آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

        

«مردی‌ که‌ امروز مظهر وحدت‌ و الهام‌ دهنده‌ مسلمین‌ ایران‌ و جهان‌ است، یک‌ روحانی‌ ساده، خوش‌دل، خوش‌ منظر و شوخ‌طبع‌ است، که‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ دوراندیشی، سیاستمداری، صداقت‌ و صحت‌ وی‌ اعتراف‌ دارند. نیروی‌ بزرگی‌ که‌ این‌ مرد قوی‌الاراده‌ و پر حرارت‌ را به‌ جلو می‌راند؛ ایمان‌ و اعتقاد وی‌ بر عظمت‌ اخلاقی‌ و قدرت‌ معنوی‌ اسلام‌ و کامل‌ بودن‌ این‌ آیین، برای‌ حکومت‌ دنیایی‌ و آخرتی‌ است.

 

این‌ پیشوای‌ بزرگ‌ ایران‌ در سنین‌ کهولت، با صدای‌ لرزان‌ خود، پیام‌ یگانگی‌ و وحدت‌ اسلام‌ را در جهان‌ پخش‌ می‌کند... نام‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ در لندن، پاریس، نیویورک، کراچی، اندونزی، هندوستان‌ و به‌خصوص‌ در کشورهای‌ اسلامی، در ردیف‌ گاندی‌ و نهرو قرار گرفته‌ و طبقات‌ آزادی‌ خواه‌ و متفکر این‌ جامعه‌ها وی‌ را مظهر نجات‌ ملت‌های‌ ستمدیده‌ از فساد استعمار مادی‌ مغرب‌ زمین‌ می‌دانند.» این‌ معرفی‌ که‌ توسط‌ خبرگزاری‌P.N.P  و در روزنامه‌ اطلاعات‌ هفتم‌ مهرماه‌ سال‌ 1330 ه'.ش‌ صورت‌ گرفته، کافی‌ است‌ تا شما خواننده‌ گرامی‌ را به‌ مطالعه‌ رویداد تاریخی‌ مهم‌ 30 تیر 1331 به‌ رهبری‌ مجاهد عظیم‌الشان‌ تاریخ‌ معاصر ایران، آیت‌الله‌ سیدابوالقاسم‌ کاشانی‌ ترغیب‌ نماید و خواندن‌ این‌ مقاله‌ را برایتان‌ جذاب‌تر سازد. قیام‌ تاریخی‌ سی‌ام‌ تیر، یک‌ حماسه‌ بزرگ‌ دینی‌ و ملی‌ محسوب‌ می‌شود؛ که‌ علاوه‌ بر ریشه‌کن‌ ساختن‌ چپاول‌گری‌ نفت‌ در ایران‌ و بازگرداندن‌ این‌ ثروت‌ به‌ مردم، حیثیت‌ و آبروی‌ شایسته‌ ایران‌ و ایرانی‌ را در منظر جهانیان‌ آورد.

 

اوج‌ مبارزات‌ ملت‌ ایران‌ را در جریان‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در قیام‌ 30 تیر باید دید. در این‌ روز نشان‌ داده‌ شد؛ که‌ وحدت‌ ملت‌ و توانایی‌ رهبری‌ می‌تواند موانع‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ را با تدبیر از میان‌ بردارد و نقشه‌ بیگانگان‌ را به‌ شکست‌ رساند.در تاریخ‌ معاصر ایران، قیام‌ 30 تیر جای‌ خاص‌ خود را دارد، زیرا تجربه‌ای‌ به‌ دست‌ آمد؛ که‌ تاآن‌ تاریخ‌ سابقه‌ نداشت. از برخورد سیاستهای‌ خارجی‌ با هجوم‌ توده‌های‌ مردمی‌ با شعار اسلامی‌ نتیجه‌ای‌ حاصل‌ شد؛ که‌ کمتر کسی‌ در آن‌ دوره، انتظار آن‌ را داشت. بعضی، آن‌ را پیروزی‌ در لحظه‌ شکست‌ نامیدند و برخی‌ دیگر، آن‌ را اعاده‌ حاکمیت‌ ملی‌ توصیف‌ نمودند؛ اما نکته‌ مهم‌ در این‌ جریان‌ تاریخی‌ آن‌ است، که‌ قدرت‌های‌ خارجی‌ اعم‌ از انگلیس، امریکا و روسیه‌ نادیده‌ انگاشته‌ شدند. سابقه‌ جریان‌ به‌ این‌ ترتیب‌ است‌ که‌ در نخستین‌ سال‌ قرن‌ بیستم‌ با قرارداد دارسی، اکتشاف، استخراج‌ و فروش‌ نفت‌ ایران‌ در اختیار یک‌ شرکت‌ انگلیسی‌ قرار گرفت. بعد از فوران‌ نفت‌ و اهمیت‌ فوق‌ العاده‌ آن، دولت‌ انگلستان‌ سهام‌ شرکت‌ را خریداری‌ کرد و در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ نخستین‌ استفاده‌ را از نفت‌ ایران‌ نمود؛ اما در پرداخت‌ سهم‌ ناچیز ایران‌ تعلل‌ می‌کرد و حاضر نبود؛ همان‌ قرارداد دارسی‌ را هم‌ به‌ مورد اجرا بگذارد. این‌ وضع‌ باعث‌ اختلافاتی‌ شد؛ که‌ به‌ جامعه‌ ملل‌ آن‌ زمان‌ کشید و به‌ دنبال‌ مذاکرات‌ طولانی‌ و آمد و رفت‌ هیات‌های‌ انگلیسی‌ به‌ ایران‌ با دخالت‌ رضاخان‌ در سال‌ 1311 به‌ قرارداد معروف‌ 1933 که‌ وضعی‌ بدتر از قرارداد دارسی‌ داشت، منجر گردید. ملت‌ ایران‌ در دوره‌ دیکتاتوری‌ رضاخان‌ نتوانست‌ مانع‌ چنین‌ قرارداد ظالمانه‌ای‌ باشد؛ اما با سقوط‌ رضا شاه‌ در 1320 و اشغال‌ نظامی‌ ایران‌ از سوی‌ دو همسایه‌ شمالی‌ وجنوبی(روسیه‌ و انگلیس) در جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ و بعد هم‌ اضافه‌ شدن‌ امریکا به‌ آنها کم‌کم، به‌ موازات‌ مبارزه‌ علیه‌ اشغال‌گران، مساله‌ منافع‌ کشور از نفت‌ هم‌ مطرح‌ گردید. دولت‌ استعماری‌ انگلیس‌ حاضر نبود از چپاول‌ منابع‌ ایران‌ دست‌ بردارد و قرارداد 1933 را مصوب‌ مجلس‌ و برای‌ یک‌ قرن‌ معتبر می‌شناخت‌ در حالی‌ که‌ امضا کنندگان‌ ایرانی‌ آن‌ اعتراف‌ داشتند؛ که‌ در زمان‌ امضا آلت‌ اراده‌ دیکتاتور وقت‌ بوده‌اند. مذاکرات‌ مجالس‌ دوره‌ 13،14،15و16 (در آن‌ زمان‌ دوره‌ مجلس‌ دو سال‌ بود) به‌ خوبی‌ دسته‌بندی‌ نمایندگان‌ و مقاومت‌ بعضی‌ را در برابر اراده‌ ملت‌ نشان‌ می‌دهد. در آن‌ سال‌ها، آیت‌ الله‌ کاشانی‌ به‌ دلیل‌ بازداشت‌ها، تبعیدهای‌ مکرر و سابقه‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ علیه‌ انگلستان‌ در عراق‌ اعتبار بسیار داشت1 و مصمم‌ بود، هر چه‌ بیشتر مردم‌ را از تجاوزات‌ انگلستان‌ به‌ منابع‌ ملی‌ ایران‌ آگاه‌ سازد. وی‌ با تمام‌ دولتهایی‌ که‌ بعد از شهریور 1320 با حمایت‌ بیگانه‌ به‌ قدرت‌ می‌رسیدند؛ مخالفت‌ داشت. تمام‌ این‌ قدرت‌ مذهبی‌ و ملی‌ در نهایت‌ به‌ دولتی‌ داده‌ شد؛ که‌ دکتر مصدق‌ در راس‌ آن‌ بود. دکتر مصدق‌ با پشتوانه‌ روحانیت‌ و ملت، مامور اجرای‌ قانون‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ گردید؛ که‌ به‌ دنبال‌ قتل‌ رزم‌آرا --- نخست‌وزیر --- در اسفند 1329 به‌ تصویب‌ رسید. در پی‌ آن‌ باید از انگلیسی‌هاخلع‌ ید می‌شد و بر اساس‌ ملی‌ شدن‌ نفت، تولید و فروش‌ نفت‌ منحصرا در اختیار دولت‌ ایران‌ قرار می‌گرفت. در آن‌ زمان‌ انگلستان، هنوز استعمارگر بزرگ‌ بود و بسیاری‌ از کشورهای‌ مستقل‌ امروز را در چنگال‌ خود داشت. دولت‌ امریکا تازه‌ متوجه‌ شده‌ بود؛ که‌ در خاورمیانه‌ چنین‌ منافعی‌ وجود دارد و به‌ دعاوی‌ ایران‌ علیه‌ انگلیس‌ روی‌ خوش‌ نشان‌ داد. انگلستان‌ برای‌ جلوگیری‌ از اصل‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ و بی‌اثر گذاشتن‌ مبارزات‌ ملت‌ در استیفای‌ حقوق‌ خود، ایران‌ را در محاصره‌ اقتصادی‌ قرار داد. رقم‌ یک‌ میلیارد ریال‌ از محل‌ عایدی‌ نفت‌ که‌ در سال‌ 1329 جزو بودجه‌ بود، در سال‌ 1330 محلی‌ نداشت. از این‌رو، برای‌ سال‌ 1330 بودجه‌ای‌ تصویب‌ نشد و پرداختهای‌ دولت‌ با تصویب‌ یک‌ دوازدهم‌ صورت‌ می‌گرفت. پرداخت‌ حقوق‌ کارکنان‌ نفت‌ هم‌ به‌ دوش‌ دولت‌ ایران‌ افتاده‌ بود؛ که‌ خود ماهیانه‌ رقمی‌ بالغ‌ بر یکصد و هفتاد میلیون‌ ریال‌ بود. امکانات‌ دولت‌ در فراهم‌ نمودن‌ ارز برای‌ واردات‌ از بین‌ رفت. برای‌ مقابله‌ با این‌ وضع، دولت‌ اوراق‌ قرضه‌ای‌ منتشر نمود و مردم‌ کمال‌ همراهی‌ را با دولت‌ کردند. دولت‌ انگلستان‌ به‌ شورای‌ امنیت‌ و بعد دادگاه‌ بین‌الملل‌ لاهه‌ شکایت‌ کرد و از آن‌ هم‌ نتیجه‌ای‌ نگرفت. تلاش‌ انگلیس‌ برای‌ پیاده‌ کردن‌ قوا در ایران، ناموفق‌ ماند و یکی‌ از راه‌هایی‌ را که‌ برگزیدند و با کمک‌ دربار ایران‌ به‌ اجرا گذاشتند؛ تغییر دولت‌ در ایران‌ بود و قیام‌ 30 تیر این‌ توطئه‌ را بی‌اثر کرد. در آن‌ زمان، ملت‌ ایران‌ با رهبری‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ قدرت‌ حاکمیت‌ را به‌ دکتر مصدق‌ سپرد و او نمی‌بایست، به‌ یکباره‌ این‌ قدرت‌ را با استعفای‌ خود به‌ سادگی، در اختیار شاه‌ می‌گذارد او حق‌ نداشت؛ قدرت‌ مردمی‌ را که‌ در اختیارش‌ بود و همه‌ جانبه‌ حمایت‌ می‌شد و راه‌ها را باز می‌نمود؛ با یک‌ حق‌ خصوصی‌ یکسان‌ ببیند و بی‌اطلاع‌ ملت‌ قهر کرده، استعفا بدهد و در خانه‌ بنشیند و منتظر بماند تا دولت‌ دیگری‌ به‌ دست‌ قدرت‌های‌ تجاوزگر شکل‌ گیرد. اگر قیام30 تیر با خون‌ شهدای‌ آن‌ روز به‌ ثمر نمی‌رسید؛ نتیجه‌ کودتای‌ 28 مرداد32 در همان‌ تیر ماه‌ سال‌ 31 فراهم‌ شده‌ بود .

 

کار مهمی‌ که‌ در 31 تیر انجام‌ گرفت؛ این‌ بود، که‌ ملت‌ با پایداری، تلاش‌ و خون‌ خود قدرت‌ حاکمیت‌ مطلق‌ خود راکه‌ مصدق‌ رها کرده‌ بود؛ به‌ چنگ‌ آورد. این‌ نهضت‌ با توجه‌ به‌ همه‌ نیروهایی‌ که‌ در صحنه‌ ایستادند و گروه‌هایی‌ که‌ ساکت‌ ماندند و یا مخالف‌ بودند، یک‌ نهضت‌ اسلامی‌ است. 30 تیر نشان‌ داد؛ چنانچه‌ وحدت‌ در جامعه‌ اسلامی‌ تحقق‌ پیدا کند؛ می‌تواند نیرویی‌ به‌ وجود آورد؛ که‌ ارکان‌ استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات‌ فرو ریختن‌ آن‌ را فراهم‌ سازد. در واقع، ارزیابی‌ نیروی‌ متحد مسلمین‌ در برابر مسلسل، تانک‌ و توپ‌ در قیام‌ 30 تیر نمونه‌ است. این‌ قیام‌ به‌ گروه‌های‌ مختلف‌ اعم‌ از ملی، ضد ملی، مذهبی، عوامل‌ بیگانه، شاه‌ و دربار و ایادیش‌ نشان‌ داد؛ که‌ در ایران‌ یک‌ نیروی‌ ریشه‌ دار نهفته، پرتوان‌ و متکی‌ به‌ معنویتی‌ خاص‌ وجود دارد، که‌ می‌تواند، محصول‌ شگفت‌ آوری‌ تحویل‌ دهد و اگر این‌ قدرت‌ در اختیار زمامداران‌ قرار گیرد؛ می‌توانند در صحنه‌ سیاسی‌ بین‌الملل‌ با استدلال‌ مشکلات‌ را حل‌ نمایند و از ابرقدرت‌ها ترس‌ و واهمه‌ای‌ نداشته‌ باشند.

