آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

ذایقه افکار عمومی در آمریکا یک مقوله کاملا اساسی بلکه حیاتی برای بسیاری از موفقیتها و شهرتهاست. این ذایقه غالبا از سوی سیاستمداران و نخبگان و نویسندگان و حتی محققان جامعه آمریکا مراعات می‏شود. با کنار هم قراردادن افکار عمومی و شرایط تاریخی می‏توان با قایقهای کوچک امواج بزرگ ایجادکرد و یا بر آنها سوارشد. ساده‏انگارانه است که تصورکنیم در فضای فرهنگی و رسانه‏ای آمریکا یک نویسنده یا کتاب آنهم در حوزه تاریخ و سیاست صرفا بلحاظ تحقیقات دقیق و دستاوردهای مهم علمی در صدر اخبار  قرارگیرد. چرا که معلوم است نتیجه همه امور علمی و پژوهشی مطابق میل سیاست روز و ذایقه افکار عمومی نخواهد بود و توفیق شهرت را برای آنها به بارنخواهد‏آورد. مقاله‏ای که پیش رو دارید به نقد و بررسی محققانه کتاب استفن کینزر درباره کودتای 28 مرداد 1332 می‏پردازد و ضعفهای علمی و تاریخی این اثر را بعنوان روایتی آمریکایی برای آمریکاییان بازگومی‏کند. با مطالعه این مقاله درمی‏یابید که چگونه فرضیات، پژوهشها و نتیجه‏گیریهای این کتاب جهت‏دار بوده و ارزش علمی آنرا مخدوش ساخته است.

«ترومن خوب» و «آیزنهاور بد»

داستانی آمریکایی، برای آمریکاییان

مدت زیادی از انتشار کتاب استفن کینزر در ژوین 2003 نمی‏گذرد؛ اما در همین فاصله زمانی کوتاه این کتاب توجه فراوانی را در محافل سیاسی و مطبوعاتی آمریکا به خود جلب کرده‏است. پرتیراژترین روزنامه‏های ایالات متحده، واشنگتن پست و نیویورک‏تامیز به معرفی آن پرداختهاند و برخی چهره‏های نامدار مخالف دولت جرج بوش، مانند گور ویدال، در ستایش از کتاب سخن گفته‏اند.

استفن کینزرـــ خبرنگار باسابقه نیویورک تایمز ـــ کتاب خود را چنین نامیده است: همه مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشه‏های ترور خاورمیانه.1

این عنوان، گویای تحلیلی است که کینزر در کتاب خود در پی اثبات آن است. کینزر کودتای 28 مرداد 1332 در ایران را سرآغاز موجی از نفرت ضدآمریکایی می‏داند که در سال 1357 به انقلاب اسلامی ایران انجامید، سپس به سراسر منطقه تسری یافت و گروه‏هایی چون طالبان و القاعده و سرانجام اسامه‏بن‏لادن و حادثه 11 سپتامبر 2001 را پدیدآورد؛ بنابراین، کودتا سرمنشا تمام بلیه‏هایی تصورمی‏شود که امروزه، جامعه آمریکایی از آن رنج می‏برد و اگر چنین باشد، شناخت «مقصرین اصلی» این پدیده اهمیت فراوانی می‏یابد. به این ترتیب، کینزر در کاوش برای یافتن عاملین این نفرت به کودتای 28 مرداد می‏رسد. او این کودتا را پیامد سیاستهای حزب جمهوریخواه و دولت آیزنهاور و تمکین ایشان در برابر استعمارگران کهنه‏کار انگلیسی همچون چرچیل، می‏داند و آنان را به ایجاد موج بزرگی از نفرت ضدآمریکایی در منطقه خاورمیانه، با عنوان بنیاد «تروریسم خاورمیانه»، متهم می‏کند. کینزر از این طریق و به طور غیرمستقیم، به دولت جرج بوش دوم هشدار می‏دهد و آمریکاییان را از پیامدهای درازمدت سیاستهای تجاوزکارانه کنونی دولت جمهوریخواه بوش به هراس می‏افکند. راز موفقیت کتاب استفن کینزر در بازار آمریکا به همین دلیل است. کتاب کینزر در فضایی منتشرمی‏شود که از یکسو به انتخابات آتی ریاست جمهوری ایالات متحده نزدیک‏می‏شویم و از سوی دیگر، موج نیرومند بیزاری از سیاستهای دولت بوش و کانونهای نظامی‏گرا و نومحافظه‏کار حامی آن، جامعه آمریکایی را فراگرفته است. در قطب اصلی مخالف با سیاست دولت بوش حزب دمکرات جای دارد که با سخنان مهم 7 اوت ال‏گور در سازمان Moveon.org (دانشگاه نیویورک) چالش بزرگ خود را علیه دولت بوش آغاز کرده است.

استفن کینزر، برای القای تصویر منفی از دولتهای حزب جمهوریخواه  ـــ از آیزنهاور تا بوش ـــ به عنوان بنیانگذاران نفرت ضدآمریکایی در خاورمیانه و طرح مقصرین اصلی در ایجاد حادثه 11 سپتامبر، از شگرد روزنامه‏نگاری دیگری نیز بهره‏برده‏است. او نام کتاب خود را از نام داستان معروف رابرت‏پن‏وان،2 بنام همه مردان پادشاه،3 اقتباس کرده است. این نام برای بسیاری از آمریکاییان، که رمان ‏وارن را خوانده یا فیلم معروف آن به کارگردانی رابرت راسن،4 ساخته‏شده در سال 1949 را دیده‏اند، آشنامی‏باشد. رابرت‏پن‏وارن، ادیب نامدار آمریکایی، این داستان را در سال 1946 منتشرکرد. این کتاب با استقبال فراوانی مواجه‏شد و در سال بعد جایزه پولیتزر را نصیب نویسنده خود کرد. رمان وارن، داستان ظهور و سقوط دیکتاتوری فاسد، پوپولیست و عوام‏فریب در یکی از ایالات جنوبی آمریکا است که از ترس  پیش‏داوریهای مردم برای رسیدن به قدرت بهره‏می‏جوید، شهرت این رمان سبب‏شد که بعدها، در ماجرای واترگیت،، باب وودارد5 و کارل برنشتین،6 ـــ  دو خبرنگار واشنگتن‏پست ـــ کتاب پرفروش خود در افشای عملکرد دولت ریچارد نیکسون را همه مردان رییس‏جمهور7 بنامند. کمی بعد این کتاب نیز به یک فیلم مبدل‏شد. بدینسان، عنوان کتاب کینزر تعریضی به جرج بوش دوم ـــ استاندار پیشین ایالت تکزاس ـــ می‏باشد.

اهمیت کتاب استفن کینزر تنها در این حوزه و به عنوان بخشی از چالش بزرگی است که در تمامی عرصه‏ها برضد دولت بوش دوم و سیاستهای آن اوج‏گرفته‏است. از منظر تاریخنگاری معاصر ایران، کتاب کینزر نه تنها چیزی بر دانش ما نمی‏افزاید؛ بلکه حاوی بی‏دقتیهای و داستان‏سراییهای بی‏ماخذ و پیشداوریهای سیاسی فراوانی است که پژوهشگر ایرانی را آزرده‏می‏کند. در واقع، توصیف وارن باس، در نشریه بررسی کتاب نیویورک تایمز، توصیفی جامع از کتاب کینزر است. باس می‏نویسد: «کنیزر کتاب خود را با چشم تیزبین یک ژورنالیست و با قلم یک داستان‏نویس نگاشته و حاصل کار کتابی بسیار جذاب است.» چنانکه می‏بینیم، در این توصیف از «دقت علمی یک مورخ» سخنی به میان نیامده و این ضعف بزرگ کتاب استفن کینزر به‏شمارمی‏رود.

