جایگاه دولت در اقتصاد از دیدگاه اسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده یکى از مباحث مهم در هر نظام اجتماعى، تبیین نقش و جایگاه دولت در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى است. متفکّران مسلمان از دیرزمان، به ویژه در دهههاى اخیر، ابعاد گوناگون این موضوع را بررسى کردهاند. این مقاله که با استفاده از متون دینى (قرآن و احادیث) و اندیشه دانشمندان مسلمان تهیه شده، نخست مبانى نظرى دخالت دولت را بررسى کرده، نشان مىدهد که اجراى آموزههاى اسلام بدون حضور دولت هدفگرا و ارزشگرا ممکن نیست؛ سپس به بررسى اهداف دولت در اقتصاد اسلامى پرداخته، هدفهاى توسعه رفاه، توسعه معنویات، برپایى عدالت و قدرت اقتصادى جامعه اسلامى را غایات دولت مىشمارد. پس از آن، وظایف دولت در تحقّق این اهداف را تبیین مىکند که مهمترین آنها، برنامهریزى براى اشتغال، تأمین اجتماعى، توازن اقتصادى، تثبیت ارزش واقعى پول و تصدّى فعّالیّتهاى خاص اقتصادى است و در بخش پایانى، منابع مالى و اختیارات قانونى دولت در عرصه اقتصاد را توضیح مىدهد.متن
مقدّمه
یکى از مباحث مهم و اساسى در هر مکتب و نظام اجتماعى، تبیین نقش و جایگاه دولت در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى است و این مهم از دیرزمان مورد اهتمام دانشمندان اسلامى بوده است. در دهههاى اخیر، اندیشهوران مسلمان از ابعاد گوناگون به تشریح جایگاه دولت در اقتصاد پرداختهاند. مقاله حاضر با بهرهگیرى از متون دینى بهویژه قرآن و سنّت و نظریّات گذشتگان، نخست به بررسى مبانى نظرى دخالت دولت در اقتصاد مىپردازد؛ سپس به ترتیب، اهداف، وظایف، منابع مالى و اختیارات دولت در اقتصاد را از دیدگاه اسلام شرح مىدهد.
مبانى نظرى دخالت دولت
مؤمنان کسانى هستند که از فرستاده خدا، پیامبر امّى پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر بازمىدارد. اشیاى پاکیزه را حلال مىشمرد و ناپاکىها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، بر مىدارد.(2)
در بینش اسلام، خدا انسان را آزاد و مختار آفریده و هیچ کس حتّى دولت حق ندارد این آزادى و اختیار را از او سلب کند، و از این بالاتر، مطابق فراز آخر آیهاى که گذشت، یکى از مسؤولیّتهاى نبىّ اکرم صلىاللهعلیهوآله آزاد کردن انسانها از قید و بند زنجیرهایى است که در سایه پندارها، قراردادها، آداب و رسوم نادرست اجتماعى به گردن انسانها گذاشته شده بود، و بر همین اساس است که فقیهان اسلام اتّفاق دارند در وضع عادى نمىتوان هیچ محدودیّتى را بر فرد بالغ و عاقل تحمیل کرد؛ بنابراین آزادى بیان، انتخاب شغل و جابهجایى و تغییر مکان اشتغال در جامعه اسلامى اصل تضمین شده است.(3)
در کنار این اصل آزادى، خداوند از وجود انسانهایى با ظاهرى فریبنده و با باطنى مفسدهجو خبر مىدهد:
از مردم کسانى هستند که گفتار آنان، در زندگى دنیا، مایه شگفتى تو مىشود [= در ظاهر خیلى زیبا و پسندیده سخن مىگویند؛ ولى [وقتى دست یابند [حاکم شوند] در راه فساد در زمین و نابودى زراعتها و حیوانات مىکوشند.(4)
وجود چنین انسانهاى مفسدهجو، سبب شده تا اسلام، آزادى به معناى بىبندوبارى و هرجومرج طلبى را مردود بداند و پیامبر را به سازماندهى و اقتدار، و مسلمانان را به حمایت و پیروى از حکومت اسلامى فراخواند.
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.(5)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا، پیامبر خدا وصاحبان امر را اطاعت کنید.
در پرتو این آموزهها، اندیشهوران مسلمان معتقدند: اسلام طرفدار اهداف و آرمانهایى است که اجراى آنها بدون دخالت دولت دشوار است و براى این مطلب، مبانى متعدّدى مطرح کردهاند.
1. هدفگرایى و ارزشگرایى اسلام
مطابق آموزههاى قرآن و اسلام، انسان در عین قدرت و اختیار، مکلّف و مسؤول است. او موجودى است که وظیفه دارد در طول عمر خود، با انتخاب زندگى مناسب، به سوى کمال و خوشبختى حرکت کند و سرانجام به سوى خدا برگشته، از آن چه انجام داده، پرسیده مىشود:
یقینا شما از آن چه انجام مىدادید، بازپرسى خواهید شد.(6)
این شیوه از زندگى (اختیار همراه با مسؤولیت) به زندگى فردى اختصاص ندارد. از نظر اسلام جوامع نیز در عین اختیار مسؤول اعمال و کردار اجتماعى خویشند و روز قیامت امّتها نیز به تناسب کردار جمعىشان مؤاخذه خواهند شد.
آنان امّتى بودند که درگذشتند. آن چه کردند، براى خودشان است و آن چه هم شما کردهاید، براى خودتان است و شما مسؤول اعمال آنها نیستید؛(7)
بنابراین، زندگى فردى و اجتماعى در جامعه اسلامى در عین برخوردارى از آزادى و اختیار، توأم با هدفگرایى و پایبندى به ارزشهاى الاهى است و هر فرد و جمع اسلامى مسؤول رفتار خود هستند. افزون بر این، مطالعه تاریخى و جامعهشناختى نیز نشان مىدهد که افراد جامعه از حاکمیّت متأثّر هستند؛ بنابراین، لازمه طبیعى چنین دیدگاهى، حضور حکومتى مقتدر در همه عرصههاى زندگى از جمله فعّالیّتهاى اقتصادى است، و در واقع، از نظر اسلام، حکومت ابزارى براى تحقّق بخشیدن به اهداف مادّى و معنوى و حاکمیّت ارزشهاى الاهى و انسانى، و وسیلهاى براى مهیا کردن بسترى مناسب جهت رشد و تعالى انسانها است.(8)
2. تحقّق قوانین اسلام
براساس جهانبینى اسلامى، انسان گرچه اشرف مخلوقات بوده و هر آن چه روى زمین است، براى او آفریده شده: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعا»،(9) و اگر چه به واسطه نعمت بزرگ عقل، توانایى شکافتن جهلها و تاریکىها و راهیابى به علم و روشنایى را دارد، براى پیمودن مسیر کمال و سعادت و رسیدن به رستگارى دائم از هدایت الاهى و راهنمایى پیامبران بىنیاز نیست. از آن جا که دانش بشرى به طور معمول آمیخته با جهل، و تصمیمگیرىهاى او اغلب متأثّر از هوسها و ترسها است، چه در برنامهریزى فردى، چه در ساختن نظامهاى اجتماعى نمىتوان به دستاورد بشر بسنده کرد و آن را بهترین راه رسیدن به کمال مطلوب دانست.
چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید؛ حال آن که خیر شما در آن است یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانید؛(10)
بنابراین ممکن است انسانها بتوانند با علم و تجربه، نظامهاى اجتماعى را طرّاحى کنند؛ امّا هیچ اطمینانى بر این که چنین نظامى تأمین کننده مصالح همه افراد باشد، نخواهد بود و براى ساختن نظامهاى عادلانه، نیازمندِ راهنمایان آسمانى هستیم:
ما رسولان خود را با ادّله روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند؛(11)
پس قیام به عدالت، در گرو پیروى از پیامبران و عمل به آموزههاى آنان است و به همین مناسبت است که خداوند هر نوع عدول از احکام الاهى و تمایل به احکام دیگر را ستم مىداند.
و هر کس به احکامى که خدا نازل کرده، حکم نکند، ستمگر است،(12)
و روشن است که براى اجراى احکام اسلام و قرآن در تمام عرصهها از جمله مسائل اقتصادى به حضور دولتى مقتدر نیاز است تا افزون بر کنترل و نظارت بر حُسن جریان امور، خود زمینهساز اجراى آن احکام باشد. به بیان روشنتر چنان که امام خمینى قدسسره بیان مىکند، «حکومت، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشر است».(13)
3. نارسایى بازار
مطابق آموزههاى اسلام، اگر چه مسؤولیّت اساسى فرد این است که به خود تکیه کند و با تمام توان بکوشد، واقعیّت بازار نشان مىدهد که فرد، حتّى اگر بیشترین سعى خود را به عمل آورد، در موارد بسیارى نمىتواند به پاداش مطلوب و در خور شأن خود برسد و چنان که تجربه تاریخى نشان مىدهد، آن گروه از عوامل تولید که قدرت چانهزنى بالایى دارند، همیشه سهمى بیش از بازده خود دریافت کرده و در عمل، سهم عوامل دیگر را ربودهاند.(14) بر این اساس، دولت اسلامى وظیفه دارد براى تنظیم روابط عادلانه توزیع، و جلوگیرى از استثمار برخى عوامل تولید به وسیله دیگر عوامل و واسطهها، حضور فعّالى در عرصه اقتصاد داشته باشد.(15) خداوند متعالى در چند جاى قرآن با اشاره به خوى زیادهطلبى انسان، او را از فرصتطلبى و قیمتگذارى اموال مردم به کمتر از استحقاق، منع کرده، مىفرماید:
پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید. ارزش اشیا [= اجناس و اعمال] مردم را نکاهید و در زمین به فساد نکوشید.(16)
نارسایى بازار فقط در ناعادلانه بودن توزیع درآمد خلاصه نمىشود. اکنون براى همگان آشکار شده است که به جهت نفعطلبى فردگرایانه، عوامل بازار نمىتواند بیشترین نفع را براى تمام طبقات جامعه داشته باشد و ضرورتا به کارایى مطلوب در استفاده از منابع انجامد؛ زیرا افق دید فرد محدود است و آگاهى و علاقهاى به منافع و هزینههاى اجتماعى ندارد؛ بنابراین اگر اقتصاد به تصمیمگیرىهاى فردى واگذار شود، در بخشهاى گوناگون اقتصاد بدون توجّه به نیازهاى رفاهى مردم، رشدى نامتعادل پدید مىآید؛ در نتیجه، دولت اسلامى باید با برنامهریزى مناسب، پساندازهاى بخش خصوصى و دولتى را به سمت فعّالیّتهاى سودمند ملّى سوق دهد؛ البّته معناى برنامهریزى این نیست که دولت به تنظیم و کنترل بىحدّ بخش خصوصى اقدام کند؛ بلکه معناى آن این است که دولت به جاى واگذارى تخصیص منابع و مدیریّت تقاضاى کل به تعامل کور نیروهاى بازار، نقشى فعّال و آگاهانه در تعیین اولویّتها، سمت دادن منابع کمیاب، تنظیم تقاضاى کل، به عهده گرفته، از وقوع رکود یا تورّم جلوگیرى کند.(17)
شواهدتاریخى دخالت دولت
افزون بر مباحث نظرى پیشین، تاریخ نیز نشان مىدهد که مداخله دولت در اقتصاد، از همان ابتداى تشکیل حکومت اسلامى در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مطرح بوده و در عصر خلفا نیز بدون هیچ تردیدى ادامه داشته است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از همان روزهاى نخست تشکیل حکومت در مدینه، قوانینى در حوزههاى تجارت، کشاورزى، خدمات و صنعت به منظور تنظیم روابط اقتصادى مسلمانان مقرّر داشت. تحریم برخى معاملات رایج در زمان جاهلیّت چون ربا، احتکار، تلقّى رکبان امضا و تأیید برخى معاملات چون بیع، مضاربه، مشارکت و قرضالحسنه، تحریم برخى فعّالیّتهاى اقتصادى چون شرابسازى، مجسمهسازى، پرورش خوک، دایر کردن مراکز فحشا، ترغیب مسلمانان به تولید از طریق پیمانهاى مزارعه، مضاربه و مساقات، تسریع مالیاتهایى چون خمس، زکات، جزیه و خراج، تعیین حدود مالکیّتهاى خصوصى، عمومى و دولتى (انفال) و وضع قوانین هر یک و اقدامهاى دیگر حضرت، گواهى روشن بر مسؤولیت دولت در عرصههاى اقتصادى است.(18) شاید گویاترین سند تاریخى، عهدنامه امیر مؤمنان على بن ابىطالب علیهالسلام به مالک اشتر نخعى باشد که از همان آغاز سخن فرمود:
این فرمانى است از بنده خدا، على، امیر مؤمنان به مالک اشتر پسر حارث، در عهدى که با او مىگذارد، هنگامى که وى را به حکومت مصر مىگمارد تا خراج آن را جمع کند و با دشمنانش بستیزد؛ امور مردم را اصلاح کند و در آبادانى شهرهایش بکوشد.(19)
حضرت در قسمتهاى مختلف نامه، به فعّالیّتهاى گوناگون اقتصادى آن روز اشاره کرده، درباره هر یک، دستورالعمل خاصّى را ارائه مىدهد. در ادامه مقاله، برخى سفارشهاى اقتصادى حضرت را مىآوریم.
اهداف اقتصادى دولت
از مطالعه آیات و روایات و دیگر منابع دینى مىتوان توسعه رفاه، توسعه معنویات، برپایى عدالت و رسیدن به قدرت اقتصادى را اهداف اقتصادى دولت اسلامى دانست.
1. توسعه رفاه
خداوند، همان کسى است که آسمانها و زمین را آفرید، و از آسمان آبى آورد، و کشتىها را مسخّر شما کرد، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند، و نهرها را مسخّر شما ساخت، و خورشید و ماه را که با برنامه منظّمى در کارند، به تسخیر شما درآورد، و شب و روز را مسخّر شما کرد و از هر چیزى که از او خواستید [= نیازمند بودید] به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد.(20)
مطابق این آیه، خداوند نعمتهاى فراوان و مناسب نیاز انسانها را آفرید و آنها را مسخّر انسان کرد تا بتواند زندگى مناسب شأن و کرامت خود به پا دارد. بر این اساس، یکى از اهداف دولت اسلامى در جایگاه خلیفه خدا روى زمین، تحقّق بخشیدن غایات الاهى و رساندن جامعه به رفاه مطلوب اسلامى و قرآنى است.
نبى اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در این باره مىفرماید:
هر حاکمى که مسؤول امور مسلمانان باشد؛ امّا بىشائبه در جهت رفاه و بهروزى آنان نکوشد، با آنان وارد بهشت نخواهد شد.(21)
حضرت امیر نیز در نامهاش به مالک اشتر، گسترش رفاه و آبادانى را هدف اوّل حکومت اسلامى شمرده، بىتوجهّى به آن را عامل نابودى حکومت مىداند.
و باید توجّه تو به آبادانى سرزمین بیش از تحصیل و جمعآورى خراج باشد و باید توجّه داشته باشى که جمعآورى خراج، جز با آبادانى میسّر نمىشود، و آن که خراج خواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ویران کند؛ مردم را از بین ببرد و حکومتش جز اندکى دوام نیابد.(22)
ابن خلدون از اندیشهوران بزرگ اسلامى در تحلیل اثباتى این واقعیّت مىگوید:
اگر حاکم، همراه و مهربان باشد، انتظارات مردم گسترش مىیابد و براى آبادانى و فراهم ساختن اسباب آن، فعّالتر مىشوند؛ در حالى که تجاوز به اموال مردم، آنان را از به دست آوردن و بارور کردن ثروت نومید مىسازد؛ چه، مىبینند در چنین وضعى، سرانجام، هستىشان را به غارت مىبرند و آن چه را به دست مىآورند، از ایشان مىربایند و هر گاه مردم از به دست آوردن و تولید ثروت نومید شوند، از کوشش در راه آن دست برمىدارند ... و اگر مردم در راه معاش خود نکوشند و دست از پیشهها بردارند، بازارهاى اجتماع و آبادانى بىرونق، و احوال متزلزل مىشود و مردم در جستوجوى درآمد از آن سرزمین رخت برمىبندند و در نواحى دیگر که بیرون از قلمرو فرمانروایى آن ناحیه است، پراکنده مىشوند و در نتیجه، جمعیت آن ناحیه کم، و شهرهاى آن از سکنه خالى، و شهرهاى آن ویران مىشود و پریشانى آن دیار، به دولت و سلطان هم سرایت مىکند؛(23)
بنابراین، براى استقرار و استمرار دولت اسلامى لازم است عمران و آبادانى و گسترش رفاه مادّى مردم یکى از اهداف مهمّ دولت باشد.
2. توسعه معنویّات
ویژگى بارز اسلام این است که در عین اعتقاد به آزادى و اختیار انسان، او را در مقابل خود، خدا، جامعه و حتّى دیگر موجودات، مسؤول مىداند. انسان مطلوب از دیدگاه اسلام، کسى نیست که به محیط اطراف خود هیچ حسّاسیّتى نداشته باشد و فقط به منافع مادّى و احیانا معنوى و آخرتى خود بیندیشد؛ بلکه انسان کامل کسى است که با زندگى خویش حرکت آفریند؛ به جامعه شادابى بخشد و گاه با فداکارى و ایثار، محیط اطرافش را احیا کند؛(24) بنابراین، دولت اسلامى در جایگاه خلیفه خدا روى زمین نمىتواند در برابر تحّولات اخلاقى جامعه و میزان تقیّد آن به انجام معروفها و دورى از منکرات بىتفاوت باشد؛ بلکه بر عهده دولت اسلامى است که از سلامت روحى مردم مراقبت کرده، به فکر توسعه معنویّات باشد و بر همین اساس است که تمام متفکّران سیاسى و فقیهان مسلمان بر انجام اقدامهاى عملى از سوى دولت براى عینیّت بخشیدن به نظام اخلاقى اسلام و گسترش امور معنوى و بالا بردن احساس مسؤولیّت مردم، تأکید ورزیدهاند.
از آن جا که بخشى از تعالى معنوى انسانها در سایه رفتارهاى خاص اقتصادى است، دین اسلام به انحاى گوناگون مىکوشد رفتارهاى مادّى افراد را رنگ معنوى دهد. گاه از طریق اعتبار قصد قربت در دادن مالیاتهاى شرعى چون خمس و زکات، به آنها رنگ عبادى مىدهد و گاه از طریق وضع احکام استحبابى چون آداب تجارت، رفتارهاى خشک مادّى را به رفتارهاى لطیف و انسانى تبدیل مىکند و گاه با ترغیب به فعّالیّتهایى چون صدقه، وقف و قرضالحسنه، زمینههاى تجلّى صفات برتر انسانى ایثار را فراهم مىآورد؛(25) البتّه مفهوم این سخن به ضرورت این نیست که دولت اسلامى، دولتى پلیسى است و با استفاده از قدرت قانونى خود، مردم را به مجارى رفتارى خاصّى سوق مىدهد؛ چرا که این شیوه، با روح آزادمنشى انسان و با آیه: «لاَ اِکْرَاهَ فِىالدِّینِ»(26) منافات دارد؛ بلکه مقصود، فراهم آوردن شرایط لازم براى تحقّق معیارهاى اخلاقى و ارزشى اسلام است.
