کالبدشکافی یک شایعه در تاریخ مشروطیت
آرشیو
چکیده
متن
باز هم با قلم توانمند و شیوای استاد ابوالحسنی(منذر) سیر و سیاحتی در اعماق تاریخ مشروطیت ایران میکنیم تا در گوشهها و زوایای آن گنجها و رنجهای پنهانی را بیابیم که در زیر آوار تحریفها و شایعهها مخفی ماندهاند.
مرحوم شیخفضلالله نوری (اعلیالله مقامالشریف) از ممتازترین و اصلیترین شخصیتهای عصر مشروطه است. چه آنگاه که به همت او نهضت عدالتخانه بر پا شد و به اعتبار امثال او حوزه نجف به تایید و جانبداری مشروطه پرداخت و چه آنگاه که در کمال وقار و پایمردی به عنوان مهمترین مانع تحقق آمال مشروطه! قربانی گشت. همین بزرگی و پایمردی کافیست که در گزند تحاریف و شایعات و بدگوییها قرار گیرد و عظمت و رادمردیاش را غباری از عنادها و کینهها فراگیرد. بخصوص که قریب یک قرن تاریخنگاری بر علیه ایدههای او باشد و مخالفان او بر مسند حاکمیت ایران نشسته باشند.
برای شناخت بیشتر او و نهضت مشروطه به کالبدشکافی یکی از تحریفات و شایعاتی که پیرامون آن مرد بزرگ انجام داده بودند تا از صحنه مبارزه مطرود شود، یعنی معامله با بانک استقراضی روسیه، میپردازیم تا خود با تیغ عقل و درایت و تحلیل صحیح به حقیقتی از حقایق تاریخ مشروطه نایل شویم.
درآمد
سخن از یک شایعه تاریخی است که به منظور تخریب و ترور شخصیت شیخ فضل الله نوری، ساخته و پرداخته گردیده است. شایعه پردازان مدعیاند که شیخ فضل الله نوری با گرفتن رشوه از روسها، زمینی را به بانک استقراضی روسیه فروخته است...
شیخ، سالها در تهران محکمه قضا داشت و ناظران بیطرف، کارنامه قضایی او را به پاکی و درستی ستودهاند. اقبال چشمگیر مردم به محکمه شیخ در آن روزگار، دلیل محکمی بر پاکدستی و داد خواهی اوست. اگر شیخ، اهل رشوه و اینگونه امور بود، هرگز چنین موقعیتی را بدست نمیآورد. داوری و قضاوت هر قدر هم صحیح و منطقی باشد --- از آنجا که حکم قاضی به زیان یکی از دو طرف دعوا بوده و محکومیت شاکی یا متشاکی را دربردارد --- به نوعی خشم طرف محکوم را بر میانگیزد و بدینسان، هرقدر بر شمار محاکمات افزوده شود؛ آمار ناراضیان نیز فزونی میگیرد. افزون بر این، زورمندان جامعه که قاضی و محکمه را مانع خودکامگیها و تُرکتازیهای خویش میبینند؛ از پای نمینشینند و با ترفندهای بسیار به جوسازی و پخش شایعات میپردازند... حسادت رقیبان نیز که جای خود دارد. خدا نکند که چنین قاضیای، سیاستمداری متفکر و مبارزی بی پروا و خستگی ناپذیر هم باشد و در برابر کسانی که دین را سست و نابود میخواهند؛ بایستد، منبر رود و روزنامه منتشر کند و بدتر از آن! در برههای حساس همچون دوران مشروطه، پنجه در پنجه روس و انگلیس دراندازد و خواب خوش آنان را آشفته سازد که در این صورت، کمترین کیفرش، مرگ خونین خواهد بود.
...و شیخ، همه اینها را داشت.
اما شایعات، ممکن است، درست باشند؛ چه، انسان غیر معصوم، جایزالخطا ست و قاضیان صالح نیز از خطای در داوری مصون نیستند. از اینرو، حتی در مورد قضات پاکدامن هم، نباید به سادگی از کنار اتهامات گذشت. دست کم میتوان، با بررسی صحت و سقم شایعات، صدق نیت شایعه پردازان را محک زد و ابعاد جنگ روانی آنان را برملا نمود. مقاله حاضر به تحقیق این امر پرداخته و بررسی این مساله را از مروری بر کارنامه قضایی شیخ آغاز میکند.
1. عدالت، دقت و شفقتِ قضاییِ شیخ
شیخ، سالیان متمادی، محکمه پر رونقی در پایتخت داشت و در سطح وسیعی، به دعاوی و شکایات رسیدگی میکرد. از مردم عادی گرفته تا رجال سیاسی عصر --- همچون صنیعالدوله هدایت --- اسناد خود را برای تنفیذ و تسجیل به محضر وی میفرستادند.1 مخبرالسلطنه هدایت میگوید: «غالب مسایل شرعی به شیخ فضل الله مراجعه میشد.»2 دکتر تندرکیا از محضر شرع شیخ فضل الله، به عنوان «محضری پردرآمد» یاد میکند «که تمام عقود و معاملات عمده شهر در آن صورت» میگرفت.3 دفاتر ثبت منظم بود و همه چیز برای رجوع به هنگام لزوم، یادداشت میشد.4 مطلعین میگویند که در این مدت، شیخ هیچگاه در قضاوت خویش از طریق عدالت خارج نشد و هرگز «ناسخ و منسوخ»5 را به حیطه کارش راه نداد.
