آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

نقل خاطرات از برجستگان تاریخ همیشه و در همه جای دنیا جذاب و شنیدنی و خواندنی است. خاطرات مرحوم شیخ حسن لنکرانی(ره) از مجاهد بزرگوار عرصه ارزشها و فضیلتها و شخصیت کمنظیر تاریخ معاصر ایران، یعنی مرحوم شیخ فضلالله نوری(ره) از دو جهت اهمیت دارد. یکی از جهت اهمیت شخصیت و جریان فکری مرحوم شیخ(ره) و دیگری از جهت نقل‏کننده خاطرات که علاوه بر اینکه خود یک روحانی مبارز و نستوه بود، توانسته بود بیش از یک قرن از تاریخ ایران را درک نماید و با هوش و بصیرت و صداقتی ستودنی، تمامی تحولات را تحلیل نماید و در اکثر آنها حضور فعال و موثر داشته باشد. بدین معنا، نقل خاطره از یک مجاهد روحانی توسط یک مجاهد و مبارز روحانی دیگر دارای جذابیتهای خاصی می‏باشد. متن حاضر گردآوری شده از خاطرات پراکنده مرحوم لنکرانی(ره) از شهید بزرگوار تاریخ معاصر ایران مرحوم شیخ فضل‏الله نوری(ره) است که با دقت و لطافت ترکیب و تنظیم شده است. به امید آنکه مقبول خاطر شما عزیزان و مورد استفاده وافر قرار گیرد.

بسم‌ ا الرحمن‌ الرحیم‌  مقالات‌ ارسالی‌ به‌ زمانه‌ در فاصلة‌ مهر تا اسفند 82 مقالة‌ 2، متن‌ و پاورقی: 20237 کلمه‌  تصاویری‌ که‌ باید در مقاله‌ درج‌ شود: 1. سند مالکیت‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی‌ بر خانة‌ واقع‌ در سنگلج‌ تهران‌ که‌ ممهور به‌ مهر حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا و شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ است‌ 2. تصویر شیخ‌ شهید با عصا و تسبیح‌ .... خاطرات‌ و اظهارات‌ آیت‌ا حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ دربارة‌ مشروطیت‌ و حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ درآمد در باب‌ آیت‌ا حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری، و نقش‌ و تأثیر وی‌ در روند مشروطه، سخن‌ فراوان‌ گفته‌اند، اما دفتر بحث‌ هنوز صفحات‌ سفید، بسیار دارد  -- بگذریم‌ از اینکه، آن‌ دسته‌ از صفحات‌ این‌ دفتر نیز که‌ خصوصاً‌ در عصر پهلوی‌ قلمی‌ شده، جرح‌ و تعدیل، و اصلاح‌ و تکمیل‌ بسیار می‌طلبد. در این‌ میان، آنچه‌ که‌ بیش‌ از هر چیز روشنگرِ‌ نقاط‌ ابهام، و معیارِ‌ نقدِ‌ نظریات‌ و داوریهای‌ مورخان‌ مشروطه‌ توانَد بود دو چیز است: الف) اسناد و مدارک‌ مکتوبی‌ که‌ در همان‌ عصر مشروطه، مستقیماً‌ از ناحیة‌ مشروعه‌ خواهان‌ یا جبهة‌ مخالف‌ آنها صادر شده‌ است‌ (روزنامه‌ها، اعلامیه‌ها، شب‌نامه‌ها، نامه‌ها، تلگرافها و...). ب) خاطرات‌ شاهدان‌ و ناظران‌ مستقیم‌ ماجرا، بویژه‌ کسانی‌ که‌ امین‌ و موثق‌ می‌باشند و یا به‌ هر دلیل، کلامشان‌ اطمینان‌ آور است. آنچه‌ ذیلاً‌ می‌خوانید خاطرات‌ و اظهارات‌ جالب‌ و منحصر به‌ فردِ‌ آیة‌ا حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ (در بارة‌ مشروطه‌ و حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا) است؛ شخصیتی‌ که‌ خود در بخشی‌ مهم‌ از یکصد سال‌ اخیر تاریخ‌ کشورمان، در بسیاری‌ از حوادث‌ مهم‌ تاریخ‌ نقش‌ داشت‌ و با رشتة‌ عمر صد سالة‌ خویش، عصر مشروطه‌ را به‌ روزگار ما پیوند زده‌ بود... در مقالة‌ حاضر، نخست‌ به‌ نحو اختصار با شخصیت، افکار و مجاهدات‌ گویندة‌ خاطرات‌ (مرحوم‌ لنکرانی) آشنا شده‌ و سوابق‌ ارتباط‌ و آشنایی‌ وی‌ با مرحوم‌ شیخ‌ فضل‌ا را بررسی‌ می‌کنیم. سپس‌ اظهارات‌ و خاطرات‌ پراکندة‌ ایشان‌ در باب‌ مشروطه‌ و شیخ‌ را، در قالب‌ بحثی‌ منظم، مرور می‌نماییم.(1)  علی‌ ابوالحسنی‌ (منذر)  با گویندة‌ خاطرات‌ آشنا شویم‌ «علامة‌ مجاهد، بزرگمرد دین‌ و سیاست، همسنگر مبارزاتی‌ آیة‌ا سید حسن‌ مدرس‌ و از یاران‌ صمیمی‌ و قدیمیِ‌ رهبرِ‌ فقید و بنیانگذار جمهوری‌ اسلامی‌ آیة‌ا العظمی‌ امام‌ خمینی‌ قدس‌ سره، حضرت‌ آیت‌ ا حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی»(2) در حدود 1310 قمری‌ در منطقة‌ سنگلج‌ تهران‌ (حوالی‌ پارک‌ شهر کنونی) متولد شد و پس‌ از گذشت‌ بیش‌ از یکصد سال‌ سن، در سحر جمعه‌ 19 خرداد 1368 پس‌ از اقامة‌ فریضة‌ صبح‌ بدرود حیات‌ گفت‌ و با تشییعی‌ باعظمت‌ در حرم‌ مطهر حضرت‌ عبدالعظیم‌ 7 جنبِ‌ مرقدِ‌ آیة‌ا حاج‌ ملا علی‌ کنی‌ روی‌ در نقاب‌ خاک‌ کشید. دست‌ کم‌ سه‌ نسل‌ از اسلاف‌ مرحوم‌ لنکرانی، از عالمان‌ برجسته، و بعضاً‌ مرجعِ‌ مُطاعِ‌ حوزة‌ سکونت‌ خود بوده‌اند: نیای‌ بزرگ‌ لنکرانی‌ آیة‌ا مجاهد حاج‌ ملا میرزا احمد شیروانی‌ لنکرانی‌ نخست‌ در شیروان‌ سکونت‌ داشت‌ و از احترام‌ عمومی‌ برخوردار بود. وی‌ با شروع‌ جنگهای‌ مشهور ایران‌ و روس‌ تزاری‌ در عصر فتحعلیشاه، به‌ لنکران‌ رفت‌ و تا پایان‌ عمر با قشون‌ مهاجم‌ در ستیز بود. قبر وی‌ اینک‌ زیارتگاه‌ مردم‌ لنکران‌ است. جد‌ لنکرانی‌ آیة‌ا شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ (ملا میرزا احمد) همراهِ‌ برادر مجتهد خود (حاج‌ شیخ‌ عبدالعزیز لنکرانی) به‌ ایران‌ مهاجرت‌ کرد(3) و خود نهایتاً‌ در تهران‌ اقامت‌ جست‌ و مرحومان‌ سید محمد طباطبایی‌ (پیشوای‌ مشهور مشروطه)، سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی، و حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری، همگی‌ پیش‌ از عزیمت‌ به‌ نجف، چندی‌ را از محضر ایشان‌ بهرة‌ علمی‌ برده‌اند. پدر لنکرانی‌ آیة‌ا حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی‌ نیز از شاگردان‌ برجستة‌ درس‌ آیة‌ا میرزا حبیب‌ا رشتی‌ بود و منزل‌ و محضر شرع‌ وی‌ در سنگلج‌ تهران، محل‌ رجوع‌ خواص‌ و عوام‌ جهت‌ حل‌ مرافعات‌ و عقد معاملات‌ و... قرار داشت. سند مالکیت‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌ بر خانة‌ واقع‌ در سنگلج‌ تهران، ممهور به‌ مُهر جمعی‌ از علمای‌ وقت‌ تهران، از جمله‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا و شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ است‌ (تصویر این‌ سند را - که‌ در 16 محرم‌ 1314 قمری‌ تنظیم‌ شده‌ -  ملاحظه‌ می‌نمایید). ......تصویر سند مالکیت‌ حاج‌ شیخ‌ علی......... دربارة‌ خود حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی، باید به‌ اعلامیه‌ای‌ اشاره‌ کرد که‌ با امضای‌ دهها تن‌ از آیات‌ و حجج‌ اسلام‌ تهران‌ و سایر بلاد ایران، به‌ مناسبت‌ سالگرد ارتحال‌ آن‌ مرحوم‌ در جراید منتشر شده‌ است. اعلامیة‌ مذکور، با اشاره‌ به‌ سالگرد «درگذشت‌ جانگداز عالم‌ مجاهد و علامة‌ متفکر، بزرگمرد دین‌ و سیاست، حضرت‌ آیة‌ا حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ اعلی‌ ا مقامه‌ الشریف» اشعار می‌دارد که: «معظم‌ له‌ از رجال‌ برجستة‌ تاریخ‌ حماسه‌ ساز روحانیت‌ شیعه‌ بود که‌ عمر با برکت‌ خود را مصروفِ‌ مبارزة‌ بی‌امان‌ با مظاهر گوناگون‌ استعمار و استبداد و الحاد و انحراف، و دفاع‌ پیگیر از ساحت‌ قدس‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌ علیهم‌ السلام‌ نمود و در دو عرصة‌ فرهنگ‌ و سیاست‌ دینی، برگهای‌ زرین‌ و نمونه‌های‌ روشنی‌ از مجاهده‌ و خدمت، همچون‌ پیشگامی‌ در ستیز با قرارداد اسارتبار 1919 وثوق‌الدوله، مبارزه‌ با جمهوری‌ خواهی‌ مصنوعی‌ رضاخانی‌ و دیگر مظاهر فساد و خیانت‌ دوران‌ سلسلة‌ پهلوی، پیکار با دسایس‌ و تجاوزات‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ قدرتهای‌ استعماری‌ روس‌ و انگلیس‌ و آمریکا، و نیز افشاگریهای‌ قاطع‌ و مدبرانه‌ برضد افکار و مقاصد شوم‌ بهائیت‌ و وهابیت‌ و انحرافات‌ کسروی‌ و دیگر عوامل‌ نشاندار و بی‌ نشان‌ استعمار از خود بر جای‌ گذارد». اعلامیه‌ می‌افزاید: «آری، آیة‌ا لنکرانی‌ در طول‌ مبارزات‌ مستمر‌ خویش‌ در جهت‌ اعتلای‌ اسلام‌ و آزادی‌ و سعادت‌ ملت‌ ایران، با امثال‌ آیة‌ا شهید سید حسن‌ مدرس‌ و شهید آیة‌ا حاج‌ آقا جمال‌الدین‌ نجفی‌ همگامی‌ داشت‌ و در نهضت‌ اخیر روحانیت‌ به‌ رهبری‌ بزرگمرد تاریخ‌ جهان‌ اسلام، حضرت‌ آیة‌ا العظمی‌ امام‌ خمینی‌ قدس‌ سره‌ الشریف، نیز نقش‌ مؤ‌ثری‌ ایفا کرد و خاصه‌ نظریات‌ عمیق‌ تاریخی‌ و سیاسی‌ ایشان‌ مورد توجه‌ صاحبنظران‌ قرار داشت...».