سوسوی قداستها، آزادیخواهان مقدس و زمانه غیرمقدس
آرشیو
چکیده
متن
راهی که اندیشهی سیاسی علمای شیعه پیموده است تا از دولت قدر مقدور، به حکومت اسلامی برسد و به تاسیس نظام جمهوری اسلامی منجر شود، از حیث نظری چندان طولانی نیست؛ چرا که نظریه دولت قدر مقدور خود نشانگر وجود اندیشه کاملتر و بنیادینتری است که به حسب شرایط روزگار، از تحقق بدور مینماید. اما از حیث تحقق عملی راهی بس دراز و پرماجرا و بشدت حسرتبار پشت سر گذاشته است.
عصر مشروطه زمینهای برای تبیین نوین اندیشه سیاسی روحانیت شیعه گردید و تئوریهای انسجامیافتهای از علما در باب سلک و سیاق حکومت مطرح گردید که باب آن در حوزههای علمیه مسدود مانده بود. بهویژه دو رساله مقیم و مسافر اثر مرحوم حاجآقانورالله اصفهانی(ره) و تنبیهالامة اثر مرحوم میرزامحمدحسین نایینی(ره) و لوایح شیخفضلالله نوری (ره) در این عرصه کاملا ممتاز و اصولیاند.
اما برداشتهای عصری و امروزی از اینگونه متون اندیشه سیاسی احتیاطها و ملاحظات زیادی را میطلبد.
به هر حال متون اندیشه سیاسی را باید در ظرف زمانی خویش بررسی کرد و دانست که رسایل سیاسی علمای شیعه دارای خصیصه اجتهادی میباشد و در پاسخ به نیازهای زمان نگاشته شدهاند. متن زیر قسمت دوم سخنرانی از استاد محقق دکتر موسی نجفی میباشد، در شماره قبل به فرازی از متن رساله تنبیهالامة اشاره شد در دنباله مطلب این موضوع را به اجمال مورد بحث قرار داده است که شما علاقمندان عزیز را به مطالعه آن دعوت میکنیم.
میرزا حسین نایینی بعد از هشدار در مورد بیداری اسلامی نسبت به نفوذ اجانب در ممالک اسلامی و برخورد دوگانه آنان با ملت خودشان و با سایر ملل معتقدند: «و نسبت به اسرا و اذلأ هندوستان و غیرها از ممالک اسلامیه که به واسطه بیحسی و خواب گران دچار چنین اسارت و خوابند، استبدادیه و استبعادیه است.» آنها از بیداری و جنبش اصلاحطلبی، آزادی و رهایی از استعمار را میخواهند و هیچگاه نمیگویند؛ منافع ما و منافع دولت انگلستان در یک جا به یکدیگر پیوند میخورد. در تنبیهالامة یا مقیم و مسافر هرگاه سخن از حکومت و استبداد است، نظر به شاهپرستی دارد، در صورتی که امروز، وقتی تنبیهالامة را ملاک قرار میدهند و از استدلال آن صحبت میکنند، میگویند؛ نظر به ولایت فقیه دارد. این، دیگر خیلی عجیب است و به هیچ وجه با تاریخ تطبیق نمیکند. مرحوم نایینی آشکارا میگوید که امروز، یک روح شاهپرستی و طاغوتگرایی در جامعه وجود دارد و ما باید با آن مقابله کنیم. شاهپرستی را معادل «رذیله خبیثه»، «قوه ملعونه» و «سلطنت مستبدانه» میداند. نکته دیگر آن است که ما در تاریخ خود نظام مدنی و حکومت مدنی رایک سده قبل پشت سر گذاشتیم. یعنی از نظر مقیم و مسافر، تنبیهالامة و دیگر کتابهای علمای آزادیخواه، نظام مدنی، مشروطه و قدرمقدور، متعلق به زمانی میباشد که دست ما از حکومت دینی کوتاه بوده است. در صورتی که آنچه امروز از جامعه مدنی و نظام مدنی مطرح میشود، برای بعد از حکومت دینی است. ما چگونه میتوانیم تنبیه الامة و رسالههای دینی علمای آزادیخواه را به عنوان یک نظام مدنی در عصر حکومت دینی مطرح کنیم؟ خود این یک اشکال تاریخی پیش میآورد. از نقطه نظر تحولات تاریخی، ما تحول حکومت قدر مقدور را پشت سر گذاشتیم و به همین دلیل هم امام(ره) از تجربه مشروطه صحبت کرده و معتقد بودند، نظام مشروطه از آن جهت شکست خورد و نتوانست در ایران پا بگیرد که نظام کاملی نبود، هر چند محاسن زیادی داشت. ما تحول نظام قدر مقدور به طرف نظام دینی و حکومت دینی را در کشور پشت سر گذاشتهایم. در تنبیهالامة و دیگر کتابهای دینی علمای آزادیخواه آمده است که دست ما از آن حکومت ایدهال کوتاه میباشد برای همین هم به این حد بسنده میکنیم. بنابراین، طرح نظام مدنی در حکومت دینی به وسیله این کتاب، تطبیق دقیقی نیست. در حقیقت، فضای آن کتاب و فضای اصلاحطلبان امروزی در یک زاویه نبوده و در یک بحث نمیگنجد. نکته دیگری که باید مورد بررسی قرار گیرد، این است که آیا آنها میخواستند با طرح حکومت مشروطه، آزادی و نظام مدنی، بین اسلام و دمکراسی رابطه و هماهنگی ایجاد کنند؟ یا درصدد برپایی دمکراسی اسلامی بودند؟ و یا اینکه میخواستند، نظریه شیعه را راجع به آزادی بگویند؟
متاسفانه امروز، برخی میخواهند قدر مشترکها را بگیرند و یک تفسیر دمکراتیک از اسلام ارایه کنند. یک نظر راجع به تنبیهالامة همین است که به یک دمکراسی میپردازد. نوع دیگری که میتوانیم در رسایل سیاسی علمای شیعه پیدا کنیم؛ اجتهاد شیعه است. آنها میخواهند تکلیف و نسبت خود را با این مفاهیم مشخص کنند. چنین به نظر میرسد که تنبیهالامة و مقیم و مسافر در این زمینه قرار بگیرند؛ یعنی نوع اخیر به این نکته جواب میدهد. نکتهای درباره این کتابها که یادآوری آن ضروری است، این مطلب میباشد که این کتابها نصف حرف علمای آزادیخواه هستند و باقی برای زمانی است که مشروعه خواهها کنار میروند. این دو کتاب، زمانی نوشته شده که مشروعه خواهها در حال غلبه و استیلا بودند. استبداد محمدعلیشاه هم به خاطر حفظ منافع خود درصدد سرکوبی آنها برآمد؛ زیرا نمیخواست رقیبی در قدرت داشته باشد. در این صورت از دیدگاه نظری، مشروطه پنبه استبداد را زده بود. در برابر ایده مشروطه یا مشروعه متشرعین قرار داشتند، وقتی جبهه متشرعین سرنگون شد و مشروعهخواهها نیز بعد از فتح تهران در مشروطه دوم از بین رفتند، تنها جبهه علمای آزادیخواه و متجددین باقی ماند. اختلاف بین آنها شروع شد و این اختلاف هم جدی است. وقتی مرحوم نایینی نسخههای کتاب تنبیهالامة را جمعآوری میکند و حاجآقانورالله اصفهانی --- نویسنده کتاب مقیم و مسافر --- علیه نظام مشروطه رضاخانی قیام کرده و کشته میشود، بیانگر آن است که اینها تنها نصف قضیه میباشد و ما نمیتوانیم همه قضیه را از منظر این کتابها ببینیم. مرحوم نایینی هر نسخهای از این کتاب را که پیدا میکرد؛ به یک سکه طلا میخرید و میگفت: «نمیخواهم بین مردم باشد.» استاد مطهری معتقد هستند، جو عوامزده مردم نجف باعث شد که مرحوم نایینی این کتاب را جمعآوری کند. عدهای هم میگویند که اگر این کتاب در بین مردم مطرح بود مرجعیتش به خطر میافتاد. من تصور میکنم، مرحوم نایینی