آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

اغراض سیاسی، همواره ایده های فرهنگی را دستخوش پیرایه و ناخالصی می سازند و امواج تحولات سیاسی --- اجتماعی را به سمت و سویی خاص می کشانند. از پیوند پیرایه های نژادگرایانه به آئین زرتشت و رسوب برتری جویی های نژادی بر حکمت یونانی گرفته تا قوم گرایی ها و وراثت محوری های امویان و عباسیان؛ و از باستان گرایی پادشاهان گرفته تا غربزدگی تحصیلکردگان و روشنفکران، جملگی در هاله غبارگونه ای از مطامع کانون های سیاست و قدرت تولد یافته اند. یکی از این ایده های فرهنگی ناپالوده در تاریخ معاصر کشور ما، اندیشه ترقی یا مدرنیته است که در طول تاریخ پرالتهاب صدساله اخیر، هرگز نتوانست از مفاهیم و انگیزه های سرگردان خویش، جامه ای برای پیکره اجتماعی ایران بدوزد. مدرنیته در تاریخ سیاسی ایران معاصر هماره یا درون آتش و یا با دستی از دور بر آتش، هزارگونه نقش عوض کرد تا دیباچه و فرجامچه دفتر تحولات ساختاری جامعه ایران را طراحی کند، اما همچنان، در نقص و ناراستی و ناشکیبی غوطه ور است. با بررسی تمدن اسلام و ایران از منظر تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی، به روشنی می توان دید که چگونه «خدمات متقابل اسلام و ایران» در ترکیب شکوهمندی از «تاسیسات مدنی باستانی» و «روح متعالی تعالیم اسلامی» به عالیترین اوج تمدنی تاریخ در دوره ای هزارساله دست یافت که هنوز هم تاثیراتش بر تاریخ تمدن بشری پا برجاست؛ اما سیاست فرهنگی بیگانه که تاب اعتراف و تحمل این پیوند اعجازگونه را نداشت، با استفاده از دو تیغ باستانگرایی و غرب زدگی، به اندیشه گسستن ریشه های این ائتلاف باشکوه افتاد که تا هم اکنون، نزدیک به دو قرن است از جراحات آن رنج می بریم.

متن

 

اغراض‌ سیاسی، همواره‌ ایده‌های‌ فرهنگی‌ را دستخوش‌ پیرایه‌ و ناخالصی‌ می‌سازند و امواج‌ تحولات‌ سیاسی‌ --- اجتماعی‌ را به‌ سمت‌ و سویی‌ خاص‌ می‌کشانند. از پیوند پیرایه‌های‌ نژادگرایانه‌ به‌ آئین‌ زرتشت‌ و رسوب‌ برتری‌جویی‌های‌ نژادی‌ بر حکمت‌ یونانی‌ گرفته‌ تا قوم‌گرایی‌ها و وراثت‌محوری‌های‌ امویان‌ و عباسیان؛ و از باستان‌گرایی‌ پادشاهان‌ گرفته‌ تا غربزدگی‌ تحصیلکردگان‌ و روشنفکران، جملگی‌ در هالة‌ غبارگونه‌ای‌ از مطامع‌ کانون‌های‌ سیاست‌ و قدرت‌ تولد یافته‌اند.

 

یکی‌ از این‌ ایده‌های‌ فرهنگی‌ ناپالوده‌ در تاریخ‌ معاصر کشور ما، اندیشه‌ ترقی‌ یا مدرنیته‌ است‌ که‌ در طول‌ تاریخ‌ پرالتهاب‌ صدساله‌ اخیر، هرگز نتوانست‌ از مفاهیم‌ و انگیزه‌های‌ سرگردان‌ خویش، جامه‌ای‌ برای‌ پیکرة‌ اجتماعی‌ ایران‌ بدوزد.

 

مدرنیته‌ در تاریخ‌ سیاسی‌ ایران‌ معاصر هماره‌ یا درون‌ آتش‌ و یا با دستی‌ از دور بر آتش، هزارگونه‌ نقش‌ عوض‌ کرد تا دیباچه‌ و فرجامچة‌ دفتر تحولات‌ ساختاری‌ جامعه‌ ایران‌ را طراحی‌ کند، اما همچنان، در نقص‌ و ناراستی‌ و ناشکیبی‌ غوطه‌ور است.

 

با بررسی‌ تمدن‌ اسلام‌ و ایران‌ از منظر تاریخ‌ تحولات‌ سیاسی‌ و اجتماعی، به‌ روشنی‌ می‌توان‌ دید که‌ چگونه‌ «خدمات‌ متقابل‌ اسلام‌ و ایران» در ترکیب‌ شکوهمندی‌ از «تاسیسات‌ مدنی‌ باستانی» و «روح‌ متعالی‌ تعالیم‌ اسلامی» به‌ عالیترین‌ اوج‌ تمدنی‌ تاریخ‌ در دوره‌ای‌ هزارساله‌ دست‌ یافت‌ که‌ هنوز هم‌ تاثیراتش‌ بر تاریخ‌ تمدن‌ بشری‌ پا برجاست؛ اما سیاست‌ فرهنگی‌ بیگانه‌ که‌ تاب‌ اعتراف‌ و تحمل‌ این‌ پیوند اعجازگونه‌ را نداشت، با استفاده‌ از دو تیغ‌ باستانگرایی‌ و غرب‌زدگی، به‌ اندیشة‌ گسستن‌ ریشه‌های‌ این‌ ائتلاف‌ باشکوه‌ افتاد که‌ تا هم‌ اکنون، نزدیک‌ به‌ دو قرن‌ است‌ از جراحات‌ آن‌ رنج‌ می‌بریم.

 

مقاله‌ای‌ که‌ پیش‌ رو دارید، با اشاره‌ای‌ به‌ سیر تاریخی‌ تمدن‌ اسلام‌ و ایران، دولت، جامعه، اقتصاد، و فرهنگ‌ شبه‌ مدرن‌ عصر پهلوی‌ اول‌ و دوم‌ را به‌ سلک‌ نقد و نگارش‌ درآورده‌ و سیر تاریخی‌ مدرنیسم‌ سکولار ایران‌ را تبیین‌ نموده‌ است.

 

تاریخ‌ سرزمین‌ ایران‌ را به‌ یک‌ اعتبار می‌توان‌ به‌ چهار دوره‌ کلی‌ تقسیم‌ کرد:

 

الف) دوران‌ تمدن‌ باستانی‌ ما قبل‌ سلطه‌ هخامنشیان‌ و ما قبل‌ آنچه‌ در مشهورات‌ تاریخ‌ نگاری‌ مستشرقان‌ «مهاجرت‌ آریایی‌ها» نامیده‌ می‌شود. یعنی‌ دوران‌ تمدن‌ دیرینه‌ سال‌ «سیلک»، «شهر سوخته»، «عیلام» و نظایر آن.

