روزی که دیگ سنگی تبریز جوشید
آرشیو
چکیده
قیام عمومی مردم تبریز در 29 بهمن ماه سال 56، بزرگترین حضور توده ای و یکپارچه مردم در سیر تکوین انقلاب اسلامی تا به آن روز بود و شوک سیاسی بزرگی به رژیم پهلوی وارد کرد. تبریز که به محوریت شاگرد برجسته امام خمینی، یعنی آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی به جوش وخروش آمده بود، واقعه ای در نمودار انقلاب اسلامی ترسیم کرد که اتوریته نظام شاهنشاهی را مخدوش ساخت، نشانه هایی از فروپاشی به همراه داشت و زمینه مهمی برای فراگیر شدن انقلاب عمومی مردم ایران شد. مقاله ای که می خوانید روایتی مستند از این رویداد بزرگ عصر انقلاب است که به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد این قیام تقدیم حضورتان می شود.متن
مقدمه
آذربایجان در تاریخ معاصر ایران همواره از نقش ویژهای برخوردار بوده است و خصوصا در جریان نهضت و روند پیروزی انقلاب اسلامی جایگاه مهمی دارد. قیام شورانگیز 29 بهمن مردم تبریز در سال 1356 دومین حلقه از زنجیره علل شتابدهندهای بود که به رهبری امام خمینی نهضت اسلامی را به سوی سرنگونی رژیم پهلوی سوق داد.1
برای آنکه بتوانیم تصویری روشن از این قیام و اهمیت آن ارائه دهیم، نگاهی گذرا به گذشته تبریز میاندازیم.
آذربایجان در دوران قاجاریه یکی از کانونهای مخالفت و مبارزه با استثمار و استبداد بود و علمای آن دیار نقش برجستهای را در این قیام ایفا کردند.2
با شکست نهضت مشروطیت، علمای آذربایجان پای خود را از صحنه مسائل سیاسی بیرون کشیدند؛ اما با استقرار رضاشاه بر سریر سلطنت و انجام اقداماتی جهت تضعیف نهادهای مذهبی و محدود ساختن شعایر دینی در جامعه، بار دیگر ناچار شدند عکسالعمل نشان دهند.
نهضت علما علیه رضاشاه مختص تبریز نبود؛ در اصفهان، مشهد و قم حرکتهایی به رهبری علما انجام شد. با شکست نهضت علما در این مقطع آنها کاملا از حکومت پهلوی رویگردان شدند.
حکومت دیکتاتوری رضاشاه بر ایران و سرکوبی هر صدای مخالفی به بدترین شکل، وضعیتی را آماده کرده بود، که سید جعفر پیشهوری به اتکای نیروهای شوروی در مدت کوتاهی توانست در آذربایجان، حکومتی که سودای جدایی از ایران را داشت تشکیل دهد. در مقابل این حکومت هم علمای آذربایجان به مخالفت پرداختند.3 بدون تردید فقدان مشروعیت مذهبی فرقه دموکرات آذربایجان، مهمترین دلیل شکست آنها شد.
با سقوط حکومت پیشهوری، آذربایجان به تصرف ارتش محمدرضا پهلوی افتاد.4 محمدرضا پهلوی قصد کرد از تبریز دیدار کند، اما علمای آذربایجان (همچون آیتالله میرزا فتاحشهیدی و آیتالله میرزامحمد دوزدوزانی) ملاقات با او را تحریم کردند. از این پس، به ویژه به آیتالله شهیدی اهانتهای بسیاری شد، حتی عمامه این عالم پرهیزکار را نیز برداشتند.5
آغاز نهضت اسلامی تبریز
با آغاز نهضت دو ماهه علیه تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، علما و روحانیان، همگی همگام با یکدیگر تلاش و فعالیت کردند. در تبریز هم، به تبع مراجع تقلید اقداماتی صورت گرفت. هر چه از نهضت علما در سال 41 میگذشت، شخصیت بارز و جدی روحالله الموسوی الخمینی بیشتر مطرح میشد. در تبریز هم نام آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، یکی از شاگردان قدیمی و برجسته او بر سر زبانها افتاد.6 با یورش کماندوهای رژیم به مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه تبریز، شاه ثابت کرد حاضر است هر زمزمه مخالفتی را به شدت سرکوب کند. محرم سال 1342، شاهد دستگیری امام خمینی و قیام 15 خرداد بود. وقتی بازداشت امام به طول انجامید، گروهی از مراجع تقلید، ازجمله آیتالله میلانی، و آیتالله مرعشینجفی به شهر ری هجرت کرده، خواستار آزادی امام شدند. در پی آن، علمای برجسته چندین شهر دیگر نیز هجرت کردند؛ اما رژیم با آزادی محدود امام و اعمال فشار، این جمع را متفرق کرد.7