(4)  به‌ عنوان‌ سرفصلهای‌ عمدة‌ مجاهدات‌ لنکرانی‌ در عرصة‌ سیاسی، می‌توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ کرد: 1. پیشتازی‌ در مبارزه‌ با قرارداد استعماری‌ 1919 وثوق‌ الدوله‌ - کاکس‌ 2. مبارزة‌ مستمر با اقدامات‌ استبدادی‌ - استعماری‌ رضاخان‌ از کودتای‌ 1299 تا تغییر سلطنت‌ (1304) و حوادث‌ بعدی، که‌ به‌ تبعید لنکرانی‌ به‌ کلات‌ و مشهد و بالأ‌خره‌ شهریار انجامید و این‌ آخری‌ - تبعید شهریار - جز با رفتن‌ رضاخان‌ از کشور پایان‌ نیافت‌ 3. برگزاری‌ متینگهای‌ سیاسی‌ باشکوه‌ پس‌ از شهریور 20 بر ضد‌ رجال‌ و سیاستهای‌ دوران‌ دیکتاتوری، و تبدیل‌ نخستین‌ میتینگ‌ به‌ ختم‌ شهید مدرس‌ 4. نمایندگی‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ در دورة‌ چهاردهم‌ از اردبیل‌ (با تأیید مرحوم‌ آیة‌ا حاج‌ سید یونس‌ اردبیلی) و هماهنگی‌ فعال‌ با اقدامات‌ اصلاحیِ‌ معدود وکلای‌ مبارزِ‌ مجلس‌ 14 همچون‌ الف) مبارزه‌ با نفوذ سلطة‌ استعماری‌ آمریکا (مستکبرِ‌ نو کیسة‌ وقت) در قالب‌ مخالفت‌ جد‌ی‌ و قاطع‌ با دکتر میلسپو مستشار آمریکایی‌ و رئیس‌ کل‌ دارائی‌ وقت‌ ایران‌ ب) مخالفت‌ با اعطای‌ امتیاز نفت‌ شمال‌ و پیشنهادِ‌ برپاییِ‌ تظاهرات‌ در مسجد شاه‌ تهران‌ (امام‌ خمینی‌ فعلی) برای‌ الغای‌ امتیاز نفت‌ جنوب‌ ج) مبارزة‌ جد‌ی‌ و قاطع‌ با کمیسیون‌ سه‌ جانبی‌ روس‌ و انگلیس‌ و آمریکا (مشهور به‌ کمیسیون‌ قیمومت)، در زمان‌ نخست‌ وزیری‌ حکیمی.  5 . تلاش‌ جد‌ی‌ و مؤ‌ثر در جهت‌ حل‌ معقول‌ غائلة‌ آذربایجان‌ 6. همکاری‌ و هماهنگی‌ با نهضت‌ ملی‌ کردن‌ صنعت‌ نفت‌ 7. دوستی‌ و صمیمیت‌ دیرین‌ با رهبر فقید انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ امام‌ خمینی‌ 1 و ایفای‌ نقش‌ مؤ‌ثر در قضایای‌ پانزدهم‌ خرداد 42 و تحمل‌ زندان‌ 8 . مبارزة‌ مستمر با صهیونیزم، همچون‌ گرفتن‌ امضا از صدها تن‌ از علمای‌ سراسر کشور بر ضد اعلامیة‌ بالفور واعلام‌ حمایت‌ از آرمان‌ فلسطین‌ در سال‌ 1302 شمسی‌ و نیز افشا و انتشار ترجمة‌ پروتکل‌ های‌ مشهور آن‌ جمعیت‌ شیطانی‌ (برای‌ نخستین‌ بار در ایران) و همچنین‌ سرودن‌ قصیده‌ای‌ 112 بیتی‌ - به‌ کمک‌ مرحوم‌ خوشدل‌ تهرانی، شاعر مشهور - در شرح‌ تاریخ‌ دسائس‌ و جنایات‌ یهود، با مطلعِ‌ «گویید زما صلیب‌ صهیون‌ را / با خون، شویند مسلمین‌ خون‌ را» 9. دفاع‌  از اساس‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در طول‌ ده‌ سال‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ (همراه‌ با تلاش‌ جد‌ی‌ و پیگیر جهت‌ اصلاح‌ نقائص‌ و ضعفها، تقویت‌ خیرالموجودین‌ ها و...) خاصه‌ کمک‌ فکری‌ به‌ مسئولین‌ جهت‌ حل‌ هر چه‌ بهتر و سریعترِ‌ مشکل‌ تجاوز صد‌ام‌ عفلقی. رئوس‌ مجاهدات‌ فکری‌ و فرهنگی‌ لنکرانی‌ نیز از قرار زیر است: 1. کشف‌ و افشای‌ ماهیتِ‌ عاملِ‌ مهم‌ سفارت‌ انگلیس‌ در ایران‌ (مستر آلن‌ چارلز تُرات) که‌ در سالهای‌ پس‌ از کودتای‌ 1299 با نامِ‌ مستعار «میرزا ابراهیم‌ خان‌ کلکته‌ای»! خود را در بازار و برخی‌ از هیئات‌ مذهبیِ‌ وقتِ‌ تهران‌ جا زده‌ و به‌ طور نامرئی، مشغول‌ تبلیغات‌ قادیانی‌گری‌ شده‌ بود! 2. مبارزه‌ با تبلیغات‌ بهائیت‌ و حمایت‌ از جان‌ مرحوم‌ عبدالحسین‌ آیتی‌ (آوارة‌ سابق) و اقدام‌ به‌ طبع‌ کتاب‌ معروفِ‌ «کشف‌ الحیلِ» او و برگزاری‌ جلسات‌ مناظره‌ با بعضی‌ مبلغین‌ فرقة‌ ضاله‌ در اوایل‌ سلطنت‌ رضاخان‌ 3. مبارزه‌ با القائات‌ ضد دینی‌ کسروی‌ و تأیید و تقویت‌ جمعیت‌ فدائیان‌ اسلام‌ در اعدام‌ وی‌ 4. مبارزه‌ با وهابیت‌ و افشای‌ نقش‌ مستر همفر (جاسوس‌ زبردست‌ انگلیسی) در تأسیس‌ آن‌ فرقة‌ استعماری‌ 5 . مبارزه‌ با التقاط‌ روشنفکرانه‌ و تحریف‌ دین‌ بر مبنای‌ ایدئولوژیهای‌ رنگارنگ‌ روز.  سوابق‌ آشنایی‌ و ارادت‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ به‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ سابقة‌ ارتباط‌ و آشنایی‌ بیت‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ با شیخ‌ نوری، به‌ بیش‌ از 40 سال‌ پیش‌ از مشروطه، یعنی‌ دوران‌ حیات‌ جد‌ وی‌ (شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ لنکرانی) باز می‌گردد. شاهد این‌ امر، ورقة‌ مالکیت‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی‌ بر خانة‌ واقع‌ در سنگلج‌ تهران‌ است‌ که‌ حواشی‌ آن‌ ممهور به‌ مهر جمعی‌ از علمای‌ وقت‌ تهران، از جمله‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا و شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ است‌ (تصویر این‌ سند را - که‌ در 16 محرم‌ 1314 قمری‌ تنظیم‌ شده‌ -  در صفحات‌ بعد ملاحظه‌ می‌نمایید). شیخ‌ حسین‌ فاضل‌ از اساتید شیخ‌ فضل‌ا (و نیز سید جمال‌الدین‌ اسد آبادی‌ و سید محمد طباطبایی) بود و شیخ‌ شهید گهگاه‌ از وی‌ یاد می‌کرد. پدر مرحوم‌ لنکرانی‌ (حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی) نیز از یاران‌ و همفکران‌ نزدیک‌ مرحوم‌ شیخ‌ شهید بود و با هم‌ رفت‌ و آمد خانوادگی‌ داشتند. هنگامی‌ که‌ شیخ‌ از هجرت‌ کبرای‌ قم‌ (از صدر مشروطه) به‌ تهران‌ باز می‌گشت‌ ایشان‌ در مراسم‌ استقبال‌ از شیخ‌ شرکت‌ جست‌ و بعدها نیز در بعضی‌ از مجالس‌ سخنرانی‌ شیخ‌ شهید در تحصن‌ حضرت‌ عبدالعظیم‌ 7 حاضر شد. ضمناً‌ فرزند ارشد خویش، حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ را هم‌ در آن‌ مراسم‌ و مجالس‌ به‌ همراه‌ برده‌ بود. افزون‌ بر این‌ همه، آقا محمد باقر مظاهری‌ (بزرگ‌ خاندان‌ مظاهری‌ تهران، و برادر حاج‌ میرزا حسین‌ اعتمادالأ‌طبأ(5» که‌ پیشکار شیخ‌ فضل‌ا بود، خواهرش‌ همسر حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی‌ بود و به‌ اصطلاح‌ زن‌ بابای‌ حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ محسوب‌ می‌شد.  