آناتومی جنبش دانشجویی
آرشیو
چکیده
متن
آناتومی جنبش دانشجویی
صبح آن روز برفی، سردبیر با عجله وارد دفتر ماهنامه شد تا عازم دانشگاه علم و صنعت شویم و درباره جنبش دانشجویی با دکتر محمود احمدینژاد گپی بزنیم و گفتوگویی کنیم.
حال و هوای تحصیل بیش از دانشگاههای دیگر حس میشد. وارد دانشکده عمران شدیم و به دنبال دفتر کارش در کریدورهای دانشکده سرک میکشیدیم. یکی از دانشجویان با لبخند ملیحی جلو آمد و گفت: دکتر احمدینژاد را میخواهید؟ طبقه دوم، سمت چپ... خیلی تعجب کردیم.
قرار ما ساعت 10 صبح بود و دکتر هنوز نیامده بود. چند دقیقهای پشت در اتاق ایستادیم. دکتر نفسزنان رسید و ضمن عذرخواهی از تاخیر، به گرمی احوالپرسی کرد. اتاق جالبی داشت. کوچک و دنج. میز کارش پر از پوشهها و پایاننامهها بود و روی دیوار عکسها و نوشتههای معنیدار، مثل جملهای که روی تخته سفید نوشته شده بود «الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظلم.»!!
دکتر، عضو هیات علمی و استادیار دانشگاه علم و صنعت و مشاور فرهنگی --- اجتماعی وزیرعلوم است و 45 سال دارد. پرکاری، نشاط و حال و هوای انقلابی در او همچنان موج میزند. چهرهای آرام و مطمئن دارد و شمرده سخن میگوید. او که خود از فعالان جنبش دانشجویی قبل و بعد از انقلاب است، ما را به آن حال و هوا میبرد و به قدری در سخنان جذابش فرو میرویم که فقط با صدای تمام شدن نوار ضبط صوت گفتوگو قطع میشود و سوالات دیگرمان را به سخنانش گره میزنیم.
زمانه: فکر می کنم برای شروع بحث اگر از تعریف جنبش دانشجویی شروع کنیم خوب باشد. ما در تعریف جنبش دانشجویی میبینیم که تشکلها و محفلهای دانشجویی وجود دارند. آیا اینها همان جنبش دانشجویی هستند؟ اگر نه، اسمشان چیست و چه ارتباطی با جنبش دارند؟ به عبارت دیگر این عکسالعملهای خودجوش و خوداندوخته دانشجوها را می گویند جنبش دانشجویی یا نه یک حرکت سازمان دهی شده است یک پشتوانه فکری لازم دارد؟ اگر ما بگوییم حرکت سازمان دهی و حساب شده است و پشتوانه فکری دارد، چه بسا باز به نوعی نزدیک بشویم به یک تشکل دانشجویی درست است؟
O دکتر محمود احمدینژاد: بله بسم الله الرحمن الرحیم. ببینید دو عنصر وقتی کنار هم قرار می گیرند یک تحرکات و فعالیتهایی شکل می گیرد که تا حالا به نامهای مختلفی نامگذاری شده است. یک عنصر، عنصر جوان است. معمولاً جوان مظهر نشاط و شادابی و آرمان گرایی و عدم رضایت به وضع موجود و تلاش برای پیشرفت و تعالی، آمادگی برای ایثار و سرمایه گذاری کردن روی اهداف، عدم تعلقات مادی و این قبیل ویژگیهاست. محیط دانشگاه هم یک محیط آزاد است؛ محل تعاطی افکار و اندیشهها و اطلاعات و جریان آزاد افکار و اطلاعات دوران دانشجویی برای جوان علاوه بر اینکه در معرض افکار و اندیشههاست یک دوران فراغت از مسوولیتهای خانوادگی هم هست. خوب به طور طبیعی اینجا حرکات و فعالیتهایی شکل میگیرد. این واژه جنبش دانشجویی واژه جدیدی است. ما قبلاً حرکتی تحت عنوان یک حرکت مستقل از دیگران به عنوان جنبش دانشجویی نداشتیم. اتفاقاً کسانی هم که امروز واژه جنبش دانشجویی را مطرح می کنند، آن بخش از حرکتهای دانشجویی که متکی به جریانات سیاسی بیرون است، به عنوان جنبش دانشجویی به رسمیت میشناسند. بقیه فعالیتها را خیلی اهمیت نمیدهند. در صورتی که اگر ما اسمش را حرکت دانشجویی یا فعالیت دانشجویی یا سیر بیداری دانشجویی بگذاریم، تقریباً همه فعالیتهای دانشجویی را در برمیگیرد. فعالیتهای دانشجویی وجوه مختلفی دارد: وجوه فرهنگی، وجوه سیاسی، وجوه اجتماعی، اما فعلاً آن چیزی که بیشتر مد نظر گروهها و تحلیل گران سیاسی قرار گرفته است، وجوه سیاسی حرکت دانشجویی است. بالاخره یک نسل و یک قشر آیندهساز است. هم مدیران آینده از بین این قشر بیرون میآیند، هم تحرکات دانشجویی به لحاظ آن ویژگی هایی که عرض کردم و به لحاظ پوشش نام دانشگاه که یک نام معتبری است معمولاً در محیط سیاسی تاثیرگذارتر است.
زمانه: وقتی میگوییم جنبش، یک بارِ معنایی خاصی در پی دارد یعنی بیشتر متمایل است به سمت فعالیتهای سیاسی. در صورت امکان بیشتر توضیح بدهید.
O من فکر میکنم بعضیها حرکت دانشجویی را صرفاً در موضع ضدیت با نظام و اپوزیسیون میپسندند یا تعریف میکنند. این به اعتقاد من یک امر انحرافی است. حرکت دانشجویی یک حرکت طبقاتی یا دارای منافع قشری نیست؛ چرا که اگر این ویژگیها را داشته باشد قطعاً از تاثیرگذاری خودش خارج میشود. میشود یک حرکت صنفی. ما به این نمیگوییم حرکت دانشجویی یا جنبش دانشجویی. جنبش دانشجویی آن بخشی از حرکتهای دانشجویی است که مهمترین مسائل کشور را مد نظر قرار می دهد و آرمانهای ملی را تعقیب میکند. ما به این میگوییم حرکت دانشجویی یا جنبش دانشجویی. حالا در دانشگاه گروههایی شکل می گیرند و خیلی کارها میکنند. ما هم اصلاً به آنها توجهی نداریم. چرا که در محیط سیاسی و اجتماعی تاثیرگذار نیستند. ما در دانشگاهها گروههای صنفی هم داریم؛ اما صرفاً مسائل صنفی دانشجویی، از قبیل وضعیت آموزش و غذا و خوابگاه و رفاه را دنبال میکنند. اینها جنبش دانشجویی نیستند.
زمانه: از این جهت جنبش دانشجویی ایران با جنبش دانشجویی کشورهای دیگر متفاوت است یعنی خیلی از آنها خواستههای صنفی داشتهاند و چه بسا بعضیها مطرح میکنند که جنبش دانشجویی ایران هم در ابتدای شکلگیری به هر حال خواستههای صنفی داشته.
O جنبش دانشجویی به این مفهوم در همه جای دنیا مطرح نیست. در کشورهای غربی که فضای دانشگاهی اصلاً مستهیل در حرکت عمومی دولت و نظام حاکم است. یعنی در مطالبات آن دانشجویان، یک مولفههای رو به جلوی آرمان خواهی مشاهده نمیکنیم. در بعضی کشورها این حرکت را میبینیم. عمدتاً در کشورهای اسلامی و یک مقدار کشورهای تحت سلطه، حرکات دانشجویان همراه با آرمانهای ملی است. یک موقعی هست مطالبات صنفی بهانهای و پوششی برای پیگیری مطالبات سیاسی است. دیگر ما اسم آن را نمی گذاریم حرکت صنفی، آن حرکت سیاسی است. قبل از پیروزی انقلاب در دانشگاهها، دانشجوها یک مدت زیادی تلاش کردند مثلاً اجازه نظارت بر غذا و غذا خوری را به دست آوردند. این در آن شرایط خفقان نظام استبدادی و وابسته، بیشتر یک پیروزی سیاسی بود تا صنفی. همه هم این را میفهمیدند. واقعاً یک مطالبه صنفی محض نبود؛ اما خیلی فعالیتها هم بود و حالا هم هست و کاملاً صنفی است. بچهها بالاخره می خواهند کلاسشان منظمتر باشد، تعاملشان با اساتید و با مقررات آموزشی دانشگاه و غیره تعریف شدهتر باشد. مثل خوابگاهشان، غذایشان، سرویس رفت و آمدشان، زمان واحدگیریشان، حذفشان و نقصشان و دهها مساله دیگر...؛ اینها کاملاً مسائل صنفی است. به همین خاطر ما در دانشگاهها شوراهای صنفی داریم. شوراهای صنفی صرفاً مسائل صنفی را تعیقب میکنند. اینها هم طبق مقررات و هم طبق چارچوبی که خودشان پذیرفتند، به دنبال مسائل سیاسی و اجتماعی نیستند.
زمانه: یک مقدار هم پیشینه جنبش دانشجویی در ایران را بررسی کنیم، آن زمان که شکل گرفت و زمینهای برای پیروزی انقلاب اسلامی شد.