در کتاب کینزر، دولت حزب دمکرات به رهبری هری ترومن در زمان جنبش ملی نفت درایران، از تمامی گناهانی که به ظهور تروریسم خاورمیانه انجامید، مبرامیباشد. در تصویر سادهای که کینزر از صحنه سیاسی آمریکا در چهار سال آغازین دهه 1950 بهدست‏می‏دهد، ترومن دمکرات «قطب مثبت» را می‏سازد و آیزنهاور جمهوریخواه «قطب منفی» را.

ترومن «به جنبشهای ناسیونالیستی مانند جنبش مصدق علاقمندبود»، «همدلی فراوانی نسبت به ایرانیان فقرزده داشت»، تا سال 1953 با مصدق همدردی می‏کرد و «حاضر نبود با امپریالیستهای کهنه‏کار (انگلیسی) همکاری‏کند.» بنابراین، ترومن طرح پیشنهادی چرچیل را برای کودتا در ایران نپذیرفت؛ زیرا «سیا تاکنون به سرنگونی دولتی اقدام‏نکرده‏بود و ترومن نمی‏خواست در این زمینه پیشقدم‏باشد.»(ص3) اچسون، وزیر خارجه دولت ترومن نیز به «ناسیونالیسم جهان سوم» علاقه‏داشت.(ص86) بر اساس تصویر کینزر، دولت ترومن تا زمانی که در قدرت بود، مانع مداخله نظامی بریتانیا در ایران شد و این اقدام را لطمه به اتحاد غرب علیه مسکو تلقی‏کرد. «رییس‏جمهور ترومن تا آخرین روزی که در قدرت بود، مصرانه مخالف دخالت در ایران بود.» (ص204)

در مقابل، آیزنهاور، رییس‏جمهور بعدی زمام سیاست خارجی دولت خود را به برادران دالس سپرد که به شدت به گسترش کمونیسم، حساس و از آن هراسان بودند. (صص4، 154 ـــ 155، 208 ـــ 209) به تعبیر وارن باس در نیویورک تایمز آیزنهاور و جان فاستر دالس، وزیر خارجه او مصدق و سایر ناسیونالیستهای جهان سوم را «گرگهای کمونیست در لباس میشهای بی‏طرف» می‏دانستند که در خدمت کمونیسم و مسکو هستند. به این ترتیب، دولت آیزنهاور، با اقدام به کودتا در ایران، بنیانگذار گرایش تجاوزکارانه‏ای در سیاست خارجی آمریکا شد که «یکشبه سیا را به محور اصلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا بدل‏کرد» و از آن پس «عملیات پنهان به راهی ارزان و کارامد برای شکل‏دهی به جریان حوادث جهان تلقی‏گردید.» (ص209)

داستان «ترومن خوب» و «آیزنهاور بد» شاید برای ساده‏کردن حوادث و ایجاد جاذبه در طیف وسیعی از خوانندگان آمریکایی جالب باشد؛ ولی از منظر پژوهش تاریخی، ساده‏انگارانه و فاقد اعتبار است.

ترومن خوب، کسی است که در واپسین روزهای جنگ دوم جهانی، بی‏هیچ توجیه نظامی‏ای، دستور پرتاب بمب اتمی بر شهرهای هیروشیما (6 اوت 1945) و ناکازاکی (9 اوت 1945) را صادرکرد و در سخنان مکرر خود از این اقدام دفاع‏نمود. او در 9 اوت، پس از انفجار بمب در ناکازاکی، گفت: «ما این بمب را بکاربردیم تا جان هزاران هزار جوان آمریکایی را نجات‏دهیم.» در این فاجعه 105 هزار زن، مرد و کودک ژاپنی بلافاصله به قتل رسیدند و پیامدهای مرگبار آن تا دهه‏ها ادامه‏داشت. این تنها نمونه‏ای در تاریخ می‏باشد که در جنگ  بمب اتمی بهکاررفته‏است.

ترومن خوب، کسی است که در سال 1946 آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) را تاسیس‏کرد، سازمانی که در دهه‏های گذشته به یکی از بدنام‏ترین سرویسهای اطلاعاتی دنیای غرب و نماد تجاوزگری امپریالیسم آمریکایی بدل‏شده است. بنیانگذاران و مربیان کادرهای اولیه سیا، ماموران سرویس اطلاعاتی بریتانیا بودند.

ترومن خوب، در سال 1946 بانک جهانی را نیز بنیاننهاد و دوست و حامی خود، اوژن مه‏یر ـــ صراف نامدار یهودی و مالک روزنامه واشنگتن پست ـــ را به عنوان نخستین رییس آن بهکارگمارد. از آن پس تا به امروز، بانک جهانی به یکی از مهمترین ابزارهای سلطه بر اقتصاد بین‏المللی و عامل بسیاری از مصایب و بحرانهای مالی و ساختاری در کشورهای جهان سوم شناخته‏می‏شود.

ترومن خوب، با سخنرانی 12 مارس 1947 خود در کنگره، آغاز جنگ سرد را اعلام کرد و با اعلام «دکترین ترومن» بنیانهای امپریالیسم آمریکایی را در دوران پس از جنگ جهانی دوم پی‏ریخت. رقابت تسلیحاتی که ترومن خوب آغازنمود، در دوران 45 ساله جنگ سرد تریلیونها دلار سود برای صاحبان صنایع نظامی غرب به ارمغان‏آورد.

ترومن خوب، در سال 1947 جنگ داخلی یونان را علیه جبهه آزادیبخش ملی یونان (E.A.M) یعنی بزرگترین گروه مقاومت ضداشغالگران فاشیست به راه‏انداخت که به کشتار هزاران تن از مبارزان ضدفاشیست در این کشور انجامید و راه را برای استقرار دیکتاتوریهای نظامی دست‏نشانده آمریکا هموارکرد. سیاست دولت ترومن، در چارچوب عملیاتی بنام «پوست گوسفند»،8 ایجاد شبکه‏های مخفی خرابکار و به قدرت‏رسانیدن راست‏گرایان افراطی در یونان بود. به این ترتیب، با پول کلانی که دولت ترومن به یونان تزریق‏کرد، مسیر تاریخ این کشور دگرگون‏شد. در سال 1952 دولت فیلدمارشال آلکساندر پاپاگوس9 به قدرت رسید و یونان به عضویت پیمان ناتو درآمد. رییس ایستگاه ام.آی.6 در آتن و یکی از فرماندهان عملیات توطئه‏گرانه آمریکا و بریتانیا در یونان، کریستوفر مونتاگ وودهاوس بود که در سال 1951 از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا برای انجام کودتا در تهران مستقرشد.

دومین عملیات مداخله‏گرانه مشترک سازمان تازه‏تاسیس سیا و اینتلیجنت سرویس بریتانیا، کودتای ناموفق  در آلبانی بود. این عملیات در دسامبر 1949 انجام‏شد؛ ولی به سرعت شکست‏خورد و کماندوهای سیا و ام.آی.6 کشته یا دستگیرشدند. کمی بعد، در بهار 1950، سرویسهای آمریکا و بریتانیا به دومین عملیات کودتایی خود در آلبانی دست‏زدند؛ اما باز هم شکست‏خوردند. توطیه‏گران سمج آمریکایی و انگلیسی دست‏بردار نبودند ودر پاییز 1950 عملیات تهاجمی سوم خود به آلبانی را از خاک ایتالیا شروع‏کردند که این اقدام نیز با شکست مواجه‏شد.

