راز درخت سیب
آرشیو
چکیده
متن
ارایه آثار هنری کار هنرمندان است، اما هرگاه که این اثر به شاخهای تخصصی در صنعت، علم، تاریخ و یا فلسفه و سیاست مربوطباشد، نظر متخصصان آن رشته پرسیدهمیشود و از دانش آنها برای ساخت آثار هنری استفاده میگردد. حال اگر متخصصان رشتههای گوناگون با تولید آثار هنری آشناباشند و در یکی از هنرهای معاصر هم زبدگی و آزمودگی داشتهباشند، میتوانند راه توسعه و تعمیق محصولات هنری را هموارسازند و بدینگونه هم به هنر و هم به رشته تخصصی خود یاری و کمک رساندهباشند. اگر به درستی در بیان فوق دقتشود، شاید بخوبی روشن و نمایانگردد که ایده فوق هم راهی برای متعهد و اجتماعی ساختن هر چه بیشتر هنر است و آنرا از تنگنای عبث و بیهوده «هنر برای هنر» وامیرهاند، و هم اینکه علوم و معارف و دانستنیهای بشری را در معرض ارایه هر چه بهتر و بیشتر قرارمیدهد. اینکه فیلمنامه «راز درخت سیب» نوشته آقای توکلی در چه مرتبهای از کار قرارگیرد و تا پرداخت نهایی و پردازش حرفهای (دکوپاژ) چه راهها و نیازهایی پیش رو داشتهباشد چندان اهمیتی ندارد؛ نکته پراهمیت اصل این مطلب است که یک نویسنده حوزه تاریخ سیاسی شخصا وارد این میدان شده و به نگارش فیلمنامه در فضای تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته است. این همت را باید ستود و استقبال کرد و به فال نیک گرفت. شاید روزی برسد که مورخین و محققین و روانشناسان و فیلسوفان ما، در کنار تحقیقات آکادمیک خود به نگارش متون نمایشی و سینمایی هم بپردازند و دانش خود را با شیواییها و جذابیتهای هنر درآمیزند. قسمتهایی از متن اولیه این فیلمنامه را تقدیم شما نمودهایم. فیلمنامه «راز درخت سیب» ورود به دنیای شگفتانگیز وقوع و تولد انقلاب اسلامی ایران از دریچه چشم یک محقق فرانسوی است که به دلایل خاصی پا به عرصه پژوهش در این باب گذاشته و میرود تا لحظه به لحظه با اعماق و زوایای این پدیده بزرگ تاریخ معاصر آشناشود. امید است که با نهاییشدن پرداخت این اثر شاهد انتشار و ساخت آن باشیم.
دانشگاه سوربن
دانشکده علوم سیاسی، جلسه مدیریت گروه مطالعات خاومیانه
تصاویر فیلم در حال نمایش.
تصاویری از کشتار هفده شهریور با شعارهای مردم
... اطلاعیه برقراری حکومت نظامی.
مصاحبه شاه: من صدای انقلاب ملت ایران را شنیدم و در حضور ملت ایران قولمیدهم که منبعد اشتباهات گذشته تکرارنشود (در عین اظهارات) گزارش کشتار سینما رکس آبادان گریه و شیون مردم، تصاویری از امام خمینی در مرز کویت و عراق و اظهارات امام خمینی در نوفللوشاتو.
اعلامیه حمایت کارتر از شاه در بعد از کشتار هفده شهریور.
اظهارات برژینسکی درباره لزوم اتخاذ روشهای قهرآمیز. تصویر و متن نوار مصاحبه بیبیسی. تصاویری از اربعین و تظاهرات تهران و شعار و پلاکارد عظیم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. اظهارات امام خمینی در بهشتزهرا و تصاویری از استقبال مردم.
من دولت تعیین میکنم. من دولت تعیینمیکنم، من توی دهن این دولت میزنم ...
تکبیر و فریاد و کفزدن مردم.
فیلم خاموش میشود. چراغها روشن شد، جلسه گروه مطالعات خاورمیانه در جهت بررسی طرح رساله دکتری خانم ژولیت بنیوش در رشته علوم سیاسی تشکیلشد.
آقای شوتمان رییس دانشکده علوم سیاسی: طرح رساله دکتر خانم ژولیت بنیوش در مورد بررسی علل وقوع انقلاب در ایران است. که با توجه به مطالعات ویژه وی در مسایل خاورمیانه و اسلام و ایران پیشنهادکردهاست که در خصوص علل وقوع انقلاب ایران تحقیقاتی بنماید. ضمن آنکه زمانی پدرش از مامورین سیاسی فرانسه در ایران بود. با زبان فارسی آشنایی هم دارد و چند سالی دبیرستان را در ایران خوانده و با توجه به حرفه خبرنگاری خودش و شوهرش مساله جالب توجه است.
دکتر ژید: آقای رییس ظاهرا این مساله بارها مورد تحقیق قرارگرفته اشخاص مهمی هم به این پدیده پرداختند نویسندگان مهمی چون پرفسور میشل فوکو، خانم نیکی آرکدی و یا تداسکاچپل، فرد هالیدی، جیمز بیل .... در ثانی آثار مختلفی درباره انقلاب ایران منتشرشده و به نظرنمیرسد اهمیت چندانی داشته باشد که بخواهیم مجددا انرژی و هزینه صرف آن بنماییم.
