نظریهای زمینهگرا درباب توجیه معرفتی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
دیوید انیس استاد فلسفه در دانشگاه بال استیت(Ball State) است. وی در این مقاله درخصوص مناقشة مبناگرا - انسجامگرا گزینهای جدید، یعنی زمینهگرایی contextualism))، را ارائه میکند. این نظریه هم دیدگاه باورهای ذاتاً پایه را در معنای مبناگرایانهاش و هم این نظریه را که انسجام برای توجیه کافی است، رد میکند. او استدلال میکند که توجیه، نسبت به هنجارهای(norms) متنوع کنشهای اجتماعی امری نسبی است.متن
1. مبناگرایی، انسجامگرایی، و زمینهگرایی
مبناگرایی نظریهای است که میگوید هر گزارة تجربیِ موجهی در نهایت باید دستکم قدری از توجیه خود را از دستهای ویژه از گزارههای پایه - که دستکم درجهای از توجیهشان مستقل از حمایتی است که این گزارهها ممکن است از دیگر گزارهها بهدست آورند - اخذ کند. چنین مبناگرایی حداقلیای، به قطعیت(certainty) یا اصلاحناپذیری(incorregibility) نیاز ندارد؛ منکر قابل تجدیدنظر بودن(revisability) تمامی جملات نمیباشد، و نقش مهمی برای توجیه درون نظام یا انسجام منظور میکند.() اعتراضات اصلی به مبناگرایی عبارت بودهاند از (الف) انکار وجود جملات پایه، و (ب) این ادعا که حتی اگر چنین گزارههایی اسطورهای(mythical) نبودند باز هم چنین پایة تضعیف شدهای هرگز تمامی جملاتی را که ما به نحو متعارف آنها را موجه میدانیم توجیه نمیکرد.
در برابر مبناگرایی نظریة انسجامگرایی توجیه قرار داشته است. براساس انسجامگرایی، یک گزاره موجه است اگر و تنها اگر با گونهای مشخص از نظام جملات انسجام داشته باشد. اگرچه میان انسجامگرایان در تبیین چنین انسجام و نشان دادن نظام خاصی از گزارهها اختلاف نظر بوده است، عناصر کلیدی در این تبیینها هماهنگیconsistency) )، ارتباطconnectedness) )، و جامعیت(comprehensiveness) بوده است. اعتراض اصلی به این نظریه این بوده است که صرف انسجام در مجموعهای هماهنگ و جامع از گزارهها، برای توجیه کافی نیست.() نظریهپردازان توجیه معرفتی گرایش داشتهاند که بر مبناگرایی و انسجامگرایی تأکید کنند و عموماً نظریة سوم یعنی زمینهگرایی را یا ندیدهاند و یا بدان بیاعتنایی کردهاند. زمینهگرا وجود گزارههای پایه به معنای مبناگرایانهاش و نیز کفایت انسجام برای توجیه را انکار میکند. براساس زمینهگرایی هر دو نظریه، مولفههای زمینهای را که درخصوص توجیه اساسی هستند نادیده میگیرند. در آنچه ذیلاً میآید، گونهای نظریة زمینهگرا را بسط میدهم.()
2. مواجهة نمونة اساسی با اعتراضات
نمونة اساسی توجیه که در اینجا بسط داده میشود مربوط به موردی است که شخص بتواند با اعتراضات مشخصی مواجهه شود. اعتراضاتی که شخص باید با آنها مواجه شود، خواه مواجه شده باشد و خواه مواجه نشده باشد در رابطه با اهداف خاصی نسبی است. و از آنجاکه مسأله مربوط به توجیه معرفتی است، اهداف هم بالطبع معرفتی خواهند بود. ممکن است پذیرش جملهای نسبت به یک هدف معرفتی، معقولreasonable) )باشد ولی نسبت با هدف دیگر چنین نباشد. دو هدف از اهداف معرفتی، داشتن باورهای صادق(true beliefs) و اجتناب از باورهای کاذب است. دیگر اهداف معرفتی همچون اصل سادگیsimplicity) )، حفظ باورهای موجود، به حداکثر رساندن قدرت تبیینexplanatory power) )بهعنوان اهداف فرعی نسبت به دو هدف [اصلی] صدق و اجتناب از خطا در نظر گرفته میشوند.()
با فرض این اهداف، اگر کسی(s) ادعا کند گزارهای(h) صادق است ممکن است اعتراض کنیم که: (الفs ( در موقعیتی نیست که بهh آگاه باشد، یا (بh ( کاذب است. (الف) را در نظر بگیرید. فرض کنید ما ازs میپرسیم که چگونه بهh آگاه شد و او با ارائه دلایل متعدد ,...,2e1, e) en) برای صدقh به ما پاسخ میدهد. ممکن است اعتراض کنیم که یکی از دلایل او 1-e تاen - کاذب است، 1e تاen پشتیبانی کافی برایh فراهم نمیآورند، و استدلال نمودن خاصs از طریق 1e تاen برایh مغالطهآمیز است، یا اینکه شاهد(i) وجود دارد بگونهای که تلفیق [= پیوستگی1] e تاen باi پشتیبانی کافی برایh فراهم نمیکند. این اعتراضات میتواند نسبت به دلایلش برای 1e تاen و نیز پاسخهایش به اعتراضات ما مطرح شود.
مواردی هم وجود دارد که لازم نیست شخص دلایلی برای این ادعا کهh صادق است ارائه دهد. اگرs ادعای دیدن یک کتاب قهوهای را در اطاق نماید معمولاً نیاز به دلیل نداریم. ولی ممکن است همچنان اعتراض کنیم که آن شخص در موقعیتی نیست که آگاه باشد با این استدلال که مثلاً آن شخص در چنین موقعیتهایی موثق [= قابل اعتماد(reliable) ] نمیباشد. بنابراین حتی در مواردی که بطور کلی نیاز به دلیل نداریم اعتراضاتی که در مقولههای (الف) و (ب) قرار میگیرند میتوانند مطرح شوند.
لزوم توانایی شخص در مواجهه با همه اعتراضات ممکنی که در مقولههای (الف) و (ب) قرار میگیرند، شرطی بسیار قوی است. ممکن است در زمانهای خیلی بعد، شاهدی(evidence) به عنوان نتیجه پیشرفتهای دانش تجربی ما کشف شود که صدق گزارهh را به پرسش فراخواند. گرچه ما در حال حاضر، این شاهد را واقعاً نداریم، به لحاظ منطقی امکان آن وجود دارد، پس این یک اعتراض ممکن نسبت بهh در زمان حاضر است. اگر شخص میباید با اعتراض مواجه نشود، لازم است موقعیت معرفتیش متفاوت و بهتر از آن کسی باشد که در حال حاضر در آن است، یعنی باید شاهد جدیدی برای پاسخ دادن به اعتراض داشته باشد. اعتراضکنندگان هم باید در موقعیت بهتری برای طرح اعتراضات باشند. ولی اعتراضات مطرح و پاسخ داده شده نباید نیاز به شرکتکنندگانی داشته باشد که در موضع معرفتی جدید باشند. آنچه مورد سؤال قرار گرفته این است که آیا شخص در موقعیت فعلیش ، در باور بهh موجه است یا نه. بنابراین شخص باید فقط به اعتراضات فعلی پاسخ دهد، یعنی اعتراضات مبتنی بر شواهد فعلی و در دسترس.
صرف بیان سؤالی که در یکی از مقولات ما قرار میگیرد موجب تبدیل آن به اعتراضی کهs باید بدان جواب دهد نمیشود. برای نیاز به پاسخ داشتن، اعتراض باید اظهار یک شک واقعی باشد. پیرس(Peirce) معتقد است شک وضعیتی دشوار و برآورده ناشده است که میکوشیم خود را از آن رها سازیم. «چنین شکی محصول پدیدهای شگفتیآور است، تجربهای که یا یک انتظار را ناکام میگذارد یا اخلال در عادت انتظار ایجاد میکند.»() همانطور که دیوییDewey) )میگوید تنها وقتی که «فریادها، خردکردنها، بههم زدنها، و... حوادثی که روند متعارف رفتار آرام را برهم میزنند» رخ دهد، آن شک پیش میآید.()
پس برای آنکهs بتواند برای پاسخ به یک اعتراض قابل اطمینان باشد، باید شکی واقعی وجود داشته باشد که توسط یک وضعیت واقعی زندگانی پدید آمده است. با فرض اینکه احتمالات ذهنیایsubjective probabilities) )که شخص بدان قائل میشود نگرشهای معرفتی واقعی وی را منعکس میسازند و اینکه اینها محصول مواجهة او با جهان هستند، میتوان نکته فوق را به این نحو بیان کردs : ملزم به پاسخ به اعتراض نیست اگر معمولاً سؤالکنندگان ازs ، احتمال آنرا ضعیف بدانند.
اگر اعتراض باید بیان شکی واقعی باشد که توسط صداهای گوشخراش یک موقعیت واقعی زندگانی پدید آمده است، در این صورت چنین اعتراضاتی اساساً منطقهای - در مقابل فراگیر - خواهند بود. اعتراضات فراگیر کلیت باورهای مورد اعتقاد در یک زمان مشخص یا تمامی حوزة باورها را به پرسش میخواند، در حالی که اعتراضات منطقهای باوری خاص را مورد سؤال قرار میدهند. نمیخواهیم بگوئیم امکان تحقق وضعیتی واقعی که موجب برانگیخته شدن اعتراض فراگیر شود وجود ندارد. اگر تشعشع هستهای سومین جنگ جهانی تجربه شده باشد، رشدی سریع در میزان خطای باورهای ادراکیperceptual beliefs) )مربوط به بینایی وجود خواهد داشت و ما بهعنوان یک گروه نسبت به آنها مرددتر خواهیم بود.
باید چنین فرض شود که مخاطبان اعتراضکننده دارای اهداف معرفتی صدق و دوری گزیدن از خطا هستند. اگر آنان جستجوگران انتقادی صدق نبودند اعتراضات مناسبی را برنمیانگیختند. برای مواجهه با اعتراضs ,i باید بهنحوی پاسخ دهد که در گروه معترض، انکاری عام و نه ضرورتاً فراگیر نسبت بهi یا دست کم به رسمیت شناختن عام موقعیت تضعیف شدةi بهعنوان یک اعتراض ایجاد کند.
در مورد اخیرs ممکن است مثلاً اشاره کند که اگرچهi امکان دارد صادق باشد، ولی این فقط حمایت 1 e(یکی از دلایلش برای باور داشتن به(h را به مقدار خیلی کمی کاهش میدهد و بنابراین او هنوز در باور داشتن بهh موجه خواهد بود. البته راههای فراوانی وجود دارد کهs با آنها میتواند از عهدة یک اعتراض برآید. امکان دارد نشان دهد که آن از نوع (الف) یا (ب) نیست و بنابراین مربوط نمی باشد. ممکن است پاسخ دهد که این یک سخن بیهوده است که توسط شکی واقعی برانگیخته نشده؛ یعنی دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم صادق است. ممکن است از معترض دربارة دلایلش بپرسد و میتواند در پاسخ، هر اعتراضی، از نوع (الف) یا (ب) را مطرح کند. باز هم این دادوستد مبتنی بر اعتراضات و پاسخهای حقیقی است.