 

آیت‌الله‌ کاشانی‌ که‌ مظهر مبارزات‌ اسلامی‌ آن‌ دوره‌ بود، این‌ نیرو را در بالاترین‌ حد خود، در اختیار دکتر مصدق‌ قرار داده‌ و در یک‌ سال‌ و چند ماه‌ به‌ شیوه‌ خستگی‌ناپذیری‌ توده‌های‌ ملت‌ را در صحنه‌ نگه‌داشته‌ بود. تمام‌ اجتماعات‌ بزرگ‌ این‌ دوره‌ در حمایت‌ از مصدق، با اعلامیه‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ شروع‌ می‌شد و بارها، سراسر کشور با پیام‌ او در جهت‌ تقویت‌ مصدق‌ به‌ تعطیل‌ عمومی‌ رسیده‌ بود. گروه‌های‌ چپ‌ و راست‌ که‌ به‌ کرات‌ خواسته‌ بودند؛ سنگ‌ هایی‌ بر سر راه‌ حکومت‌ قرار دهند؛ با شیوه‌ مذهبی‌ و اسلامی‌ کاشانی، از میدان‌ دور شده‌ بودند و حتی‌ از این‌ نظر، یک‌ قسمت‌ از مسوولیت‌ و بار سنگین‌ حکومت‌ رااز این‌ حیث‌ خود بر عهده‌ گرفته‌ بود؛ که‌ در مصاحبه‌های‌ مطبوعاتی‌ و در ملاقات‌ با هیاتهایی‌ چون‌ جاکسون، استوکس‌ و هاریمن‌ گفته‌ بود؛ که‌ دولت‌ مجبور است، در اجرای‌ قانون‌ ملی‌ کردن‌ صنایع‌ نفت، اراده‌ ملت‌ را رعایت‌ کند و اگر مصدق‌ از این‌ جهت‌ عدول‌ نماید ادامه‌ کار او ممکن‌ نیست. با این‌ سوابق، برای‌ کاشانی‌ تحمل‌پذیر نبود، که‌ دکتر مصدق‌ با استعفای‌ خود ثمره‌ مبارزات‌ مردم‌ را از بین‌ ببرد و از این‌رو، می‌بینیم؛ در حالی‌ که‌ مصدق‌ با خیال‌ راحت‌ به‌ خانه‌ خود می‌رود، بسیاری‌ از عناصر ملی‌ به‌ فکر زمامداری‌ خود می‌باشند، بیشتر نمایندگان‌ مجلس‌ تسلیم‌ سیاستی‌ هستند، که‌ قدرت‌ را در اختیار دارد و سیاستهای‌ خارجی‌ و دربار دست‌ نشانده‌ به‌ آوردن‌ قوام‌ توافق‌ می‌کنند؛ کاشانی‌ با مجاهدت‌ خاص‌ و اتکا به‌ ملت‌ مسلمان‌ به‌ پا خاست‌ و در آن‌ روز، مسیر تاریخ‌ را عوض‌ کرد و نشان‌ داد؛ عمیق‌ترین‌ نیروهای‌ ملی‌ رادر سرزمین‌ ایران، قشرهای‌ مذهبی‌ دارند، که‌ در مبارزه‌ در راه‌ حق‌ تا پای‌ شهادت‌ و از جان‌ گذشتگی‌ ایستاده‌اند. مردمی‌ که‌ در30 تیر 1331 به‌ ندای‌ آیت‌الله‌ کاشانی، کفن‌ پوشیدند و با نیت‌ شهادت‌ مهیا شدند؛ نیرویی‌ جز ایمان، اعتقاد به‌ مذهب‌ و رهبری‌ آن‌ نداشتند و با این‌ نیرو با قدرت‌ تمام‌ مبارزه‌ را ادامه‌ دادند. وقتی‌ هیات‌ حاکم‌ به‌ سرپرستی‌ قوام‌ السلطنه‌ باوجود حمایت‌ خارج، دیدند؛ که‌ فشار مردم‌ مسلمان‌ متراکم‌ است‌ و گلوله‌ چاره‌ آن‌ نیست، عقب‌ نشستند و بار دیگر، ملت، قدرت‌ رها شده‌ را جذب‌ کرد و به‌ مصدق‌ بازگرداند تا در اجرای‌ برنامه‌ای‌ که‌ مامور آن‌ بود، پیش‌ رود و این‌بار دکتر مصدق‌ بود، که‌ می‌بایست، برای‌ توان، وحدت‌ عمومی‌ و رهبری‌ روحانی‌ آن‌ ارج‌ نهد و با اتکا به‌ آن، بدون‌ سازش‌ و بدون‌ انحراف، خواسته‌ ملت‌ را تحقق‌ بخشد. البته، حق‌ این‌ بود، که‌ در این‌ تاریخ‌ یک‌ نیروی‌ انقلابی‌ با ایمان، عهده‌دار امور گردد و مواضع‌ نامشروع‌ قدرت‌ را بی‌تردید و قاطع‌ در هم‌ کوبد تا پیام‌ نهضت‌ و قیام‌ حفظ‌ شود و رسالت‌ ضد استعماری‌ ملت‌ ایران‌ بارور گردد و به‌ شخص‌ هر چند مورد اعتماد، تااین‌ حد اتکا نشود. براساس‌ سنت‌ پارلمانی‌ با آمادگی‌ مجلس‌ هفدهم‌ بعد از انتخابات، دکتر مصدق‌ استعفا داد تا مجلس‌ جدید آزادانه‌ اقدام‌ کند. هیات‌ رییسه‌ دو مجلس‌ توافق‌ کردند؛ به‌ طور مشترک‌ نسبت‌ به‌ نخست‌ وزیری‌ مصدق‌ ابراز تمایل‌ نمایند؛ اما مجلس‌ شورا لزومی‌ به‌ مشورت‌ با مجلس‌ سنا ندید و به‌ طور مستقل‌ با 52 رای‌ از65 رای‌ به‌ مصدق‌ رای‌ اعتماد داد. مجلس‌ سنا در 16 تیر تمایل‌ خود را به‌ نظر شاه‌ واگذاشت.2 فرمان‌ نخست‌وزیری‌ مجدد مصدق‌ روز 19 تیر صادر شد و او مامور تشکیل‌ دولت‌ در روز 22 تیر قبل‌ از معرفی‌ دولت، تقاضای‌ اختیارات‌ نمود تا ظرف‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ قوانین‌ آزمایشی‌ تصویب‌ شده‌ و به‌ مورد اجرا گذارد.3این‌ بحث‌ها در مجلس‌ مواجه‌ با ایراد شد و بعضی‌ آن‌ را در حکم‌ تعطیلی‌ مجلس‌ دانستند و می‌گفتند؛ که‌ دفتر هشتاد درصد نمایندگان‌ حقیقی‌ مردم‌ هستند و دیگر لزومی‌ به‌ اختیارات‌ قانونگذاری‌ ندارد و او جواب‌ داد: «در موارد فوری‌ چنین‌ نیازی‌ هست.» روز25 تیر 1331 پس‌ از سه‌ ساعت‌ مذاکره‌ با شاه‌ دکتر مصدق، در حالیکه‌ همه‌ جا بحث‌ از معرفی‌ دولت‌ و اعضای‌ کابینه‌ بود، استعفا داد. علت‌ استعفا، عدم‌ موافقت‌ شاه‌ با وزارت‌ جنگ‌ او بود. دکتر مصدق، نخست‌وزیر بود و با وزرا، مسوولیت‌ مشترک‌ داشت‌ و باید وزیر جنگ‌ را هم‌ خودش‌ انتخاب‌ می‌کرد؛ اما شاه‌ براساس‌ سابقه، این‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ بود و نمی‌خواست، صرف‌نظر نماید و آن‌ را از لوازم‌ فرماندهی‌ کل‌ قوا می‌دانست. دکتر مصدق‌ بدون‌ مشورت‌ با سران‌ نهضت، در همان‌ جلسه‌ در مقام‌ استعفا برآمد و از صحنه‌ خارج‌ شد.4 فعالیت‌ برای‌ جانشینی‌ او در جناح‌های‌ مختلف‌ شروع‌ گردید. آنها که‌ از مدتها قبل، زمینه‌ سازی‌ می‌کردند؛ بر کوشش‌ خود افزودند. یکی‌ از دست‌ اندرکاران‌ سیاست‌ آن‌ روز می‌نویسد:5 «... والاحضرت‌ اشرف‌ چند روز قبل‌ از حوادث‌ خونین30 تیر وارد تهران‌ شد و با قوام‌السلطنه‌ تماس‌ گرفت‌ و با نمایندگان‌ مجلس‌ برای‌ زمینه‌ سازی‌ و تحمیل‌ حکومت‌ انگلیسی‌ عین‌الدوله‌ وارد گفتگو گردید و به‌ تکاپو پرداخت‌ و بدون‌ تردید او یکی‌ از مسوولین‌ روی‌ کار آوردن‌ قوام، و حوادث‌ 30 تیر می‌باشد» حسین‌ علا متن‌ استعفای‌ مصدق‌ را روز26 تیر به‌ دکتر حسن‌ امامی‌ --- رییس‌ مجلس‌ --- داد و گفت؛ که‌ شاه‌ استعفا را پذیرفته‌ و مجلس‌ باید برای‌ نخست‌ وزیر جدید رای‌گیری‌ کند.

 

42نفر از وکلا که‌ بیش‌ از نصف‌ نمایندگان‌ بودند، جمع‌ شدند و با 40 رای‌ به‌ احمد قوام‌ ابراز تمایل‌ کردند. در حالیکه‌ این‌ جلسه‌ نمی‌توانست، قانونی‌ باشد؛ چون‌ حد نصاب‌ لازم‌ را نداشت‌ و نمایندگان‌ نهضت‌ ملی‌ در جلسه‌ دیگری‌ بودند. بر اساس‌ همین‌ رای‌ تمایل‌ فرمان‌ نخست‌ وزیری‌ به‌ نام‌ قوام‌ صادر شد و لقب‌ جناب‌ اشرف‌ را به‌ وی‌ دادند. شاه‌ که‌ ارتش‌ را در اختیار داشت؛ به‌ فرمانداری‌ نظامی‌ دستورداد تا اقدامات‌ لازم‌ را انجام‌ دهد و آنها هم‌ با تانک‌ و زره‌پوش‌ در خیابان‌ها مستقر شدند و مجلس‌ را احاطه‌ کردند. جمعی‌ از نمایندگان‌ فرصت‌ طلب‌ که‌ همواره‌ به‌ دنبال‌ قدرت‌ حرکت‌ می‌کنند؛ با اینکه‌ به‌ ظاهر حامی‌ مصدق‌ بودند، به‌ صورت‌ پنهانی‌ برای‌ قوام‌ پیام‌ فرستادند و همکاری‌ خود را با او اعلام‌ داشتند. شاه‌ در باطن‌ با قوام‌ موافق‌ نبود، ولی‌ در شرایط‌ پیش‌ آمده، تسلیم‌ نظر امریکا و انگلیس‌ شده‌ بود.

 

روز 28 تیر قوام‌ برای‌ اعاده‌ حیثیت‌ در سراسر کشور، درخواست‌ اختیارات‌ فوق‌العاده‌ از شاه‌ نمود و در روز 29 تیر از او خواست‌ تا فرمان‌ انحلال‌ مجلس‌ را صادر کند. شاه‌ قول‌ داد؛ که‌ در صورت‌ وخامت‌ اوضاع‌ فرمان‌ انحلال‌ صادر خواهد کرد و از وی‌ خواست‌ جهت‌ برقراری‌ نظم‌ از نیروی‌ نظامی‌ استفاده‌ کند. آیت‌الله‌ کاشانی‌ در آن‌ تاریخ‌ عکس‌العمل‌ نشان‌ داد و با صراحت‌ و قاطعیت‌ دو مطلب‌ را اعلام‌ داشت‌ و برای‌ تحقق‌ آن‌ محکم‌ ایستاد. نخست‌ این‌که‌ قوام‌ خائن‌ به‌ ملت‌ است‌ و باید کنار رود و دیگر این‌که‌ برای‌ ادامه‌ نهضت‌ ملت‌ مصدق‌ باید بازگردد.

 

تلاش‌ علوی‌ و دکتر امینی‌ برای‌ سکوت‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ بدون‌ نتیجه‌ ماند. نیروی‌ کاشانی‌ در آن‌ روز، برای‌ دربار و قوام‌ منحصر به‌ فرد بود و می‌دانستند؛ اگر نظر او به‌ نحوی‌ جلب‌ گردد؛ مشکلی‌ پیش‌ نخواهد آمد، بنابراین، علا پس‌ از این‌که‌ مجلس‌ را متوجه‌ تمایل‌ به‌ قوام‌ ساخت؛ به‌ منزل‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ رفت؛ اما نه‌ تنها نتوانست، رضایت‌ و یا سکوت‌ وی‌ را جلب‌ کند؛ بلکه‌ با خشم‌ کاشانی‌ مواجه‌ شد. پس‌ از آن‌ دکتر علی‌ امینی‌ که‌ وزیر کابینه‌ مصدق‌ هم‌ بود، در همین‌ زمینه‌ به‌ ملاقات‌ کاشانی‌ رفت‌ و همان‌ جواب‌ منفی‌ را دریافت‌ داشت6 و در تجدید ملاقات‌ هم‌ نتیجه‌ای‌ نگرفت.7 قوام‌ وقتی‌ نتوانست‌ از این‌ طریق‌ موفقیتی‌ به‌ دست‌ آورد، اعلامیه‌ معروف‌ «باید سیاست‌ از دین‌ جدا باشد» را صادر نمود8 و فکر کرد؛ بامردم‌ اتمام‌ حجت‌ کند و با تهدید، نیروی‌ کاشانی‌ را پراکنده‌ سازد. قوام‌ فکر می‌کرد؛ او، مصدق‌ و امثال‌ امینی‌ از یک‌ خانواده‌ بزرگ‌ هستند، که‌ در 150 سال‌ گذشته‌ تاریخ‌ ایران، تمام‌ قدرت‌ حاکمیت‌ را در اختیار داشته‌اند و در قیافه‌های‌ گوناگون‌ برحسب‌ موقعیت‌ نمایان‌ شده‌اند و با داشتن‌ اهداف‌ بزرگ‌ گاهی، حاکم‌ بوده‌اند، زمانی، وزیر شده‌اند و دوره‌ای، نماینده‌ بوده‌اند و با عضویت‌ در شبکه‌ فراماسونری‌ به‌ لژ بزرگ‌ مربوط‌ شده‌اند. با این‌ آگاهی‌ بود، که‌ قوام‌ حمله‌ خود را متوجه‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ کرده‌ بود، که‌ در توده‌ عظیم‌ مردم‌ مذهبی‌ جایی‌ داشت‌ و می‌توانست، وزنه‌ یکی‌ را به‌ ضرر دیگری‌ سنگین‌ سازد.