صمیمیت‌ بین‌ شیخ‌ شهید و حاج‌ شیخ‌ علی‌ تا آنجا بود که‌ در روزهای‌ دهشتبار فتح‌ تهران‌ و دستگیری‌ و اعدام‌ شیخ‌ (رجب‌ 1327 ق) جمعی‌ از همرزمان‌ نزدیک‌ شیخ، به‌ منظور حفظ‌ جان‌ و ایمن‌ ماندن‌ از آسیب‌ دشمن‌ قهار و کینه‌ جوی، به‌ منزل‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌ پناهنده‌ شدند و چنانچه‌ نفوذ گسترده‌ و وسیع‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌ در منطقة‌ سنگلج‌ و برخی‌ دیگر از مسائل‌ نبود، چه‌ بسا آن‌ جمع‌ نیز به‌ خیل‌ شهیدان‌ مشروعه‌ می‌پیوستند. به‌ گفتة‌ مرحوم‌ لنکرانی، پدر ایشان، جهت‌ نجات‌ خود مرحوم‌ شیخ‌ نیز، تمهیداتی‌ اندیشیده‌ بودند که‌ با اعدام‌ عجولانه‌ و غافلگیر کنندة‌ ایشان، ناکام‌ ماند. حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ - که‌ آشنایی‌ و ارادت‌ به‌ شیخ‌ شهید را از همان‌ کودکی‌ (و به‌ تبع‌ صمیمیت‌ پدرش‌ با شیخ) تحصیل‌ کرده‌ و بارها همراه‌ مردان‌ و زنان‌ خانواده‌ به‌ خانوادة‌ شیخ‌ رفته‌ بود، خاطرات‌ جالب‌ و منحصر به‌ فردی‌ از مجاهدات‌ اسلامی‌ --  ملیِ‌ شیخ‌ عموماً، و ایام‌ پناهندگی‌ جمع‌ مزبور به‌ منزل‌ پدر خویش‌ خصوصاً، داشت‌ که‌ در طول‌ این‌ مقاله‌ خواهید خواند. حجة‌الاسلام‌ حاج‌ شیخ‌ ابوذر بیدار، از روحانیون‌ مبارز اردبیل‌ و دوستان‌ دیرین‌ لنکرانی، در تاریخ‌ 6 اردیبهشت‌ 1373 شمسی‌ به‌ حقیر اظهار داشتند: «مرحوم‌ لنکرانی‌ پس‌ از آنکه‌ در اثر فشار شدید اقتصادی، باغ‌ کرج‌ و نیز خانه‌اش‌ در کوچة‌ جنب‌ قورخانة‌ تهران‌ (روبروی‌ پارک‌ شهر) را فروخت‌ خانه‌ای‌ در کوچة‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ ا نوری‌ (واقع‌ در چهارراه‌ گلوبندک، خیابان‌ بوذرحمهری) خرید و تا پایان‌ عمر در آنجا ساکن‌ شد. ایشان‌ به‌ مرحوم‌ شیخ‌ علاقه‌ و ارادت‌ بسیار می‌ورزید. نام‌ ایشان‌ را بدون‌ الفاظی‌ چون‌ رحمة‌ا علیه، اعلی‌ ا مقامه‌ و یا شهید به‌ کار نمی‌برد و از اینکه‌ دست‌ تقدیر، وی‌ را در اواخر عمر، ساکن‌ کوچة‌ خاج‌ شیخ‌ فضل‌ ا نوری‌ ساخته‌ اظهار خوشوقتی‌ می‌کرد. روزی‌ از مرحوم‌ لنکرانی‌ پرسیدم: آیا شما حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ را دیده‌ بودید؟ آهی‌ کشید و گفت: بله، دیده‌ بودم. حاج‌ شیخ‌ به‌ منزل‌ ما می‌آمد و با پدرم‌ آشنا بود. من‌ 12 یا 14 سال‌ داشتم‌ که‌ ایشان‌ به‌ منزل‌ ما آمد و من‌ در آن‌ زمان‌ سیوطی‌ و جامی‌ و... را خوانده‌ و در ادبیات‌ عرب، ورودی‌ داشتم. پدرم‌ مرا معرفی‌ کرد و گفت: ایشان‌ بنده‌ زاده‌ - حسین‌ - دستبوس‌ شما است. شیخ‌ از پدرم‌ پرسید حسین‌ چه‌ می‌خواند و تحصیلاتش‌ چیست؟ گفت‌ ایشان‌ الفیه‌ و شرح‌ جامی‌ و اینها را خوانده‌ است. بعد شیخ‌ گفت: خوب، حالا ببینیم‌ آقا حسین‌ چه‌ چیزهایی‌ را خوانده‌ و بلد است‌ و شعری‌ را از سیوطی‌ از من‌ پرسید و من‌ معنا و شواهد لغوی‌ و دستوریِ‌ آن‌ را گفتم‌ و مورد استدلال‌ و استشهاد مصنف‌ به‌ این‌ بیت‌ را شرح‌ دادم. مرحوم‌ شیخ‌ خیلی‌ خوشحال‌ شد و مرا بغل‌ کرده، پیشانی‌ مرا بوسید و به‌ من‌ جایزه‌ داد و به‌ پدرم‌ خیلی‌ توصیة‌ مرا نمود و گفت: پسر شما آینده‌اش‌ درخشان‌ است‌ و من‌ هم‌ حاضرم‌ به‌ او درس‌ بدهم. می‌گقت‌ سن‌ من‌ در آن‌ زمان، 12 یا 14 سال‌ بود».  آشنایی‌ و ارادت‌ دیرین‌ لنکرانی‌ به‌ شیخ، در خلوص‌ و پختگی‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ وی‌ بی‌تأثیر نبود و خاصه، در تشخیص‌ دقیق‌ دوستان‌ و دشمنان‌ ایران‌ و اسلام‌ در اواخر قاجار و طول‌ دوران‌ پهلوی، نقش‌ بسیار داشت. فی‌ المثل‌ - اگر ماهیت‌ حقیقی‌ وثوق‌ الدوله، عاقد قرارداد ننگین‌ 1919، برای‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ حتی‌ پیشتر از برخی‌ پیشوایان‌ برجستة‌ مخالفت‌ با قرارداد آشکار بود و لذا مایة‌ سبقت‌ زمانی‌ آن‌ مرحوم‌ در شروع‌ ستیز با وثوق‌ الدوله‌ شد، بدین‌ جهت‌ بود که‌ لنکرانی، از سالها پیش، نقش‌ وثوق‌ الدوله‌ و یار معلوم‌ الحال‌ وی‌ حسینقلی‌ خان‌ نوابِ‌ دو تذکره‌ ای! را در زمینه‌ سازی‌ اعدام‌ شیخ‌ شهید از طریق‌ اغفال‌ مرحوم‌ عضدالملک‌ (اولین‌ نایب‌ السلطنه‌ احمدشاه‌ و مرید شیخ) می‌دانست‌ و از آن‌ دو تن‌ دلی‌ پرخون‌ داشت. لنکرانی‌ در تمام‌ عمر شیفتة‌ مقامات‌ علمی‌ و اخلاقی، و مجاهدات‌ مستمر سیاسی‌ وافکار و آرأ بلند اسلامی‌ ایشان‌ بود و این‌ ارادت‌ و شیفتگی‌ هیچگاه‌ از قلب‌ وی‌ بیرون‌ نرفت‌ و وقت‌ و بی‌وقت‌ و به‌ مناسب‌ های‌ گوناگون‌ بر زبان‌ و قلمش‌  جاری‌ می‌شد. خود (در تاریخ‌ 21 مرداد 61 شمسی) طی‌ مصاحبه‌ای‌ فرمود: «اول‌ کسی‌ که‌ در ایران‌ جرئت‌ کرد به‌ دفاع‌ از مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ اعلی‌ ا مقامه‌ بر آید من‌ هستم. منتها آن‌ وقتها جوری‌ بود که‌ نمی‌توانستند اسم‌ مرتجع‌ روی‌ من‌ بگذارند و چون‌ من‌ راجع‌ به‌ آن‌ شروع‌ کرده‌ بودم‌ این‌ بود که‌ زمینة‌ مطالعه‌ [ در باب‌ شیخ] فراهم‌ شد».  اشاراتی‌ که‌ دکتر ناصرالدین‌ صاحب‌ الزمانی‌ در 1345 شمسی‌ در کتاب‌ «دیباچه‌ای‌ بر رهبری» راجع‌ به‌ ضدیت‌ استعمار با شهید نوری‌ و روابط‌ شیخ‌ با سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ معروف‌ دارند، مأخوذ از کلمات‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ است.(6) دکتر سید جلال‌ سادات‌ گوشه‌ نیز، آن‌ بخش‌ از مطالبی‌ را که‌ اوایل‌ دهة‌ 40 شمسی، در تز دکترای‌ خویش، پیرامون‌ مجاهدات‌ شیخ‌ شهید در نهضت‌ تحریم‌ و مشروطه‌ آورده‌اند املای‌ مستقیم‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ است‌ (بخش‌ مزبور، در صفحات‌ آتی، به‌ مناسبت، خواهد آمد). از این‌ دو نمونه‌ که‌ بگذریم، به‌ مقدمة‌ مفصل‌ آقای‌ لنکرانی‌ بر کتاب‌ «خاطرات‌ مستر همفر» (ترجمة‌ حجة‌ الاسلام‌ علی‌ کاظمی) می‌رسیم‌ که‌ در اواخر دوران‌ طاغوت‌ نوشته‌ شده‌ و حاوی‌ اشاراتی‌ به‌ مبارزات‌ شیخ‌ نوری‌ و رمز ستیز غربزدگان‌ عامل‌ استعمار با او است. این‌ مقدمه‌ نیز نمونه‌ای‌ دیگر از تلاش‌ لنکرانی‌ در راه‌ احیای‌ نام‌ و یاد شهید نوری‌ در عصر پهلوی‌ است. پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ نیز مرحوم‌ لنکرانی‌ مجد‌انه‌ به‌ طرح‌ و ترویج‌ اندیشه‌های‌ اسلامی‌ شیخ‌ پرداخت‌ و حتی‌ گاه‌ به‌ هنگام‌ سؤ‌ال‌ از خاطرات‌ زندگانی‌ خود ایشان‌ نیز، سخن‌ را به‌ مشروطه‌ و مجاهدات‌ شیخ‌ کشیده‌ و می‌گفت: «مطالب‌ مربوط‌ به‌ من، پس‌ از مرگم‌ کشف‌ و منتشر خواهد شد، بگذارید فعلاً‌ از شیخ‌ بگوییم»! تو گویی، زنده‌ نگه‌ داشتن‌ نام‌ شیخ‌ را وظیفة‌ واجب‌ خویش‌ می‌شمرد. بدون‌ مبالغه‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ شاید در 10 سال‌ پس‌ از انقلاب‌ که‌ آن‌ مرحوم‌ زنده‌ بود، گامی‌ در راه‌ احیای‌ نام‌ و یاد شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ (در قالب‌ انتشار مقالات‌ و کتب‌ یا پخش‌ برنامه‌های‌ رادیویی) برداشته‌ نشد جز آنکه، مستقیم‌ یا غیر مستقیم، تشویق‌ و هدایت‌ و حمایت‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ را در پشت‌ سرداشت.(7) ذیلاً‌ به‌ اظهارات‌ و خاطرات‌ جالب‌ و منحصر به‌ فرد مرحوم‌ لنکرانی‌ در باب‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ و مشروطیت‌ توجه‌ کنید:  خاطرات‌ و اظهارات‌ لنکرانی‌ دربارة‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا و مشروطیت‌ 1. مقامات‌ علمی‌ شیخ‌ فضل‌ا   اگر حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا در عتبات‌ مانده‌ بود، مسلماً‌ مرجع‌ بعد از میرزای‌ بزرگ‌ شیرازی، او می‌شد.  