مبانی استراتژیک امنیت ملی
آرشیو
چکیده
متن
شاید برای ما ایرانیها که بیست و پنج سال است کار و بارمان با مسایل مهم ملی و بینالمللی پیوند خورده و از بسیاری جهات مورد توجهترین کشور جهان معاصر محسوب میشویم، امنیت و تهدید جزو ملموسترین واژگان سیاسی باشند. انقلاب اسلامی ما را در صدر کانونهای تحول جهانی قرار داد و جنگ هشت ساله تحمیلی، تهدید و تهاجم را در گستردهترین اشکال و عمدهترین وجوه آن بر ما آشکار ساخت. باری، موقعیت ژئوپولتیک استثنایی ایران، اهمیت و جایگاه انقلاب اسلامی در نظام قطببندی منطقهای و جهانی، رسالتهای انقلاب و منافع ملی، ما را در شرایطی ویژه قرار میدهد که لازم است علاوه بر مطالعه و تدوین استراتژی امنیت ملی، به تدوین و طرح نظام استراتژیک اهداف جمهوری اسلامی هم از حیث سرزمینی و هم از حیث ایدئولوژیک بپردازیم. آنچه مسلم است، دانشمندان مباحث استراتژیک معتقدند که امنیت کامل برای یک کشور به معنی تزلزل عدم امنیت برای سایر کشورها میباشد و آنچه که امریکا در حال حاضر در صحنه بینالمللی دنبال میکند به همین اصل گره خورده است و نتایج اسفبار آن را جهانیان شاهد هستند. آنچه امروز در استراتژی امنیت ملی امریکا تدوین و طراحی شده و در عمل دنبال میشود تحت عنوان دهکده جهانی یا پروژه جهانیشدن در حالی به مردم جهان تحمیل میشود که حقیقتا به معنای کسب حداکثر امنیت، منافع و فرصتها برای آن کشور و متحدانش میباشد. در گفتوگویی که با دکتر احمد کاویانی استاد و محقق توانمند و پرتلاش علوم سیاسی و مسایل استراتژیک انجام دادهایم نقطهنظرات مهم و ارزشمندی به میان آمد که در این شماره تقدیم حضورتان نمودهایم. دکتر کاویانی معتقد است که ما ایرانیان با استفاده از چهار عامل میتوانیم به اتخاذ مناسبترین سیاستهای استراتژیک ملی نایل آییم و حداکثر امنیت و حداقل تهدیدات را برای کشورمان تامین نماییم. در کنار این چهار عامل که عبارتنداز: «قدرت»، «هوشیاری»، «ابتکار عمل» و «مدیریت» یک عامل و توانمندی فوقالعاده و ارزشمند دیگری نیز وجود دارد که در بسیاری از کشورهای دیگر نیست و آن اعتماد و اتکال به خداوند است. نیروی معنوی مردم ایران که به برکت اسلام و انقلاب اسلامی دوچندان شده است میتواند بسیاری از عناصر مخل امنیت ملی بهویژه عوامل فرهنگی، روانی و اقتصادی را در مقابل خود ناکارامد سازد و تهدیدات غیرفیزیکی سردمداران مدرنیته را مانع و حایل شود. شاید بتوان گفت همین عامل عمده است که نگذاشته است تاکنون زانوی انقلاب اسلامی سست شود و در مقابل دولتهای مستکبر سر تعظیم فرود آورد. اما پرواضح است که چهار عامل دیگر نیز اساسی هستند و برای شناسایی محیط بینالمللی و پیشبینی تحولات و رویدادها و استفاده درست از فرصتها کاملا ضروری به نظر میرسند. شما را به مطالعه حاصل این گفتوگوی جذاب دعوت میکنیم.
○ آقای دکتر، تشکر میکنم از اینکه قبول زحمت فرمودید و در این مصاحبه شرکت کردید. لطفا برای شروع بحث ضمن تعریف «امنیت ملی» و مولفههای آن، بفرمایید در سالهای اخیر این واژه چه تفاوتهایی با معنا و مفهوم کلاسیک خود پیدا کرده است؟
● امروزه هر دو واژه موجود در امنیت ملی، یعنی کلمه امنیت و کلمه ملی از نظر مفهومی و محتوایی متحول شده است. این تحول ناشی از دو رویداد بزرگ در عرصه جهانی است.
1ـــ فروپاشی نظام دوقطبی، پایان جنگ سرد و در نتیجه تغییر نظام قدرت در جهان که سبب شد نگاه نظامی به امنیت، در بعد بینالملل متحول شود و ابعاد دیگر قدرت؛ یعنی ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جایگاه قویتری پیدا کنند. از اینرو چالشهای قدرت با پایههای غیرنظامی، قواعد بازی متفاوتی را تعریف کرد و موضوع امنیت صورت دیگری گرفت. البته با توجه به رویکرد جدید امریکا و همپیمانهای آن کشور در کاربرد زور و قدرت نظامی برای تحمیل خواستهای خود در مناطق مختلف جهان و همچنین باقی بودن رقابتهای منطقهای بین بسیاری از کشورهای جهان، اهمیت بعد نظامی را در تامین امنیت تایید میکند؛ هرچند سایر ابعاد در تامین امنیت موضوعی غیرقابل انکار است.
2ـــ جهانی شدن و ورود به عرصه انقلاب ارتباطات و اطلاعات که بسیاری از مرزبندیهای جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی را از شکل گذشته خارج کرده است. این امر مفاهیمی مانند استقلال و حاکمیت ملی را متحول کرده و شکل جدیدی از رفتارهای جهانی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به ظهور رسانده است. همچنین در این سیر تحول مفهوم واژه ملی و ملت تغییر یافته و تاثیر فاصلههای جغرافیایی را در ارتباط بین ملتها کمرنگ شده و به سوی جامعه جهانی پیش رفته است.
بنابراین اگر در گذشته مهمترین عناصر در حفظ امنیت ملی، مصون بودن تمامیت ارضی و نظام حکومتی از تهدیدهای نظامی بیرونی یا تهدیدهای امنیتی داخلی بود، امروزه عناصر اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دول خارجی بدون نیاز به عبور فیزیکی از مرزها و استفاده از نیروها و ابزارهای نظامی؛ میتوانند امنیت کشوری را مورد تهدید و آسیب قرار دهند. همچنین تعامل زیاد این عوامل در درون و بیرون سرزمینهای ملی، پیوندهای بسیار محکمی را بین امنیت ملی و محیط پیرامونی ایجاد کرده است، به طوری که ناآرامی در گوشهای از یک منطقه جغرافیایی، اثر بسیاری بر کشورهای دیگر همان منطقه دارد.
