متولد شد. در این جریان، برخی وابسته به سرمایه‌داری غرب و طیف‌هایی از آن وابسته به کمونیسم شرق بودند که  وجه مشترک هر دو جریان، وابستگی به بیگانه بود. در این بین قبله‌گاه برخی«مسکو» و برخی دیگر«پاریس»،«لندن» و «واشنگتن» بود. بهشت موعود را گروهی در رسیدن به «کمونیسم» و به اصطلاح «جامعه بی طبقه» و گروهی دیگر در بازار آزاد، اقتصاد و نظام سرمایه داری جستجو می کردند.

نکته حائز اهمیت این است که پیشتازان جریان «منور الفکری» عموما وابسته به جریان«فراماسونری» نیز بودند. چهره‌هایی مانند: میرزا فتحعلی آخوند زاده، میرزا ملکم خان ارمنی، سید حسن تقی زاده، محمد علی فروغی و که از نظریه پردازان روشنفکری در ایران هستند همگی وابسته و عضو«فراماسونری» و از مدافعان غربزدگی بودند. میرزا ملکم خان می‌نویسد: «در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم در صدد اختراع باشیم! بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق بوده و هستیم.»15

فتحعلی آخوند زاده نیز که علاوه بر عضویت در «فراماسونری» نوکر و مزدور دولت روسیه تزاری هم بود  می‌نویسد: «مردم آسیا حریت کامله را یکبارگی گم کرده‌اند و از لذت مساوات ونعمت حقوق بشریت کاملا محرومند. بر شما لازم است که بزرگ خود ]غرب[ را بشناسید همیشه به امر و نهی او مطیع باشید و رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید.»16

جریان غربزدگی در دوره رضاخان و پسرش توسط روشنفکران خود باخته و هوادار غرب مانند: سید حسن تقی زاده، فروغی، تدین، سید ضیاءالدین طباطبایی و به اوج خود رسید تا جایی که این دسته از روشنفکران چنین القاء می‌کردند که اگر ایرانی‌ها متحدالشکل شوند و همانند اروپایی‌ها لباس بپوشند پیشرفت خواهند کرد. بر همین اساس بود که رضاخان پوشیدن لباس غربی را بر تمامی ایرانیها اجبار کرد.

جماعت روشنفکران در ضمن شیفتگی و خودباختگی به غرب علت اصلی عقب ماندگی ایران را اسلام و مسلمان بودن مردم معرفی می‌کردند. این عده به یاد نداشتند که این قدرت اسلام بود که در طول دویست سال اخیر چند نهضت بزرگ ضد استعماری و ضد استبدادی مانند نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت، نهضت ملی کردن نفت را پدید آورده بود.

تجربه تاریخ استعمار نشان داده است تنها سد محکم و استوار در برابر تهاجم غرب دین  اسلام می‌باشد. سید جمال الدین اسدآبادی در نامه‌ای که به سید محمد طباطبایی از رهبران مشروطه نوشته است در اشاره به روحیه ظلم ستیزی که در ذات اسلام وجود دارد می‌نویسد: « همه اروپاییان از این (قدرت اسلام) بیم دارند و برای مدتها تصور می‌کردند که از میان رفته است. اکنون اروپاییان اطمینان دارند که در این مذهب اثری موجود است که سبب می‌شود مسلمانان بیمی از شوکت مستبدین نداشته باشند.»17