 

کاشانی‌ در مقابل‌ تهدید قوام‌ مبارزه‌ را تشدید ساخت‌ و حمله‌ را به‌ طور غیرمستقیم‌ متوجه‌ شاه‌ نمود و این‌ امر به‌ دو شکل‌ صورت‌ گرفت؛ نخست، با اعلامیه‌ای‌ خطاب‌ به‌ قوای‌ انتظامی‌ وضع‌ موجود را برایشان‌ تشریح‌ کرد9 و آنها را به‌ مقاومت‌ اسلامی‌ دعوت‌ نمود و این‌ امر با وجود فرماندهی‌ کل‌ قوای‌ شاه‌ امر ساده‌ای‌ نبود، در شرایط‌ آن‌ روز حدود آن‌ اعلامیه‌ از جانب‌ یک‌ روحانی‌ با اعجاب، تلقی‌ می‌شد که‌ باید از یک‌ ثروت‌ وسیع‌ معنوی‌ برخوردار باشد تا از عواقب‌ آن‌ بیم‌ به‌ خود راه‌ ندهد. دیگر آن‌ که‌ به‌ وسیله‌ نامه‌ای‌ که‌ به‌ علأ نوشت‌ با صراحت‌ قید نمود؛ که‌ اگر دکتر مصدق‌ باز نگردد؛ انقلاب‌ را متوجه‌ دربار خواهد کرد.10 ارزش‌ این‌ دو اقدام‌ در روزهایی‌ که‌ قوام‌ با اتکا به‌ سیاست‌ انگلیس‌ و امریکا اعلامیه‌اش‌ را صادر کرده‌ بود و مجازات‌ اعدام‌ را با تشکیل‌ محاکم‌ انقلابی‌ برای‌ مخالفین‌ در نظر گرفته‌ بود؛ بسیار زیاد است. کاشانی‌ در جواب‌ اعلامیه‌ تهدیدآمیز قوام‌ اعلامیه‌ای‌ صادر کرد و اوضاع‌ روز و سوابق‌ قوام‌ و دلایل‌ مخالفت‌ با او را تشریح‌ کرد و گفت: «... تاریخ‌ حیات‌ سیاسی‌ او پر از خیانت‌ و ظلم‌ و جور است‌ و بارها امتحان‌ خود را داده‌ و دادگاه‌ ملی، حکم‌ مرگ‌ و قطع‌ حیات‌ سیاسی‌ او را صادر کرده‌ است... من‌ نمی‌خواهم‌ که‌ درباره‌ عدم‌ صلاحیت‌ احمد قوام‌ پیش‌ از این‌ سخن‌ گفته‌ باشم؛ اما اعلامیه‌ ایشان‌ در نخستین‌ روز زمامداری‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد؛ که‌ چگونه‌ بیگانگان‌ درصددند، که‌ به‌ وسیله‌ ایشان‌ تیشه‌ به‌ ریشه‌ دین‌ و آزادی‌ و استقلال‌ مملکت‌زده‌ و بار دیگر زنجیر اسارت‌ را به‌ گردن‌ ملت‌ مسلمان‌ بیندازند، توطئه‌ تفکیک‌ دین‌ از سیاست‌ که‌ قرون‌ متمادی‌ سرلوحه‌ برنامه‌ انگلیس‌ها بود و از همین‌ راه‌ ملت‌ مسلمان‌ را از دخالت‌ در سرنوشت‌ و امور دینی‌ و دنیوی‌ باز می‌داشته‌ است؛ امروز، سرلوحه‌ برنامه‌ این‌ مرد جاه‌طلب‌ قرار گرفته‌ است... من‌ صریحا می‌گویم؛ که‌ بر عموم‌ برادران‌ مسلمان‌ لازم‌ است، که‌ در راه‌ این‌ جهاد اکبر کمر همت‌ بر بسته‌ و برای‌ آخرین‌ مرتبه، به‌ صاحبان‌ سیاست‌ استعمار ثابت‌ کنند؛ تلاش‌ آنها در به‌ دست‌ آوردن‌ قدرت‌ و سیطره‌ گذشته‌ محال‌ است‌ و ملت‌ مسلمان‌ ایران‌ به‌ هیچ‌ یک‌ از بیگانگان‌ اجازه‌ نخواهد داد که‌ استقلال‌ آنها به‌ دست‌ مزدوران‌ آزمایش‌ شده، پایمال‌ شود...» کاشانی‌ برای‌ این‌که‌ تمام‌ جهات‌ را به‌ سوی‌ قوام‌ مسدود نماید؛ تک‌تک‌ و دسته‌دسته‌ نمایندگان‌ مجلس‌ را به‌ منزل‌ می‌خواست‌ و از آنها قول‌ می‌گرفت‌ تا رای‌ اعتماد به‌ قوام‌ ندهند؛ نتیجه‌ کوشش‌ این‌ بود که‌ در صبح‌ روز 29 تیر حدود 50 نفر از نمایندگان‌ حاضر شده‌ بودند که‌ نظر مخالف‌ بدهند و از نظر پارلمانی‌ هم‌ پایداری‌ قوام‌ را مشکل‌ ساخت.

 

همان‌طور که‌ پیش‌ از این‌ دیدیم؛ نمایندگان‌ طرفدار نهضت‌ ملی‌ تصمیم‌ بر مقاومت‌ گرفتند و متعهد شده‌ و سوگند یاد نمودند؛ که‌ از مصدق‌ حمایت‌ کنند. گروهی‌ انتخاب‌ شدند تا با شاه‌ ملاقات‌ نمایند و در همین‌ راستا، به‌ دنبال‌ مصاحبه‌ آیت‌الله‌ کاشانی، این‌ گروه‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ رای‌ به‌ تعطیلی‌ 30 تیر دادند و در نهایت، این‌ تلگراف‌ به‌ شاه‌ مخابره‌ شد:

 

«اعلیحضرت: مردم‌ ایران‌ را به‌ جرم‌ وطن‌پرستی‌ و نهضت‌ ضدبیگانه، بعضی‌ از افراد ارتش‌ و مامورین‌ پاره‌پاره‌ می‌کنند. در سراسر مملکت، عده‌ زیادی‌ مردان‌ شرافتمند و غیور به‌ زندان‌ تسلیم‌ شدند، چند نفر از مردان‌ ملی‌ را در معابر عمومی‌ شهید کردند تا این‌ ساعت‌ این‌ جریان‌ قانون‌شکنانه‌ و ناگوار ادامه‌ دارد، مسلم‌ است، که‌ این‌ اعمال‌ ناهنجار عواقب‌ وخیم‌ در بر خواهد داشت، ما نمایندگان‌ ملت‌ با توکل‌ به‌ خداوند و استفاده‌ کامل‌ از کلیه‌ حقوق‌ خود برای‌ دفاع‌ از مردم‌ قیام‌ کرده‌ایم‌ و لازم‌ دانستیم، مراتب‌ را به‌ استحضار مقام‌ سلطنت‌ برسانیم

 

روز 29 تیر دو جبهه‌ در مقابل‌ هم‌ قرار گرفته‌ بودند؛ جبهه‌ای‌ که‌ می‌خواست، قوام‌ را به‌ هر ترتیب‌ نگهدارد و جبهه‌ای‌ که‌ با رهبری‌ کاشانی‌ متمرکز شده‌ بود و ادامه‌ نهضت‌ ملت‌ ایران‌ را به‌ هر قیمت‌ طلب‌ می‌کرد. به‌ نظر جبهه‌ اول، بازداشت‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ می‌توانست، سنگر ملت‌ را به‌ شکست‌ برساند. ارسنجانی‌ --- همراه‌ و مشاور قوام‌ --- در خاطرات‌ خود می‌نویسد: «در آن‌ شب، جلسه‌ شورای‌ امنیت‌ تشکیل‌ شد. مذاکرات‌ برای‌ جلوگیری‌ از تظاهرات‌ 30 تیر انجام‌ گرفت‌ و قوام‌ گفت؛ که‌ اعلیحضرت‌ با پیشنهاد من‌ موافقت‌ کرده‌اند؛ که‌ صدور دستور انحلال‌ مجلس‌ مابقی‌ ندارد و دستوری‌ داده‌ام؛ که‌ حالا نمی‌گوییم، ما شب‌ را نخوابیدیم؛ که‌ قوام‌ چه‌ دستوری‌ داده‌ است. روز بعد قوام‌ گفت؛ که‌ دستور دادم، شهربانی‌ سیدابوالقاسم‌ کاشانی‌ را توقیف‌ کند، دستور کتبی‌ دادم‌ و امروز او را توقیف‌ خواهند کرد و شما خواهید دید؛ چه‌ تاثیری‌ در اوضاع‌ دارد. گفتم؛ که‌ کاشانی‌ وکیل‌ مجلس‌ است‌ و مصونیت‌ دارد... گفت؛ که‌ مملکت‌ را به‌ آتش‌ کشیده‌ و در پناه‌ مصونیت‌ ایستاده‌اند؛ من‌ این‌ حریم‌ را می‌شکنم...» توقیف‌ کاشانی‌ ناموفق‌ ماند، قبل‌ از این‌که‌ توقیف‌ شود؛ خبرگزاری‌ها، خبر آن‌ را پخش‌ کردند و رادیوهای‌ خارجی‌ منعکس‌ کردند؛ که‌ بر هیجان‌ مردم‌ افزوده‌ شد و امکان‌ عملی‌ پیدا نکرد و امید قوام‌السلطنه‌ در این‌ مورد به‌ یاس‌ مبدل‌ شد. در نتیجه، کاشانی‌ مجال‌ یافت؛ مصاحبه‌ مطبوعاتی‌ 29 تیر را از موضع‌ قدرت‌ انجام‌ دهد و موجبات‌ قیام‌ عمومی‌ 30 تیر را فراهم‌ سازد. این‌ مصاحبه‌ در حالی‌ انجام‌ گرفت؛ که‌ کامیون‌های‌ حامل‌ سربازان‌ حکومت‌ نظامی،سراسر خیابان‌ محل‌ اقامت‌ کاشانی‌ را در برگرفته‌ بودند. کاشانی‌ در این‌ مصاحبه‌ اعلام‌ کرد: «به‌ خدای‌ لایزال، اگر قوام‌ نرود؛ اعلام‌ جهاد می‌کنم‌ و خودم‌ کفن‌ پوشیده‌ و با ملت‌ در پیکار شرکت‌ می‌نمایم.» آیت‌الله‌ کاشانی، تفضیل‌ جریانات‌ را تشریح‌ و مداخلات‌ 150 ساله‌ انگلیس‌ در امور داخلی‌ ایران‌ را بیان‌ داشت‌ و گفت؛ «که‌ انگلیسی‌ها بارها خواسته‌اند این‌ نهضت‌ پر افتخار را از بین‌ ببرند و دولت‌ دکتر مصدق‌ را ساقط‌ کنند. سه‌ بار تعطیل‌ عمومی‌ در سراسر کشور دادم؛ برای‌ این‌که‌ انگلیسی‌ها کامیاب‌ نشوند؛ ولی‌ این‌بار، به‌ دستیاری‌ بعضی‌ از عمال‌ خیانتکار خود، احمد قوام‌ را روی‌ کار آورده‌اند.»11

 

در مورد منش‌ حزب‌ توده‌ در مقابل‌ استعفای‌ مصدق، نویسنده‌ کتاب‌ گذشته‌ چراغ‌ راه‌ آینده‌ است، می‌نویسد: «کمیته‌ مرکزی‌ حزب‌ توده‌ ایران، دکتر مصدق‌ را نه‌ زمامداری‌ ملی‌ و ضداستعماری‌ می‌شناخت‌ و نه‌ نماینده‌ بورژازی‌ ملی‌ ایران، برعکس، معتقد بود؛ که‌ هدف‌ نهایی‌ مصدق‌ چیزی‌ جز تحکیم‌ امپریالیزم‌ در کشور ما نیست

 

همین‌ نویسنده‌ مثال‌هایی‌ از روزنامه‌های‌ آن‌ روز مربوط‌ به‌ حزب‌ توده‌ دارد:

 

«... دکتر مصدق‌ در خطوط‌ کلی، از روش‌ اسلاف‌ خود چون‌ ساعد و رزم‌آرا پیروی‌ کرده‌ و اگر احیانا هم‌ تغییری‌ درباره‌ وجوه‌ داده‌ شده‌ برای‌ تشدید سیاست‌ ضدملی‌ سابق‌ بوده‌ است.» «... مصدق‌ از نظر داخلی، متکی‌ بر طبقاتی‌ است، که‌ نفع‌ آنها با نفع‌ اکثریت‌ عظیم‌ مردم‌ ایران‌ تعارض‌ دارد... همین‌ها هستند که‌ سال‌ها یک‌ روز به‌ دنبال‌ قوام‌ و یک‌ روز به‌ دنبال‌ رزم‌آرا و یک‌ روز هم‌ به‌ دنبال‌ مصدق، انواع‌ جرایم‌ و جنایات‌ را مرتکب‌ می‌شوند. اردوی‌ غارتگرانه‌ در ایران‌ یکی‌ است، فقط‌ نقاب‌ها فرق‌ می‌کند؛ از نظر خارجی‌ نیز دکتر مصدق‌ متکی‌ به‌ یک‌ امپریالیسم‌ جهانخوار بین‌المللی‌ است...

