آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

هدف از نوشتار حاضر بازخوانی دشت های وهم آلود شهرهای رشد یابنده 1895 اثر امیل ورهارن در پرتو نقد روانشناختی است. در این سروده ها تصاویر حوزه ی ناخوداگاه به شهری جان می دهند که هیولاوار پیش می رود و پیکرش را فربه تر می کند. انگاره ی شهر به نحو معناداری با استعاره ی مادر پیوند دارد و وجوه متعدد و متضادی را برمی نمایاند : مظهر صلابت در مقام مادر- شهر از یک سو، مظهر درنده خویی و مادر نرینه ی هولناک از دیگر سو، نیز تجلٌی بخش زندگی ابدی و بازتاب دهنده ی تصویر مرگ توأمان. به نظر می رسد که تنها راه خودیابی انسان روان رنجه در شهر، نماد مادر بدنهاد و خیزاننده ی امیال سیری ناپذیر، این باشد که میل به بودن را از نو بیاموزد. پرسش جهانی سرانجام رهیده از سلطه ی شهرها ؟ در مؤخره ی سروده ها مبین آرزوی ناخودآگاه رهایی از سلطه ی ایزد بانوی مادر است، آرزویی که در برابر قدرت خیره کننده ی او چندان سر برنمی آورد.

تبلیغات