بازیگران بی نشان
آرشیو
چکیده
متن
موضوع جهانیسازی از کجا سرچشمه گرفته و منشأ آن چیست، صاحبنظران رشتههای مختلف در پاسخ به این سوال دیدگاههای متفاوتی دارند؛ صاحبنظران سیاست، منشأ آن را سیاسی میدانند و صاحبنظران اقتصادی آن را در قالب پدیدهای اقتصادی میبینند دیگر حوزههای علمی نیز اصالت و اهمیت را به فعالیت مرتبط با زمینه تخصصی خویش میدهند. این مقاله طی بحثی مقدماتی درخصوص مفاهیم مختلف جهانیسازی، عرصههای گوناگون مرتبط با این مفهوم و جایگاه آن را بررسی کرده و به منشأ ظهور آن نیز خواهد پرداخت.
تقریبا دو دهه از پیدایش مفهوم جهانیسازی"Globalization" میگذرد. این مفهوم چنانکه پیش از این نیز ذکر گردید، بحثهای زیادی را در عرصههای مختلف به همراه داشته است. پیش از پرداختن به تعاریف مطروحه در این زمینه معنای لغوی آن را بررسی میکنیم و به این مناقشه پایان میدهیم که در گفتمان رایج کنونی، جهانیشدن معادل واژة«ationzGlobali» به کار میرود در حالی که اگر به سوابق ساخت ترکیبهای شبیه این واژه در زبان انگلیسی رجوع شود، درمییابیم که نشانه آخر این واژه، ایجادکنندة حالت فاعلی برای آن است. در گذشته مصداقهایی از این دست در کلمههای انگلیسی «ationzLiberali»، «ationzModerni» و «ationzWesterni» به کار رفته و به صورت آزادسازی، نوسازی و غربیسازی ترجمه شدهاند. از این رو شایسته است برای کلمه «ationzGlobali» نیز معنای جهانیسازی را به کار ببریم.
نکته دیگر آن که در قالب این مفهوم، فرایند تولید، توزیع کالا، خدمات، امکانات ارتباطی و اطلاعاتی گوناگونی که در اختیارنظام سرمایهداری است و درصدد گسترش حوزه اقتدار خود در همه جهان میباشد، نادیده گرفته شده است؛ به عبارت دیگر در ورای پدیده جهانیسازی، اقتداری وجود دارد که نقش هدایتکنندگی را برعهده داشته و فاعلیت قوی و تاثیرگذاری دارد. البته برای روشنترشدن موضوع میتوان به نقش فعال نیروها و قدرتهای سرمایهداری غربی در سیر تحول تاریخی وسایل و ابزارهای ارتباطی عصر جدید نیز پرداخت،1 که در اینجا به همین اندازه بسنده میشود.
-1 مفهوم جهانیسازی
جهانیسازی به صورتهای گوناگونی تعریف شده است که در برخی از جنبهها اتفاق نظر وجود دارد و در برخی دیگر، نظرات متفاوتی مطرح گردیده است.
مک گرو درباره جهانیسازی میگوید:
«افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابلی که فراتر از دولتها (و در نتیجه فراتر از جوامع) شکل میگیرند، نظام جدید جهانی را میسازند. جهانیسازی به فرایندی اطلاق میشود که از طریق آن، حوادث، تصمیمات و فعالیتهای یک بخش از جهان میتواند نتایج مهمی برای افراد، جوامع و دیگر بخشهای کره زمین به همراه داشته باشد.»2
یکی از ویژگیهای اصلی جهانیسازی، ارتباطات دو سویه است؛ و برخلاف وابستگی متقابل که بر دوجانبهبودن تاکید دارد، جهانیسازی امکان وابستهشدن را نیز در نظر میآورد.3
مفهوم جهانیسازی به اهمیت نظمدهی مجدد زمان و مکان اشاره دارد. نظریهپردازانِ وابستگی متقابل، نگاه خود را به بینالمللیشدن روابط ملتها متمرکز کردهاند، در حالی که نویسندگان زبده در زمینه جهانیسازی، از حرکت به سوی جامعه جهانی سخن میگویند.4
از دیدگاه برخی صاحبنظران، جهانیسازی با انحصار همخوانی ندارد؛ یعنی جهانیسازی این واقعیت را میپذیرد که انحصاریبودن نه واقعیت است و نه امکان تاریخی.5 در نظر برخی دیگر از صاحبنظران، جهانیسازی در یک مفهوم، علاوه بر کوچکشدن جهان، به تقویت آگاهی از جهان نیز اشاره دارد. معمولا علت این کوچکشدن را پیشرفت سریع فناوری و تشدید روزافزون فعالیتهای اقتصادی میدانند.
بر پایه همین تفسیر از جوامع ملی است که کارآمدی مقامات ملی متزلزل شده و استقلال عمل آنها از بین میرود. به علاوه توسعه شبکههای فراملی و ساختارهای اقتدار جهانی موجب جابهجایی و گسیختگی تصمیمگیری ملی میشود. این کوچکشدن فیزیکی جهان و اندیشه دهکده جهانی، با درک تحولیافتهای از زمان و مکان همراه است.
جهانیسازی موجب افزایش فرایندهایی میشود که از طریق آنها شبکههای ارتباطی و نظامهای تولید، در سطوح محلی و جهانی به یکدیگر پیوند میخورند. زندگی روزمره ما، چنان ساختاری یافته است که تعاملات اجتماعی در دل شبکههای جهانی صورت میگیرد؛ در این نگرش، جهانیسازی این گونه تعریف میشود: تشدید روابط اجتماعی در سرتاسر جهان که مکانهای دور از هم را چنان به هم مرتبط میسازد که اتفاقات هر محل، زاده حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد و برعکس.6
دیوید هاروی معتقد است که جهانیسازی به مرحله شدیدی از فشردگی زمان و مکان منجر شده که تاثیر گیجکننده و مخربی بر رویههای سیاسی --- اقتصادی، توازن قدرت طبقات و نیز زندگی فرهنگی و اجتماعی دارد.7
مارتین آلبرو جهانیسازی را فرایندی میداند که براساس آن، تمام مردم جهان در جامعه واحد و فراگیر جهانی به هم میپیوندند.8 از دید فرهنگی نیز، فقط به جهانیسازی توجه شده است. «مانوئل کاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهانگرایی را ظهور نوعی جامعه شبکهای میداند که در ادامه حرکت سرمایهداری، عرصه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را دربرمیگیرد.9
دیوید هلد در کتاب دمکراسی و نظم جهانی (1996)، با داشتن نگاه آسیبشناختی به جهانیسازی، این پدیده را حرکت به سمت نوعی دمکراسی جهان شهری میبیند که در عین حال، کثرت فرهنگی و اقتصادی را نیز در بر خواهد داشت.10
محمد عبدالجابری با تعریفی از جهانگرایی فرهنگی و این که ما دارای فرهنگ واحد جهانی نیستیم، درخصوص جهانیسازی میگوید:
«جهانگرایی دارای یک نظام جهانی است؛ نظامی که زمینههای مختلفی همچون سرمایه، بازرگانی مبادلات، ارتباطات، سیاست، اندیشه و ایدئولوژی را شامل میشود. بهویژه در مباحث کنونی، منظور از جهانگرایی، بسط، گسترش و انتقال تمدن و فرهنگ ایالات متحده امریکا به دیگر کشورهای جهان است.»
او به تفکیک دو مفهوم جهانگرایی و جهانیسازی پرداخته و میگوید:
«جهانیسازی یعنی به استقبال جهان رفتن، آشناشدن با فرهنگهای دیگر و احترامگذاشتن به آرا و نظریههای دیگران؛ در صورتی که جهانگرایی، نفی دیگران، نفوذ در فرهنگهای دیگر و محل برخورد ایدئولوژیهاست.»11
به طور کلی اعتقاد صاحبنظران درباره جهانیسازی این است که ادغامشدن بازارهای جهان در زمینههای تجارت و سرمایهگذاری مستقیم و نیز جابهجایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایهداری و آزادی بازار و در نتیجه سر فرود آوردن جهان در برابر قدرتهای جهانی بازار، منجر به شکاف در مرزهای ملی گردیده و کاستهشدن حاکمیت دولت را به همراه خواهد داشت. عنصر اصلی و اساسی در این پدیده، شرکتهای بزرگ چندملیتی و فراملی هستند. این پدیده پیامد سر برآوردن دولتهای نیرومند ملی و عالیترین مرحله روابط سلطهگری امپریالیستی است.