 

تکیه‌گاه‌ خارجی‌ او یعنی‌ امپریالیسم‌ جهانخوار امریکا، نیز نظری‌ جز به‌ اسارت‌ کشاندن‌ و تبدیل‌ کشور به‌ پاسگاه‌ تجاوز امپریالیستی‌ نداشته‌ و ندارد. بدین‌ ترتیب، دولتی‌ که‌ از نظر خارجی‌ و داخلی‌ چنین‌ تکیه‌گاه‌هایی‌ داشته‌ باشد؛ چگونه‌ می‌تواند، مصدر اقدامات‌ اصلاح‌طلبانه‌ شود...» بنابراین‌ پس‌ از استعفای‌ مصدق‌ و همچنین‌ انتصاب‌ قوام‌ به‌ نخست‌وزیری، حزب‌ توده‌ با بی‌تفاوتی‌ نسبت‌ به‌ این‌ تغییر نوشت‌ «... نتیجه‌ زد و خورد جناحین‌ هیات‌ حاکمه‌ ایران، هر چه‌ باشد؛ پس‌ از 14 ماه‌ یک‌ بار دیگر این‌ حقیقت‌ با کمال‌ وضوح‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است‌ که‌ هیچ‌یک‌ از جناحین‌ و شخصیت‌های‌ هیات‌ حاکمه‌ ایران‌ دوست‌ ملت‌ و هوادار منافع‌ او نیستند، اینها همه‌ دشمن‌ و مدافع‌ ماشین‌ بهره‌کشی‌ هیات‌ حاکمه‌ ایرانند.» به‌ این‌ ترتیب‌ حزب‌ توده‌ در آن‌ دوره، بحث‌ اختلافات‌ طبقاتی‌ را در مقابل‌ مبارزه‌ ضداستعماری‌ ملت‌ ایران‌ آورده‌ بود و جناح‌ نیرومند ملی‌ آن‌ روز را که‌ موتور محرک‌ آن‌ قدرت‌ مذهب‌ بود، تضعیف‌ می‌ساختند و تنها بعد از 30 تیر است، که‌ کم‌کم‌ روحیه‌ خود را تغییر داده‌ و سعی‌ می‌کنند؛ به‌ جای‌ روحانیت‌ آن‌ روز بنشینند.

 

حوادث‌ 30 تیر با تعطیلی‌ بازار تهران‌ ادامه‌ یافت. از 26 تیر به‌ دنبال‌ نخستین‌ اعلام‌ مخالفت‌ کاشانی‌ بازار تعطیل‌ شده‌ بود. سرلشکر علوی‌مقدم‌ --- فرماندار نظامی‌ --- مراکز حساس‌ تهران‌ را اشغال‌ و تظاهرات‌ را کنترل‌ می‌کرد. در نقاط‌ دیگر کشور وضع‌ متشنج‌ بود، در آبادان‌ و اصفهان‌ تظاهرات‌ وسیعی‌ برگزار شد. اعتراض‌ به‌ حکومت‌ قوام‌ به‌ نحوی‌ در نقاط‌ مختلف‌ کشور بروز کرده‌ بود؛ که‌ صحبت‌ از انحلال‌ مجلس‌ بود. در 29 تیر، تعطیلی‌ وسعت‌ بیشتری‌ گرفته‌ بود؛ سرویس‌های‌ اتوبوس‌رانی‌ دست‌ از کار کشیدند و تظاهرات‌ها به‌ صورت‌ پراکنده‌ بر پا می‌شدند. گروه‌های‌ وابسته‌ به‌ نهضت‌ ملی‌ و از جمله‌ حزب‌ زحمتکشان‌ فریاد مرگ‌ بر قوام، زنده‌ باد مصدق‌ و زنده‌ باد کاشانی‌ سرمی‌دادند. در حوالی‌ بهارستان‌ اجتماعات‌ به‌ اقدامات‌ محلی‌ تبدیل‌ شده‌ بود. سرلشکر وثوق‌ به‌ دستور قوام‌ در کاروانسرای‌ سنگی‌ با کامیون‌های‌ پر از سرباز راه‌ را بر جمعیت‌هایی‌ که‌ از همدان‌ و کرمانشاه‌ می‌آمدند؛ بست‌ و آنها را سرکوب‌ کرد. احزاب‌ ایران، زحمتکشان‌ ملت‌ ایران، مجاهدین‌ اسلام‌ و کمیته‌ مقاومت‌ ملی‌ اعلامیه‌هایی‌ در جهت‌ پیشرفت‌ قیام‌ صادر کردند. 30 تیر روز سرنوشت‌سازی‌ بود، تانک‌ها در شهر به‌ گردش‌ درآمدند و مردم‌ از نقاط‌ مختلف‌ به‌ سوی‌ مرکز شهر، سرازیر شدند. بیشتر نمایندگان‌ نهضت‌ ملی، شب‌ را در مجلس‌ مانده‌ بودند و روز 30 تیر، ناظر جریان‌ زدوخوردها بودند. جزئیات‌ حوادث‌ آن‌ روز را باید در کتاب‌هایی‌ که‌ در این‌ باب‌ نوشته‌ شده، خواند. در ساعتی‌ از همان‌ روز خبر رسید؛ که‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ با جمع‌ زیادی‌ کفن‌پوش‌ آمده‌ و در حال‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ بهارستان‌ است. قوای‌ انتظامی‌ دستور مقابله‌ یافته‌اند، مردم‌ در میدان‌ بهارستان‌ تلفات‌ زیادی‌ داده‌ بودند، در نقطه‌ای‌ از شهر اتومبیل‌ شاهپور علیرضا گرفتار هجوم‌ مردم‌ شده‌ بود و قوای‌ انتظامی‌ با محاصره‌ کامل‌ او را نجات‌ داده‌ بودند. پیروزی‌ مردم‌ در ساعت‌ دوازده‌ ظهر حتمی‌ بود. مامورین‌ دیگر، در مقابل‌ ابراز احساسات‌ مردم‌ مقاومت‌ نمی‌کردند و در بعضی‌ نقاط‌ جنبه‌ اسلامی‌ قیام‌ کاشانی‌ تاثیر خود را گذاشته‌ بود. فریاد جمعی‌ ملت‌ متحد در سقوط‌ قوام‌ کار خود را به‌ پایان‌ می‌رساند. شاه‌ با تلفن‌ به‌ مهندس‌ رضوی‌ اعلام‌ داشت؛ قوام‌ معزول‌ گردید. ارسنجانی‌ در این‌ رابطه‌ می‌نویسد: «قوام‌ روز 30 تیر در باغ‌ سفارت‌ آلمان‌ بود و اخبار را دریافت‌ می‌کرد. ذوالفقاری‌ آمد و گفت؛ که‌ شهر شلوغ‌ است‌ و مامورین‌ جلوگیری‌ نمی‌کنند. اخبار تا ساعت‌ پنج‌ به‌ قوام‌ داده‌ می‌شد، در این‌ ساعت‌ به‌ سوی‌ کاخ‌ سعدآباد حرکت‌ کرد؛ وقتی‌ خبر استعفای‌ خود را از رادیو شنید؛ که‌ قیام‌ به‌ نتیجه‌ رسیده‌ بود. ارتش‌ به‌ پادگان‌ها بازگشت‌ و مردم‌ اداره‌ شهر تهران‌ را مستقیما به‌ دست‌ گرفتند. در آن‌ زمان، بین‌ ارتش‌ و مردم‌ اختلاف‌ بود ملت‌ پشتیبانی‌ و حمایت‌ از ارتش‌ را نداشت‌ و ارتش‌ هم‌ خود را برگزیده‌ یک‌ قدرت‌ برتر و حاکم‌ بر ملت‌ می‌دانست‌ و به‌ وضع‌ و خواسته‌ مردم‌ بی‌اعتنا بود

 

نزدیک‌ غروب‌ 30 تیر پس‌ از پیروزی‌ ملت‌ و تسلط‌ مردم‌ بر تهران، اعلامیه‌ زیر از سوی‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ صادر گردید: «بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم. پس‌ از سلام‌ به‌ عموم‌ برادران‌ عزیزم، از این‌که‌ برای‌ مرتبه‌ دیگری‌ همت‌ عالی‌ و شهامت‌ خداپسندانه‌ شما به‌ نتیجه‌ بسیار گرانبها رسید و عنصر سفاک‌ و جنایت‌کاری‌ مانند احمد قوام‌ را از صحنه‌ زمامداری‌ پوشالی‌ طرد و آخرین‌ تیرترکش‌ استعمار به‌ سنگ‌ خورد؛ لازم‌ می‌دانم؛ اولا خدای‌ بزرگ‌ را شکرگزاری‌ نموده‌ و در ثانی‌ از این‌ همه‌ فداکاری‌ و استقامت‌ شما مردم‌ قهرمان‌ ایران‌ صمیمانه‌ قدردانی‌ نمایم.

 

عزیزان‌ من، مسلم‌ است‌ ،همان‌طور که‌ استقامت‌ و همت‌ شما برای‌ استقلال، آزادی‌ و حفظ‌ دین‌ و دنیا ثمربخش‌ می‌باشد؛ همانگونه‌ سبب‌ ایجاد آبرو و حیثیت‌ شما در بین‌ جهانیان‌ خواهد بود. لازم‌ به‌ تکرار نیست، که‌ رمز موفقیت‌ ملت‌ ایران‌ در گذشته‌ و حال، اتحاد، اتفاق، فداکاری‌ و جانبازی‌ بود و در آینده، همین‌ خصال، سبب‌ ادامه‌ حیات‌ پرافتخار فرزندان‌ رشید ایران‌ خواهد بود. لازم‌ می‌دانم؛ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ رشیدانه‌ فرزندان‌ عزیزم، تاثرات‌ بی‌پایان‌ خود را به‌ عموم‌ هموطنان‌ گرامی‌ از تهران‌ و شهرستان‌ها بالخصوص‌ بازماندگان‌ آن‌ شهیدان‌ پرافتخار ابراز دارم‌ و از خدای‌ بزرگ‌ صبر جمیل‌ و اجر جزیل‌ در این‌ مصائب‌ برای‌ بازماندگان‌ و آمرزش‌ روح‌ پرفتوح‌ آنها را خواستارم. در خاتمه‌ با ابراز صمیمانه‌ترین‌ تشکرات‌ از احساسات‌ عالیه‌ هموطنان‌ عزیز تقاضا دارم؛ از فردا به‌ اعتصاب‌ خاتمه‌ داده‌ و با نصب‌ پرچم‌های‌ ملی، سبب‌ کوری‌ چشم‌ دشمنان‌ داخلی‌ و خارجی‌ نهضت‌ ملی‌ ایران‌ بشوید. بدیهی‌ است، می‌توانم‌ با کمال‌ صراحت‌ به‌ هموطنان‌ عزیز قول‌ دهم؛ که‌ از گرفتن‌ انتقام‌ قانونی‌ و خداپسندانه‌ از عاملین‌ وقایع‌ ناگوار امروز کوتاهی‌ ننمایم... والسلام‌ علیکم‌ و رحمة‌الله‌ و برکاته، سیدابوالقاسم‌ کاشانی

 

ایدن‌ در پخش‌ خاطراتش‌ به‌ نام‌ نفت‌ ایران، قیام‌ 30 تیر را شورشی‌ می‌داند؛ که‌ در تهران‌ روی‌ داد و حزب‌ کمونیست‌ آن‌ را به‌ وجود آورد و قوام‌السلطنه‌ ناچار شد؛ استعفا بدهد.12

 

قیام‌ 30 تیر، پیروزی‌ بزرگی‌ برای‌ ملت‌ بود. همان‌ شب، رای‌ دادگاه‌ لاهه‌ به‌ نفع‌ ایران‌ صادر شد و خوشحالی‌ مردم‌ را مضاعف‌ ساخت. دادگاه‌ با اکثریت‌ نُه‌ رای‌ در برابر پنج‌ رای‌ تصمیم‌ گرفت؛ که‌ رسیدگی‌ به‌ این‌ موضوع‌ در صلاحیت‌ دادگاه‌ نیست، زیرا امتیازی‌ که‌ در سال‌ 1933 به‌ انگلستان‌ داده‌ شده‌ بود؛ نمی‌تواند، یک‌ معاهده‌ دو طرفی‌ و بین‌المللی‌ محسوب‌ شود و بنابراین‌ رسیدگی‌ به‌ آن‌ در صلاحیت‌ دادگاه‌ لاهه‌ نیست.13

 

مجلس‌ شورا، روز 30 تیر را به‌ نام‌ روز مقدس‌ ملی‌ شناخت‌ و تصویب‌ کرد؛ احمد قوام‌ را به‌ علت‌ کشتار جمعی‌ و قیام‌ مسلحانه‌ علیه‌ ملت‌ ایران، مفسد فی‌الارض‌ شناخت‌ که‌ مجازات‌ آن‌ اعدام‌ بود، کلیه‌ اموال‌ و دارایی‌ او را مشمول‌ مصادره‌ دانست‌ و برای‌ این‌که‌ در مجلس‌ اختلافی‌ نباشد؛ با این‌که‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ نماینده‌ای‌ نبود، که‌ در مجلس‌ حاضر شود؛ به‌ عنوان‌ رییس‌ مجلس‌ انتخاب‌ کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

