در دهه نخست هزاره سوم، در نظام امنیت بین الملل بحران هایی به وقوع پیوست که موجد تغییراتی شگرف در مؤلفه های پیشین امنیتی در جهان شد، به نظر می رسد منشور که پس از تأسیس سازمان ملل متحد عهده دار مدیریت بحران های امنیتی جهان بود، در مواجهه با این بحران ها، ناکارامد و در حالتی از بهت و بلاتکلیفی به سر می برد. به دلیل خواست و تمایل قدرت برتر در نظام بین الملل، تروریسم از نوع بین المللی و دفاع در برابر آن، تحت عنوان دفاع پیشدستانه به عنوان مهم ترین این بحران ها برجسته شد. استمرار دفاع پیشدستانه با تعقیب سیاست قتل هدفمند اعضا و رهبران گروه های تروریستی با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی، همچنان منشور را نادیده می انگاشت که حوادث و اقدامات بعدی برخی کشورها باعث تسری این نادیده انگاری منشور به سایر کشورها نیز شد. بررسی این پژوهش نیز نشان از آن دارد که متن فعلی منشور توان مدیریت و قاعده مندکردن بسیاری از بحران های نوین امنیتی را دارا نیست. این چالش به میزانی عمیق است که برخی از جناح های افراطی در غرب را معتقد ساخته که منشور عملاً معاهده ای مرده و مربوط به دوران کهن است. جناح های افراطی غرب تمایل به آن دارند تا با حذف محذورات منبعث از منشور، نیازهای امنیتی خویش را با تکیه بر قدرت سخت حل وفصل کنند. در فقدان هرگونه واکنشی از سوی جامعه جهانی، این امر به رویه ای تبدیل خواهد شد که موجب بروز تهدیداتی جدی در نظام امنیت بین المللی خواهد گشت.