3. برپاداشتن عدالت
رفتار انسانها به ویژه در مسائل معیشتى و مادّى تحت تأثیر شدید صفات فردگرایى و زیادهخواهىهاى افراطى است و این سبب مىشود هر کسى که قدرت و امکانات بیشترى دارد، بر دیگران سلطه مستمر داشته باشد. سلطه سیاسى و اقتصادى گروهى اقلّیّت و به استثمار و استعمار کشیده شدن اکثریّتى انبوه در طول تاریخ بشر در همه مکانها، شاهد گویاى این مدّعا است. براى جلوگیرى از چنین وضعیّتى، یکى از اهداف دولت اسلامى جلوگیرى از ستم اجتماعى و برپاداشتن عدالت، به ویژه در ابعاد معیشتى و اقتصادى است.
در تعریف عدالت اقتصادى، دیدگاههاى گوناگونى مطرح است. تعریفى که از جهت استناد، مدرک قابل دفاعى داشته باشد و از جهت عمل بتوان براى آن الگویى عملیاتى طرّاحى کرد، تعریف عدالت اقتصادى به رفع فقر و محرومیّت، ایجاد رفاه عمومى و توازن در ثروتها و درآمدها است.(27) به این بیان که نظام اقتصادى اسلام، تحقّق عدالت در عرصه اقتصاد را از دو طریق دنبال مىکند: از یک سو به همه افراد جامعه حق مىدهد که زندگى متعارف و آبرومندانه انسانى داشته باشند و از سوى دیگر، با اتّخاذ احکام و روشهایى در پى متوازن کردن ثروتها و درآمدها است و در نقطه مقابل هر نوع فقر و محرومیّت و به وجود آمدن فاصله طبقاتى را نتیجه عدم تحقّق عدالت مىداند. امام صادق علیهالسلام :
ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم.(28)
اگر میان مردم به عدالت رفتار شود، همه بىنیاز مىشوند.
دولت اسلامى مسؤولیت دارد با کنترل و نظارت رفتارهاى اقتصادى مردم و از طریق اجراى احکام اقتصادى اسلام در عرصه حقوق مالکیّت، آزادىهاى فردى و اجتماعى و مقرّرات توزیع قبل و پس از تولید و توزیع مجدّد درآمدها، زمینه رفع فقر و توازن اقتصادى را فراهم سازد.
4. قدرت اقتصادى جامعه اسلامى
بر خلاف تصوّر برخى که تحت تأثیر مکاتب انحرافى، جامعه دینى را به ترک دنیا و مواهب الاهى متهّم مىکنند، خداوند متعالى امنیّت و توانایى اقتصادى را از شاخصههاى بارز جامعه ایمانى و در مقابل، فقر و ناامنى را نتیجه عصیان و کفران مىداند.
خداوند [براى آنان که کفران نعمت مىکنند] مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزىاش از هر جا مىرسید؛ امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید.(29)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز در وصف جامعه مطلوب اسلامى در زمان امام زمان ـ عجلاللّه تعالى فرج ـ مىفرماید:
امّت من در زمان مهدى علیهالسلام به گونهاى نعمت خواهند داشت که هرگز پیش از آن بهرهمند نبودهاند. آسمان پىدرپى بر آن مىبارد و زمین از روییدنىهایش هیچ چیزى را در خویش باقى نمىگذارد، مگر این که آن را بیرون مىآورد.(30)
در کلام امام صادق علیهالسلام نیز آمده است:
سه چیز است که همه مردم به آن نیاز دارند: امنیّت، عدالت و فراوانى؛(31)
بنابراین مىتوان گفت: رسیدن به امنیّت و عدالت و فراوانى، جزو اهداف مطلوب و مورد توجّه نظام اقتصادى اسلام است و این، بدون نظر و مقایسه جامعه اسلامى با دیگر جوامع است. وقتى مسأله ارتباط جامعه اسلامى با اقوام و ملل دیگر مطرح مىشود، از آن جا که این جامعه حامل فرهنگ رهایىبخش انسانها و گسترش دهنده عدل و قسط در سراسر جهان است، باید وضعیّت اقتصادى و قدرت اقتصادى آن خیلى بیشتر از تأمین رفاه عمومى مورد نظر باشد تا اوّلاً جامعه اسلامى در پیمودن مسیر سعادت و کمال، هیچگونه وابستگى به کشورهاى استعمارى و بیگانگان نداشته باشد؛ ثانیا دشمنان اسلام چشم طمع در سرزمینهاى اسلامى نداشته باشند، و ثالثا مسلمانان با کمک به ملل محروم و مستضعف بتوانند فرهنگ اسلام را در سراسر گیتى بگسترانند.
به این جهت است که رشد و استقلال اقتصادى به صورت دو هدف ابزارى براى رسیدن به قدرت اقتصادى مطرح مىشود و در این صورت، حدیث شریف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم «اَلْاُسْلاَمُ یَعْلوُ وَ لاَ یُعْلى عَلَیْه»(32) تحقّق عملى مىیابد.
وظایف اقتصادى دولت
اسلام از یک سو به هر فردى حق داده است تا از سطح شرافتمندانه زندگى بهرهمند باشد و از سوى دیگر، دولت را مسؤول تأمین حدّ کفایت اقتصادى خانوارها مىداند؛ حدّ کفایتى که شامل تمام ضرورتها و نیازهاى زندگى و در حدّ میانهروى و عدم اسراف مىشود و متناسب با تحوّل و پیشرفت جامعه تغییر مىکند و براى این منظور، وظایف مشخّصى را به عهده دولت گذاشته است.
1. برنامهریزى براى اشتغال کامل
وظیفه دولت فقط حفظ امنیّت داخلى و پاسدارى از حقوق مالکیّت افراد نیست؛ بلکه دولت همان طور که وسیلهاى براى ارائه خدمت به مردم و رساندن حق به صاحبان آن است، مسؤول تحقّق پیشرفت و اشتغال در جامعه نیز شمرده مىشود و این کار را با فراهم کردن فرصتهاى کار و تأمین معیشت افراد از طریق تأسیس مؤسّسات عمومى و راهاندازى پروژههاى صنعتى و کشاورزى انجام مىدهد. پروژههایى که به افزایش ثروت عمومى کمک کرده، افراد جامعه را در سود آنها شرکت مىدهد؛ بنابراین، دولت اسلامى موظّف است با آسان کردن راههاى سرمایهگذارى، اعطاى کمکهاى مالى و تسهیلات اعتبارى؛ کشاورزان، صنعتگران و بازرگانان را تشویق کند تا زمینها، کشت و صنایع راهاندازى شوند، و بازارها رونق یابند.(33)
مطالعه تاریخ صدر اسلام نشان مىدهد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم پس از هجرت و تشکیل حکومت، در همان حال که درگیر جنگهاى متعدّد با مشرکان قریش و یهودیان بود، از گسترش فعّالیّتهاى اقتصادى مردم غفلت نمىکرد. حضرت با انجام کارهاى گوناگون، زمینه اشتغال مسلمانان را فراهم مىآوردند. گاهى با انعقاد قراردادهاى مزارعه و مساقات بین انصار (صاحبان مزارع و باغهاى مدینه) و مهاجران که شغل و زمینى نداشتند، زمینه اشتغال مهاجران و افزایش بهرهورى زمینهاى انصار را فراهم مىکرد. و گاهى با واگذارى زمین جهت ساخت بازار و حّمام، فعّالیّتهاى تجارى و خدماتى را گسترش مىداد(34) و این روش در سالهاى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز ادامه داشت. امام على علیهالسلام والیان را به بهرهبردارى بهتر از بخش کشاورزى فرامىخواند و از آنها مىخواهد براى تأمین این منظور، از بار مشکلات کشاورزان بکاهند و منابع کشاورزى در دسترس جامعه را توسعه دهند. وى همانند یک سیاستگذار اقتصادى براى جلوگیرى از رکود فعّالیّتهاى کشاورزى در نامهاى به مالک اشتر مىنویسد:
هنگام خشکسالى و رکود، از میزان خراج بکاه و از این کار نگران نباش؛ زیرا [در دورههاى بعدى [سبب افزایش درآمد مردم و رونق اقتصاد مىشود، و والى مىتواند پس از بهبود، دوباره میزان خراج را افزایش دهد.(35)
عمر بن عبدالعزیز از خلفاى بنىامیه نیز در نامهاى به یکى از والیانش مىنویسد:
نگاه کن پیش از تو چه زمینهایى کشت نشده است؛ پس براى کشت، آنها را به افراد واگذار تا به حدّ مالیاتدهى برسد و اگر کشت نشد، کمک کن و اگر باز هم کشت نشد، از بیتالمال مسلمانان براى کشت آن هزینه کن.(36)
در همین جهت در تاریخ به مواردى برمىخوریم که گاهى مسلمانان براى تأمین سرمایه فعّالیّت تجارى از بیتالمال استقراض مىکردند.(37)
2. تأمین اجتماعى
یکى از مسؤولیتهایى که اسلام بر عهده تمام مسلمانان به ویژه دولت گذاشته، تأمین نیازهاى ضرور افراد است که به علل گوناگون یا درآمدى ندارند یا درآمدشان براى تأمین زندگى کافى نیست. امام على علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر پس از سفارش اصناف چهارگانه کشاورزان، صنعتگران، بازرگانان و کارمندان که نیروهاى فعّال و مولّد جامعهاند، متوجّه طبقه دیگرى متشکّل از یتیمان، مسکینان، ناتوانان و معلولان شده، مىفرماید:
سپس خدا را، خدا را در نظر بگیر، در مورد طبقه پایین مردم؛ آنان که راه چارهاى ندارند، از درماندگان، نیازمندان، بیماران و زمینگیران، به درستى که در این طبقه، افرادى قانع وجود دارد که نیازشان را به روى خود نمىآورند. براى خدا، حقّى را که خداوند نگهبانى آن را براى آنان به تو سپرده، حفظ کن و بخشى از بیتالمال و بخشى از غلّههاى زمینهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار ... .(38)
در حدیثى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است:
کسى که خداوند، او را مسؤول امور مسلمانان کرده، امّا به نیازها و فقر آنها بىتوجّهى مىکند، خداوند نیز به نیازها و فقر او بىتوجّهى خواهد کرد.(39)
در روایت دیگرى مىفرماید:
هر کس مالى بر جاى نهد، از آن وارثانش خواهد بود و هر کس بارى بر جاى نهد، ما آن را برخواهیم داشت.(40)
به سبب وجود این روایات، فقیهان اسلام، تأمین نیازمندىهاى ناتوانان و درماندگان را در حدّ کفایت به عهده دولت مىدانند.(41) صاحب کتاب بدائعالصنائع، تهیه داروى فقیران و بیماران و درمان آنها، تهیه کفن مردگانى که مالى ندارند، هزینه کودکان بىسرپرست رها شده، هزینه کسى که از کار ناتوان است و کسى را نیز ندارد که نفقهاش بر او واجب باشد و ... را از محلّ بیتالمال مىداند.(42) برخى از اقتصاددانان عقیده دارند: اگر نظام اقتصادى اسلام به معناى درست خود اجرا شود، کودکان و یتیمان بىسرپرست، نیازمندان و بدهکاران و در راهماندگان بسیار بالاتر، سخاوتمندانهتر و شرافتمندانهتر از انواع بیمهها و نظامهاى تأمین اجتماعى رایج در کشورهاى پیشرفته، تأمین مىشوند؛(43) البتّه مسأله تأمین نیازهاى ضرور این گروه، به دولت اختصاص ندارد؛ بلکه همه مسلمانان در این مهم مسؤولند(44) و از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است:
کسى که سیر بخوابد؛ در حالى که همسایهاش گرسنه است، به من ایمان نیاورده، و هیچ آبادیى نیست که در آن کسى شب رابا گرسنگى بگذراند و خداوند روز قیامت به اهل آن آبادى نظر کند.(45)
3. توازن اقتصادى
با توجّه به پایبندى اسلام به مسأله برابرى و برادرى انسانها، نابرابرىهاى فاحش درآمد و ثروت با روح اسلام ناسازگار است. اختلاف شدید طبقاتى نه تنها حسّ برادرى را میان مسلمانان تقویت نمىکند. بلکه مخرّب آن به شمار مىآید. از طرف دیگر، مطابق آیات قرآن،(46) همه انسانها در جایگاه جانشین خدا، حقّ بهرهمندى از نعمتها را دارند؛ بنابراین، تمرکز امکانات در دست گروهى اقلّیّت و محرومیّت اکثریّت مردم، نه با آموزههاى اخلاقى اسلام سازگار است و نه با شأن جانشینى انسان تناسب دارد. دولت اسلامى مسؤول است با اجراى دستورهاى اسلام درباره مالکیّت منابع طبیعى و مواد اوّلیه و مواظبت به راههاى حلال و حرام کسب درآمد، کنترل صحیح و منطقى بر سهم عوامل تولید از درآمد، و مدیریّت کارآمد توزیع مجدّد ثروت و درآمد، جلو اختلاف فاحش درآمدها و ثروتها را گرفته، جامعه را به سمت عدالت و توازن اقتصادى سوق دهد؛ البتّه باید توجّه داشت که مفهوم عدالت و توازن اقتصادى به معناى دادن پاداش برابر به همگان، بدون توجّه به نقش فرد در اقتصاد جامعه نیست. اسلام برخى تفاوتها در درآمد و ثروت را مىپذیرد؛ زیرا همه انسانها از نظر شخصیّت، توانایى و خدمت به جامعه برابر نیستند.
او کسى است که شما را جانشینان خود در زمین ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى دیگر قرار داد تا شما را به وسیله آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید؛(47)
پس مقصود این است که از طریق تأمین سطح زندگى انسانى براى همه اعضاى جامعه از راه آموزش صحیح، فراهم ساختن زمینههاى اشتغال مناسب و تحقّق دستمزدهاى عادلانه و توزیع مجدّد درآمدها و ثروتها از طریق مالیاتهاى شرعى و توزیع ثروتهاى انباشته شده از طریق نظام ارث اسلامى، تفاوتهاى فاحش از بین برود و هر کسى به اندازه کمک و خدمتى که به اقتصاد جامعه مىکند، پاداش یابد.(48) شهید مطهرى در این باره بیان زیبایى دارند:
مدینه فاضله اسلامى، مدینه ضدّ تبعیض است، نه ضدّ تفاوت. جامعه اسلامى، جامعه تساوىها و برابرها و برادرىها است؛ امّا نه تساوى منفى، بلکه تساوى مثبت. تساوى منفى یعنى به حساب نیاوردن امتیازات «طبیعى» افراد و سلب امتیازات اکتسابى آنها براى برقرارى برابرى. تساوى مثبت یعنى ایجاد امکانات مساوى براى عموم و تعلّق مکتسبات هر فرد به خودش و سلب امتیازات موهوم و ظالمانه.(49)
به عقیده امام خمینى قدسسره اجراى برنامههاى اسلام تفاوت فاحش در درآمد را بین مردم کاهش مىدهد(50) و اگر در جامعه اسلامى، اختلاف طبقاتى شدید وجود داشته باشد، آن جامعه فقط «صورت» اسلامى دارد و از محتواى اسلامى بىبهره است؛(51) البتّه به اعتقاد وى نیز تعدیل ثروت به مفهوم تساوى افراد در ثروت نیست و این دیدگاه انحرافى را از نظر اسلام مردود مىشمارد.(52)
برخى از متفکّران اسلامى توازن اجتماعى را به معناى تعادل افراد جامعه در سطح زندگى و نه در سطح درآمد مىدانند به این معنا که مال و سرمایه به اندازهاى در دسترس افراد جامعه باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایاى زندگى یکسانى بهرهمند شوند. گر چه درون این سطح یکسان، درجات گوناگونى وجود خواهد داشت، این تفاوت در حدّ تضادّ کلّى که در جوامع سرمایهدارى وجود دارد، نخواهد بود. به اعتقاد این متفکّر، دولت اسلامى وظیفه دارد توازن اجتماعى به معناى مذکور را به صورت هدفى مهم و اساسى تعقیب کند.(53)
4. تثبیت ارزش واقعى پول
یکى از جدّىترین مشکل جوامع معاصر، تورّم همراه با کاهش ارزش واقعى پول و دارایىهاى پولى است و این افزون بر این که عدالت اجتماعى را مختل مىکند، در بلند مدّت به رفاه اقتصادى نیز آسیب مىرساند. قرآن کریم در آیات متعدّدى بر عدالت و صداقت در معاملات و اندازهگیرى و ارزشگذارى درست اشیا تأکید مىورزد.
پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.(54)
حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم [= ارزش اموال مردم] چیزى نکاهید.(55)
این آیات نه تنها به افراد، بلکه به روابط دولت و جامعه نیز ناظر است و نباید آنها را در وزنها و معیارهاى مرسوم و سنّتى منحصر کرد؛ بلکه شامل تمام معیارها و وسایل سنجش ارزش اموال و ثروتها مىشود؛ بنابراین هر کاهش دائم و چشمگیر در ارزش واقعى پول که معیار عمومى ارزش است، خروج از عدالت و نوعى فساد در روى زمین به شمار مىرود؛ زیرا این کاهش ارزش پول بر عدالت اجتماعى و رفاه عمومى که از اهداف محورى نظام اسلامى هستند تأثیر زیانبارى دارد. مفهوم این مطلب این است که هر نوع فعّالیّت افراد، گروهها یا مؤسّسات دولتى که باعث کاهش چشمگیر ارزش پول شود، باید مسألهاى ملّى و داراى اهمّیّت تلقّى و با احساس نگرانى با آن برخورد شود.
با این حال، اهداف دیگرى نیز هست که اهمّیّت برابر یا بیشترى دارد. اگر تعارضى اجتنابناپذیر در تحقّق بخشیدن این اهداف روى دهد و نوعى مبادله ضرورت یابد مىتوان هدف تثبیت ارزش واقعى پول را تا حدى کنار گذاشت مشروط بر آن که خسارت حاصل از کنار گذاشتن این هدف، از نفع حاصل از تحقّق بخشیدن به دیگر اهداف ملّى بیشتر نباشد؛ بنابراین مىتوان گفت: بر دولت اسلامى لازم است سیاستهاى پولى، مالى و درآمدى سالم داشته باشد و هنگام لزوم، کنترلهاى مستقیم مناسب از جمله کنترلهاى قیمت ـ دستمزد را اعمال کند تا کاهش ارزش واقعى پول را به حدّاقل برساند و در نتیجه، مانع آن شود که در جامعه، گروهى دانسته یا ندانسته دیگران را مغبون و معیارهاى اسلامى صداقت و عدالت در اندازهگیرى را نقض کنند.