تعاریف بسیار متفاوتی درباره امنیت ملی وجود دارد؛ برای مثال آقای رابرت ماندل میگوید: «امنیت ملی از لحاظ مفهومی ضعیف و از نظر تعریف مبهم است، ولی از نظر سیاسی مفهومی قدرتمند باقی مانده است.» از میان تعاریف متفاوت، دو تعریف از روشنترین تعاریف امنیت ملی به شمار میرود:
سازمان ملل متحد طی پژوهشی با عنوان «مفاهیم امنیت»، آن را چنین تعریف میکند: «اینکه کشورها هیچگونه احساس خطر حمله نظامی، فشار سیاسی یا اقتصادی نکرده و بتوانند آزادانه گسترش و توسعه خویش را تعقیب کنند.» همچنین تعریف آقای لیپمن به این ترتیب است: «یک ملت وقتی دارای امنیت است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزشهای اساسی خود را حفظ کند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را به پیش برد.»
با وجود این، امروزه معتبرترین رویکردها به تعریف امنیت ملی را میتوان در سه دسته جمعبندی کرد:
دسته اول رئالیستهای سنتی که هنوز بر مفهوم ملت، دولت و بر استقلال هر ملت و دولت نسبت به سایر دول پایبند هستند و تهدیدهای مرزهای جغرافیایی و پایداری نظام حکومتی را مساله مهمی در حفظ امنیت یک کشور میدانند. این نظریه هنوز در بین کشورهای جنوب که از درگیریهای نظامی منطقهای و دخالتهای قدرتهای برتر منطقهای و فرامنطقهای در امور حاکمیتی خود متاثر هستند، معتبر است و محور تدوین سیاستها و استراتژیهای امنیتی آنها است؛ مانند: هند و پاکستان، آذربایجان و ارمنستان، کره شمالی و جنوبی و… در حوزه منطقهای و کشورهای سوریه، سودان، کره شمالی، ونزوئلا و….
دسته دوم رئالیستهای جهانگرا هستند که به جای امنیت ملی، به امنیت بینالمللی معتقدند و امنیت هر کشوری را در قالب ارتباطات و جایگاه آن کشور در نظم جدید بینالمللی تعریف میکنند. نظریهپردازان این گروه، بیشتر در حوزه کشورهای شمال و بهطور عمده حوزه قدرت امریکا به نظریهپردازی پرداختهاند و نظم نوین جهانی را پارادایم غالب روابط بینالملل میدانند. آنها معتقدند هر کشور در صورتی امنیت خواهد داشت که در این نظام، نقش مشخص شده خود را به خوبی اجرا کند و به سهم تعریف شده خود تن دهد و در قالب قواعد بازی موجود در سازمانهای بینالمللی، ارتباطات خود را با دیگران تعریف کند؛ در این صورت این کشور امن خواهد بود و امنیت او در بین امنیت ملل دیگر تعریف و جایگاه دارد و به این ترتیب، امنیت ملی مستقل از امنیت بینالمللی نیست و در اصل در همان حوزه تعریف میشود.
دسته سوم ایدهآلیست و لیبرال هستند که امنیت جهانی را تبلیغ میکنند و در جهان کنونی اصالت دادن به مرزهای جغرافیایی و جدایی ملتها و حاکمیتهای ملی را چندان معنادار نمیدانند. آنها معتقدند در عصر جهانیسازی، همه مسایل در همهجای جهان به همه مربوط است و خدشهدارشدن امنیت هر بخش و حتی هر فرد از هر کشوری، به امنیت دیگران لطمه میزند. دهکده جهانی، حقوق بشر، جهانی سازی و… واژههای مصطلح در این حوزه از تفکر است و باز هم نظریهپردازان موضوع امنیت در امریکا و کشورهای شمال، مروج این طرز تفکر هستند.
○ به نظر شما، آیا میتوان ارتباط مستقیمی بین «امنیت ملی» از یکسو و منافع و منابع ملی و از همه مهمتر تهدیدات ملی از سوی دیگر برقرار کرد؟
● در پاسخ به سوال شما باید بگویم واژههای امنیت و تهدید، ماهیتی جداگانه از واژههای منافع و منابع دارند. امنیت و تهدید واژههایی در تقابل با یکدیگرند که فزونی هر یک، کاستی دیگری را به دنبال دارد. آنها در ویژگیهای نسبی بودن و ذهنی بودن مشترکند. حال من به اختصار این ویژگیها را شرح میدهم.
نسبی بودن امنیت و تهدید به این معناست که در جهان امروز دستیابی به امنیت مطلق غیرممکن است، زیرا قدرت که مبنای تحصیل امنیت است؛ متغیر، متفاوت و نسبی است و درنتیجه امنیت حاصل از آن نیز نسبی خواهد شد. بنابراین با وجود تغییر میزان قدرت در محیط پیرامونی یک کشور و وجود تهدیدات بالقوه و بالفعل، حتی قویترین دولتها نیز امنیت مطلق ندارند.
ذهنی بودن امنیت و تهدید نیز به این معناست که در اصل احساس امنیت یا تهدید، برداشتی ذهنی است که ریشه در معتقدات و باورهای مذهبی، اخلاقی، فرهنگی مردم و رهبران یک کشور دارد که جمعبندی این عوامل، سبب میشود یک ملت یا رهبر آن، کشوری را دشمن و کشور دیگری را دوست تلقی کنند؛ چنانچه با تغییر رهبران سیاسی یک کشور ممکن است برداشت آنها از تهدیدات و دشمنان متفاوت از گذشته باشد و امنیت نزد آنها تعریفی غیر از تعریف گذشته پیدا کند.
البته ویژگی متفاوت این دو واژه، موضوع تجزیهناپذیر بودن مفهوم امنیت و تجریدپذیری واژه تهدید است. بدین معنا که عدم وجود امنیت در یک بخش از کشور، بر سایر ارکان آن کشور اثر میگذارد و کل امنیت را در مخاطره قرار میدهد. برای مثال اشغال بخشی از یک کشور یا آسیب دیدن هر یک از ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی یک کشور برای تمام کشور عدم امنیت ایجاد میکند، لکن تهدید میتواند به صورت مجرد و از سوی یک عنصر نظامی یا اقتصادی یا فرهنگی… باشد.
منافع و منابع ملی، واژههایی هستند که امنیت یا تهدید برای آنها تعریف میشود. این امور باید دارای امنیت باشند و به دور از تهدیدات نگهداری شوند. حصول منافع ملی و استفاده بهینه از منابع ملی، وقتی امکانپذیر است که در عرصه ملی امنیت برقرار باشد و تهدیداتی که متوجه این منافع است یا سوءنیتهای خارجی که منابع ملی یک کشور را نشانه گرفته است، دفع و رفع شوند.
