در این مقاله می کوشیم تا با تکیه بر رئوس انتقادات کارل پوپر از پوزیتیویسم و استقراگرایی، این دو مبنایِ پوزیتیویستی و استقراییِ نظریه زمینه ای را مورد انتقاد قرار دهیم: اول، تهی کردن ذهن از هرگونه پیشداوری و ارزشگ ذاریِ اخلاقی در فرآیند تحقیق؛ و دوم، تقدم مشاهده بر نظریه، گرد آوریِ اطلاعات از طریق آن، مقایسه این اطلاعات بر مبنای تفاوت ها و شباهت هایشان، و نهایتاً استنتاج نتیجه ای کلی از این قیاس در قالب مفاهیمی انتزاعی. طبق ادعای نظریه زمینه ای، می توان با عمل به این مبانی واقعیت اجتماعی را «همان گونه که هست» اظهار کرد. استدلال می کنیم که در عمل این ادعا نه تنها محقق نمی شود، بلکه تصویری مخدوش و ای بسا تحریف شده از واقعیت اجتماعی اظهار می شود. همچنین عمل به این دو مبنا، محقق را به جای اینکه تبیین گر منتقد واقعیت اجتماعی باشد، به توصیف گری خنثی، یا به تعبیر ما به «کارگر اطلاعات» و «عمله داده ها» بدل می کند، و این به معنی از بین رفتن خصیصه ذاتیِ علم جامعه شناسی، یعنی جنبه نقادانه آن است.