5. تصدّى مستقیم فعّالیّتهاى اقتصادى
یکى از مباحث مهم و کلیدى در بحث دولت، اندازه دولت و حضور مستقیم آن در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى است. دولت اسلامى مىتواند با استفاده از منابع مالى عظیمى که در اختیار دارد، به طور مستقیم به فعّالیّتهاى گستردهاى دست بزند. همچنین با توجّه به اختیاراتى که شرع برایش قائل شده مىتواند در اوضاع خاص (مصلحت نظام) فعّالیّتهاى بخش خصوصى را هم با اعمال محدودیّتها و کنترلها به شکل اقتصاد متمرکز اداره کند؛ امّا پرسش این است که در مواقع عادى و طبیعى، جایگاه دولت در فعّالیّتهاى اقتصادى کجا است؟
آیا همه فعّالیّتها را باید به بخش خصوصى وا گذارد و خود به صورت ناظر وسیاستگذار عمل کند یا این که منابع خصوصى را به بخش خصوصى و منابع عمومى را خود عهدهدار باشد یا بالاتر، با اتّخاذ تدابیرى، افزون بر منابع دولتى، بخشى از منابع مالى و انسانى بخش خصوصى را نیز به صورت دولتى اداره کند؟
گر چه تحقیق روشن و قابل قبولى در این زمینه صورت نگرفته است، با مطالعه آموزههاى اسلامى و با توجّه به مذاق شریعت و فلسفه دخالت دولت مىتوان گفت:(56) دولت در نظام اسلامى، نقش نظارت و فراهم آوردن زمینه فعّالیّت بخش خصوصى را به عهده دارد و خودش به شکل مستقیم وارد سرمایهگذارى در بخش خاصى نمىشود، مگر آن که مصالح اجتماعى اقتضاى چنین رفتارى را داشته باشد؛ مانند موارد ذیل:
1. مواردى که به دلیل نبود سود مادّى مناسب، بخش خصوصى انگیزهاى براى وارد شدن در آن فعّالیّتها را ندارد.
2. مواردى که بخش خصوصى، توان اقتصادى لازم براى وارد شدن به آن فعّالیّتها را ندارد.
3. مواردى که وارد شدن بخش خصوصى، مفاسدى چون تشکیل انحصارات، احتکار، گرانفروشى و ... را در پى دارد.
4. مواردى که به دلیل داشتن آثار جانبى منفى اگر بخش خصوصى وارد شود، در صدد رفع آثار منفى بر نمىآید.
5. مواردى که براى کنترل بازار لازم است دولت به صورت موقّت دخالت کند به این بیان که گاهى براى شکستن انحصار، یا پایین آوردن قیمتها، یا بالا بردن سطح دستمزد و ... به جاى کنترل از طریق قانون، بهتر است از طریق ورود مستقیم در فعّالیّتهاى اقتصادى اقدام کرد.
بنابراین نمىتوان براى دولت اسلامى اندازهاى ثابت معیّن کرد. اندازه دولت با اختلاف اوضاع و مصالح تغییر مىکند.
منابع مالى و اختیارات دولت اسلامى
دولت اسلامى براى دستیابى به اهداف و انجام وظایف مذکور به اختیارات قانونى و منابع مالى کافى نیاز دارد. مطالعه آموزههاى اقتصادى اسلام نشان مىدهد که متناسب با مسؤولیتها، امکانات و اختیارات کافى در اختیار دولت گذاشته شده است. بررسى دقیق منابع مالى و حدود و اختیارات دولت، نیازمند کتابهاى فقهى گسترده است. در این مقاله به اختصار آنها را بررسى مىکنیم.
أ. منابع مالىِ در اختیار دولت
در نظام اسلامى، اموال فراوانى در مالکیّت یا در اختیار دولت اسلامى است که به اختصار معرّفى مىشوند.
1. انفال و منابع طبیعى
خداوند، منابع طبیعى را براى رفاه تمام انسانها آفریده است؛ بنابراین، منافع پولى حاصل از این منابع نیز باید به تمام مردم برسد و در هیچ وضعى نباید اجازه داد فقط در دست افراد یا گروههاى خاصّى قرار گیرد. بر این اساس، تصمیمگیرى کلّى و مدیریّت کلان ثروتها و منابع طبیعى در اختیار دولت است؛ البتّه پذیرش این اصل به ضرورت به معناى انحصار تصدّى دولت نیست، و براى تعیین تصدّى دولت یا بخش خصوصى باید به معیارهاى کارایى مراجعه کرد؛ امّا در هر حال باید مصالح عموم مردم و جامعه اسلامى مورد توجّه باشد و دولت بر اساس آن تصمیم گیرد.(57)
2. زکات
اسلام براى آن که جامعهاى شبیه خانواده هستهاى پدید آورد که در آن، ثروت عادلانه توزیع، و نیازهاى تمام افراد به کمک برنامهریزى و کمک تشکیلاتى دولت برآورده شود، نظام اجتماعى قدرتمندى را پدید آورده و بدان تقدّس مذهبى بخشیده که در هیچ جا و در هیچ نظامى وجود ندارد. یکى از واجبات مذهبى فرد مسلمان این است که از ثروت خالص یا جریانهاى درآمدى ویژهاى، نرخ معیّنى را به صورت زکات بپردازد. اهمّیّت زکات در اسلام به حدّى است که هر گاه اسلام درباره فریضه به پا داشتن نماز سخن مىگوید، همزمان، بر وجوب پرداخت زکات بر مسلمانان نیز تأکید مىکند.(58)
بسیارى از فقیهان، جمعآورى و توزیع زکات را وظیفه دولت اسلامى مىدانند.(59) در روزگار پیامبر و دو خلیفه اوّل (ابوبکر و عمر) این کار انجام مىشد؛ حتّى ابوبکر ضدّ کسانى که از پرداخت زکات سرباز مىزدند، از زور استفاده مىکرد. عثمان خلیفه سوم بود که اجازه داد مردم زکات را مستقیم به نیازمندان بپردازند و در زمان حضرت على علیهالسلام به وسیله دولت و کارگزاران حکومتى دریافت مىشد.(60) جصاص از مفسّران بزرگ احکام فقهى قرآن نیز با توجّه به آیه «از اموال آنان صدقهاى [به صورت زکات] بگیر تا به وسیله آن، آنها را پاکسازى و پرورش دهى و [هنگام گرفتن زکات [براى آنها دعا کن که دعاى تو، مایه آرامش آنها است،(61) مىگوید: وظیفه دولت اسلامى است که نظامى را براى جمعآورى زکات پدید آورد.(62)
در مسأله زکات باید به دو نکته اساسى توجّه داشت: اوّل این که موارد مصرف زکات در قرآن و سنّت با صراحت بیان شده است؛ بنابراین بر فرض که دولت مسؤول جمعآورى آن باشد، باید در موارد مشخّص به کار گیرد. دوم این که اگر چه برخى از فقیهان تا حدّى دایره شمول «فى سبیلاللّه» (یکى از موارد مصرف زکات) را وسعت بخشیدهاند، باز هم به سختى مىتواند تمام موارد مخارج و هزینههاى دولت اسلامى را شامل شود؛ بنابراین اگر قرار است دولت اسلامى وظایف خود را انجام دهد، باید به منابع دیگرى غیر از زکات دست یابد.(63)
3. زکات فطره
فطریّه، صدقهاى است که بر هر مسلمان، اعمّ از زن و مرد، کوچک و بزرگ، با شرایط مشخّص فقهى واجب است. فطریّه هر سال در زمانى معیّن یعنى پایان ماه رمضان و به اندازهاى مشخّص یعنى یک صاع (حدود سه کیلو) خرما یا گندم یا غذاى غالب هر فرد، پرداخت مىشود. در حال حاضر، مقدار فطریّهاى که مسلمانان در سراسر جهان مىپردازند، سالانه حدود یک میلیارد دلار تخمین زده مىشود.(64) دولتهاى اسلامى مىتوانند با طرّاحى نظامى کارآمد، جذب و توزیع فطریّه را عهدهدار شده، بخشى از هزینههاى تأمین اجتماعى را از این طریق پوشش دهند.
4. خمس
بدانید هرگونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است.(65)
فقیهان شیعه به پیروى از احادیث امامان معصوم، واژه «غنیمت» را در آیه شریفه عام گرفته، موارد خمس را گسترده مىدانند، به طورى که شامل درآمد حاصل از کسب (پس از کسر هزینه زندگى)، غنایم حاصل از جنگ، مال به دست آمده از معادن، گنجها و غوّاصى، مال حلال مخلوط به حرام و زمینى که کافر ذمّى از مسلمانان مىخرد، مىدانند؛ در حالى که اهل سنّت، واژه «غنیمت» را بر معناى خاص یعنى غنایم جنگى حمل مىکنند.(66) در شیوه مصرف نیز بین این دو گروه اختلاف است. به عقیده شیعه، نصف خمس در اختیار حاکم اسلامى قرار مىگیرد تا در مصالح جامعه هزینه شود و نصف دیگر براى مسکینان و فقیران از خاندان پیامبر است؛(67) در حالى که به اعتقاد اهل سنّت کلّ آن به مسکینان و فقیران از خویشاوندان پیامبر تعلّق دارد.
5. مالیات
دولت اسلامى همانند سایر دولتها در اداره کشور نیازمند درآمد با ثبات و مستمرّى است. اگر چه دولت اسلامى منابع مالى فراوانى چون انفال دارد و در برخى هزینهها مجاز است از محلّ خمس و زکات، تأمین مالى کند، اگر این اقلام براى پوشش دادن هزینهها کافى نباشد مىتوان با وضع مالیات به مقصود رسید. شهید مهطرى در این باره مىگوید:
وضع مالیات از اختیارات حاکم شرعى است. او در هر زمانى مىتواند براى هر چیزى، اتومبیل، غیر اتومبیل، هر چه باشد بر طبق مصلحتى که ایجاب مىکند، مالیات وضع کند و این ربطى به زکات ندارد؛ بنابراین، این دو را نباید با همدیگر مقایسه کرد که زکات، مالیات اسلام است و در غیر این موارد هم زکاتى نیست.(68)
وى در جایى دیگر حتّى فراتر از نیازهاى متعارف دولتها، گرفتن مالیات تصاعدى براى تعدیل ثروت و کم کردن فاصله طبقاتى را مجاز مىشمارد:
وضع مالیات، یعنى به خاطر مصالح عمومى، قسمتى از اموال خصوصى را جزو اموال عمومى قرار دادن. اگر واقعا نیازهاى عمومى اقتضا مىکند که باید مالیات تصاعدى وضع کرد و حتّى اگر ضرورت تعدیل ثروت اجتماعى ایجاب مىکند که مالیات به شکلى وضع شود که از مجموع درآمد، مثلاً فقط صدى پنج آن به دست مالک اصلى برسد و صدى نودوپنج گرفته شود، باید چنین کرد.(69)
مبناى مشروعیّت چنین مالیاتى، حقّ ولایتى است که از طرف خداوند براى ولىّ امر بر جامعه قرار داده شده است. ولىّ امرى که مسؤولیّت اداره امور جامعه را دارد مىتواند با رعایت مصلحت مسلمانان به هر اندازهاى که صلاح بداند، مالیات حکومتى وضع کند و دایره چنین مالیاتهایى گستردهتر از فلسفه تشریع خمس و زکات است.(70)
حضرت امام خمینى رحمهالله نیز در کتاب البیع از حقّ دولت در گرفتن مالیاتهایى افزون بر خمس و زکات دفاع مىکند.(71) برخى از عالمان اهل سنّت نیز مالیات را مصداق «عفو» که در قرآن وارد شده، مىدانند.
عفو را بگیر و به نیکى فرمان ده و از جاهلان روى گردان.(72)
از تو مىپرسند: چه چیز انفاق کنند؟ بگو: عفو، آن چه افزون بر نیازتان است.(73)
دکتر محّمد بهى مىگوید:
هر چند عفو در شرایط عادى به صورت اختیارى جمعآورى و هزینه مىشود، امّا در شرایط استثنایى (مصلحت)، دولت اسلامى حق دارد آن را به عنوان فریضهاى واجب و الزامى درآورد؛ چرا که قاعده اسلامى مىگوید: در صورتى که مصلحت جامعه ایجاب کند، ولىّ امر مىتواند مباح را واجب یا حرام کند و به گمان ما، هیچکس این واقعیّت را انکار نمىکند که توسعه اقتصادى، مصلحتى است که اسلام به ولىّامر اجازه مىدهد که براى تحقّق آن، جمعآورى اموال افزون بر نیاز مسلمانان (عفو) را واجب کند؛ یعنى کسانى را که مىتوانند افزون بر زکات، اموال مازاد بر نیاز خود را صدقه دهند، وادار به این کار نماید؛ البتّه در صورتى که مصلحت امّت اقتضا کند.(74)
حضرت على علیهالسلام نیز در دوران حکومت خویش، فراتر از زکات متعارف، بر هر اسب از اسبهایى که آزاد مىچرند، در هر سال دو دینار و بر اسبهاى تندرو در هر سال یک دینار مالیات قرار داد.(75)
با تمام این احوال، باید توجّه داشت که فقط نظام مالیاتى درست و عادلانه با روح اسلام سازگار، و مورد تأیید است. تمام خُلفاى عدالتپیشه چون على بن ابىطالب علیهالسلام تأکید کردهاند که مالیات را باید با عدالت و مهربانى جمع کرد و مقدار آن نباید بیش از توان تحمّل مردم باشد و آنها را از ضرورتهاى اساسى زندگى محروم کند.(76)
6. کفّارات
اسلام براى تأمین نیاز فقیران افزون بر زکات، حقوق مالى دیگرى نیز به عهده ثروتمندان گذاشته است که افراد قادر باید به صورت مجازات مخالفت برخى از احکام شریعت بپردازند. این حقوق در فقه اسلامى، کفّارات مالى نامیده مىشوند؛ مانند کفّاره قسم، کفّاره ظهار، کفّاره روزه خوردن در ماه رمضان، کفّاره قتل غیرعمد، کفّاره عدم وفا به نذر و ... .(77) چنان که مىدانیم، ارتکاب این معاصى، تجاوز به حقوق الاهى است و به بندگان خدا هیچ ربطى ندارد؛ امّا اسلام خواسته است که اطعام فقیران یا آزادکردن بردگان یا پرداخت مال به مستحقّان، کفّاره مخالفت با اوامر الاهى و بخشش گناهان باشد تا بدین وسیله، از بار فقر و بینوایى جامعه کاسته شود.
7. تبرّعات
مسلمانان ثروتمند در سایه آموزههاى معنوى اسلام، بخشى از ثروتها و اموالشان را داوطلبانه به نفع جامعه و اسلام تقدیم مىکنند. این رفتار به شکلهاى گوناگون متصوّر است.
أ. وقف خیریهاى: این وقف دو نوع است: گاهى مراکزى چون کتابخانه، مدرسه، مسجد، بیمارستان براى امور خیر و عامالمنفعه تعیین مىشود و گاهى مراکزى تولیدى و تجارى براى حمایت ازمستمندان، از کارافتادگان، یتیمان و ... اختصاص مىیابد.
ب. وصیّت خیرخواهانه: وصیّت خیرخواهانه، مال یا مستغّلاتى است که مسلمانان براى دستیابى به ثواب آخرتى در امور خیریّه وصیّت مىکنند. دین مقدّس اسلام نیز جهت تشویق آنان به این عمل اجازه داده به اندازه یک سوم اموال و دارایى خود را در این امور وصیّت کنند.
دولت اسلامى مىتواند با طراحى نظامى کارآمد و مطمئن، اوقاف عام و وصایاى مسلمانان را جهت تحقّق اهداف عالى اسلامى سازماندهى کند و با گسترش فضاى اطمینانبخش بر کمّیّت و کیفیّت آنها بیفزاید.
8. اموالى که از طریق غیرمسلمانان در اختیار دولت قرار مىگیرد
افزون بر منابع گوناگونى که ذکر کردیم و دولت اسلامى از طریق مسلمانان به دست مىآورد، حقوق مالى دیگرى چون خراج، جزیه، فىء و عُشر وجود دارد که دولت از طریق غیرمسلمانان در اختیار مىگیرد. این اموال در گذشته یکى از منابع اصلى و مهمّ بیتالمال به شمار مىآمد. این حقوق عبارتند از:(78)
أ. خراج: خراج مقدارى مشخّص از محصولات کشاورزى است و بر زمینهایى وضع مىشود که مسلمانان آنها را با جنگ فتح کرده باشند یا بدون جنگ بر آن چیره شده و پس از صلح با صاحبان اصلى، آن را در اختیارشان وانهاده باشند. دولت در مقابل این واگذارى، سهمى از محصول را به صورت خراج دریافت مىکند.
ب. جزیه: جزیه همانند زکات فطره، مالى مشخّص بوده که از غیر مسلمان ذمّى متمکّن گرفته مىشد. اهل کتاب جزیه را در ازاى امنیّتى که در سایه دولت اسلام به آنها داده مىشد، مىپرداختند.
ج. فىء: فىء مالى است که مسلمانان آن را بدون جنگ و لشکرکشى به دست مىآورند. فىء نیز به پنج سهم مساوى تقسیم مىشود: یک سهم آن مطابق آیه شریفه «آن چه را خداوند از اهل این آبادىها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راهماندگان است»،(79) در اختیار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله قرار مىگیرد که به مصارف مورد نظر برسد و چهار پنجم باقى مانده براى تجهیز لشکر اسلام، تهیّه سلاح جنگى، و پرداخت حقوق سربازان به کار مىرود.
د. عُشر: عشر مالیاتى است به میزان ده درصد و از کالاهاى بازرگانان غیرمسلمانى که آنها را از جاهاى گوناگون به سرزمینهاى اسلام مىآورند، گرفته مىشود. دولت حق دارد درصد این مالیات را افزایش یا کاهش دهد؛ کما این که مىتواند در موارد مصلحت لغو کند. این مالیات شباهت فراوانى به عوارض و مالیاتهاى گمرکى زمان ما دارد.
