نویسندگان: عزیز گل محمدی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

اهمیت منطقه خاورمیانه به دلیل موقعیت ژئوپلتیک و استراتژیک آن، امری واضح و مبرهن است. حمایت گسترده آمریکا از اسرییل در ابعاد مختلف نیز موضوعی نیست که بر  کسی پوشیده باشد. شاید، تنها دلیلی که بتواند این حجم از کمکها و توجه آمریکا به رژیم اسراییل را توجیه کند، حفظ منافع و سلطه این کشور در منطقه است. نویسنده آمریکایی مقاله با تاکید بر این موضوع به عنوان علت اصلی، از دید خود مسایلی همچون دلبستگی عاطفی برخی از رهبران آمریکا به اسراییل، انگیزه‏های مذهبی و ایدئولوژیک جریان راست مسیحی، لابی قدرتمند گروه‏های یهودی آمریکا، فروش تسلیحات و ... را از دیگر دلایل تاثیرگذار می‏داند.

 برای بسیاری در سراسر دنیا و آمریکا این پرسش مطرح است که چرا آمریکا برخلاف برخی سرزنشهای کم‏اثر، حمایتهای نظامی، مالی و دیپلماتیک خود را از اشغالگری اسراییل، آن هم در ابعادی وسیع قطع نمی‏کند. این در حالی است که ما شاهد نقض بی‏سابقه قوانین بین‏المللی و موازین حقوق بشر از سوی نیروهای اشغالگر اسراییل هستیم. چرا باید سیاستهای آریل شارون، نخست‏وزیر راستگرای اسراییل در اشغال اراضی فلسطینی اینچنین مورد حمایت دوجانبه قراربگیرد؟

داشتن روابط نزدیک با اسراییل در سی و پنج سال گذشته، از بارزترین ویژگیهای سیاست خارجی آمریکا بوده است. سالانه بیش از 3 میلیارد دلار کمک نظامی از سوی واشنگتن به اسراییل اعطا می‏شود. کنگره و حتی لیبرالهایی که به‏طور معمول دولت آمریکا را به چالش می‏کشند که چرا به دولتهای ناقض حقوق بشر کمک می‏شود و یا محافظه‏کارانی که با دادن کمکهای خارجی مخالفند، به ندرت ارسال این کمکها را مورد سوال قرار داده‏اند. کم‏وبیش تمامی کشورهای اروپایی با موضع آمریکا در حمایت قاطع از حق مشروع [!] اسراییل برای حیات در صلح و امنیت، تشریک مساعی دارند. با این حال، همین دولتها در ادامه جنگ سال 1967 که در آن سرزمینهای اشغالی به تصرف اسراییل درآمد از ارایه سلاح و کمک خودداری کردند.

در پی نقض مکرر قوانین بین‏المللی، مسایل مربوط به حقوق بشر و سرازیر شدن سیل مخالفتها به سوی اسراییل، آمریکا یکه و تنها در سازمان ملل متحد و دیگر محافل بین‏المللی به حمایت دیپلماتیک از اسراییل می‏پرداخت که هیچ‏یک از کشورهای اروپایی در چنین سطحی، اسراییل را یاری نمی‏کردند.

گرچه همچون تصمیم‏گیریهای دیگر سیاست خارجی، حمایتهای مداوم آمریکا از دولتهای مختلف اسراییلی بر اساس موازین اخلاقی و وجدانی توجیه می‏شود[!]؛ اما شواهد چندانی در دست نیست که نشان دهد، فرامین اخلاقی در تعیین خط‏مشی سیاستهای آمریکا در خاورمیانه نسبت به سایر نقاط جهان، نقش تعیین‏کننده‏تری ایفامی‏کنند. بیشتر آمریکاییها نسبت به بقای اسراییل به عنوان یک دولت یهودی احساس تعهد اخلاقی دارند؛ اما این مساله، نمی‏تواند توجیه‏گر این سطح از کمکهای مالی، نظامی و دیپلماتیک به اسراییل باشد. کمکهای آمریکا به اسراییل فراتر از نیازهای امنیتی این کشور به چنین حمایتهایی در داخل مرزهای شناخته‏شده بین‏المللی است. کمکهای آمریکا شامل حمایت از سیاستهای اسراییل در اراضی‏ای می‏باشد که با کمک نیروی نظامی به اشغال درآمده و اغلب، ناقض موازین قانونی و اخلاقی موجود در رفتارهای بین‏المللی است.