--1- در دوره‌ ملی‌ شدن‌ نفت، آیت‌الله‌ کاشانی، نقطه‌ وحدت‌ جهان‌ اسلام‌ شناخته‌ شده‌ بود. برای‌ این‌که‌ وضع‌ این‌ روحانی‌ برجسته‌ را در آن‌ روزهای‌ بحرانی‌ و پرجنجالی‌ ملاحظه‌ نماییم؛ به‌ مصاحبه‌ خبرگزاری‌ (پ‌ --- ان‌ --- پ) و معرفی‌ای‌ که‌ از کاشانی‌ دارد، می‌پردازیم. وی‌ می‌نویسد: « مردی‌ که‌ امروز مظهر وحدت‌ و الهام‌دهنده‌ مسلمین‌ ایران‌ و جهان‌ است‌ یک‌ روحانی‌ ساده، خوش‌ دل، خوش‌منظر و شوخ‌ طبع‌ است، که‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ دوراندیشی، سیاست‌مداری، صداقت‌ و صحت‌ وی‌ اعتراف‌ دارند. نیروی‌ بزرگی‌ که‌ این‌ مرد قوی‌الاراده‌ و پرحرارت‌ را به‌ جلو می‌راند؛ ایمان‌ و اعتقاد وی‌ بر عظمت‌ اخلاقی، قدرت‌ معنوی‌ اسلام‌ و کامل‌بودن‌ این‌ آیین‌ برای‌ حکومت‌ دنیایی‌ و آخرتی‌ است. این‌ پیشوای‌ بزرگ‌ ایران، در سنین‌ کهولت‌ با صدای‌ لرزان‌ خود پیام‌ یگانگی‌ و وحدت‌ اسلام‌ را در جهان‌ پخش‌ می‌کند و روزی‌ نمی‌گذرد؛ که‌ از یک‌ گوشه‌ دنیا مسافری‌ یا سیاست‌مداری‌ یا روزنامه‌نگاری‌ برای‌ او نامه‌ ننویسد یا به‌ دیدارش‌ نیاید. نام‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ در لندن، پاریس، نیویورک، کراچی، اندونزی، هندوستان‌ و به‌خصوص‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ در ردیف‌ گاندی‌ و نهرو قرار گرفته‌ و طبقات‌ آزادی‌خواه‌ و متفکر این‌ جامعه‌ها وی‌ را مظهر نجات‌ ملت‌های‌ ستمدیده‌ از فساد استعمار مادی‌ مغرب‌ زمین‌ می‌دانند. آیت‌الله‌ کاشانی، لباس‌ ساده‌ روحانیت‌ را که‌ عبارت‌ از یک‌ عمامه‌ کوچک‌ سیاه‌ رنگ‌ و یک‌ لباده‌ بلند و عبای‌ مشکی‌ است، بر تن‌ دارد و در صورت‌ سالخورده‌ و رنج‌ دیده‌ چشمان‌ نافذش، حقیقت‌ چون‌ گوهری‌ درخشان، می‌درخشد. آیت‌الله‌ کاشانی‌ را می‌توان‌ پیشقدم‌ تجدید اسلام‌ به‌ شمار آورد؛ زیرا وی‌ قریب‌ پنج‌ قرن‌ است، برای‌ رهایی‌ مسلمین‌ از چنگال‌ فشار و احیا و عظمت‌ اسلام‌ می‌کوشد و در این‌ مبارزات‌ رنج‌ها برده‌ است؛ که‌ منافع‌ دولت‌های‌ بزرگ‌ استعماری‌ وی‌ و خانواده‌اش‌ را زیر فشار، تبعید و حبس‌ قرار داده‌ و سه‌ بار وی‌ را مدت‌های‌ مدیدی‌ در زندان‌ و بازداشت‌ رنج‌ می‌داده‌اند. آیت‌الله‌ کاشانی، یگانه‌ روحانی‌ ایرانی‌ است، که‌ عقیده‌ دارد و این‌ عقیده‌ خود را بی‌پروا اظهار می‌دارد، که‌ در اسلام، مذهب‌ از سیاست‌ جدا نیست‌ و طبقه‌ دینی‌ و دنیایی‌ مسلمان‌ آن‌ است‌ که‌ در سیاست‌ کشور دخالت‌ کند و با آشنایی‌ کافی‌ بتواند از حقوق‌ برادران‌ دینی‌ خود، کشور و میهن‌ خویش‌ دفاع‌ کند. آیت‌الله‌ کاشانی، طرفدار ازدواج‌ اجباری‌ و تشکیل‌ خانواده‌ است‌ و می‌گوید؛ که‌ در صورت‌ ملی‌ شدن‌ این‌ نقشه، کشور ایران‌ که‌ اکنون‌ شانزده‌ میلیون‌ جمیعت‌ دارد، و در عرض‌ ده‌ سال‌ پنجاه‌ میلیون‌ سکنه، پیدا خواهد کرد. ضمنا آیت‌الله‌ کاشانی‌ معتقد است، که‌ برای‌ عملی‌ شدن‌ این‌ نقشه‌ و برای‌ آن‌که‌ جمعیت‌ ایران‌ مرفه‌ و سعادتمند باشند، باید منابع‌ ثروت‌ این‌ کشور به‌ دست‌ خود ایرانیان‌ بازگردد و سالی‌ صدو پنجاه‌ میلیون‌ لیره‌ عایدات‌ نفت‌ به‌ جیب‌ خود مردم‌ ریخته‌ شود. با تشکیل‌ خانواده‌ و تبلیغات‌ واقعی‌ اسلامی، اخلاق‌ جامعه‌ تهذیب‌ و از این‌ افساد و انحطاط‌ اخلاقی‌ جلوگیری‌ شود و با ایجاد کارخانه‌ها و ترویج‌ و تکمیل‌ صنایع‌ و کشف‌ معادن، زندگی‌ مادی‌ مردم‌ تامین‌ و احتیاجات‌ آنها رفع‌ گردد. آیت‌الله‌ کاشانی‌ عقیده‌ دارد؛ که‌ در حال‌ حاضر و اوضاع‌ آشفته‌ امروزی، هیچ‌ سازمان‌ دولتی‌ یا ملی‌ نخواهد توانست، مشکلات‌ را رفع‌ کند؛ زیرا دولت‌هایی‌ که‌ از ضعف‌ و آشفتگی‌ ایران‌ استفاده‌ می‌کردند؛ عده‌ای‌ را که‌ عادت‌ به‌ چپاول‌ و غارتگری‌ از هر طریق‌ پیدا کرده‌اند؛ بر مردم‌ مسلط‌ ساخته‌اند و در نتیجه‌ نبودن‌ امنیت‌ قضایی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ این‌ اشخاص‌ استفاده‌جو و نادرست، روزبه‌روز افزایش‌ یافته‌ و اگر جلوی‌ آنها گرفته‌ نشود، تمام‌ ثروت‌های‌ هنگفت‌ خود را در بانک‌های‌ خارجه‌ نهاده‌اند و اگر امنیت‌ قضایی‌ باشد؛ با ثروت‌ها و همه‌ افراد فعال‌ ایرانی‌ به‌ وطن‌ خواهند برگشت. آیت‌الله‌ کاشانی‌ چنین‌ عقیده‌ دارند، که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی، ثروت‌ طبیعی‌ سرشاری‌ به‌ ایران‌ مرحمت‌ فرموده‌ و وظیفه‌ ما است؛ که‌ این‌ منابع‌ را به‌ کار انداخته‌ و حتی‌ کارگران‌ مملکت‌ ما، چون‌ کفایت‌ نمی‌کند؛ از کشورهای‌ همسایه‌ باید استمداد کنیم، نه‌ این‌که‌ خود مردم‌ ما از بیکاری، فقیر و مضطر باشند. ایادی‌ استعمار در این‌ کشور چنان‌ شیره‌ و رمق‌ مردم‌ را کشیده‌اند؛ که‌ نفوس‌ کثیره، مشرف‌ بر هلاکت‌ و دچار امراض‌ تراخم، مالاریا و گرسنگی‌ هستند. در باب‌ تبلیغات‌ چپ‌ و نفوذ کمونیزم‌ در ایران‌ عقیده‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ را استفسار کرد و فرمودند: تاثیر تبلیغات‌ چپ‌ پیش‌تر برای‌ فقر و هلاکت‌ است، که‌ عده‌ای‌ از مردم‌ روزنه‌ امیدی‌ برای‌ بهبود اوضاع‌ معیشت‌ و زندگی‌ خود می‌دانند. بلی‌ عده‌ای‌ از روی‌ اصول‌ و مبدا، متمایل‌ به‌ این‌ مسلک‌ هستند، ولی‌ در نتیجه‌ صحبت‌ و تفهیم‌ مبادی‌ حکومت‌ اسلامیه‌ که‌ بهترین‌ طرز حکومت‌ در دنیاست‌ و باعث‌ این‌ است، که‌ هر کس‌ از عدالت، امنیت‌ و رفاه‌ اساسی‌ برخوردار باشد. گمان‌ نمی‌کنم، کسی‌ متمایل‌ برای‌ مسلک‌ افراطی‌ بشود، چنان‌که‌ در صدر اسلام‌ به‌ واسطه‌ این‌که‌ قوانین‌ اسلامی‌ مجرا و متبع‌ بود، در مدت‌ کمی‌ مسلمین‌ اغلب‌ دنیای‌ آن‌ زمان‌ را تسخیر و فرمانروایی‌ کردند. پرسیدم؛ تصور می‌فرمایید؛ در صورتی‌ که‌ انگلیسی‌ها به‌ کلی‌ از ایران‌ ریشه‌کن‌ شوند؛ ما خودمان‌ بتوانیم‌ صنعت‌ نفت‌ را استخراج، تصفیه‌ و به‌ فروش‌ برسانیم؟ آیت‌الله‌ کاشانی‌ در جواب‌ گفتند: الان‌ به‌ موجب‌ اطلاع‌ صحیح‌ و دقیق‌ مهم‌ترین‌ ایرانی‌ مشغول‌ تصفیه‌ نفت‌ و بنزین‌ و تهیه‌ آنها هستند، البته‌ عده‌ آنها کم‌ است، ولی‌ از حیث‌ تخصص‌ فنی‌ قصوری‌ در متخصصین‌ ایرانی‌ نیست‌ و حتی‌ روغن‌ ماشین‌ را می‌توانند تهیه‌ کنند. یکی‌ می‌گفت؛ که‌ علت‌ مضیقه‌ از حیث‌ روغن‌ ماشین‌ آن‌ است، که‌ عمال‌ انگلیسی‌ها بعضی‌ اسباب‌های‌ دستگاه‌ را مفقود کرده‌اند و اکنون‌ از امریکا خواسته‌اند که‌ پس‌ از رسیدن، مرتفع‌ خواهد شد و اما در فروش‌ محصولات، تمام‌ دنیا حاجت‌ دارند، قرارداد فروش‌ با ایتالیا، چکسلواکی‌ و لهستان‌ به‌ زودی‌ امضا خواهد شد. با امضای‌ قرارداد به‌ سایرین‌ هم‌ ما نفت‌ را در بازار تسلیم‌ می‌کنیم، وسایل‌ تصفیه‌ را خودشان‌ آورده‌ و خواهند برد. ما تا سالی‌ پنجاه‌ میلیون‌ تن‌ هم‌ می‌توانیم‌ نفت‌ استخراج‌ کنیم. در باب‌ انگلیسی‌ها باید بگویم، که‌ انگلیسی‌ها ایران‌ را کشتند. علاوه‌ بر اجحاف‌ مادی‌ در شوون‌ سیاسی، مداخله‌ کردند. مردمان‌ خائن‌ را آوردند و آنها هم‌ بدون‌ بقا و رحمی‌ با ملت‌ بیچاره‌ رفتار می‌کردند؛ که‌ تخصر با عاطفه‌ با حیوانات‌ چنین‌ رفتار نمی‌کند.

 

نفرت‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ از انگلیسی‌ها موقعی‌ خوب‌ آشکار شد؛ که‌ پرسیدم‌ به‌ عقیده‌ حضرت‌عالی‌ به‌ هیچ‌وجه‌ با انگلیسی‌ها نمی‌توان‌ سازش‌ کرد؟ آیت‌الله‌ کاشانی‌ ابروها را درهم‌ کشید و گفت: گفتم؛ انگلیسی‌ها دشمن‌ بشر هستند، از آنها عجب‌ نیست، ولی‌ رفتار ایرانیانی‌ که‌ کاملا مروج‌ حرکات‌ ظالمانه‌ و رفتار دلخراش‌ آنها هستند، بدتر و جای‌ تعجب‌ است. اگر این‌ ملت‌ سراسر از بین‌ برود؛ بر این‌ زندگی‌ ننگین‌ رجحان‌ دارد، زیرا مردم‌ ایران‌ اَقل‌ وسایل‌ معیشت‌ را ندارند، این‌ بی‌انصاف‌ها مال‌ ما را بردند و پایه‌ اخلاق‌ و معنویات‌ ما را متزلزل‌ ساختند و تا وقتی‌ نفوذ آنها صددرصد ریشه‌ کن‌ نگردد؛ این‌ ملت‌ نمی‌تواند، انتظار داشته‌ باشد؛ که‌ روی‌ خوش‌ و رفاه‌ ببیند. در باب‌ احتیاج‌ انگلستان‌ به‌ نفت‌ ایران، چون‌ طبق‌ قانون، ما باید به‌ مشتریان‌ سابق‌ نفت‌ بدهیم‌ به‌ انگلیسی‌ها هم‌ نفت‌ خواهیم‌ فروخت. من‌ به‌ استوکس‌ هم‌ گفتم؛ که‌ اگر تا حدود سالی، ده‌ میلیون‌ تن‌ نفت‌ بخواهید، خواهیم‌ فروخت؛ احتیاجات‌ سایرین‌ را هم‌ در صورتی‌ که‌ نفت‌ ما را بخواهند، به‌ شما وکالت‌ بدهند؛ حاضریم، توسط‌ شما تامین‌ کنیم. درباره‌ وقایع‌ اخیر مجلس‌ و بحران‌ احتمالی‌ در دولت، عقیده‌ آیت‌الله‌ را پرسیدم؛ ایشان‌ فرمودند: این‌ موضوع‌ دو علت‌ دارد، یکی‌ تحریک‌ شرکت‌ نفت‌ و انگلیسی‌ها است‌ و یکی‌ دیگر، آن‌ که، عده‌ای‌ که‌ همه‌ ساله‌ به‌ زور سرنیزه‌ عمال‌ انگلیس‌ از صندوق‌ بیرون‌ می‌آمدند؛ در دولت‌ حاضر، مساله‌ سرنیزه‌ در کار نیست‌ و اینها مایوسند و مشغول‌ تحریک‌ می‌باشند؛ ترتیبی‌ بشود؛ که‌ باز از صندوق‌ها سردرآورند.