 

ب) تمدن‌ شکل‌ گرفته‌ براساس‌ قدرت‌ قبیله‌ «پارس» که‌ در هیات‌ استبداد چند ملیتی‌ و سیطره‌ جوی‌ هخامنشیان‌ و پس‌ از آن‌ سلطنت‌ طولانی‌ اشکانیان‌ و نیز رژیم‌ متمرکز نژاد پرست‌ ساسانیان‌ تداوم‌ پیدا می‌کند و آن‌ را می‌توان‌ تمدن‌ کلاسیک‌ «ایران‌ باستان» نامید. البته‌ بررسی‌های‌ دقیق‌ در ریشه‌های‌ تاریخی‌ و نژاد قبیله‌ پارس، بسیاری‌ از مشهورات‌ تاریخ‌ نگاری‌ صدوپنجاه‌ ساله‌ اخیر درباره‌ آریایی‌ها و نظریه‌های‌ پرداخته‌ شده‌ در حول‌ و حوش‌ «ائران‌ وئجه» و «بهشت‌ گم‌ شده‌ آریاییان» و «عظمت‌ تمدن‌ ایران‌ باستان» و نظایر این‌ ادعاها را کاملا زیرسوال‌ می‌برد و نشان‌ می‌دهد بسیاری‌ از این‌ ادعاها ریشه‌ در اغراض‌ سیاسی‌ هدایت‌ گران‌ سیاست‌ استعماری‌ دولت‌ انگلستان‌ و سیاست‌های‌ منطقه‌ای‌ صهیونیسم‌ داشته‌ است‌ و آنچه‌ «گیرشمن» و «مری‌ بویس» و «گلدرنید» و بسیاری‌ مورخان‌ اغلب‌ یهودی‌ دیگر در این‌ زمینه‌ها مطرح‌ می‌کنند، غیر از این‌ که‌ فاقد استنادات‌ روشن‌ تاریخی‌ است، بعضا با یکدیگر نیز متناقض‌ هستند. از آنجا که‌ در این‌ مقاله، فرصت‌ بحث‌ تفصیلی‌ وجود ندارد، به‌ همین‌ اشاره‌ اکتفا می‌کنیم.1

 

پ) تمدن‌ ایران‌ پس‌ از ورود اسلام‌ به‌ ایران‌ در زبان‌ مشهور مورخان، «تمدن‌ اسلامی» یا «تمدن‌ ایرانی‌ --- اسلامی» نامیده‌ می‌شود و من‌ معتقدم‌ که‌ تعبیری‌ غلط‌ و نارساست. این‌ تمدن‌ را «تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام» می‌نامم‌ و مبدا زمانی‌ آن‌ را قرن‌ اول‌ هجری‌ می‌دانم‌ و معتقدم‌ تا دوران‌ قاجاریه‌ تداوم‌ داشته‌ است. این‌ تمدن‌ [ که‌ اصلا نمی‌توان‌ و نباید آن‌ را مصداق‌ یک‌ تمدن‌ اسلامی‌ دانست] از پنج‌ آبشخور فرهنگی‌ و میراث‌ تاریخی‌ بهره‌مند شده‌ است:

 

1 - میراث‌ آنچه‌ تمدن‌ ایران‌ باستان‌ قبل‌ از هجوم‌ آریایی‌هاست.

 

2 - میراث‌ ایران‌ باستان‌ پس‌ از سیطره‌ پارس‌ها و پارت‌ها و ساسانیان‌ که‌ به‌ ویژه‌ در دوران‌ هخامنشیان‌ به‌ شدت‌ متاثر از عنصر یهودی‌ بوده‌ و حضور نیرومند و مخرب‌ این‌ عنصر متاسفانه‌ در تمام‌ تاریخ‌ «تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام» تدوام‌ یافته‌ است‌ [اگر چه‌ میزان‌ و مراتب‌ و صور نفوذ آن‌ در مقاطع‌ مختلف‌ تغییر کرده‌ است].

 

3 - میراث‌ فرهنگ‌ یونانی‌ مآبی‌ و هلنیستیک‌ که‌ در قالب‌ عنصر مهاجم‌ مقدونی‌ و سلسله‌ سلوکیان‌ در عهد باستان‌ و نیز از قرن‌ سوم‌ هجری‌ به‌ بعد با امواج‌ «نهضت‌ ترجمه» و نفوذ فلسفه‌ یونانی‌ تداوم‌ یافته‌ است.

 

4 - تاثیرات‌ به‌ جا مانده‌ از میراث‌ عرب‌ جاهلی‌ که‌ بیشتر در قالب‌ سلطه‌ امویان‌ و تبعات‌ سیطره‌ آنها بر تاریخ‌ ما وارده‌ شده‌ و گاه‌ تداوم‌ حضور یافته‌ است.

 

5 - میراث‌ بر جای‌ مانده‌ از تعالیم‌ قدسی‌ اسلام‌ اصیل‌ [اسلامی‌ که‌ ائمه(ع) مراتب‌ باطنی‌ آن‌ را تفسیر و تاویل‌ می‌کردند] که‌ گاه‌ در قالب‌ دریافت‌های‌ عرفانی‌ و گاه‌ در قالب‌ حکمت‌ اُنسی‌ حکیمان‌ شیعه‌ و نیز از جهاتی‌ در میراثی‌ که‌ فقهای‌ بزرگ‌ شیعه‌ از آن‌ پاسداری‌ کرده‌ و به‌ تبلیغ‌ و ترویج‌ آن‌ پرداخته‌اند ظاهر شده‌ و در شاکله‌ فرهنگی‌ و تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌ تاثیر می‌گذارده‌ است.

 

بنابراین‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌ اگر چه‌ یک‌ تمدن‌ ماهیتا اسلامی‌ نبوده‌ است، اما از برخی‌ مواهب‌ معانی‌ و مایه‌های‌ قدسی‌ تعالیم‌ اسلامی‌ به‌ ویژه‌ در برخی‌ قلمروهای‌ تفکری‌ و فرهنگی‌ خود نظیر جریان‌ حکمت‌ معنوی‌ حکیمان‌ انسی‌ شیعه‌ و بسیاری‌ از تعالیم‌ برخاسته‌ از کتاب‌ و سنت‌ اسلام‌ فقاهتی‌ بهره‌مند شده‌ است. این‌ تمدن‌ تماما از مایه‌های‌ ایرانی‌ [در معنای‌ قبل‌ از هجوم‌ پارس‌ها و شکل‌گیری‌ سلسله‌ هخامنشیان] نیز بهره‌مند نبوده‌ است.

 

این‌ تمدن‌ ویژگی‌هایی‌ دارد و به‌ لحاظ‌ تاریخی‌ مراحلی‌ را طی‌ کرده‌ است‌ که‌ باید در یک‌ تحقیق‌ جداگانه‌ به‌ بررسی‌ آن‌ پرداخت؛ اما اجمالا می‌شود گفت‌ که‌ از اواخر خوارزمشاهیان‌ [628 - 490 ه' . ق] و به‌ ویژه‌ در دوران‌ سلطنت‌ ایلخانان‌ مغول‌ [736 - 654 ه' . ق] انحطاط‌ این‌ تمدن‌ آغاز می‌شود و در «تیموریان» به‌ اوج‌ خود می‌رسد؛ اما با ظهور صفویه، برخی‌ ظرفیت‌های‌ دیگر این‌ تاریخ‌ در قالب‌ یک‌ رستاخیز درخشنده‌ اما کم‌ دوام‌ خود را نشان‌ می‌دهد و با انقراض‌ صفویه، «عصر انحطاط‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام» آغاز می‌شود [علائم‌ و رگه‌هایی‌ از این‌ انحطاط‌ حتی‌ در برخی‌ وجوه‌ تمدن‌ صفویه‌ هم‌ دیده‌ می‌شود] و در قاجاریه‌ به‌ ویژه‌ پس‌ از دوران‌ فتحعلی‌ شاه‌ انحطاط‌ تاریخی‌ به‌ «انقراض» تبدیل‌ می‌شود. سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه‌ [به‌ ویژه‌ در دهه‌های‌ پایانی‌ آن]، مظفرالدین‌شاه، محمدعلی‌شاه‌ و احمدشاه‌ نیز نمونه‌های‌ کامل‌ انقراض‌ این‌ تمدن‌ هستند. شاید بتوان‌ مشروطه‌ را نقطه‌ نهایی‌ انقراض‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌ و آغاز دوره‌ جدید «شبه‌ مدرن» یا «تجددگرایی‌ سطحی» یا تقلید ناقص‌ از مدرنیته‌ یا دوران‌ تجدد مآبی‌ دانست.

 

ت) دوران‌ شبه‌ مدرنیته‌ یا دوره‌ تاریخ‌ معاصر ایران‌ که‌ ما هنوز در ذیل‌ آن‌ به‌ سر می‌بریم.

