آقا نجفی قوچانی و گزارشی از نخستین اشغال عراق
آرشیو
چکیده
متن
سیدمحمدحسن قوچانی مشهور به آقانجفی قوچانی (1295 ق قوچان -- 1363 ق/ 1322 ش قوچان) از علمای مشهور ایران در اوایل قرن چهاردهم هجری است که به واسطه کتاب مشهورش «سیاحت شرق» نزد همه ایرانیان شناخته شده است.
آقانجفی قوچانی هنگام وقوع جنگ بینالمللی اول در عراق و شهر نجف حضور داشت و به واسطه حضور مستقیم، شاهد حوادث قابل توجهی از اشغال عراق و شهر نجف توسط انگلیسیها بود.
آقا نجفی در این گزارش که در بخشهای انتهایی کتاب «سیاحت شرق» آورده است به توضیح مشکلات مردم عراق که از یک سو تحت حاکمیت عثمانی قرار دارند و از سوی دیگر شاهد اشغال سرزمینشان به دست انگلیسیها هستند میپردازد. درگیریها و منازعات داخلی به همراه قحطی و گرسنگی و مرگ و میر فرزندان و کودکان، این فشار و سختی را بر مردم مضاعف میکند و خود او از جمله کسانی است که فرزندش بر اثر گرسنگی جان میسپارد. شرح چگونگی هماهنگی یهودیان بغداد و عراق با اشغالگران انگلیسی و سیاستهای قبض و بسط انگلستان در این گزارش خواندنی است؛ گزارشی که به جهات مختلف بیشباهت به حوادث فعلی عراق تحت اشغال نیست. قبلا از خوانندگان محترم به خاطر متن ثقیل گزارش، که به ادبیات همان دوره زمانی نگارش یافته عذرخواهی میکنیم.
آلمانیها را اگر چه طلاب نجف لقب مویدالاسلامی داده بودند به واسطه طرفیت او با روس منحوس، لکن از جهت دیگر به حیله و دسایس، عثمانی احمق را پس از ده ماه از جنگ، داخل جنگ نمودند و خانهاش را سوختند و اعلان سفر بذلک (کذا) داد طبل جنگ را در کوچههای کربلا و نجف بنواختند. چنان بدهیبت صدا داشت که دل ما از همان صدای خالی هم طپیدن گرفت، فهمیدیم که هیچ شجاعتی نداریم، چون گفته شده است:
دلیران نترسند ز آواز کوسکه دو پاره چوب است و یک پاره پوس لکن نه فقط همین بوده است، چون دارای روح جنگ است و از جنگ غالب مردم میترسند بالجمله بنای مسلحشدن ذخیره و عساگر احتیاطی گردید که برای مثل چنین روزی به نظام وظیفه رفته بودند که آن روز، روز طرحریزی و ایجاد صور ذهنیمه و تعلیمات بود و امروز تحقق و خارجیت پیداکردن بود.
غرب که از خود نظام وظیفه در هول و هرب و گریزان بودند که شبیه و نمایش جنگ بود، از خود وقوع جنگ خارجی به طریق اولی گریزان بودند، و عمده همان خونسردی دو صنفی بود که نظر عداوی تبیین ترک و عرب ایجاد شده بود. یعنی علاقه ضدیت و عناد بین عربها و ترکها بود نه آشنایی و محبت و عشایر بری. ابدا به لوازم رعیتی عمل نمیکردند، فقط همان اهل المدر (دهاتیها) و کلوخنشینها، فیالجمله آشنایی مجبوری داشتند و رابطه وطنی محکمترین روابط است، بعد از رابطه خویشاوندی، حتی غالبا بر رابطه مذهبی بچربد و الا عربها از جنگ ترسی و گریزی از قدیمالایام نداشتهاند، بلکه همه ساله دو طایفه از کرد و شمرد در خود نجف بینشان نائره جنگ مشتعل بود، یک هفته و دو هفته بازارها بسته میشد و از یکدیگر قتل و غارت میکردند و در صدر اول نیز چنان اتحاد و شجاعتی بروز دادند که عالم را متزلزل ساختند و متحیر نمودند.