جهانیسازی، اوج پیروزی سرمایهداری جهانی در عالم است و از بطن دولت ملی که همچنان به صورتی یکسان به تولید خود در درون و بیرون مرزهایش ادامه میدهد، زاده شده است. از دید دیگر نیز، رقابت بیقید و شرط در سطح جهان است؛ رقابتی که برای کشورهای غنی، درآمد بیشتر و برای کشورهای فقیر، فقر بیشتر میآورد. این امر، در سایه چیرگی و رهبری کشورهای مرکز و نیز در سایه حاکمیت نظامجهانی، مبادله نامتوازن و ناهمگونی ایجاد میکند.
مفهوم جهانیسازی در متون علوماجتماعی، به منزله ابزاری تحلیلی برای توصیف روند تغییر در زمینههای گوناگون مطرح شده است. آنتونی ماکفرو در کتاب «تاخیر بررسیهای جهانی»، معتقد است چهار روند اساسی برای جهانیسازی وجود دارد:
-1 رقابت میان قدرتهای بزرگ
-2 نوآوریهای تکنولوژیک
-3 جهانیسازی تولید و مبادله
-4 تجدد و نوگرایی.12
-2 زمینههای ظهور جهانیسازی
ای.ام. دوون --- رییس هیات مدیره شرکت ایتون (تولیدکننده انواع قفل) --- چندین سال پیش گفته بود:
«تنها تفاوت میان اهل ادب و اهل عمل و صنعت، در این است که مردانی مانند فورد واسلون میتوانند خیالات خود را به واقعیت تبدیل کنند؛ چنان که کردند.»
او در ادامه استدلال خود، سالهای ---80 1970 را دهه تصمیم خواند و گفت:
«در این سالها موسسات تجاری باید اندیشه جهانی خود را تحقق بخشند.» بزرگترین قفلساز دنیا اعلام کرد؛ «آن کمپانی جهانی که از لحاظ مالکیت، مدیریت و عملیات در قید مرزهای جغرافیایی، سیاسی و فلسفی ناسیونالیسم نیست، میتواند در همین قرن، صورت واقعیت پذیرد. اگر ما اندیشههای خود را عملی کنیم، اگر تمام دنیا را مثل یک بازار و یک کارخانه در نظر بگیریم، اگر پیش از سرشماری جمعیت، مشتریها را سرشماری کنیم، اگر ساختار بازرگانی جهان را چنان بنا کنیم که نیازها و توقعات مردم دنیا را برآورده کند، آنگاه بازرگانی میتواند نیروی محرک پیشرفت جهان شود و کسب و کار آزاد، زندگی مردم را در تمام نقاط عالم سالمتر، سعادتمندانهتر و پرثمرتر خواهد کرد. تا پایان این دهه تصمیم، بازرگانی میتواند صاحب سیمای درخشان جهانی شود.»13
این باور خوشبینانه، تصویر خیالی مدیران جهانی، از دنیایی یکپارچه و برخوردار از صلح و رفاه در جهان در حال توسعه است. این تصور، زمینهساز مفهوم جهانیسازی است که رفتهرفته منجر به ایجاد عصری نوین میشود.
یوهان گالتنگ و وینسنت در کتاب «گلاسنوست جهانی» آوردهاند:
«جهان پس از جنگ جهانی دوم به چهار بخش و به ترکیب محور شمال --- جنوب و محور شرق --- غرب، تقسیم شده است.
کشورهای چندحزبی ثروتمند که در شمال غربی جهان هستند و به طور معمول جهان اول نامیده میشوند؛ کشورهایی با صبغه سوسیالیستی و تکحزبی که در شمالشرقی جهان قرار گرفتهاند و جهان دوم نام دارند؛ و کشورهای جهان سوم(TW) که از کشورهای فقیر در جنوبغربی جهان تشکیل شدهاند و عبارتند از امریکای جنوبی، کارائیب، آفریقا، آسیای غربی و آسیای جنوبی. بیشتر این کشورها دارای نظام سرمایهداری و سوسیالیستی هستند و بعضی از آنها ترکیبی از نظام سوسیالیستی --- سرمایهداری و یا دیکتاتوری را دارند و برخی دیگر نیز دارای نظامهای خاص خود هستند. به این طبقهبندی باید جهان چهارم را نیز افزود؛ یعنی کشورهای جنوبشرقی، متشکل از کشورهایی با تفکرات بودایی --- کنفوسیوسی در شرق و جنوبشرقی آسیا.
در راس جهان چهارم، ژاپن قرار دارد. در مرتبه پایینتر آن، مینیژاپنها یا چینیها هستند که از نظر اقتصادی، ژاپنی و به لحاظ فرهنگی، چینی میباشند (مانند کره جنوبی، تایوان، هنگکنگ، سنگاپور)، جمهوری خلق چین، کشورهای آسهآن (انجمن کشورهای جنوبشرقی آسیا)، کشورهای سوسیالیستی در آسیایشرقی و سرانجام در نواحی پیرامونی جزایر اقیانوس آرام، استرالیا و نیوزیلند و توابع آن. در حقیقت دو کشور اخیر، در شمار کشورهای جهان اول هستند که در مرزهای جهان چهارم جای دارند.
سوسیالیستها، یعنی کشورهای سوسیالیست سابق، جهان دومی هستند که وارد یک تغییر سریع شدهاند و کشورهای آسهآن، به استثنای سنگاپور و جزایر اقیانوس آرام، در جرگه جهان سوم قرار دارند. آنچه باقی میماند کشورهای خاص جهان چهارم است: ژاپن، مینیژاپنها و چین به مثابه بلوک اقتصادی --- اجتماعی قدرتمندی برای آینده هستند، بهویژه هنگامی که چین و کره متحد شوند.»
آنچه گذشت تقسیمبندی جهانی از دید صاحبنظران غربی بود و براساس همین تقسیمبندی است که، مناسبات جهانی شکل میگیرد و آن که چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ اجتماعی حاکم میشود، جهان اول است، گالتنگ در تقسیمبندیهای قبلی خود، شکل روابط را از شمال به جنوب یا به عبارتی از مناطق مرکز (هسته) به پیرامون (حاشیه) نشان میدهد و بیان میدارد که جریان قوی و حاکم، از مرکز به پیرامون است و عکس آن بسیار کمرنگ بوده و به ندرت اتفاق میافتد و جریان روابط در درون پیرامون نیز (با یکدیگر) به پررنگی مرکز به پیرامون نمیباشد.
اگر از دریچه نقش رسانهها به موضوع نگاه شود، با این که سهم جهان اول از جمعیت فقط 20 درصد کل جمعیت جهان است، اما 80 درصد تولید رسانهای جهان را در اختیار دارد و سهم تولید رسانهای 80 درصد باقی مانده جمعیت کشورهای جهان، فقط 20 درصد است. همین مشکل در عرصه تولید خبر نیز وجود دارد و در کنار این نابرابری کمی، نابرابری کیفی نیز به چشم میخورد.14
اگر بخواهیم روند تغییر را از سطوح ملی به جهانی در قرنها و دهههای گذشته به همراه عرصههای تغییر مطرح کنیم، ساماندهی پیشفرضها در عرصه جهانیسازی نشان میدهد که فرایند جهانیسازی در سه زمینه صورت میگیرد: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. در تصویر زیر، این زمینهها به همراه فرایند عمومیتری که جهانیسازی را تقویت میکند، داخل پرانتز نشان داده شده است. وضعیت افراد در هر یک از این دورهها شرایط متفاوتی دارد و جایگاه زن و مرد در موقعیتهای مختلفی تعریف میشود.