 

ولی‌ تصور نمی‌کنم؛ در مجلس‌ کاری‌ بتوانند بکنند. همان‌طور که‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ گفت: حاجتی‌ به‌ رای‌ اعتماد ندارد و بعد هم‌ اگر حاجتی‌ باشد؛ به‌ اندازه‌ گذراندن‌ بعضی‌ لوایح، نمایندگان‌ در مرکز هستند، با این‌ حال، در برابر احساسات‌ عجیب‌ مالی‌ که‌ ایرانیان‌ هرگز به‌ خود ندیده‌اند؛ حکایت‌ خائنین‌ به‌ قدر پشیزی‌ ضرر به‌ اراده‌ ملت‌ و وضع‌ دولت‌ نخواهد زد و بر فرض‌ آن‌ هم‌ که‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ خدای‌ نخواسته، درنتیجه‌ عدم‌ توانایی‌ و کسالت‌ مزاج‌ کناره‌گیری‌ کنند؛ به‌ طور قطع‌ از محالات‌ است، که‌ اشخاص‌ طرف‌ تمایل‌ انگلیسی‌ها به‌ روی‌ کار بیایند. از محاصره‌ اقتصادی‌ انگلیس، سوال‌ کردم؛ آیت‌الله‌ فرمودند: انگلیسی‌ها از آغاز ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ آنچه‌ کردند به‌ زبان‌ خودشان‌ و نفع‌ ملت‌ ایران‌ بوده، از جمله‌ همین‌ محاصره‌ اقتصادی‌ است، که‌ بدون‌ موجب‌ و برخلاف‌ قوانین‌ عالم‌ دست‌ به‌ این‌ کار زدند. ملت‌ ایران‌ از این‌ محاصره‌ خیلی‌ مشعوف‌ است، چون‌ جنس‌های‌ فاسد گران‌قیمت‌ انگلیس‌ که‌ به‌ دسایس‌ و حیل‌ به‌ ایران‌ می‌فرستادند و تحمیل‌ ایرانیان‌ می‌کردند؛ مقطوع‌ می‌شود؛ مثلا بعد از جنگ، طیارات‌ فرسوده‌ جنگی‌ خود را با کمک‌ دست‌نشاندگان‌ خود به‌ قیمت‌ گزاف‌ به‌ ایران‌ تحمیل‌ کردند و همچنین‌ لکوموتیوهای‌ راه‌آهن‌ را با کمک‌ خائنین‌ به‌ مبلغ‌ گزاف‌ به‌ ما فروختند و اغلب‌ آنها را هم‌ تحویل‌ نداده‌اند، در مساله‌ تلفن‌ تهران‌ با قیمت‌ گزاف‌ تحمیل‌ و آن‌ را ناقص‌ گذارده‌اند و همچنین‌ لوله‌کشی‌ تهران‌ را خراب‌ و ناقص‌ کرده‌اند و یکی‌ از خوشبختی‌های‌ ملت‌ ایران‌ آن‌ است، که‌ قطع‌ معاملات‌ ایران‌ با انگلیس‌ها بشود. اولا ایران‌ محاصره‌ اقتصادی‌ نمی‌شود و تمام‌ دنیا اجناس‌ به‌ نازلترین‌ قیمت‌ در دسترس‌ ایران‌ خواهند گذارد و به‌ هر حال، محاصره‌ اقتصادی‌ غیرعقلانی‌ و کودکانه‌ است. در صورتی‌ که‌ درباب‌ نفت‌ عمل‌ آنها برخلاف‌ قانون‌ و حق‌ استقلال‌ ایران‌ است. محاصره‌ اقتصادی‌ آنها از حیث‌ نفت‌ و اخراج‌ متخصصین‌ آنها از ایران‌ خودش‌ برای‌ آنها بیش‌ از محاصره‌ای‌ است، که‌ به‌ خیال‌ کودکانه‌ خود بر ما تحمیل‌ کرده‌اند. اگر قراری‌ برای‌ خرید ندهند؛ متخصصین‌ آنها را دولت‌ بیرون‌ می‌کند و به‌ حول‌ و قوه‌ و عنایت‌ خداوندی، انگلیسی‌ها تاکنون، در چنین‌ ورطه‌ هولناک، خطرناک‌ و ذلت‌باری‌ گیر نکرده‌ بودند. در باب‌ این‌که‌ ممکن‌ است، انگلیس‌ها به‌ زور متوسل‌ شوند؛ آیت‌الله‌ خیلی‌ خونسرد و بی‌اعتنا بودند و فرمودند: امروز دیگر دوران‌ حکومت‌ زور سپری‌ شده‌ و اگر انگلیس‌ها دست‌ بر چنین‌ کاری‌ بزنند؛ اعلام‌ جهاد خواهیم‌ کرد و سایر علمای‌ اسلامی‌ نیز ممکن‌ است، به‌ ما تاسی‌ کنند و آن‌ وقت‌ خاورمیانه‌ برای‌ انگلیس‌ها خیلی‌ داغ‌تر از آن‌ خواهد شد که‌ انتظارش‌ را دارند. آخرین‌ سوال‌ من‌ این‌ بود، که‌ در صورت‌ سماجت‌ انگلیسی‌ها و فشار اقتصادی‌ بر ایران‌ آیا تصور می‌رود؛ کالاهای‌ انگلیسی‌ به‌ کلی‌ تحریم‌ بشود؟ آیت‌الله‌ در جواب‌ فرمودند: حاجتی‌ به‌ تحریم‌ نیست، زیرا وقتی‌ انگلیس‌ها با ما معاملاتی‌ نداشتند؛ قطعا اجناسی‌ نخواهند فرستاد و در صورتی‌ که‌ فشار اقتصادی‌ بر ما وارد آورند، نه‌ تنها در ایران‌ با آنها معاملات‌ به‌ کلی‌ از بین‌ می‌رود بلکه‌ شاید تمام‌ ممالک‌ اسلامی‌ را وادار کنیم‌ با انگلیس‌ها قطع‌ معاملات‌ کنند و یقین‌ است، که‌ خطر و ضرر این‌ کار، برای‌ انگلیس‌ها از حد حساب‌ خارج‌ خواهد بود. من‌ از صحبت‌ با این‌ شخصیت‌ بزرگ‌ اسلامی، هرگز، سیر نمی‌شوم؛ می‌خواستم؛ مدتی‌ طولانی‌تر شرفیاب‌ باشم‌ و از محضر ایشان‌ استفاده‌ کنم؛ ولی‌ وقت‌ شخصیتی‌ مثل‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ خیلی‌ گرانبها بوده‌ و در این‌ موقع‌ عده‌ای‌ به‌ انتظار ایشان‌ بودند. با اظهار تشکر و امتنان‌ خارج‌ شدم‌ و شرح‌ ملاقات‌ خود را با ایشان‌ برای‌ خوانندگان‌ گرامی‌ در اخبار روزنامه‌ها گزارش‌ دادم.» (مجموعه‌ای‌ از مکتوبات، پیام‌ها و سخنرانی‌های‌ آیت‌الله‌ کاشانی، جلد دوم، صفحه‌ 21 --- 29، به‌ نقل‌ از روزنامه‌ اطلاعات، 7 مهر، 1330 ه'.ش)

 

--2- نایب‌ رییس‌ مجلس‌ سنا به‌ شاه‌ نوشت: «برای‌ احتراز از پیشامد هر اختلاف‌نظری‌ در مورد ابراز رای‌ تمایل‌ در این‌ مورد مخصوص، تقاضا می‌شود؛ مقام‌ سلطنت، فرمان‌ ملوکانه‌ را صادر فرمایند و کابینه‌ تشکیل‌ و معرفی‌ گردد و مجلس‌ سنا نظر قطعی‌ خود را پس‌ از دقت‌ در برنامه‌ دولت‌ اعلام‌ دارد

 

--3- مصدق‌ ماده‌ واحده‌ای‌ به‌ این‌ شرح‌ پیشنهاد نمود؛ «برای‌ اصلاح‌ امور کشور مدت‌ شش‌ ماه‌ به‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ اختیار داده‌ می‌شود تا در امور مالی، اقتصادی، پولی، بانکی، سازمان‌های‌ اداری، مقررات‌ مختلف‌ استخدامی‌ و قوانین‌ قضایی‌ آنچه‌ لازم‌ می‌دارند؛ وضع‌ نماید

 

--4- متن‌ استعفای‌ دکتر مصدق! پیشگاه‌ مبارک‌ اعلیحضرت‌ همایون‌ شاهنشاهی! چون‌ در نتیجه‌ تجربیاتی‌ که‌ در دولت‌ سابق‌ به‌ دست‌ آمده، پیشرفت‌ کار در این‌ موقع‌ حساس‌ ایجاب‌ می‌کند؛ که‌ پست‌ وزارت‌ جنگ‌ را فدوی، شخصا عهده‌دار شود و این‌ کار مورد تصویب‌ شاهانه‌ واقع‌ نشده‌ و البته، بهتر آن‌ است، که‌ دولت‌ آینده‌ را کسی‌ تشکیل‌ دهد؛ که‌ کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات‌ شاهانه‌ را اجرا کند و با وضع‌ فعلی‌ ممکن‌ نیست، مبارزه‌ای‌ را که‌ ملت‌ ایران‌ شروع‌ کرده‌ است، پیروزمندانه‌ خاتمه‌ دهد؛ فدوی‌ دکتر محمد مصدق‌ (روزنامه‌ باختر امروز، شنبه‌ 28 تیر 31)

 

--5- خواندنی‌ها، شماره‌ 81و82 سال‌ 31، اسرار مهمی‌ از 30 تیر 31.

 

--6- در همین‌ خلال‌ آقای‌ دکتر علی‌ امینی‌ به‌ ملاقات‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ آمده‌ و اظهار کرد؛ که‌ آقای‌ قوام‌ پیغام‌ داده‌اند؛ که‌ چون‌ به‌ زودی‌ فرمان‌ نخست‌وزیری‌ را خواهند گرفت؛ وزرای‌ مورد اعتماد خود را معرفی‌ فرمایند. گفتند؛ که‌ به‌ جای‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ هیچ‌کس، نمی‌تواند نخست‌وزیر باشد؛ فردای‌ آن‌ روز، اکثریتی‌ از نمایندگان‌ مجلس، اعتماد خود را به‌ نخست‌وزیری‌ آقای‌ قوام‌ ابراز داشتند... مجددا آقای‌ دکتر امینی‌ به‌ ملاقات‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ آمد و همان‌ پیشنهاد را تکرار کرد؛ آیت‌الله‌ با بیانی‌ جدی‌تر گفتند؛ که‌ سخن‌ همان‌ است، که‌ گفته‌ام؛ تا آقای‌ دکتر مصدق‌ زنده‌ است، هیچ‌کس‌ نباید نخست‌وزیر باشد، دکتر امینی‌ برای‌ ایجاد تردید در این‌ تصمیم‌ اظهار نمود؛ که‌ آقا! توجه‌ فرمایید؛ که‌ قوام... آیت‌الله‌ گفتند؛ که‌ به‌ ایشان‌ بگویند؛ سید از او دیوانه‌تر است‌ و هر گاه‌ در ظرف‌ 24 ساعت‌ از نخست‌وزیری‌ کنار نرود؛ کفن‌ پوشیده‌ و از خانه‌ خارج‌ می‌شود.» (امید ایران، شماره‌ 1003، فروردین‌ 58)

 

--7- ارسنجانی‌ در صفحات‌ 44 و 45 یادداشت‌های‌ خود می‌نویسد: «ظهر گذشته‌ بود؛ که‌ ضبط‌ بیانات‌ تمام‌ شد. از پله‌ها بالا آمدم، قوام‌السلطنه‌ و سرلشکر وثوق‌ در راهروی‌ عمارت‌ جدید نشسته‌ بودند... اسکندری‌ گفت: آقا نسبت‌ به‌ دکتر امینی‌ کم‌لطف‌ هستید؟ قوام‌السلطنه‌ جواب‌ داد؛ که‌ دکتر امینی‌ بسته‌ من‌ است، ولی‌ نمی‌دانم؛ چرا می‌خواهد؛ با سید کاشی‌ لاس‌ بزند. گزارشی‌ داده‌اند؛ که‌ دیشب‌ و امروز دوبار به‌ دیدن‌ سیدابوالقاسم‌ رفته‌ است. اسکندری‌ گفت: ملاقات‌ با او حتما برای‌ متقاعد کردن‌ کاشانی‌ است، که‌ اقدام‌ مخالفی‌ نکند. جواب‌ داد: این‌ قبیل‌ اشخاص‌ را شما نمی‌شناسید؛ من‌ خوب‌ آنها را می‌شناسم؛ اینها خیال‌ می‌کنند؛ که‌ کسی‌ هستند، همین‌ قدر که‌ به‌ طرفشان‌ رفتند؛ کج‌تابی‌ را بیشتر می‌کنند... نیت‌ قلبی‌ من‌ این‌ است، که‌ باید دین‌ را از سیاست‌ جدا کرد. روحانی‌ باید بر وظیفه‌ روحانیت‌ خود عمل‌ کند؛ دیگر چه‌ کار به‌ حاکم‌ فلان‌ شهر، درآمد گمرک‌ یا انتخابات‌ فلان‌ محل‌ دارد...»