9. استقراض و مشارکت
اگر درآمد حاصل از تمام منابع پیشین از جمله فروش خدمات دولتى براى مخارج دولت کافى نباشد، دولت اسلامى به استقراض و استفاده از منابع دیگران نیاز مىیابد و از آن جا که استقراض با بهره، ربا و حرام است، باید راههاى دیگرى اتّخاذ شود. براى این منظور، دولت مىتواند جهت راهاندازى طرحهاى عامّالمنفعه و خیریّه از مردم و مؤسّسات خصوصى قرضالحسنه بگیرد؛ چنان که براى تأمین سرمایه طرحهاى زیربنایى و سودآور مىتواند با فروش اوراق مشارکت و سهام، مردم را در مالکیّت و به تبع آن، در سود اقتصادى آن طرحها شریک کند؛ امّا استقراض از بانک مرکزى چون سبب افزایش نقدینگى و حجم پول مىشود، فقط به اندازه رشد تولید جایز خواهد بود و بیشتر از آن، تورّم و کاهش ارزش واقعى پول را به دنبال دارد که خلاف اهداف دولت است؛ در نتیجه فقط زمانى مىتوان بیش از رشد واقعى تولید، از بانک مرکزى استقراض کرد که اهدافى مهمتر از هدف تثبیت ارزش پول در خطر باشد.(80)
ب. اختیارات اقتصادى دولت
افزون بر منابع مالى پیشین که براى دستیابى به اهداف اقتصادى در اختیار دولت گذاشته شده، اسلام، براى آن منظور، اختیارات قانونى نیز به دولت داده است. در این بخش به توضیح آنها مىپردازیم.
1. حقّ نظارت و کنترل
گذشت که اصل اوّلى در فعّالیّتهاى اقتصادى از دیدگاه اسلام آزادى است و هر مسلمانى حق دارد در چارچوب احکام و قوانین شریعت، آزادانه به فعّالیّت بپردازد و دولت حق ندارد جلو آزادىهاى مشروع و قانونى افراد را بگیرد؛(81) امّا برخى در اثر زیادهخواهى و فردگرایى افراطى از عمل به دستورهاى اسلام تخطّى کرده، ضررهاى فردى و اجتماعى به بار مىآورند. در چنین وضعى دولت حق دارد متخلّفان را مجازات کند. امام على علیهالسلام در نامه معروف خود به مالک اشتر پس از سفارش درباره بازرگانان و پیشهوران و این که آنان افراد سودمند و زحمتکشى هستند، مىفرماید:
... با این همه بدان که میان آنان بسیارند کسانى که معاملاتى بد دارند؛ بخیل و در پى احتکارند؛ براى سود خود مىکوشند و کالا را به هر بها که بخواهند مىفروشند و این سودجویى و گرانفروشى، زیانى براى همگان و عیب بر والیان است؛ پس باید از احتکار منع کرد که رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم از آن منع فرمود و خرید و فروش باید آسان و با میزان عدل انجام شود، با نرخهایى که نه به زیان فروشنده و نه خریدار باشد و آن را که پس از منع تو دست به احتکار زند، کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او زیاده روى مکن.(82)
2. حقّ قانونگذارى در منطقه مباحات
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید.(83)
فقیهان اسلام اتّفاق دارند که ولىّامر مسلمانان حق دارد در منطقه مباحات شریعت (جایى که شرع حکم الزامى وجوب یا حرمت ندارد)، با وضع قوانین، مردم را به انجام کارى امر کند یا از ارتکاب عملى بازدارد و این همان حقّ قانونگذارى در منطقه مباحات است.(84) فقیهان براى این مسأله مصادیق متعدّدى بیان کردهاند:
أ. اجبار بر انجام فعّالیّت اقتصادى خاص
ابن تیمیه در کتاب حسبه مىگوید:
مطابق فقه اسلام و به اتفّاق همه فقها، تولید کالاها و خدماتى که حیات افراد و قوام امور اجتماع بر آنها بستگى دارد و یا عزّت جامعه در گروه تولید آنها است، به گونهاى که در اثر نبود چنین کالاها و خدماتى، زندگى مردم مشکل شده، آسایش اجتماع لطمه مىبیند و یا استقلال کشور دچار خدشه مىشود، بر کلّیه افرادى که توانایى تولید را دارند، واجب کفایى است و اگر افراد از انجام آن کوتاهى کنند، دولت اسلامى حق دارد آنان را اجبار کند.(85)
ب. تعیین ضوابط کار و کارگرى
دولت اسلامى مىتواند متناسب با مصالح جامعه، با وضع قوانینى، حدّاقل دستمزدها، حدّاکثر ساعات کار، و حدّاقل سنّ اشتغال را تعیین کند؛ چنان که مىتواند با وضع مقرّراتى، محیط کار را در برابر خطرهاى صنعتى و حوادث غیرمترقّبه ایمن سازد و از همین باب است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ضمن وصایاى خود به امام على علیهالسلام مىفرماید:
یا على! مبادا با حضور تو بر کشاورزان ستم رود؛(86)
یعنى حاکم اسلامى وظیفه دارد نظام کار و کارگرى را چنان سازماندهى کند که به کسى ستم نرود.
ج. اجبار بر فروش و اجاره
گاهى کالاى خاصّى پیش فروشندهاى موجود است و مردم به آن نیاز دارند؛ امّا وى به علل گوناگون از فروش آن سر باز مىزند؛ چنان که گاهى عامل تولیدى در اختیار فردى است که از اجاره دادن آن سر باز مىزند و مردم به آن عامل نیاز دارند. دراین وضعیّت، دولت حق دارد فرد مذکور را به فروش کالا یا اجاره دادن عامل مورد نظر وا دارد. فقیهان براى این منظور، افزون بر حقّ ولایت حاکم اسلامى، به جریان سمرة بن جندب استشهاد مىکنند:
سمرة بن جندب در خانه کسى درخت خرمایى داشت. وقتى براى سرکشى درخت مىآمد، به همسر صاحبخانه نگاه مىکرد و او از این عمل کراهت داشت؛ پس به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شکایت کرد و گفت: یا رسولاللّه! سمره بدون اذن وارد خانه مىشود. تقاضا دارم کسى را سراغ او بفرستى و امر کنى که موقع ورود اذن بگیرد تا همسرم پوشش مناسب داشته باشد. حضرت، سمره را خواست و فرمود: فلانى از تو شکایت دارد. وقتى وارد خانه مىشوى، اجازه بگیر. امتناع کرد. حضرت پیشنهاد فروش داد. از فروختن امتناع کرد. رسول خدا فرمود: عوض آن را در بهشت بگیر. باز هم قبول نکرد؛ پس رو به صاحب خانه کرد و فرمود: درخت او را بکن و به بیرون پرتاب کن. به درستى که هیچ ضرر و ضرارى نیست.(87) در نقل دیگرى آمده است که حضرت فرمود:
... اى سمره! تو ضرر زنندهاى، و هیچ ضرر و ضرارى بر مؤمن نیست؛ سپس صاحب خانه را امر کرد که درخت را بکند و روى او پرتاب کند. پس به سمره فرمود: ببر هر جا خواستى بکار.(88)
وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مسأله شخصى به فروش امر مىکند، در موارد احتیاج عموم مردم به طور قطع، حکم به اجبار فروش، جایز خواهد بود.
د. منع از تولید و واردات کالاهاى خاص
گاهى کارشناسان، تولید و واردات کالاى خاصّى را به ضرر جامعه تشخیص مىدهند؛ مانند تولید یا واردات کالاهاى لوکس و غیر ضرور که نیازمند استخدام عوامل تولید یا خروج انبوه سرمایه ملّى است؛ در حالى که فقط عدّه معدودى از مصرف آن کالاها بهره مىبرند. در این وضعیّت، دولت اسلامى حق دارد با وضع قوانینى، تولید و واردات چنین کالایى را ممنوع یا محدود سازد.(89)
ه . وضع مقرّرات براى استفاده از منابع طبیعى
دولت اسلامى حق دارد مطابق مصالح جامعه براى بهرهبردارى از منابع طبیعى به ویژه زمین و آب، مقرّرات خاصّى وضع کند؛ براى مثال، طبق حدیث شریف نبوى «هر کس زمین میتهاى را آباد کند، مالک آن خواهد بود»، مسلمانان حق دارند با احیاى اراضى موات، آنها را مالک شوند؛ امّا این مسأله در اوضاع کنونى به مقرّرات خاصّى نیاز دارد تا هرج و مرج پیش نیاید. دولت مىتواند با تعیین شرایط و اولویّتهاى خاصّى زمینها را تقسیم کند.(90)
و. قیمتگذارى کالاها و خدمات
اصل اوّلى در تشریع اسلامى، آزادى خرید و فروش و آزادى در انتخاب قیمت است. در روایتى وارد شده:
مسلمانان خدمت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله رسیدند و عرض کردند: یا رسولاللّه! چه خوب بود کالاها را نرخگذارى مىفرمودى؛ چرا که قیمتها بالا و پایین مىشود. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: من دوست ندارم خدا را ملاقات کنم با بدعت [و کارى که درباره آن دستورى نداده است]. بگذارید بندگان خدا از دست یکدیگر روزى ببرند، و هر وقت شما را نصحیت کردم، آن را پذیرا باشید.(91)
در روایت دیگرى وقتى از حضرت خواسته شد قیمتگذارى کند، فرمود:
خدا است که نرخها را بالا و پایین مىبرد. امیدوارم خدا را ملاقات کنم؛ در حالى که مظلمهاى از کسى بر عهده من نباشد.(92)
فقیهان بزرگوار اسلام با لحاظ ابعاد گوناگون موضوع و روایات بحث قیمتگذارى معتقدند: اگر تغییر قیمتها در اثر جریان طبیعى حوادث، چون کمیابى و فراوانى، و کاهش و افزایش نرخها متأثّر از فرایند عرضه و تقاضاى عادى باشد، دولت حقّ دخالت در تعیین نرخها را ندارد؛ امّا اگر جامعه در چنگال افراد محتکر و شرکتهاى انحصارى گرفتار شده باشد، دخالت دولت در تعیین نرخها و رعایت انصاف براى همه طبقات جامعه الزامى است.(93)
این مطلب از نامه امام على علیهالسلام به مالک نیز به روشنى پیدا است آن جا که مىفرماید:
خرید و فروش باید به آسانى و بر مبناى عدالت صورت گیرد و قیمتها باید به گونهاى باشد که به هیچیک از فروشنده و خریدار اجحاف نشود.(94)
3. تشخیص موارد احکام ثانوى و موارد تزاحم
از نظر اسلام، نظام مطلوب نظامى است که بر پایه احکام اوّلیّه اسلام بنا شود؛ ولى از آن جا که ممکن است فرد یا جامعه اسلامى در وضع خاصّى با بحرانها و حوادث غیرقابل پیشبینى مواجه شوند و اجراى احکام اوّلیّه اسلام ممکن نباشد، شارع مقدّس احکامى را به نام احکام ثانوى در نظر گرفته است که با ضوابط و شرایط خاصّى، جانشین احکام اوّلیّه مىشوند و عمل به آنها به طور موقّت و در حدّ ضرورت مجاز خواهد بود.
از نظر اجتماعى، هنگامى مىتوان احکام ثانوى را جایگزین احکام اوّلى کرد که به واسطه انجام یا ترک کارى، نظام جامعه دچار اختلال، فساد یا حرج شود. در این صورت، براى حفظ نظام و بنا به ضرورت، احکام اوّلى به طور موّقت تعطیل مىشود و عمل به احکام ثانوى مشروعیّت مىیابد.
براى جایگزینى احکام ثانوى در موضوعات اجتماعى و حکومتى به کارشناسى دقیق علمى و تجربى نیاز است که فقط از طرف کارشناسان خبره و مورد اعتماد حکومت و ولّى امر مسلمانان عملى است؛ چنان که گاهى احکام اسلامى در عمل تزاحم مىیابند. تشخیص اهّم از احکام تزاحم در حوزه اجتماعیّات، از اختیارات دولت اسلامى و ولّى امر است. امام خمینى از فقیهان بزرگ شیعه در تطبیق یکى از موارد همین بحث مىگوید:
... مالکیّت را در عین حال که شارع مقدّس محترم شمرده است، لکن ولىّ امر مىتواند همین مالکیّت محدودى که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیّت مشروع را محدودش بکند به یک حدّ معیّنى و با حکم فقیه از او مصادره بشود.(95)
پىنوشتها
________________________________________
1 استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2. اعراف (7): 157 .
3. امام خمینى: صحیفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، دوم، 1370، ج 19، ص 35 ـ 38؛ محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، خورشید احمد، ترجمه محمدجواد مهدوى، آستان قدس رضوى، 1378 ش، ص 223 .
4. بقره (2): 204 و 205 .
5. نساء (4): 59 .
6. نحل (16): 93 .
7. بقره (2): 141.
8. مرتضى مطهرى: نظرى به نظام اقتصادى اسلام، انتشارات صدرا، قم، 1374 ش، ص 211 ـ 213.
9. بقره (2): 29 .
10. بقره (2): 216 .
11. حدید (57): 25 .
12. مائده (5): 45 .
13. امام خمینى: صحیفه نور، ج 21، ص 98 و 99.
14. آنتونى آربلاستر: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس فجر، نشر مرکز، تهران، اوّل، 1367 ش، ص 439.
15. محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 205؛ حسن سرى: الاقتصاد الاسلامى، مطابع الصفا، مکة المکرمه، 1411 ق، ص 186 .
16. هود (11): 85 .
17. امام خمینى: صحیفه نور، ج 19، ص 35 ـ 38؛ محمدباقر صدر: صورة عن اقتصاد المجتمعالاسلامى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1399 ش، ص 10 ـ 11؛ محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 205 و 207؛ سعاد ابراهیم صالح: مبادى النظام الاقتصادى الاسلامى، النشر قاهره، 1416 ق، ص 167 .
18. مراجعه شود به کتابهاى اقتصاد صدر اسلام، دکتر سید کاظم صدر، دانشگاه شهید بهشتى، 1375 ش؛ سیاسیتهاى اقتصادى در اسلام، سعید فراهانى فرد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381، فصلهاى دوم و چهارم.
19. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه حضرت على به مالک اشتر.
20. ابراهیم (14): 32 ـ 34.
21. صحیح مسلم، ج 10، ص 126 .
22. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه حضرت امیر به مالک اشتر.
23. عبدالرحمن بن خلدون: مقدّمه تاریخ ابنخلدون، المکتبةالتجاریة الکبرى، قاهره، ص 256 .
24. حیدر نقوى: جمع اخلاق و اقتصاد در اسلام، ترجمه توانایانفرد، 1366 ش، ص 39.
25. سعید فراهانى فرد: نقش دولت در اقتصاد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381 ش، ص 275.
26. بقره (2): 256.
27. این تعریف با مختصر تفاوتى از تعریفهاى شهید آیتاللّه صدر و استاد محمدرضا حکیمى گرفته شده است. (ر.ک: سید محمدباقر صدر: اقتصادنا، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1375 ش، ص 661 ـ 667؛ محمدرضا حکیمى: الحیاة، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370 ش، ج 3، ص 21.
28. کافى: کلینى، ج 3، ص 568.
29. نحل (16): 112.
30. علاّمه مجلسى: بحارالانوار، ج 51، ص 83، ح 37.
31. على بن حسن بن شعبه حرّانى: تحفالعقول، ص 320.
32. تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 446؛ صحیح بخارى، ج 2، ص 117.
33. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ترجمه عباس عربمازار، شهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 184 و 185؛ سید عباس موسویان: کلّیّات نظام اقتصادى اسلام، ص 80 و 81.
34. سید کاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 66 و 67.
35. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على به مالک اشتر.
36. سید کاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 72؛ ابراهیم العسل، توسعه در اسلام، ص 185 .
37. جواد على: المفصل فى تاریخ العرب، ج 7، ص 436 .
38. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على به مالک اشتر.
39. سنن ابى داوود، ج 2، ص 122.
40. بخارى: شرح فتحالبارى، ج 11، ص 442.
41. امام خمینى: صحیفه نور، ج 18، ص 130.
42. الکاسانى: بدائع الصنائع فى ترتیبالشرائع، شرکة المطبوعات المصریة، قاهره، ص 96.
43. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ص 185.
44. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 325 ـ 336.
45. وسائل الشیعه، ج 12، ص 130.
46. مانند بقره (2): 29.
47. انعام (6): 165.
48. محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 215.
49. مرتضى مطهرى: جهانبینى توحیدى، انتشارات صدرا، قم، 1369، ص 54.
50. امام خمینى: صحیفه نور، ج 3، ص 158.
51. همان، ج 7، ص 39.
52. همان، ج 11، ص 100 ـ 103.
53. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 669.
54. انعام (6): 152 .
55. اعراف (7): 85.
56. ر.ک: سید عباس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376 ش، ص 137 ـ 141؛ سید حسین میرمعزى: مبانى مکتبى نظام اقتصادى اسلام، مؤسّسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1380 ش، ص 122 ـ 128.
57. محمد شاپرا: مطالعات در اقتصاد اسلامى، ص 218 و 219؛ امام خمینى: تحریرالوسیله، ج 1، ص 319.
58. ابو عبید قاسم بن سلام: الاموال، المکتبة التجاریة الکبرى، قاهره، 1353 ش، ص 919.
59. یوسف قرضاوى: فقة الزکاة، مؤسسة الرساله، بیروت، 1410، ج 2، ص 747.
60. محمد دشتى: امام على علیهالسلام و اقتصاد، مؤسّسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1379 ش، ص 243 به پس.
61. توبه (9): 103.
62. ابوبکر جصاص: احکام القرآن، مطبعة المصوبةالمصریة، قاهره، 1347 ق، ج 3، ص 190.
63. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 217 و 218.
64. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ص 191.
65. انفال (8): 41.
66. مکارم شیرازى: تفسیر نمونه، ج 7، ص 175 ـ 181.
67. مراجع تقلید: توضیح المسائل، کتاب خمس.
68. مرتضى مطهرى: اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، قم، 1368 ش، ج 2، ص 64.
69. همان، ص 86.
70. محمد مؤمن: رابطه خمس و مالیاتهاى حکومتى، نظام مالى اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379 ش، ص 271 ـ 273.
71. امام خمینى: کتاب البیع، ج 2، ص 467.
72. اعراف (7): 199 .
73. بقره (2): 219 .
74. البهى الخولى: الثروة فى ظلالاسلام، الناشرون العرب، قاهره، 1971، ص 139، محمد دشتى: امام على علیهالسلام و اقتصاد، ص 243.
75. حرّ عاملى: وسایل الشیعه، ج 6، ص 51.
76. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 219 .
77. مراجع تقلید: رساله توضیح المسائل.
78. این قسمت با تلخیص از کتاب اسلام و توسعه، ابراهیم العسل، ص 195 تا 199 نقل شده است.
79. حشر (59): 7.
80. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 220 و 221 .
81. امام خمینى: صحیفه نور، ج 19، ص 36 و 37.
82. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على علیهالسلام به مالک اشتر.
83. نساء (4): 59 .
84. امام خمینى: صحیفه نور، ج 20، ص 170 و 171؛ سعاد ابراهیم صالح: مبادى النظام الاقتصادى اسلامى، قاهره، النشر، 1416، ص 175 .
85. سعید فراهانى فرد: سیاستهاى اقتصادى در اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381 ش، ص 134 و 135.
86. محمدرضا حکیمى: الحیاة، ج 2، ص 744.
