نویسندگان: احمد کاویانی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

شاید برای ما ایرانیها که بیست و پنج سال است کار و بارمان با مسایل مهم ملی و بین‏المللی پیوند خورده و از بسیاری جهات مورد توجه‏ترین کشور جهان معاصر محسوب می‏شویم، امنیت و تهدید جزو ملموس‏ترین واژگان سیاسی باشند. انقلاب اسلامی ما را در صدر کانونهای تحول جهانی قرار داد و جنگ هشت ساله تحمیلی، تهدید و تهاجم را در گسترده‏ترین اشکال و عمده‏ترین وجوه آن بر ما آشکار ساخت. باری، موقعیت ژئوپولتیک استثنایی ایران، اهمیت و جایگاه انقلاب اسلامی در نظام قطب‏بندی منطقه‏ای و جهانی، رسالتهای انقلاب و منافع ملی، ما را در شرایطی ویژه قرار می‏دهد که لازم است علاوه بر مطالعه و تدوین استراتژی امنیت ملی، به تدوین و طرح نظام استراتژیک اهداف جمهوری اسلامی هم از حیث سرزمینی و هم از حیث ایدئولوژیک بپردازیم. آنچه مسلم است، دانشمندان مباحث استراتژیک معتقدند که امنیت کامل برای یک کشور به معنی تزلزل عدم امنیت برای سایر کشورها می‏باشد و آنچه که امریکا در حال حاضر در صحنه بین‏المللی دنبال می‏کند به همین اصل گره خورده است و نتایج اسف‏بار آن را جهانیان شاهد هستند. آنچه امروز در استراتژی امنیت ملی امریکا تدوین و طراحی شده و در عمل دنبال می‏شود تحت عنوان دهکده جهانی یا پروژه جهانی‏شدن در حالی به مردم جهان تحمیل می‏شود که حقیقتا به معنای کسب حداکثر امنیت، منافع و فرصتها برای آن کشور و متحدانش می‏باشد. در گفت‏وگویی که با دکتر احمد کاویانی استاد و محقق توانمند و پرتلاش علوم سیاسی و مسایل استراتژیک انجام داده‏ایم نقطه‏نظرات مهم و ارزشمندی به میان آمد که در این شماره تقدیم حضورتان نموده‏ایم. دکتر کاویانی معتقد است که ما ایرانیان با استفاده از چهار عامل می‏توانیم به اتخاذ مناسب‏ترین سیاستهای استراتژیک ملی نایل آییم و حداکثر امنیت و حداقل تهدیدات را برای کشورمان تامین نماییم. در کنار این چهار عامل که عبارتنداز: «قدرت»، «هوشیاری»، «ابتکار عمل» و «مدیریت» یک عامل و توانمندی فوق‏العاده و ارزشمند دیگری نیز وجود دارد که در بسیاری از کشورهای دیگر نیست و آن اعتماد و اتکال به خداوند است. نیروی معنوی مردم ایران که به برکت اسلام و انقلاب اسلامی دوچندان شده است می‏تواند بسیاری از عناصر مخل امنیت ملی به‏ویژه عوامل فرهنگی، روانی و اقتصادی را در مقابل خود ناکارامد سازد و تهدیدات غیرفیزیکی سردمداران مدرنیته را مانع و حایل شود. شاید بتوان گفت همین عامل عمده است که نگذاشته است تاکنون زانوی انقلاب اسلامی سست شود و در مقابل دولتهای مستکبر سر تعظیم فرود آورد. اما پرواضح است که چهار عامل دیگر نیز اساسی هستند و برای شناسایی محیط بین‏المللی و پیش‏بینی تحولات و رویدادها و استفاده درست از فرصتها کاملا ضروری به نظر می‏رسند. شما را به مطالعه حاصل این گفت‏وگوی جذاب دعوت می‏کنیم.

آقای دکتر، تشکر می‏کنم از اینکه قبول زحمت فرمودید و در این مصاحبه شرکت کردید. لطفا برای شروع بحث ضمن تعریف «امنیت ملی» و مولفه‏های آن، بفرمایید در سالهای اخیر این واژه چه تفاوتهایی با معنا و مفهوم کلاسیک خود پیدا کرده است؟

امروزه هر دو واژه موجود در امنیت ملی، یعنی کلمه امنیت و کلمه ملی از نظر مفهومی و محتوایی متحول شده است. این تحول ناشی از دو رویداد بزرگ در عرصه جهانی است.

1ـــ فروپاشی نظام دوقطبی، پایان جنگ سرد و در نتیجه تغییر نظام قدرت در جهان که سبب شد نگاه نظامی به امنیت، در بعد بین‏الملل متحول شود و ابعاد دیگر قدرت؛ یعنی ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جایگاه قوی‏تری پیدا کنند. از ‏این‏رو چالشهای قدرت با پایه‏های غیرنظامی، قواعد بازی متفاوتی را تعریف کرد و موضوع امنیت صورت دیگری گرفت. البته با توجه به رویکرد جدید امریکا و هم‏پیمانهای آن کشور در کاربرد زور و قدرت نظامی برای تحمیل خواستهای خود در مناطق مختلف جهان و همچنین باقی بودن رقابتهای منطقه‏ای بین بسیاری از کشورهای جهان، اهمیت بعد نظامی را در تامین امنیت تایید می‏کند؛ هرچند سایر ابعاد در تامین امنیت موضوعی غیرقابل انکار است.

2ـــ جهانی شدن و ورود به عرصه انقلاب ارتباطات و اطلاعات که بسیاری از مرزبندیهای جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی را از شکل گذشته خارج کرده است. این امر مفاهیمی مانند استقلال و حاکمیت ملی را متحول کرده و شکل جدیدی از رفتارهای جهانی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به ظهور رسانده است. همچنین در این سیر تحول مفهوم واژه ملی و ملت تغییر یافته و تاثیر فاصله‏های جغرافیایی را در ارتباط بین ملتها کمرنگ شده و به سوی جامعه جهانی پیش رفته است.

بنابراین اگر در گذشته مهم‏ترین عناصر در حفظ امنیت ملی، مصون بودن تمامیت ارضی و نظام حکومتی از تهدیدهای نظامی بیرونی یا تهدیدهای امنیتی داخلی بود، امروزه عناصر اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دول خارجی بدون نیاز به عبور فیزیکی از مرزها و استفاده از نیروها و ابزارهای نظامی؛ می‏توانند امنیت کشوری را مورد تهدید و آسیب قرار دهند. همچنین تعامل زیاد این عوامل در درون و بیرون سرزمینهای ملی، پیوندهای بسیار محکمی را بین امنیت ملی و محیط پیرامونی ایجاد کرده است، به طوری که ناآرامی در گوشه‏ای از یک منطقه جغرافیایی، اثر بسیاری بر کشورهای دیگر همان منطقه دارد.