اگر منافع امنیتی اسراییل درنگاه سیاستگذاران آمریکایی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود، در آن صورت می‏بایست در اوایل تاسیس دولت یهود، کمکهای آمریکا به اسراییل در بالاترین سطح قرارداشته باشد؛ چرا که در این زمان، نهادهای دمکراتیک این کشور در قوی‏ترین حالت و شرایط استراتژیک آن در آسیبپذیرترین وضعیت قرارداشتند. همچنین، همزمان با افزایش سرسام‏آور قدرت نظامی اسراییل و شدت بخشیدن به سرکوب فلسطینیها دراراضی اشغالی، می‏بایست این کمکها کاهش می‏یافت.

درعوض، طی این مدت، روند امور در جهت عکس بوده است. ارسال حجم عمده کمکهای نظامی واقتصادی آمریکا به اسراییل تا بعد از جنگ 1967 آغاز نشد. در واقع، از زمان تاسیس اسراییل، زمانی 99 درصد از کمکهای نظامی آمریکا روانه اسراییل شد که این کشور در عمل، اثبات کرد که به مراتب قوی‏تر از هر ائتلاف نظامی دیگر در میان اعراب است و نیز هنگامی که نیروهای اشغالگر اسراییل بر بخش وسیعی از مردم فلسطین حاکمیت پیدا کردند.

در حال حاضر، کمکهای آمریکا به اسرائیل به مراتب بیش از بیست و پنج سال گذشته است. این زمانی بود که ارتش بزرگ و مجهز مصر تهدیدی برای آغاز جنگ محسوب می‏شد و این در حالی است که امروز، اسراییل پیمان صلحی طولانیمدت با مصر امضا کرده است و منطقه حایلی را در اختیار دارد که غیرنظامی بوده و تحت نظارت بین‏المللی قراردارد و بدین ترتیب، ارتش مصر را از اسراییل دور نگه می‏دارد. در آن زمان، ارتش سوریه با کمک جنگ‏افزارهای پیشرفته شوروی به سرعت درحال تجهیز و گسترش بود؛ اما امروز، سوریه تصریح کرده است که در قبال بازپس‏گیری بلندیهای جولان، حاضر به همزیستی صلح‏آمیز با اسراییل است و با اضمحلال شوروی سابق، توانایی نظامی سوریه رو به کاهش و ضعف گذاشته است.

اردن در اواسط دهه 1970 همچنان، مدعی حاکمیت بر کرانه باختری بود و نیروهای نظامی زیادی را در خطوط مرزی طولانی‏ خود با اسراییل مستقر کرده بود؛ اما امروز، اردن نیز با اسراییل پیمان صلح منعقد کرده و روابطی عادی را با این رژیم در پیش گرفته است. در آن زمان، عراق در حال سرمایهگذاری بر روی برنامههای وسیع خود در مسایل نظامی بود. در پی بروز جنگ خلیج [فارس] و متعاقب آن اعمال تحریمها و نظارتهای بین‏المللی، نیروی مسلح عراق از هم گسیخت. این مسایل، باعث طرح پرسشهای جدی‏ای می‏شود که چرا در این مدت، کمکهای آمریکا به اسراییل تداوم داشته و یا در حقیقت، سال به سال افزایش یافته است؟

بر اساس فرضیه‏ها، باید بلافاصله کمکهای آمریکا به اسراییل قطع می‏شد. سالها پیش، هنگامی که اسراییل در معرض تهدیداتی به مراتب بزرگتر و مهم‏تر از آنچه که امروز با آن مواجه است، ارسال چنین کمکهایی توجیه‏پذیر مینمود. اسراییل، هم در داخل از صنعت نظامی مهمی برخوردار است وهم دارای نیروی نظامی‏ای می‏باشد که به مراتب، نسبت به هر ائتلاف قابل تصوری درنیروهای مخالف، دارای توان و قدرت بیشتری است. شکی نیست، در آیندهای که قابل پیش‏بینی می‏باشد، بقا و موجودیت اسراییل در معرض تهدید نظامی قرارخواهد گرفت. هنگامی که اسراییل از تفوق نظامی کمتری برخوردار بود، چنین اجماعی در مورد حمایتهای آمریکا از اسراییل وجود نداشت. هرچند، تشدید عملیات انتحاری اخیر در خاک اسراییل، موجب گسترش نگرانی افکار عمومی این کشور نسبت به امنیت اسراییل شده است؛ با این حال، کمکهای گسترده نظامی آمریکا به اسراییل، هیچ ربطی به تلاشهای ضدتروریستی ندارد.

