فراسوی سایهروشن، امام خمینی(ره) و ترسیم فضای جدید در تاریخنگاری معاصر
آرشیو
چکیده
متن
نهضت مشروطیت ایران با همه اندوه و افسوسهایی که بر چهره تاریخ معاصر نشاند، مهمترین ائتلاف عمومی مردم ایران تا زمان خود بود و از همین رو نقطههای ضعف و قوت آن در خاطر مصلحان سیاسی اجتماعی معاصر باقی ماند. از جمله امام خمینی(ره) برای پیافکندن نظام جمهوری اسلامی و به پاداشتن انقلاب شکوهمند اسلامی با نگاهی نافذ و اندیشهای ژرف و اصولی بدان مینگریست و از آن الهام میگرفت.
نگاهی تطبیقی به آرأ ایشان در مقایسه با آرأ و اندیشههای مرحوم شیخ فضلالله نوری(ره) و بررسی نقطههای اشتراک اندیشههای آن دو عالم نستوه و عالیمقام میتواند فضای جدید ترسیم شده در تاریخ معاصر ایران توسط حضرت امام خمینی(ره) را به خوبی دید و ادارک نمود. به همین جهت مقاله زیر تقدیم شما عزیزان میگردد.
مقدمه
روحانیت و رهبری نهضتهای اسلامی در سده اخیر
با مروری اجمالی بر کتب تاریخنگاری معاصر خواهیم دید که ماندگارترین و زیباترین برگهای تاریخ معاصر ایران هنگامی رقم خورده است که عالمان وارسته و بیدار شیعه با بهرهگیری از آموزههای حکومت شیعی نقش موثری در تحولات اجتماعی ایفا کردهاند. نمایش غیرت دینی در ماجرای گریبایدوف با فتوای میرزا مسیح مجتهد،1 شکست فراموش نشدنی قرارداد استعماری رژی در پی فتوای تاریخی میرزای شیرازی،2 نهضت شورانگیز و به یادماندنی مشروطه به رهبری مراجع و علمای روشنضمیری مانند: آخوند خراسانی،3 مجتهد تبریزی،4 ملاقربانعلی زنجانی و 5 شیخ فضلالله نوری، در مقابل استبداد موروثی قاجاریه و استعمار شکننده، قیام شهادتطلبانه حاج آقا نورالله اصفهانی 6 در برابر دیکتاتوری خشن رضاخان، فریادهای پرخروش شهید مدرس، و بالاخره انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی و دهها حماسه دیگر، صفحات درخشان و پرافتخار تاریخ معاصر ایران را تشکیل میدهند. با درنگ در این متون ملاحظه میشود که بخش قابل توجهی از تاریخ روحانیت شیعه نیز مربوط به مبارزه عالمان وارسته با جریانهای انحرافی و التقاطی --- که عموما توسط استعمار حمایت و برنامهریزی میشد -- بوده است.
حرکت امام در امتداد این رویارویی با ظلم و ستم جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است؛ چرا که عصاره و اهداف تمامی این حرکتهای اصلاحی و انقلابی در نظامی که آن حضرت پایهریزی کردند تجلی پیدا میکرد. از این رو پرداختن به اندیشههای ژرف ایشان در تاریخ معاصر خط جدید و افقهای فکری نویی را به ارمغان خواهد داشت.
امام خمینی به جایگاه روحانیت در نهضتهای شیعه عنایت ویژهای داشته و علمای دین را محرک اصلی آن میشمارد.
«این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه میکنیم هر جنبشی که واقع شده است، از طرف روحانیون بوده است، بر ضدسلاطین. جنبش تنباکو بر ضد سلطان وقت آن بوده است. جنبش مشروطه بر ضدرژیم بود.»7
و در جای دیگر میفرمایند:
«در این جنبشهایی که در این طول زمانی که ما بودیم در آن یا نزدیک به ما بوده، در این جنبشها کسی که قیام کرده، باز از این طبقه [روحانیون] بودند. طبقات دیگر هم همراهی کردند، لیکن اینها ابتدا شروع کردند. در قضیه تنباکو اینها بودند که به هم زدند اوضاع را. در قضیه مشروطه اینها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهی میکردند با آنها. در این قضایای دیگر هم روحانیت با شما همه رفیق بوده است.»8
لذا حضرت امام بر این مطلب تکیه میکنند که:
«باید ملت اسلام بدانند، خدمتهایی که علمای دینی به کشورهای اسلامی در طول تاریخ کردهاند قابل شمارش نیست.»9
این موضعگیریها در واقع خط بطلانی به نظریههای تاریخنگاران دوره معاصر است. در دوره اخیر، یعنی سالهای پس از مشروطه و به دلیل سلطه سیاسی و فکری مخالفان اندیشه دینی، تاریخ معاصر به گونهای نوشته شده که نه تنها سهم روحانیت در مبارزات استقلالطلبانه مردم مورد تردید قرار گرفته ؛ بلکه به عنوان مهمترین عامل بازدارنده برای رشد و ترقی مطرح شده است. این خط تفکر را در نوشتههای ناظم الاسلام کرمانی، احمد کسروی، مهدی ملکزاده، فریدون آدمیت و... میتوان دید.
به عنوان نمونه فریدون آدمیت در کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران» و «فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران» در تحلیلی بیمارگونه نهضت ملی مشروطه را از نوع جنبشهای آزادیخواه طبقه متوسط شهرنشین معرفی میکند و از روشنفکران اصلاحطلب و انقلابی، بازرگانان ترقیخواه، روحانیون روشنبین به عنوان عناصر سازنده آن نهضت نام میبرد.10
آدمیت در این تحلیل میخواهد به نوعی، تفکرِ لیبرال --- دمکراسی را به خواننده الغا کند. او این سه گروه را اینگونه تقسیم میکند.
الف: روشنفکران، را درسخوانده جدید، که نماینده تعقل سیاسی غربی و مروج نظام پارلمانی و تغییر اصول سیاست بودند، معرفی کرده و سهم عمده را به این گروه میدهد.
ب: گروه دومی که در این نهضت در نظر او از جایگاه ویژهای برخوردار است، بازرگانان هستند. او آنها را به دلیل هوشیاری سیاسیای که داشتند، در پی به دست آوردن پایگاه تازهای معرفی میکند.
ج: در خصوص روحانیون میگوید:
«روحانیون تحت تاثیر وتلقین و نفوذ اجتماعی روشنفکران آزادیخواه بودند و علت گرایش روحانیون به مشروطه نیز همین نفوذ و تلقین آنان بود.»11
نقدی بر جریانشناسی در تاریخنگاری معاصر
همان گونه که بیان شد، آدمیت ادعا میکند:
«تنها گروهی که تصور روشنی از مشروطیت داشت، عنصر ترقیخواه تربیت یافته معتقد به حکومت دمکراسی غربی بود.»12
و در جای دیگر نیز روشنفکران را درسخوانده جدید، که نماینده تعقل سیاسی غربی و مروج نظام پارلمانی و تغییر اصول سیاست بودند، معرفی میکند.13 و در ادامه علت گرایش روحانیون به مشروطه را تلقین و نفوذ اجتماعی روشنفکران آزادیخواه یاد میکند.14
با این عبارات، نویسنده میکوشد تا نوعی روح روشنفکری و تجدد را موسس و موجد انقلاب مشروطه در تمام زمینهها معرفی کند. در اینکه غربگرایان با توجه به رشد زیاد احزاب و مطبوعات در بسیاری از صحنههای جدید دمکراتیک حضور داشتند، قابل پذیرش است؛ ولی از یک سو آنها نه زبان مردم را برای حرکت و بسیج عمومی میدانستند و نه اصولا قادر بودند در اعتقادات مردم نفوذ کنند. از سوی دیگر، فضای کاملا مذهبی، و شعارهای اسلامی در مشروطه خود حکایت از ناکارآمدی طیف روشنفکر میکند.15
اگر رهبری و نبض انقلاب در دست روشنفکران بود، باید محیط فکری و سیاسی صدر مشروطه نیز در دست آنان میبود، ولی به نظر میرسد هر چند بعدا طبق خواسته آنها در مقطعی کوتاه، به نفع آنها رقم خورد، ولی در ابتدا قبل از نوشتن قانون اساسی، این گونه نبوده است. لذا اگر بخواهیم این قسمت را تحریف بدانیم، باید آن را تحریف «در مقام اندیشه سیاسی و جریانشناسی» نامید؛ زیرا تنها اندیشهای که در مشروطه، اندیشه مثبت ارزیابی شده است، اندیشه روشنفکران تحصیلکرده غرب است.