O قبل از آن اجازه بدهید یک مقدمهای عرض بکنم. بالاخره حرکت دانشجویی تحت تاثیر چندین عامل بسیار مهم است. یک عامل، خود دانشگاه است. جهتگیریهای دانشگاه، اهداف دانشگاه، معیارهای ارزشیابی و ارزشگذاری در دانشگاه، متون درسی دانشگاه، مقررات و قوانین حاکم بر دانشگاه، اساتید، فرهنگ اساتید، اخلاق اساتید، جهتگیریهای اساتید، گروههای موجود در دانشگاه، این یک بخش از عوامل است. عواملی که برمیگردد به خود دانشگاه. همه اینها اثر دارد که من اگر بخواهم باز کنم خودش یک بحث مستقلی است. بالاخره اگر جهتگیری دانشگاه به سمت تولید مدرک باشد، روی رفتار و حرکت و جهتگیریهای کلی حرکت دانشجویی اثر میگذارد. اگر به دنبال علم باشد، اگر به دنبال استقلال باشد، اگر به دنبال قطع وابستگی باشد، اگر به دنبال تربیت عناصر شجاع و نترس و نوآور و مبتکر باشد، یا اگر نه به دنبال آدمهای مصرفیِ دنباله رو و تابع باشد، اینها بالاخره در ساختار دانشگاه اثر دارد. مثلاً در مورد مدیریت دانشگاه، یک مدیر فرهنگی است، هزینهها و پشتیبانیها و تدارکات را هدایت میکند به سمت مسائل فرهنگی؛ یک مدیر سیاسی است امکانات را میبرد به سمت مسائل سیاسی، یک مدیر اصلاً جناحی و گروهی است و فقط از آن زاویه هدایت میکند، این عامل اول؛ یعنی وضعیت دانشگاه که همة اجزایش بر روی جنبش تاثیر میگذارد. عامل دوم عامل احزاب و گروهها است. به دلایل مختلف در طول تاریخ حرکت دانشجویی، یکی از مهمترین کانونهای توجه و سرمایهگذاری احزاب و گروهها، دانشگاهها بودند. به دلیل تاثیرگذاری بیشتر، امکان فعالیت بازتر و نیز کم هزینهتر بودن فعالیت سیاسی در دانشگاه، احزاب روی دانشگاهها سرمایهگذاری کردند. قبل از سال 1320 حزب توده تقریباً حاکم مطلق بود تا حدود سال 1330. بعد، یواش یواش جریانات ملی آمدند، بعد هم جریانات مذهبی وارد شدند. تا میرسیم به فاصله بین دهه 30 تا 40، ما در فضای دانشجویی تقریباً یک رکودی داریم که مربوط به فضای عمومی کشور بعد از کودتا است. بعد از سال 40 دوسه تا جریان کاملاً مشخص در دانشگاه وجود دارد، جریان مذهبی به تبعیت از حضرت امام آرام آرام پایگاههای خودش را در دانشگاهها پیدا و تقویت کرد.
احزاب مارکسیست که اصلاً ایدههای مارکسیستی داشتند و گروهها و احزاب التقاطی هم فعال بودند. یک طیفی هم از ملیگراها و لیبرالها، جریانات چسبیده و هممرز با جریانات مارکسیستی، التقاط مارکسیستی و التقاط لیبرالی، اینها نقطه اصلی فعالیتها و سرمایهگذاریهایشان در دانشگاه بود. به دلیل خفقان ناشی از استبداد حاکم تا حدود سال 54 و 55، مجموعه این جریانات یک اشتراک مسیر و یک اشتراک روش و اشتراک حوزه فعالیت داشتند. خواستگاهشان شاید واحد نبود، ولی جهتگیریهایشان واحد بود. بالاخره همه مقابل یک حکومت فاسد بسیار خشن وابسته قرار داشتند. خوب در این شرایط هر کس به این حکومت ضربه میزد، مورد حمایت قرار میگرفت. خیلی مرزبندی رقابتی یا تقابلی بین اینها وجود نداشت. بعد از آن ماجراهای سال 53 و 54 و حرکت مارکسیستها که در سازمان منافقین به اصطلاح استحاله ایدئولوژیک کردند و آن بیانیه تغییر مواضع و این حرفها، یک مرزبندی مشخصی بین جریان مذهبی به طور عام و جریان مارکسیستی پیدا شد. این ادامه داشت تا نزدیکیهای انقلاب. نزدیکیهای انقلاب، هم در جریان مارکسیستی انشعابات و مرزبندیهای جدید به وجود آمد و هم در جریان مذهبی. مذهبیهایی که در جهت اسلام ناب و امام و انقلاب اسلامی بودند، از جریانات مذهبی التقاطی جدا شدند. اینجور مرزبندی نزدیک پیروزی انقلاب ایجاد شد.
زمانه: چرا عموم جنبش دانشجویی، پیروی از امام و جریان مذهبی را انتخاب کردند؟ O اجازه بدهید من این قسمت را تمام کنم، بعد پاسخ شما بدهم. در طول این مدت، در محیط دانشجویی احزاب و گروههای سیاسی بیرون همواره تاثیرگذار بودند.
عامل دیگری که در جنبش اثر داشته و دارد، خود انقلاب اسلامی است. امام بیشترین تحرک و بیشترین تحول را در محیطهای دانشجویی به وجود آورد و بزرگترین حرکتهای ماندگار را آفرید. در تاریخ دانشگاه خصوصاً سال 40 به بعد که امام حرکت کرد، نقاط برجستة حرکت دانشجویی در پیوند با حرکت انقلاب اسلامی و مذهبی است. علتش هم کاملاً روشن است. بالاخره مارکسیستها تجربهشان را در نهضت ملی شدن نفت نشان دادند.
جریان ملی گرایی هم بالاخره تجربهاش را پس داد. من نمیخواهم وارد بحث نهضت ملی شدن و سازشها و همکاریها و غیره شوم، نه جریان مارکسیستی و نه جریان ملی گرایی ظرفیت پاسخگویی به مطالبات آرمانی ملت ایران را نداشت. مارکسیستها که اصلاً دنبال ایجاد یک جامعه بسته و وابسته بودند. ملت ما هم که نمیخواست از زیربار امریکا در بیاید و برود زیر بار شوروی یا چین یا جای دیگر. این که اصلاً خیلی سخیف بود. اتفاقاً مردم خیلی خوف داشتند از اینکه فاز مارکسیستی بر کشور حاکم شود. شاه و امریکاییها هم شعارهای مارکسیستی را به طور غیرمستقیم تقویت می کردند، چرا که بهانه خوبی برای سرکوب نهضت اسلامی دستشان میداد و خیلی از نیروهای مذهبی را با طراحیهایی متهم می کردند به اینکه اینها مارکسیستند. حتی از آن کودتایی که در سازمان منافقین اتفاق افتاد، ساواک حداکثر بهرهبرداری را کرد؛ برای اینکه نیروهای مذهبی را بکوبد و بگوید اینها مارکسیستند، یا مارکسیست اسلامیاند. مردم را بترساند که به جریان نهضت حضرت امام نپیوندند. جریان لیبرالی هم که ادعای مبارزه داشت. آنها نهایت خواستهشان این بود که شاه را در قالب نظام شاهنشاهی تعدیل کنند. به شاه بگویند آقا شما سلطنت کن، حکومت نکن. تا روزهای آخر پیروزی انقلاب هم این حرف را میزدند و حتی دفاعشان از شاپور بختیار هم در همین قالب بود. طبیعی بود که اینها نسل جدیدی که در معرض افکار بلند امام قرار گرفته و آرمانهای بلندی که ریشه در تاریخ ملت ما دارد را ارضا نمیکنند. بیش از 1200 سال، نسل به نسل آمده، پخته شده، تقویت شده و چندبار هم ملت ما در دورة آل بویه آمده یک آزمایش کرده، در دوره صفویه آمده مزهاش را چشیده، بعد جنبش تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت ملی بالاخره صیقل خورده و صیقل خورده تا رسیده به نهضت امام. مثلاً روزهای انقلاب دانشجویان طرفداران امام، شعارهایشان اینها بود: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی، استقلال آزادی جمهوری اسلامی. گروههای مارکسیستی چی میگفتند، آنها میگفتند: نان، مسکن، حکومت زحمت کشان، شما این دوتا شعار را کنار هم بگذارید، ببینید برای یک انسان آزاد و فرهیخته، کدام یک از اینها جاذبه دارد و کدام یک از این شعارها با فرهنگ و خواستهای ما پیوند برقرار میکند؟ طبیعی است که شعار نه شرقی نه غربی، خیلی شعار بالایی است، نان، مسکن، حکومت زحمتکشان در مقابل آن شعارهای بلند، یک شعار بسیار کهنه و پایینی است.
حرکت حضرت امام هم عامل بسیار مهمی در فعالیت های دانشجویی است. خصوصاً بعد از سال 42 که حضرت امام نهضت خودشان را آشکار کردند، تقریباً نقاط اوج حرکت دانشجویی توسط جریاناتی به وجود آمد که متعهد به خط امام و مکتب فکری امام بودند یا جریانات اسلام ناب که در دانشگاهها حضور داشتند. در طول 16، 17 سال تا پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، ما هیچ حرکت برجسته ماندگاری از گروههای مارکسیست مطلقا نمیبینیم، از گروههای التقاطی هم نمیبینیم. بلکه عکسش را میبینیم. خیانتهایی که جریانات التقاطی و مارکسیست به کشور کردند، بالاخره بخش عمدهای از آنِ دانشجویان بود.
مدیریت آموزش عالی خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که روابط دولت و ملت از آن حالت تضاد قبل از انقلاب به حالت تفاهم و اعتماد تبدیل شد، در محیطهای دانشجویی خیلی تاثیرگذار بود. عامل دیگری که در حرکت دانشجویی اثر دارد، عامل مدیریت آموزش عالی است. اگر نگرش وزارت علوم. یک نگرش جناحی کوتاه و محدود حزبی بود، آشفتگی به وجود آورده، اما اگر نگرش آن بلند و ملی و آرمان خواهانه بود، به رشد حرکت دانشجویی کمک کرده است. عامل موثر دیگر در دانشگاه و فضای دانشجویی، جریان سلطه و استعمار است. محور فعالیتهای نظام سلطه و استعمار نو روی نیروی انسانی و نخبگان و به طور طبیعی دانشگاهها تاثیر میگذارد. بالاخره برای این طراحی کردند، سیصد سال هم تجربه دارند و کار کردند. چه در تربیت نیروی انسانی و استادها، چه در تدوین منابع درسی، چه در جهتگیریها و هدایتهای عمومی، اینها با برنامه میآیند و سرمایهگذاری میکنند و تاثیر میگذارند.