و در نهایت، سومین عملیات بزرگ مشترک سیا و ام.آی.6 کودتای 23 ژوئن 1952/ اول مرداد 1331 ژنرال محمد نجیب پاشا در مصر بود که به سلطنت ملک فاروق پایان‏داد. مورخین اطلاعاتی آمریکا، مانند ویلبر اولان و جان رانلاگ، در کتابهای خود درباره نقش سیا در این کودتا سخن‏گفته‏اند. این کودتا حدود یکسال پیش از کودتای 28 مرداد 1332 انجام‏گرفت و کرمیت روزولت، که در آن زمان به عنوان استاد تاریخ دانشگاه آمریکایی بیروت و رییس انجمن آمریکایی دوستداران خاورنزدیک در لبنان مستقربود، هدایت و تغذیه مالی این عملیات را بدست‏داشت.10

بنابراین، نخستین اقدامات کودتایی و تجاوزکارانه سیا، یا به تعبیر استفن کینزر بهره‏گیری از «راه ارزان عملیات پنهان برای شکل‏دهی به جریان حوادث جهان»، در زمان دولت ترومن آغازشد. بنیانگذار این رویه در جهان پس از جنگ جهانی دوم، دولت ترومن بود واین میراث به دولت آیزنهاور انتقال‏یافت.

ترومن خوب، همان کسی است که در ژوین 1950 نیروهای نظامی ایالات متحده را به شبه‏جزیره کره واردکرد و با این اقدام، جنگ کره را به یک بحران بین‏المللی تبدیل‏نمود و اندکی بعد، با وضع مقررات امنیتی شدیدی، آزادیهای مدنی مردم آمریکا را به مخاطره انداخت. به این ترتیب، در فضای ضدکمونیستیای که جنگ کره ایجادکرد، اقدامات تجاوزکارانه ایالات متحده آمریکا در دیگر نقاط جهان، از جمله کودتای 28 مرداد در ایران، موجهشد. در این ماجرا دین اچسون، وزیر خارجه دولت ترومن و ویلیام آورل هریمن، دوست ترومن نقش فعالی داشتند.

پیوندهایی که دولت ریاکار ترومن را به دولتهای امپریالیست جرج بوش اول و دوم پیوند‏می‏دهد، فراوان است. یکی از مهمترین حلقه‏های این اتصال، کمپانی دوپونت است و دیگری فرقه مخفی و شبه‏ماسونی جمجمه و استخوان.

ساخت بمب اتمی آمریکا در زمان دولت ترومن بهوسیله شرکت دوپونت انجام‏گرفت؛ یعنی همان مجتمعی که با خاندان بوش پیوند نزدیک داشت و امروزه در دولت جرج بوش دوم حضوری قدرتمندانه دارد. پرسکات بوش، پدر جرج بوش اول، نه تنها از طریق آورل هریمن به مجتمع دوپونت وصل‏می‏شد؛ بلکه دوست والتر کارپنتر، رییس مجتمع دوپونت در سالهای 1940 ـــ 1962، نیز بود. امروزه، ما بر اساس افشارگریهایی که در غرب صورت گرفته، از جمله سخنرانیهای هنری گونزالز در جلسه 21 ژوئن 1991 مجلس نمایندگان آمریکا، می‏دانیم که کمپانی دوپونت در دوران جنگ ایران و عراق رابطه نزدیکی با حکومت صدام داشت. پیتر دوپونت، از سهامداران بزرگ این مجتمع و استاندار پیشین دلاوار، از مبدعین واژه «تروریسم هسته‏ای» است. او در 27 اوت 1998، در زمان دولت کلینتون و مدتها پیش از حادثه 11 سپتامبر 2001، در نشریه موسسه National Center for Policy Analysis، مقاله‏ای با عنوان «جهان را از تروریستهای هسته‏ای پاکسازی کنیم» نوشت و در آن ادعاکرد که ایران، عراق، کره شمالی و اسامه‏بن‏لادن به سلاح اتمی مجهز شده و امنیت ایالات متحده آمریکا را به مخاطره انداخته‏اند. این همان اندیشه‏ای است که با صعود جرج بوش دوم، بوسیله نومحافظه‏کاران، در اساس سیاستهای تجاوزکارانه دولت او قرارگرفت و با شعبده 11 سپتامبر جهان را به کام مجتمع دوپونت و شرکای آن برد.11

در ماجرای نهضت ملی‏شدن نفت در ایران نیز وضع به همین‏گونه است. استفن کینزر از عملکرد دوگانه دولت ترومن و کمپانیهای رقیب شرکت نفت انگلیس و ایران در قبال نهضت ملی‏شدن نفت در ایران سخن نمی‏گوید. به ظاهر تنها زمانی که مصدق حاضر به تمکین در برابر خواست مقامات دولت ترومن، مانند آورل هریمن و والتر لوی، دال بر واگذاری پالایشگاه نفت آبادان به کمپانی رویال داچ شل نشد، مذاکرات به بن‏بست رسید و عملکرد ایالات متحده در خصوص نهضت ملی دگرگون‏شد. در آن زمان، پالایشگاه نفت آبادان بزرگترین پالایشگاه جهان به شمارمی‏رفت و ارزش مادی آن تنها 120 میلیون پوند تخمین زده می‏شد؛ یعنی مبلغی برابر با هزینه نوسازی و مدرن‏کردن صنعت زغال‏سنگ بریتانیا.12

استفن کینزر به این معمای بزرگ نمی‏پردازد که چرا باید یک دلال و دسیسه‏گر بدنام بین‏المللی چون آورل هریمن از سوی ترومن خوب، میانجی ایران و کمپانی نفت انگلیس ـــ ایران شود، همان کسی که کینزر در کتاب خود از پیوند او با فرقه جمجمه و استخوان سخن گفتهاست(ص 106) این همان فرقه پنهان شبهماسونی است که جرج بوش و پدر و پدربزرگش اعضای آن بودند. کینزر نمیگوید که هریمن، نماینده ویژه ترومن در ماجرای نفت ایران، دوست صمیمی وینستون چرچیل، این امپریالیست کهنه‏کار بود. رابطه نزدیک چرچیل و هریمن با بده‏بستانهای خانوادگی نیز همراه بود و می‏دانیم که پاملا، همسر راندولف چرچیل  ـــ پسر هرزه و همیشه مست سر وینستون چرچیل ـــ بعدها طلاق گرفت و با آورل هریمن 80 ساله ازدواج کرد.13

برخی تحقیقات جدید، عامل اصلی چرخش سیاست ایالات متحده آمریکا در خصوص تحولات ایران را به صعود دولت آیزنهاور در ژانویه 1953 بلکه برتری قطعی ایالات متحدهآمریکا بر اتحاد شوروی در زمینه صنایع نظامی عنوان می‏کنند که در سال 1952 و در واپسین ماههای زمامداری ترومن رخ‏داد.

فرانسیس گاوین، استاد دانشگاه ویرجینیا در مقاله «سیاست، قدرت و مشی ایالات متحده در ایران، 1950 ـــ 1953» (مجله مطالعات جنگ  سرد، پاییز 1999) می‏نویسد:

«در کتب و مقالات، یکی پس از دیگری بر تفاوت فاحش میان سیاستهای دو دولت ترومن و آیزنهاور در قبال ایران تاکید می‏شود؛ در حالیکه بررسی شواهد به سادگی روشن می‏سازد که چنین شکاف فاحشی وجودنداشته‏است. در واقع، چرخش سیاستهای آمریکا در قبال ایران در دوران دولت ترومن صورت گرفت و مهمترین دلیل این مدعا سند شماره 1/136 شورای امنیت ملی مورخ 20 نوامبر 1952/29 آبان 1331 است.»14 این سند به شکلی آشکار مهاجمتر و یکسویه‏تر از اسناد مشابه پیشین است و بیانگر تمایل فزاینده دولت ترومن به مداخله مستقیم در امور داخلی ایران، در صورت لزوم و نیز پذیرش مخاطرات جنگ می‏باشد. این سند نشان می‏دهد که در سیاست آمریکا در برابر ایران تغییری رخ داده و این تغییر در دوران متاخر دولت ترومن است. این نکته‏ در نوشتار تاریخی به‏طور کامل نادیده انگاشته می‏شود.