دکتر میشل: فکرنمیکنم چنین باشد. من با اصل مطلب آقای دکتر ژید موافق هستم ولی با عدم نیاز به تحقیق موافق نیستم مزید اطلاع باید بگویم که برابر اطلاعی که من دارم و این تقریبا مربوط به چند سال پیش است چیزی بیش از ده هزار عنوان درباره انقلاب اسلامی در خارج از ایران کتاب و رساله تحقیقی نگاشته و این در خود ایران چیزی بیشتر از هزار عنوان است هرچند بسیاری بهطور مستقیم به خود پدیده چرایی انقلاب نپرداختند ولی درباره تاریخ علل و پیامدهای آن به نوعی درگیر بحث بودهاند و هنوز هم این روند ادامهدارد و در افکار عمومی نیز افراد بسیار در مطالعه مطالب جدیدتری هستند به نظر من غالب این تحقیقات دارای نقایص عمده بودهاند چرا که یا از طرف دشمنان انقلاب نوشتهشدهاند و یا از طرف دوستان که هر دو مجموعه از بخش قابل توجهی از مسایل اطلاع ندارند و یا در مواردی گرفتار حب و بغض شدهاند و الان هم من حیف میدانم خانم بینوش با اطلاعات قابل توجهی که دارند در این مسیر تحقیق نکنند.
دکتر شونمان: خاصه آن که ما فرانسویها به عکس آمریکاییها و انگلیسیها و روسها قرابت روانی بیشتری؛ با ایرانیها داریم و کمتر درگیر منافع ملی کشورمان در برخورد و مواجهه با مردم ایران بودیم. به همین خاطر دارای حسن سابقه در نزد ایرانیان نیز هستیم.
دکتر مشیل: مهمتر اینکه آیتالله خمینی در طول سالیان دراز مبارزه سیاسیاش برای اولین بار با یک خبرنگار فرانسوی آن هم از لوموند، راضی به مصاحبهشد و مصاحبه آن روز لوموند که توسط اولین ژوژ انجامشد سر و صدایی در دنیا به راهانداخت و این در حالی بود که هنوز زمزمههای انقلاب در ایران به راه نیفتادهبود.
دکتر ژید: البته این نیز درست است که آیتالله خمینی دوره اصلی رهبری عملیات انقلاب را در فرانسه طیکرد و اپوزوسیون رژیم پهلوی نیز بخش عمدهای از آنها در فرانسه حضور داشتند ولی معذلک اعتقاددارم یا تحقیق نبایدکرد و اگر بشود باید چیزی متفاوت از دیگران باشد.
دکتر شونمان: به خاطر اعتمادی که ایرانیها میتوانند به ما بنمایند این مساله شدنیاست همچنانکه این کار در مورد گروههای اسلامی مصر اتفاق افتاد. جالب توجه است که تحقیق آقای پروفسر ژیل کپل در مورد انقلابیون مصر اثر قابل توجهی از آب درآمد.
دکتر ژید: و البته در تبلیغ آنها نقش بسیار مهمی داشت امری که شاید خود ماها چندان به نتایج آن علاقمند نبودیم خودبه خود باعث تبلیغ مبارزات با گرایش اسلامگری مصری شد.
دکتر شونمان: خوب این از نتایج تحقیقات جدی و بیطرفانه است.
پشت در گروه مطالعات خاورمیانه
خانم ژولیت بینوش مضطرب منتظر ختم جلسه است و به گذشت دقایق نگاه میکند. دقایق به کندی میگذرد. خانم منشی گروه رو به ژولیت میگوید:
این اضطراب در بین همه دانشجویان دراین ساعات بوده و چقدر دیدنی است موقعی است طرح رساله ردمیشود.
: میدانی خانم چقدر برای گردآوری مطالب و طرح و آشنایی با موضوع زحمت کشیدم اگر ردشود باید دوباره چندین ماه دیگر به دنبال یک موضوعی بگردم که اهمیتی برایم ندارد.
موبایل خانم بینوش به زنگ درآمد، از آن طرف شوهر وی میباشد:
آندره: ژولیت زودباش بیا باهات کاردارم.
: ببین من منتظر نتیجه جلسه هستم.
: فعلا هرچه هست بیا باید چیزی اینجا بنویسی خیلی ضروری است.
: موضوع چیه مگر نتیجه آزمایش را گرفتی؟
: نه هنوز ولی مربوط به رساله شماست و کار من.
: بینوش کتاب و کیف را برداشته و سوار ماشین (پژو) شده و با سرعت به طرف اداره تلویزیون فرانسه رهسپار میشود. او که به موسیقی ایرانی علاقمند است یک قطعه از موسیقی بنان را گذاشته و در مسیر گوشمیدهد. (مرغ سحر ناله سرکن داغ مرا تازهتر کن)
دیدن آندره مردی نسبتا کامل چهل ساله با موهایی مجعد و کمی جوگندمی که در بار تلویزیون منتظر همسرش است.
:سلام آندره.