مختصر اینکه افزایش حمایت آمریکا از دولت اسراییل همچون حمایت از دیگر متحدینش در سایر نقاط جهان، فاقد انگیزههای امنیتی غیرمغرضانه و یا تعهد اخلاقی قوی نسبت به این  کشور است. البته، سیاست خارجی آمریکا همچون دیگر نقاط جهان، با هدف پیشبرد منافع استراتژیک خود دست به این اقدامات می‏زند.

دلایل استراتژیک تداوم حمایتهای آمریکا

سیاستگذاران اجماع کامل دارند که اسراییل باعث پیشبرد اهداف و منافع آمریکا درمنطقه خاورمیانه و ورای آن بوده است.

اسراییل با موفقیت، مانع توفیق جنبشهای ملی‏گرای تندرو در کشورهای لبنان، اردن و فلسطین شده است.

اسراییل موفق به مهار سوریه شده است که سالها متحد شوروی سابق محسوب می‏شد.

نیروی هوایی اسراییل در منطقه از تفوق خوبی برخوردار است.

جنگهای مکرر اسراییل، زمینه خوبی برای آزمایش سلاحهای آمریکایی در برابر تسلیحات شوروی سابق فراهم آورده است.

اسراییل در حکم معبری بوده که از طریق آن، سلاحهای آمریکایی برای رژیمها و جنبشهایی که در داخل آمریکا غیرمردمی محسوب می‏شوند، ارسال شود. آمریکا آشکارا و به‏طور مستقیم کمکهای نظامی خود را برای رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، شبه نظامیان کودتاچی در گوآتمالا و کنتراها در نیکاراگوئه، ارسال می‏کرد. مستشاران نظامی اسراییل به کنتراها، کودتاچیان السالوادر و نیروهای خارجی اشغالگر در نامیبیا و صحرای غربی کمک می‏کردند.

سرویس اطلاعاتی اسراییل در جمعآوری اسناد و اطلاعات و انجام سلسله عملیات مخفی به آمریکا یاری رسانده است.

اسراییل موشکهایی در اختیار دارد که می‏توانند اهدافی را در شوروی سابق منهدم کنند و دارای زرادخانه هسته‏ای با ظرفیت صدها سلاح است. اسراییل در دستیابی و توسعه جتهای جنگنده جدید و سیستمهای دفاع ضدموشکی با صنایع نظامی آمریکا همکاری داشته است.

افزایش کمکهای آمریکا، همزمان با قدرتمندترشدن اسراییل

الگوی کمک‏رسانی آمریکا به اسراییل در حال افشاشدن است. بلافاصله پس از پیروزی چشمگیر اسراییل در جنگ 1967 که موجب آشکار شدن برتری نظامی این کشور در منطقه گردید، کمکهای نظامی آمریکا با رشد سریع به مرز 450درصد رسید. بنا بر اعلام نیویورک تایمز، بخشی از این افزایش کمکها، به طور مشخص،  مربوط به ابراز تمایل اسراییل برای در اختیار قراردادن نمونه‏‏ای از تسلیحات جدید شوروی سابق میگردید که در جنگ به غنیمت گرفته شده بود. به دنبال جنگ داخلی سالهای 70 ـــ 1971 در اردن، به هنگامی‏که توان اسراییل در مهار جنبشهای انقلابی در خارج از مرزهایش برای آمریکا مسجل گردید، کمکهای آمریکا 7برابر شد. پس از آنکه حمله ارتش دولتهای عربی در جنگ 1973، با ترابری هوایی بی‏نظیر آمریکا در طول تاریخ با موفقیت، دفع شد و اسراییل با شکست اعجاب‏آور نیروهای قدرتمندی که به سلاحهای شوروی مجهز بودند، توان خود را نشان داد، کمکهای نظامی آمریکا به میزان 800درصد دیگر افزایش یافت. این افزایش کمکها به موازات تصمیم انگلیس مبنی بر خروج نیروهایش از «شرق کانال سوئز» صورت می‏گرفت. این مساله، به‏طور همزمان باعث فروش حجم متنابهی سلاح و همکاریهای لجستیکی با شاه ایران شد که در دکترین نیکسون عضوی کلیدی به حساب می‏آمد.