خوشبختانه در جریان روشنفکری ایران، جریان سومی پدید آمد که ما آن را«جریان روشنفکری دینی و مذهبی» می‌نامیم. پدید آورندگان این جریان شخصیت‌های مانند آیت الله طالقانی، بهشتی، شهید مطهری و دکتر شریعتی بودند که در راس این جریان امام خمینی قرار داشت و آن را هدایت می‌کرد. این بزرگان با طرح مسایلی همچون، حکومت اسلامی، انفال یا ثروت ملی، مساوات، آزادی و برابری از نظر اسلام، عدالت اجتماعی، شورا، استعمار، استبداد، استثمار، بهره کشی ملت توسط استعمارگران خارجی و مستبدین داخلی، امپریالیسم و امر به معروف و نهی از منکر نسل‌های جوان را با اسلام مترقی و جوان آگاه ساختند. نتیجه این فعالیتها رویگردانی  جوانان و تحصیل کرده‌ها از ایدئولوژی های وارداتی «مارکسیسم»،«لیبرالیسم» و «ناسیونالیسم» به اسلام و انقلاب اسلامی بود. روشنفکران مسلمان تلاش زیادی نمودند تا اسلام را با بیانی نو و متناسب با زبان نسل جوان و خواسته‌های مشروع آنان تبیین و تفسیر نمایند. نظریه‌پردازان این جریان،طرفدار«نوگرایی» در میان مسلمان بوده و با حفظ هویت و شخصیت مسلمانی خود میان فرنگی مابی و پیشرفتهای غرب تفاوت قایل بودند. رمز موفقیت این جریان در صحنه سیاسی ایران که منجر به انقلاب شکوهمند اسلامی شد چندعامل بود که عبارتند از: 1-جریان روشنفکری دینی برخلاف جریانات لیبرالیستی، ناسیونالیستی و مارکسیستی که از میان طبقات اشراف، مرفهین و مالکان بزرگ برخاسته بودند، ریشه در طبقات متوسط و محروم جامعه ایران داشت و به همین دلیل از حمایت توده‌های مردم نیز برخوردار بود. 2-مردم ایران طی چند دهه، جریانات سیاسی موجود را آزموده  و از خط مشی و عملکرد آنها ناراضی بودند. مردم که می‌دانستند قبله‌گاه و بهشت موعود این جریانات در خارج از ایران قرار دارد از آنها حمایت و دفاع نمی‌کردند. در مقابل، ملت ایران جریان روشنفکری دینی را از خود و نشانه بازگشت به خویشتن و احیای هویت ملی، دینی و فرهنگی خود می‌دانست.3- مهم‌ترین عاملی که در پیروزی جریان روشنفکری دینی موثر واقع شد این بود که پیشتازان و نظریه پردازان آن از صحنه سیاسی رسمی دولتی برکنار بودند. این امر در نزد مردم سلامت و صداقت آنان را تضمین می‌کرد. بنابراین مردم که در اخلاص و پاکی این گروه تردیدی به خود راه نمی‌دادند،  سراپا مطیع و فرمانبردار دستورات رهبران دینی خود بودند.

هرچند پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی استبداد حاکمان از بین رفت اما متاسفانه همچنان حالت «الیناسیون» بربخش عظیمی از روشنفکران ما حاکم است. هرچند انقلاب اسلامی توانست جلوی غربزدگی را بگیرد و ملت را به هویت ملی و فرهنگی خود بازگرداند، اما سلطه‌گران فرهنگ بیگانه قصد دارند اندک اندک و به صورت خزنده نسل جوان را دلباخته و فریفته غرب نمایند.

متاسفانه امروز نگاه ما به غرب یک نگاه مطلق شده است. ما سیاست، اقتصاد، فلسفه، جامعه شناسی، روان‌شناسی آنها را بی‌کم و کاست پذیرفته‌ایم و برخی از روشنفکران ما مسایلی همچون«مدرنیته»، «سکولاریسم»، «جمهوریت»، «لیبرالیسم»، «دموکراسی» و حتی «اومانیسم» غربی را که مخاطبانش انسانهای غربی‌اند، برای انسان‌ شرقی و مسلمان تجویز می‌کنند. حدود یکصد و پنجاه سال است که آثار علمی-فرهنگی غربی را ترجمه می‌کنیم، با این حال نه تنها کوچکترین خلاقیت و ابداعی نیافریده‌ایم بلکه وابستگی ما هرروز بیشتر از گذشته شده است.

به راستی ما امروز چه سهمی درتولید علم داریم! مگر نه اینکه ما فرزندان همان کسانی هستیم که روزگاری تولید علم را در انحصار خود داشتند و پرچمدار علم و دانش بشری بودند. استعدادهای درخشانی همانند ابن سینا، ابوریحان بیرونی، خیام، خوارزمی و همواره در این سرزمین وجود دارد اما تفاوت تنها درخواست و اراده جامعه است. اگر مسلمانان پنج قرن اول اسلام و اروپاییان در تاریخ معاصر توانسته اند به عظمت و سربلندی نایل شوند تنها در سایه عشق به دانستن بوده است. راه ترقی و پیشرفت کشور در این است که فضایی به وجود آید که روح دانش آموز و دانشجو را حریص به دانستن نماید.