بنابراین ارتباط بین این مفاهیم، ارتباط لازم و ملزوم است. لازمه دستیابی به منافع ملی و بهرهبرداری از منابع ملی، وجود امنیت داخلی است. مثال در این باره، استفاده از منابع عظیم گازی میدان پارس جنوبی است که حدود نیمی از ذخایر اثبات شده گازی کشور را داراست و در زمان جنگ تحمیلی و وجود تهدید، ایران از دستیابی به این نفع بزرگ محروم بود و قطر از آن استفاده میکرد.
○ با توجه به مباحث گذشته، تهدیدات استراتژیک امنیتی ایران را چه مواردی میدانید؟ تقسیمبندی این تهدیدات در قالب (دائمی ـــ کوتاهمدت)، (نظامی ـــ فرهنگی)، (داخلی ـــ خارجی) و … چقدر میتواند بیانگر واقعیتها باشد؟
● قبل از پاسخ به این سوال باید خدمتتان عرض کنم، تهدید استراتژیک تهدیدی است که اصول و پایههای امنیت ملی را هدف بگیرد و آن را به عدم تعادل سیستم و بیثباتی امنیتی برساند. بنابراین هر یک از موارد و عناصری که زمینهساز ایجاد امنیت ملی در کشور هستند، نبودشان کل امنیت و ثبات کشور را به خطر میاندازد و تهدیدی استراتژیک محسوب میشوند. بهطور معمول تهدیدات به پنج دسته تقسیم میشوند: فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی که این عوامل برای هر کشوری بسته به نوع حکومت و کد ژئوپلتیکی آن متفاوت هستند. برای مثال، نوع حکومت در کره جنوبی به شکلی نیست که در معرض تهدید شدید فرهنگی باشد؛ زیرا بعد فرهنگی در نوع حکومت و اهداف ملی آنها نقش زیادی ندارد، ولی ابعاد اقتصادی و نظامی مهمترین ابعاد سازنده امنیت در آن کشور هستند. برعکس کره شمالی به جهت ایدئولوژیک بودن سیستم حکومتیش، از بعد فرهنگی نیز درمعرض تهدید شدید است. هرچند حکومت آن کشور توانسته است چند سال خشکسالی، قحطی شدید و در نتیجه فشار اقتصادی بسیار سخت را تحمل کند، در حالی که همین حکومت نسبت به ابعاد فرهنگی، سیاسی و نظامی به شدت حساسیت دارد و واکنش نشان میدهد. بنابراین هر دو عامل نوع حکومت و جایگاه ژئوپولتیکی هر کشور، ابعاد تهدید استراتژیک آن کشور را مشخص میکند.
تهدیدات میتواند داخلی یا خارجی و دایمی یا مقطعی باشد. اینها هر کدام بعدی از تهدید را مشخص میکنند، زیرا تهدید موضوعی سه بعدی است: شدت یا ضعف، طولانی یا کوتاهمدت بودن آن، درجه آگاهی از آن ابعاد سهگانه تهدید هستند.
ایران با توجه به جایگاه ویژه ژئوپولتیکی در منطقه، حساسیت ژئواکونومیکی جهانی آن و جایگاه قوی فرهنگ دینی و ملی آن، در همه ابعاد پنجگانه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، تهدیدات مهم و قابل اعتنایی دارد که باید هم مسوولین، سیاستمداران و دولتمردان و هم مردم کشور، بهخصوص نخبگان و فرهیختگان کشور بهطور کامل به آن توجه کنند و هوشیار و مراقب باشند.
○ به نظر شما آیا شناسایی دقیق و اولویتبندی تهدیدات، در مواجهه با آنان سودمند است؟ در این صورت چه عواملی را در این درجهبندی دخیل میدانید؟
● همانطور که میدانیم هر سیستم زندهای که با محیط خود تعامل دارد، برای حفظ حیات و بقای خود و به منظور جلب منفعت و دفع ضرر، باید بهطور کامل به تحولات محیط درون و بیرون خود آگاه باشد. پس چنانچه در خلقت موجودات حواسی برای کسب اطلاع از محیط تعبیه شده است، در هر سیستمی اجزایی نیز باید برای آگاهی از تحولات محیط درونی و بیرونی ایجاد شوند و بهطور کامل فعال باشند. بنابراین یک حکومت نیز برای صیانت از موجودیت خود و به منظور کسب و دفاع از منافع ملی خود، باید تهدیدات و فرصتهای محیط خود را شناسایی کرده و مدام تغییرات پیرامون خود را بررسی و تجزیه و تحلیل کند تا بتواند بهترین راه وصول به اهداف و منافع ملی خود را تشخیص دهد. بنابراین به نظر من شناسایی و دستهبندی تهدیدات و فرصتها از وظایف اولیه هر سیستم حکومتی است.
عواملی که درجهبندی تهدیدات را امکانپذیر میکنند، همان عواملی هستند که در سوال قبلی توضیح داده شد؛ یعنی شدت یا ضعف، طولانی یا کوتاه بودن و درجه آگاهی دولتمردان یا مردم نسبت به تهدید.
اگر کشوری نتواند سازوکار کارآمدی برای شناسایی، دستهبندی و تحلیل تهدیدهای خود ایجاد کند، بهطور طبیعی نمیتواند برای مقابله با تهدیدات برنامهریزی کرده و سیستم دفاعی خود را برای دفع یا رفع تهدید مجهز کند و بنابراین ممکن است ضربههای سنگین و سرنوشتسازی را متحمل شود. مثال بارز در این باره، کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق است. این کشور بهطور کامل در مقابل تهدیدات نظامی، امنیتی رقبای جهانی خود هوشیار بود و در حوزه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز سیستم بسیار قویای داشت، ولی با وجودی که در حوزه اقتصادی به شدت تهدید میشد و در مدت طولانی نیز این تهدید شکل گرفته بود و روزبهروز بر شدتش افزوده شده بود، دولتمردان آن کشور در مورد این تهدید آگاهی ضعیفی داشتند؛ یعنی یا جهل داشتند و یا تجاهل میکردند. در نتیجه عامل اقتصادی به مهمترین دلیل فروپاشی ابرقدرت شرق تبدیل شد و با وجودی که آن کشور بهطور کامل از نظر سیاسی و نظامی قدرتمند بود، ولی نادیدهگرفتن تهدید اقتصادی عمر اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو را به سر آورده بود. در حالی که چین که شرایطی مشابه شوروی داشت، تهدید اقتصادی را درک کرد و استراتژی مناسبی را برای رفع تهدید برگزید و خود را از بحران اقتصادی و سپس سیاسی ناشی از فروپاشی بلوک شرق نجات داد. چین علاوه بر حفظ رژیم، قدرت آن کشور را نیز در عرصه بینالمللی افزایش داد و امروزه در حال تبدیل شدن به یکی از قدرتهای دست اول اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی جهانی است.