3. ماهیت اجتماعی توجیه
هنگامی که دربارة موجه بودنs در باور بهh سؤال میشود، این امر باید نسبت به یک مسأله - زمینه(issue-context) مورد بررسی قرار گیرد. فرض کنید علاقمندیم بدانیم که آیا جونز، فردی عادی که آموزش پزشکی ندیده، دربارة اینکه بیماری فلج اطفال توسط یک ویروس ایجاد میشود اطلاعات عمومیای دارد یا نه. اگر پاسخ او به سؤال ما به گونهای باشد که نشان دهد او مقاله حاوی نظرات ساک(salk) در این خصوص را به یاد دارد، در این صورت پاسخش به اندازه کافی خوب است. او به قدر کافی به وظیفه خود درخصوص مسأله - زمینه عمل کرده است. ولی فرض کنید که متن، امتحانی برای درجة پزشکی(M.D) است. در اینجا توقع خیلی بیشتری داریم. اگر نامزد مذکور صرفاً همان مطلب را بیان کند میفهمیم که معرفت او خیلی کم است. بنابراین ممکن است شخصی در باور بهh نسبت به یک مسأله - زمینه موجه باشد ولی نسبت به مسأله - زمینه دیگر غیرموجه.
مسأله - زمینه چیزی است که یک مسأله خاص مربوط بهh در آن مطرح شده است. این است که سطح فهم و معرفتی را کهs باید به ظهور برساند و همین است که یک گروه معترضِ مناسب را معین میکند. بهعنوان مثال در زمینه امتحان برای درجة پزشکی، مجموعة مناسب افراد سطح معمولی آموزش ندیده نیستند بلکه افراد دارای صلاحیت پزشکیاند. اهمیت (ارزش یا سودمندی) همراه با پیامد پذیرشh هنگامی که کاذب است و ردh هنگامی که صادق است، جزئی از مسأله - زمینه است. فرض کنید مسأله این است که آیا یک داروی مشخص، به علاج یک بیماری بدون آنکه اثرات زیانبخش داشته باشد کمک میکند یا نه. تقاضای ما در چنین حالتی بهمراتب بیش از موردی است که سؤال در مورد چنین کمکی به حیوانات باشد. در هر دو مورد گروه معترض مناسب - محققان واجد شرایط - یکی است ولی آنان به شواهدی فوقالعاده زیادتر از مورد قبلی نیاز دارند. محققان درواقع شرایط توجیهی نسبت به اهمیت موضوع را تقویت یا تضعیف میکنند. اگر پذیرشh هنگامی کهh کاذب باشد نتایج قابل انتقادی بهبار آورد، محقق ممکن است سطح اهمیت مورد نیاز در آزمودنh را افرایش دهد.
انسان یک حیوان اجتماعی است ولی با این وصف وقتی نوبت به توجیه باورها میرسد فیلسوفان مایلند این واقعیت را نادیده بیانگارند. درحالی که این یک شاخصة زمینهای (contextual factor) است که هیچ نظریه توجیه قابل قبولی نمیتواند آنرا نادیده بگیرد. طبق نمونة زمینهگرایانة توجیه که در بالا بدان اشاره رفت، هنگام سؤال دربارة اینکه شخصs در باور بهh موجه است ما باید این را نسبت به مسأله - زمینة خاصی که سطح دانش و معرفت مورد نیاز را معین میکند بسنجیم. این بهنوبة خود گروه معترض مناسب را معین میکندs . برای موجه بودن در باور بهh نسبت به مسأله - زمینه،s باید قادر باشد با تمامی اعتراضات جاری واقع در (A) و(B) که بیانکننده شکلی واقعی دربارة گروه معترض متخصص است در جایی که معترضان جستجوگران انقلابی حقیقت هستند روبرو شود. بنابراین اطلاعات اجتماعی - باورها، اطلاعات و نظریههای دیگران - نقش مهمی در توجیه ایفا میکنند، زیرا بهنوبة خود معین میکنند که چه اعتراضاتی مطرح خواهد شد، چگونه شخص بدانها پاسخ خواهد داد، و چه پاسخهایی را معترضان خواهند پذیرفت.
شاید مولفهای که در نظریة توجیه بیش از همه مورد غفلت قرار گرفته است کنشهای اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک فرهنگ یا جامعة انسانی است. فیلسوفان به اصول عام و پیشینیِ توجیه توجه کردهاند. اما این مطلب را در مورد زمینة تحقیق علمی در نظر بگیرید. قطعاً در روشها و فنون کشف و آزمایش علمی اصلاحاتی بوده است. فرض کنید در زمانt مطابق با بهترین روشها که جستجوگران انتقادی حقیقت آنرا برای کشف و آزمایش یک قلمرو علمی تجربی گسترش دادهاند،S نظریهT را میپذیرد. بیمعنی خواهد بود که بگوییمS در پذیرشT موجه نیست چون در زمانی بعد اصلاح آن فنون به پذیرش نظریهای متفاوت خواهد انجامید. بنابراینS در پذیرشT نسبت به معیارt موجه است.
اگر ما موردی همچون مثال پیشین را بررسی کنیم که دو دسته مختلف موجود به جای دو زمان مختلف در یک زمان مطرحند باز هم همان نتیجه بدست میآید. فرض کنیدS یک فیزیکدان کرة زمین است و بر مبنای بهترین روشهای پیشرفته توسط فیزیکدانهای کرة زمین، T در زمانt میپذیرد. فیزیکدانان پیشرفتهتر و ناشناخته برای ما در همزاد کرة زمینT را رد میکنندS . همچنان در پذیرفتنT موجه است.
برای تعیین اینکهS در باور بهh موجه است باید معیارهای واقعی توجیه در جامعة انسانیای را بررسی کنیم که او بدان تعلق دارد. بهگونهای مشخصتر، ما بامشخص کردن یک مسأله - زمینه که در یک جامعه انسانیG با اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه خاص مطرح شده است معین میکنیم که آیاs در باور بهh موجه است یا نه. این امر سطح دانش و معرفتی را که انتظار میرودS داشته باشد و معیارهایی را که او باید برآورده سازد معین میکند. گروه معترض مناسب، زیرمجموعهای ازG استS . برای موجه بودن در باور بهh ، باید به گونهای قادر به روبرو شدن با اعتراضات آنان باشد که کنشها و هنجارهای آنها را برآورده کند.
نتیجه این میشود که نظریة توجیه باید صورت طبیعی یابد [= طبیعی شود]. ما در بررسی توجیه باورها نمیتوانیم اعمال اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک دسته را نادیده بگیریم. روانشناسان، جامعهشناسان و انسانشناسان این مطالعه را آغاز کردند ولی باید کار خیلی بیشتری گیرد.()
نیاز بهصورت طبیعی دادن(naturalize) به نظریه توجیه در فلسفة علم جدید به رسمیت شناخته شده است. اثباتگرایان(positivists) بر منطق علم تجربی - ساختار نظریههاstructure) of theories)، تاییدconfirmation))، تبیین-(explanations) بهطور انتزاعی و جدا از علم تجربی بدانگونه که واقعاً بدان پرداخته میشود تاکید کردهاند، ولی نکتة اصلی فلسفة علم جدید، این است که چنین رویکردی ناکافی است. علم تجربی از آن حیث که عمل میشود موجب پیدایش باورهای موجه در مورد جهان میگردد. بنابراین بررسی عمل واقعی - که در طول زمان تغییر کرده است - نمیتواند نادیده انگاشته شود. لذا گرایش فعلی در فلسفة علم بهسوی یک واقعگرایی(realism) تاریخی و روششناختی(methodological) است.()
از این واقعیت که توجیه به اعمال و هنجارهای اجتماعی یک گروه مربوط است نه این نتیجه بدست میآید که قابل نقد نیستند و نه اینکه توجیه بهنحوی ذهنی است. اعمال و هنجارها، معرفتیاند و لذا به لحاظ اهدافشان، دارای صدق و دوری از خطا هستند. تا بدانجا که در دستیابی به این اهداف ناتوان باشند، قابل انتقاد خواهند بود. بهعنوان مثال مردم کپله(Kpelle) در افریقا بر مرجعیت(authority) بزرگسالترها بیش از ما تکیه میکنند. ولی این مرجعیت درصورتی میتواند مورد سؤال واقع شود که دریابند به بسیاری از باورهای ادراکی کاذب منجر میشود. اعتراض به یک عمل البته باید واقعی باشد؛ یعنی شک باید نتیجة ناسازگاری یا بروز مشکل در تجربه ما دربارة جهان باشد. افزون بر این، چنین اعتراضاتی همواره منطقهای، در مقابل فراگیر، خواهند بود. برخی اعمال یا هنجارها و تجربههای ما دربارة جهان این نتیجه را بهبار میآورد که عمل دیگر، با مشکل مواجه است. اگر چه پیش فرض یک اعتراض واقعی برخی رفتارهای مقبول است ولی این امر، ما را متعهد به گونهای ذهنیتگرایی(subjectivism) نمیکند. همانطور که زبان - مشاهدة نظریه بیطرف(neutral) در علم وجود ندارد، وضعیت معرفتی معیار بیطرف نیز وجود ندارد که کسی بتواند آنرا برگزیند. ولی در هیچ مورد این نتیجه بهدست نمیآید که عینیت (objectivity) و انتقاد عقلانی(rational criricism) مفقود است.()
4. استدلال بر تسلسل
فیلسوفانی که مبناگروی را پذیرفتهاند عموماً نوعی استدلال تسلسل را در حمایت از آن عرضه کردهاند. دو فرض اساسی در این استدلال، انکار نظریة انسجام در توجیه و انکار کفایت مجموعهای متشکل از بی نهایت دلیل برای توجیه یک باور است. ولی افزون بر مبناگروی گزینه دیگری برای نتیجة این استدلال وجود دارد. یک نظریة زمینهگرا از نوعی که در بالا ذکر شد، تسلسل را متوقف میکند و در عین حال به گزارههای پایه به معنای مبناگرایانه نیازی ندارد.
فرض کنید خانوادة جونز بدنبال صندلی قرمزی هستند تا آنرا جایگزین صندلی شکستة خانة خودشان کنند. بدینسان مسأله - زمینه این نیست که آیا آنها میتوانند سایههای ظریف آن رنگ را تشخیص دهند یا نه. و این یک آزمایش فیزیکی آزمایش فیزیکی هم نیست که انتظار داشته باشیم که شخص معرفت تفصیلی دربارة مفهوم انتقال نور و رنگ داشته باشد. بهعلاوه، اهمیت زیاد، متمرکز بر یک شناسایی صحیح نیست. آقای جونز که مفاهیم ادراکی و نگاه متعارف لازم را داراست به یک صندلی قرمز در جلو و چند قدمی خود اشاره میکند و میگوید «صندلی قرمز اینجاست». گروه معترض مناسب متشکل از ادراککنندگان متعارف است که شناخت کلی از شرایط معیار ادراک و خطای ادراکی دارند. عموماً در چنین شرایطی که ما با آن آشنائیم هیچگونه اعتراضی وجود نخواهد داشت. ادعای او بهعنوان امری موجه مورد قبول قرار میگیرد. ولی فرض کنید کسی اعتراض کند که نور قرمزی بر آن صندلی پرتو میافکند و در نتیجه ممکن است قرمز نباشد. هنگامی که این امر واقعیت داشته باشد اگر جونز نتواند به این اعتراض پاسخ دهد در این صورت در موقعیت شناختیِ کافی قرار ندارد. ولی فرض کنید او در موقعیتی است که پاسخ دهد در مورد نور اطلاع دارد اما همچنان صندلی قرمز است زیرا دیروز آنرا در نور عادی دیده است. در این صورت ادعای او را میپذیریم.