 

این‌ دوران‌ که‌ با مشروطه‌ آغاز می‌شود، تبلور بارز سیاسی‌ --- اجتماعی‌ و حکومتی‌ خود را در رژیم‌ پهلوی‌ پیدا می‌کند. در واقع‌ رژیم‌ پهلوی‌ تجسم‌ و مظهر اراده‌ سیاسی‌ «استبداد شبه‌ مدرن» یا «غربزدگی‌ شبه‌ مدرن» در ایران‌ است. اگر نقطه‌ آغاز تاریخ‌ معاصر ایران‌ را انحراف‌ جنبش‌ مردمی‌ عدالتخانه‌ توسط‌ ائتلاف‌ فراماسونرها و روشنفکران‌ مروج‌ شبه‌ مدرنیته‌ و استعمار انگلیس‌ به‌ سمت‌ مشروطه‌ خواهی‌ غربزده‌ بدانیم، می‌توان‌ گفت‌ که‌ جوهر تمام‌ تاریخ‌ معاصر ایران، یک‌ کشمکش‌ گسترده‌ و پایان‌ناپذیر ما بین‌ تهاجم‌ مظاهر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی‌ و سیاسی‌ [و حتی‌ حکومتی] شبه‌ مدرنیته‌ و از سوی‌ دیگر مقاومت‌ حکمت‌ معنوی‌ بر جای‌ مانده‌ از ساختار تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌ بوده‌ است.

 

در واقع‌ در این‌ ستیز و رویارویی، اگر چه‌ طبقات‌ اجتماعی‌ و نیروهای‌ مدافع‌ «تمدن‌ کلاسیک‌ ایران» [که‌ منقرض‌ شده‌ بود] رویکردی‌ خیالبافانه‌ جهت‌ احیای‌ تمدن‌ منقرض‌ شده‌ را داشتند، اما جریان‌ تفکری‌ و فرهنگی‌ نیرومند و اصیلی‌ نیز وجود داشت‌ که‌ از میراث‌ سنت‌های‌ قدسی‌ مدد می‌گرفت‌ و بر پشتوانه‌ عظیم‌ حکمت‌ اُنسی‌ و کتاب‌ و سنت‌ معصومین(ع) تکیه‌ زده‌ بود و در پی‌ ایجاد یک‌ رستاخیز معنوی‌ و احیای‌ تفکر اسلامی‌ بود. نمایندگان‌ این‌ تفکر هم‌ در روحانیت‌ اصیل‌ شیعه‌ [و بارزترین‌ نماینده‌ آن‌ حضرت‌ امام‌ روح‌الله‌ (ره)] و هم‌ در میان‌ دلدادگان‌ به‌ حکمت‌ معنوی‌ تشیع‌ و میراث‌ بران‌ حکیمان‌ انسی‌ گذشته‌ و پاسداران‌ حکمت‌ قدسی‌ در جهان‌ امروز وجود داشت. و به‌ ویژه‌ گرایش‌ غالبی‌ که‌ در روحانیت‌ شیعه‌ و اسلام‌ فقاهتی‌ و رویکرد انقلابی‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره) انقلاب‌ اسلامی‌ را رهبری‌ کرد به‌ شدت‌ از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های‌ نهفته‌ در تفکر قدسی‌ شیعه‌ و فقه‌ آل‌ محمد (ص) بهره‌ می‌برد و با تکیه‌ بر بیدار و فعال‌ کردن‌ لایه‌های‌ زیرین‌ و ناخودآگاه‌ [و بعضا فراموش‌ شده] تعلقات‌ معنوی‌ و قدسی‌ مردمان‌ [که‌ شبه‌ مدرنیته‌ هنوز موفق‌ به‌ نابودی‌ آن‌ نشده‌ بود] توانست‌ روان‌شناسی‌ اعتراض‌ آرمان‌ گرایانه‌ و وحدت‌ عجیب‌ و استثنائی‌ مردم‌ علیه‌ رژیم‌ شاه‌ را پدید آورده‌ و تداوم‌ بخشد.

 

پس‌ در واقع‌ در تاریخ‌ معاصر ما این‌ وضعیت‌ پدید آمده‌ بود که‌ از یک‌ سو، غربزدگی‌ شبه‌مدرن2 با مشروطه‌ تدریجا قدرت‌ مانور و سیطره‌ سیاسی‌ پیدا کرد و با توجه‌ به‌ بسترهای‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ و فرهنگی‌ای‌ که‌ برای‌ آن‌ پدید آمده‌ بود و وجود داشت‌ با کودتای‌ 1299 و سپس‌ تاسیس‌ رژیم‌ رضاخان‌ در قالب‌ یک‌ رژیم‌ استبدادی‌ خشن‌ ظهور یافت‌ و تلاش‌ گسترده‌ و بی‌وقفه‌ خود را در از بین‌ بردن‌ کامل‌ مناسبات‌ اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ و محو طبقات‌ به‌ جای‌ مانده‌ از مناسبات‌ آغاز کرد.

 

اما ستیز رژیم‌ شبه‌ مدرن‌ فقط‌ با اقتصاد خودکفای‌ روستایی‌ به‌ جا مانده‌ از تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و یا بازرگانان‌ و تجار کلاسیک‌ نبود، بلکه‌ مایه‌های‌ مذهبی‌ و قدسی‌ و حکمی‌ موجود در شاکله‌ فرهنگی‌ ایران‌ به‌ ویژه‌ دلبستگی‌های‌ معنوی‌ و دینی‌ و تعلقات‌ عاطفی‌ مردم‌ به‌ مذهب‌ و نیز نمایندگان‌ و پاسداران‌ روح‌ این‌ تعالیم‌ دینی‌ [یعنی‌ روحانیت‌ شیعه‌ و نسل‌ حکیمان‌ معنوی‌ با همه‌ ضعف‌ها و نواقص‌ احتمالی‌ای‌ که‌ داشتند] نیز به‌ شدیدترین‌ وجهی‌ آماج‌ تهاجم‌ رژیم‌ متجددمآب‌ پهلوی‌ قرار می‌گرفتند. زیرا اولا روح‌ دینی‌ تعالیم‌ و حضور معنوی‌ آنان‌ خود به‌ خود به‌ عنوان‌ یک‌ سد و خاکریز محکم‌ و استوار در برابر بسط‌ غربزدگی‌ شبه‌مدرن‌ در ایران‌ مطرح‌ بود و ثانیا این‌ نیروها به‌ دلیل‌ بهره‌مندی‌ از نفوذ کلام‌ و تعلق‌ به‌ تعالیم‌ کفرستیزانه‌ اندیشه‌ اسلامی، زمینه‌ و مایه‌ و موقعیت‌ آماده‌ای‌ برای‌ رویکرد استقلال‌ طلبانه‌ علیه‌ استیلای‌ غرب‌ مدرن‌ و رژیم‌ پهلوی‌ داشتند. از این‌ رو، جوهر تاریخ‌ معاصر ما گویی‌ در کوشش‌ فوق‌ العاده‌ رژیم‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ برای‌ بسط‌ عمق‌ و دامنه‌ نفوذ فرهنگی‌ و اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ غربزدگی‌ و حذف‌ و نابودی‌ مظاهر باقی‌ مانده‌ از عهد تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و مهمتر از آن، مایه‌ها و عناصر و رویکردهای‌ شیعی‌ موجود در فرهنگ‌ و هویت‌ ایرانی‌ خلاصه‌ می‌شود.3

 

 

 

     ‌دوره‌ برزخی‌ شبه‌ مدرن: تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران‌

 

دوره‌ تاریخی‌ «شبه‌ مدرن» در ایران‌ که‌ تقریبا از زمان‌ مشروطه‌ و به‌ طور تام‌ و تمام‌ از دوران‌ سلطنت‌ رضاه‌شاه‌ آغاز می‌شود و با فرض‌ مشروطه‌ به‌ عنوان‌ مبدا زمانی‌ آن‌ نزدیک‌ به‌ یک‌ قرن‌ از سیطره‌ آن‌ می‌گذرد؛ به‌ یک‌ اعتبار، تلخ‌ترین‌ و سیاه‌ترین‌ دوران‌ تاریخ‌ سرزمین‌ ما است.