بنابراین درجه آگاهی یا ادراک تهدید، عاملی بسیار مهم در شناسایی صحیح و به موقع از تهدیدات است. البته همانطوری که کوچکنمایی تهدید پیامدهای بسیار مخربی دارد (چنانچه در مورد شوروی توضیح داده شد)، بزرگنمایی تهدید نیز زیانبار بوده و سبب میشود توان و منابع کشور بیجهت برای دفع تهدید فرضی و بزرگنمایی شده مصرف شود و رشد و توسعه کشور را کند نماید. این نوع انحراف بهطور معمول بیشتر در حوزههای سیاسی دیده میشود و نتیجه آن، به بیراهه کشانیدن منابع و تدوین استراتژیهای غلط برای کشور است.
○ در سالهای پس از فروپاشی بلوک شرق، ایالات متحده سعی در القای تعریف خاصی از «امنیت ملی» و تسری آن به نظام بینالملل دارد. از این منظر چه تفاوتهای اساسی در نگاه ایران و ایالات متحده به مقوله «امنیت ملی» مشاهده میشود؟
● چنانچه در سوال اول توضیح دادم، امنیت مفهومی نسبی و ذهنی است و به همین جهت نگاهها و رویکردهای بسیار متفاوتی در تعریف این مفهوم وجود دارد. آنچه امریکاییان میخواهند، تسلط بر جهان است و در این موضوع صاحبان ثروت و قدرت امریکا اختلافی با هم ندارند، ولی در شیوههای دستیابی به این هدف تفاوتهایی دارند که این روزها در فعالیتهای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری شاهد رویکردهای متفاوت به آن هستیم.
نگاه آنها به دنیای آینده، با ریاست و با محوریت امریکا است که در آن سیستم، نقشهای بازیگران بینالمللی با توافق امریکا تعیین میشود. با این نگاه آنها در تعریف مفهوم امنیت ملی، آن را به سوی واژه «امنیت بینالمللی» یا امنیت جهانی سوق میدهند که در قبل توضیح دادم. این تعریف از امنیت را کشورهایی میپذیرند که خود را در حوزه نقشآفرینی امریکا تعریف میکنند و سعی میکنند در نظم تعریف شده بهوسیله امریکا جایگاه بهتری پیدا کنند و بنابراین تعارض با این نوع تعاریف ندارند. البته کشورهای اروپایی نیز که در قالب اتحادیه اروپا خود را جای دادهاند، تعارضی با این تعریف ندارند و به صورت دستهجمعی، خواهان چندجانبهگرایی و ملحوظ شدن نقش اروپا به صورت یک کل در بازیگردانی صحنه جهانی هستند؛ ولی در مفاهیم امنیت و تهدید تفاوت چندانی با امریکا ندارند. در این میان کشورهایی مثل ایران که در حوزه بینالمللی تسلط فرهنگ لیبرال دمکراسی غرب را کژراهه و انحراف میدانند و سلطه سیاسی، امنیتی غرب و بهخصوص امریکا را بر جهان و کشور خود غیرقابل قبول میدانند و علاوه بر اینها در حوزه منطقهای نیز دارای تهدیدات امنیت ملی هستند؛ بهطور طبیعی نمیتوانند با تعاریف امنیت بینالمللی و امنیت جهانی استراتژیهای مناسبی را برای امنیت ملی خود تعریف کنند. زیرا آن تعاریف، تهدیدات واقعی موجود برای استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی این کشورها را به درستی شناسایی نکرده و راه دفع و رفع آنها را به خوبی انتخاب نمیکند و به این ترتیب حیات کشور و بقای نظام را در معرض خطرات جدی قرار میدهد.
به این ترتیب کشورهای بسیاری هستند که مانند ایران باید تعریف سنتی امنیت ملی را هنوز معتبر بشناسند و تهدیدات خود را با آن رویکرد نیز تعریف، تعقیب و شناسایی کنند و البته از تغییرات سریع و وسیع محیط جهانی؛ مانند عواقب انقلاب ارتباطات و اطلاعات و قدرت یافتن سازمانهای بینالمللی و ظهور بازیگران جدید در عرصه بینالمللی غافل نباشند.
○ با توجه به حضور نظامی ایالات متحده در بیشتر نقاط منطقه از جمله عراق، افغانستان، ترکیه، آذربایجان و خلیج فارس، پیامدهای این حالت را بهخصوص در بلندمدت بر کشورمان چگونه ارزیابی میکنید؟
● همانطور که میدانید قدرت نظامی و بهکارگیری آن در حوزه روابط بینالمللی، تابع و دنبالهرو روابط سیاسی بین آن دولتها است. وقتی دو کشور ایران و امریکا در بسیاری از حوزههای سیاسی دارای اهداف و منافع متضاد هستند و یکی دیگری را شیطان بزرگ و دیگری آن را محور شرارت مینامد، مشخص است که رابطه سیاسی این دو خصومتآمیز و دشمنانه است. بنابراین وقتی امریکا که هم در حوزه سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی با ایران درگیر است و فعالانه و به صورت علنی مخالفت و اقدام علیه دولت ایران را در برنامههای رسمی دولتی خود قرارمیدهد، وقتی نیروی نظامی خود را در مرزهای ایران مستقر میکند؛ باید این حضور و استقرار را به مثابه یک تهدید کاملا قابل اعتنا و مهم برآورد و استراتژیهای دفاعی و نظامی کشور را برای مقابله با این تهدید جدی به شکل کارآمدی تنظیم کرد. این حضور هم بعد نظامی و هم بعد سیاسی سیاست خارجی کشور را تحت تاثیر قرار میدهد و جو امنیتی را در عرصه سیاست داخلی و خارجی کشور تشدید میکند.
به نظر من مدت زمان ادامه این وضعیت، بستگی به چگونگی روابط سیاسی دو کشور دارد. هرچه تشنج در این رابطه شدیدتر باشد، تهدید نیز شدیدتر شده و جنبههای امنیتی سیاستهای داخلی وخارجی قویتر میشود و برعکس هرچه رابطه سیاسی آرامتر باشد، شدت تهدید نیز کمتر میشود. بنابراین مدت و شدت تهدید، بستگی به میزان و عمق خصومت دوطرف دارد.