و یک ترک از اسلانبول تازه حکومت نجف داشت و بر عربها در این موضوع سخت گرفت و جدا مطالبه کرد. عساگر احتیاطی را حتی به خانهها تهاجم مینمود و زنها را تفتیش مینمود، چون عربها به لباس زن پنهان میشدند.
کمکم عربها استمداد از عشایر بیرون نمودند. ساعت هفت از شب غفلتا فضای نجف پر از صدای تفنگ و هیاهوی عربها و بر ضد حکومت قیام نمودند، ما از خواب بیدار شدیم دیدیم خواب بر ما حرام شده. چایی گذاردیم و در استماع صداهای هزارها تفنگ و حوصههای ناهنجار عربها شدیم.
مهمانی از طلاب که تازه از ایران آمده بود در آن شب داشتیم، او بسیار در ترس بود، صبح بردم او را به حصار و حصن و حصین مدرسه داخل نموده برگشتم تا طرف عصر عربها ادارات دولتی را گرفتند، دفاتر و اسناد را تماما آتش زدند و اثاثیه را چاپیدند و عساگر که از بغداد آمده بودند، تماما در یک کاروانسرایی محصور گشتند و پشتبام را سنگر نموده بودند نائره حرب بر پا بود.
آقای کلیددار مهلت خواسته داخل کاروانسرا گردید و از حکومت خواستار اصلاح و تسلیم گردید. حکومت در بین اینکه در پشتبام اُلدرم بُلدرم میکرد، ناگهان دید از وسط کاروانسرا زمین شکافته شد، سر کله عربی با تفنگ نمودار گردید که از بیرون کاروانسرا نقب زدند و از وسط کارونسرا سوراخ نمودند، از بالا دو پله یکی نموده خود را به کلیددار رسانیدند، اسلحه خود ر ا داد و به سبد دخیل گردید، حکومت را کلیددار برد به منزلش.
عربها عساگر را خلع سلاح نمودند، قاطرهای سواریشان را هم خواستند بگیرند به شفاعت کلیددار نگرفتند، بدون سلاح رفتند به بغداد.
نجف ماند برای عربها، چهار نفر شیخ که همیشه با هم دشمن و در جنگ بودند، با یکدیگر متحد شده حکومت نجف و حومه نجف را به راه بردند و تمام ادارات دولتی را به کار انداختند و یک سلطنت مستقلهای بر پا نمودند. خوب در تنظیم و تامینات کوشیدند. با آنکه معروف است دو سلطان در یک مملکت نگنجد و اینها چهار نفر دشمن در یک بلد گنجیدند. از اینجاست که میگویند عرب در علم اداری ممتاز است مرضعهای که ماهی دو تومان به خون جگر به او میدادیم پس از قریب یک سال آمد که بیایید بچهتان میخواهد بمیرد. من و والدهاش رفتیم در آخر محله منزل مرضعه و من یک طرف بچه نشستم، مادرش به یک طرف و بچه هم در حال جانکندن بود. پس از نیمساعتی تسلیم شد. با یک دو نفر از رفقا از طرف ثلمه بردیم به وادیالسلام دفن نمودیم.
کربلا نیز تاسی به نجف نمودند و با حکومت درافتادند، لکن نتوانستند فائق شوند و از نجف استمداد نمودند. سیصد نفر عرب خونخوار رفتند به طرف کربلا. وقت طغیان آب فرات بود که برای محفوظی شهر نو کربلا در سر ربع فرسخی سده بسته بودند و دارالحکومت در آخر شهر نو کربلا بود. نجفیها قبل از ورود به کربلا اول سده را خراب نمودند. آب از یک طرف حمله نمود. نجفیهای شیطان هم از یک طرف، حکومت بیچاره با عساگر خود سوار شده فرار نمودند، به طرف بغداد، نجفیها مقداری پول از پولدارها چاپیدند و با یک فخر و مباهات برگشتند.