اما همانگونه که اشاره شد در واقع نمیتواند این گونه باشد؛ چرا که وقتی به متون سیاسی و اعلامیههای عصر مشروطه نظر میکنیم عمدتا آثاری نمود دارد که از ناحیه علمای دینی یا مردم کوچه و بازار به رشته تحریر درآمده است.16 اما این قسمت که روشنفکران از غرب الگو میگرفتند، سخنی درست و مورد قبول است و حتی نوشتههای روشنفکران در مشروطه نیز حکایت از این مطلب میکند؛ چرا که غالب نوشتههای آنان رسالههای اقتباسگونه و ترجمه شده از متون غربی بود.
مرحوم امام از همین زاویه با تاکید بر جایگاه واقعی روحانیت در نهضتهای سده اخیر در برابر ارزیابیهای نادرست و جهتدار روشنفکران غربزده بارها به نقش محوری روحانیت در سده اخیر اشاره کرده و نتیجه میگیرند که هویت و ماهیت اصیل حرکتهای اصلاحی در جامعه ایران به رهبری روحانیت بوده است.
امام امت بر نهضتهایی که متکی بر مرجعیت است، عنایت و توجه خاصی دارد. لذا حرکتهایی که بر محور مرجعیت انجام گرفته است، در دیدگاه ایشان تایید میشوند. بر این اساس، ایشان علت مخالفت استعمار و استبداد با روحانیت را، بعد از جریان تنباکو همین نهاد و قدرت روحانیت -- که در مرجعیت خلاصه میشود-- قلمداد میکند:
«قضیه تنباکو در زمان مرحوم میرزا، به اینها [غربیها] فهماند که فتوای یک آقایی که در یک ده در عراق سکونت دارد، یک امپراتوری را شکست داد و سلطان وقت هم، با همه کوششی که کرد برای این که حفظ بکند آن قرارداد را، نتوانست حفظ بکند... اینها فهمیدند باید این قدرت را بگیرند، تا این قدرت زنده است، نمیگذارد اینها هر کاری دلشان بخواهد بکنند و دولتهای عنان گسیخته باشند و هر طوری دلشان بخواهد عمل بکنند و لهذا با کمال کوشش، تبلیغات کردند بر ضدروحانیت.»17
امام و ترسیم فضای جدید در تاریخنگاری معاصر
ارائه یک تحلیل به دور از دخالت داشتن حب و بغضها در این فضای مسموم تاریخنگاری معاصر، مطلب بسیار سادهای به نظر نمیرسد. آنان که به هر طریق خواستهاند نگاه و بینش خود را به تاریخ تحمیل کنند با نگاه به آینده جوامع، تاریخ ما را رقم زدهاند. به گونهای که جداسازی سره از ناسره کاری بس دشوار و در مواردی ناممکن شده است. تاریخ امروز وامدار این حب و بغضهای غرضآلود نویسندگانی است که بدون تعهد، قلم در صفحه تاریخ دواندهاند. از این رو بر محقق تاریخ و اندیشه معاصر بس مهم و لازم است که با بینشی فراگروهی و جناحی به متن تاریخ رفته و خود صدق و کذب آن را لمس کنند.
از نکاتی که در این مسیر میتوان برای دستیابی به واقعیت از آن کمک جست، مراجعه به اقوال، نظرات و دیدگاههای تاریخسازان معاصر است. مرحوم امام که خود معمار و طراح این نظام مقدس اسلامی است، میتواند از جمله این افراد مطرح شود. توجه به دیدگاههای اودر ترسیم فضاهای جدید تاریخنگاری معاصر سهم بسزایی دارد.
در این نوشته بیشتر در مورد یکی از شخصیتهای تاریخساز ایران اسلامی از نگاه امام خواهیم پرداخت. کلیشهشکنی امام در دفاع از این شخصیت، فضای کاملا جدیدی در مقابل تاریخهای مخدوشی مانند تاریخ مشروطه کسروی، تاریخ بیداری ناظمالاسلام، حیات یحیی دولتآبادی و... بر روی جوینده حقیقت باز میکند.
هر چند مرحوم شیخ فضلالله نوری، واسطه تبلیغات سوء، مورد هجوم دشمنان و بیمهری دوستان قرار گرفت، ولی توجه امام به خصوصیات منحصر به فرد آن شهید در نهضت مشروطه میتواند افقهای وسیع و پرباری را به ارمغان آورد. اگر چه افرادی معلومالحال مانند: کسروی، ملکزاده، ناظمالاسلام کرمانی و دیگران او را مستبد، ریاستطلب و هواپرست18 معرفی میکنند، ولی امام از او به عنوان سمبل دفاع از «حکومت مشروعه» یاد میکند. ایستادگی، مقاومت، شجاعت و پایبندی به اصول و ارزشها در هر زمان و مکان از نکاتی است که مرحوم امام از زندگی پربار شیخ شهید درس گرفته و در آزمونی بزرگتر یعنی در رهبری انقلاب اسلامی آن را تجربه کرده و در صحنه عمل به آن عینیت بخشید.
نظرگاههای مشترک امام(ره) و شیخ(ره) در اصول اساسی مشروطه
قبل از آن که به اصول مشترک بپردازیم به این چند نکته باید توجه تام داشته باشیم تا در مقایسه نظرگاههای مشترک این دو بزرگ، دچار تناقض در ظاهر و تطبیق نشویم:
الف) حکومت پیشنهادی حضرت امام شکل تکامل یافته حکومت مشروطه مشروعهای بود که شیخ فضلالله از آن دفاع میکرد. و اگر حکومت مشروطه مشروعه این فرصت را پیدا میکرد.19
ب) تئوری حکومت اسلامی حضرت امام در زمان ایشان جامه عمل پوشید و توانست در قسمتهایی از نظام سیاسی مورد نظر شارع مقدس، فرامین الهی را با اوامر نائب ولی خدا پیاده کند. ولی مشروطه مشروعه، تئوریپرداز، خود را فدایی خود کرد و تنها در حیطه اندیشه و نظریهپردازی باقی ماند.20
ج) نبود مرجعیت واحد در عصر مشروطه از دیگر نکاتی است که حضرت امام خلا آن را با مرجعیت خود پر کرد. به نظر میرسد عمدهترین آسیبی که انقلاب مشروطه را تهدید میکرد تعدد مرجعیت و دوربودن آنان از متن واقعه بود.
