حوزههاى فقاهتى و عرصههاى کارشناسى بانکدارى اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده یکى از ویژگىهاى مهم دین اسلام که آن را جاودانه کرده، این است که در کنار احکام ثابتى که از مصالح ذاتى، فطرى و ابدى حکایت مىکند، عرصه را براى طراحى شیوهها و مدلهاى کاربردى نو، در اختیار مجریان و سیاستگذاران قرار مىدهد تا متناسب با پیشرفت جوامع و تحّولات اجتماعى و متناسب با وضعیّت زمان و مکان، مدلسازى کنند. احکام ثابت که همانند چارچوبهاى اساسى و پىساختهاى بنیادین است، محتواى اسلامى جامعه را حفظ مىکند و مدلهاى متغیّر، به آن، تحّول، تحّرک، پویایى و شادابى مىبخشد و به مسؤولان امر و کارشناسان اسلامى فرصت مىدهد تا پیوسته به فکر طرّاحى الگوها، مدلها، سازمانها و ساختارهاى جدید و منطبق با عصر و زمان خود باشند. در عرصه معاملات، از جمله معاملات پولى و بانکى نیز یک سرى احکام ثابت فقهى وجود دارد که جز در مواقع اضطرار و تزاحم، قابل تخفیف نیست و یک سرى عرصههاى متغیّر کارشناسى وجود دارد که بر حسب اقتضاى موقعیّت تغییر مىکند. مهمترین احکام ثابت فقهى و متغیّر کارشناسى که در معاملات پولى و بانکى باید مورد توّجه قرار گیرد، عبارتند از: أ. احکام ثابت فقهى 1. حاکمیّت دولت اسلامى بر نظارت، کنترل و هدایت بانکها و معاملات بانکى؛ 2. خالى بودن معاملات بانکى از اکل مال به باطل؛ 3. خالى بودن معاملات بانکى از ربا؛ 4. خالى بودن معاملات بانکى از غرر؛ 5. خالى بودن معاملات بانکى از بیع کالى به کالى. ب. عرصههاى متغیّر کارشناسى 1. مالکیّت منابع و سرمایه بانکها (دولتى، خصوصى، داخلى، خارجى، مختلط)؛ 2. مدیریّت بانکها (دولتى، خصوصى، داخلى، خارجى)؛ 3. انتخاب عقود شرعى مناسب؛ 4. انتخاب ساختار و سازماندهى مناسب. در این مقاله، ابتدا با استفاده از آیات و روایات و متون فقهى، احکام ثابت مباحث پول و بانکدارى اسلامى استخراج و بیان مىشود که معاملات بانکى و نظام بانکدارى باید در چارچوب آنها طرّاحى شوند؛ سپس با تبیین زمینههاى کارشناسى، عرصههاى متغیّر بانکدارى ارائه مىشود. تفکیک حوزههاى فقهى و ثابت معاملات بانکى از حوزههاى کارشناسى و متغیّر، زمینههاى فکر و نوآورى در طرّاحى ابزارهاى نو پولى و ارائه الگوهاى کارآمد بانکى را براى کارشناسان مسلمان و متخصصان پول و بانکدارى فراهم مىآورد.متن
مقدّمه
مطابق صریح آیات قرآن، دین اسلام، دین جهان شمول و جاودانه است.
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا (سبأ (34): 28). و ما تو را جز بشارت بخش و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستادیم.
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ (احزاب (33): 40). محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
این حقیقت در روایات با صراحت بیشترى آمده است. در حدیثى از رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىخوانیم که فرمود:
ایّها النّاس! حلالى حلال الى یوم القیامة و حرامى حرام الى یوم القیامة (حرّ عاملى، 1413: 27/169). اى مردم! حلال من تا روز قیامت حلال، و حرام من تا روز قیامت حرام خواهد بود.
مهمترین عاملى که باعث این جامعیّت و جاودانگى شده، این است که شریعت اسلام در کنار احکام و قوانین ثابت و تغییر ناپذیرى که از مصالح ذاتى، فطرى و ابدى انسانها حکایت مىکند، فضاى تطبیق و عمل را در اختیار مجریان و سیاستگذاران قرار مىدهد تا متناسب با پیشرفت جوامع و تحوّلات اجتماعى و متناسب با وضعیّت زمان و مکان، مدلسازى کنند. احکام ثابت که همانند چارچوبهاى اساسى و پىساختهاى بنیادین است، محتواى اسلامى جامعه را حفظ مىکند و عرصههاى متغیّر، به آن، تحوّل، تحرّک، پویایى و شادابى مىبخشد و به مسؤولان امر و کارشناسان مسلمان فرصت مىدهد تا پیوسته با بهرهگیرى از علم و تجربه بشرى و عقلانیّت جمعى، به فکر طرّاحى الگوها، مدلها، سازمانها و ساختارهاى جدید و منطبق با عصر و زمان خود باشند.
در عرصه معاملات، از جمله معاملات پولى و بانکى نیز یک سرى احکام و قوانین ثابت فقهى وجود دارد که چارچوبهاى اساسى تلقّى مىشوند و جز در مواقع اضطرار و تزاحم تخفیف داده نمىشوند و یک سرى عرصههاى متغیّر و کارشناسى وجود دارد که بر حسب اقتضاى موقعیّت تغییر مىکنند.
تبیین احکام ثابت که وجهه فقهى دارند و با روش فقاهتى استنباط مىشوند و تفکیک آنها از عرصههاى متغیّر که بر دید کارشناسى و تعیین مصالح اجتماعى مبتنى هستند، زمینههاى اندیشه و نوآورى در طرّاحى ابزارهاى نو پولى و مالى و ارائه الگوهاى کارآمد بانکى را براى کارشناسان مسلمان و متخصّصان پول و بانکدارى فراهم مىآورد. پیش از آغاز بحث، تذّکر چند نکته لازم است:
اوّل. در تعریف احکام ثابت و عرصههاى متغیّر، دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد. در این مقاله، مقصود از حکم ثابت، قانون و ضابطه اسلامى است که از منابع دینى به روش فقاهتى و اجتهادى، براى همه زمانها و مکانها استنباط مىشود؛ مانند حکم ربا که طبق آیات و روایات، براى همه مسلمانان جهان در همه زمانها حرام و ممنوع است و مقصود از عرصههاى متغیّر، تصمیمها و سیاستهایى است که دولت اسلامى و نهادهاى قانونى با رعایت احکام ثابت و با مطالعه ابعاد کارشناسى متناسب با موقعیّت زمانى و مکانى اتّخاذ مىکند؛ مانند تصمیم ملّى کردن بانکها به وسیله شوراى انقلاب (نهاد قانونگذارى وقت) پس از پیروزى انقلاب اسلامى.
دوم. از تعریف احکام ثابت و عرصههاى متغیّر روشن مىشود که عرصههاى متغیّر، در طول احکام ثابت و بیانگر تصمیم کارشناسى براى چگونگى تطبیق احکام ثابت در مقام اجرا و عمل است؛ بنابراین، به صورت منطقى نمىتوان در حوزه فقاهت و احکام ثابت، نظر کارشناسى اجرایى داد؛ کما این که در عرصه اجرا و انتخاب شیوه اجرایى نیز نمىتوان نظرّیه فقهى ارائه کرد؛ پس همان طور که کارشناس بانکى اصل تحریم ربا را به صورت حکم ثابت فقهى و اصل موضوعى از فقیه مىپذیرد، فقیه نیز پس از تبیین ضوابط فقهى در مقام اجرا و انتخاب مصادیق و شیوههاى اجرایى، دست متخصّص و کارشناس بانکى را باز مىگذارد تا کاراترین مصداق را برگزیند.
سوم. هدف مقاله، استنباط دقیق و کامل همه احکام ثابت و کارشناسى عملى و دقیق همه عرصههاى متغیّر بانکدارى اسلامى نیست؛ چرا که این هدف، تحقیقى گسترده نیاز دارد و در حدّ یک یا چند مقاله نمىگنجد، بلکه هدف، تفکیک نظرى این دو حوزه و تبیین فقهى و کارشناسى برخى از احکام مهّم از هر حوزه و نشاندادن عینى روش تحقیق در هر یک از آن دو حوزه است.
حوزه فقاهتى و احکام ثابت بانکدارى اسلامى
طبق آن چه گذشت، حکم ثابت، قانون و ضابطه اسلامى است که از منابع دینى به روش فقاهتى و اجتهادى، براى همه زمانها و مکانها استنباط مىشود. حال، این پرسش مطرح است که با توجّه به آمیختگى آموزههاى اسلام و دستورهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام با احکام ثابت و ابدى و تصمیمهاى کارشناسى و موقّت، ملاک و معیار ثابت یا موقّت بودن احکام چیست و از کجا مىتوان آنها را تشخیص داد. به نظر مىرسد که بهترین معیار براى تشخیص آموزههاى ثابت و متغیّر شریعت، مطالعه درونى آنها است. اگر حکمى به واقعه و حادثه خاصّى ناظر است و در آن، با بهرهگیرى از روشهاى عُقلایى چون مشورت از طرف پیامبر صلىاللهعلیهوآله یا امام معصوم علیهالسلام به مردم ابلاغ مىشود، تصمیم متغیّر و مقطعى است و اگر به حقیقت وجودى نوع انسانها و روابط حاکم بر آنان ناظر است، حکم ثابت و دائم خواهد بود و هر جا تردید باشد، به اطلاق زمانى و مکانى احکام استناد مىشود و نتیجه این خواهد بود که هر حکمى از احکام شرع ثابت و دائم است، مگر این که خلاف آن ثابت شود. روشن است که اثبات این نظریّه به تحقیق جامعى نیاز دارد و در این مقاله، اصل موضوعى فرض مىشود.
حال با توجّه به این ملاک و اصل موضوعى، پنج محور از احکام ثابت عرصه بانکدارى اسلامى را مطرح مىکنیم و روشن است که این احکام، در اسلام به نام احکام بانکدارى نیامدهاند؛ بلکه احکام ثابت حوزه معاملات پولى و مالىاند که بانکدارى اسلامى از مصادیق آن به شمار مىآید.
1. حاکمیّت دولت بر نظارت، کنترل و هدایت فعّالیّتهاى بانکى
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (نساء (4): 59). اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبر و اولیاى امر خود را اطاعت کنید. پس هرگاه در امرى اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و پیامبر او عرضه بدارید. این، بهتر و نیک فرجامتر است.
زندگى اجتماعى که از طریق کمک و همکارى متقابل انسانها شکل مىگیرد، نیازمند قوانین و مقرراتى است که حقوق تکتک افراد و گروههاى جامعه را در زمینههاى گوناگون معیّن کند و براى اختلافاتى که پیش مىآید، راه حلهایى ارائه دهد. بدیهى است که این احکام و قوانین، به ضمانت اجرا نیاز دارد؛ در نتیجه، جامعه بشرى نیازمند تشکیلات قدرتمندى است که افزون بر تقنین، اجراى احکام و مقرّرات وضع شده را ضمانت کند. براین اساس، دین اسلام با پذیرش اصل ضرورت وجود حکومت، وظایف ذیل را به عهده دولت اسلامى مىگذارد (موسویان، 1379: 79 ـ 90).
أ. تبیین کامل و دقیق احکام و قوانین اسلام متناسب با وضعیّت اجتماعى روز؛
ب. نظارت کامل و دقیق بر اجراى قوانین اسلام و اهتمام در اجراى آنها؛
ج. تشخیص موارد اضطرار و تزاحمهاى اجتماعى و تعیین احکام ثانوى مطابق آنها؛
د. تشخیص مصالح اسلام و مسلمانان و وضع احکام و قوانین متغیّر متناسب با آنها؛
ه. کنترل و هدایت جامعه به سمت مصالح؛
و. تصدّى مستقیم برخى از فعّالیّتها براساس مصالح؛
بنابراین، تمام سازمانها و مؤسّسات اجتماعى و اقتصادى، از جمله بانکها باید از جهت قوانین و مقرّرات و از حیث ساختار اجرایى و مدیریّتى به گونهاى طرّاحى شوند که به طور ثابت و مستمر، امکان و قابلیت نظارت، کنترل و هدایت آنها از طرف دولت اسلامى بر اساس مصالح اسلام و مسلمانان فراهم باشد و به طور مشخّص، مؤسّسات پولى و بانکى باید به گونهاى طرّاحى شوند که بانک مرکزى، شوراى پول و اعتبار و دیگر نهادهاى ذىربط دولت بتوانند با وضع قوانین و تنظیم آییننامهها و تصویب سیاستهاى پولى و ارزى، بر فعّالیّت آنها تأثیر گذاشته، متغیّرهاى کلان اقتصادى را به سمت مصالح جامعه هدایت کنند؛ البتّه چنان که در بخش عرصههاى متغیّر توضیح خواهیم داد، حاکمیّت دولت، مستلزم دولتى بودن مالکیّت یا مدیریّت بانکها نیست؛ بلکه هدف از حاکمیّت، هدایت فعّالیّتهاى بانکى همانند سایر بخشهاى اقتصادى به سمت منافع اجتماع است.
2. خالى بودن معاملات بانکى از اکل مال به باطل
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْکُمْ (نساء (4): 29). اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل نخورید، مگر این که تجارتى باشد که با رضایت شما انجام گیرد.
مقصود از «اکل» در این آیه، خصوص «خوردن» نیست؛ بلکه هر نوع تصرّف در مال دیگران را شامل مىشود و از آن جا که غالب تصرّفها به خوردن منتهى مىشود، تعبیر به «اکل» شده است (علاّمه طباطبایى، 1417: 4/323). این آیه در واقع زیربناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالى تشکیل مىدهد و به همین دلیل، فقیهان اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مىکنند. آیه، افراد با ایمان را مخاطب قرار داده، مىگوید:
اموال یکدیگر را از طریق نابجا و غلط و باطل نخورید؛ یعنى هر گونه تصّرف در مال دیگرى که بدون حق و بدون مجوّز منطقى و عُقلایى بوده باشد، ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان باطل که مفهوم گستردهاى دارد، قرار داده است؛ بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلّب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حدّ و حدود آن به طور کامل نامشخّص باشد؛ خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عُقلایى در آنها نیست، و خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه تحت این قانون کلّى قرار دارند (مکارم شیرازى، 1373: 3/354 و علاّمه طباطبایى، همان).
خداوند در قسمتى از آیه «إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» قانون کلّى دیگرى را به صورت استثناى منقطع بیان کرده است: مگر این که تصرّف شما در اموال دیگران از طریق دادوستدى باشد که از رضایت باطنى دوطرف سرچشمه بگیرد. طبق این بیان، تمام مبادلات مالى و انواع تجارتها که میان مردم رایج است، چنان که از روى رضایت دو طرف صورت گیرد و جنبه عقلایى داشته باشد، از نظر اسلام مجاز است، مگر در مواردى که به سبب مصالح معیّن، از آن نهى صریح شده باشد (مکارم شیرازى، همان و علاّمه طباطبایى، همان).
از تلفیق آیه و سایر آیات و روایات به این نتیجه مىرسیم که معاملات مالى از جمله معاملات پولى و بانکى باید ویژگىهاى اساسى ذیل را داشته باشند، وگر نه اکل مال به باطل، و از نظر اسلام، حرام و فاسد خواهند بود.
أ. معامله از نظر عرف، عُقلایى و منطقى باشد؛
ب. معامله، داراى ساختار و حدود معیّن و مشخّص باشد؛
ج. معامله مورد رضایت دو طرف باشد؛
د. معامله، مورد نهى شرعى قرار نگرفته باشد.
3. خالى بودن معاملات بانکى از ربا
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ * فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ (بقره (2): 278 و 279). اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمنید، آن چه از ربا باقى مانده است واگذارید و اگر [چنین] نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاستهاید.
مطابق این آیات و آیات دیگر قرآن که درباره ربا نازل شدهاند، یکى از احکام ثابت و تغییر ناپذیر فقه معاملات، تحریم ربا است و این تحریم، مورد اتّفاق همه فقهیان اسلام در طول تاریخ بوده است. گر چه در صد سال اخیر، به دنبال گسترش نظام سرمایهدارى و رواج بانکدارى ربوى در کشورهاى مسلمان، برخى تردیدها در تعریف و تبیین حدود ربا پیش آمده است، مدارک حکم ربا به گونهاى است که کمترین مراجعه به آنها هر گونه ابهام را برطرف مىکند.
بدون شک، گفتوگو در تعریف ربایى است که اسلام هزار و چهار صد سال پیش به تحریم آن اقدام، و با صدور آیات و روایاتى، مقصود خود را بیان کرده است؛ پس براى شناخت آن چه اسلام به صورت ربا حرام کرده، باید سراغ آیات و روایات و کلام مفسّران و محدّثان و فقیهان رفت و اگر چنین کنیم، خواهیم دید که به اتّفاق همه، «ربا (رباى قرضى) عبارت از این است که شخصى، مالى را به دیگرى قرض دهد و با او شرط کند که زیادتر از آن چه قرض کرده برگرداند اعّم از این که مقدار آن زیاده، کم باشد یا زیاد، و اعّم از این که مقدار آن زیاده قطعى و ثابت باشد یا متغیّر، و اعّم از این که محلّ مصرف قرض در نیازهاى مصرفى باشد یا در امور تولیدى و تجارى». براى اثبات این تعریف و حدود آن، به نمونههایى از آیات و روایات و کلام فقیهان بسنده مىکنیم.