13 آذر ماه سال 42، آیتالله قاضیطباطبایی به همراه آیتاللهسیداحمد خسروشاهی و چند تن دیگر دستگیر و به تهران اعزام شدند، فروردین سال 43 امام آزاد شد. آیتالله قاضی هم به دیدن او رفت. دیگر روحانیان دستگیر شده تبریز هم که با قرار عدم خروج از حوزه استحفاظی تهران آزادی مشروط داشتند، به قم رفتند. آنها به دیدن امام نرفتند، بلکه امام خمینی خود به منزل حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی برای دیدار ایشان رفت.8 آقای قاضی با دستور امام بدون اجازه مقامات ساواک، برای زیر پا گذاشتن تعهد (عدم خروج از حوزه استحفاظی تهران)، راهی تبریز شد و مردم استقبالی تاریخی از او به عمل آوردند.9
در میان مریدان امام در تبریز، فقط آقای قاضی بود که شهامت و شجاعتی قابل مقایسه با او را داشت و خط مشی او را در تبریز با تشکیلات مخفی که بهوجود آورده بود،10 به اجرا در میآورد. نفوذ پرسابقه تاریخی چندصدساله خاندانش در بازار هم عامل مهمی در مبارزه بود.11 برخورد دو جریان میانهرو و انقلابی غیرممکن بود. ساواک هم از همان آغاز در تبریز با هزینه و تلاش بسیار، بر آن بود اینگونه القا کند که جریان مبارزه، رقابت مراجع است و بسیاری را علیه آیتالله قاضیطباطبایی تحریک میکردند که چرا در آذربایجان با وجود مراجع دیگر نام آیتالله خمینی را مطرح میکند. با تمام این موانع فعالیتها و مبارزات او ادامه یافت تا آنکه پس از چند مرتبه دستگیری و زندان، از ایران به عراق تبعید شد.12
اندکی بعد از بازگشت او از عراق، امام خمینی از ترکیه به نجف رفت. در دوران تبعید امام هم او خط مشی ایشان را ادامه میداد. حتی در سال 1346 بهطور قاچاق از طریق جده به دیدن امام رفت. از طریق پیکهای مخصوص هم با امام مکاتبات مخفی داشت. در ادامه این روند در عید فطر سال 1347، علنا نام امام خمینی را در مسجد مقبره تبریز در حضور چندین هزار نفر بر زبان آورد و به اسرائیل لعن و نفرین کرد. در پی آن به مدت یک سال (شش ماه به بافت کرمان و شش ماه به زنجان) تبعید شد. پس از بازگشت از تبعید، دیگر ممنوعالمنبر شد و تا ایجاد به اصطلاح فضای باز سیاسی توسط رژیم، دورهای خاص در مبارزه داشت.
در این مدت جلسات هفتگی روضه خانگی که از سه قرن پیش در منزل این خاندان تشکیل میشد، مخفیانه به کانون مبارزان اصیل طرفدار امام نیز تبدیل شد. از سوی دیگر جریان مخالف نهضت رژیم پهلوی و جریان سازشکار، پس از بازگشت آیتالله قاضی از تبعید، فعالیتهای شدیدی را برای بدنام و بیاعتبار کردن او به اجرا گذاشتند، تا جایی که وقتی به بعضی از مجالس میرفت، به او بیاعتنایی میشد.
تالیفات و آثار علمی مهمی نیز داشت که در سطح فقهای برجسته بود؛ با این حال با تمام آزار و اذیتها و اهانتها، حاضر به عزلت نبود و در تمام جلسات حاضر میشد.13
از سال 1348 تا 1355 را میتوان دوران تدارک صبورانه نهضت امام خمینی (ره) در آذربایجان قلمداد کرد. در همین مقطع آیت الله حکیم(ره) رحلت کرد و آقای قاضی نیز مرجعیت امام را مطرح کرد.14
فضای باز سیاسی و شهادت آیتالله حاج مصطفی خمینی
با روی کار آمدن کارتر و تغییر و تحولاتی که در فراسوی مرزهای ایران روی داد، هیات حاکمه وابسته ایران نیز دچار تغییراتی شد. سیاست فضای باز سیاسی که شاه پس از روی کار آمدن دموکراتها در پیش گرفت، در واقع سوپاپی بود برای پیشگیری از انفجاری که امریکاییها وقوع آن را به سبب اختناق حاکم بر ایران نزدیک میدیدند.
با سیاست فضای باز سیاسی که تا حدودی از فشار و اختناق کاسته شد، جلسات هفتگی روضه منزل آقای قاضی که در واقع جلسات سیاسی بود، گستردهتر شد و هر هفته بر تعداد شرکتکنندگان آن اضافه میشد؛ ضمن آنکه با رهبر که دور از وطن بهسر میبردند نیز همچنان رابطه داشتند.