 

--8- متن‌ اعلامیه‌ معروف‌ قوام‌ چنین‌ بود: ملت‌ ایران‌ بدون‌ اندک‌ تردید و درنگ، دعوت‌ شاهنشاه‌ متبوع‌ و مفخم‌ خود را به‌ مقام‌ ریاست‌ دولت‌ پذیرفته‌ و با وجود کِبَرسن‌ و نیاز به‌ استراحت، این‌ بار سنگین‌ را بر دوش‌ گرفتم‌ و در مقابل‌ سختی‌ و آشفتگی‌ اوضاع‌ در مذهب‌ یک‌ وطن‌خواه‌ حقیقی‌ کفر بود، که‌ به‌ ملاحظات‌ شخصی‌ شانه‌ از خدمتگزاری‌ خالی‌ کند و با بی‌قیدی‌ به‌ پریشانی‌ و سیه‌بختی‌ مملکت‌ نظاره‌ نماید. ایران، دچار دردی‌ عمیق‌ شده‌ و با داروهای‌ مخدر درمان‌پذیر نیست، باید ملت، همکاری‌ بی‌دریغ‌ خویش‌ را از من‌ مضایقه‌ ندارد تا بتوانم، به‌ این‌ بیماری‌ علاج‌ قطعی‌ دهم. مخصوصا در یک‌سال‌ اخیر، موضوع‌ نفت‌ کشور را به‌ آتش‌ کشیده‌ و بی‌نظمی‌ بی‌سابقه‌ای‌ را که‌ موجب‌ عدم‌ رضایت‌ عمومی‌ شده، به‌ وجود آورده‌ است؛ این‌ همان‌ موضوعی‌ است، که‌ ابتدا من‌ عنوان‌ کردم‌ و هنگامی‌ که‌ لایحه‌ امتیاز نفت‌ شمال‌ در مجلس‌ مطرح‌ بود، موقع‌ را غنیمت‌ شمرده‌ و استثنای‌ حق‌ کامل‌ ایران‌ را از کمپانی‌ جنوب‌ در آن‌ لایحه‌ گنجانیدم. بعضی، در آن‌ وقت‌ تصور نمودند؛ همین‌ اشاره‌ باعث‌ سقوط‌ حکومت‌ شده، اگر هم‌ فرضا چنین‌ باشد؛ من‌ از اقدام‌ خود نادم‌ نیستم، زیرا جانشین‌ آینده‌ من‌ جناب‌ آقای‌ مصدق‌السلطنه، آن‌ فکر را با سرسختی‌ بی‌مانندی‌ دنبال‌ نموده‌ و در مقابل‌ هیچ‌ فشاری‌ از پای‌ ننشست. اما بدبختانه‌ در ضمن‌ مذاکرات، نوعی‌ بی‌تدبیری‌ نشان‌ داده‌ شد؛ که‌ هدف‌ را فدای‌ وسیله‌ کرد و مطالبه‌ حق‌ مشروع‌ از یک‌ کمپانی‌ را مبدل، به‌ خصومت‌ بین‌ دو ملت‌ ساختند و نتوانستند، از زحمات‌ خود، کوچکترین‌ نتیجه‌ای‌ به‌ دست‌ آورند. حل‌ این‌ مساله، یکی‌ از لازم‌ترین‌ مساعی‌ من‌ خواهد بود، به‌ نحوی‌ که‌ منافع‌ معنوی‌ و مادی‌ ایران‌ کاملا تامین‌ شود؛ بدون‌ آن‌که‌ به‌ حق‌ رابطه‌ دو مملکت‌ خدشه‌ وارد آید. البته، این‌ دو مشکل‌ است، اما محال‌ نیست‌ و اقدامی‌ که‌ با عقل‌ و درایت‌ توام‌ باشد، مطمئنا به‌ ثمر خواهد رسید و هر گاه‌ نرسد؛ من‌ نیز از کار کنار خواهم‌ رفت. در اینجا این‌ نکته‌ اساسی‌ را لازم‌ می‌دانم؛ که‌ من‌ به‌ مناسبات‌ حسنه‌ با عموم‌ ممالک، خاصه‌ با دول‌ بزرگ‌ دنیا اهمیت‌ بسیار می‌دهم‌ و رفتار خود را نسبت‌ به‌ آنها منطبق‌ با مقررات‌ بین‌المللی‌ می‌نمایم‌ و لیکن، به‌ اتباع‌ ایران‌ اجازه‌ نخواهم‌ داد؛ که‌ به‌ اتکای‌ اجانب، اعتراض‌ خود را بر دولت‌ من‌ تحمیل‌ کنند. در امور داخلی، نخستین‌ کوشش‌ من، برقراری‌ نظم‌ و امن‌ خواهد بود تا بتوانم، در یک‌ محیط‌ سالم، مبادرت‌ به‌ رفرم‌های‌ عظیمی‌ نمایم‌ و شالوده‌ای‌ نوین، برای‌ تاسیسات‌ دولتی‌ بریزم. اصلاح‌ عدلیه، در راس‌ کلیه‌ ضروریات‌ قرار دارد. هموطنان‌ من‌ به‌ عدل‌ و داد مانند نان‌ و آب‌ نیازمندند؛ باید قوه‌ قضاییه‌ مستقل‌ باشد و واقعا، از دو قوه‌ مجریه‌ و مقننه، تفکیک‌ و از زیرنفوذ آنها آزاد شود و تمام‌ افراد بدون‌ استثنا. باید در مقابل‌ قانون‌ سر تعظیم‌ فرود آورند و احکام‌ صادره‌ از محاکم، بی‌چون‌ و چرا به‌ مورد اجرا درآید. من‌ شبی، با وجدان‌ آرام‌ سر به‌ بالین‌ خواهم‌ گذاشت؛ که‌ در زندان‌های‌ پایتخت‌ و ولایت‌ یک‌ نفر، بی‌گناه‌ با ناله‌ و آه‌ بسر نبرد. همین‌ که‌ ظلم‌ و ستم‌ رخت‌ بربست؛ مردم‌ با آسایش‌ خاطر اوضاع‌ مالی‌ و اقتصادی‌ خود را سر و سامان‌ خواهند داد و از نعمتی‌ که‌ خداوند تعالی، در زیر و روی‌ زمین‌ ایران‌ به‌ آنها بخشیده، برخوردار خواهند شد. ابتکار برنامه‌ هشت‌ساله، به‌ همین‌ منظور، به‌ مخیره‌ من‌ خطور کرد و در آتیه‌ نیز، این‌ فکر را با استقامت‌ و اصرار دنبال‌ خواهم‌ کرد.

 

من‌ می‌خواهم؛ که‌ تمام‌ اهالی‌ این‌ کشور از مامور دولت، صنعت‌گر، کارگر، برزگر و بازرگان، غنی‌ و ثروتمند باشند. از چشم‌تنگی‌ بعضی‌ رجال‌ که‌ درصدد کسر حقوق‌ کارمندان‌ و مصادره‌ اتومبیل‌ و فروش‌ ادارات‌ بر آمده‌اند؛ تنفر دارم. میزان‌ عواید تمام‌ طبقات‌ را به‌ درجه‌ای‌ بالا خواهم‌ برد؛ که‌ همگی‌ بتوانند از کلیه‌ مواهب‌ تمدن‌ این‌ عصر مستفید شوند. به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ از عوام‌فریبی‌ در امور سیاسی‌ بیزارم؛ در مسائل‌ مذهبی‌ نیز از ریا و سالوس‌ منزجرم. کسانی‌ که‌ به‌ بهانه‌ مبارزه‌ با افراطیون‌ سرخ، ارتجاع‌ سیاه‌ را تقویت‌ نموده‌اند لطمه‌ شدیدی‌ به‌ آزادی‌ وارد ساخته، زحمات‌ بانیان‌ مشروطیت‌ را از نیم‌ قرن‌ به‌ این‌ طرف‌ به‌ هدر داده‌اند. من‌ در عین‌ احترام‌ به‌ تعالیم‌ مذهب‌ اسلام، دیانت‌ را از سیاست‌ دور نگاه‌ خواهم‌ داشت‌ و از نشر خرافات‌ و عقاید قهقرایی‌ جلوگیری‌ خواهم‌ کرد.

 

ملت‌ ایران! من‌ به‌ اتکا حمایت‌ شما و نمایندگان‌ شما، این‌ مقام‌ را قبول‌ کرده‌ام‌ و هدف‌ نهایی‌ام‌ رفاه‌ و سعادت‌ شماست. سوگند یاد می‌کنم، که‌ شما را خوشبخت‌ خواهم‌ ساخت. بگذارید؛ من‌ با فراغ‌ بال‌ شروع‌ به‌ کار کنم. وای‌ به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ در اقدامات‌ مصلحانه‌ من‌ اخلال‌ کنند و در راهی‌ که‌ در پیش‌ دارم، مانع‌ بتراشند یا نظم‌ عمومی‌ را بر هم‌ زنند. این‌گونه‌ آشوب‌گران‌ با شدیدترین‌ عکس‌العمل، از طرف‌ من‌ روبه‌رو خواهند شد و چنان‌ که‌ در گذشته‌ نشان‌ داده‌ام؛ بدون‌ ملاحظه‌ از احدی‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ مقام‌ و موقعیت‌ مخالفین، کیفر اعمالشان‌ را در کنارشان‌ می‌گذارم. حتی‌ روزی‌ صدها تبهکار را از هر طبقه‌ به‌ موجب‌ حکم‌ خشک‌ و بی‌ شفقت‌ قانون‌ قرین‌ تیره‌روزی‌ سازم. به‌ عموم‌ اخطار می‌کنم؛ که‌ دوره‌ عصیانی‌ سپری‌ شده؛ روز اطاعت‌ از اوامر و نواهی‌ حکومت‌ فرا رسیده‌ است. «کشتیبان‌ را سیاستی‌ دیگر آمد. تهران‌ 27 تیر 1331 رییس‌الوزرا قوام‌السلطنه.» روزی‌ که‌ این‌ اعلامیه‌ از رادیو پخش‌ شد؛ همه‌ فکر کردند؛ نویسنده‌ آن‌ حسن‌ ارسنجانی‌ است، که‌ معاونت‌ قوام‌ را عهده‌دار بود، اما خود ارسنجانی، بعدها در یادداشت‌های‌ خود طوری‌ مطلب‌ را نوشته‌ که‌ نویسنده‌ اعلامیه‌ در همان‌ زمان‌ هم‌ مجهول‌ مانده‌ است؛ قوام‌ نمی‌توانسته‌ خودش‌ اعلامیه‌ را نوشته‌ باشد؛ در حالی‌ که‌ وقتی‌ اعلامیه‌ در جریان‌ پخش‌ و انتشار از رادیو بوده‌ مطالبش‌ برای‌ خود قوام! تازگی‌ داشته‌ و با علاقه‌ به‌ آن‌ گوش‌ می‌داده‌ است. وقتی‌ به‌ افشاگری‌های‌ اسناد سفارت‌ امریکا می‌رسیم؛ بعید به‌ نظر نمی‌رسد؛ که‌ متن‌ اعلامیه‌ در یکی‌ از سفارت‌خانه‌های‌ خارجی‌ تهیه‌ شده‌ باشد!

 

--9- متن‌ اعلامیه‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ خطاب‌ به‌ افسران‌ ارتش‌ چنین‌ است! بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ سربازان‌ وطن! افسران‌ عزیزم! پس‌ از عرض‌ سلام، خدا را گواه‌ می‌گیرم؛ که‌ جز سعادت‌ و عزت‌ ایران‌ و شما برادرانم‌ نظری‌ نداشته‌ و ندارم‌ و به‌ پروردگار سوگند که‌ استقلال‌ ملت‌ مسلمان‌ و عزت‌ آنها هدف‌ نهایی‌ من‌ است. هر کس‌ مختصر تامل‌ و تفکری‌ داشته‌ باشد؛ به‌ خوبی‌ می‌فهمد، که‌ برای‌ من‌ هیچ‌ لباسی‌ جز لباس‌ ارشاد زیبنده‌ نیست‌ و هیچ‌ مقامی‌ در نظر من‌ بالاتر از مقام‌ رضا و اطاعت‌ از حضرت‌ احدیت‌ نمی‌باشد و اینک‌ با همه‌ شما اتمام‌ حجت‌ می‌نمایم. به‌ خدای‌ لایزال، فردای‌ قیامت‌ در عرصه‌ محشر و پیشگاه‌ حضرت‌ ختمی‌ مرتبت‌ و درگاه‌ عدل‌ ربوبیت‌ هر کس‌ که‌ با ندای‌ وجدان‌ وطن‌خواهی‌ و ملت‌ دوستی‌ مخالفت‌ کرده‌ باشد؛ مسوول‌ و مواخذ است، در دنیا قبل‌ از آخرت‌ مجازات‌ و در پیشگاه‌ ملت‌ سرشکسته‌ و بی‌آبرو خواهد بود. سربازان‌ عزیز شما! گرامی‌ترین‌ فرزندان‌ وطن‌ و عزیزترین‌ افراد کشورید و این‌ عزت‌ شما، در گرو خدمات‌ صادقانه‌ شما برای‌ مملکت، ملت‌ و دین‌ است‌ و هر قدر استقلال‌ بیشتر و محکم‌تر باشد؛ قدر و ارزش‌ شما بیشتر خواهد بود. بگذارید؛ خدا و ملت‌ از شما خشنود باشد؛ زیرا امروز جنگ‌ و جدال‌ بین‌ دو صف‌ حق‌ و باطل‌ است. اعمال‌ احمد قوام‌ که‌ تنها برای‌ جاه‌طلبی‌ و برگشت‌ انگلیس‌ها و استعمار است، نباید به‌ دست‌ شما انجام‌ و شما را در مقابل‌ خون‌ها و حق‌کشی‌ها مسوول‌ کند سیدابوالقاسم‌ کاشانی.» معلوم‌ است. با نفوذ کلامی‌ که‌ در آن‌ دوره‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ در تمام‌ اقشار ملت‌ داشت‌ تا چه‌ حد می‌توانست، این‌ اعلامیه‌ موثر باشد.