تعاریف بسیار متفاوتی درباره امنیت ملی وجود دارد؛ برای مثال آقای رابرت ماندل می‏گوید: «امنیت ملی از لحاظ مفهومی ضعیف و از نظر تعریف مبهم است، ولی از نظر سیاسی مفهومی قدرتمند باقی مانده است.» از میان تعاریف متفاوت، دو تعریف از روشن‏ترین تعاریف امنیت ملی به شمار می‏رود:

سازمان ملل متحد طی پژوهشی با عنوان «مفاهیم امنیت»، آن را چنین تعریف می‏کند: «اینکه کشورها هیچ‏گونه احساس خطر حمله نظامی، فشار سیاسی یا اقتصادی نکرده و بتوانند آزادانه گسترش و توسعه خویش را تعقیب کنند.» همچنین تعریف آقای لیپمن به این ترتیب است: «یک ملت وقتی دارای امنیت است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزشهای اساسی خود را حفظ کند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را به پیش برد.»

با وجود این، امروزه معتبرترین رویکردها به تعریف امنیت ملی را می‏توان در سه دسته جمعبندی کرد:

دسته اول رئالیستهای سنتی که هنوز بر مفهوم ملت، دولت و بر استقلال هر ملت و دولت نسبت به سایر دول پایبند هستند و تهدیدهای مرزهای جغرافیایی و پایداری نظام حکومتی را مساله مهمی در حفظ امنیت یک کشور می‏دانند. این نظریه هنوز در بین کشورهای جنوب که از درگیریهای نظامی منطقه‏ای و دخالتهای قدرتهای برتر منطقه‏ای و فرامنطقه‏ای در امور حاکمیتی خود متاثر هستند، معتبر است و محور تدوین سیاستها و استراتژیهای امنیتی آنها است؛ مانند: هند و پاکستان، آذربایجان و ارمنستان، کره شمالی و جنوبی و در حوزه منطقه‏ای و کشورهای سوریه، سودان، کره شمالی، ونزوئلا و.

دسته دوم رئالیستهای جهانگرا هستند که به جای امنیت ملی، به امنیت بین‏المللی معتقدند و امنیت هر کشوری را در قالب ارتباطات و جایگاه آن کشور در نظم جدید بین‏المللی تعریف می‏کنند. نظریهپردازان این گروه، بیشتر در حوزه کشورهای شمال و به‏طور عمده حوزه قدرت امریکا به نظریه‏پردازی پرداخته‏اند و نظم نوین جهانی را پارادایم غالب روابط بین‏الملل می‏دانند. آنها معتقدند هر کشور در صورتی امنیت خواهد داشت که در این نظام، نقش مشخص شده خود را به خوبی اجرا کند و به سهم تعریف شده خود تن دهد و در قالب قواعد بازی موجود در سازمانهای بین‏المللی، ارتباطات خود را با دیگران تعریف کند؛ در این صورت این کشور امن خواهد بود و امنیت او در بین امنیت ملل دیگر تعریف و جایگاه دارد و به این ترتیب، امنیت ملی مستقل از امنیت بین‏المللی نیست و در اصل در همان حوزه تعریف می‏شود.

دسته سوم ایده‏آلیست و لیبرال هستند که امنیت جهانی را تبلیغ می‏کنند و در جهان کنونی اصالت دادن به مرزهای جغرافیایی و جدایی ملتها و حاکمیتهای ملی را چندان معنادار نمی‏دانند. آنها معتقدند در عصر جهانی‏سازی، همه‏ مسایل در همهجای جهان به همه مربوط است و خدشه‏دارشدن امنیت هر بخش و حتی هر فرد از هر کشوری، به امنیت دیگران لطمه می‏زند. دهکده جهانی، حقوق بشر، جهانی سازی و واژه‏های  مصطلح در این حوزه از تفکر است و باز هم نظریه‏پردازان موضوع امنیت در امریکا و کشورهای شمال، مروج این طرز تفکر هستند.

به نظر شما، آیا می‏توان ارتباط مستقیمی بین «امنیت ملی» از یک‏سو و منافع و منابع ملی و از همه مهم‏تر تهدیدات ملی از سوی دیگر برقرار کرد؟

در پاسخ به سوال شما باید بگویم واژه‏های امنیت و تهدید، ماهیتی جداگانه از واژه‏های منافع و منابع دارند. امنیت و تهدید واژه‏هایی در تقابل با یکدیگرند که فزونی هر یک، کاستی دیگری را به دنبال دارد. آنها در ویژگیهای نسبی بودن و ذهنی بودن مشترکند. حال من به اختصار این ویژگیها را شرح می‏دهم.

نسبی بودن امنیت و تهدید به این معناست که در جهان امروز دستیابی به امنیت مطلق غیرممکن است، زیرا قدرت که مبنای تحصیل امنیت است؛ متغیر، متفاوت و نسبی است و درنتیجه امنیت حاصل از آن نیز نسبی خواهد شد. بنابراین با وجود تغییر میزان قدرت در محیط پیرامونی یک کشور و وجود تهدیدات بالقوه و بالفعل، حتی قوی‏ترین دولتها نیز امنیت مطلق ندارند.

ذهنی بودن امنیت و تهدید نیز به این معناست که در اصل احساس امنیت یا تهدید، برداشتی ذهنی است که ریشه در معتقدات و باورهای مذهبی، اخلاقی، فرهنگی مردم و رهبران یک کشور دارد که جمع‏بندی این عوامل، سبب می‏شود یک ملت یا رهبر آن، کشوری را دشمن و کشور دیگری را دوست تلقی کنند؛ چنانچه با تغییر رهبران سیاسی یک کشور ممکن است برداشت آنها از تهدیدات و دشمنان متفاوت از گذشته باشد و امنیت نزد آنها تعریفی غیر از تعریف گذشته پیدا کند.

البته ویژگی متفاوت این دو واژه، موضوع تجزیه‏ناپذیر بودن مفهوم امنیت و تجریدپذیری واژه تهدید است. بدین معنا که عدم وجود امنیت در یک بخش از کشور، بر سایر ارکان آن کشور اثر می‏گذارد و کل امنیت را در مخاطره قرار می‏دهد. برای مثال اشغال بخشی از یک کشور یا آسیب دیدن هر یک از ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی یک کشور برای تمام کشور عدم امنیت ایجاد می‏کند، لکن تهدید می‏تواند به صورت مجرد و از سوی یک عنصر نظامی یا اقتصادی یا فرهنگی باشد.

منافع و منابع ملی، واژه‏هایی هستند که امنیت یا تهدید برای آنها تعریف می‏شود. این امور باید دارای امنیت باشند و به دور از تهدیدات نگهداری شوند. حصول منافع ملی و استفاده بهینه از منابع ملی، وقتی امکان‏پذیر است که در عرصه ملی امنیت برقرار باشد و تهدیداتی که متوجه این منافع است یا سوءنیتهای خارجی که منابع ملی یک کشور را نشانه گرفته است، دفع و رفع شوند.