اما با نگاهی به شیوه شکلگیری این پدیده که از قرن 16 آغاز گردیده به جای یک نظام جهانی، چندین نظام منطقهای دیده میشود. مناسبات کشورها نیز به شکل تعاملی نمیباشد، به عنوان مثال، کشورهای اروپایی به هیچ وجه با نیمکره غربی به عمل متقابل نمیپرداختند و هیچ رابطه چشمگیری نیز با جنوب صحرای آفریقا یا با آسیایشرقی و جنوبشرقی نداشتند. فناوریهای ارتباطی و ترابری، ابتداییتر از آن بودند که در فواصل طولانی اجازه عمل متقابل را بدهند، اما با پیشرفت فناوری دریانوردی، اسپانیا، پرتغال، هلند، انگلستان و فرانسه قادر شدند تا امپراتوریهای عظیم استعماری را در گوشه و کنار جهان برپا سازند. برای نخستین بار یک نظام اقتصادی سرمایهداری جهانی--- تولید برای بازار جهانی --- در صحنه ظاهر شد. مردم مناطق زیادی با آن نظام ارتباط داشتند، بسیاری دیگر نیز (بردگان تولیدکننده شکر در حوزه کارائیب، سرخپوستان به کار گرفته شده در معادن نقره امریکایجنوبی، کارگران کشتزارهای عظیم ادویه در جنوبشرقی آسیا و مصرفکنندگان اروپایی) داراییها و سرنوشت خود را در پیوند با شرایط اقتصادی حاکم بر نیمی از جهانِ آن روز مییافتند. لیکن نظام سیاسی جهانی هنوز هم بسیار متفرق و از هم گسیخته بود. هیچ کشوری به تنهایی بر جهان استیلا نداشت و هنوز هم در موارد گوناگون، امکان نادیدهگرفتن اروپا از سوی غیراروپاییها وجود داشت.
بخشهای بزرگی از آفریقا و آسیا استقلال خود را در نیمه دوم قرن نوزدهم که اوج نهایی فتوحات استعماری اروپا بود، حفظ کرده بودند. امریکا، با قدرت و انزوای نسبی خود، قادر بود بیشتر دعواهای سیاسی اروپا را تا جنگ جهانی اول نادیده بگیرد.
-3 ابزار جهانیسازی
به منظور بررسی تغییراتی که منجر به ظهور پدیده جهانیسازی شده است، نیازمند توجه به تغییر مشی نهادهای بزرگ بینالمللی15 در جهان، نظیر بانک جهانی16 و صندوق بینالمللی پول17 هستیم. این دو نهاد با شیوههای مختلف اعطای وام، اعتبارات و تسهیلات مالی، زمینه را برای نفوذ به کشورهای مختلف فراهم آورده و مشکلات بیشتری را برای آنها ایجاد کردند. نگاهی به روند اعطای تسهیلات مالی و آثار برجای مانده از آن در کشورهای آفریقایی و امریکای لاتین، به خوبی این دشواریها را نشان میدهد.
سال 1994، پنجاهمین سال تاسیس بانک جهانی و صندوقبینالمللی پول در «برتون وودز» و «نیوهمشایر» بود. در حالی که شمال، جشن گرفته و به خود تبریک و تهنیت میگوید، جنوب و سه میلیارد فقیر ساکن در آن، با فقر و فلاکتی دردناک دست به گریبا ن هستند؛ زیرا در حقیقت فعالیتهای این سازمانها [برای جنوب] فاجعهآفرین بود. امروز جهان سوم به جای توسعه و تعدیل مطلوب، گرفتار سقوط شتابآلود اقتصادی و اجتماعی است و این نزول ناشی از سیاستهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول میباشد.
برنامههای تعدیل ساختاری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، تنها برای کاهش مصرف در کشورهای در حال توسعه تدوین شدهاند تا با هدایت منابع به تولیدات صادراتی، بدهیهای خارجی پرداخت شوند؛ اما چنین اقدامی منجر به اضافه تولید محصولات غیرصنعتی گردید و کاهش شدید قیمتها را در پی داشت. از آن گذشته، نتیجه فعالیت صندوق و بانک در هر کشوری انهدام کشاورزی سنتی و ظهور تعداد قابل توجهی زارعان بیزمین نیز بوده است. امنیت غذایی در جهان سوم و به ویژه در آفریقا به شدت کاهش یافته است. وابستگی روزافزون تمام کشورهای جنوب صحرای آفریقا، آنها را در موقعیت بسیار شکنندهای قرار داده است. این کشورها به دلیل کاهش درآمدهای صادراتی خود و اجبار در بازپرداخت بدهیها، برای واردات مکفی مواد غذایی، هیچ ارز خارجیای در اختیار ندارند.
از شروط اساسی صندوق و بانک، کاهش جدی هزینههای اجتماعی، به خصوص بهداشت و آموزش است. به گفته کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا هزینههای بهداشتی در کشورهای مجری برنامه بانک و صندوق در دهه 1980، 50 درصد، و هزینههای آموزشی، 25 درصد کاهش یافته است؛ در همه کشورهای جنوب، روند مشابهی مشاهده میشود.
برنامههای صندوق و بانک، شروط دیگری نیز دارد. دولتها موظف به قطع پرداخت یارانه به فقرا برای مواد اساسی غذایی، مانند برنج و ذرت و یا خدمات اساسی، مانند آب و برق هستند. نظامهای مالیاتی بیش از پیش بازدارنده میشوند و میزان دستمزد واقعی به شدت کاهش مییابد؛ برای مثال، در دهه 1980 میزان دستمزد واقعی در مکزیک 75 درصد کاهش یافت. امروزه در این کشور یک خانوار 4 نفره که با حداقل دستمزد زندگی میکند (بیش از 60 درصد از نیروی کار شاغل با حداقل دستمزد زندگی میکنند)، تنها میتواند 25 درصد از نیازهای اساسی خود را خریداری کند. در کنار برنامه بانک و صندوق برای کاستن از ارزش پول، نرخ تورم و همگام با آن قیمت تمام مواد غذایی وارداتی افزایش یافت. حذف کنترل قیمتها موجب گردید قیمت کالاهایی که به طور عمده توسط فقرا خریداری میشود، به شدت افزایش یابد. افزایش قابل توجه در نرخ بهره، به ورشکستگی واحدهای کوچک داخلی انجامید که بیکاری بیشتر را در پی داشت. حذف سریع محدودیتهای تجارتی، وضع صنایع داخلی را مختل کرد و باعث ورشکستگی آنها شد و در نهایت مقوله بیکاری تشدید گردید. رفع محدودیت در انتقال ارز، به طبقات برگزیده و نخبه امکان داد تا بدون هیچ مانعی سرمایههای خود را به خارج بفرستند که با فرار سرمایه، بحران تراز پرداختها تشدید شد. خصوصیسازی همه اموال دولتی که بخشی از حقوق خاص ایدئولوژیک صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است، زیانی غیرقابل محاسبه است. حتی، براساس اهداف خود صندوق و بانک برنامههای تعدیل ساختاری، موفقیتآمیز نبودهاند. در یک پژوهش داخلی صندوق که در سال 1988 صورت گرفته، آمده است که 40 برنامه تعدیل که از سال 1983 تا 1987 اجرا شدهاند، در رسیدن به اهداف خویش یعنی ارتقای رشد اقتصادی، کاهش کسری بودجه و کسری تراز پرداختها، کاهش تورم و ایجاد ثبات یا کاهش بدهی خارجی ناموفق بودهاند. برنامههای بعدی هم به گفته «برنامه توسعه سازمان ملل متحد و کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا» به طور کامل در دستیابی به اهداف اعلام شده بانک و صندوق ناکام ماندهاند. اما، عمدهترین شکست این برنامهها را باید در تاثیری که بر مردم گذاشته است، جستوجو کرد. براساس آمارهای بنیاد کودکان سازمان ملل (یونیسف(UNICEF و کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا، از 1982 به این سو دستکم 6 میلیون کودک زیر پنجسال، هر سال در آفریقا، آسیا و امریکای لاتین، در نتیجه سیاستهای مردمستیزی و حتی قتلعامطلبی برنامههای تعدیل ساختاری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، جان میبازند.
