ریشه های نوستالژیک
آرشیو
چکیده
متن
بسمهتعالی
در شماره قبل پیرامون متون دانشگاهی درس ریشههای انقلاب اسلامی، به سراغ کتاب حدیث پیمانه اثر استاد پارسانیا رفتیم و شرح گفتوگویی را که در حضور مولف انجام شده بود تقدیمتان کردیم، اینک دومین قسمت از همان گفتوگو را ملاحظه میفرمایید که به بحث در مورد دیگر زوایای این کتاب پرداخته است. بهویژه در مورد میزان اهمیتدادن و توجه به برخی از رجال تاریخی معاصر و همچنین جایگاه و عملکرد مستشرقین در زمینه شناخت انقلاب اسلامی و نیز موقعیت جریانهای مذهبی در زمینهسازی انقلاب اسلامی در کتاب حدیث پیمانه گفتوگو شده است که توجه شما را به آن معطوف میداریم.
آقای رهدار: من دوسه تا اشکال محتوایی هم میخواهم داشته باشم. عرض اول بنده این است که وقتی میخواهیم یک پدیده را تحلیل کنیم, ابتدا باید در پی جوهره آن پدیده باشیم. یعنی آن مقوله اصلی و شاخصه اصلیاش را جستجو کنیم. اگر هم در تاریخ بخواهیم دنبالش بگردیم و پیش زمینههای تاریخیاش را تحلیل کنیم باید همان شاخصه محوری را در تاریخ دنبال کنیم. در پدیدههای اجتماعی هم که عواملی دست به دست هم میدهند تا یک فرایند شکل بگیرد, باز یک علت محوری هست که علتهای دیگر را دور خودش میچرخاند. در این صورت اولویتبندی و سهمی را که ما از کم وکیف مطالب یک کتاب برای تحلیل یک پدیده اختصاص میدهیم, بر اساس همان اولویتبندی تنظیم میشود. به طور مثال حضرت امام(ره) در وصیت نامه خودش دو مطلب را میفرمایند که مطلب دومش 32 بند دارد. خوب روشن است که حضرت امام میتوانست به جای این روش, مطالب را به صورت مسلسل شماره زنی کند اما به نظر من از این روش استفاده کرد تا نشان دهد که همه مطالب که ذیل شماره دوم قرار گرفتهاند, نسبت به مطالب شماره اول در درجه دوم اهمیت قرار دارند. چون در شماره 1 امام تاکید دارد بر اصل وجود انقلاب اسلامی اما در شماره 2 راجع به وظایف مجلس و نیروی انتظامی و نهادهای مشابه بحث کردهاند. با این مقدمه میخواهم بگویم که در این کتاب شما این اولویت بندی رعایت نشده. بنده از کتاب و توضیحات حضرتعالی این را متوجه شدم که تفسیر شما از انقلاب اسلامی, همان تفسیری است که حضرت امام(ره) از انقلاب داشتند یعنی انفجار نور و در واقع غلبه به مفهوم دینیاش برتمام جریانات رقیبش بود. جایگاه ما اگر میخواستیم به دنبال پیش زمینههای تاریخی انقلاب باشیم, باید محور نگاهمان در درجه اول به تاریخ عنصر دین میبود و بقیه عناصر مثل جریان منورالفکری, روشنفکریهای منحرف مثل بابیت و بهاییت (که در این کتاب جایش خالی بود هر چند که اشاراتی شده اما بیش از این انتظار میرفت) را در رتبه بعد قرار میدادیم. تقریبا در فصل اول این روند منطقی رعایت شده یعنی رویکرد دین و نقش آن در تحولات اجتماعی زیبا بحث شده اما در فصل دوم, مقطعِ اول عصر قاجار به شدت مورد غفلت قرار گرفته. یعنی در همان عصر فتحعلی شاه, نقش میرزای قمی خیلی کم رنگ شده و یا ملّا علیکنی که جداً نقش مهم و اثرگذاری در عصر ناصرالدینشاه داشته. اگر ما میخواستیم دین را در تاریخ معاصرمان ببینیم ناگزیر بودیم به تاثیری که هر یک از طلایهداران دین در دوران خودشان برای آینده داشتهاند هر چند به طور اجمال, توجه داشته باشیم. میرزامسیح مجتهد, سیدعلیاکبر فالاسیری, ملا علی کنی، میرزای قمی و بزرگان دیگری که هر یک سهم زیادی در تاریخ معاصر کشورمان داشتهاند. که به نظرم به اینها کم پرداخته شده است. به هر حال مناسب بود که تمرکز شما بر نقش عنصر دین و جریان دینی در تاریخ معاصر باشد و سایر عوامل را بر اساس میزان ارتباط آنها با این عنصر مورد توجه قرار میدادید. در حالی که بخش قابل توجهی از کتاب اختصاص داده شده به جریانی مثل جریان منورالفکری و روشنفکری که صبغه دینی را ندارند. خلاصه اینکه حجم مطالبی که به منورالفکری و مباحث مربوط به غرب اختصاص داده شده بیش از مطالبی است که راجع به تکامل دینداری و سیر خودآگاهی دینی مردم در تاریخ معاصر است هر چند که قطعا باید به جریان رقیب هم توجه میشد چنانکه شده است. به همین دلیل این کتاب نتوانسته رابطه میان مقاطع مختلف تاریخ معاصر را نشان دهد. مثلا رابطه میان انقلاب اسلامی با نهضت نفت و نهضت مشروطه و نهضت تحریم و امثال اینها.