اگر مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا در عراق‌ مانده‌ بود (همه‌ می‌دانند و یک‌ نفر منکرندارد که) مرجعیت‌ تامه، مال‌ ایشان‌ بود.  یادم‌ می‌ آید یک‌ وقتی‌ در محضر پدرم‌ (حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی) راجع‌ به‌ مقامات‌ علمی‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا صحبت‌ شد. ایشان‌ از شاگردان‌ آن‌ مرحوم، چهارده‌ تا مجتهد مبرز در ایران‌ شمردند. از قبیل‌ حاج‌ میرزا ابوتراب‌ شهیدی‌ قزوینی، آ میر سید حسین‌ قمی، میر سید علی‌ شوشتری‌ جزائری، میر سید حسن‌ شوشتری‌ جزائری، حاج‌ شیخ‌ محمد حسین‌ عبادی‌ طالقانی، آشیخ‌ محمد آقا بوذری‌ طالقانی، حاج‌ شیخ‌ روح‌ ا قزوینی، و نیز چنان‌ که‌ شنیده‌ می‌ شود: مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری‌ یزدی‌ و مرحوم‌ حاج‌ آقا حسین‌ قمی‌ اعلی‌ ا مقامهما.  طلاب‌ و فضلای‌ حوزة‌ شیخ‌ نیز خیلی‌ زیادند، مثلاً‌ مرحوم‌ ملا‌ علی‌ یوشی‌ مازندرانی، شیخ‌ محمد قاضی‌ کیای‌ طالقانی، آشیخ‌ علی‌ سولقانی‌ (از فضلای‌ قریب‌ الاجتهاد حوزة‌ شیخ) و...  مرحوم‌ سده‌ای‌ از علمای‌ مبرز بود که‌ اصلاً‌ جزء دستگاه‌ شیخ‌ بود.   موقعیت‌ شیخ، از اینها بالاتر است. آثار علمی‌ ایشان، تدریجاً‌ دارد کشف‌ می‌شود. وانگهی‌ ایشان‌ جامعیت‌ داشتند. مثلاً‌ در علم‌ هیئت، مرحوم‌ حاج‌ میرزا عبدالغفارخان‌ نجم‌الدولة(8) معروف، خدمت‌ مرحوم‌ شیخ، کلام‌ می‌خوانده‌ و حاج‌ شیخ‌ نیز که‌ در هیئت‌ و نجوم، ید طولایی‌ داشته، در این‌ قسمت‌ با ایشان‌ بحث‌ علمی‌ هَیَوی‌ می‌فرموده‌ است. مرحوم‌ نجم‌الدوله‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ تقویم‌ صد سالة‌ ایران‌ را نوشته‌ و هنوز هم، صورت‌ تقویم‌ نویسی‌ به‌ برکت‌ همان‌ استخراج‌ صد سالة‌ آن‌ مرحوم‌ است. ایشان، علاوه‌ بر تبحر و تخصص‌ در هیئت‌ و نجوم، و شخصیت‌ و شهرت‌ علمی‌ ممتاز در این‌ زمینه، تألیفات‌ علمی‌ اسلامی‌ زیادی‌ هم‌ داشتند. شیخ، مخصوصاً‌ برای‌ انس‌ دادن‌ اصحاب‌ حوزه‌ و اطرافیان‌ خود (همچون‌ شیخ‌ محمد طالقانی‌ و ملا‌ علی‌ یوشی‌ و حاج‌ میرزا غلامعلی‌ مصباح‌ الشریعه‌ جد‌ این‌ مُصاحَب‌ ها) به‌ قسمتهای‌ هیوی‌ و اصطلاحات‌ نجومی، تقویمی‌ با اصطلاحات‌ فنی‌ مربوط‌ به‌ این‌ قسمت‌ چاپ‌ کرده‌ بودند که‌ بین‌ خودشان‌ به‌ نام‌ تقویم‌ رُقومی‌ خوانده‌ می‌شد و اشخاص‌ ناآشنای‌ با هیئت‌ و نجوم، از آن‌ تقویم‌  چیزی‌ درک‌ نمی‌کردند. و وقتی‌ که‌ مثلاً‌ در میان‌ خودشان، اشخاصی، از ساعات‌ عقد و نکاح‌ و از این‌ قبیل‌ چیزها سؤ‌ال‌ می‌کردند، آنها از تقویم‌ مخصوص‌ خودشان‌ جواب‌ می‌دادند، که‌ ماها هیچ‌ چیز از آن‌ نمی‌فهمیدیم‌ وحتی‌ نمی‌توانستیم‌ بخوانیم. که‌ اگر نمونه‌ای‌ از آن‌ تقویم‌ پیدا شود خیلی‌ ارزش‌ دارد. مرحوم‌ نجم‌الدوله، فدوی‌ مرحوم‌ شیخ‌ بودند و حتی‌ زمانی‌ معروف‌ شد که‌ ایشان‌ خودکشی‌ کرده‌اند ولی‌ بعداً‌ معلوم‌ شد که‌ شایعة‌ خودکشی‌ ایشان، شهرت‌ کاذب‌ و مصنوعی‌ بوده‌ است‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ شهرت‌ مسمومیت‌ ایشان، و مسخ‌ و قلب‌ عنوان‌ مسمومیت‌ وی‌ از طرف‌ دشمنان‌ شیخ‌ شهید!(9)  ترازویی‌ که‌ (مقام‌ علمی) حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا را وزن‌ کند، من‌ سراغ‌ ندارم. مقام‌ این‌ شخص، قابلِ‌ توزین‌ نیست. به‌ قدری‌ باعظمت‌ است... خُرده‌ خرده، زمان‌ که‌ می‌چرخد، مطالبی‌ کشف‌ می‌شود. او در تمام‌ علوم‌ وارد بود. حتی‌ در هیئت‌ وارد بود. مرحوم‌ حاج‌ میرزا غفارخان‌ نجم‌الدوله‌ (که‌ تقویم‌ صد سالة‌ ایران‌ را استخراج‌ کرده‌ و نوشته‌ و از زمان‌ فوت‌ او تا به‌ حال، تا صد سال، احتیاج‌ به‌ استخراج‌ تقویم‌ نداریم) خدمت‌  شیخ، علم‌ کلام‌ می‌خواند و شیخ‌ با ایشان‌ مباحثة‌ هَیَوی‌ داشت. او، اصلاً، از غصة‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا از بین‌ رفت. 2. مقامات‌ معنوی‌ شیخ‌ آیت‌ا لنکرانی، از مجلس‌ روضة‌ باشکوه‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا در تهران‌ یاد می‌کرد که‌ به‌ قول‌ وی، خطیبان‌ و واعظان‌ بزرگ‌ شهر به‌ سخن‌ گفتن‌ بر فراز منبر آن، افتخار می‌کردند. می‌فرمود: من‌ خود روزی‌ در آن‌ مجلس‌ حاضر بودم، که‌ مَلِک‌ المتکلمین‌ (خطیب‌ نامدار مشروطه) وارد مجلس‌ شد تا در خیل‌ ناطقین، بر عرشة‌ منبر برآید. نگارنده‌ از مرحوم‌ لنکرانی‌ پرسیدم: آخر، مَلِک‌ المتکلمین‌ از سوی‌ عالمانی‌ چون‌ آقا نجفی‌ اصفهانی‌ به‌ اتهام‌ «بابی‌ گری» طرد و تبعید شده‌ بود، چگونه‌ شیخ‌ به‌ او اجازة‌ سخن‌ گفتن‌ داد؟! مرحوم‌ لنکرانی‌ لختی‌ تأ‌مل‌ کرد و سپس‌ چُنان‌ که‌ گویی‌ رازی‌ کهن‌ بر او فاش‌ شده‌ است‌ سر برآورد و گفت: «عجب! سالها با خود می‌اندیشیدم‌ که‌ چرا آن‌ روز، از سوی‌ گردانندگان‌ مجلس، تمهیداتی‌ به‌ کار رفت‌ که‌ نوبت‌ سخنرانی‌ به‌ مَلِک‌ نرسد و آخر نیز او منبر نرفت؟! اکنون‌ معلومم‌ شد که‌ ماجرا چه‌ بوده‌ است»! نیز می‌فرمود: شیخ‌ هرروز مقید به‌ خواندن‌ زیارت‌ عاشورا بود، آن‌ هم‌ با قرائت‌ صد لعن‌ و سلام‌ آن، و (با اشاره‌ به‌ عکسی‌ که‌ از شیخ‌ فضل‌ا موجود بوده‌ و در دستی‌ عصا و در دیگر دست‌ تسبیح‌ دارد) می‌افزود: هیچ‌ گاه‌ صحنه‌ای‌ را که‌ شیخ‌ تسبیح‌ را دور انگشتانش‌ پیچیده‌ و زیر لب‌ اذکار مربوط‌ به‌ سلام‌ بر حضرت‌ سید الشهدا و اهل‌ بیت‌ و اصحاب‌ آن‌ حضرت، و لعن‌ بر قاتلین‌ ایشان‌ را می‌خواند، از یاد نمی‌برم.  .............تصویر شیخ‌ با عصا و تسبیح‌ در اینجا بیاید..... آیت‌ ا لنکرانی‌ می‌فرمود: مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا کراراً‌ به‌ سید عبدا بهبهانی‌ گفته‌ بودند، و این‌ معروف‌ بود که:  - سید، مرا می‌کشند، تو را هم‌ بعد از من‌ می‌کشند، خیال‌ نکن! شیخ‌ این‌ مطلب‌ را یک‌ بار در مجلس‌ عمومی‌ که‌ همه‌ حضور داشتند و بین‌ شیخ‌ و سید گفتگو بوده، به‌ سید می‌گوید. وقتی‌ که‌ ماجرای‌ کشتن‌ بهبهانی‌ یک‌ سال‌ پس‌ از شیخ‌ پیش‌ آمد و خبرآن‌ پخش‌ شد، مردم‌ با توجه‌ به‌ پیشگویی‌ مشهور شیخ‌ به‌ سید به‌ هم‌ می‌گفتند: شیخ، غیب‌ هم‌ می‌دانسته‌ است! لنکرانی‌ همچنین‌ می‌فرمود: در کشاکش‌ میان‌ شهید حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا نوری‌ و نیز (خواهش‌ می‌کنم‌ در اینجا هم‌ لفظ‌ شهید را بنویسید) شهید آخوند ملا قربانعلی‌ زنجانی‌ با مشروطه‌ چیان، این‌ مطلب‌ بین‌ اطرافیان‌ مخصوص‌ مرحوم‌ شیخ‌ شهید (که‌ غالبشان‌ با مرحوم‌ پدرم‌ آیة‌ا حاج‌ شیخ‌ علی‌ لنکرانی‌ مراوده‌ داشتند) مشهور بود که‌ بین‌ شیخ‌ فضل‌ا شهید و مرحوم‌ ملا قربانعلی‌ زنجانی‌ مکاتباتی‌ اسرارآمیز وجود دارد. و بعد این‌ را شنیدم، خودم‌ شنیدم، که‌ می‌گفتند: آخوند مرحوم‌ به‌ حاج‌ شیخ‌ نوشته‌ است‌ که: «شیخ‌ فضل‌ ا، تو را به‌ دار می‌زنند و مرا تبعید به‌ عتبات‌ می‌کنند و آنجا می‌کشند» و تمام‌ شواهد جلوی‌ چشم‌ من‌ است.