گاوین می‏افزاید: «در بهار و تابستان 1952 بسیاری از اعضای دولت ترومن مواضع خود را در قبال مصدق تغییردادند. در 1951 آمریکاییها می‏ترسیدند اقدام نظامی در ایران سبب مداخله شوروی یا کودتای حزب توده شود؛ ولی در 1952 این نگرانی علیه مصدق سوق یافت. دولت ترومن نگران بود که اقدامات رهبر ایران سبب تسریع در بحرانی شود که به سقوط ایران در مدار شوروی بینجامد. در سند 1/136 گفته‏می‏شود: «گرایشهای  کنونی در ایران حفظ کنترل توسط یک حکومت غیرکمونیستی را برای مدت طولانی دشوار ساخته‏است.» و «توانایی جبهه ملی برای حفظ کنترل بر اوضاع نامشخص است.» مقایسه سند 1/136 با اسناد قبلی شورای امنیت ملی آمریکا روشن می‏کند که سیاست دولت ترومن در قبال ایران با گذشت زمان دگرگون‏شده و بدانجا رسیده که در اواخر سال 1952 مایل است، از طریق اقدامات تهاجمی، ایران را از افتادن به مدار شوروی بازدارد.

فرانسیس گاوین علت اصلی این چرخش در سیاست ایالات متحده در برابر ایران را نه صعود دولت آیزنهاور بلکه افزایش قدرت نظامی آمریکا و فرادستی قطعی آن بر اتحاد شوروی می‏داند. او می‏نویسد: «تغییر در توازن نظامی جهان نقش اساسی در این امر داشت. در سالهای 1950 ـــ 1951 ایالات متحده به قدر کافی مطمین‏نبود که بتواند در سیاست خود در قبال ایران ریسک‏کند و از مداخله نظامی شوروی یا کودتای حزب توده هراس داشت. ایالات متحده حاضرنبود برای دفاع از ایران به اقدام نظامی دست‏زند و به بریتانیا نیز اجازه مداخله نظامی نمی‏داد. در پیامد احداث تاسیسات نظامی عظیمی که از اواخر 1950 آغازشد و در نیمه 1952 به ثمر نشست، ایالات متحده از اقدام به سیاستهای یکسویه و تهاجمی، هم در خاورمیانه و هم در سایر مناطق (کره، جنوب شرقی آسیا، آلمان)، کمتر هراسان‏بود. بدینسان، همانگونه که مارک تراختنبرگ15 و ملوین لفلر16 توانمندانه نشان‏داده‏اند، از اوایل 1951 تا 1953 ایالات متحده در قبال اتحاد شوروی از موضع ضعف نسبی به موضع اقتدار کافی رسید. آن نومیدی که طراحان نظامی آمریکا در سال 1951 در قبال مسایل ایران احساس‏می‏کردند، در اواخر 1952 به خوش‏بینی فزاینده مبدل‏شد.»17

 

محمد‏رضا پهلوی و آیزنهاور

صرفنظر از بنیان سطحی و غلط نگرش استفن کینزر به سیاست ایالات متحده در خصوص ایران در دهه 1950 که کتاب او را به اثری ژورنالیستی و تبلیغاتی به سود حزب دموکرات در آستانه انتخابات آتی ریاست‏جمهوری، تبدیل می‏کند، همه مردان شاه در ارائه تصویری جدی از کودتای 28 مرداد 1332 نیز ناکام است. در این روایت، الگوی «ترومن خوب»  و «آیزنهاور بد» به تاریخ ایران نیز تسری می‏یابد و در قالب دو شخصیت «مصدق خوب» و «کاشانی بد» متجلی‏می‏شود. در داستان کینزر، مصدق شخصیتی است همتای توماس جفرسون و توماس پین(ص95) و کاشانی، چنانکه خواهیم‏دید، «ملای مواجب‏بگیر سیا» و حامی ترورسیم و پیش‏نمونه تاریخی اسامه‏بن‏لادن.

استفن کینزر، برخلاف ارائه فهرستی طویل از اسامی کتابخانه‏ها و آرشیوها، در بررسی ماجرای کودتا از هیچ منبع جدیدی که برای ما ناشناخته باشد و مطلبی نو بر دانسته‏های ما بیفزاید، استفاده نکرده است. منابع اصلی روایت او از کودتا خاطرات کرمیت روزولت، خاطرات وودهاوس، مقاله گازبوروکسی و به ویژه تاریخچه دونالد ویلبر است که به وسیله جیمز ریزن، همکار او در نیویورک تایمز منتشر شد. درباره کاستیهای این ماخذ در مقاله «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332» به تفصیل سخن گفته‏ام.

کاستیها و بی‏دقتیها در کتاب کینزر اندک نیستد. در اینجا به برخی نمونه‏ها اشارهمی‏شود:

روزولت در تهران سوار تاکسی شد و تاکسی علامت On Call (مسافر دارم) را بلندکرد.(ص10) کینزر، برخلاف اقامت کوتاه تابستان 1381 در تهران، تصورمی‏کند که تاکسیهای تهران مثل تاکسیهای نیویورک از این علامت استفاده‏می‏کنند.

توصیف کینزر از صحنه ملاقات هریمن با کاشانی جالب است: «هریمن به اتاق تاریکی هدایت شد که پنجره‏های آن بوسیله پرده‏های ضخیم پوشانیده شده بود. مرد مقدس (کاشانی) بی‏حرکت در بالای اتاق نشسته‏بود. هریمن کفش خود را درآورد، روی قالی نشست و ادای احترام کرد...» (ص106) کاشانی در پایان سخنان خود به هریمن گفت: «اگر مصدق حل مساله نفت را بپذیرد، خون او مانند رزم‏آرا ریخته‏خواهدشد.» (ص107)

صحنه هولناکی است از ملاقات یک «آمریکایی مهربان» با آیت‏اللهی که ریختن خون برایش از ریختن آب ساده‏تر است. همه می‏دانند که کاشانی خوشرو و بذله‏گو بود و میهمانان خارجی را با تشریفات متداول روز می‏پذیرفت.

کینزر در آغاز کتاب خود، در معرفی کسانی که در بهار و تابستان 1953 از سیا پول گرفتند، به یک «ملای جیره‏خوار سیا» یا «مورد حمایت مالی سیا»(One CIA ___ subsidized Mullah) اشاره می‏کند. (ص5) در صفحات بعد روشن می‏شود که منظور وی آیت‏الله کاشانی است. او می‏نویسد: «چهارشنبه 19 اوت، به تقویم ایرانیان 28 مرداد، بود. در این روز روزولت امیدوار بود که مسیر تاریخ یک ملت را تغییردهد. او پس از اینکه ده هزار دلار برای کاشانی ارسال کرد...» ص 178)

این ادعایی است که از طریق مقاله مارک گازیوروسکی18 به کتاب کینزر راه‏یافته‏است. گازویوروسکی چنین می‏نویسد:

«روزولت که نگران بود، شبکه مصدق به زودی حلقه محاصره آنها را تنگ کند، از رشیدیانها پرسید که چگونه می‏تواند با کاشانی ملاقات کند. رشیدیانها او را به یکی از متحدان خود بنام احمد آرامش راهنمایی کردند. در صبح چهارشنبه 19 اوت/ 28 مرداد دو افسر سیا با آرامش ملاقات کردند و ده هزار دلار به او دادند تا به کاشانی بدهد. سپس، ظاهرا کاشانی ترتیبی داد تا جمعیت مخالف مصدق از منطقه بازار به سمت مرکز تهران راهپیمایی کنند.»