اینها، تنها مشتی از خروار است. نتیجه اجرای این برنامهها در هر کشوری انهدام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. سازمان معتبر و حتی شمالگرای برنامه توسعه سازمان ملل متحد، معتقد است اکنون 2/1 میلیارد نفر در جهان سوم، در فقر مطلق زندگی میکنند که این میزان دو برابرِ رقم ده سال پیش است. بیش از نیمی از کودکان در کشورهای جنوب صحرای آفریقا یا گرسنهاند و یا دچار سوءتغذیه شدهاند. 6/1 میلیارد نفر در جهان سوم، آب آشامیدنی سالم ندارند و بیش از 2 میلیارد نفر بیکار و نیمهبیکار هستند. در بعضی از کشورهای آفریقایی، درصد مرگ و میر نوزدان نسبت به سالهای پیش از اجرای برنامههای تعدیل ساختاری، به بیش از 2 برابر رسیده است.18
به هر حال نوع عملکرد این دو نهاد، در جهت حصول منافع بیشتر برای کمپانیهای بزرگ بهویژه غربی است. مکانیسم اعطای وام، به منزله ابزاری برای فشار به سیاست خصوصیسازی مجموعههای ملی و منافع معدودی از شرکتهای موجود، نظیر تایم19، وارنر20، دیزنی21، برتلزمان22، ویاکام23 و شرکتهای خبری به کار رفته است. همین امر منجر به پیوستگی جهانی ابرشرکتها میشود؛ به عنوان مثال یک شرکت خبری، دارای 132 روزنامه در سه قاره جهان میباشد، «فوکس قرن بیستم»24 در مقام یک مرکز اصلی تولید نوارهای ویدیویی، برنامههای تلویزیونی و فیلم، 22 ایستگاه تلویزیونی در ایالات متحده دارد که بزرگترین گروه ایستگاهی ایالات متحده است و بیش از 40 درصد برنامههای تلویزیونی را در ایالات متحده پوشش میدهد. 25 مجله، ناشران کتاب نظیر هارپرکولینز، 50 درصد سهام اشتراک در چندین شبکه کابلی جهانی ایالات متحده، کانال فوکس و حداقل 16 کمپانی دیگر در کشورهای گوناگون را در سراسر جهان در اختیار دارند. ظهور پدیده جهانیسازی در سراسر دنیا با فراهمشدن زمینههای متعددی صورت گرفته است و سیر شکلگیری آن نیز از دید صاحبنظران مشخص میباشد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تلویزیون در سرتاسر دنیا رشد جهشی25 داشته است .حالا دیگر هیچ قدرت مخالف ایدئولوژیکی، مقابل بازار آزاد و حمایت از خصوصیسازی26 و نهادهای اصلی اقتصادی جهان غربی وجود ندارد. همچنین، مذاکرات برای متوقفکردن تولید تسلیحات هستهای27 و خاتمه جنگ سرد28، به نتایج مثمر ثمری رسیده است. در دهه 1980، ایدئولوژی سرمایهداری متحد29بر مقرراتزدایی30 بازار، فشار میآورد و گسترش کمپانیها در آن سوی مرزهای جغرافیایی موجود، به منزله پاسخی برای عدم اشتغال و رکود اقتصادی بوده است.
به منظور تحقق چنین رژیمی، مقرراتزدایی سیاستهای اقتصادی، مالی و بانکداری غیرقابل انکار است؛ چنان که در آغاز استعمار، ساختارهای اقتصادی در هر نقطهای از جهان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. نیروهای استعمار برای پیوند با بازارهای محلی، سازمانهای سنتی تولید ومصرف مردم محلی را نابود کردند. برای توسعه شالوده ارتباطی، آوردن نیروی کار مناطق استعماری آسیا، آفریقا و امریکای لاتین، با عنوان بازار واحد اروپایی، اجباری بود. به وسیله پیوند بخشهای متعدد نواحی استعماری تحت نفوذ بازار جهانی اروپایی، غرب تمام توان خود را برای از میان بردن نظامهای اجتماعی بسیار اصیل که نهایت کارایی را برای اقتصاد سنتی داشت، به کار برد. بنابراین شیوههای مستقل موجودیت از بین رفت و راههای وابسته حیات متولد شد. موضوع بسیار مهمی که هیچگاه به آن توجه کافی نشد، سوال درباره فرهنگ و یا هرگونه مقاومت فرهنگی نسبت به انطباق با شیوههای زندگی غربی بود.
در بخش زمینههای ظهور به مباحثی از جمله ارتباطات اشاره گردید که میتواند نقش ابزار را نیز داشته باشد، اما در اینجا به طور مشخص به ابزار و وسایلی که باعث تحقق این امر شد اشاره میکنیم.
سیس هاملینگ، پژوهشگر هلندی که مدتها سرپرستی انستیتو مطالعات اجتماعی لاهه را بر عهده داشته و در حال حاضر رییس دانشکده ارتباطات دانشگاه آمستردام هلند است، درخصوص عدم تعادل اطلاعات میگوید که برخی کشورها از ظرفیتی بهتر از اطلاعات برخوردارند و در مقایسه با دیگران توانایی آنها در تولید، ضبط، پردازش و توزیع اطلاعات بیشتر است. این ظرفیت بالا به معنی حجم بزرگ سختافزارهای اطلاعاتی از قبیل رایانه و حاملهای دیگر مانند کتاب و غیره میباشد که در اختیار دارند. این ظرفیت، در مقیاس تعادل، شامل اطلاعات نرمافزاری و محتوای اطلاعات نیز میشود؛ البته انواع دیگری از تفاوتهای اطلاعاتی نیز وجود دارند.31
هنوز جهانیسازی امکانپذیر نیست، مگر آن که دروازههای فرهنگ روی مصرف جمعی --- که مهمترین تمهید برای جهانیسازی فرهنگ است --- گشوده شود. در ابتدای دهه 1980، فناوریهای ارتباطی کم و بیش 18 درصد تجارت جهانی را که چیزی معادل 350 میلیارد دلار بود، تشکیل میداد.
در دهه 1980، به دلیل مقرراتزدایی موثر و گسترش سریع سرمایهداری متحد، ارزش فناوری ارتباطی32 و صنایع اطلاعاتی33 به 1600 میلیارد دلار ترقی کرد. همین موضوع باعث شد که گرایش در پژوهشهای رسانهای نیز در موضوعات خاص و زمینههای ویژهای شکل بگیرد که در بخش پایانی به آنها اشاره خواهد شد.34 با توجه به نکاتی که درباره حاکمیت سرمایه و کمپانیهای فراملیتی در جهان ذکر کردیم، با سلطهای که نظام جهانی کشورهای مرکزی دارد، امکانات ارتباطی نیز همچون سایر امکانات اقتصادی و فرهنگی در اختیار کشورهای ثروتمند است، به همین سبب پیامهای ارتباطی هم منافع آنها را تامین میکند.
فناوری متراکم، اوضاع بازار را برای تولیدکنندگان برنامههایی مساعد میکند که در گذشته هرگز قادر به پرداخت هزینه پخش رادیو --- تلویزیونی ماهوارهای قیاسی (آنولوگ) نبودند. گیرندههای کوچکتر و ارزانتر، توزیع همزمان بسیاری از کانالها را امکانپذیر میسازند و این امر باعث رشد سریع در قلمرو منطقهای، شده و برنامهریزی مناسب برای علایق خاص و پخش محدود یا ویژه برنامههایی را امکانپذیر میکند.35
موسسات جدید پرزرق و برق با فناوری برتر در الکترونیک، رایانه، ارتباطات، ساخت روبوت و مهندسی ژنتیک، که تعدادشان نامحدود به نظر میرسد، همه جا نوید شغل، بازار و تولید را میدهند، اقتصادهای بیمار را حیات دوباره میبخشند، سرمایه مجدد در اختیار دانشگاههای رو به زوال، قرار میگیرد، افراد بیکار و مازاد را دوباره استخدام میکنند، در اختیار کسانی که نیروی کار جدید به شمار میآیند، فرصتهای بزرگ و رضایتبخشی قرار میدهند. همچنان که فناوری برتر، جانشین دودکشهای فناوری قدیمی میشود، تطابق محیطی ایجاد کرده و حتی از طریق ایجاد فضاهای کار دوستانه بین انسان و ماشین، آخرین ناسازگاریها و بیگانگیها میان انسانها و ماشینهایشان را از میان برمیدارند.36
-4 مهمترین ابزار جهانیشدن
از دید صاحبنظران غربی و غیرغربی، امکانات فنی که عدم تعادل اطلاعات را پدید آورده است، میتواند در عرصههای مختلف ذیل کاربرد داشته باشد:
--- تمامیت ملی مشتمل بر روندهای بسیج و جذب
--- موثربودن از جنبههای اجرایی، سازمانی و مدیریتی
--- ارایه آموزش رسمی و غیررسمی شامل آموزش معلمان
--- ارایه خدمات کشاورزی
--- برنامههای تنظیم خانواده
--- ارایه خدمات پزشکی و بهداشتی
--- بازاریابی، بانکداری و انتشار اطلاعات تجاری
--- برنامهریزی اطلاعرسانی خبری و فرهنگی
--- مشارکت سیاسی و کثرتگرایی اجتماعی
--- هواشناسی، دریانوردی و کنترل محیط
--- جلوگیری از فجایع و ارائه خدمات در مواقع اضطراری
--- مدیریت منابع با تکنیک سنجش از دور
--- مبادله اطلاعات علمی37
اما در بسیاری از کشورهای رو به توسعه --- یا به قول گالتونگ، جهان سوم --- مهارتهای زیرساختی فنی و مدیریتی و همچنین توان انتقال دادهها در حدی نیست که بتواند با امکانات فنی جدید و ایفای نقشهای ذکر شده، انطباق یابد. حاصل چنین وضعی، حاکمیت کشورهای پیشرفته (در نظر ایشان، جهان اول) و عقبماندن کشورهای در حال توسعه (به اصطلاح او، جهان سوم) است.