مطلب دوم اینکه عنوان کتاب هست پژوهشی در انقلاب اسلامی و با توجه به اینکه هدف حضرتعالی این بوده که مقدمهای بر تاریخ انقلاب اسلامی داشته باشید, طبیعتا فصل 5 و ضمیمه آن که ناظر به خود انقلاب اسلامی است, بی تناسب به نظر میرسد.
دیگر اینکه مقومات انقلاب 57 دقیقا یک رویکرد سیاسی را میطلبید که جای آن در این کتاب خالی است و اینها کم هم نبوده. فقط به بعضی از آنها اشاره میکنم که هر یک میتواند بحثهای خیلی جدی داشته باشد.
یکی اینکه انقلاب اسلامی شعار محوری تمدن غرب را به چالش کشید. خوب این را شما هم اشاره داشتید اما حوزههای چالش، قلمرو چالش و عمق چالش اصلا مورد توجه قرار نگرفته. در حالی که خیلی میتوانست گسترده باشد و اصلا به نظر ما تفاوت عمده انقلاب 57 با انقلابهای دینی پیش از آن در همین بود که این انقلاب توانست یک تمدن ایجاد کند. انقلابهای قبلی مثل مشروطه و نهضت تنباکو به رغم همه سنگینی که بر رقیب ایجاد کردند, اما نتوانستند پایهگذار یک تمدن جدید باشند بلکه حتی انقلاب مشروطه بخشی از اهداف خود را از غرب وام گرفت. اصل نظام پارلمانی, اصل قانون اساسی و محاکم عرفی که به صورت ادارهای آمد و جای محاکم شرع ما را گرفت, همه اینها را ما وام گرفتیم ولی در انقلاب حضرت امام(ره) اگر جاهایی هم وام گرفتیم مثل اصل تفکیک قوابه گونهای اُبژهاش کردیم که خود غربیها هم اعتراض کردند! یعنی خوشحال نشدند که ما اصل تفکیک قوارا از آنها گرفتیم. چون محتوایی که در این قالب زدیم محتوای ولایت مطلقه فقیه بود که زمین تا آسمان با آن چه که در غرب رایج است, فرق میکند. یعنی شیر بی یال و شکمی که فقط اسم آن شیر بود. این یک مطلب که مقایسهای میان میزان تاثیر انقلاب اسلامی با سایر انقلابها نشده است.
در خود حوزه دین هم انقلاب اسلامی یک تفاوت جدی حتی در رویکرد دینی خودش با انقلابهای قبلی داشت. اصلا انقلاب اسلامی حوزههایی را باز کرد که کاملا منحصر به فرد بود. یکی فقه کلان یا فقه حکومتی بود ما متوجه شدیم که نیاز به یک فقه کلان داریم. یعنی متوجه شدیم که رسالههای عملیه حداکثر جوابگوی احکام فردی ما است. در حالی که ما یک رساله علیمه جامعی میخواهیم که فقه کلان و حکومتی در آن تبیین شود و این چیز جدیدی بود که مختصّ انقلاب حضرت امام بود و انقلابهای قبلی این ویژگی را نداشت.