آقای حسنعلی برهان --- عضو اداره ثبت اسناد در زمان رضاخان --- مینویسد: «در سالهای 1307 تا 1311... در گرماگرم بازار به ثبت رساندن املاک... در هر دادگاه که چشم قاضی به سندی میافتاد که مُهر چهارگوشی به سجع «ذالک فضلالله یؤتیه من یشأ» (= مُهر حاج شیخ فضلالله) موضوع سند را تسجیل نموده بود؛ کار دادگاه به اعتبار گواهی و تسجیل شیخ فضلالله تمام میشد و در دادگستری آن ایام، خیلی روشن و آشکار معروف بود که شیخ فضلالله نوری و حاجی میرزا ابوطالب زنجانی --- صاحبان محاضر رسمی شرعی و تسجیلات و گواهیها --- دفاتر منظمی دارند و هرگز ناسخ و منسوخ در آنچه نوشته و گواهی و تسجیل نمودهاند؛ ندارند. مُهر این دو بزرگوار، اثر فوقالعاده عظیم و احترامی کلان در نزد قضات داشت.»6 در این زمینه، سخن دکتر تندر کیا --- نواده شیخ --- نیز شنیدنی است: «به یاد میآورم که چند بار از طرف محکمههای عدلیه برای بازدید دفترهای ثبت حاج شیخ فضل الله به پدرم مراجعه شد. حاج شیخ، دفترهای ثبت مرتب و منظمی داشت، به حدی مرتب که فقط کافی بود، تاریخ سندی معلوم باشد تا در عرض چند دقیقه خلاصه آن معامله در آنها پیدا شود... مقصود این است که بارها اتفاق افتاده سندی به خط و مُهر حاج شیخ جعل کردهاند و کار به محاکمه رسمی کشیده، وقتی از طرف محکمه به دفترهای ثبت حاج شیخ مراجعه میشد؛ اثری از آن سند مجعول در دفتر دیده نمیشد... .»7
اعمال نفوذ در قوه قضاییه، ممنوع!
این سخنان را نوشته شیخ شهید در شوال 1326 ق براساس تصدیق و تنفیذ تولیت آقا سید علی مرعشی بر قریه شنستق، موقوفه حضرت شاهزاده حسین(ع) قزوین و رد تصرفات نامشروع برخی از رجال متنفذ وقت، تایید میکند. در این نوشتار، ایشان با اشاره به حکم قاطع فقهای پیشین --- همچون مجتهد خویینی --- بر صحت ادعای آقا سید علی و عدم رعایت آن حکم از سوی بعضی دولتمردان عالیرتبه، به شدت از تعلل مسوولان قضایی در اجرای حکم، به دلیل اعمال نفوذ برخی افراد، انتقاد کرده است. اهمیت کلام و اعتراض شیخ، زمانی به خوبی روشن میشود که مندرجات پرونده مزبور و سابقه چندین ساله نزاع دو طرف دعوا بر سر آن، به طور دقیق ملاحظه گردد.8 با هم نوشته شیخ را میخوانیم:
بسمالله الرحمن الرحیم. این زحمات و گرفتاریها، تماما تولید از تهاون در اجرای حدود الهیه، و تسامح در تنفیذ احکام شرعیه میشود. بعد از آنکه، متخاصمان معاً در محکمه مجتهد جامعالشرایط، ترافع حضوری کردند و حکم قاطع به صدور رسید، دیگر چه جای آن است که اولوالشَّوکة (= اولیای امور و حکام دولت) تعلل بکنند و به ملاحظه وسایط و شفعا یا جهت دیگر، در احقاق حق و اغاثه مستغیث و رفع ید عادیه (= دست متجاوز) و قطع دابر ظالمین کوتاهی بفرمایند؟!
دشمنان دین و دولت به همین دستاویز است که مردم را جری و جسور میسازند و دهنها را باز و زبانها را دراز میکنند... . حکم ترافع حضوری شما را از مرحوم خُلدمقام حاجی ملا آقا مجتهد خویینی(ره) که سابقا هم دیده و امضا کرده بودم؛ مجددا مطالعه نمودم. حکمی است، تمام و مُطاع و تخلف از مفاد آن و ارجاع به مرافعه مجدد، حرام و نوشتجات دیگران که بعد از صدور حکم مزبور است، باطل.
بر اولیای دولت علیه و متصدیان امور عدلیه، لازم، بل واجب است که حکم مسطور را بدون هیچ گونه تعلل و تسویف در موقع اجرا گذارده و حکمالله را بیش از این در عهده تاخیر و تعویق نگذارند... 9
عدالت، زمانی اجرا میشود که دانه درشتها را بگیرند!
تلگراف شیخ به عضدالسلطان و امیرافخم علیه تصرفات غاصبانه ظفرالسلطان، توصیه او درخصوص شکایت میرزا عبدالغنی خان از بانوی عظما10 به شاه، سفارش وی به رییس دیوانخانه درباره احضار ناصر السلطان به دادگاه جهت رسیدگی به شکایت بانو خرم الدوله از او، تاکیدش در رفع ظلم محتشم نظام به طایفه عبدالملکی و نیز سفارش او به رفع ظلم از صدرالفقها، نمونههای دیگری از دادخواهی شیخ به نفع مظلومان است که خوشبختانه اسناد آن موجود میباشد.11
بررسی کارنامه قضایی شیخ، روشن میکند که وی درخصوص تجاوز به حقوق مردم به شدت حساس بود --- و در حد توان --- واکنشی تند و کوبنده از خود نشان میداد. ملک المورخین --- از نویسندگان عهد مظفری--- در یادداشتهای خود مینویسد: «آقا شیخ فضل الله، اعتمادالشریعه وکیل مازندرانی را که بسی خانهها را به غصبیت برده؛ چوب میزند.»12
نادعلی، مُهرها را بشکن!
یکی از مهمترین دلایل صداقت شیخ و اهتمامش به حفظ حقوق مردم نمایشی است که با شکستن مُهر خویش در وانفسای پای دار، به اجرا گذاشت. یکی از شاهدان عینی میگوید: «در لحظاتی که تفنگچیان مسلح، شیخ را به پای دار میبردند و انبوه مخالفین، کف میزدند و میرقصیدند، ناگهان شیخ نوکرش را صدا زد و از او خواست که مُهرهای وی را، همانجا در برابر جمعیت، شکسته و خُرد کند تا مبادا آن مُهرها، که نزد مردم، اعتباری کلان داشت؛ پس از مرگ وی به دست عناصر شیاد و سوء استفاده چی بیفتد و با آن، علیه دیگران سندسازی کنند.»13 البته شکستن مُهر، چیز تازه ای نبود، از دیر زمان عالمان، در پایان عمر، مُهر و خاتم خویش را میشکستند و جمعی را نیز گواه براین کار میگرفتند تا از سوء استفاده های بعدی جلوگیری شود؛ شیخ نیز چنین کرد. اما نکته اینجا است که این عمل، در هنگامه ای از شیخ سرزده که خوف و مهابت سنگین آن، مجال اندیشیدن به هیچ چیزی را نمیداده است و در چنین حول و ولایی، «حفظ حقوق مردم از دستبرد شیادان»، بایستی بزرگترین دغدغه و دل مشغولی شیخ در طول حیاتش باشد که حتی غوطه خوردن در چنان گرداب مهیبی، نتوانسته ذهن وی را از توجه به آن بازدارد.