أ. قرآن
خداوند متعالى در سوره بقره مىفرماید:
وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ (بقره (2): 279). اگر از ربا خوارى توبه کردید، حق دارید اصل مالتان را [که قرض دادهاید] بگیرید.
به اعتقاد مفسّران، این آیه بیان مىدارد که شرط توبه از ربا، بسنده کردن به اصل مال قرض داده شده است؛ بنابراین، گرفتن هر نوع زیادى، ربا خواهد بود؛ چنان که تعبیر به «رأسالمال» با لحاظ تناسب حکم و موضوع، شمولیّت حکم ربا به امور سرمایهگذارى را به روشنى مىرساند (علاّمه طباطبایى، همان: 2/427).
ب. حدیث
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام در روایات متعدّدى، به تبیین و توضیح رباى محرّم پرداختهاند؛ براى نمونه، امام صادق علیهالسلام در این باره مىفرماید:
... و اَمَّاالرِّبَا الْحَرامُ فَهُوَ الرَّجُلُ یُقْرِضُ قَرْضَا و یَشْتَرِطُ اَنْ یَرُدَّ اَکْثَر مِمَّا اَخَذَهُ فَهَذا هُوَ الْحَرامُ (حرّ عاملى، همان: 18/160). رباى حرام عبارت است از این که فردى به دیگرى قرض دهد و شرط کند که بیشتر از آن چه گرفته، برگرداند. این همان رباى حرام است.
در روایت دیگرى از امام کاظم علیهالسلام نقل شده است.
عَلِىُّ بْنُ جَعْفَر عَنْ اَخِیهِ قالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اَعْطى رَجُلاً مِأَةَ دِرْهَمٍ یَعْمَلُ بِهَا عَلى اَنْ یُعْطِیَهُ خَمْسَةَ دَراهِمَ اَوْ اَقَلَّ اَوْ اَکْثَرَ هَلْ یَحِلُّ ذلِکَ؟ قالَ: هَذا اَلرِّبا مَحْضا (حرّ عاملى، همان: 18/137). على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند که از حضرت درباره مردى پرسیدم که به دیگرى صد درهم قرض مىدهد تا با آن کار کند و با وى شرط مىکند که پنج درهم یا کمتر یا بیشتر به او بپردازد. آیا این حلال است؟ امام علیهالسلام فرمود: این همان رباى محض است.
در روایت سومى اسحاق بن عمّار از امام موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند:
از امام علیهالسلام درباره مردى پرسیدم که مبلغى از یکى قرض گرفته، هر از چند گاهى مقدارى از سود حاصل از به کارگیرى آن پول را به قرض دهنده مىدهد، از ترس این که مبادا قرضش را طلب کند بدون این که بین آنان چنین شرطى بوده باشد. امام فرمود: مادامى که شرطى و تعهّدى در کار نباشد، اشکال ندارد (حرّ عاملى، همان: 18/354).
مطابق این روایت، قرض کننده بخشى از سود را هر از گاهى به قرض دهنده مىپردازد؛ یعنى نه اصل پرداخت قطعى، و نه مقدار آن ثابت و از پیش تعیین شده است؛ چون ممکن است تا مدتى هیچ نپردازد و از طرفى، سود به طور عادى، پدیده متغیّرى است. در عین حال، امام علیهالسلام مىفرماید: مادامى که شرط نکردهاند، اشکالى ندارد و مفهوم آن این است که اگر شرط کنند، ربا خواهد بود.
ج. فقه
کمترین مراجعه به کتابهاى فقهى نشان مىدهد که فقیهان بزرگوار اسلام، هر نوع زیادهاى را در قرارداد قرض، ربا مىدانند؛ براى مثال حضرت امام خمینى رحمهمالله در تحریرالوسیله مىفرماید:
در عقد قرض شرط زیاده جایز نیست به این که مالى را قرض دهد به شرط این که قرض کننده، بیشتر از آن چه قرض کرده، بپردازد و در این مسأله فرق نمىکند که با صراحت شرط کرده باشند یا آن را در نیّت و باطن داشته باشند؛ به طورى که قرض بر آن پایه واقع شود، و این، همان رباى قرضى حرامى است که شرع درباره آن سختگیرى کرده است و همچنین فرق نمىکند که زیاده عینى باشد، مانند این که ده درهم را به دوازده درهم قرض دهد یا کارى باشد مانند دوختن لباس براى قرض دهنده، یا منفعت و انتفاع بردن، مثل استفاده کردن از عین رهنى که نزد او است ... (امام خمینى، 1374: 2/638)
دقّت در کلام امام خمینى قدسسره نشان مىدهد که حتّى شرط استفاده از رهن را که نوعا غیر قطعى و غیر قابل پیشبینى است، ربا به شمار آورده است؛ براى مثال، وقتى کسى در برابر قرض، اسب یا اتومبیل خود را پیش قرض دهنده گرو مىگذارد، اگر قرض دهنده بگوید: به این شرط به تو قرض مىدهم که هر وقت نیاز پیدا کردم، از اسب یا اتومبیل تو استفاده کنم، طبق بیان امام خمینى و دیگر فقیهان، اشتراط چنین استفادهاى ربا است با این که ممکن است تا زمان پرداخت قرض، اصلاً نیازى براى استفاده پیش نیاید و بر فرض وقوع، مقدار آن از قبل قابل پیشبینى نیست.
خلاصه این که از مطالعه آیات، روایات و متون فقهى به روشنى پیدا است که هر نوع شرط زیاده در قرار داد قرض، ربا شمرده مىشود؛ بنابراین نمىتوان گفتههاى کسانى را که گاه مىگویند: رباى محرّم در اسلام به نرخهاى بهره زیاد اختصاص دارد و نرخ بهره کم ربا نیست (کاشانى، 1376: 95)، و گاه مىگویند: رباى محرّم به قرضهاى مصرفى اختصاص دارد و بهره قرضهاى سرمایهگذارى ربا نیست (کاتوزیان، 1375: 131)، و گاه مىگویند: ربا زیاده قطعى، ثابت و از پیش تعیین شده است و زیاده متغیّر ربا نیست (غنىنژاد، 1375: 272)، تأیید کرد؛ نتیجه این که معاملات پولى و بانکى در کشورهاى اسلامى نمىتواند مطابق قوانین بانکدارى متعارف دنیا که به طور عمده براساس قرض ربوى است، شکل گیرد و باید عقود دیگرى براى تجهیز منابع و اعطاى تسهیلات و سایر مبادلات بانکى انتخاب شود.
4. خالىبودن معاملات بانکى از غرر
یکى از تفاوتهاى مهّم فقه معاملات اسلامى با قوانین حقوقى عادى، ممنوعیّت غرر است. فقیهان اسلام برخى از معاملات را به طور کلّى و برخى دیگر را در مواردى به سبب وجود غرر، باطل مىدانند.
مستند عالمان اسلام در این مسأله، حدیث شریف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم است که از طریق شیعه و اهل سنّت به اسناد گوناگون نقل شده است که «نهى النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم عن بیع الغرر»؛(2) یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از بیع غررى نهى فرمود.
از امیر مؤمنان علیهالسلام نیز روایتى نقل شده است:
از حضرت على علیهالسلام درباره فروش ماهى در نىزار، شیر در پستان، پشم در پشت گوسفند پرسیده شد، حضرت فرمود: هیچ کدام از اینها جایز نیست؛ زیرا مجهول و ناشناخته و قابل کم یا زیاد شدن است و این غرر است (امام خمینى، 1415: 3/204).
افزون بر این دو، در برخى کتابهاى فقهى، روایتى از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که حضرت از مطلق «غرر» نهى کرده است. فقیهانى چون شیخ طوسى، ابن زهره و علاّمه حلّى نقل کردهاند:
نهى النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم عنالغرر. یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از مطلق غرر در معاملات نهى کرد و به همین جهت، در بحث ضمان و شرکت، به این روایت استناد کردهاند (امام خمینى، همان: 3/263).
استناد فقیهان شیعه و اهل سنّت به حدیث نبوى اوّل به حدّى است که به بررسى سند نیازى ندارد و بر فرض ضعف سند، عمل مشهور، بلکه اتّفاق شیعه و سنّت، جبران کننده ضعف سند آن است؛ بهطورى که فقیه بزرگوارى چون نائینى آن را از مسلّمات امّت اسلام مىداند (نائینى، 1413: 2/467).
عمده بحث فقیهان در معناى حدیث است. مشهور آنان پس از بحثهاى طولانى در معناى واژه «غرر» و مفاد ترکیب «بیع الغرر» به این معنا تمایل یافتهاند که مقصود از «بیعالغرر»، بیع غررى است؛ یعنى خرید و فروشى که در یکى از شؤون سهگانه آن، نوعى عدم آگاهى و جهالت است؛ به گونهاى که با وجود آن، اقدام بر معامله، همراه با نوعى ضرر و خطر است و مقصود آنان از شؤون سهگانه، مسائل ذیل است:
1. مسأله علم متعاملان بر قدرت تحویل عوضین (شیخ انصارى، 1375: 185)؛
2. مسأله علم متعاملان بر مقدار و کیفیّت عوضین (شیخ انصارى، همان: 189 ـ 190)؛
3. مسأله علم متعاملان بر موقعیّت معامله مانند زمان و مکان تحویل عوضین و نوع خیار فسخ و مدّت آن (امام خمینى، همان: 5/334 و 335).
با توّجه به این ضابطه فقهى که از آن به «قاعده نفى غرر» نام مىبرند، باید معاملات بانکى و قراردادها از جهات مذکور، روشن و شفّاف و بدون جهل غررى باشند. از جهت موضوع معامله، مقدار و کیفیّت تعهدّات بانک و مشترى، زمان و مکان انجام تعهّدات، موقعیّت ضمن عقد، قدرت بر تسلیم و اداى تعهدّات به گونهاى روشن باشد که هیچ یک از دو طرف به سبب جهل و عدم شفّافیّت متضرّر نشوند.
شایان ذکر است که معیار و ملاک علم و جهل در این قاعده فقهى، تشخیص عرف است، نه دقّت عقلى و فلسفى؛ بنابراین اگر در دید عرف، مسأله روشن باشد، کفایت مىکند و به تعیین دقیق عقلى و علمى نیازى نیست؛ به همین جهت، امام خمینى قدسسره در تعیین مدّت پرداخت قیمت کالا مىگوید:
در پرداخت قیمت کالا شرط است که از نظر عرف معیّن باشد؛ به گونهاى که از دید عرف، غررى نباشد؛ مانند تعیین یک ماه یا یک سال، و آگاهى از تعداد روزهاى آن دو ـ این که ماه یا سال چند روزه است ـ لازم نیست (امام خمینى، همان).
5. خالىبودن معاملات از بیع کالى به کالى
اگر در معاملهاى کالاى فروخته شده و پول آن هر دو مدّتدار باشند، آن معامله را کالى به کالى گویند که به دو صورت قابل تصوّر است: اوّل، کسى طلب مدّتدار خود را با طلب مدّتدار دیگرى مبادله کند. دوم، فروشندهاى کالاى تحویلى در آینده را به صورت مدّتدار بفروشد.
مبناى باطلبودن بیع کالى به کالى روایتى است که امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل مىکند:
لایباع الدین بالدین (حرّ عاملى، 1413: 33/99). دَیْن در برابر دَیْن به فروش نمىرسد.
دلیل دیگر، اجماع ادّعا شده بر این مطلب است (نجفى، 1374: 24/293) و مشهور فقیهان نیز بر اساس آن دو، به بطلان فتوا دادهاند (همان و مراجع معظم تقلید، 1378: 2/240).
در عین حال، قول مشهور مورد نقد قرار گرفته است به این که عنوان فروش دَیْن در برابر دَیْن، فقط با موردى که مال مورد مبادله، طلب باشد، تطبیق مىکند؛ امّا جایى که فروشنده متعهّد مىشود کالایى را در آینده تحویل دهد و خریدار هم پول آن را پس از مدّت معیّنى بپردازد (در مواردى که پیش از انجام معامله دَیْن و طلبى در کار نیست)، بیع دین به دین نمىگویند و قدر مسلّم از اجماع هم همان مورد اوّل است؛ بر همین اساس، برخى شمول عنوان بیع دَیْن به دَیْن را در مصداق دوم، مورد تشکیک قرار دادهاند (عبداللهى، 1375: 112).
معاملات بانکى در آن جا که از نوع خرید و فروش است، باید کالى به کالى به ویژه مصداق دین به دین نباشد.
حوزه کارشناسى و عرصههاى متغیّر بانکدارى اسلامى
با روشن شدن احکام ثابت بانکدارى اسلامى، با رعایت آنها به صورت چارچوبهاى اساسى مىتوان بانکدارى اسلامى را در قالب انواعى از مدلها و الگوها طرّاحى کرد و پس از مطالعه نظرى به صورت محدود و کنترل شده به اجرا گذاشت؛ سپس از میان آنها، الگو یا الگوهایى که کمترین اشکال را دارند، برگزید و با رفع نواقص و پرکردن فضاهاى خالى احتمالى، توسعه داد.
در این قسمت، به بررسى برخى از عرصههاى مهّم کارشناسى بانکدارى اسلامى مىپردازیم؛ امّا پیش از آغاز باید به این سؤال پاسخ داده شود که از کجا معلوم مىشود عرصههاى مورد نظر مربوط به حوزه کارشناسى است و اسلام درباره آن، حکم ثابت ابدى ندارد. در پاسخ مىگوییم: با استناد به اصل موضوعى «اصالةالبرائة» که در علم اصول فقه به اثبات مىرسد، تا زمانى که دلیل فقهى روشنى بر اثبات حکم ثابت نرسیده، بنا را بر عدم وجود حکم و تکلیف شرعى مىگذاریم و معتقد مىشویم که دولت و امّت اسلامى در انتخاب مسیر آزادند؛ براى مثال، اگر دلیل فقهى روشنى بر این که بانک اسلامى باید دولتى باشد، یافتیم، طبق آن عمل مىکنیم و اگر به دلیل معتبر دست نیافتیم، مطابق اصالةالبرائة مىگوییم: دولت و ملّت اسلامى در انتخاب شیوههاى مالکیّت و مدیریّتى بانکها آزادند.
حال با توجّه به احکام ثابت و با لحاظ وضعیّت اجتماعى و اقتصادى ایران، برخى از موضوعات مهّم حوزه کارشناسى بانکدارى اسلامى در ایران را در حدّ مقاله بررسى کرده، در جایگاه کارشناس، پیشنهادهایى را ارائه مىکنیم.
1. مالکیّت و مدیریّت بانکهاى اسلامى
به طور معمول، منابع بانک از سرمایه خود بانک که به صاحب یا صاحبان بانک متعلّق است و سپردههاى بانکى که به سپردهگذاران ارتباط مىیابد، تشکیل مىشود و مدیریّت بانک متشکّل از مدیر عامل، هیأت مدیره و به طور کلّى گروه اجرایى و سیاستگذارى بانک است.
از آن جا که سازماندهى مبادلات پول و سرمایه در قالب مؤسّسات پولى و بانکى، پدیدهاى جدید است و سابقهاى در صدر اسلام ندارد، دین مقدّس اسلام، شیوه ثابت و معیّنى براى مالکیّت و مدیریّت منابع این مؤسّسات ارائه نمىکند؛، بلکه آن دو را تابعى از وضعیّت اجتماعى و تحوّلات اقتصادى مىداند به این معنا که ممکن است در وضع خاصّى چون موقعیّت جنگى و محاصره اقتصادى، مدیریّت بانکها دولتى شود و حتّى مىتوان دروضعیّت استثنایى، با استفاده از عقود خاصّى، تمام منابع را هم به مالکیّت دولت درآورد؛ چنان که مىتوان در وضع عادى و رقابت سالم بازارها، از جمله بازار پول و سرمایه، مالکیّت منابع و مدیریّت بیشتر یا همه بانکها (غیر از بانک مرکزى) را به بخش خصوصى سپرد و دولت فقط از طریق بانک مرکزى و با اعمال قوانین و اجراى سیاستهاى پولى به نظارت، کنترل و هدایت بانکها بپردازد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، تقارن زمانى مسأله ملّىشدن بانکها و تصویب قانون بانکدارى بدون ربا این ذهنیّت را پدید آورد که راه اسلامى کردن بانکها، دولتى کردن آنها است. در اینجا با نقل جریان ملّى شدن بانکها و بررسى استدلالهاى نظرى و موقعیتى آن، نشان مىدهیم این واقعه بر فرض هم که در ظرف زمانى خود صحیح باشد، دلیلى بر استمرار آن نیست.