مطلب سومی که جا داشت در مورد انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گیرد این بود که این اولین بار حضرت امام یک قالب جدید و یک روش و محتوای جدید را آورد که لازمه تحکیم این قالب و محتوا در یک نظام حکومتی به نام نظام حکومت اسلامی این بود که همه استانداردهای موجود جهانی را به هم بزند. در حالی که در نهضتهای دینی گذشته نوع حرکتی که علمای دینی داشتند که البته بخش زیاد آن معلول زمان بود و بر آنها تحمیل میشد, این بود که تقریبا سعی میکردند از ابزارها و روشهای موجوداستفاده کنند و تا حدی همان ابزار و همان روشها را رنگ دینی بدهند. اما انقلاب حضرت امام این کار را نکرد. یعنی نقطه شروع حرکت حضرت امام یک چیز جدید بود. تقیه را که شاید 1400 سال در تاریخ دینی ما تاثیر گذار بود کنار زد و فرمود تقیه حرام است. این یک روند جدیدی را در همان ابتدای حرکت ایجاد کرد و مقتضی شکل جدیدی از مبارزه بود. بعد هم که حضرت امام شاخصههای انقلاب را مطرح کرد, مطلقا آن شاخصهها در فضای تاریخی آن موقع مورد قبول نبود. به طور مثال بخش قابل توجهی از انقلاب مشروطه مرهون حرکتهای نظامی امثال ستارخان و باقرخان بود و اگر این اقدامات نظامی نبود لااقل دیگر مشروطه دومی بعد از به توپ بستن مجلس به وجود نمیآمد. اما حرکتی که حضرت امام ایجاد کرد حرکتی بود که تا آخرین لحظه, نظامی نبود. محور این حرکت, خود آگاهی دینی و تاریخی بود که در پرتو نورافشانیهای دینی حضرت امام شکل گرفت و این چیز جدیدی بود. بعد از تثبیت انقلاب هم روشهایی که حضرت امام ایجاد کرد, روشهای منحصر به فردی بود که یک نمونه را حضرتعالی هم اشاره فرمودید که بحث علم دینی و تعطیلی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی بود. بقای نظام حضرت امام نسبت به نظامهای دینی قبلی به همین روشهای منحصر به فرد بود. دقیقا شما در جنگ میبینید ما با هیچ یک از استانداردهای نظامی و جنگی وارد میدان نشدیم. برای اولین بار ما یک شیوهای را آوردیم که بر اساس آن یک نوجوان سیزده ساله نارنجک را به کمر بست و زیر تانک رفت. برای اولین بار دیدیم که میشود مین را با ایثار جان خنثی کرد. خلاصه اینکه حضرت امام نخواست در قالبهای موجود حرکت کند و نخواست از ابزارهای و روشهای موجود کمک بگیرد و این یک تفاوت خیلی مهمی است.
مطلب دیگری که جناب آقای سخاوتی هم به آن اشاره داشتند این که باید جریانات سیاسی را با رویکرد سیاسی ببینیم ضمن اینکه این انقلاب اوج تاریخ ما هم بود, تاریخ ما در این مقطع پررنگ شد, هویت تاریخی ما پر رنگ شد. ما نمیتوانیم یک پدیدهای را که رنگ تاریخی دارد بدون توجه به تاریخ تحلیل کنیم و صرفا نگاه فلسفی داشته باشیم. یعنی مشخصا نمیشود انقلاب اسلامی را بدون مطالعه رساله تاریخی مقیم و مسافر , شیخ و شوخ , رویای صادقه و مانند اینها تحلیل کرد. زیرا تا اینها را نخوانیم متوجه تفاوت این انقلاب با حرکتهای پیش از آن نمیشویم.
در مورد رویکردتان به دنیای غرب هم, به نظرم باید تمدن غرب را از سه زاویه مورد توجه قرار دهیم: یکی حوزه مبانی نظری و تئوریک هست که مورد توجه حضرتعالی هم بوده. گام بعدی ادبیات و هنر است که بستگی به رشد یک تمدن دارد و گام بعد ابزار محسوس تمدن است که تکنولوژی و خروجی یک تمدن است. حتی ادبیات, ورزش, هنر، معماری، موسیقی، شعر، و نوع نگارش غرب را هم باید مورد توجه قرار دهیم. اتفاقا اینها در نهضت مشروطه سهم داشتهاند. حتی در انقلاب ما رمان یک سهم داشته، شعر یک سهم داشته، سرودهای انقلابی یک سهم داشته و همینطور سایر موارد که اینها در این کتاب نیامده است. اما در حوزه سوم که بحث تکنولوژی و ابزار محسوس است, انقلاب اسلامی ما به تکنولوژی غرب نگاه دقیقی داشته است. انحرافی که ما در پس جنگهای ایران و روس توسط عباس میرزا و توسط امیرکبیر داشتیم که یک روش همیوپتیکی (درمان به مثل ) را بیشتر در نظر گرفتند و تحلیلشان در دنیای خارج ایران هم همین بود. در ترکیه هم همین بود و مصر بعد از شکست از ناپلئون هم همین تحلیل را داشتند. تحلیل این بود که ما چرا باختیم؟ چون فنون نظامی ما ضعیفتر بود. لذا راهحلهای نظامی هم که دادند دارالفنون بود دارالعلوم نبود. همین فنون همین تکنیکها و همین ابراز در انقلاب حضرت امام هم بود اما حضرت امام اصلا به تکنولوژی غرب نگاه نکرد آن قدرتی که حضرت امام در انقلاب خودش ایجاد کرد قدرت تکنیکی نبود قدرت درونی معنوی بود. یعنی این طور نبود که حضرت امام به تکنولوژی توجه نکرده باشد بلکه آن را در جایگاه دیگری دیده. خروجیهای دارالفنون امیرکبیر کسانی بودند که در انقلاب مشروطه کارنامه ناموفقی داشتند و این تجربه تلخ تاریخی مورد توجه حضرت امام قرار گرفت.
آخرین نکته هم اینکه شما به مساله شرقشناسی و نقش و جهتدهی آن در تحولات تاریخ معاصر توجه چندانی نشان ندادهاید.
پارسانیا: شما این کتاب را خواندهاید!؟
رهدار: بله!
پارسانیا: یک بخش از فصل دوم که درباره غرب و غربزدگی است, راجع به شرقشناسی است.