(10) 3. روابط‌ شیخ‌ با سید جمال‌ الدین‌ اسدآبادی‌  لنکرانی‌ ضمن‌ اشاره‌ به‌ روابط‌ خاص‌ شیخ‌ با مرحوم‌ نجم‌ الدوله‌ سابق‌ الذکر می‌گفت: «اوراق‌ و نشریاتی‌ که‌ در خارج‌ کشور نشر می‌یافت‌ و ارتباط‌ به‌ اسلام‌ و ایران‌ داشت، به‌ وسیلة‌ حاج‌ نجم‌ الدوله‌ تهیه‌ شده‌ و همراه‌ با ترجمة‌ آن‌ قسمت‌ از آنها که‌ به‌ زبانهای‌ غیر شرقی‌ نوشته‌ شده‌ بود، تحویل‌ مرحوم‌ شیخ‌ داده‌ می‌شد. ضمناً‌ شنیده‌ می‌شد که‌ حاج‌ نجم‌ الدوله‌ رابطِ‌ شیخ‌ با سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ همدانی‌ معروف‌ بوده‌اند». به‌ گفتة‌ لنکرانی: «برای‌ عدم‌ کشف‌ این‌ وضع، ارتباط‌ شیخ‌ و نجم‌الدوله‌ به‌ شکل‌ مجلس‌ درس‌ انجام‌ می‌یافته: او در خدمت‌ شیخ‌ از فقه‌ و اصول‌ و کلام‌ بهره‌مند می‌شده‌ و شیخ‌ هم‌ علم‌ نجوم‌ و هیئت‌ را که‌ خود در آن‌ سابقه‌ داشته‌ به‌ وسیلة‌ مباحثه‌ با این‌ منجم‌ هَیَوی‌ معروف، تکمیل‌ می‌کرده‌ است».(11) 4. روابط‌ شیخ‌ با میرزای‌ شیرازی، و نقش‌ او در نهضت‌ تنباکو  چنانکه‌ در «اندیشة‌ سبز...» گفته‌ایم، شیخ‌ فضل‌ا پس‌ از حدود 20 سال‌ اقامت‌ در عتبات، در محرم‌ 1303 ق(12) با کوله‌باری‌ گران‌ از دانش‌ و تقوا، به‌ فرمان‌ میرزای‌ شیرازی، از سامرا به‌ پایتخت‌ ایرانِ‌ اسلامی‌ - تهران‌ - بازگشت‌ تا به‌ صورت‌ «پاره‌ ای‌ از وجودِ» میرزا، و «محرم‌ راز» و «منبع‌ اطلاع» و «مجری‌ فرمانِ» آن‌ فقیه‌ سائس، در این‌ منطقة‌ حساس‌ و پر مسئله‌ - بیدارِ‌ کارِ‌ اسلام‌ و مسلمین، و هشیارِ‌ توطئه‌ ها و دسایس‌ استعمار باشد. آیت‌ا لنکرانی‌ در این‌ زمینه‌ می‌فرمود: «مرحوم‌ شیخ‌ نوری‌ را، مرحوم‌ میرزای‌ بزرگ‌ استعمارشکن، و در هم‌ کوبندة‌ قرارداد تنباکوی‌ رژی‌ انگلیس‌ (با اینکه‌ اگر در عتبات‌ مانده‌ بود، مرجعِ‌ بعد از او بود) مخصوصاً‌ برای‌ مقصود موضعی‌ و موقعیِ‌ بالاتر و مهمتری‌ از طرف‌ خود و برای‌ خود، روانة‌ ایران‌ و تهران‌ ما فرمود...».(13) آقای‌ رامیان‌ در یادداشتهایی‌ که‌ از اظهارات‌ مرحوم‌ لنکرانی‌ فراهم‌ آورده‌اند از قول‌ ایشان‌ نوشته‌اند: «شیخ‌ فضل‌ا از نظر تشخیص‌ اوضاع‌ و احوال، نابغه‌ای‌ بود و شجاعت‌ بی‌نظیری‌ در کارها داشت... شیخ‌ اگر در نجف‌ مانده‌ بود کسی‌ نمی‌توانست‌ جانشین‌ او شود... مرحوم‌ شیرازی‌ به‌ او گفته‌ بود که: من‌ تورا خیلی‌ لازم‌ دارم، ولی‌ تهران‌ به‌ وجود تو بیشتر احتیاج‌ دارد». این‌ جانب‌ (ابوالحسنی) نیز خود از آن‌ مرحوم‌ شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «میرزا، هنگام‌ اعزام‌ شیخ‌ به‌ ایران‌ و تهران‌ (با حزن‌ و اندوه‌ ناشی‌ از رنج‌ مفارقت) قریب‌ به‌ این‌ مضمون‌ به‌ شیخ‌ فرموده‌ بوده‌ است‌ که: شیخ‌ فضل‌ا! تو جانِ‌ عزیز منی، و من‌ با ارسال‌ تو به‌ تهران، دارم‌ پارة‌ تنم‌ را از خود دور می‌کنم؛ ولی‌ چه‌ کنم، حفظ‌ کیان‌ اسلام‌ و استقلال‌ ایران‌ در این‌ شرایط‌ حساس، به‌ وجود کسی‌ چون‌ تو احتیاج‌ دارد. می‌دانم‌ وجود تو اینجا لازم‌ است، ولی‌ الاَّن، ایران‌ بیشتر به‌ تو احتیاج‌ دارد تا اینجا...». مرحوم‌ لنکرانی‌ اساساً‌ معتقد بود که‌ فهم‌ حقیقت‌ جریانات‌ عصر مشروطه، بدون‌ رجوع‌ به‌ سوابق‌ توطئه‌های‌ استعمار (خصوصاً‌ انگلیس) در این‌ کشور، و آشنایی‌ با پیشینة‌ مقاومت‌ ملت‌ ایران‌ به‌ رهبری‌ علمای‌ دین‌ بر ضد‌ قراردادهای‌ استعماری‌ نظیر رویتر و رژی‌ ممکن‌ نیست. ایشان، همچنین‌ معتقد بود که‌ جهت‌ راهیابی‌ به‌ حاق‌ نظر و مواضع‌ شیخ‌ شهید در مشروطه، باید سوابق‌ ارتباط‌ ایشان‌ با میرزای‌ شیرازی‌ و شرکت‌ مؤ‌ثر آن‌ شهید در نهضت‌ تحریم‌ را دقیقاً‌ درنظر گرفت‌ و سپس‌ به‌ مطالعه‌ و مداقه‌ پیرامون‌ نقش‌ آن‌ مرحوم‌ در عصر مشروطه‌ پرداخت. در این‌ زمینه، به‌ تاریخ‌ یکشنبه‌ 7/9/61 شمسی، طی‌ مصاحبه‌ای‌ چنین‌ فرمود: «...در تهران‌ (به‌ روزگار نهضت‌ تحریم) شاخص‌ وقت، مرحوم‌ آیة‌ا العظمی‌ حاج‌ میرزا حسن‌ آشتیانی‌ بوده‌ است. حوزة‌ درس‌ ایشان، مثل‌ حوزة‌ نجف‌ بود. همان‌ طوری‌ که‌ اشخاص‌ به‌ نجف‌ می‌رفتند و افتخار می‌کردند، در تهران‌ هم‌ اشخاصی‌ که‌ به‌ حوزة‌ درس‌ ایشان‌ (= میرزای‌ آشتیانی) می‌رفتند افتخار می‌کردند؛ مثل‌ اینکه‌ به‌ نجف‌ رفته‌ باشند. مرحوم‌ میرزای‌ شیرازی‌ (در نهضت‌ تحریم) شروع‌ به‌ مخالفت‌ کرد. حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا مرحوم، به‌ احترام‌ موقعیت‌ آشتیانی، که‌ شیخ‌ الطائفه‌ بودند، زیاد در جریانات‌ خود را نشان‌ نمی‌دادند. ولی‌ از سوی‌ میرزا، مکاتبات، با حاج‌ شیخ‌ می‌شد. دستورهای‌ خصوصی، به‌ حاج‌ شیخ‌ داده‌ می‌شد. مطالبی‌ نیز، ایشان‌ به‌ میرزا تحویل‌ می‌دادند. مع‌ الوصف‌ عظمت‌ روحی‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا سبب‌ می‌شد که‌ احترام‌ آن‌ موقعیت‌ و مقام‌ بزرگ‌ علمی‌ میرزای‌ آشتیانی‌ را رعایت‌ کند و در غیر مواقع‌ لزوم، خود را نشان‌ ندهد. یعنی‌ از اول‌ (مؤ‌ثر و فعال‌ اصلی‌ در قیام) حاج‌ شیخ‌ بوده‌ است‌ و اهمیت‌ میرزای‌ آشتیانی، خیلی‌ کمک‌ به‌ مقصود می‌داد. علاوه، شیخ، هنوز در ایران، مثل‌ بعدها، موقعیت‌ و معروفیت‌ نداشت... وقتی‌ که‌ قرارداد (رژی) الغا می‌شود، تمام‌ (طبقات) از دربار و تجار و علما و غیرهم‌ به‌ میرزا تلگراف‌ می‌کنند و لغو و بطلان‌ قرارداد را خبر می‌دهند. اما میرزا قانع‌ نمی‌شود تا وقتی‌ که‌ شیخ، با رمزی‌ که‌ بین‌ خودش‌ و میرزا بوده، به‌ ایشان‌ تلگراف‌ می‌زند و با رسیدن‌ تلگراف‌ شیخ‌ به‌ او، قانع‌ می‌شود. پس‌ از رحلت‌ مرحوم‌ آشتیانی، همان‌ موقعیت، همان‌ درس‌ و همان‌ بحث، از آنِ‌ مرحوم‌ شیخ‌ می‌گردد...».  نیز مرحوم‌ لنکرانی‌ در مواقع‌ مختلف، می‌نوشتند و می‌گفتند که:  مرحوم‌ میرزای‌ بزرگ، مرحوم‌ شیخ‌ نوری‌ را به‌ منزلة‌ نفس‌ خود و شخص‌ خود می‌دانست.  بین‌ شیخ‌ و مرحوم‌ میرزا اعلی‌ ا مقامه‌ ارتباط‌ مستقیم‌ بوده‌ است. مرحوم‌ میرزا، حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا را به‌ ایران‌ فرستاد تا ایران‌ را حفاظت‌ کرده‌ باشد.  شیخ، ساخته‌ شده‌ از طرف‌ میرزا، به‌ ایران‌ آمده‌ بود.  عظمت‌ روح‌ شیخ، و اخلاص‌ خاصة‌ اسلامی‌ او، و توجه‌ به‌ حفظ‌ مراتب‌ و موقعیتهای‌ لازم‌ دینی، مانع‌ این‌ شد که‌ در نقش‌ مؤ‌ثر خود (در جهت‌ پیشبرد) فتوای‌ استاد بزرگوارش‌ مرحوم‌ میرزای‌ شیرازی‌ راجع‌ به‌ قضیة‌ رژی‌ و تنباکو به‌ احترام‌ بزرگمرد عالم‌ بزرگوار حاج‌ میرزا حسن‌ آشتیانی‌ اعلی‌ ا مقامه‌ الشریف‌ که‌ حوزه‌ درسش‌ در تهران، مانند شعبه‌ ای‌ ازحوزة‌ نجف‌ بود - در مخالفت‌ با قرارداد رژی، بیش‌ از مقدار لازم‌ تظاهر نماید.  مرحوم‌ حاج‌ میرزا حسن‌ آشتیانی، هم‌ سناً‌ بزرگتر از مرحوم‌ شیخ‌ و هم، دارای‌ مقام‌ علمی‌ مهمی‌ بوده‌ است. حوزة‌ درس‌ ایشان‌ در تهران، شعبه‌ای‌ از حوزه‌های‌ درس‌ نجف‌ محسوب‌ می‌شد و انتساب‌ اشخاص‌ به‌ حوزة‌ ایشان، امتیازی‌ همچون‌ امتیاز تحصیل‌ در یکی‌ از حوزه‌ های‌ علمی‌ نجف‌ داشت. در قضیة‌ مبارزه‌ با قرارداد رژی، بیرق‌ در دست‌ مرحوم‌ میرزای‌ آشتیانی‌ اعلی‌ ا مقامه‌ بوده‌ ولی‌ جریانات، در واقع‌ به‌ وسیلة‌ مرحوم‌ شیخ‌ اداره‌ می‌شده‌ است.(14) 5 . مشروطه، و انتقام‌ استعمار از نهضت‌ تحریم‌  در نوشته‌ای‌ به‌ خط‌ لنکرانی‌ می‌خوانیم: «واقعة‌ تنباکوی‌ رژی‌ و بدرفتاری‌ و رسوایی‌ انگلیس‌ را در ایران‌ ببینید و بعد ببینید که‌ در فاصلة‌ چندی، همین‌ انگلیس، فرشتة‌ نجات‌ و سفارت‌ او پناهگاه، و انتساب‌ به‌ انگلستان‌ و تقرب‌ به‌ او مایة‌ افتخار شد! این‌ است‌ هنر تبلیغات‌ استعماری... در کشاکش‌ مشروطه‌ من‌ می‌شنیدم‌ باتعجب‌ می‌گویند: خانواده‌هایی‌ که‌ در مبارزه‌ با انگلستان‌ در قضیة‌ رژی‌ [ به‌ او کمک] داده‌ بودند، همانها در واقعة‌ مشروطه، جارچی‌ و دعوت‌ کنندگان‌ و تشویق‌ کنندگان‌ [ به] تحصن‌ در سفارت‌ انگلیس‌ [ بوده] و پیشاپیش‌ شعار می‌دادند و در سفارت‌ هم‌ مُشیر و مشاور و طرف‌ خطابِ‌ دستورات‌ سفارت‌ بودند، برای‌ خیانت‌ بلکه‌ برای‌ خدمت‌ ملی!!!».  