به لحاظ نظری از آرای خودش برنگشته بود. وقتی انسان تاریخ مشروطه را نگاه میکند، نوشتههای بعضی از نویسندگان مانند ابتدای انقلاب خودمان، عبارات تند و احساسی دارد. گویا فضای تند انقلاب، آنها را دچار هیجان کرده بود. تنبیهالامة و مقیم و مسافر پاسخ به آن فضای احساسی هستند. تنبیهالامة هیجانها و افراطهایی دارد که آن را تا حدی از یک نظریه پخته سیاسی دور کرده است. هر نویسندهای که میخواهد کتابش را برای مرتبه دوم تجدید چاپ کند؛ یک مقدار جملاتش را کم و زیاد مینماید. چنین حالتی هم برای دوره بعد از مشروطه پیش آمد، فضای افراط، در این کتاب به چشم میخورد و حرکت تندی که فضای کتاب آن را نشان میدهد. شاید مرحوم نایینی میخواسته از این فضا عدول کند؛ نه اینکه نظرش را عوض کند، نمیخواسته این فضای احساسی مشروطه را به نسلهای بعد هم منتقل نماید. این کتاب بعدها به وسیله نهضت آزادی و البته، پیش از آن به وسیله مرحوم آیتالله طالقانی تجدید چاپ گردید که ایشان هم پاورقیهایی برای آن نوشتند. وقتی پاورقیهای مرحوم طالقانی را با متن مرحوم نایینی مقایسه کنید؛ نکتهای را درمییابید. طالقانی کتاب را با بحثهای روز و حتی واژههای جدیدتری توضیح میدهد؛ یعنی دیگر فضای کتاب در مشروطه و نجف نیست؛ بلکه در فضای نهضت صنعت نفت و فضای بعد از رضاخان و بعد از پهلوی قرار میگیرد. مرحوم طالقانی با آن فضا کتاب را تشریح کردند. امروز، اگر بخواهیم دوباره تنبیهالامة را در عصر جامعه مدنی بعد حکومت دینی؛ بخوانیم باز پاورقیها و بحثهای جدیدی میطلبد. نظر من این است که سیر تاریخی آن را بررسی نماییم و آن را نه در فضای سیاسی و خطی که در فضای تاریخی، فکری و فلسفی نگاه کنیم.
اینجا چند سوال مطرح میشود یکی اینکه برای کسب قدرت تاثیرگذاری در عرصه فرهنگ و مقابله در برابر هجوم جهانی در عرصههای مختلف فرهنگی و... چه میتوانیم بکنیم؟
در جواب باید گفت ابتدا ما باید خودمان را از نظر تاریخی و فکری کالبدشناسی کنیم، مشکل اصلی ما در برخوردهای فرهنگی این است که منفعلیم، ما باید فعال بشویم و خود ما صورت مساله را طرح کنیم. باید خودمان به نایینی، آزادی و نظام مدنی نگاه کنیم؛ پیش از اینکه آن را رد یا تایید کنیم. ما باید نسبت خودمان را با خیلی از این مفاهیم امروزی تعیین نماییم و بدانیم؛ بحث اصلی ما بحث استبداد و آزادی نیست، بلکه احیای تمدن اسلامی و اصلاحطلبی در ذیل تمدن اسلامی میباشد که در مقابل اصلاحطلبی، آزادیخواهی و جامعه مدنی در ذیل تمدن غربی قرار دارد. مساله ما دین است. ما اصلاحطلبی آزادی و جامعه مدنی را قبول داریم، اما طبق فرموده مرحوم نایینی ذیل احیای تمدن اسلامی. اگر این کار را انجام ندهیم؛ موجی از مغرب زمین آمده و دیگر برای ما چیزی باقی نمیگذارد. باید در مقابله با این موج، تمدن اسلامی و تفکر اسلامی احیا بشود.
در این کتاب اندیشه سیاسی مهمی مطرح است و آن سیر تطور اندیشه سیاسی شیعه میباشد.
تنبیهالامة، نخستینبار در زمان مشروطه عنوان گردید و مرتبه دیگر در دوره نهضت صنعت نفت بود و برای بار سوم در زمان کنونی مطرح شده است.