مجموعة این عوامل دو نوع نگرش و دو رویکرد را در حرکت دانشجویی شکل داده است. یکی نگرش ابزاری است که رویکرد ابزاری دارد و یکی نگرش اصالت دادن حقیقی و ارزش مداری است. این دو تا در طول چهل سال اخیر کارکردهای خودشان را داشتهاند. گرچه تا حدود سال 54 مجموعة جریانات دانشجویی یک نقاط اشتراکی داشتند و با هم کار می کردند. خیلی فعالیت هایشان حتی مشترک بود؛ اما از آن موقع بالاخره مرزبندی بین جریان مارکسیستی و مذهبی مشخص شد و نزدیکیهای پیروزی انقلاب در جریان مارکسیستی انشعاباتی اتفاق افتاد. در جریان مذهبی هم جریان التقاطی --- چه مارکسیستش و چه لیبرالش --- از جریان اصیل مذهبی منفک شد و جدا شد. این دو تا نگرش و دو تا رویکرد دو نوع عملکرد متفاوت در دانشگاه داشتند. باز تاکید می کنم نقاط برجسته حرکت دانشجویی متعلق به جریانی است که به دنبال امام بوده. اگر ما سیزده آبان را یک نقطه برجسته میدانیم، یا 16 دی هویزه، انقلاب فرهنگی، نهادهایی مثل جهاد و سپاه و جنگ و جبهه و بیش از سه هزار شهید دانشجو مایه افتخار ما هستند، همه اینها متعلق به آن جریان مذهبی است که به دنبال امام بوده است. بعضیها هستند که اصرار دارند بهطور عام حرکت دانشجویی را مقدس جلوه دهند و تقدیس کنند. این هیچ پایه و مبنایی ندارد. به چه دلیل؟ حالا جالب است آنها باز حرکتهای اسلامی و مذهبی را هم جزو جریان دانشجویی به حساب نمیآورند. آن حرکتی را حرکت دانشجویی و مقدس و تابو میپندارند که دنبال خودشان باشد. نگرش ابزاری فقط به دنبال انرژی عظیم و عنوان دانشگاه و دانشجوست. یک مثال برایتان بزنم بد نیست. مثالها را بزنم ببینید واقعاً نگرش ابزاری چه بلاهایی تا حالا سر دانشجو و دانشگاه آورده و هنوز هم جزو خطراتی است که دانشگاه را تهدید می کند. ما دوستانی داشتیم که هم دوره ما بودند البته من قبل از سال 54 که وارد دانشگاه شوم با محیطهای دانشجویی ارتباط داشتم. از سال 54 هم که دانشجو شدم، دوستان هم دورهای داشتیم که در دوران مبارزه با هم فعالیت می کردیم. بعدانقلاب پیروز شد. بعضی از اینها به سازمان منافقین و گروههای التقاطی پیوستند. با یکی از این آقایان در جلسهای صحبت می کردیم. او مدعی بود که حضرت امام معصوم نیست و چون معصوم نیست لزومی به تبعیت از ایشان نداریم. ما به ایشان عرض کردیم(!) که امام یک شخصیتی است که بیش از شصت سال خودسازی و عبادت و ریاضت و مطالعه داشته و اسلامشناس قطعی درجه یک و آدمِ آزمایش پس داده، شجاع، در متن مبارزه و در مرزهای عصمت است. خب اگر ما از ایشان تبعیت نکنیم به طریق اولی نباید از مرکزیت سازمان شما هم تبعیت کنیم. چون مرکز سازمان شما نه تنها هیچ کدام از این ویژگیها را ندارد، بلکه عکسش را هم آشکارا در خودش دارد. ایشان پذیرفت و گفت حرفتان درست است، من این منطق را می پذیرم. بعد از ایشان خواهش کردیم این ارتباط قطع نشود. گفتیم حالا بالاخره که شما رفتید توی این سازمان، ماهی، پانزده روزی یک بار ما یک نشست داشته باشیم، شما سوالاتت را بپرس ما هم بپرسیم، بالاخره ارتباط داشته باشیم. ایشان گفت: نه! اینجا را دیگر من نمی توانم. دستور مرکزیت سازمان هست که با اینها تماس نداشته باشید. اینها ارتجاعی هستند و ذهن شما را تحت تاثیر قرار می دهند. یادم است همان موقع گفتیم خب اگر نمیخواهی ارتباط داشته باشی اشکالی ندارد ولی یک سری کتابهایی هستند، این کتابها را بخوانید. جالب است همان موقع گفت که نه سازمان دستور داده نه تنها ارتباط نداشته باشید، بلکه کتابهای امثال آقای مطهری و اینها را هم نباید بخوانید. چون افکار آنها ارتجاعی است و شما را تحت تاثیر قرار می دهد. ببینید نگرش ابزاری چه جور آن را بزک کرده و آمده در ذهن یک دانشجو و نخبه جا انداخته و به طور کامل و دربست دارد از او استفاده می کند.
از همین سازمان منافقین هم برایتان مثال بزنم. در دانشگاه ما یک جوانی بود به نام قاسمعلی هدایتی کلیشادی. این یک دانشجوی جوانی بود، کار می کرد، درس میخواند و مادر پیرش را هم نگهداری می کرد. سرپرست خانواده بود. در روابط بین انجمن اسلامیِ دانشجویانی که پیرو خط امام و اسلام ناب بودند و دانشجویان طرفدار سازمان منافقین، اختلاف نظری پیش آمد. یک گروهی را مامور کردند که اظهار نظر کند. ایشان را هم به عنوان حکم مرضیالطرفین تعییین کردند. ایشان رفت بررسی کرد بالاخره حق را به آنها نداد. حالا دقت کنید. همین موضوع باعث شد که سال شصت آمدند ایشان را در خانهاش دم افطار پیش مادرش کشتند، به رگبار بستند. به دلیل اینکه آن روز به نفع آنها رای نداد. چه کسانی او را کشتند؟ یک عده دانشجو. بسیاری از حوادث جنایت بار را یک عده دانشجویی که عضو گروههای سیاسی بودند انجام دادند. هفتتیر را کی بهوجود آورد؟ یک گروه دانشجویی. یک دانشجو که عضو دانشجویان طرفدار سازمان منافقین بود بمب را گذاشت. شهید مطهری را کی شهید کرد؟ یک دانشجو، تیم دانشجویی بودند اصلاً طرفدار گروه فرقان بودند. یک گروه التقاطی. شهید مفتح را کی شهید کرد؟ همینها. شهید قاضی را کی؟ همینها. اصلاً سازمان منافقین نخستوزیر را شهید کرد و مردم کوچه و بازار را از بچه و بقال و سبزی فروش و روحانی و کاسب و دانشجو به رگبار بست. توی همین دانشگاه دانشجویانی داریم که به دست گروههای دانشجویی سازمان منافقین ترور شدند. ببینید، کسانی که خیلی مدعی منطق و گفتوگو و این حرفها بودند، اما از لحاظ منطق حریف یک دانشجو نمیشدند، بالاخره مسلسل دست میگرفتند. تازه اینها مسلسل هم نداشتند آدمهای توی خیابان، دارد راه می رود می آیند به رگبار می بندند. تقدیس حرکت دانشجویی به طور دربست یا به طور خاص؛ گروههای دانشجویی که دربست در خدمت احزاب بیرونی هستند این به نظر من خودش یک فریب بزرگ است، چنین چیزی واقعیت ندارد.
زمانه: چه جوری می شود بین حرکتهای اصیل دانشجویی با حرکت هایی که احیاناً خواستگاه غیردانشجویی دارند یا تحت تاثیر یک گروه یا جریان خاص سیاسی هستند، تمایز قائل شد؟
O از چند چیز می شود این تمایز را به دست آورد. اول ارتباطات؛ بالاخره در دانشگاه قاطبه این دانشجویان می دانند که این مجموعه یا این افراد به کجا وصلند. دوم از رفتار آنها؛ حرکت دانشجویی ظرفیت رفتارهای حزبی را ندارد. احزاب، یک مرکزیت مستمر، ثابت، هم فکر و سازمان یافته دارند، هدفشان هم کسب قدرت است. اگر دیدیم یک گروه دانشجویی این پز یا آن جهتگیری خاصی را که به خودش گرفته کاملاً حزبی است، خب میتوانیم آن را تطبیق بدهیم با احزاب مختلف و فوری متوجه شویم که این با کدام حزب هماهنگ است. یعنی تطبیق مواضع.
یک دورهای بود که فلان روزنامه وابسته به فلان حزب، صبح سر مقالهای می نوشت و همان مقاله، دستور کار بعضی از گروههای دانشجویی میشد. خیلی راحت می شد تطبیق داد. نحوه پشتیبانی هم یک معیار بسیار مهم دیگر در جهتگیریها و آرمانهای حرکت دانشجویی است. با وجود نوسانات و پستیها و بلندیها و گرایشات متنوع و بعضاً متضادی که در فعالیتهای دانشجویی بوده، همواره دو سه تا عنصر در صدر مطالبات و آرمانهای دانشجویی بوده است، یا بهتر است بگوییم دو سه تا ویژگی.
یکی ویژگی استکبار ستیزی و دوم عدالتطلبی. اصلاً اگر ما این دو تا ویژگی را بگیریم، اصلاً چیزی از حرکت دانشجویی باقی نمی ماند. امروز چرا شانزده آذر را تکریم می کنیم؟ دو تا دلیل داشت. یکی ضدیت با نظام سلطه امریکا و انگلیس، یکی هم ضدیت با نظام سلطنت وابسته به نظام سلطه. خب اگر این دوتا را از شانزده آذر بردارید، دیگر چیزی برایش باقی نمیماند. دیگر دنبال چی هستند؟ البته توجه داشته باشید که این دوتا ویژگی اتفاقاً در مسائل عمومی کشور هم مطرح بوده. در شصت سال اخیر یک محور مطالبات مردم ما رهایی از این نظام سلطه یا به تعبیر دیگر استکبارستیزی بود. طبیعی است آن دانشجوی آگاهی که از متن ملت بلند شده و دنبال منافع ملی است، باید این آرمان را در صدر آرمانهای خودش قرار بدهد. دوم عدالتطلبی است. عدالتطلبی در واقع زمینه ساز گسترش ارزشها و آرمانهای دیگر است. عدالت اگر نباشد، اصلاً آزادی مفهوم پیدا نمی کند. مردم سالاری مفهوم پیدا نمیکند. وقتی قلههای ثروت و رانتهای بزرگ در اختیار عده خاصی قرار می گیرد که اتفاقاً سیاستمدار هم هستند، دیگر جایی برای رشد دیگران و اظهار نظر آزاد و مشارکت آزاد و حقیقی باقی نمیگذارد. اگر هم باشد، چنین چیزی او را از بین خواهد برد. بنابراین مفهوم عدالت هم اهمیت دارد. نظام سیاسی قبل از انقلاب که سر تا پایش ظلم بود؛ بعد از انقلاب هم بالاخره در برنامهریزیها، ارتباطات گروهی، عدم شایستهسالاریها، عزل و نصبها و توزیع فرصتها، گروه هایی بودند که یا رابطهای و حزبی و فامیلی یا به خاطر منافع شخصی عمل کردند و میکنند. اگر دانشجو جلو اینها نایستد بقیه شعارها دیگر پوچ است.