○ همانطور که میدانید در استراتژیهای سیاسی ـــ نظامی امریکا جهت تحقق امنیت این کشور، سیاست «حمله پیشگیرانه» مطرح و در مواردی اجرا شده است. به نظر شما آیا اجرای این دکترین بهطور عملی به مثابه ایجاد تهدیدات امنیتی برای سایر کشورها نخواهد بود؟
● من معتقدم پیشگرفتن سیاست «حمله پیشگیرانه» پس از جنگ سرد، سبب به وجود آمدن عصر جدیدی در روابط بینالملل شده است. این امر در حالی است که پس از فروپاشی شوروی سابق تصور میشد، دنیا وارد عصر قدرت عنصر اقتصادی شده و سایر رقابتهای نظامی و جو امنیتی در روابط بینالملل بسیار کمرنگتر شده است. سیاستهای نظامیگری دولت آقای جرج بوش، سبب شد تا نوع جدیدی از روابط در دنیا حاکم شود که دنیا را به دو دسته دوست یا دشمن تقسیم میکند و در عمل هم آنهایی را که در حوزه دوستان امریکا قرار ندارند، به اعمال قدرت نظامی تهدید میشوند. البته حفظ این جو تهدیدآمیز و سلطهطلب، هزینههای سنگینی را بر بودجههای نظامی امریکا تحمیل کرده و با وجود عدم توفیق قطعی در عراق، ادامه این روند را در سیاست امریکا بسیار مشکل و پرهزینه کرده است و به نظر میرسد امریکا ناچار است دکترین دیگری را برای سالهای آتی انتخاب کند.
○ به نظر شما آیا عضویت ایران در پیمانها و ترتیبات دستهجمعی و منطقهای منافعی جهت تداوم و یا تحکیم پایههای امنیتی کشور خواهد داشت؟
● همانطور که میدانید هرچه منافع مشترک بین دولتهای یک منطقه بیشتر شود، امنیت آنها بیشتر به یکدیگر گره خورده و از درجه تهدید منطقهای کاسته میشود. اقدام در زمینه استفاده از منافع مشترک، خود را به صورت پیمانها و قراردادهای دوجانبه و چندجانبه در سطوح منطقهای و بینالمللی نشان میدهد. بنابراین افزایش همکاریهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، سبب ایجاد منافع مشترک بین دولتهای عامل شده است و از نظر امنیتی آنها را بیش از گذشته از حوزههای تهدید به حوزه فرصت متمایل میکند. بهطور معمول پیمان نظامی بین دو یا چند دولت، آخرین گام در روابط دوستانه است. این امر تا زمانی است که دو کشور در هر یک از حوزههای روابط دو جانبه، تهدیدی علیه یکدیگر شناخته شوند و یا منافع متضادی داشته باشند، در این صورت هر یک برای پشتیبانی از نظرات خود، از قدرت نظامی علیه دیگری استفاده خواهد کرد. در چنین شرایطی نیز، انعقاد پیمانهای نظامی بین آنها ممکن نیست.
بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم که عضویت در پیمانهای دو یا چندجانبه و منطقهای، بهطور قطع برای تحکیم امنیت مفید است؛ ولی این اقدام وقتی امکانپذیر است که در سایر عرصههای روابط دو یا چندجانبه، روابط از حالت خصومت و رقابت به دوستی و منافع مشترک تبدیل شده باشد. حال با این وضعیت باید دید، در منطقهای که کشور عزیزمان ایران قرار دارد و وضعی که بهخصوص با حضور روزافزون امریکا در خاک کشورهای همسایه ایجاد شده است، امکان شکلگیری پیمانهای نظامی بین این دولتها موجود است یا خیر. اگر جواب منفی بود، آنگاه باید در مورد میزان آمادگی دفاعی و امنیتی برای مقابله با تهدیدات احتمالی، فکری جدیتر و اساسیتر انجام شود.
○ جالب خواهد بود که نظر شما را در مورد پیامدهای پروژه «جهانیسازی» بهخصوص از بعد فرهنگی و اقتصادی بر کشورهای کمتر توسعهیافته از جمله ایران بدانیم؟ آیا میپذیرید بروز چنین سیاستهایی ما را به سوی تعریف نرمافزاری از تهدید یا امنیت رهنمون میسازد؟
● یکی از مهمترین ویژگیهای عصر جدید را «جهانی شدن» یا «جهانی سازی» تعریف میکنند. این پروژه جهانی سازی یا روند جهانی شدن، سبب شده است که دسترسی بازیگران بینالمللی به یکدیگر بسیار آسانتر از گذشته باشد و عمق نفوذ بازیگران در عرصههای داخلی رقبا، به حدود بسیار نهفته و خصوصی طرف دیگر امتداد یابد. بنابراین بهطور مشخص اثرگذاری بازیگران بر یکدیگر بسیار وسیعتر و سریعتر شده است. مرزهای جغرافیایی و موانع فیزیکی کمتر از گذشته میتوانند بر سر راه محصولات فرهنگی و نفوذ اقتصادی ایستادگی کنند. وسایل سختافزاری نسبت به گذشته اثربخشی بسیار کمتری دارند و در دفع تهدیدات و دفاع از امنیت نقش کمرنگتری ایفا میکنند. کشورهای در حال توسعه گرفتار پارادوکسی هستند که از یک سو پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی آنها به تسهیل و گسترش تعاملات بینالمللی بستگی دارد و از سوی دیگر افزایش تعاملات بینالمللی، زمینه را برای تاثیرپذیری داخلی از جریانات و تهدیدهای خارجی فراهم میکند. بنابراین حفظ امنیت در دنیای امروز و وضعیت فردا به مهارتها و فنون جدیدی نیاز دارد، قواعد بازی در آن تغییر کرده است، بخشهای سختافزاری تامین امنیت روزبهروز کمرنگتر و بخشهای نرمافزاری آن مهمتر و قدرتمندتر میشوند. شوک اقتصادیی که چند سال قبل گریبانگیر چندین کشور آسیای جنوب شرقی شد و ضررهای کلان به آنها وارد کرد، نمونهای از این جریان است. آقای مهاتیر محمد نخستوزیر قبلی مالزی که معمار ساختار توسعه آن کشور در دو دهه اخیر است، وقتی برای شرکت در کنفرانس سران کشورهای کنفرانس اسلامی در تهران بود، در سخنرانی خود در سازمان مدیریت صنعتی اظهار داشت: «مالزی در یک شب دستاوردهای پانزده ساله توسعه اقتصادی خود را از دست داد و توطئه یک سرمایهدار یهودی با استفاده از سفتهبازی در بازار پولی باز مالزی، آن کشور را دچار بحران سخت اقتصادی کرد.» این یک نمونه کامل از ایجاد بحران به شکل نرمافزاری است. مثالهای متعددی در زمینههای فرهنگی و اقتصادی وجود دارد که نشان از قدرتمندشدن و موثرترشدن مولفههای نرمافزاری تهدید در دنیای کنونی دارد.