بنابراین ارتباط بین این مفاهیم، ارتباط لازم و ملزوم است. لازمه دستیابی به منافع ملی و بهره‏برداری از منابع ملی، وجود امنیت داخلی است. مثال در این باره، استفاده از منابع عظیم گازی میدان پارس جنوبی است که حدود نیمی از ذخایر اثبات شده گازی کشور را داراست و در زمان جنگ تحمیلی و وجود تهدید، ایران از دستیابی به این نفع بزرگ محروم بود و قطر از آن استفاده می‏کرد.

با توجه به مباحث گذشته، تهدیدات استراتژیک امنیتی ایران را چه مواردی می‏دانید؟ تقسیم‏بندی این تهدیدات در قالب (دائمی ـــ کوتاه‏مدت)، (نظامی ـــ فرهنگی)، (داخلی ـــ خارجی) و چقدر می‏تواند بیانگر واقعیتها باشد؟

قبل از پاسخ به این سوال باید خدمتتان عرض کنم، تهدید استراتژیک تهدیدی است که اصول و پایه‏های امنیت ملی را هدف بگیرد و آن را به عدم تعادل سیستم و بی‏ثباتی امنیتی برساند. بنابراین هر یک از موارد و عناصری که زمینه‏ساز ایجاد امنیت ملی در کشور هستند، نبودشان کل امنیت و ثبات کشور را به خطر می‏اندازد و تهدیدی استراتژیک محسوب می‏شوند. به‏طور معمول تهدیدات به پنج دسته تقسیم می‏شوند: فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی که این عوامل برای هر کشوری بسته به نوع حکومت و کد ژئوپلتیکی آن متفاوت هستند. برای مثال، نوع حکومت در کره جنوبی به شکلی نیست که در معرض تهدید شدید فرهنگی باشد؛ زیرا بعد فرهنگی در نوع حکومت و اهداف ملی آنها نقش زیادی ندارد، ولی ابعاد اقتصادی و نظامی مهم‏ترین ابعاد سازنده امنیت در آن کشور هستند. برعکس کره شمالی به جهت ایدئولوژیک بودن سیستم حکومتیش، از بعد فرهنگی نیز درمعرض تهدید شدید است. هرچند حکومت آن کشور توانسته است چند سال خشکسالی، قحطی شدید و در نتیجه فشار اقتصادی بسیار سخت را تحمل کند، در حالی که همین حکومت نسبت به ابعاد فرهنگی، سیاسی و نظامی به شدت حساسیت دارد و واکنش نشان می‏دهد. بنابراین هر دو عامل نوع حکومت و جایگاه ژئوپولتیکی هر کشور، ابعاد تهدید استراتژیک آن کشور را مشخص می‏کند.

تهدیدات می‏تواند داخلی یا خارجی و دایمی یا مقطعی باشد. اینها هر کدام بعدی از تهدید را مشخص می‏کنند، زیرا تهدید موضوعی سه بعدی است: شدت یا ضعف، طولانی یا کوتاه‏مدت بودن آن، درجه آگاهی از آن ابعاد سه‏گانه تهدید هستند.

ایران با توجه به جایگاه ویژه ژئوپولتیکی در منطقه، حساسیت ژئواکونومیکی جهانی آن و جایگاه قوی فرهنگ دینی و ملی آن، در همه ابعاد پنجگانه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، تهدیدات مهم و قابل اعتنایی دارد که باید هم مسوولین، سیاستمداران و دولتمردان و هم مردم کشور، به‏خصوص نخبگان و فرهیختگان کشور به‏طور کامل به آن توجه کنند و هوشیار و مراقب باشند.

به نظر شما آیا شناسایی دقیق و اولویت‏بندی تهدیدات، در مواجهه با آنان سودمند است؟ در این صورت چه عواملی را در این درجهبندی دخیل می‏دانید؟

همان‏طور که می‏دانیم هر سیستم زنده‏ای که با محیط خود تعامل دارد، برای حفظ حیات و بقای خود و به منظور جلب منفعت و دفع ضرر، باید به‏طور کامل به تحولات محیط درون و بیرون خود آگاه باشد. پس چنانچه در خلقت موجودات حواسی برای کسب اطلاع از محیط تعبیه شده است، در هر سیستمی اجزایی نیز باید برای آگاهی از تحولات محیط درونی و بیرونی ایجاد شوند و به‏طور کامل فعال باشند. بنابراین یک حکومت نیز برای صیانت از موجودیت خود و به منظور کسب و دفاع از منافع ملی خود، باید تهدیدات و فرصتهای محیط خود را شناسایی کرده و مدام تغییرات پیرامون خود را بررسی و تجزیه و تحلیل کند تا بتواند بهترین راه وصول به اهداف و منافع ملی خود را تشخیص دهد. بنابراین به نظر من شناسایی و دستهبندی تهدیدات و فرصتها از وظایف اولیه هر سیستم حکومتی است.

عواملی که درجه‏بندی تهدیدات را امکان‏پذیر می‏کنند، همان عواملی هستند که در سوال قبلی توضیح داده شد؛ یعنی شدت یا ضعف، طولانی یا کوتاه بودن و درجه آگاهی دولتمردان یا مردم نسبت به تهدید.

اگر کشوری نتواند سازوکار کارآمدی برای شناسایی، دسته‏بندی و تحلیل تهدیدهای خود ایجاد کند، به‏طور طبیعی نمی‏تواند برای مقابله با تهدیدات برنامه‏ریزی کرده و سیستم دفاعی خود را برای دفع یا رفع تهدید مجهز کند و بنابراین ممکن است ضربه‏های سنگین و سرنوشت‏سازی را متحمل شود. مثال بارز در این باره، کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق است. این کشور به‏طور کامل در مقابل تهدیدات نظامی، امنیتی رقبای جهانی خود هوشیار بود و در حوزه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز سیستم بسیار قوی‏ای داشت، ولی با وجودی که در حوزه اقتصادی به شدت تهدید می‏شد و در مدت طولانی نیز این تهدید شکل گرفته بود و روزبه‏روز بر شدتش افزوده شده بود، دولتمردان آن کشور در مورد این تهدید آگاهی ضعیفی داشتند؛ یعنی یا جهل داشتند و یا تجاهل می‏کردند. در نتیجه عامل اقتصادی به مهم‏ترین دلیل فروپاشی ابرقدرت شرق تبدیل شد و با وجودی که آن کشور به‏طور کامل از نظر سیاسی و نظامی قدرتمند بود، ولی نادیده‏گرفتن تهدید اقتصادی عمر اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو را به سر آورده بود. در حالی که چین که شرایطی مشابه شوروی داشت، تهدید اقتصادی را درک کرد و استراتژی مناسبی را برای رفع تهدید برگزید و خود را از بحران اقتصادی و سپس سیاسی ناشی از فروپاشی بلوک شرق نجات داد. چین علاوه بر حفظ رژیم، قدرت آن کشور را نیز در عرصه بین‏المللی افزایش داد و امروزه در حال تبدیل شدن به یکی از قدرتهای دست اول اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی جهانی است.