 

دوره‌ شبه‌ مدرن‌ را می‌توان‌ «تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران» نامید؛ زیرا وابستگی‌ همه‌ جانبه‌ به‌ بیگانگان‌ و بحران‌ هویتی‌ مداوم‌ و پریشانی‌ در اداره‌ امور و ظاهرگرائی‌های‌ نفسانی‌ و فقدان‌ تفکر و غلبه‌ «هویت‌ برزخی» 4از خصایص‌ ذاتی‌ این‌ دوران‌ است. من‌ در این‌ گفتار، ابتدا به‌ بررسی‌ اجمالی‌ و فشرده‌ برخی‌ عناصر و شاخص‌های‌ شبه‌ مدرنیته‌ می‌پردازم‌ و پس‌ از آن‌ سخنی‌ کوتاه‌ درباره‌ برخی‌ ادوار مهم‌ آن‌ خواهم‌ داشت.

 

برخی‌ ویژگی‌های‌ اصلی‌ دوره‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ را می‌توان‌ این‌ گونه‌ فهرست‌ کرد:

 

1 - ظهور شبه‌ مدرنیته‌ حاصل‌ «غربزدگی‌ سطحی‌ و تقلیدی» است‌ که‌ خود محصول‌ فرایند استیلای‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ بیگانگان‌ بوده‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ ریشه‌ در سیر تطور تاریخی‌ حیات‌ فرهنگی‌ و تمدنی‌ مردم‌ ما نداشته‌ و ندارد. از این‌ رو ذاتا با مآثر قومی‌ و تاریخی‌ و میراث‌ حکمت‌ سنتی‌ و معنوی‌ و نیز آداب‌ و عادات‌ و رسوم‌ به‌ جا مانده‌ از تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ ناسازگار است.

 

2 - سیطره‌ شبه‌ مدرنیته، حاصل‌ به‌ تمامیت‌ رسیدن‌ افق‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و استیلای‌ استعمار مدرن‌ بر کشور ما بوده‌ است. در واقع‌ در مواجهه‌ با استیلای‌ غرب‌ مدرن، یا می‌بایست‌ رویکرد «غربزدگی‌ مدرن» را بر می‌گزیدیم‌ و یا رویکرد «غربزدگی‌ شبه‌ مدرن» را و بنا به‌ دلایلی‌ که‌ بررسی‌ آن‌ از حوصله‌ این‌ مجال‌ خارج‌ است، آنچه‌ در کشور ما تحت‌ عنوان‌ مدرنیزاسیون‌ اجرا شد، همانا غربزدگی‌ شبه‌ مدرن‌ بود که‌ به‌ لحاظ‌ آفات‌ ذاتی‌ و معایب‌ و مشکلات‌ و مصائب‌ آن، هم‌ از غربزدگی‌ مدرن‌ و هم‌ از سهیم‌ شدن‌ در تاریخ‌ غربی‌ به‌ درجات‌ زیاد و به‌ مراتب‌ مختلف، تلخ‌تر و فاجعه‌ بارتر بوده‌ است. اساسا غربزدگی‌ شبه‌ مدرن، ماهیتی‌ سطحی، بحران‌ زده‌ و تقلیدی‌ دارد و به‌ دلیل‌ ویژگی‌ برزخی‌ آن‌ به‌ طور دائمی‌ با بحران‌ هویت‌ فرهنگی‌ ( و در نتیجه‌ با ضریب‌ فزاینده‌ خشونت‌ و اصطکاک‌ها و تخاصم‌های‌ اجتماعی‌ و بحران‌ از هم‌ گسیختگی‌ در مناسبات‌ انسانی‌ و نظام‌ خانوادگی، روابط‌ نسل‌ها)، همراه‌ است.

 

3 - اقتصاد شبه‌ مدرنیته‌ ایران، یک‌ نظام‌ شبه‌ سرمایه‌داری‌ ذاتا وابسته، غیرمولد، متکی‌ بردرآمد نفت‌ و فاقد ظرفیت‌های‌ تولیدی‌ بوده‌ است.

 

در طول‌ حکومت‌ پهلوی‌ اول‌ روزبه‌روز بر نقش‌ و وزن‌ این‌ شبه‌سرمایه‌داری‌ افزوده‌ گردید و با اصلاحات‌ ارضی‌ پهلوی‌ دوم‌ [انقلاب‌ سفید] اساسا مناسبات‌ مبتنی‌ بر شبه‌ سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و غیرمولد، جانشین‌ ساختارهای‌ اقتصادی‌ پیشین‌ شد. خصیصه‌ ذاتی‌ این‌ شبه‌ سرمایه‌داری‌ در این‌ بوده‌ است‌ که‌ بحران‌ تورمی‌ --- رکودی‌ را به‌ طور هم‌ زمان‌ داراست‌ و به‌ دلیل‌ بنیه‌ بسیار ضعیف‌ صنعتی‌ آن، خیل‌ عظیمی‌ از تهیدستان‌ شهری‌ در قالب‌ عناصر دکلاسه‌ و لمپن‌ها و خانه‌ خراب‌های‌ محصول‌ گردش‌ این‌ سیستم، قابلیت‌ بی‌ثباتی‌ اجتماعی‌ آن‌ را به‌ طور دائم‌ افزایش‌ می‌دهند.

 

4 - سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران‌ پس‌ از انقلاب‌ سفید هدایت‌ شده‌ توسط‌ امریکا با قدرت‌ تخریبی‌ و سرعتی‌ بسیار بالا به‌ ویران‌ کردن‌ کشاورزی‌ ایران‌ پرداخت. اگر چه‌ در ظاهر رژیم‌ شاه‌ با نظام‌ ارباب‌ و رعیتی‌ در افتاده‌ بود، اما نحوه‌ عمل‌ و سازوکارهای‌ تعبیه‌ شده‌ توسط‌ رژیم‌ و مستشاران‌ امریکایی‌ به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ بخش‌ اصلی‌ ملاکین‌ ایرانی‌ با تبدیل‌ دارایی‌های‌ خود، به‌ صورت‌ سرمایه‌داران‌ تجاری‌ شریک‌ دربار و سرمایه‌داری‌ دولتی‌ درآمدند و بیشترین‌ ضربات‌ و لطمات‌ بر اکثریت‌ روستاییانی‌ وارد شد که‌ اگر چه‌ موقتا صاحب‌ قطعه‌ زمین‌های‌ کوچکی‌ شده‌ بودند، اما چون‌ قادر به‌ رقابت‌ با سیل‌ گسترده‌ کالاهای‌ کشاورزی‌ وارداتی‌ نبودند و سرمایه‌ و امکانات‌ لازم‌ برای‌ تولید محصول‌ در روستاها را نیز نداشتند و اکثرا به‌ بانک‌ها و «کشت‌ و صنعت‌ها» مقروض‌ بودند، روستاها را به‌ صورت‌ نیمه‌ ویران‌ رها کرده‌ و به‌ انبوه‌ بیکاران‌ و حاشیه‌نشین‌های‌ شهری‌ پیوستند. در واقع‌ نظام‌ اقتصاد شبه‌ مدرن‌ ایران‌ اساسا بر پایه‌ یک‌ کشاورزی‌ ویران‌ بنا شده‌ است.5 به‌ عنوان‌ مثال‌ طبق‌ آمار رسمی‌ منتشر شده‌ در سال‌ 1355 و «ترازنامه‌ بانک‌ مرکزی» مربوط‌ به‌ همان‌ سال، در حالی‌ که‌ حدود 52 درصد جمعیت‌ کشور در روستاها به‌ سر می‌بردند، سهم‌ بخش‌ کشاورزی‌ و دامپروری‌ و جنگلداری‌ و صید در تولید ناخالص‌ ملی‌ در همان‌ سال، کمتر از 5/9 درصد بود و بنا به‌ اعتراف‌ آمار منتشره، روستاهای‌ ایران‌ حتی‌ نمی‌توانستند غذای‌ مورد نیاز خود را تولید کنند. در واقع‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران، کاملا ساختار کشاورزی‌ کلاسیک‌ ایران‌ را ویران‌ کرده‌ و چیزی‌ جایگزین‌ آن‌ نکرده‌ است.

