هوشنگ گنویسنده ای است با افکار پیچیده و در عین حال با لفظ پردازی های ساده که در پس این الفاظ صریح و قابل فهم، نمادهایی خاص و ناب، پنهان است که ذهن پژوهشگر با کشف آن ها به عظمت وسعت دید نویسنده پی می برد. از جمله داستان های قابل تأمل و نمادینِ او دست تاریک دست روشن است. در این داستان نویسنده با ژرف اندیشی یک نویسنده ایده آلیسم و با به کارگیری فنون نویسندگی غربی مانند زخم شمشیر بورخس و همچنین با استفاده از چارچوب داستان دختر قاضی از قاضی تنوخی، صاحب کتاب فرج بعد از شدت به صورت سمبلیک و راهبردی به بیان مفاهیم عمیق و تعیین کننده جامعه خویش می پردازد. در این جستار، تأثیر دو داستانِ دختر قاضی در کتاب فرج بعد از شدت و نیز زخم شمشیر از خورخه لوییز بورخس بر داستان دست تاریک دست روشن از هوشنگ گلشیری مورد تحلیل و واکاوی قرار گرفته شده است.