در سال 1979 بلافاصله پس از سقوط شاه، روی کارآمدن دولت راستگرای لیکود و انعقاد پیمان کمپ‏دیوید، میزان این کمکها به چهار برابر افزایش پیداکرد. پیمان صلح کمپ‏دیوید که بیشتر یک معاهده سه جانبه نظامی بود تا یک توافق صلح سنتی، زمینه را برای افزایش کمکهای نظامی هموارتر ساخت. (جالب توجه آنکه برخلاف خلف وعده دولت بگین در فراهم ساختن زمینه‏های استقلال فلسطین، کمکهای بیشتری ـــ که در پیمان ذکر شده بود ـــ در اختیار این کشور قرارگرفت). با این حال، بلافاصله پس از تهاجم اسراییل به لبنان در سال 1982، بار دیگر، این کمکها افزایش پیداکرد. در سالهای 1983 ـــ 1984 پس از آنکه آمریکا و اسراییل، یادداشت تفاهمی را در زمینه همکاریهای استراتژیک و برنامه‏های نظامی امضا کردند و نخستین تمرین مشترک نظامی خود را در هوا و دریا اجرانمودند، اسراییل پاداش 5/1 میلیارد دلاری دیگری در قالب کمکهای اقتصادی از آمریکا دریافت کرد. همچنین، به منظور توسعه در ساخت یک جت جنگنده جدید، نیم میلیون دلار دیگر دریافت نمود.

در جنگ خلیج [فارس] و بلافاصله پس از طرح آن، کمکهای آمریکا به اسراییل به میزان 650 میلیون دلار دیگر افزایش یافت. زمانی که اسراییل با شدت  هرچه تمام‏تر عملیات سرکوب در اراضی اشغالی را پیگیری می‏کرد، کمکهای آمریکا باز هم بیشتر شد و از آن جمله می‏توان به یورش نیروهای اسراییل به زمینهای مستقل فلسطینی اشاره کرد که از سوی دولت آمریکا به عنوان مفادی از قراردادهای امضاشده به رسمیت شناخته شده بود. این کمکها در پی  حملات تروریستی 11 سپتامبر بر ضدآمریکا، رشد چشمگیری پیداکرد.

تلازم و ارتباط این مسایل به‏طور کامل روشن است، با افزایش قدرت و تمایل اسراییل برای همکاری با آمریکا جهت حفظ منافع این کشور، میزان حمایتها نیز بیشتر می‏شود.

تضمین برتری نظامی اسراییل

بنابراین، تداوم کمکهای آمریکا به اسراییل به دلیل نگرانی آمریکا نسبت به موجودیت و بقای اسراییل نیست؛ بلکه نتیجه خواست آمریکا مبنی بر تداوم سلطه سیاسی بر فلسطینیها و برتری نظامی در منطقه می‏باشد. در واقع، رهبران دو حزب عمده آمریکا نه تنها خواستار کمک برای حفظ توازن میان اسراییل و همسایگانش نیستند؛ بلکه درپی بیمه‏کردن برتری نظامی اسراییل نیز می‏باشند.

از زمان حملات تروریستی 11 سپتامبر بر ضد آمریکا، این بحث بار دیگر مطرح شده است که تا کجا آمریکا باید از سیاستهای اسراییل به رهبری آریل شارون، سیاستمدار راستگرا پشتیبانی کند. برخی از اعضای ارشد دولت بوش همچون کالین پاول، وزیر امور خارجه که در زمره محافظه‏کاران واقعگراتر هستند، محتاطانه با این موضوع برخورد می‏کردند؛ چرا که معتقد بودند، همزمان با سرکوب بیسابقه فلسطینیها در اراضی اشغالی از سوی دولت شارون، پشتیبانی بی‏قید و شرط از این دولت، مشکلات فراوانی را در راه همکاری کامل دولتهای عربی در تداوم مبارزه بر ضد هسته‏های تروریستی وابسته به شبکه القاعده ایجاد خواهدکرد. برخی عناصر راستگراتر همچون پل ولفوویتز2 از وزارت دفاع، همواره استدلال می‏کنند که شارون در جنگ با تروریسم، متحدی غیرقابل اغماض محسوب می‏شود و در اصل، مقاومت فلسطینیها نیز بخشی از یک توطئه تروریستی بین‏المللی بر ضد جوامع دمکراتیک به حساب می‏آید.