مسأله ملّى شدن بانکها
پیش از انقلاب، از 36 بانک موجود، 8 بانک، داراى مالکیّت دولتى، 16 بانک، داراى مالکیّت خصوصى صد در صد ایرانى و 12 بانک، داراى مالکیّت مختلط ایرانى و خارجى بودند. بسیارى از بانکهاى خصوصى و مختلط در اختیار معدودى سرمایهدار بزرگ و وابسته بود که در عین حال، مالکیّت کارخانههاى بزرگ تولیدى (مونتاژ) را در اختیار داشتند و انگیزه اصلى آنان از تأسیس بانک، سوق دادن پساندازهاى جامعه به سمت آن کارخانهها بود. با وجود این، به جهت ضعف مدیریّت و نداشتن تجربه بانکدارى ـ حتّى زمانى که نقدینگى اقتصاد به شدّت رو به افزایش بود ـ نمىتوانستند منابع مالى مورد نیاز را از طریق جذب سپرده بانکى تأمین کنند؛ از این روى به استقراض از بانک مرکزى و در مواردى از بازارهاى جهانى روى آورده بودند. این گروه از بانکها، چنان موقعیّت متزلزلى داشتند که با بروز کمترین تحوّل اقتصادى، خود را در آستانه ورشکستگى دیدند. گروهى دیگر از بانکها که از سوى افراد سودجو و فرصتطلب تأسیس شده بودند (به طور عمده بانکهاى مختلط) بیشتر به فکر انتقال سرمایههاى ملّى به خارج از کشور بودند. این گروه، منابع ریالى را جذب، و با تبدیل به ارز ارزانقیمت، درآمدهاى ارزى حاصل از فروش نفت را به کشورهاى اروپایى و امریکایى منتقل مىکردند.
براى مقابله با این وضعیّت بود که فقط چند ماه پس از پیروزى انقلاب (17/3/1358) شوراى انقلاب اسلامى (نهاد قانونگذارى کشور در آن زمان) لایحهاى را تصویب کرد که به ملّى شدن نظام بانکى کشور انجامید. بر اساس این لایحه، 28 بانک (غیر از آنهایى که از اوّل ملّى بودند)، 16 شرکت پسانداز و وام مسکن و دو شرکت سرمایهگذارى، ملّى اعلام شد؛ یعنى مالکیّت آنها از بخش خصوصى سلب و به دولت واگذار شد (میرجلیلى، 1374: 42 ـ 45 و گلریز، 1372: 148). در مادّه یک این لایحه، به علل و اهداف این تصمیم اشاره شده و آمده است:
براى حفظ حقوق و سرمایههاى ملّى و بهکار انداختن چرخهاى تولیدى کشور و تضمین سپردهها و پساندازهاى مردم در بانکها، ضمن قبول اصل مالکیّت مشروع مشروط و با توجّه به: ـ نحوه تحصیل درآمد بانکها و انتقال غیرمشروع سرمایه به خارج؛ ـ نقش اساسى بانک در اقتصاد کشور و ارتباط طبیعى اقتصاد کشور با مؤسّسات بانکى؛ ـ مدیون بودن بانکها به دولت و احتیاج آنها به سرپرستى دولت؛ ـ لزوم هماهنگى فعّالیّت بانکها با سایر سازمانهاى کشور؛ ـ لزوم سوق دادن فعّالیّت در جهت ادارى و انتفاعى اسلامى؛ از تاریخ تصویب این قانون کلّیه بانکها ملّى اعلام مىگردد و دولت مکلّف است بلافاصله نسبت به تعیین مدیران بانکها اقدام نماید (ضیائى، 1372: 3/861).
مسأله ملّى کردن بانکها افزون بر وضعیّت مالى و مدیریّتى بانکهاى ایران، مبناى نظرى نیز داشت. برخى از نظریّهپردازان اقتصاد اسلامى به جهت حساسیّت نقش بانکها در اقتصاد کشور، ملّى بودن آنها را لازم مىدانند؛ براى مثال نجاتاللّه صدّیقى، مىگوید:
نظر به اینکه بانک، یکى از نهادهاى بسیار مهّم اقتصاد هر کشور است و توسعه و پیشرفت اقتصادى هر کشور بستگى مستقیم با عملکرد آن دارد، از این رو این نهاد اقتصادى باید در جهتى گام بر دارد که همواره منافع جامعه حفظ شود. تجربه نشان مىدهد وقتى بانک در مالکیّت بخش خصوصى باشد و انگیزه نهایى بانک کسب سود هر چه بیشتر حتّى به قیمت استثمار مردم باشد، رسالتى که بانکها براى سالم سازى و تثبیت اقتصاد کشور دارند، فراموش و بانک به یک واحد انتفاعى که تنها هدفش ثروتاندوزى است، تبدیل خواهد شد. نقش اصلى بانک، امانتدارى سرمایههاى مردم، انجام سیاست پولى و به جریان انداختن اقتصاد کشور از طریق بهکار گیرى پساندازهاى مردم در امر سرمایهگذارى است؛ ولى در بعضى موارد دیده شده بانکهاى خصوصى به علّت بىکفایتى، در انجام این وظایف سستى کرده که نتیجه آن، چیزى جز ورشکستگى بانک و از بین رفتن امانتهاى مردم و عدم ثبات کشور نبوده است؛ از این رو مالکیّت خصوصى بانکها چه در سیستم بانکدارى با بهره و چه در نظام بانکدارى بدون بهره نمىتواند در جهت خواست منافع اقتصاد کشور باشد (صدیقى، 1361: 14).
در مقام تحلیل اهداف ملّى کردن بانکها و استدلال نظرى نجاتاللّه صدیقى مىتوان گفت: بررسى اهداف لایحه ملّى کردن بانکها نشان مىدهد که هدف اوّل و سوم، به طور کامل مقطعى و به وضعیّت برخى از بانکهاى موجود در آن زمان ناظر است و درباره بانکهایى که مىتواند امروزه با ضوابط روشن و سرمایههاى لازم تأسیس شود، صدق نمىکند. هدف دوم و چهارم که در استدلال نظرى نیز بر آن تأکید شده، با این پیش فرض مطرح شده که گویا خصوصى بودن بانک به معناى خروج کامل آن از حیطه نظارتى و هدایتى دولت و بانک مرکزى است؛ در حالى که تمام آشنایان به مباحث پولى و بانکى مىدانند امروزه بانکهاى مرکزى مىتوانند با طرّاحى و اِعمال ابزارهاى سیاست پولى، از جمله ابزار کنترل مستقیم نرخهاى سود و سطح اعتبارات و تصویب انواع قوانین حقوقى در عرصه سپردهگذارى و اعطاى تسهیلات، بانکهاى خصوصى را به طور کامل زیر نظر داشته، آنها را به سمت مصالح کلّى اقتصاد هدایت کنند، و سرانجام هدف پنجم با این پیش فرض مطرح شده که هر مدیر اقتصادى خصوصى درصدد سرپیچى از احکام و آموزههاى اسلام و هر مدیر دولتى، پایبند به موازین اسلام است؛ در حالى که در این زمینه، چیزى که نقش اساسى دارد، درجه ایمان و اعتقاد افراد و میزان نظارت و کنترل از طرف مسؤولان امر است و به نظر مىرسد که دولت، به هر اندازه تصدّى خود را کاهش داده، به نقش نظارت و کنترل بپردازد، اطمینان بیشترى براى انطباق معاملات بانکى با احکام اسلامى خواهد بود؛ البتّه این مطلب به معناى دفاع از هر بانک خصوصى یا توجیه دیدگاه خصوصى سازى بىاندازه بانکهاى موجود نیست؛ بلکه لازم است کارشناسان مسائل پولى و بانکى با مطالعه دقیق وضع اجتماعى و اقتصادى جامعه و با پرهیز از هر گونه افراط و تفریط، ترکیب بهینه بانکهاى خصوصى و دولتى را بیابند و مجلس با تصویب قوانین کافى، زمینه را براى توسعه مناسب بانکهاى خصوصى فراهم سازد و دولت بدون هیچگونه شتابزدگى بهتدریج، مجوّز فعّالیّت چنین بانکهایى را صادر کند و بانک مرکزى با استفاده از روش آزمون و خطا و تحقیق میدانى منظم و دقیق، جامعه را در رسیدن به آن ترکیب بهینه و پدید آمدن بانکهاى خصوصى فعّال و کارآمد و اسلامى، یارى کند.
مالکیّت و مدیریّت بانکها
چنانکه گذشت، تشخیص ترکیب بهینه بانکهاى خصوصى و دولتى از جهت مالکیّت منابع و مدیریّت، نیازمند کارشناسى دقیق و گسترده است؛ امّا با توجّه به وضعیّت کنونى جامعه که از یک سو مراحل گذر از اقتصاد تقریبا دولتى را سپرى مىکند و از سوى دیگر، اعتماد فراوانى به سرمایهگذارى خارجى به ویژه در صنعت بانکدارى نیست، ترکیب ذیل پیشنهاد مىشود.
أ. بانکهاى دولتى
لازم است، برخى از بانکهاى کنونى چون بانک ملّى، بانک کشاورزى، بانک صنعت و معدن، بانک مسکن و بانک توسعه صادرات، با سرمایه و مدیریّت دولتى باقى بمانند. دولتى بودن این بانکها، آثار و فواید ذیل را مىتواند داشته باشد.
اوّل. بانک مرکزى مىتواند به کمک این بانکها آسانتر و سریعتر سیاستهاى پولى را به اجرا گذاشته و بانکهاى دیگر را کنترل کند؛
دوم. دولت مىتواند از طریق این بانکها، حمایتهاى پولى و تسهیلاتى خود را در اختیار بخشهاى آسیبپذیر و مورد حمایت قرار دهد؛
سوم. در وضعیّت کنونى که دولت، سیاست خصوصىسازى را در پیش گرفته، بهترین روش براى استفاده مناسب از درآمدهاى نفتى، اعطاى تسهیلات بلندمدّت براى فعّالیّتهاى سرمایهگذارى از طریق شبکه بانکى است. این بانکها مىتوانند ابزارهاى کارا و مورد اعتمادى براى این هدف باشند.
ب. بانکهاى مختلط
در وضع کنونى که هنوز بانکهاى گسترده خصوصى شکل نگرفتهاند، مناسب است برخى از بانکهاى دولتى فعلى چون بانک سپه، تجارت، ملّت، صادرات و رفاه کارگران با واگذارى بخشى از سهام خود به بخش خصوصى، به صورت نیمه دولتى فعّالیّت کنند و بهتر است در یک برنامه زمانبندى میان مدّت پنج تا ده ساله، پنجاه درصد سهام این بانکها فروخته شود. در این صورت، بانک مرکزى، دولت و مردم، خود را با وضعیّت جدید وفق مىدهند و مشکل خاصّى پیش نمىآید. روشن است که تصمیمهاى عجولانه و بدون شناسایى ظرفیّتهاى موجود، گاه سبب سوءاستفادهها، اختلاسها و فروشهاى به ثمن بخس، و گاه با عدم استقبال مردم و شکست روند خصوصىسازى مواجه مىشود.
ج. بانکهاى خصوصى
در کنار واگذارى بخشى از سهام بانکهاى دولتى، باید زمینه را براى تأسیس و توسعه بانکهاى خصوصى فراهم ساخت. بانکهاى خصوصى به جهت برخوردارى از انگیزههاى بالا، صرفهجویى اقتصادى در هزینهها، دورى از بوروکراسى ادارى، رقیبان جدّى براى بانکهاى دولتى و مختلط خواهند بود و در کل، صنعت بانکدارى را با تحوّل اساسى روبهرو مىکنند؛ البتّه باید با وضع قوانین لازم و نظارت و کنترل کافى، از تکرار وضعیت سالهاى 1350 تا 1357 که به ملّى شدن بانکها انجامید، جلوگیرى کرد.
تصحیح یک سوء برداشت
دیدگاه عمومى مسؤولان اقتصاد ایران (اعّم از بانک مرکزى، شوراى پول و اعتبار، وزارت اقتصاد و دارایى، وزارت صنایع، مسکن، کشاورزى و مجلس شوراى اسلامى) بر این اساس استوار است که بانک، نه یک بنگاه اقتصادى، بلکه نهاد مالى عظیمى در اختیار دولت است تا دولت برنامههاى حمایتى و سیاستهاى مالى و حلّ مشکلات اقتصادى خود را از رهگذر آنها اجرا کند. ملّى شدن بانکها پس از انقلاب، این ذهنیّت را پدید آورد که منابع موجود در بانکها از آنِ دولت است و دولت مىتواند هر سیاستى را درباره آنها اعمال کند. بر این اساس است که مىبینیم بخش مهمّى از منابع بانکها، هر ساله در قالب تسهیلات تکلیفى با نرخهاى نازلى در اختیار افراد و مؤسّسات مورد حمایت دولت قرار مىگیرد و هر ساله مقدار آن در مقایسه با سال پیش افزایش مىیابد.
این در حالى است که طبق ادبیّات پذیرفته شده، بانک (اعّم از این که دولتى باشد یا خصوصى) بنگاهى اقتصادى است که باید بر اساس معیارهاى اقتصادى عمل کند و در بانکهاى دولتى، دولتى بودن بانک به معناى دولتى بودن منابع آن نیست؛ بلکه دولت در جایگاه وکیل سپردهگذاران باید در جهت مصالح آنان عمل کند و نمىتواند بخشى از سرمایههاى مربوط به موکّلان خود را در بخشهایى به کار گیرد که یا بازده ندارد یا در حدّ قابل قبولى نیست.
روش مقبولى که در بیشتر کشورها نیز به آن عمل مىشود، این است که اجازه دهیم بانکها (اعّم از دولتى یا خصوصى) با حفظ احکام و اصول کلّى اقتصاد اسلامى، آزادانه به فعّالیّتهاى اقتصادى بپردازند و براى سپردهگذاران و صاحبان سرمایه سود مناسب بهدست آورند؛ سپس دولت (گرچه با نرخ تصاعدى) از سود سپردههاى سرمایهگذارى مالیات بگیرد و از افراد و مؤسّسات آسیبپذیر حمایت کند. در این روش، افزون بر این که عدالت توزیعى و حمایت دولت از افراد و مؤسّسات مذکور بهتر و مشروعتر انجام مىگیرد، بازده و کارایى بانکها نیز شفّافتر و بهتر مىشود؛ چنان که دولت مىتواند براى حمایت از بخشهاى گوناگون به نحوى که در توضیح بانکهاى دولتى گذشت، بخشى از درآمد حاصل از فروش نفت را با موقعیّت خاصّى از طریق بانکهاى دولتى و مختلط در اختیار سرمایهگذاران قرار دهد.
شایان ذکر است تا هنگامى که سوء برداشت مذکور تصحیح نشود، تأسیس بانکهاى خصوصى نیز فایدهاى نخواهد داشت؛ چرا که دولت و مجلس مىتوانند با وضع قوانین و مقرّراتى همانند بانکهاى دولتى، بخشى از منابع بانکهاى خصوصى را نیز به اهداف خیرخواهانه و حمایت از افراد و مؤسّسات آسیبپذیر و فعّالیّتهاى عامّالمنفعه اختصاص دهند؛ بنابراین، آن گروه از محقّقان که راه رهایى از تسهیلات تکلیفى و افزایش کارایى و سود بانکى را در خصوصىسازى دنبال مىکنند، باید متوجّه باشند که تا وقتى که آن سوء برداشت تصحیح نشود، این تلاشها ثمربخش نخواهد بود.
2. انتخاب عقود بانکى مناسب
دین اسلام به دلیل جامعیّتش، با توجه به نیازهاى فردى و اجتماعى و حالات مختلف فرد و جامعه به امضا و تشریع روابط و معاملات متّنوع اقتصادى اقدام کرده است که هر یک از آنها در وضعیّت و بازار خاصّى جواب مىدهند. گاهى محقّقى به صرف جواز یک معامله در فقه اسلامى، به طرّاحى و ارائه الگویى از اقتصاد اسلامى اقدام مىکند غافل از اینکه آن عقد و آن رابطه حقوقى در ظرف خاصّ خود کارا و مفید است؛ براى مثال، طرّاحان بانکدارى بدون ربا در جمهورى اسلامى ایران به علل گوناگون (از جمله نبود فرصت مطالعاتى کافى) در جایگزینى عقود شرعى به جاى قرض ربوى، جوانب مختلف را در نظر نگرفته و فقط به جواز فقهى بسنده کردهاند؛ در نتیجه، عقودى انتخاب شده که برخى با بازار پول و سرمایه تناسب ندارد و برخى در وضع کنونى قابلیّت اجرا در مؤسّساتى چون بانکها را ندارد؛ براى مثال، فروش نسیه اقساطى که در اسلام براى توسعه بیع نقد در بازار کالاها و خدمات تشریع شده، به عملیّات بانکدارى در امور سرمایهگذارى راه یافته و در برخى سالها بیش از پنجاه درصد معاملات بانکى را به خود اختصاص داده است؛ در حالى که این عقد، در وضعیّت فعلى و شکل اجرایى کنونى آن شبیه قرض ربوى است؛ از این رو، کارگزار بانک و متقاضى تسهیلات از خود مىپرسد: چه فرقى بین بانکدارى ربوى و غیرربوى وجود دارد؟ یا مىبینیم عقودى چون مزارعه و مساقات، وارد معاملات بانکى شده؛ در حالى که بانکها زمین زراعى یا باغ ندارند تا در جایگاه صاحب زمین یا صاحب باغ، با زارعان و باغبانان وارد معامله شوند. از سوى دیگر، وقتى که مىتوان غالب موارد عقد مضاربه را از طریق عقد مشارکت مدنى در امور بازرگانى پوشش داد، چرا مضاربه را در معاملات تجارى و بازرگانى وارد کرده، بىجهت بر تعداد عقدها افزودهاند؟
جا دارد طرّاحان بانکدارىِ بدون ربا و اقتصاددانان پول و بانکدارى، با عنایت به تجربیّات سالهاى پیشین و با توجّه به اهداف و مبانى اقتصاد اسلامى و حکمت تحریم ربا، عقود شرعى را از نو مطالعه کنند و با انتخاب عقود متناسب با بازار پول و سرمایه، بهترینها و مناسبترینها را براى اجرا در بانکدارى اسلامى به کار گیرند. در این جهت نکاتى پیشنهاد مىشود:
1. از آن جا که بانکها صاحب زمین زراعى و باغ نیستند و در عمل موردى براى معامله مزارعه و مساقات نیست و اگر هم جایى پیش بیاید مىتوان از طریق مشارکت مدنى استفاده کرد کما این که غالب موارد مضاربه از طریق مشارکت مدنى در امور بازرگانى قابل پاسخگویى است، نیازى به قراردادهاى مزارعه، مساقات و مضاربه نخواهد بود و بهتر است جهت روان و سادهسازى قانون بانکدارى، این عقود حذف شوند.
