اصطلاحِ طرد اجتماعی (یا واپس زدگی)[1]، در معنایی که امروزه از آن میشناسیم، نخستین بار در دهه 1970 در فرانسه مورد استفاده قرار گرفت. طرد اجتماعی در عین اینکه وضعیتی ایستا از محرومیت بهشمارمیآید، فرایندِ پدیدآورنده این محرومیت نیز تلقی میشود. این مفهوم، ارتباط تنگاتنگی با مفهومِ فقرِ چندوجهی دارد، اما با آن همپوشانی ندارد. هر دو مفهوم، برگرفته از دیدگاهِ آمارتیا سِن[2] موسوم به ناکامیِ قابلیتی[3] هستند، با این تفاوت که در رویکردِ طرد اجتماعی، این ناکامی به معنی ناتوانی در مشارکت و یا ناتوانیِ عملکردی[4] است.
تقریباً در همه تعاریفِ طرد اجتماعی، متغیرهایی مانندِ مسکن، بهداشت و سلامت، و آموزش را می توان ملاحظه کرد و مسائل و مفاهیمی همچون مشکلات مالی، نیازهای اساسی، تماسهای اجتماعی[5] و ناخشنودیِ اجتماعی[6] نیز در برخی تعاریفِ آن به چشم میخورند. از حیثِ مقوله زمان، یکی از ویژگیهای طرد اجتماعی، طولی بودنِ[7] آن است. به عبارت دیگر، مدت زمانِ محرومیت، مؤلفهای مهم در تعریف طرد اجتماعی (و نیز شکلگیریِ طرد) است. علاوه بر این، طرد اجتماعیِ یک جامعه را میتوان حاصلِ انباشتگیِ طرد اجتماعیِ افرادِ آن جامعه دانست.
[1] . طرد اجتماعی یا واپس زدگی اجتماعی، در این متن، معادل با Social Exclusion در نظر گرفته شده است. با توجه به این که زمانی چندان از طرح این مفهوم در محافل علمی و دانشگاهی کشور ما نمی گذرد و باب بحث در مورد آن در سال های اخیر گشوده شده است. معادل فارسی به کار رفته برای این مفهومن فعلاً جنبه پیشنهادی دارد.