87. وسائل الشیعه، ج 25، ص 428.
88. همان، ص 429.
89. سعاد ابراهیم صالح: همان، ص 176 .
90. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 445 .
91. حرّ عاملى: وسائل الشیعه، ج 17، ص 431.
92. سنن ابى داوود، کتاب الاجاره، باب فى التفسیر، ج 3، ص 272.
93. سید عاملى: مفتاح الکرامه، ج 4، ص 109.
94. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على علیهالسلام به مالک اشتر.
95. امام خمینى: صحیفه نور، ج 10، ص 138.
یکى از مباحث مهم و اساسى در هر مکتب و نظام اجتماعى، تبیین نقش و جایگاه دولت در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى است و این مهم از دیرزمان مورد اهتمام دانشمندان اسلامى بوده است. در دهههاى اخیر، اندیشهوران مسلمان از ابعاد گوناگون به تشریح جایگاه دولت در اقتصاد پرداختهاند. مقاله حاضر با بهرهگیرى از متون دینى بهویژه قرآن و سنّت و نظریّات گذشتگان، نخست به بررسى مبانى نظرى دخالت دولت در اقتصاد مىپردازد؛ سپس به ترتیب، اهداف، وظایف، منابع مالى و اختیارات دولت در اقتصاد را از دیدگاه اسلام شرح مىدهد.
مبانى نظرى دخالت دولت
مؤمنان کسانى هستند که از فرستاده خدا، پیامبر امّى پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر بازمىدارد. اشیاى پاکیزه را حلال مىشمرد و ناپاکىها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، بر مىدارد.(2)
در بینش اسلام، خدا انسان را آزاد و مختار آفریده و هیچ کس حتّى دولت حق ندارد این آزادى و اختیار را از او سلب کند، و از این بالاتر، مطابق فراز آخر آیهاى که گذشت، یکى از مسؤولیّتهاى نبىّ اکرم صلىاللهعلیهوآله آزاد کردن انسانها از قید و بند زنجیرهایى است که در سایه پندارها، قراردادها، آداب و رسوم نادرست اجتماعى به گردن انسانها گذاشته شده بود، و بر همین اساس است که فقیهان اسلام اتّفاق دارند در وضع عادى نمىتوان هیچ محدودیّتى را بر فرد بالغ و عاقل تحمیل کرد؛ بنابراین آزادى بیان، انتخاب شغل و جابهجایى و تغییر مکان اشتغال در جامعه اسلامى اصل تضمین شده است.(3)
در کنار این اصل آزادى، خداوند از وجود انسانهایى با ظاهرى فریبنده و با باطنى مفسدهجو خبر مىدهد:
از مردم کسانى هستند که گفتار آنان، در زندگى دنیا، مایه شگفتى تو مىشود [= در ظاهر خیلى زیبا و پسندیده سخن مىگویند؛ ولى [وقتى دست یابند [حاکم شوند] در راه فساد در زمین و نابودى زراعتها و حیوانات مىکوشند.(4)
وجود چنین انسانهاى مفسدهجو، سبب شده تا اسلام، آزادى به معناى بىبندوبارى و هرجومرج طلبى را مردود بداند و پیامبر را به سازماندهى و اقتدار، و مسلمانان را به حمایت و پیروى از حکومت اسلامى فراخواند.
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.(5)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا، پیامبر خدا وصاحبان امر را اطاعت کنید.
در پرتو این آموزهها، اندیشهوران مسلمان معتقدند: اسلام طرفدار اهداف و آرمانهایى است که اجراى آنها بدون دخالت دولت دشوار است و براى این مطلب، مبانى متعدّدى مطرح کردهاند.
1. هدفگرایى و ارزشگرایى اسلام
مطابق آموزههاى قرآن و اسلام، انسان در عین قدرت و اختیار، مکلّف و مسؤول است. او موجودى است که وظیفه دارد در طول عمر خود، با انتخاب زندگى مناسب، به سوى کمال و خوشبختى حرکت کند و سرانجام به سوى خدا برگشته، از آن چه انجام داده، پرسیده مىشود:
یقینا شما از آن چه انجام مىدادید، بازپرسى خواهید شد.(6)
این شیوه از زندگى (اختیار همراه با مسؤولیت) به زندگى فردى اختصاص ندارد. از نظر اسلام جوامع نیز در عین اختیار مسؤول اعمال و کردار اجتماعى خویشند و روز قیامت امّتها نیز به تناسب کردار جمعىشان مؤاخذه خواهند شد.
آنان امّتى بودند که درگذشتند. آن چه کردند، براى خودشان است و آن چه هم شما کردهاید، براى خودتان است و شما مسؤول اعمال آنها نیستید؛(7)
بنابراین، زندگى فردى و اجتماعى در جامعه اسلامى در عین برخوردارى از آزادى و اختیار، توأم با هدفگرایى و پایبندى به ارزشهاى الاهى است و هر فرد و جمع اسلامى مسؤول رفتار خود هستند. افزون بر این، مطالعه تاریخى و جامعهشناختى نیز نشان مىدهد که افراد جامعه از حاکمیّت متأثّر هستند؛ بنابراین، لازمه طبیعى چنین دیدگاهى، حضور حکومتى مقتدر در همه عرصههاى زندگى از جمله فعّالیّتهاى اقتصادى است، و در واقع، از نظر اسلام، حکومت ابزارى براى تحقّق بخشیدن به اهداف مادّى و معنوى و حاکمیّت ارزشهاى الاهى و انسانى، و وسیلهاى براى مهیا کردن بسترى مناسب جهت رشد و تعالى انسانها است.(8)
2. تحقّق قوانین اسلام
براساس جهانبینى اسلامى، انسان گرچه اشرف مخلوقات بوده و هر آن چه روى زمین است، براى او آفریده شده: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعا»،(9) و اگر چه به واسطه نعمت بزرگ عقل، توانایى شکافتن جهلها و تاریکىها و راهیابى به علم و روشنایى را دارد، براى پیمودن مسیر کمال و سعادت و رسیدن به رستگارى دائم از هدایت الاهى و راهنمایى پیامبران بىنیاز نیست. از آن جا که دانش بشرى به طور معمول آمیخته با جهل، و تصمیمگیرىهاى او اغلب متأثّر از هوسها و ترسها است، چه در برنامهریزى فردى، چه در ساختن نظامهاى اجتماعى نمىتوان به دستاورد بشر بسنده کرد و آن را بهترین راه رسیدن به کمال مطلوب دانست.
چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید؛ حال آن که خیر شما در آن است یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانید؛(10)
بنابراین ممکن است انسانها بتوانند با علم و تجربه، نظامهاى اجتماعى را طرّاحى کنند؛ امّا هیچ اطمینانى بر این که چنین نظامى تأمین کننده مصالح همه افراد باشد، نخواهد بود و براى ساختن نظامهاى عادلانه، نیازمندِ راهنمایان آسمانى هستیم:
ما رسولان خود را با ادّله روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند؛(11)
پس قیام به عدالت، در گرو پیروى از پیامبران و عمل به آموزههاى آنان است و به همین مناسبت است که خداوند هر نوع عدول از احکام الاهى و تمایل به احکام دیگر را ستم مىداند.
و هر کس به احکامى که خدا نازل کرده، حکم نکند، ستمگر است،(12)
و روشن است که براى اجراى احکام اسلام و قرآن در تمام عرصهها از جمله مسائل اقتصادى به حضور دولتى مقتدر نیاز است تا افزون بر کنترل و نظارت بر حُسن جریان امور، خود زمینهساز اجراى آن احکام باشد. به بیان روشنتر چنان که امام خمینى قدسسره بیان مىکند، «حکومت، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشر است».(13)
3. نارسایى بازار
مطابق آموزههاى اسلام، اگر چه مسؤولیّت اساسى فرد این است که به خود تکیه کند و با تمام توان بکوشد، واقعیّت بازار نشان مىدهد که فرد، حتّى اگر بیشترین سعى خود را به عمل آورد، در موارد بسیارى نمىتواند به پاداش مطلوب و در خور شأن خود برسد و چنان که تجربه تاریخى نشان مىدهد، آن گروه از عوامل تولید که قدرت چانهزنى بالایى دارند، همیشه سهمى بیش از بازده خود دریافت کرده و در عمل، سهم عوامل دیگر را ربودهاند.(14) بر این اساس، دولت اسلامى وظیفه دارد براى تنظیم روابط عادلانه توزیع، و جلوگیرى از استثمار برخى عوامل تولید به وسیله دیگر عوامل و واسطهها، حضور فعّالى در عرصه اقتصاد داشته باشد.(15) خداوند متعالى در چند جاى قرآن با اشاره به خوى زیادهطلبى انسان، او را از فرصتطلبى و قیمتگذارى اموال مردم به کمتر از استحقاق، منع کرده، مىفرماید:
پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید. ارزش اشیا [= اجناس و اعمال] مردم را نکاهید و در زمین به فساد نکوشید.(16)
نارسایى بازار فقط در ناعادلانه بودن توزیع درآمد خلاصه نمىشود. اکنون براى همگان آشکار شده است که به جهت نفعطلبى فردگرایانه، عوامل بازار نمىتواند بیشترین نفع را براى تمام طبقات جامعه داشته باشد و ضرورتا به کارایى مطلوب در استفاده از منابع انجامد؛ زیرا افق دید فرد محدود است و آگاهى و علاقهاى به منافع و هزینههاى اجتماعى ندارد؛ بنابراین اگر اقتصاد به تصمیمگیرىهاى فردى واگذار شود، در بخشهاى گوناگون اقتصاد بدون توجّه به نیازهاى رفاهى مردم، رشدى نامتعادل پدید مىآید؛ در نتیجه، دولت اسلامى باید با برنامهریزى مناسب، پساندازهاى بخش خصوصى و دولتى را به سمت فعّالیّتهاى سودمند ملّى سوق دهد؛ البّته معناى برنامهریزى این نیست که دولت به تنظیم و کنترل بىحدّ بخش خصوصى اقدام کند؛ بلکه معناى آن این است که دولت به جاى واگذارى تخصیص منابع و مدیریّت تقاضاى کل به تعامل کور نیروهاى بازار، نقشى فعّال و آگاهانه در تعیین اولویّتها، سمت دادن منابع کمیاب، تنظیم تقاضاى کل، به عهده گرفته، از وقوع رکود یا تورّم جلوگیرى کند.(17)
شواهدتاریخى دخالت دولت
افزون بر مباحث نظرى پیشین، تاریخ نیز نشان مىدهد که مداخله دولت در اقتصاد، از همان ابتداى تشکیل حکومت اسلامى در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مطرح بوده و در عصر خلفا نیز بدون هیچ تردیدى ادامه داشته است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از همان روزهاى نخست تشکیل حکومت در مدینه، قوانینى در حوزههاى تجارت، کشاورزى، خدمات و صنعت به منظور تنظیم روابط اقتصادى مسلمانان مقرّر داشت. تحریم برخى معاملات رایج در زمان جاهلیّت چون ربا، احتکار، تلقّى رکبان امضا و تأیید برخى معاملات چون بیع، مضاربه، مشارکت و قرضالحسنه، تحریم برخى فعّالیّتهاى اقتصادى چون شرابسازى، مجسمهسازى، پرورش خوک، دایر کردن مراکز فحشا، ترغیب مسلمانان به تولید از طریق پیمانهاى مزارعه، مضاربه و مساقات، تسریع مالیاتهایى چون خمس، زکات، جزیه و خراج، تعیین حدود مالکیّتهاى خصوصى، عمومى و دولتى (انفال) و وضع قوانین هر یک و اقدامهاى دیگر حضرت، گواهى روشن بر مسؤولیت دولت در عرصههاى اقتصادى است.(18) شاید گویاترین سند تاریخى، عهدنامه امیر مؤمنان على بن ابىطالب علیهالسلام به مالک اشتر نخعى باشد که از همان آغاز سخن فرمود:
این فرمانى است از بنده خدا، على، امیر مؤمنان به مالک اشتر پسر حارث، در عهدى که با او مىگذارد، هنگامى که وى را به حکومت مصر مىگمارد تا خراج آن را جمع کند و با دشمنانش بستیزد؛ امور مردم را اصلاح کند و در آبادانى شهرهایش بکوشد.(19)
حضرت در قسمتهاى مختلف نامه، به فعّالیّتهاى گوناگون اقتصادى آن روز اشاره کرده، درباره هر یک، دستورالعمل خاصّى را ارائه مىدهد. در ادامه مقاله، برخى سفارشهاى اقتصادى حضرت را مىآوریم.
اهداف اقتصادى دولت
از مطالعه آیات و روایات و دیگر منابع دینى مىتوان توسعه رفاه، توسعه معنویات، برپایى عدالت و رسیدن به قدرت اقتصادى را اهداف اقتصادى دولت اسلامى دانست.
1. توسعه رفاه
خداوند، همان کسى است که آسمانها و زمین را آفرید، و از آسمان آبى آورد، و کشتىها را مسخّر شما کرد، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند، و نهرها را مسخّر شما ساخت، و خورشید و ماه را که با برنامه منظّمى در کارند، به تسخیر شما درآورد، و شب و روز را مسخّر شما کرد و از هر چیزى که از او خواستید [= نیازمند بودید] به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد.(20)
مطابق این آیه، خداوند نعمتهاى فراوان و مناسب نیاز انسانها را آفرید و آنها را مسخّر انسان کرد تا بتواند زندگى مناسب شأن و کرامت خود به پا دارد. بر این اساس، یکى از اهداف دولت اسلامى در جایگاه خلیفه خدا روى زمین، تحقّق بخشیدن غایات الاهى و رساندن جامعه به رفاه مطلوب اسلامى و قرآنى است.
نبى اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در این باره مىفرماید:
هر حاکمى که مسؤول امور مسلمانان باشد؛ امّا بىشائبه در جهت رفاه و بهروزى آنان نکوشد، با آنان وارد بهشت نخواهد شد.(21)
حضرت امیر نیز در نامهاش به مالک اشتر، گسترش رفاه و آبادانى را هدف اوّل حکومت اسلامى شمرده، بىتوجهّى به آن را عامل نابودى حکومت مىداند.
و باید توجّه تو به آبادانى سرزمین بیش از تحصیل و جمعآورى خراج باشد و باید توجّه داشته باشى که جمعآورى خراج، جز با آبادانى میسّر نمىشود، و آن که خراج خواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ویران کند؛ مردم را از بین ببرد و حکومتش جز اندکى دوام نیابد.(22)
ابن خلدون از اندیشهوران بزرگ اسلامى در تحلیل اثباتى این واقعیّت مىگوید:
اگر حاکم، همراه و مهربان باشد، انتظارات مردم گسترش مىیابد و براى آبادانى و فراهم ساختن اسباب آن، فعّالتر مىشوند؛ در حالى که تجاوز به اموال مردم، آنان را از به دست آوردن و بارور کردن ثروت نومید مىسازد؛ چه، مىبینند در چنین وضعى، سرانجام، هستىشان را به غارت مىبرند و آن چه را به دست مىآورند، از ایشان مىربایند و هر گاه مردم از به دست آوردن و تولید ثروت نومید شوند، از کوشش در راه آن دست برمىدارند ... و اگر مردم در راه معاش خود نکوشند و دست از پیشهها بردارند، بازارهاى اجتماع و آبادانى بىرونق، و احوال متزلزل مىشود و مردم در جستوجوى درآمد از آن سرزمین رخت برمىبندند و در نواحى دیگر که بیرون از قلمرو فرمانروایى آن ناحیه است، پراکنده مىشوند و در نتیجه، جمعیت آن ناحیه کم، و شهرهاى آن از سکنه خالى، و شهرهاى آن ویران مىشود و پریشانى آن دیار، به دولت و سلطان هم سرایت مىکند؛(23)
بنابراین، براى استقرار و استمرار دولت اسلامى لازم است عمران و آبادانى و گسترش رفاه مادّى مردم یکى از اهداف مهمّ دولت باشد.
2. توسعه معنویّات
ویژگى بارز اسلام این است که در عین اعتقاد به آزادى و اختیار انسان، او را در مقابل خود، خدا، جامعه و حتّى دیگر موجودات، مسؤول مىداند. انسان مطلوب از دیدگاه اسلام، کسى نیست که به محیط اطراف خود هیچ حسّاسیّتى نداشته باشد و فقط به منافع مادّى و احیانا معنوى و آخرتى خود بیندیشد؛ بلکه انسان کامل کسى است که با زندگى خویش حرکت آفریند؛ به جامعه شادابى بخشد و گاه با فداکارى و ایثار، محیط اطرافش را احیا کند؛(24) بنابراین، دولت اسلامى در جایگاه خلیفه خدا روى زمین نمىتواند در برابر تحّولات اخلاقى جامعه و میزان تقیّد آن به انجام معروفها و دورى از منکرات بىتفاوت باشد؛ بلکه بر عهده دولت اسلامى است که از سلامت روحى مردم مراقبت کرده، به فکر توسعه معنویّات باشد و بر همین اساس است که تمام متفکّران سیاسى و فقیهان مسلمان بر انجام اقدامهاى عملى از سوى دولت براى عینیّت بخشیدن به نظام اخلاقى اسلام و گسترش امور معنوى و بالا بردن احساس مسؤولیّت مردم، تأکید ورزیدهاند.
از آن جا که بخشى از تعالى معنوى انسانها در سایه رفتارهاى خاص اقتصادى است، دین اسلام به انحاى گوناگون مىکوشد رفتارهاى مادّى افراد را رنگ معنوى دهد. گاه از طریق اعتبار قصد قربت در دادن مالیاتهاى شرعى چون خمس و زکات، به آنها رنگ عبادى مىدهد و گاه از طریق وضع احکام استحبابى چون آداب تجارت، رفتارهاى خشک مادّى را به رفتارهاى لطیف و انسانى تبدیل مىکند و گاه با ترغیب به فعّالیّتهایى چون صدقه، وقف و قرضالحسنه، زمینههاى تجلّى صفات برتر انسانى ایثار را فراهم مىآورد؛(25) البتّه مفهوم این سخن به ضرورت این نیست که دولت اسلامى، دولتى پلیسى است و با استفاده از قدرت قانونى خود، مردم را به مجارى رفتارى خاصّى سوق مىدهد؛ چرا که این شیوه، با روح آزادمنشى انسان و با آیه: «لاَ اِکْرَاهَ فِىالدِّینِ»(26) منافات دارد؛ بلکه مقصود، فراهم آوردن شرایط لازم براى تحقّق معیارهاى اخلاقى و ارزشى اسلام است.
