راه ناتمام حکیم
آرشیو
چکیده
متن
خاندان شهادت را چیزی جز وصل یار زیبنده نیست و این قانونی بود که شهید محمدباقر حکیم نیز خود را مصداق آن نمود. عراق استعمار و استبدادزده امروز در هیاهوی حضور نامحرمان گوهری را از دست داد که به او نیازمند بود. آیتاللهحکیم از میان ما رفت اما باید دانست، کوچ غمبار پاییزی او جز دشمنان ملت عراق هیچ کس را مسرور نساخت. چه دردها و سوزهایی که در دل داشت و فرصتی میجست تا با محرمان، بازگوید. با اینکه همچون اسلاف و نیاکان پاکش اهل عمل بود تا معاشر سخن، سال گذشته در چنین ایامی، فرصتی گرانقدر نصیبمان ساخت تا گره سکوت از گفتار این مجاهد کم سخن در محفلی ناب بازگشاییم. اکنون که با یاد و خاطره او بیاناتش را پس از قریب یکسال مینگرم هرچه هست آیندهنگری ژرف و هشدارهای بجاست. شهید آیتالله حکیم آنجا که میگفت: «حکومت مورد نظر ما در آینده عراق همان حاکمیت اسلام است» و یا در فرازهایی دیگر که دردمندانه هشدار میداد: «عراق، منافع صهیونیستها ارتباط تنگاتنگی با منافع امریکا دارد و اسراییل خواستار تشکیل حکومتی در عراق است که امنیت آنرا به مخاطره نیاندازد» در سخنانش حتی ماهها قبل از وقایع اشغال عراق، سیمای پاک شهادت جلوهگر بود. از آنجا که خلا رهبری بزرگ و تاثیرگذار همچون وی سالها احساس خواهد شد، برپایه هیچ اصل علوم سیاسی و روابط بینالملل نمیتوان این واقعه را یک اتفاق و حادثه دانست. شهادت مردی با چند دهه سابقه فعالیت سیاسی در معادلات پیچیده و اوضاع مبهم عراق، تحلیل و کارشناسی بسیار دقیقی را میطلبد. بنابراین به پاسداشت شهادت آیتاللهحکیم و با یادمان گفتوگویمان با وی سعی خواهیم کرد در سطور پیش رو هرچند کوتاه به پیشینه علمی و مبارزاتی آن نستوه جاوید پرداخته و مجالی در علل و عوامل شهادت وی بگشاییم. شاید در حد توان به روشنسازی فضای پیرامون شهادت سیامین و بزرگترین شهید این خاندان نایل آییم.
روزهای نخست شهید محمدباقر حکیم در سال 1939 م در شهر نجف اشرف دیده به جهان گشود. وی فرزند آیتالله سیدمحسن حکیم رهبر و مرجع بزرگ شیعیان عراق از سال 1955 تا 1970 بود. آیتالله حکیم از اوایل کودکی به تحصیل و فراگیری علوم حوزوی پرداخت و پس از طی مدارج ابتدایی وارد مرکز مذهبی «کلیه اصوالالدین» شد و توانست در سال 1964 از این مرکز فارغالتحصیل گردد. متعاقبا با اتمام تحصیل دروس حدیث و تفسیر موفق شد به اخذ درجه اجتهاد نایل آید. وی به عنوان یک روحانی پیشرو، مبارز و آگاه به مسایل زمانه همواره درصدد یافتن راهی جهت انطباق احکام دین با مسایل جاری دنیای اسلام بود. ماحصل تفکرات و فعالیتهایش در این حوزه فکری، کتابها و رسالههایی است که میتوان از این بین به آثاری چون «نقش فرد در نظریات اقتصادی اسلام» «احکام اسلامی در نظر و عمل» و «حقوق بشر از دیدگاه اسلام» اشاره نمود. محمدباقر حکیم از سالهای جوانی علاقه و شور فراوانی جهت حضور در صحنه مبارزات و فعالیتهای سیاسی داشت و از سوی دیگر ظلم و تعدی دولتهای عراق خصوصا رژیم بعث این احساس را در او دو چندان میکرد. فضای حاکم بر نجف اشرف و اکثر شهرهای مذهبی عراق در سالهای 1960 و 1970 نیز محیطی پر تب و تاب و مشحون از رویدادها و تحولات سیاسی بود. محمدباقر حکیم ابتدا در چارچوب «جمعیت علمای نجف» فعالیت رسمی سیاسی خویش را آغاز کرد. سپس با ظهور شهید محمدباقر صدر در صحنه مبارزه، به تدریج جزو حلقه مریدان و یاران نزدیک وی درآمد. در سال 1959 که «حزب الدعوة الاسلامیه» با تلاشها و برپایه عقاید شهید صدر شکل گرفت از اولین رهبران و فعالان بلندپایه این حزب به شمار میرفت. اما به تدریج شهید محمدباقر حکیم از این حزب فاصله گرفت و در دهه 1970 به مبارزه مستقل و تدریس و آموزش مذهبی روی آورد. با قدرت یافتن حزب بعث در سال 1968 فشارها بیش از پیش بر شیعیان عراق فزونی مییافت و این رژیم دست به جنایات هولناکی علیه شیعیان و خصوصا علمأ و روحانیون زد. رژیم بعثی جهت سرکوب و مهار قدرت شیعیان عراق بهترین راه را در کنترل حوزههای علمیه و مراجع عظام میدید. بر همین اساس دستگیری، شکنجه، زندانی و اعدام روحانیون شیعه در این زمان به اوج خود رسید. برپایه همین سیاست خاندان اصیل و بزرگ حکیم که در عراق به ویژه شیعیان این کشور از شان و منزلت والایی برخوردار بود در کانون تهاجمات و تعدی سران بعثی قرار گرفت. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران صدام و حکومت بعثی وی بهانه جدیدی علیه شیعیان به دست آوردند. حکوت عراق در این سالها هرکس که ظلم و ستم را برنمیتافت و با سیاستهای رژیم بعثی به مخالفت برمیخواست به بهانه ارتباط با ایران و تلاش جهت برپاسازی حکومت اسلامی از سر راه برمیداشت. محمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی از جمله افرادی بودند که با این اتهام به شهادت رسیدند. خاندان حکیم نیز بنا به دلایل مشابه تحت فشار و تعقیب دستگاه اطلاعاتی حکومت عراق قرار داشتند. شهید محمدباقر حکیم در این سالها به دفعات دستگیر و زندانی گردید. وی در سال 1972 برای اولین بار دستگیر و شکنجه شد اما به دلیل فشارهای مردمی آزاد گردید. پنج سال بعد رژیم بعث بار دیگر او را دستگیر و بدون محاکمه به حبس ابد محکوم کرد اما تظاهرات مردمی در سال 1979 موجب آزادی او شد. سرانجام در سال 1980 پس از آزادی از زندان به ایران هجرت نمود. این در حالی بود که رژیم بعثی در سالهای جنگ با ایران حکم غیابی اعدام وی را صادر کرده و تعداد زیادی از اعضأ خانواده وی را در عراق به زندان افکند. با این وجود این مجاهد بزرگ که به ماهیت پلید رژیم صدام پی برده بود دست از مبارزه برنداشت و در سال 1982 جمعیت «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را در تهران تاسیس کرد که از سال 1984 به ریاست آن برگزیده شد. پس از تاسیس مجلس اعلأ و تمرکز مبارزات ملت مظلوم عراق در قالب فعالیتهای سیاسی و نظامی، حکومت بعثی عراق در سال 1983 جهت توقف این حرکت و به تلافی مبارزات حقطلبانه معارضین عراقی به رهبری حکیم، 125 تن از اعضای خانواده وی را بازداشت و در همان سال 29 تن از آنان را اعدام کرد. با تمام جنایات و اقدامات مذبوحانه حکومت صدام، وی از پای ننشست و به مبارزات و آرمان پاک و بلند خویش پایبند ماند و در تلاش جهت سرنگونی رژیم دیکتاتوری صدام اقدام به تاسیس سپاه بدر به عنوان شاخه نظامی «مجلس اعلأ انقلاب اسلامی عراق» نمود. پس از اشغال کویت و جنگ اول خلیجفارس آیتالله حکیم شیعیان عراق را به قیام عمومی بر علیه صدام فراخواند که در پی آن طی مدت کوتاهی اکثر نواحی شیعهنشین از تسلط حکومت بعثی خارج شد که نهایتا با خیانت دولتهای غربی متحد در جنگ و عدم حمایت و تعلل این دولتها، رژیم بعثی فرصت تجدید قوا یافته و سرکوب بسیار ویرانگر و وحشیانهای را علیه شیعیان به مورد اجرا گذارد. با وجود تسلط مجدد دولت بعثی بر نواحی شیعهنشین جنوب عراق، آیتالله حکیم با قدرت و صلابت هرچه بیشتر به مقابله علیه صدام و رژیم پوسیده وی پرداخت. در آستانه جنگ دوم علیه عراق در مارس سال 2002 تحرکات و حضور حکیم در عرصه سیاسی عراق و منطقه به اوج خود رسید و حتی پس از اشغال عراق توسط امریکا و متحدینش تمام تلاشها جهت دور نگاه داشتن آیتالله حکیم از روند اوضاع عراق با شکست مواجه گردید. آیتالله حکیم به پشتوانه حمایت عظیم مردمی در عراق و به عنوان بزرگترین چهره مخالف حکومت صدام با استقبال پر شور مردم وارد عراق گردید و در شهر نجف استقرار یافت. استقبال عظیم مردم عراق از بازگشت آیتالله حکیم در شرایطی انجام گرفت که امریکاییها خود را برای مقابله با دیپلماسی او که گمان میبردند در جهت تشدید اوضاع و حرکت به سوی بیثباتی باشد، آماده کرده بودند. اما با سپری شدن روزهای ملتهب نخستین، سیاستهای حکیم به گونهای پیش رفت که هیچ بهانهای برای مقابله با وی و مجلس اعلأ به وجود نیاورد. آیتالله حکیم با درایت کافی و کامل توانست ضمن همکاری با نهادهایی که از حمایت مردم عراق برخوردار بودند، جایگاه خویش را در عراق مستحکم سازد. گفتار و تصمیمات عاقلانه و توام با دوراندیشی وی تاحدود زیادی اشغالگران را وادار به تعقیب سیاست نرمتری در عراق نمود. با این حال در فواصل مختلف و به فراخور موقعیت بارها ضمن انتقاد از عملکرد اشغالگران خواستار پایان دادن هرچه سریعتر به حضور آنان در عراق گردید. شهید آیتالله حکیم اخیرا در جایگاه امام جمعه نجف اشرف با ایراد خطبههای پربار توانسته بود مظلومیت مردم ستمدیده عراق و ابعاد حضور استبداد و استعمار را در این کشور برای جهانیان روشن گرداند. وی ضمن محکوم کردن اقدامات پلید رژیم سابق معتقد بود قوای اشغالگر باید هرچه زودتر عراق را ترک کرده و اداره امور را به مردم عراق واگذار نمایند. با شروع موج اقدامات تروریستی در عراق حکیم از نیروهای امریکایی و غربی در عراق خواست لااقل به بخشی از وظیفه خود در قالب تامین امنیت اقدام نمایند. این شهید بزرگوار در آخرین نماز جمعه خویش در این مورد گفت: «نیروهای اشغالگر به وظایف حقوقی خود عمل نکردهاند، که این را باید محکوم کرد و ما این شیوه را محکوم میکنیم و نیروهای اشغالگر را مسوول فقدان امنیت در این کشور میدانیم. ما از ابتدا اعلام کردیم که آنها (نیروهای اشغالگر) باید اجازه دهند عراقیها خودشان مسوولیت امنیت را به عهده بگیرند.» سرانجام پس از سالها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان آیتالله حکیم در طلیعه ماه رجب و دقایقی پس از ایراد آخرین نماز جمعه عمر گرانبهایش، پس از خروج از حرم امیرالمومنین(ع) و در حالیکه علاوه بر نکات فوق بر وحدت مردم عراق در شرایط حساس کنونی تاکید داشت، در انفجاری مهیب به همراه تعدادی از نمازگزاران بیگناه به فیض شهادت نایل گردید. از آنجا که عقاید و اظهارات شهید آیتالله حکیم واضح و آشکار است، با درنگ و تامل در نیات طرفهای ذینفع در بحران عراق باید دید چه کسانی از شهادت و نبود این چهره بزرگ، محبوب و مردمی در عراق سود میبرند. آیا دیکتاتور هنوز نفس میکشد؟ فرضیهای که از لحظات ابتدایی وقوع جنایت ترور شهید آیتالله حکیم در رسانههای جهان مطرح و حواشی آن به بحث و مناظره گذاشته شد، دست داشتن دیکتاتور سابق عراق و عمال وی در این اقدام بود. دشمنی آیتالله حکیم با حکومت بعثی و مبارزه مستمر با آن در کنار افشاگریهای اخیر وی میتواند دلیل محکمی برای این اتهام باشد. صدام حسین سالها با سرکوب شدید شیعیان عراق مانع از شکلگیری حرکت وسیع آنان در جهت اتحاد شده بود. استحکام و شالوده رژیم بعثی بر پایه ایجاد اختلافات قومی و مذهبی در عراق استوار بود و این امر تا آنجا ادامه داشت که قوای نیروهای معارض عراقی در جهت خنثیسازی یکدیگر به هدر رفته و در موقع مقتضی این رژیم ضمن سرکوب طرفین مانع شکلگیری جبههای واحد در مخالفت با حکومت بعثی میگردید. در اوضاع کنونی نیز در نگاه نخست چنین به نظر میرسد، بقایای رژیم بعثی با قتل حکیم قصد دارند ضمن ایجاد شکاف بین نیروهای شیعه عراقی از یکسو و متهم جلوه دادن سایر اقلیتهای مذهبی و قومی عراق همچون سنیها و کردها، صحنه سیاسی عراق را متشنج و ملتهب گردانند. نیروهای امریکایی نیز علاوه بر متهم شدن در ماجرای ترور به بیکفایتی و عدم توانایی در استقرار امنیت متهم میباشند که در ظاهر سایه بقایای حکومت بعثی در پشت همه این قضایا دیده میشود. اما نکته اصلی در این مورد این است که اکنون بر تمام مسلمانان و حتی غربیها آشکار شده است، بسیاری از اعضأ حزب بعث و به ویژه مقامات برجسته و بلندپایه این حزب در زمانیکه حتی به ظاهر به مبارزه و جنگ علیه امریکا مشغول بودند در واقع چیزی جز مهرههای کاخ سفید نبودند. بزرگترین دلیل در تایید این ادعا میتواند نمایش مفتضحانه جنگ بغداد باشد که خبرگزاریهای غربی را هم به تعجب واداشت. بعثیها در طول سالهای اخیر بزرگترین خدمت را در جهت تحقق اهداف و سیاستهای امریکا در منطقه به انجام رسانده و در نهایت نیز با انجام یک نمایش از پیش ساخته مستقیما ماشین جنگی ایالات متحده را به خاورمیانه و سرزمین مقدس عراق دعوت کردند. آیا در حالیکه وابستگی حزب بعث و صدام حسین به سرویسهای جاسوسی غرب و ایالات متحده به شدت در اذهان مطرح میباشد، میتوان باور داشت که زائدههای امریکایی در عراق، اکنون هویتی مستقل یافته و اقدامات خودسرانه انجام میدهند؟ مردم عراق و مسلمانان جهان به سختی خواهند پذیرفت که نقش و هویت مستقلی برای عناصر بعثی خدمتگذار به سیاستهای امریکا در نظر گیرند. به ویژه آنکه این گروه از سابقهای چند دههای در وابستگی و سرسپردگی برخوردار است. در حالیکه یکی از اتهام زنندگان به حزب بعث، دولت امریکا و سران کاخ سفید میباشند، باید دید دستگاه پیچیده تبلیغاتی امریکا در عملیات جدید روانی به چه دلیل مترسک خود ساخته را در معرض اتهام این اقدام جنایتکارانه قرار دادهاند! بازهم القاعده! پس از شهادت آیتالله حکیم و در روزهای اولیه سپری شده از این واقعه تروریستی مطبوعات و رسانههای منطقه و جهان اخبار پراکندهای در خصوص دخالت القاعده در حادثه شهادت آیتالله حکیم منتشر ساختند. در روزهای بعدی اطلاعاتی درخصوص دستگیری برخی از اعضا این گروه در عراق نیز منتشر گشت. درخصوص احتمال دخالت سازمان القاعده در حادثه شهادت آیتالله حکیم نیز نکات مبهم و سوالبرانگیز بسیاری وجود دارد. بیشتر گمانهزنیها در مورد دخالت القاعده بر پایه برخی اطلاعیهها و بیانیههایی استوار است که گفته میشود از سوی این سازمان صادر شده و به صراحت مسوولیت این اقدام را بر عهده گرفتهاند. اما اساسا در انتساب این اطلاعیهها به سازمان القاعده به چه میزان میتوان اطمینان داشت؟ از سوی دیگر شبهای که در مورد حزب بعث مطرح بود در مورد القاعده نیز به قوت خود باقی است. آیا به راستی میتوان سازمان القاعده را منفک از سیاستهای امریکا به شمار آورد؟ آیا سازمان سیا که به اعتراف همگان و حتی سران کاخ سفید دخالت مستقیمی در به وجود آوردن، تجهیز و گسترش این سازمان در هنگام اشغال افغانستان به وسیله شوروی داشت اکنون فاقد ابزارهای کنترل و هدایتگری در این سازمان میباشد. با نگاهی گذرا به اقدامات القاعده در طول یک دهه گذشته به سهولت میتوان به این نکته پی برد که در هر مکانی که این سازمان اقدام به عملیات تروریستی نموده جای پای محکمی برای ایالات متحده به وجود آورده است. حتی در صورتیکه بپذیریم چنین سازمانی مستقل از سیاستهای ایالات متحده وجود خارجی داشته باشد، در تعیین اهداف و نقش آن در عراق با مشکل مواجهه خواهیم بود. اگر واقعا سازمان القاعده با امریکا سر جنگ و ستیز دارد و با حضور نظامی ایالات متحده در عراق مخالف است به چه دلیل باید به عملیات حذف آیتالله حکیم به عنوان چهرهای مبارز علیه رژیم بعث و حضور نظامی اشغالگران امریکایی مبادرت ورزد. رسانههایی که اکنون القاعده را متهم به انجام این عملیات میکنند، بارها از مبارزه جدی امریکا علیه این گروه و سرکوبی و انهدام آن توسط نیروهای نظامی ایالات متحده در ماههای پس از حادثه 11 سپتامبر سخن گفتهاند. آیا به راستی تمام این اطلاعات نادرست بوده و ماشین عملیاتی القاعده هنوز توان انجام تحرکاتی بدین وسعت و قدرت را دارد؟ آیا خبر انهدام سیستم سازماندهی القاعده را باید پوچ و نادرست دانست یا اینکه به توان و قدرت سازمانهای جاسوسی و نظامی امریکا شک کرد؟ اگر در جاییکه نزدیک به دویست هزار نیروی جنگی ارتش امریکا با ابزار و ادوات گسترده عملیاتی و پوششی حضور دارند، سازمانی که بنابر گفته مقامات کاخ سفید زمینگیر شده و توان هیچگونه تحرکی را ندارد، چنین عملیاتی را اجرا کند چگونه میتوان به تناقضات به وجود آمده پاسخ گفت. ابررسانههای سلطهگر غربی و دستگاههای تبلیغاتی یکسویه آنها با نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی القاعده سعی در خلاص کردن امریکا از بار مسوولیت این واقعه و مشکل امنیت درعراق دارند. از این هدف کوتاه مدت که بگذریم، به این نکته پی خواهیم برد که در بلندمدت ایالات متحده سعی دارد هرچه بیشتر بر وجود القاعده در عراق اصرار نماید چرا که این مساله بر یکی از پیشفرضهای امریکا در حمله به عراق تاکید خواهد کرد. حضور القاعده در عراق و همکاری آن با رژیم صدام حسین یکی از بهانههای اصلی امریکا در حمله به عراق بود. در هر صورت این بار هم القاعده به فریاد امریکا رسید تا بار دیگر سپر بلا و توجیهگر سیاستهای این دولت باشد. ردپای منافقین تضاد موجود بین گروهک تروریستی منافقین و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق بر هیچ کس پوشیده نیست. منافقین به عنوان آلت دست و عمله جور در زمان حکومت صدام حسین نه تنها به مقابله با معارضان عراقی پرداختند بلکه از هیچگونه ظلم و تعدی بر مردم عراق اعم از شیعه و سنی، کرد و عرب دریغ نورزیدند. تاریخ یک دهه گذشته عراق خصوصا مقطع زمانی پس از جنگ 1991 کویت و قیام شیعیان عراق مشحون از جنایات این گروه وابسته و تروریستی میباشد. با حذف صدام از صحنه قدرت عراق این گروه بزرگترین حامی خود را از دست داد و از سوی دیگر ایالات متحده به خلع سلاح نسبی منافقین اقدام کرده و تا حدود زیادی تحرکات آنان را تحت کنترل خویش درآورد. همچنین، وقایع اخیر در عراق و اشغال آن توسط قوای امریکایی باعث سرخوردگی اعضا و سرکردگان این گروهک و متواری شدن جمع زیادی از آنان گردید. در حالی که منافقین در ضعیفترین، موقعیت به سر میبرند، منتسب کردن این اقدام به آنان جای تامل و بررسی بیشتری دارد. از سوی دیگر وارد کردن منافقین به ماجرای ترور شهید محمدباقر حکیم ارتباط مستقیمی با سیاستهای ایالات متحده در عراق ایجاد خواهد کرد. در حالیکه ایالات متحده ادعا میکند به خلع سلاح تمام گروهها در عراق پایبند میباشد، این اتهام دلیلی بر ضعف عملکرد امریکا در خلع سلاح و کنترل گروههای مسلح در عراق از جمله منافقین شمرده میشود. در غیر این صورت باید این احتمال را در نظر داشت که منافقین به قیمت حفظ موجودیت و حیات خود تحت نفوذ ایالات متحده و در خدمت اجرای سیاستهای آن درآمدهاند. متعاقبا اصرار بر متهم کردن این گروه، این نتیجه را در پی دارد که در ترور آیتالله حکیم منافقین صرفا در جهت اجرای سیاستهای اربابان جدید خود بودهاند، چرا که این گروه علاوه بر سابقه طولانی در سرسپردگی بدون اجازه و امکانات اربابان جدید خود اصولا قادر به انجام چنین عملیاتی نمیباشند. تنها پاسخ در فضای پارادوکسیکال حاکم بر این فرضیه این است که در اوضاع کنونی عراق و با در نظر گرفتن موقعیت گروهک منافقین هیچگونه نقش مستقلی برای این گروه نمیتوان در نظر گرفت و منافقین در ترور حکیم صرفا میتوانند نقش واسطهای و مجریانه و نه تصمیمگیر داشته باشند. در این صورت تصمیمگیرندگان و دستوردهندگان اصلی چه کسانی خواهند بود؟! رقابت به چه قیمتی فرضیه دیگری که پس از شهادت آیتالله حکیم تاحدودی قوت گرفت، امکان دخالت گروههای رقیب شیعی و یا اقلیت سنی در این ترور بود. از همان لحظات نخست شهادت آیتالله حکیم، برخی رسانهها که اغلب مطبوعات و بنگاههای خبرپراکنی غرب را در بر میگرفت سعی در وارد کردن پای نیروهای موجود در صحنه سیاسی عراق به این ماجرا داشتند. در حالیکه آیتالله حکیم مدبرانهترین سیاستها را پس از حضور در عراق اتخاذ کرده و هیچگونه تعارض عمدهای در عملکرد وی با سایر گروههای عراقی مشاهده نمیشد، توجیه فرضیه فوق با مشکل جدی مواجهه خواهد بود. آیتالله حکیم به عنوان چهره محبوب و پذیرفته شده در عراق و با سابقه طولانی در مبارزه و جهاد، کوچکترین بهانهای برای مخالفت و یا ایجاد اختلاف باقی نگذارده بود. همنوایی در اعتراض به حضور قوای امریکایی، درخواست وی برای پررنگتر شدن نقش نیروهای مردمی در کنترل اوضاع کشور، ارتباط گسترده وی با مردم و حوزههای علمیه و مراجع عظام عراق، مواردی است که احتمال دخالت سایر گروههای مبارز عراقی در ترور آیتالله حکیم را غیرقابل باور جلوه میکند. از سوی دیگر شناخت دقیق روحانیت شیعه و