نسل نخست جامعه شناسان دین، بینش های موثری در مورد جایگاه دین در جوامع صنعتی یا سرمایه داری ارائه کردند، اما آن ها معمولاً مسائل اجتماعی را نادیده می گرفتند. وارثان آن ها نیز نسبتاً کم به مسائل اجتماعی توجه کرده اند. اما بحث های مربوط به ظهور جامعه پساصنعتی یا سرمایه داری متأخر نشان می دهد که ممکن است دین دست خوش تغییراتی باشد که آن را به ابزاری با اهمیتِ روزافزون برای تعریف مسائل اجتماعی و پاسخ گویی به آن ها تبدیل کند. در همین حال، دین ممکن است خود نیز بیشتر به مسئله ای اجتماعی تبدیل شود. مفهوم «خودسامان شدن» جورج زیمل در فرهنگ مدرن، ما را در فهم رابطه متغیر میان دین و مسائل اجتماعی یاری می کند.