2. عقود مشارکت مدنى و سلف به جهت نیاز به نظارت و کنترل مستمر و به جهت نیاز به داشتن اطّلاعات و تخصّصهاى لازم به بانکهاى تخصّصى منحصر شود و در بانکهاى عمومى از آنها استفاده نشود.
3. روش مشارکت حقوقى (خرید و فروش اوراق سهام) و سرمایهگذارى مستقیم فقط به شعبه مرکزى و اصلى بانکهاى عمومى و تخصّصى منحصر شود و در شعبههاى معمول از آن دو استفاده نشود.
4. عقود قرضالحسنه، فروش اقساطى و تنزیل بهجهت عدم نیاز به تخصّص و سهولت عملیّات، در بانکهاى عمومى استفاده شود.
5. عقود اجاره به شرط تملیک و جعاله به تناسب مورد مىتواند در بانکهاى عمومى و تخصّصى استفاده شود.
6. عقد صلح که در فقه، ظرفیّتهاى بالایى دارد مورد، غفلت واقع شده است. مىتوان در موارد بسیارى از عقد صلح استفاده کرد.
با توّجه به مطالب پیشین، عقود مورد استفاده بانکهاى عمومى و تخصّصى، براى اعطاى تسهیلات محدود، و به قرار ذیل خواهد بود.
3. انتخاب ساختار و سازماندهى مناسب
در بانکدارى ربوى، چه در مقام جذب سپرده و چه در مقام اعطاى وام و اعتبار، از رابطه حقوقى «قرض» استفاده مىشود. مشتریان با افتتاح انواع حسابهاى سپرده (جارى و پسانداز و مدّتدار) وجوه مازاد بر نیاز خود را به بانک قرض داده، به ملکیّت بانک در مىآورند. بانک در مقابل، متعّهد مىشود مطابق قوانین بانکى، اصل سپرده و بهره آن را (در حسابهاى پسانداز و مدّتدار) به آنان برگرداند؛ سپس بانکها، وجوه سپردهگذارى شده را در قرارداد «قرض» دیگرى به صورت وام و اعتبار در اختیار متقاضیان قرار مىدهند و به مقتضاى عقد قرض، مالکیّت خود را از وجوه مذکور قطع مىکنند. در مقابل، متقاضى متعهّد مىشود در سررسید معیّن، اصل وام را همراه با بهره به بانک برگرداند؛ در نتیجه، بانک در نظام ربوى صرفا «واسطه وجوه» است و فقط براى مدّتزمان کوتاهى (فاصله سپردهگذارى تا اعطاى وام) مالک منابع مىشود.
طبیعى است که روانترین و کاراترین ساختار اجرایى براى نظام بانکدارى با این ماهیّت، همین ساختارى است که اکنون بانکدارى ربوى دارد؛ یعنى هر بانک عمومى یا تخصّصى با ایجاد شعبههاى اصلى و فرعى در شهرها و روستاها و مراکز تولیدى و تجارى، از یک طرف وجوه مازاد بر نیاز مردم و مؤسّسات را جذب مىکند، و از طرف دیگر، با گرفتن وثیقه و ضمانت کافى، آن وجوه را به صورت وام و اعتبار در اختیار بنگاههاى تولیدى و تجارى و مردم قرار مىدهد؛ بنابراین، مهمترین مسأله بانکدارى ربوى اتّخاذ تدابیرى است که بانک بتواند مطابق برنامه، از یک سو سپردههاى بانکى را جذب کند و از سوى دیگر، آنها را به وام و اعتبار تبدیل کرده، در اختیار متقاضیان موثّق و مورد اعتماد قرار دهد و اغلب علاقهاى به اقتصاد حقیقى و اینکه مشتریان بانک، وام و اعتبارهاى درخواستى را در چه زمینههایى و با چه توجیهات اقتصادى به کار مىبرند و اینکه چقدر در فعّالیّت خود موفّق هستند، ندارد، مگر هنگامى که درباره توانایى مشترى در بازپرداخت وام، مردّد شود.
این در حالى است که در بانکدارى اسلامى، ماهیّت بانک چه در زمینه سپردهها و چه در زمینه اعطاى تسهیلات، تحوّل اساسى یافته، ساختار اجرایى و مدیریّتى خاصّ خود را مىطلبد؛ براى مثال، در قانون عملیّات بانکدارى بدون رباى جمهورى اسلامى ایران، مطابق قانون، سپردههاى بانکى به دو گروه عمده تقسیم مىشوند: در گروه اوّل که سپردههاى قرضالحسنه (دیدارى و پسانداز) نام دارند، صاحب سپرده، به مقتضاى عقد قرض، وجوه خود را به ملکیّت بانک در مىآورد و بانک مالک آن سپردهها، متعهّد مىشود که عندالمطالبه، اصل آنها را به صاحب حساب برگرداند. گروه دوم، سپردههاى سرمایهگذارى (کوتاهمدّت و بلندمدّت) است که بانک به مثابه وکیل، وجوه مردم را تحویل گرفته، در فعّالیّتهاى انتفاعى مصرف مىکند و به مقتضاى عقد وکالت، این وجوه هیچ گاه به ملکیّت بانک در نمىآیند و بانک فقط حق دارد با رعایت سیاستهاى کلّى نظام که از سوى بانک مرکزى اعلام مىشود ـ و با رعایت مصالح سپردهگذاران، وجوه مذکور را از طریق روشهاى مصوّب قانون بانکدارى بدون ربا، در فعّالیّتهاى اقتصادى به کار گرفته، پس از کسر حقّالوکاله، سود حاصله از فعّالیّت اقتصادى و اصل سرمایه را به سپردهگذاران برگرداند.
در بخش اعطاى تسهیلات نیز بانکها موظّفند وجوه حاصل از سپردههاى گروه اوّل را که بانکها مالک آنها هستند و سپردههاى گروه دوم را که بانکها فقط وکیل سپردهگذاران به شمار مىروند، از طرق نامبرده در فصل سوم قانون بانکدارى بدون ربا، به کار گیرند. مطالعه ماهیّت طرق مذکور، نشان مىدهد که در هیچیک از آنها (غیر از قرضالحسنه) بانک به متقاضى تسهیلات وام نمىدهد؛ بلکه با او وارد معامله شرعى یا مشارکت شرعى مىشود؛ بنابراین، بانکدارى بدونربا ـ جز در قراردادهاى قرضالحسنه که چیزى در حدود 5 درصد فعّالیّت آن را تشکیل مىدهد ـ فقط به صورت یک بنگاه واسطه وجوه عمل نمىکند؛ بلکه در برخى موارد (سرمایهگذارى مستقیم) به صورت بنگاه اقتصادى، به سرمایهگذارى مستقیم اقدام کرده تا آخر دوره اقتصادى مسؤولیّت طرح را به عهده مىگیرد. در برخى موارد (مشارکت حقوقى، مشارکت مدنى، مضاربه، مزارعه، مساقات)، به صورت شریک و صاحب سرمایه در کنار عامل اقتصادى قرار گرفته، بار مسؤولیّتهاى آتى طرح را متقّبل مىشود و در برخى موارد (فروش اقساطى، سلف، اجاره بهشرط تملیک و جعاله)، وارد معاملهاى حقیقى شده، در جایگاه طرف مبادله در اقتصاد حقیقى (در مقابل اقتصاد پولى) ظاهر مىشود؛ بنابراین، بانکدارى بدون ربا بنگاهى براى گردش وجوه به آن معنایى که در بانکدارى ربوى به کار مىرود نیست؛ بلکه بنگاهى فعّال و درگیر با اقتصاد حقیقى و متأثرّ از تحوّلات اقتصاد حقیقى است؛ در نتیجه، به ساختار و افرادى نیاز دارد که افزون بر تسلّط و تخصّص در عرصههاى عملیّات بانکى، تخصّص و آشنایى کافى در فعّالیّتهاى حقیقى اقتصاد داشته باشند و بتوانند در سرمایهگذارىها، مشارکت ها و انجام معاملات، طرحها و پروژههاى متقاضىِ تسهیلات را ارزیابى، و قرارداد منعقد کنند و در طول دوره فعّالیّت اقتصادى با نظارت پیگیر، از منافع بانک حمایت کنند.
روشنترین اشکال بانکدارى بدون ربا در جمهورى اسلامى ایران، عدم تطابق ساختار اجرایى نظام بانکى با ماهیّت بانکدارى بدون ربااست، به عبارت دیگر، عاملى که سبب مىشود از یک سو معاملات بانکى، صورى و شبهربوى شود و از سوى دیگر، جریان عملیّات بانکى، پیچیده و کم بازده باشد، به کارگیرى ساختار طرّاحى شده براى بانکدارى ربوى در بانکدارى بدون ربا است. چنان که گذشت، اجراى صحیح و کاراى معاملات در بانکدارى بدون ربا، نیازمند ارزیابى، نظارت و کنترل طرحها از ناحیه کارشناسان بانکهااست و این در حالى است که با حفظ ساختار موجود، هیچ بانکى توان و تخصّص لازم براى ارزیابى، نظارت و کنترل صدها قراردادى که در رشتههاى گوناگون اقتصادى منعقد مىشود، ندارد؛ براى مثال یک شعبه متوّسط بانکى در ساختار کنونى که داراى پنج یا شش کارمند است، چگونه مىتواند در کنار ارائه انواع خدمات حسابهاى جارى و پسانداز که خود وقتگیر و نیازمند انواع تخصّص است، صدها تقاضاى تسهیلاتى در بخشهاى گوناگون اقتصادى (زراعت، دامدارى، شیلات، صنعت، معدن، بازرگانى و خدمات) را به دقّت کارشناسى کرده، از سوددهى طرحها اطمینان یابد؛ سپس در مدّت اجراى طرح با نظارت و کنترل هزینههاى انجام شده، از حقوق بانک که در حقیقت حقوق هزاران سپردهگذار است، دفاع کند؛ به همین دلیل است که کارگزاران بانک،بدون ارزیابى صحیح از اقتصادى بودن طرحها و بدون محاسبات مربوط به کمّیّت و کیفیّت سوددهى آنها، فقط به بازگشت سرمایه و سود مورد نظر (مصوّب شوراى پول و اعتبار) مىاندیشند و این سبب صورى و شبهربوى و ناکارآمدى معاملات بانکى در نظام فعلى مىشود.
به نظر مىرسد وقت آن رسیده است که نظریّهپردازان بانکدارى بدون ربا، مسؤولان اجرایى بانکها و اقتصاددانان پول و بانکدارى، در اندیشه طرّاحى ساختار اجرایى مناسبى براى نظام جدید باشند و در این جهت پیشنهادهاى ذیل ارائه مىشود.
1. حوزه عملیّات بانکهاى عمومى و تخصّصى به صورت شفّاف و روشن تبیین و تفکیک شود.
2. بانکهاى عمومى، عمده فعّالیّت خود را روى سپردههاى جارى و پس انداز متمرکز کرده، به ارائه خدمات حساب جارى و تسهیلات کوتاهمدّت و عمومى بپردازند و در عرصههاى سرمایهگذارى بلندمدّت و تخصّصى وارد نشوند.
3. بانکهاى تخصّصى، عمده فعّالیّت خود را روى سپردههاى سرمایهگذارى متمرکز کرده، به ارائه تسهیلات کوتاهمدّت، میانمدّت و بلندمدّت در زمینههاى خاص تخصّصى بپردازند.
4. براى بالابردن سطح نظارت و کنترل مىتوان شعبههاى بانکهاى تخصّصى را به شعبههاى تخصّصىتر تقسیم کرد؛ براى مثال، بانک کشاورزى مىتواند در یک شهر متوّسط، چهار شعبه ویژه زراعى، باغدارى، دامدارى و صنایع تبدیلى داشته باشد.
5. موضوع سرمایهگذارى مستقیم و مشارکت حقوقى به شعبههاى مرکزى و اصلى منحصر شود و شعبههاى عادى از وارد شدن به آنها خوددارى کنند.
افزون بر موارد ذکر شده، عرصههاى دیگرى از مباحث کارشناسى در بانکدارى اسلامى وجود دارد که باید با توّجه به مصالح زمان و مکان و مقتضیات کارشناسى، تحلیل و انتخاب شود؛ مانند طرّاحى انواع سپردههاى جدید چون سپردههاى با سود ثابت، انتقالپذیر، و انواع تسهیلات چون اعتبار در حساب جارى، بهکارگیرى ابزارهاى نو بازار سرمایه و انواع شیوههاى حسابدارى و مدیریّت مالى که هر یک به بحث مستقل نیاز دارد.
نتیجهگیرى
از بررسى مباحث گذشته به این نتیجه مىرسیم که در بانکدارى اسلامى، یک سرى احکام فقهى ثابت و یک سرى عرصههاى کارشناسى متغیّر وجود دارد که خلط آنها، آثار زیانبارى بر جاى مىگذارد؛ چنان که تفکیک منطقى و روشمند آنها آثار مثبت فراوانى دارد.
اهمّ احکام ثابت بانکدارى اسلامى عبارتند از:
1. معاملات بانکى باید معاملاتى عُقلایى و منطقى باشند.
2. معاملات بانکى باید بدور از غرر و با حدود و ضوابط معیّن و مشخّص باشند.
3. معاملات بانکى باید خالى از ربا و بیع کالى به کالى باشند.
4. مفاد معاملات بانکى باید مورد رضایت دو طرف معامله باشد.
5. ساختار بانک باید به گونهاى باشد که قابلیّت نظارت و کنترل و هدایت از طرف دولت و بانک مرکزى را داشته باشد.
مهمترین عرصههاى کارشناسى و متغیّر بانکدارى اسلامى عبارتند از:
1. مالکیّت منابع در بانکدارى اسلامى شکل واحدى ندارد و مىتواند خصوصى، دولتى یا ترکیبى از آن دو باشد.
2. مدیریّت منابع در بانکدارى اسلامى شکل واحدى ندارد و مىتواند خصوصى، دولتى با شکل متمرکز و غیرمتمرکز باشد.
3. انتخاب عقود بانکى از جهت تعداد و نوع، به وضعیّت زمانى و مکانى بستگى دارد.
4. ساختار کلّى، سازماندهى اجزا و عناصر نظام بانکى، بستگى کامل به موقعیّت اجتماعى و اقتصادى دارد.
و در پایان بیان این نکته ضرورى است که تصویب قانون عملیات بانکدارى بدون ربا در مجلس شوراى اسلامى و تأیید آن توسط شوراى نگهبان و طراحى مدل اجرایى خاص از این قانون، به معناى کشف الگوى یگانه بانکدارى اسلامى نیست بلکه این قانون یکى از چندین قانونى است که مىتوان با استفاده از قراردادهاى مجاز شرعى به تصویب رساند کما این که مدل اجرایى فعلى یکى از چندین مدلى است که مىتوان با استفاده از قانون عملیات بانکدارى بدون ربا طراحى نمود.
فهرست منابع
1. انصارى: مرتضى، المکاسب، بىجا، 1375 ش.
2. خمینى، سیّد روحاللّه: البیع، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415 ق.
3. خمینى، سیّد روحاللّه: تحریر الوسیله، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.
4. صدیقى، نجاتاللّه: بانکدارى بدون بهره، ترجمه اکبر مهدىپور، تهران، سروش، 1361 ش.
5. ضیائى، منوچهر: مجموعه قوانین پولى و بانکى، تهران، مؤسّسه تحقیقات پولى و بانکى، 1372 ش.
6. طباطبایى، سیّدمحمّدحسین: المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، 1417 ق.
7. عاملى، حرّ: وسائل الشیعه، بیروت، مؤسّسه آل البیت، 1413 ق.
8. عبداللهى، محمود: مبانى فقهى اقتصاد اسلامى، انتشارات اسلامى، دوم، 1375 ش.
9. غنىنژاد، موسى: تفاوت ربا و بهره، مجموعه مقالات ششمین کنفرانس سیاستهاى پولى و ارزى، تهران، 1375 ش.