یک باور به نحوی زمینهگرایانه پایه است اگر با فرض یک مسأله - زمینه، گروه معترض مناسب نیاز به فردی نداشته باشد که برای بودن در وضعیتِ معرفت داشتن، دلایلی برای آن باور داشته باشد. اگر گروه معترض نیاز به دلایلی داشته باشد، در این صورت،آن باور در این زمینه دیگر باوری پایه محسوب نمیشود. بنابراین در اولین موقعیت فوقالذکر، باور جونز به اینکه یک صندلی قرمز در اینجا هست باوری پایه به نحوی زمینهگرایانه است ولی در موقعیت دوم چنین نیست.
موردی را در نظر بگیرید که یا گروه معترض ازS نمیخواهد که دلایلی برای باورش بهh به نحوی که در موقعیتِ معرفت داشتن قرار گیرد داشته باشد و ادعای او را میپذیرد و یااین که آنان به دلایلی نیاز دارند و ادعای او را میپذیرند. در هیچیک از این دو مورد، تسلسل دلایل وجود ندارد. اگر یک گروه معترض مناسب - که اعضای آن جویندگان انتقادی حقیقت هستند - در یک مسأله - زمینه خاصی هیچگونه شک واقعی نداشته باشند، در این صورت باور شخص موجه است. آن باور در برابر آزمونی که معترضان مطرح کردهاند تاب آورده است.
5. اعتراضهایی بر این نظریه
در مورد نظریة متنگرایانة پیشنهادی اعتراضات بسیاری وجود دارد و اشکال اصلی آنها این است که شرایط مقرره برای توجیه خیلی سخت است. این اعتراضات عبارتند از:
اول) براساس نظریة مطرح شده، لازمة اینکه کسی در باور بهh موجه باشد این است که قادر به مواجهه با تعداد محدودی از اعتراضاتی که در مقولههایA وB قرار میگیرند باشد و این، بدان معناست که تمایز میان موجه بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است نادیده گرفته شود. موجه بودن صرفاً برآورده ساختن اصول توجیه است ولی نشان دادن اینکه کسی موجه است استدلال بر این است که او این اصول را برآورده ساخته، و این خیلی پرزحمتتر است.() بهعنوان مثال ممکن استS شاهدی داشته باشد که باور او بهh را موجه میکند هرچند نتواند آنرا بیان کند. در چنین موردیS قادر به نشان دادن اینکه موجه بوده است نیست.
دوم) اگر لازمة موجه بودن شخص در باور بهh این باشد که او بتواند با این اعتراض کهh کاذب است مقابله کند، در این صورت این تئوری تمایز میان توجیه و صدق را نادیده میگیرد. یک فرد میتواند در باور به گزارهای موجه باشد اگرچه آن باور کاذب باشد.
و سرانجام، این نظریهS را ملزم میدارد که در موقعیتی باشد که به هر نوع اعتراض با دیدگاههای متفاوت پاسخ گوید. و این البته الزام خیلی زیادی است. بهعنوان مثال فرض کنید دو دانشمند تجربی در دو کشور مختلف بدون آگاهی از کار یکدیگر یک آزمون تجربی را انجام میدهند. اولین دانشمند، 1S، به نتیجهای دست مییابد وh را استنتاج میکند. دومین دانشمند، 2S، (به دلیل اندازهگیری غیردقیق)، آن نتیجه را بدست نمیآورد. الزام 1S به اینکه از آزمون تجربی 2S مطلع باشد و بتواند آنرا ابطال کند تحمیل بار مسئولیتی غیرواقعی بر او برای موجه بودن باور اوست. این به معنای افزودن شرط شکستپذیری(defeasibility) بر دیگر شرایط توجیه است. یک رویکرد برای مواجهه با مسأله گتیه این بوده که شرطی دیگر بر سایر شرایط افزوده شود و آن این است که بهمنظور دستیابی به معرفت، افزون بر داشتن باور صادق موجه، توجیه نباید شکست بخورد. اگرچه مشخصههای مختلفی برای شکستپذیری ارائه شده است ولی مؤلفة محوری یا بیان غیر متعین آن این بوده که گزارهi شواهد توجیه- e که فراهمآورندةh است - را شکست میدهد تنها در جایی کهi صادق است و تلفیقi وe حمایت کافی ازh را فراهم نمیآورد.() به هر حال براساس نظریة زمینهگرایانهای که مطرح شد،S برای موجه بودن در باور خود بهh باید بتواند با این اشکال که شواهد شکستدهندهای وجود دارد مواجه شود.
در پاسخ به اعتراض اول میتوان گفت که نظریة پیشنهادی تمایز میان موجه بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است را نادیده نمیگیرد و لازمهاش هم این نیست کهS بتواند معیارهای توجیه را بیان کند و آنها را برآورده سازد. آنچه لازم است این است که او بتواند با اعتراضات واقعی مواجه شود. البته گاهی اوقات ممکن است لازم باشد کهS دربارة معیارها به بحث بپردازد، ولی همواره اینچنین نیست. افزون بر این، مثال مورد بحث به دلیل آنکه باور موجه نیست نمیتواند یک مثال نقض باشد. موردی را در نظر بگیرید که نسبت به یک مسأله - زمینه ما ازS توقع داریم که در باور خود بهh دلایلی داشته باشد. فرض کنید وقتی از او دربارة اینکه چگونه میداند یا دلایل او چیستند سؤال میشود قادر به بیان چیزی نباشد. ما قطعاً او را بهعنوان کسی که در باورش موجه است در نظر نمیگیریم. ممکن است نتوانیم همة شواهد خود برایh را بهوضوح بیان کنیم، ولی ملزمیم این کار را در مورد برخی از شواهد انجام دهیم. صرف اینکه برایh شاهد داریم کافی نیست؛ باید آن را به عنوان شاهد در نظر بگیریم، و این ما را «در فضای منطقی ادله و توجیه و توانایی توجیه آنچه شخص میگوید» قرار میدهد.()
پاسخ به اشکال دوم: اولین نکته در پاسخ به این اشکال بعدی این است که توجیه معرفتی ادعایی نسبت به معرفت میسازد . بهلحاظ معرفتی موجه بودن در باور بهh ، به این معناست که در وضعیت معرفت بهh باشیم. بهعلاوه، اگر اهداف توجیه معرفتی، صدق و اجتناب از خطا است در این صورت شخص نباید گزارههای کاذب را بپذیرد. از منظری معرفتی، انجام چنین امری قابل اعتراض است. بنابراین خطا بودنh دستکم مخالف موجه بودن شخص است.با این همه،این تبیین پیشنهادی در خصوص زمینهگرایی ، تمایز میان صدق و توجیه را نادیده نمیگیرد. مواجهه و برخورد با یک اعتراض مستلزم نشان دادن اینکه آن اعتراض، غلط است نمیباشدبلکه لازمهاش فقط موافقت کلی دربارة پاسخ است. بنابراین آن اعتراض هنوز میتواند صادق باشد. بدینسانS ممکن است در باور بهh موجه باشد چون با وجود این کهh در واقع کاذب استs میتواند با اعتراض مواجه شود. به علاوه،اعتراض هنگامی مستلزم پاسخ است که بیانگر شکی واقعی باشد و از آنجا که ممکن است اعتراض کنندگان از کذبh آگاه نباشند امکان دارد این اعتراض مطرح نگردد . بنابراینs ممکن است در باور بهh موجه باشد هرچند کهh کاذب باشد.
به هر حال این وضعیت پیچیده است، چون مواردی وجود دارد که در آنها کذبh دلالت بر این دارد کهS در باور بهh موجه نیست. فرض کنید جونز در یک میهمانی است و نمیداند که آیا دوستش اسمیت در آنجا هست یا نه. حضور اسمیت اهمیت زیادی ندارد، جونز صرفاً نمیداند او آنجا هست یا نه. شاید بد نبود که با اسمیت گپی بزند. او به اطراف مینگرد و از چند میهمان پرسوجو میکند. آنها اسمیت را در آنجا ندیدهاند. در چنین وضعیتی، جونز در باور به اینکه اسمیت در آنجا نیست موجه است.
اکنون تصور کنید جونز یک افسر پلیس است و در میهمانی بدنبال اسمیت،به عنوان یک فرد مشکوک به ترور، میگردد. صرفِ جستوجو کردن گاه و بیگاه و پرسوجو از چند میهمان قطعاً کافی نیست. اگر معلوم شود که اسمیت در یکی از کمدها مخفی شده است ما نتیجه نخواهیم گرفت که اگرچه باور جونز خطا از آب درآمدولی او در باور خود موجه است چرا که وی بدلیل عدم بازرسی گستردهتر سهلانگاری فاحشی را از خود بروز داده است. مواردی وجود دارد که در آنها نسبت به یک مسأله - زمینه نیاز به این داریم که شخصS خود را در چنان موقعیت معرفتیای قرار دهد کهh خطا از آب درنیاید. در چنین موردی خطا بودنh غیرقابل اغماض استS . برای موجه بودن در باور بهh در موارد غیرقابل اغماض باید قادر به مواجهه با این اعتراض کهh کاذب است باشد. ولی در موارد قابل اغماض، چنین چیزی مورد نیاز نیست.
فرض کنیدh یک نظریة خیلی پیچیدة علمی است وS خود را در بهترین موقعیت، به لحاظ شاهد، در آن زمان قرار میدهد. حتی اگر صدقh خیلی مهم باشد، کذبh قابل اغماض است. پیچیدگی موضوع و این واقعیت کهS خود را در بهترین موقعیت ممکن قرار داده استS را به لحاظ کذبh مقصر نمیداند، بنابراین او کماکان موجه است. ولی نه همة موارد قابل اغماض باh پیچیده سروکار دارند و نه افراد همیشه در بهترین وضعیتِ ممکن هستند. فرض کنید اسمیت برادر دوقلویی دارد که کاملاً شبیه به اوست ولی تنها فرد زندهای که این را میداند برادر اوست. بهعلاوه هیچ سندی مبنی بر اینکه برادر دوقلویی بوده است وجود ندارد. اگر جونز کتابی را به خانة اسمیت برگرداند و اشتباهاً آنرا به برادر او بدهد (درجایی که مسأله - زمینه صرفاً این است که آیا او کتاب امانتی را برگردانیده است یا نه، ولی اینکه او آنرا به چه کسی داده است اهمیت چندانی ندارد) همچنان در باورش به اینکه آنرا به دوستش اسمیت داده است موجه است. اگرچه جونز میتوانست خود را در موقعیت بهتری قرار دهد (با پرسشهایی دربارة دوستیشان) ولی هیچ دلیلی برای اینکه در این زمینه بررسی بیشتری کند وجود نداشت. مردم عموماً دربارة این برادر دوقلو آگاهیای نداشتند و اسمیت متوجه هیچگونه رفتار ویژهای نشد. با فرض چنین مسأله - زمینهای اعضای گروه معترضِ مناسب انتظار ندارند که جونز، وارسی بیشتری کند. بنابراین اگر باورش خطا از آب درآید هیچ کوتاهیای از خود نشان نداده است.
بدینسان قابلِ اغماض بودن بستگی دارد به مسأله - زمینه، و انتظاراتی که گروه معترض مناسب - با این فرض که معیارهای توجیه و اطلاعاتشان در دسترس است - ازS دارند. بخش عمدهای از همگونسازی معیارهای معرفتی ما - مثل موارد معیارهای قانونی و اخلاقی - فراگیریِ شرایطِ قابلِ اغماض بودن است. چنین شرایطی به مقدار زیادی متکی به زمینه است و صورتبندی قوانین بیان آنها اگر غیرممکن نباشد بغایت دشوار است. در کل، ما شرایط قابل اغماض بودن را مورد به مورد فرا میگیریم. شخص تنها نیاز به این دارد که قصورهای اخلاقی و قانونی را در نظر داشته باشد تا پیچیدگی کامل اغماضها را دریابد، عرصهای که بهرغم اظهارات مشهور آستین(Austin) در سالهای پیشین هنوز باید بررسی و مطالعه شود.