6. تمهیدات‌ استعمار برای‌ مسخ‌ جنبش‌ مشروطه‌ به‌ مناسبت‌ تحصن‌ مشروطه‌ خواهان‌ (در صدر مشروطه) در سفارت‌ انگلیس، و توطئه‌های‌ از پیش‌ طراحی‌ شدة‌ پشت‌ آن‌ ماجرا، در تاریخ‌ 19/10/61 فرمودند: قبلاً‌ در سفارت، مستراح‌هایی‌ (که‌ در، پشتش‌ بوده‌ و جلویش‌ تیغه‌ بوده) ساخته‌ شده‌ بوده‌ است. به‌ مجرد ورود متحصنین، تیغه‌ها را بر می‌دارند؛ مستراح‌های‌ زیادی، برای‌ این‌ کار حاضر بوده‌ است! ملتفت‌ شدید. آقا! این‌ کار، پیش‌ بینی‌ شده‌ بوده‌ است. به‌ مجرد اینکه‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا (نهضت) عدالتخانه‌ را شروع‌ می‌کند -- و آنها می‌دانستند که‌ او دست‌ بردار نیست‌ -- جهت‌ بهره‌برداری، همراه‌ جریان‌ آب‌ می‌روند. برای‌ اینکه‌ پیشنهاد حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا را مسخ‌ کنند و تبدیل‌ به‌ مشروطه‌ سازند و انقلاب‌ را بکشند بیاورند توی‌ خانة‌ خودشان، قبلاً‌ پیش‌ بینی‌ کرده‌ بودند مقداری‌ (من‌ که‌ ندیدم، همه‌ می‌گفتند) مستراح‌ ساخته‌ بودند که‌ درب، پشت‌ سرش‌ بوده‌ و جلوی‌ در، تیغه‌ بوده‌ است. آفتابه‌ و همه‌ چیز هم‌ حاضر بوده؛ تا اینها می‌روند، تیغة‌ جلو درها را بر می‌دارند... در مصاحبه‌ای‌ نیز که‌ سال‌ 1978 میلادی‌ (اوایل‌ سال‌ 1357) با مرحوم‌ لنکرانی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ می‌گویند: می‌خواستم‌ اسراری‌ از قیام‌ مشروطیت‌ رامطرح‌ کنم، دیدم‌ خیلی‌ به‌ عقب‌ بر می‌گردیم. به‌ این‌ جهت‌ (مناسب‌ دیدم) از وقتی‌ که‌ نتیجة‌ قرارداد 1907 تقسیم‌ ایران‌ بین‌ دو رقیب‌ وقت‌ انگلستان‌ و روسیه‌ منعقد شد اجمالاً‌ مطالبی‌ گفته‌ باشم‌ و مجبورم‌ با اشاراتی‌ گذرا [ از مطالب‌ رد شوم]. شما می‌توانید راجع‌ به‌ آن‌ اشارات‌ بعداً‌ از من‌ توضیحاتی‌ بخواهید و مطمئن‌ باشید که‌ در حد اقتضا و اقتضاها، تقاضای‌ شما را رد نخواهم‌ کرد. مشروطة‌ اول، که‌ خیلی‌ ساده‌ و از طرف‌ مردم‌ علیه‌ استبداد و استعمار شروع‌ شد، اوایل‌ امر خیلی‌ ساده‌ و طبیعی‌ بود و ضد‌ استعمار بودن‌ آن‌ به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا مشوق‌ آن‌ به‌ نام‌ عدالتخانه‌ بود. و با اینکه‌ عوامل‌ استعمار در اواخر مشروطة‌ اول‌ خود را به‌ میان‌ مردم‌ جا زدند مع‌ ذلک‌ چون‌ ابتکار در دست‌ خود مردم‌ مسلمان‌ شیعة‌ ایرانی‌ بود و این‌ اصل‌ مشترک‌ وحدت‌ کلمه، که‌ هیچ‌ یک‌ از ممالک‌ اسلامی‌ از آن‌ بهره‌ور نیستند و منحصر به‌ ملت‌ ایران‌ است، کمک‌ مؤ‌ثری‌ و بلکه‌ منشأ موفقیت‌ بود - خواهش‌ می‌کنم‌ پرانتز باز کنید و بین‌ الهلالین‌ بنویسید: اقلیتهای‌ به‌ معنی‌ الأ‌عم‌ را فراموش‌ نکرده‌ام، ولی‌ حکم، بر غالب‌ است‌ و در اینجا: اغلبِ‌ در حد‌ اعلی. پرانتز را ببندید. دو رقیب‌ - که‌ بر سر این‌ صید مهم، از لحاظ‌ جنبه‌های‌ مختلف، دارای‌ اهمیتهای‌ مختلف‌ می‌باشد - وقتی‌ دیدند که‌ لیاقت‌ و استعداد فطری‌ ملت‌ شیعة‌ ایران، بهره‌برداری‌ عجیب‌ از آن‌ قیام‌ خود کرده‌ و راههای‌ نفوذ عوامل‌ استعمار را -- که‌ بعداً‌ خود را در آن‌ جا زده‌ بودند -- تدریجاً‌ به‌ کنار می‌زدند و در این‌ مدت‌ کمتر از یک‌ سال‌ حرکت‌ سریعی‌ به‌ طرف‌ مقصود کرده‌ که‌ برای‌ دیگران‌ در سالهای‌ زیادی‌ هم‌ این‌ اندازه‌ موفقیت‌ پیش‌ بینی‌ نمی‌شده، رقیبین‌ کنار هم‌ نشسته‌ و گفتند که: ما بر سر این‌ شکار و طعمه‌ می‌جنگیم، حالا می‌بینید که‌ چه‌ زود شاخ‌ درآورده‌ و خودآرایی‌ می‌کند و هر دوی‌ ما را در مقابل‌ خلاف‌ مقصود قرار می‌دهد؛ تاوقت‌ نگذشته‌ باید با همکاری، راه‌ محرومیت‌ خودمان‌ را سد کنیم‌ و نگذاریم‌ اختلاف‌ ما به‌ ضرر و یا عدم‌ نفع‌ ما منتهی‌ شود. قرارداد 1907 ایران‌ خیلی‌ سر‌ی‌ بین‌ روس‌ و انگلیس‌ منعقد شد که‌ ایران‌ به‌ سه‌ (قسمت) تقسیم‌ شد: قسمت‌ شمالی، مال‌ روسیه‌ و قسمت‌ جنوبی، مال‌ انگلیس‌ و در وسط، یک‌ مملکت‌ پوشالی‌ به‌ نام‌ ایران‌ باقی‌ بماند. در اینجا مسلماً‌ تناسب‌ استعمال‌ لغت‌ پوشالی‌ را متوجه‌ هستید؛ چه‌ ضرر دارد توضیحی‌ هم‌ داده‌ باشیم: یعنی‌ دو جسم‌ شکننده‌ لای‌ پوشال‌ قرار می‌دهند که‌ مستقیماً‌ به‌ هم‌ نخورند. قرار داد اجرا شد و فقط‌ و فقط‌ نتیجة‌ همین‌ قرارداد، مجلس‌ به‌ توپ‌ بسته‌ شد و آن‌ مشروطه‌ ازبین‌ رفت‌ ولی‌ بدون‌ اسم. مشروطه‌ای‌ که‌ بعداً‌ به‌ آن‌ قیام‌ اولی‌ در سفارت‌ انگلیس‌ داده‌ شده‌ بود بایستی‌ محفوظ‌ می‌ماند. رژیم‌ قانونی‌ که‌ حاکمیت‌ با ملت‌ باشد ضرر داشت‌ و از بین‌ رفت، ولی‌ به‌ اسم‌ تجدید رژیم‌ استبداد هم‌ نمی‌شد نقشة‌ مشترک‌ اجرا شود؛ همان‌ رژیم‌ به‌ شکل‌ مسخ‌ شده‌ به‌ نام‌ مشروطة‌ دوم‌ در تاریخ‌ ما نام‌ نویسی‌ شد... 7. شیخ‌ و اصل‌ نظارت‌ فقها بر مصوبات‌ مجلس‌  مرحوم‌ لنکرانی‌ می‌فرمود: یادم‌ می‌آید بعد از شهریور بیست، در یکی‌ از جلساتی‌ که‌ علیه‌ اشغال‌ ایران‌ توسط‌ متفقین‌ داشتیم، بحث‌ شیخ‌ شهید به‌ میان‌ آمد. در این‌ جلسات، عدة‌ زیادی‌ از رجال‌ و شخصیتهای‌ مهم‌ سیاسی‌ سابقه‌دار از قبیل‌ مورخ‌السلطنة‌ سپهر و آقازاده‌اش‌ مورخ‌الدولة‌ سپهر و فطن‌السلطنه‌ و حاجی‌ میرزا اسماعیل‌ هشترودی‌ معروف‌ و غیرهم‌ حضور داشتند و از جمله، یکی‌ هم‌ مستشارالدوله‌ صادق‌ - صادق‌ بود که‌ یکی‌ از چند نمایندة‌ مشهور آذربایجان‌ در مجلس‌ شورای‌ صدر مشروطه‌ بود و علاوه، سابقة‌ ریاست‌ مجلس‌ در مشروطة‌ دوم‌ را نیز داشت، و کار نداریم‌ که‌ این‌ اواخر متنبه‌ شده‌ بود و راجع‌ به‌ میرزا ملکم‌خان‌ چه‌ اطلاعات‌ مهمی‌ داشت.  باری، در یکی‌ از آن‌ جلسات، مستشارالدوله‌ به‌ مناسبت‌ بحث‌ در باب‌ شیخ‌ شهید، اظهار داشت‌ که: «مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا، وقتی‌ که‌ کار متمم‌ قانون‌ اساسی‌ تمام‌ شد، خودشان‌ همراه‌ با محرر مخصوصشان، حاج‌ میرزا علی‌اکبر، به‌ مجلس‌ تشریف‌ آوردند».  مرحوم‌ لنکرانی‌ در اینجا گفتند: البته‌ کلمه‌ «محرر مخصوص‌ شیخ، حاج‌ میرزا علی‌اکبر» را خود من‌ اضافه‌ کردم. مستشارالدوله‌ نمی‌دانست‌ که‌ فرد همراه‌ شیخ، محرر مخصوص‌ ایشان‌ حاج‌ میرزا علی‌اکبر بوده‌ است. تعبیر خود او، این‌ بود که‌ شیخ، با منشی‌شان‌ به‌ مجلس‌ آمدند. مستشارالدوله‌ حالات‌ شیخ‌ را در آن‌ مجلس‌ نقل‌ می‌نمود. از جمله‌ می‌گفت: « آن‌ وقتها هنوز میز و صندلی‌ توی‌ مجلس‌ نیامده‌ بود و وکلا روی‌ زمین‌ می‌نشستند و به‌ پشتیهایی‌ که‌ گذاشته‌ شده‌ بود تکیه‌ می‌دادند. شیخ‌ در حالیکه‌ به‌ پشتی‌ تکیه‌ داده‌ و راحت‌ نشسته‌ بود و عصای‌ آبنوسش‌ را نیز روی‌ دوشش‌ گذاشته‌ بود گفت: میرزا علی‌اکبر بخوان! میرزا علی‌اکبر شروع‌ کرد به‌ خواندن‌ قسمت‌ راجع‌ به‌ حق‌ وِتوی‌ فقهای‌ طراز اول‌ در متمم‌ قانون‌ اساسی‌ سابق‌ که‌ پیشنویس‌ آن‌ را شیخ‌ تهیه‌ کرده‌ بود».  