ولی نکته مهم این است که ابزاری که در اختیار قدرتهای سلطهگر جهانی برای ایجاد ارتباط و اثرگذاری بر جوامع کمتر توسعهیافته هست، در اختیار آن کشورها نیز قرار دارد. هم امریکا میتواند از راه اینترنت و ماهواره پیام بفرستد، هم ایران. بنابراین این وسیله هم فرصت است و هم تهدید. اگر از آن به خوبی بهرهبرداری شود، فرصت خواهد بود. اگر کارگزاران و نخبگان ایران اسلامی بتوانند پیام فرهنگی انقلاب اسلامی را از این راه به گوش مردم جهان برسانند و از محاصره رسانههای جمعی جهانی که در اختیار قدرتهای صهیونیستی و استکباری است عبور کنند، این بزرگترین فرصت است و اگر نتوانند، باید فقط به دفع تهاجم فرهنگی و اقتصادی آنها بپردازند.
○ اگر همواره «قدرت ملی» را تنها مرجع مقابله با تهدیدات بدانیم، به نظر میرسد این واژه نیز در سالهای اخیر با اجزای جدیدی مواجه بوده است. با توجه به این مساله، جنابعالی نقش اطلاعات، ارتباطات، منابع انسانی، مردمسالاری، تنوع فرهنگی، مشروعیت و… را در تقویت قدرت ملی مقداری شرح دهید؟
● بحث قدرت، منابع قدرت، تحول در پایههای قدرت و عناصر جدید قدرت، موضوع مهم و مستقلی است که بهتر است در فرصت مستقلی به آن پرداخته شود.
○ شکست سریع عراق در جنگ اخیر، از یک سو توجه به مشروعیت نظامها و از سوی دیگر تقویت زیرساختهای نظامی را مطرح کرده است. جنابعالی در کدام گروه قرار دارید؛ طرفدار در طول هم قرار دادن مشروعیت و قدرت نظامی یا هم عرض دانستن آنها؟
● آنچه مسلم است در ساختار جدید نظام بینالملل و فرهنگ سیاسی حاکم بر جهان امروز، مشروعیت نظامهای مبتنی بر قدرت نظامی به شدت ضعیف شده و مقبولیت جهانی و حتی ملی خود را از دست داده است. بهخصوص اگر رژیمی با کودتای نظامی و اتکا به قدرت نظامی و امنیتی خود را حفظ کند، دوام بسیار کمی خواهد داشت. بهترین نمونه آن صدام بود که نه بیشتر مردم کشورش مشروعیتی برای او قائل بودند و نه در نظام بینالملل مقبولیتی داشت. بنابراین با وجودی که حمله نظامی به عراق بهوسیله بیشتر کشورها و سازمانهای بینالمللی به عنوان تجاوز و اشغال غیرموجه نامیده شد، ولی بدنامی و نامشروع بودن حکومت صدام و سرنگونی او بهوسیله این تهاجم، به عنوان دستاورد میمونی گرامی داشته شد و فشار سیاسی و اجتماعی جهانی را بر ضد امریکا کم کرد. بنابراین مشروعیت مبتنی بر قدرت نظامی، دستکم در دنیای امروز مقبولیتی ندارد و ماندگار نیست. ولی اگر مشروعیت سیاسی از مجاری مقبول بهدست آمده باشد، استفاده از قدرت نظامی در محافظت و تحکیم نظام ایجاد شده بهوسیله رهبران مشروع یک کشور، نقشی موثر و کارساز خواهد داشت. یعنی مشروعیت سیاسی و قدرت نظامی، در کنار یکدیگر و با همراهی با قدرت اقتصادی و فرهنگی توسعهساز و امنیت آفرین هستند.
○ با توجه به اینکه در آستانه سپری شدن یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی هستیم، آیا جنابعالی تفاوت و تغییراتی در نوع، حجم و مراکز تهدیدات علیه کشورمان مشاهده میکنید؟
● همانطور که میدانید طی 25 سال گذشته تغییرات بزرگی در ژئوپولتیک دنیا و دستهبندیهای نظامی، امنیتی و چیدمان ژئواستراتژیکی جهان به وجود آمده است. این تغییرات هم در سطح جهانی، هم در سطح منطقهای و هم در سطح ملی، سمت و سو و انواع تهدیدات و زمینههای امنیتساز را برای جمهوری اسلامی ایران تغییر داده است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در زنجیره دفاعی غرب تعریف میشد. بدین معنا که در شمال کشور سیاست سد نفوذ غرب نقش اصلی را بازی میکرد و در جنوب، سیاست تامین کننده امنیت خلیج فارس، مناطق، منابع و معابر نفت به دنیای خارج و بهخصوص غرب بود. به همین دلیل، جهت تهدیدات کشور در شمال رو به سوی اتحاد جماهیر شوروی داشت و در جنوب غربی رو به عراق بود در سایر جهات نیز تهدید امنیتی وجود نداشت؛ ترکیه و پاکستان همراه با ایران در پیمان سنتو عضویت داشتند و افغانستان نیز حوزه نفوذ ایران بود. پیروزی انقلاب یک تحول بزرگ برای ایران به وجود آورد و سپس جنگ تحمیلی که نتیجه آن صفبندی اعراب جنوب خلیج فارس به همراه حضور مستقیم امریکا در این منطقه و بهطور مشخص علیه ایران بود. بنابراین جهت جنوب نیز به تهدیدات اضافه شد. فروپاشی شوروی تهدید بزرگ و تاریخی شمال را از قوت انداخت و آن را به یک امر تاریخی تبدیل کرد. با برداشته شدن دست قدرت شوروی از منطقه قفقاز، آسیای میانه و منابع نفت و گاز دریای خزر و به دلیل استراتژی ملی امریکا که همواره در جهت در دست داشتن اختیار تولید، حمل و توزیع انرژی در جهان است، پای امریکا به این صحنه جذاب، پرمنفعت و خالی از رقیب کشانده شد. آنچه تکمیل کننده این واقعه شد، حادثه 11 سپتامبر و ماجراجوییهای امریکا پس از آن بود. این امر سبب شد امریکا از مزیت بیرقیب قدرت نظامی خود علیه رقبای جهانی خود استفاده کند و با اشغال افغانستان و استقرار نیروی نظامی در کشورهای آسیای میانه و سپس قفقاز، شکل جدیدی به چینش قدرت نظامی در منطقه بدهد. در پی آن نیز اشغال عراق و استقرار در آن کشور، داغ شدن مباحث خاورمیانه