تاپیوواریس و کارل نوردن استرنگ --- دو محقق فنلاندی --- جریان یک سویه اطلاعات را عامل پدیدارشدن چنین وضعیتی میدانند. آنها از سال 1971 تا سال 1973 برنامههای تلویزیونی تولید شده در جهان را بررسی کرده و در مقالهای با عنوان «ترافیک تلویزیون، مسیری یکطرفه» نتیجه میگیرند که جریان مسلط تولید، در اختیار کشورهای غربی است که در این میان بیشترین سهم، متعلق به کشور امریکا میباشد و سپس با تفاوت بسیار زیاد، کشورهای انگلستان، آلمان و فرانسه قرار دارند. خریداران عمده برنامههای تولید شده غربی نیز کشورهای در حال توسعه هستند که توان تولید بالای برنامههای تلویزیونی را ندارند.38
تاپیوواریس یکی از این دو محقق، ده سال بعد، یعنی در سال 1983، نیز در مقاله دیگری با عنوان «روندهای جریان بینالمللی برنامههای تلویزیونی» دوباره به اثبات این موضوع پرداخته و اعلام کرد پس از گذشت یک دهه، همچنان جریان حاکم و مسلط بر مبنای یافتههای پیشین است، اما ارقام حجم تولید، بسیار بالا رفته است. آنچه در جریان این تسلط و حاکمیت تکنولوژیک و به اذعان ایشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق میافتد، حاکمیت عناصر مسلط فرهنگ غربی است؛ به عبارت دیگر، نظام حاکم در این کشورها --- به اذعان صاحبنظران غربی و گالتونگ که پیش از این در همین مطلب اشاره شد --- بیشتر، عناصر نظام سرمایهداری است و آنچه به مردم ارایه میشود، به قول ادگار موران --- جامعهشناس فرانسوی --- مصرفگرایی، ستارهپرستی، شهرتطلبی، زیباپرستی، لذتجویی و... است.39 هدف اصلی برنامهها نوجوانان، جوانان و زنان هستند که بیشتر از دریچه عاطفه، هدف برنامهریزیهای تولیدکنندگان غربی قرار میگیرند. هربرت شیلر امریکایی --- استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا --- درباره نفوذ فرهنگی کشورهای غربی در دیگر کشورهای جهان معتقد است از سالهای جنگ جهانی دوم، در همان حال که ایالات متحده امریکا با کمک نظامی به انگلستان و فرانسه، برای از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبری جهان تلاش میکرد، برنامهها و سیاستهایی نیز در جهت استیلای فرهنگی و ارتباطی بر جهان تدارک میدید. در این زمان، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگی و تسهیل سلطهجویی اقتصادی بر جهان و به کارگرفتن نظریه توسعه اقتصادی و اجتماعی از طریق وسایل ارتباطی برای جلوگیری از راه رشد غیرسرمایهداری کشورهای جهان سوم و گرایش آنها به سوی سوسیالیسم، از اهمیت فراوانی برخوردار است.40
به اعتقاد صاحبنظران غربی، در اختیارداشتن وسایل ارتباط جمعی و فناوریهای جدید ارتباطی، مساوی با در اختیارداشتن استیلای فرهنگی است. گرامشی با واردکردن واژه «هژمونی» به این عرصه، نقش نهادهایی نظیر خانواده، آموزش و پرورش، احزاب، اتحادیهها، کلیسا و وسایل ارتباط جمعی را بسیار اساسی میداند و معتقد است این هژمونی از طریق نهادهای مذکور به دست میآید و برنده کسی است که این زمینه را در اختیار داشته باشد. آلتوسر فرانسوی نیز از دستگاههای ایدئولوژیک یاد میکند که معرف همان نهادهای مورد نظر گرامشی است و مسوولیت بازآفرینی نیروی انسانی در جامعه را بر عهده دارد.41 به نظر ادگار موران، پس از تبدیل استعمار مستقیم به غیرمستقیم یا استعمار نو، وادی فرهنگ از سوی غرب برگزیده شد؛ از این پس هر فردی که متولد میشود، فکر و اندیشه او تخدیر میگردد؛ بنابراین استعمار، دایمی و همیشگی است و تنها به محدودههای جغرافیایی نیز خاتمه نمییابد و ضرب و زور نظامی نیز در آن جایی ندارد. مهمترین ابزار این تخدیر فرهنگی، رسانه است.42
نگاهی به مصرف تولیدات فرهنگی نشان میدهد بیشترین مخارج فرهنگی خانوادهها را خرید کالاها یا خدمات فرهنگی انفرادی از قبیل نشریات، کتاب و صفحه موسیقی تشکیل میدهد؛ چنانچه به تجهیزات، تولیدات و خدمات فرهنگی، نظری بیفکنیم، شاید در تحلیل نهایی، تصویر روشنتری از گسترش فرهنگی غرب با هدف همسانسازی و ایجاد مشابهت فرهنگی و جایگزینی عناصر حاکم در نظام سرمایهداری به دست آید. در یک تقسیمبندی میتوان زمینههای ذیل را تفکیک کرد:
1. تجهیزات
شامل رادیو، تلویزیون، دستگاههای تکثیر و ضبط صوت، ویدیو، سازهای موسیقی، دوربین فیلمبرداری، تجهیزات دریافت برنامههای ماهوارهای، رایانه.
2. نمایشها
شامل سینما، تئاتر، کنسرت و دیگر نمایشها.
3. انتشارات و فعالیتهای هنری
شامل روزنامه، نشریه، کارهای هنری، کتاب، صفحه موسیقی، عکاسی، کاست و 3CD4
این تجهیزات، محیط لازم را برای گرایش به استفاده از محصولات یکسان، مشابه و بیارتباط با فرهنگ بومی و هویت ملی، فراهم میآورد.
دکتر جرج گربنر استاد امریکایی ارتباطات میگوید: «امروز ما دارای یک نظام و محیط فرهنگی هستیم که آن را نه پدر و مادرها ایجاد کردهاند و نه مدارس، نه مذاهب و نه هیچ فرهنگ مربوط به جامعه؛ این محیط دستپرورده تعداد معدودی از نهادها و شرکتهای بزرگ است که نفوذ تجاری، سیاسی و ایدئولوژیکی دارند و مانع تاثیرپذیری کودکان از جنبش محیط فرهنگی پیرامون خود میشوند.»