رهدار: بله میخواستم اشاره کنم که به بحث شرقشناسی چه مقدار پرداخته شده. میخواهم بگویم بحث شرقشناسی را باید با این رویکرد نگاه کنیم که شرقشناسی یک زمانی یک شبکه و یک نظامی شد که همه چیز از قبل در آن تعریف شده بود و به همین سبب در تاریخ معاصر ما تاثیری گذاشت, که میتوانست در کنار جریان منورالفکری به عنوان یک جریان انحرافی مطرح شود.
پارسانیا: ما در آن بخش دو مجموعه را یکی شرقشناسی و دیگری سازمانهای فراماسونری را به طور محتوایی و عمیق مطرح کردهایم و من کمتر کتابی را سراغ دارم که در این اختصار به این عمق به مساله شرقشناسی پرداخته باشد. ضمن آنکه تحلیل کتاب در این باب بدیع و نوآمد است.
رهدار: اشکال بنده در بحث شرقشناسی این است که به تاثیر شرقشناسی به اندازه غربشناسی بها داده نشده است در حالی که اینهامکمل هم هستند و باید به یک اندازه به آنها نگاه شود.(ببخشید که طولانی شد).
پارسانیا:.فصل دوم کتاب که بحث مستشرقین نیز در آن واقع شده است, به غربشناسی اختصاص یافته است. این فصل قبل از آنکه کتاب چاپ شود در یک مجموعهای که معاونت امور اساتید پیرامون انقلاب اسلامی در دو جلد چاپ کرده بود نیز با عنوان غربشناسی چاپ شد. اما شرقشناسی به معنای مصطلح آن چیزی نیست که در قبال غربشناسی مطرح شود.زیرا شرقشناسی موجود خود پدیدهای غربی است و یکی از خصوصیات دنیای غرب است. این پدیده برای دنیای غرب نیز کارکردهای مهمی داشته است و در تفسیر ساختارهای اجتماعی کشورهای غیر غربی به نفع آنچه که غرب طلب میکند همواره تاثیرگذار بوده است. و به همین دلیل طرح این مساله باید در ذیل مساله غربشناسی باشد. بنده در کتاب درباره تکوین شرق شناسی نوشتهام.غرب پس از آنکه از افق معرفتی نوین به نگرش جدیدی از خود دست یافت در صدد گسترش معرفت و شناخت خود نسبت به دیگر فرهنگها و تمدنها برآمد. و این تصمیم نقطه آغاز پیدایش شرقشناسی است. در ادامه مطلب میتوان گفت شرقشناسی حاصل نگاه غرب به شرق عالم است و به همین دلیل جایگاه طرح این مساله در ذیل مباحث غربشناسی است. البته اگر ما بخواهیم شرق را با صرفنظر از آنچه که در شرقشناسی و اوریانتالیسم مطرح میشود, بشناسیم دانش دیگری خواهد بود و فصلی ممتاز میطلبد. باید توجه داشت در کتابی که به انقلاب اسلامی ایران میپردازد, طرح مباحث شرقشناسی در حدی که در این کتاب آمده است نیز زیاد است.
یه هر حال از مطالبی که فرمودید, تشکر میکنم اما این گونه طرح مطلب کردن, شیوه یک مصاحبه علمی نیست. خوب بود هر یک از مطالب را با نظمی منطقی به صورت جدا مطرح میکردید و ما پس از آنکه بحث را درباره آن مطالب به اتمام میرساندیم, وارد مطلب بعدی میشدید. ما یک گفتگوی دوستانه رویاروی داریم نه یک نقد مکاتباتی از دور. در نقد نوشتاری کسی که مورد نقد واقع میشود غایب است و ناقد همه نقدهای خود را با نظمی منطقی مینویسد و کسی که طرف نقد میباشد نیز به هنگام دریافت نقد, از فرصت تامل و بازبینی نقد برخوردار است و نقدها را به ترتیب مطالعه کرده و پاسخ میدهد و لکن در گفتار حضوری که شما نقدها را ردیف کردید, بنده که در مقابل شما هستم با شنیدن نقدهای اخیر, مطالب را که ابتدا فرمودید تقریبا فراموش کردم. لذا پاسخهای بنده که البته بعدا به صورت نوشتار در میآید, شاید آنچنان که باید ارتباط منسجمی با گفتار شما پیدا نکند. در نقد حضوری که به صورت گفت و گو انجام میشود, مناسبتر آن است که هر مطلبی که بیان میشود به دنبال آن مباحث مربوط به آن مطلب دنبال شود.
شما مطالب متعددی را بیان کردید و مساله شرقشناسی آخرین مسالهای بود که ذکر کردید و شاید هنوز مسائل دیگری را نیز میخواستید بیان کنید و بنده با پاسخ گفتن به این مساله کلام شما را کردم و در واقع به آخرین مسالهای که بیان کردید پرداختم. اما مسائل و مطالب دیگری که بیان کردید تا آنجا که حافظه و یادداشتهایم مجال دهد, سعی میکنم نکاتی را بیان نمایم.