در پاسخ به سومین اعتراض، باید توجه کرد که توجیه معرفتی نباید سرسری گرفته شود. پذیرشh نسبتاً مشخص میکند که من به چه چیزهای دیگری باور خواهم داشت یا آنها را انجام خواهم داد. بهعلاوه من میتوانم با اکاذیبم اذهان دیگران و در نتیجه دیگر باورها و افعال آنان را بیالایم. بنابراین لازمة توجیه معرفتشناختی این است که مدعیاتمان از آزمون نقد عبور کند. این نکته برخی فیلسوفان را برانگیخته است تا شرط شکستپذیری را به دیگر شرایط توجیه بیفزایند.()
با این وصف، نظریة زمینهگرا که در بالا ارائه شد چنین نمیکند. ممکن است گزارة شکستدهندةi وجود داشته باشد، ولیS لازم است با این اعتراض مواجه شود تنها اگر گروه معترض آنرا مطرح کند. برای اینکه آنها آنرا مطرح سازند،i باید بیانگر شکی واقعی باشد. ولی کاملاً ممکن است افرادی که جهت تحقیق گزارهها برانگیخته شدهاند ازi بیاطلاع باشند.
گذشته از آن، مفهوم قابل اغماض بودنِ معرفتی در مورد شاهد شکستدهنده کاربرد دارد. فرض کنید شاهد شکستدهندةi وجود دارد. ممکن استS در باور بهh در مسأله - زمینه موجه باشد حتی اگر نتواند با آن اعتراض مقابله کند. نسبت به موضوع - زمینه، گروه معترض ممکن است متناسب با معیارهای توجیه خود و اطلاعات در دسترس انتظار آگاهیS ازi را نداشته باشد. شاید مسألة مربوط بهh خیلی پیچیده باشد. بنابراین ناتوانی او از مقابله با شاهد شکستدهنده قابلِ اغماض است.
در مورد آزمون تجربی میتوانیم مسأله - زمینههایی را تصور کنیم که انتظار داشته باشیم اولین دانشمند تجربی از آزمون تجربی دانشمند دیگر مطلع باشد. ولی همة مسأله - زمینهها چنین اقتضایی ندارند. در عین حال، ممکن است همچنان لازم بدانیم که او باید در وضعیتی باشد که اگر از آزمون تجربی دیگری مطلع گردید بتواند دربارة آن چیزی بگوید. بهعنوان مثال، ممکن است اشاره کند که این قلمرو را بهخوبی میشناسد، این آزمون تجربی را چندین بار انجام داده و نتایج مشابهی از آنها بدست آورده است و این آزمونها بهگونهای در شرایط دقیقاً کنترلشدهای انجام شده است، بنابراین او دلایل بسیاری برای باور به تکرارپذیری این آزمون تجربی با نتایج مشابه دارد. بدینسان باید اشتباهی در آزمون تجربی مغایر وجود داشته باشد. بهنظر میرسد لازم دانستن اینکه دانشمند تجربی بهگونهای حداقلی قادر به پاسخ باشد چندان مورد نیاز نیست.
6. چکیده
زمینهگرایی جایگزین نظریههای سنتی مبناگرا و انسجامگرا است که وجود گزارههای پایه در معنای مبناگروانهاش را مردود میشمارد (اگرچه گزارههای پایة زمینهگرایانه را میپذیرد) و نیز این را که انسجام - آنگونه که بهصورت سنتی تبیین شده - برای توجیه کافی است انکار میکند. هر دو نظریه مولفههای زمینهای را که نسبت به توجیه، اساسی هستند - همچون مسأله - زمینه و در نتیجه ارزشh ، اطلاعات اجتماعی، اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه - را نادیده میگیرنددر حالی که ماهیت اجتماعی معرفت نمیتواند نادیده انگاشته شود.
پینوشتها
. مشخصات کتابشناختی این مقاله به قرار زیر است
:(1978) 15. American Quarterly 1David Annis, A Contextual Theory of Epistemic Justification, in: 91-31. 2. The Theory of Knowledge, Classical and Contemporary Readings, Second Edition, ed:2 .1999Louis P. Pojman, Wadthworth Publishing Company,
. درخصوص بحث مبناگرایی نک به:
William P. Alston, "Has Foundationalism Been Refuted"?, James W. Cornman , "Foundationalism David B. Annis, "Epistemic ؛Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification" Foundationalism".
. آخرین مباحث مطروحه در باب انسجامگرایی در کتابهای زیر آمده است:
Nicholas Rescher, "Foundationalism, Coherentism, and the ؛7-8Keith Lehrer, Knowledge, chaps. ation, "Nicholas Rescher, "The Coherence Theory of Truth."zIdea of Cognitive Systemati
برای نقد نظریه انسجام گرایی لرر نک به:
Cornman , "Foundational Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification,"
و نیز نک به نقد من بر لِرِر در:
.209-13 :(1976) 6Philosophia
برای نقد دیدگاه رشر نک به:
Mark Pastin, "Founationalism Redux,"
این متن هنوز به چاپ نرسیده است ولی خلاصه آن در
1 , (4791): 1-907O.6The Journal of the Philosophy
آمده است.
. به لحاظ تاریخی، زمینه گرایان اصلی و مهم عبارت از پیرس، دیویی و پوپر هستند. ولی اشارات، پیشنهادها و نظریههای زمینه گرایانه در منابع زیر آمده است:
John Austin, ؛Bruce Aune, Knowledge: Mind and Nature ؛Rebert Ackermanr Belief and Knowledge ؛(1967Isaac Levi, Gambling With Trutn (New York, ؛(1962Sense and Sensibilia (London, 859) and Human Understanding1Stephen Toulmin, The Uses of Argument (London, Carl Wellman, Challenge and Response: Justification in Ethics ؛ (1972Princeton, New Jersey, ) F, L. Will, Induction and Justification, Ludwig Wittgenstein, ؛(1971Carbondale, Illinois , ) 359) and On Certainty.1Philosophical Investigations (New York,
. برای بحث از اهداف معرفتی نک به:
Levi, Gambling With Truth.
,(1965 C.S. Pierce, Collected Papers, vol . 6. ed. Charles Hartshorne and Paul Weiss (Harvard, . .469P.
Knowing and the Known (Boston, 9491), P. 513. see also Wittgenstein's On ؛ John Dewey. Certainty.
. به عنوان نمونه نک به:
.(1971Michael Cole et al. The Cultural Context of Learning and Thinking (New York,
. درخصوص ضرورت نظریه توجیهی طبیعی شده در فلسفه علم
"1976Frederick Suppe, "Afterword-
در دومین ویرایش اثرش با نام
.(1977The Structure of Scientific Theories (Urbana , Illinois,
. برای بحث از عینیت در علم تجربی و نبود زبان - مشاهده نظریه بی طرف نک به:
Frederick Suppe's "The Search for Philosophic Understanding of Scientific Theories" and his Afterword- 6791" in The Structure of Scientific Theories."
. آلستون در"Has Foundationalism Been Refuted?" به بیان این تمایز پرداخته است.
و نیز بنگرید به دیگر مقاله اوTwo Types of Foundationalism." "
. بهترین بحث درخصوص شکست پذیری در این اثر آمده است
96. Carl Ginet, "What Must Be Added to1Wilfrid Sellars, Science, Perception and Reality, p. .163-86:(1970) 21Knowing to Obtain Knowing That One Knows." Synthese
کتابنامه
.(1985) 68Alston, William. "Concepts of Epistemic Jusrification. "Monist
3 (6791). Also in his7Alston, William. "Two Types of Foundationalism". Journal of Philosophy book Epistemic Justification Essays in the Theory of Knowledge. Ithaca, N Y : Cornell
.1955Armstrong, D.M. Belief, Truth and Knowledge. Cambridge. Cambridge University Press,
.1955Ayer, A. J. The Foundations of Empirical Knowledge New York: St . Martin's Press,
.5595. Chapter 1Baergen, Ralph . Contemporary Epistemologey Fort Worth: Harcourt Barace,
.1939Blanshard, Brand. The Nature of Thought. London: Allen Unwin,
.1940 vols. London: Allen Unwin, 2Blanshard, Brand. The Nature of Thought.
Bonjour, Laurence. The Nature of Empirical Knowledge. Cambridge, MA: Harvard University .1985Press,
.1914Bradley, F. H. Essays on Truth and Reality. Oxford: Oxford University Press,
Butchvarov, Panayot. The Concept of Knowledge. Evanston, IL: Northwestern University Press .1970
Chisholm, Roderick. The Foundations of Knowing. Minneapolis: University of Minnesota Press , .1982
, eds. Empirical Knowledge. Englewood Cliffs, NJ:zChisholm, Roderick. and Robert Schwart .1973Prentice- Hall,
.1992Dancy, Jonathan, and Ernest Sosa, eds, A Companion to Epistemology. Oxford: Blackwell,
.1995Everitt, Nicholas, and Alec Fisher. Modern Epistemology. New York: McGraw- Hill,
.1934Ewing, A. C. Idealism: A Critical Survey. London: Methuen ,
Foley, Richard. The Theory of Epistemic Rationality. Cambridge, MA: Harvard University Press, .1987
.1988Goldman, Alan H, Empirical Knowledge. University of California press,
.1986Goldman, Alvin . Epistemology and Cognition. Cambridge, MA: Harvard University Press,
Goodman, Michael, and Robert Snyder, eds. Contemporary Readings in Epistemology. Upper .1993Saddle River, NJ: Prentice Hall,
Haack, Susan. Evidence and Inquiry: Towards Reconstruction in Epistemology. Oxford: Blackwell, .1993
.1974Lehrer. Keith. Knowledge. Oxford , England: Clarendon press,
.1990Lehrer, Keith. Theory of Knowledge. Boulder, Co: Westview,
.1946Lewis , c. I. An Analysis of Knowledge and Valuation. La Salle, IL: Open Cpurt,
.1995McGrew, Timothy J. The Foundations of Knowledge. Lanham, MD: Littlefield Adams,
.1985Moser, Paul. Empirical Justification. Boston: Reidel,
689. Pappas, George,1Moser, Paul, ed. Empirical Knowledge. Totowa, N J: Rowman Littlefield, .1979ed. Justification and Knowledge. Dordrecht, Netherlands: Reidel,
Pappas, George, and Marshall Swain, eds. Essays on Knowledge and Justification. Ithaca, NY: .1978Cornell University Press,
Pojman, Louis P. What Can We Know? An Introduction to the Theory of Knowledge. Belmont, CA: .1995Wadsworth,
.1986Pollock, John. Contemporary Theories of Knowledge. Totowa, NJ: Rowman Littlefiekd,
.1973Rescher, Nicholas. The Coherence Theory of Truth. Oxford, England: Clarendon Press,
.1906-1907Russell, Bertrand , "On the Nature of Truth" Proceedings of the Aristotelian Society.