گروهی که با یک معادله واهی، مثل تراکم، صدها میلیارد تومان پول را جابهجا میکند، خب با این پول میتواند دهها رسانه و روزنامه و حزب و شعار و رکن چهارم و رکن هشتم و همه چیز درست بکند. دیگر جایی برای عناصر با استعداد و دلسوز مستقل باقی نمی ماند. جالب است بدانیم که این دوتا عنصر یا ویژگی در حرکت دانشجویی آنقدر مهم بوده که در طول حرکت دانشجویی شصت سال اخیر، حتی گروههای دانشجویی که وابسته به احزاب بیگانه بودند هم آن را شعار خود میکردند، دقت میفرمایید؟ اینها هم برای اینکه بتوانند در محیط دانشجویی پایگاه داشته باشند و تنفس کنند و فعالیت داشته باشند، این دوتا شعار را سر می دادند. یعنی شما یک گروه دانشجویی پیدا نمی کنید که حرکت دانشجویی بکند و مدعی جنبش باشد و این دو تا شعار را سر ندهد. اگر ما ببینیم گروههای دانشجویی و فعالیتهای دانشجویی هست، ولی از این آرمانها فاصله گرفته یا خدای ناکرده نقطه مقابل آن قرار گرفته است، میفهمیم که عوامل دیگری داخل شده؛ چرا که دانشجو به لحاظ جوان بودنش به طور طبیعی ضد نظام سلطه است و به طور طبیعی عدالت خواه است.
حالا میبینیم یک گروهی پیدا شدند به نام دانشجو و دانشگاه، یک کسی که دستاندازی کرده به بیت المال که در همة نظامهای دنیا این محکوم است؛ (حتی در نظامات دنیا برای اینکه مردم را فریب بدهند، یک کسی که از سر برگ اداری برای کار حزبی استفاده کرده است، استعفا میدهد، عذر خواهی میکند، مطرودش میکنند برای اینکه بتوانند پایههای نظام خودشان را حفظ بکنند.) اما میبینیم یک گروه دانشجویی پیدا میشود از یک کسی که رسماً پشت تریبون اعلام میکند من از بیت المال بردم به حزبم کمک کردم، از او قهرمان میسازند. خب ما فوری می فهمیم که این یک حرکت دانشجویی نیست، تحمیل به فضای دانشجویی است ولو بازیگرهایش یک عده دانشجو باشند.
زمانه: جنابعالی در بین فرمایشاتتان پاسخ را از جهاتی فرمودید، منتهی چون این مسأله یک مسأله مطرحی است، آن را این طوری طرح میکنیم که، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مشخص است به هر حال جنبش دانشجویی و حرکت دانشجویی چی بود و شما فرمودید که حتی از این حیث، جهت گیری مشترک هم داشتند، (با اینکه خواستههای متفاوت داشتند) که اهم آن سرنگونی رژیم پهلوی و جایگزینی یک نظام مردمی بود. حالا بعد از انقلاب و با تاسیس جمهوری اسلامی، جنبش دانشجویی چه خواستگاهی دارد؟ آیا لزوماً باز باید در جایگاه اپوزیسیون قرار بگیرد تا این جنبش زنده باشد یا نه؟ با توجه به اینکه خیلیها میگویند جنبش دانشجویی محصول جامعه بسته است و یا در صورتی می تواند دوام داشته باشد که لزوماً مخالف نظام باشد و همراه نظام نباشد. جنابعالی اشاره کردید که جنبش دانشجویی در اثر همان خواستگاهی که در طول این 60 سال داشته، حتی بعد از انقلاب هم دارای یک حرکت فعال بوده و در صحنه حضور داشته است. اگر میشود این را یک مقدار بیشتر توضیح بدهید.
O آن نگرش ابزاری و رویکرد ابزاری به حرکت دانشجویی اصرار دارد که حرکت دانشجویی را در نقطه مقابل نظام حفظ کند. این یک چیزی به ارث مانده از گروههای مارکسیست و التقاطی است. ما می بینیم بعد از انقلاب جریانات مارکسیست کلاً و التقاطیون نوعاً، در مقابل نظام قرار گرفتند. به خاطر زیادهطلبیهایشان و آن ویژگیهایی که داشتند بالاخره کارشان به جنگ مسلحانه و پناه بردن به دشمن و همکاری با دشمن کشید. اینها به تبع خواستههای خودشان بخشی از جریانات دانشجویی را هم در نقطه مقابل نظام قرار دارند. متاسفانه جریان التقاط در کشور ما همچنان ادامه دارد که یکی از پشتیبانان و پایگاههای نگرش ابزاری به فضای دانشجویی است. آنها حرکت دانشجویی را زمانی مفید می بینند که در نقطه مقابل نظام تعریف بشود. بنابراین دستور کاری که به حرکت دانشجویی میدهند، مقابله با کلیت نظام است.
در صورتی که حرکت دانشجویی به عنوان چشم بیدار مردم و نبض تپنده و قشر فعال و پویا و امید آفرین است. وقتی که در معادلات جهانی یک ملتی انقلاب میکند، در مقابل نظام سلطه می ایستد، پیروز میشود، استقلالش را به دست می آورد و به عنوان تنها کشور حقیقتاً آزاد و مستقل مورد بغض و کینه همة جنایتکاران و مستکبرین عالم قرار میگیرد دانشجوی آگاه و زمان شناس دیگر نقطه مقابل این نظام مردمی نیست. دوستان و دشمنان این انقلاب همه اذعان دارند که در طول بیست و سه چهار سال کشور ما از جنبههای مختلف دارای مردمیترین نظام بوده است. هم به لحاظ میزان پشتیبانیها و مشارکتهای سیاسی مردم در بالاترین سطح ممکن بوده، یعنی تاییدات مردم از نظام، و هم به لحاظ آمادگی مردم برای فداکاری در راه دفاع از این نظام. کجای دنیا داشتیم که میلیون ها نفر آماده باشند جان خودشان را برای نظام فدا کنند؟ مردمیتر از این سراغ نداریم. از رهبرش، رئیسجمهورهایش، مسوولان عالیرتبهاش، متن مردم از دل مردم با مردم محبوب، ما نداریم هیچ جای دنیا. خوب وقتی یک نظام این طوری درست شده موضع ما در مقابل این نظام چیست؟
من فکر می کنم موضع ما موضع یک مسلمان آگاه و پیشروست. حالا وظیفه مسلمان چیست؟ وظیفه مسلمان حمایت از یک نظام مردمی اسلامی با حفظ موضع امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح گری است. اصلاح گری در چارچوب منطق و فرهنگ و آیین پذیرفته شده مردم و نظام و این اتفاقاً می تواند کارکردهای خیلی خوبی داشته باشد. حرکت سیزده آبان (تسخیر لانه جاسوسی) در نقطه مقابل نظام بود یا تعیین نظام؟ اتفاقاً شکوفاییاش موقعی بود که امام آمد و قضیه را تایید کرد. انقلاب فرهنگی همین طور، تاسیس سپاه، جهاد، جنگ، فعالیتهایی که توی اختراعات و اکتشافات و غیره همهاش تعامل مثبت با مرکزیت نظام است که دانشجو را آزاد و بالنده و رو به جلو میخواهد و اصرار دارد که دانشجو در صحنه باشد و سیاسی باشد. بنابراین این را باید تعریف کنیم. متاسفانه گروههای زیادهخواه و التقاطی به واسطه پشتیبانیها و سازماندهی و منابع عظیمی که دستشان هست و قدرت رسانهای و تبلیغی که دارند، سعی میکنند این ویژگی را به محیط دانشگاه تحمیل کنند که ما به گروهی می گوییم جنبش دانشجویی که ضدنظام است. این تعریف غلط است. کی چنین چیزی را گفته؟ و کی گفته حالا چون نظام جمهوری اسلامی تثبیت شده دیگر دانشجو هیچ نقش پیشتازی ندارد. من عرض کردم عدالت خواهی و استکبار ستیزی. امروز باید توجه داشته باشیم که اصلاً حفظ استقلال و دست یابی به استقلال نهایی و حقیقی جز با محو نظام سلطه امکانپذیر نیست. چون نظام سلطه ماهیتش به گونهای است که هیچ نوع استقلالی را نمی پذیرد. هیچ نوع نظام مردمی حقیقی را نمی پذیرد. چون نظام سلطه، به سلطه و چپاولگری زنده است. اگر این شبکه سلطه یک جایش سوراخ شود و در یک گوشهای نقض شود، ادبیات و اصول سلطه بهم میریزد. اصول سلطه می گوید آقا من نژاد برترم، همه باید خودشان را در نسبت با من تعریف کنند. اگر کسی خارج از معادلات تعریف شدة نظام سلطه، آمد و برای خودش فضای تنفسی باز کرد این در حکم مرگ نظام سلطه است و طبیعتاً چنین چیزی برنمیتابد. خوب ما اگر آزادی حقیقی می خواهیم، آزادی حقیقی در یک مبارزه مستمر است. اگر مردم سالاری می خواهیم لازمهاش عدالتطلبی است. عدالت اگر نباشد اصلاً مردم سالاری حرف مفت است. ازبین خواهد رفت. حتی در قویترین نظامهای مردمسالار دنیا اگر عدالت نباشد، یعنی توزیع برابر فرصتها، جلوگیری از تشکیل قلههای ثروت، جلوگیری از پیوند باندهای قدرت و ثروت و زمینه سازی برای بروز استعدادها و شکوفایی استعدادها، و غیره. اگر این نباشد، اصلاً دیگر مردمسالاری یک دروغ محض است. امروز در کجای دنیا مردمسالاری داریم؟ شبکههای رسانهای متکی به باندها و احزاب قدرت و ثروت، همة حکومتها را در دنیا تخته کردهاند. یک نظام مردمی حقیقی هست، خودشان هم اقرار میکنند. این را حتی دوست و دشمن ولو با کینه و با بغض میگویند؛ بالاخره این نظام پایگاههایش مردمی است. امروز مهمترین رسالت جنبش دانشجویی عدالتخواهی است. البته یک روز مهمترین آرمان دانشجویی حفظ سرزمین بود. جنگ و دفاع از سرزمین. بهترین دانشجویان ما در هویزه زیر تانکها له شدند. اینها نماد دانشجو هستند. بیش از سه هزار تا دانشجو در هویزه شهید شدند. چقدر دانشجوها به اقصی نقاط این کشور برای ساختن کشور و رفع محرومیت رفتند و فدا شدند؟ حتی کشته شدند. در کردستان چقدر جوانهای ما آب کشیدند، راه کشیدند، محرومیتزدایی کردند و در راه بسط عدالت تلاش کردند و بعد هم شهید شدند؟
امروز در شرایطی هستیم که الحمدالله جنگ نیست. بالاخره دفاع از سرزمین به آن مفهوم نیست. امروز بحث عدالت محور اصلی است و اتفاقاً در اینجا زمینه برای پیشتازی، نوآفرینی و ابتکار بسیار زیاد است. و غیر از دانشجو هم نمیتواند. همان طور که دیدیم مقام معظم رهبری به اعتقاد من قویترین و عمیقترین خطابشان را خطاب به حرکت و جنبش دانشجویی ابراز فرمودند با محوریت عدالت خواهی.