مساله و مطلب اولی که بیان کردید این بود که در کتاب به محور و مساله اصلی انقلاب یعنی دیانت پرداخته نشده است و تنها در فصل اول راجع به این جریان محوری بحث شده است و اما در فصل دوم راجع به افرادی چون میرزا مسیح مجتهد, ملا علی کنی, میرزای قمی سخنی به میان نیامده و به نقش عنصر دین پرداخته نشده و بیشتر از جریان منورالفکری و روشنفکری که صبغه دینی ندارند بحث شده است و بعد هم فرمودید به همین دلیل این کتاب نتوانسته است رابطه میان مقاطع مختلف تاریخ معاصر را نشان دهد. مثلا رابطه میان انقلاب اسلامی با نهضت نفت.
پاسخ این است که اولا بر اساس مبنای تئوریک و نظری خود کوشیده است, جریانها و نیروهای تاثیر گذار و درگیر در متن انقلاب اسلامی را در یک فرایند تاریخی شناسایی نماید و بر خلاف آنچه که بیان کردید کتاب غافل از عوامل و جریانهای تاثیرگذار نبوده است. در مقدمه کتاب کوشش شده است تا مبنای نظری آن تبیین شود و به همین دلیل ابتدا برخی از مفاهیم بنیادین نظیر انقلاب, نیروهای اجتماعی, ارزشها, مبنای معرفت شناختی, هستی شناختی و حتی انسان شناختی مختلفی که در تکوین نیروها و جریانات اجتماعی ایران تاثیرگذار بودهاند, معرفی شدهاند. سیر کتاب نیز بیشتر در جهت شناسایی این نیروها و جریانهای مربوط به آنها سازمان یافته است.
کتاب حدیث پیمانه در واقع یک کتاب تاریخی که به نقل حوادث تاریخی بپردازد نیست, بلکه کتابی است که بیشتر به تحلیل حوادث و جریانهای تاریخی اجتماعی ایران پرداخته و مبنای بنده نیز این بوده است که خواننده کتاب با حوادث تاریخی اجمالا آشنایی دارد و یا آنکه تاریخ معاصر را در دبیرستان خوانده است.
انقلاب اسلامی ایران گرچه با ابتکار عمل و فعالیت چشمگیر جریان دنی و مذهبی شکل گرفت و لکن تحلیل انقلاب اسلامی ایران را تنها با پرداختن به تحولات تاریخی این جریان میتوان به انجام رسانید بلکه باید از جریانهای رقیب نیز سخن گفت.
ما در فصل اول همانگونه که در آغاز سخن نیز گفتم به چگونگی ورود تشیع به متن و فرهنگ جامعه ایران در طول تاریخ گذشته پرداختهام. با ورود تشیع در متن فرهنگ ایرانی, نیروی مذهبی شیعی شکل میگیرد و لکن در متن این فرهنگ جریان اجتماعی دیگری نیز بیشتر متاثر از مناسبات و روابط ایلی و تاریخی جامعه ایران است وجود دارد و بدین ترتیب رقابتی مستمر بین این دو نیز به وجود میآید. در فصل اول همه تلاش جهت تبیین موقعیت تشیع در صحنه این رقابت است و در این فصل وضعیت مذهب و نیروی مذهبی تا عصر مشروطه پیگیری شده است.
نتیجه تحلیل خواننده را به این نتیجه میرساند که در صحنه رقابت باید منتظر پیروزی نیروی مذهبی بر رقیب تاریخیای باشیم که استبداد مرسوم گذشته ما را به دنبال داشته است و فصل با چنین پرسشی پایان میپذیرد که چگونه شد که مشروطه با این نتیجه به پایان نرسید بلکه بر خلاف انتظار, مذهب و نیروی مذهبی گرفتار شکستی شد که در تاریخ گذشته او سابقه ندارد. طرح این پرسش ما را متوجه نقصان تحلیل میکند و نقص تحلیل ناشی از بیتوجهی به نیروی اجتماعی جدیدی است که نه ریشه در خاک این مرز و بوم دارد و نه از سپهر معرفتی و دینی آن بهره میبرد. این نیروی اجتماعی جدید, نیرویی است که در اثر آشنایی ایرانیان با غرب و بلکه به بیان بهتر در اثر حضور غرب در صحنه اجتماعی سیاسی و نظامی جامعه ایران پدید میآید.
برای آشنایی با این نیرو, فصل دوم با عنوان غرب و غربزدگی به شناخت غرب و مکانیسم حضور او در کشورهای غیرغربی اختصاص یافته است و به دنبال آن در فصل سوم دیگربار وارد عرصه تاریخ ایران شدهایم.
فصل سوم با عنوان منورالفکری و استبداد استعماری در حقیقت اختصاص به چگونگی رشد و تولد نیروی منورالفکری در ایران دارد. شما در این فصل نباید انتظار داشته باشید که به احوال و رفتار رهبران مذهبی نظیر کاشفالغطا و میرزای قمی و یا ملا علی کنی بپردازیم.