بنابراین درجه آگاهی یا ادراک تهدید، عاملی بسیار مهم در شناسایی صحیح و به موقع از تهدیدات است. البته همان‏طوری که کوچک‏نمایی تهدید پیامدهای بسیار مخربی دارد (چنانچه در مورد شوروی توضیح داده شد)، بزرگ‏نمایی تهدید نیز زیانبار بوده و سبب می‏شود توان و منابع کشور بی‏جهت برای دفع تهدید فرضی و بزرگ‏نمایی شده مصرف شود و رشد و توسعه کشور را کند نماید. این نوع انحراف به‏طور معمول بیشتر در حوزه‏های سیاسی دیده می‏شود و نتیجه آن، به بیراهه کشانیدن منابع و تدوین استراتژیهای غلط برای کشور است.

در سالهای پس از فروپاشی بلوک شرق، ایالات متحده سعی در القای تعریف خاصی از «امنیت ملی» و تسری آن به نظام بین‏الملل دارد. از این منظر چه تفاوتهای اساسی در نگاه ایران و ایالات متحده به مقوله «امنیت ملی» مشاهده می‏شود؟

چنانچه در سوال اول توضیح دادم، امنیت مفهومی نسبی و ذهنی است و به همین جهت نگاه‏ها و رویکردهای بسیار متفاوتی در تعریف این مفهوم وجود دارد. آنچه امریکاییان می‏خواهند، تسلط بر جهان است و در این موضوع صاحبان ثروت و قدرت امریکا اختلافی با هم ندارند، ولی در شیوه‏های دستیابی به این هدف  تفاوتهایی دارند که این روزها در فعالیتهای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری شاهد رویکردهای متفاوت به آن هستیم.

نگاه آنها به دنیای آینده، با ریاست و با محوریت امریکا است که در آن سیستم، نقشهای بازیگران بین‏المللی با توافق امریکا تعیین می‏شود. با این نگاه آنها در تعریف مفهوم امنیت ملی، آن را به سوی واژه «امنیت بین‏المللی» یا امنیت جهانی سوق می‏دهند که در قبل توضیح دادم. این تعریف از امنیت را کشورهایی می‏پذیرند که خود را در حوزه نقش‏آفرینی امریکا تعریف می‏کنند و سعی می‏کنند در نظم تعریف شده به‏وسیله امریکا جایگاه بهتری پیدا کنند و بنابراین تعارض با این نوع تعاریف ندارند. البته کشورهای اروپایی نیز که در قالب اتحادیه اروپا خود را جای داده‏اند، تعارضی با این تعریف ندارند و به صورت دسته‏جمعی، خواهان چندجانبه‏گرایی و ملحوظ شدن نقش اروپا به صورت یک کل در بازیگردانی صحنه جهانی هستند؛ ولی در مفاهیم امنیت و تهدید تفاوت چندانی با امریکا ندارند. در این میان کشورهایی مثل ایران که در حوزه بین‏المللی تسلط فرهنگ لیبرال دمکراسی غرب را کژراهه و انحراف می‏دانند و سلطه سیاسی، امنیتی غرب و به‏خصوص امریکا را بر جهان و کشور خود غیرقابل قبول می‏دانند و علاوه بر اینها در حوزه منطقه‏ای نیز دارای تهدیدات امنیت ملی هستند؛ به‏طور طبیعی نمی‏توانند با تعاریف امنیت بین‏المللی و امنیت جهانی استراتژیهای مناسبی را برای امنیت ملی خود تعریف کنند. زیرا آن تعاریف، تهدیدات واقعی  موجود برای استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی این کشورها را به درستی شناسایی نکرده و راه دفع و رفع آنها را به خوبی انتخاب نمی‏کند و به این ترتیب حیات کشور و بقای نظام را در معرض خطرات جدی قرار می‏دهد.

به این ترتیب کشورهای بسیاری هستند که مانند ایران باید تعریف سنتی امنیت ملی را هنوز معتبر بشناسند و تهدیدات خود را با آن رویکرد نیز تعریف، تعقیب و شناسایی کنند و البته از تغییرات سریع و وسیع محیط جهانی؛ مانند عواقب انقلاب ارتباطات و اطلاعات و قدرت یافتن سازمانهای بین‏المللی و ظهور بازیگران جدید در عرصه بین‏المللی غافل نباشند.

با توجه به حضور نظامی ایالات متحده در بیشتر نقاط منطقه از جمله عراق، افغانستان، ترکیه، آذربایجان و خلیج فارس، پیامدهای این حالت را به‏خصوص در بلندمدت بر کشورمان چگونه ارزیابی می‏کنید؟

همان‏طور که می‏دانید قدرت نظامی و به‏کارگیری آن در حوزه روابط بین‏المللی، تابع و دنباله‏رو روابط سیاسی بین آن دولتها است. وقتی دو کشور ایران و امریکا در بسیاری از حوزه‏های سیاسی دارای اهداف و منافع متضاد هستند و یکی دیگری را شیطان بزرگ و دیگری آن را محور شرارت می‏نامد، مشخص است که رابطه سیاسی این دو خصومت‏آمیز و دشمنانه است. بنابراین وقتی امریکا که هم در حوزه سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی با ایران درگیر است و فعالانه و به صورت علنی مخالفت و اقدام علیه دولت ایران را در برنامههای رسمی دولتی خود قرارمی‏دهد، وقتی نیروی نظامی خود را در مرزهای ایران مستقر می‏کند؛ باید این حضور و استقرار را به مثابه یک تهدید کاملا قابل اعتنا و مهم برآورد و استراتژیهای دفاعی و نظامی کشور را برای مقابله با این تهدید جدی به شکل کارآمدی تنظیم کرد. این حضور هم بعد نظامی و هم بعد سیاسی سیاست خارجی کشور را تحت تاثیر قرار می‏دهد و جو امنیتی را در عرصه سیاست داخلی و خارجی کشور تشدید می‏کند.

به نظر من مدت زمان ادامه این وضعیت، بستگی به چگونگی روابط سیاسی دو کشور دارد. هرچه تشنج در این رابطه شدیدتر باشد، تهدید نیز شدیدتر شده و جنبه‏های امنیتی سیاستهای داخلی وخارجی قوی‏تر می‏شود و برعکس هرچه رابطه سیاسی آرام‏تر باشد، شدت تهدید نیز کمتر می‏شود. بنابراین مدت و شدت تهدید، بستگی به میزان و عمق خصومت دوطرف دارد.