3. برپاداشتن عدالت
رفتار انسانها به ویژه در مسائل معیشتى و مادّى تحت تأثیر شدید صفات فردگرایى و زیادهخواهىهاى افراطى است و این سبب مىشود هر کسى که قدرت و امکانات بیشترى دارد، بر دیگران سلطه مستمر داشته باشد. سلطه سیاسى و اقتصادى گروهى اقلّیّت و به استثمار و استعمار کشیده شدن اکثریّتى انبوه در طول تاریخ بشر در همه مکانها، شاهد گویاى این مدّعا است. براى جلوگیرى از چنین وضعیّتى، یکى از اهداف دولت اسلامى جلوگیرى از ستم اجتماعى و برپاداشتن عدالت، به ویژه در ابعاد معیشتى و اقتصادى است.
در تعریف عدالت اقتصادى، دیدگاههاى گوناگونى مطرح است. تعریفى که از جهت استناد، مدرک قابل دفاعى داشته باشد و از جهت عمل بتوان براى آن الگویى عملیاتى طرّاحى کرد، تعریف عدالت اقتصادى به رفع فقر و محرومیّت، ایجاد رفاه عمومى و توازن در ثروتها و درآمدها است.(27) به این بیان که نظام اقتصادى اسلام، تحقّق عدالت در عرصه اقتصاد را از دو طریق دنبال مىکند: از یک سو به همه افراد جامعه حق مىدهد که زندگى متعارف و آبرومندانه انسانى داشته باشند و از سوى دیگر، با اتّخاذ احکام و روشهایى در پى متوازن کردن ثروتها و درآمدها است و در نقطه مقابل هر نوع فقر و محرومیّت و به وجود آمدن فاصله طبقاتى را نتیجه عدم تحقّق عدالت مىداند. امام صادق علیهالسلام :
ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم.(28)
اگر میان مردم به عدالت رفتار شود، همه بىنیاز مىشوند.
دولت اسلامى مسؤولیت دارد با کنترل و نظارت رفتارهاى اقتصادى مردم و از طریق اجراى احکام اقتصادى اسلام در عرصه حقوق مالکیّت، آزادىهاى فردى و اجتماعى و مقرّرات توزیع قبل و پس از تولید و توزیع مجدّد درآمدها، زمینه رفع فقر و توازن اقتصادى را فراهم سازد.
4. قدرت اقتصادى جامعه اسلامى
بر خلاف تصوّر برخى که تحت تأثیر مکاتب انحرافى، جامعه دینى را به ترک دنیا و مواهب الاهى متهّم مىکنند، خداوند متعالى امنیّت و توانایى اقتصادى را از شاخصههاى بارز جامعه ایمانى و در مقابل، فقر و ناامنى را نتیجه عصیان و کفران مىداند.
خداوند [براى آنان که کفران نعمت مىکنند] مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزىاش از هر جا مىرسید؛ امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید.(29)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز در وصف جامعه مطلوب اسلامى در زمان امام زمان ـ عجلاللّه تعالى فرج ـ مىفرماید:
امّت من در زمان مهدى علیهالسلام به گونهاى نعمت خواهند داشت که هرگز پیش از آن بهرهمند نبودهاند. آسمان پىدرپى بر آن مىبارد و زمین از روییدنىهایش هیچ چیزى را در خویش باقى نمىگذارد، مگر این که آن را بیرون مىآورد.(30)
در کلام امام صادق علیهالسلام نیز آمده است:
سه چیز است که همه مردم به آن نیاز دارند: امنیّت، عدالت و فراوانى؛(31)
بنابراین مىتوان گفت: رسیدن به امنیّت و عدالت و فراوانى، جزو اهداف مطلوب و مورد توجّه نظام اقتصادى اسلام است و این، بدون نظر و مقایسه جامعه اسلامى با دیگر جوامع است. وقتى مسأله ارتباط جامعه اسلامى با اقوام و ملل دیگر مطرح مىشود، از آن جا که این جامعه حامل فرهنگ رهایىبخش انسانها و گسترش دهنده عدل و قسط در سراسر جهان است، باید وضعیّت اقتصادى و قدرت اقتصادى آن خیلى بیشتر از تأمین رفاه عمومى مورد نظر باشد تا اوّلاً جامعه اسلامى در پیمودن مسیر سعادت و کمال، هیچگونه وابستگى به کشورهاى استعمارى و بیگانگان نداشته باشد؛ ثانیا دشمنان اسلام چشم طمع در سرزمینهاى اسلامى نداشته باشند، و ثالثا مسلمانان با کمک به ملل محروم و مستضعف بتوانند فرهنگ اسلام را در سراسر گیتى بگسترانند.
به این جهت است که رشد و استقلال اقتصادى به صورت دو هدف ابزارى براى رسیدن به قدرت اقتصادى مطرح مىشود و در این صورت، حدیث شریف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم «اَلْاُسْلاَمُ یَعْلوُ وَ لاَ یُعْلى عَلَیْه»(32) تحقّق عملى مىیابد.
وظایف اقتصادى دولت
اسلام از یک سو به هر فردى حق داده است تا از سطح شرافتمندانه زندگى بهرهمند باشد و از سوى دیگر، دولت را مسؤول تأمین حدّ کفایت اقتصادى خانوارها مىداند؛ حدّ کفایتى که شامل تمام ضرورتها و نیازهاى زندگى و در حدّ میانهروى و عدم اسراف مىشود و متناسب با تحوّل و پیشرفت جامعه تغییر مىکند و براى این منظور، وظایف مشخّصى را به عهده دولت گذاشته است.
1. برنامهریزى براى اشتغال کامل
وظیفه دولت فقط حفظ امنیّت داخلى و پاسدارى از حقوق مالکیّت افراد نیست؛ بلکه دولت همان طور که وسیلهاى براى ارائه خدمت به مردم و رساندن حق به صاحبان آن است، مسؤول تحقّق پیشرفت و اشتغال در جامعه نیز شمرده مىشود و این کار را با فراهم کردن فرصتهاى کار و تأمین معیشت افراد از طریق تأسیس مؤسّسات عمومى و راهاندازى پروژههاى صنعتى و کشاورزى انجام مىدهد. پروژههایى که به افزایش ثروت عمومى کمک کرده، افراد جامعه را در سود آنها شرکت مىدهد؛ بنابراین، دولت اسلامى موظّف است با آسان کردن راههاى سرمایهگذارى، اعطاى کمکهاى مالى و تسهیلات اعتبارى؛ کشاورزان، صنعتگران و بازرگانان را تشویق کند تا زمینها، کشت و صنایع راهاندازى شوند، و بازارها رونق یابند.(33)
مطالعه تاریخ صدر اسلام نشان مىدهد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم پس از هجرت و تشکیل حکومت، در همان حال که درگیر جنگهاى متعدّد با مشرکان قریش و یهودیان بود، از گسترش فعّالیّتهاى اقتصادى مردم غفلت نمىکرد. حضرت با انجام کارهاى گوناگون، زمینه اشتغال مسلمانان را فراهم مىآوردند. گاهى با انعقاد قراردادهاى مزارعه و مساقات بین انصار (صاحبان مزارع و باغهاى مدینه) و مهاجران که شغل و زمینى نداشتند، زمینه اشتغال مهاجران و افزایش بهرهورى زمینهاى انصار را فراهم مىکرد. و گاهى با واگذارى زمین جهت ساخت بازار و حّمام، فعّالیّتهاى تجارى و خدماتى را گسترش مىداد(34) و این روش در سالهاى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز ادامه داشت. امام على علیهالسلام والیان را به بهرهبردارى بهتر از بخش کشاورزى فرامىخواند و از آنها مىخواهد براى تأمین این منظور، از بار مشکلات کشاورزان بکاهند و منابع کشاورزى در دسترس جامعه را توسعه دهند. وى همانند یک سیاستگذار اقتصادى براى جلوگیرى از رکود فعّالیّتهاى کشاورزى در نامهاى به مالک اشتر مىنویسد:
هنگام خشکسالى و رکود، از میزان خراج بکاه و از این کار نگران نباش؛ زیرا [در دورههاى بعدى [سبب افزایش درآمد مردم و رونق اقتصاد مىشود، و والى مىتواند پس از بهبود، دوباره میزان خراج را افزایش دهد.(35)
عمر بن عبدالعزیز از خلفاى بنىامیه نیز در نامهاى به یکى از والیانش مىنویسد:
نگاه کن پیش از تو چه زمینهایى کشت نشده است؛ پس براى کشت، آنها را به افراد واگذار تا به حدّ مالیاتدهى برسد و اگر کشت نشد، کمک کن و اگر باز هم کشت نشد، از بیتالمال مسلمانان براى کشت آن هزینه کن.(36)
در همین جهت در تاریخ به مواردى برمىخوریم که گاهى مسلمانان براى تأمین سرمایه فعّالیّت تجارى از بیتالمال استقراض مىکردند.(37)
2. تأمین اجتماعى
یکى از مسؤولیتهایى که اسلام بر عهده تمام مسلمانان به ویژه دولت گذاشته، تأمین نیازهاى ضرور افراد است که به علل گوناگون یا درآمدى ندارند یا درآمدشان براى تأمین زندگى کافى نیست. امام على علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر پس از سفارش اصناف چهارگانه کشاورزان، صنعتگران، بازرگانان و کارمندان که نیروهاى فعّال و مولّد جامعهاند، متوجّه طبقه دیگرى متشکّل از یتیمان، مسکینان، ناتوانان و معلولان شده، مىفرماید:
سپس خدا را، خدا را در نظر بگیر، در مورد طبقه پایین مردم؛ آنان که راه چارهاى ندارند، از درماندگان، نیازمندان، بیماران و زمینگیران، به درستى که در این طبقه، افرادى قانع وجود دارد که نیازشان را به روى خود نمىآورند. براى خدا، حقّى را که خداوند نگهبانى آن را براى آنان به تو سپرده، حفظ کن و بخشى از بیتالمال و بخشى از غلّههاى زمینهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار ... .(38)
در حدیثى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است:
کسى که خداوند، او را مسؤول امور مسلمانان کرده، امّا به نیازها و فقر آنها بىتوجّهى مىکند، خداوند نیز به نیازها و فقر او بىتوجّهى خواهد کرد.(39)
در روایت دیگرى مىفرماید:
هر کس مالى بر جاى نهد، از آن وارثانش خواهد بود و هر کس بارى بر جاى نهد، ما آن را برخواهیم داشت.(40)
به سبب وجود این روایات، فقیهان اسلام، تأمین نیازمندىهاى ناتوانان و درماندگان را در حدّ کفایت به عهده دولت مىدانند.(41) صاحب کتاب بدائعالصنائع، تهیه داروى فقیران و بیماران و درمان آنها، تهیه کفن مردگانى که مالى ندارند، هزینه کودکان بىسرپرست رها شده، هزینه کسى که از کار ناتوان است و کسى را نیز ندارد که نفقهاش بر او واجب باشد و ... را از محلّ بیتالمال مىداند.(42) برخى از اقتصاددانان عقیده دارند: اگر نظام اقتصادى اسلام به معناى درست خود اجرا شود، کودکان و یتیمان بىسرپرست، نیازمندان و بدهکاران و در راهماندگان بسیار بالاتر، سخاوتمندانهتر و شرافتمندانهتر از انواع بیمهها و نظامهاى تأمین اجتماعى رایج در کشورهاى پیشرفته، تأمین مىشوند؛(43) البتّه مسأله تأمین نیازهاى ضرور این گروه، به دولت اختصاص ندارد؛ بلکه همه مسلمانان در این مهم مسؤولند(44) و از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است:
کسى که سیر بخوابد؛ در حالى که همسایهاش گرسنه است، به من ایمان نیاورده، و هیچ آبادیى نیست که در آن کسى شب رابا گرسنگى بگذراند و خداوند روز قیامت به اهل آن آبادى نظر کند.(45)
3. توازن اقتصادى
با توجّه به پایبندى اسلام به مسأله برابرى و برادرى انسانها، نابرابرىهاى فاحش درآمد و ثروت با روح اسلام ناسازگار است. اختلاف شدید طبقاتى نه تنها حسّ برادرى را میان مسلمانان تقویت نمىکند. بلکه مخرّب آن به شمار مىآید. از طرف دیگر، مطابق آیات قرآن،(46) همه انسانها در جایگاه جانشین خدا، حقّ بهرهمندى از نعمتها را دارند؛ بنابراین، تمرکز امکانات در دست گروهى اقلّیّت و محرومیّت اکثریّت مردم، نه با آموزههاى اخلاقى اسلام سازگار است و نه با شأن جانشینى انسان تناسب دارد. دولت اسلامى مسؤول است با اجراى دستورهاى اسلام درباره مالکیّت منابع طبیعى و مواد اوّلیه و مواظبت به راههاى حلال و حرام کسب درآمد، کنترل صحیح و منطقى بر سهم عوامل تولید از درآمد، و مدیریّت کارآمد توزیع مجدّد ثروت و درآمد، جلو اختلاف فاحش درآمدها و ثروتها را گرفته، جامعه را به سمت عدالت و توازن اقتصادى سوق دهد؛ البتّه باید توجّه داشت که مفهوم عدالت و توازن اقتصادى به معناى دادن پاداش برابر به همگان، بدون توجّه به نقش فرد در اقتصاد جامعه نیست. اسلام برخى تفاوتها در درآمد و ثروت را مىپذیرد؛ زیرا همه انسانها از نظر شخصیّت، توانایى و خدمت به جامعه برابر نیستند.
او کسى است که شما را جانشینان خود در زمین ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى دیگر قرار داد تا شما را به وسیله آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید؛(47)
پس مقصود این است که از طریق تأمین سطح زندگى انسانى براى همه اعضاى جامعه از راه آموزش صحیح، فراهم ساختن زمینههاى اشتغال مناسب و تحقّق دستمزدهاى عادلانه و توزیع مجدّد درآمدها و ثروتها از طریق مالیاتهاى شرعى و توزیع ثروتهاى انباشته شده از طریق نظام ارث اسلامى، تفاوتهاى فاحش از بین برود و هر کسى به اندازه کمک و خدمتى که به اقتصاد جامعه مىکند، پاداش یابد.(48) شهید مطهرى در این باره بیان زیبایى دارند:
مدینه فاضله اسلامى، مدینه ضدّ تبعیض است، نه ضدّ تفاوت. جامعه اسلامى، جامعه تساوىها و برابرها و برادرىها است؛ امّا نه تساوى منفى، بلکه تساوى مثبت. تساوى منفى یعنى به حساب نیاوردن امتیازات «طبیعى» افراد و سلب امتیازات اکتسابى آنها براى برقرارى برابرى. تساوى مثبت یعنى ایجاد امکانات مساوى براى عموم و تعلّق مکتسبات هر فرد به خودش و سلب امتیازات موهوم و ظالمانه.(49)
به عقیده امام خمینى قدسسره اجراى برنامههاى اسلام تفاوت فاحش در درآمد را بین مردم کاهش مىدهد(50) و اگر در جامعه اسلامى، اختلاف طبقاتى شدید وجود داشته باشد، آن جامعه فقط «صورت» اسلامى دارد و از محتواى اسلامى بىبهره است؛(51) البتّه به اعتقاد وى نیز تعدیل ثروت به مفهوم تساوى افراد در ثروت نیست و این دیدگاه انحرافى را از نظر اسلام مردود مىشمارد.(52)
برخى از متفکّران اسلامى توازن اجتماعى را به معناى تعادل افراد جامعه در سطح زندگى و نه در سطح درآمد مىدانند به این معنا که مال و سرمایه به اندازهاى در دسترس افراد جامعه باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایاى زندگى یکسانى بهرهمند شوند. گر چه درون این سطح یکسان، درجات گوناگونى وجود خواهد داشت، این تفاوت در حدّ تضادّ کلّى که در جوامع سرمایهدارى وجود دارد، نخواهد بود. به اعتقاد این متفکّر، دولت اسلامى وظیفه دارد توازن اجتماعى به معناى مذکور را به صورت هدفى مهم و اساسى تعقیب کند.(53)
4. تثبیت ارزش واقعى پول
یکى از جدّىترین مشکل جوامع معاصر، تورّم همراه با کاهش ارزش واقعى پول و دارایىهاى پولى است و این افزون بر این که عدالت اجتماعى را مختل مىکند، در بلند مدّت به رفاه اقتصادى نیز آسیب مىرساند. قرآن کریم در آیات متعدّدى بر عدالت و صداقت در معاملات و اندازهگیرى و ارزشگذارى درست اشیا تأکید مىورزد.
پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.(54)
حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم [= ارزش اموال مردم] چیزى نکاهید.(55)
این آیات نه تنها به افراد، بلکه به روابط دولت و جامعه نیز ناظر است و نباید آنها را در وزنها و معیارهاى مرسوم و سنّتى منحصر کرد؛ بلکه شامل تمام معیارها و وسایل سنجش ارزش اموال و ثروتها مىشود؛ بنابراین هر کاهش دائم و چشمگیر در ارزش واقعى پول که معیار عمومى ارزش است، خروج از عدالت و نوعى فساد در روى زمین به شمار مىرود؛ زیرا این کاهش ارزش پول بر عدالت اجتماعى و رفاه عمومى که از اهداف محورى نظام اسلامى هستند تأثیر زیانبارى دارد. مفهوم این مطلب این است که هر نوع فعّالیّت افراد، گروهها یا مؤسّسات دولتى که باعث کاهش چشمگیر ارزش پول شود، باید مسألهاى ملّى و داراى اهمّیّت تلقّى و با احساس نگرانى با آن برخورد شود.
با این حال، اهداف دیگرى نیز هست که اهمّیّت برابر یا بیشترى دارد. اگر تعارضى اجتنابناپذیر در تحقّق بخشیدن این اهداف روى دهد و نوعى مبادله ضرورت یابد مىتوان هدف تثبیت ارزش واقعى پول را تا حدى کنار گذاشت مشروط بر آن که خسارت حاصل از کنار گذاشتن این هدف، از نفع حاصل از تحقّق بخشیدن به دیگر اهداف ملّى بیشتر نباشد؛ بنابراین مىتوان گفت: بر دولت اسلامى لازم است سیاستهاى پولى، مالى و درآمدى سالم داشته باشد و هنگام لزوم، کنترلهاى مستقیم مناسب از جمله کنترلهاى قیمت ـ دستمزد را اعمال کند تا کاهش ارزش واقعى پول را به حدّاقل برساند و در نتیجه، مانع آن شود که در جامعه، گروهى دانسته یا ندانسته دیگران را مغبون و معیارهاى اسلامى صداقت و عدالت در اندازهگیرى را نقض کنند.