زمانه: رابطه این نوع حرکتها با امنیت ملی چگونه است؟ چون به هر حال همین حرکت هم به این شکل ممکن است یک جاهایی با امنیت ملی در تعارض باشد یا حداقل یک عدهای سعی کنند این را در تعارض نشان دهند. خود همین عدالت خواهی و به خطر انداختن منافع کسانی که به هر حال دارند از موقعیتشان سوءاستفاده میکنند. همینطور بحث مفاسد اقتصادی یک بحث جدی است که مقام معظم رهبری هم اشاره کردند. اگر قرار باشد دانشجوها در دانشگاههای ما فعال شوند و به مبارزه با مفاسد اقتصادی کمک کنند، قطعاً یک جاهایی ممکن است که این حرکت یا با امنیت ملی در تعارض باشد یا یک عدهای سعی کنند که این را در تعارض نشان بدهند. در واقع این حرکت چه چارچوبی میتواند داشته باشد که امنیت ملی به خطر نیفتد؟
O قبل از آن اجازه دهید که من یک اشاره ضروری داشته باشم. وقتی ما این دوتا عنصر را به عنوان عنصر محوری حرکت دانشجویی تعریف میکنیم، به این معنا نیست که دانشجویان در زمینه علم آموزی، تخصص، تولید علم، رفع نیازها، استقلال علمی، و غیره مسوولیت ندارند. ما آنها را مسلم گرفتیم و حالا داریم وجوه سیاسیاش را بحث میکنیم؛ اما اینکه میفرمایید مرزها کجاست و ممکن است بعضیها این را خلاف امنیت ملی تلقی کنند، من میخواهم برگردیم به بنیاد سیاسی نظام حکومت اسلامی. نظام امامت هنوز کاملاً شناخته شده نیست. اصلاً نظام امامت شیعی که ما به عنوان مترقیترین نظام اداری و حکومتی میشناسیم، یک نظام پویاست. امام، شخصی است که با بیشترین سرعت و دقت رو به جلو حرکت می کند و متناسب با امکانات و شرایط و توانمندیهای جامعه، فضا را برای تحرک و پویایی باز می کند تا اقشار مختلف استعدادهایشان شکوفا شود و حرکت کنند. این یک ویژگی که برمی گردد به امام.
ویژگی دوم نظام امامت این است که اصلاً نظام امامت بدون تلاش مستمر و همه جانبه متن مردم اصلاً محقق نمیشود. اگر هم محقق شود دوام پیدا نمیکند. این فرق میکند با سایر نظامهای دموکراسی یا غیردموکراسی. اصلاً نظام اسلامی چون هدفش عدالت و معنویت و رشد انسانهاست، باید با مشارکت مستمر آحاد مردم باشد. به همین خاطر میبینید که دیگر امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز، بر همه و در همه جا و در هر شرایطی واجب است. می گوید و من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم. کسی که هر روز به فکر مسائل مهم مسلمانها نباشد و به امور مسلمین اهتمام نکند از دایره اسلام بیرون میشود. یعنی شرط امت بودن این است که نسبت به همة مسائل اهتمام داشته باشد؛ یا می گوید کلکم راع و کلکم مسوول. حل مسائل اجتماعی و سیاسی و تلاش برای ارتقای جامعه اسلامی و رسیدن به آرمانها، اصلاً به تنهایی محقق نمیشود. امکان ندارد شما یک امام حق عادل در نقطه اوج داشته باشی اما تنها. بعد انتظار داشته باشید که نظام حقیقی اسلامی محقق شود. این هرگز نمیشود، امام و امت با هم هستند. خوب، وقتی ما یک چنین چیزی داریم دیگر آن بحثها خود به خود مفهومی پیدا نمیکنند. اتفاقاً در طول این چهل سال اخیر هم نقطههای اوج ما در پیوند بین حرکت دانشجویی و امام اتفاق افتاده است. امام جامعه، فضاها را باز میکند، میدانها را باز می کند و میگوید بیایید. اتفاقاً در این چهل سال هر چقدر ما دویدیم به آن مرزهایی که امام تعیین کردند، نرسیدیم. امروز پرچمدار مبارزه با مفاسد امام جامعه است. این خیلی زیباست. شما هیچ حکومتی را پیدا نمی کنید که رهبر جامعه، یعنی نقطه اوج جامعه خودش بگوید این اشکالات در ساختارهای اداری هست و شما بیایید کمک کنید تا حل شود. اصلاً نیست، همه لاپوشانی می کنند، ماستمالی میکنند. ولی نظام اسلامی این نیست. نظام اسلامی دنبال اینهاست و امام پیشتاز در اینها. اصلاً فضایی که رهبری باز کردند چقدر باید بدویم؟ اینکه بعضیها ممکن است بگویند که مخالف امنیت ملی است، تا امنیت ملی را چی تعریف کنیم و چه کسی تعریف کند؟ بله. حکومت شاه هم میگفت با من مبارزه نکنید. اگر مبارزه کنید ایران ایرانستان میشود. امنیت ملی و تمامیت ارضیتان به خطر میافتد. باندهای قدرت با تبلیغات و با نفوذ تلاش می کنند که مواضع فساد که آنها متکی بر آن هستند و ارتزاق می کنند، افشا نشود.
یک نکته جالب هم برایتان بگویم، به اعتقاد من در سالهای اخیر، باندهای متحد در قدرت و ثروت آمدهاند و با فضاسازی و سازماندهی دارند خودشان را به فضای دانشجویی تحمیل میکنند آرمانها و اولویت هایی برای حرکت دانشجویی تعریف میکنند که اصلاً نه آرمان است نه اولویت. عمدهاش با هدف تخریب رقیب و بعد در امان ماندن خودشان است، یعنی در فضای کاملاً سیاسی. حرکت دانشجویی را سرکار می گذارند، بخش هایی از حرکت دانشجویی را میفرستند دنبال نخود سیاه، بعد خودشان با ارتباطات اداری، میلیارد میلیارد جمع می کنند برای گسترش و بسط و ادامة حضورشان در حاکمیت. رهبری در عدالتطلبی مرزی مشخص نکردند تا آخر. در مبارزه با مفاسد هممرزی مشخص نکردند. اتفاقاً وقتی امنیت ملی ما که متکی بر اعتماد مردم به نظام است، با مفاسد برخورد میکند، تقویت میشود. اگر برخورد نشود تضعیف میشود. چه طور یک نظام میتواند بر بی عدالتی یا رانت خواری یا امتیازطلبیهای ویژه دوام بیاورد؟ اصلاً امکان ندارد. نظام براساس عدالت دوام میآورد. عدالت یک پایهاش برخورد با مفاسد و جلوگیری از انباشته شدن ثروتهای مفت و جلوگیری از عدم اولویت بندیهای صحیح در برنامه ریزیهای کشور است. پول کشور را ببرند یک جاهایی خرج کنند که اصلاً اولویت نیست. استعدادها و نیازهای اصلی کشور معطل ماندهاند. اتفاقاً اگر جنبش دانشجویی با این موارد برخورد داشته باشد امنیت ملی ما تقویت می شود.
زمانه: فرض کنید اگر جنبش دانشجویی بخواهد به این سمت حرکت کند، شما چه روشهایی را پیشنهاد میکنید؟ اگر جنبش دانشجویی ما بخواهد فعال شود، چه راهکارهایی را باید در این حرکت مد نظر خودش قرار دهد؟
O اول یک نکته کلی را عرض کنم، بعد چند تا پیشنهاد هم به نظرم میرسد که میگویم. حرکت دانشجویی در پیوند با یک امام حق، یک راه بیشتر ندارد، آن هم اینکه در فضای امامت حرکت کند. احزاب و گروهها نشان دادند در شصت سال اخیر، فقط بهرهبرداری ابزاری از حرکت دانشجویی میکنند و وقتی بهره برداری تمام شد به محض اینکه مجموعههای دانشجویی کوچکترین سوالی را به خود این احزاب نسبت بدهند، بایکوت می شوند و تحت فشار قرار میگیرند. این یک حرفی است که دانشجویان کدها و علامتهای متعددی از آن میبینند. تنها جایی که به مقتضای ماهیتش و وظیفهاش و رسالت هایش به دنبال رشد انسانها و کمال انسانها و تحقق آرمانهای حقیقی انسانهاست نظام امامت و امام است. اگر در دنیا با اینهایی که مدعی جمهوریت و دموکراسی محض هستند، بحث کنیم اعتقاد ما این است که بالاترین سطح مشارکت حقیقی مردم، در نظام امامت است. بالاترین سطح احترام به حقوق مردم و اصالت مردم، در نظام امامت است؛ حالا در هر شرایطی ساز و کارهایش متفاوت است. یک روز رایگیری است و یک روز تجمعات است. هر روز این ساز و کارها ممکن است پیشرفت کند. حرکت دانشجویی هرگاه در این فضای ملکوتی قرار گرفته، نقاط اوج آفریده و هرگاه از این جدا شده، صرفاً به جریانات سیاسی و تشکلها پیوسته است، معمولاً هم یا به انحراف رفته است یا منجر به سرخوردگی و رکود شده است. بنابراین اگر حقیقتاً دنبال یک شکوفایی عظیم هستیم، باید این رابطه را تعریف کنیم و این فضا را بشناسیم.