احوال و رفتار افراد مزبور در فصل اول به هنگام پیگیری نیروی مذهبی در دوران قاجار به تفصیل بیان شده است و فصل سوم در حقیقت مختصات نیروی منورالفکری و چگونگی ورود او به عرصه جامعه ایران را بررسی کرده است و به عواملی پرداخته است که به جایگزینی این نیرو نسبت به نیروی استبداد ایل و به غلبه این نیرو بر نیروی مذهبی منجر شد.
فصل سوم با آنکه به نیروی منورالفکری بیشتر اختصاص یافته است از درگیریهای آن با نیروی مذهبی و به تناسب آن از میرزای نائینی و از شیخ فضلالله به تفصیل یاد شده است. بنابراین از این که ما در فصل سوم به ملا علی کنی و یا به میرزای قمی و یا به کاشفالغطا نپرداختهایم, نمیتوانید نتیجه بگیرید که این کتاب به جریان مذهبی و نقش آن در تحولات تاریخی ایران و خصوصا در انقلاب ایران بیتوجهی کرده است. فصل سوم اختصاص به جریان منورالفکری دارد و شما نمیتوانید مسائل ایران و انقلاب را بدون توجه به این جریان نیز بررسی کنید. اما این که فرمودید به همین دلیل یعنی به دلیل این که کتاب به جریان مذهبی و یا به قول شما به جریان محوری نپرداخته, نتوانسته است رابطه میان مقاطع مختلف تاریخ ایران را نشان دهد هم از جهت مبنا و هم از جهت بنا, بنده قبول ندارم.زیرا اولا کتاب, به جریان محوری به صورت کاملا پررنگ پرداخته است و ثانیا بین مقدمه شما و ذیالمقدمهای که بیان کردهاید ارتباط منطقی وجود ندارد و ثالثا به نظر بنده کتاب جریانهای مختلفی را که مطرح کرده است در مقاطع مختلف تاریخی به طور برجسته پی گرفته است. یعنی در این فصل به ترتیب از جریانهایی که در مقطع تاریخی گذشته تداوم یافته و یا به وجود آمدهاند, یاد شده و وضعیت آن به تفصیل بازگو شده است.
و اما مطلب دومی که بیان کردید این بود که این کتاب پژوهش در انقلاب اسلامی است در نتیجه فصل5 و ضمیمه آن که ناظر به خود انقلاب است, بیتناسب است. باید عرض کنم که اولا فصل پنجم به خود انقلاب نپرداخته است بلکه مقطع تاریخی 15 خرداد 42 تا 22 بهمن 57 را پیگیری کرده است و در طی آن وضعیت دربار و همچنین جریان روشنفکری چپ و همچنین نیروی مذهبی و سنتی و از همه مهمتر جریان روشنفکری دینی را به تفصیل پی گرفته است. در این فصل از چهار جریان روشنفکری دینی که به تفسیر روشنفکرانه از اسلام ؟ است, بلکه به اصل روشنفکری دینی به عنوان یک جریان اجتماعی پرداخته شده است. توضیح آنکه کتاب مدعی است در دهههای قبل در ایران چیزی به اسم منورالفکری دینی و یا روشنفکری دینی که به صورت یک مساله و جریان اجتماعی باشد, نبوده است. در این فصل سعی شده است این پدیده در کارهای افرادی نظیر بازرگان, شریعتی, اقبال لاهوری و حتی مجاهدین خلق پیگیری شده و در کنار آن کار افرادی نظیر شهید مطهری نیز بررسی شود. همچنین از ابزارها و امکاناتی که امام برای به ثمر رساندن انقلاب استفاده کرد. به نظر بنده از نکات مهم این فصل پیگیری علل پیدایش روشنفکری دینی در این مقطع است. این مساله از طریق مقایسه این پدیده با آنچه که در دیگر کشورهای اسلامی نظیر هند یا مصر اتفاق افتاده است, دنبال شده است و علل تاخیر صدساله این جریان در ایران بررسی شده است و نقشی که حرکت امام در تکوین این مساله داشته است, بازگو شده است و آفتهای این جریان نیز که به مساله التقاط و پدید آمدن گروههای نظیر فرقان منجر شد, شناسایی شده است. پس برخلاف آنچه شما گمان میبرید فصل پنجم به نفس واقعه انقلاب نپرداخته است. ضمن آن که اگر هم میپرداخت خلاف مقتضای عنوان دوم کتاب که پژوهشی در انقلاب اسلامی است, نمیبود. و اما ضمیمه فصل پنجم به تحلیل پدیده انقلاب تا یک دهه بعد پرداخته است. آیا به نظر شما کتابی که به پژوهش در انقلاب اسلامی میپردازد, اگر در ضمیمه یک فصل یک دهه انقلاب را تحلیل کند, خلاف اقتضای عنوان خود عمل کرده است؟ به نظر بنده این کتاب بیشتر از این نیز باید به این مساله میپرداخت.