دانشگاه تبریز هم پشتوانهای دیگر برای جریان طرفدار نهضت امام در تبریز بود. دانشجویان مذهبی که به فعالیتهای سیاسی علاقهمند بودند، اغلب با آیتالله قاضی رابطه برقرار میکردند و در نمازهای جماعت او در مسجد شعبان حاضر میشدند.15 در این اوضاع و احوال بود که خبر شهادت فرزند بزرگ رهبر دور از وطن، نهضت ایران را در اندوه و ماتم فرو برد. یکی از نزدیکان آقای قاضی میگوید:
«آقای قاضی علاقه خاصی به حضرت امام داشتند. شاید من کمتر نظیر آن را دیدهام. در رحلت آیتاللهسیدمصطفی خمینی هم ایشان بسیار ناراحت و دلگیر [شدند] حتی به من گفتند اگر یکی از فرزندان من و یا همهشان در میگذشتند، من این چنین ناراحت نمیشدم که از رحلت آیتاللهمصطفی خمینی ناراحت شدم.»16
آیتالله قاضی و مریدان امام در تکاپو و تلاش بودند که به هر طریق مجلس ختمی منعقد نمایند. حسین علایی از دانشجویان دانشگاه تبریز در آن مقطع میگوید:
«ما که آمدیم تبریز رفتیم خدمت آیتالله قاضیطباطبایی که نماینده امام بودند در آنجا و آقایان دیگر. از آقای قاضی خواهش کردیم شما بیایید مجلس بگیرید برای حاجآقا مصطفی خمینی... ما خواهش کردیم از آقای قاضی که شما بیایید اطلاعیه بدهید برای رحلت و شما مجلس بگیرید. البته گروههای دیگر هم بودند، خودشان هم مصمم بودند نه اینکه حالا مثلا ما رفته باشیم...»17
سرانجام در 12 آبان 1356 از طرف آیتالله قاضی با مجلسداری مرحوم حاجمهدی فهیمی18 در مسجد آیتالله بادکوبهای مجلس بزرگداشتی از ساعت 4 تا 6 بعد از ظهر منعقد شد. سخنران توسط آقای فهیمی با وسیله شخصی از تهران آورده شده بود. همه چیز برای ذکر نام امام آماده شده بود. سیداحمد حسینیهمدانی، حدود یک ساعت درباره مسائل مذهبی و رحلت فرزند امام و تجلیل از مقام علمی و فقهی او سخن گفت و چند بار نام امام خمینی را بر زبان راند. حضور گسترده مردم تبریز در این مجلس بزرگداشت، قوت قلبی برای آقای قاضی و مبارزان مسلمان بود و نشان از این داشت که مردم بدون توجه به فشارهای رژیم، در پی راهی برای نشان دادن اعتراضات بحق خود هستند. نقشی که دانشجویان در این روز ایفا کردند، بسیار جالب بود. اعلامیههای ضدرژیم را در آن مجلس پخش کردند و شب تعدادی از آنها به اتهام پخش اعلامیه در کوی ولیعصر دستگیر شدند.19 آقای قاضی هم با ارسال نامهای توسط پیک، این ضایعه را به محضر امام تسلیت گفت. امام نیز به آن نامه پاسخ دادند که موجود است.20
تبریز در آستانه قیام 19 دی قم
اندک اندک دوران تدارک صبورانه نهضت بهسر میآمد. ایام محرم، خصوصا روزهای تاسوعا و عاشورا، موقعیت مناسبی برای ابراز مخالفت با رژیم بود. در این دو روز آیتالله قاضی در مسجد مقبره در حضور هزاران عزادار حسینی به منبر رفت و به انتقاد از عملکرد رژیم و نهادهای آن پرداخت.21 او در مورد حجاب گفت:
«دروغ به این بزرگی میشود با وجود شش هفت آیه در مورد حجاب، جلوی چشم شما مینویسند نه در اسلام حجاب است و نه در قرآن... این آیه حجاب نیست، بیحیا چرا مینویسی؟ اگر مسلمان هستید، چرا مینویسید؟ اگر مسلمان نیستید، با زنان مسلمانان چکار دارید؟ میخواهید که دورانهای گذشته را مجددا درست کنید. 17دیها22 را تکرار کنید. از زنان مسلمان چرا آزادی سلب شود؟»
اوقاف نهاد دیگری بود که مورد حمله شدید او قرار گرفت. دوازدهم محرم هم در سخنرانی شدیداللحنی رژیم را مورد حمله قرار داد و گفت:
«خدایا چگونه است، در این مملکت یک نفر نیست داد و فریاد بکند و حرفش را بزند. وقتی هم حرفی بگویی، آن مسائل تکرار میشود [دستگیری، زندان، تبعید]. مرتب برمیدارید در روزنامهها مینویسید در قم فلانی صحبت کرد. خوب صحبت کرده است روحانی حقیقی اوست... چه خواهد شد. داد و فریاد آدم به جایی نمیرسد!
آخر به این نحو که نمیشود، این جوانهایی که داد و فریاد میکنند، این جوانها چه میگویند؟ به اینها رسیدگی نمیکنند، نمیگویند چرا چنین میکنید، چرا میزنید شیشهها را میشکنید؟ اینها را صدا میکنند رسیدگی میکنند... جای دعوا و معرکه نیست که، همه افراد یک کشور هستید،...
آدم صدا میکند میگوید پسرم چه میگویی؟ ببینید دردش چیست؟ در جواب این را میگوید اینگونه قوانین را دلیل میگوید! ما که نیستیم ما را خفه کنید، اینکه نمیشود خفه کرد، با سرکوب و اختناق نمیشود...»