دیگر عوامل تاثیرگذار

حمایت از سرکوب و اشغالگری دایم اسراییل، شباهتی به حمایت آمریکا از سرکوب و اشغال تیمور شرقی از سوی اندونزی و اشغال و سرکوبی دایم صحرای غربی از سوی مراکش ندارد. اگر واشنگتن تشخیص بدهد که مساله‏ای در راستای منافع آمریکا وجوددارد، از نقض وقیحانه قوانین بین‏المللی و حقوق بشر از سوی متحدانش و سدکردن سازمان ملل و یا هر گروه و دسته‏ای که این قوانین را به چالش بگیرد، با کمال میل حمایت خواهد کرد. برای ترغیب سیاستگذاران به اعمال شیوه‏ای عملی غیر از این، هیچ نوع لابی قومی  یا قرابت ایدئولوژیک ضرورتی ندارد.

تا زمانی که فرامین غیراخلاقی واقعگرایی سیاسی به چالش کشیده نشود، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و دیگر نقاط دنیا، مانع از انعکاس باورهای عمیق افکار عمومی آمریکا خواهد شد که معتقد است، روابط بین‏المللی آمریکا می‏بایست تحت هدایت اخلاق و اصول انسانی قراربگیرد.

برخی از بدترین موارد حمایت آمریکا از سرکوبگری که بدبیاریهایی را برای سیاست خارجی این کشور در ویتنام، آمریکای مرکزی،آفریقای جنوبی و تیمور شرقی در پی داشت، بدون پرسش رها نشده است. در این موارد، جنبشهای مردمی طرفدار صلح و عدالت به حدی افزایش یافتند که اعضای لیبرال کنگره ـــ در مطبوعات و مراکز دیگر ــــ در پاسخ به فراخوان آنها مبنی بر توقف مشارکت آمریکا در سرکوبگری، به آنها پیوستند. در سایر موارد، مانند حمایت آمریکا از مراکش در تهاجم به صحرای غربی، هیچ‏یک از آمریکاییها حتی از شرایط پیش‏آمده مطلع نبود تا بتواند دولت را با یک چالش جدی مواجه کند؛ از این‏رو، این موضوع از نظر حقوقدانان و کارشناسان به دور ماند.

با این حال، مساله اسراییل و فلسطین موضوع دیگری است. بخشهای مهمی از جمعیت آمریکا هستند که سیاستهای آمریکا را مورد سوال قرارمی‏دهند، با این حال، میان نخبگان بخشهای دولتی و رسانه‏های جمعی در حمایت از پشتیبانی آمریکا نسبت به اشغالگری اسراییل، اجماع گسترده‏ای وجود دارد. در واقع، بسیاری از همان دمکراتهای لیبرال عضو کنگره که از جنبشهای پیشرو در دیگر موارد سیاست خارجی آمریکا حمایت می‏کردند، با سیاستهای رییس‏جمهور جورج دبلیو بوش موافق بوده و در برخی موارد، در موضوع اسراییل و فلسطین تندتر از راستگراها هستند. از اینرو، در حالی که درک ضرورت استراتژیک بودن این سیاستها در حمایتهای آمریکا از اسراییل ریشه دوانده است، مضاف بر آن، برخی از عوامل دیگر، فهم این موضوع را در مقایسه با موضوعات دیگر برای فعالان صلح و حقوق بشر به مراتب مشکلتر ساخته است. این عوامل به شرح ذیل هستند:

دلبستگی عاطفی‏ای که بسیاری از لیبرالها ـــ به ویژه نسلی که پس از جنگ در جایگاه رهبری دولت و رسانه‏های جمعی قرارگرفت ـــ نسبت به اسراییل دارند. بسیاری از آمریکاییها نسبت به دمکراسی داخلی اسراییل، نهادهای اجتماعی پیشرو، مانند کیبوتیزم (Kibbutizm) ـــ اداره اشتراکی مزارع ـــ برابری کم‏وبیش بالای اجتماعی و نقش مهم اسراییل به عنوان پناهگاه یک گروه اقلیت تحت ستمی که قرنها در آوارگی به سرمی‏برده است، نوعی همذاتپنداری احساس می‏کنند.