عربها در این کارشان عاقبتاندیشی نداشتند، فقط دفعالوقت بود. فردا خدا کریم است و ستون به ستون فرج است. با آنکه تزریقات شیطان الدول انگلیس بود که زمینه کار او صاف شود و علیالجمله کشتیهای روس و فرانسه و انگلیس داخل بحر احمر شد و بندر جبل طارق را از بیگانه مسدود نمودند و به ساحل چناق قلعه و داردانل حملهور شد تحت البحریهای آلمان به یک درجه آنها را به سواحل یونان و غیره مستاصل نمود، لکن بالاخره فرانسه کار خود را نمود، به سواحل بیروت و شامات عساگر خود را پایین نمود.
انگلیس حجاز را به یک کلمه حرف که شریف حسین سلطان عرب است، از چنگ عثمانی درآورد و خودش داخل بصره گردید، هشتاد هزار ترک در قبال داخل عراق شد. هیچ عسگری مثل ترک جنگی و متهور نیست. چون عثمانی همتش بر استرداد قفقاز از روس بود، به عسگر عراق امداد نکرد. نهایت علما را برانگیخت که حکم به لزوم دفاع نمایند و عشایر را تهییج بر دفاع نمایند. لکن چه فایده؟ عشایر کوفی بودند، رفتند و در حین قرار انگلیس از بصره و هلهله نمودن زنان بصره از خوشحالی شجاعت مسلمین بدون جهت، اعراب نیز رو به عقب فرار نمودند و عسگر ترک را نیز فراری کردند. قمندان عثمانی [یکی از فرماندهان عثمانی] خود را انتحار نمود، سیدی از مجتهدین عرب از غصه خون قی کرد و مرد. چون عربها در حین فرار، خیمه سید را غارت نمودند، خزعلی بیغیرت انگلیسپرست بر عثمانیها که در میان طرادهها میخواستند شط را عبره کنند به طرف ایران، شلیک کرد و طرادهها را پر از جنازه نمود، که من ماذون نیستم شما را به مملکت راه دهم، عثمانی خائباً خاسراً عقب ننشست.
انگلیس دست از پا درازتر ثانیا از کشتیها بیرون شد، داخل بصره و از آنجا به اردوگاه عثمانی گندمی که برای آذوقه عسگر عثمانی تهیه کرده بودند، که هزارها خروار بود آتش زد و از آنجا در کوت اماره اردو زد.
عربهای بیغیرت و جلف، رنگین داخل خانههاشان شدند، خیال کردند که عثمانی که چندان ید تسلط و تصرفی بر آنها نداشت و مالیاتی از آنها و نظام وظیفه نمیگرفت، حتی آذوقه ساخلوی عراق و بغداد را از اسلامبول میفرستاد، خیال کردند معذالک بدتر از انگلیس است و انگلیس آنها را راحت و آسوده خواهد گذاشت و این خیالی بود فاسد.
انگلیس دو جنگ به نامردی نمود. به این معنی که ترکها وقتی که با هندوهای بیدست و پا، دست و یاخن میشدند و جنگ فقط به سلاح ابیض و سرنیزه منجر میشد و قوای ناریه طبقا للقانون و مقتضیالانصاف از کار میافتاد، انگلیس به نامردی دومرتبه مخالفا للقانون هند و ترک را هدف هزارها شصت تیر و رشاشه قرار داد و هشتاد هزار هند و ترک را به خاک هلاکت انداخت. چون در این صورت البته دید که باید امید از زندگانی هندوها برداشت. چون از دست ترکان خلاصی نداشتند. و علاوه غلبه هم با ترک خواهد بود، لذا هندوها را خود به دست خود کشت، که از ترکان هم کشته باشد و غلبه هم نداشته باشند، بلکه شکست هم بخورند و به همین انصافکشی در این دو جنگ بغداد را بعد از چند ماهی متصرف گردید. آنچه عثمانیها در روزنامههاشان داد زدند،که انگلیس برخلاف قانون بین دول با ما میجنگد، انگلیس هم به قوانین موضوعه میخندید، میگفت: امروز قانون ثابت از دهن توپ دیده و شنیده میشود، ورای این قانونی نداریم.