همان‏طور که می‏دانید در استراتژیهای سیاسی ـــ نظامی امریکا جهت تحقق امنیت این کشور، سیاست «حمله پیش‏گیرانه» مطرح و در مواردی اجرا شده ‏است. به نظر شما آیا اجرای این دکترین به‏طور عملی به مثابه ایجاد تهدیدات امنیتی برای سایر کشورها نخواهد بود؟

من معتقدم پیش‏گرفتن سیاست «حمله پیش‏گیرانه» پس از جنگ سرد، سبب به وجود آمدن عصر جدیدی در روابط بین‏الملل شده است. این امر در حالی است که پس از فروپاشی شوروی سابق تصور می‏شد، دنیا وارد عصر قدرت عنصر اقتصادی شده و سایر رقابتهای نظامی و جو امنیتی در روابط بین‏الملل بسیار کمرنگ‏تر شده است. سیاستهای نظامیگری دولت آقای جرج بوش، سبب شد تا نوع جدیدی از روابط در دنیا حاکم شود که دنیا را به دو دسته دوست یا دشمن تقسیم می‏کند و در عمل هم آنهایی را که در حوزه دوستان امریکا قرار ندارند، به اعمال قدرت نظامی تهدید می‏شوند. البته حفظ این جو تهدیدآمیز و سلطه‏طلب، هزینه‏های سنگینی را بر بودجه‏های نظامی امریکا تحمیل کرده و با وجود عدم توفیق قطعی در عراق، ادامه این روند را در سیاست امریکا بسیار مشکل و پرهزینه کرده است و به نظر می‏رسد امریکا ناچار است دکترین دیگری را برای سالهای آتی انتخاب کند.

به نظر شما آیا عضویت ایران در پیمانها و ترتیبات دسته‏جمعی و منطقه‏ای منافعی جهت تداوم و یا تحکیم پایه‏های امنیتی کشور خواهد داشت؟

همان‏طور که می‏دانید هرچه منافع مشترک بین دولتهای یک منطقه بیشتر شود، امنیت آنها بیشتر به یکدیگر گره خورده و از درجه تهدید منطقه‏ای کاسته می‏شود. اقدام در زمینه استفاده از منافع مشترک، خود را به صورت پیمانها و قراردادهای دوجانبه و چندجانبه در سطوح منطقه‏ای و بین‏المللی نشان می‏دهد. بنابراین افزایش همکاریهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، سبب ایجاد منافع مشترک بین دولتهای عامل شده است و از نظر امنیتی آنها را بیش از گذشته از حوزه‏های تهدید به حوزه فرصت متمایل می‏کند. به‏طور معمول پیمان نظامی بین دو یا چند دولت، آخرین گام در روابط دوستانه است. این امر تا زمانی است که دو کشور در هر یک از حوزه‏های روابط دو جانبه، تهدیدی علیه یکدیگر شناخته شوند و یا منافع متضادی داشته باشند، در این صورت هر یک برای پشتیبانی از نظرات خود، از قدرت نظامی علیه دیگری استفاده خواهد کرد. در چنین شرایطی نیز، انعقاد پیمانهای نظامی بین آنها ممکن نیست.

بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم که عضویت در پیمانهای دو یا چندجانبه و منطقه‏ای، بهطور قطع برای تحکیم امنیت مفید است؛ ولی این اقدام وقتی امکان‏پذیر است که در سایر عرصه‏های روابط دو یا چندجانبه، روابط از حالت خصومت و رقابت به دوستی و منافع مشترک تبدیل شده باشد. حال با این وضعیت باید دید، در منطقه‏ای که کشور عزیزمان ایران قرار دارد و وضعی که به‏خصوص با حضور روزافزون امریکا در خاک کشورهای همسایه ایجاد شده است، امکان شکل‏گیری پیمانهای نظامی بین این دولتها موجود است یا خیر. اگر جواب منفی بود، آنگاه باید در مورد میزان آمادگی دفاعی و امنیتی برای مقابله با تهدیدات احتمالی، فکری جدی‏تر و اساسی‏تر انجام شود.

جالب خواهد بود که نظر شما را در مورد پیامدهای پروژه «جهانی‏سازی» به‏خصوص از بعد فرهنگی و اقتصادی بر کشورهای کمتر توسعه‏یافته از جمله ایران بدانیم؟ آیا می‏پذیرید بروز چنین سیاستهایی ما را به سوی تعریف نرم‏افزاری از تهدید یا امنیت رهنمون می‏سازد؟

یکی از مهم‏ترین ویژگیهای عصر جدید را «جهانی شدن» یا «جهانی سازی» تعریف می‏کنند. این پروژه جهانی سازی یا روند جهانی شدن، سبب شده است که دسترسی بازیگران بین‏المللی به یکدیگر بسیار آسان‏تر از گذشته باشد و عمق نفوذ بازیگران در عرصه‏های داخلی رقبا، به حدود بسیار نهفته و خصوصی طرف دیگر امتداد یابد. بنابراین به‏طور مشخص اثرگذاری بازیگران بر یکدیگر بسیار وسیع‏تر و سریع‏تر شده است. مرزهای جغرافیایی و موانع فیزیکی کمتر از گذشته می‏توانند بر سر راه محصولات فرهنگی و نفوذ اقتصادی ایستادگی کنند. وسایل سخت‏افزاری نسبت به گذشته اثربخشی بسیار کمتری دارند و در دفع تهدیدات و دفاع از امنیت نقش کمرنگ‏تری ایفا می‏کنند. کشورهای در حال توسعه گرفتار پارادوکسی هستند که از یک سو پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی آنها به تسهیل و گسترش تعاملات بین‏المللی بستگی دارد و از سوی دیگر افزایش تعاملات بین‏المللی، زمینه را برای تاثیرپذیری داخلی از جریانات و تهدیدهای خارجی فراهم می‏کند. بنابراین حفظ امنیت در دنیای امروز و وضعیت فردا به مهارتها و فنون جدیدی نیاز دارد، قواعد بازی در آن تغییر کرده است، بخشهای سخت‏افزاری تامین امنیت روزبه‏روز کمرنگ‏تر و بخشهای نرم‏افزاری آن مهم‏تر و قدرتمندتر می‏شوند. شوک اقتصادیی که چند سال قبل گریبانگیر چندین کشور آسیای جنوب شرقی شد و ضررهای کلان به آنها وارد کرد، نمونه‏ای از این جریان است. آقای مهاتیر محمد نخست‏وزیر قبلی مالزی که معمار ساختار توسعه آن کشور در دو دهه اخیر است، وقتی برای شرکت در کنفرانس سران کشورهای کنفرانس اسلامی در تهران بود، در سخنرانی خود در سازمان مدیریت صنعتی اظهار داشت: «مالزی در یک شب دستاوردهای پانزده ساله توسعه اقتصادی خود را از دست داد و توطئه یک سرمایه‏دار یهودی با استفاده از سفته‏بازی در بازار پولی باز مالزی، آن کشور را دچار بحران سخت اقتصادی کرد.» این یک نمونه کامل از ایجاد بحران به شکل نرم‏افزاری است. مثالهای متعددی در زمینه‏های فرهنگی و اقتصادی وجود دارد که نشان از قدرتمندشدن و موثرترشدن مولفه‏های نرم‏افزاری تهدید در دنیای کنونی دارد.