وجود آمیزه‏ای از احساس گناه بهخاطر یهودستیزی غرب و ترس از ترغیب ناخواسته به یهودستیزی بهواسطه انتقاد از اسراییل باعث شده تا آمریکاییها به شدت از اعتراف به جدیت اسراییل در نقض حقوق بشر و قوانین بین‏المللی اکراه داشته باشند.

جریان راست مسیحی با دهها میلیون نفر هوادار به عنوان یک پایگاه حمایتی مهم در طرفداری از جمهوریخواهان، دستگاه عظیم رسانهای و نفوذ سیاسی‏اش را در حمایت از آریل شارون و دیگر رهبران سیاسی راستگرای اسراییل به کارگرفته است. بر اساس بخشی از الهیات رهایی‏بخش (مبحث ناجی موعود) که معتقد است، گردآمدن یهودیان در سرزمین مقدس، زمینهساز بازگشت مجدد عیسی مسیح است، به نظر جریان راست مسیحی، جنگ میان اسراییلیها و فلسطینیها چیزی جز تداوم جنگ میان یهودیان باستان و فلسطین باستان نیست. در این منازعه، خداوند در نقش یک دلال معاملات ملکی  بسیار بزرگ در سطح جهانی ظاهر می‏شود که تشخیص می‏دهد، این سرزمین فقط متعلق به اسراییل است. با این وجود، نظرات و باورهای سکولار، به قوانین بین‏المللی و حق خودمختاری توجه دارند.

جریان غالب و سازمانهای یهودی محافظه‏کار، منابع قابل توجهی را برای لابی بسیج کرده‏اند که اهدای کمکهای مالی از سوی یهودیان و تحت فشارقراردادن شهروندان به واسطه اخبار رسانه‏ها و دیگر مباحثی که در محافل عمومی در حمایت از دولت اسراییل مطرح می‏شود، از آن جمله است. اگرچه در مورد نقش لابیهای طرفدار اسراییل به نحو بی‏سابقه‏ای اغراق میشود؛ به گونه‏ای که حتی برخی ادعا می‏کنند، این لابیها اصلی‏ترین عامل تاثیرگذاری بر روی سیاستهای آمریکا میباشد؛ اما این مساله در رقابتهای سنگینی که در کنگره و همایشها به وجود می‏آید، در کمک به ایجاد جو رعب و وحشت درمیان کسانیکه در صدد تعدیل سیاستهای آمریکا به ویژه در حمایت از افزایش تعداد گروه‏های یهودی پیشرو هستند، نقش مهمی ایفا می‏کند.

صنایع نظامی که پنج برابر بیشتر از کمیته امور مشترک آمریکا و اسراییل (AIPAC) ـــ گروهی آمریکایی که برای اسراییل لابی می‏کند ـــ و دیگر گروه‏های طرفدار اسراییل که به مبارزات انتخاباتی کنگره کمک کرده و برای لابی‏کردن تلاش می‏نمایند، سهم بسیار بزرگی در ارسال کمکهای تسلیحاتی به اسراییل و متحدین دیگر خاورمیانه‏ای آمریکا دارند. به عنوان نمونه، برای بسیاری از اعضای کنگره، چالش بر سرانجام یک معامله 60 میلیون دلاری سلاح با اندونزی به مراتب آسان‏تر از چالش بر سر یک معامله دو میلیارد دلاری برای فروش تسلیحات به اسراییل است؛ به ویژه، هنگامی‏که در بسیاری ازحوزه‏های انتخابی کنگره، کارخانه‏های تولید چنین جنگ‏افزارهای نظامی وجود داشته باشد.

تبعیض نژادی نسبت به عربها و مسلمانان آن هم در سطحی وسیع، به حدی در جامعه آمریکا شایع است که اغلب در رسانه‏ها انعکاس پیدامی‏کند. این مساله، به خاطر همانندسازی و همخوانی بسیاری از آمریکاییها با صهیونیزم در خاورمیانه تشدید می‏شود. این همخوانی، انعکاسی از تجربیات تاریخی خود ما، به عنوان پیشگامان آمریکای شمالی است که تلاش کردیم، ملتی با ارزشهای والا و آرمانی بسازیم؛ در حالی که، همزمان دست به سرکوب مردم بومی این منطقه زدیم.