2. فروش قبرستان به بانک استقراضی، ربطی به شیخ نداشت!
در منطقه بازار تهران، سمت غرب امامزاده سید ولی، زمینی گود و مخروبه14 قرار داشت که به صورت قطعه ای متروک و بیصاحب در آمده بود که طوافها و ذغال فروشها از آن به عنوان انبار استفاده میکردند15 و گفته میشد که در زمانهای دور، مدرسه و قبرستان بوده و موقوفاتی داشته است. به گفته یک شاهد عینی که بارها از آنجا عبور کرده؛ زمین مزبور به مرور زمان «بر اثر عدم توجه اولیای امور به وضع کثیفی افتاده بود، به این معنی که تمام فضولات بازار و خانه های اطراف از هر نوع، سگ مرده و امثال آن... کثافات را در زمین قبرستان میریختند... .»16 به گونه ای که «آن محل جز مرکز کثافت و زباله دانی که موجب امراض گوناگون برای ساکنین اطراف... میشد... چیز دیگری نبود.»17 خرابی زمین سبب شده بود که در این اواخر، به قطعههای گوناگون تقسیم شده و بین مردم خرید و فروش گردد و علما هم با عنوان «تبدیل به احسن»، برای آن زمین، قباله ملکیت صادر کنند.18 در سال 1322 و 1323 ق، رییس بانک استقراضی روسیه در ایران بهوسیله مستشارالتجار--- وکیل خود--- باقی مانده زمین مزبور را همراه بعضی از خانه های فروخته شده به مردم، خریداری کرد تا آن را به یکی از شعب بانک در بازار تهران تبدیل نماید.
در آن تاریخ، بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس که اداره آن در اختیار انگلیسیها بود، حق انحصاری چاپ و نشر اسکناس را در ایران برعهده داشت و بانک استقراضی روسیه، رقیب جدی آن شمرده میشد.19 طبیعی است که احداث شعبه ای از بانک استقراضی در منطقه بازار تهران، به سود انگلیسیها نباشد و آنها مانع تاسیس شعبه بانک در این منطقه مهم شوند. بدین منظور هم شکایتنامه ای به نام میرزا فصیح الدین --- مستخدم سفارت انگلیس و تبعه آن کشور --- خطاب به کنسول انگلیس تنظیم شد و توسط کاردار سفارت انگلیس به وزارت خارجه ایران تحویل گردید؛ در نامه ادعا شده بود که ساختمان بانک در خرابه مزبور، موجب بسته شدن راه آب خانه میرزا فصیح و همسایگان وی گردیده است و «اهل محل میخواهند که به وزارت جلیله امور خارجه به همراهی حضرات علما، اظهار تظلم نمایند» و بانک باید بابت غرامت آبی که میرزا فصیح میخرد؛ روزانه دو قران به وی بپردازد.20
روسها پس از خرید زمین، دست به کار شده و شروع به ساخت بنا کردند. اما این کار برای آنها، خالی از دردسر نبود و برخی افراد براساس اغراض سیاسی21، با نمایشها و تمهیداتی خاص، مردم را شورانده و در 27 رمضان 1323 ق عمارت بانک را تخریب کردند، که داستان آن در تاریخ مشروطه آمده است.22
نکته قابل تامل آن است که برخی از مورخان، این ماجرا را با آب و تاب نقل کرده و پای شیخ فضل الله نوری را به عنوان عامل و مسبب فروش این زمین به وکیل بانک استقراضی به میان کشیدهاند و پس از آن هم، به تدریج این اتهام به عنوان یک واقعیت مسلم در تاریخ جا باز کرده و مورخین بعدی بی آنکه در اصل مساله تحقیقی به عمل آورند؛ آن را از روی دست هم رونویسی کرده و شاید خود نیز چیزی بر آن افزودهاند!
تناقض مورخان در گزارش ماجرا
تناقضهای آشکاری که در شرح ماجرا بین مورخان وجود دارد؛ نشان میدهد که آنان تصویر روشن و شفافی از ماجرا نداشته اند و این امر، طبعا پژوهنده «نقاد» تاریخ را در قبول مدعای آنها به شدت محتاط میسازد. به عنوان مثال، یحیی دولت آبادی، فروش زمین به دلال بانک را کار مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی دانسته و شیخ فضلالله را تنها صحه گذارنده بر سند پس از فوت میرزا میشمارد.23 اما ملکالمورخین سپهر مدعی است که آشتیانی، مخالف این عمل بود و زیربار درخواست روسها نرفت و معامله به دست شیخ انجام گرفت!24
مورد معامله به نوشته دولت آبادی «قبرستان» بود، به نوشته ملک المورخین «مدرسه»25، به نوشته اعظام الوزاره «زمین کهنه و متروک قبلا مدرسه و قبرستان»26 و به نوشته ناظم الاسلام «مدرسه و قبرستان» و نیز «مسجد»!27 در مورد مبلغ مورد معامله نیز اختلاف شدیدی وجود دارد؛ ملکالمورخین مبلغ خرید زمین را 2000 تومان قید کرده؛ اما دولت آبادی و به تبع او مهدی داودی همین مبلغ را 700 تومان و ناظم الاسلام کرمانی و به دنبال وی، کسروی 750 تومان دانستهاند!28 این تناقض در مورد اجساد پیدا شده هم وجود دارد؛ دولت آبادی از «قبرستان کهنه» و «جنازه هایی که هنوز متلاشی نشده»29 و اعظام الوزاره از «پیداشدن جسد متلاشی نشده» خبر میدهد30 اما کسروی «از استخوانهای زن مرده» صحبت میکند،31 همچنین اعظام الوزاره و کسروی از پیداشدن یک جنازه خبر میدهند32، ولی دولت آبادی از «جنازه ها» سخن میگوید!33 مهدی داودی نیز گفتار مورخین یادشده را در قالب رمانی به اسم تاریخ، اینچنین آورده است: «از قبرستان کهنه و متروک، استخوان اموات و گاهی اجساد متلاشی شده بیرون میآید»!34 جالب است، بدانیم که ملکزاده، تخریب بانک را در اثر حمله «هزارها نفر در نیمه شب» میداند،35 در حالیکه مآخذ دست اولتر، به صراحت خلاف این معنا را گزارش میکنند.36
ماهیت و اهداف گزارشگران ماجرا
این مورخین، بیشتر از مخالفین سرسخت شیخ بوده و چه بسا، نگارش تاریخ را فرصتی برای تصفیه حساب شخصی و خطی خویش با شیخ انگاشتهاند. بیشک، توجه به این نکته، دیوار بی اعتمادی را بین خواننده و آنها ضخیمتر ساخته و پژوهشگران را وا میدارد که برای درک «واقعیت» ماجرا، به جستوجوی اسناد و مدارک دست اول تاریخی برخیزند. نمونه وار، به مواضع فکری و سیاسی برخی از مورخین یادشده؛ اشاره میکنیم:
الف) ناظم الاسلام کرمانی از مخالفان و دشمنان سرسخت فکری و سیاسی شیخ فضل الله نوری است و در تاریخ خود از هیچ کوششی برای لکه دار کردن و مشوه ساختن چهره وی کوتاهی نکرده است. او در روزنامهاش کوکب دری، مقالات تند و گزندهای علیه اعتقادات رایج تشیع درج میکرد؛ به گونه ای که وقتی نسخهای از آن به دست آیت الله طباطبایی --- پیشوای معروف مشروطه --- داده شد، وی از توهینات صورت گرفته به ساحت ائمه اطهار(ع) سخت متاثر گردید و به گریه افتاد.37 شیخ نوری، به همین دلیل، ناظمالاسلام را تکفیر کرد و او نیز از این امر بسیار ناراحت بود.38
ناظمالاسلام، اختلاف فکری شدیدی با شیخ داشت. به عنوان مثال، میرزا ملکم خان --- بنیانگذار فراموشخانه فراماسونری و دلال قراردادهای استعماری رویتر و لاتاری --- را میستود و از وی به عنوان «بانی کعبه دانش و بینش» یاد میکرد!39 اما شیخ فضل الله، از ملکم نفرت داشت و حمایت او از مشروطه وارداتی را مایه ننگ و نادرستی آن میشمرد.40
ب) میرزا یحیی دولت آبادی نیز، در آنچه گفتیم؛ تفاوتی با ناظمالاسلام ندارد. میرزا هادی دولت آبادی --- پدرش --- جانشین میرزا یحیی صبح ازل41 بوده که از سوی علمای اصفهان تکفیر و مجبور به ترک آن شهر شده بود42 و بر این اساس خود او نیز متهم به بابیت بود.43 میرزا یحیی به شدت با روحانیت شیعه سر ناسازگاری داشته و در خاطرات خود چهره های برجسته این گروه (از علامه مجلسی گرفته تا شهید مدرس)44 را به عناوین مختلف و بیشتر عنوان «روحانی نما»! تحقیر کرده است. لحنش درباره شهید سید حسن مدرس چنین بود: «مدرس در مجلس شورای ملی و در دربار و در خارج نزد یک عده از مردم مورد ملاحظه است و تنها جایی که حنای وی در آنجا هیچ رنگ ندارد؛ نزد آزادیخواهان حقیقی و تجدد پروران واقعی است که میدانند؛ در دنیای امروز، کارها با سیاست روحانی، حُسن جریان نخواهد داشت و سیاست و روحانیت از یکدیگر باید به کلی جدا بوده باشند».45
در خاطراتش، هیچ فرصتی را برای تقبیح روحانیت46 و نیز شعائر حسینی (ع)47 از دست نمیدهد و آشکارا، معتقد به جدایی سیاست از روحانیت است: «...سالهاست، میدانند؛ بر ضد مداخله هیات روحانی در امور سیاسی هستم و تفکیک این دو قوه را از یکدیگر، یکی از سعادتهای ملت میشمارم».48 شهید مدرس را بدین دلیل میخواست؛ ناظر بر سیاست باشد؛ «خودخواه» میشمارد49 که البته این امر، با توجه به مخالفت مرحوم مدرس با اعتبار نامه او در مجلس پنجم، چندان هم دور از انتظار نیست.50 خوشحال است که در اثر کودتای رضا خانی، نفوذ روحانیت به صفر میرسد51 و آرزو میکند که فاتحه روحانیت خوانده شده و اسلام با مقتضیات عصر حاضر، تطبیق داده شود.52 طرفدار آزادی بانوان، رفع حجاب و تغییر خط است53 و شعری در مدح کشف حجاب رضا خانی دارد.54
با آن سابقه خانوادگی و این عقاید مشعشع! تیرگی مناسبات او با شیخ فضل الله قابل حدس و پیش بینی است. خود میگوید: «حاج شیخ فضل الله ... در مدت اقامت طهران، همه وقت با خانواده ما کدورت داشته»55 و «سالها در مجالس خصوصی نسبت به خانواده ما بدگو بوده است».56 وی نسبت به شیخ، دیدگاهی به شدت منفی داشته و در کتابش بارها به بدگویی از وی پرداخته است.57
ج) سناتور مهدی ملکزاده فرزند ملک المتکلمین است که از پیشوایان تندرو مشروطه و دشمنان سرسخت شیخ فضل الله نوری به شمار میرفت58 و این دشمنی را به صورت میراثی ماندگار نزد فرزند خود باقی گذارده بود.
ملکزاده که در مدرسه لائیک بیروت تحصیل کرده بود؛59 روحانیت شیعه را سرچشمه بدبختیهای ایران و دورافتادن ایرانیان از قافله تمدن میدانست60 و حوادث فجیعی چون انقراض صفویه را به پای آنان مینوشت.61 او عضو حزب دمکرات62 بود که در مشروطه دوم توسط عناصر افراطی و دینستیزی چون تقی زاده (تقی زاده نیمه اول عمر) اداره میشد و «تفکیک کامل سیاست از روحانیت»، یکی از اصول مرامنامه آن بود.63 ثناگویی عجیب ملکزاده از تقی زاده64 گواه روشنی بر همدلی او با مواضع ضد اسلامی تقی زاده در صدر مشروطه است. ملک المتکلمین --- پدرش --- متهم به «بابیت» شده و به این دلیل از اصفهان تبعید شده بود.65 خود او نیز در تاریخ خویش به طور تلویحی از آن فرقه تعریف میکند66 و شاید دشمنی شدید و سوال انگیزش با مرد سیاسی و خوشنام تاریخ ایران مرحوم میرزا تقی خان امیر کبیر67 نیز از همین آبشخور مایه میگیرد. ثناگویی تملقگونه ملکزاده از دیکتاتوری رضا خانی68 و دشمنی جاه طلبانه اش در مجلس سنا با پیشوای سیاسی نهضت ملی69، به نحوی آشکار، او را فاقد تقوای سیاسی نشان میدهد. او در نگارش تاریخ نیز جانب امانت را نگاه نداشته است.70
ملکزاده با شیخ فضل الله نوری به شدت مخالف است و او را عنصری رشوه گیر71 و روس فیل!72 معرفی کرده و مشروطه مشروعه را --- که شیخ با تمام توان، پرچم آن را بر دوش میکشید--- بزرگترین عکس العمل دستگاه استبداد در برابر مشروطه میشمارد.73
د) احمد کسروی با اسلام و علمای دین بهویژه شیخ فضل الله نوری عناد شدید دارد و این امر، بر هر کس که مروری کوتاه بر آثار تاریخی و غیر تاریخی وی داشته باشد؛ روشن است. گذشته از این، کسروی خود شاهد ماجرای بانک در تهران نبوده و ماخذ نقل وی بیشتر همان نوشته ناظم الاسلام است.