استبدادستیزی
از نکاتی که در حیات سیاسی این دو اندیشمند جایگاه ویژهای دارد، استبدادستیزی است. هر دو با تکیه بر مبانی و اصول برگرفته از احکام الهی بر این عقیده معتقد بودند که باید در مقابل ظلم و ستم ایستاد. از هر دو نفر نمونههای فراوانی را میتوان خاطرنشان کرد. اصل بنیادین در چرایی انقلاب اسلامی استبدادستیزی حضرت امام بود. اعمال و رفتار پهلویها چنان در تاروپود این فرهنگ ایرانی رسوخ کرده بود که راهی جز قیام و مبارزه نمانده بود. فضای فرهنگی اجتماعی دوران پهلویها یک فضای کاملا مسموم و آلوده بود. حضرت امام در شناسایی آن دوران میگوید:
«چشمش را این جوان وقتی باز میکرد، به مجله نگاه میکرد میدید که همهاش با یک مسائل جنسی به روزنامه نگاه میکرد، یا فحش به آخوند بود یا فحش به ملا بود یا به اسلام یا به این چیزها. بچه را از کوچکی بزرگش کردند به ضد اسلام، به ضد وطن، به ضد ایمان و اگر خدای تبارک و تعالی به این ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خوابهایی که اینها دیده، بودند بیشتر از این مسائل بود. شما یکی دو سه تا مسالهاش که در این آخر واقع شد ازدواج پسر یک سرهنگی به پسر سرهنگ دیگر،21 ازدواج پسر به پسر، این یکی از مسائلی بود که راهش باز شد، بعدها هم اگر مهلت داده بودند مساله رایج میشد؛ چرا که در بعضی جاهای دیگر هست. فحشای علنی در خیابان، در شیراز، اینها خیلی خواب دیده بودند برای ما. دیگر قضیه دریایش را که همه آنهایی که رفتهاند، دیدهاند یا شنیدهاید و قضیه کابارهها و قضیه میخانهها و قضیه قماربازیها و این قضایایی که سر تا ته ایران پر از این مسائل بود. اصلا صحبت از اسلام توی کار نبود.»22 «نمیدانید در ایران چه بود و چه شد و چه گذشت. ایران چه حالی بود، خیابانهای ایران به چه حالی بود. میکدهها از کتابخانهها بسیار بود... یک کشور شیطانی درست کرده بودند. طاغوتی درست کرده بودند.»23
با این فضای کاملا آلوده، استبداد شاهنشاهی نیز برنامهها را به گونهای تنظیم و جهتدهی میکرد تا از کسی کوچکترین اعتراضی بلند نشود. مهمترین مکانیسمی که احساس میشد در آن زمان میتوانست در مقابل این جریان ایستادگی کند، روحانیت بیدار و آشنا به مسائل بود، که بیشترین حملات را نیز از ناحیه رژیم پهلوی به جان میخریدند. حضرت امام به این موضوع نیز عنایت ویژهای داشت و از همین زاویه در حرکتهای خود میخواست به ایادی استبداد بقبولاند که روحانیت باید در متن جریانات جامعه حضور فعال و موثر داشته باشند. هر چند که آنان میخواستند با هر طرفندی که شده بین دین و سیاست جدایی ایجاد کرده و در نتیجه روحانیت را از صحنه مبارزات دور کنند، ولی حضرت امام با سیره عملی خود به این نظرها خط بطلانی کشید. حضرت امام در این باره میفرماید:
«یک نقشه دیگری که قبلا هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعهاش دادند که ما همه امل علم، الا، البته یک نادری باورشان آمده بود که باید این جور باشد و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند، مجالسی که تشکیل میشود و اهل علم در آنجا میخواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمهای گفته میشد، میگفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد.»24
همین عکسالعمل در مقابل استبداد از مرحوم شیخ نیز دیده میشود که حرکت تحصن او در صدر مشروطه نیز گامی در این مهم به شمار میرود.
منطقیترین پیشنهادی که در مقابل این جریان میتوان ارائه کرد، که بتوان از آن به عنوان راه کار عملی در مبارزه با استبداد استفاده کرد. قانون و قانونگرایی است.
قانون و قانونگرایی گامی در ستیز با استبداد
در مشروطه مباحث مهم و در عین حال جنجالی فراوانی مطرح شده، که از طیفهای مختلفی پیرامون آن نظریات متعددی ارائه شده است. یکی از مواردی که با اصول اندیشه سیاسی امام و شیخ فضلالله نوری تطبیق دارد، «اکثریت» و نقش آن در «قانونگذاری» است. که به تفصیل این بحث را پی میگیریم.
نگاه مرحوم شیخ به قانون، نگاهی جامع است که همه امور زندگی بشر را شامل میشود. در نظر او قانون کامل، قانونی است که در کنار عبادات، امور سیاسی را هم شامل شود و این وسعت را از ویژگیهای قانون الهی میداند؛ «معلوم است که این قانون الهی ما مخصوص به عبادات نیست، بلکه جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی دارا است»؛25
اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر، تغییر دهنده بعضی مواد قانون الهی یا مکمل آن است، چنین کسی هم از عقاید اسلامی خارج است.26؛ «اگر کسی را گمان آن باشد که ممکن و صحیح است جمعی از عقلا و حکما و سیاسیین جمع شوند و به شورا ترتیب قانونی بدهند، که جامع این دو جهت باشد و موافق رضای خالق هم باشد، لابد آن کس از رقبه اسلامی خارج خواهد بود.»27
بنابراین در اندیشه مرحوم شیخ اولا: قانون، فراگیر و کامل و جامع بوده و ثانیا: به دور از تمایلات نفسانی است که از ناحیه خداوند متعال از طریق پیامبران برای اصلاح بشر فرستاده شده است.
درخصوص قانونگذار، مرحوم شیخ میفرماید: «اولا: باید عالم به مصالح و مفاسد قانون باشد؛ ثانیا: عادل باشد و ثالثا رئوف باشد.»28
به طور کلی هم قانون و هم قانونگذار در اندیشههای مرحوم شیخ جایگاه ویژهای دارد که در این فرایند، نقش فقها و مجتهدان را چنین بازگو میکند:
«وظیفه علمای اسلام منحصر به آن است که احکام کلیه را که مواد قانون الهی است، از چهار دلیل شرعی استنباط فرمایند و به عوام برسانند.»29؛ از این رو «مرجع کلیه احکام اسلامیه در همه اعصار، بعد از نبیاکرم و ائمه اطهار، مدعیاللیل و النهار، علمای اسلام و مجتهدین عظام -- ضاعفالله اقدارهم -- بوده و هست و نشاید احدی غیر از سلسله جلیله در احکام دخالت نمایند.»30
این که در این بینش دولت چه جایگاهی دارد؟ سوالی است که مرحوم شیخ به آن، این گونه جواب میدهد:
«باید گفته شود که قوانین قاجاریه در مملکت نسبت به نوامیس الهیه، از جان و مال و عرض مردم، باید مطابق فتوای مجتهدین عادل هر عصری که مرجع تقلید مردمند باشند، و منصب دولت و اجزای آن از عدلیه و نظمیه و سایر حکام، فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عادل میباشد.»31
بنابراین دولت و ارکان آن، قوه اجرایی هستند که فقیه را در اداره امور مملکت کمک کرده و در تحت نظر و فرمان او عمل میکنند. لذا دولت نمیتواند خود راسا قانون جعل کند و در مملکت مجری دارد.32
با توجه به نظرات مرحوم شیخ در باب قانون و دولت، اینک به این موضوع میپردازیم که اکثریت در تدوین قانون چه جایگاهی دارند؟
پیش از پاسخ به این سوال، ابتدا تفکیک شیخ درخصوص جعل قانون را بیان میکنیم تا مناقشه ایشان دقیقا محل خود را پیدا کند.
مرحوم شیخ برای تبیین منزلت قوه مقننه و اعتبار اکثریت آرا در اندیشه سیاسی خود، دو تصویر اساسی از این قوه ارائه میدهد، سپس اعتبار اکثریت سه آرا را در هر دو تصویر به نقد میکشد:
الف) تصویر اول به مقاطعی از حیات اجتماعی یک جامعه برمیگردد که در آن هیچ حقوق و قاعده مدونی به نام «حقوق اساسی» یا «نهادهای سیاسی» وجود ندارد و قدرت سیاسی در جامعه به طور مطلق در دست یک نفر است. سپس به دلیل تحولات سیاسی -- اجتماعی، مقرر میشود که اختیارات از دست یک فرد خارج و تحت ضابطهای مشخص قرار گیرد.