جنبشهای پیشروی آمریکا در چالش با سیاستهای این کشور در برابر اسراییل و فلسطین به نحو موثری شکست خوردند. سالها بود که جریان غالب گروه‏های طرفدار صلح و حقوق بشر از پرداختن به این موضوع پرهیز می‏کردند. آنها نمی‏خواستند که یهودیان و دیگر عناصر تشکیلاتی لیبرالشان را که حامی دولت اسراییل بودند، ناراضی کنند و از این ترس داشتند که انتقاد از سیاستهای اسراییل ممکن است، ناخواسته باعث ترویج یهودستیزی شود؛ در نتیجه، اعضای لیبرال کنگره بدون مقاومت در برابر فشارهای وارده برای تسلیم نشدن در برابر خواسته حامیان دولت اسراییل، انگیزه چندانی در خود نمی‏دیدند. همچنین، بسیاری از گروههایی که در انتهای طیف چپ قرار داشتند و دیگران، چنان موضع خشنی بر ضد اسراییل اتخاذ کردند که نه تنها سیاستهای اسراییل را به چالش نکشید؛ بلکه پرسش در مورد حق مسلم اسراییل برای حیات را مطرح کرد و اعتبارشان را به شدت خدشه‏دار نمود.

در موارد دیگر، به ویژه در میان افراد و گروه‏های محافظه‏کارتر و منتقد اسراییل، نوعی احساسات پنهان ضدیهود در قالب اظهارات اغراق‏آمیز خشونت‏بار نسبت به قدرت سیاسی و اقتصادی یهودیان و نیز اظهاراتی از این دست، باعث شد تا نسبت به انتقادات بالقوه از سیاستهای آمریکا نارضایتی بیشتری حاصل شود.

نتیجهگیری

در حالی‏که حمایت از سیاستهای اشغالگرایانه اسراییل از سوی آمریکا همچون حمایت از متحدینش در نقاط دیگر دنیا، در اصل، مبتنی بر حمایت از این کشورها به منظور تامین اهداف امنیتی آمریکا است، عوامل دیگری نیز وجود دارند که تلاش گروه‏های صلح‏طلب و حامی حقوق بشر را برای تغییر سیاستهای آمریکا دچار مشکل می‏کنند. برخلاف وجود این موانع، ضرورت به چالش کشاندن سیاستهای حمایتی آمریکا از اشغالگری اسراییل بیش از پیش اهمیت پیدامی‏کند. این سیاستها نه تنها باعث درد و رنج بسیار فلسطینیها و اعراب شده است؛ بلکه درنهایت، باعث لطمه‏دیدن منافع بلندمدت آمریکا و اسراییل می‏شود؛ به طوری که در واکنش به این وضعیت، ظهور چشمگیر عناصر شبه نظامی و افراطی در جهان عرب و اسلام مشهود است.

و سرانجام، اینکه، حمایت آمریکا از دولت اسراییل، بارها باعث تخریب تلاشهای فعالان صلح‏طلب اسراییلی در تغییر سیاستهای این رژیم شده است؛ به طوری که بنا بر گفته ماتی پلد3 ، ژنرال و عضو سابق پارلمان اسراییل این کشور را «به موضع یک دولت بی‏رحم سرسخت» کشانده است. شاید، بهترین نوع حمایت آمریکا از اسراییل، «محبت سختگیرانه» باشد؛ یعنی حمایت مطلق از حق حیات اسراییل در صلح و امنیت  در داخل مرزهای شناخته‏شده بین‏المللی‏ خود؛ اما اسراییل در ازای این حمایت، باید به طور شفاف عزم و اراده خود را در پایان بخشیدن به اشغالگری اثبات کند. برای کسانی که به طور جدی پیگیر ارزشهای اصولیای همچون آزادی، دمکراسی و حاکمیت قانون هستند، این یک چالش اساسی است.

پی‏نوشتها

1 ـــ استفن زونیس (Stephen Zunes)، سردبیر نشریه الکترونیکی «سیاست خارجی شفاف» (Foreign Policy in Focus)، در بخش خاورمیانه‏ای است که این نشریه در سایتwww.fpif.org  قابل دسترسی می‏باشد.