گروههای مختلف شیعی در عراق و ماهیت آنها بر این واقعیت تاکید خواهد داشت که اصولا اختلاف این گروهها در موارد جزئی و سیاستهای زیرمجموعهای بوده و هرگز اختلاف سلیقهای که نتوان با گفتوگو و مباحثه آن را رفع کرد و احتیاج به حذف فیزیکی طرف مقابل داشته باشد بین گروههای شیعه و حتی سنی مبارز در عراق وجود ندارد. ابعاد گسترده و تاسفبار این جنایت هولناک چیزی نیست که بتوان آنرا به گروههای مبارز و مسلمان عراق منتسب کرد. در شرایطی که عراق بیش از هر زمانی به اتحاد و همدلی نیازمند است و در صورتیکه تمام گروههای مسلمان در عراق این اقدام تروریستی را محکوم نمودهاند، ترویج و تبلیغ احتمال دخالت گروههای رقیب شیعی عراق در شهادت آیتالله محمدباقر حکیم تنها به سود اشغالگران خواهد بود. شیطان خاورمیانه از دشمنی آشکار رژیم صهیونیستی با ملتهای مسلمان و حرکتهای اصیل اسلامی که بگذریم، اسراییل تحت هیچ شرایطی قدرت گرفتن نیروهای اسلامی و خصوصا شهید آیتالله حکیم در عراق را نمیپذیرفت. از سوی دیگر این شهید به عنوان چهره برجسته و بزرگ عراق موضعی را در قبال این رژیم اتخاذ کرده بود که در تقابل کامل با سیاستهای منطقهای رژیم صهیونیستی در نظر گرفته میشد و با تاکید بر نامشروع بودن رژیم صهیونیستی در صف مقدم حمایت از مردم مظلوم فلسطین قرار داشت. وی بارها سیاستهای تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی را محکوم کرده و نسبت به بسط نفوذ این رژیم در منطقه هشدار داده بود. در داخل عراق نیز آیتالله حکیم از موضعی اصولی نسبت به رژیم صهیونیستی برخوردار بود و مانع از آن میشد که نیات و خواستههای اسراییل در عراق به اجرا درآید. حکومتی که حکیم خواستار شکلگیری آن بود، عراقی است که واقعا از مردم فلسطین حمایت کند نه عراق صدام حسین که برای خوش آمد امریکا و اسراییل علیه ایران به جنگ پرداخت و با حمله به کویت موجب ویرانی عراق و زمینهساز حضور نیروهای امریکایی در منطقه گردید. رژیم صهیونیستی آشکارا و به دور از هر پردهپوشی بارها اعلام کرده است که تحمل یک کشور مسلمان قدرتمند را در منطقه ندارد. این رژیم تنها خواستار تداوم حیات دولتهای ضعیف و سرسپرده که هیچگونه خطری برای بقای رژیم صهیونیستی ندارند، میباشد. برهمین اساس اسراییل و سازمانهای جاسوسی آن به ویژه شبکه تروریست موساد در سیاستهای جدید خود اقدام به حذف زودرس چهرههای مطرح و مبارز ضد صهیونیسم مینماید. تجربه به اسراییل نشان داده است که چهرههای بزرگ و نستوه مسلمان قادرند ملتها را به خروش درآورده و مشکلات عدیدهای در برابر اهداف و نیات پلید این رژیم ایجاد نمایند. آیا آیتالله حکیم که در بزرگی، شهامت و سیاستهای ضد صهیونیستی او شکی وجود ندارد و از سوی دیگر به عنوان بزرگترین چهره ملی و مذهبی آینده عراق از او نام برده میشد نمیتواند هدف استراتژیکی برای شبکه تروریستی اسراییل باشد. برخی رسانههای غربی تلاش دارند همسویی سیاستهای امریکا و اسراییل را دلیلی بر برائت این رژیم به حساب آورند. این گروه معتقدند از آنجا که ترور حکیم اتهامات بیشماری را متوجه امریکا مینماید، اسراییل به علت همراهی و هماهنگی با امریکا هرگز دست به این اقدام نمیزند. اما باید دانست از یکسو بهرهمند نبودن امریکا از ترور آیتالله حکیم محل ابهام و تردید است و از سوی دیگر سابقه رژیم صهیونیستی نشان داده اسراییل جهت حفظ و بقای خود و برای نابودی مخالفانش به هر اقدامی دست میزند. اسراییل به کرات در این جهت اقداماتی را مرتکب شده که نه تنها در هماهنگی با سیاستهای امریکا نبوده بلکه در مواردی صدمات و زیانهای مادی و تبلیغی بسیار بزرگی به ایالات متحده وارد ساخته است. دستگیری چندین جاسوس اسراییلی در امریکا میتواند موید این مطلب باشد که اسراییل خواهان کنترل جریان اطلاعات در امریکاست و بیش از اینکه اسراییل در صدد هماهنگی با سیاستهای امریکا باشد، ایالات متحده مجبور است با اقدامات و سیاستهای رژیم صهیونیستی خود را همساز گرداند. اتهام اسراییل در زمینه ترور آیتالله حکیم زمانی قوت بیشتری میگیرد که به ماهیت و پیچیدگیهای تکنیکی این حادثه دقت نماییم. اصولا عملیاتی چنین گسترده و با حجم ویرانگری وسیع از عهده گروههای کوچک و نوظهور در عراق خارج است و عملا از سرویسهای امنیتی و نظامی کشورهای با سابقه در این زمینه انتظار چنین عملیاتی میرود. باتوجه به گذشته تروریستی رژیم صهیونیستی و همچنین مخالفت صریح آیتالله حکیم با اسراییل و سیاستهای منطقهای این رژیم، احتمال دخالت اسراییل در این حادثه نزدیکترین فرضیه به واقعیت به نظر میرسد. حذف چهره محبوب و مردمی در عراق همچون آیتالله حکیم مسالهای نیست که به سادگی و به زودی جبرانپذیر باشد. شهادت حکیم علاوه بر ایجاد خلأ در فضای رهبری عراق، احتمالا تعارضاتی را بین گروههای مختلف عراقی در پی خواهد داشت. در چنین موقعیتی است که شکلگیری دولتی مستقل و اسلامی در عراق سالها به طول خواهد انجامید و زمینه حضور حامی و شریک بزرگ رژیم صهیونیستی در عراق یعنی دولت ایالات متحده تداوم خواهد یافت. آیا موارد فوق جزء سیاستهای اسراییل و مطلوب این رژیم نیست؟ وقتی این واقعیات را در کنار خبر حضور و تحرک عوامل موساد در عراق در آستانه ترور شهید آیتالله حکیم قرار دهیم فرضیه دخالت اسراییل در ترور شهید آیتالله حکیم قوت بیشتری مییابد. از سوی دیگر دوستی و نزدیکی آیتالله حکیم با دولت و ملت مسلمان ایران امری نبود که اسراییل تاب تحمل آنرا داشته باشد. نزدیک و همکاری دو ملت بزرگ ایران و عراق قطعا باحضور این شهید در فضای سیاسی --- اجتماعی عراق امری محتوم به نظر میرسد. مجرم یا بیکفایت هنگامیکه سرزمینی اشغال میگردد آرزوی همه ساکنان آن رهایی و آزادی از سلطه اشغالگران خواهد بود. هیچ انسان آزاده و غیوری نمیپذیرد وطن و مردم سرزمینش تحت سلطه و نفوذ خارجی قرار گیرند. نتیجه بدیهی این مساله را میتوان ایجاد حس مقاومت و مبارزه علیه متجاوز دانست. شهید محمدباقر حکیم نیز به فراخور قانون فوق هرگز در برابر اشغال عراق ساکت ننشست و در شرایطی که مبارزه مسلحانه تقریبا غیرممکن بود اقدام به فعالیتهای سیاسی و تبلیغی نمود. وی به عنوان یک رهبر بزرگ و پذیرفته شده در عراق بحرانزده امروز و با احساس مسوولیت خطیر نسبت به مردم و سرزمینش بارها از اشغالگران خواست که هرچه زودتر عراق را ترک کرده و مسوولیت اداره کشور را به عراقیها واگذار نمایند و این گفتاری نبود که امریکا مایل به شنیدن آن باشد چرا که اشغالگر همواره به دنبال ایجاد حالتی است که حضورش را تداوم بخشد. برای درک بهتر خواستهای کنونی امریکا در عراق بهتر است به اوضاع به وجود آمده پس از واقعه شهادت آیتالله حکیم رجوع نماییم. حذف یک چهره بزرگ و رهبر مبارزات مردم عراق که سیاستهای ضد اشغالگرانه نیز داشت، ایجاد اختلاف بین نیروهای عراقی و متعاقبا به وجود آمدن شکاف در صفوف آنها، حذف و تضعیف جریانهای اسلامی در عراق، القأ جو وحشت و ناامنی جهت توجیه حضور یک نیروی خارجی، و... همگی از مواردی است که ایالات متحده سخت در تعقیب آنهاست. آیتالله حکیم به دلیل اعمال مدیریتی استوار بر عقلانیت در عراق نه تنها موجب رفع اختلافها شد بلکه میرفت تا وحدتی فراگیر در عراق به وجود آورد. این در حالیست که امریکا از اتحاد بین گروههای قومی و مذهبی در عراق بسیار ناراحت و عوامل ایجاد همنوایی در بین مردم عراق را مخل تداوم حضور خود میداند. حکیم با مواضع دقیق و متوازن خود علاوه بر تعقیب خواستهای مردم ستمدیده شیعه عراق به عنوان یک شخصیت ملی در جست و جوی تحقق آمال مردم عراق از هر مذهب و نژاد بود. گذشته درخشان وی، رابطه نزدیک و مستحکم با همه نیروهای ملی و مذهبی، مناسبات بسیار گسترده با مراجع عظام از حکیم چهرههای بینظیر و مقبول ساخته بود. توانمندیهای مذکور وی را به یک سمبل ملی کمنظیر در تاریخ عراق تبدیل کرده که میتوانست در شکلگیری نظام آتی عراق نقشی موثر ایفا نماید. تنها دلیلی که میتوان برای حذف چنین فردی از صحنه سیاسی عراق یافت، ماهیت نظریات و اهداف این شهید بزرگ است. اگر تمام ویژگیها و امتیازات آیتالله حکیم در خدمت آرمان تجاوزگران و ایادی سرسپرده آنها قرار میگرفت هرگز شاهد بروز چنین فاجعهای نبودیم. محمدباقر حکیم در مدت اقامت نسبتا کوتاه خود در عراق، با در پیش گرفتن اقدامات سنجیده و دوراندیشانه به روشنی این واقعیت را نمایان کرد که از قابلیتها و پتانسیل فراوانی جهت نقشآفرینی در تکوین آینده عراق برخوردار است. پرهیز از هرگونه موضعگیری تنشزا در روابط با اشغالگران و در عین حال تاکید بر لزوم خروج هرچه سریعتر آنها از عراق، و دوری جستن از تحرکات قومگرایانه نگاه وحدتآفرین وی به مسایل عراق را یادآور بود. استقبال مردم مظلوم عراق از حضور و متعاقبا پذیرش گسترده عملکرد و سیاستهای شهید آیتالله حکیم نیز حاکی از عمق نفوذ معنوی وی در میان بخش گستردهای از ملت عراق بود. لازم به توضیح نیست، استمرار و تداوم این حرکت چیزی نبود که پیامدهایش برای نیروهای اشغالگر نامعلوم و از سوی دیگر پذیرفتنی باشد. حذف علمای دینی و روحانیت پیشرو، ایجاد جنگ داخلی و فرقهای، تجزیه و متلاشی کردن تمامیت ارضی عراق و ایجاد خلأ رهبری در نهضت مقاومت مردم عراق همگی از نتایج شهادت آیتالله حکیم است که رابطه مستقیمی با تقویت موضع نیروهای اشغالگر در عراق دارد. با حذف حکیم شیعیان از دیپلماسی پویا و فعال وی محروم شده و از سوی دیگر قدرت چانهزنی و رقابت آنها تا حدودی کاهش یافت. از تمام موارد فوق که بگذریم نباید یک اصل بزرگ را در این واقعه در نظر نگرفت. امنیت عراق طبق اکثر کنوانسیونهای جهانی مربوط به دوران جنگ و اشغال و همچنین براساس قطعنامه 1443 و کنوانسیون ژنو بر عهده ارتش ایالات متحده امریکاست. اگر با چشمپوشی از بسیاری از واقعیات، امریکا و همدستانش را در واقعه ترور آیتالله حکیم مبرا بدانیم، اینگونه حوادث نشان میدهد که امریکا فاقد توان اداره عراق و تامین امنیت در این کشور بوده