شما در ذیل مطلب دوم به چند نکته دیگر هم اشاره کردید: اول اینکه فرمودید مقومات انقلاب رویکرد سیاسی را میطلبید و جای آن در کتاب خالی است و دوم این که انقلاب اسلامی شعار محوری تمدن غرب را به چالش کشانید و کتاب حوزههای چالش را مورد توجه قرار نداده است.
درباره نکته اول شاید مرادتان این است که رویکر فلسفی به مساله داریم و نگاه سیاسی به انقلاب نشده است. اگر مراد این است باید بگویم که هیچ جای کتاب وارد یک بحث فلسفی نشده است و استدلال فلسفی برای مدعیاتی که ذکر شده, نیامده است.بلکه در همه موارد با بیانی توصیفی بنیادهای معرفت شناختی, هستی شناختی و یا انسانشناختی نیروهای اجتماعی مختلف بیان شده و چگونگی تاثیر گذاردن این مبانی در عرصه اندیشه و عمل اجتماعی دنبال شده است. به نظر بنده از خصوصیات برجسته این کتاب این است که مسائل در سطح رفتارهای سیاسی تحلیل نشدهاند بلکه لایههای عمیقتر فرهنگی و تمدنی جریانهای مختلف شناسایی شده و پیگیری شدهاند. از اینجا به پاسخ نکته دوم شما نیز میپردازم و آن اینکه فرمودید شما محورهای چالشی را که انقلاب اسلامی با تمدن غرب داشته است بیان نکردهاید. به نظر بنده کتاب به دلیل رویکردهایی که به لایههای عمیق معرفتی جریانهای مختلف داشته است در تحلیل این بعد موفق بوده است.
در بحث غربشناسی به شناخت ظواهر سیاسی و نظامی و اقتصادی غرب بسنده نشده است و عمیقترین لایههای معرفتی غرب در یک فرایند چهارصد ساله با همه تحولاتی که داشته است به اجمال مورد اشاره قرار گرفته است.
اتفاقا به برخی از کتابها و از جمله کتاب دکتر حایری که دو رویه تمدن غرب را در تکنولوژی و استعمار خلاصه کرده است بدون آنکه نام صریحی از ایشان آورده شود, نگاه نقادانه شده است و به این نکه اشاره شده است که تکنولوژی خود ظاهر تمدن غرب است وباطن آن چیزی است که در اندیشههای متفکرینی نظیر دکارت ومانند آن شکل می گیرد وبه مناسبت به تفاوت های ؟تفکر وفلسفه اسلامی با تفکر وفلسفه غربی اشاره شده ودر نتیجه این نکته به خوبی روشن شده است که انقلاب اسلامی ایران نقطه عطف یک حرکت فرهنگی تمدنی در قبال فرهنگ وتمدن غرب است .
مطلب چهارمی که شما بیان کردید این بود که انقلاب را نمیشود صرفا با نگاه فلسفی تحلیل کرد . ما باید نگاه تاریخی نیز داشته باشیم و رسالههای تاریخی نظیر مقیم ومسافر, شیخ وشوخ و رویاهای صادقه را نیز تحلیل کنیم وهمچنین فرمودید غرب را باید از زاویه نظری و تئوریک نیز دید ونباید به تکنولوژی آن اکتفا کرد.
اگر مراد شما این است که ماباید در کتاب که به ریشههای انقلاب اسلامی ایران میپردازد به طور خاص سه کتاب مزبور را تحلیل میکردیم, پاسخ این است که چنین کتابی ظرفیت پرداختن به این مساله را ندارد اما اگر مراد این است که زمینههای فکری فعالان در عرصه تاریخ معاصر و تاریخ انقلاب باید روشن بشود, این کاری است که به نحوی عمیق انجام شده است. مهمتر از کتابهای یاد شده مبانی فقهی نائینی, کاشف الغطا, میرزای قمی, شیخ فضلالله, امام خمینی و مانند آنهاست که این کار انجام نشده است. و اما مطلب آخر شما درباره ضرورت همه جانبه دیدن غرب اتفاقا مورد نظر بنده نیز هست و شاید یکی از نقاط قوت کتاب فکر میکنم همین مساله باشد و به همین دلیل من آن پرسش را از شما داشتم که آیا شما کتاب را خواندهاید. بنده فکر میکنم بیشتر کتاب را مرور اجمالی داشتهاید و الا اگر با تفصیل و عنایت بیشتری به آن میپرداختید شاید با این نظر بنده همراهی میکردید که کتاب سعی کرده است غرب را به یک زاویه خاصی محدود نکند و لایههای مختلف فرهنگی و تمدنی آن را اعم از فلسفه و هستی شناسی تا ادبیات, هنر, اقتصاد, سیاست و قدرت نظامی هرچند اجمالا و لکن مورد توجه قرار دهد.
زمانه: از اینکه در این گفتگو شرکت کردید, سپاسگذاریم.
