مقوله عقلانیت به همراه موضوعات فراورده آن، از فراخ ترین چالشگاه فکری عصر مدرن است. بنا به قول نظریه پردازان، تمامیِ همِ عقلانیت که از ویژگی های برجسته دنیای نوین است یر حسن تدبیر حیات استوار است. آن چه مسلم است بر سر بحث عقلانیت اتفاق آرا وجود نداشته و هر متفکری از ظن خود نوع یا انواعی از آن را یار بی مثل و مانند و تدبیر برای حسن جریان حیات آدمی می پندارد. از جمله متفکرانی که در مبحث عقلانیت نظریه پردازی کرده است ماکس وبر است که بیش از از پیش با مبحث عقلانیت ابزاری شناخته شده، در حالی که وبر به حق یکی از جمله نظریه پردازان معرفی عقلانیت ارزش شناختی است. مقاله حاضر با استفاده از روش پژوهش اسنادی به بررسی دیدگاه وبر در خصوص عقل و ارتباط آن با ارزش یا همان عقلانیت ارزش شناختی پرداخته و چگونگی حصول آن را مورد واکاوی قرار داده. نتایج حکایت از آن دارد که از نظر وبر هنگامی که جهت گیری های ارزشی درون یک عقلانیت ذاتی خواه در قلمرو اخلاقی باشد و خواه در قلمروهای دیگر، شانیت عقلانیت نظری را پیدا می کند و جامعیت و یکپارچگی درونیشان افزایش می یابد. در نهایت عقلانی شده و به تدریج ارتباطی منسجم با یکدیگر می یابند و به طور سلسله مراتبی در ذیل ارزشی نهایی قرار گرفته و تبدیل به جهانبینی های عرفی یا دینی می شوند. در چنین شرایطی عقلانیت ارزش شناختی محقق شده و عمل و کنش بر این مبنا صورت میگیرد، از نظر وبر، در حقیقت تنش میان قلمروهای مختلف تحت الشعاع تضاد و ستیزه بین دو نوع عقلانیت ابزاری و ارزش شناختی و در نهایت تقابل میان دین و دنیاست.