5. تصدّى مستقیم فعّالیّتهاى اقتصادى
یکى از مباحث مهم و کلیدى در بحث دولت، اندازه دولت و حضور مستقیم آن در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى است. دولت اسلامى مىتواند با استفاده از منابع مالى عظیمى که در اختیار دارد، به طور مستقیم به فعّالیّتهاى گستردهاى دست بزند. همچنین با توجّه به اختیاراتى که شرع برایش قائل شده مىتواند در اوضاع خاص (مصلحت نظام) فعّالیّتهاى بخش خصوصى را هم با اعمال محدودیّتها و کنترلها به شکل اقتصاد متمرکز اداره کند؛ امّا پرسش این است که در مواقع عادى و طبیعى، جایگاه دولت در فعّالیّتهاى اقتصادى کجا است؟
آیا همه فعّالیّتها را باید به بخش خصوصى وا گذارد و خود به صورت ناظر وسیاستگذار عمل کند یا این که منابع خصوصى را به بخش خصوصى و منابع عمومى را خود عهدهدار باشد یا بالاتر، با اتّخاذ تدابیرى، افزون بر منابع دولتى، بخشى از منابع مالى و انسانى بخش خصوصى را نیز به صورت دولتى اداره کند؟
گر چه تحقیق روشن و قابل قبولى در این زمینه صورت نگرفته است، با مطالعه آموزههاى اسلامى و با توجّه به مذاق شریعت و فلسفه دخالت دولت مىتوان گفت:(56) دولت در نظام اسلامى، نقش نظارت و فراهم آوردن زمینه فعّالیّت بخش خصوصى را به عهده دارد و خودش به شکل مستقیم وارد سرمایهگذارى در بخش خاصى نمىشود، مگر آن که مصالح اجتماعى اقتضاى چنین رفتارى را داشته باشد؛ مانند موارد ذیل:
1. مواردى که به دلیل نبود سود مادّى مناسب، بخش خصوصى انگیزهاى براى وارد شدن در آن فعّالیّتها را ندارد.
2. مواردى که بخش خصوصى، توان اقتصادى لازم براى وارد شدن به آن فعّالیّتها را ندارد.
3. مواردى که وارد شدن بخش خصوصى، مفاسدى چون تشکیل انحصارات، احتکار، گرانفروشى و ... را در پى دارد.
4. مواردى که به دلیل داشتن آثار جانبى منفى اگر بخش خصوصى وارد شود، در صدد رفع آثار منفى بر نمىآید.
5. مواردى که براى کنترل بازار لازم است دولت به صورت موقّت دخالت کند به این بیان که گاهى براى شکستن انحصار، یا پایین آوردن قیمتها، یا بالا بردن سطح دستمزد و ... به جاى کنترل از طریق قانون، بهتر است از طریق ورود مستقیم در فعّالیّتهاى اقتصادى اقدام کرد.
بنابراین نمىتوان براى دولت اسلامى اندازهاى ثابت معیّن کرد. اندازه دولت با اختلاف اوضاع و مصالح تغییر مىکند.
منابع مالى و اختیارات دولت اسلامى
دولت اسلامى براى دستیابى به اهداف و انجام وظایف مذکور به اختیارات قانونى و منابع مالى کافى نیاز دارد. مطالعه آموزههاى اقتصادى اسلام نشان مىدهد که متناسب با مسؤولیتها، امکانات و اختیارات کافى در اختیار دولت گذاشته شده است. بررسى دقیق منابع مالى و حدود و اختیارات دولت، نیازمند کتابهاى فقهى گسترده است. در این مقاله به اختصار آنها را بررسى مىکنیم.
أ. منابع مالىِ در اختیار دولت
در نظام اسلامى، اموال فراوانى در مالکیّت یا در اختیار دولت اسلامى است که به اختصار معرّفى مىشوند.
1. انفال و منابع طبیعى
خداوند، منابع طبیعى را براى رفاه تمام انسانها آفریده است؛ بنابراین، منافع پولى حاصل از این منابع نیز باید به تمام مردم برسد و در هیچ وضعى نباید اجازه داد فقط در دست افراد یا گروههاى خاصّى قرار گیرد. بر این اساس، تصمیمگیرى کلّى و مدیریّت کلان ثروتها و منابع طبیعى در اختیار دولت است؛ البتّه پذیرش این اصل به ضرورت به معناى انحصار تصدّى دولت نیست، و براى تعیین تصدّى دولت یا بخش خصوصى باید به معیارهاى کارایى مراجعه کرد؛ امّا در هر حال باید مصالح عموم مردم و جامعه اسلامى مورد توجّه باشد و دولت بر اساس آن تصمیم گیرد.(57)
2. زکات
اسلام براى آن که جامعهاى شبیه خانواده هستهاى پدید آورد که در آن، ثروت عادلانه توزیع، و نیازهاى تمام افراد به کمک برنامهریزى و کمک تشکیلاتى دولت برآورده شود، نظام اجتماعى قدرتمندى را پدید آورده و بدان تقدّس مذهبى بخشیده که در هیچ جا و در هیچ نظامى وجود ندارد. یکى از واجبات مذهبى فرد مسلمان این است که از ثروت خالص یا جریانهاى درآمدى ویژهاى، نرخ معیّنى را به صورت زکات بپردازد. اهمّیّت زکات در اسلام به حدّى است که هر گاه اسلام درباره فریضه به پا داشتن نماز سخن مىگوید، همزمان، بر وجوب پرداخت زکات بر مسلمانان نیز تأکید مىکند.(58)
بسیارى از فقیهان، جمعآورى و توزیع زکات را وظیفه دولت اسلامى مىدانند.(59) در روزگار پیامبر و دو خلیفه اوّل (ابوبکر و عمر) این کار انجام مىشد؛ حتّى ابوبکر ضدّ کسانى که از پرداخت زکات سرباز مىزدند، از زور استفاده مىکرد. عثمان خلیفه سوم بود که اجازه داد مردم زکات را مستقیم به نیازمندان بپردازند و در زمان حضرت على علیهالسلام به وسیله دولت و کارگزاران حکومتى دریافت مىشد.(60) جصاص از مفسّران بزرگ احکام فقهى قرآن نیز با توجّه به آیه «از اموال آنان صدقهاى [به صورت زکات] بگیر تا به وسیله آن، آنها را پاکسازى و پرورش دهى و [هنگام گرفتن زکات [براى آنها دعا کن که دعاى تو، مایه آرامش آنها است،(61) مىگوید: وظیفه دولت اسلامى است که نظامى را براى جمعآورى زکات پدید آورد.(62)
در مسأله زکات باید به دو نکته اساسى توجّه داشت: اوّل این که موارد مصرف زکات در قرآن و سنّت با صراحت بیان شده است؛ بنابراین بر فرض که دولت مسؤول جمعآورى آن باشد، باید در موارد مشخّص به کار گیرد. دوم این که اگر چه برخى از فقیهان تا حدّى دایره شمول «فى سبیلاللّه» (یکى از موارد مصرف زکات) را وسعت بخشیدهاند، باز هم به سختى مىتواند تمام موارد مخارج و هزینههاى دولت اسلامى را شامل شود؛ بنابراین اگر قرار است دولت اسلامى وظایف خود را انجام دهد، باید به منابع دیگرى غیر از زکات دست یابد.(63)
3. زکات فطره
فطریّه، صدقهاى است که بر هر مسلمان، اعمّ از زن و مرد، کوچک و بزرگ، با شرایط مشخّص فقهى واجب است. فطریّه هر سال در زمانى معیّن یعنى پایان ماه رمضان و به اندازهاى مشخّص یعنى یک صاع (حدود سه کیلو) خرما یا گندم یا غذاى غالب هر فرد، پرداخت مىشود. در حال حاضر، مقدار فطریّهاى که مسلمانان در سراسر جهان مىپردازند، سالانه حدود یک میلیارد دلار تخمین زده مىشود.(64) دولتهاى اسلامى مىتوانند با طرّاحى نظامى کارآمد، جذب و توزیع فطریّه را عهدهدار شده، بخشى از هزینههاى تأمین اجتماعى را از این طریق پوشش دهند.
4. خمس
بدانید هرگونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است.(65)
فقیهان شیعه به پیروى از احادیث امامان معصوم، واژه «غنیمت» را در آیه شریفه عام گرفته، موارد خمس را گسترده مىدانند، به طورى که شامل درآمد حاصل از کسب (پس از کسر هزینه زندگى)، غنایم حاصل از جنگ، مال به دست آمده از معادن، گنجها و غوّاصى، مال حلال مخلوط به حرام و زمینى که کافر ذمّى از مسلمانان مىخرد، مىدانند؛ در حالى که اهل سنّت، واژه «غنیمت» را بر معناى خاص یعنى غنایم جنگى حمل مىکنند.(66) در شیوه مصرف نیز بین این دو گروه اختلاف است. به عقیده شیعه، نصف خمس در اختیار حاکم اسلامى قرار مىگیرد تا در مصالح جامعه هزینه شود و نصف دیگر براى مسکینان و فقیران از خاندان پیامبر است؛(67) در حالى که به اعتقاد اهل سنّت کلّ آن به مسکینان و فقیران از خویشاوندان پیامبر تعلّق دارد.
5. مالیات
دولت اسلامى همانند سایر دولتها در اداره کشور نیازمند درآمد با ثبات و مستمرّى است. اگر چه دولت اسلامى منابع مالى فراوانى چون انفال دارد و در برخى هزینهها مجاز است از محلّ خمس و زکات، تأمین مالى کند، اگر این اقلام براى پوشش دادن هزینهها کافى نباشد مىتوان با وضع مالیات به مقصود رسید. شهید مهطرى در این باره مىگوید:
وضع مالیات از اختیارات حاکم شرعى است. او در هر زمانى مىتواند براى هر چیزى، اتومبیل، غیر اتومبیل، هر چه باشد بر طبق مصلحتى که ایجاب مىکند، مالیات وضع کند و این ربطى به زکات ندارد؛ بنابراین، این دو را نباید با همدیگر مقایسه کرد که زکات، مالیات اسلام است و در غیر این موارد هم زکاتى نیست.(68)
وى در جایى دیگر حتّى فراتر از نیازهاى متعارف دولتها، گرفتن مالیات تصاعدى براى تعدیل ثروت و کم کردن فاصله طبقاتى را مجاز مىشمارد:
وضع مالیات، یعنى به خاطر مصالح عمومى، قسمتى از اموال خصوصى را جزو اموال عمومى قرار دادن. اگر واقعا نیازهاى عمومى اقتضا مىکند که باید مالیات تصاعدى وضع کرد و حتّى اگر ضرورت تعدیل ثروت اجتماعى ایجاب مىکند که مالیات به شکلى وضع شود که از مجموع درآمد، مثلاً فقط صدى پنج آن به دست مالک اصلى برسد و صدى نودوپنج گرفته شود، باید چنین کرد.(69)
مبناى مشروعیّت چنین مالیاتى، حقّ ولایتى است که از طرف خداوند براى ولىّ امر بر جامعه قرار داده شده است. ولىّ امرى که مسؤولیّت اداره امور جامعه را دارد مىتواند با رعایت مصلحت مسلمانان به هر اندازهاى که صلاح بداند، مالیات حکومتى وضع کند و دایره چنین مالیاتهایى گستردهتر از فلسفه تشریع خمس و زکات است.(70)
حضرت امام خمینى رحمهالله نیز در کتاب البیع از حقّ دولت در گرفتن مالیاتهایى افزون بر خمس و زکات دفاع مىکند.(71) برخى از عالمان اهل سنّت نیز مالیات را مصداق «عفو» که در قرآن وارد شده، مىدانند.
عفو را بگیر و به نیکى فرمان ده و از جاهلان روى گردان.(72)
از تو مىپرسند: چه چیز انفاق کنند؟ بگو: عفو، آن چه افزون بر نیازتان است.(73)
دکتر محّمد بهى مىگوید:
هر چند عفو در شرایط عادى به صورت اختیارى جمعآورى و هزینه مىشود، امّا در شرایط استثنایى (مصلحت)، دولت اسلامى حق دارد آن را به عنوان فریضهاى واجب و الزامى درآورد؛ چرا که قاعده اسلامى مىگوید: در صورتى که مصلحت جامعه ایجاب کند، ولىّ امر مىتواند مباح را واجب یا حرام کند و به گمان ما، هیچکس این واقعیّت را انکار نمىکند که توسعه اقتصادى، مصلحتى است که اسلام به ولىّامر اجازه مىدهد که براى تحقّق آن، جمعآورى اموال افزون بر نیاز مسلمانان (عفو) را واجب کند؛ یعنى کسانى را که مىتوانند افزون بر زکات، اموال مازاد بر نیاز خود را صدقه دهند، وادار به این کار نماید؛ البتّه در صورتى که مصلحت امّت اقتضا کند.(74)
حضرت على علیهالسلام نیز در دوران حکومت خویش، فراتر از زکات متعارف، بر هر اسب از اسبهایى که آزاد مىچرند، در هر سال دو دینار و بر اسبهاى تندرو در هر سال یک دینار مالیات قرار داد.(75)
با تمام این احوال، باید توجّه داشت که فقط نظام مالیاتى درست و عادلانه با روح اسلام سازگار، و مورد تأیید است. تمام خُلفاى عدالتپیشه چون على بن ابىطالب علیهالسلام تأکید کردهاند که مالیات را باید با عدالت و مهربانى جمع کرد و مقدار آن نباید بیش از توان تحمّل مردم باشد و آنها را از ضرورتهاى اساسى زندگى محروم کند.(76)
6. کفّارات
اسلام براى تأمین نیاز فقیران افزون بر زکات، حقوق مالى دیگرى نیز به عهده ثروتمندان گذاشته است که افراد قادر باید به صورت مجازات مخالفت برخى از احکام شریعت بپردازند. این حقوق در فقه اسلامى، کفّارات مالى نامیده مىشوند؛ مانند کفّاره قسم، کفّاره ظهار، کفّاره روزه خوردن در ماه رمضان، کفّاره قتل غیرعمد، کفّاره عدم وفا به نذر و ... .(77) چنان که مىدانیم، ارتکاب این معاصى، تجاوز به حقوق الاهى است و به بندگان خدا هیچ ربطى ندارد؛ امّا اسلام خواسته است که اطعام فقیران یا آزادکردن بردگان یا پرداخت مال به مستحقّان، کفّاره مخالفت با اوامر الاهى و بخشش گناهان باشد تا بدین وسیله، از بار فقر و بینوایى جامعه کاسته شود.
7. تبرّعات
مسلمانان ثروتمند در سایه آموزههاى معنوى اسلام، بخشى از ثروتها و اموالشان را داوطلبانه به نفع جامعه و اسلام تقدیم مىکنند. این رفتار به شکلهاى گوناگون متصوّر است.
أ. وقف خیریهاى: این وقف دو نوع است: گاهى مراکزى چون کتابخانه، مدرسه، مسجد، بیمارستان براى امور خیر و عامالمنفعه تعیین مىشود و گاهى مراکزى تولیدى و تجارى براى حمایت ازمستمندان، از کارافتادگان، یتیمان و ... اختصاص مىیابد.
ب. وصیّت خیرخواهانه: وصیّت خیرخواهانه، مال یا مستغّلاتى است که مسلمانان براى دستیابى به ثواب آخرتى در امور خیریّه وصیّت مىکنند. دین مقدّس اسلام نیز جهت تشویق آنان به این عمل اجازه داده به اندازه یک سوم اموال و دارایى خود را در این امور وصیّت کنند.
دولت اسلامى مىتواند با طراحى نظامى کارآمد و مطمئن، اوقاف عام و وصایاى مسلمانان را جهت تحقّق اهداف عالى اسلامى سازماندهى کند و با گسترش فضاى اطمینانبخش بر کمّیّت و کیفیّت آنها بیفزاید.
8. اموالى که از طریق غیرمسلمانان در اختیار دولت قرار مىگیرد
افزون بر منابع گوناگونى که ذکر کردیم و دولت اسلامى از طریق مسلمانان به دست مىآورد، حقوق مالى دیگرى چون خراج، جزیه، فىء و عُشر وجود دارد که دولت از طریق غیرمسلمانان در اختیار مىگیرد. این اموال در گذشته یکى از منابع اصلى و مهمّ بیتالمال به شمار مىآمد. این حقوق عبارتند از:(78)
أ. خراج: خراج مقدارى مشخّص از محصولات کشاورزى است و بر زمینهایى وضع مىشود که مسلمانان آنها را با جنگ فتح کرده باشند یا بدون جنگ بر آن چیره شده و پس از صلح با صاحبان اصلى، آن را در اختیارشان وانهاده باشند. دولت در مقابل این واگذارى، سهمى از محصول را به صورت خراج دریافت مىکند.
ب. جزیه: جزیه همانند زکات فطره، مالى مشخّص بوده که از غیر مسلمان ذمّى متمکّن گرفته مىشد. اهل کتاب جزیه را در ازاى امنیّتى که در سایه دولت اسلام به آنها داده مىشد، مىپرداختند.
ج. فىء: فىء مالى است که مسلمانان آن را بدون جنگ و لشکرکشى به دست مىآورند. فىء نیز به پنج سهم مساوى تقسیم مىشود: یک سهم آن مطابق آیه شریفه «آن چه را خداوند از اهل این آبادىها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راهماندگان است»،(79) در اختیار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله قرار مىگیرد که به مصارف مورد نظر برسد و چهار پنجم باقى مانده براى تجهیز لشکر اسلام، تهیّه سلاح جنگى، و پرداخت حقوق سربازان به کار مىرود.
د. عُشر: عشر مالیاتى است به میزان ده درصد و از کالاهاى بازرگانان غیرمسلمانى که آنها را از جاهاى گوناگون به سرزمینهاى اسلام مىآورند، گرفته مىشود. دولت حق دارد درصد این مالیات را افزایش یا کاهش دهد؛ کما این که مىتواند در موارد مصلحت لغو کند. این مالیات شباهت فراوانى به عوارض و مالیاتهاى گمرکى زمان ما دارد.
9. استقراض و مشارکت
اگر درآمد حاصل از تمام منابع پیشین از جمله فروش خدمات دولتى براى مخارج دولت کافى نباشد، دولت اسلامى به استقراض و استفاده از منابع دیگران نیاز مىیابد و از آن جا که استقراض با بهره، ربا و حرام است، باید راههاى دیگرى اتّخاذ شود. براى این منظور، دولت مىتواند جهت راهاندازى طرحهاى عامّالمنفعه و خیریّه از مردم و مؤسّسات خصوصى قرضالحسنه بگیرد؛ چنان که براى تأمین سرمایه طرحهاى زیربنایى و سودآور مىتواند با فروش اوراق مشارکت و سهام، مردم را در مالکیّت و به تبع آن، در سود اقتصادى آن طرحها شریک کند؛ امّا استقراض از بانک مرکزى چون سبب افزایش نقدینگى و حجم پول مىشود، فقط به اندازه رشد تولید جایز خواهد بود و بیشتر از آن، تورّم و کاهش ارزش واقعى پول را به دنبال دارد که خلاف اهداف دولت است؛ در نتیجه فقط زمانى مىتوان بیش از رشد واقعى تولید، از بانک مرکزى استقراض کرد که اهدافى مهمتر از هدف تثبیت ارزش پول در خطر باشد.(80)
ب. اختیارات اقتصادى دولت
افزون بر منابع مالى پیشین که براى دستیابى به اهداف اقتصادى در اختیار دولت گذاشته شده، اسلام، براى آن منظور، اختیارات قانونى نیز به دولت داده است. در این بخش به توضیح آنها مىپردازیم.