2 ___ Paul Wolfowitz

3 ___ Matti Peled

سوتیترها

بیشتر آمریکاییها نسبت به بقای اسراییل به عنوان یک دولت یهودی احساس تعهد اخلاقی دارند؛ اما این مساله، نمی‏تواند توجیه‏گر این سطح از کمکهای مالی، نظامی و دیپلماتیک به اسراییل باشد. کمکهای آمریکا به اسراییل فراتر از نیازهای امنیتی این کشور به چنین حمایتهایی در داخل مرزهای شناخته‏شده بین‏المللی است.

 

هرچند، تشدید عملیات انتحاری اخیر در خاک اسراییل، موجب گسترش نگرانی افکار عمومی این کشور نسبت به امنیت اسراییل شده است؛ با این حال، کمکهای گسترده نظامی آمریکا به اسراییل، هیچ ربطی به تلاشهای ضدتروریستی ندارد.

 

اسراییل در حکم معبری بوده که از طریق آن، سلاحهای آمریکایی برای رژیمها و جنبشهایی که در داخل آمریکا غیرمردمی محسوب می‏شوند، ارسال شود. مستشاران نظامی اسراییل به کنتراها، کودتاچیان السالوادر و نیروهای خارجی اشغالگر در نامیبیا و صحرای غربی کمک می‏کردند.

 

در سال 1979 بلافاصله پس از سقوط شاه، روی کارآمدن دولت راستگرای لیکود و انعقاد پیمان کمپ‏دیوید، میزان این کمکها به چهار برابر افزایش پیداکرد. پیمان صلح کمپ‏دیوید که بیشتر یک معاهده سه جانبه نظامی بود تا یک توافق صلح سنتی، زمینه را برای افزایش کمکهای نظامی هموارتر ساخت.

 

زمانی که اسراییل با شدت  هرچه تمام‏تر عملیات سرکوب در اراضی اشغالی را پیگیری می‏کرد، کمکهای آمریکا باز هم بیشتر شد. این کمکها در پی  حملات تروریستی 11 سپتامبر بر ضدآمریکا، رشد چشمگیری پیداکرد. بنابراین، تداوم کمکهای آمریکا به اسراییل به دلیل نگرانی آمریکا نسبت به موجودیت و بقای اسراییل نیست؛ بلکه نتیجه خواست آمریکا مبنی بر تداوم سلطه سیاسی بر فلسطینیها و برتری نظامی در منطقه می‏باشد.

 اگر واشنگتن تشخیص بدهد که مساله‏ای در راستای منافع آمریکا وجوددارد، از نقض وقیحانه قوانین بین‏المللی و حقوق بشر از سوی متحدانش و سدکردن سازمان ملل و یا هر گروه و دسته‏ای که این قوانین را به چالش بگیرد، با کمال میل حمایت خواهد کرد.

 وجود آمیزه‏ای از احساس گناه بهخاطر یهودستیزی غرب و ترس از ترغیب ناخواسته به یهودستیزی بهواسطه انتقاد از اسراییل باعث شده تا آمریکاییها به شدت از اعتراف به جدیت اسراییل در نقض حقوق بشر و قوانین بین‏المللی اکراه داشته باشند.

 برای بسیاری از اعضای کنگره، چالش بر سرانجام یک معامله 60 میلیون دلاری سلاح با اندونزی به مراتب آسان‏تر از چالش بر سر یک معامله دو میلیارد دلاری برای فروش تسلیحات به اسراییل است.

 تبعیض نژادی نسبت به عربها و مسلمانان آن هم در سطحی وسیع، به حدی در جامعه آمریکا شایع است که اغلب در رسانه‏ها انعکاس پیدامی‏کند. این مساله، به خاطر همانندسازی و همخوانی بسیاری از آمریکاییها با صهیونیزم در خاورمیانه تشدید می‏شود.

 ضرورت به چالش کشاندن سیاستهای حمایتی آمریکا از اشغالگری اسراییل بیش از پیش اهمیت پیدامی‏کند. این سیاستها نه تنها باعث درد و رنج بسیار فلسطینیها و اعراب شده است؛ بلکه درنهایت، باعث لطمه‏دیدن منافع بلندمدت آمریکا و اسراییل می‏شود؛ به طوری که در واکنش به این وضعیت، ظهور چشمگیر عناصر شبه نظامی و افراطی در جهان عرب و اسلام مشهود است.

 

 

تبلیغات