باز این را تاکید میکنم، ببینید هیچ کس به اندازه امام و مقام رهبری از دانشجویان نخواسته که سیاسی باشند، در همة امور کشور وارد شوند و اظهار نظر کنند. حتی گروههای سیاسی و احزاب همیشه در یک زاویه بسته فعالیتها را برمیتابند. میگویند آقا در این محدوده هر قدر که دلت می خواهد جلو برو؛ اما به محض اینکه پایش را بگذارد آن طرف، یا میگویند حرف مفت است یا بنشین سر جایت یا گوشش را میپیچانند و طردش می کنند، بالاخره ترتیبش را می دهند. نکته دوم این که حرکت دانشجویی امروز باید یک بار دیگر تعریف شود، البته نه اینکه استنباط شود همة دانشجویان تحت تاثیر این فضاها قرار گرفتهاند! نه. خوشبختانه اکثر دانشجویان و دانشگاهیان ما این مسائل را خوب می فهمند و خوب تنظیم می کنند. گر چه ممکن است خیلی بروز و ظهور بیرونی نداشته باشند، اما منظور من آن بخشهایی است که به هر دلیل بروز و ظهور بیرونیشان بیشتر است، حالا به واسطه تقویتها یا حمایتهایی که از بیرون میشوند. ما باید باز بیاییم و حرکت خودمان را تعریف کنیم. در یک نظام مظلومی که صدها مشکل در داخل دارد و در چالش تاریخی با نظام استکباری ماهیتاً سلطهطلب و چپاولگر است، باید نقش خودمان را تعریف کنیم. در اینجا نباید بیتفاوت باشیم. بدون مبارزه با این نظام سلطه، اصلاً حقوق انسانها مفهوم پیدا نمیکند. باز باید ارتباط خودمان را با احزاب سیاسی تعریف کنیم. نباید دانشگاه به باشگاه مجانی احزاب سیاسی تبدیل شود. اگر کسانی هستند که دوست دارند عضو گروههای سیاسی یا شعبهای از گروههای سیاسی باشند، این تابلو را وادار کنیم نصب کنند. آقا ما عضو فلان حزبیم. اینها دانشجو هستند فعالیت هم میکنند؛ انشأالله فعالیتشان هم مثبت است من نفی نمی کنم، اما این یک حرکت دانشجویی نیست. حرکت دانشجویی باید ارتباطش را با مدیریت و آموزش عالی مشخص کند.
امروز آموزش عالی وابسته به یک حزب و گروه است، همة امکانات را هم بسیج کرده که منافع آن حزب را تامین کند، ممکن است فردا یک حزب دیگری بیاید. خب حرکت دانشجویی باید تاثیرپذیری خودش را از این تحمیلات به حداقل برساند. در ضمن حرکت دانشجویی باید مراقب نفوذیها باشد. ببینید حرکت دانشجویی همان مقدار که ارزشمند و عزیز و تاثیرگذار است، به همان میزان هم آفتپذیر است. بالاخره میآیند و روی دانشگاه سرمایهگذاری می کنند. من یادم است، اولی که دفتر تحکیم تشکیل شده بود و ما شورای اول تحکیم بودیم و چهار نفر به عنوان نمایندگان کل دانشگاههای کشور رفتیم خدمت حضرت امام که گزارش را بدهیم. ایشان یک سخنرانی کردند؛ بیش از نیمی از آن سخنرانی مربوط به این است که مراقب نفوذیها باشید. مراقب باشید دشمن سرمایه گذاری می کند. دو سال بعدش دیگر دو سوم صحبتهایشان راجع به اهمیت حفاظت از حریم فعالیتهای دانشجویی در مقابل نفوذیهای دشمن است. اینها را خیلی باید مراقب باشیم. حرکت دانشجویی باید یک مقدار تاریخ معاصر را مطالعه کند. این جریانات سیاسی که فعالند همه عقبه دارند، اینها در موقع انقلاب موضعگیری داشتند در مقابل شاپور بختیار، در مقابل شاه، در مقابل هفده شهریور، در مقابل شعارهای مردم، در مقابل جریان تجزیهطلبی، در مقابل کودتاها، در مقابل ترورها، در مقابل جنگ تحمیلی و غیره. اینها امروز یک دفعه که متولد نشدند. اگر ما شناسنامهشان را ندانیم ممکن است فریب بخوریم. آقای مسعود رجوی که بچه شیرخوار و مادرش را به جرم حمایت از انقلاب با هم آتش می زند میشود طرفدار آزادی و مردم سالاری و حقوق مردم و دموکراسی. یا گروههایی که تا روز آخر اصرار داشتند شاه بماند، نظام سلطنت بماند و اصلاً هیچ اعتقادی به مردم به آن مفهوم ندارند و اصلاً ته اعتقادشان حاکمیت نخبگان است و مردم را تودههای --- عذر می خواهم --- بیشعور می پندارند. بالاخره اگر سابقه آنها را ندانیم، امروز که طرفدار آزادی مطلق مردم شدهاند، ممکن است فریب بخوریم.
و اما کار آخری که حرکت دانشجویی باید انجام دهد، این است که هیچکس نمیتواند حرکت دانشجویی را به سامان برساند و حفظ کند، جز خود دانشجویان. البته وزارت علوم هم باید خودش را از این قضایا کنار بکشد و احزاب هم باید کنار بروند یا قانون خاصی وضع کنیم و آنها را اصلاً از این جور سلطهها منعشان کنیم، ولی این کار سختی است. کار خود دانشجوهاست. شرایط را تغییر دهند و اولویتهای خودشان را باز تعریف کنند. اولویت واقعاً چیست؟ اولویت این است که هر کس در این کشور تخلف کرد ما مدافعش شویم؟ کدام منطق و مکتب و ایدئولوژی و اصلاً کدام سابقه حرکت دانشجویی به ما دیکته میکند که هر کس هر جا تخلفی کرد، دزدی و جنایتی کرد و نوکری بیگانه کرد، ما به نام حقوق شهروندی برویم رژیم را تخلیه کنیم پشت او. کی گفته؟ اولویتهای کشور را از دید احزاب نگاه نکنیم. اولویتهای کشور را از دید یک انسان مستقل آرمانخواه دلسوز نگاه کنیم. من تردید ندارم که اگر فضای دانشجویی خودش باشد واقعاً خودش باشد، هزاری هم گروه درست شود و توی در سر و کله هم بزنند، دعوا کنند، آشتی کنند و غیره، برآیند حرکت دانشجویی به دلیل ویژگیهای دانشجوییاش، ویژگیهای جوانی و آرمان خواهیاش یک برآیند مثبت و در جهت آرمانهای ملی خواهد بود. خود حرکت دانشجویی باید مواظب دخالتهایی از بیرون باشد و این یک تعهد عمومی است.
زمانه: جنابعالی با توجه به وضعیتی که حالا هست چه تصویری از آینده جنبش دانشجویی در ایران دارید فکر میکنید که آیندة جنبش دانشجویی در ایران چه طور خواهد بود؟
O من به آینده حرکت دانشجویی بسیار خوش بین هستم و امیدوار. خوشبختانه امروز یک تردید عمومی در محیطهای دانشگاهی نسبت به صداقت و اصالت احزاب و گروههای قدرت طلب به وجود آمده است و این خیلی مقدس است. ارزشمند است. ما داریم یک رویکرد جدی را در حرکت دانشجویی به سمت استقلال و آرمان خواهی میبینیم. اگر مدیران آموزشعالی و احزاب یک مقدار انصاف به خرج بدهند و اجازه دهند که این روند به طور طبیعی طی شود، من فکر میکنم ظرف چند سال آینده ما شاهد حرکتهای بسیار مترقی و ماندگار از حرکت دانشجویی باشیم ان شأ الله.
خوشبختانه امروز تعداد دانشجویانی که عمیق و آگاه و منصف و دلسوزند، کم نیست. با وجود تلاش گستردهای که دشمنان ما برای ترویج انحراف و مفاسد در دانشگاه میکنند و سعی دارند ظاهر دانشگاه را بالاخره نابسامان نشان دهند، بدنة دانشگاهی ما و بدنة دانشجویان ما رویکرد جدی به سمت اصالتهای خودش دارد.
زمانه: میشود بگوییم که جنبش دانشجویی می تواند با دولت در تعامل مثبت هم باشد و در راستای منافع ملی و حرکتهای ملی که دولت در برنامههایش پیشبینی کرده، تلاش کند؟
O اصلاً باید این باشد.
زمانه: دولتها تغییر می کنند!