رژیم در مخمصه عجیبی درمانده بود. آن مختصر فضای باز سیاسی، در حالی ایجاد شده بود که شهادت23 فرزند رهبر مخالفان، تمام اذهان را متوجه امام خمینی کرده بود؛ چیزی که خواست رژیم نبود. رژیم خود را ناچار از آن میدید که اقداماتی برای خنثی کردن مقبولیت روزافزون او داشته باشد. انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17دی، سالروز کشف حجاب توسط رضاشاه، جواب رژیم در مقابل این محبوبیت روبه گسترش عمومی بود.24
اهانت علنی به مرجعی دور از وطن، درست بعد از آن تجلیل گسترده بیسابقه پس از درگذشت فرزندش بهویژه در قم، انفجاری ایجاد کرد که در وهله اول طلاب به راه افتادند و تظاهرات کردند و ماموران هم با تیراندازی تعدادی را به شهادت رساندند با اولین قطرههای خونی که از بدن فرزندان امام صادق(ع) و فرزندان امام در قم ریخته شد نهضت اوج گرفت.25
با روی کار آمدن جمشید آموزگار در سال 1356، سیاست رژیم در قبال روحانیان محافظهکار عوض شد.26 بعد از این وقایع و تغییر سیاست دولت جدید، آنها زبان به انتقاد از رژیم باز کردند.27 این هم موضوع مهمی در آن شرایط بود. با این وضعیت برنامههایی که آیتالله قاضی در تبریز با صبر و حوصله تدارک میدید، قدرت و عمق بیشتری مییافت؛ چه زمینه به گونهای فراهم شده بود که دیگ سنگی تبریز28 شرایط لازم را برای جوشیدن پیدا کند.
تبریز حماسه میآفریند
در طی این دوران (1342 تا 1356) آیتالله قاضی بیکار ننشسته بود؛29 در ادارات، کارخانجات خصوصا کارخانه تراکتورسازی و حتی در خود ادارات دولتی افرادی را جذب کرده بود. تدارک گستردهای در جریان بود که از این فرصت ایجاد شده چیزی را که سالها در انتظارش بود به نحو احسن به اجرا درآورد.
در 18 بهمن 1356 (28 صفر) در مسجد معتبره گفت:
«ما نخواستیم یک سری حادثهای که در آنجا (قم) کردند، در اینجا پیش بیاورند. بعضی از آقایان متوجه نیستند؛ ما نخواستیم آن بحران در اینجا اتفاق بیفتد. یک عده از خود آنها جلو افتادهاند که ایجاد بلوا و غوغا کنند. از آنروست که میگویم با سکوت و آرامش، اصلا هیچ تظاهری نکنید. برای کسانی که به دنبال بهانهای هستند، آرام و ساکت باشید. ما منطقی، قانونی و دینی حرف میزنیم، با چیز دیگری کار نداریم...»
در ظاهر چنین بود، اما برنامههایی در خفا در حال طرح بود که تا قبل از زمان اجرای آن، هیچکس نباید از آن مطلع میشد. جلساتی با دانشجویان که در این مقطع نقش مهمی ایفا کردند، برگزار شد. برنامه طرح شده، این بود که پس از برگزاری مراسم ختم، مردم به هدایت دانشجویان در خیابانهای اصلی تبریز به تظاهرات بپردازند. آیتالله قاضی از دانشجویان خواسته بود در جریان قیام از حمله به اماکن دولتی و عمومی و مردمی جلوگیری کنند، در غیر این صورت او تایید نخواهد کرد. تدارکات گستردهای هم برای مقابله با نیروهای ساواک و شهربانی صورت گرفته بود، ازجمله قرار بود در چند نقطه حساس شهر، کامیونهای آجر خالی کنند.
با تلاش آقای قاضی، روز پنجشنبه 27بهمن، اعلامیهای به امضای روحانیان تبریز صادر شد30 که از مردم تبریز میخواست روز شنبه، ضمن تعطیل عمومی، از ساعت 10 الی 12 صبح در مسجد حاجی میرزا یوسف، واقع در سر بازار، برای سوگواری حضور یابند. تمام اقشار مختلف مردم، کارگران، بازاریان و دانشجویان در تدارک برگزاری چهلم شهدای قم بودند.
شب 29 بهمن، اعلامیهای به امضای آیتالله قاضی درخصوص تعطیلی بازار تبریز در روز 29بهمن تهیه و در سطح شهر تبریز توزیع شد. همان شب، شبکه مخفی مبارزان تبریزی، یک آتشسوزی عمدی در کارخانه تراکتورسازی ترتیب دادند. با به آتش کشیدن چوبهای بیمصرف در محوطه کارخانه، که از تمام نقاط شهر تبریز رؤیت شد، پیامی برای مردم و مبارزان اعلام شد که فردا صبح چه باید بکنند.
شرایط، همه دست به دست هم داده بودند تا بار دیگر نام تبریز در تاریخ ایران به اهمیت و بزرگی ثبت شود. طلوع خورشید روز سرد زمستانی شنبه 29 بهمن، خبر از رخدادی عظیم داشت. مردم از آغاز صبح در تبوتاب برگزاری مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهدای قم بودند. با تعطیلی عمومی بازار در این روز، چند ساعت قبل از شروع زمان مجلس ختم، مردم راهی مسجد قزللی شدند. به دستور استاندار آذربایجان، در مسجد بسته بود. درحالی که شب 29 بهمن جلیلآقا از طرف آیتالله قاضی به خادم مسجد قزللی مراجعه کرده و گفته بود فردا مراسم اربعین شهدای قم برگزار میشود و دستور داده بود که صبح زود مسجد را برای مراسم آماده کند. نیمه شب، آقای قاضی توسط دکتر صدری --- شهردار وقت تبریز --- از دستور بسته بودن درب مساجد، بهویژه این مسجد، آگاه شد.
