آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۳

چکیده

در این مقاله، ابتدا می کوشم توصیفِ مختصری از مسئله کانونیِ فلسفه مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راه حل های ممکن برای آن ارائه دهم. سپس می کوشم با رهیافتِ مقایسه ای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راه حلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راه حل که بر ایده اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه می شود که رابطه سوژه و اُبژه در بستری اینترسوبژکتیو قوام می یابد. نکته مورد تأکید این مقاله این است که هرچند این دو فیلسوف از چارچوب های فلسفیِ متفاوتی تغذیه می کنند، ولی عملاً از جهتِ نحوه مواجهه اشان با این مسئله همگرایی های زیادی دارند. بدین منظور، هدف این است که وجوهِ مشترکِ کارِ ایشان در چند بُعد تحلیل و بررسی می شوند: چرخش زبانی؛ ایده مثلث بندی در برابر جهان های سه گانه؛ «مفاهمه/ارتباط» به منزله بنیاد زبان؛ «عقلانیت مشترکِ» سوژه های زبانی معرفتی: اصل همدلی در برابر ادّعاهای اعتبار؛ و درنهایت ظرفیتِ «گفتگوی بیناشخصی» برای برقراریِ ارتباط بین اندیشه ها یا چارچوب های فکریِ متفاوت.

تبلیغات