داستان پردازی و قصه گویی در سرزمین هند سابقه ای طولانی دارد. آثاری چون «پنج تنترا» که از داستان های مهم در تاریخ کهن هند به شمار می ر وند و شهرت جهانی دارند، از این دسته اند و نثر فارسی اگرچه پس از شعر در ادبیات فارسی پدید آمد، اما تا دوران معاصر به دلایل مختلف، شعر از نثر پیشی گرفت. نخستین دلیل این که چرا در ایران نثر از نظرگاه ادبی کمتر به پای شعر می رسد شایداین امر باشد که آن چه در ادبیات اقوام دیگر غالباً اختصاص به نثر دارد و عقاید حکمی و تعالیم اخلاقی و قصه و داستان از آن جمله است، در ایران در شعر تجلی یافته است و آثاری چون بوستان و مثنوی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین، نشانه هایی از انجام وظیفه نثر به وسیله ی شعر است و از آنجا که این آثار منظوم از زیبایی و روانی قابل ملاحظه ای برخودار بوده اند، نثر فارسی از توجه به این گونه آثار بازمانده است و لاجرم در مقایسه با شعر قلمرو محدودی یافته است. با این وجود ادبیات نثر معاصر فارسی در حوزه ی ادبیات جهانی و بالاخص ادبیات تطبیقی- چه درون مرزی و چه برون مرزی- دارای جایگاه خاصی است. دولت آبادی و پرم چند از داستان نویسان واقع گرا (realist) در دوره ی معاصر ادبیات ایران و هند هستند که در زمینه ی داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و غیره آثار برجسته ای از خود به جا گذاشته اند. این مقاله کوشش دارد با بررسی و تحلیل آثار و دامنه ی نفوذ و تأثیر دو نویسنده، جایگاه شان را در ادبیات داستانی معاصر دو کشور مشخص کند. روش پژوهش در این مقاله توصیفی- تحلیلی است که از استقصاء در متن های داستانی دو نویسنده، به ویژه «جای خالی سلوچ» و «گودان» و با استناد به آراء و نظریات منتقدان درباره اثرگذاری آنان در دیگران و تحلیل این اظهارات، نقش و جایگاه این نویسندگان را ترسیم می کند. مقاله حاضر نشان می دهد که هر دو نویسنده رویکرد مشابهی به مقاومت در برابر ظلم داشته اند.