10. کاتوزیان، همایون: ربا و بهره در اقتصاد سیاسى اسلام، تهران، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 111 و 112، 1375 ش.
11. کاشانى، سیّد محمود: بررسى حقوقى چارچوب قانون عملیات بانکى بدون ربا، مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، مؤسّسه عالى بانکدارى تهران، 1376 ش.
12. ماجدى، على و حسین گلریز: پول و بانکدارى از نظریه تا سیاستگذارى، بانک مرکزى جمهورى اسلامى، 1372 ش.
13. مراجع معظم تقلید: توضیح المسائل، انتشارات اسلامى، سوم، 1378 ش.
14. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران: تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیّه، 1373 ش.
15. موسویان، سیّد عبّاس: کلیات نظام اقتصادى اسلام، انتشارات دارالثقلین، 1379 ش.
16. میرجلیلى، سیّد حسین: ارزیابى بانکدارى بدون ربا، معاونت امور اقتصادى، 1374 ش.
17. نائینى، محمّدحسین: المکاسب و البیع، قم، مؤسّسه نشر اسلامى، 1413 ق.
18. نجفى، محمّدحسن: جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، دهم، 1374 ش.
19. نورى، حسین: مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسّسه آل البیت، 1408 ق.
________________________________________
1 استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2مانند: وسائل الشیعه، کتاب تجارت، ابواب آداب تجارت، باب 40، ح 2؛ مستدرک الوسائل، کتاب تجارت باب، 31، ح 1؛ کنز العّمال، ج 4، ص 176 و 168؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 3 و ... .
مطابق صریح آیات قرآن، دین اسلام، دین جهان شمول و جاودانه است.
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا (سبأ (34): 28). و ما تو را جز بشارت بخش و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستادیم.
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ (احزاب (33): 40). محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
این حقیقت در روایات با صراحت بیشترى آمده است. در حدیثى از رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىخوانیم که فرمود:
ایّها النّاس! حلالى حلال الى یوم القیامة و حرامى حرام الى یوم القیامة (حرّ عاملى، 1413: 27/169). اى مردم! حلال من تا روز قیامت حلال، و حرام من تا روز قیامت حرام خواهد بود.
مهمترین عاملى که باعث این جامعیّت و جاودانگى شده، این است که شریعت اسلام در کنار احکام و قوانین ثابت و تغییر ناپذیرى که از مصالح ذاتى، فطرى و ابدى انسانها حکایت مىکند، فضاى تطبیق و عمل را در اختیار مجریان و سیاستگذاران قرار مىدهد تا متناسب با پیشرفت جوامع و تحوّلات اجتماعى و متناسب با وضعیّت زمان و مکان، مدلسازى کنند. احکام ثابت که همانند چارچوبهاى اساسى و پىساختهاى بنیادین است، محتواى اسلامى جامعه را حفظ مىکند و عرصههاى متغیّر، به آن، تحوّل، تحرّک، پویایى و شادابى مىبخشد و به مسؤولان امر و کارشناسان مسلمان فرصت مىدهد تا پیوسته با بهرهگیرى از علم و تجربه بشرى و عقلانیّت جمعى، به فکر طرّاحى الگوها، مدلها، سازمانها و ساختارهاى جدید و منطبق با عصر و زمان خود باشند.
در عرصه معاملات، از جمله معاملات پولى و بانکى نیز یک سرى احکام و قوانین ثابت فقهى وجود دارد که چارچوبهاى اساسى تلقّى مىشوند و جز در مواقع اضطرار و تزاحم تخفیف داده نمىشوند و یک سرى عرصههاى متغیّر و کارشناسى وجود دارد که بر حسب اقتضاى موقعیّت تغییر مىکنند.
تبیین احکام ثابت که وجهه فقهى دارند و با روش فقاهتى استنباط مىشوند و تفکیک آنها از عرصههاى متغیّر که بر دید کارشناسى و تعیین مصالح اجتماعى مبتنى هستند، زمینههاى اندیشه و نوآورى در طرّاحى ابزارهاى نو پولى و مالى و ارائه الگوهاى کارآمد بانکى را براى کارشناسان مسلمان و متخصّصان پول و بانکدارى فراهم مىآورد. پیش از آغاز بحث، تذّکر چند نکته لازم است:
اوّل. در تعریف احکام ثابت و عرصههاى متغیّر، دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد. در این مقاله، مقصود از حکم ثابت، قانون و ضابطه اسلامى است که از منابع دینى به روش فقاهتى و اجتهادى، براى همه زمانها و مکانها استنباط مىشود؛ مانند حکم ربا که طبق آیات و روایات، براى همه مسلمانان جهان در همه زمانها حرام و ممنوع است و مقصود از عرصههاى متغیّر، تصمیمها و سیاستهایى است که دولت اسلامى و نهادهاى قانونى با رعایت احکام ثابت و با مطالعه ابعاد کارشناسى متناسب با موقعیّت زمانى و مکانى اتّخاذ مىکند؛ مانند تصمیم ملّى کردن بانکها به وسیله شوراى انقلاب (نهاد قانونگذارى وقت) پس از پیروزى انقلاب اسلامى.
دوم. از تعریف احکام ثابت و عرصههاى متغیّر روشن مىشود که عرصههاى متغیّر، در طول احکام ثابت و بیانگر تصمیم کارشناسى براى چگونگى تطبیق احکام ثابت در مقام اجرا و عمل است؛ بنابراین، به صورت منطقى نمىتوان در حوزه فقاهت و احکام ثابت، نظر کارشناسى اجرایى داد؛ کما این که در عرصه اجرا و انتخاب شیوه اجرایى نیز نمىتوان نظرّیه فقهى ارائه کرد؛ پس همان طور که کارشناس بانکى اصل تحریم ربا را به صورت حکم ثابت فقهى و اصل موضوعى از فقیه مىپذیرد، فقیه نیز پس از تبیین ضوابط فقهى در مقام اجرا و انتخاب مصادیق و شیوههاى اجرایى، دست متخصّص و کارشناس بانکى را باز مىگذارد تا کاراترین مصداق را برگزیند.
سوم. هدف مقاله، استنباط دقیق و کامل همه احکام ثابت و کارشناسى عملى و دقیق همه عرصههاى متغیّر بانکدارى اسلامى نیست؛ چرا که این هدف، تحقیقى گسترده نیاز دارد و در حدّ یک یا چند مقاله نمىگنجد، بلکه هدف، تفکیک نظرى این دو حوزه و تبیین فقهى و کارشناسى برخى از احکام مهّم از هر حوزه و نشاندادن عینى روش تحقیق در هر یک از آن دو حوزه است.
حوزه فقاهتى و احکام ثابت بانکدارى اسلامى
طبق آن چه گذشت، حکم ثابت، قانون و ضابطه اسلامى است که از منابع دینى به روش فقاهتى و اجتهادى، براى همه زمانها و مکانها استنباط مىشود. حال، این پرسش مطرح است که با توجّه به آمیختگى آموزههاى اسلام و دستورهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام با احکام ثابت و ابدى و تصمیمهاى کارشناسى و موقّت، ملاک و معیار ثابت یا موقّت بودن احکام چیست و از کجا مىتوان آنها را تشخیص داد. به نظر مىرسد که بهترین معیار براى تشخیص آموزههاى ثابت و متغیّر شریعت، مطالعه درونى آنها است. اگر حکمى به واقعه و حادثه خاصّى ناظر است و در آن، با بهرهگیرى از روشهاى عُقلایى چون مشورت از طرف پیامبر صلىاللهعلیهوآله یا امام معصوم علیهالسلام به مردم ابلاغ مىشود، تصمیم متغیّر و مقطعى است و اگر به حقیقت وجودى نوع انسانها و روابط حاکم بر آنان ناظر است، حکم ثابت و دائم خواهد بود و هر جا تردید باشد، به اطلاق زمانى و مکانى احکام استناد مىشود و نتیجه این خواهد بود که هر حکمى از احکام شرع ثابت و دائم است، مگر این که خلاف آن ثابت شود. روشن است که اثبات این نظریّه به تحقیق جامعى نیاز دارد و در این مقاله، اصل موضوعى فرض مىشود.
حال با توجّه به این ملاک و اصل موضوعى، پنج محور از احکام ثابت عرصه بانکدارى اسلامى را مطرح مىکنیم و روشن است که این احکام، در اسلام به نام احکام بانکدارى نیامدهاند؛ بلکه احکام ثابت حوزه معاملات پولى و مالىاند که بانکدارى اسلامى از مصادیق آن به شمار مىآید.
1. حاکمیّت دولت بر نظارت، کنترل و هدایت فعّالیّتهاى بانکى
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (نساء (4): 59). اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبر و اولیاى امر خود را اطاعت کنید. پس هرگاه در امرى اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و پیامبر او عرضه بدارید. این، بهتر و نیک فرجامتر است.
زندگى اجتماعى که از طریق کمک و همکارى متقابل انسانها شکل مىگیرد، نیازمند قوانین و مقرراتى است که حقوق تکتک افراد و گروههاى جامعه را در زمینههاى گوناگون معیّن کند و براى اختلافاتى که پیش مىآید، راه حلهایى ارائه دهد. بدیهى است که این احکام و قوانین، به ضمانت اجرا نیاز دارد؛ در نتیجه، جامعه بشرى نیازمند تشکیلات قدرتمندى است که افزون بر تقنین، اجراى احکام و مقرّرات وضع شده را ضمانت کند. براین اساس، دین اسلام با پذیرش اصل ضرورت وجود حکومت، وظایف ذیل را به عهده دولت اسلامى مىگذارد (موسویان، 1379: 79 ـ 90).
أ. تبیین کامل و دقیق احکام و قوانین اسلام متناسب با وضعیّت اجتماعى روز؛
ب. نظارت کامل و دقیق بر اجراى قوانین اسلام و اهتمام در اجراى آنها؛
ج. تشخیص موارد اضطرار و تزاحمهاى اجتماعى و تعیین احکام ثانوى مطابق آنها؛
د. تشخیص مصالح اسلام و مسلمانان و وضع احکام و قوانین متغیّر متناسب با آنها؛
ه. کنترل و هدایت جامعه به سمت مصالح؛
و. تصدّى مستقیم برخى از فعّالیّتها براساس مصالح؛
بنابراین، تمام سازمانها و مؤسّسات اجتماعى و اقتصادى، از جمله بانکها باید از جهت قوانین و مقرّرات و از حیث ساختار اجرایى و مدیریّتى به گونهاى طرّاحى شوند که به طور ثابت و مستمر، امکان و قابلیت نظارت، کنترل و هدایت آنها از طرف دولت اسلامى بر اساس مصالح اسلام و مسلمانان فراهم باشد و به طور مشخّص، مؤسّسات پولى و بانکى باید به گونهاى طرّاحى شوند که بانک مرکزى، شوراى پول و اعتبار و دیگر نهادهاى ذىربط دولت بتوانند با وضع قوانین و تنظیم آییننامهها و تصویب سیاستهاى پولى و ارزى، بر فعّالیّت آنها تأثیر گذاشته، متغیّرهاى کلان اقتصادى را به سمت مصالح جامعه هدایت کنند؛ البتّه چنان که در بخش عرصههاى متغیّر توضیح خواهیم داد، حاکمیّت دولت، مستلزم دولتى بودن مالکیّت یا مدیریّت بانکها نیست؛ بلکه هدف از حاکمیّت، هدایت فعّالیّتهاى بانکى همانند سایر بخشهاى اقتصادى به سمت منافع اجتماع است.
2. خالى بودن معاملات بانکى از اکل مال به باطل
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْکُمْ (نساء (4): 29). اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل نخورید، مگر این که تجارتى باشد که با رضایت شما انجام گیرد.
مقصود از «اکل» در این آیه، خصوص «خوردن» نیست؛ بلکه هر نوع تصرّف در مال دیگران را شامل مىشود و از آن جا که غالب تصرّفها به خوردن منتهى مىشود، تعبیر به «اکل» شده است (علاّمه طباطبایى، 1417: 4/323). این آیه در واقع زیربناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالى تشکیل مىدهد و به همین دلیل، فقیهان اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مىکنند. آیه، افراد با ایمان را مخاطب قرار داده، مىگوید:
اموال یکدیگر را از طریق نابجا و غلط و باطل نخورید؛ یعنى هر گونه تصّرف در مال دیگرى که بدون حق و بدون مجوّز منطقى و عُقلایى بوده باشد، ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان باطل که مفهوم گستردهاى دارد، قرار داده است؛ بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلّب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حدّ و حدود آن به طور کامل نامشخّص باشد؛ خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عُقلایى در آنها نیست، و خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه تحت این قانون کلّى قرار دارند (مکارم شیرازى، 1373: 3/354 و علاّمه طباطبایى، همان).
خداوند در قسمتى از آیه «إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» قانون کلّى دیگرى را به صورت استثناى منقطع بیان کرده است: مگر این که تصرّف شما در اموال دیگران از طریق دادوستدى باشد که از رضایت باطنى دوطرف سرچشمه بگیرد. طبق این بیان، تمام مبادلات مالى و انواع تجارتها که میان مردم رایج است، چنان که از روى رضایت دو طرف صورت گیرد و جنبه عقلایى داشته باشد، از نظر اسلام مجاز است، مگر در مواردى که به سبب مصالح معیّن، از آن نهى صریح شده باشد (مکارم شیرازى، همان و علاّمه طباطبایى، همان).
از تلفیق آیه و سایر آیات و روایات به این نتیجه مىرسیم که معاملات مالى از جمله معاملات پولى و بانکى باید ویژگىهاى اساسى ذیل را داشته باشند، وگر نه اکل مال به باطل، و از نظر اسلام، حرام و فاسد خواهند بود.
أ. معامله از نظر عرف، عُقلایى و منطقى باشد؛
ب. معامله، داراى ساختار و حدود معیّن و مشخّص باشد؛
ج. معامله مورد رضایت دو طرف باشد؛
د. معامله، مورد نهى شرعى قرار نگرفته باشد.
3. خالى بودن معاملات بانکى از ربا
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ * فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ (بقره (2): 278 و 279). اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمنید، آن چه از ربا باقى مانده است واگذارید و اگر [چنین] نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاستهاید.
مطابق این آیات و آیات دیگر قرآن که درباره ربا نازل شدهاند، یکى از احکام ثابت و تغییر ناپذیر فقه معاملات، تحریم ربا است و این تحریم، مورد اتّفاق همه فقهیان اسلام در طول تاریخ بوده است. گر چه در صد سال اخیر، به دنبال گسترش نظام سرمایهدارى و رواج بانکدارى ربوى در کشورهاى مسلمان، برخى تردیدها در تعریف و تبیین حدود ربا پیش آمده است، مدارک حکم ربا به گونهاى است که کمترین مراجعه به آنها هر گونه ابهام را برطرف مىکند.
بدون شک، گفتوگو در تعریف ربایى است که اسلام هزار و چهار صد سال پیش به تحریم آن اقدام، و با صدور آیات و روایاتى، مقصود خود را بیان کرده است؛ پس براى شناخت آن چه اسلام به صورت ربا حرام کرده، باید سراغ آیات و روایات و کلام مفسّران و محدّثان و فقیهان رفت و اگر چنین کنیم، خواهیم دید که به اتّفاق همه، «ربا (رباى قرضى) عبارت از این است که شخصى، مالى را به دیگرى قرض دهد و با او شرط کند که زیادتر از آن چه قرض کرده برگرداند اعّم از این که مقدار آن زیاده، کم باشد یا زیاد، و اعّم از این که مقدار آن زیاده قطعى و ثابت باشد یا متغیّر، و اعّم از این که محلّ مصرف قرض در نیازهاى مصرفى باشد یا در امور تولیدى و تجارى». براى اثبات این تعریف و حدود آن، به نمونههایى از آیات و روایات و کلام فقیهان بسنده مىکنیم.
أ. قرآن
خداوند متعالى در سوره بقره مىفرماید:
وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ (بقره (2): 279). اگر از ربا خوارى توبه کردید، حق دارید اصل مالتان را [که قرض دادهاید] بگیرید.
به اعتقاد مفسّران، این آیه بیان مىدارد که شرط توبه از ربا، بسنده کردن به اصل مال قرض داده شده است؛ بنابراین، گرفتن هر نوع زیادى، ربا خواهد بود؛ چنان که تعبیر به «رأسالمال» با لحاظ تناسب حکم و موضوع، شمولیّت حکم ربا به امور سرمایهگذارى را به روشنى مىرساند (علاّمه طباطبایى، همان: 2/427).
ب. حدیث
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام در روایات متعدّدى، به تبیین و توضیح رباى محرّم پرداختهاند؛ براى نمونه، امام صادق علیهالسلام در این باره مىفرماید:
... و اَمَّاالرِّبَا الْحَرامُ فَهُوَ الرَّجُلُ یُقْرِضُ قَرْضَا و یَشْتَرِطُ اَنْ یَرُدَّ اَکْثَر مِمَّا اَخَذَهُ فَهَذا هُوَ الْحَرامُ (حرّ عاملى، همان: 18/160). رباى حرام عبارت است از این که فردى به دیگرى قرض دهد و شرط کند که بیشتر از آن چه گرفته، برگرداند. این همان رباى حرام است.
