آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

مفهوم مرگ و فناپذیری انسان، از پندارهایی است که حضور مهیبش مصرانه چهره برافروخته اش را در همه جا نمایان می کند. به عبارتی، تمام جوانب زندگی، بالاخص فرهنگ، متاثر از نگاه ما به این واقعیت جهان شمول است. برخی مرگ را محدود به آن لحظه نمی دانند که قلب از تپش و ریه از دم و بازدم بازمی ماند. در نزد این گونه افراد ،مرگ حقیقتی است که ممکن است بارها برای یک فرد رخ دهد و برای مدتی کوتاه یا بلند بر او چیره باشد. در طول تاریخ، چنین نگرشی به نیرویی الهام بخش تبدیل شده است. جان میلتون و لئو تولستوی اشخاص برجسته ای هستند که میوه زیباشناختی این دیدگاه متعالی را چیده اند. مطالعه ی پیش رو بر آن است تا با تحلیلی موشکافانه از بهشت گمشده میلتون و مرگ ایوان ایلیچ تولستوی، روشن سازد که میلتون و تولتستوی به نوعی از طبقه بندی درباره مرگ اذعان داشتند و هر یک راهی را برای کنارآمدن و چه بسا مقابله با این واقعیت فراپیش همنوعانشان قرار دادند.

تبلیغات