:چطوری عزیزم؟
: چه شده اینهمه عجله؟
:گارسون دو تا بستنی با آب هویج.
: ببین ژاله موضوع کلی پیشنهادی من برای تهیه گزارش خبری از ایران و تحلیل حوادث انقلابایران به تایید تلویزیون رسیده است اما طرح جزییات را میخواهند که شما باید زحمت نوشتن آن را ...
: ای شیطون بالاخره خودت را آویزان ما کردی.
: خوب زنهای غربگرا که از شرق میآیند معمولا دوست ندارند همسرانشان باشند و همینطور مردان غربگرا، یادت رفته وزیر دربار معروف شاه اسمش چه بود؟
: امیر اسدالله علم.
: در یادداشتهای خودش نوشته که ما فرج را سرکار گذاشتیم و عبدالله بیسر خر رفتیم مسافرت و دنبال الواتی. به عکس مردان و حالا پدر و مادرش هم باشند وظیفه دارد خدمتگزار خانم خانمها باشد.
: درهر صورت بدون شما نمیرفتم. ولی این جزو رسوم ایرانیهاست که مردانشان خصوصا آنها که گرایش دینی قویتری دارند البته به عکس آنچه که شما در تلویزیونهایتان نشان میدهید، بیشتر خدمتگزار زنانشان هستند ولو اینکه به زنانشان بگویند ضعیفه.
: خوب نتیجهاش این است که بار اضافی بار زنانشان نمیکنند.
خوردن بستنی تمام میشود. گارسون صورتحساب را میآورد.
: در نتیجه همه بار اضافی به گردن بیچاره قویه است مثل همین صورتحساب و شلیک خنده ژولیت.
ادامه جلسه گروه مطالعات خاورمیانه.
رییس دانشکده: آقای شونمان. عمده آنچه که در مورد انقلاب ایران گفته شد این است که مردم ایران در پی ناسازگاری مدرنیسم و نوگرایی رژیم پهلوی با سنتهای ایرانی به مبارزه با حکومت برخاستند و حکومت را
سرنگونکردند.
دکتر مشیل: البته این تا حدودی راحتکردن خود است و بیشتر محققین خواستند قضیه را ساده کنند البته تا حدودی به ماخذی که این دسته افراد با آن سر و کار داشتند بستگی دارد. که به نظرمیرسد بیشتر دیدگاههای آمریکایی و یا خود پهلویهاست البته سخنهای دیگری است از جمله تز معروف آقای پرفسور میشل فوکو.
دکتر ژید: باید توجه داشت که اولا تحقیق و نتیجه آن مثل اثر آقای کپل به نفع ایرانیها تمام نشود در ثانی چیزی غیر از حرف دیگران باشد.
دکتر شونمان: آقای دکتر چون مسوولیت در حزب وزارت خارجه و دیپلماسی دارند نگران نتایج فکری است که ایرانیها از آن منتفعشوند که بعید است اثر یک کتاب آنقدر اهمیت داشتهباشد.
دکتر مشیل: فکرنمیکنم تهیه یک اثر دانشگاهی نه تنها اثر نگرانکننده برای دولت و سیاست کشور ندارد بلکه باعث تلطیف روابط دو کشور خواهدبود مگر اینکه لابیهای یهودی در فرانسه نگرانباشند.
دکتر ژید: از شما عجیب است که منافع کشور فرانسه را با منافع لابیهای یهودی میآمیزید و سخن یهودستیزان و دشمنان منافع ملی را مطرح میکنید.
شونمان: بماند آقایان به نفع هیچکدام ما نیست خیلی وارد این مقوله بشویم. و بهتر است با رایگیری قضیه را فیصلهدهیم.
صدای زنگ تلفن به صدادرآمد. آندره راشد که به تازگی از حمام بیرون آمده بود لباس پوشیده و با عجله به سمت تلفن رفت.
: سلام، خسته نباشید آقای آندره. مادام تشریف دارند؟
: شما؟
: از دانشکده تماس میگیرم. دفتر ریاست گروه مطالعات خاورمیانه.
: بفرمایید خانم تشریف ندارند.
: به ایشان اطلاع دهید موضوع پیشنهادی ایشان مورد تصویب گروه و دانشکده قرارگرفت. برای مذاکره به دانشکده مراجعه ....
مردی قدبلند با مویی مجعد قابل توجه و کمی تهریش درحالی سبد سبزی و میوه به همراه دارد آرام آرام عرض خیابان را طیمیکند و بیخیال این شعر را زمزمه میکند.
یاد ایامی که در گلشن مقامی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم.
ناگهان اتومبیلی با سرعت از کنار او عبور میکند و موتورسوار پلیس در پی آن. مرد سراسیمه خود را جمعمیکند و به کنار خیابان میرسد و شاسی زنگ آپارتمانش را به صورت رمزی دو بار فشارمیدهد. در بازمیشود. در مسیر رفتن از پلهها همسایهاش آقای آندره با عجله در حال آمدن است و با او روبرو میشود.
آندره: اوه سلام دکتر خسته نباشید.
: سلام چه خبر است و این همه عجله.
: اوه دکتر برای شما زحمت خواهمداشت حتما حتما.