در روایت دیگرى از امام کاظم علیهالسلام نقل شده است.
عَلِىُّ بْنُ جَعْفَر عَنْ اَخِیهِ قالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اَعْطى رَجُلاً مِأَةَ دِرْهَمٍ یَعْمَلُ بِهَا عَلى اَنْ یُعْطِیَهُ خَمْسَةَ دَراهِمَ اَوْ اَقَلَّ اَوْ اَکْثَرَ هَلْ یَحِلُّ ذلِکَ؟ قالَ: هَذا اَلرِّبا مَحْضا (حرّ عاملى، همان: 18/137). على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند که از حضرت درباره مردى پرسیدم که به دیگرى صد درهم قرض مىدهد تا با آن کار کند و با وى شرط مىکند که پنج درهم یا کمتر یا بیشتر به او بپردازد. آیا این حلال است؟ امام علیهالسلام فرمود: این همان رباى محض است.
در روایت سومى اسحاق بن عمّار از امام موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند:
از امام علیهالسلام درباره مردى پرسیدم که مبلغى از یکى قرض گرفته، هر از چند گاهى مقدارى از سود حاصل از به کارگیرى آن پول را به قرض دهنده مىدهد، از ترس این که مبادا قرضش را طلب کند بدون این که بین آنان چنین شرطى بوده باشد. امام فرمود: مادامى که شرطى و تعهّدى در کار نباشد، اشکال ندارد (حرّ عاملى، همان: 18/354).
مطابق این روایت، قرض کننده بخشى از سود را هر از گاهى به قرض دهنده مىپردازد؛ یعنى نه اصل پرداخت قطعى، و نه مقدار آن ثابت و از پیش تعیین شده است؛ چون ممکن است تا مدتى هیچ نپردازد و از طرفى، سود به طور عادى، پدیده متغیّرى است. در عین حال، امام علیهالسلام مىفرماید: مادامى که شرط نکردهاند، اشکالى ندارد و مفهوم آن این است که اگر شرط کنند، ربا خواهد بود.
ج. فقه
کمترین مراجعه به کتابهاى فقهى نشان مىدهد که فقیهان بزرگوار اسلام، هر نوع زیادهاى را در قرارداد قرض، ربا مىدانند؛ براى مثال حضرت امام خمینى رحمهمالله در تحریرالوسیله مىفرماید:
در عقد قرض شرط زیاده جایز نیست به این که مالى را قرض دهد به شرط این که قرض کننده، بیشتر از آن چه قرض کرده، بپردازد و در این مسأله فرق نمىکند که با صراحت شرط کرده باشند یا آن را در نیّت و باطن داشته باشند؛ به طورى که قرض بر آن پایه واقع شود، و این، همان رباى قرضى حرامى است که شرع درباره آن سختگیرى کرده است و همچنین فرق نمىکند که زیاده عینى باشد، مانند این که ده درهم را به دوازده درهم قرض دهد یا کارى باشد مانند دوختن لباس براى قرض دهنده، یا منفعت و انتفاع بردن، مثل استفاده کردن از عین رهنى که نزد او است ... (امام خمینى، 1374: 2/638)
دقّت در کلام امام خمینى قدسسره نشان مىدهد که حتّى شرط استفاده از رهن را که نوعا غیر قطعى و غیر قابل پیشبینى است، ربا به شمار آورده است؛ براى مثال، وقتى کسى در برابر قرض، اسب یا اتومبیل خود را پیش قرض دهنده گرو مىگذارد، اگر قرض دهنده بگوید: به این شرط به تو قرض مىدهم که هر وقت نیاز پیدا کردم، از اسب یا اتومبیل تو استفاده کنم، طبق بیان امام خمینى و دیگر فقیهان، اشتراط چنین استفادهاى ربا است با این که ممکن است تا زمان پرداخت قرض، اصلاً نیازى براى استفاده پیش نیاید و بر فرض وقوع، مقدار آن از قبل قابل پیشبینى نیست.
خلاصه این که از مطالعه آیات، روایات و متون فقهى به روشنى پیدا است که هر نوع شرط زیاده در قرار داد قرض، ربا شمرده مىشود؛ بنابراین نمىتوان گفتههاى کسانى را که گاه مىگویند: رباى محرّم در اسلام به نرخهاى بهره زیاد اختصاص دارد و نرخ بهره کم ربا نیست (کاشانى، 1376: 95)، و گاه مىگویند: رباى محرّم به قرضهاى مصرفى اختصاص دارد و بهره قرضهاى سرمایهگذارى ربا نیست (کاتوزیان، 1375: 131)، و گاه مىگویند: ربا زیاده قطعى، ثابت و از پیش تعیین شده است و زیاده متغیّر ربا نیست (غنىنژاد، 1375: 272)، تأیید کرد؛ نتیجه این که معاملات پولى و بانکى در کشورهاى اسلامى نمىتواند مطابق قوانین بانکدارى متعارف دنیا که به طور عمده براساس قرض ربوى است، شکل گیرد و باید عقود دیگرى براى تجهیز منابع و اعطاى تسهیلات و سایر مبادلات بانکى انتخاب شود.
4. خالىبودن معاملات بانکى از غرر
یکى از تفاوتهاى مهّم فقه معاملات اسلامى با قوانین حقوقى عادى، ممنوعیّت غرر است. فقیهان اسلام برخى از معاملات را به طور کلّى و برخى دیگر را در مواردى به سبب وجود غرر، باطل مىدانند.
مستند عالمان اسلام در این مسأله، حدیث شریف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم است که از طریق شیعه و اهل سنّت به اسناد گوناگون نقل شده است که «نهى النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم عن بیع الغرر»؛(2) یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از بیع غررى نهى فرمود.
از امیر مؤمنان علیهالسلام نیز روایتى نقل شده است:
از حضرت على علیهالسلام درباره فروش ماهى در نىزار، شیر در پستان، پشم در پشت گوسفند پرسیده شد، حضرت فرمود: هیچ کدام از اینها جایز نیست؛ زیرا مجهول و ناشناخته و قابل کم یا زیاد شدن است و این غرر است (امام خمینى، 1415: 3/204).
افزون بر این دو، در برخى کتابهاى فقهى، روایتى از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که حضرت از مطلق «غرر» نهى کرده است. فقیهانى چون شیخ طوسى، ابن زهره و علاّمه حلّى نقل کردهاند:
نهى النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم عنالغرر. یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از مطلق غرر در معاملات نهى کرد و به همین جهت، در بحث ضمان و شرکت، به این روایت استناد کردهاند (امام خمینى، همان: 3/263).
استناد فقیهان شیعه و اهل سنّت به حدیث نبوى اوّل به حدّى است که به بررسى سند نیازى ندارد و بر فرض ضعف سند، عمل مشهور، بلکه اتّفاق شیعه و سنّت، جبران کننده ضعف سند آن است؛ بهطورى که فقیه بزرگوارى چون نائینى آن را از مسلّمات امّت اسلام مىداند (نائینى، 1413: 2/467).
عمده بحث فقیهان در معناى حدیث است. مشهور آنان پس از بحثهاى طولانى در معناى واژه «غرر» و مفاد ترکیب «بیع الغرر» به این معنا تمایل یافتهاند که مقصود از «بیعالغرر»، بیع غررى است؛ یعنى خرید و فروشى که در یکى از شؤون سهگانه آن، نوعى عدم آگاهى و جهالت است؛ به گونهاى که با وجود آن، اقدام بر معامله، همراه با نوعى ضرر و خطر است و مقصود آنان از شؤون سهگانه، مسائل ذیل است:
1. مسأله علم متعاملان بر قدرت تحویل عوضین (شیخ انصارى، 1375: 185)؛
2. مسأله علم متعاملان بر مقدار و کیفیّت عوضین (شیخ انصارى، همان: 189 ـ 190)؛
3. مسأله علم متعاملان بر موقعیّت معامله مانند زمان و مکان تحویل عوضین و نوع خیار فسخ و مدّت آن (امام خمینى، همان: 5/334 و 335).
با توّجه به این ضابطه فقهى که از آن به «قاعده نفى غرر» نام مىبرند، باید معاملات بانکى و قراردادها از جهات مذکور، روشن و شفّاف و بدون جهل غررى باشند. از جهت موضوع معامله، مقدار و کیفیّت تعهدّات بانک و مشترى، زمان و مکان انجام تعهّدات، موقعیّت ضمن عقد، قدرت بر تسلیم و اداى تعهدّات به گونهاى روشن باشد که هیچ یک از دو طرف به سبب جهل و عدم شفّافیّت متضرّر نشوند.
شایان ذکر است که معیار و ملاک علم و جهل در این قاعده فقهى، تشخیص عرف است، نه دقّت عقلى و فلسفى؛ بنابراین اگر در دید عرف، مسأله روشن باشد، کفایت مىکند و به تعیین دقیق عقلى و علمى نیازى نیست؛ به همین جهت، امام خمینى قدسسره در تعیین مدّت پرداخت قیمت کالا مىگوید:
در پرداخت قیمت کالا شرط است که از نظر عرف معیّن باشد؛ به گونهاى که از دید عرف، غررى نباشد؛ مانند تعیین یک ماه یا یک سال، و آگاهى از تعداد روزهاى آن دو ـ این که ماه یا سال چند روزه است ـ لازم نیست (امام خمینى، همان).
5. خالىبودن معاملات از بیع کالى به کالى
اگر در معاملهاى کالاى فروخته شده و پول آن هر دو مدّتدار باشند، آن معامله را کالى به کالى گویند که به دو صورت قابل تصوّر است: اوّل، کسى طلب مدّتدار خود را با طلب مدّتدار دیگرى مبادله کند. دوم، فروشندهاى کالاى تحویلى در آینده را به صورت مدّتدار بفروشد.
مبناى باطلبودن بیع کالى به کالى روایتى است که امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل مىکند:
لایباع الدین بالدین (حرّ عاملى، 1413: 33/99). دَیْن در برابر دَیْن به فروش نمىرسد.
دلیل دیگر، اجماع ادّعا شده بر این مطلب است (نجفى، 1374: 24/293) و مشهور فقیهان نیز بر اساس آن دو، به بطلان فتوا دادهاند (همان و مراجع معظم تقلید، 1378: 2/240).
در عین حال، قول مشهور مورد نقد قرار گرفته است به این که عنوان فروش دَیْن در برابر دَیْن، فقط با موردى که مال مورد مبادله، طلب باشد، تطبیق مىکند؛ امّا جایى که فروشنده متعهّد مىشود کالایى را در آینده تحویل دهد و خریدار هم پول آن را پس از مدّت معیّنى بپردازد (در مواردى که پیش از انجام معامله دَیْن و طلبى در کار نیست)، بیع دین به دین نمىگویند و قدر مسلّم از اجماع هم همان مورد اوّل است؛ بر همین اساس، برخى شمول عنوان بیع دَیْن به دَیْن را در مصداق دوم، مورد تشکیک قرار دادهاند (عبداللهى، 1375: 112).
معاملات بانکى در آن جا که از نوع خرید و فروش است، باید کالى به کالى به ویژه مصداق دین به دین نباشد.
حوزه کارشناسى و عرصههاى متغیّر بانکدارى اسلامى
با روشن شدن احکام ثابت بانکدارى اسلامى، با رعایت آنها به صورت چارچوبهاى اساسى مىتوان بانکدارى اسلامى را در قالب انواعى از مدلها و الگوها طرّاحى کرد و پس از مطالعه نظرى به صورت محدود و کنترل شده به اجرا گذاشت؛ سپس از میان آنها، الگو یا الگوهایى که کمترین اشکال را دارند، برگزید و با رفع نواقص و پرکردن فضاهاى خالى احتمالى، توسعه داد.
در این قسمت، به بررسى برخى از عرصههاى مهّم کارشناسى بانکدارى اسلامى مىپردازیم؛ امّا پیش از آغاز باید به این سؤال پاسخ داده شود که از کجا معلوم مىشود عرصههاى مورد نظر مربوط به حوزه کارشناسى است و اسلام درباره آن، حکم ثابت ابدى ندارد. در پاسخ مىگوییم: با استناد به اصل موضوعى «اصالةالبرائة» که در علم اصول فقه به اثبات مىرسد، تا زمانى که دلیل فقهى روشنى بر اثبات حکم ثابت نرسیده، بنا را بر عدم وجود حکم و تکلیف شرعى مىگذاریم و معتقد مىشویم که دولت و امّت اسلامى در انتخاب مسیر آزادند؛ براى مثال، اگر دلیل فقهى روشنى بر این که بانک اسلامى باید دولتى باشد، یافتیم، طبق آن عمل مىکنیم و اگر به دلیل معتبر دست نیافتیم، مطابق اصالةالبرائة مىگوییم: دولت و ملّت اسلامى در انتخاب شیوههاى مالکیّت و مدیریّتى بانکها آزادند.
حال با توجّه به احکام ثابت و با لحاظ وضعیّت اجتماعى و اقتصادى ایران، برخى از موضوعات مهّم حوزه کارشناسى بانکدارى اسلامى در ایران را در حدّ مقاله بررسى کرده، در جایگاه کارشناس، پیشنهادهایى را ارائه مىکنیم.
1. مالکیّت و مدیریّت بانکهاى اسلامى
به طور معمول، منابع بانک از سرمایه خود بانک که به صاحب یا صاحبان بانک متعلّق است و سپردههاى بانکى که به سپردهگذاران ارتباط مىیابد، تشکیل مىشود و مدیریّت بانک متشکّل از مدیر عامل، هیأت مدیره و به طور کلّى گروه اجرایى و سیاستگذارى بانک است.
از آن جا که سازماندهى مبادلات پول و سرمایه در قالب مؤسّسات پولى و بانکى، پدیدهاى جدید است و سابقهاى در صدر اسلام ندارد، دین مقدّس اسلام، شیوه ثابت و معیّنى براى مالکیّت و مدیریّت منابع این مؤسّسات ارائه نمىکند؛، بلکه آن دو را تابعى از وضعیّت اجتماعى و تحوّلات اقتصادى مىداند به این معنا که ممکن است در وضع خاصّى چون موقعیّت جنگى و محاصره اقتصادى، مدیریّت بانکها دولتى شود و حتّى مىتوان دروضعیّت استثنایى، با استفاده از عقود خاصّى، تمام منابع را هم به مالکیّت دولت درآورد؛ چنان که مىتوان در وضع عادى و رقابت سالم بازارها، از جمله بازار پول و سرمایه، مالکیّت منابع و مدیریّت بیشتر یا همه بانکها (غیر از بانک مرکزى) را به بخش خصوصى سپرد و دولت فقط از طریق بانک مرکزى و با اعمال قوانین و اجراى سیاستهاى پولى به نظارت، کنترل و هدایت بانکها بپردازد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، تقارن زمانى مسأله ملّىشدن بانکها و تصویب قانون بانکدارى بدون ربا این ذهنیّت را پدید آورد که راه اسلامى کردن بانکها، دولتى کردن آنها است. در اینجا با نقل جریان ملّى شدن بانکها و بررسى استدلالهاى نظرى و موقعیتى آن، نشان مىدهیم این واقعه بر فرض هم که در ظرف زمانى خود صحیح باشد، دلیلى بر استمرار آن نیست.
مسأله ملّى شدن بانکها
پیش از انقلاب، از 36 بانک موجود، 8 بانک، داراى مالکیّت دولتى، 16 بانک، داراى مالکیّت خصوصى صد در صد ایرانى و 12 بانک، داراى مالکیّت مختلط ایرانى و خارجى بودند. بسیارى از بانکهاى خصوصى و مختلط در اختیار معدودى سرمایهدار بزرگ و وابسته بود که در عین حال، مالکیّت کارخانههاى بزرگ تولیدى (مونتاژ) را در اختیار داشتند و انگیزه اصلى آنان از تأسیس بانک، سوق دادن پساندازهاى جامعه به سمت آن کارخانهها بود. با وجود این، به جهت ضعف مدیریّت و نداشتن تجربه بانکدارى ـ حتّى زمانى که نقدینگى اقتصاد به شدّت رو به افزایش بود ـ نمىتوانستند منابع مالى مورد نیاز را از طریق جذب سپرده بانکى تأمین کنند؛ از این روى به استقراض از بانک مرکزى و در مواردى از بازارهاى جهانى روى آورده بودند. این گروه از بانکها، چنان موقعیّت متزلزلى داشتند که با بروز کمترین تحوّل اقتصادى، خود را در آستانه ورشکستگى دیدند. گروهى دیگر از بانکها که از سوى افراد سودجو و فرصتطلب تأسیس شده بودند (به طور عمده بانکهاى مختلط) بیشتر به فکر انتقال سرمایههاى ملّى به خارج از کشور بودند. این گروه، منابع ریالى را جذب، و با تبدیل به ارز ارزانقیمت، درآمدهاى ارزى حاصل از فروش نفت را به کشورهاى اروپایى و امریکایى منتقل مىکردند.