4- اعطای خودآگاهی و بیداری به مردم ایران و مسلمانان جهان

خودآگاهی و بیداری یک ملت شرط اساسی و مقدمه لازم برای دستیابی به پیشرفت و تمدن است. تجربه تاریخی بشر نشان داده است، فرهنگ و تمدن تنها در فضایی رشد می‌کند که مردم و حکومت پایبند به آزادی و احترام به افکار و عقاید دیگران باشند. در حکومتهای استبدادی جایی برای تبادل افکار و نظرات مختلف و متضاد وجود ندارد. حاکمان فاسد تمام تلاش خود را در جهت جهل و بی خبری ملت‌ها به کار می‌برند تا آنها را در حالت بربریت و غفلت نگاه دارند. متاسفانه جهان اسلام پس ازچندین قرن عظمت و اعتلای فرهنگی، اخلاقی، علمی به انحطاط افتاد و در پی این سقوط ارتباطش با گذشته قطع و گرفتار«الیناسیون» و از خود بیگانگی شد. اقبال لاهوری در این زمینه می‌گوید: «پانصد سال است که مسلمانان به خواب رفته‌اند و تفکر اسلامی نیز در میان آنها مرده است.»18مقصود اقبال از تفکر اسلامی، همان فکر و اندیشه‌ای است که با ارزش قائل شدن برای علم و عالم تمدن عظیم اسلامی را پدید آورد.

اقبال از تفکری سخن می گوید که به مسلمانان تعلیم می‌داد خود را به آخرین و پیشرفته‌ترین علوم روز مجهز سازند و از تفکری سخن می‌گوید که تمدن عظیمی که ویل دورانت آنرا «عصر طلایی تاریخ» می‌نامد پدید آورده بود. تمدنی که صدها دانشمند در زمینه‌های مختلف علمی، فرهنگی، هنری و تاریخی تربیت نموده بود به تدریج در قرنهای بعد به دلیل ترس حاکمان از آگاهی و دانش مردم دچار رخوت و سستی گردید. این حالت تا آنجا ادامه داشت که با آمدن فرهنگ و تمدن اروپایی به جهان اسلام اندیشمندان مسلمان متوجه ناتوانی و عقب ماندگی خود شدند. اما در پس این چند قرن خواب رفتگی چنان روح یاس و نومیدی در دل‌ها ریشه دوانیده بود که هیچ راه نجاتی را تصور نمی‌کردند.

با این حال مصلحان بزرگی همچون سید جمال الدین اسدآبادی تلاش زیادی نمودند تا روح نومیدی را از مسلمانان دور کنند. سید جمال در جهت مبارزه با خودباختگی مسلمانان در برابر غرب همواره به آنان هشدار می‌داد که ترس و نومیدی را به خود راه ندهند و در برابر استعمار غرب مقاومت کنند.

پس از سید جمال احیاگران و مصلحان دیگری در جهان اسلام ظهور کرده و راه و روش او را در مبارزه با استعمارگران ادامه دادند. این مصلحان و احیاگران تنها توانسته بودند در کتابها و کتابخانه‌ها مخاطبانی برای خود بیابند تا آنکه امام خمینی (ره) پا به عرصه پیکار با استعمار و استبداد گذاشت. او تنها به نظریه‌پردازی برضد استعمار و استبداد اکتفا نکرد. امام خمینی (ره) مبارزه را ابتدا به حوزه‌های علمیه و از آنجا به دانشگاه برد و پس از آگاهی دادن به دو قشر عظیمی که نقش رهبری و هدایت جامعه را برعهده دارند؛ حرکت و مبارزه را از طریق آنها به میان توده‌های عظیم مردم کشاند.