هرلحظه بر انبوه مردم گردآمده در بازار تبریز افزوده میشد. شهربانی از باز کردن مسجد ممانعت کرده بود. حقشناس - رییس کلانتری 6 تبریز (کلانتری بازار) - با تعدادی از نیروهای تحت امرش برای متفرق کردن مردم وارد عمل شد. ضمن فحاشی به مراجع تقلید، اعلامیهای را که روی در مسجد زده بودند، پاره کرد و با تهدید به مردم گفت: «در طویله بسته است، به دنبال کارتان بروید.» این برخورد گستاخانه، بر غیرتمندان تبریزی بسیار گران بود. اهانت به امام خمینی و آیتالله شریعتمداری و اهانت به خانه خدا، چیز کمی نبود. جوانی از جوانان غیور تبریزی بهنام «محمد تجلا»، از سخنان او عصبانی شد و به سروان مزبور اعتراض کرد.31 حقشناس32 با اسلحهای که در دست داشت به سمت محمد حمله کرد، سینه او را هدف قرار داد و شلیک کرد. گلوله تفنگ حقشناس، سینه محمد را شکافت. این آغاز قیام بود. مردم جسد غرق در خون محمد تجلا، اولین شهید قیام خود، را بر دست گرفته و به راه افتادند. خون به ناحق ریخته این شهیدان بود که تا بهمن سال دیگر، رژیم پهلوی را سرنگون کرد. به قول صائب تبریزی:
دیدی که خون ناحق پروانه شمع راچندان امان نداد که شب را سحر کند
یکی از شاهدان عینی مینویسد:
«نخست هزاران نفر بودند، ساعت 9 صبح به دهها هزار تن رسیدند و ساعتی بعد، این جنگل روینده انسانی روی تمام شهر سایه انداخت، شکوه قیام و نبرد، شعارهای تند و آتشین بود. اکثر آنها بر دیکتاتور و دیکتاتوری میتاخت. مردم، مجازات قاتلان شهدای قم را میخواستند. آزادی زندانیان سیاسی را آواز میدادند و بازگشت آیتالله خمینی را - به مثابه سمبل مبارزهجویی مذهب مترقی با دار و دسته استبدادی - میطلبیدند. پلیس به دلیل انبوه تظاهرکنندگان بیپروا در دقایق نخستین، جرات هجوم به آنها را نداشت، اما پس از آنکه کامیونهای لبریز از پلیس به اصطلاح ضداغتشاش و گرازهای تربیتشده اونیفورمپوش سر رسیدند، حمله به تظاهرکنندگان آغاز شد. همینکه صدای گلولهها در شهر طنین انداخت، هزاران تن از مردم با چوب و چماق و سنگ به حمله متقابل دست زدند...»
قیام شورانگیز سازمانیافته مردم تبریز به رهبری آیتالله قاضی شروع شد. دیگ سنگی تبریز میجوشید و تا فروکشیدن نظام شاهنشاهی از جوشش نیفتاد. در اولین ساعات قیام، نیروهای پلیس و شهربانی با گستردگی غیرقابل تصور از کنترل اوضاع عاجز شدند. تمامی مراکز فساد و فحشا و مراکزی که مروج فرهنگ منحط غربی بودند، در خشم انقلابی مردم سوختند. سینماها، مشروبفروشیها، هرآنچه تداعیگر سلطه شاهنشاهی بود، پایگاه حزب رستاخیز، کاخ جوانان، بانک صادرات، بانکهای ایران و انگلیس، ایران و امریکا و... همه مورد حمله واقع شدند. شعارهای مردم بسیار جالب بود: یاشاسین خمینی (زنده باد خمینی)، صلوات، مرگ بر دیکتاتور، بیز بوشاهی اسیته مروخ والسلام (این شاه را نمیخواهیم والسلام). باوجود قهرآمیز بودن قیام مردم، نظم خاصی بر حرکت توفنده مردم حاکم بود. آیتالله قاضی از دانشجویان مبارز خواسته بود کنترل قیام را در دست بگیرند، و نگذارند به مدارس، بیمارستانها، مهدکودکها، و اموال مردم آسیبی وارد شود. از اینرو دانشجویان در هدایت و سازماندهی به این خیزش مردمی نقش حساسی ایفا کردند. عوامل متعددی در گسترش قیام موثر بود. ظهر، مدارس شهر تعطیل شد و جوانان نیز به قیام پیوستند. اوضاع وخیمتر از آن بود که تصور میشد. شاه شخصا دستورات موکدی درخصوص سرکوبی قیام صادر کرد:
«الف - فرمان همایونی که در ساعت 11 بهوسیله تیمسار سپهبد جعفری --- جانشین ریاست --- به استاندار ابلاغ گردیده بود به شرح زیر قرائت گردید:
-1 در نظام امور و وظایف محوله، به هیچوجه سستی بهکار برده نشود.
-2 دستگیرشدگان و زخمیها بازجویی و شناسایی شوند.
-3 کسانی که مغازهها را بستهاند، نهایت شدت عمل به آنها اعمال شود.
-4 مامورین درباره بانکهایی که به آنها خسارت وارد شده، گزارش تهیه کرده و مشخصات متهمین به دادگاه داده شوند، تا خسارات وارده جبران گردد.