.1963Sellars, Wilfrid. Science, Perception and Reality. London: Routledge Kegan Paul,
.(1973) 70Sellars, Wilfrid, "Givenness and Explanatory Coherence. "Journal of Philosophy
.(1980) 14Sosa, Ernest. "The Foundations of Foundationalism." Nous
Sosa, Ernest. Knowledge in Perspective: Selective Essays in Epistemology. Cambridge: Cambridge .1991University Press,
Steup, Matthias. An Introduction to Contemporary Epistemology. Upper Saddle River, NJ: Prentice .1996Hall,
Van Cleve, James. "Foundationalism, Epistemic Principles and the Cartesian Circle." Philosophical .(1979) 88Review
مبناگرایی نظریهای است که میگوید هر گزارة تجربیِ موجهی در نهایت باید دستکم قدری از توجیه خود را از دستهای ویژه از گزارههای پایه - که دستکم درجهای از توجیهشان مستقل از حمایتی است که این گزارهها ممکن است از دیگر گزارهها بهدست آورند - اخذ کند. چنین مبناگرایی حداقلیای، به قطعیت(certainty) یا اصلاحناپذیری(incorregibility) نیاز ندارد؛ منکر قابل تجدیدنظر بودن(revisability) تمامی جملات نمیباشد، و نقش مهمی برای توجیه درون نظام یا انسجام منظور میکند.() اعتراضات اصلی به مبناگرایی عبارت بودهاند از (الف) انکار وجود جملات پایه، و (ب) این ادعا که حتی اگر چنین گزارههایی اسطورهای(mythical) نبودند باز هم چنین پایة تضعیف شدهای هرگز تمامی جملاتی را که ما به نحو متعارف آنها را موجه میدانیم توجیه نمیکرد.
در برابر مبناگرایی نظریة انسجامگرایی توجیه قرار داشته است. براساس انسجامگرایی، یک گزاره موجه است اگر و تنها اگر با گونهای مشخص از نظام جملات انسجام داشته باشد. اگرچه میان انسجامگرایان در تبیین چنین انسجام و نشان دادن نظام خاصی از گزارهها اختلاف نظر بوده است، عناصر کلیدی در این تبیینها هماهنگیconsistency) )، ارتباطconnectedness) )، و جامعیت(comprehensiveness) بوده است. اعتراض اصلی به این نظریه این بوده است که صرف انسجام در مجموعهای هماهنگ و جامع از گزارهها، برای توجیه کافی نیست.() نظریهپردازان توجیه معرفتی گرایش داشتهاند که بر مبناگرایی و انسجامگرایی تأکید کنند و عموماً نظریة سوم یعنی زمینهگرایی را یا ندیدهاند و یا بدان بیاعتنایی کردهاند. زمینهگرا وجود گزارههای پایه به معنای مبناگرایانهاش و نیز کفایت انسجام برای توجیه را انکار میکند. براساس زمینهگرایی هر دو نظریه، مولفههای زمینهای را که درخصوص توجیه اساسی هستند نادیده میگیرند. در آنچه ذیلاً میآید، گونهای نظریة زمینهگرا را بسط میدهم.()
2. مواجهة نمونة اساسی با اعتراضات
نمونة اساسی توجیه که در اینجا بسط داده میشود مربوط به موردی است که شخص بتواند با اعتراضات مشخصی مواجهه شود. اعتراضاتی که شخص باید با آنها مواجه شود، خواه مواجه شده باشد و خواه مواجه نشده باشد در رابطه با اهداف خاصی نسبی است. و از آنجاکه مسأله مربوط به توجیه معرفتی است، اهداف هم بالطبع معرفتی خواهند بود. ممکن است پذیرش جملهای نسبت به یک هدف معرفتی، معقولreasonable) )باشد ولی نسبت با هدف دیگر چنین نباشد. دو هدف از اهداف معرفتی، داشتن باورهای صادق(true beliefs) و اجتناب از باورهای کاذب است. دیگر اهداف معرفتی همچون اصل سادگیsimplicity) )، حفظ باورهای موجود، به حداکثر رساندن قدرت تبیینexplanatory power) )بهعنوان اهداف فرعی نسبت به دو هدف [اصلی] صدق و اجتناب از خطا در نظر گرفته میشوند.()
با فرض این اهداف، اگر کسی(s) ادعا کند گزارهای(h) صادق است ممکن است اعتراض کنیم که: (الفs ( در موقعیتی نیست که بهh آگاه باشد، یا (بh ( کاذب است. (الف) را در نظر بگیرید. فرض کنید ما ازs میپرسیم که چگونه بهh آگاه شد و او با ارائه دلایل متعدد ,...,2e1, e) en) برای صدقh به ما پاسخ میدهد. ممکن است اعتراض کنیم که یکی از دلایل او 1-e تاen - کاذب است، 1e تاen پشتیبانی کافی برایh فراهم نمیآورند، و استدلال نمودن خاصs از طریق 1e تاen برایh مغالطهآمیز است، یا اینکه شاهد(i) وجود دارد بگونهای که تلفیق [= پیوستگی1] e تاen باi پشتیبانی کافی برایh فراهم نمیکند. این اعتراضات میتواند نسبت به دلایلش برای 1e تاen و نیز پاسخهایش به اعتراضات ما مطرح شود.
مواردی هم وجود دارد که لازم نیست شخص دلایلی برای این ادعا کهh صادق است ارائه دهد. اگرs ادعای دیدن یک کتاب قهوهای را در اطاق نماید معمولاً نیاز به دلیل نداریم. ولی ممکن است همچنان اعتراض کنیم که آن شخص در موقعیتی نیست که آگاه باشد با این استدلال که مثلاً آن شخص در چنین موقعیتهایی موثق [= قابل اعتماد(reliable) ] نمیباشد. بنابراین حتی در مواردی که بطور کلی نیاز به دلیل نداریم اعتراضاتی که در مقولههای (الف) و (ب) قرار میگیرند میتوانند مطرح شوند.
لزوم توانایی شخص در مواجهه با همه اعتراضات ممکنی که در مقولههای (الف) و (ب) قرار میگیرند، شرطی بسیار قوی است. ممکن است در زمانهای خیلی بعد، شاهدی(evidence) به عنوان نتیجه پیشرفتهای دانش تجربی ما کشف شود که صدق گزارهh را به پرسش فراخواند. گرچه ما در حال حاضر، این شاهد را واقعاً نداریم، به لحاظ منطقی امکان آن وجود دارد، پس این یک اعتراض ممکن نسبت بهh در زمان حاضر است. اگر شخص میباید با اعتراض مواجه نشود، لازم است موقعیت معرفتیش متفاوت و بهتر از آن کسی باشد که در حال حاضر در آن است، یعنی باید شاهد جدیدی برای پاسخ دادن به اعتراض داشته باشد. اعتراضکنندگان هم باید در موقعیت بهتری برای طرح اعتراضات باشند. ولی اعتراضات مطرح و پاسخ داده شده نباید نیاز به شرکتکنندگانی داشته باشد که در موضع معرفتی جدید باشند. آنچه مورد سؤال قرار گرفته این است که آیا شخص در موقعیت فعلیش ، در باور بهh موجه است یا نه. بنابراین شخص باید فقط به اعتراضات فعلی پاسخ دهد، یعنی اعتراضات مبتنی بر شواهد فعلی و در دسترس.
صرف بیان سؤالی که در یکی از مقولات ما قرار میگیرد موجب تبدیل آن به اعتراضی کهs باید بدان جواب دهد نمیشود. برای نیاز به پاسخ داشتن، اعتراض باید اظهار یک شک واقعی باشد. پیرس(Peirce) معتقد است شک وضعیتی دشوار و برآورده ناشده است که میکوشیم خود را از آن رها سازیم. «چنین شکی محصول پدیدهای شگفتیآور است، تجربهای که یا یک انتظار را ناکام میگذارد یا اخلال در عادت انتظار ایجاد میکند.»() همانطور که دیوییDewey) )میگوید تنها وقتی که «فریادها، خردکردنها، بههم زدنها، و... حوادثی که روند متعارف رفتار آرام را برهم میزنند» رخ دهد، آن شک پیش میآید.()
پس برای آنکهs بتواند برای پاسخ به یک اعتراض قابل اطمینان باشد، باید شکی واقعی وجود داشته باشد که توسط یک وضعیت واقعی زندگانی پدید آمده است. با فرض اینکه احتمالات ذهنیایsubjective probabilities) )که شخص بدان قائل میشود نگرشهای معرفتی واقعی وی را منعکس میسازند و اینکه اینها محصول مواجهة او با جهان هستند، میتوان نکته فوق را به این نحو بیان کردs : ملزم به پاسخ به اعتراض نیست اگر معمولاً سؤالکنندگان ازs ، احتمال آنرا ضعیف بدانند.
اگر اعتراض باید بیان شکی واقعی باشد که توسط صداهای گوشخراش یک موقعیت واقعی زندگانی پدید آمده است، در این صورت چنین اعتراضاتی اساساً منطقهای - در مقابل فراگیر - خواهند بود. اعتراضات فراگیر کلیت باورهای مورد اعتقاد در یک زمان مشخص یا تمامی حوزة باورها را به پرسش میخواند، در حالی که اعتراضات منطقهای باوری خاص را مورد سؤال قرار میدهند. نمیخواهیم بگوئیم امکان تحقق وضعیتی واقعی که موجب برانگیخته شدن اعتراض فراگیر شود وجود ندارد. اگر تشعشع هستهای سومین جنگ جهانی تجربه شده باشد، رشدی سریع در میزان خطای باورهای ادراکیperceptual beliefs) )مربوط به بینایی وجود خواهد داشت و ما بهعنوان یک گروه نسبت به آنها مرددتر خواهیم بود.
باید چنین فرض شود که مخاطبان اعتراضکننده دارای اهداف معرفتی صدق و دوری گزیدن از خطا هستند. اگر آنان جستجوگران انتقادی صدق نبودند اعتراضات مناسبی را برنمیانگیختند. برای مواجهه با اعتراضs ,i باید بهنحوی پاسخ دهد که در گروه معترض، انکاری عام و نه ضرورتاً فراگیر نسبت بهi یا دست کم به رسمیت شناختن عام موقعیت تضعیف شدةi بهعنوان یک اعتراض ایجاد کند.
در مورد اخیرs ممکن است مثلاً اشاره کند که اگرچهi امکان دارد صادق باشد، ولی این فقط حمایت 1 e(یکی از دلایلش برای باور داشتن به(h را به مقدار خیلی کمی کاهش میدهد و بنابراین او هنوز در باور داشتن بهh موجه خواهد بود. البته راههای فراوانی وجود دارد کهs با آنها میتواند از عهدة یک اعتراض برآید. امکان دارد نشان دهد که آن از نوع (الف) یا (ب) نیست و بنابراین مربوط نمی باشد. ممکن است پاسخ دهد که این یک سخن بیهوده است که توسط شکی واقعی برانگیخته نشده؛ یعنی دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم صادق است. ممکن است از معترض دربارة دلایلش بپرسد و میتواند در پاسخ، هر اعتراضی، از نوع (الف) یا (ب) را مطرح کند. باز هم این دادوستد مبتنی بر اعتراضات و پاسخهای حقیقی است.
3. ماهیت اجتماعی توجیه
هنگامی که دربارة موجه بودنs در باور بهh سؤال میشود، این امر باید نسبت به یک مسأله - زمینه(issue-context) مورد بررسی قرار گیرد. فرض کنید علاقمندیم بدانیم که آیا جونز، فردی عادی که آموزش پزشکی ندیده، دربارة اینکه بیماری فلج اطفال توسط یک ویروس ایجاد میشود اطلاعات عمومیای دارد یا نه. اگر پاسخ او به سؤال ما به گونهای باشد که نشان دهد او مقاله حاوی نظرات ساک(salk) در این خصوص را به یاد دارد، در این صورت پاسخش به اندازه کافی خوب است. او به قدر کافی به وظیفه خود درخصوص مسأله - زمینه عمل کرده است. ولی فرض کنید که متن، امتحانی برای درجة پزشکی(M.D) است. در اینجا توقع خیلی بیشتری داریم. اگر نامزد مذکور صرفاً همان مطلب را بیان کند میفهمیم که معرفت او خیلی کم است. بنابراین ممکن است شخصی در باور بهh نسبت به یک مسأله - زمینه موجه باشد ولی نسبت به مسأله - زمینه دیگر غیرموجه.