مردم ایران حقیقت، صداقت و اخلاص را در کلام امام خمینی می‌دیدند. آنها امام خمینی را مظهر آرزوهای گمشده خویش یافتند و در کلامش هویت از دست رفته، استقلال، آزادی و رهایی از بند اسارت استعمار و استبداد را جستجو می‌کردند. امام خمینی با روشنگریها و مجاهدات طولانی به اسلام و مسلمانان عظمت و سربلندی ویژه‌ای بخشید. تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سرنوشت کشور و ملت ما در سفارتخانه‌های روسیه، انگلیس و آمریکا رقم می‌خورد. پادشاهان، صدراعظم و نخست وزیران و همه سیاستهای داخلی، خارجی، مالی و نظامی توسط قدتهای خارجی تعیین می‌گردید. ایران با پول و سرمایه ملی به ژاندارم خلیج فارس تبدیل شد تا استعمارگران به راحتی و با آرامش کامل سرمایه عظیم نفت و گاز منطقه را به دست آورند. از همه بدتر آنکه حکومت فاسد پهلوی با حمایت علنی از رژیم اسرائیل موقعیت ایران را نزد روشنفکران مسلمان ضایع ساخته بود. امروز به برکت انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی با سربلندی تمام ادعا می‌کنیم که ایران شیعی در خط مقدم مبارزه علیه صهیونیسم و امپریالیسم جهانی در کنار دیگر مسلمانان جهان ایستاده است.

همچنین در پرتوی انقلاب اسلامی زمینه تضاد افکار و برخورد آرا و عقاید که از عوامل زمینه ساز تمدن است  فراهم شده است. شهید مطهری درباره نقش آزادی فکر در نظام  اسلامی می‌نویسد: «تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری(هرچند از روی سوءنیت) برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر درجامعه ما محیط آزاد، برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف هایشان را مطرح کنند، اسلام هرچه بیشر رشد می‌کند.»19

انقلاب اسلامی در عین حال میزان رشد سیاسی مردم را تا حدود زیادی افزایش داده است. مردم عادی و فاقد تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی امروز مسائل سیاسی و اقتصادی را به خوبی تحلیل و تفسیر می‌کنند. دفاع و حمایت مردم از اسلام و نظام نیز معلول همین خودآگاهی حاصل از انقلاب است. اگر نهضت مشروطه و ملی کردن نفت شکست خوردند تنها به دلیل اختلاف رهبران در آن دو نهضت نبود بلکه عامل مهم در ناکامی این حرکتها به عدم آگاهی توده‌های مردم باز می‌گشت. در واقع مشروطه  و نهضت ملی کردن نفت بیشتر حاصل تلاش رهبران و جریانات روشنفکری بود تا انقلاب توده‌های محروم جامعه. برای تایید نظر فوق کافی است کودتای ننگین آمریکایی 28 مرداد 1332 را با کودتای«نوژه» در سال 1358 مقایسه نماییم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دشمنان اسلام و ایران ده‌ها توطئه علیه نظام اسلامی تدارک دیدند که نه تنها کوچکترین خللی در روند انقلاب به وجود نیاورد بلکه انقلاب اسلامی هر روز بیشتر از قبل تقویت ‌گردید. این حقیقت به روشنی بیانگر مردمی بودن انقلاب اسلامی است و نشان می‌دهد امام خمینی در طول مدت مبارزات و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مستظهر به پشتیبانی ملت ایران بوده است.

5- احیای هویت ملی و ارزشهای اسلامی و فرهنگی

در فرهنگ مبتنی بر تجددگرایی و غرب زدگی نه تنها ارزشهای اسلامی و دینی مورد بی مهری قرار می‌گیرد  بلکه فرهنگ ملی نیز فراموش می‌شود. از لحاظ منطقی میان حفظ فرهنگ بومی و سنتی یک جامعه و تجدد‌گرایی تعارض وجود دارد که از آن با عنوان «تقابل سنت و تجدد» یاد می‌شود. مدرنیسم با هرآنچه رنگ سنت داشته باشد مخالف است. جامعه غربزده با سنت، هویت ملی، مذهب و حتی با موسیقی و معماری سنتی نیز سرستیز دارد.

رژیم فاسد پهلوی غرق در تجددگرایی و غربزدگی نمی‌توانست با گذشته، خواه اسلامی و خواه ملی این مرز و بوم ارتباط برقرار کند. رژیم  غرب زده پهلوی توجهی به آداب و سنن اجتماعی و فرهنگی ایرانیان نداشت. گردانندگان این رژیم به طور عمده تکنوکراتها و تحصیل‌کردگانی بودند که در برابر پیشرفت غرب احساس حقارت، خودکم بینی و بهت زدگی می‌کردند. این عده به هیچ وجه  نمی‌توانستند  ملت خود و توانایی‌های آن را باور کنند. غربزدگی در این دوره علاوه بر وجود در میان روشنفکران و تحصیل‌کردگان  که به صورت تقلید  اندیشه و تفکر غربی بود در سطح مردم عادی نیز به صورت تقلید در لباس پوشیدن، آرایش کردن، معاشرت داشتن و مصرف کالاهای تولید شده در غرب رواج داشت.