با احساسات خصمانه ناظم الاسلام، دولت آبادی، ملکزاده و کسروی نسبت به روحانیت شیعه و بهویژه شیخ فضل الله، آشنا شدیم، پژوهندگان میتوانند؛ توضیح بیشتر در این زمینه را در کتاب شیخ فضل الله نوری، و مکتب تاریخنگاری مشروطه بجویند. بدیهی است، نخستین شرط هر داوری منصفانه، بیطرفی قاضی است و متاسفانه، این افراد، فاقد این شرط اساسی هستند. در موضوعی چون ماجرای بانک استقراضی که به حیثیت قضایی شیخ فضل الله مربوط شده و عرصه خوبی برای تصفیه حسابهای سیاسی با اوست، هیچ تضمینی وجود ندارد که این افراد با آن دشمنی آشکار با شیخ و روحانیت در پرداخت ماجرا، به طور کامل از وسوسه های نفسانی برکنار بمانند.
نقل یکسویه ماجرا
ناظم الاسلام و به تبع وی کسروی و ملکزاده در گزارش واقعه، هیچ اشارهای به اقوال رایج دیگر در میان مردم راجع به این رویداد ندارند و طوری از ماجرا سخن گفته اند که خواننده بی اطلاع، میاندیشد؛ نسبت فروش بانک به شیخ شهید، مسلم بوده و کسی در این امر شک نداشته است! حال آنکه با مروری بر جراید و نوشتههای آن روزها، در مییابیم که قضیه چنین نبوده و قول دیگری نیز درباره چگونگی واقعه بر سر زبانها بوده است. به عنوان نمونه، روزنامه حبل المتین (چاپ کلکته) در همان دوران با نقل شایعه مبنی بر اینکه زمین مزبور را «سال گذشته بانک روسی... گویا در محضر جناب مستطاب آقا حاج شیخ فضل الله مجهول المالک قلمداده به مبلغی ابتیاع نمود»، قول دیگری را درباره چگونگی واقعه مطرح میکند: «برخی میگویند؛ مدتهاست، این معامله واقع شده و عده ای از علمای دارالخلافه حکم بر صحت معامله مزبور کرده اند. ابتدا، در زمان مرحوم مبرور آقا سید محمدصادق (نورالله مضجعه) والد ماجد آقای آقا میرزا سید محمد مجتهد طباطبایی. یعنی از آن مرحوم خریده و ثمنش را رد کرده؛ نوشته شرعیه گرفته اند. باز، مجدد از مرحوم حاجی میرزا حسن آشتیانی (طاب ثراه) ابتیاع نموده، ثالثا از مرحوم آقا سید علیاکبر مجتهد تفرشی و بالاخره از آقای آقا سید عبدالله بر صحت معامله مزبوره احکام صادر نموده اند. حال، حقیقت امر را در نظر علمای اعلام، نوعی دیگر جلوه دادند یا آنکه علما، طریق شرعی از برای صحت این خرید و فروش یافته اند؟ درست از حاق مطلب مسبوق نیستم...».74
روزنامه یادشده همچنین از تحریک مردم و تخریب بانک، دو نوع تحلیل متفاوت ارایه کرده و از قضاوت قطعی و صریح خودداری نموده است: «برخی صدور این حرکت را ناشی از عروق غیرتمندی و تعصب مذهبی میگفتند و نیات محرکین را تقویت شرع شریف میدانستند و بسی تحسین و تمجید میکردند و گروهی دیگر، عکس او را عقیده داشته و دارند که مقصود شهرت و انداختن بلوا بوده است...».
به نظر میرسد که نویسنده مقاله، خود معتقد به تحلیل اخیر بوده، اما از آنجا که روزنامه در حوزه حاکمیت انگلیسیها (کلکته) منتشر میشده، برای آنکه به اصطلاح «به زلف یار برنخورد»! یکی به میخ و یکی به نعل زده و حقیقت را از زبان دیگران مطرح کرده است!75
حبل المتین از روزنامه های پرتیراژ و تاثیر گذاری بود که اتفاقا در عصر مشروطه راه مخالفت با شیخ را در پیش گرفت و بلندگوی دشمنان وی شد. نشر مقاله فوق در چنین روزنامه ای، نشان میدهد که در قضیه معامله زمین چال، دست کم این نظر نیز همان وقت بین مردم مطرح بوده که معامله مزبور مدتها قبل از آن تاریخ انجام گرفته و علمایی چون میرزا حسن آشتیانی آن را امضا کردهاند (چنانکه یحیی دولت آبادی هم به این نکته تصریح دارد). لذا اکتفای ناظم الاسلام (مورخ معاصر واقعه) به نقل «یکجانبه» این شایعه و «سانسور» نظریات دیگر در مورد همین قضیه، و سپس نیز تکثیر همان یک نظریه توسط امثال کسروی، کاملا نشان میدهد که هدف شایعه پردازان، نه گزارشی «بیطرفانه» از واقعیت، بلکه ایجاد یک «جنگ روانی» علیه شیخ و «استفاده ابزاری» از تاریخ برای ملکوک ساختن چهره حریف بوده است!