: حال چه هست؟ مگر دامداری میخواهی تاسیس کنی؟
: نه نه. ما را چه به دام.
: با ژولیت خواهمآمد بماند برای بعد.
دفتر یک ماهنامه سیاسی تاریخی (لوموند)
ژولیت مشغول ویرایش مقالات است. او که زنی سی و سه ساله است نویسندهای چیرهدست و سختگیر است ولی در عین حال به لحاظ پوشش ظاهری از پوشش بیشتری نسبت به سایر همکاران زنش برخوردار است و در بخش مسایل مربوط به خاورمیانه و جهان اسلام مشغول به کار است و تحقیقاتی درباره ایران و خاورمیانه انجامدادهاست.
آندره با جعبهای شیرینی و یک شاخه گل واردمیشود.
: سلام ژولیت حالت چطور است؟
: زن برمیخیزد با مردش دست میدهد. مرد هم دستش را سخت میفشرد که کمی غیرعادی.
: سلام اوه آندره چرا همیشه به جای ژاله میگویی ژولیت تازه چه خبر است؟ شیرینی و دسته گل! نکند دسته گل به آب دادی؟
: این دسته گل نثار خانم ژاله ژولیت به خاطر پذیرش موضوع رساله دکتری.
ژاله چند سانتیمتری به هوا میپرد.
: عالی شد آندره، عالی. ایران، حافظ، شیراز، تهران و مهمتر از همه میدان ژاله. چقدر دوست دارم میدان ژاله را ببینم. بعد با خوشحالی پایش را به زمین میکوبد.
ژاله خون شد خون چنون شد ژاله خون شد.
همکاران مجله کمی کنجکاوانه جمع میشوند و آندره شیرینی را بازمیکند.
: بفرمایید.
سردبیر که مردی میانسال است با موهای مجعد میگوید: بچهها بردارید. این زن و شوهر دست از شرقیبازی برنمیدارند آن شوهر و این خانم ایرانیزاسیون با تیوریهای مدرنیزاسیون.
صدای خنده از جمع بلند است و برق شادی در چشمان ژولیت و آندره میدرخشد.
سردبیر میگوید: اما راستش گرفتن عنوان پژوهشی از دانشگاه سوربن آن هم برای موضوعی مربوط به ایران کار شاقی بود که آدم سمجی چون ژولیت
: ژاله آقای رییس.
: چون ژاله برمیآمد. این یکی از این در افتاده جالبه تو ایران بعضیها دنبال اسامی ژولیت، بریژیت، سوفیا، ماریا و چه هستند حالا خانم دکتر ما دنبال اسم ایرانی ژاله آن هم مظهر کشتار و خشونت، مظلومیت، شجاعت، ایمان و شهامت یک ملت.
: بسکنید خانم شما هم مثل شرقیها و ایرانیها احساساتی هستید و اسیر عواطف، در هر صورت از اینکه مدتی نمیتوان شما را دید متاسفم.
این را گفت و ناراحت به طرف اتاق خود رفت و در را پشت سر خود بست. (با بستن در کادر هم بستهمیشود). ژاله و آندره سوار اتومبیل پژوی در حال عبور از خیابان هستند.
ژاله: آندره الان با این قضیه چه بکنیم معمولا به قول شرقیها چیزی که انسان به آن عشق دارد وقتی که وصال آن مهیامیشود انسان دچار بهت و حیرت میشود.
آندره: ببین ژاله خانم! این دکتر همسایه ما کمک خوبی است!
ژاله: بابا آن دامپزشک است دامپزشک نه دکتر علوم سیاسی.
: به همین خاطر خدا گفته زنان باید به مردان تکیه کنند حتی اگر دکتر علوم سیاسی باشند. بابا شما سراغ هر کدام از این سیاسیهای ایرانی مقیم پاریس بروید با هزار مشکل روبرومیشوید. این بابا سیاسی نیست و دامپزشک است در ثانی بخواهیم به ایران هم برویم به محافل علمی غیرسیاسی نزدیک بشیم نیاز به آدمهای غیرسیاسی داریم و الا از آدم سیاسی به آدمهای سیاسی خواهیم رسید حالا یا سفارت ایران باشد یا گروههای مخالف دولت ایران.
ژاله: فکر بدی نیست خود من هم از این جنگولکبازی سیاسیون دولتی و ضددولتی زیاد خوشمنمیآید. چون حتما باید به تیوریهای مورد دلخواه آنها میرسید.
آندره تمرکز کرد و گفت: رسیدیم راضیشدید.
ژاله تازه متوجه میشود که کنار در آپارتمان است. آندره با تلفن شمارهای میگیرد.
: سلام دکتر. با ژاله خواستیم مزاحم بشیم فرصت هست.
در حالی همسرش لباس معمول منزل برتن دارد. نگاهی به او میاندازد. بفرمایید.
دکتر پروانه دانشجوی دوره تخصصی دامپزشکی است و بر روی پروژههای بیماریهای مشترک انسان و دام تحقیقمیکند. همسرش نیز معلم یک مدرسه اختصاصی ایرانی مقیم فرانسه است. با حجابی معمول خانمهای ایرانی. آندره و ژاله وارد میشوند و ژاله به احترام دکتر پروانه و خانمش لچکی گلدار و کوچک بر سر میگذارد.میز همراه با میوه چیده شدهاست. و چهار نفر بر صندلیها مینشینند.