عثمانیها بعد از آنکه بغداد را تخلیه نمودند و در سامره اردو زدند. یهودیهای بغداد که بالغ بر هشتاد هزار جمعیت بود پیشبینی نموده که خود را در پیشگاه دولت جدید شیرین نمایند. لذا به خیال آنکه به زودی اردوی انگلیس وارد بغداد میشود، مراسم مهمان تازه وارد را به جا آورند یعنی تهیه غذای پانصد هزار نفر را دیدند، از گاو و شتر و گوسفند خیلی کشتار نمودند برای خورش و برنج به اندازهای که وافی باشد. این جمعیت را طبخ نمودند، که البته صد تغار برنج که هفتصد خروار برنج میشود طبخ شد. منِ دو تومان اگر خرج بردارد، با لوازم دیگر قریب صد و پنجاه هزار تومان میشود.
وقتی که طبخ مهیا شد، تمام شاه کوچه و بازارها را حصیر فرش نموده، برنج مطبوخ را روی آنها ریخته و گوشتها را روی برنج ریخته و ناهار را در پهلوی آن پهن نموده به طول درازی کوچه بازارها از این غذا مهیا بود. و اردوی مهمان تازه تا سه روز وارد نشد پس از یک شب ماندن و سگهای بغداد شکمی از عزا درآوردن مانده غذاها متعفن شده حمال گرفتند. تمام غذای متعفن شده را به دجله ریختند که اگر دجله نبود ناخوشی، وبا را احداث نموده بودند.
الحمدالله که به آرزوی خود نائل نشدند و خرهای منافق اگر در مذهب با مسلمانان شرکت نداشتند، و لکن رابطه وطنی که و حب الوطن جبلی آدمیزاد، بلکه حیوانات است و در بین موجود بود، چه شد که مثل زنهای فاحشه هر روزی یکی را به آغوش کشند تا مگر عزتی به دست کنند. و لکن ابشرهم با نه ضربت علیهم الذله و المسکنه که تا قیام قیامت کمر راست نکنند.
مود سرکرده اردوی عراق در انگلستان ملقب به فاتح عراق گردید، بعد از سه روز وارد بغداد گردید. با یک تبحر خاص از سر نیم فرسخی تفنگ گرفته یک تیر به جانب سرایه و دارالحکومه خالی نمود، پس از آن داخل شدند با یک شوق و شعفی مالا کلام و زبان حالشان گویا بود:
کجا رفتند آن رعنا جوانان کجا رفتند شیران و شجاعان بلکه آشکارا شنیده میشد که منم فاتح عراق و فاتح پایتخت بزرگ مسلمین، چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند دعویش بود، که من مالک اشتر دارم.
و از آن بالاتر آنکه دو روزی نگذشت که چشم از عراق و غیر عراق پوشید و به درک واصل گردید، و لکن انگلیسیها جثه نجسه این سرکرده بزرگشان را به آیین مسلمانها دفن نموده بر قبر او بقعه و بارگاه ساختند. در قبال بقعه معظم و بارگاه موسیبنجعفر(ع) و زیارتگاه خود ساختند تا مسلمانان از سنی و شیعی بسوزند، بلکه دانایانشان دق کنند و بمیرند و قلیل منهم و لکن اکثرهم لا یفقهون. و فرانسه نیز شامات را اشغال نموده و تا سر حد کرکوک و موصل با انگلیس سر به هم آوردند، و جزیرةالعرب بالکلیه از ید عثمانی که چندان یدی نداشت خارج گردید.
زبان حال فرانسه نیز رجزخوانیها داشت با بنیامیه خصوص با معاویه که در زمان جنگ صفین قیصر روم فرصت یافته در سواحل شامات عساگر خود را پایین نموده، معاویه نوشت کلب از روم بیرون شو و گرنه والله با علی صلح میکنم و تو را از سلطنت بیرون میکشم چنانچه زردک را از زمین خیسیده بیرون میکشند و چوپان گله خنزیرت کنم و به همین کاغذ غیرتآمیز چنان عساگر روم گریختند که به پشت سرشان نگاه هم نکردند، ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
و در این زمان حتی ما شیعیان حسرت یک معاویهای و یا یک خالدبنولیدی، مالک اشتری و هاشم عرقالی و عمر بن خطابی باید داشته باشیم و به آرزوی خود نائل نگردیم و لکن ایرانیان مالکاشتری پیدا کردهاند، خدا تایید کند.
