علی رغم قدمت بسیار طولانی بحث و گفتگو در زمینه ی جامعه ایده آل، بسیاری از اندیشمندانی که قدم در این عرصه نهاده اند، در نهایت در یکی از دام های رویا پردازی یا تقلیل گرایی گرفتار آمده اند. با در نظر داشتن این نکته، تحقیق حاضر تلاش دارد تا ضمن اجتناب از اسارت در این دو دام، به مدد تئوری های تحلیلی در جامعه شناسی، مدلی را برای جامعه ایده آل طراحی کرده و سپس با استفاده از داده های تجربی، دوری و نزدیکی جوامع مختلف را در دست یابی به این مدل بسنجد. چارچوب تحلیلی این مدل که بر مبنای تئوری کنش پارسونز و نظریه ساختاربندی گیدنز ترسیم شده است، شامل دو سطح - ساختاری و فردی- و چهار بعد (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) اصلی است. مطابق این چارچوب، جامعه نیک، جامعه ای است که ضمن دست یابی به توسعه در هر یک از سطوح و ابعاد یاد شده، هم زمان عامل تعادل را نیز به نحوی رعایت کرده باشد. بخش تجربی تحقیق که در واقع نوعی بررسی اعتبار مدل نیز محسوب می شود، بر پایهی تحلیل داده های ثانوی مأخوذ از منابع آماری مختلف می باشد. مطابق نتایج بدست آمده، از بین 5 کشور بررسی شده در این تحقیق- فنلاند، اسلواکی، ترکیه، چین و ایران- فنلاند بیشترین قرابت را با جامعه نیک، نشان داده است.