از نظر مرلو- پونتی ما در متون مسیحی و عملکرد مسیحیت در طول تاریخ با نوعی تناقض مواجهیم؛ مسیحیت گاهی به آرمان های بشری خدمت کرده است و گاهی خیانت. این تناقض در نمود بیرونی مسیحیت، ریشه در ذات درونی آن دارد یعنی اعتقاد به یک خدای درونی (خدای پدر) و یک خدای بیرونی (خدای پسر). ایمان به خدای پدر به معنای تسلیم در برابر اراده ی او و راضی شدن به وضع موجود است. انسانی که دارای چنین ایمانی است عالم را جدی نمی گیرد و به سستی و تنبلی گرایش پیدا می کند اما ایمان به خدای پسر باعث ورود انسان به تاریخ و خلق معنا و ارزش می شود انسانی که از این ایمان برخوردار است جهار را جدی می گیرد و می :وشد تا آن را تغییر دهد. مرلو – پونتی معتقد است که این تناقض نتایج اجتماعی، سیاسی و اخلاقی نامطلوبی به همراه دارد. مسیحیت از این جهت که به خدای پدر معتقد است محافظه کار است اما از این حیث کهبه خدای پسر اعتقاد دارد انقلابی است. فرد مسیحی چون به دو خدا ایمان دارد نه یک محافظه کار خوب است و نه یک انقلابی خوب؛ بنابراین فردی غیرقابل اعتماد است. مرلو – پونتی پس از رد مسیحیت به عنوان دینی الهی، در تفسیری دنیوی از دین آن را پدیده ای می داند که بر استحکام روابط میان انسان ها برای رسیدن به جهانی بهتر تأکید می کند. در پایان نظر منتقدان مرلو – پونتی بیان می شود.