O مشکلی نیست! ببینید، حرکت دانشجویی اگر در نقش حزب قرار بگیرد یا اینکه بیاید پشت سر یک دولتی، به طور طبیعی یک عدة دیگری نقطة مقابل آن حرکت قرار می گیرند و اگر هم بیاید پشت سر یک گروهی و آن گروه رأی نیاورد، خوب چه اتفاقی می افتد؟ این تعامل دچار خدشه می شود. اگر حرکت دانشجویی ورای این حرفها حرکت بکند خودش و تاثیراتش پایدار میماند. نمیگویم در انتخابات دخالت نکند باید دخالت کند! اما سرنوشت خودش را به جریاناتی که متغیرند، گره نزند. با دولت، مجلس، قوه قضائیه و نهادها در یک تعامل کاملاً جدی و مثبت و اصلاحی باید قرار بگیرد. ببینید مثلاً یک خبری ما شنیدیم که آقا مدیر عامل ایران خودرو عوض شد. یک سری مقالاتی خواندیم که ایشان مخالف واردات خودرو بود به همین دلیل عوض شد. ما کاری نداریم به اصل واردات خودرو، این یک بحث تخصصی میطلبد. به این که نسبت واردات خودرو با اشتغال و صنعت و منابع ارزی ما چیست، کاری ندارم. اما وقتی چند روز بعدش وزارت صنایع، اطلاعیه آزادی واردات خودرو را میدهد و در کنار آن، خبر میرسد که یک حزب قدرتمند حکومت، 2500 ماشین را در جنوب خلیج فارس آماده واردات دارد؛ حرکت دانشجویی باید این را دیدهبانی بکند؛ بگوید آقا این رانت اجازه دیگر نمی دهد که آزادی و مشارکت واقعی باشد؛ فرصتهای برابر را از بین میبرد. شما که در دولت هستید، به چه حقی از قبل خبر دارید و همه کارهایتان را هم کردهاید؟ یا وقتی که می بینیم یک ماجرای تراکم بهوجود میآید و صدها میلیارد تومان میرود توی جیب یک عده خاص، که نوعاً سیاستمدار سیاسی هم هستند، اینجا باید حرکت دانشجویی فریاد بزند.
زمانه: من بیشتر آن تعامل مثبت را عرض میکردم، به این معنا که در جهت اجرای برنامهها همکار کند...
O حالا قسمت دومش را هم عرض می کنم. این قسمت منفی آن که از حرکت اصلاحی جلوگیری میکند. ما امروز مشکل صنعت و کشاورزی و بیکاری داریم. مشکل نظامبندیهای اداری داریم. کجا باید اینها بحث شود تا برایش راه حل پیدا شود؟ غیر از دانشگاه؟ اگر کسی فکر می کند خارج از دانشگاه می توان اینها را ریشهای حل کرد، پس دانشگاه برای چی درست شده است؟ دانشگاه جای این حرفها است؛ که چرا توزیع منابع در کشور ما، مناسب نیست؟ چرا بازدهی فعالیتها کم است؟ چه راهکارهایی باید پیشبینی کنیم؟ نظام آموزشی ما چرا این مشکلات را دارد؟ کجا باید بحث شود و به راحل حل برسد؟ ارتباط دانشگاه با صنعت که میگویند، یعنی همین.
دولت صد تا کار می خواهد انجام بدهد. این باید بیاید در محیطهای دانشجویی و دانشگاهی پخته شود و چکش بخورد. این امر دو تا خاصیت دارد؛ یکی اینکه دانشجویان ما با طرز اداره، مشکلات کشور و راه حلها آشنا میشوند، فردا همینها هستند که مدیر و کارشناس و تصمیمگیرنده میشوند. دوم اینکه دانش دانشگاهیان پشتوانه تصمیمات دولت قرار میگیرد و قطعاً کارها پختهتر میشود. در دانشگاهها خود دانشجو، پایهگذار است. دانشجو را صدا کند بیاید. آقا بفرمایید بیایید توضیح بدهید. شما هم بنشین، این تیم اساتید متخصص، اینهایی که دارند کار میکنند، برنامهتان را به نقد بگذارید که در محیط دانشگاه کامل شود، پخته شود، رفع نقص شود. اینها تعاملات مثبتی است.
یا در مورد حمایتهای سیاسی امروز دولت جمهوری اسلامی در مقابل یک قدرت چپاولگری قرار گرفته که کنار مرزهای ما آمده و دارد زور می گوید. کی باید پشت دولت را محکم کند؟ حرکت دانشجویی. دانشجوی ما رفته عراق زیارت بکند؛ حالا جوان است، آنجا رفته مثلاً یک عکس انداخته با مجسمه صدام، و گرفتهاندش. کی باید در سیاست خارجی از دولت ما حمایت کند که بتواند جوان ما را آزاد کند؟ دانشجو باید این کار را بکند. اگر در دریای خزر می خواهند تحمیل کنند، منافع ملی ما را بهخطر بیندازند، کی باید پشتوانه قدرت دولت در رایزنیها و مذاکرات سیاسی باشد؟ در وهله اول دانشجو. باید بیاید بیرون فریاد بزند. بگوید آی دولت! بخواهی کوتاه بیایی از منافع با ما طرف هستی. آقای کشور قلدر! فکر نکنی دولت ما تنهاست. در قیمت نفتش، در جزایر خلیج فارسش، در ادعاهای مرزی کنار مرزش، در جهت قاچاق کالایش، در مبارزه با مواد مخدرش، شما در هر زمینهای وارد بشوی، زمینه تعامل مثبت و سازنده بین حرکت دانشجویی و دولت برقرار است.
زمانه: ... گفتوگو باشد یا نه؟ یکی در رابطه با همین که شما فرمودید که جنبشهای دانشجویی نباید خودشان را با جریانهای متغیر پیوند بدهند و خودشان و سرنوشتشان را به آنها گره بزنند. ما میبینیم که خود جنبشهای دانشجویی، و خود اصلاً دانشجو، یک محدوده خاصی از زمان عمر نسل جوان است؛ یعنی خود فرآیند جنبش دانشجویی درگیر این گذر زمان هست. دانشجوها هی میآیند تجدید یا فارغالتحصیل میشوند و عملاً از چرخه جنبش دانشجویی بیرون میافتند. چطور میشود گفت اینها خودشان را با آن متغیرها وابسته نکنند، در حالی که خودشان متغیر هستند. آیا یک سری تشکلها و نهادهای دانشجویی بهوجود میآیند یا باید بهوجود بیایند که وظیفه شان این است که از افتادن دانشجو و جنبش دانشجویی به ورطه مسائل زودگذر جلوگیری کنند و آنها را با مسائل کلان جامعه پیوند بدهند. باز هم خود آن تشکلها و نهادها، به چه روزی میافتند؟ آیا آنها دوباره خودشان ابزار یک جناح یا یک گروه خاص خارج از دانشگاه نمی شوند؟
O مطلبتان صحیح است. دانشجویان چون متغیرند، نمیتوانند کار حزبی کنند و نقش یک حزب را بازی کنند. اما اگر ما آرمانهای بلند ثابت داشته باشیم و ساز و کارهایمان، برای پیگیری این آرمانها تعریف شود، هرچند که افرادی بروند و افرادی دیگر بیایند، باز آرمانها ثابت است. استکبارستیزی، عدالتطلبی، دفاع از فرهنگ خودی، اینها در حرکت دانشجویی چیزهای ثابتی است.
زمانه: دانشجو یا حرکت دانشجویی، اینها را باید از کی بگیرد؟
O پیوندش باید با امام جامعه باشد.
زمانه: خوب من یک سؤال دوم که داشتم مربوط به همین می شود، ما میبینیم که اصالت دانشجو و جنبش دانشجویی، باید عدالت خواهی و مبارزه با فساد باشد. اگر خوب نگاه کنیم می بینیم اینها حتی از نظام امامت هم فراتر است، یعنی بحثهایی هستند که در گستره انسانی مطرح میشوند؛ کما اینکه خود امیرالمومنین در سیره سیاسیشان بحث عدالتخواهی را محدود به مومنین نمیکنند. در باب بحث عدالتخواهی و مبارزه با فساد میگویند که جا دارد انسان دق کند اگر در سرزمینهای اسلامی خلخال از پای یک پیرزن یهودی به ستم درآورند! پس این نشاندهنده این است که بحث عدالتخواهی و مبارزه با فساد که میگوییم، مهمترین پارامترهای اصالت فعالیت دانشجویی هستند و مقام رهبری هم این را فرمودند ما باید چیزهای دیگری در فضای دانشگاه داشته باشیم که نظام امامت هم مبتنی بر آن است. آیا این طور نیست؟
O نه! اینکه فراتر از نظام امامت نیست. در نظام امامت میتوان عدالتخواهی حقیقی را برقرار کرد. در چارچوب نظام امامت هست که می توان یک مبارزه اصیل با استکبار را سازمان دهی کرد. اینها را توجه داشته باشید. لازمة یک مبارزه اصیل که منحرف نشود آن است که امام حقی در راس آن مبارزه وجود داشته باشد. لازمه عدالت حقیقی این است که یک امام عادل و حقی باشد. این ورای آن نیست.
اما من به نظرم نکتهای هست که باید به آن اشاره کرد. بالاخره من یک دانشجو هستم و میخواهم همواره استکبارستیز و عدالتطلب باقی بمانم. چه کار باید بکنم؟ این مهم است. خب خودم را باید بسازم؛ و بهنظر من مترقیترین آموزهها، آموزههای دینی است که انسان را جوری میسازد که عدالتخواه باشد، ظلمستیز باشد، استکبارستیز باشد، آرمانخواه باشد. نه اینکه دیگران نمیتوانند اینها را داشته باشند، اما در نظام دینی، این فضلیتها در وجود انسان نهادینه میشود و اصالت پیدا میکند. بله، آنها بحثهای دیگری است که ما وارد آن نشدیم.
دقت کنید که ما آدم مدعی زیاد داشتیم که در دوره دانشجویی فعال بودند، پایشان را می کوبیدند و داد میزدند، به محض اینکه در یک پستی قرار گرفتند، آنچنان اشرافی شدند که دیگر مردم را محل نمیگذاشتند، دنبال ثروت و رانت و هزار چیز دیگر بودند. بالاخره باید آدمها خودشان را بسازند. آدمی که خودش از درون خودش آزاد نباشد، نمی تواند آزادیخواه باشد. به نسبتی که آزاد میشود، آزادیخواه است.