انگلیس بعد از ورود به بغداد و جنگ مختصری در سامره و اخراج عثمانیها از عراق و اشتغال به نظم و ترتیب حکومات و دوائر دولتی در عراق، نجف و کربلا را تا یک سال و نیم به دست خود عربها واگذار نموده بود و متعرض حال آنها نشد. آنها کانه دولت مستقلی بودند در حومه نجف و کربلا و دوائر دولتی را مثل زمان عثمانی اداره نمودند و مالیات و گمرکات را برای خود ماخوذ میداشتند و حافظ نظم و نسق در حوزه خود بودند.
پس از یک سال و نیم حکومتهای مسلمان در کربلا و نجف و کاظمین و سامره نصب نموده که احترام مشاهد مشرفه مقتضی است که در آنها کافری حکومت نکند، مسجد سهله وکوفه هر جایی از آنها خراب بود، بنایی و تعمیر نمود و جهت ضیأ آن دو مسجد ماهانه نفت مقرر داشت و خادمهای آنها را شهریه داد که زوار را کما فی السابق اذیت نکنند.
در محرم جهت تکایا و مجالس روضه، قند و چایی و نفت حواله نمود. کمکم به زبانها انداخت که او را دعا کنند و به زبان اجلاف عربها انداخت که عیسی از محمد(ص) بالاتر است، چون لقب او روح الله است. این حبیبالله و البته روح مقدم بر حبیب است چون حبیب دوئیت و غیریت را داده است و این ایراد را بر طلاب میکردند.
و از جمله شاهکاریهایی که جلب قلوب خرمقدسین را نمود، پشت اسلام را شکست این بود که در این اواخر محصول موقوفهای که ماهی بیست و چهار هزار روپیه میشد و از هند جهت خصوص و مجتهدین تقسیم میشد در نجف و کربلا آن را نصف کرده و مجتهدین به فقرای طلاب نمیدهند و من به دست خود تقسیم میکنم، ادارهای باز نمود مخصوص تقسیم این دوازده هزار روپیه، آنهایی که محض چهارشاهی دنیا لباس اهل علم را پوشیده بودند، رفتند به وسائلی اسامی خود را در دفتر مالک دوزخ ثبت نمودند و به یک ذلت مالا کلامی در هر ماهی میرفتند، این دراهم معدود را از او میگرفتند و ادعیه خالصانه خود را حضورا و غیابا تقدیم میداشتند.
خرمقدسین، بلکه کفار، منافقین، میکرب و حشراتالارض دیدند انگلیس عجب مقدس است، دست بالای دست بسیار است. این یقینا از اهل رحمت است و عثمانی ملعون که دین نداشت تا به مقدس چه رسد به یک لااله الا الله خشک و خالی. میخواست خود را به جرگه مسلمین داخل کند، اما جناب انگلیس ملتف است پول خرج میکند، جهات اسلامی ما را که خراب شده بود و کسی به فکر نبود، دارد تعمیر و ترمیم میکند، و شب و روز کانه در فکر اسلام است. از تعمیرات زوایای مسجد کوفه و سهله و سوخت و خدمه آنها آنجا را موظف داشتن و ترویج مجالس (روضه) حتی نفت سیاه دادن جهت مشاعل سینهزنها و آجانها را واداشت تا صبح همراه دستهها گردیدن....
و بالجمله انگلیس که داخل عراق گردیده و بدیهی است که قبله و معراج حرکات دو دنیاست و به حکم ان الناس علی دین ملوکهم، نهروانیهایی از مسلمانان که وجهه باطنی آنان نیز دنیا بود ظاهر گشت، بلکه بیپروا افتخار میکردند و مشی انگلیس را دلیل بر حقانیت خود میگرفتند. جنگ اخلاقی بین مسلمانان خصوصا طلاب شروع گردید و چنانکه جنگ دول، شرق و غرب و بحر و بر را گرفته بود و دودش به آسمان میرفت، نجف کانه دل دنیا بود و جنگ اخلاقی و دینی او نیز کم از آن نبود...