ریچارد بارنت و رونالد مولر در کتاب «سیطره جهانی» آوردهاند: «آدمهایی که خود صاحب قدرت هستند، به طور معمول قدرت را بهتر از کسانی میشناسند که به مطالعه آن میپردازند.» بنیانگذاران شرکتهای جهانی، مدتها پیش از آن که بنیادها، مطالعه شرکتهای بزرگ را به استادان دانشگاهها بسپارند، به عواقب و آثار سیاسی عملیات خود پی بردند. روسای شرکتها که به انجام مذاکرات با پادشاهان، ژنرالها و شیوخ عادت کردهاند، میدانند کل بودجه بسیاری از دولتهای مستقل و برخوردار از حاکمیت ملی، بیشتر از سود و زیان یکی از شعب کمپانی نیست. آنها میدانند که شرکتهای جهانی به صورت یک عامل عمده، وارد سیاست دنیا شدهاند و در این خصوص نیازی به یادآوری نیست. اگر چه در متون درسی علوم سیاسی و گزارشهای برنامهریزی دولتی، به آثار و عواقب ظهور شرکتهای جهانی چندان توجهی نشده است، ولی مدیران جهانی درباره خود به عنوان یک طبقه انقلابی اندیشیده و چنین میگویند:
«اینک که رفتهرفته دنیا متوجه قدرت شرکتهای جهانی شده است، کسانی که این شرکتها را اداره میکنند، هم و غمی روز افزون به خرج میدهند تا این قدرت را نه تنها برای دنیای خارج، بلکه برای خودشان هم توضیح داده و توجیه کنند.»44
برخی از نظریهپردازان ارتباطات اذعان داشتهاند امروز جهان در دست کسی است که رسانهها را در اختیار دارد45 و امروز نیز رسانهها در اختیار صاحبان شرکتهای چندملیتی و کمپانیهای بزرگ صاحب سرمایه میباشد. آنچه از طریق این رسانهها و مجاری اطلاعات آنها انتقال مییابد به جوامع جهت میدهد که از طریق آن میتوان مشتریان را وادار به خرید کرد و سیاستها و استراتژیهای بلندمدت خود را به راحتی جامه عمل پوشاند؛ زیرا تفکر واحدی در قالب یک نظام سرمایهداری، اداره و کنترل آن را در دست دارد. تمایل به کسب سود در میان شرکتهای چند ملیتی و حصول درآمد بیشتر، در قالب ایدههای پرجاذبه جهت کسب سرمایه به همگان ارایه میشود و در اینجاست که اشتراکها و مشابهتهای عملکردی آنها در تبیین ایدهها، اندیشهها و الگوها بروز میکند.
اگر به تلاشهای بینالمللی در زمینه مقابله با این پدیده نیز نگاهی بیاندازیم، درمییابیم که از ثمردهی تلاش کشورها مدت زمان طولانی نمیگذرد؛ به عبارت دیگر طرح زمینههای هویتجویی و استقلالطلبی که حاصل چندین دهه تلاش کشورهای در حال توسعه است، به تازگی در سازمان ملل با توجه عمومی روبهرو شده است. از اوایل دهه 1980، در همان حال که کشورهای جهان سوم با برخورداری از حمایت تاکتیکی و مصلحتی شوروی، برای مقابله با سلطه فرهنگی و ارتباطی قدرتهای بزرگ سرمایهداری و پیامدهای آن در ایجاد عدم تعادل اطلاعات و ارتباطات، تلاش میکردند، در ایالات متحده امریکا، برای پیشرفت گستردهتر هدفهای اقتصاد سرمایهداری و بهرهبرداری بیشتر از امکانات، فناوریها و محصولات فرهنگی، ارتباطی و خبری آن سیاستها، خطمشیهای جدید در مورد مقرراتزدایی خصوصیسازی و آزادسازی تمام فعالیتهای صنعتی و بازرگانی مربوط به فرهنگ و ارتباطات، به اجرا گذاشته شد. بر اثر این تصمیمگیریهای تازه که از هسته مرکزی نظام جهانی حاکم در ایالات متحده امریکا آغاز گردید و به سرعت کشورهای نیمه پیرامونی در اروپای غربی و ژاپن و بسیاری از ممالک پیرامونی در آسیا، امریکای لاتین و آفریقا را فرا گرفت، تمام برنامهها و کوششهای کشورهای جهان سوم در دستیابی به نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات که در دهههای 1970 و 1980 در چارچوب جنبش کشورهای غیرمتعهد و یونسکو تعقیب میشد، به یک جنبش مستقل مبدل گردید. دیری نگذشت که با افزایش بحران داخلی اتحاد شوروی و از هم گسیختگی بلوک سوسیالیستی وابسته به آن و تضعیف و تزلزل وضع کشورهای جهان سوم، آرمانهای مربوط به نظم نوین جهانی، به دست فراموشی سپرده شد؛ تا آن که در سال 1991، همزمان با آخرین مراحل فروپاشی اتحاد شوروی و عملیات نظامی ایالات متحده امریکا و متحدان آن در جنگ خلیجفارس، هدفهای «نظم نوین جهانی» برای معارضهجویی بیرقیب در دنیای یکقطبی و عصر پایان تاریخ مطرح گردید.
همزمان با تحولات اخیر استراتژی ارتباطی نوین یونسکو از سوی کنفرانس عمومی مورد تصویب قرار گرفت. در انطباق با روند جهانیسازی اقتصادی فرهنگ و ارتباطات، در جهت نیل به تعادل اطلاعات و برابری ارتباطات، مانند سالهای آغاز تاسیس یونسکو و در ادامه فعالیتهای آن در دهههای 1950 و 1960، بر جریان آزاد اطلاعات در سطح جهان و در سطح کشورها تاکید شد و بدین منظور، تاسیس و توسعه وسایل ارتباط جمعی آزاد، مستقل و کثرتگرا در سراسر دنیا را در جایگاه خاصی قرار داد.46
نتیجهگیری
اگر چه ماهیت بیشتر شرکتهای فراملیتی، غربی میباشد، اما همه آنها امریکایی نیستند، هر چند که حاکمیت واقعی با کمپانیها، تراستها و کارتلهای امریکایی است. بدون شک امروزه ایالات متحده امریکا قدرت اصلی مسلط بر این مرحله از جهانیسازی میباشد. معنای جهانیسازی فعلی امریکایی این نیست که به هیچ وجه تغییرات جهانی دیگری در دهههای آینده روی نخواهد داد، بلکه شاید (از نظر برخی افراد) آثار نهایی جهانیسازی دگرگون شود. وقتی جهانیسازی به مفهوم تلاش نظام سرمایهداری کشورهای شمال (مرکز) و در راس آنها ایالت متحده امریکا بر تفوق و تسلط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر کشورهای مختلف جهان است، بنابراین سود و بهره جهانیسازی تنها متعلق به کشورهای شمال بوده و به زیان کشورهای جنوب میباشد و این چیزی است که ضرورت تاکید بر اهمیت گفتوگو میان کشورهای شمال و جنوب را برای جلوگیری از آثار منفی جهانیسازی نشان میدهد.47 [البته به نظر میرسد که در این خصوص اتفاق نظری وجود ندارد.]
نویسنده مقاله «جهانیشدن کشورهای در حال توسعه و ایران» با عنوان «جهانیشدن اقتصاد و کشورهای در حال توسعه، بیم یا امید؟» آورده است:
«نگرانی کشورهای در حال توسعه از این پدیده، ترس از حاشیهنشینی، تبعیض، ناامنی اقتصادی، بیثباتی و تشدید نابرابریها میباشد»؛ به عبارت دیگر، این گروه از کشورهای جهان در شرایط جدیدی که جهانیسازی اقتصاد پدید میآورد، یعنی افزایش رقابت و گسترش تقسیم کار بینالمللی، هیچ سهمی برای خود نمیبینند؛ چرا که ضعیف هستند و قدرت لازم برای رویارویی با رقیبان قدرتمند را ندارند. علاوه بر این کشورهای در حال توسعه (کشورهای جنوب)، کشورهای پیشرفته (کشورهای شمال) را متهم به مذاکرات پشتپرده و تبانی با یکدیگر میکنند و به آن اعتراض دارند؛ مصداق بارز این اعتراضات در اجلاس سیاتل سازمان تجارت جهانی مشاهده گردید.»
چندی پیش فیدل کاسترو، رهبر کوبا گفت:
«درست است که ما همگی سوار بر یک کشتی هستیم، اما آنها (کشورهای شمال) در این کشتی در کابینهای مجهز و شیک با غذاهای مطبوع و لذیذ اسکان دارند و کشورهای در حال توسعه را به این کابینها راهی نیست.»
منیر شفیق صاحبنظر عرب نیز در «الاوسط» مینویسد:
«در این تحول جدید (جهانیسازی اقتصاد) هیچ چیز جدیدی وجود ندارد و این همان سرمایهداری است؛ البته با سرمایههای بیشتر و سلطه و بیرحمی افزونتر». او همچنین در جایی دیگر جهانیسازی را باعث وابستگی بیشتر کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته، نابودی فرهنگ، ارزش و هویت ملی و از بین رفتن سرمایه و ثروت کشورهای در حال توسعه میداند و میگوید:
«هیچ کشور و حکومتی حق ندارد خود را همچون مردهای در دست مردهشور، در اختیار نظام جهانیسازی قرار دهد.»
محمد شعبان، دیگر نویسنده عرب نیز نامگذاری تحولات پرشتاب در عرصه اقتصادی جهان را --- که به استیلای اقویا و انقیاد ضعفا منجر میشود --- به جهانیسازی، نامی اشتباه ولی مودبانه میداند.