1. حقّ نظارت و کنترل
گذشت که اصل اوّلى در فعّالیّتهاى اقتصادى از دیدگاه اسلام آزادى است و هر مسلمانى حق دارد در چارچوب احکام و قوانین شریعت، آزادانه به فعّالیّت بپردازد و دولت حق ندارد جلو آزادىهاى مشروع و قانونى افراد را بگیرد؛(81) امّا برخى در اثر زیادهخواهى و فردگرایى افراطى از عمل به دستورهاى اسلام تخطّى کرده، ضررهاى فردى و اجتماعى به بار مىآورند. در چنین وضعى دولت حق دارد متخلّفان را مجازات کند. امام على علیهالسلام در نامه معروف خود به مالک اشتر پس از سفارش درباره بازرگانان و پیشهوران و این که آنان افراد سودمند و زحمتکشى هستند، مىفرماید:
... با این همه بدان که میان آنان بسیارند کسانى که معاملاتى بد دارند؛ بخیل و در پى احتکارند؛ براى سود خود مىکوشند و کالا را به هر بها که بخواهند مىفروشند و این سودجویى و گرانفروشى، زیانى براى همگان و عیب بر والیان است؛ پس باید از احتکار منع کرد که رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم از آن منع فرمود و خرید و فروش باید آسان و با میزان عدل انجام شود، با نرخهایى که نه به زیان فروشنده و نه خریدار باشد و آن را که پس از منع تو دست به احتکار زند، کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او زیاده روى مکن.(82)
2. حقّ قانونگذارى در منطقه مباحات
اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید.(83)
فقیهان اسلام اتّفاق دارند که ولىّامر مسلمانان حق دارد در منطقه مباحات شریعت (جایى که شرع حکم الزامى وجوب یا حرمت ندارد)، با وضع قوانین، مردم را به انجام کارى امر کند یا از ارتکاب عملى بازدارد و این همان حقّ قانونگذارى در منطقه مباحات است.(84) فقیهان براى این مسأله مصادیق متعدّدى بیان کردهاند:
أ. اجبار بر انجام فعّالیّت اقتصادى خاص
ابن تیمیه در کتاب حسبه مىگوید:
مطابق فقه اسلام و به اتفّاق همه فقها، تولید کالاها و خدماتى که حیات افراد و قوام امور اجتماع بر آنها بستگى دارد و یا عزّت جامعه در گروه تولید آنها است، به گونهاى که در اثر نبود چنین کالاها و خدماتى، زندگى مردم مشکل شده، آسایش اجتماع لطمه مىبیند و یا استقلال کشور دچار خدشه مىشود، بر کلّیه افرادى که توانایى تولید را دارند، واجب کفایى است و اگر افراد از انجام آن کوتاهى کنند، دولت اسلامى حق دارد آنان را اجبار کند.(85)
ب. تعیین ضوابط کار و کارگرى
دولت اسلامى مىتواند متناسب با مصالح جامعه، با وضع قوانینى، حدّاقل دستمزدها، حدّاکثر ساعات کار، و حدّاقل سنّ اشتغال را تعیین کند؛ چنان که مىتواند با وضع مقرّراتى، محیط کار را در برابر خطرهاى صنعتى و حوادث غیرمترقّبه ایمن سازد و از همین باب است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ضمن وصایاى خود به امام على علیهالسلام مىفرماید:
یا على! مبادا با حضور تو بر کشاورزان ستم رود؛(86)
یعنى حاکم اسلامى وظیفه دارد نظام کار و کارگرى را چنان سازماندهى کند که به کسى ستم نرود.
ج. اجبار بر فروش و اجاره
گاهى کالاى خاصّى پیش فروشندهاى موجود است و مردم به آن نیاز دارند؛ امّا وى به علل گوناگون از فروش آن سر باز مىزند؛ چنان که گاهى عامل تولیدى در اختیار فردى است که از اجاره دادن آن سر باز مىزند و مردم به آن عامل نیاز دارند. دراین وضعیّت، دولت حق دارد فرد مذکور را به فروش کالا یا اجاره دادن عامل مورد نظر وا دارد. فقیهان براى این منظور، افزون بر حقّ ولایت حاکم اسلامى، به جریان سمرة بن جندب استشهاد مىکنند:
سمرة بن جندب در خانه کسى درخت خرمایى داشت. وقتى براى سرکشى درخت مىآمد، به همسر صاحبخانه نگاه مىکرد و او از این عمل کراهت داشت؛ پس به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شکایت کرد و گفت: یا رسولاللّه! سمره بدون اذن وارد خانه مىشود. تقاضا دارم کسى را سراغ او بفرستى و امر کنى که موقع ورود اذن بگیرد تا همسرم پوشش مناسب داشته باشد. حضرت، سمره را خواست و فرمود: فلانى از تو شکایت دارد. وقتى وارد خانه مىشوى، اجازه بگیر. امتناع کرد. حضرت پیشنهاد فروش داد. از فروختن امتناع کرد. رسول خدا فرمود: عوض آن را در بهشت بگیر. باز هم قبول نکرد؛ پس رو به صاحب خانه کرد و فرمود: درخت او را بکن و به بیرون پرتاب کن. به درستى که هیچ ضرر و ضرارى نیست.(87) در نقل دیگرى آمده است که حضرت فرمود:
... اى سمره! تو ضرر زنندهاى، و هیچ ضرر و ضرارى بر مؤمن نیست؛ سپس صاحب خانه را امر کرد که درخت را بکند و روى او پرتاب کند. پس به سمره فرمود: ببر هر جا خواستى بکار.(88)
وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مسأله شخصى به فروش امر مىکند، در موارد احتیاج عموم مردم به طور قطع، حکم به اجبار فروش، جایز خواهد بود.
د. منع از تولید و واردات کالاهاى خاص
گاهى کارشناسان، تولید و واردات کالاى خاصّى را به ضرر جامعه تشخیص مىدهند؛ مانند تولید یا واردات کالاهاى لوکس و غیر ضرور که نیازمند استخدام عوامل تولید یا خروج انبوه سرمایه ملّى است؛ در حالى که فقط عدّه معدودى از مصرف آن کالاها بهره مىبرند. در این وضعیّت، دولت اسلامى حق دارد با وضع قوانینى، تولید و واردات چنین کالایى را ممنوع یا محدود سازد.(89)
ه . وضع مقرّرات براى استفاده از منابع طبیعى
دولت اسلامى حق دارد مطابق مصالح جامعه براى بهرهبردارى از منابع طبیعى به ویژه زمین و آب، مقرّرات خاصّى وضع کند؛ براى مثال، طبق حدیث شریف نبوى «هر کس زمین میتهاى را آباد کند، مالک آن خواهد بود»، مسلمانان حق دارند با احیاى اراضى موات، آنها را مالک شوند؛ امّا این مسأله در اوضاع کنونى به مقرّرات خاصّى نیاز دارد تا هرج و مرج پیش نیاید. دولت مىتواند با تعیین شرایط و اولویّتهاى خاصّى زمینها را تقسیم کند.(90)
و. قیمتگذارى کالاها و خدمات
اصل اوّلى در تشریع اسلامى، آزادى خرید و فروش و آزادى در انتخاب قیمت است. در روایتى وارد شده:
مسلمانان خدمت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله رسیدند و عرض کردند: یا رسولاللّه! چه خوب بود کالاها را نرخگذارى مىفرمودى؛ چرا که قیمتها بالا و پایین مىشود. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: من دوست ندارم خدا را ملاقات کنم با بدعت [و کارى که درباره آن دستورى نداده است]. بگذارید بندگان خدا از دست یکدیگر روزى ببرند، و هر وقت شما را نصحیت کردم، آن را پذیرا باشید.(91)
در روایت دیگرى وقتى از حضرت خواسته شد قیمتگذارى کند، فرمود:
خدا است که نرخها را بالا و پایین مىبرد. امیدوارم خدا را ملاقات کنم؛ در حالى که مظلمهاى از کسى بر عهده من نباشد.(92)
فقیهان بزرگوار اسلام با لحاظ ابعاد گوناگون موضوع و روایات بحث قیمتگذارى معتقدند: اگر تغییر قیمتها در اثر جریان طبیعى حوادث، چون کمیابى و فراوانى، و کاهش و افزایش نرخها متأثّر از فرایند عرضه و تقاضاى عادى باشد، دولت حقّ دخالت در تعیین نرخها را ندارد؛ امّا اگر جامعه در چنگال افراد محتکر و شرکتهاى انحصارى گرفتار شده باشد، دخالت دولت در تعیین نرخها و رعایت انصاف براى همه طبقات جامعه الزامى است.(93)
این مطلب از نامه امام على علیهالسلام به مالک نیز به روشنى پیدا است آن جا که مىفرماید:
خرید و فروش باید به آسانى و بر مبناى عدالت صورت گیرد و قیمتها باید به گونهاى باشد که به هیچیک از فروشنده و خریدار اجحاف نشود.(94)
3. تشخیص موارد احکام ثانوى و موارد تزاحم
از نظر اسلام، نظام مطلوب نظامى است که بر پایه احکام اوّلیّه اسلام بنا شود؛ ولى از آن جا که ممکن است فرد یا جامعه اسلامى در وضع خاصّى با بحرانها و حوادث غیرقابل پیشبینى مواجه شوند و اجراى احکام اوّلیّه اسلام ممکن نباشد، شارع مقدّس احکامى را به نام احکام ثانوى در نظر گرفته است که با ضوابط و شرایط خاصّى، جانشین احکام اوّلیّه مىشوند و عمل به آنها به طور موقّت و در حدّ ضرورت مجاز خواهد بود.
از نظر اجتماعى، هنگامى مىتوان احکام ثانوى را جایگزین احکام اوّلى کرد که به واسطه انجام یا ترک کارى، نظام جامعه دچار اختلال، فساد یا حرج شود. در این صورت، براى حفظ نظام و بنا به ضرورت، احکام اوّلى به طور موّقت تعطیل مىشود و عمل به احکام ثانوى مشروعیّت مىیابد.
براى جایگزینى احکام ثانوى در موضوعات اجتماعى و حکومتى به کارشناسى دقیق علمى و تجربى نیاز است که فقط از طرف کارشناسان خبره و مورد اعتماد حکومت و ولّى امر مسلمانان عملى است؛ چنان که گاهى احکام اسلامى در عمل تزاحم مىیابند. تشخیص اهّم از احکام تزاحم در حوزه اجتماعیّات، از اختیارات دولت اسلامى و ولّى امر است. امام خمینى از فقیهان بزرگ شیعه در تطبیق یکى از موارد همین بحث مىگوید:
... مالکیّت را در عین حال که شارع مقدّس محترم شمرده است، لکن ولىّ امر مىتواند همین مالکیّت محدودى که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیّت مشروع را محدودش بکند به یک حدّ معیّنى و با حکم فقیه از او مصادره بشود.(95)
پىنوشتها
________________________________________
1 استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2. اعراف (7): 157 .
3. امام خمینى: صحیفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، دوم، 1370، ج 19، ص 35 ـ 38؛ محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، خورشید احمد، ترجمه محمدجواد مهدوى، آستان قدس رضوى، 1378 ش، ص 223 .
4. بقره (2): 204 و 205 .
5. نساء (4): 59 .
6. نحل (16): 93 .
7. بقره (2): 141.
8. مرتضى مطهرى: نظرى به نظام اقتصادى اسلام، انتشارات صدرا، قم، 1374 ش، ص 211 ـ 213.
9. بقره (2): 29 .
10. بقره (2): 216 .
11. حدید (57): 25 .
12. مائده (5): 45 .
13. امام خمینى: صحیفه نور، ج 21، ص 98 و 99.
14. آنتونى آربلاستر: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس فجر، نشر مرکز، تهران، اوّل، 1367 ش، ص 439.
15. محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 205؛ حسن سرى: الاقتصاد الاسلامى، مطابع الصفا، مکة المکرمه، 1411 ق، ص 186 .
16. هود (11): 85 .
17. امام خمینى: صحیفه نور، ج 19، ص 35 ـ 38؛ محمدباقر صدر: صورة عن اقتصاد المجتمعالاسلامى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1399 ش، ص 10 ـ 11؛ محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 205 و 207؛ سعاد ابراهیم صالح: مبادى النظام الاقتصادى الاسلامى، النشر قاهره، 1416 ق، ص 167 .
18. مراجعه شود به کتابهاى اقتصاد صدر اسلام، دکتر سید کاظم صدر، دانشگاه شهید بهشتى، 1375 ش؛ سیاسیتهاى اقتصادى در اسلام، سعید فراهانى فرد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381، فصلهاى دوم و چهارم.
19. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه حضرت على به مالک اشتر.
20. ابراهیم (14): 32 ـ 34.
21. صحیح مسلم، ج 10، ص 126 .
22. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه حضرت امیر به مالک اشتر.
23. عبدالرحمن بن خلدون: مقدّمه تاریخ ابنخلدون، المکتبةالتجاریة الکبرى، قاهره، ص 256 .
24. حیدر نقوى: جمع اخلاق و اقتصاد در اسلام، ترجمه توانایانفرد، 1366 ش، ص 39.
25. سعید فراهانى فرد: نقش دولت در اقتصاد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381 ش، ص 275.
26. بقره (2): 256.
27. این تعریف با مختصر تفاوتى از تعریفهاى شهید آیتاللّه صدر و استاد محمدرضا حکیمى گرفته شده است. (ر.ک: سید محمدباقر صدر: اقتصادنا، مکتبة الاعلام الاسلامى، 1375 ش، ص 661 ـ 667؛ محمدرضا حکیمى: الحیاة، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370 ش، ج 3، ص 21.
28. کافى: کلینى، ج 3، ص 568.
29. نحل (16): 112.
30. علاّمه مجلسى: بحارالانوار، ج 51، ص 83، ح 37.
31. على بن حسن بن شعبه حرّانى: تحفالعقول، ص 320.
32. تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 446؛ صحیح بخارى، ج 2، ص 117.
33. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ترجمه عباس عربمازار، شهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 184 و 185؛ سید عباس موسویان: کلّیّات نظام اقتصادى اسلام، ص 80 و 81.
34. سید کاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 66 و 67.
35. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على به مالک اشتر.
36. سید کاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 72؛ ابراهیم العسل، توسعه در اسلام، ص 185 .
37. جواد على: المفصل فى تاریخ العرب، ج 7، ص 436 .
38. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على به مالک اشتر.
39. سنن ابى داوود، ج 2، ص 122.
40. بخارى: شرح فتحالبارى، ج 11، ص 442.
41. امام خمینى: صحیفه نور، ج 18، ص 130.
42. الکاسانى: بدائع الصنائع فى ترتیبالشرائع، شرکة المطبوعات المصریة، قاهره، ص 96.
43. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ص 185.
44. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 325 ـ 336.
45. وسائل الشیعه، ج 12، ص 130.
46. مانند بقره (2): 29.
47. انعام (6): 165.
48. محمد شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 215.
49. مرتضى مطهرى: جهانبینى توحیدى، انتشارات صدرا، قم، 1369، ص 54.
50. امام خمینى: صحیفه نور، ج 3، ص 158.
51. همان، ج 7، ص 39.
52. همان، ج 11، ص 100 ـ 103.
53. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 669.
54. انعام (6): 152 .
55. اعراف (7): 85.
56. ر.ک: سید عباس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376 ش، ص 137 ـ 141؛ سید حسین میرمعزى: مبانى مکتبى نظام اقتصادى اسلام، مؤسّسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1380 ش، ص 122 ـ 128.
57. محمد شاپرا: مطالعات در اقتصاد اسلامى، ص 218 و 219؛ امام خمینى: تحریرالوسیله، ج 1، ص 319.
58. ابو عبید قاسم بن سلام: الاموال، المکتبة التجاریة الکبرى، قاهره، 1353 ش، ص 919.
59. یوسف قرضاوى: فقة الزکاة، مؤسسة الرساله، بیروت، 1410، ج 2، ص 747.
60. محمد دشتى: امام على علیهالسلام و اقتصاد، مؤسّسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1379 ش، ص 243 به پس.
61. توبه (9): 103.
62. ابوبکر جصاص: احکام القرآن، مطبعة المصوبةالمصریة، قاهره، 1347 ق، ج 3، ص 190.
63. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 217 و 218.
64. ابراهیم العسل: توسعه در اسلام، ص 191.
65. انفال (8): 41.
66. مکارم شیرازى: تفسیر نمونه، ج 7، ص 175 ـ 181.
67. مراجع تقلید: توضیح المسائل، کتاب خمس.
68. مرتضى مطهرى: اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، قم، 1368 ش، ج 2، ص 64.
69. همان، ص 86.
70. محمد مؤمن: رابطه خمس و مالیاتهاى حکومتى، نظام مالى اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379 ش، ص 271 ـ 273.
71. امام خمینى: کتاب البیع، ج 2، ص 467.
72. اعراف (7): 199 .
73. بقره (2): 219 .
74. البهى الخولى: الثروة فى ظلالاسلام، الناشرون العرب، قاهره، 1971، ص 139، محمد دشتى: امام على علیهالسلام و اقتصاد، ص 243.
75. حرّ عاملى: وسایل الشیعه، ج 6، ص 51.
76. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 219 .
77. مراجع تقلید: رساله توضیح المسائل.
78. این قسمت با تلخیص از کتاب اسلام و توسعه، ابراهیم العسل، ص 195 تا 199 نقل شده است.
79. حشر (59): 7.
80. شاپرا: مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 220 و 221 .
81. امام خمینى: صحیفه نور، ج 19، ص 36 و 37.
82. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على علیهالسلام به مالک اشتر.
83. نساء (4): 59 .
84. امام خمینى: صحیفه نور، ج 20، ص 170 و 171؛ سعاد ابراهیم صالح: مبادى النظام الاقتصادى اسلامى، قاهره، النشر، 1416، ص 175 .
85. سعید فراهانى فرد: سیاستهاى اقتصادى در اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381 ش، ص 134 و 135.
86. محمدرضا حکیمى: الحیاة، ج 2، ص 744.
87. وسائل الشیعه، ج 25، ص 428.
88. همان، ص 429.
89. سعاد ابراهیم صالح: همان، ص 176 .
90. محمدباقر صدر: اقتصادنا، ص 445 .
91. حرّ عاملى: وسائل الشیعه، ج 17، ص 431.
92. سنن ابى داوود، کتاب الاجاره، باب فى التفسیر، ج 3، ص 272.
93. سید عاملى: مفتاح الکرامه، ج 4، ص 109.
94. سید رضى: نهجالبلاغه، نامه امام على علیهالسلام به مالک اشتر.
95. امام خمینى: صحیفه نور، ج 10، ص 138.