آندره: دکتر همانطور که گفتم من و ژاله آمدیم تا کمکی بنمایید.
دکتر پروانه: که درس و مشق را رهاکنید و به امور دام بپردازید یا به ایران گوشت صادر کنید.
آندره: نه دکتر شوخیتان گرفته. ژاله قرار است در خصوص ایران به تحقیقات علمی برای رساله دکتری علوم سیاسی مشغول بشه.
پروانه: چه جالب موضوع چی هست؟
ژاله: علل وقوع انقلاب در ایران.
آندره: اتفاقا اساتید ژاله و همکارانش معتقدند موضوع چندان جالبی نیست ولی ژاله اصرار دارد مساله بسیار جدیتر از تصور آقایان است. خوب باید این حرف را ثابت کند.
پروانه: اما من دامپزشکم غیر از شنیدهها و دیدهها و خاطرات در انقلاب چیزی که به درد رساله دکتری بخورد ندارم آدم سیاسی هم نیستم بیشتر کار علمی کردهام.
ژاله: ببینید دکتر همین مهم است که شما هم سیاسی نیستید و هم علمی هستید چون سیاسیون همیشه حوادث را بر اساس خواست خودشان تفسیر میکنند و اگر هم بدانند تفسیر یک حادثه چیز دیگری است. باز هم بر اساس میل خود تفسیرمیکنند.
دکتر با تهلهجه ترکی صدا زد: مریم جان. یک چای ترکی تربیزی لبریز لبسوز لبدوز.
دخترک: آمدم بابا ...
دخترکی هشت ساله و لپگلی با روسری کوچک چاییها را میآورد و سلام میگوید. برق در چشمان ژاله میدرخشد.
: وه چه دختر گلی! شما ایرانیها چقدر دختر دوست هستید؟
همسر دکتر ژاله: معروفه که بعضی از مردهای ایرانی به خاطر زندوستی زنذلیلند اما درست این هست که همهشان دخترذلیلند.
لبخند دکتر ژاله و آندره با صدای استکانها درهم میآمیزد.
ژاله میگوید: دکتر ما به دنبال متفکرهای غیرحزبی و سازمانی و به قول شما ایرانیها غیرجناحی هستیم چون واقعیتی است در دنیای سیاسی است که علقه سیاسی ذهنیت سیاسی را سازمان میدهد و هرچه علقه حزبی و جناحی کمتر باشد وسعت دید و اندیشه و فهم واقعیات بیشتر میشود و نگاه نیز واقعبینانهتر.
دکتر پروانه: آدمهای سازمانی با عینکهای تنگ مطلوب احزاب خود مسایل را میبینند و اگر هم موضوعی حقیقت هم داشتهباشد اما بر خلاف منافع سازمانی باشد به عمد آن را مثل انکار روز روشن انکارمیکنند.
همسر دکتر پروانه: حالا دکتر ببین چه کمکی میتوانی به خانم دکتر و آقای آندره بکنید.
دکتر پروانه راستش من خودم جز موضوعاتی کلی و کمی هم در باب تحولات اقتصادی اطلاعات فنی چندانی ندارم که به کار رسالهای در حد دانشگاه درآید، ولی از همسالان دوران جنگ یکی از همکاران ما در اینجا درحال تحصیل است آقای مهندس یزدانپناه و مهندسی معدن میخواند.
ژاله: و طبق معمول مهندسین در ایران از پزشکان سیاسیترند.
آندره: نه این فقط در ایران نیست در غالب کشورهای دنیا دانشجویان رشتههای فنی از دانشجویان سایر رشتهها حتی حقوق و علوم سیاسی سیاسیترند و در عملیات عرصه سیاست فعالترند. تحقیقات دانشگاهی و میدانی بسیاری در اینباره هم در خاورمیانه و هم در سایر کشورها صورت گرفتهاست این واقعیت را اثبات میکند.
همسر دکتر پروانه: اولین تجمع دانشجویی جدی در ایران که در اعتراض به برقراری روابط با انگلیس و ورود نیکسون معاون وقت رییسجمهور آمریکا در بعد از کودتای 28 مرداد در دانشکده فنی دانشگاه تهران اتفاق افتاد و اتفاقا سه دانشجوی رشته مهندسی در دانشکده توسط فرمانداری نظامی کشته شدند. در هر صورت فکرمیکنم مهندس یزدانپناه کمی در حوزه مسایل سیاسی بیشتراز دکتر درگیربوده.
ژاله: یعنی به خاطر اعتراض به سفر نیکسون و برقراری روابط با انگلیس در دانشکده فنی حکومت شاه در داخل محوطه دانشکده دانشجویان را به گلوله بست و سه دانشجو را به قتل رساند.
دکتر پروانه: این برخورد سالهای اولیه حاکمیت آمریکا و انگلیس در بعد از کودتا بود شما از دهه 40 و سالهای دهه پنجاه خبرندارید. کمیته مشترک صدخرابکاری ساواک بماند.