بنابر آنچه گفته شد کشورهای در حال توسعه، در فرایند جهانی، تقویت هر چه بیشتر بنیه اقتصادی کشورهای توسعه یافته را به قیمت ضعف و تحلیل قوای هر چه بیشتر خود میدانند. در نظر مخالفان فرایند جهانیسازی، این پدیده در دل خود دارای پارادوکس و تضاد است.
پرسشی که این گروه مطرح میکنند، این است که چگونه ممکن است دو قطب، یکی ثروتمند و دیگری فقیر و گرسنه، در کنار یکدیگر زندگی کنند و هر دو لذت هم ببرند؟
البته این بحث تنها از جنبه اقتصادی مطرح نیست و جنبههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را نیز در برمیگیرد. در عین طرح مباحث مذکور، گفته میشود که دولتهای ممالک در حال توسعه بدون تحمل هزینههای گزاف، تاب ایستادگی در برابر جهانیسازی را ندارند. برای مثال، اگر دولت آفریقای جنوبی بر اجرای برنامه اصلاحات اجتماعی خود پافشاری کند، با فرار سرمایهها از آن کشور مجازات میشود؛ از سوی دیگر، اگر آن دولت، مسوولیت اصلاحی خود را فرو بگذارد، شاید مردم آفریقای جنوبی به تحمل بهای گزافتری محکوم شوند. در چنین شرایطی بیشتر جانب سرمایهداری را دولتها گرفتهاند و این گزینش، دلیل سادهای هم دارد، به قول پل کروگمن، -- دانشمند علم اقتصاد--- فروپاشی کمونیسم باعث دلسردی در ضدیت با سرمایهداری شده است.
فهرست مسایل ناشی از جهانیسازی بسیار بلند بالاست. در کشورهای کمدرآمد، نظیر آنهایی که در جنوب صحرای آفریقا قرار دارند و دولتهایشان قادر نبوده یا تمایل نداشتهاند از مردم خود در برابر مرحله جدید سرمایهداری جهانی و برنامههای اصلاحات ساختاری حمایت کنند، وضع مردم نومیدکنندهتر است.
مخالفان جهانیسازی، روی مسائل درستی انگشت نهادهاند ولی اطمینانی نیست که به وارونهکردن روند آن توفیق یابند یا حتی آثار زیانبخش آن را تخفیف دهند. در ابتدا باید گفت بسیاری از آنها سازماندهی بدی دارند. بیشتر آنها به جای آن که یک دیدگاه مقابلهای همهجانبه را پیشنهاد کنند، به سراغ مسایل خاص رفتهاند. دیدگاه متقابلی که در حال حاضر پیشنهاد شده، ایجاد یک نظام جهانی است که با چشمداشتهای تنگنظرانه سرمایهداری شکل نگیرد منافع گروههای مختلف اجتماعی باشد. این دیدگاه هنوز توسعه چندانی نیافته است.
به علاوه، این مخالفان باید راهبردهایی عملی برای مهار جهانیسازی بیابند. بعضیها خواستار تضعیف یا حتی انحلال موسساتی چون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان جهانی تجارت شدهاند اما بدین دلیل که این سازمانها عوامل موثری در جهانیسازی هستند، روشن نیست که چرا دولتها و شرکتهای قدرتمند باید اجازه چنین اتفاقی را بدهند. اهمیت این سازمانها تنها در صورتی کمرنگ خواهد شد که کشورهای در حال توسعه --- به ویژه آنها که درآمد متوسط دارند --- با فشار مردمی از وابستگی خود به این سازمانها بکاهند.
با این حال، مساله اصلی انتقادکنندگان این است که بسیاری از آنها اهمیت دولت را نمیبینند. نبردی فاتحانه در راه مردمسالاری اصیل و پرطرفدار میتواند دولت را از اسارت شرکتها و نیروهایی که منافع متنفذ مالی دارند، برهاند و آن را به صورت یک عامل مهم در ترویج منافع گسترده اجتماعی درآورد. برعکس بسیاری از سازمانهای غیردولتی، به جامعه مدنی تکیه میکنند؛ حال آن که جامعه مدنی نمیتواند در سیاستگذاری جایگزین دولت شود. نبرد با جهانیسازی به طور کلی مبارزهای به خاطر مردمسالاری است. به هر حال آنچه پیش روی کشورهای در حال توسعه --- و از جمله ایران --- وجود دارد، این است که چگونه میتوانند از جهانیسازی استفاده کرده و از آثار منفی آن دور بمانند.
به نظر میرسد اتحاد و پیوند کشورهای در حال توسعه در مجموعهای واحد برای رویارویی با اقتدار و اعمال نفوذ کشورهای پیشرفته صاحب سرمایه میتواند به عنوان یک راه اصلی مطرح باشد. البته این امر نیازمند چارچوبی مشخص در قالب اقداماتی برنامهریزی شده است که در این بحث نمیگنجد.
پینوشتها:
1- کاظم معتمدنژاد، جهانیشدن یا جهانی سازی، فصلنامه پژوهش و سنجش، شماره 25، صص --8 7.
- Scholte, J, A, The International relations of social changs, Buckingham, open university press,2 .39913-14, PP 1
3- مارک ویلیامز «بازاندیشی در مفهوم حاکمیت: تاثیر جهانیشدن بر حاکمیت دولت» ترجمه اسماعیل مردانیگیوی، اطلاعات سیاسی --- اقتصادی، ش 11 و 12، مرداد و شهریور 1379، ص 137.
- Show, M. Global society and Global, responsibility: The theoretical, historical and political4 .34of international society, Millenniom, 12, 2991, P ؛limits
5- مارک ویلیامز، منبع قبلی، ص 138.
6- همان.
7- همان.
8- پرویز صداقت، سرشت جهانی و زمینههای آن، ماهنامه بورس، اردیبهشت 1379، ص 21.
9- محمدتقی قزلسفلی، جهانیشدن، رویارویی یا همزیستی، اطلاعات سیاسی --- اقتصادی، سال چهارم، ش 11 و 12، مرداد و شهریور 1379، ص 144.
10- همان.
11- همان.
12- علی عادل عبدالحمید، جهانیشدن و آثار آن بر کشورهای جهان سوم، ترجمه مهندس سیداصغر قریشی، اطلاعات سیاسی ---- اقتصادی، ش 11و 12، مرداد و شهریور 1379، صص 152 -- 153.
13- ریچارد بارنت، رنالد مولر، سیطره جهانی، ترجمه مصطفی قریب، انتشارات هاشمی، 1363، ص 201.
.-42 Johan Galtung Richard C. Vincent. Global Glasnost, Hampton Press, Newjersy, 2991, P1
-5 International institutions.1
-6 World Bank.1
-7 International Monetary Fund.1
18- داویسون بودهو، «صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، غارت و ویرانی جهان سوم و جهانیکردن فقر و فلاکت»، ترجمه دکتر احمد سیف، صص 59----62.
-9 Time.1
-0 Warner.2
-1 Disney.2
-2 Bertelsman.2
3Viacom.2
-4 Twentieth century fox.2
-5 Leap- frog growth.2
-6 Privatisation.2
-7 Nuclear arms.2
-8 Cold war.2
-9 Corporate Caoitalism.2
-0 Deregulation.3
31- سیس، جی. هاملینگ، نابرابری اطلاعات در گذر جهان، ترجمه محمدهاشم عصمتالهی، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم اجتماعی، گروه ارتباطات، تهران، 1375، ص 4.
-2 communication Technology.3
-3 Information Industries.3
-4 Ali Mohammadi, Islamic Prespectives on the Globalization of Electronic Empires, the3 .8993-5, P1Nottingham Trent University,
35- دنیس ویسکو «نگاهی از طریق ماهواره --- گشودن بازار بر روی برنامههای جدید» ترجمه رامین تقدیری، پیام مدیران، ش 2 تابستان 1376، ص 3.
36- جیمز دبیلو. کری، ارتباطات و فرهنگ، ترجمه مریم داداشی، نقطه، 1376، ص 175.
37- حمید مولانا، گذر از نوگرایی، ترجمه یونس شکرخواه، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، تهران، 1371، صص ---233 132.
38- کاظم معتمدنژاد، مطالعات انتقادی در وسایل ارتباط جمعی، فصلنامه رسانه، ش 9، بهار 1371، ص 22.