 

5 - اقتصاد ایران‌ به‌ دلیل‌ اتکای‌ شدید به‌ درآمد نفت‌ و نیز به‌ دلیل‌ این‌ که‌ ظهور شبه‌ مدرنیته‌ اساسا حاصل‌ سیطره‌ یک‌ دولت‌ متمرکز استبدادی‌ تجددگرا [یعنی‌ رژیم‌ پهلوی‌ اول‌ و دوم] بوده‌ است، اساسا و ذاتا ماهیتی‌ بوروکراتیک‌ داشته‌ و این‌ وضع‌ امروز هم‌ در اقتصاد ما ادامه‌ دارد. وزن‌ بخش‌ خدمات‌ [که‌ به‌ دلیل‌ جوهر وابسته‌ و غیرمولد سرمایه‌داری‌ ایران، از سودآوری‌ بالایی‌ برخوردار است] در این‌ اقتصاد بسیار سنگین‌ بوده‌ و دلایل‌ متعددی‌ [که‌ بحث‌ و بررسی‌ درباره‌ آنها فرصتی‌ دیگر می‌طلبد] موجب‌ شده‌ تا سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ همیشه‌ خصیصه‌ای‌ غیرمولد و متکی‌ بر درآمد نفت‌ و تجارت‌ طفیلی‌وار با نظام‌ جهانی‌ سلطه‌ و رانت‌خواری‌ بوروکراتیک‌ داشته‌ باشد.

 

6. ساختار سیاسی‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ در هیات‌ یک‌ رژیم‌ استبدادی‌ مطلقه‌ و سکولاریست‌ و سراپا وابسته‌ تحقق‌ یافته‌ بود. رژیم‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرنیست‌ پهلوی‌ هم‌ در روزگار رضاشاه‌ و کودتای‌ 1299 و هم‌ در دوران‌ پهلوی‌ دوم‌ (پس‌ از اشغال‌ ایران‌ در شهریور 1320 و به‌ ویژه‌ پس‌ از کودتای‌ 28 مرداد) موجودیت‌ خود را یکسره‌ و تماما مدیون‌ حمایت‌ها و دخالت‌های‌ انگلیس‌ و بعدها امریکا بوده‌ است. از سال‌های‌ دهه‌ چهل‌ به‌ بعد و به‌ ویژه‌ در دهه‌ پنجاه‌ تا قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران، رژیم‌ شاه‌ اصلی‌ترین‌ حکومت‌ طرفدار امریکا در منطقه‌ و سرسخت‌ترین‌ شریک‌ و حامی‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ و دشمن‌ شماره‌ یک‌ جنبش‌های‌ انقلابی‌ مردمی‌ در منطقه‌ بوده‌ است.

 

7. ایدئولوژی‌ رسمی‌ دولت‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ ایران، مجموعه‌ای‌ از اوهام‌ ساخته‌ و پرداخته‌ شده‌ توسط‌ مستشرقان‌ اغلب‌ یهودی‌ و فراماسونرهایی‌ چون‌ فروغی‌ و میرزا ملکم‌ و آخوندزاده‌ و تقی‌زاده‌ و تا حدودی‌ نیز عناصری‌ نظیر پورداوود بود که‌ در یک‌ بیان‌ موجز می‌توان‌ آن‌ را ناسیونالیسم‌ باستان‌ گرای‌ شوونیستی‌ دانست‌ که‌ جان‌ و روح‌ آن‌ در تقلید از آثار و صفات‌ تمدن‌ غربی‌ و وارد کردن‌ انفعالی‌ مظاهر آن‌ و ترویج‌ رسمی‌ وابستگی‌ فرهنگی‌ و سیاسی‌ و اقتصادی‌ کشور خلاصه‌ می‌شد. این‌ ناسیونالیسم‌ باستان‌گرای‌ شوونیستی‌ که‌ از مشروطه‌ پدید آمد و در دوران‌ پهلوی‌ اول‌ و دوم‌ به‌ صورتی‌ خشن‌ و استبدادی‌ برجامعه‌ تحمیل‌ شد، خصایص‌ آشکار ضد اسلامی‌ و حتی‌ ضد دینی‌ و رنگ‌ و بوی‌ صریح‌ سکولاریستی‌ داشت‌ و برپایه‌ یک‌ سلسله‌ افسانه‌ و دروغ‌های‌ ساختگی‌ توسط‌ مستشرقان‌ و فراماسون‌های‌ وابسته‌ به‌ آنها در خصوص‌ ائران‌ وئجة‌ «آریایی‌ها» و «مهاجرت‌ تاریخ‌ساز» آنها و «عظمت‌ تمدن‌ ایران‌ باستان» و تعصبات‌ بی‌ریشه‌ ناسیونالیستی‌ بنا شده‌ بود و توسط‌ دستگاه‌ عریض‌ و طویل‌ تبلیغاتی‌ رژیم‌ پهلوی‌ به‌ شدت‌ تبلیغ‌ و ترویج‌ می‌شد.

 

8. نظام‌ شبه‌ مدرن‌ وابسته‌ با ترویج‌ آداب‌ و عادات‌ سکولار و بی‌بندوبارانه‌ در رفتارها و مناسبات‌ انسانی‌ و به‌ ویژه‌ در میان‌ جوانان، موجب‌ گسترش‌ فوق‌العاده‌ مفاسد اخلاقی، افزایش‌ آمار تجاوزات‌ و ایجاد جو‌ ناامنی‌ اجتماعی‌ و اخلاقی‌ و نیز ایجاد تزلزل‌ شدید در ارکان‌ خانواده‌ ایرانی‌ و نقش‌ها و ارزش‌های‌ مربوط‌ به‌ آن‌ و نیز مقوله‌ ارتباط‌ و پیوندهای‌ عاطفی‌ و دوستانه‌ میان‌ شهروندان‌ و به‌ ویژه‌ شیوع‌ گسترده‌ ابتذال‌ منحط‌ در روابط‌ میان‌ جوانان‌ شد.

 

9. شبه‌ مدرنیته‌ در ایران، یک‌ سیستم‌ بوروکراسی‌ عقیم‌ و ناتوان‌ و زنگ‌ زده‌ و ناکارآمد و عریض‌ و طویل‌ پدید آورد که‌ هیچ‌ کارکردی‌ جز مصرف‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از درآمدهای‌ نفتی‌ و گِره‌آفرینی‌ در فرایند انجام‌ امور مردم‌ نداشته‌ و ندارد.

 

10. نظام‌ شبه‌ مدرن، برای‌ تحکیم‌ بنیان‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ خود و نیز بسط‌ و تعمیق‌ نفوذ ساختاری‌ آرا و آداب‌ و عادات‌ مدرن‌ و شبه‌مدرن‌ و نیز تربیت‌ نیروی‌ متخصص‌ مورد نیاز [تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها] یک‌ سیستم‌ آموزش‌ عالی‌ و آموزش‌ و پرورش‌ غیر دینی‌ و سکولار پدید آورد که‌ جایگزین‌ نظام‌ آموزش‌ کلاسیک‌ و آموزه‌های‌ سنتی‌ و دینی‌ بود و به‌ ترویج‌ صریح‌ غربزدگی‌ و سکولاریسم‌ می‌پرداخت. تلاش‌ به‌ منظور تاسیس‌ و گسترش‌ نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ سکولار و شبه‌ مدرن‌ از همان‌ زمان‌ آغاز سلطنت‌ رضاشاه‌ آغاز شد و نقطه‌ عطف‌ آن، تاسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ (در سال‌ 1313 ش) به‌ منظور ترویج‌ آداب‌ و عادات‌ و آرای‌ مدرن‌ و رفع‌ نیازهای‌ بوروکراتیک‌ و تکنوکراتیک‌ رژیم‌ نوظهور وایجاد پایگاه‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ برای‌ تداوم‌ حیات‌ جامعه‌ شبه‌ مدرن‌ است. در این‌ دوران، حتی‌ مدارس‌ وابسته‌ به‌ میسیون‌های‌ مذهبی‌ امریکایی‌ نیز در ایران‌ فعالیت‌ داشته‌اند که‌ در مواردی‌ از آنها در امور جاسوسی‌ نیز بهره‌ گرفته‌ می‌شد.6

