اصطلاح عالم زیسته که به موازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح می شود، از اهمیت زیادی در فلسفه متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالم سرشتی (mundan) و هستی شناختی و استعلایی بررسی می شود و از این طریق معانی متفاوتی به خود می گیرد که به طور خلاصه چنین اند: عالم زیسته: 1) عالم موضع طبیعی است؛ 2) عالم میان سوبژکتیو عمل است که شامل همه آن چیز هایی می شود که انسان هروز در عمل به آنها می پردازد؛ 3) عالمی است به ادراک داده شده؛ 4) عالم روحانی و تاریخی فرهنگ است؛ 5) عالم مقدم بر علم (پیشاعلمی) است که در تضاد با ابژکتیویسم، به ویژه ابژکتیویسم عصر جدید که با سیر تحول علوم طبیعی در پیوند است؛ 6) یکی از راه های ورود به قلمروی استعلایی است. این نوشته به نسبت عالم زیسته با علوم، با فرهنگ و با قلمروی استعلایی می پردازد.