گازیوروسکی در زیرنویس 67 این مقاله، منبع این ادعای مهم را اظهارات دو کارمند بازنشسته سیا به وی ذکرمی‏کند؛ بی‏آنکه نامی از ایشان ببرد. او می‏افزاید: «معهذا، هیچ یک از دو افسر سیا که پول را به آرامش دادند تا به کاشانی بدهد، نتوانستند اثبات‏کنند که این پول به کاشانی رسیده است» به این ترتیب، ادعای فاقد پشتوانه جدی و توام با حدس و خیال در مقاله گازیوروسکی در کتاب کینزر به یک واقعیت تاریخی قطعی بدل‏می‏گردد19

این پرسش مطرح است که اگر آیت‏الله کاشانی «ملای مواجب‏بگیر» سیا بود، چرا سیا از 7 مرداد 1332 حملات شبانه به خانه او را، بنام هواداران دکتر مصدق، سازمان داد و در شب 10 مرداد با پرتاب نارنجک به درون خانه وی باعث مجروح شدن 18 نفر شد؟ مقاله «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332» به این حادثه نیز پرداخته است.

کینزر آزادی خلیل طهماسبی از زندان را در ذیل حوادث سال 1953 و به عنوان بخشی از قدرت‏نمایی آیت‏الله کاشانی علیه دکتر مصدق مطرح می‏کند. (ص159) به این ترتیب، تصویر بهکلی سیاهی که کینزر از کاشانی بدست می‏دهد، کامل‏می‏شودو خواننده آمریکایی کاشانی را، علاوه بر «مواجب‏بگیر سیا»،‌ بعنوان حامی «تروریسم» نیز می‏شناسد.

طرح عفو و آزادی خلیل طهماسبی با حمایت فعال رهبران جبهه ملی ایران و در فضای پس از 30 تیر 1331، یعنی زمانی که رابطه دکتر مصدق و آیت‏الله کاشانی به‏طور کامل حسنه بود، به مجلس تقدیم شد. در این طرح چنین آمده بود: «چون خیانت حاج علی رزم‏آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است، بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد، از نظر ملت بیگناه و تبریه شناخته می‏شود.» در میان 27 امضاکننده این طرح اسامی زیربه چشم می‏خورد: حسیبی، شایگان، زیرک‏زاده، نریمان و سنجابی. این طرح  در جلسه 24 مجلس هفدهم (22 مرداد 1331) به تصویب رسید؛ ولی در 25 مهر مجلس سنا از تایید آن، و نیز از تایید مصوبه مصادره اموال احمد قوام، بعلت مغایرت با قانون اساسی و قوانین موضوعه خودداری کرد. عدم تایید این دو مصوبه در سنا سرآغاز کشاکشی بزرگ در مجلس شد. به این دلیل، محمود نریمان در نطق 27 مهر خود در مجلس شورای ملی، اعضای مجلس سنا را به شدت مورد حمله قرارداد و مجلس سنا را غیرقانونی خواند. این جنجال به تعطیلی مجلس سنا در اوایل آبان انجامید. در 13 آبان طرح قانونی عفو و آزادی خلیل طهماسبی به دولت ابلاغ و وی در 24 آبان 1331 آزادشد.

کینزر در ذیل حوادث سال 1953 به گزارش از رابین زهنر ـــ مامور اطلاعاتی بریتانیا در تهران ـــ به لندن استناد می‏کند که بر اساس آن «اقدام موفقیت‏آمیز کناره‏گیری کاشانی، بقایی و مکی از جبهه ملی بوسیله برادران رشیدیان انجام و هدایت شد.» (ص 159)

نخست اینکه، زهنر در پاییز 1331/1952 به لندن بازگشت و در حوادث سال 1953 حضورنداشت.

دیگر آنکه، محققین ایرانی و ناظران و فعالان سیاسی آن زمان خوب می‏دانند که دکتر مظفر بقایی کرمانی نقش اصلی را در ایجاد اختلاف میان آیت‏الله کاشانی و دکتر محمد مصدق و فروپاشی جبهه ملی ایفانمود. بقایی کسی نبود که تحت تاثیر برادران رشیدیان قرارگیرد. امروزه، به‏طور مستند و بر اساس اسناد شخصی دکتر بقایی، می‏دانیم که محرکین اصلی بقایی، دکتر عیسی سپهبدی و حسین خطیبی بودند.20

در کتاب کینزرنیز، این اسامی و اسامی چهره‏های بسیار موثر دیگر در کودتا، مانند منابع مشابه پیشین، بکلی غایب‏هستند. در اینباره در مقاله «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332» به تفصیل سخن گفته‏ام.

کینزر توصیفی از صحنه بازگشت شاه به ایران، پس از کودتا، به دست داده است. در این صحنه، آیت‏الله کاشانی، در کنار شعبان بی‏مخ در میان مستقبلین حضوردارد: «صدها نفر از دوستداران شاه، زاهدی و سرهنگ نصیری و سرلشگر باتمانقلیچ و آیت‏الله کاشانی و شعبان بی‏مخ و سفیر کبیر لوی هندرسون حضورداشتند. اینها کسانی بودند که به پیروزی عملیات آجاکس کمک کرده بودند.» (ص 190)

مورخین می‏دانند که شان آیت‏الله کاشانی برتر از آن بود که در مراسم استقبال از شاه (31 مرداد 1332) شرکت کند، وی در این مراسم حضور نداشت.

کینزر تنها در چند سطر از حادثه مهمی چون قتل سرتیپ افشار طوس، رییس شهربانی کل کشور سخن می‏گوید. (ص 160) او بر اهمیت این حادثه، که برخلاف مندرجات تاریخچه ویلبر، شروع واقعی عملیات کودتا بود، تاکید نمی‏کند و جایگاه مهم آن را در حوادث پسین متذکر نمی‏شود.

کینزر جایگاه اسدالله رشیدیان در سالهای پس از کودتا را چنین توصیف کرده است: «اسدالله رشیدیان که شبکه براندازی او مرکب از روزنامه‏نگاران، سیاستمداران، ملاها و رهبران گروههای تبهکار نقش قاطعی در پیروزی عملیات آجاکس ایفاکرده بود، در سالهای پس از کودتا در تهران  ساکن بود و به همراه برادرانش با حمایت شاه، تجارت گسترده‏ای را سامان می‏داد. خانه او به سالن محل اجتماع سیاستمداران و سایر متنفذین بدل شده بود که سرنوشت آینده ایران را بررسی می‏کردند.» (ص 199)

در قدرت و ثروت برادران رشیدیان تردیدی نیست؛ ولی استفن کینزر به گونه‏ای سخن گفته که گویا در دوران طولانی پس از کودتا برادارن رشیدیان همه‏کاره ایران بودند.

این توصیف داستان‏گونه و اغراق‏آمیز درباره وضع شعبان جعفری پس از کودتا به شکل مضحکی تکرار می‏شود. به نوشته کینزر، در دوارن پس از کودتا، «شعبان بی‏مخ، در کادیلاک زردرنگ اهدایی شاه سوار می‏شد و [با] اسلحه کمری در جیب به آرامی در خیابانهای تهران رانندگی میکرد و آماده بود تا به هر  کسی که ضدشاه و هوادار مصدق به نظر می‏رسید، حمله‏ور شود.» (ص 200)

در کتاب کینزر، رگه‏هایی از تعلقات یا تاثیرات صهیونیستی به چشم می‏خورد. به‏عنوان نمونه در آنجا که انفجار مشکوک مرکز یهودیان در بوینوس آیرس (1994) و انفجارهای مشابه دیگررا که ردپای موساد و کانونهای مرموز توطئه‏گر غرب در آن مشهود است، به حکومت جمهوری اسلامی ایران نسبت می‏دهد. از نظر کینزر، بمب‏گذاری بوینوس آیرس «نفرتانگیزترین جنایت ضدیهودی در دوران پس از هالوکاست» است. (ص 203) یا در جای دیگر، بر تبلیغات سیا علیه دکتر مصدق به عنوان «یهودی تبار» تاکید می‏کند (ص 6) حال آنکه، صرفنظر از چند مورد نادر از درج این اتهام در برخی نشریات سخیف آن زمان، دکتر مصدق، حتی در میان سرسخت‏ترین مخالفان نیز، هیچگاه چنین شهرتی نداشت.