39- همان، ص 17.
40- کاظم معتمدنژاد، نظریههای سلطه ارتباطی جهانی، فصلنامه رسانه، سال هفتم، ش 2، تابستان 1375، ص3.
41- کاظم معتمدنژاد، مطالعات انتقادی در وسایل ارتباط جمعی، پیشین، ص 18.
42- همان، ص 17.
43- آگوستین ژیرار، توسعه فرهنگی تجارت و خطمشیها، ترجمه عبدالحمید زرین قلم، پروانه سپرده، علی هاتفی گیلانی، مرکز پژوهشهای بنیادی، تهران، 1372، ص 31.
44- ریچارد بارنت، رونالد مولر، پیشین، صص 68 --- 67.
45- بن.اچ بگدیکیان، انحصار رسانهها ترجمه داوود حیدری، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، تهران، 1374، ص 5.
46- کاظم معتمدنژاد «همکاریهای ارتباطی منطقهای در معارضه جهانیسازی اقتصادی و هویتجویی فرهنگی» فصلنامه رسانه، سال ششم، ش 3، پاییز 1374، صص 2---3.
47- علی عادل عبدالحمید، جهانیشدن و آثار آن بر کشورهای جهان سوم، پیشین، ص 155.
یکی از ویژگیهای اصلی جهانیسازی، ارتباطات دو سویه است؛ و برخلاف وابستگی متقابل که بر دوجانبهبودن تاکید دارد، جهانیسازی امکان وابستهشدن را نیز در نظر میآورد.
جهانیسازی موجب افزایش فرایندهایی میشود که از طریق آنها شبکههای ارتباطی و نظامهای تولید، در سطوح محلی و جهانی به یکدیگر پیوند میخورند. تشدید روابط اجتماعی در سرتاسر جهان که مکانهای دور از هم را چنان به هم مرتبط میسازد که اتفاقات هر محل، زاده حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد
«جهانیسازی یعنی به استقبال جهان رفتن، آشناشدن با فرهنگهای دیگر و احترامگذاشتن به آرا و نظریههای دیگران؛ در صورتی که جهانگرایی، نفی دیگران، نفوذ در فرهنگهای دیگر و محل برخورد ایدئولوژیهاست.»
این پدیده پیامد سر برآوردن دولتهای نیرومند ملی و عالیترین مرحله روابط سلطهگری امپریالیستی است.
به منظور بررسی تغییراتی که منجر به ظهور پدیده جهانیسازی شده است، نیازمند توجه به تغییر مشی نهادهای بزرگ بینالمللی در جهان، نظیر بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول هستیم. این دو نهاد با شیوههای مختلف اعطای وام، اعتبارات و تسهیلات مالی، زمینه را برای نفوذ به کشورهای مختلف فراهم آورده و مشکلات بیشتری را برای آنها ایجاد کردند.
امروز جهان سوم به جای توسعه و تعدیل مطلوب، گرفتار سقوط شتابآلود اقتصادی و اجتماعی است و این نزول ناشی از سیاستهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول میباشد.
از شروط اساسی صندوق و بانک، کاهش جدی هزینههای اجتماعی، به خصوص بهداشت و آموزش است.
برنامههای صندوق و بانک، شروط دیگری نیز دارد. دولتها موظف به قطع پرداخت یارانه به فقرا برای مواد اساسی غذایی، مانند برنج و ذرت و یا خدمات اساسی، مانند آب و برق هستند. نظامهای مالیاتی بیش از پیش بازدارنده میشوند و میزان دستمزد واقعی به شدت کاهش مییابد؛
خصوصیسازی همه اموال دولتی که بخشی از حقوق خاص ایدئولوژیک صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است، زیانی غیرقابل محاسبه است. حتی، براساس اهداف خود صندوق و بانک برنامههای تعدیل ساختاری، موفقیتآمیز نبودهاند.
نتیجه اجرای این برنامهها در هر کشوری انهدام اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. سازمان معتبر و حتی شمالگرای برنامه توسعه سازمان ملل متحد، معتقد است اکنون 2/1 میلیارد نفر در جهان سوم، در فقر مطلق زندگی میکنند که این میزان دو برابرِ رقم ده سال پیش است.
مکانیسم اعطای وام، به منزله ابزاری برای فشار به سیاست خصوصیسازی مجموعههای ملی و منافع معدودی از شرکتهای موجود، نظیر تایم، وارنر، دیزنی، برتلزمان، ویاکام و شرکتهای خبری به کار رفته است. همین امر منجر به پیوستگی جهانی ابرشرکتها میشود؛
هنوز جهانیسازی امکانپذیر نیست، مگر آن که دروازههای فرهنگ روی مصرف جمعی --- که مهمترین تمهید برای جهانیسازی فرهنگ است --- گشوده شود.
به اعتقاد صاحبنظران غربی، در اختیارداشتن وسایل ارتباط جمعی و فناوریهای جدید ارتباطی، مساوی با در اختیارداشتن استیلای فرهنگی است. و برنده کسی است که این زمینه را در اختیار داشته باشد.
چنانچه به تجهیزات، تولیدات و خدمات فرهنگی، نظری بیفکنیم، شاید در تحلیل نهایی، تصویر روشنتری از گسترش فرهنگی غرب با هدف همسانسازی و ایجاد مشابهت فرهنگی و جایگزینی عناصر حاکم در نظام سرمایهداری به دست آید.
دکتر جرج گربنر استاد امریکایی ارتباطات میگوید: «امروز ما دارای یک نظام و محیط فرهنگی هستیم که آن را نه پدر و مادرها ایجاد کردهاند و نه مدارس، نه مذاهب و نه هیچ فرهنگ مربوط به جامعه؛ این محیط دستپرورده تعداد معدودی از نهادها و شرکتهای بزرگ است که نفوذ تجاری، سیاسی و ایدئولوژیکی دارند
برخی از نظریهپردازان ارتباطات اذعان داشتهاند امروز جهان در دست کسی است که رسانهها را در اختیار دارد و امروز نیز رسانهها در اختیار صاحبان شرکتهای چندملیتی و کمپانیهای بزرگ صاحب سرمایه میباشد.
وقتی جهانیسازی به مفهوم تلاش نظام سرمایهداری کشورهای شمال (مرکز) و در راس آنها ایالت متحده امریکا بر تفوق و تسلط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر کشورهای مختلف جهان است، بنابراین سود و بهره جهانیسازی تنها متعلق به کشورهای شمال بوده و به زیان کشورهای جنوب میباشد
کشورهای در حال توسعه (کشورهای جنوب)، کشورهای پیشرفته (کشورهای شمال) را متهم به مذاکرات پشتپرده و تبانی با یکدیگر میکنند و به آن اعتراض دارند؛ مصداق بارز این اعتراضات در اجلاس سیاتل سازمان تجارت جهانی مشاهده گردید.»
در نظر مخالفان فرایند جهانیسازی، این پدیده در دل خود دارای پارادوکس و تضاد است. چگونه ممکن است دو قطب، یکی ثروتمند و دیگری فقیر و گرسنه، در کنار یکدیگر زندگی کنند و هر دو لذت هم ببرند؟
مخالفان جهانیسازی، روی مسائل درستی انگشت نهادهاند ولی اطمینانی نیست که به وارونهکردن روند آن توفیق یابند یا حتی آثار زیانبخش آن را تخفیف دهند. بیشتر آنها به جای آن که یک دیدگاه مقابلهای همهجانبه را پیشنهاد کنند، به سراغ مسایل خاص رفتهاند. دیدگاه متقابلی که در حال حاضر پیشنهاد شده، ایجاد یک نظام جهانی است که با چشمداشتهای تنگنظرانه سرمایهداری شکل نگیرد
نبردی فاتحانه در راه مردمسالاری اصیل و پرطرفدار میتواند دولت را از اسارت شرکتها و نیروهایی که منافع متنفذ مالی دارند، برهاند و آن را به صورت یک عامل مهم در ترویج منافع گسترده اجتماعی درآورد. برعکس بسیاری از سازمانهای غیردولتی، به جامعه مدنی تکیه میکنند؛ حال آن که جامعه مدنی نمیتواند در سیاستگذاری جایگزین دولت شود. نبرد با جهانیسازی به طور کلی مبارزهای به خاطر مردمسالاری است.