ب) تصویر دوم به مقاطعی از حیات اجتماعی یک جامعه مربوط میشود که در آن ضابطه، قاعده و قانون وجود دارد؛ اما برای آن که این قاعده با امور اجتماعی مردم براساس تحولات جاری همشان شود، مردم نمایندگانی را انتخاب میکنند و آنها در جایی به نام مجلس گرد هم میآیند و براساس قوانین موجود و پذیرفته شده جامعه که امروزه از آن به عنوان «قانون اساسی» یاد میشود، آییننامههای اجرایی یا قوانینی را وضع میکنند که در حقیقت قوانین درجه دوم محسوب میشود و تحت تاثیر قوانین اول هستند.33
براساس این تفکیک، مجلس مقننه در دیدگاه شیخ، مجلسی است که در آن قوانین کلی برای اداره عمومی جامعه وضع میشود که به آن قانون اساسی میگویند و تمام ارکان مملکت براساس آن اداره میشود. به مجلس دومی هم که براساس قانون اساسی، برنامه دورهای نظام را تدوین میکند، مجلس برنامهریزی میگویند.
از نظر مرحوم شیخ، بحث عدم اعتبار اکثریت آرا و تعیین وکیل یا باب وکالت برای نوشتن قانونی به نام قانون اساسی، در اندیشه دینی بحثی بیاساس است؛ چرا که ایران جامعهای اسلامی است و باید مبتنی بر قوانین شریعت اداره شود. اگر اسمی از حکومت دینی و قانون شریعت برده میشود، دیگر نمیتوان با اکثریت آرا فردی را که هیچگونه تخصصی در مسائل دینی ندارد، در جایی به نام مجلس جای داد و با این آرا، قانونی به قانون اساسی تدوین و تصویب کرد. چرا که این امور، جزو امور عامه است و در زمان غیبت از شوون ولایت فقیه بوده و از دایره وکالت خارج است.
این نگرش، دقیقا همان دیدگاهی است که حضرت امام در بحث تدوین قانون اساسی بعد از پیروزی انقلاب ارائهمیدهد، آن گاه که بسیاری از گروههای مخالف حکومت دینی، به پیروی از سنت سیاسی غرب، بحث «مجلس موسسان» را برای نوشتن قانون اساسی پیش کشیدند.
امام امت با درایت سیاسی خود، بحث تاسیس مجلس خبرگان را مطرح کردند؛ مجلس که دو جهت کارشناسی در آن لحاظ شده بود:
الف) عدهای از آنان فقیه و مجتهد در دین بودند، تا دینی بودن قوانین تضمین شود.
ب) عدهای دیگر، متخصص در قوانین حقوقی بودند تا حقوق عمومی نیز رعایت شده باشد.
همانگونه که به تفکیک دو حوزه قانوننویسی و برنامهریزی در اندیشه شیخ اشاره کردیم، جا دارد این تلقی را نیز در بیانات حضرت امام دنبال کنیم. امام در بخشی از مباحث خود میگوید:
«قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام، به خداوند متعال اختصاص داشته است. شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز قانون شارع را نمیتوان به مورد اجرا گذاشت. به همین سبب، در حکومت اسلامی به جای قانونگذار -- که یکی از سه دسته حکومتکنندگان را تشکیل میدهد-- مجلس برنامهریزی وجود دارد که برای وزراتخانههای مختلف در پرتو احکام اسلام، برنامه ترتیب میدهد و این برنامهها کیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر کشور تعیین میکنند.»34
همانگونه که ملاحظه میشود، ایشان نیز بین قوه مقننه که قانون اساسی را تدوین میکند و مجلس برنامهریزی، تفکیک قائل میشود.
او در پیامی که برای اختتامیه مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ارسال کرد، فرمود:
«تشخیص مخالفت و موافقت با احکام اسلام، منحصرا در صلاحیت فقهای عظام است... و چون این یک امر تخصصی احکام شرعی از کتاب است، دخالت وکلای... دیگر در این اجتهاد و تشخیص احکام شرعی از کتاب و سنت، دخالت در تخصص دیگران، بدون داشتن صلاحیت و تخصص لازم است.»35
این همان استدلالی است که مرحوم شیخ فضلالله در بحث نوشتن قانون اساسی مطرح کرد:
«این امر، راجع به ولایت است نه وکالت، و ولایت در زمان غیبت امام زمان با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز.»36
متاسفانه بیشتر مناقشات و اعتراضهایی که نسبت به شیخ شهید -- چه از طرف موافقان و چه مخالفان -- صورت گرفته است، از عدم تفکیک بین این دو حوزه نشات میگیرد.
دفاع امام از مواضع اصولی شیخ، حکایت از عمق اندیشههای این شهید بزرگوار دارد. متمم دوم قانون اساسی را میتوان از نمونههای بارز تلاقی این دو اندیشه برشمرد؛ «... لیکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخفضلالله ایستاد که مشروطه باید مشروع باشد، قوانین باید قوانین موافق اسلام باشد؛ در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود؛ مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضلالله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانینما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضلالله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.»37
حضرت امام در سالگرد 15 خرداد، در سال 1343 با تکیه بر متمم قانون اساسی میفرمود:
«به این متمم قانون اساسی عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت برای گرفتن آن و رفع اسارت ملت جان دادند.»38
و در جای دیگر، هنگامی که خبرنگاران خارجی در مورد قانون اساسی و جمهوری اسلامی سوالاتی را مطرح میکنند، حضرت با تفکیک بین دورههای جعل و تغییر قانون اساسی، مرحله اول را با تکیه بر متمم دوم قانون اساسی، پاسخگوی بعضی از سوالها میداند.
«چون در زمان قاجاریه، علما نمیتوانستند طرح حکومت اسلامی را ارائه دهند، از این جهت برای تقلیل ظلم استبدادهای قاجار بر این شدند که قوانینی وضع کنند و سلطنت به صورت مشروطه درآید... و الان تمام مسائلی را که ما مطرح میکنیم، میتوانیم به متمم قانون اساسی استناد کنیم. این یک مرحله است از قانون اساسی؛ بنابراین قانون اساسی در مرحله اول با حفظ متمم آن، برای همین مسائلی که ما مطرح کردهایم میتواند مستند باشد؛ اما در مرحله دوم، مساله سلطنت رضاشاه و سلسله پهلوی که موادی از قانون اساسی را تغییر داد و تصویب نمودند، اصلا قانونیت نداشته و این سلسله برخلاف قانون اساسی بر مملکت تحمیل شده است.»39
البته مرحوم امام به این نکته توجه دارند که قانون اساسی در اوایل مشروطه، از مجموعههای حقوقی بلژیکی و بعضی جاهای دیگر کپیبرداری شده است. که نقایص آن را از مجموعههای حقوقی فرانسه و انگلیس، به اصطلاح ترمیم نمودند و برای گول زدن ملت، بعضی از احکام اسلام را ضمیمه کردند.40 با این وجود، چون قرار بود علما بر آن نظارت داشته باشند، امام آن را قبول میکند.
اخذ این رای در قالب اکثریت با انتخابات عملی میشود، جا دارد نگاهی به روند و عملکرد انتخابات در مشروطه و بعد از آن از نگاه امام داشته باشیم، چه بسا اگر مرحوم شیخ نیز زنده میماند و این روزگار را نیز میدید همان عقیده را دنبال میکرد.