 

نظام‌ آموزش‌ و پرورش‌ و آموزش‌ عالی‌ اساسا بر پایه‌ مدرک‌سالاری‌ و بی‌توجهی‌ به‌ پرورش‌ قابلیت‌های‌ استدلالی‌ و خلاقیت‌های‌ جوانان‌ باهوش‌ ایرانی‌ و تکیه‌ و تاکید یک‌سویه‌ بر حفظ‌ مجموعه‌ای‌ از اطلاعات‌ پراکنده، اما بی‌فایده، بنا شده‌ و از آغاز تا امروز حاصل‌ عمده‌ای‌ جز ایجاد مرعوبیت‌ و مجذوبیت‌ نسبت‌ به‌ علوم‌ و تکنولوژی‌ مدرن‌ در میان‌ پرورش‌یافتگان‌ خود نداشته‌ است. مدل‌ نظام‌ آموزش‌ و پرورش‌ ایران‌ اقتباسی‌ از مدل‌ فرانسوی‌ بوده‌ است.7

 

11. رضاشاه‌ در مسیر بسط‌ سکولاریسم‌ و برای‌ جایگزین‌سازی‌ در برابر فقه‌ عظیم‌ شیعه‌ و محاکم‌ شرعی، نظام‌ حقوقی‌ و قضایی‌ سکولاریستی‌ را طراحی‌ کرد.

 

در سال‌ 1305 در ترمیم‌ کابینه‌ مستوفی‌ الممالک، علی‌اکبر داور، به‌ عنوان‌ بنیانگذار نظام‌ جدید دادگستری‌ وارد کابینه‌ شد و قضات‌ دارای‌ آموزش‌های‌ حقوقی‌ غیر دینی‌ و سکولار، از اردیبهشت‌ 1306 کارخود را آغاز کردند. مسیر سکولاریزه‌ کردن‌ نظام‌ حقوقی‌ ایران‌ با تصویب‌ یک‌ قانون‌ جدید در سال‌ 1315 به‌ طور جدی‌تری‌ پی‌گرفته‌ شد.

 

رژیم‌ رضا شاه‌ از گسترش‌ نظام‌ حقوقی‌ سکولار و تاسیس‌ دادگستری‌ ایران، بسترسازی‌ برای‌ حذف‌ کامل‌ روحانیت‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ از قلمرو حیات‌ اجتماعی‌ را دنبال‌ می‌کرد.8

 

چنان‌ که‌ تجربه‌ تاریخی‌ و عینی‌ بیشتر مردم‌ ایران‌ در تمام‌ دوران‌ پهلوی‌ نشان‌ داده‌ است، دادگستری‌ گرفتار در یک‌ بوروکراسی‌ فلج‌ و رشوه‌ خوار و قضات‌ کم‌ سواد و قوانین‌ اغلب‌ ناعادلانه، همیشه‌ موجبات‌ رنجش‌ و آزار و نارضایتی‌ مردمی‌ که‌ با آن‌ سر و کار داشته‌اند را فراهم‌ کرده‌ است. با کمال‌ تاسف‌ در دو دهه‌ پس‌ از انقلاب‌ نیز کوشش‌ موفقی‌ برای‌ ایجاد یک‌ نظام‌ قضایی‌ عادلانه، با صلابت‌ و مبتنی‌ بر احکام‌ اسلامی‌ صورت‌ نگرفته‌ و وضعیت‌ نابسامان‌ ملهم‌ از ساختار بوروکراسی‌ فاسد دادگستری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران‌ تا حدود زیادی‌ تداوم‌ و گاه‌ حتی‌ تعمیق‌ یافته‌ است.

 

12. امواج‌ شبه‌ مدرنیته‌ بیمار ایران‌ توسط‌ یک‌ جریان‌ روشنفکری‌ لائیک‌ و یک‌ جریان‌ روشنفکری‌ التقاطی‌ به‌ ظاهر دینی‌ و باطنا مدرنیست‌ ترویج‌ می‌شده‌ و مراحلی‌ را طی‌ کرده‌ است. هر یک‌ از دو شاخه‌ «لائیک» و به‌ اصطلاح‌ «دینی» دارای‌ زیر شاخه‌ها و گرایش‌ها و سیرتطور تاریخی‌ای‌ بوده‌اند که‌ امکان‌ بررسی‌ آن‌ها در این‌ مقال‌ وجود ندارد.9 

 

شاخص‌ اصلی‌ جریان‌ روشنفکری‌ ایران‌ را می‌توان‌ هم‌گرایی‌ آن‌ با افق‌ فرهنگی‌ تجددگرایی‌ سطحی‌ رژیم‌ پهلوی‌ و نیز همراهی‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از این‌ جریان‌ با رژیم‌ پهلوی‌ به‌ جهات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ دانست. جریان‌ سطحی‌ و ذاتا و تقلیدی‌ روشنفکری‌ ایران‌ در قلمرو ادبیات، موج‌ ادبیات‌ شبه‌مدرن‌ ایران‌ را پدید آورد که‌ به‌ لحاظ‌ محتوا و افق‌ تاریخی‌ --- فرهنگی‌ در مسیر تحکیم‌ سیطره‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ بوده‌ است.

 

13. نظام‌ شبه‌ مدرن، بافت‌ و ساختار اجتماعی‌ و آرایش‌ طبقاتی‌ ایران‌ را در چند دوره‌ زیر و رو کرد و فاصله‌ها و شکاف‌ها و فقر و مبارزات‌ طبقاتی‌ را افزایش‌ داد؛ در قلمرو فرهنگ‌ عمومی، ابتذال‌ و خود محوری‌ و سطحی‌نگری‌ و ظاهر بینی‌ مادی‌ و فقدان‌ اصول‌گرایی‌ اخلاقی‌ و اصالت‌ دادن‌ به‌ هوای‌ نفسانی‌ و توجه‌ به‌ شهوترانی‌ و منفعت‌طلبی‌ --- حتی‌ به‌ قیمت‌ کلاهبرداری‌ ---- و حق‌کُشی‌ و در برخی‌ موارد پوچ‌ انگاری‌ و نفی‌ هر نوع‌ مسوولیت‌ گرایی‌ و آرمان‌طلبی‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ تفکر جدی‌ را تا حد امکان‌ در میان‌ مردم‌ و مخصوصا جوانان‌ و اقشار تحصیل‌ کرده‌ رواج‌ داد.

 

14. شبه‌ مدرنیته‌ ایران، ذاتا دین‌ ستیز و مخالف‌ با روحانیت‌ شیعه‌ و مفاهیم‌ و مظاهر تفکر قدسی‌ و مروج‌ سکولاریسم‌ و بعضا حتی‌ لائیسم‌ بوده‌ است.

 

     ‌چهار دوره‌ مهم‌ تاریخ‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌

 

تجدد گرایی‌ سطحی‌ غربزده‌ از زمان‌ پیدایی‌ آن‌ تا مقطع‌ انقلاب‌ اسلامی‌ مراحلی‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌ که‌ اینک‌ امکان‌ حتی‌ بیان‌ فهرست‌وار همه‌ آن‌ ادوار وجود ندارد. از این‌ رو از میان‌ ادوار تاریخی‌ شبه‌مدرنیته‌ ایران، 4 دوره‌ را برگزیده‌ و به‌ اختصار به‌ آنها اشاره‌ می‌کنم:

 

اول: دوره‌ تکوین‌ آغازین‌ و ظهور فرهنگی‌ و تا حدودی‌ سیاسی‌ آن‌ در عصر مشروطه.