روباه باز روزگار و حیلهساز غدار، حکام مسلمین را از مشاهد مشرفه معزول و به جای آنها انگلیسی منصوب گردید و چون نجفیها را از اشرار روزگار و شجاعان عراق شناخته بود، یک شیطان مجسم و متهور معظمی برای نجف انتخاب نمود و کارونسرایی در بیرون دروازه کوفه را، دارالحکومه قرار داد. باطنا از خوف نجفیها و ظاهرا از جهت استمالت مقدسین که کافر را نباید در شهر بند نجف و خوابگاه علیبنابیطالب داخل نمود.
عربها دیدند سیاستشان کمافیالسابق مقتضی است که انگلیس را هم مثل عثمانی چشم زخمی بزنند که تا آخر از مناقشات در عملیات آنان اغماض نمایند و از ترس خردهگیریها زیاد نمانند چهل نفر از عربهای متهور همقسم شده، شبی را در خارج سور میان قبرستان کمیسیون نمودند که حکومت را بکشند در دو شب قبل از نوروز که زوار عرب بسیار جهت زیارت از خارج آمده بودند و کشتن حاکم را در طلوع صبح به طور مخفی که معلوم نشود قاتل نجفی بوده یا خارجی. به اکثریت تصویب شد که چهار نفر داوطلب جهت اقدام این امر معلوم گردید و آنها در میان قبرستان منتظر طلوع صبح ماندند و بقیه داخل نجف گردیدند.
قبل از طلوع آفتاب این چهارنفر در دارالحکومه را دقالباب نموده مستحفظی از هندوها مسلما در را گشوده که مقصود چیست؟ گفته بودند شکایتی به حکومت دادیم. از چهار فرسخ راه آمدهایم. گفته بود کمی صبر نمایید حکومت تازه بیدارشده و صورت و سر خود را صابون میزند و شستشو میدهد، تا فارق شود. بعضی خم شده که بنشینند. یک نفر خنجر کشید. سر هندوی بیچاره را در حال قدم به سرعت بریده بود.
به سرعت تمام چهار نفر داخل کاروانسرا شده حکومت را دیده بودند که مشغول صابونزدن است چند تیر با شش لول به او میاندازند و او را به خون خود میغلطانند و چند تیر هوایی نیز به طرف عساگر موجود رها کرده و آنها خود را به سردابه انداخته بود و عربها به آرامی تمام داخل دروازه و بعد از آن در بازار دکان خود را باز نموده و نشسته و اشتغال به بقالی و کاسبی خود پیدا میکنند.
از دارالحکومه تلفن به کوفه نموده، رئیس کوفه آمد مطالعه حال نجف، کوچه و بازارها را گردش نمود چیزی نفهمید که قاتل نجفی بود یا بیرونی...
بالفور1 بیچاره چیزی نفهمیده از شهر بیرون رفت. نهایتا به آجانهای شهر که در آن وقت اکراد کرمانشاهی لندهور را مستخدم نموده سپرد که درصدد باشید که از عربها اگر کسی در زیر عبای خود مسلح است سلاح او را بگیرید، بلکه از این راه حل این معما بشود.
دو نفر آجان به دو برادر پسران یکی از شیوخ نجف بر خورده بود که مسلح هستند، گفته بودند سلاحتان را بدهید. آن دو برادر گفته بودند که شما مسلمان و شیعه و ما هم مسلمان و شیعه، برای کافر مسلط نباید مجد در اذیت ما باشید ما را ندیده بگیرید.
آجانها گفته بودند، عربهای پدرسوخته خودتان که خائن هستید ما را هم امر به خیانت دولت متبوعه مینمایید. زود تفنگها را بدهید و خودتان هم باید استنطاق بشوید. یک برادر به دیگری اشارهای کرده بود تفنگها را از دوش برداشته و گفته بود بگیرید. آجانها تا ملتفت شده بودند فک هر دو به ضربت گلوله داغون شده بود و این خبر به بلفور که رسید فورا دروازه طرف خود را بست و...
