این مقاله جستاری است بر اشعار گرترود استاین، نویسنده و شاعر پیشروی آمریکا. توصیف استاین از شعر، فرسنگ ها با پیشینیانش در مکاتبی مانند رومانتیسیم فاصله می گیرد. او شعر را صوتی بی تن می انگارد که از تجربه بودن در زبان سخن می راند. برای تبیین استاین در مجموعه مسمط هایی در اندیشه، مقاله پیش رو از موریس بلانشو، متفکر پساساختارگرای معاصر فرانسوی در باب زبان، هستی و مرگ بهره می جوید. سه مفهوم کلیدی بلانشو به کار بسته می شوند: «نام گذاری»، «انقطاع» و «یادآوری». استاین شعر را نامیدن و یا نام های بی نام می پندارد، زبانی که مکرر می نامد بی آن که مفهوم، شخص و یا موقعیتی خاص را تداعی کند. بدین روش، شعر، انقطاع را تجربه می کند؛ رویارویی با «دیگریِ» بیگانه که افق هایی تازه برای ذهن آشنازده به ارمغان می آورد. شعرزدای یعنی پایش شعر از ارجاع به واقعیت غالب، شعری بِکر که از معناپردازی های خوانندگانش دوری می گزیند. شاعر در این فضای خنثا جایگاهی ندارد؛ شعر به زبان تعلق دارد، به صداها، تکرارها و سکوت ها که با ظهور بر کاغذ، ماده و چیستی شان را به نمایش می گذارند.