ناظم الاسلام هنگام واقعه در تهران میزیسته و از اقوال گوناگون در باره آن اطلاع داشته، اما آن اقوال را با «اغراض سیاسی» خود، مغایر دیده و به کتمان آن پرداخته است. خطای کسروی نیز (با آنکه هنگام واقعه در تهران حضور نداشته و در واقع، «مصرف کننده» مندرجات تاریخ بیداری است) مع الوصف کمتر از خطای ناظم الاسلام نیست. چه، او به مطالب حبل المتین دسترسی داشته و مندرجات آن درباره ماجرای مسجد شاه و پرخاش امام جمعه به سید جمال واعظ در همان ایام را (که مغایر با گزارشها و تحلیلهای رایج مشروطه خواهان از ماجراست) نقل کرده است76، اما در قضیه مدرسه چال هیچ اشاره ای به اقوال مغایر ندارد! و پیداست که در پی لکه دار ساختن چهره شیخ بوده است.
خوشبختانه آقا شیخ محمد حسین یزدی --- وکیل مجالس صدر مشروطه و حاکم شرع مشهور عدلیه تهران در زمان داور--- به اسناد معامله مزبور دسترسی داشته و در نامهای به یکی از علمای نجف گزارشی از مفاد آن را آورده است که بهویژه با توجه به اینکه مرحوم یزدی در زمان شیخ، از مخالفان سیاسی وی محسوب میشده؛ در گزارش مزبور، گمان هیچ نوع جانبداری از شیخ نمیرود و میتوان به صحت گزارش وی اطمینان داشت. یزدی در این نامه بر تمام این شایعات، خط بطلان کشیده و به صراحت خاطرنشان میسازد که نسبت مزبور به حاج شیخ فضلالله «کذب و خطا» بوده و در فروش زمین مدرسه چال به وکیل بانک استقراضی «ابدا پای جناب حاج شیخ فضلالله در کار نبوده» است:
«در خصوص زمین چال که نسبت معامله آن را به جناب حاجی شیخ فضلالله داده بودند؛ استفسار و استعلام فرموده بودید. بلی، نسبت کلیه معاملاتی که در خصوص این زمین واقع شده به جناب شیخ دادند؛ ولی بعد از آنکه اسناد و بُنجاق آن زمین درآمد و تحقیقات در خصوص آن زمین دعاگو نمود، چنین معلوم شد که زمینی بوده بایر و در ید تصرف حاجی محمد کاظم --- تاجر توتون فروش از طایفه قاضی --- [وی ] از روی اسناد و نوشتجات معتبری که دال بر مالکیت خود داشته؛ محض اعتبار، اسناد مذکوره را به امضای مرحوم مبرور حاجی میرزا محمدحسن آشتیانی (طاب ثراه) میرساند و مرحوم مبرور حکمی جداگانه بر ملکیت حاج مزبور آن زمین را، مرقوم میدارند. بعد از فوت مرحوم میرزا (طاب ثراه) چون زمین معروفیت به اسم مدرسه چال داشت، محض احتیاط، حاج مزبور توسط جناب حاجی شیخ مرتضی [آشتیانی] معاملهای بر سبیل احتیاط نزد شیخ مینماید؛ به این معنی که میخرد حاج مزبور، احتیاطا آن زمین را از جناب شیخ به مبلغ هفتصد تومان، که جناب شیخ وجه آن را دکان یا چیز دیگری خریده؛ وقف نمایند. جناب شیخ هم دکانی خریده، وقف مینمایند؛ من باب احتمال الوقفیه که چنانچه در واقع و نفسالامر وقف بوده، تبدیل به احسن شده باشد. بعد از آن، حاج مزبور نصف مُشاع از آن را میفروشد به حاج محمدباقر بلورفروش و نصف دیگر را به وکیل حاج مستشارالتجار که حاجی محمدکاظم عراقی باشد. حاجی محمدکاظم عراقی --- وکیل حاج مستشارالتجار --- نصف دیگر را هم خریده از حاج محمدباقر بلورفروش، و تمام آن زمین بعد از این معاملات ملک حاج مستشارالتجار میشود که او به بانک میفروشد.
در این معاملات متوالی و متتابع، ابدا پای جناب حاج شیخ فضل[الله ] در کار نبوده. معاملات نزد مرحوم آقا سید علیاکبر (تفرشی) (طاب ثراه) شده، اقرار بر وقوع و اعتراف برآن [را] جمعی از علمای اعلام از قبیل جناب آقا سید عبدالله [بهبهانی]، جناب حاجی شیخ مرتضی، جناب صدرالعلما و جناب آقای آقا شیخ محمدرضا قمی و غیرهم نوشتهاند و خود مرحوم آقا سید علیاکبر (طاب ثراه) وقوع معاملات را تسجیل کردهاند.
«فقط آنچه جناب شیخ [فضلالله ] تصدی نمودهاند؛ همان معامله احتیاطیهای است که تبدیل به احسن نمودهاند و آن، قبل از این معاملات بوده. باری، نسبتی دادند از روی کذب به جناب شیخ، ولی خطا بود و پای غیر در میان ...»77
افزون براین، مقاله ای دو صفحه ای (به خط مظفرالدینشاه؟) در آلبوم آقا ضیأالدین نوری --- فرزند شیخ اغتشاشات صدر مشروطه --- 78 وجود دارد که ماجرای تخریب عمارت بانک استقراضی را شرح میدهد. مقاله مزبور، با اشاره به شکست روسیه از ژاپن در آن روزها، از تلاش و تمهید انگلیسیها برای عقب زدن روسها در ایران پرده بر میدارد. جدا از صحت و سقم تحلیلی که این مقاله راجع به اوضاع سیاسی وقت ارایه میکند؛ باید گفت که اشارات آن به ماجرای بانک گواه گزارش شیخ حسین یزدی است:
«...این است که در این ابتلای فوق العاده روسها، انگلیسیها به هیجان آمده؛ وقت (را) غنیمت شمرده؛ بعضی را در طهران و برخیها (کذا) را در سایر بلدان تطمیع و تحریک کرده و مساعدت مالی مینمایند که به وسیله (ای) اجرای مقاصد مقبوله خود را بنمایند...