ب - نتیجه مکالمه تلفن تیمسار استاندار آذربایجان شرقی با نخستوزیر هم به شرح زیر مطرح گردید:
-1 استاندار آذربایجان شرقی، با نهایت قدرت عمل نماید.
-2 دستگیرشدگان بازجویی شوند.
-3 درصورت مقاومت سرکوب گردند.
-4 تیم فیلمبرداری از تهران اعزام میگردد. مامورین در انجام ماموریت آنان، جهت فیلمبرداری از اماکن و تاسیسات خسارتدیده تسهیلات لازم فراهم نمایند.
-5 بنابه اوامر مطاع مبارک شاهنشاه آریامهر، کلیه پمپ بنزینها و مخازن نفت و بنزین و کارخانجات باید تحت مراقبت شدید قرار گیرند.
-6 تیمسار استاندار با آقای قاضی واعظ شهر تماس تلفنی حاصل نموده و مقرر گردید که همراه چند نفر از روحانیان در مساجد مختلف شهر تبریز مردم را به رعایت نظم و آرامش دعوت نمایند.»33
درپی این اقدامها، ساعت 16 نیز جلسهای با حضور مقامات مسوول آذربایجان شرقی برای رسیدگی و ارزیابی این قیام تشکیل شد. با مقاومتهایی که در پادگان تبریز برای سرکوبی مردم صورت گرفته بود، امکان استفاده از نیروهای این پادگان برای رژیم فراهم نشد. از اینرو از پادگانهای شهر عجبشیر و مراغه و مرند درخواست کمک کردند. آیتالله قاضی وقتی از عزیمت این نیروها اطلاع پیدا کرد، تلاش کرد هیجانهای مردم را کنترل کند تا مبادا با ورود نیروهای تازهنفس، این قیام به یک قتلعام عمومی تبدیل شود.
تظاهرات مردم از ساعت 10 صبح تا ساعت 30/17 ادامه داشت و از ساعت 6 بعد از ظهر، دیگر آرامش برقرار شد و نیروهای رژیم بهوسیله جرثقیلهای ارتشی، خودروهای سوخته را از خیابانها جمعآوری کردند.34 روز بعد هم تظاهراتهای پراکندهای روی داد.
چند روز پس از قیام، هیات عالیرتبهای به ریاست ارتشبد جعفر شفقت، مامور رسیدگی به این قیام شدند و جلساتی متعدد با حضور ریشسفیدان تبریز برگزار کردند. در یکی از این جلسات، حاج مصیب چاروقچی با صراحت تمام به سخنرانی پرداخت. علمای آذربایجان هم از طریق اعلامیهای علل و انگیزههای این قیام را به اطلاع هیات بازرس و مردم رساندند. آیتالله قاضی طباطبایی زیر آن اعلامیه نوشت:
«بسمه تعالی
عین مضمون متن نامهای است که حضرات آیات عظام و علمای اعلام و خطبای گرام تبریز به هیات اعزامی رسانیدهاند و نظر بر اینکه مطالب مندرجه و خطاب در این نامه وارونه نشود و جلوگیری از هرگونه شایعهسازی و اکاذیبپردازی گردد، برای اطلاع عموم افراد و طبقات محترم نشر گردد.
سیدمحمدعلی قاضیطباطبایی»35
ضربهای که رژیم شاه از این قیام خورد بسیار موثر و غیرمنتظره بود؛ بهطوری که محمدرضا پهلوی در اول اسفند ماه در جلسه شورای اقتصاد، درباره این حوادث مطالبی گفت که از بزرگی واقعه حکایت داشت:
«در اینجا یکی از حاضرین جلسه که زنجانی است، میگوید: قربان! بهطور کلی تبریزیها خیلی وطنپرست هستند و 99 درصد آنها شاهدوست میباشند؛ ولی در میانشان گاهگاهی اتفاق میافتد که یک عدهای مخرب پیدا میشوند و مطالبی را... (شاه با عصبانیت پاسخ میدهد:) پس عرق وطنپرستی شما چی؟ پس چرا جواب اینها را نمیدهند؟ من نمیفهمم بعد از این وقایع، آن هم آذربایجانی که اشغال خارجی در رژیم دمکرات و پیشهوری و تمام آن اوضاع ناامنی را کشیده، آخر این خمینی چه کار کرده برای مملکت که میرود به نفع خمینی شعار میدهد! چطور ممکن است، حالا اگر فقط ترکها میگفتند که میدانستم به شما چه بگویم؛ ولی چون جاهای دیگر میگویند، من میگویم این ایرانی است؟! این احساسات ایرانی دارد؟!»36
اولین واکنشی که رژیم پس از اعلام حکومت نظامی در تبریز نشان داد، آغاز موج دستگیری بعضی از مردم، بهویژه دانشجویان مظنون به شرکت در قیام بود. شاه دستور داد مامورانی را که در پیشبینی و جلوگیری از واقعه تبریز قصور کردهاند، تنبیه شوند.37 سپهبد اسکندر آزموده --- استاندار آذربایجان --- به تهران احضار شد و رئیس شهربانی هم تسلیم کمیسیون بررسی واقعه شد. کلماتی نظیر کمونیستها، مارکسیستهای اسلامی و مزدوران خارجی، مرتب از سوی عوامل بلندپایه رژیم تکرار میشد. این ادعا چنان بیاساس بود که حتی امریکاییها نیز آن را قبول نداشتند.