براى مقابله با این وضعیّت بود که فقط چند ماه پس از پیروزى انقلاب (17/3/1358) شوراى انقلاب اسلامى (نهاد قانونگذارى کشور در آن زمان) لایحهاى را تصویب کرد که به ملّى شدن نظام بانکى کشور انجامید. بر اساس این لایحه، 28 بانک (غیر از آنهایى که از اوّل ملّى بودند)، 16 شرکت پسانداز و وام مسکن و دو شرکت سرمایهگذارى، ملّى اعلام شد؛ یعنى مالکیّت آنها از بخش خصوصى سلب و به دولت واگذار شد (میرجلیلى، 1374: 42 ـ 45 و گلریز، 1372: 148). در مادّه یک این لایحه، به علل و اهداف این تصمیم اشاره شده و آمده است:
براى حفظ حقوق و سرمایههاى ملّى و بهکار انداختن چرخهاى تولیدى کشور و تضمین سپردهها و پساندازهاى مردم در بانکها، ضمن قبول اصل مالکیّت مشروع مشروط و با توجّه به: ـ نحوه تحصیل درآمد بانکها و انتقال غیرمشروع سرمایه به خارج؛ ـ نقش اساسى بانک در اقتصاد کشور و ارتباط طبیعى اقتصاد کشور با مؤسّسات بانکى؛ ـ مدیون بودن بانکها به دولت و احتیاج آنها به سرپرستى دولت؛ ـ لزوم هماهنگى فعّالیّت بانکها با سایر سازمانهاى کشور؛ ـ لزوم سوق دادن فعّالیّت در جهت ادارى و انتفاعى اسلامى؛ از تاریخ تصویب این قانون کلّیه بانکها ملّى اعلام مىگردد و دولت مکلّف است بلافاصله نسبت به تعیین مدیران بانکها اقدام نماید (ضیائى، 1372: 3/861).
مسأله ملّى کردن بانکها افزون بر وضعیّت مالى و مدیریّتى بانکهاى ایران، مبناى نظرى نیز داشت. برخى از نظریّهپردازان اقتصاد اسلامى به جهت حساسیّت نقش بانکها در اقتصاد کشور، ملّى بودن آنها را لازم مىدانند؛ براى مثال نجاتاللّه صدّیقى، مىگوید:
نظر به اینکه بانک، یکى از نهادهاى بسیار مهّم اقتصاد هر کشور است و توسعه و پیشرفت اقتصادى هر کشور بستگى مستقیم با عملکرد آن دارد، از این رو این نهاد اقتصادى باید در جهتى گام بر دارد که همواره منافع جامعه حفظ شود. تجربه نشان مىدهد وقتى بانک در مالکیّت بخش خصوصى باشد و انگیزه نهایى بانک کسب سود هر چه بیشتر حتّى به قیمت استثمار مردم باشد، رسالتى که بانکها براى سالم سازى و تثبیت اقتصاد کشور دارند، فراموش و بانک به یک واحد انتفاعى که تنها هدفش ثروتاندوزى است، تبدیل خواهد شد. نقش اصلى بانک، امانتدارى سرمایههاى مردم، انجام سیاست پولى و به جریان انداختن اقتصاد کشور از طریق بهکار گیرى پساندازهاى مردم در امر سرمایهگذارى است؛ ولى در بعضى موارد دیده شده بانکهاى خصوصى به علّت بىکفایتى، در انجام این وظایف سستى کرده که نتیجه آن، چیزى جز ورشکستگى بانک و از بین رفتن امانتهاى مردم و عدم ثبات کشور نبوده است؛ از این رو مالکیّت خصوصى بانکها چه در سیستم بانکدارى با بهره و چه در نظام بانکدارى بدون بهره نمىتواند در جهت خواست منافع اقتصاد کشور باشد (صدیقى، 1361: 14).
در مقام تحلیل اهداف ملّى کردن بانکها و استدلال نظرى نجاتاللّه صدیقى مىتوان گفت: بررسى اهداف لایحه ملّى کردن بانکها نشان مىدهد که هدف اوّل و سوم، به طور کامل مقطعى و به وضعیّت برخى از بانکهاى موجود در آن زمان ناظر است و درباره بانکهایى که مىتواند امروزه با ضوابط روشن و سرمایههاى لازم تأسیس شود، صدق نمىکند. هدف دوم و چهارم که در استدلال نظرى نیز بر آن تأکید شده، با این پیش فرض مطرح شده که گویا خصوصى بودن بانک به معناى خروج کامل آن از حیطه نظارتى و هدایتى دولت و بانک مرکزى است؛ در حالى که تمام آشنایان به مباحث پولى و بانکى مىدانند امروزه بانکهاى مرکزى مىتوانند با طرّاحى و اِعمال ابزارهاى سیاست پولى، از جمله ابزار کنترل مستقیم نرخهاى سود و سطح اعتبارات و تصویب انواع قوانین حقوقى در عرصه سپردهگذارى و اعطاى تسهیلات، بانکهاى خصوصى را به طور کامل زیر نظر داشته، آنها را به سمت مصالح کلّى اقتصاد هدایت کنند، و سرانجام هدف پنجم با این پیش فرض مطرح شده که هر مدیر اقتصادى خصوصى درصدد سرپیچى از احکام و آموزههاى اسلام و هر مدیر دولتى، پایبند به موازین اسلام است؛ در حالى که در این زمینه، چیزى که نقش اساسى دارد، درجه ایمان و اعتقاد افراد و میزان نظارت و کنترل از طرف مسؤولان امر است و به نظر مىرسد که دولت، به هر اندازه تصدّى خود را کاهش داده، به نقش نظارت و کنترل بپردازد، اطمینان بیشترى براى انطباق معاملات بانکى با احکام اسلامى خواهد بود؛ البتّه این مطلب به معناى دفاع از هر بانک خصوصى یا توجیه دیدگاه خصوصى سازى بىاندازه بانکهاى موجود نیست؛ بلکه لازم است کارشناسان مسائل پولى و بانکى با مطالعه دقیق وضع اجتماعى و اقتصادى جامعه و با پرهیز از هر گونه افراط و تفریط، ترکیب بهینه بانکهاى خصوصى و دولتى را بیابند و مجلس با تصویب قوانین کافى، زمینه را براى توسعه مناسب بانکهاى خصوصى فراهم سازد و دولت بدون هیچگونه شتابزدگى بهتدریج، مجوّز فعّالیّت چنین بانکهایى را صادر کند و بانک مرکزى با استفاده از روش آزمون و خطا و تحقیق میدانى منظم و دقیق، جامعه را در رسیدن به آن ترکیب بهینه و پدید آمدن بانکهاى خصوصى فعّال و کارآمد و اسلامى، یارى کند.
مالکیّت و مدیریّت بانکها
چنانکه گذشت، تشخیص ترکیب بهینه بانکهاى خصوصى و دولتى از جهت مالکیّت منابع و مدیریّت، نیازمند کارشناسى دقیق و گسترده است؛ امّا با توجّه به وضعیّت کنونى جامعه که از یک سو مراحل گذر از اقتصاد تقریبا دولتى را سپرى مىکند و از سوى دیگر، اعتماد فراوانى به سرمایهگذارى خارجى به ویژه در صنعت بانکدارى نیست، ترکیب ذیل پیشنهاد مىشود.
أ. بانکهاى دولتى
لازم است، برخى از بانکهاى کنونى چون بانک ملّى، بانک کشاورزى، بانک صنعت و معدن، بانک مسکن و بانک توسعه صادرات، با سرمایه و مدیریّت دولتى باقى بمانند. دولتى بودن این بانکها، آثار و فواید ذیل را مىتواند داشته باشد.
اوّل. بانک مرکزى مىتواند به کمک این بانکها آسانتر و سریعتر سیاستهاى پولى را به اجرا گذاشته و بانکهاى دیگر را کنترل کند؛
دوم. دولت مىتواند از طریق این بانکها، حمایتهاى پولى و تسهیلاتى خود را در اختیار بخشهاى آسیبپذیر و مورد حمایت قرار دهد؛
سوم. در وضعیّت کنونى که دولت، سیاست خصوصىسازى را در پیش گرفته، بهترین روش براى استفاده مناسب از درآمدهاى نفتى، اعطاى تسهیلات بلندمدّت براى فعّالیّتهاى سرمایهگذارى از طریق شبکه بانکى است. این بانکها مىتوانند ابزارهاى کارا و مورد اعتمادى براى این هدف باشند.
ب. بانکهاى مختلط
در وضع کنونى که هنوز بانکهاى گسترده خصوصى شکل نگرفتهاند، مناسب است برخى از بانکهاى دولتى فعلى چون بانک سپه، تجارت، ملّت، صادرات و رفاه کارگران با واگذارى بخشى از سهام خود به بخش خصوصى، به صورت نیمه دولتى فعّالیّت کنند و بهتر است در یک برنامه زمانبندى میان مدّت پنج تا ده ساله، پنجاه درصد سهام این بانکها فروخته شود. در این صورت، بانک مرکزى، دولت و مردم، خود را با وضعیّت جدید وفق مىدهند و مشکل خاصّى پیش نمىآید. روشن است که تصمیمهاى عجولانه و بدون شناسایى ظرفیّتهاى موجود، گاه سبب سوءاستفادهها، اختلاسها و فروشهاى به ثمن بخس، و گاه با عدم استقبال مردم و شکست روند خصوصىسازى مواجه مىشود.
ج. بانکهاى خصوصى
در کنار واگذارى بخشى از سهام بانکهاى دولتى، باید زمینه را براى تأسیس و توسعه بانکهاى خصوصى فراهم ساخت. بانکهاى خصوصى به جهت برخوردارى از انگیزههاى بالا، صرفهجویى اقتصادى در هزینهها، دورى از بوروکراسى ادارى، رقیبان جدّى براى بانکهاى دولتى و مختلط خواهند بود و در کل، صنعت بانکدارى را با تحوّل اساسى روبهرو مىکنند؛ البتّه باید با وضع قوانین لازم و نظارت و کنترل کافى، از تکرار وضعیت سالهاى 1350 تا 1357 که به ملّى شدن بانکها انجامید، جلوگیرى کرد.
تصحیح یک سوء برداشت
دیدگاه عمومى مسؤولان اقتصاد ایران (اعّم از بانک مرکزى، شوراى پول و اعتبار، وزارت اقتصاد و دارایى، وزارت صنایع، مسکن، کشاورزى و مجلس شوراى اسلامى) بر این اساس استوار است که بانک، نه یک بنگاه اقتصادى، بلکه نهاد مالى عظیمى در اختیار دولت است تا دولت برنامههاى حمایتى و سیاستهاى مالى و حلّ مشکلات اقتصادى خود را از رهگذر آنها اجرا کند. ملّى شدن بانکها پس از انقلاب، این ذهنیّت را پدید آورد که منابع موجود در بانکها از آنِ دولت است و دولت مىتواند هر سیاستى را درباره آنها اعمال کند. بر این اساس است که مىبینیم بخش مهمّى از منابع بانکها، هر ساله در قالب تسهیلات تکلیفى با نرخهاى نازلى در اختیار افراد و مؤسّسات مورد حمایت دولت قرار مىگیرد و هر ساله مقدار آن در مقایسه با سال پیش افزایش مىیابد.
این در حالى است که طبق ادبیّات پذیرفته شده، بانک (اعّم از این که دولتى باشد یا خصوصى) بنگاهى اقتصادى است که باید بر اساس معیارهاى اقتصادى عمل کند و در بانکهاى دولتى، دولتى بودن بانک به معناى دولتى بودن منابع آن نیست؛ بلکه دولت در جایگاه وکیل سپردهگذاران باید در جهت مصالح آنان عمل کند و نمىتواند بخشى از سرمایههاى مربوط به موکّلان خود را در بخشهایى به کار گیرد که یا بازده ندارد یا در حدّ قابل قبولى نیست.
روش مقبولى که در بیشتر کشورها نیز به آن عمل مىشود، این است که اجازه دهیم بانکها (اعّم از دولتى یا خصوصى) با حفظ احکام و اصول کلّى اقتصاد اسلامى، آزادانه به فعّالیّتهاى اقتصادى بپردازند و براى سپردهگذاران و صاحبان سرمایه سود مناسب بهدست آورند؛ سپس دولت (گرچه با نرخ تصاعدى) از سود سپردههاى سرمایهگذارى مالیات بگیرد و از افراد و مؤسّسات آسیبپذیر حمایت کند. در این روش، افزون بر این که عدالت توزیعى و حمایت دولت از افراد و مؤسّسات مذکور بهتر و مشروعتر انجام مىگیرد، بازده و کارایى بانکها نیز شفّافتر و بهتر مىشود؛ چنان که دولت مىتواند براى حمایت از بخشهاى گوناگون به نحوى که در توضیح بانکهاى دولتى گذشت، بخشى از درآمد حاصل از فروش نفت را با موقعیّت خاصّى از طریق بانکهاى دولتى و مختلط در اختیار سرمایهگذاران قرار دهد.
شایان ذکر است تا هنگامى که سوء برداشت مذکور تصحیح نشود، تأسیس بانکهاى خصوصى نیز فایدهاى نخواهد داشت؛ چرا که دولت و مجلس مىتوانند با وضع قوانین و مقرّراتى همانند بانکهاى دولتى، بخشى از منابع بانکهاى خصوصى را نیز به اهداف خیرخواهانه و حمایت از افراد و مؤسّسات آسیبپذیر و فعّالیّتهاى عامّالمنفعه اختصاص دهند؛ بنابراین، آن گروه از محقّقان که راه رهایى از تسهیلات تکلیفى و افزایش کارایى و سود بانکى را در خصوصىسازى دنبال مىکنند، باید متوجّه باشند که تا وقتى که آن سوء برداشت تصحیح نشود، این تلاشها ثمربخش نخواهد بود.
2. انتخاب عقود بانکى مناسب
دین اسلام به دلیل جامعیّتش، با توجه به نیازهاى فردى و اجتماعى و حالات مختلف فرد و جامعه به امضا و تشریع روابط و معاملات متّنوع اقتصادى اقدام کرده است که هر یک از آنها در وضعیّت و بازار خاصّى جواب مىدهند. گاهى محقّقى به صرف جواز یک معامله در فقه اسلامى، به طرّاحى و ارائه الگویى از اقتصاد اسلامى اقدام مىکند غافل از اینکه آن عقد و آن رابطه حقوقى در ظرف خاصّ خود کارا و مفید است؛ براى مثال، طرّاحان بانکدارى بدون ربا در جمهورى اسلامى ایران به علل گوناگون (از جمله نبود فرصت مطالعاتى کافى) در جایگزینى عقود شرعى به جاى قرض ربوى، جوانب مختلف را در نظر نگرفته و فقط به جواز فقهى بسنده کردهاند؛ در نتیجه، عقودى انتخاب شده که برخى با بازار پول و سرمایه تناسب ندارد و برخى در وضع کنونى قابلیّت اجرا در مؤسّساتى چون بانکها را ندارد؛ براى مثال، فروش نسیه اقساطى که در اسلام براى توسعه بیع نقد در بازار کالاها و خدمات تشریع شده، به عملیّات بانکدارى در امور سرمایهگذارى راه یافته و در برخى سالها بیش از پنجاه درصد معاملات بانکى را به خود اختصاص داده است؛ در حالى که این عقد، در وضعیّت فعلى و شکل اجرایى کنونى آن شبیه قرض ربوى است؛ از این رو، کارگزار بانک و متقاضى تسهیلات از خود مىپرسد: چه فرقى بین بانکدارى ربوى و غیرربوى وجود دارد؟ یا مىبینیم عقودى چون مزارعه و مساقات، وارد معاملات بانکى شده؛ در حالى که بانکها زمین زراعى یا باغ ندارند تا در جایگاه صاحب زمین یا صاحب باغ، با زارعان و باغبانان وارد معامله شوند. از سوى دیگر، وقتى که مىتوان غالب موارد عقد مضاربه را از طریق عقد مشارکت مدنى در امور بازرگانى پوشش داد، چرا مضاربه را در معاملات تجارى و بازرگانى وارد کرده، بىجهت بر تعداد عقدها افزودهاند؟
جا دارد طرّاحان بانکدارىِ بدون ربا و اقتصاددانان پول و بانکدارى، با عنایت به تجربیّات سالهاى پیشین و با توجّه به اهداف و مبانى اقتصاد اسلامى و حکمت تحریم ربا، عقود شرعى را از نو مطالعه کنند و با انتخاب عقود متناسب با بازار پول و سرمایه، بهترینها و مناسبترینها را براى اجرا در بانکدارى اسلامى به کار گیرند. در این جهت نکاتى پیشنهاد مىشود:
1. از آن جا که بانکها صاحب زمین زراعى و باغ نیستند و در عمل موردى براى معامله مزارعه و مساقات نیست و اگر هم جایى پیش بیاید مىتوان از طریق مشارکت مدنى استفاده کرد کما این که غالب موارد مضاربه از طریق مشارکت مدنى در امور بازرگانى قابل پاسخگویى است، نیازى به قراردادهاى مزارعه، مساقات و مضاربه نخواهد بود و بهتر است جهت روان و سادهسازى قانون بانکدارى، این عقود حذف شوند.
2. عقود مشارکت مدنى و سلف به جهت نیاز به نظارت و کنترل مستمر و به جهت نیاز به داشتن اطّلاعات و تخصّصهاى لازم به بانکهاى تخصّصى منحصر شود و در بانکهاى عمومى از آنها استفاده نشود.