آندره حرف دکتر را ناتمام میگذارد. دیروز فیلمی گزارشی از حوادث آن روز را پیداکردم که برای ژاله به منزل آوردم گزارش مبسوطی از کشتار دانشجویان در محوطه داخل دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. برای من خیلی تکاندهنده بود راستش شما اسامی آنها را میدانید. ژاله شما چی؟
پروانه: قندچی، … بزرگنیا، ….
دکتر پروانه: شریعت رضوی.
دکتر شریعتی در یکی از کتابهایش راجع به این سه نفر سخنان هیجانانگیزی دارد که من چند بار به تکرار آنرا خواندم.
صدای زنگ تلفن به گوش میرسد. مردی قدبلند سرطاس و سبیلی قابل توجه با لباس معمول خانگی و خوابآلوده به طرف تلفن میرود.
دکتر پروانه: آقای مهندس یزدانپناه.
یزدانپناه: بفرمایید.
پروانه: سلام چطوری مهندس حالا ما را نمیشناسی؟
مهندس: ببخشید بجانیاوردم کمی خوابآلوده بودم.
صدای خنده دکتر پروانه یزدانپناه را به خود میآورد.
دکتر ببخشید در خدمتم حال خانواده چطور است؟
غرض از زحمت این بود اولا میخواستم شما را ببینم ثانیا تو این غربت و دلخوری با گاو و گاومیش و گوسفند و در کنار آن کمی عواطف و زندگی فردی و هستهای آدم دلش میگیرد. بیا کمی گپ بزنیم خبرهای خوبی دارم.
مهندس: دکتر بدجور حال خود من هم گرفتهاست. با وجودی که با خیلی از دوستان هستم اما باز غربت کارساز است آن هم تو زندگی پرحساب و کتاب اینجا تازه تو فرانسه که آدمهایش به احساساتیبودن در بین غربیها معروفند و دومین جمعیت دینی آن هم مثل ما مسلمانند در هر صورت هر جا باشید به قول همام شیرازی: از تو به یک اشارت وز ما به سر دویدن.
دکتر بیا هدیه هم برایت دارم. آن هم از ایران.
قرار ملاقات در یک پارک تنظیم شدهاست. مهندس یزادانپناه زودتر به موعد قرار میرسد و در انتظار آمدن دکتر پروانه است. کبوترانی که در پارک هستند عدهای در حال پرواز و تعدادی در حال چیدن دانه بر روی زمین هستند. از دور دکتر پروانه با کیفی چرمی به دست از راه میرسد و یزدانپناه به سمت او میشتابد و همدیگر را در آغوشمیگیرند.
حرکت در اتومبیل …
: مهندس یک مشکل خوشمزه به آن برخورد کردم … این دو همسایه ما دنبال تحقیق در خصوص علل بروز انقلاب در ایران هستند.
: عجب! بعد از بیست و چهار سال، هنوز غربیها سوال دارند چرا؟ بابا ما خودمان هم نفهمیدیم چه شد؟ بچههای ما هم نمیدانند بالاخره قضیه چی بود؟
ماشین به چراغ قرمز میرسد و توقف میکند. یزدانپناه نفس عمیقی میکشد، سیگارش را روشن میکند.
: ببین دکتر. قضیه جدا پیچیده است و این قدر حرف و حدیث زیاد دارد که من و شمایی که سر و کارمان با قضیه نیست خوب طبیعی است که مشکل داشتهباشیم تازه بسیاری از همین رهبران انقلاب ما خودشان هم نمیدانستند قضیه به کجا منتهی میشود. جالب است همین آقای خامنهای در یک سخنرانی میگفتند ما بدنبال انجام تکلیف بودیم و واقعا تصوری برای تغییر حکومت نداشتیم یعنی فرض نمیکردیم حکومت پهلوی با آن امکانات ساقطشود.
: حالا این آدمها کیها هستند نکند مربوط به گروههای سیاسی ضدایرانی باشند و یا جاسوسهای چندلایهای باشند؟ در هر صورت موضوع خطرناک است. ببین مهندس اینها همسایههای ما هستند زن و شوهر زمانی در نوجوانی که پدرانشان در ایران مامور سفیر و کاردان بودند با هم آشنا شدند بعد با اجازه بزرگترها بله. حالا خانم میخواهد دکترا بگیرد آقا هم دنبال نوندونی است.
: واسه نونه واسه نونه.
: ها شما هم شنیدی؟ بیا.
صدای نوار محمد اصفهانی. دلقک: پخش میشود و اتومبیل به طرف منزل مهندس یزدانپناه رهسپار میشود.
منزل یزدانپناه.
مهندس پنجره رو به آفتاب را بازمیکند. نور به داخل اطاق میتابد بعد کت را برمیدارد. دکتر پروانه در حالی که به مبل تکیه داده پیپ خود را روشنمیکند.
: مهندس من در هر صورت به قصه علاقمندشدم تا ببینم اوضاع از چه قرار است و ته قضیه به کجا میکشد؟
: ببین دوست عزیز من! با گروههای سیاسی زندگی کردم زندان رفتم، آویزان شدم، فریب خوردم، لورفتم، گرفتار شدم.