زمانه: منظور من این است که الان یک جنبش دانشجویی که به فرض در دانشگاه بهوجود بیاید، یا یک قشر دانشجویی که هدف و انگیزه خاص پیدا کنند و حتی بخواهند واقعاً تابع شرایط نظام امامت عمل کنند، با مدعیان پیروز از امامت حقیقی و خط امامیم و اسلام ناب مواجه میشوند. الان بین جناحهای سیاسی خودمان این بحث هست. دانشجو عملاً اینجا معلق می ماند. عملاً سرگردان می ماند که نظام امامت کدام است؟ این جناح است یا آن جناح؟ اینها که دقیقاً از نظر مواضع سیاسی مخالف همدیگر هستند. من چهطور میتوانم هم جنبش دانشجویی باشم، و هم در چارچوب نظام امامت عمل کنم؟
وقتی که ما می گوییم جنبش دانشجویی آرمانهایش مشخص و ثابت است، کلیتی را قبول دارد، ولی وقتی می خواهد بیاید تعامل کند، دیگر باید با عناصر حاکمیت تعامل کند نه با آن کلیت نظام. یعنی یک دانشجو یا یک حرکت دانشجویی، در حوزه عمل، هیچوقت با کلیت یک نظام درگیر نمیشود، حالا چه مثبت چه منفی. نهایتاً میآید با عناصر و اجزأ حاکمیت تعامل که احزاب و گروهها و نهادهای سیاسی دولتی یا غیردولتی هستند، تعامل میکند. اما الان آن دانشجویی که ما میگوییم و دنبال آرمانهایش هست، وقتی که میخواهد در عمل وارد شود، عملاً تعاملش با عناصر حاکمیت است و این عناصر حاکمیت با هم تضاد یا اختلاف دارند، تقابل دارند، اختلاف سلیقه دارند.
بیشتر منظور من این بود که آیا جنبش دانشجویی، در عمل باز هم در تنگنای عناصر حاکمیت قرار نمیگیرد؟
O این که اشکالی ایجاد نمیکند. ما نگفتیم تعامل نباشد. اما تعامل مبنایش چیست؟ به اعتقاد من مرزبندیهایش، مرزبندیهای اعتقادی و ارزشی است. بالاخره دوست یا حزب مورد علاقه من اگر از معیارهای ثابت تخلفی میکند، باید مورد اعتراض من باشد، به همان میزان که حزب مخالف مورد اعتراض قرار میگیرد. کار به اینها که میرسد، ما میگوییم انسان جایزالخطاست. نظام اینطوری برپا میماند.
اگر ما در رفتارهای فردیمان، تمام معیارها و ارزشها را بگذاریم کنار و تمام ضوابط و به اصطلاح مبانی رفتاریمان، مبانی منافع گروهی و شخصی باشد، بعد بخواهیم آرمانهای بلندمان را محقق کنیم؛ این نمیشود.
مسلمان یا هر عنصری که عدالتخواه و آزادیخواه است، یکی از وظایفش این است که راههایش را پیدا کند. اصلاً ما کاری نداریم ده تا گروه در حکومت، همه با هم دعوا دارند. خوب وظیفه ما چیست؟ این است که هر کدام کار مثبتی کرد، بگوییم کارت مثبت است. هر کدام کار غلطی کرد، بگوییم کارت غلط است. این وظیفه یک مسلمان حر و آزاده است که تعلق ندارد. این را ما باید تقویت کنیم، و اتفاقاً نظام امامت است که این فضا را باز می کند. میگوید آزاد حرفت را بزن.
من مثالی میزنم؛ قوه قضاییه تصمیمی گرفته و بهنظر ما تصمیم خلاف است، باید حرفمان را بزنیم؛ البته با روش صحیح. توهین، هتاکی، بی ادبی، در شأن هیچ انسانی نیست چه رسد به دانشجوی پیشتاز که باید حتماً با روش صحیح و منطقی اظهار نظر کند. مجلس دارد تصمیم غلط می گیرد باید حرف بزنند. دولت یا فلان نهاد تخلف کرده، باید حرف بزند. این نیست که چون حالا این چارچوبها هستند، از هرکدام باید اجازه بگیرید. اتفاقاً وظایف مسلمانی می گوید: نه! تواز کی اجازه باید بگیری؟ امام جامعه راه را باز کرده. در چارچوب اسلام شما آزادی، عمل کن!
اینها یک محدودیتهایی تحمیلی هستند که چون در جامعه احزاب هستند، ما در قالب اینها باید کار کنیم. کی گفته در قالب اینها باید کار کنیم؟ مگر وحی منزل هستند؟
نه! ما یک اصول و معیارهای ثابتی داریم، ابتکارعمل، شیوهها و تدابیر به عهدة خودمان است که چه جور جلو برویم.
من یک خاطره از رهبری بگویم؛ جمعیت شورای مرکزی حمایت از ایثارگران، دو سال و نیم پیش خدمت ایشان بودند. خواستهشان این بود که شما کسی را معرفی کنید تا با شما ارتباط داشته باشیم و مواضعی که میخواهیم بگیریم کنترل کنیم که منطبق بر مواضع شما باشد. ایشان فرمودند که نه! ضرورتی ندارد. یک جا حکم است، همه باید اطاعت کنند. بالاخره حکومت باید حفظ شود؛ دیگر آنجا تحلیل بردار نیست و روشن است؛ من اینها را می گویم. یک جا سلیقة سیاسی است، مشی سیاسی است، این به عهدة خودتان است. شما بروید طراحی کنید. این جمله ایشان است ممکن است سلیقة من در یک موضوع سیاسی با سلیقة شما نخواند. شما کارتان را بکنید. معنی این فرمایش این است که شما بروید فکر و تحلیل و تدبیر کنید، منتهی با جهتگیریهای اصیل. منافع گروهی و شخصی و این چیزهای پست را بگذارید کنار. اگر من دیدم شما دارید از آن مسیرهای صحیح خارج میشوید، تذکر خواهم داد، اما خودتان میدانید. ممکن است مشی سیاسی شما با من نخواند؛ اشکالی ندارد.
ببینید ظرفیتهای نظام امامت چقدر وسیع است. نمی گوید لزوماً به هر کسی که من رای میدهم تو رای بده، یا من امروز این جوری موضع گرفتم تو هم عین همین موضع من را بیا بگیر. نه، یک جا ضرورتهای حکومتی و دستور است، دیگر همه باید اطاعت کنند؛ همة حکومتها همین هستند. اما نود درصد مسائل، مسائل سلیقهای است. شما خودتان فکر کنید. اصلاً هیچ حزب و گروه و دستگاه دولتی، نهتنها به مجموعة دانشجویی، بلکه به تک تک آحاد جامعه هم حق ندارند نظرشان را تحمیل کنند. به چه حقی تحمیل کنند؟ فرض کنید دولت فردا دوست دارد اینها نمایندة مجلس شوند. خوب من یک فردم، باید تبعیت کنم؟ نه. به من اجازه دادهاند خودت برو نگاه کن، تشخیص بده و انتخاب کن. حالا حرکت دانشجویی در این فضا هم میتواند تاثیر بگذارد.
به نظرم رابطه این جوری است. یعنی اصلاً محدود نکنید و بگویید نظام امامت یک سقف پایینی است که آدم اگر بخواهد تحرک داشته باشد، میخورد به این بدنه. نه، خیلی بلند است. آرمانهای دینی، اوج آرمانهای انسانی است.
توجه داشته باشید که ما آرمانی بالاتر از، آرمانهای دینی نداریم. حقیقت دین، آرمانهای انسانی و آرمانهای فکری انسانها است که در طول تاریخ مشترک است و اینها در دین محقق میشود. نظام دینی خیلی باز است. تعاریفی که دشمن میخواهد در مورد نظام دینی، تحمیل کند واقعاً درست نیست. شما میبینید محیط دینی برای رشد آدمها و استعدادها و شکوفایی آنها باز است، و جایش اتفاقاً محیط دانشجویی است.
حرکت دانشجویی میرود جلو، یک جا اگر خیلی پرت افتاد، بالاخره رهبری که امام حق است میگوید آقا یک کم فرمان را بگیر آن طرف، رو به این طرف. تا حالا هم همین طوری بوده. زمان امام هم همین طوری بوده. امام نیامدند بگویند شما نروید اینجا را بگیرید، یا بروید آنجا را بگیرید؛ امام فضا را باز میکند در جهات کلی انقلاب، یک عده دانشجو نشستند فکر کردند که امروز به نفع انقلاب است برویم اینجا را بگیریم، گرفتند، امام گفت: بارک الله. در جای دیگر گفتند به نفع انقلاب است برویم این کار را بکنیم. بارک الله، تاییدشان کردند. اگر جایی هم به ضرر بوده، رهبری نشسته بالا و دیدهبان است، دارد جلو را میبیند. اصلاً یکی از حقوق ما بر رهبری این است. حقی که ما برگردن رهبر داریم این است که منافع ما و حقیقتها و اصالتها را، خوب تشخیص بدهد و ما را در جریان بگذارد. حق ما بر اوست. دقت کنید. اگر انجام نداد باید جواب بدهد. همان طور که او حقی بر ما دارد.
من فکر میکنم حرکت دانشجویی اگر بگوییم به هیچ جایی متکی نباشد و هیچ شاخصی بر حرکت نداشته باشد اصولاً حرف لغوی است. مثل این میماند که بگوییم آقا ما تو را رها کردیم، خودتی و خودت. خداوند این را نمی گوید. خداوند می گوید من برایت، هم یک پیامبر درونی گذاشتم هم یک حجت بیرونی می گذارم. شاخصی می گذارم نگاه کن برو. اگر شاخص بیرونی نباشد چه مسوولیتی از من می خواهد؟...
مهم تشخیص این شاخص است. یک موقع فلان حزب و گروه و ارگان و نهاد و دسته و آدمها را هم شاخص می گیریم، ناچاریم از شاخص داشتن، یک موقع آمد خودمان شاخصیم، یک کسی رسیده به نقطة امامت، او شاخص است؟ بله. او دیگر وصل است به آسمان و به خدا، و از جای دیگر هدایت میشود.
بحثی که اول انقلاب داشتیم همین بود که بالاخره این حزب را شاخص بگیریم؟ این سازمان را بگیریم؟ این گروه را بگیریم؟ این جناح را بگیریم؟ آن جناح را بگیریم؟ یا امام را بگیریم؟ کدام را بگذاریم شاخص؟ من فکر می کنم هر عقل سلیمی و هر کسی که در تبلیغات پیچیده بمباران نشده باشد، اگر خودش بنشیند و مقایسه بکند، میگوید شاخص من رهبری است و این بقیه مسائل را حل خواهد کرد.