پینوشتها
حجهالاسلام حمید پارسانیا در سال 1337 در مشهد به دنیا آمد. علاقه به معارف اسلامی موجب شد تا از همان دوره دبیرستان کتابهای زیادی در این زمینه مطالعه کند. همچنین این علاقه سبب شد تا پس از اتمام دوره کارشناسی رشته جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران, در سال 1360 وارد حوزه علمیه قم شود گرچه در حوزه علمیه قم هم مطالعات جامعه شناسی را رها نکرد و پژوهشهای گستردهای در این زمینه انجام داد. دروس رسمی حوزه را با موفقیت پشتسر گذاشت و سطوح عالی فقه و اصول و فلسفه را از محضر استادان بزرگی چون آیهالله جوادی آملی, آیهالله حسن زاده آملی, آیهالله وحید خراسانی, آیهالله فاضل لنکرانی و آیهالله میرزا هاشم آملی استفاده نمود و البته شاید بتوان گفت که بیشترین استفاده را از محضر آیهالله جوادی آملی داشته است و در حال حاضر به عنوان یکی از برجستهترین شاگردان آن حکیم فرزانه در حوزه علمیه قم مطرح است. استاد پارسانیا تا کنون آثار علمی فراوانی به پژوهشگران علوم حوزوی و دانشگاهی عرضه کرده است که چند جلد کتاب و بیش از 40 مقاله علمی از آن جمله است. در این مجال با تعدادی از کتابهای تالیفی ایشان آشنا میشویم:
1. نماد و اسطوره: او در مورد این اثر خود میگوید: این کتاب کاوشی فلسفی و عرفانی درباره هویت اساطیر و تحولی که اساطیر در دنیای مدرن پیدا کردند, میباشد. این کتاب توسط نشر اسرا به چاپ رسید.
2. علم و فلسفه : نویسنده در معرفی این کتاب میگوید: تطوراتی که معنای علم بر مبنای دیدگاههای فلسفی مختلف پیدا کرده در این کتاب مورد بحث قرار گرفته و در یک بخش نیز با عنوان علم سکولار و علم دینی به وضعیت علم در صدساله اخیر در جامعه ایران پرداخته شده است.
3. عرفان و سیاست: استاد پارسانیا در مورد این تالیف خود میگوید: به هفت دیدگاه درباره نسبت عرفان و سیاست در این کتاب پرداختهام.
4. سنت, ایدئولوژی, علم : مولف در معرفی این اثر خود میگوید: در این کتاب نسبت سنت با علم و ایدئولوژی بررسی شده و کوشش شده سنت از دو دیدگاه مختلف دینی و علمی تعریف شود. دنیای مدرن از دیدگاه سنت و دنیای سنت از دیدگاه دنیای مدرن نیز در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
5. هفت موج اصلاحات : به گفته مولف, در این کتاب به هفت نظریه که در صدساله اخیر با جهتگیری اصلاح اجتماعی در ایران فعال شدهاند, بررسی شده و ضمن تبارشناسی هر یک از این نظریات, ریشههای بومی و غیربومی آنها تبیین شده است. مساله و موضوع محوری در این متاب مساله دولت و ملت است.
6. هستی و هبوط : نویسنده در مورد این کتاب خود که توسط انتشارات معارف زیر چاپ رفته, میگوید : در این کتاب به چهره تاریخی و اجتماعی هبوط انسان پرداخته شده است. کتاب نوعی نگاه نقادانه به انحای مختلف انسانشناسی نظیر انسانشناسی فلسفی معاصر, انسانشناسی اساطیری و انسان شناسی علمی پوزیتویستی دارد.
7. مبانی و تطورات برهان صدیقین: استاد پارسانیا در معرفی این اثر خود گفت: در این کتاب حرکت تاریخی برهان صدیقین در دو بستر تاریخی دنیای اسلام و دنیای غرب در مقاطع مختلف تاریخی تا وضعیت کنونی پیگیری شده و تقریرات مختلفی که این برهان در جریانهای گوناگون فلسفی و عرفانی پیدا کرده است به نقد و بررسی گذاشته شده است.
8. حدیث پیمانه: با نظرات و دیدگاههای مولف محترم راجع به این اثر را به تفصیل آشنا شدید. اما وقتی از ایشان خواستیم تا این کتاب را در چند سطر معرفی کند, اظهار داشت: این کتاب ضمن آنکه به نظریات رایج انقلاب بیتوجه نبوده, اما برای تحلیل و تبیین ریشههای انقلاب اسلامی, از مبنای نظری فلسفی خاص خود کمک گرفته است.این کتاب به تحولات جریانهای اجتماعی و سیاسی جامعه با توجه به زیر ساختهای فرهنگی و تمدنی آنها در یک بستر تاریخی پرداخته است.
یک دیگر از فعالیتهای علمی و اثرگذار استاد پارسانیا, تقریر و تنظیم تعدادی از مهمترین آثار علمی استاد فرزانهاش حضرت آیهالله جوادی آملی میباشد که از آن جمله کتاب تحریر تمهید القواعد, شریعت در آئینه معرفت, تبیین براهین اثبات خدا و رهیق مختوم که شرح حکمت متعالیه در 10 جلد است, میباشد.