غرب زده عامی تنها جسم خود را در اختیار بیگانه قرار می‌دهد در صورتی که روشنفکران و رهبران غرب‌زده فکر و اندیشه خود را در اختیار غرب می‌گذارد تا هرآنچه را که غرب و غربی‌ها تجویز نمایند او نیز آن را تایید کند و نشانه ترقی، پیشرفت و متمدن شدن بداند. اگر غرب، مذهب و آداب و رسوم سنتی را موانعی در جهت توسعه و پیشرفت بداند انسان غرب‌زده نیز همان را می‌گوید. جریان غرب زده و روشنفکران وابسته به آن همواره بزرگ‌ترین خدمات را به اربابان غربی خود نموده اند. این گروه از درون با موانع عمده تسلط استعمارگران مانند مذهب و آداب و رسوم ملی مبارزه و مخالفت کرده و با تضعیف این موانع استعمارگران وارد صحنه می‌شدند. اما انقلاب اسلامی خط پایانی برجریان غرب زدگی درایران بود. انقلاب اسلامی با القای خود باوری و عزت وکرامت انسانی به مردم ایران، احساس خودکم بینی و حقارت را از آنها گرفت. امروز مردم شریف ایران نه تنها گذشته خود را نفی و طرد نمی‌کنند که به آن افتخار نیز می‌نمایند. انقلاب اسلامی را باید یک رنسانس و تجدید حیات دوباره ایران و اسلام بدانیم چراکه این انقلاب غربگرایی و غرب زدگی ایرانیان را به « بازگشت به خویشتن» تبدیل نمود. ایرانیان اکنون با احساس غرور و خودباوری می‌توانند ایرانی آزاد، آباد، مستقل و متکی به آرا و اندیشه‌های داخلی و نه متکی بر نظریات وارداتی را سامان بخشند.

با این حال اگر دولت مردان، سیاسیون، احزاب و گروههای داخلی نتوانند وحدت و همدلی خود را حفظ کنند بیم آن می‌رود که «خلاء فکری و فرهنگی» که از این طریق به وجود می‌آید توسط جریانات و گروههای وابسته پر شود که نتیجه این امر افتادن دوباره به دامان غرب و غربزدگی خواهد بود.

بنابراین عقل، منطق، شرع، مصلحت و عاقبت اندیشی حکم می کند اختلافات و نزاعهای جناحی و حزبی را کنار گذاشته و در صف واحد و فشرده برای استقرار حکومت علوی که آرزوی هزار و چهارصد ساله تشیع بوده است تلاش نماییم.

 

پی نوشت ها

1-  برای آگاهی از قرارداد یاد شده نگاه کنید به: تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، محمود محمود، انتشارات اقبال، سال 1362.

2-  همان

3-     عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیرکبیر،ص249 و اکبرهاشمی رفسنجانی، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، انتشارات فراهانی، تهران، 1364،ص37

4-     دکتر مهدی بهار، میراث خوار استعمار، ص487

5-     وصیتنامه سیاسی، الهی امام خمینی(ره)

6-     سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،ج1،ص78

7-       همان،ص79

8-     در دعای شریف افتتاح درباره حکومت حضرت مهدی(عج) آمده است«اللهم ایا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله»

9-     تفسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سیدجلال الدین مدنی

10-    سید جلال الدین مدنی،ج1،تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص44

11-     همان

12-    محمود محمود، همان، ج5، ص1219

13-   مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

14-    جلال آل احمد، غرب زدگی، انتشارات رواق، ص78

15-   فریدون آدمیت، فکرآزادی،  ص103

16-   اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوند زاده،ص118

17-   عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، ص97

18-   اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه: احمد آرام، ص10

19-   پیرامون جمهوری اسلامی ایران،ص60

 

 

تبلیغات