از نجفیها دویست نفر سلاح پوشیده و برج وباره شهر را سنگر نمودند. طقطق تفنگ عربها و قلقل شصت تیرهای انگلیس فضا را پر صدا و زمین را پر از عزا نمود و فشنگ چون قطرات باران باریدن گرفت.
دروازهها و رخنهها بسته شد و چاهها از بیرون خاکریز گردید. علاوه بر سور محیط به نجف، از سیم خاردار به دور نجف سور دیگری کشیده شد... تا کسی از نجفیها فرار نکنند و کسی از خارج به کمک نرسد و در هر چند ستونی زنگی آویخته و عسگری در آنجا قراول ایستاده که آن زنگ به تکان سیم از چسبیدن لباس عابرین به خارها اگر صدا میکرد در شب تاریک به ضرب گلوله آن قراول آن عابر را مقتول میساخت و بعد از این سیمخاردار به مساحت بعیدی سنگری زمینی به تمام دوره نجف کنده شد الاته دریا و شصت هزار عساگر در آن سنگر دایرهوار جاگیر شدند و شش اتومبیل مورغ زرهی در بین سور سیمی و سد اصلی نجف که هر کدام دارای دو شصت تیر بودند به دور نجف به سرعت برق سیر میکردند.
علیالاتصال صدای مچمچ فشنگهای شصت تیرها در آسمان نجف بلند بود و به ایوان و گلدسته و گنبد حرم که میخورد نیز صدای بوسیدن احساس میشد...
دویست عرب از پشت سور و سائر سناگر مشغول زدن و کشتن شدند. آن لشکر سلم و تور غیر از فشنگ به هوا زدن چارهای نداشتند و از دماغ کسی خون بیرون نکردند تا بیست شبانهروز نائره حرب چنین برپا بود و در روز دوم و سیم پانصد عرب از عشایر بیرون به کمک نجفیها آمدند.... آن پانصد نفر وارد نجف شدند دیدند که کار نجفیها رنگی ندارد. شب دیگر باز نصف شب از نجف بیرون شده فرار کرده بودند...
اما حال اهالی در مدت حصار به غایت سخت و به ضیق خناق گرفتار و علاوه بر ترس و وحشت از مال امر از قتل و غارت و فعال مایشأشدن این کافر بیدین و شیطان بیرحم از کمی آذوقه و خوراکی و آب خوردن و اسباب پخت و پز در کمال شدت و سختی بودند. این حصار شدن چون غفلتا روی داد هیچ کس در فکر تهیهای نبود، حتی کسبه و تجار نیز تهیهای نداشتند. خصوصا آب که هر روز میبایست سقاها از بیرون بیاورند، به حکمی نایاب بود و عربها که ممکنشان بود که از آب شور چاهها بخورند، آبهای شیرین خود را هر کدام که یک من دو منی داشتند به کوزههای کوچک مینمودند که یک من آب بیش نمیگرفت و میفروختند هر منی به یک تومان و خوراکی میخریدند.
آقازاده و بچههای کوچک از آب شور به اسهال افتاده بودند. یکی از آقازادههای بزرگ که مرکز مجمع بزرگان در منزل او بود... استکانی به دست میگرفت و قسم میخورد که هر یک استکان آب را به دو قران میخرم هر که دارد بدهد...
اما خوراک تا سه چهار روز فقط یک نانوا نان پخت نمود، آن هم ناپخته که خمیر فیالجمله بسته میشد یا نه از تنور بیرون میآورد تا ظهر میایستادیم ده سیر نان به هزار زحمت خریدیم به سیزده قران. ما دو روز جهت نان رفتیم بعد نرفتیم آن دکان هم بسته شد.
چهار پنج من برنج هندی خریدیم، یعنی برنج عراق را انگلیس تا توانست حمل به لندن نمود، یعنی بیست و پنج هزار تغار که هر تغاری هفت خروار...
و انگلیس عوض برنجی که از عراق برده بود از برنجهای بدبوناک هند آورده بود و آنها ارزانتر بود...