ولی نکته مهم این است که ابزاری که در اختیار قدرتهای سلطه‏گر جهانی برای ایجاد ارتباط و اثرگذاری بر  جوامع کمتر توسعه‏یافته هست، در اختیار آن کشورها نیز قرار دارد. هم امریکا می‏تواند از راه اینترنت و ماهواره پیام بفرستد، هم ایران. بنابراین این وسیله هم فرصت است و هم تهدید. اگر از آن به خوبی بهره‏برداری شود، فرصت خواهد بود. اگر کارگزاران و نخبگان ایران اسلامی بتوانند پیام فرهنگی انقلاب اسلامی را از این راه به گوش مردم جهان برسانند و از محاصره رسانه‏های جمعی جهانی که در اختیار قدرتهای صهیونیستی و استکباری است عبور کنند، این بزرگ‏ترین فرصت است و اگر نتوانند، باید فقط به دفع تهاجم فرهنگی و اقتصادی آنها بپردازند.

اگر همواره «قدرت ملی» را تنها مرجع مقابله با تهدیدات بدانیم، به نظر می‏رسد این واژه نیز در سالهای اخیر با اجزای جدیدی مواجه بوده است. با توجه به این مساله، جنابعالی نقش اطلاعات، ارتباطات، منابع انسانی، مردم‏سالاری، تنوع فرهنگی، مشروعیت و را در تقویت قدرت ملی مقداری شرح دهید؟

بحث قدرت، منابع قدرت، تحول در پایه‏های قدرت و عناصر جدید قدرت، موضوع مهم و مستقلی است که بهتر است در فرصت مستقلی به آن پرداخته شود.

شکست سریع عراق در جنگ اخیر، از یک سو توجه به مشروعیت نظامها و از سوی دیگر تقویت زیرساختهای نظامی را مطرح کرده است. جنابعالی در کدام گروه قرار دارید؛ طرفدار در طول هم قرار دادن مشروعیت و قدرت نظامی یا هم عرض دانستن آنها؟

آنچه مسلم است در ساختار جدید نظام بین‏الملل و فرهنگ سیاسی حاکم بر جهان امروز، مشروعیت نظامهای مبتنی بر قدرت نظامی به شدت ضعیف شده و مقبولیت جهانی و حتی ملی خود را از دست داده است. به‏خصوص اگر رژیمی با کودتای نظامی و اتکا به قدرت نظامی و امنیتی خود را حفظ کند، دوام بسیار کمی خواهد داشت. بهترین نمونه آن صدام بود که نه بیشتر مردم کشورش مشروعیتی برای او قائل بودند و نه در نظام بین‏الملل مقبولیتی داشت. بنابراین با وجودی که حمله نظامی به عراق به‏وسیله بیشتر کشورها و سازمانهای بین‏المللی به عنوان تجاوز و اشغال غیرموجه نامیده شد، ولی بدنامی و نامشروع بودن حکومت صدام و سرنگونی او به‏وسیله این تهاجم، به عنوان دستاورد میمونی گرامی داشته شد و فشار سیاسی و اجتماعی جهانی را بر ضد امریکا کم کرد. بنابراین مشروعیت مبتنی بر قدرت نظامی، دست‏کم در دنیای امروز مقبولیتی ندارد و ماندگار نیست. ولی اگر مشروعیت سیاسی از مجاری مقبول به‏دست آمده باشد، استفاده از قدرت نظامی در محافظت و تحکیم نظام ایجاد شده به‏وسیله رهبران مشروع یک کشور، نقشی موثر و کارساز خواهد داشت. یعنی مشروعیت سیاسی و قدرت نظامی، در کنار یکدیگر و با همراهی با قدرت اقتصادی و فرهنگی توسعه‏ساز و امنیت آفرین هستند.

با توجه به اینکه در آستانه سپری شدن یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی هستیم، آیا  جنابعالی تفاوت و تغییراتی در نوع، حجم و مراکز تهدیدات علیه کشورمان مشاهده می‏کنید؟