فلاشبک: به گذشته.
جوانی بیست و دو ساله دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه تهران. در حال خروج از دانشکده توسط یک جوان دیگر به دو نفر سبیلوی مامور ساواک علامت میدهد که خودش هست. پس از خروج وی از دانشکده و ورود به یکی از کوچههای اطراف چند مامور ساواک وی را دستگیر میکنند. در بازجویی و تفتیش منزل تعدادی اعلامیه امام خمینی، کتاب حکومت اسلامی و اطلاعیه اعتراض به سیاستهای فریبکارانه حقوق بشر کارتر یافتمیشود. در بازجویی شکنجه میشود و مفصل کتکمیخورد اما ماموران توصیهمیکنند به گونهای بزنید که آثار را نتواند به کسی نشاندهد. لذا تنقیه آب جوش و اتصال شوک عملی میشود.
بازگشت به منزل یزدانپناه.
دکتر من ساواک را دیدم. گروههای ضدانقلاب را دیدم، کشتههای زندان دولهتو در کردستان را شاهدبودم، همکاری عراق و عوامل سیا و گروههای ضدانقلاب چپگرا در کشتار نیروهای معلم و دانشجویی که آمدهبودند به مردم کردستان کمک کنند.
صحنههایی از کشتار زندان دولهتو به نمایش درمیآید.
بسیاری از دوستانم در آنجا زیر بمباران عراق و کشتار عوامل سیا و اسراییل و گروههای ظاهرا انقلابی چپ کشته و لتهپارشدند. بماند دکتر، حالا این آقا و خانم آمدند بپرسند چرا آمدی انقلاب کردی؟
ولی مهندس ارزش آشنایی را دارد. من چیز زیادی نمیدانم اگر ما دستشان را نگیریم اینقدر از عوامل سیا و همان عاملان کشتار دولهتو و گرادهندگان زمان جنگ و موشکباران به عراق درهمین فرانسه و اروپا ریختهاند که باز هم میروند سراغ آنها. اصلا هیچ میدانی زن شاه و اولین رییسجمهور برکنارشده پس از انقلاب توی همین شهر خراب شده حالا دل میدهند و قلوه میستانند. خوب ما از ترس چیزی نگوییم نه ترس الحمدلله به یمن سیاستهای بیحساب و کتاب آقایان در داخل شما و ما همه رفتیم تو خط بیخیالی، ولی من اینجا نمیخواهم آبروی مردمم را ببرم. این لامصبها همه جا گفتند کارتر باعث شد در ایران انقلاب شود این قدر گفتند که حتی بچههای انجمنهای اسلامی یکی از دانشگاههای تهران هم باورکردند و رسما بیانیه سیاسی دادند که انقلاب ایران به خاطر فضای باز کارتر بود.
: یعنی این ملت این قدر بلانسبت بیعقل و درک بوده که وقتی کارتر به شاه دستورداده که فضای سیاسی کشور کمی آزادتر شود تا دیگ سیاستهای ملیتاریستی و فاشیستی شاه منفجرنشود راه افتادند و انقلاب کردند و این همه مشکلات را به جان خریدند.
افسوس چه بگویم دکتر کی میشنود اینها هم بشنوند میبرند توی فاز خودشان همان حرف معروف آقای ژیکاردنستن تو روزنامه توس که ما پرونده شاه را در گوادسوپ ببستیم.
دکتر: والله من به اصل مصاحبه شک دارم یک مقاله هم خواندم ظاهرا آقا اصلا از اصل مصاحبه خبرنداشته. حالا یا علی ظاهرا دولهتو من و تو شاید پاریس باشد.
راستی هدیهای برایت آوردهام اخیرا از ایران برایم رسیده دیدنی است پس قرار با شما.
مهندس و دکتر به هم دست همکاری میدهند.
روز. منزل فرانسوا بینوش.
ژولیت و آندره با شادمانی وارد منزل فرانسوا میشوند. فرانسوا پیرمردی است حدود هفتاد سال با موهای بلند و سپید شده و عصایی به دست دارد. و همسرش که تقریبا بیست سالی از اوجوانتر است. ورود ژولیت و آندره برای پیرمرد شادمانی را به همراه دارد.
ژولیت: خبر عالی برایتان دارم.
: حتما پدربزرگشدن و دیدن نوهام.
: اوه پدر شما چقدر منتظر بابابزرگی خودتون هستید.
: نه دخترم نمیدانی آدم که به سن من میرسد این میل طبیعی اوست دیگر پدربودن لطف ندارد عشق به کودک فرزند دیگر در ما زنده شده.
آندره: پدر امیدوارم زیاد منتظر نشوید.
پیرمرد آهی میکشد نگاهی به دوردستها میکند. دلش به شور میافتد و همزمان صدای رعد و برق در آسمان درمیگیرد. و بارش باران آغاز میشود و پیرمرد در خود فرومیرود. غمی عمیق او را میگیرد. آرام با خودش میگوید شاید سالها قبل شدهباشم. مادر تا اینجا ساکت بوده میگوید:
: فرانسوا خیلی اسیر خودش شده به بچهها خیلی اظهار علاقه میکند شبها کابوس میبیند. حتی سر پیری پسر طلبمیکند. در خواب پسر پسر میگوید.