 

دوم: دوره‌ تاسیس‌ دولت‌ متمرکز استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ در ایران‌ توسط‌ رضاخان‌ پهلوی‌ که‌ دست‌ نشانده‌ مستقیم‌ امپریالیسم‌ انگلستان‌ بود و در طول‌ 20 سال‌ حیات‌ خود به‌ بسط‌ مظاهر فرهنگی‌ و نیز اقتصاد سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ در ایران‌ پرداخت. در این‌ دوران‌ باقیمانده‌های‌ نظام‌ ملاکی‌ هنوز از قدرت‌ نسبی‌ برخوردار و تا حدودی‌ در حکومت‌ سهیم‌ بوده‌ است.

 

سوم: کودتای‌ 28 مرداد یک‌ نقطه‌ عطف‌ در تاریخ‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ است. در این‌ دوره، اولا به‌ دلیل‌ وزن‌ سیاسی‌ دولت‌های‌ امپریالیستی، امریکا نقش‌ بیشتری‌ را بر عهده‌ گرفته‌ و روند کاهش‌ سهم‌ انگلیس‌ از غارت‌ ایران‌ آغاز شد. ثانیا روند دگرگونی‌ کامل‌ ساختار طبقاتی‌ و اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ ایران‌ به‌ نفع‌ یک‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و جامعه‌ شبه‌ مدرن‌ سرعت‌ و شدت‌ بسیار پیدا کرد.

 

چهارم: این‌ دوره‌ که‌ واپسین‌ دوران‌ حیات‌ تجددگرایی‌ سطحی‌ در روزگار پهلوی‌ و قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ بوده‌ است، با انقلاب‌ سفید و دگرگونی‌ کامل‌ ساختار اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ کشور به‌ نفع‌ ایجاد یک‌ سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و یک‌ نظام‌ سیاسی‌ --- اجتماعی‌ شبه‌ مدرن‌ با ویژگی‌ها و مشخصه‌های‌ فرهنگی‌ای‌ که‌ برشمردم‌ آغاز می‌شود.

 

این‌ دوران‌ را [که‌ سراسر دهه‌ چهل‌ تا سال‌ 1357 را در بر می‌گیرد] باید "دوران‌ بسط‌ فراگیر شبه‌ مدرنیته‌ در ایران" دانست. شاکله‌ وابسته‌ شبه‌ تجددگرایی‌ ایران‌ در این‌ دوره‌ خود را نمایان‌ می‌کند و رستاخیز الهام‌ بخش‌ نیروهای‌ معنوی‌ و دینی‌ در کنار گروه‌ها و طبقات‌ و نیروهای‌ اجتماعی‌ باقیمانده‌ از تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و به‌ موازات‌ طیف‌ نیروهای‌ نوظهور آسیب‌ دیده‌ از مظالم‌ نظام‌ شبه‌ مدرن‌ وابسته، انقلاب‌ بزرگ‌ اسلامی‌ سال‌ 1357 را پدید می‌آورد.

 

انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ کوششی‌ به‌ منظور عبور از بن‌ بست‌ تاریخی‌ای‌ بود که‌ شبه‌ مدرنیته‌ بیمار پدید آورده‌ بود. کشاکش‌ ما بین‌ انقلاب‌ و ساختار بوروکراتیک، فرهنگی، آموزشی، رسانه‌ای‌ و اقتصادی‌ ایران‌ از فردای‌ پیروزی‌ انقلاب‌ آغاز شد و امروز در یکی‌ از دوره‌های‌ حساس‌ و سرنوشت‌ ساز خود به‌ سر می‌برد.

 

انقلاب‌ اگر چه‌ در آغاز ضربات‌ سهمگین‌ و مرگباری‌ بر پیکر شبه‌ مدرنیته‌ وابسته‌ وارد کرد، اما چون‌ در دراز مدت‌ با بحران‌ فقدان‌ تفکر و تئوری‌ مدل‌ اسلامی‌ جایگزین‌ روبه‌رو شده‌ و در بسیاری‌ موارد از جمله‌ ساختار بوروکراسی‌ دولتی، نظام‌ آموزش‌ عالی، برنامه‌ ریزی‌های‌ فرهنگی‌ و هنری، سیاست‌های‌ مربوط‌ به‌ کنترل‌ رسانه‌ها و یا برخی‌ وجوه‌ سیاسی، نادانسته‌ [ و شاید تحت‌ تاثیر القائات‌ نفوذی‌ها] به‌ احیای‌ نسبی‌ مظاهر شبه‌ مدرن‌ پرداخت، عملا خود و نیروهای‌ رادیکالیسم‌ اسلامی‌ --- انقلابی‌ را در سال‌های‌ پایانی‌ دهه‌ دوم‌ انقلاب‌ در محاصره‌ مظاهر احیا شده‌ شبه‌ مدرنیته‌ قرار داد.

 

بحث‌ در خصوص‌ دلایل‌ قرار گرفتن‌ در این‌ وضعیت‌ و راه‌های‌ برون‌ رفت‌ از آن، نیاز به‌ یک‌ بررسی‌ مستقل‌ دارد. اجمالا می‌توان‌ گفت‌ که‌ انقلاب، برای‌ بازسازی‌ نیروهای‌ خود و عقب‌ راندن‌ هجوم‌ پس‌مانده‌های‌ شبه‌ مدرنیته‌ و حامیان‌ آنها به‌ چند چیز نیاز اساسی‌ دارد:

 

اولا ایجاد انسجام‌ در جبهه‌ فرماندهی‌ و حکومتی‌ خود بر مبنای‌ مدل‌ اصیل‌ برآمده‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ یعنی‌ حکومت‌ ولایی؛

 

ثانیا حذف‌ کامل‌ جریان‌ التقاطی‌ و شبه‌ مدرنیست‌ از عرصه‌ حکومت‌ و به‌ ویژه‌ قلمروهای‌ سیاستگذاری‌ فرهنگی‌ و آموزش‌ عالی‌ و هنری‌ و مطبوعاتی‌ و سیاسی؛

 

ثالثا تدوین‌ یک‌ منظومه‌ فکری‌ و نظام‌ خودآگاهی‌ نسبت‌ به‌ ماهیت‌ مدرنیته‌ و علوم‌ و تکنولوژی‌ مدرن‌ و ساختارهای‌ سیاسی‌ و مشهورات‌ ایدئولوژیک‌ آن‌ برپایه‌ رویکرد حکمت‌ انسی‌ و تعالیم‌ معصومین(س) و ظرفیت‌های‌ اسلام‌ فقاهتی‌ و اجتهادی‌ برای‌ مقابله‌ با مظاهر شبه‌ مدرنیته‌ در ایران‌ و ساختارهای‌ نظام‌ جهانی‌ سلطه؛

 

رابعا ایجاد یک‌ موج‌ بزرگ‌ اصلاحات‌ عدالت‌طلبانه‌ اقتصادی‌ جهت‌ تعدیل‌ فقر و فاصله‌های‌ طبقاتی‌ و حمایت‌ از فرودستان‌ و نیز ایجاد یک‌ نظام‌ آموزشی‌ --- فرهنگی‌ متفاوت‌ از آنچه‌ در جهان‌ غربی‌ و غربزده‌ رواج‌ دارد به‌ منظور مقابله‌ گسترده‌ تئوریک‌ با مشهورات‌ صادره‌ از سوی‌ نهادهای‌ تمدن‌ جدید.

 

پس‌ از انجام‌ این‌ مراحل، نیازها و ضرورت‌های‌ دیگری‌ نیز وجود دارد که‌ باید در فرصت‌ مقتضی‌ به‌ آنها پرداخت. ان‌شاالله.