همان‏طور که می‏دانید طی 25 سال گذشته تغییرات بزرگی در ژئوپولتیک دنیا و دسته‏بندیهای نظامی، امنیتی و چیدمان ژئواستراتژیکی جهان به وجود آمده است. این تغییرات هم در سطح جهانی، هم در سطح منطقه‏ای و هم در سطح ملی، سمت و سو و انواع تهدیدات و زمینه‏های امنیت‏ساز را برای جمهوری اسلامی ایران تغییر داده است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در زنجیره دفاعی غرب تعریف می‏شد. بدین معنا که در شمال کشور سیاست سد نفوذ غرب نقش اصلی را بازی می‏کرد و در جنوب، سیاست تامین کننده امنیت خلیج فارس، مناطق، منابع و معابر نفت به دنیای خارج و به‏خصوص غرب بود. به همین دلیل، جهت تهدیدات کشور در شمال رو به سوی اتحاد جماهیر شوروی داشت و در جنوب غربی رو به عراق بود در سایر جهات نیز تهدید امنیتی وجود نداشت؛ ترکیه و پاکستان همراه با ایران در پیمان سنتو عضویت داشتند و افغانستان نیز حوزه نفوذ ایران بود. پیروزی انقلاب یک تحول بزرگ برای ایران به وجود آورد و سپس جنگ تحمیلی که نتیجه آن صف‏بندی اعراب جنوب خلیج فارس به همراه حضور مستقیم امریکا در این منطقه و به‏طور مشخص علیه ایران بود. بنابراین جهت جنوب نیز به تهدیدات اضافه شد. فروپاشی شوروی تهدید بزرگ و تاریخی شمال را از قوت انداخت و آن را به یک امر تاریخی تبدیل کرد. با برداشته شدن دست قدرت شوروی از منطقه قفقاز، آسیای میانه و منابع نفت و گاز دریای خزر و به دلیل استراتژی ملی امریکا که همواره در جهت در دست داشتن اختیار تولید، حمل و توزیع انرژی در جهان است، پای امریکا به این صحنه جذاب، پرمنفعت و خالی از رقیب کشانده شد. آنچه تکمیل کننده این واقعه شد، حادثه 11 سپتامبر و ماجراجوییهای امریکا پس از آن بود. این امر سبب شد امریکا از مزیت بی‏رقیب قدرت نظامی خود علیه رقبای جهانی خود استفاده کند و با اشغال افغانستان و استقرار نیروی نظامی در کشورهای آسیای میانه و سپس قفقاز، شکل جدیدی به چینش قدرت نظامی در منطقه بدهد. در پی آن نیز اشغال عراق و استقرار در آن کشور، داغ شدن مباحث خاورمیانه بزرگ و دخالت رو به گسترش امریکا در موضوعات ملی و منطقه‏ای خاورمیانه با هدف ایجاد تغییرات بنیادین در آن، به کلی وضع را در اطراف ایران دگرگون کرده است. آقای دکتر روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در مصاحبه اخیرشان با رسانه‏های جمعی در پاریس گفت: «اینک امریکا در افغانستان و عراق مستقر شده و در حقیقت همسایه ایران شده است.» این مرور سریع بر وقایع، نشان می‏دهد که نوع، حجم و مراکز تهدیدات در اطراف ایران همگی تغییر کرده‏اند. اگر 25 سال پیش بزرگ‏ترین تهدید ایران شوروی بود، امروزه مرزهای شمالی ایران (بدون احتساب امریکا) به امن‏ترین جهات جغرافیایی تبدیل شده است و تنها مساله مرزهای شمالی، موضوع نحوه تقسیم دریای خزر است که اگر امریکا در بین نباشد، مساله به صورت سیاسی حل خواهد شد و بسیار بعید است که شکل حاد امنیتی پیدا کند. حال با نگاه سریعی به اطراف ایران می‏توانیم جهات و منابع تهدید را مشخص کنیم. شمال ایران را ذکر کردم و حال اضافه می‏کنم که ناآرام‏کننده‏ترین عنصر در شمال ایران، امریکاست که آذربایجان و بعضی کشورهای دیگر را علیه ما تحریک و تشجیع می‏کند. در شرق ایران، افغانستان به‏طور مستقیم پایگاه امریکا شده است. پاکستان نیز در وضع جدید سیاسی منطقه و به دنبال کم‏رنگ شدن نقش منطقهای خود به همراه امریکا، دست‏کم در حوزه فرهنگی و اقتصادی به‏طور مستقیم به صورت رقیبی برای ایران درآمده است. در جنوب کشور در آبهای خلیج فارس و در خاک شیخ‏نشینهای عرب، امریکا حضور قوی نظامی دارد و قطر و بحرین به مراکز فرماندهی نیروهای امریکایی تبدیل شده است. عربستان، کویت و امارات به امریکا پایگاه داده‏اند و عمان نیز خارج از این دایره نیست. در جنوب غربی، عراق به پایگاه امریکا تبدیل شده است و تا مدت زیادی نیز انتظار تغییر وضع در آن نیست. در غرب کشور و در ترکیه نیز که عضو ناتو است، هم محل پایگاه نظامی امریکاست و هم محل نفوذ سیاستهای امریکا و غرب در منطقه. در حال حاضر تنها ارمنستان است که با مرز کوتاه خود با ایران، هیچ‏گونه مساله سیاسی و نظامی ندارد. بنابراین چهار سوی مرزهای ایران، کم و بیش وضع امنیتی به خود گرفته است و در تمام آنها، امریکا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم عامل اصلی ایجاد تهدید است.

به این ترتیب ملاحظه می‏کنید که نوع، حجم و مراکز تهدیدات علیه کشور ما با 25 سال پیش به کلی تغییر کرده است و وضع جدیدی دارد و به‏طور مشخص استراتژیهای سیاسی و نظامی کشور برای مقابله با این تهدیدات نیز، به‏طور کامل با گذشته تفاوت خواهد داشت.

با توجه به توضیحات قبلی شما در خصوص تهدیدات چه راهکارها و سیاستهایی را جهت تامین بیشترین امنیت و رفع تهدیدات استراتژیک در ابعاد مختلف آن از ایران، پیشنهاد می‏کنید؟

به نظر من قدرت، هوشیاری، ابتکار عمل، مدیریت و اتکال به حضرت باریتعالی، از عوامل اصلی رفع و دفع تهدیدات و کسب بیشترین امنیت، منافع ملی و خیر دنیا و آخرت است. حال به اختصار هر یک از این عوامل را شرح می‏دهم.

اول قدرت: تاریخ ایران گویای این واقعیت است که هر وقت ایران ضعیف شد، در معرض مطامع خارجیان قرار گرفته است. امروزه موقعیت جغرافیایی، منابع غنی و وضعیت ژئوپولتیکی ایران، بیش از گذشته ارزشمندی و پرمنفعتی خود را در چشمان جهانخواران به نمایش می‏کشد، طمع آنها را در دست‏اندازی به این منافع برمی‏انگیزد و رفتارهای آنها را به صورت تهدیدی برای منافع ملی ایران جلوه‏گر می‏کند. بنابراین باید قوی شد و قدرت ملی را افزایش داد تا ثروتهای ملی و سرمایه‏های اجتماعی و اعتقادی ایران، بی‏دفاع نباشد و بتواند جلوی دست‏اندازی و طمع‏کاری قدرتهای خارجی را بگیرد. اینکه قدرت چیست و قدرت ملی دارای چه عناصری است و چگونه به دست می‏آید و در مورد ایران عوامل عینی کسب قدرت کدامند، بحث مهم، مفصل و واجبی است که به نظر بنده با توجه به وضعیت سیاسی داخلی و خارجی فعلی ایران باید بیش از گذشته به آن پرداخته شود. هرچند در این مقال بیش از این گنجایش بحث در این مورد وجود ندارد.

دوم هوشیاری: هرچه محیط داخلی و خارجی یک کشور پیچیده‏تر و سرعت تغییرات در آن بیشتر باشد، لزوم شناخت محیط و ارزیابی صحیح آن بیشتر می‏شود. از آنجا که سیاست خارجی اثرگذارترین بعد امنیت ملی ایران بوده و هست، بنابراین باید برای شناخت منابع فرصت، تهدید و فشار خارجی، به‏طور کامل هوشیار بود و سازوکار مناسب، افراد متخصص و فرایند کارآمدی را برای آن ایجاد کرد؛ به طوری که تحلیل محیط بیرون و درون ایران به صورت سیستماتیک، واقعی و علمی انجام شود و تصمیم‏سازان و تصمیم‏گیران عرصه امنیت ملی را تغذیه کند. با توجه به اینکه منابع تهدید ایران در تمام جنبه‏های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی فعال هستند و همچنین ایران در تمام این ابعاد نقاط قوت فراوانی دارد، در صورت به‏کارگیری صحیح آنها منافع بسیاری برای کشور حاصل می‏شود. بنابراین هوشیاری و واقع‏بینی در شناخت، تعریف و تحلیل تهدیدها و فرصتهای خارجی و نقاط ضعف داخلی، یکی از مهم‏ترین عوامل مورد نیاز است.