در آن حصاری روزگار بر اهل نجف سخت تنگی گرفت و روغن و گوشت ابدا وجود نداشت حتی بزرگان هم نمییافتند. بزی در خانه کسی بود، شنیدم قصابها او را به نه لیره که چهل و پنج تومان است خریده بودند که بکشند، صاحبش نداده بود....
چون مساله آب خوردن در نجف بسیار سخت بود و جنگ هم شدت داشت تا قریب هفده روز از مراحم حضرت حق چندسکه ابر در هوا پیدا گردید، همه در فضای منازل خود پردهها به اطراف منازل بستند و سنگی در وسط آن انداختند که اگر باران بیاید جمع شده از آن نقطه سنگ آب سرازیر ظرف گردد. تا شب بیستم جنگ باران نیامد و لکن پردهها همان طور مهیا بود. در شب بیستم باران شدیدی آمد. حبها را از آب صاف و از آب کدری که از ناودانها آمد پر نمودیم.
از حیث آب تا چندی آسوده شدیم، لکن از جهات سوخت و آذوقه بسیار سخت بود چون خوراکیها محتاج به پختن بود و هیمه و زغال هیچ وجود نداشت و پنجره و در و تیرچه و صندوق و جعبه و کرسیها را میشکستیم برای آتش....
یک شب بعد از این که هنوز ابرها تراکم و هوا به غایت مرطوبی بود، دشمن تهاجم نمود به سنگر عربها که در بیرون دروازه آب و مسلط بر نجف بود. اتومبیلهای زرهپوش علاوه بر رقرقشصت تیرها از خود اتومبیل نیز صدای طقطق بلند بود. صدای اتومبیلها و شصت تیرها و تفنگها از تهاجم دشمن به آن سنگری که پنج شش نفر عرب بیش نبودند از قیژقیژ، ویزویز، طقطق، پقپق، وقوق، گُرنبگُرنب صداها که به هم افتاده بود و در هوای مرطوبی زودتر و بیشتر به سمع سامعین میرساند...
سنگر عربها را که مسلط بر تمام نجف بود قشون در آن شب گرفت. عربها مغلوب شدند. جمع شدند در میان صحن بعد از شور و دور، رای دادند که چون بعد از این جنگ فایدهای ندارد، هر کس به خانه خود برود، سلاح خود را بگذارد، تا چه پیش آید لااقل نجف سالم میماند.
انگلیس بعد از اینکه فهمید عربها دست از جنگ کشیدند و به خانههای خود نشستند، یک ساعت و نیم توپهای بزرگ را به کار انداخت و فشنگ را از هر طرفی از روی نجف به طرف دیگر پرتاب میکرد که عربها بترسند و این صدای توپ تمام نجف را چنان متزلزل نموده بود که خانهها نزدیک بود خراب شود. من که تا آن ساعت نترسیده بودم بسیار ترس مرا گرفت. خرابی خانه و در این یک ساعت در میان حیاط قدم میزدم... تا این توپخانه خراب ساکت گردید. سیاههای از بیرون به دست دستهای از عربها که موافق با انگلیس بودند دادند که صد و بیست نفر به اسم و رسم مقصرند، باید گرفته شوند و در بیرون دروازه تسلیم کنند و تا این عدد تمام گرفته نشود حصاری برداشته نمیشود و در دروازهها باز نمیشود.
آن دسته از عرب افتادند به جان مقصرین که یکیک، دو دو را میگرفتند و در بیرون تسلیم میکردند...
و بالجمله گرفتن آن صدو بیست نفر تا بیست روز به طول انجامید تا آنکه آب بارانی که [مردم] گرفته بودند آن هم تمام شد. باز مردم به ضیق خناق و سختی شدید گرفتار شدند. یک نفر از مقصرین مانده بود که گرفتن او هفت روز طول کشید...
انگلیس سیزده نفر را در کوفه به دار زد... و صد و چند نفر دیگر را به یکی از جزایر هند محبوس نموده بود و پس از یک سال آزاد کرد.
پینوشتها:
1- بالفور وزیر خارجه انگلیس مبتکر اعلامیه نوامبر 1917 که در آن پشتیبانی بریتانیای کبیر نسبت به ایجاد میهن ملی یهود در فلسطین تعهد شد.