آقا سید صادق طباطبایی --- پدر سید محمد طباطبایی پیشوای معروف مشروطه --- آقا سید علیاکبر (تفرشی)، آقا میرزا حسن (آشتیانی) و لاحقین انتقال داده و قباله نوشته و مُهر نموده بودند؛ به ایادی مختلفه نقل و انتقال (داده) شده بود و مرتکبین انهدام، تمام مهر کرده بودند، خودشان در 27 ماه مبارک آمدند و ایستادند و خراب کردند، که چرا بانک روسی، این محل را میخواهد عمارت کند، و حال آنکه خودشان مهر کرده بودند و قبالجات کلا حاضر است، برای آنکه از دولت یا روسها صدایی بلند شود (و آن را) اسباب و وسیله و بهانه فسادی نمایند. دولت پختگی کرد و اقدامی به ماضی (؟) نکرد. حضرات ساکت شده، دیگر وسیله (ای) تا آنکه چند نفر دلالهای قند روسی طهران را کنترات (در اصل: قنطرات) کردند با بانک روس که احدی نخرد و به هر قیمت که خودشان بخواهند؛ بفروشند...
پینوشتها:
--1- برای نمونهای از تنفیذ و امضای شیخ فضل الله پای اسناد ر.ک، مجله گنجینه اسناد، سال 3، ش 1، بهار 72، ص 57 به بعد؛ گنجعلیخان، باستانی پاریزی، ص 343؛ تاریخ بیگدلی؛ مدارک و اسناد، دکتر غلامحسین بیگدلی، ص 878 و 954.
--2- طلوع مشروطیت، مخبرالسلطنه هدایت، ص 24.
--3- نهیب جنبش ادبی - شاهین، ص 282.
--4- همان، ص 288.
--5- یعنی عدول از حکم صادره اولیه --- به علت عدم دقت در پرونده متخاصمین و یا خدای ناکرده گرفتن رشوه از یکی از آنها - و صدور حکمی جدید به نفع محکومٌ علیه.
--6- مجله وحید، شماره 14، دوره 14، اسفند 1355 ش.
--7- نهیب جنبش ادبی - شاهین، همان، ص 288.
--8- ر.ک: برگی از تاریخ قزوین، حسین مدرسی طباطبایی، صص 278 به بعد.
--9- برای متن کامل نوشته شیخ، ر.ک، همان، صص 420-417.
--10- وی خواهر تنی ظل السلطان و عمه مقتدر محمدعلیشاه بود.
--11- برای متن این اسناد ر.ک، رسایل، اعلامیه ها...، محمد ترکمان، صص 176-171و177 و 205-202.
--12- یادداشتهای ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، ص 245.
--13- نهیب جنبش ادبی...، همان، اظهارات مدیرنظام نوابی، صص 245 به بعد.
--14- به قول مهدی ملکزاده: «زمین مخروبه و متروکی» که «صاحب معینی نداشت» (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 1/223). خاطرات اعظام الوزاره (1/102) از زمین مزبور به عنوان «قبرستانی بزرگ ولی متروک» یاد میکند.
--15- ترکمان، نگاه نو، ص 19، نامه سید محمد طباطبایی به وزیر امور خارجه.
--16- خاطرات اعظام الوزاره، 1/102.
--17- همان، 1/102.
--18- تاریخ مشروطه ایران، کسروی، صص 54 - 55 . به نوشته ناظم الاسلام: مردم اطراف قبرستان را به مرور خانه ساخته و «بعضی علمای تهران هم به ملاحظه تبدیل به احسن و یا به لحاظی دیگر مضایقه از فروش آن زمین نداشتند، به این جهت اشخاصی که اطراف مدرسه را خانه ساخته بودند هر یک، یک قباله به مُهر یکی از علما در دست داشتند» (تاریخ بیداری...، بخش اول، 1/324).
--19- ر.ک، مرآة الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، صص 202-201. و نیز ر.ک، حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، 4/254-253.
--20- افسانه فروش مدرسه و قبرستان چال، محمد ترکمان، مندرج در: مجله نگاه نو، ش 38، ص 12.
--21- خاطرات اعظام الوزاره، صص 98-97.
--22- برای شرح ماجرا ر.ک، تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، بخش اول، ج 1، صص 328-324 و نیز قسمت مقدمه، صص -187 188؛ حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، 2/-7 8؛ یادداشتهای ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، صص 185 و 255-254 و 275؛ خاطرات اعظام الوزاره، 1/106-101؛ تاریخ مشروطه ایران، کسروی، صص 58-54؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملکزاده، 1/224-223؛ عینالدوله و رژیم مشروطه، مهدی داودی، صص 98-96؛ انقلاب مشروطیت ایران، دکتر محمداسماعیل رضوانی، صص 88 89-؛ نقش روحانیت پیشرو...، حامد الگار، صص 341-340.
--23- حیات یحیی، 2/8-7.
--24- یادداشتهای ملک المورخین، عبدالحسین خان سپهر، ص 185.
--25- یادداشتهای ملک المورخین، ص 185.
--26- خاطرات اعظام الوزاره، 1/103-102. کسروی نیز مورد معامله را «یک مدرسه ویرانه و یک گورستان کهنه» شمرده است (تاریخ مشروطه ایران، ص 54).
--27- تاریخ بیداری...، بخش اول، 1/325.
--28- ر.ک، یادداشتهای ملک المورخین، همان؛ حیات یحیی، 2/8؛ عین الدوله و رژیم مشروطه، ص 96؛ تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، 1/325؛ تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 55 .
---29- حیات یحیی، 2/8-7 .
--30- خاطرات اعظام الوزاره، 1/103: «نعش زنی پیدا شد که معلوم بود تازه دفن شده، به طولای که جسد از هم متلاشی نشده بود».
31- تاریخ مشروطه ایران، ص 56.
--32- خاطرات اعظام الوزاره، 1/97؛ تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 56.
--33- حیات یحیی، 1/8 .
--34- عین الدوله و رژیم مشروطه، داودی، ص 97.
--35- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 1/223.
--36- ملک المورخین زمان وقوع ماجرا را روز 27 ماه رمضان 1323 ثبت کرده است (یادداشتهای...، صص 255-254) و ناظم الاسلام، که خود شاهد بخش پایانی عملیات تخریب بوده؛ تصریح دارد که کار تخریب، از عصر آغاز شده و «نیم ساعت به غروب مانده، اثری از عمارت بانک باقی نمانده بود...» (تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، 1/327).
--37- همان، ص 211.
--38- تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، 4/170-169.
--39- همان، بخش اول، مقدمه، ص 149.