و یا اصولا علاقهای به انجام مسوولیتهایش در عراق ندارد. نتیجه قطعی این وضعیت، تکرار حوادث مشابه و ترور شخصیتهای ملی و مذهبی در عراق خواهد بود. در طراحی و اجرای ترور آیتالله حکیم امریکاییها چه عامل اصلی باشند و چه نباشد مسوولیت وقوع این حادثه تاسفبار برعهده آنان خواهد بود. در خوشبینانهترین صورت اگر یکی از عوامل رژیم سابق، اعضأ پراکنده القاعده، گروههای رقیب عراقی و ... را عامل اصلی این ترور فرض کنیم باید بپذیریم این عملیات در فضای حضور نیروهای امریکایی در عراق که به قیمت پایمال کردن استقلال این کشور حاصل شده به وقوع پیوسته است. اما آیا به راستی باید بر واقعیتها چشم پوشید، آیا سیاست تفرقهبیانداز و حکومت کن به عنوان ترفند استعماری امریکا را باید نادیده گرفت. سابقه استعماری امریکا در جهان نشان داده است که این کشور حتی با پذیرفتن اتهامات بسیاری خواستار تحقق اهداف آمال خود میباشد. در عراق امروز نیز امریکاییها حتی با به جان خریدن اتهام بیکفایتی و عدم لیاقت در کنترل امور و حفظ امنیت به خواست و نیت خود دست یافتند. آینده نشان خواهد داد که تجاوزگران به قیمت حفظ حضور خود در عراق باز هم اقدام به ابهامسازی در فضای سیاسی عراق خواهند کرد. با این وجود هیچ دلیلی وجود ندارد تا هر ابهام و بغرنجسازی در مسایل عراق به نفع امریکا تمام شود. شهادت آیتالله حکیم نشان داد، هرچند خلأ حاصل از فقدان حکیم معادلات عراق را پیچیدهتر ساخت اما خون پاک وی و شهادت مبارکش باعث بیداری و خروش بیشتر مردم و خودآگاهی آنان خواهد گردید. نه امریکا، نه صدام، فقط اسلام آیتالله حکیم با حرکت متعادل و سنجیده خویش در ستیز با نیروهای حزب بعث مانع از این مساله شد که دشمنی و نبرد مردم عراق با صدام حسین در خدمت نیروهای اشغالگر درآید. اشغالگران به پشتوانه گذشته حکومت صدام حسین و جنایات گسترده این رژیم علیه شیعیان عراق میپنداشتند، مردم مظلوم عراق و به ویژه شیعیان به عنوان بازوی اجرای نیروهای امریکایی درخواهند آمد. اما شهید آیتالله حکیم به عنوان عنصر توازنبخش و رهبری با درایت مانع از این شد که خشم شیعیان از رژیم بعثی در اختیار مطامع و سیاستهای تجاوزگران قرارگیرد. سیاستهای مدبرانه این شهید تا آنجا پیش رفت که بسیاری از آگاهان مسایل سیاسی احتمال به قدرت رسیدن حکیم را حتی در یک رقابت دمکراتیک به شیوه غربی مطرح و آن را قریبالوقوع بدانند. این بار هم ایالات متحده نشان داد که یک حکومت فاسد و یا دست نشانده را بر یک دولت مستقل که حتی با شیوههای خودساخته غربی به قدرت رسیده باشد ترجیح خواهد داد. اشغالگران میدانستند که حضور پررنگ و برجسته آیتالله حکیم در آینده عراق امری محتوم و گریزناپذیر است و براساس تمام الگوهای سیاسی پذیرفته شده در شرق و غرب، وی در صحنه آینده سیاسی عراق باقی خواهد ماند. به نظر میرسد گزینه حذف فیزیکی در صورت عدم توان کنترل و یا میل به امتیاز دهی اصل ثابتی در سیاستهای ایالات متحده باشد. واقعه ترور شهید آیتالله حکیم را باید در کنار این واقعیت تحلیل کرد که غولهای رسانههای امریکا همواره گوش به زنگ و آماده به خدمت در جهت سیاستهای سران ایالات متحده هستند و یکی از کلیترین وظایف این مراکز، دشمنتراشی، اتهامسازی و ابهامآفرینی در مورد واقعیتهایی است که امریکا در آنان نقش اساسی داشته است. راهاندازی سلسله عملیات مخفی و پیچیده شامل فضاسازیهای روانی و ذهنی با بهرهگیری از شبکههای عظیم و گسترده خبری و تبلیغاتی همواره توام با اعمال تروریستی امریکا بوده است. در زمانیکه امریکا و اسراییل متهمان اصلی پرونده شهادت آیتالله حکیم محسوب میشوند، ارایه گمانهزنیهایی مبنی بر دخالت سازمانهایی نظیر القاعده؛ عناصر حزب بعث و یا گروههای رقیب عراقی میتواند در پردازش فضای ذهنی جدید در عراق شامل انحراف افکار عمومی از عامل اصلی از یکسو و القأ و توجیه حضور هرچه بیشتر و طولانیتر اشغالگران در عراق از سوی دیگر موثر واقع گردد. هرچند ترور آیتالله حکیم عراق را در معرض تندبادهای سهمگین و خطرناکی قرارداد اما باید دانست که این شهادت با تمام دردناکی و مظلومیت اثری جاوید در آینده عراق باقی گذارد. فقدان شهید آیتالله حکیم توام با پرسشهای جدیدی درخصوص توانایی امریکا در ایجاد ثبات در عراق، ناشکیبایی شیعیان را به اوج خود رسانیده است. اکنون مردم عراق میاندیشند، نیروهای متجاوز با این ترور چه اهدافی را تعقیب میکنند و از سوی دیگر آیا اصولا ایالات متحده قادر خواهد بود خدمات زیربنایی از جمله تامین امنیت عمومی را در عراق محقق سازد. کسانیکه نقشه شوم ترور حکیم را طراحی و اجرا کردند نمیدانند با حذف وی از صحنه سیاسی عراق هرگز به اهداف خود دست نخواهند یافت. به نظر میرسد تنها نتیجه ملموس این واقعه، ایجاد موجی از بیداری در تودههای مظلوم عراقی و وحدت شیعه و سنی در عراق باشد. ملت عراق با شهادت آیتالله حکیم و به برکت خون مقدس و پاک وی به درجه بالایی از خودآگاهی رسیده و بیشتر و بهتر