حضرت امام، انتخابات در دوره مشروطه را فرمایشی معرفی کرده و نفوذ خوانین در مناطق را به عنوان اهرمی از طرف دربار میدانند که سرنوشت انتخابات را رقم میزدند. ایشان، زمان قاجار را این گونه ترسیم میکنند:
«آن وقتی که رضاخان نبود، محمدرضا نبود، و زمان قاجار، من یادم هست، آن وقت خانها بودند، شاهزادهها بودند، خانها دستهدسته این مردم را به زور میآوردند و در صندوقهای رای برای خودشان میگرفتند، مردم هیچ کاره بودند.»؛41 «این نمایانگر این است که اینهایی که در مجلس شورای ملی بودند، نه شورای اسلامی؛ اینها چه اشخاصی بودند. اینها نوکرهای خارجی بودند و با زور این نوکر بزرگه، اینها میرفتند در مجلس. در طول تاریخ مشروطیت نمیتوانید پیدا کنید که همه ایران، خودشان رای دادهاند، حتی در آن دورههای اول. بله تهران در آن دورههای اول خودشان رای میدادند، لکن در تهران خانها نمیتوانستند کاری بکنند. اما در شهرهای دیگر و در دهات و در این طور چیزها، خانخانی بود و همان اشراف و همان خانها مردم را میبردند و به آن کسی که نظرشان بود رای میدادند.»42
ایشان در سخنرانی دیگری میفرماید:
«زمان احمدشاه، امر انتخابات با خانها و مالکین و گردنکلفتهای هر منطقه بود. آن وقت دولت نفوذ نداشت. لکن شاهزادهها که دارای ملک بودند، خانهایی که دارای قدرت بودند و قلدرهایی که در اطراف کشور بودند؛ آنها رعیت خودشان را، مردم خودشان را با زور میآوردند پای صندوقها و هر چه آنها میگفتند، آنها عمل میکردند.»43
حضرت امام در سخنرانی در جمع فرمانداران کشور و پاسداران سفیددشت، در تاریخ 26/4/58 ماهیت پوشالی انتخابات در مشروطه را اینگونه ارزیابی میکنند:
«در طول تاریخ مشروطیت -- الا بعضی موارد -- میشود گفت که انتخابات آزاد نبوده است و خانها جمع میکردند رعیتها را، ارعاب میکردند رعیتها را، رعیت هم میآمدند رای به آنها میدادند که این را من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه، زمان احمدشاه و آن وقتها این دست خانها بود، خانها وکیل درست میکردند و بعد که رضاشاه آمد این خانها را یک قدری متمرکز کرد در خودش؛ نه از بین ببرد، بلکه همه قدرتها را در خودش متمرکز کرد و همه ظلمهایی که خانها میکردند، خودش میکرد.»44
چگونگی انعکاس نظریات شیخ فضلالله در نجف، از دیدگاه امام
مرحوم امام با توجه به دیدگاههای جامعهشناختی خود، گروههای درگیر در مشروطه را تقسیمبندی کرده و علمای موافق و مخالف مشروطه را افرادی صاحبنظر و خبره معرفی میکند.
«در مشروطه این طور نبود، در مشروطه هر دو طرف قوی بودند. در نجف بعضی علمای درجه اول مخالف بودند، بعضی علمای درجه اول موافق بودند.»45
آنچه در این تحلیل اهمیت دارد، این است که آیا اختلاف مذکور ناشی از نهاد روحانیت بود؟ به عبارت دیگر، آیا منشا اختلاف، درون روحانیت بود یا از بیرون هدایت میشد؟ در این خصوص هم ایشان میفرماید:
«... اختلافات را ایجاد کردند و این طور نبود که خود به خود ایجاد شود، بلکه در بین آنها ایجاد کردند.»46
حوزه علمیه نجف به علت دور بودن از ایران و تحولات جاری در آن، دچار اشتباهاتی شد که خواسته یا ناخواسته، دامن مشروعهخواهانی مثل شیخ فضلالله را نیز گرفت.
حضرت امام در این باره فرمود:
«حتی قضیه مرحوم آقا شیخفضلالله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند، که از آنها هم صدایی در نیامد. این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضلالله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران، محکوم کردند.»47
انعکاس ناصواب و غیرمنطقی خواستهها و افکار مرحوم شیخ، جوسازی دروغین، دادههای غلط، اطلاعرسانی بیمار و منابع اطلاعات غیرمطمئن، همگی از دلایلی است که میتوان در مخالفت بعضی از علمای نجف با شیخ برشمرد.
تحلیل حضرت امام از پایداری تا پایدار
بیتردید آنچه در مشروطه مطرح شد، گرچه لعابی اسلامی داشت، محتوایش چیزی جز اندیشههای لیبرالی و اومانیستی فرهنگ غرب نبود؛ و این نکتهای بود که مرحوم شیخ به جرم فهم زود هنگامش تاوان آن را پس داد. بنابراین، امام دلایلی را در به دار کشیده شدن مرحوم شیخ موثر میداند که اشاره میشود:
ایستادگی در مشروعهخواهی
از دلایلی که باعث اعدام مرحوم شیخ شد، میتوان به شریعتخواهی او اشاره کرد. به تحقیق اگر مرحوم شیخ در مشروطهخواهی، دنبال مشروطه غیر مشروعه بود، این اتفاق رخ نمیداد. امام، جرم مرحوم شیخ را همان مشروعهخواهی ارزیابی میکنند و میفرماید:
«مرحوم شیخ میگفت مشروطه باید مشروعه باشد؛ باید قوانین موافق اسلام باشد اما در آخر، مخالفین، او را در میدان توپخانه در حضور جمعیت به دار کشیدند.»48
ایشان در جایی دیگر میفرماید:
«تا آن جا که مثل مرحوم حاج شیخفضلالله نوری در ایران برای خاطر این که میگفت باید مشروطه، مشروعه باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما رسیده قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای او رقصیدند یا کف زدند.»49
نقشههای استعماری از پیش تعیین شده
حضرت امام بعد از بیان شخصیت ممتاز مرحوم شیخ و این که ایشان در زمان مشروطه یک آدم شاخصی در ایران بوده و مورد قبول همه بودند، جوسازیها علیه ایشان را از نقشههای استعماری دانست و فرمود:
«این نقشهای بود برای این که اسلام را منعزل کنند و کردند.»50
همانگونه که از این عبارتها به دست میآید، تمام نقشهها و طرحهایی که از طرف مخالفان و مغرضان شیخ اجرا میشد، یک هدف مشخص را دنبال میکرد و آن به حاشیه راندن دین و احکام اسلام از متن جامعه بود. در واقع همه آنها برای از بین بردن اسلام انقلابی مطرح میشد و ما در مشروطه، شاهد عملی شدن این نقشهها هستیم و پیکر بیجان مجاهد شهید را بر بالای دار غربگرای مملکت، افراشته میبینیم.
چه خوش گفت مرحوم جلال آل احمد:
من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت:
«شیخ شهید نوری، نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود؛ بلکه به عنوان مدافع مشروعه باید بالای دار برود.» و من میافزایم و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی، و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی از خودبیگانهایم. در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان و خطرناکتر از همه در فرهنگمان، فرهنگیمآب میپروریم و فرهنگیمآب، راه حل هر مشکلی را میجوییم.»51
صلابت در عمل تا پای دار
حضرت امام در بیانات خود بارها به این نکته تاکید میکند که آنچه باعث شد شیخ در مواضع خود موفق شود -- ولو این که جان خود را در آن راه گذاشت -- همین مقاومت در مقابل مستبدان بود که هیچ رابطهای بین آنها و اسلام نبود و همچنین مقاومت در برابر روشنفکران غربزده که آشکار میگفتند:
«ما ایرانی سراپا غربی میخواهیم.»52
بنابراین دفاع از شیخ توسط ایشان، خط بطلانی بر این دو جریان است. حضرت امام مشروطهای را قبول دارد که در آن قوانین اسلام ضمانت اجرایی همچون فقها داشته باشد. مشروطهای که قوانین در آن، توسط اکثریت جعل نشود و ملاک اکثریت، در مشروعیت قوانین، ناکارآمد باشد. از این رو هنگامی که الگوی حکومتی مورد نظر خود را پایهریزی میکند، چنین میگوید:
«حکومت اسلامی، نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است ؛ البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین و آرای اشخاص و اکثریت باشد.»53
با نگاه تاریخی به حوادث و مطالبی که در مشروطه مطرح شد، میتوان ادعا کرد که این الگوی حکومتی همان الگویی است که مرحوم شیخ فضلالله در نظام «مشروطه مشروعه» دنبال میکرد و بارها عنوان میکرد که اکثریت، هیچ نقشی در قانوننویسی و تصویب آن ندارد. او هنگامی که امور مربوط به عامه را بررسی میکند، آن را از وظایف و اختیارات فقها و مجتهدان عادل میداند و میگوید:
«اگر مقصود، امور شرعیه عامه است؛ این امر راجع به ولایت است نه وکالت، و ولایت در زمان غیبت امام زمان -- عجل الله فرجه -- با فقها و مجتهدین است، نه فلان بقال و بزاز؛ و اعتبار با اکثریت آرا به مذهب امامیه، غلط است و قانوننویسی ( در این امور) چه معنی دارد؟ قانون ما مسلمانان، همان اسلام است که بحمدالله تعالی طبقه بعد طبقه، روات اخبار و محدثین و مجتهدین متحمل حفظ و ترتیب آن شدند.»54
جایگاه روشنفکران وابسته در مشروطه، از منظر امام
در حوادث مشروطه، جدای از نقش استعمار خارجی و عناصر وابسته به دربار، روحانیت و منورالفکرها کار اصلی را بر دوش داشتند. نقش روحانیت در پیدایش جنبش و نیز دفاع از آرمان اسلامخواهی مردم استوار بود؛ اما منورالفکرها در باروری فکری مشروطه، از زاویه ترویج اندیشههای غربی تلاش میکردند و طبعا در این مسیر نمیتوانستند با فکر دینی و نماینده آن (روحانیت) سر سازگاری داشته باشند.