سوم ابتکار عمل: در تدوین استراتژی روشهای متفاوتی وجود دارد که به‏کارگیری این روشها، بستگی به توانایی نخبگان و استراتژیستهای هر کشور یا سازمان دارد. بعضی گذشتهگرا هستند و ارتجاعی برنامه‏ریزی می‏کنند، اصالت را به روشهای گذشته و تاریخی می‏دهند، به تغییرات محیط بیرونی زیاد توجهی ندارند. این روش برنامه‏ریزی را در اصطلاح روش کرگدنی می‏نامند که قدرت دارد، ولی سرش را پایین می‏اندازد و با تصور ذهنی قبلی خود با تمام قوا و بدون انعطاف به طرف هدف یا دشمن می‏تازد؛ در نتیجه با مختصر تغییر مکان یا روش حریف، فعالیتش بی‏اثر می‏شود و سرش به سنگ می‏خورد. اتحاد جماهیر شوروی سابق و نوع رژیمهای کمونیستی قبلی که در آن حتی برای فکر کردن نخبگانشان چارچوب، حریم و مرزهای ممنوعه گذاشته بودند، هوشیاری را در قید کرده و برنامه‏ریزی و سیاستگذاری را کرگدنی انجام می‏دادند؛ گرفتار این مشکل بودند و نتوانستند امنیت خود را حفظ کنند، در نتیجه سرنگون شدند. بعضی دیگر از استراتژیستها حالگرا هستند، یعنی دورنگر نیستند و فقط برای امروز خود برنامه‏ریزی می‏کنند. این گروه به آینده و روندهای جریانات خیلی دقت نمی‏کنند. در ظرف حال خود و با نزدیک‏ترین اخبار رسیده موضع‏گیری می‏کنند. این عده به دلیل ضعف علمی، ناکارامدی و راحت‏طلبی، توان تحلیل عمیق وقایع و پیش‏بینی آینده را ندارند و خود را با ظاهر وقایع و رویه خارجی سیاستهای حریفان مشغول می‏کنند. بنابراین ثباتی در رفتار سیاسی آنها نیست و هر زوز فریب سیاست‏بازان حرفه‏ای رقیب را خورده، در بازیهای آنها گرفتار می‏شوند، به آنها امتیاز می‏دهند، ولی در موقع بهره‏برداری حذف می‏شوند و از منفعت دور می‏مانند.

دسته دیگر از استراتژیستها، آینده‏گرایان عکس‏العملی هستند. اینها کسانی هستند که سعی می‏کنند هوشیاری داشته باشند، محیط خود را به خوبی شناسایی کنند، آینده‏نگر باشند و روندها را پیش‏بینی کنند. ولی این عده هنگام تدوین استراتژی، مهم‏ترین عامل را همراه شدن و همرنگ شدن با تغییرات محیطی در نظر می‏گیرند و خود را با محیط بیرونی و روند محیطی یا جهانی، همراه و همرنگ می‏کنند. وضع این عده از دو دسته قبلی خیلی بهتر است، ولی اینها تابع محیط هستند و به ناچار همواره عکس‏العملی برنامه‏ریزی می‏کنند. بنابراین اگر قدرتهای بیرونی محیط‏سازی کنند، می‏توانند این برنامه‏ریزان را به طرفی که خود می‏خواهند هدایت کنند.

دسته آخر استراتژیستهای مبتکر هستند که سعی می‏کنند آینده‏نگر و محیط‏ساز باشند. محیط را مطالعه می‏کنند، روندهای آینده را نه تنها برای همراه کردن خود با تحولات محیطی، بلکه برای اثرگذاری بر محیط، ساختن شرایط بیرونی و اثرگذاری بر عوامل خارجی پیش‏بینی می‏کنند، به‏طوری که بتوانند محیط مطلوب خود را ایجاد کنند تا حصول به اهداف و آرمانهای خودشان امکان‏پذیر شود.

در تدوین استراتژیهای ملی برای دفع و رفع تهدید و کسب بیشترین امنیت در شرایطی مانند ایران که به جهت داشتن رسالتهای اعتقادی و ماموریتهای انقلابی، روند جهانی شدن در بسیاری از عرصه‏ها در تعارض با ارزشهای مورد قبول آن است؛ باید کسانی دخیل باشند که توانایی فکرکردن و برنامه‏دادن در ورای جو و فضای موجود را داشته باشند. این افراد نباید، اسیر شرایط محیطی شوند بلکه باید بتوانند در محیط خود تغییراتی به نفع اهداف خودشان ایجاد کنند.

چهارم مدیریت: هر برنامه‏ای برای اجرا و حصول به هدف، احتیاج به مدیر و مجری دارد. بدون مدیران سیاسی دانا و توانمند و معتقد، نمی‏توان به اهداف رسید. این مدیران در کنار تواناییهای فردی، باید پشتوانه قدرت و وحدت ملی داشته تا بتوانند در مواجهه با سیاستمداران جهانی، جایگاه محکمی دارا باشند.

پنجم اتکال به حضرت باریتعالی: به مصداق آیه کریمه «فاذا عزمت فتوکل علی الله»، کار در نظام اسلامی برای خداست، اهداف در جهت اوست و بنابراین پس از تمهید تمام مقدمات، باید با توکل به او اقدام کرد. عجین‏شدن فرهنگ الهی و دینی در مدیران و سیاستمداران عرصه امنیت و تهدید، موضوعی تازه و بدیع در فرهنگ این رشته‏هاست که اگر در جمهوری اسلامی ایران این الگو پیاده شود، تجربه تازه‏ای در مدیریت دینی ایجاد شده است.

مطالبی که بیان کردم نگاه متدولوژیک به چگونگی حل مساله بود. اگر بخواهیم راجع به مصادیق تهدیدزا و امنیت‏آفرین در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی و راهکارهای مقابله با آنها اظهار نظر کنیم؛ به دلیل گستردگی، تنوع و پیچیدگی موضوع، باید یک تحقیق علمی مفصل صورت گیرد تا محیط ملی و بین‏المللی مطالعه شود و سپس راهکارها و سیاستها تبیین شوند. ولی ابزار عمومی برای شناخت تهدیدها و فرصتها و استفاده بهینه از آنها برای دفع و رفع تهدیدات و کسب منافع، همان عواملی است که پیش‏تر به آنها اشاره کردم: افزایش قدرت ملی، هوشیاری، داشتن ابتکار عمل، مدیریت قوی و اتکال به خداوند باریتعالی.

آقای دکتر کاویانی در پایان مجددا از شرکت شما در این مصاحبه تشکر می‏کنم.

من هم از شما و سایر دست‏اندرکاران ماهنامه زمانه برای این فرصت صمیمی سپاسگزارم.

 

تبلیغات