پیرمرد به راه میافتد و ناراحت میرود و در اطاق را محکم به روی خود میبندد و با صدای بلند میگوید: دیگر نمیتونم، نمیتونم.
اطاق خلوت ژولیت و آندره.
ژولیت: آندره فکر میکنی مشکل پدر چیه؟
آندره: نمیدانم شاید یک عذاب وجدان.
ژولیت: یعنی یک رسوایی ولی پدر در دوره فعالیت سیاسی آدم خوشنامی بود مشکل مالی هم نداره.
آندره: ولی پدر بیشتر مشکل اخلاقی دارد و این بیشتر صحبت از گذشته و یا فرزند پیش میآید نمود پیدامیکند.
ژولیت: یعنی یک خرابکاری اخلاقی و حالا عذاب وجدان؟
آندره: شاید.
ژولیت: ولی پدر در کشورهایی که ماموریت داشته دولت فرانسه اقدامات کثیف در آن کشورها نداشته. و چون غالبا سمت دبیری داشته کمتر وارد فعالیتهای خاص سیاست خارجی شده که معمولا با جنایت در کشورها همراه است شده.
آندره: ولی پدر شما مشکلی اخلاقی و شاید عاطفی دارد. باید قبل از رفتن مشکل را حلکنیم. ممکن است در تنهایی مشکلساز باشه.
روشنایی صبح.
فرانسوا داخل حیاط روشنشده از نور خورشید در حال قدمزدن است. ژولیت آرام آرام با لباس بلند خواب به حیاط میآید.
ژولیت: پدر اجازه ندادی خبر دیروز را بگویم ولی قبل از خبر باید بگویی شما چه مشکلی دارید؟
فرانسوا: از کی تا حالا برای من تکلیف تعیین میکردید؟ هر چند وظیفه دارید خبر را به من بگویید.
ژولیت: پدر موضوع رساله دکتری من در مورد ایران به تصویب رسید. و به زودی به اتفاق آندره به ایران خواهیمرفت.
فرانسوا: ایران؟ سفر به تهران.
پیرمرد دوباره دمغ میشود و آه از نهادش برمیخیزد. ایران ـــ تهران ـــ خیابان فرانسه ـــ محله ارامنه ـــ کوچه پس کوچهها و سپس آرام با خود میگوید: ماریا، عیسی ....
ژولیت میشنود: پدر چی گفتی محله ارامنه، ماریا، عیسی.
: نه نه نه هیچی با خودم بودم چون به اسم ماریا علاقمندم. عیسی هم اسم پیامبر ماست.
: نه پدر شما چیزیت میشود.
پیرمرد با هدف انحراف ذهن ژولیت سخن آغازمیکند.
: بین دخترم! موضوع تحقیق درباره ایران را که قبلا گفتی باید خیلی دقت کنی، کتاب هم خیلی باید ببینی و بخوانی.
ژولیت: قبول دارم پدر موضوع سختی را گرفتم. ایرانیها خودشان در فهم قضیه مشکل زیاد دارند.
فرانسوا: کاری کردند که خودشان باورشان نمیشه. یک ملت با دست خالی در برابر یک قدرت منسجم داخلی و بینالمللی؟!
ژولیت: مثل زدن داود به جالوت.
فرانسوا: مثال درستی است کسی باورنمیکرد داود جوان و دستخالی و بیزره بتواند جالوت گردنکلفت مسلح و پوشیده را با سنگ بزند و بکشد و پیروز شود.
: این در تورات و انجیل آمده است.
ژولیت: در قرآن مسلمانها هم آمدهاست که یک نفر از سپاه طالوت بدون سلاح و جوان ولی باایمان توانست بر جالوت لشکریانش که امکانات زیادی داشتند غلبهکرد.
دکتر میشل: هرچند بسیاری بهطور مستقیم به خود پدیده چرایی انقلاب نپرداختند ولی درباره تاریخ علل و پیامدهای آن به نوعی درگیر بحث بودهاند و هنوز هم این روند ادامهدارد
خانم ژولیت بینوش مضطرب منتظر ختم جلسه است و به گذشت دقایق نگاه میکند. دقایق به کندی میگذرد.
ژولیت مشغول ویرایش مقالات است. او که زنی سی و سه ساله است نویسندهای چیرهدست و سختگیر است ولی در عین حال به لحاظ پوشش ظاهری از پوشش بیشتری نسبت به سایر همکاران زنش برخوردار است و در بخش مسایل مربوط به خاورمیانه و جهان اسلام مشغول به کار است و تحقیقاتی درباره ایران و خاورمیانه انجامدادهاست.
همسر دکتر پروانه: اولین تجمع دانشجویی جدی در ایران که در اعتراض به برقراری روابط با انگلیس و ورود نیکسون معاون وقت رییسجمهور آمریکا در بعد از کودتای 28 مرداد در دانشکده فنی دانشگاه تهران اتفاق افتاد و اتفاقا سه دانشجوی رشته مهندسی در دانشکده توسط فرمانداری نظامی کشته شدند.