مسأله - زمینه چیزی است که یک مسأله خاص مربوط بهh در آن مطرح شده است. این است که سطح فهم و معرفتی را کهs باید به ظهور برساند و همین است که یک گروه معترضِ مناسب را معین میکند. بهعنوان مثال در زمینه امتحان برای درجة پزشکی، مجموعة مناسب افراد سطح معمولی آموزش ندیده نیستند بلکه افراد دارای صلاحیت پزشکیاند. اهمیت (ارزش یا سودمندی) همراه با پیامد پذیرشh هنگامی که کاذب است و ردh هنگامی که صادق است، جزئی از مسأله - زمینه است. فرض کنید مسأله این است که آیا یک داروی مشخص، به علاج یک بیماری بدون آنکه اثرات زیانبخش داشته باشد کمک میکند یا نه. تقاضای ما در چنین حالتی بهمراتب بیش از موردی است که سؤال در مورد چنین کمکی به حیوانات باشد. در هر دو مورد گروه معترض مناسب - محققان واجد شرایط - یکی است ولی آنان به شواهدی فوقالعاده زیادتر از مورد قبلی نیاز دارند. محققان درواقع شرایط توجیهی نسبت به اهمیت موضوع را تقویت یا تضعیف میکنند. اگر پذیرشh هنگامی کهh کاذب باشد نتایج قابل انتقادی بهبار آورد، محقق ممکن است سطح اهمیت مورد نیاز در آزمودنh را افرایش دهد.
انسان یک حیوان اجتماعی است ولی با این وصف وقتی نوبت به توجیه باورها میرسد فیلسوفان مایلند این واقعیت را نادیده بیانگارند. درحالی که این یک شاخصة زمینهای (contextual factor) است که هیچ نظریه توجیه قابل قبولی نمیتواند آنرا نادیده بگیرد. طبق نمونة زمینهگرایانة توجیه که در بالا بدان اشاره رفت، هنگام سؤال دربارة اینکه شخصs در باور بهh موجه است ما باید این را نسبت به مسأله - زمینة خاصی که سطح دانش و معرفت مورد نیاز را معین میکند بسنجیم. این بهنوبة خود گروه معترض مناسب را معین میکندs . برای موجه بودن در باور بهh نسبت به مسأله - زمینه،s باید قادر باشد با تمامی اعتراضات جاری واقع در (A) و(B) که بیانکننده شکلی واقعی دربارة گروه معترض متخصص است در جایی که معترضان جستجوگران انقلابی حقیقت هستند روبرو شود. بنابراین اطلاعات اجتماعی - باورها، اطلاعات و نظریههای دیگران - نقش مهمی در توجیه ایفا میکنند، زیرا بهنوبة خود معین میکنند که چه اعتراضاتی مطرح خواهد شد، چگونه شخص بدانها پاسخ خواهد داد، و چه پاسخهایی را معترضان خواهند پذیرفت.
شاید مولفهای که در نظریة توجیه بیش از همه مورد غفلت قرار گرفته است کنشهای اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک فرهنگ یا جامعة انسانی است. فیلسوفان به اصول عام و پیشینیِ توجیه توجه کردهاند. اما این مطلب را در مورد زمینة تحقیق علمی در نظر بگیرید. قطعاً در روشها و فنون کشف و آزمایش علمی اصلاحاتی بوده است. فرض کنید در زمانt مطابق با بهترین روشها که جستجوگران انتقادی حقیقت آنرا برای کشف و آزمایش یک قلمرو علمی تجربی گسترش دادهاند،S نظریهT را میپذیرد. بیمعنی خواهد بود که بگوییمS در پذیرشT موجه نیست چون در زمانی بعد اصلاح آن فنون به پذیرش نظریهای متفاوت خواهد انجامید. بنابراینS در پذیرشT نسبت به معیارt موجه است.
اگر ما موردی همچون مثال پیشین را بررسی کنیم که دو دسته مختلف موجود به جای دو زمان مختلف در یک زمان مطرحند باز هم همان نتیجه بدست میآید. فرض کنیدS یک فیزیکدان کرة زمین است و بر مبنای بهترین روشهای پیشرفته توسط فیزیکدانهای کرة زمین، T در زمانt میپذیرد. فیزیکدانان پیشرفتهتر و ناشناخته برای ما در همزاد کرة زمینT را رد میکنندS . همچنان در پذیرفتنT موجه است.
برای تعیین اینکهS در باور بهh موجه است باید معیارهای واقعی توجیه در جامعة انسانیای را بررسی کنیم که او بدان تعلق دارد. بهگونهای مشخصتر، ما بامشخص کردن یک مسأله - زمینه که در یک جامعه انسانیG با اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه خاص مطرح شده است معین میکنیم که آیاs در باور بهh موجه است یا نه. این امر سطح دانش و معرفتی را که انتظار میرودS داشته باشد و معیارهایی را که او باید برآورده سازد معین میکند. گروه معترض مناسب، زیرمجموعهای ازG استS . برای موجه بودن در باور بهh ، باید به گونهای قادر به روبرو شدن با اعتراضات آنان باشد که کنشها و هنجارهای آنها را برآورده کند.
نتیجه این میشود که نظریة توجیه باید صورت طبیعی یابد [= طبیعی شود]. ما در بررسی توجیه باورها نمیتوانیم اعمال اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک دسته را نادیده بگیریم. روانشناسان، جامعهشناسان و انسانشناسان این مطالعه را آغاز کردند ولی باید کار خیلی بیشتری گیرد.()
نیاز بهصورت طبیعی دادن(naturalize) به نظریه توجیه در فلسفة علم جدید به رسمیت شناخته شده است. اثباتگرایان(positivists) بر منطق علم تجربی - ساختار نظریههاstructure) of theories)، تاییدconfirmation))، تبیین-(explanations) بهطور انتزاعی و جدا از علم تجربی بدانگونه که واقعاً بدان پرداخته میشود تاکید کردهاند، ولی نکتة اصلی فلسفة علم جدید، این است که چنین رویکردی ناکافی است. علم تجربی از آن حیث که عمل میشود موجب پیدایش باورهای موجه در مورد جهان میگردد. بنابراین بررسی عمل واقعی - که در طول زمان تغییر کرده است - نمیتواند نادیده انگاشته شود. لذا گرایش فعلی در فلسفة علم بهسوی یک واقعگرایی(realism) تاریخی و روششناختی(methodological) است.()
از این واقعیت که توجیه به اعمال و هنجارهای اجتماعی یک گروه مربوط است نه این نتیجه بدست میآید که قابل نقد نیستند و نه اینکه توجیه بهنحوی ذهنی است. اعمال و هنجارها، معرفتیاند و لذا به لحاظ اهدافشان، دارای صدق و دوری از خطا هستند. تا بدانجا که در دستیابی به این اهداف ناتوان باشند، قابل انتقاد خواهند بود. بهعنوان مثال مردم کپله(Kpelle) در افریقا بر مرجعیت(authority) بزرگسالترها بیش از ما تکیه میکنند. ولی این مرجعیت درصورتی میتواند مورد سؤال واقع شود که دریابند به بسیاری از باورهای ادراکی کاذب منجر میشود. اعتراض به یک عمل البته باید واقعی باشد؛ یعنی شک باید نتیجة ناسازگاری یا بروز مشکل در تجربه ما دربارة جهان باشد. افزون بر این، چنین اعتراضاتی همواره منطقهای، در مقابل فراگیر، خواهند بود. برخی اعمال یا هنجارها و تجربههای ما دربارة جهان این نتیجه را بهبار میآورد که عمل دیگر، با مشکل مواجه است. اگر چه پیش فرض یک اعتراض واقعی برخی رفتارهای مقبول است ولی این امر، ما را متعهد به گونهای ذهنیتگرایی(subjectivism) نمیکند. همانطور که زبان - مشاهدة نظریه بیطرف(neutral) در علم وجود ندارد، وضعیت معرفتی معیار بیطرف نیز وجود ندارد که کسی بتواند آنرا برگزیند. ولی در هیچ مورد این نتیجه بهدست نمیآید که عینیت (objectivity) و انتقاد عقلانی(rational criricism) مفقود است.()
4. استدلال بر تسلسل
فیلسوفانی که مبناگروی را پذیرفتهاند عموماً نوعی استدلال تسلسل را در حمایت از آن عرضه کردهاند. دو فرض اساسی در این استدلال، انکار نظریة انسجام در توجیه و انکار کفایت مجموعهای متشکل از بی نهایت دلیل برای توجیه یک باور است. ولی افزون بر مبناگروی گزینه دیگری برای نتیجة این استدلال وجود دارد. یک نظریة زمینهگرا از نوعی که در بالا ذکر شد، تسلسل را متوقف میکند و در عین حال به گزارههای پایه به معنای مبناگرایانه نیازی ندارد.
فرض کنید خانوادة جونز بدنبال صندلی قرمزی هستند تا آنرا جایگزین صندلی شکستة خانة خودشان کنند. بدینسان مسأله - زمینه این نیست که آیا آنها میتوانند سایههای ظریف آن رنگ را تشخیص دهند یا نه. و این یک آزمایش فیزیکی آزمایش فیزیکی هم نیست که انتظار داشته باشیم که شخص معرفت تفصیلی دربارة مفهوم انتقال نور و رنگ داشته باشد. بهعلاوه، اهمیت زیاد، متمرکز بر یک شناسایی صحیح نیست. آقای جونز که مفاهیم ادراکی و نگاه متعارف لازم را داراست به یک صندلی قرمز در جلو و چند قدمی خود اشاره میکند و میگوید «صندلی قرمز اینجاست». گروه معترض مناسب متشکل از ادراککنندگان متعارف است که شناخت کلی از شرایط معیار ادراک و خطای ادراکی دارند. عموماً در چنین شرایطی که ما با آن آشنائیم هیچگونه اعتراضی وجود نخواهد داشت. ادعای او بهعنوان امری موجه مورد قبول قرار میگیرد. ولی فرض کنید کسی اعتراض کند که نور قرمزی بر آن صندلی پرتو میافکند و در نتیجه ممکن است قرمز نباشد. هنگامی که این امر واقعیت داشته باشد اگر جونز نتواند به این اعتراض پاسخ دهد در این صورت در موقعیت شناختیِ کافی قرار ندارد. ولی فرض کنید او در موقعیتی است که پاسخ دهد در مورد نور اطلاع دارد اما همچنان صندلی قرمز است زیرا دیروز آنرا در نور عادی دیده است. در این صورت ادعای او را میپذیریم.
یک باور به نحوی زمینهگرایانه پایه است اگر با فرض یک مسأله - زمینه، گروه معترض مناسب نیاز به فردی نداشته باشد که برای بودن در وضعیتِ معرفت داشتن، دلایلی برای آن باور داشته باشد. اگر گروه معترض نیاز به دلایلی داشته باشد، در این صورت،آن باور در این زمینه دیگر باوری پایه محسوب نمیشود. بنابراین در اولین موقعیت فوقالذکر، باور جونز به اینکه یک صندلی قرمز در اینجا هست باوری پایه به نحوی زمینهگرایانه است ولی در موقعیت دوم چنین نیست.