--40- رسایل، اعلامیه ها...، محمد ترکمان، 1/ 63، به نقل از رساله تذکرة الغافل منسوب به شیخ فضل الله: «اگر مقصود [از مشروطه] تقویت اسلام بود، انگلیس حامی آن نمیشد... آخر، مقبول کدام احمق است که کفر، حامی اسلام باشد و ملکم نصاری حامی اسلام باشد».
--41- پیشوای ازلیان و وصی میرزا علیمحمد باب مشهور.
--42- تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 291؛ رجال عصر مشروطیت، سید ابوالحسن علوی، ص 49؛ شرح حال رجال ایران، بامداد، 4/437 و 6/291-289؛ تاریخ بیداری ایران، حبیبالله مختاری، صص 29-28؛ لحظه ای و سخنی با سید محمدعلی جمالزاده، صص 307-306.
--43- خاطرات احتشام السلطنه، ص 528؛ تاریخ اصفهان و ری، جابری اصفهانی، ص 305 و 342-341؛ خاطرات عبدالله بهرامی، صص 16-15). به گفته احتشام السلطنه: «آقا سید محمد طباطبایی... به حاجی میرزا یحیی مطلقا اعتقاد نداشت، سهل است، به دلایلی که مهمترین آن شهرت «بابی و ازلی» بودن حاجی میرزا یحیی بود، ابدا نمیخواست حاجی میرزا یحیی را بپذیرد و در هیچ یک از مجالس هم اجازه حضور او را نمیداد و بالصراحه میگفت که سید بابی است» (خاطرات احتشام السلطنه، ص 528).
--44- همچون علامه مجلسی (حیات یحیی، 1/39)، آقا نجفی اصفهانی (همان: 1/39-38 و 324)، میرزا حسن آشتیانی (همان: 1/135)، آقا سید کاظم یزدی (همان: 1/339) و شهید مدرس (همان: 323-321).
--45- همان، 323-321 و 4/268.
--46- همان، 1/346.
--47- همان، 1/350.
--48- همان، 3/147 و نیز: 1/137-136 و 1072/.
--49- همان، 4/268.
--50- همان: 4/314.
--51- همان، 4/-287 288.
--52- همان، 4/293-292.
--53- ر.ک، حیات یحیی، همان، 3/162 و 174 و 230-229 و 253 و 4/170-168 و 179-178 و 302 و 421-419 و 435-432.
--54- یادگار عمر، دکتر عیسی صدیق، 2/317-316.
--55- همان، 2/82.
--56- همان، 2/106. به گفته دولت آبادی، علاوه بر شیخ، طباطبایی و بهبهانی نیز «به علتهایی که از پیش ذکر شده» با وی «بی مهر» بوده اند (همان، 2/110.
--57- برای نمونه ر.ک، همان، 1/135.
--58- ر.ک، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 3/479.
--59- همان، مقدمه م.ع. فره وشی.
--60- همان، 1/67-66.
--61- همان، 1/75.
--62- پارلمان ایران، بهرام بهناد، ص 63.
--63- یادنامه تقی زاده، به اهتمام حبیب یغمایی، ص 29؛ اوراق تازه یاب و نقش تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 365 و نیز ص 352 و 360؛ مرامنامه و نظامنامه های احزاب سیاسی ایران در دومین دوره مجلس شورای ملی، به کوشش منصوره اتحادیه، ص 15 و نیز صص 46-44.
--64- همان، 2/414.
--65- شرح حال رجال ایران، بامداد، 4/347-346. آدمیت از او به عنوان فردی «ازلی مشرب» یاد میکند (ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ص 110). نیز ر.ک، سفرنامه نایب الصدر شیرازی، صص 304-303 (وعظ ملک المتکلمین در سال 1306 ق در یکی از مساجد بمبئی هند که پیشنمازش متهم به تبوب بود).
--66- همان، 1/80.
--67- همان، 1/145.
---68- به نوشته مخبرالسلطنه: در بلوای جمهوری خواهی رضاخانی، در مجلسی که در حضور سردار سپه تشکیل شده بود «ملکزاده وارد شد؛ نطق مفصلی ایراد کرد و پایش را از سلطنت بالاتر گذارد و مقام نبوت برای سردار سپه قائل شد»! (خاطرات و خطرات، ص 365).
--69- ر.ک، روایت پارسا تویسرکانی، که خود از متحصنین بوده است، در مجله خاطرات وحید، ش 17، 15 اسفند 1351 - 15 فروردین 1352 ش، صص 77-76. تویسرکانی اقدام دکتر مصدق به بستن مجلس سنا را ناشی از مخالفت ملکزاده و یارانش در مجلس سنا با وی دانسته است (همان، ص 77).
--70- ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، 2/403-402.
--71- همان، 2/336.
--72- همان، 3/484-483.
--73- همان، 3/477.
--74- روزنامه حبل المتین، کلکته، سال 13، ش 29، «واقعات تهران»، صص 12-11.
--75- شاهد این مطلب سخن خود اوست در چند سطر بعد از همان مقاله که، با اشاره به یکی دیگر از حوادث جنجال انگیز همان ایام، مینویسد: «جمعی از مردمان را در این واقعه و نظایر آن عقیده علیحده ای است که قدری باریکتر به نظر میآید و گویا محرکی خارجی را در این کارها دخیل میپندارند و محل وزیدن این بادهای مخوف را از سفارتخانه یکی از همسایگان که در صدد ازدیاد نفوذ خود در داخله مملکت ایران است میدانند. چنانکه نطق یک تن از وزرای آن دولت را از برای اثبات فقره مدعیه شاهد میآورم...» (همان).
--76- تاریخ مشروطه ایران، کسروی، صص 64-63.
--77- درباره فروش زمین چال به بانک استقراضی و بی پایگی اتهامات مورخین به شیخ، مطالعه مقالات زیر توصیه میشود: شیخ فضل الله نوری از پندار تا واقعیت، لطف الله آجدانی، مندرج در: مجله نگاه نو، ش 20، صص 50-30؛ افسانه فروش مدرسه و قبرستان چال، محمد ترکمان، مندرج در همان، ش 38، صص 25-7.
---78- همچون اغتشاش بر ضد نوز بلژیکی، گران شدن قند روسی و اقدام تند علأالدوله --- حاکم تهران --- نسبت به تجار ایرانی و تحصن تجار در حضرت عبدالعظیم(ع)، اجتماع مردم تهران در مسجد جمعه و منبر سید جمال واعظ و حوادث متعاقب آن...