برخلاف اینکه استفن کینزر، کتاب استفن دوربل درباره تاریخ ام.آی.6 را به عنوان یکی از ماخذ خود ذکرکرده؛ ولی درکتاب همه مردان شاه حتی یک بار نامی از جرج کندییانگ، طراح و فرمانده اصلی عملیات ذکرنشده است. این ادامه رویه‏ای است که در خاطرات روزولت، خاطرات وودهاوس و تاریخچه ویلبر دیده می‏شود. جرج کندی یانگ از سال 1951، در دولت کلمنت اتلی از حزب کارگر، رییس دسک خاورمیانه در ام.آی.6 بود و در دولت آیزنهاور قایم‏مقام ام.آی.6 شد. هماو بود که به عنوان رییس بالادست وودهاوس، وی را به ایران اعزام  کرد. استفن دوریل، برخلاف ادعاهای ویلبر، عملیات آمرکایی آجاکس را «بازنویسی» طرحی می‏داند که سرجان سینکلر و جرج کندی یانگ، رییس و قایم‏مقام ام.آی.6 بریتانیا، تهیه کرده بودند. روح این عملیات، ایجاد چنان فضایی در تهران بود که ایرانیان مجبور شوند، میان نهاد موجود سلطنت و «آینده نامعلومی» که مصدق وعده می‏داد، یکی را انتخاب کنند. اگر چنین انتخابی صورت می‏گرفت، برنده سلطنت بود.21

در کتاب استفن  کینزر، سر شاپور ریپورتر، مسوول عوامل و شبکه‏های داخلی اینتلیجنت سرویس و رابط این سازمان با محمدرضا پهلوی نیز غایب است.

کینزر، به تبعیت از سنت روزولت، وودهاوس و ویلبر، تمامی عوامل بریتانیا در ایران را با نام عام «برادران رشیدیان» می‏شناساند. درباره این عنوان و کاربرد آن در تاریخنگاری کودتای 28 مرداد در مقاله‏ «سر شاپور ریپورتر و کودتای 28 مرداد 1332» توضیح داده شده است.

استفن کینزر، کودتای 28 مرداد 1332 را در پایه تمام تحولاتی قرار می‏دهد که به حادثه 11 سپتامبر و حوادث متعاقب آن انجامید. کودتای 28 مرداد توضیحی است، بر علل اشغال سفارت آمریکا در تهران به سال 1979 و گروگانگیری کارکنان آن. دانشجویان ایرانی می‏ترسیدند که ماجرای روزهای 25 تا 28 مرداد تکرار شود و ماموران سیا در سفارت آمریکا شاه را به ایران بازگردانند. (ص 202) این حادثه در صحنه داخلی ایران به تقویت «مهاجم‏ترین عناصر در ایتلاف انقلابی» انجامید و «سیر تاریخ سیاسی ایالات متحده آمریکا» را نیز دگرگون  کرد. پیامد این اقدام بود که «ایالات متحده در جنگ طولانی و هولناک عراق با ایران از عراق حمایت کرد و در این فرایند دیکتاتوری صدام حسین در عراق تحکیم شد.» به این ترتیب، «در دهه 1980 روحانیون بنیادگرای ایران نوعی از فاشیسم دینی را بر ایران تحمیل  کردند و کشور خود را به مرکز تبلیغات تروریستی در خارج بدل نمودند.» آنها کمی پس از حمایت از گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران، به حمایت مالی و تسلیحاتی حماس، حزب‏الله و سایر گروه‏هایی پرداختند که به عملیات تروریستی اشتغال داشند. رهبران انقلابی ایران و اشتیاق آنان به انجام «هولناک‏ترین انواع خشونت» سبب شد که ایشان به «قهرمانان فناتیسم» در برخی از کشورهای دیگر بدل شوند و افغانها با الهام از آنان، طالبان را ایجاد کنند. به این ترتیب، طالبان در کابل به قدرت رسید و اسامه‏بن‏لادن، این شهر را به مرکز حملات تروریستی خود تبدیل کرد. (ص 203) با این استدلال ساده، دو صفحهای کودتای 28 مرداد 1332 در پایه ایجاد حادثه مرموز 11 سپتامبر قرار می‏گیرد.

هرچند نباید جایگاه کودتای 28 مرداد را در سلسله اقدامات تجاوزکارانه و مداخله‏گرانه دولتهای ایالات متحده آمریکا که تلقی منفی مردم خاورمیانه را از امپریالیسم آمریکایی شکل داد، کم اهمیت شمرد؛ ولی نمی‏توان با تحلیل ساده و تک عاملی استفن کینزر نیز موافق بود. کودتای 28 مرداد در متن تصویری عام‏تر و جامعتر قابل تبیین است که در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی پدیده‏ای بنام «امپریالیسم آمریکایی» را تکوین بخشید. این همان پدیده‏ای است که در آغاز سده بیستم، هابسون در امپریالیسم ـــ کتاب کلاسیک و نامدار خود ـــ به توصیف آن پرداخت و آنرا «نیرومندترین جنبش در سیاست جاری دنیای غرب» خواند.22به نوشته هابسون، ایالات متحده آمریکا نیز در اواخر سده نوزدهم با اشغال هاوایی و بقایای مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا به این موج پیوست.23هابسون افزود: «رسالت تمدن‏سازی» که ایالات متحده آمریکا مدعی آن است، نیروی محرکه امپریالیسم آمریکایی بوده و به شکلی آشکار تابع عامل اقتصادی [می‏باشد].»

«اشتیاق پرشرو شور پرزیدنت روزولت برای توسعه تمدن نباید ما را فریب دهد. این آقایان راکفلر، پی‏یرپونت مورگان، حنا، شواب و همکاران آنها هستند که به امپریالیسم نیازدارند و آنرا بر شانه این جمهوری بزرگ غرب تحمیل می‏کنند. آنها به امپریالیسم نیازدارند؛ زیرا می‏خواهند از منابع عمومی کشور خود استفاده کنند، برای ایجاد زمینه‏های سودآور برای گردش سرمایه‏های خود که در غیر این صورت عاطل خواهد ماند.»24

دولت ترومن بنیانگذار گسترش این امپریالیسم در دوران پس از جنگ دوم جهانی، و دولت آیزنهاور ادامه دهنده آن راه بود.

تصویری که کینزر از کودتای 28 مرداد به عنوان منشا «تروریسم خاورمیانه» به دست می‏دهد، از زوایای مختلف قابل نقد و نفی است. به‏عنوان مثال، چرا کینزر کودتای مشترک ژوئن 1952 سیا و ام.آی.6 در مصر را در بنیاد حادثه 11 سپتامبر نمی‏بیند؟ این کودتا کمی بعد، در سالهای 1954 ـــ 1956، به صعود جمال عبدالناصر انجامید و در دهه 1960 موجی نیرومند از گرایشهای ضدآمریکایی ـــ ضدانگلیسی ـــ ضداسراییلی را در میان اعراب و سراسر جهان اسلام پدید آورد. صرفنظر از تقدم زمانی کودتای مصر بر ایران، آیا تاثیر احساسات ضدآمریکایی که در دوران جمال عبدالناصر شکل گرفت، بر جهان اسلام بیشتر است یا تاثیر کودتای 28 مرداد؟ آیا روزنامه‏نگار دیگری نمی‏تواند مانند کینزر کتابی بنویسد و دولت ترومن را به دلیل نقش آن در کودتای ژوئن 1952 مصر «مقصر اصلی» در بنیانگذاری «تروریسم خاورمیانه» و حادثه 11 سپتامبر بشناساند؟

آیا اقدامات دولت جان کندی، رییس جمهوری از حزب دمکرات، در تحمیل برنامه‏هایی با پیامدهای تخریبی عمیق بر جامعه ایران در دهه 1960 که این بار با نام «اصلاحات» نه «کودتا» انجام گرفت، حادثه بزرگ دیگری نبود که احساسات ضدآمریکایی را در ایران شدت بخشید؟ همگان می‏دانند که این مداخله، قیام 15 خرداد 1342 را پدید آورد که انقلاب اسلامی ایران مولود مستقیم آن است.