 

--10- آیت‌الله‌ کاشانی‌ به‌ علا می‌نویسد: «... عرض‌ می‌شود؛ دیروز بعد از رفتن‌ شما، ارسنجانی‌ از جانب‌ قوام‌السلطنه‌ آمد و گفت: به‌ شرط‌ سکوت، قوام‌ اختیار شش‌ وزیر را در اختیار من‌ می‌گذارد. همان‌طوری‌ که‌ حضوری‌ عرض‌ کردم؛ به‌ عرض‌ اعلیحضرت‌ برسانید؛ اگر در بازگشت‌ دولت‌ مصدق‌ تا فردا اقدام‌ نفرمایید؛ دهانه‌ تیز انقلاب‌ را با جلوداری‌ شخص‌ خودم‌ متوجه‌ دربار خواهم‌ کرد در انتظار اقدامات‌ مجدانه‌ شما. والسلام. سیدابوالقاسم‌ کاشانی» تاثیر این‌ تهدید شدید با موقعیتی‌ که‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ در پیشوایی‌ مذهبی‌ و سیاسی‌ داشت؛ معلوم‌ است، قیامی‌ چون‌ 30 تیر به‌ دنبال‌ دارد و بلافاصله‌ در وقایع‌ آن‌ زمان‌ چنین‌ ثبت‌ شده! دیروز نیز تمام‌ وقت‌ ارتباط‌ تلفنی‌ بی‌سیم‌ خبرنگاران‌ با دنیای‌ خارج‌ برقرار بود و گزارش‌ رای‌ تمایل‌ مجلس‌ و قبولی‌ دکتر مصدق‌ و اخبار دیگر را مخبرین‌ به‌ سرعت‌ مخابره‌ و تلفن‌ می‌کردند. در تمام‌ این‌ گزارش‌ها این‌ نکته‌ جلب‌ توجه‌ می‌کرد؛ که‌ کاشانی، عصر یکشنبه‌ وعده‌ داد تا 24 تا  45 ساعت‌ حکومت‌ قوام‌ سرنگون‌ خواهد شد و هنوز 20 ساعت‌ از وعده‌ نگذشته‌ بود؛ که‌ ملت‌ پیروز شد و حکومت‌ منفور قوام‌ واژگون‌ گردید. خبرگزاری‌ یونیتدپرس‌ در تفسیر جریانات‌ فوق‌ گزارش‌ داد: «سقوط‌ حکومت‌ چهار روزه‌ قوام‌ و تجدید زمامداری‌ مصدق‌ نشانه‌ بارزی‌ است، که‌ دیگر غیرممکن‌ است، که‌ یک‌ نهضت‌ سیاسی‌ و ملی‌ را در خاورمیانه‌ که‌ از طرف‌ سازمان‌ مذهبی‌ تقویت‌ می‌شود؛ در هم‌ شکست. (وقایع‌ 30 تیر، 1331، صفحه‌ 242)

 

--11- بخشی‌ از مصاحبه‌ تاریخی‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ چنین‌ است: «... این‌ نهضت‌ پرافتخار را کرارا انگلیس‌ها خواسته‌اند، از بین‌ ببرند و دولت‌ دکتر مصدق‌ را ساقط‌ کنند. اگر در نظر داشته‌ باشید؛ سه‌ بار تعطیل‌ عمومی‌ در سراسر کشور دادم؛ برای‌ این‌که‌ انگلیس‌ها کامیاب‌ نشوند. ولی‌ این‌بار، به‌ دستیاری‌ بعضی‌ از عمال‌ جنایتکار خود، احمد قوام‌ را روی‌ کار آوردند. دکتر مصدق‌ بالاختیار استعفا ندادند؛ چون‌ دیدند؛ وضعیت‌ طوری‌ است‌ ،که‌ نمی‌توانند با اختیار حکومت‌ کنند؛ کنار رفتند. احمد قوام‌ که‌ از حیث‌ روح‌ و جسم‌ و اخلاق‌ لایق‌ زمامداری‌ نیست. به‌ زور انگلیس‌ها برگزیده‌ شد و برخلاف‌ قانون‌ نام‌ زمامدار و نخست‌وزیر بر روی‌ خود گذاشته‌اند. چون‌ به‌ موجب‌ قانون، باید سه‌ چهارم‌ از وکلای‌ حاضر در مجلس‌ به‌ او رای‌ تمایل‌ بدهند. در حالی‌ که‌ در آن‌ روز 42 نفر بیشتر نبوده‌اند و جمعیت‌ وکلای‌ حاضر در مرکز 76 نفر بودند، پس‌ رای‌ تمایل‌ قانونیت‌ ندارد... چون‌ در 9 ماده‌ای‌ که‌ از مجلس‌ گذشته‌ چیزی‌ که‌ مانع‌ باشد؛ از این‌که‌ مستشار و کارشناس‌ انگلیسی‌ را برای‌ نفت‌ نیاورند؛ ندارند و قوام‌ فقط‌ نقشه‌ دارد، که‌ آنها را مجددا برگرداند....

 

خیانتکاران، رادیو و تلگراف‌ را که‌ منشا نشر اخبار است، به‌ دست‌ گرفته‌اند و نمی‌گذارند؛ اخبار حقیقی‌ به‌ خارج‌ برود و ناچار شدم؛ مخبرین‌ حاضر شوند... و این‌ اعمال‌ وحشیانه‌ حکومت‌ را به‌ دنیا اعلام‌ کنند. همه‌ جا تعطیل‌ عمومی‌ است‌ و همه‌ مردم‌ در کمال‌ بی‌صبری‌ در انتظار رفتن‌ احمد قوام‌ و آمدن‌ دولت‌ دکتر مصدق‌ هستند. البته، آنهایی‌ که‌ با خارج‌ با وسایل‌ خبرگزاری‌ تماسی‌ دارند، باید به‌ همه‌ جا این‌ قضیه‌ را اطلاع‌ بدهند؛ که‌ وضع‌ پرافتخار ایران‌ از بین‌ نرفته‌ و ایرانیان‌ تا جان‌ در بدن‌ دارند، دنبال‌ حکومت‌ استعماری‌ انگلیس‌ نمی‌روند

 

آیت‌الله‌ کاشانی‌ در مورد اعلامیه‌ قوام‌ خندید و گفت: «این‌ اعلامیه‌ به‌ ما خیلی‌ کمک‌ کرد.... اگر یک‌ ملتی‌ او را نخواهد، فرمان‌ شاه‌ با رای‌ تمایل‌ مجلس‌ اگر بالاتفاق‌ هم‌ باشد؛ اثری‌ ندارد، چون‌ نمایندگان‌ مجلس‌ باید تابع‌ اخطار ملت‌ باشند؛ قوام‌ را ملت‌ قبول‌ ندارند، ملت‌ زیربار استعمار نمی‌رود... اگر سخت‌ شود؛ خودم‌ حاضرم‌ کفن‌بپوشم... تا خون‌ در شاهرگ‌ من‌ و این‌ ملت‌ است، زیر این‌ بار نمی‌رویم؛ جشن‌ عمومی‌ برقرار نمایند. سیدابوالقاسم‌ کاشانی

 

حکومت‌ چند روزه‌ قوام‌ در آن‌ موقعیت‌ حساس‌ و سرنوشت‌ساز، یک‌ توطئه‌ داخلی‌ و بین‌المللی‌ علیه‌ نهضت‌ ملت‌ ایران‌ بود. دامنه‌ این‌ توطئه‌ آن‌قدر وسیع‌ بود، که‌ استعفای‌ آرام‌ مصدق‌ هم‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ شناخته‌ شد. مردم‌ مسلمان‌ و آزاده‌ ایران‌ با خون‌ خود توطئه‌ را درهم‌ شکستند؛ ولی‌ نمی‌دانستند؛ که‌ چهره‌ دکتر مصدق، در دوره‌ دوم‌ زمامداری‌ پس‌ از 30 تیر تغییر می‌یابد و از علایم‌ بارز آن، محافظت‌ کامل‌ قوام‌ از جانب‌ دولت‌ مصدق‌ بود. انتخابات‌ مصدق‌ پس‌ از 30 تیر نگرانی‌ عمیق‌ ایجاد کرد و حمایت‌ او از قوام‌ شگفت‌انگیز بود، سیاست‌ ضدیت‌ با روحانیت‌ و به‌خصوص‌ با آیت‌الله‌ کاشانی‌ که‌ بازگردانده‌ مصدق‌ بود، چنان‌ توسعه‌ یافت؛ که‌ گویا مصدق‌ شخصیتی‌ است، که‌ سیاست‌ قوام‌ را دنبال‌ می‌کند و این‌ روند تا کودتای‌ 28 مرداد ادامه‌ یافت.

 

حوادث‌ حواشی‌ قیام‌ 30 تیر با اوضاع‌ فعلی‌ مملکت‌ بی‌شباهت‌ نیست، ابعاد موضوع‌ تفاوت‌ دارد.

 

انقلاب‌ اسلامی‌ تاریخی‌ 1357 را که‌ با رهبری‌ ممتاز و بی‌بدیل، نهضت‌ امام‌ خمینی‌ پیروز شد و امواج‌ آن‌ در سراسر جهان، لرزش‌ داشت‌ و ابرقدرت‌ها را با بهت‌ و گیجی‌ در مقام‌ چاره‌جویی‌ قرار داد. اکنون‌ با اقداماتی‌ کودکانه‌ مثل‌ انتخابات‌ خرداد 76 سعی‌ دارند؛ کمرنگ‌ سازند و سیاست‌ تنش‌زدایی‌ را جانشین‌ طوفان‌ انقلاب‌ سازند؛ که‌ هر نیرویی‌ را وادار به‌ تسلیم‌ در برابر منطق‌ و عقل‌ می‌نمود. کار را به‌ جایی‌ رسانده‌اند؛ که‌ از شاه‌ در مورد بازگشت‌ انگلیس‌ها سوال‌ شد. آیت‌الله‌ پاسخ‌ داد: «اگر پای‌ یک‌ کارشناس‌ انگلیسی‌ به‌ موسسات‌ نفتی‌ آبادان‌ برسد؛ من‌ دستور خواهم‌ داد؛ که‌ تمام‌ تاسیسات‌ نفتی‌ و پالایشگاه‌ها را آتش‌ بزنند و نابود کنند.» سوال‌ شد: «اگر قوام‌ راه‌ مصدق‌ را تعقیب‌ کند، از طرف‌ شما پشتیبانی‌ می‌شود؟» پاسخ‌ دادند: «این‌ قضیه‌ از محالات‌ است، ایشان‌ با اجانب‌ همکاری‌ می‌کنند. هرگز، نمی‌توانند رویه‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ را تعقیب‌ کنند»در مورد سیاست‌ امریکا در ایران‌ سوال‌ شد؛ پاسخ‌ دادند: «این‌ را مکرر گفته‌ام، که‌ امریکایی‌ها در سیاست‌ خام‌ هستند و همیشه‌ گول‌ انگلیس‌ها را می‌خورند. انگلیس‌ها و امریکایی‌ها همپالکی‌ هستند، گمان‌ نمی‌کنم؛ ایرانی‌ باشد؛ که‌ به‌ امریکا تمایل‌ داشته‌ باشد...»

 

--12- کتاب‌ مصدق، نفت، کودتا، ترجمه‌ و تالیف‌ محمود نوضع، ص‌ 33.

 

--13- آیت‌الله‌ کاشانی‌ که‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ حوادث‌ را دنبال‌ می‌کرد، پیامی‌ بدین‌ شرح‌ برای‌ مرجع‌ صادر کرد، «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. پس‌ از سلام، به‌ عموم‌ برادران‌ عزیز دینی‌ و ملت‌ رشید و پرافتخار ایران، اکنون‌ که‌ دادگاه‌ بین‌المللی‌ لاهه‌ با توجه‌ به‌ حقانیت‌ ایران‌ علیه‌ شکایت‌ دولت‌ استعماری‌ انگلستان‌ با تصدیق‌ عدم‌ صلاحیت‌ خود رای‌ داده‌ است؛ لازم‌ می‌دانم؛ از عموم‌ برادران‌ عزیز تقاضا کنم4 که‌ امشب‌ را به‌ شکرانه‌ این‌ موفقیت‌ که‌ به‌ عنایت‌ پروردگار و استعانت‌ بی‌نظیر شما به‌ دست‌ آمده‌ دست‌ به‌ دعا برداریم...»

 

در این‌ روز نشان‌ داده‌ شد؛ که‌ وحدت‌ ملت‌ و توانایی‌ رهبری‌ می‌تواند موانع‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ را با تدبیر از میان‌ بردارد و نقشه‌ بیگانگان‌ را به‌ شکست‌ رساند.

 

از برخورد سیاستهای‌ خارجی‌ با هجوم‌ توده‌های‌ مردمی‌ با شعار اسلامی‌ نتیجه‌ای‌ حاصل‌ شد؛ که‌ کمتر کسی‌ در آن‌ دوره، انتظار آن‌ را داشت. بعضی، آن‌ را پیروزی‌ در لحظه‌ شکست‌ نامیدند و برخی‌ دیگر، آن‌ را اعاده‌ حاکمیت‌ ملی‌ توصیف‌ نمودند؛ اما نکته‌ مهم‌ در این‌ جریان‌ تاریخی‌ آن‌ است، که‌ قدرت‌های‌ خارجی‌ اعم‌ از انگلیس، امریکا و روسیه‌ نادیده‌ انگاشته‌ شدند.

 

انگلستان‌ برای‌ جلوگیری‌ از اصل‌ ملی‌ شدن‌ نفت‌ و بی‌اثر گذاشتن‌ مبارزات‌ ملت‌ در استیفای‌ حقوق‌ خود، ایران‌ را در محاصره‌ اقتصادی‌ قرار داد.

کار مهمی‌ که‌ در 31 تیر انجام‌ گرفت؛ این‌ بود، که‌ ملت‌ با پایداری، تلاش‌ و خون‌ خود قدرت‌ حاکمیت‌ مطلق‌ خود راکه‌ مصدق‌ رها کرده‌ بود؛ به‌ چنگ‌ آورد.

30 تیر نشان‌ داد؛ چنانچه‌ وحدت‌ در جامعه‌ اسلامی‌ تحقق‌ پیدا کند؛ می‌تواند نیرویی‌ به‌ وجود آورد؛ که‌ ارکان‌ استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات‌ فرو ریختن‌ آن‌ را فراهم‌ سازد.

 

کاشانی‌ با مجاهدت‌ خاص‌ و اتکا به‌ ملت‌ مسلمان‌ به‌ پا خاست‌ و در آن‌ روز، مسیر تاریخ‌ را عوض‌ کرد و نشان‌ داد؛ عمیق‌ترین‌ نیروهای‌ ملی‌ رادر سرزمین‌ ایران، قشرهای‌ مذهبی‌ دارند، که‌ در مبارزه‌ در راه‌ حق‌ تا پای‌ شهادت‌ و از جان‌ گذشتگی‌ ایستاده‌اند.

 

یکی‌ از دست‌ اندرکاران‌ سیاست‌ آن‌ روز می‌نویسد: «... والاحضرت‌ اشرف‌ چند روز قبل‌ از حوادث‌ خونین30 تیر وارد تهران‌ شد و با قوام‌السلطنه‌ تماس‌ گرفت‌ و با نمایندگان‌ مجلس‌ برای‌ زمینه‌ سازی‌ و تحمیل‌ حکومت‌ انگلیسی‌ عین‌الدوله‌ وارد گفتگو گردید

قیام‌ 30 تیر، پیروزی‌ بزرگی‌ برای‌ ملت‌ بود. همان‌ شب، رای‌ دادگاه‌ لاهه‌ به‌ نفع‌ ایران‌ صادر شد و خوشحالی‌ مردم‌ را مضاعف‌ ساخت. دادگاه‌ با اکثریت‌ نُه‌ رای‌ در برابر پنج‌ رای‌ تصمیم‌ گرفت؛

 

تبلیغات