ضعفی که برخی از چهرههای روحانی در مشروطه از خود نشان دادند، این بود که فریب بعضی از روشنفکران را خورده، همراه آنان و برای پیروزی فکر آنها تا جایی پیش رفتند که عاقبت خود را شکست خورده یافتند. امام خمینی در این باره میفرماید:
«از اول مشروطه را اینها درست کردند. این شیاطین متوجه مسائل بودند و روحانیون و مومنینی که تبع آنها بودند، بازی دادند اینها را. خدعه کردند. متمم قانون اساسی را قبول کردند و لیکن وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسی؛ یعنی پنج نفر مجتهد در مجلس نیاورند.»55
ایشان در جای دیگر میفرماید:
«ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیون را میخواهند کنار بگذارند. همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر...56»
حضرت امام درباره شگردی که عمال سیاست خارجی در مشروطه برای جایگزینی غربزدهها به جای روحانیت به کار بستند، میفرماید:
«از آن طرف، عمال قدرتهای خارجی و خصوصا در آن وقت انگلیسیان در کار بودند [و میخواستند] که اینها را از صحنه خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که میتوانند به قول آنها؛ یعنی فرنگرفتهها و غربزدهها و شرقزدهها. کردند آنچه را که کردند. یعنی اسم، مشروطه بود ولی واقعیت استبداد ؛ آن استبداد تاریک ظلمانی، شاید بدتر و حتما بدتر از زمانهای سابق.»57
ایشان در جای دیگر به اقشار مختلف مردم چنین سفارش میکنند:
«اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد.»58؛ «... و مثل زمان مشروطه نشود که آنها که اهل کار بودند مایوس بشوند و کنار بروند، که در زمان مشروطیت همین کار را کردند و مستبدین آمدند و مشروطهخواه شدند و مشروطهخواهان را کنار زدند.»59
و در پایان
آسیبشناسی مشروطه از نظر امام
امام درباره انحراف و شکست مشروطه، بر نکات قابل توجهی تکیه دارند. ایشان ایجاد احزاب و گروههای مختلف را یکی از این علل ارزیابی کرده و اصل ابداع این گروهها را مستند به خیانتکاران دانسته و میفرمایند:
«دستهای خیانتکار، گروههای مختلف درست نکند. گروههای مختلف، اسباب تفرقه میشود، رشد سیاسی نیست. در صدر مشروطیت هم با ایجاد گروههای مختلف نگذاشتند که مشروطه به ثمر خودش برسد، او را بر خلاف مسیر خودش راندند.»60
از دیگر عواملی که ایشان اشاره میفرماید، خالی کردن صحنه از جانب مردم متدین، مجاهدان و علماست. این موضعگیری، حاکی از ارجنهادن او بر نقش محوری مردم در حکومت اسلامیای است که مقبولیت حکومت را تضمین میکند؛ لذا اظهار میدارد:
«اگر مومنین کنار بروند، آنهایی که متعهد به اسلام هستند کنار بروند و اینها بیایند و قبضه کنند، مثل صدر مشروطه که رفتند کنار اشخاصی که متعهد بودند و قبضه کردند مشروطه را آنهایی که متعهد به اسلام نبودند و اسلام را به آنجا کشاندند که همه دیدید. اگر در صدر مشروطه؛ علما آمده بودند در میدان، مومنین آمده بودند، روشنفکران متعهد آمده بودند و مسلمانهای متعهد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمیرسیدیم. ما مملکتمان خراب نمیشد؛ ما عزتمان از بین نمیرفت.»61
از دیگر علل انحراف نهضت مشروطیت، دخالت دولت انگلیس است. آنچه در بینش امام در جریان مشروطه شایان توجه است نقش سیاست خارجی در مشروطه است. این مساله از مسائل حساس تاریخ مشروطه است که درباره آن اظهارنظرهای متفاوتی ابراز شده است. نکته مهم، این است که حتی کسانی چون شیخ که مشروطه را برخاسته از دیگ پلوی انگلیس میدانستند، این گونه نبود که بهبهانی و طباطبایی را عامل بیگانه بدانند. بلکه مهم، نقش روشنفکران وابسته و کسانی بود که قبله آمال و آرزوهای آنان غرب بود. این افراد در میان صفوف مردم نفوذ کردند، آنها را به داخل سفارت کشاندند و در آنجا بود که به قول تقیزاده، سنگ حریت ایران را بنا گذاشتند.
امام خمینی، تحلیل خاصی ارائه میدهند که شامل دو جهت نفوذ انگلیسیها در مشروطه است:
الف) جنبه سیاست و منافع انگلیسیها در برابر روس
ب) توجه به نفوذ فکر غربی برای از بین بردن دین
ایشان در تحلیل دخالت انگلیس در امور ایران چنین میگوید:
«توطئهای که دولت استعماری انگلیس در آغاز مشروطه کرد، به دو منظور بود: یکی که در همان موقع فاش شد، این بود که نفوذ روسیه تزاری را در ایران از بین ببرد و دیگری همین که با آوردن قوانین غربی، احکام اسلام را از میدان عمل و اجرا خارج کند.»62
«گاهی وسوسه میکنند که احکام اسلام ناقص است ؛ مثلا آیین دادرسی و قوانین قضایی آنچنان که باید باشد نیست. به دنبال این وسوسه و تبلیغ، عمال انگلیس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازی میگیرند و مردم را نیز فریب میدهند و از ماهیت جنایت سیاسی خود غافل میسازند.»63
نگرش امام به جنبش مشروطه، در همه زمینهها -- چه در رهبری و چه در دخالت و حضور دیگر اقشار -- نگاهی واقعبینانه است که از ژرفنگری و حساسیت ایشان نسبت به مسائل روز حکایت میکند. او با تکیه بر نکات مثبت و درسگرفتن از اشتباهات گذشتگان، انقلاب اسلامی را طراحی کرده و آن را رهبری میکند.
پیروزی حرکت امام در سال 57 برخلاف دیدگاه برخی از نظریهپردازان سکولار، حاصل یک حرکت «اپورتونیستی» و فرصتطلبانه نبود. او در حاشیه جریانهای اجتماعی ننشسته بود تا آن که در یک فرصت استثنایی بر فراز امواج نهضتهایی که به نوعی روحانیت در آن نقش داشتند و خود را آماده مبارزهای فعال کردند قرار گیرد. او با تکیه بر مردم -- که در نهضتهای گذشته کمرنگ بود -- و با اعتماد به نیروی آنان، از حرکتهای سیاسی چپ و راست فاصله گرفت و با اعتماد به همین ذخیره الهی بود که انقلاب پس از پیروزی، طی دوران جنگ هشت ساله در برابر قدرتهای جهانی مقاومت کرد.