از هر زمانی به ماهیت عملکرد امریکا و اسراییل در منطقه و کشورشان واقف گردیدهاند. سرزمین مقدس عراق به لطف مجاهدانی نظیر حکیم که حضور و عروج خود را وقف آن نموده بودند همواره سربلند و عزیز خواهد ماند و مردم عراق با یاد روح بلند این شهید و با تداوم راه پاک وی هرگز تحت سلطه و انقیاد اشغالگران در نخواهند آمد چرا که تاریخ نشان داده است هیچ قدرت متجاوزی در رویارویی با اراده یکپارچه و متحد مردم تاب مقاومت ندارد. با رفتن مردان بزرگ هرگز راه آنها فراموش نخواهد شد، زیرا حرکت آنها صرفا یک جوشش مقطعی و محدود نیست. مجاهدانی همچون حکیم با اقدامات خود، موجی ایجاد مینمایند که از درون آن دهها چهره و عنصر مبارز و معتقد ظهور مییابد. برهمیناساس امروز نیز در عراق عبدالعزیز حکیم پرچمدار حرکت برادر شهید خویش گشته و در مسیر آرمانهای بلند وی حرکت میکند. باحضور جانشینانی چون وی یاد و راه شهید آیتالله حکیم جاوید مانده و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نیز هرچه مستحکمتر در آینده عراق به ایفای نقش خواهد پرداخت. ضمن درخواست از تمام مراجع مسوول در سیاست خارجی خصوصا وزارت امور خارجه جهت همکاری بیشتر با ملت عراق و مراکز مردمی نظیر مجلس اعلا و رهبری جدید آن و آرزوی توفیق، برای عبدالعزیز حکیم سخن در این مقوله را با بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت شهادت آیتالله حکیم به پایان میرسانیم که نیکوتر از آن پیامی در این خصوص نیافتیم: «دشمنان عراق مستقل و مسلمان بدانند که با این شهادت مظلومانه، عزم و مقاومت ملت عراق در برابر نقشهها و هدفهای استکبار و صهیونیسم و ایمان و وفاداری آنها به خط اسلام و رهبری دینی ضعیف نمیگردد و به عکس خواسته آنان، پایدارتر خواهد گشت.» شهید آیتالله حکیم اخیرا در جایگاه امام جمعه نجف اشرف با ایراد خطبههای پربار توانسته بود مظلومیت مردم ستمدیده عراق و ابعاد حضور استبداد و استعمار را در این کشور برای جهانیان روشن گرداند.
با شروع موج اقدامات تروریستی در عراق حکیم از نیروهای امریکایی و غربی در عراق خواست لااقل به بخشی از وظیفه خود در قالب تامین امنیت اقدام نمایند.
آیا در حالیکه وابستگی حزب بعث و صدام حسین به سرویسهای جاسوسی غرب و ایالات متحده به شدت در اذهان مطرح میباشد، میتوان باور داشت که زائدههای امریکایی در عراق، اکنون هویتی مستقل یافته و اقدامات خودسرانه انجام میدهند؟
در حالیکه یکی از اتهام زنندگان به حزب بعث، دولت امریکا و سران کاخ سفید میباشند، باید دید دستگاه پیچیده تبلیغاتی امریکا در عملیات جدید روانی به چه دلیل مترسک خود ساخته را در معرض اتهام این اقدام جنایتکارانه قرار دادهاند!
حتی در صورتیکه بپذیریم سازمان القاعده مستقل از سیاستهای ایالات متحده وجود خارجی داشته باشد، در تعیین اهداف و نقش آن در عراق با مشکل مواجهه خواهیم بود.
ابعاد گسترده و تاسفبار این جنایت هولناک چیزی نیست که بتوان آنرا به گروههای مبارز و مسلمان عراق منتسب کرد.
از دشمنی آشکار رژیم صهیونیستی با ملتهای مسلمان و حرکتهای اصیل اسلامی که بگذریم، اسراییل تحت هیچ شرایطی قدرت گرفتن نیروهای اسلامی و خصوصا شهید آیتالله حکیم در عراق را نمیپذیرفت.
اسراییل خواهان کنترل جریان اطلاعات در امریکاست و بیش از اینکه اسراییل در صدد هماهنگی با سیاستهای امریکا باشد، ایالات متحده مجبور است با اقدامات و سیاستهای رژیم صهیونیستی خود را همساز گرداند.
وقتی خبر حضور و تحرک عوامل موساد در عراق در آستانه ترور شهید آیتالله حکیم را میشنویم فرضیه دخالت اسراییل در ترور این شهید قوت بیشتری مییابد.
اتهام اسراییل در زمینه ترور آیتالله حکیم زمانی قوت بیشتری میگیرد که به ماهیت و پیچیدگیهای تکنیکی این حادثه دقت نماییم. اصولا عملیاتی چنین گسترده و با حجم ویرانگری وسیع از عهده گروههای کوچک و نوظهور در عراق خارج است.
آیتالله حکیم به دلیل اعمال مدیریتی استوار بر عقلانیت در عراق نه تنها موجب رفع اختلافها شد بلکه میرفت تا وحدتی فراگیر در عراق به وجود آورد.
امنیت عراق طبق اکثر کنوانسیونهای جهانی مربوط به دوران جنگ و اشغال و همچنین براساس قطعنامه 1443 و کنوانسیون ژنو بر عهده ارتش ایالات متحده امریکاست.
در طراحی و اجرای ترور آیتالله حکیم امریکاییها چه عامل اصلی باشند و چه نباشد مسوولیت وقوع این حادثه تاسفبار برعهده آنان خواهد بود. در عراق امروز نیز امریکاییها حتی با به جان خریدن اتهام بیکفایتی و عدم لیاقت در کنترل امور و حفظ امنیت به خواست و نیت خود دست یافتند. آینده نشان خواهد داد که تجاوزگران به قیمت حفظ حضور خود در عراق باز هم اقدام به ابهامسازی در فضای سیاسی عراق خواهند کرد.
غولهای رسانههای امریکا همواره گوش به زنگ و آماده به خدمت در جهت سیاستهای سران ایالات متحده هستند و یکی از کلیترین وظایف این مراکز، دشمنتراشی، اتهامسازی و ابهامآفرینی در مورد واقعیتهایی است که امریکا در آنان نقش اساسی داشته است. |