آیا تاثیر حمایتهای بی‏دریغ دولتهای ایالات متحده آمریکا از دولت اسراییل، از جمله حمایت دولت حزب دمکرات، به رهبری لیندون جانسون، در جریان جنگ شش روزه (ژوین 1967) از اسراییل، در ایجاد احساسات ضدآمریکایی در میان مسلمانان بیشتر است یا تاثیر کودتای 28 مرداد؟

پرسشهای فراوانی از این دست می‏توان مطرح کرد. به علاوه، همانگونه که یکی از منتقدین به درستی توجه کرده، انتساب ریشه‏های فناتیسم اسامه‏بن‏لادن و طالبان به حوادث تاریخ معاصر ایران تحلیلی سست‏بنیاد است. این منتقد می‏افزاید: «در واقع، ایران انقلابی و افغانستان طالبانی خصم بودند، نه متحد و حتی در سال 1998 در آستانه جنگ قرار گرفتند.» (نیویورک تایمز، یکشنبه، 10 اوت 2003) به راستی چرا کینزر در بررسی ریشه‏های طالبان و پدیده‏ای بنام اسامه‏بن‏لادن به سرمایه‏گذاریهای عظیم سیا در جنگ افغانستان علیه نیروهای اشغالگر شوروی کمترین توجهی نمی‏کند؟

گزارش استفن کینزر از کودتای 28 مرداد 1332 روایتی آمریکایی و برای آمریکاییان است که بی‏دقتیهای فراوان تاریخی و تلاش برای ارائه یک تئوری تک‏عاملی از ریشه‏های حادثه 11 سپتامبر آنرا بی‏اعتبار کرده است. در گزارش استفن کینزر نثر داستان‏گونه بر دقت تاریخی به شدت غلبه دارد و گاه صحنه‏هایی عجیب می‏آفریند. یک نمونه بارز، توصیف کینزر از ملاقات هریمن و آیت‏الله کاشانی است و نمونه دیگر داستان سفر کینزر به ایران در چهل و نهمین سالگرد کودتای 28 مرداد و استقرار او در هتل لاله: متصدی پذیرش هتل، کلید اتاق 911 را به او می‏دهد. کینزر بلافاصله تشابه شماره اتاق را باتاریخ 11 سپتامبر (11/9) درمی‏یابد و اعتراض می‏کند. متصدی هتل به این اعتراض توجهی نمی‏کند و با خونسردی پاسخ می‏دهد: «این اتاقی است که برای اقامت شما در نظرگرفته‏شده‏است.» (ص 217) گویی تعمدی در کار است که یک آمریکایی در ایران، پس از 11 سپتامبر، در اتاق 911 جای داده شود!

یادداشت: رویال داچ شل و پالایشگاه نفت آبادان

والتر لوی، مشاور آورل هریمن، نماینده ترومن و دوست صمیمی چرچیل در مذاکرات او با دولت مصدق  بود. رونالد فری‏یر می‏نویسد: «آورل هریمن در خلال مسافرتش به تهران در ماههای ژوییه و اوت 1951/تیر و مرداد 1330 با کمک والتر لوی مشاور نفتی‏اش بیهوده تلاش کرد که به مصدق و مشاورانش توضیح بدهد که عملیات اجرایی بویژه در مورد پالایشگاهی به عظمت و پیچیدگی آبادان نیازمند به کارگرفتن یک سازمان یکپارچه است نه استخدام کارشناسان خارجی بطور انفرادی.»25

با توضیحات بعد روشن می‏شود که منظور او از این «سازمان یکپارچه» مجتمع نفتی رویال داچ شل است.

اچسون، هریمن و دیگر مقامات دولت ترومن در مذاکرات آبان 1330/اکتبر 1951 در آمریکا بر سر مالکیت پالایشگاه آبادان به شدت بر مصدق فشار می‏آورند، فری‏یر می‏نویسد: «درست پیش از ملاقات با اچسون، در 24 اکتبر/2 آبان مصدق بطور فوق‏العاده محرمانه موافقت کرد که پالایشگاه آبادان به شرط آنکه تحت  کنترل انگلیسیها نباشد می‏تواند در مالکیت خصوصی باقی بماند. اما والتر لوی در این مورد تردید داشت.»26

مذاکره در این زمینه ادامه می‏یابد. پیشنهاد گروه هریمن و اچسون در مذاکرات با مصدق این بود: «تحویل پالایشگاه آبادان به یک شرکت هلندی».27  به این ترتیب، روشن می‏شود که منظور هریمن از «به کارگیری یک سازمان یکپارچه» برای اداره پالایشگاه آبادان کمپانی رویال داچ شل است.

در مذاکرات اچسون، وزیر خارجه آمریکا با مصدق، جرج مک گی، معاون اچسون نقش برجستهای داشت. مکگی متولد تگزاس و فارغ التحصیل دانشگاه اوکلاهما بود. او تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد ادامه داد. مکگی، به نوشته جیمز بیل، «خود را انگلوفیل می‏دانست» و «ضمن سالیان متمادی دوستی نزدیکی با  برخی شخصیتهای متنفذ انگلیسی برقرار کرده بود.» جیمز بیل می‏افزاید: «مکگی یک شخصیت کلیدی در حکومت دمکراتها بود که در برابر امواج ناسیونالیسم که در آسیا و خاورمیانه به حرکت درآمده بود، حساسیت نشان می‏داد.»28

پیشنهادهای مکگی به مصدق در پنج محور خلاصه می‏شد. نکته مهم در محور دوم این پیشنهادات این بود:

«پالایشگاه آبادان به یک شرکت غیرانگلیسی فروخته شود و شرکت مزبور کارشناسان خودش را انتخاب کند.»29

جیمز بیل میافزاید: «طرح دیگری از سوی چارلز راینر، از اعضای بلندپایه وزارت کشور ایالات متحده آمریکا مطرح شد که پیشنهاد می‏کرد دولت بریتانیا بی‏درنگ از موقعیتی که در شرکت نفت انگلیس و ایران دارد، دست بکشد و شرکت مزبور مرجحا تحت اداره هلند یا آمریکا قرار گیرد.»30

مکگی در خاطراتش می‏نویسد: «مصدق تنها یک بار در برابر شگفتی من عقب‏نشینی کرد و آن هم شبی دیروقت در آپارتمانش در هتل نیویورک و بر سر آبادان، بزرگترین پالایشگاه جهان، بود. او داوطلبانه اعلام داشت که برخلاف تصور عموم در قانون ملی‏شدن نفت ذکری از پالایشگاه آبادان نشده و بنابراین شامل آن نمی‏شود. من تصورکردم که این بدان معنا است که پالایشگاه هنوز متعلق به شرکت نفت انگلیس و ایران است و بنابراین شرکت باید آنرا تملک کند و در این صورت شرایط فروش آن قابل مذاکره خواهد بود. بعدا نیز مصدق نه تنها این مطلب را به اچسون و من تاکید کرد؛ بلکه حتی موافقت کرد که کمپانی شل (انگلیسی ـــ هلندی) خریدار قابل قبولی خواهد بود.»31

مکگی در ادامه می‏نویسد: «هنوز شرایط و مسایل دیگری باقی مانده بود؛ ولی ما کل قضیه را در نظر گرفتیم که عبارت بود از رضایت مداوم مصدق به فروش پالایشگاه ملی نشده آبادان به کمپانی انگلیسی ـــ هلندی شل ...»32

ممکن است، مصدق برای حمایت هریمن و دیگر مقامات متنفذ دولت ترومن وعده انتقال مالکیت پالایشگاه آبادان به رویال داچ شل را داد؛ اما به آن عمل نکرد. این ترفند مصدق مرا به یاد جمله‏ای از یک دیپلمات انگلیسی درباره احمد قوام می‏اندازد: «احمد قوام با خارجیها به سادگی کشور خود را می‏فروشد؛ ولی هیچگاه جنس را تحویل نمی‏دهد.»