آقای‌ لنکرانی‌ در اینجا توضیح‌ دادند که: «حق‌ وتو» (= من‌ مخالفم!) تعبیر خودِ‌ مستشارالدوله‌ از اصل‌ دوم‌ متمم‌ قانون‌ اساسی‌ بود، که‌ من‌ هم‌ به‌ کاربردن‌ این‌ تعبیر را دراین‌ مورد پسندیدم. به‌ ادامة‌ داستان‌ از زبان‌ مستشار الدوله‌ توجه‌ کنید: «پس‌ از اینکه‌ حاج‌ میرزا علی‌اکبر اصل‌ مزبور را خواند، شیخ‌ راست‌ نشست‌ و سرش‌ را روی‌ دستة‌ عصای‌ آبنوسش‌ گذاشت‌ و گفت: - میرزا علی‌ اکبر دوباره‌ بخوان! شمرده‌ تر بخوان! و او دوباره‌ شروع‌ کرد به‌ خواندن. وقتی‌ خواندن‌ اصل‌ تمام‌ شد، مجدداً‌ شیخ‌ سرش‌ را از روی‌ عصا برداشت‌ و گفت: - میرزا علی‌ اکبر، یک‌ بار دیگر هم‌ بخوان! شمرده‌تر بخوان! آرامتر بخوان! و او نیز برای‌ سومین‌ بار شروع‌ به‌ خواندن‌ کرد. وقتی‌ که‌ بار سوم‌ هم، محرر مرحوم‌ شیخ‌ آن‌ اصل‌ را قرائت‌ کرد، شیخ‌ سر عصا را روی‌ شانه‌اش‌ گذاشته‌ تکیه‌ داد و نفسی‌ عمیق‌ کشید و گفت...». به‌ گفتة‌ مرحوم‌ لنکرانی: در اینجا مرحوم‌ مستشارالدوله‌ به‌ یک‌ عبارت‌ عربی‌ از شیخ‌ اشاره‌ کرد که‌ البته‌ عین‌ آن‌ عبارت‌ را خود او، آن‌ طوری‌ که‌ تحویل‌ گرفته‌ بود، نمی‌توانست‌ تحویل‌ بدهد. ولی‌ یک‌ جوری‌ عبارت‌ شیخ‌ را نقل‌ کرد که، ما که‌ سابقه‌ داشتیم‌ و آن‌ کلام‌ هم‌ از شیخ‌ معروف‌ بود، نتیجه‌ گرفتیم‌ که‌ عبارت‌ شیخ‌ همین‌ «الاَّن‌ طابَ‌ لِیَ‌ المَوت»ی‌ بوده‌ است‌ که‌ همه‌ می‌دانستند شیخ‌ گفته‌ است، و بعد از گفتن‌ ما هم‌ خود مستشارالدوله‌ تصدیق‌ کرد که، بله! بله! شیخ‌ همین‌ عبارت‌ را گفت: - الاَّن‌ طابَ‌ لِیَ‌ الموت‌ (حالا دیگر مرگ‌ بر من‌ گواراست). یعنی‌ کارم‌ را انجام‌ دادم، یعنی‌ این‌ مهار را زدم، یعنی‌ کار را طوری‌ کردم‌ که‌ دیگر نتوانند اغراضشان‌ را به‌ اسم‌ قانون‌ اساسی‌ پیش‌ ببرند. ولی‌ حیف‌ که‌ مشروطة‌ دوم‌ ایجاد شد تا آن‌ حق‌ وتوی‌ فقها، نَسیاً‌ مَنسیاً(15) بشود، چنانکه‌ شد. آیا شما پس‌ از مشروطه، به‌ جز یک‌ فاصلة‌ بسیار بسیار کوتاهی، هیچ‌ اثری، هیچ‌ حرفی، از این‌ موضوع‌ نظارت‌ و حق‌ وتوی‌ فقها به‌ یاد دارید؟ (در این‌ زمینه‌ باید عرض‌ کنم‌ که‌ معروف‌ بود که‌ از طرف‌ مراجع‌ نجف) چند نفر به‌ عنوان‌ طراز اول‌ معرفی‌ شده‌ بودند که‌ یکی‌ از آنها مرحوم‌ آقا سید حسن‌ مدرس‌ بود. ولی‌ پس‌ ازمدت‌ کوتاهی، کار به‌ آنجا رسید که‌ همین‌ مرحوم‌ مدرس، ناچار شد مثل‌ سایر افراد عادی‌ مملکت، کاندیدای‌ نمایندگی‌ مجلس‌ شورا گردد تا بتواند به‌ مجلس‌ راه‌ یابد! و حتی‌ شنیده‌ شد که‌ یک‌ وقتی‌ مرحوم‌ مدرس، در یکی‌ از جلسات‌ خصوصی‌ غیر رسمی‌ مجلس، برای‌ اقناع، اشاره‌ای‌ به‌ این‌ موقعیت‌ ممتاز خودش‌ نموده‌ و به‌ لهجة‌ غلیظ‌ اصفهانی‌ گفته‌ بود: کو دِ‌ آخه‌ اونم‌ هست! (مقصودش‌ اشاره‌ به‌ اصل‌ نظارت‌ فائقة‌ رسمی‌ فقهای‌ طراز اول‌ بر مصوبات‌ مجلس‌ بود، و اینکه‌ او، علاوه‌ بر سمت‌ نمایندگی، نا سلامتی، یکی‌ از منتخبین‌ مراجع‌ عالیقدر تقلید جهت‌ تصد‌ی‌ این‌ مقام‌ است!) آری! آیا می‌دانید که‌ در طول‌ هفتاد سال‌ (پس‌ از مشروطه، به‌ همین‌ خاطر، آنچه‌ که‌ شده، به‌ حکم‌ قانون‌ اساسی، خلاف‌ قانون‌ بوده‌ است؟ اصلاً‌ اثر رسمی‌ و قانونی‌ نداشته‌ است؟ ببینید! این‌ جور استعمار می‌تواند اغفال‌ کند و کارش‌ را انجام‌ داده‌ باشد. نیز در سالهای‌ نخست‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ فرمودند: مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ ا شهید - اعلی‌ ا مقامه‌ - مشروطه‌چیها را در مقابل‌ امر واقع‌ شده‌ای‌ قرار داده‌ بود. یعنی‌ آن‌ قانون‌ (نظارت‌ فائقه‌ و رسمی‌ هیئتی‌ از علمأ) طراز اول‌ و حق‌ وتوی‌ علما (از صحة) قانون‌ گذشته‌ بود و شرایط‌ هم‌ اجازه‌ نمی‌داد که‌ آن‌ را رسماً‌ الغأ کنند؛ در ایران‌ عملی‌ نبود. یعنی‌ اگر این‌ کار شروع‌ می‌شد همان‌ وقت‌ شاید بدتر از وضع‌ امروز، علیه‌ آنها ایجاد می‌شد. منتهی‌ آن‌ را مسکوت‌ گذاشتند وکأن‌ لم‌ یکن‌ حسابش‌ کردند. مجلس‌ را تشکیل‌ دادند اما بدون‌ آن‌ خبرگان‌ طراز اول‌ از علما. ولی‌ همیشه‌ گرفتار و نگران‌ آن‌ چند اصلی‌ بودند که‌ شیخ‌ شهید، راجع‌ به‌ حق‌ کنترل‌ و حق‌ وتوی‌ علما در متمم‌ قانون‌ اساسی‌ جای‌ داده‌ بود. در فکر این‌ بودند که‌ بتوانند آنها را نسخ‌ کنند تا مخلشان‌ نباشد. خدای‌ را شکر می‌کنیم‌ که‌ عجالتاً‌ در نتیجة‌ این‌ قیام‌ (= انقلاب‌ اسلامی‌ ایران) تاریخ‌ متصل‌ شد به‌ آنجا و همان‌ مطلب، به‌ شکل‌ نهاد «شورای‌ نگهبان» شروع‌ (به‌ اجرا) شده. و می‌بینید که‌ الان‌ هم‌ (مخالفین‌ اسلام‌ و روحانیت) چون‌ نمی‌توانند بگویند این‌ قانون‌ را عوض‌ کنیم، هی‌ به‌ هر رنگی‌ که‌ شده، سعی‌ در اخلال‌ و تخریب‌ آن‌ دارند تا بتوانند بدون‌ حق‌ کنترل‌ و بدون‌ اینکه‌ گرفتار این‌ اصل‌ باشند، هر کاری‌ می‌خواهند بکنند... 8 . ترور نافرجام‌ شیخ، و برخورد کریمانة‌ او با ضارب‌ می‌دانیم‌ که‌ شیخ‌ در دوران‌ موسوم‌ به‌ استبداد صغیر، توسط‌ جمعی‌ از تروریستهای‌ قهار مشروطه‌ (که‌ توسط‌ سفارت‌ انگلیس‌ پشتیبانی‌ و هدایت‌ می‌شدند) به‌ اسامی‌ کریم‌ دواتگر و... ترور شد ولی‌ به‌ رغم‌ اصابت‌ چند گلوله‌ به‌ بدن‌ وی‌ و مجروح‌ شدن‌ شدید او، از خطر مرگ‌ جست‌ و کریم‌ نیز دستگیر شده‌ و در زندان، همکاران‌ خویش‌ را لوداد، که‌ البته‌ سفارت‌ مزبور مانع‌ مجازات‌ آنان‌ گردید.(16) محمدعلیشاه‌ عزم‌ قتل‌ کریم‌ را داشت‌ که‌ به‌ نوشتة‌ مورخان‌ (همچون‌ عین‌السلطنه‌ و مهدی‌ ملکزاده‌ و عبدالحسین‌ نوایی) شیخ‌ فضل‌ا وساطت‌ کرد و مانع‌ قتل‌ کریم‌ شد. آیت‌ا لنکرانی‌ در این‌ باره‌ می‌فرمود: «راجع‌ به‌ کریم‌ دواتگر، آنچه‌ که‌ آن‌ وقت‌ ما شنیدیم‌ این‌ بود که: در ایام‌ دستگیری‌ و حبس‌ کریم، شیخ‌ کسی‌ را به‌ در خانة‌ او می‌فرستد تا به‌ عائلة‌ او سرکشی‌ و کمک‌ کند. او که‌ در می‌زند و خود را معرفی‌ می‌کند، همسر کریم‌ می‌گوید: باز چه‌ خبر است؟! خدا مرگ‌ دهد آنهایی‌ را که‌ کریم‌ را به‌ این‌ عمل‌ وادار ساخته‌ و این‌ گرفتاری‌ را برایش‌ پیش‌ آوردند. ضمناً‌ یک‌ تجلیلی‌ هم‌ از شیخ‌ می‌کند که: کریم، بیخود این‌ کار را کرده، او با مجتهدها چه‌ کار داشته‌ است؟! خدا رحم‌ کرد که‌ حالا به‌ خیر گذشت، اگر خدای‌ نکرده‌ این‌ کار می‌شد، چه‌ می‌شد؟! همه‌ می‌دانستند همسر کریم‌ این‌ را گفته‌ است. وقتی‌ هم‌ که‌ فرستادة‌ شیخ‌ [غذا و پول] به‌ او می‌دهد، وی‌ به‌ جان‌ شیخ‌ دعا می‌کند. همه‌ این‌ را می‌دانستند».(17) می‌دانیم‌ که‌ کریم‌ دواتگر در مشروطة‌ دوم‌ به‌ کمیتة‌ مجازات‌ - که‌ توسط‌ جمعی‌ از تروریستهای‌ (بعضاً‌ بهائیِ) صدر مشروطه‌ تشکیل‌ شده‌ بود - پیوست‌ و مدتی‌ بعد، به‌ اتهام‌ اخاذی، از سوی‌ همانها به‌ قتل‌ رسید. مرحوم‌ لنکرانی‌ دراین‌ باره‌ می‌گفت: «کمیتة‌ مجازات، خصوصاً‌ در اوایل‌ امر، نزد بسیاری‌ از مردم‌ به‌ ضدیت‌ با عمال‌ بیگانه‌ و انتقام‌ از خائنین‌ به‌ کشور، شناخته‌ می‌شد و حتی‌ ما اطلاع‌ داشتیم‌ که‌ احمدشاه، پشت‌ پرده‌ از آنها حمایت‌ می‌کند و محصول‌ برخی‌ از املاک‌ خود را در اختیار ایشان‌ می‌گذارد. مع‌ الوصف، مرحوم‌ شهید مدرس‌ به‌ آن‌ کمیته‌ سخت‌ بدبین‌ بود و از اقدام‌ وثوق‌ الدوله‌ در نابودی‌ اعضای‌ آن‌ حمایت‌ می‌کرد و وجهِ‌ مخالفت‌ ایشان‌ با کمیتة‌ مزبور در آن‌ روزگار برای‌ ما معلوم‌ و قابل‌ هضم‌ نبود. تا آنکه‌ کمیته، دست‌ خویش‌ را به‌ ترور بعضی‌ از عناصر غیر وابسته‌ نیز آلوده‌ ساخت‌ و بعد هم‌ فردی‌ همچون‌ احسان‌ا خان‌ دوستدار از میان‌ آن‌ بیرون‌ آمد که‌ مَرمی(18) به‌ بهائیت‌ بود و به‌ مرحوم‌ میرزا کوچک‌ خان‌ در نهضت‌ جنگل‌ خیانت‌ کرد، و ما نهایتاً‌ فهمیدیم‌ حق‌ با شهید مدرس‌ بوده‌ است...». 