بزرگ و دخالت رو به گسترش امریکا در موضوعات ملی و منطقهای خاورمیانه با هدف ایجاد تغییرات بنیادین در آن، به کلی وضع را در اطراف ایران دگرگون کرده است. آقای دکتر روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در مصاحبه اخیرشان با رسانههای جمعی در پاریس گفت: «اینک امریکا در افغانستان و عراق مستقر شده و در حقیقت همسایه ایران شده است.» این مرور سریع بر وقایع، نشان میدهد که نوع، حجم و مراکز تهدیدات در اطراف ایران همگی تغییر کردهاند. اگر 25 سال پیش بزرگترین تهدید ایران شوروی بود، امروزه مرزهای شمالی ایران (بدون احتساب امریکا) به امنترین جهات جغرافیایی تبدیل شده است و تنها مساله مرزهای شمالی، موضوع نحوه تقسیم دریای خزر است که اگر امریکا در بین نباشد، مساله به صورت سیاسی حل خواهد شد و بسیار بعید است که شکل حاد امنیتی پیدا کند. حال با نگاه سریعی به اطراف ایران میتوانیم جهات و منابع تهدید را مشخص کنیم. شمال ایران را ذکر کردم و حال اضافه میکنم که ناآرامکنندهترین عنصر در شمال ایران، امریکاست که آذربایجان و بعضی کشورهای دیگر را علیه ما تحریک و تشجیع میکند. در شرق ایران، افغانستان بهطور مستقیم پایگاه امریکا شده است. پاکستان نیز در وضع جدید سیاسی منطقه و به دنبال کمرنگ شدن نقش منطقهای خود به همراه امریکا، دستکم در حوزه فرهنگی و اقتصادی بهطور مستقیم به صورت رقیبی برای ایران درآمده است. در جنوب کشور در آبهای خلیج فارس و در خاک شیخنشینهای عرب، امریکا حضور قوی نظامی دارد و قطر و بحرین به مراکز فرماندهی نیروهای امریکایی تبدیل شده است. عربستان، کویت و امارات به امریکا پایگاه دادهاند و عمان نیز خارج از این دایره نیست. در جنوب غربی، عراق به پایگاه امریکا تبدیل شده است و تا مدت زیادی نیز انتظار تغییر وضع در آن نیست. در غرب کشور و در ترکیه نیز که عضو ناتو است، هم محل پایگاه نظامی امریکاست و هم محل نفوذ سیاستهای امریکا و غرب در منطقه. در حال حاضر تنها ارمنستان است که با مرز کوتاه خود با ایران، هیچگونه مساله سیاسی و نظامی ندارد. بنابراین چهار سوی مرزهای ایران، کم و بیش وضع امنیتی به خود گرفته است و در تمام آنها، امریکا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم عامل اصلی ایجاد تهدید است.
به این ترتیب ملاحظه میکنید که نوع، حجم و مراکز تهدیدات علیه کشور ما با 25 سال پیش به کلی تغییر کرده است و وضع جدیدی دارد و بهطور مشخص استراتژیهای سیاسی و نظامی کشور برای مقابله با این تهدیدات نیز، بهطور کامل با گذشته تفاوت خواهد داشت.
○ با توجه به توضیحات قبلی شما در خصوص تهدیدات چه راهکارها و سیاستهایی را جهت تامین بیشترین امنیت و رفع تهدیدات استراتژیک در ابعاد مختلف آن از ایران، پیشنهاد میکنید؟
● به نظر من قدرت، هوشیاری، ابتکار عمل، مدیریت و اتکال به حضرت باریتعالی، از عوامل اصلی رفع و دفع تهدیدات و کسب بیشترین امنیت، منافع ملی و خیر دنیا و آخرت است. حال به اختصار هر یک از این عوامل را شرح میدهم.
اول قدرت: تاریخ ایران گویای این واقعیت است که هر وقت ایران ضعیف شد، در معرض مطامع خارجیان قرار گرفته است. امروزه موقعیت جغرافیایی، منابع غنی و وضعیت ژئوپولتیکی ایران، بیش از گذشته ارزشمندی و پرمنفعتی خود را در چشمان جهانخواران به نمایش میکشد، طمع آنها را در دستاندازی به این منافع برمیانگیزد و رفتارهای آنها را به صورت تهدیدی برای منافع ملی ایران جلوهگر میکند. بنابراین باید قوی شد و قدرت ملی را افزایش داد تا ثروتهای ملی و سرمایههای اجتماعی و اعتقادی ایران، بیدفاع نباشد و بتواند جلوی دستاندازی و طمعکاری قدرتهای خارجی را بگیرد. اینکه قدرت چیست و قدرت ملی دارای چه عناصری است و چگونه به دست میآید و در مورد ایران عوامل عینی کسب قدرت کدامند، بحث مهم، مفصل و واجبی است که به نظر بنده با توجه به وضعیت سیاسی داخلی و خارجی فعلی ایران باید بیش از گذشته به آن پرداخته شود. هرچند در این مقال بیش از این گنجایش بحث در این مورد وجود ندارد.
دوم هوشیاری: هرچه محیط داخلی و خارجی یک کشور پیچیدهتر و سرعت تغییرات در آن بیشتر باشد، لزوم شناخت محیط و ارزیابی صحیح آن بیشتر میشود. از آنجا که سیاست خارجی اثرگذارترین بعد امنیت ملی ایران بوده و هست، بنابراین باید برای شناخت منابع فرصت، تهدید و فشار خارجی، بهطور کامل هوشیار بود و سازوکار مناسب، افراد متخصص و فرایند کارآمدی را برای آن ایجاد کرد؛ به طوری که تحلیل محیط بیرون و درون ایران به صورت سیستماتیک، واقعی و علمی انجام شود و تصمیمسازان و تصمیمگیران عرصه امنیت ملی را تغذیه کند. با توجه به اینکه منابع تهدید ایران در تمام جنبههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی فعال هستند و همچنین ایران در تمام این ابعاد نقاط قوت فراوانی دارد، در صورت بهکارگیری صحیح آنها منافع بسیاری برای کشور حاصل میشود. بنابراین هوشیاری و واقعبینی در شناخت، تعریف و تحلیل تهدیدها و فرصتهای خارجی و نقاط ضعف داخلی، یکی از مهمترین عوامل مورد نیاز است.