 

پی‏نوشت:

1___ Stephen Kinzer, All the Shahُs Men: AnAmerican Coup and the Roots of Middle East Terror, Hoboken, New Jersy: John Wiley & Sons, June 2003, 272 pages.

2___ Robert Penn Warren

3___ All the Kingُs Men

4___ Robert Rossen

5___ Bob Woodward

6___ Carl Bernstein

7___ All the Presidentُs Men (1974)

8___ Operation Sheepskin

9___ Fild Marshal Alexandros Papagos

10___ Wilbur C. Eveland, Rapes of Sand, New York: 1980, pp. 95 ___ 105, 125: John Ranelagh, The Agency: The Rise and Decline of The CIA, New York: Simon and Schuster, 1986, p. 297

آیت‏الله کاشانی بعدها گفت: «در مصر محمد نجیب پاشا را روی کارآوردند و در ایران هم قوامالسلطنه را.

نجبیب پاشا باقی ماند؛ ولی قوام را من در اثر فداکاری بیش از چهار روز نگذاشتم باقی باشد.» (آیت‏الله کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 546)

11___ Pete Du Pont, “Making the World Safe for Nuclear Terrorists”,

http: // www. Ncpa. Org/~ ncpa/ oped/ dupont/ dup 82798. Html

مقاله پیته (پیتر) دوپونت تا چند ماه پیش در آدرس بالا قابل دستیابی بود.

12ـــ بنگرید به یادداشت «رویال داچ شل و پالایشگاه نفت آبادان»

13ـــ برای آشنایی با پیوندهای دو خاندان هریمن و بوش بنگرید به: «سیمای خانوادگی جرج بوش» در: www. Shahbazi. Org

14___ NSC 136/1,”United States Policy Regarding the Present Situation in Iran,” dated November 20,1952

برای مطالعه ترجمه فارسی این سند بنگرید به: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و اصغر اندرودی(مترجم)، اسناد روابط خارجی آمریکا درباره نهضت ملی‏شدن نفت ایران، تهران: علمی، 1377، ج 2، صص 784 ـــ 790؛ صادق خرازی، آمریکا و تحولات ایران: اسناد و مدارک آزادشده دولت ایالات متحده آمریکا درباره جنبش ملی‏شدن صنعت نفت ایران، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، صص 85 ـــ 94. در دو این مآخذ می‏توان سیر تحول نگرش دولت آمریکا و حوادث ایران را بر اساس اسناد سیاستگذاری شورای امنیت ملی ایالات متحده دنبال کرد.

15___ Marc Trachtenberg

16___ Melvyn Leffler

17___ Francis J.Gavin,”Politics, Power, and US Policy in Iran, 1950 ___ 1953”, Journal of Cold War Studies, 1.1, Winter 1999

18___ Mark Gasiorowski, “The 1953 Coup ___ etat in Iran”, Journal of Middle East Study, No. 19, (1987).

19ـــ نمونه‏های دیگری از این گونه بیمبالاتیها در مقاله گازیوروسکی وجود دارد. بهعنوان نمونه، او قتل افشار طوس را به سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام.آی.6) نسبت می‏دهد و برای این ادعای بزرگ فقط به ایران تایمز مورخ 31 مه 1985 استناد می‏کند.

20ـــ بنگرید به: «معمای دکتر مظفر بقایی» در: shahbazi. Org

21___ Stephen Dorrim, MI6: Inside the Covert World of Her Majestyُs Secret Intelligence Service, New York: The Free Press, 2000, p. 586

درباره جرج کندی یانگ در مقاله مستقلی سخن گفته و در آینده نیز او را بیشتر معرفی خواهم کرد.

22___ John A.Hobson, Imperialism: A Study, New York: James Pott and Co., 1902, Part 1, chapter 1,. (Paragraph 1 (1.1.1))

23___ ibid, 1.6.6.

24___ ibid, 1.6.11.

25ـــ  (مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ص 297)

26ـــ (همان، ص 306)

27ـــ (همان، ص 307)

28ـــ (همان، ص 430)

29ـــ (همان، ص 440)

30ـــ (همان، ص 446)

31ـــ (همان، صص 478 ـــ 479)

32ـــ (همان، ص 483)

 

کتاب کینزر در فضایی منتشرمی‏شود که از یکسو به انتخابات آتی ریاست جمهوری ایالات متحده نزدیک‏می‏شویم و از سوی دیگر، موج نیرومند بیزاری از سیاستهای دولت بوش و کانونهای نظامی‏گرا و نومحافظه‏کار حامی آن، جامعه آمریکایی را فراگرفته است.

 

داستان «ترومن خوب» و «آیزنهاور بد» شاید برای ساده‏کردن حوادث و ایجاد جاذبه در طیف وسیعی از خوانندگان آمریکایی جالب باشد؛ ولی از منظر پژوهش تاریخی، ساده‏انگارانه و فاقد اعتبار است.

 

ترومن خوب، کسی است که در سال 1946 آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) را تاسیس‏کرد، سازمانی که در دهه‏های گذشته به یکی از بدنام‏ترین سرویسهای اطلاعاتی دنیای غرب و نماد تجاوزگری امپریالیسم آمریکایی بدل‏شده است.

 

در ماجرای نهضت ملی‏شدن نفت در ایران نیز استفن کینزر از عملکرد دوگانه دولت ترومن و کمپانیهای رقیب شرکت نفت انگلیس و ایران در قبال نهضت ملی‏شدن نفت در ایران سخن نمی‏گوید.

 

صرفنظر از بنیان سطحی و غلط نگرش استفن کینزر به سیاست ایالات متحده در خصوص ایران در دهه 1950 که کتاب او را به اثری ژورنالیستی و تبلیغاتی به سود حزب دموکرات در آستانه انتخابات آتی ریاست‏جمهوری، تبدیل می‏کند، همه مردان شاه در ارائه تصویری جدی از کودتای 28 مرداد 1332 نیز ناکام است.

 

هرچند نباید جایگاه کودتای 28 مرداد را در سلسله اقدامات تجاوزکارانه و مداخله‏گرانه دولتهای ایالات متحده آمریکا که تلقی منفی مردم خاورمیانه را از امپریالیسم آمریکایی شکل داد، کم اهمیت شمرد؛ ولی نمی‏توان با تحلیل ساده و تک عاملی استفن کینزر نیز موافق بود.

 

گزارش استفن کینزر از کودتای 28 مرداد 1332 روایتی آمریکایی و برای آمریکاییان است که بی‏دقتیهای فراوان تاریخی و تلاش برای ارائه یک تئوری تک‏عاملی از ریشه‏های حادثه 11 سپتامبر آنرا بی‏اعتبار کرده است.

 

تبلیغات