9. فتح‌ تهران‌ و دستهای‌ پشت‌ پرده‌ لنکرانی‌ نسبت‌ به‌ فتح‌ تهران‌ و تجدید مشروطه‌ توسط‌ علیقلی‌ خان‌ سردار اسعد بختیاری‌ و محمدولی‌ خان‌ سپهدار اعظم‌ تنکابنی، سخت‌ بدبین‌ بود و آن‌ دو را به‌ ترتیب، وابسته‌ و برانگیختة‌ انگلستان‌ و روس‌ تزاری‌ می‌شمرد. زمانی‌ که‌ شاپور بختیار، در اواخر سلطنت‌ محمدرضا، به‌ گذشتة‌ دهها سال‌ مبارزة‌ خود (یا تظاهر به‌ مبارزة‌ خود) با رژیم‌ پهلوی‌ پشت‌ کرده‌ و ضعف‌ و عقب‌ ماندگی‌ آن‌ رژیم‌ سفاک‌ در برابر امواج‌ خونین‌ مبارزة‌ ملت‌ را، فرصت‌ طلبانه، زمینة‌ انجام‌ معامله‌ با شاه‌ و دستیابی‌ به‌ قدرت‌ قرار داد، و برای‌ تحمیل‌ خود به‌ ملت، خود را یار دکتر مصدق‌ و میراث‌ دار خوانین‌ مشروطه‌ خواه‌ بختیاری‌ در عصر مشروطه‌ قلمداد نمود، لنکرانی‌ برافروخته‌ از این‌ دگردیسی‌ ننگین، فرمودند:  از خیلی‌ پیشترها و پیشتر از پیشترها، کراراً‌ گفته‌ام‌ که‌ توپ‌ بستن‌ مجلس‌ اول‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ مشروطة‌ اول‌ و اشغال‌ تهران‌ برای‌ مشروطة‌ دوم، نتیجة‌ قرارداد 1907 تقسیم‌ ایران‌ بین‌ دو رقیب‌ (روس‌ و انگلیس) بوده‌ است. و گفته‌ و باز می‌گویم‌ که:  از شمال‌ و جنوب، با تاکتیک‌ معین‌ پیش‌ بینی‌ شده، دو دسته‌ برای‌ اشغال‌ تهران‌ حرکت‌ نموده‌ و در موقع‌ معین، با هم‌ وارد تهران‌ شدند: جبهة‌ جنوب‌ در هر صورت‌ با نقشة‌ انگلستان، و جبهة‌ شمال‌ هم‌ با اغماض‌ و تشویق‌ غیر مستقیم‌ روسیة‌ تزاری‌ از شمال‌ و قفقاز به‌ راه‌ افتادند که‌ این‌ نقشة‌ مشترک‌ برای‌ امحای‌ مشروطة‌ اول‌ و مسخ‌ آن‌ به‌ چیز دیگری‌ به‌ نام‌ مشروطه‌ برای‌ امکان‌ عملی‌ کردن‌ قرارداد 1907 تقسیم‌ ایران‌ انجام‌ شد. بلی‌ در دو طرف، هم‌ جبهة‌ بختیاری‌ از جنوب‌ و هم‌ جبهة‌ روس‌ از شمال، آزادگان‌ و آزادمردانی‌ هم‌ به‌ قصد خدمت‌ وجود داشته‌اند. ولی‌ در جبهة‌ اول‌ (بختیاری) چون‌ فقط‌ تحت‌ عنوان‌ خان‌ خانی‌ و ایلی‌ بوده‌ تنها طرز تفکر و امر خانها مداخله‌ داشته‌ است. افراد این‌ جبهه، عشیرة‌ ساده‌ لوح‌ و مطیعِ‌ صِرف‌ بوده‌اند و در بین‌ خانهای‌ این‌ جبهه، گذشته‌ از اینکه‌ فقط‌ فکر انتقام‌ گیری‌ عشیره‌ای‌ از شاه‌ قجر جنبة‌ تعصبی‌ مؤ‌ثری‌ در عشیره‌ داشته‌ است، شخصیتی‌ هم‌ مانند مرحوم‌ صمصام‌ السلطنة‌ بختیاری‌ و بعضی‌ افراد استثنایی‌ دیگر از خوانین‌ و خان‌ زاده‌ها، به‌ طور کلی‌ نمی‌شود آن‌ جنبش‌ و حرکت‌ را جنبشی‌ خالص‌ و ملی‌ شناخت. در جبهة‌ شمال‌ هم‌ اشخاصی‌ معتقد و واقعاً‌ آزادی‌ خواه‌ وجود داشته‌ ولی‌ روی‌ هم‌ رفته‌ آن‌ دسته‌ هم‌ معجونی‌ غلط‌ انداز بوده‌ که‌ قسمت‌ روسیة‌ تزاری‌ هم‌ توانسته‌ باشد به‌ شکل‌ آزادی‌ خواهی‌ در این‌ همکاری‌ با جنوب‌ وارد باشد. 10. اسلام‌ زیر بیرق‌ کفر نمی‌رود! (امتناع‌ شیخ‌ از پناهندگی‌ به‌ زیر بیرق‌ روسیه) جناب‌ دکتر سید جلال‌ گوشه، از نویسندگان‌ و روزنامه‌نگاران‌ فاضل‌ و قدیمی‌ کشورمان‌ هستند که‌ گذشته‌ از سابقة‌ مدیریت‌ جراید، در تدوین‌ مطالب‌ جلد اول‌ کتاب‌ «اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئالیسم» نیز با مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ صاحب‌المیزان‌ همکاری‌ داشته‌اند. ایشان‌ در سالهای‌ 1338 1342- برای‌ گذراندن‌ لیسانس‌ روزنامه‌ نگاری‌ از دانشکدة‌ حقوق، رساله‌ ای‌ در مورد انقلاب‌ مشروطه(19) نوشته‌ بودند که‌ به‌ توصیه‌ و املای‌ مرحوم‌ لنکرانی، مطالبی‌ را در بارة‌ سهم‌ علما و مجاهدات‌ شیخ‌ فضل‌ ا در نهضت‌ مزبور، بدان‌ افزودند که‌ از جملة‌ آنها داستان‌ زیر می‌باشد: فترت‌ بعد از مشروطیت‌ صغیر، به‌ وسیلة‌ اشغال‌ تهران‌ و خلع‌ محمدعلی‌ میرزا پایان‌ می‌یابد و مشروطیت‌ دوم‌ به‌ پیشاهنگی‌ همانهایی‌ که‌ مرده‌ یا زندة‌ آنها را خوب‌ شناخته‌ایم‌ تجدید می‌شود. در این‌ موقع‌ به‌ شیخ‌ اطلاع‌ می‌دهند که‌ نقشة‌ قتل‌ شما در بین‌ است، فکری‌ بکنید! و حتی‌ پیشنهاد رفتن‌ به‌ سفارت‌ اسلامی‌ عثمانی‌ به‌ ایشان‌ می‌شود. می‌گوید: من‌ شاخص‌ مذهب‌ شیعه‌ هستم، برای‌ حفظ‌ جان‌ خود چنین‌ کاری‌ نمی‌کنم. با فاصله‌ای، گیلدن‌ بُرانس‌  رئیس‌ ادارة‌ سیاسی‌ سفارت‌ روس‌ به‌ اتفاق‌ قزاق‌ باشی‌ سفارت‌ روس‌ (آتاشة‌ نظامی) و مشهدی‌ رضا زینل‌ اُف‌ تاجرباشی‌ روس‌ و سلمان‌ خان‌ نجار باشی‌ شریف‌ بک‌ اُف‌ معاون‌ تاجرباشی‌ و حاجی‌ تقی‌ خان‌ غلام‌ باشی‌ سفارت‌ و حسن‌ بزرگه‌ و حسن‌ کوچکه‌ (دو غلام‌ سفارت) با یک‌ سینی‌ نقره‌ که‌ در آن‌ بیرق‌ امپراتوری‌ روسیه‌ بوده‌ است‌ به‌ منزل‌ شیخ‌ می‌آیند و بیرق‌ را از طرف‌ امپراتور روس‌ بر او عرضه‌ می‌دارند که‌ آن‌ را نصب‌ کند و در امان‌ بماند. شیخ‌ خشونت‌ نمی‌کند و مراسم‌ نزاکت‌ را رعایت‌ می‌کند، ولی‌ می‌گوید: ما، بین‌ خودمان‌ اختلافاتی‌ داریم. پیغمبر اسلام‌ راضی‌ نمی‌شود که‌ من‌ برای‌ حفظ‌ جان‌ خود این‌ تقاضا را اجابت‌ کنم. سلام‌ برسانید، خیلی‌ ممنونم! مرحوم‌ لنکرانی‌ افزوده‌اند: در نتیجة‌ مشاهدة‌ این‌ عمل، مشهدی‌ رضا تاجر باشی‌ و سلمان‌ خان‌ معاون‌ تاجر باشی، که‌ به‌ طور خیلی‌ سر‌ی‌ به‌ اصطلاح‌ با آزادیخواهان‌ ارتباط‌ داشتند و در عِداد مخالفین‌ شیخ‌ بودند، از همان‌ روز و همان‌ ساعت‌ و همان‌ دقیقه، در حال‌ انتباه‌ عجیبی‌ قرار می‌گیرند، که‌ از طرفی‌ علاقه‌ به‌ آنچه‌ که‌ به‌ نام‌ آزادی‌ در جریان‌ بوده‌ و از طرفی‌ قرار گرفتن‌ در مقابل‌ چنین‌ حق‌ و حقیقتی‌ فقط‌ ، آنها را سوق‌ به‌ بیطرفی‌ و در عین‌ حال‌ تعظیم‌ در مقابل‌ شخصیت‌ این‌ مرد بزرگ‌ روحانی‌ وامی‌دارد...(20) آیا نمی‌توان‌ گفت‌ همین‌ که‌ سیاست‌ خارجی‌ وقت‌ قوی‌ پنجة‌ جنگ‌ با کمپانی‌ رژی‌ را در مقابل‌ تن‌ ندادن‌ به‌ رفتن‌ زیر بار حمایت‌ روسیه، این‌ فرصت‌ را برای‌ انجام‌ مقصود خود مناسبتر دید و تا شیخ‌ را در مقابل‌ واقعه‌ ای‌ قرار داد که‌ آتیه‌ و آتیه‌ های‌ دورتر، شهر نسبت‌ به‌ آن‌ قضاوت‌ خواهد کرد زیرا هنوز معاصرین‌ شیخ‌ و کسانی‌ که‌ در جبهة‌ مبارزه‌ با او بودند زنده‌ اند وغالباً‌ هم‌ مؤ‌ثر و در عناوین‌ مختلف‌ و مقامات‌ متنوع، ذی‌ قدرت‌ و سلطه‌ هستند و آنها هم‌ آن‌ بزرگواری‌ را ندارند که‌ در مقام‌ اعترافی‌ (اعتراف) بر آیند، که‌ لازمة‌ آن‌ اثبات‌ اشتباه‌ خودشان‌ است. جرا آنهایی‌ که‌ تن‌ به‌ محکومیت‌ شیخ‌ می‌ دهند تن‌ به‌ محکومیت‌ آخوند ملا کاظم‌ (ملا محمد کاظم) می‌ دهند، که‌ چون‌ دید در مقابل‌ خلاف‌ مقصود قرار گرفته‌ است، به‌ طرف‌ ایران‌ حرکت‌ کرد و شبانه‌ قبل‌ از هجرت‌ به‌ دست‌ همانهایی‌ که‌ شیخ‌ را کشتند(پسر محمد خان‌ ..... دار شیخ‌ را کشید) مسموم‌ شد. چرا کاشف‌ الغطا را همین‌ پریروز که‌ پس‌ از ورود به‌ مرز ایران‌ به‌ طور ناگهان‌ مرحوم‌ آخوند ملا محمد کاظم‌ را بدرقه‌ کرد به‌ شکل‌ سکته‌ بروز مرحوم‌ شیخ‌ افتاد به‌ نظر نمی‌ آید. در اینجا مطالب‌ زیاد است‌ که‌ اگر شروع‌ به‌ معارضه‌ کنند، در سوابق‌ معارضه‌ کنندگان‌ مداقه‌ و بحث‌ بیشتری‌ خواهد شد.

 

تبلیغات