3. روش مشارکت حقوقى (خرید و فروش اوراق سهام) و سرمایهگذارى مستقیم فقط به شعبه مرکزى و اصلى بانکهاى عمومى و تخصّصى منحصر شود و در شعبههاى معمول از آن دو استفاده نشود.
4. عقود قرضالحسنه، فروش اقساطى و تنزیل بهجهت عدم نیاز به تخصّص و سهولت عملیّات، در بانکهاى عمومى استفاده شود.
5. عقود اجاره به شرط تملیک و جعاله به تناسب مورد مىتواند در بانکهاى عمومى و تخصّصى استفاده شود.
6. عقد صلح که در فقه، ظرفیّتهاى بالایى دارد مورد، غفلت واقع شده است. مىتوان در موارد بسیارى از عقد صلح استفاده کرد.
با توّجه به مطالب پیشین، عقود مورد استفاده بانکهاى عمومى و تخصّصى، براى اعطاى تسهیلات محدود، و به قرار ذیل خواهد بود.
3. انتخاب ساختار و سازماندهى مناسب
در بانکدارى ربوى، چه در مقام جذب سپرده و چه در مقام اعطاى وام و اعتبار، از رابطه حقوقى «قرض» استفاده مىشود. مشتریان با افتتاح انواع حسابهاى سپرده (جارى و پسانداز و مدّتدار) وجوه مازاد بر نیاز خود را به بانک قرض داده، به ملکیّت بانک در مىآورند. بانک در مقابل، متعّهد مىشود مطابق قوانین بانکى، اصل سپرده و بهره آن را (در حسابهاى پسانداز و مدّتدار) به آنان برگرداند؛ سپس بانکها، وجوه سپردهگذارى شده را در قرارداد «قرض» دیگرى به صورت وام و اعتبار در اختیار متقاضیان قرار مىدهند و به مقتضاى عقد قرض، مالکیّت خود را از وجوه مذکور قطع مىکنند. در مقابل، متقاضى متعهّد مىشود در سررسید معیّن، اصل وام را همراه با بهره به بانک برگرداند؛ در نتیجه، بانک در نظام ربوى صرفا «واسطه وجوه» است و فقط براى مدّتزمان کوتاهى (فاصله سپردهگذارى تا اعطاى وام) مالک منابع مىشود.
طبیعى است که روانترین و کاراترین ساختار اجرایى براى نظام بانکدارى با این ماهیّت، همین ساختارى است که اکنون بانکدارى ربوى دارد؛ یعنى هر بانک عمومى یا تخصّصى با ایجاد شعبههاى اصلى و فرعى در شهرها و روستاها و مراکز تولیدى و تجارى، از یک طرف وجوه مازاد بر نیاز مردم و مؤسّسات را جذب مىکند، و از طرف دیگر، با گرفتن وثیقه و ضمانت کافى، آن وجوه را به صورت وام و اعتبار در اختیار بنگاههاى تولیدى و تجارى و مردم قرار مىدهد؛ بنابراین، مهمترین مسأله بانکدارى ربوى اتّخاذ تدابیرى است که بانک بتواند مطابق برنامه، از یک سو سپردههاى بانکى را جذب کند و از سوى دیگر، آنها را به وام و اعتبار تبدیل کرده، در اختیار متقاضیان موثّق و مورد اعتماد قرار دهد و اغلب علاقهاى به اقتصاد حقیقى و اینکه مشتریان بانک، وام و اعتبارهاى درخواستى را در چه زمینههایى و با چه توجیهات اقتصادى به کار مىبرند و اینکه چقدر در فعّالیّت خود موفّق هستند، ندارد، مگر هنگامى که درباره توانایى مشترى در بازپرداخت وام، مردّد شود.
این در حالى است که در بانکدارى اسلامى، ماهیّت بانک چه در زمینه سپردهها و چه در زمینه اعطاى تسهیلات، تحوّل اساسى یافته، ساختار اجرایى و مدیریّتى خاصّ خود را مىطلبد؛ براى مثال، در قانون عملیّات بانکدارى بدون رباى جمهورى اسلامى ایران، مطابق قانون، سپردههاى بانکى به دو گروه عمده تقسیم مىشوند: در گروه اوّل که سپردههاى قرضالحسنه (دیدارى و پسانداز) نام دارند، صاحب سپرده، به مقتضاى عقد قرض، وجوه خود را به ملکیّت بانک در مىآورد و بانک مالک آن سپردهها، متعهّد مىشود که عندالمطالبه، اصل آنها را به صاحب حساب برگرداند. گروه دوم، سپردههاى سرمایهگذارى (کوتاهمدّت و بلندمدّت) است که بانک به مثابه وکیل، وجوه مردم را تحویل گرفته، در فعّالیّتهاى انتفاعى مصرف مىکند و به مقتضاى عقد وکالت، این وجوه هیچ گاه به ملکیّت بانک در نمىآیند و بانک فقط حق دارد با رعایت سیاستهاى کلّى نظام که از سوى بانک مرکزى اعلام مىشود ـ و با رعایت مصالح سپردهگذاران، وجوه مذکور را از طریق روشهاى مصوّب قانون بانکدارى بدون ربا، در فعّالیّتهاى اقتصادى به کار گرفته، پس از کسر حقّالوکاله، سود حاصله از فعّالیّت اقتصادى و اصل سرمایه را به سپردهگذاران برگرداند.
در بخش اعطاى تسهیلات نیز بانکها موظّفند وجوه حاصل از سپردههاى گروه اوّل را که بانکها مالک آنها هستند و سپردههاى گروه دوم را که بانکها فقط وکیل سپردهگذاران به شمار مىروند، از طرق نامبرده در فصل سوم قانون بانکدارى بدون ربا، به کار گیرند. مطالعه ماهیّت طرق مذکور، نشان مىدهد که در هیچیک از آنها (غیر از قرضالحسنه) بانک به متقاضى تسهیلات وام نمىدهد؛ بلکه با او وارد معامله شرعى یا مشارکت شرعى مىشود؛ بنابراین، بانکدارى بدونربا ـ جز در قراردادهاى قرضالحسنه که چیزى در حدود 5 درصد فعّالیّت آن را تشکیل مىدهد ـ فقط به صورت یک بنگاه واسطه وجوه عمل نمىکند؛ بلکه در برخى موارد (سرمایهگذارى مستقیم) به صورت بنگاه اقتصادى، به سرمایهگذارى مستقیم اقدام کرده تا آخر دوره اقتصادى مسؤولیّت طرح را به عهده مىگیرد. در برخى موارد (مشارکت حقوقى، مشارکت مدنى، مضاربه، مزارعه، مساقات)، به صورت شریک و صاحب سرمایه در کنار عامل اقتصادى قرار گرفته، بار مسؤولیّتهاى آتى طرح را متقّبل مىشود و در برخى موارد (فروش اقساطى، سلف، اجاره بهشرط تملیک و جعاله)، وارد معاملهاى حقیقى شده، در جایگاه طرف مبادله در اقتصاد حقیقى (در مقابل اقتصاد پولى) ظاهر مىشود؛ بنابراین، بانکدارى بدون ربا بنگاهى براى گردش وجوه به آن معنایى که در بانکدارى ربوى به کار مىرود نیست؛ بلکه بنگاهى فعّال و درگیر با اقتصاد حقیقى و متأثرّ از تحوّلات اقتصاد حقیقى است؛ در نتیجه، به ساختار و افرادى نیاز دارد که افزون بر تسلّط و تخصّص در عرصههاى عملیّات بانکى، تخصّص و آشنایى کافى در فعّالیّتهاى حقیقى اقتصاد داشته باشند و بتوانند در سرمایهگذارىها، مشارکت ها و انجام معاملات، طرحها و پروژههاى متقاضىِ تسهیلات را ارزیابى، و قرارداد منعقد کنند و در طول دوره فعّالیّت اقتصادى با نظارت پیگیر، از منافع بانک حمایت کنند.
روشنترین اشکال بانکدارى بدون ربا در جمهورى اسلامى ایران، عدم تطابق ساختار اجرایى نظام بانکى با ماهیّت بانکدارى بدون ربااست، به عبارت دیگر، عاملى که سبب مىشود از یک سو معاملات بانکى، صورى و شبهربوى شود و از سوى دیگر، جریان عملیّات بانکى، پیچیده و کم بازده باشد، به کارگیرى ساختار طرّاحى شده براى بانکدارى ربوى در بانکدارى بدون ربا است. چنان که گذشت، اجراى صحیح و کاراى معاملات در بانکدارى بدون ربا، نیازمند ارزیابى، نظارت و کنترل طرحها از ناحیه کارشناسان بانکهااست و این در حالى است که با حفظ ساختار موجود، هیچ بانکى توان و تخصّص لازم براى ارزیابى، نظارت و کنترل صدها قراردادى که در رشتههاى گوناگون اقتصادى منعقد مىشود، ندارد؛ براى مثال یک شعبه متوّسط بانکى در ساختار کنونى که داراى پنج یا شش کارمند است، چگونه مىتواند در کنار ارائه انواع خدمات حسابهاى جارى و پسانداز که خود وقتگیر و نیازمند انواع تخصّص است، صدها تقاضاى تسهیلاتى در بخشهاى گوناگون اقتصادى (زراعت، دامدارى، شیلات، صنعت، معدن، بازرگانى و خدمات) را به دقّت کارشناسى کرده، از سوددهى طرحها اطمینان یابد؛ سپس در مدّت اجراى طرح با نظارت و کنترل هزینههاى انجام شده، از حقوق بانک که در حقیقت حقوق هزاران سپردهگذار است، دفاع کند؛ به همین دلیل است که کارگزاران بانک،بدون ارزیابى صحیح از اقتصادى بودن طرحها و بدون محاسبات مربوط به کمّیّت و کیفیّت سوددهى آنها، فقط به بازگشت سرمایه و سود مورد نظر (مصوّب شوراى پول و اعتبار) مىاندیشند و این سبب صورى و شبهربوى و ناکارآمدى معاملات بانکى در نظام فعلى مىشود.
به نظر مىرسد وقت آن رسیده است که نظریّهپردازان بانکدارى بدون ربا، مسؤولان اجرایى بانکها و اقتصاددانان پول و بانکدارى، در اندیشه طرّاحى ساختار اجرایى مناسبى براى نظام جدید باشند و در این جهت پیشنهادهاى ذیل ارائه مىشود.
1. حوزه عملیّات بانکهاى عمومى و تخصّصى به صورت شفّاف و روشن تبیین و تفکیک شود.
2. بانکهاى عمومى، عمده فعّالیّت خود را روى سپردههاى جارى و پس انداز متمرکز کرده، به ارائه خدمات حساب جارى و تسهیلات کوتاهمدّت و عمومى بپردازند و در عرصههاى سرمایهگذارى بلندمدّت و تخصّصى وارد نشوند.
3. بانکهاى تخصّصى، عمده فعّالیّت خود را روى سپردههاى سرمایهگذارى متمرکز کرده، به ارائه تسهیلات کوتاهمدّت، میانمدّت و بلندمدّت در زمینههاى خاص تخصّصى بپردازند.
4. براى بالابردن سطح نظارت و کنترل مىتوان شعبههاى بانکهاى تخصّصى را به شعبههاى تخصّصىتر تقسیم کرد؛ براى مثال، بانک کشاورزى مىتواند در یک شهر متوّسط، چهار شعبه ویژه زراعى، باغدارى، دامدارى و صنایع تبدیلى داشته باشد.
5. موضوع سرمایهگذارى مستقیم و مشارکت حقوقى به شعبههاى مرکزى و اصلى منحصر شود و شعبههاى عادى از وارد شدن به آنها خوددارى کنند.
افزون بر موارد ذکر شده، عرصههاى دیگرى از مباحث کارشناسى در بانکدارى اسلامى وجود دارد که باید با توّجه به مصالح زمان و مکان و مقتضیات کارشناسى، تحلیل و انتخاب شود؛ مانند طرّاحى انواع سپردههاى جدید چون سپردههاى با سود ثابت، انتقالپذیر، و انواع تسهیلات چون اعتبار در حساب جارى، بهکارگیرى ابزارهاى نو بازار سرمایه و انواع شیوههاى حسابدارى و مدیریّت مالى که هر یک به بحث مستقل نیاز دارد.
نتیجهگیرى
از بررسى مباحث گذشته به این نتیجه مىرسیم که در بانکدارى اسلامى، یک سرى احکام فقهى ثابت و یک سرى عرصههاى کارشناسى متغیّر وجود دارد که خلط آنها، آثار زیانبارى بر جاى مىگذارد؛ چنان که تفکیک منطقى و روشمند آنها آثار مثبت فراوانى دارد.
اهمّ احکام ثابت بانکدارى اسلامى عبارتند از:
1. معاملات بانکى باید معاملاتى عُقلایى و منطقى باشند.
2. معاملات بانکى باید بدور از غرر و با حدود و ضوابط معیّن و مشخّص باشند.
3. معاملات بانکى باید خالى از ربا و بیع کالى به کالى باشند.
4. مفاد معاملات بانکى باید مورد رضایت دو طرف معامله باشد.
5. ساختار بانک باید به گونهاى باشد که قابلیّت نظارت و کنترل و هدایت از طرف دولت و بانک مرکزى را داشته باشد.
مهمترین عرصههاى کارشناسى و متغیّر بانکدارى اسلامى عبارتند از:
1. مالکیّت منابع در بانکدارى اسلامى شکل واحدى ندارد و مىتواند خصوصى، دولتى یا ترکیبى از آن دو باشد.
2. مدیریّت منابع در بانکدارى اسلامى شکل واحدى ندارد و مىتواند خصوصى، دولتى با شکل متمرکز و غیرمتمرکز باشد.
3. انتخاب عقود بانکى از جهت تعداد و نوع، به وضعیّت زمانى و مکانى بستگى دارد.
4. ساختار کلّى، سازماندهى اجزا و عناصر نظام بانکى، بستگى کامل به موقعیّت اجتماعى و اقتصادى دارد.
و در پایان بیان این نکته ضرورى است که تصویب قانون عملیات بانکدارى بدون ربا در مجلس شوراى اسلامى و تأیید آن توسط شوراى نگهبان و طراحى مدل اجرایى خاص از این قانون، به معناى کشف الگوى یگانه بانکدارى اسلامى نیست بلکه این قانون یکى از چندین قانونى است که مىتوان با استفاده از قراردادهاى مجاز شرعى به تصویب رساند کما این که مدل اجرایى فعلى یکى از چندین مدلى است که مىتوان با استفاده از قانون عملیات بانکدارى بدون ربا طراحى نمود.
فهرست منابع
1. انصارى: مرتضى، المکاسب، بىجا، 1375 ش.
2. خمینى، سیّد روحاللّه: البیع، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415 ق.
3. خمینى، سیّد روحاللّه: تحریر الوسیله، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.
4. صدیقى، نجاتاللّه: بانکدارى بدون بهره، ترجمه اکبر مهدىپور، تهران، سروش، 1361 ش.
5. ضیائى، منوچهر: مجموعه قوانین پولى و بانکى، تهران، مؤسّسه تحقیقات پولى و بانکى، 1372 ش.
6. طباطبایى، سیّدمحمّدحسین: المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، 1417 ق.
7. عاملى، حرّ: وسائل الشیعه، بیروت، مؤسّسه آل البیت، 1413 ق.
8. عبداللهى، محمود: مبانى فقهى اقتصاد اسلامى، انتشارات اسلامى، دوم، 1375 ش.
9. غنىنژاد، موسى: تفاوت ربا و بهره، مجموعه مقالات ششمین کنفرانس سیاستهاى پولى و ارزى، تهران، 1375 ش.
10. کاتوزیان، همایون: ربا و بهره در اقتصاد سیاسى اسلام، تهران، مجله اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 111 و 112، 1375 ش.
11. کاشانى، سیّد محمود: بررسى حقوقى چارچوب قانون عملیات بانکى بدون ربا، مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، مؤسّسه عالى بانکدارى تهران، 1376 ش.
12. ماجدى، على و حسین گلریز: پول و بانکدارى از نظریه تا سیاستگذارى، بانک مرکزى جمهورى اسلامى، 1372 ش.
13. مراجع معظم تقلید: توضیح المسائل، انتشارات اسلامى، سوم، 1378 ش.
14. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران: تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیّه، 1373 ش.
15. موسویان، سیّد عبّاس: کلیات نظام اقتصادى اسلام، انتشارات دارالثقلین، 1379 ش.
16. میرجلیلى، سیّد حسین: ارزیابى بانکدارى بدون ربا، معاونت امور اقتصادى، 1374 ش.
17. نائینى، محمّدحسین: المکاسب و البیع، قم، مؤسّسه نشر اسلامى، 1413 ق.
18. نجفى، محمّدحسن: جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، دهم، 1374 ش.
19. نورى، حسین: مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسّسه آل البیت، 1408 ق.
________________________________________
1 استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2مانند: وسائل الشیعه، کتاب تجارت، ابواب آداب تجارت، باب 40، ح 2؛ مستدرک الوسائل، کتاب تجارت باب، 31، ح 1؛ کنز العّمال، ج 4، ص 176 و 168؛ صحیح مسلم، ج 5، ص 3 و ... .