«علیرغم اعلامیههای رسمی که جمعیت را مارکسیستهای اسلامی معرفی میکرد، در محل، نظرات غیررسمی حاکی از این بود که این اصطلاح هیچگونه معنا و مفهومی درباره آنچه در آذربایجان اتفاق افتاد ندارد.»38
اظهار نظرهایی که از سوی شاه و وابستگان رژیم صورت میگرفت، این واقعه را بیاهمیت جلوه میدادند، در حالی که چنین نبود. به قول امام خمینی:
«کشتار بیرحمانه قم، ایران را به هیجان آورد و تبریز را به قیام همگانی مردانه در قبال ظلم و بیدادگری نشاند و کشتار دستهجمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه انفجار است.»39
چهلم شهدای تبریز نزدیک میشد. گرچه مقامات امنیتی --- انتظامی آذربایجان از برگزاری مراسم چهلم در تبریز ممانعت کردند، اما نهضت قدمهای خود را دیگر برخلاف خواست رژیم برمیداشت. این بار نوبت یزد قهرمان بود و آیتالله محمد صدوقی، مرید با اخلاص امام، که بین او و آیتالله قاضی آشنایی و روابط دوستانهای برقرار بود.
«کشتاری که در تبریز صورت گرفت، فرصت را برای برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت کشتهشدگان مهیا ساخت و این مراسم دستکم در چهلوپنج شهر کوچک و بزرگ برگزار شد.»40
امام خمینی بهعنوان مظهر و سمبل مقاومت و مخالفت با رژیم پهلوی، کسی که این قیام و قیام 19 دی قم درپی اهانت به او شکل گرفته بود، شاهد و ناظر این وقایع بود. ایشان در 17 اسفند پیامی سراسر امید در تایید قیام مردم تبریز و جایگاه رفیع آن در مبارزات ضدرژیم صادر کرد. در قسمتی از آن آمده است: «... زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز که با نهضت عظیم خود مشت محکم بر دهان یاوهگویانی زدند که با بوقهای تبلیغاتی، انقلاب خونین استعمار را، که ملت شریف ایران با آن صددرصد مخالف است، انقلاب سفید شاه و ملت مینامند و این نوکر اجانب و خودباخته مستعمرین را نجات دهنده کشور میشمارند...»41
در این مدت آیتالله قاضی در تکاپوی تحریم عید نوروز بود. سرانجام اعلام کرد عید نوروز در تبریز گرفته نشود و پولهایی که برای مراسم عید مصرف میشود را جمعآوری کنند و برای کمک به جنگزدگان لبنانی بفرستند. چهلم شهدای تبریز فرا رسید. آقای قاضی با نشانه چهلم شهدای تبریز و اعلام عزای عمومی نماز جماعت را تعطیل کرد.
رژیم برای جبران شکست 29 بهمن، بر آن شد تا میتینگی با حضور جمشید آموزگار در تبریز برپا کند. ساواک در تدارک آوردن مردم روستاهای اطراف، به تبریز بود،42 از اینرو آقای قاضی تلاش همهجانبهای برای خنثی کردن اقدامات رژیم انجام داد. افرادی را به روستاها و شهرستانهای اطراف تبریز اعزام کرد تا مردم را از شرکت منصرف کند. اجتماعی که طرفداران رژیم با حضور جمشید آموزگار --- نخستوزیر و مسوول حزب رستاخیز --- تشکیل دادند، نهتنها توفیقی نیافت، بلکه در نهایت بهضرر رژیم هم تمام شد.
پینوشتها
1- رک: رحیم نیکبخت، قیام 29 بهمن تبریز، مجله 15 خرداد، زمستان 1376، شماره 28، بهزودی در این موضوع پژوهشی مفصل به همین قلم منتشر خواهد شد.
2- نقش روحانیت در تحولات سیاسی --- اجتماعی آذربایجان، مجموعه مقالات مشروطیت ایران، جلد اول، تهران موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378.
3- محمد ثقةالاسلام، سوانح عمری یا آثار تاریخی، تبریز، چاپخانه رضایی، 1340، صص 145 --- 141.
4- مردم تبریز از ترس قتل عام توسط ارتش، تا کیلومترها از شهر تبریز بیرون آمدند. با این حال قتل عام گستردهای از هواداران فرقه دمکرات صورت گرفت (جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم 1362، صص 449 --- 410).
5- گوشهای از این جریان را در «زندگانی و مبارزات آیتالله قاضیطباطبایی» نوشتهایم. تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
6- حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، جلد اول، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1361، ص 43.
7- رک: غلامرضا سلیمانی، مهاجرت سال 1342 علما به تهران و تلاش برای آزادی حضرت امام خمینی، مجله 15 خرداد سال ششم، شماره 27/26، ص 191.
8- تصاویر متعددی از دیدار آقای قاضی با امام خمینی در دست است.
9- شرح آن در کتاب «تبریز در انقلاب اسلامی» خواهد بود.
10- رک: غریبی مبارز از دیار آذربایجان، صمد اسماعیلزاده، رحیم نیکبخت، روزنامه مهد آزادی، تبریز، 1/8/1378.