موردی را در نظر بگیرید که یا گروه معترض ازS نمیخواهد که دلایلی برای باورش بهh به نحوی که در موقعیتِ معرفت داشتن قرار گیرد داشته باشد و ادعای او را میپذیرد و یااین که آنان به دلایلی نیاز دارند و ادعای او را میپذیرند. در هیچیک از این دو مورد، تسلسل دلایل وجود ندارد. اگر یک گروه معترض مناسب - که اعضای آن جویندگان انتقادی حقیقت هستند - در یک مسأله - زمینه خاصی هیچگونه شک واقعی نداشته باشند، در این صورت باور شخص موجه است. آن باور در برابر آزمونی که معترضان مطرح کردهاند تاب آورده است.
5. اعتراضهایی بر این نظریه
در مورد نظریة متنگرایانة پیشنهادی اعتراضات بسیاری وجود دارد و اشکال اصلی آنها این است که شرایط مقرره برای توجیه خیلی سخت است. این اعتراضات عبارتند از:
اول) براساس نظریة مطرح شده، لازمة اینکه کسی در باور بهh موجه باشد این است که قادر به مواجهه با تعداد محدودی از اعتراضاتی که در مقولههایA وB قرار میگیرند باشد و این، بدان معناست که تمایز میان موجه بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است نادیده گرفته شود. موجه بودن صرفاً برآورده ساختن اصول توجیه است ولی نشان دادن اینکه کسی موجه است استدلال بر این است که او این اصول را برآورده ساخته، و این خیلی پرزحمتتر است.() بهعنوان مثال ممکن استS شاهدی داشته باشد که باور او بهh را موجه میکند هرچند نتواند آنرا بیان کند. در چنین موردیS قادر به نشان دادن اینکه موجه بوده است نیست.
دوم) اگر لازمة موجه بودن شخص در باور بهh این باشد که او بتواند با این اعتراض کهh کاذب است مقابله کند، در این صورت این تئوری تمایز میان توجیه و صدق را نادیده میگیرد. یک فرد میتواند در باور به گزارهای موجه باشد اگرچه آن باور کاذب باشد.
و سرانجام، این نظریهS را ملزم میدارد که در موقعیتی باشد که به هر نوع اعتراض با دیدگاههای متفاوت پاسخ گوید. و این البته الزام خیلی زیادی است. بهعنوان مثال فرض کنید دو دانشمند تجربی در دو کشور مختلف بدون آگاهی از کار یکدیگر یک آزمون تجربی را انجام میدهند. اولین دانشمند، 1S، به نتیجهای دست مییابد وh را استنتاج میکند. دومین دانشمند، 2S، (به دلیل اندازهگیری غیردقیق)، آن نتیجه را بدست نمیآورد. الزام 1S به اینکه از آزمون تجربی 2S مطلع باشد و بتواند آنرا ابطال کند تحمیل بار مسئولیتی غیرواقعی بر او برای موجه بودن باور اوست. این به معنای افزودن شرط شکستپذیری(defeasibility) بر دیگر شرایط توجیه است. یک رویکرد برای مواجهه با مسأله گتیه این بوده که شرطی دیگر بر سایر شرایط افزوده شود و آن این است که بهمنظور دستیابی به معرفت، افزون بر داشتن باور صادق موجه، توجیه نباید شکست بخورد. اگرچه مشخصههای مختلفی برای شکستپذیری ارائه شده است ولی مؤلفة محوری یا بیان غیر متعین آن این بوده که گزارهi شواهد توجیه- e که فراهمآورندةh است - را شکست میدهد تنها در جایی کهi صادق است و تلفیقi وe حمایت کافی ازh را فراهم نمیآورد.() به هر حال براساس نظریة زمینهگرایانهای که مطرح شد،S برای موجه بودن در باور خود بهh باید بتواند با این اشکال که شواهد شکستدهندهای وجود دارد مواجه شود.
در پاسخ به اعتراض اول میتوان گفت که نظریة پیشنهادی تمایز میان موجه بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است را نادیده نمیگیرد و لازمهاش هم این نیست کهS بتواند معیارهای توجیه را بیان کند و آنها را برآورده سازد. آنچه لازم است این است که او بتواند با اعتراضات واقعی مواجه شود. البته گاهی اوقات ممکن است لازم باشد کهS دربارة معیارها به بحث بپردازد، ولی همواره اینچنین نیست. افزون بر این، مثال مورد بحث به دلیل آنکه باور موجه نیست نمیتواند یک مثال نقض باشد. موردی را در نظر بگیرید که نسبت به یک مسأله - زمینه ما ازS توقع داریم که در باور خود بهh دلایلی داشته باشد. فرض کنید وقتی از او دربارة اینکه چگونه میداند یا دلایل او چیستند سؤال میشود قادر به بیان چیزی نباشد. ما قطعاً او را بهعنوان کسی که در باورش موجه است در نظر نمیگیریم. ممکن است نتوانیم همة شواهد خود برایh را بهوضوح بیان کنیم، ولی ملزمیم این کار را در مورد برخی از شواهد انجام دهیم. صرف اینکه برایh شاهد داریم کافی نیست؛ باید آن را به عنوان شاهد در نظر بگیریم، و این ما را «در فضای منطقی ادله و توجیه و توانایی توجیه آنچه شخص میگوید» قرار میدهد.()
پاسخ به اشکال دوم: اولین نکته در پاسخ به این اشکال بعدی این است که توجیه معرفتی ادعایی نسبت به معرفت میسازد . بهلحاظ معرفتی موجه بودن در باور بهh ، به این معناست که در وضعیت معرفت بهh باشیم. بهعلاوه، اگر اهداف توجیه معرفتی، صدق و اجتناب از خطا است در این صورت شخص نباید گزارههای کاذب را بپذیرد. از منظری معرفتی، انجام چنین امری قابل اعتراض است. بنابراین خطا بودنh دستکم مخالف موجه بودن شخص است.با این همه،این تبیین پیشنهادی در خصوص زمینهگرایی ، تمایز میان صدق و توجیه را نادیده نمیگیرد. مواجهه و برخورد با یک اعتراض مستلزم نشان دادن اینکه آن اعتراض، غلط است نمیباشدبلکه لازمهاش فقط موافقت کلی دربارة پاسخ است. بنابراین آن اعتراض هنوز میتواند صادق باشد. بدینسانS ممکن است در باور بهh موجه باشد چون با وجود این کهh در واقع کاذب استs میتواند با اعتراض مواجه شود. به علاوه،اعتراض هنگامی مستلزم پاسخ است که بیانگر شکی واقعی باشد و از آنجا که ممکن است اعتراض کنندگان از کذبh آگاه نباشند امکان دارد این اعتراض مطرح نگردد . بنابراینs ممکن است در باور بهh موجه باشد هرچند کهh کاذب باشد.
به هر حال این وضعیت پیچیده است، چون مواردی وجود دارد که در آنها کذبh دلالت بر این دارد کهS در باور بهh موجه نیست. فرض کنید جونز در یک میهمانی است و نمیداند که آیا دوستش اسمیت در آنجا هست یا نه. حضور اسمیت اهمیت زیادی ندارد، جونز صرفاً نمیداند او آنجا هست یا نه. شاید بد نبود که با اسمیت گپی بزند. او به اطراف مینگرد و از چند میهمان پرسوجو میکند. آنها اسمیت را در آنجا ندیدهاند. در چنین وضعیتی، جونز در باور به اینکه اسمیت در آنجا نیست موجه است.
اکنون تصور کنید جونز یک افسر پلیس است و در میهمانی بدنبال اسمیت،به عنوان یک فرد مشکوک به ترور، میگردد. صرفِ جستوجو کردن گاه و بیگاه و پرسوجو از چند میهمان قطعاً کافی نیست. اگر معلوم شود که اسمیت در یکی از کمدها مخفی شده است ما نتیجه نخواهیم گرفت که اگرچه باور جونز خطا از آب درآمدولی او در باور خود موجه است چرا که وی بدلیل عدم بازرسی گستردهتر سهلانگاری فاحشی را از خود بروز داده است. مواردی وجود دارد که در آنها نسبت به یک مسأله - زمینه نیاز به این داریم که شخصS خود را در چنان موقعیت معرفتیای قرار دهد کهh خطا از آب درنیاید. در چنین موردی خطا بودنh غیرقابل اغماض استS . برای موجه بودن در باور بهh در موارد غیرقابل اغماض باید قادر به مواجهه با این اعتراض کهh کاذب است باشد. ولی در موارد قابل اغماض، چنین چیزی مورد نیاز نیست.
فرض کنیدh یک نظریة خیلی پیچیدة علمی است وS خود را در بهترین موقعیت، به لحاظ شاهد، در آن زمان قرار میدهد. حتی اگر صدقh خیلی مهم باشد، کذبh قابل اغماض است. پیچیدگی موضوع و این واقعیت کهS خود را در بهترین موقعیت ممکن قرار داده استS را به لحاظ کذبh مقصر نمیداند، بنابراین او کماکان موجه است. ولی نه همة موارد قابل اغماض باh پیچیده سروکار دارند و نه افراد همیشه در بهترین وضعیتِ ممکن هستند. فرض کنید اسمیت برادر دوقلویی دارد که کاملاً شبیه به اوست ولی تنها فرد زندهای که این را میداند برادر اوست. بهعلاوه هیچ سندی مبنی بر اینکه برادر دوقلویی بوده است وجود ندارد. اگر جونز کتابی را به خانة اسمیت برگرداند و اشتباهاً آنرا به برادر او بدهد (درجایی که مسأله - زمینه صرفاً این است که آیا او کتاب امانتی را برگردانیده است یا نه، ولی اینکه او آنرا به چه کسی داده است اهمیت چندانی ندارد) همچنان در باورش به اینکه آنرا به دوستش اسمیت داده است موجه است. اگرچه جونز میتوانست خود را در موقعیت بهتری قرار دهد (با پرسشهایی دربارة دوستیشان) ولی هیچ دلیلی برای اینکه در این زمینه بررسی بیشتری کند وجود نداشت. مردم عموماً دربارة این برادر دوقلو آگاهیای نداشتند و اسمیت متوجه هیچگونه رفتار ویژهای نشد. با فرض چنین مسأله - زمینهای اعضای گروه معترضِ مناسب انتظار ندارند که جونز، وارسی بیشتری کند. بنابراین اگر باورش خطا از آب درآید هیچ کوتاهیای از خود نشان نداده است.
بدینسان قابلِ اغماض بودن بستگی دارد به مسأله - زمینه، و انتظاراتی که گروه معترض مناسب - با این فرض که معیارهای توجیه و اطلاعاتشان در دسترس است - ازS دارند. بخش عمدهای از همگونسازی معیارهای معرفتی ما - مثل موارد معیارهای قانونی و اخلاقی - فراگیریِ شرایطِ قابلِ اغماض بودن است. چنین شرایطی به مقدار زیادی متکی به زمینه است و صورتبندی قوانین بیان آنها اگر غیرممکن نباشد بغایت دشوار است. در کل، ما شرایط قابل اغماض بودن را مورد به مورد فرا میگیریم. شخص تنها نیاز به این دارد که قصورهای اخلاقی و قانونی را در نظر داشته باشد تا پیچیدگی کامل اغماضها را دریابد، عرصهای که بهرغم اظهارات مشهور آستین(Austin) در سالهای پیشین هنوز باید بررسی و مطالعه شود.