سوم ابتکار عمل: در تدوین استراتژی روشهای متفاوتی وجود دارد که بهکارگیری این روشها، بستگی به توانایی نخبگان و استراتژیستهای هر کشور یا سازمان دارد. بعضی گذشتهگرا هستند و ارتجاعی برنامهریزی میکنند، اصالت را به روشهای گذشته و تاریخی میدهند، به تغییرات محیط بیرونی زیاد توجهی ندارند. این روش برنامهریزی را در اصطلاح روش کرگدنی مینامند که قدرت دارد، ولی سرش را پایین میاندازد و با تصور ذهنی قبلی خود با تمام قوا و بدون انعطاف به طرف هدف یا دشمن میتازد؛ در نتیجه با مختصر تغییر مکان یا روش حریف، فعالیتش بیاثر میشود و سرش به سنگ میخورد. اتحاد جماهیر شوروی سابق و نوع رژیمهای کمونیستی قبلی که در آن حتی برای فکر کردن نخبگانشان چارچوب، حریم و مرزهای ممنوعه گذاشته بودند، هوشیاری را در قید کرده و برنامهریزی و سیاستگذاری را کرگدنی انجام میدادند؛ گرفتار این مشکل بودند و نتوانستند امنیت خود را حفظ کنند، در نتیجه سرنگون شدند. بعضی دیگر از استراتژیستها حالگرا هستند، یعنی دورنگر نیستند و فقط برای امروز خود برنامهریزی میکنند. این گروه به آینده و روندهای جریانات خیلی دقت نمیکنند. در ظرف حال خود و با نزدیکترین اخبار رسیده موضعگیری میکنند. این عده به دلیل ضعف علمی، ناکارامدی و راحتطلبی، توان تحلیل عمیق وقایع و پیشبینی آینده را ندارند و خود را با ظاهر وقایع و رویه خارجی سیاستهای حریفان مشغول میکنند. بنابراین ثباتی در رفتار سیاسی آنها نیست و هر زوز فریب سیاستبازان حرفهای رقیب را خورده، در بازیهای آنها گرفتار میشوند، به آنها امتیاز میدهند، ولی در موقع بهرهبرداری حذف میشوند و از منفعت دور میمانند.
دسته دیگر از استراتژیستها، آیندهگرایان عکسالعملی هستند. اینها کسانی هستند که سعی میکنند هوشیاری داشته باشند، محیط خود را به خوبی شناسایی کنند، آیندهنگر باشند و روندها را پیشبینی کنند. ولی این عده هنگام تدوین استراتژی، مهمترین عامل را همراه شدن و همرنگ شدن با تغییرات محیطی در نظر میگیرند و خود را با محیط بیرونی و روند محیطی یا جهانی، همراه و همرنگ میکنند. وضع این عده از دو دسته قبلی خیلی بهتر است، ولی اینها تابع محیط هستند و به ناچار همواره عکسالعملی برنامهریزی میکنند. بنابراین اگر قدرتهای بیرونی محیطسازی کنند، میتوانند این برنامهریزان را به طرفی که خود میخواهند هدایت کنند.
دسته آخر استراتژیستهای مبتکر هستند که سعی میکنند آیندهنگر و محیطساز باشند. محیط را مطالعه میکنند، روندهای آینده را نه تنها برای همراه کردن خود با تحولات محیطی، بلکه برای اثرگذاری بر محیط، ساختن شرایط بیرونی و اثرگذاری بر عوامل خارجی پیشبینی میکنند، بهطوری که بتوانند محیط مطلوب خود را ایجاد کنند تا حصول به اهداف و آرمانهای خودشان امکانپذیر شود.
در تدوین استراتژیهای ملی برای دفع و رفع تهدید و کسب بیشترین امنیت در شرایطی مانند ایران که به جهت داشتن رسالتهای اعتقادی و ماموریتهای انقلابی، روند جهانی شدن در بسیاری از عرصهها در تعارض با ارزشهای مورد قبول آن است؛ باید کسانی دخیل باشند که توانایی فکرکردن و برنامهدادن در ورای جو و فضای موجود را داشته باشند. این افراد نباید، اسیر شرایط محیطی شوند بلکه باید بتوانند در محیط خود تغییراتی به نفع اهداف خودشان ایجاد کنند.
چهارم مدیریت: هر برنامهای برای اجرا و حصول به هدف، احتیاج به مدیر و مجری دارد. بدون مدیران سیاسی دانا و توانمند و معتقد، نمیتوان به اهداف رسید. این مدیران در کنار تواناییهای فردی، باید پشتوانه قدرت و وحدت ملی داشته تا بتوانند در مواجهه با سیاستمداران جهانی، جایگاه محکمی دارا باشند.
پنجم اتکال به حضرت باریتعالی: به مصداق آیه کریمه «فاذا عزمت فتوکل علی الله»، کار در نظام اسلامی برای خداست، اهداف در جهت اوست و بنابراین پس از تمهید تمام مقدمات، باید با توکل به او اقدام کرد. عجینشدن فرهنگ الهی و دینی در مدیران و سیاستمداران عرصه امنیت و تهدید، موضوعی تازه و بدیع در فرهنگ این رشتههاست که اگر در جمهوری اسلامی ایران این الگو پیاده شود، تجربه تازهای در مدیریت دینی ایجاد شده است.
مطالبی که بیان کردم نگاه متدولوژیک به چگونگی حل مساله بود. اگر بخواهیم راجع به مصادیق تهدیدزا و امنیتآفرین در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی و راهکارهای مقابله با آنها اظهار نظر کنیم؛ به دلیل گستردگی، تنوع و پیچیدگی موضوع، باید یک تحقیق علمی مفصل صورت گیرد تا محیط ملی و بینالمللی مطالعه شود و سپس راهکارها و سیاستها تبیین شوند. ولی ابزار عمومی برای شناخت تهدیدها و فرصتها و استفاده بهینه از آنها برای دفع و رفع تهدیدات و کسب منافع، همان عواملی است که پیشتر به آنها اشاره کردم: افزایش قدرت ملی، هوشیاری، داشتن ابتکار عمل، مدیریت قوی و اتکال به خداوند باریتعالی.
○ آقای دکتر کاویانی در پایان مجددا از شرکت شما در این مصاحبه تشکر میکنم.
● من هم از شما و سایر دستاندرکاران ماهنامه زمانه برای این فرصت صمیمی سپاسگزارم.