11- خاندان قاضی طباطبایی، شش قرن سابقه حضور در آذربایجان و نقشآفرینی در مسائل سیاسی اجتماعی منطقه دارند.
12- ایشان اولین کسی است که در نهضت امام خمینی از ایران تبعید شده است. البته بعد از حضرت امام.
13- علیه او نامههای جعلی نشر دادند و انواع و اقسام اتهامات رواج یافت، برخی از روحانینمایان وابسته به یک جریان مشکوک به دیدن او میرفتند تا زخم زبان بزنند. گاه چنان میشد که عقده دل را بر یار دیرینش حجتالاسلام محمد حسین انزابی باز میکرد و با گریه میگفت: من به وعاظ تبریز چه کردهام که با من چنین میکنند؟ روز قیامت نزد مادرم حضرت زهرا(س) از آنها شکایت خواهم کرد.
14- جالب آن است که از تبریز، آیتالله قاضی تنها کسی است که به مناسبت رحلت آیتالله حکیم، به امام تلگراف تسلیت مخابره کرد.
15- عمدتا رابط دانشجویان با آیتالله قاضیطباطبایی آقایان علی قیامتیون و حسین علایی بودند.
16- مصاحبه با دکتر محمدباقر صدری، 10/11/1377 یکی از نزدیکان آیتالله قاضیطباطبایی.
17- مصاحبه با سردار حسین علایی، جلسه دوم، 4/5/1377، آرشیو دیداری و شنیداری مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
18- از دوستان نزدیک آقای قاضی و از مریدان امام خمینی.
19- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، تهران، وزارت اطلاعات، 1376، ص 91.
20- به لطف حجتالاسلام سیدمحمدتقی قاضیطباطبایی، فرزند آیتالله قاضی، در کتاب «زندگانی و مبارزات آیتالله قاضی طباطبایی» استفاده شده است.
21- نوارهای این سخنرانیها موجود است.
22- کشف حجاب توسط رضاشاه.
23- امام خمینی در جواب سوال خبرنگار روزنامه لوموند که پرسیده بود فکر میکنید فرزند شما به قتل رسیده است گفت: «من با قطع و یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده است، ولی میدانم که او شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایی که به من رسیده است، اشخاص مشکوکی آن شب به خانه او رفتهاند و فردای آن شب او فوت کرده است. چگونه؟ من نمیتوانم اظهارنظری بکنم، نارضایی مردم به این مناسب ابراز شد. مسلما مردم خدمتگزار خود را دوست میدارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود میدانند. دنبال این جریان هر کشتاری که رژیم ترتیب داد، تظاهرات تازهای را به مناسبت چهلم کشتهشدگان موجب شد؛ اما مطلب اصلی و اساسی پسر من نیست. مساله اساسی، عصیان و قیام همه مردم برضد ستمگرانی است که به آنها ستم میکنند. (طلیعه انقلاب اسلامی، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1363، ص 7).
24- این تنها اقدام رژیم برای تخطئه رهبر نهضت نبود. در روزنامههای محلی و سراسری هم به همین مضمون منتشر شد؛ لیکن مقاله روزنامه اطلاعات شهرت پیدا کرد.
25- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 91.
26- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، اطلاعات، چاپ پنجم، 1371، ص 574.
27- دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ساواک و روحانیت، بولتنهای نوبهای ساواک، 20/11/49 تا 3/6/57، تهران، حوزه هنری تبلیغات اسلامی، 1371، ص 202.
28- آیتالله قاضی مردم تبریز را به دیگ سنگی تشبیه میکرد و میگفت وقتی این دیگ سنگی به جوش بیاید، دیگر از جوشش نخواهد افتاد.
29- سرهنگ قائمی فرد، دفتردار آیتالله شریعتمداری، در دیداری که با سرلشگر قاجار (فرمانده اداره دوم ضد اطلاعات ارتش) در این خصوص گفت: مردم آنقدر تابع احساس هستند که حتی یک نفر در تبریز (قاضی طباطبایی) به نام خمینی علم بلند کرد، میروند دنبالش و این ظرف یک سال نشده و ظرف چند سال این زمینه فراهم شده است که شاه را از چشم مردم انداخته است...» (علی کردی، یک سند خواندنی، مجله 15 خرداد، سال ششم، شماره 27/26، ص 239).
30- سند شماره 1.
31- علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، جلد هشتم، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، 1358، ص 74.
32- بعد از انقلاب اعدام شد.
33- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد سوم، تهران، وزارت اطلاعات، 1377، ص 21.
34- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد سوم، ص 26.
35- سند شماره 2.
36- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک جلد سوم، ص 78.
37- روزنامه رستاخیز، 17/12/1356.
38- دانشجویان پیرو خط امام، روزشمار انقلاب اسلامی «انقلاب اول» مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریکا جلد نهم، تهران، مرکز اسناد لانه جاسوسی امریکا، 1373، ص 35.
39- مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه نور، جلد دوم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 39
40- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 318.
41- سند شماره 3.
42- در همین مورد، از سوی «مجاهدین اسلامی» تشکیلات مبارزان که زیر نظر آیتالله قاضی طباطبایی بودند، اعلامیهای صادر شد که موجود است.