 

     ‌پی‌نوشت‌ها:

 

1. برای‌ تفصیل‌ مطلب‌ در زمینه‌ رویکرد انتقادی‌ به‌ آنچه‌ مستشرقان‌ غربی‌ و پیروان‌ داخلی‌ آنها در خصوص‌ "آریایی‌ها" و «ایران‌ باستان» و حرف‌هایی‌ از این‌ دست‌ نوشته‌اند، می‌توانید رجوع‌ کنید به:

 

- پورپیراد، ناصر، دوازده‌ قرن‌ سکوت، کتاب‌ اول، انتشارات‌ کارنگ‌

یا رجوع‌ شود به‌ تحقیقات‌ مورخ‌ ژرف‌نگر معاصر، آقای‌ عبدا شهبازی‌ در این‌ خصوص، و یا برخی‌ اشارات‌ انتقادی‌ خانم‌ سارا پومری‌ در خصوص‌ یونان‌ باستان‌ و انتقاد به‌ نظریه‌ "آریا محوری" و نقش‌ "مهاجرت‌ آریایی‌ها" در شکل‌گیری‌ تمدن‌ یونان‌ که‌ در سال‌ 1999 توسط‌ دانشگاه‌ آکسفورد منتشر شده‌ است‌ و یا تحقیقات‌ «نانسی‌ دماند» در بطلان‌ نظریه‌ " مهاجرت‌ آریایی‌ها"؛ و یا تردیدهای‌ هوشمندانه‌ای‌ که‌ "بریان" در کتاب‌ "تاریخ‌ امپراطوری‌ هخامنشیان" در خصوص‌ برخی‌ از مشهورات‌ ساخته‌ و پرداخته‌ مستشرقان‌ درباره‌ "ایران‌ باستان" از خود نشان‌ می‌دهد.

 

2. ریشه‌های‌ ظهور و نفوذ به‌ این‌ غربزدگی‌ حضور انگلیس‌ و فرانسه‌ و روسیه‌ در اوایل‌ سلطنت‌ فتعلیشاه(1250 - 1211 ق) و تشکیل‌ لژهای‌ مخفی‌ و بی‌نام‌ و نشان‌ ماسونی‌ و سپس‌ پیدایی‌ جریان‌ روشنفکری‌ مبلغ‌ شبه‌ مدرنیته‌ در ایران‌ و نفوذ آنها به‌ ویژه‌ در ساختار حکومتی‌ در عهد ناصری‌ و انعقاد قراردادهای‌ استعماری‌ و پیدایی‌ نخستین‌ جوانه‌های‌ شبه‌ سرمایه‌داری‌ تجاری‌ ایران‌ برمی‌گردد.

 

3.مثلا تجار وابسته‌ به‌ اقتصاد تمدن‌ کلاسیک‌ ما قبل‌ شبه‌مدرن‌ ایران‌ یا پیشه‌وران‌ و صنعتگران‌ و اصناف‌ باقی‌ مانده‌ از آن‌ دوران‌ و یا حتی‌ دهقان‌ و کشاورز در معنای‌ کلاسیک‌ آن‌

 

4. احسان‌ طبری‌ در کتاب‌ "فروپاشی‌ نظام‌ سنتی‌ و زایش‌ سرمایه‌داری‌ در ایران" که‌ قبل‌ از انقلاب‌ منتشر شده‌ است، از منظری‌ مارکسیستی‌ و با تعابیر خاص‌ خود به‌ وجوهی‌ از این‌ کشاکش‌ اشاره‌ می‌کند. هر چند که‌ او به‌ دلیل‌ مبتنی‌ بر ماتریالیسم‌ تاریخی، تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ پس‌ از اسلام‌ را "تمدن‌ سنتی" می‌نامیده‌ و میان‌ مناسبات‌ ظالمانه‌ ارباب‌ و رعیتی‌ و ساختار عشیرتی‌ که‌ به‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ تعلق‌ داشته‌ و برخاسته‌ از روح‌ تعالیم‌ اسلامی‌ و سنتی‌ نبوده‌ و بلکه‌ مغایر با آن‌ بوده‌ است، هیچ‌ تفاوتی‌ نمی‌گذارد. طبری‌ دراین‌ کتاب‌ اگرچه‌ به‌ نقش‌ استعمار خارجی‌ در مظاهر مدرنیته‌ [و به‌ تعبیر او بورژوازی] اشاره‌ دارد، اما هیچ‌ تفاوتی‌ میان‌ مدرنیته‌ غربی‌ و غربزدگی‌ شبه‌ مدرن‌ [که‌ آن‌ را ملکم‌خان‌ و آخوندزاده‌ و فراماسون‌های‌ لژبیداری‌ و بعدها رضاشاه‌ و پهلوی‌ دوم‌ نمایندگی‌ می‌کردند] قائل‌ نمی‌شود.

 

دکتر همایون‌ کاتوزیان‌ نیز در کتاب‌ "اقتصاد سیاسی‌ مشروطه" اگر چه‌ از مفهوم‌ شبه‌مدرنیته‌ سخن‌ می‌گوید، اما اولا هیچ‌گاه‌ به‌ گونه‌ای‌ روشن‌ [و حتی‌ فهرست‌وار] آن‌ را توصیف‌ نمی‌کند و ثانیا به‌ دلیل‌ تفاوتی‌ مبنایی‌ که‌ با نگاه‌ نگارنده‌ در مقوله‌ غرب‌ و غربزدگی‌ دارد، تعریف‌ ایشان‌ و تعریف‌ من‌ علیرغم‌ اشتراک‌ لفظی‌ دارای‌ دو بار مفهومی‌ متفاوت‌ شده‌ است.

 

5. یعنی‌ بریدن‌ از افق‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و به‌ اعتباری‌ بریدن‌ از گذشته‌ و عدم‌ موفقیت‌ در تقلید و اقتباس‌ از صفات‌ و آثار مدرنیته‌ حتی‌ در حد غربزدگی‌ مدرن، یعنی‌ نپیوستن‌ تام‌ و تمام‌ به‌ عالم‌ تاریخی‌ --- فرهنگی‌ تجدد و به‌ عبارتی‌ ناتوانی‌ از پیوستن‌ به‌ امروز، موجب‌ وضعیت‌ «از این‌ جارانده‌ و از آن‌ جامانده» شده‌ است‌ و به‌ لحاظ‌ تاریخی‌ --- فرهنگی‌ و این‌ تلخ‌ترین‌ وضعیت‌ برای‌ یک‌ قوم‌ و سرزمین‌ است.

 

6. به‌ دو منبع‌ زیر رجوع‌ کنید:

 

--- بیل، جیمز، عقاب‌ و شیر، مهوش‌ غلامی، نشر کوبه، تهران، 1371، ص‌ 145.

 

--- امینی، علی‌رضا، تحولات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ ایران‌ در دوران‌ پهلوی، صدای‌ معاصر، تهران، 1381، ص‌ 254 و 253.

 

7. پطروشفسکی‌ و پنج‌ مورخ‌ روسی‌ دیگر، تاریخ‌ ایران، کیخسرو کشاورز، توس، تهران، 1359، ص‌ 472.

 

8. برای‌ آشنایی‌ بیشتر با سلسله‌ مراتب‌ و مراحل‌ آموزشی‌ در این‌ نظام‌ و محتوا و مواد و مفاد دروس‌ در هر مقطع‌ نگاه‌ کنید به: صدیق، عیسی، تاریخ‌ فرهنگ‌ ایران، جلد اول، انتشارات‌ دهخدا، تهران، 1361، صص‌ 473 - 472.

 

9. تحولات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ ایران‌ در دوره‌ پهلوی، صص‌ 37، 36 و 35.

 

10. پیشتر در کتاب‌ ذیل‌ درباره‌ ویژگی‌ها و نیز سیر تطور تاریخی‌ روشنفکری‌ ایران‌ سخن‌ گفته‌ام‌ و معتقدم‌ هنوز از جهات‌ بسیاری‌ قابل‌ استفاده‌ است: تاملاتی‌ درباره‌ روشنفکری‌ در ایران، انتشارات‌ برگ، تهران، 1373، انتشارات‌ صبح، قصد تجدید طبع‌ کتاب‌ بالا را همراه‌ با ویرایش‌ جدید دارد.

 

11. به‌ ویژه‌ و از همه‌ خطرناک‌تر در حوزه‌ اقتصاد به‌ بازسازی‌ نسبی‌ مدل‌ اقتصاد سرمایه‌ داری‌ غیر مولد شبه‌ مدرن‌

 

 

 

 

 

 

 

    

 

 

 

 

 

 

 

تبلیغات