در پاسخ به سومین اعتراض، باید توجه کرد که توجیه معرفتی نباید سرسری گرفته شود. پذیرشh نسبتاً مشخص میکند که من به چه چیزهای دیگری باور خواهم داشت یا آنها را انجام خواهم داد. بهعلاوه من میتوانم با اکاذیبم اذهان دیگران و در نتیجه دیگر باورها و افعال آنان را بیالایم. بنابراین لازمة توجیه معرفتشناختی این است که مدعیاتمان از آزمون نقد عبور کند. این نکته برخی فیلسوفان را برانگیخته است تا شرط شکستپذیری را به دیگر شرایط توجیه بیفزایند.()
با این وصف، نظریة زمینهگرا که در بالا ارائه شد چنین نمیکند. ممکن است گزارة شکستدهندةi وجود داشته باشد، ولیS لازم است با این اعتراض مواجه شود تنها اگر گروه معترض آنرا مطرح کند. برای اینکه آنها آنرا مطرح سازند،i باید بیانگر شکی واقعی باشد. ولی کاملاً ممکن است افرادی که جهت تحقیق گزارهها برانگیخته شدهاند ازi بیاطلاع باشند.
گذشته از آن، مفهوم قابل اغماض بودنِ معرفتی در مورد شاهد شکستدهنده کاربرد دارد. فرض کنید شاهد شکستدهندةi وجود دارد. ممکن استS در باور بهh در مسأله - زمینه موجه باشد حتی اگر نتواند با آن اعتراض مقابله کند. نسبت به موضوع - زمینه، گروه معترض ممکن است متناسب با معیارهای توجیه خود و اطلاعات در دسترس انتظار آگاهیS ازi را نداشته باشد. شاید مسألة مربوط بهh خیلی پیچیده باشد. بنابراین ناتوانی او از مقابله با شاهد شکستدهنده قابلِ اغماض است.
در مورد آزمون تجربی میتوانیم مسأله - زمینههایی را تصور کنیم که انتظار داشته باشیم اولین دانشمند تجربی از آزمون تجربی دانشمند دیگر مطلع باشد. ولی همة مسأله - زمینهها چنین اقتضایی ندارند. در عین حال، ممکن است همچنان لازم بدانیم که او باید در وضعیتی باشد که اگر از آزمون تجربی دیگری مطلع گردید بتواند دربارة آن چیزی بگوید. بهعنوان مثال، ممکن است اشاره کند که این قلمرو را بهخوبی میشناسد، این آزمون تجربی را چندین بار انجام داده و نتایج مشابهی از آنها بدست آورده است و این آزمونها بهگونهای در شرایط دقیقاً کنترلشدهای انجام شده است، بنابراین او دلایل بسیاری برای باور به تکرارپذیری این آزمون تجربی با نتایج مشابه دارد. بدینسان باید اشتباهی در آزمون تجربی مغایر وجود داشته باشد. بهنظر میرسد لازم دانستن اینکه دانشمند تجربی بهگونهای حداقلی قادر به پاسخ باشد چندان مورد نیاز نیست.
6. چکیده
زمینهگرایی جایگزین نظریههای سنتی مبناگرا و انسجامگرا است که وجود گزارههای پایه در معنای مبناگروانهاش را مردود میشمارد (اگرچه گزارههای پایة زمینهگرایانه را میپذیرد) و نیز این را که انسجام - آنگونه که بهصورت سنتی تبیین شده - برای توجیه کافی است انکار میکند. هر دو نظریه مولفههای زمینهای را که نسبت به توجیه، اساسی هستند - همچون مسأله - زمینه و در نتیجه ارزشh ، اطلاعات اجتماعی، اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه - را نادیده میگیرنددر حالی که ماهیت اجتماعی معرفت نمیتواند نادیده انگاشته شود.
پینوشتها
. مشخصات کتابشناختی این مقاله به قرار زیر است
:(1978) 15. American Quarterly 1David Annis, A Contextual Theory of Epistemic Justification, in: 91-31. 2. The Theory of Knowledge, Classical and Contemporary Readings, Second Edition, ed:2 .1999Louis P. Pojman, Wadthworth Publishing Company,
. درخصوص بحث مبناگرایی نک به:
William P. Alston, "Has Foundationalism Been Refuted"?, James W. Cornman , "Foundationalism David B. Annis, "Epistemic ؛Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification" Foundationalism".
. آخرین مباحث مطروحه در باب انسجامگرایی در کتابهای زیر آمده است:
Nicholas Rescher, "Foundationalism, Coherentism, and the ؛7-8Keith Lehrer, Knowledge, chaps. ation, "Nicholas Rescher, "The Coherence Theory of Truth."zIdea of Cognitive Systemati
برای نقد نظریه انسجام گرایی لرر نک به:
Cornman , "Foundational Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification,"
و نیز نک به نقد من بر لِرِر در:
.209-13 :(1976) 6Philosophia
برای نقد دیدگاه رشر نک به:
Mark Pastin, "Founationalism Redux,"
این متن هنوز به چاپ نرسیده است ولی خلاصه آن در
1 , (4791): 1-907O.6The Journal of the Philosophy
آمده است.
. به لحاظ تاریخی، زمینه گرایان اصلی و مهم عبارت از پیرس، دیویی و پوپر هستند. ولی اشارات، پیشنهادها و نظریههای زمینه گرایانه در منابع زیر آمده است:
John Austin, ؛Bruce Aune, Knowledge: Mind and Nature ؛Rebert Ackermanr Belief and Knowledge ؛(1967Isaac Levi, Gambling With Trutn (New York, ؛(1962Sense and Sensibilia (London, 859) and Human Understanding1Stephen Toulmin, The Uses of Argument (London, Carl Wellman, Challenge and Response: Justification in Ethics ؛ (1972Princeton, New Jersey, ) F, L. Will, Induction and Justification, Ludwig Wittgenstein, ؛(1971Carbondale, Illinois , ) 359) and On Certainty.1Philosophical Investigations (New York,
. برای بحث از اهداف معرفتی نک به:
Levi, Gambling With Truth.
,(1965 C.S. Pierce, Collected Papers, vol . 6. ed. Charles Hartshorne and Paul Weiss (Harvard, . .469P.
Knowing and the Known (Boston, 9491), P. 513. see also Wittgenstein's On ؛ John Dewey. Certainty.
. به عنوان نمونه نک به:
.(1971Michael Cole et al. The Cultural Context of Learning and Thinking (New York,
. درخصوص ضرورت نظریه توجیهی طبیعی شده در فلسفه علم
"1976Frederick Suppe, "Afterword-
در دومین ویرایش اثرش با نام
.(1977The Structure of Scientific Theories (Urbana , Illinois,
. برای بحث از عینیت در علم تجربی و نبود زبان - مشاهده نظریه بی طرف نک به:
Frederick Suppe's "The Search for Philosophic Understanding of Scientific Theories" and his Afterword- 6791" in The Structure of Scientific Theories."
. آلستون در"Has Foundationalism Been Refuted?" به بیان این تمایز پرداخته است.
و نیز بنگرید به دیگر مقاله اوTwo Types of Foundationalism." "
. بهترین بحث درخصوص شکست پذیری در این اثر آمده است
96. Carl Ginet, "What Must Be Added to1Wilfrid Sellars, Science, Perception and Reality, p. .163-86:(1970) 21Knowing to Obtain Knowing That One Knows." Synthese
کتابنامه
.(1985) 68Alston, William. "Concepts of Epistemic Jusrification. "Monist
3 (6791). Also in his7Alston, William. "Two Types of Foundationalism". Journal of Philosophy book Epistemic Justification Essays in the Theory of Knowledge. Ithaca, N Y : Cornell
.1955Armstrong, D.M. Belief, Truth and Knowledge. Cambridge. Cambridge University Press,
.1955Ayer, A. J. The Foundations of Empirical Knowledge New York: St . Martin's Press,
.5595. Chapter 1Baergen, Ralph . Contemporary Epistemologey Fort Worth: Harcourt Barace,
.1939Blanshard, Brand. The Nature of Thought. London: Allen Unwin,
.1940 vols. London: Allen Unwin, 2Blanshard, Brand. The Nature of Thought.
Bonjour, Laurence. The Nature of Empirical Knowledge. Cambridge, MA: Harvard University .1985Press,
.1914Bradley, F. H. Essays on Truth and Reality. Oxford: Oxford University Press,
Butchvarov, Panayot. The Concept of Knowledge. Evanston, IL: Northwestern University Press .1970
Chisholm, Roderick. The Foundations of Knowing. Minneapolis: University of Minnesota Press , .1982
, eds. Empirical Knowledge. Englewood Cliffs, NJ:zChisholm, Roderick. and Robert Schwart .1973Prentice- Hall,
.1992Dancy, Jonathan, and Ernest Sosa, eds, A Companion to Epistemology. Oxford: Blackwell,
.1995Everitt, Nicholas, and Alec Fisher. Modern Epistemology. New York: McGraw- Hill,
.1934Ewing, A. C. Idealism: A Critical Survey. London: Methuen ,
Foley, Richard. The Theory of Epistemic Rationality. Cambridge, MA: Harvard University Press, .1987
.1988Goldman, Alan H, Empirical Knowledge. University of California press,
.1986Goldman, Alvin . Epistemology and Cognition. Cambridge, MA: Harvard University Press,
Goodman, Michael, and Robert Snyder, eds. Contemporary Readings in Epistemology. Upper .1993Saddle River, NJ: Prentice Hall,
Haack, Susan. Evidence and Inquiry: Towards Reconstruction in Epistemology. Oxford: Blackwell, .1993
.1974Lehrer. Keith. Knowledge. Oxford , England: Clarendon press,
.1990Lehrer, Keith. Theory of Knowledge. Boulder, Co: Westview,
.1946Lewis , c. I. An Analysis of Knowledge and Valuation. La Salle, IL: Open Cpurt,
.1995McGrew, Timothy J. The Foundations of Knowledge. Lanham, MD: Littlefield Adams,
.1985Moser, Paul. Empirical Justification. Boston: Reidel,
689. Pappas, George,1Moser, Paul, ed. Empirical Knowledge. Totowa, N J: Rowman Littlefield, .1979ed. Justification and Knowledge. Dordrecht, Netherlands: Reidel,
Pappas, George, and Marshall Swain, eds. Essays on Knowledge and Justification. Ithaca, NY: .1978Cornell University Press,
Pojman, Louis P. What Can We Know? An Introduction to the Theory of Knowledge. Belmont, CA: .1995Wadsworth,
.1986Pollock, John. Contemporary Theories of Knowledge. Totowa, NJ: Rowman Littlefiekd,
.1973Rescher, Nicholas. The Coherence Theory of Truth. Oxford, England: Clarendon Press,
.1906-1907Russell, Bertrand , "On the Nature of Truth" Proceedings of the Aristotelian Society.
.1963Sellars, Wilfrid. Science, Perception and Reality. London: Routledge Kegan Paul,
.(1973) 70Sellars, Wilfrid, "Givenness and Explanatory Coherence. "Journal of Philosophy
.(1980) 14Sosa, Ernest. "The Foundations of Foundationalism." Nous
Sosa, Ernest. Knowledge in Perspective: Selective Essays in Epistemology. Cambridge: Cambridge .1991University Press,
Steup, Matthias. An Introduction to Contemporary Epistemology. Upper Saddle River, NJ: Prentice .1996Hall,
Van Cleve, James. "Foundationalism, Epistemic Principles and the Cartesian Circle." Philosophical .(1979) 88Review