پینوشتها:
1- پس از انعقاد قرارداد ترکمانچای الکساندر گریبایدوف که از مقامات فراماسون و جنگطلب دولت روسیه بود توسط دایی خود ژنرال پاسکوویچ به عنوان سفیر روسیه برای پیگیری مفاد قرارداد ترکمانچای عازم ایران شد. او در مسیر خود از روسیه به تهران، رفتار متکبرانه و خلاف عرف سیاسی از خود بروز داد و نشان داد که نماینده مغرور و بیادب کشور فاتح است. اقدامات گریبایدوف و اطرافیان اوقلوب جریحهدار مردم ایران را میآزرد. یکی از اقدامات او که مخالفت بسیاری را برانگیخت، اصرار بر استرداد پناهندگان و فراریان قفقازی و گرجی به روسیه بود. از جمله این پناهندگان زنان گرجی بودند که در ایران اسلام آورده و به ازدواج مردان ایرانی در آمده بودند. و به اصرار گریبایدوف در سفارت روسیه محبوس شدند. بیاعتنایی او به درخواستهای آزادی زنان مسلمان، کاسه صبر مردم را لبریز کرد و در نهایت به حکم حاجی میرزا مسیح مجتهد، سیل جمعیت به سفارت روسیه هجوم برد. قتل یکی از تظاهراتکنندگان به دست محافظان سفارت، اعلام جنگ به مردم مسلمان ایران بود که هجوم عمومی مردم به سفارت، قتل گریبایدوف و محافظان سفارت را در پی داشت. تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی، موسی حقانی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ اول، 1381، صص --107 106.
2- ابومحمد حاج میرزا محمدحسن حسینی شیرازی معروف به میرزای بزرگ فرزند میرزا سیدمحمود به تاریخ 15 جمادیالثانی 12300 در شیراز دیده به جهان گشود. مرجعیت عامه او برای کمتر کسی مخفی است فتوای معروف او در مبارزه با استعمار سندی ماندگار در تاریخ تشیع به شمار میرود. در تاریخ 24 شعبان 1312 دار فانی را وداع گفت. هدیةالرازی الی الامام المجدد الشیرازی، آقا بزرگ تهران، صص --48 22.
3- آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در حدود سالهای 1255 ق در خراسان متولد شد و از محضر علمای بزرگی چون شیخ انصاری، میرازی شیرازی، شیخ راضی، کسب فیض کرد. از او حدود 30 اثر علمی یاد شده است که معروفترین آنها کفایةالاصول در اصول فقه، و رساله اندرزنامه در سیاست از مهمترین این آثار است. به روایتی محکم آخوند خراسانی در سال 1329 ق درست در کوران مبارزات سیاسی علیه تجاوزهای روسیه به ایران به شهادت رسید. ر.ک. به: مرگی در نور زندگانی آخوند خراسانی، عبدالحسین مجید کفایی، تهران، زوار، 1359.
4- آیتالله حاجی میراز حسن آقا مجتهد تبریزی فرزند حاجی میرزا محمدباقر مجتهد امام جمعه، برادرزاده حاجیمیرزا جوادآقا مجتهد و عموی حاجی میرزا عبدالکریم آقا امام جمعه تبریز است. او از خاندان علم و فقاهت بوده است، به طوری که بسیاری از افراد این خاندان از بزرگان علمی -- فقهی عصر خود به شمار میرفتهاند و همه آنها دارای پایگاه اجتماعی قوی و گسترده بودهاند. علاوه بر این، برخی از اهل علم این خاندان مثل آیتالله حاجی میرزا جواد آقا مجتهد (م 1313 ق) -- که در عصر خود مرجعی پرنفوذ بوده است -- از پیشروان مبارزه علیه استعمار انگلیس. ر.ک.به: صمد سردارینیا، «حاج میرزا جوادآقا مجتهد تبریزی رهبر نهضت تنباکو در آذربایجان»، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، س 6، ش --4 3 (پاییز و زمستان 1376)، صص --409 399 و شیخ حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان، (قم، نشر الهادی، ج 1، 1377)، ص 82.
«شهرت مجتهد و خاندان وی از مرزهای ایران فراتر رفته بود، چنان که عبدالرحمن کواکبی نویسنده مشهور عرب، در کتاب امالقری نمایندگی ایران شیعه را در مجلس منعقده در مکه به مجتهد تبریزی داده است.» (علی ابوالحسنی (منذر)، «آیتالله حاجی میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی موسس و مصحح مشروطه تبریز»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، س 5، ش 18 (تابستان 1380، ص 42.)
مجتهد تبریزی تحصیلات عالیه خود را در محضر بزرگانی چون حاج میرزا محمدحسن شیرازی -- معروف به میرزای بزرگ شیرازی؛ پرچمدار نهضت تحریم -- سیدحسین کوهکمری، آخوند ملاعلی نهاوندی، یخ حسن مامقانی و... گذارنده است. او در سنین جوانی به درجه اجتهاد نایل میشود. «تشریحالاصول»، «کتاب الطهارة»، و «رسالهای در مقدمه واجب» برخی از تالیفات اوست. او در عصر خود دارای مقام علمی بالا و مشهوری بوده است. پس از آشوب ذیحجه 1324 ق تبریز در مخالفت با محمدعلی شاه برای اخذ مشروطه تامه، قرار شد بین مجلس شورای تهران و حکومت تبریز مذاکراتی صورت گیرد. ثقةالاسلام پیشنهاد کرد که نماینده حکومت تبریز مجتهد تبریزی باشد. برخی گفتند «تنها مجتهد نباشد، بلکه تمامی علما باشند»، ثقةالاسلام در جواب گفت: «جناب مجتهد، تمام علما است». ایرج افشار، نامههای تبریز از ثقةالاسلام به مستشارالدوله، تهران، نشر فرزان، 1378، ن 87، ص 305.
5- آیتالله ملاقربانعلی زنجانی، معروف به حجتالاسلام، (ت 1246 ق) یکی از مشهورترین و برجستهترین شخصیتهایی است که به روزگار مشروطه فقیهی مطاع در دارالعلم بزرگ آن روز زنجان و پشتیبانی قاطع برای مشروعهخواهان بود. او از طلوع نهضت عدالتخانه تا اوایل مشروطه دوم با حفظ سلیقه و مذاق فقهی خاص خویش در رویدادهای گوناگون حضوری موثر داشت.
6- حاج آقا نورالله اصفهانی، فرزند محمدباقر بن محمدتقی اصفهانی به سال 1287 قمری در اصفهان دیده به جهان گشود، او پس از درک محضر علمی و تربیتی پدر، برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی عتبات عالیات رشد و در محضر بزرگانی چون: مرحوم آیت الله میرزا حبیبالله رشتی و آیت الله میرزا حسن شیرازی کسب فیض نمود. پس از تکمیل مراتب علمی و نیل به درجه فقاهت و اجتهاد به اصفهان بازگشت و در کنار تدریس و تحقیق، نزدیک به سه دهه علیه استعمار و استبداد مبارزه کرد. او در سال 1306 شمسی علیه سلطنت رضاخان پهلوی قیام کرد و در قم به شهادت رسید. برای آگاهی از زندگی، اندیشهها و مبارزات او میتوان به منافع ذیل مراجعه کرد:
-- المآثر و الاثار، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تهران، 1363.
-- العبقات العنبریة فی طبقات الجعفریة، محمدحسین کاشف الغطأ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
-- اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، موسی نجفی، تهران، چ دوم، 1378.
7- صحیفه نور، (سخنرانی در جمع اعضای جهاد، 5/4/58)، ج 7، ص 204.
8- همان، (سخنرانی در جمع وکلای دادگستری، 17/11/57)، ج 5، ص 51.
9- همان، ج 1، ص 177.
10- آدمیت، فریدون، فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، چ دوم، تهران، 2535، ص 3.
11- همان، ص 4.
12- فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، ص 228.
13- فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، ص 3.
14- همان، ص 4.
15- اندیشه دینی و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی، موسی نجفی، ص 94.