تجربه تاریخی نشان داده است که گذر زمان، جنگ و اختلاف علمای مشروطه خواه و مشروعهخواه را حل کرده و زمانی اینها به وحدت، رسیدند که دیگر قدرتی در اختیار نداشتند. تمام علمای مشروطهخواه کشته شدند، علمای آزادیخواه نیز زودتر از همه از بین رفتند، حاجآقانورالله در دوره رضاخان کشته شد که نخستین قیام علیه رضاخان را برپا کرد، مدرس از علمای آزادیخواهی است که در سال 1316 به شهادت رسید، آخوندخراسانی هم آن زمانی که میخواسته به ایران بیاید؛ به طرز مشکوکی فوت میکند. مرگ آخوند خراسانی هم از چیزهای بسیار عجیب، تاریک و نامعلوم تاریخ ایران است. مرحوم نایینی در اواخر عمر به سکوت رسید، نمیتوانست با رضاخان مخالفت کند؛ چون به هر حال، خودش پایهگذار مشروطه بود. رضاخان را هم قبول نداشت؛ چون علمای عتبات نمیتوانستند در مقابل حکومت ایران مقابله کنند؛ آن را هم تایید نمیکردند و موضع خاصی داشتند. مرحوم سیدابوالحسن و مرحوم نایینی بعدها با حکومت عراق درگیر بودند و سپس با انگلستان. به طور معمول، علمای عتبات موضع ضد استعماری قوی دارند، ولی جنبه ضداستبدادی علمای ایران قویتر است از آنجا که عراق یک حکومت شیعی مستقل ندارد و نفوذ اجانب روی آن بیشتر است، بنابراین، جنبه ضداستعماری علمای آنجا قویتر میباشد.
امام خمینی(ره)، ایرادی که به علما میگیرند؛ این است که مشروطه را به پا کردند و کنار رفتند. این یک ایراد کلی است.
اینجا یک سوال مطرح میشود که آیا مدرس و کاشانی هم همینطور بودند؟
در جواب میتوان گفت نه اتفاقا مرحوم کاشانی که رییس مجلس بودند و مدرس هم ابتدا به عنوان طراز اول وارد مجلس شد. آنچه باید قبول کنیم؛ جوی است که در حوزهها بوده و شاید هنوز، میزان کمتری هم باشد که آخوند حکومتی با آخوند غیر حکومتی فرق میکند؛ یعنی آخوند غیر حکومتی قداست بیشتری دارد.
شیعه همیشه به حکومت قدر مقدور بیشتر نگاه میکرد، تا به چیز دیگر و تقیه را هم یک اصل میدانست. خود این کنارهگیری، حُسنی بوده که نزدیک به حکومت نباشند و خود را آلوده به حکومتها نکنند. این، چیزی است که در وجدان شیعه مانده است.
و یک مقدار به ساده لوحی برخی از اینها هم برمیگردد که به روشنفکران اعتماد داشتند. در حقیقت، تا پیش از این هیچ تجربهای از روشنفکری آنها نداشتند. اعدام شیخ فضل الله را ندیده بودند و فکر نمیکردند، این جریانی که پیش میآید؛ میتواند علیه خود اینها هم باشد.
جریان روشنفکری جریان خودجوش ملی نبوده است. وقتی امروز، بعد از یک تجربه 100 ساله به گذشته نگاه میکنیم، درمییابیم که تفکیک امروز ما تاحدودی دقیق و شفاف میباشد؛ چون خیلی از مباحث برای ما روشن شده است. در آن زمان چه کسی فکر میکرد که تقیزاده چنین آدمی باشد؟ چه کسی فکر میکرد، تعدادی از آنها که از انجمنهای سری پول میگیرند؛ وابسته به اجنبی هستند؟ وقتی همین رضا خان آمد؛ یک عده فکر میکردند که او، ناجی ملت است. افرادی مانند حاجآقانورالله و مرحوم مدرس که در کار سیاست ورزیدهتر بودند، میفهمیدند که این آدمی است که وقتی سوار شود؛ دیگر چیزی نمیگذارد. شما اگر بخواهید ایراد بگیرید، به خود امام(ره) هم شاید از این منظر میشود ایراد گرفت، نصب مهندس بازرگان تجربهای برای نظام بود. مانند تجربه مشروطیت چنانکه پس از شهادت شیخفضلالله مشروطه قداست خود را از دست داد. دیگر مقدس نیست. در بحثهای قانون اساسی دقت کنید. متمم دوم قانون اساسی، شیخ فضلالله میگوید: «من که نا امیدم، فقط میروم شرکت میکنم که یک درجه تخفیف بدهم.» نگرش وی چنین است. برای همین هم در تاریخ ما شیخ فضلالله، حاجآقانورالله و نایینی درستتر میشوند امام خمینی(ره) در مساله نظارت فقها و روشنفکری گاه تجربه مشروطه را پیش میکشیدند و میگفتند: «ما از آنجا درس گرفتیم.»
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.