16- برای اطلاع از رسایل و متون سیاسی عصر مشروطه به منابع زیر مراجعه شود.
بنیاد فلسفه سیاسی در ایران (در عصر مشروطیت) موسی نجفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1376.
حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، موسی نجفی، تهران، اندیشه معاصر، 1380.
رسایل عصر مشروطیت، غلامحسین زرگرینژاد، تهران، انتشارات کویر،
17- صحیفه نور، ج 8، صص 27--28.
18- برای نمونه ر. ک.به: خاطرات احتشامالسلطنه، موسوی، سیدمحمدمهدی، ص 572.
19- البته حکومت «مشروطه مشروعه» در نظریهپردازی گامی جلوتر از مشروطهای بود که علمای دیگر از آن حمایت میکردند. چون در اندیشه مرحوم شیخ ولایت فقیه میتوانست پا بگیرد؛ ولی آنان حکومت مشروطه را از باب قدر مقدور میپذیرفتند و معتقد بودند که حکومت در زمان غیرمعصوم نمیتواند مشروع باشد. اما در زمان حاضر که معصوم نبود و فقها نیز نمیتوانستند راسا حکومت تشکیل دهند، باید کاری میکردند که حکومت پادشاه محدود میشد. از این رو مدل محدود کردن اختیارات پادشاه را مناسب آن زمان و مکان میدانستند.
20- باید به این نکته توجه داشت که مواردی از نظریات مرحوم شیخ چراغ راه آیندگان شده و حتی مرحوم امام نیز با الگوگیری از آن پایههای عمل و نظری حکومت اسلامی را مستحکم کرد. از جمله این موارد به اصل پیشنهادی مرحوم شیخ درباره نظارت علما بر جعل قانون میتوان اشاره کرد که حضرت امام نیز تا حدودی شورای نگهبان را براساس آن پایهریزی کرد.
21- ازدواج پسر سرتیپ صفاری شهردار تهران و پسر سرتیپ محوی یکی از نظامیان قدرتمند رژیم شاه که خبر افتضاحآمیز آن در روزنامههای وقت به چاپ رسید.
22- بیانات امام در دیدار با بسیجیان، صحیفه نور، ج 17، ص 115.
23- بیانات امام در دیدار با مسوولان کشور، همان، ص 143.
24- بیانات امام در دیدار با ائمه جماعات خراسان، صحیفه نور، ج 15، ص 144.
25- ترکمان، محمد، رسائل و اعلامیههای مکتوبات و...، 1362، صص --57 56.
26- همان، ج 1، ص 57.
27- همان.
28- رضوانی، هما، لوایح آقای شیخ فضلالله نوری، ص 69.
29- ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و... و روزنامه شیخ شهید شیخفضلالله نوری، 1362، ج 1، ص 58.
30- همان، ج 2، ص 104.
31- رضوانی، هما، لوایح آقای شیخ فضلالله نوری، ص 69.
32- ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و... و روزنامه شیخ فضلالله نوری، ج 1، ص 62.
33- نامدار، مظفر، مجله فرهنگ (ویژه اندیشه سیاسی)، نظریه دولت شریعت، شماره --28 27، ص 24.
34- همان، صص --26 25.
35- همان، ص 26، پیام حضرت امام به مجلس خبرگان، سال 1358.
36- ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و... و روزنامه شیخ فضلالله نوری، ج 1، ص 104.
37- هاشمی تروجنی، محمد -- بصیرتمنش، حمید، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص 70؛ صحیفه نور، ج 13، ص 175.
38- صحیفه نور، ج 1، ص 69.
39- همان، ج 3، ص 94.
40- همان، ج 8، ص 122.
41- هاشمی تروجنی، محمد-- بصیرتمنش، حمید، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص 58.
42- همان، ص 58.
43- همان، صص --58 57.
44- صحیفه نور، ج 8، ص 150.
45- همان، ج 18، ص 136.
46- همان.
47- همان، ج 18، ص 181.
48- همان، ج 13، ص 175.
49- همان، ج 18، ص 135.
50- همان، ص 181.
51- آل احمد، جلال، غربزدگی، ص 78.
52- روزنامه کاوه، دوره جدید، سال اول، شماره --6 5، ص 1، از جمله افرادی که این فکر را به شکل جدی دنبال میکرد سیدحسن تقیزاده بود، او در این روزنامه در مقالهای عنوان میدارد که (ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا فرهنگی مآب شود و بس).
53- در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، سلطنت و تاریخ، ج اول، ص 66.
54- ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و... و روزنامهشیخ فضلالله نوری، ج 1، ص 104.
55- همان، (سخنرانی در پاریس، 18/8/57)، ج 2، ص 285.
56- همان، (سخنرانی در جمع فرهنگیان و دانشجویان ادبیات دانشگاه اهواز، 3/3/58)، ج 6، ص 285.
57- همان، (سخنرانی در جمع روحانیون)، ج 15، ص 202، روزنامه کیهان، 4/8/60.
58- صحیفه نور، ج 15، ص 202.
59- همان، ج 18، صص 151 و 178.
60- در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، سلطنت و تاریخ، چ اول، ص 69.
61- همان، صص 2--3. روزنامه جمهوری اسلامی، 5/3/59 (سخنرانی).
62- امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 9.
63- همان، ص 7.
سالهای پس از مشروطه و به دلیل سلطه سیاسی و فکری مخالفان اندیشه دینی، تاریخ معاصر به گونهای نوشته شده که نه تنها سهم روحانیت در مبارزات استقلالطلبانه مردم مورد تردید قرار گرفته ؛ بلکه به عنوان مهمترین عامل بازدارنده برای رشد و ترقی مطرح شده است. این خط تفکر را در نوشتههای ناظم الاسلام کرمانی، احمد کسروی، مهدی ملکزاده، فریدون آدمیت و... میتوان دید.
وقتی به متون سیاسی و اعلامیههای عصر مشروطه نظر میکنیم عمدتا آثاری نمود دارد که از ناحیه علمای دینی یا مردم کوچه و بازار به رشته تحریر درآمده است.
نگاه مرحوم شیخ به قانون، نگاهی جامع است که همه امور زندگی بشر را شامل میشود. در نظر او قانون کامل، قانونی است که در کنار عبادات، امور سیاسی را هم شامل شود و این وسعت را از ویژگیهای قانون الهی میداند؛
دفاع امام از مواضع اصولی شیخ، حکایت از عمق اندیشههای این شهید بزرگوار دارد. متمم دوم قانون اساسی را میتوان از نمونههای بارز تلاقی این دو اندیشه برشمرد؛
حضرت امام، انتخابات در دوره مشروطه را فرمایشی معرفی کرده و نفوذ خوانین در مناطق را به عنوان اهرمی از طرف دربار میدانند که سرنوشت انتخابات را رقم میزدند.
با نگاه تاریخی به حوادث و مطالبی که در مشروطه مطرح شد، میتوان ادعا کرد که این الگوی حکومتی همان الگویی است که مرحوم شیخ فضلالله در نظام «مشروطه مشروعه» دنبال میکرد و بارها عنوان میکرد که اکثریت، هیچ نقشی در قانوننویسی و تصویب آن ندارد. او هنگامی که امور مربوط به عامه را بررسی میکند، آن را از وظایف و اختیارات فقها و مجتهدان عادل میداند
آنچه در بینش امام در جریان مشروطه شایان توجه است نقش سیاست خارجی در مشروطه است.
نکته مهم، این است که حتی کسانی چون شیخ که مشروطه را برخاسته از دیگ پلوی انگلیس میدانستند، این گونه نبود که بهبهانی و طباطبایی را عامل بیگانه بدانند. بلکه مهم، نقش روشنفکران وابسته و کسانی بود که قبله آمال و آرزوهای آنان غرب بود. این افراد در میان صفوف مردم نفوذ کردند، آنها را به داخل سفارت کشاندند و در آنجا بود که به قول تقیزاده، سنگ حریت ایران را بنا گذاشتند.