مصادیق پنهان و آشکار ربا در نظام بانکى ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
اقتصاد ربوى اقتصادى است که در آن، گروهى با تمام توان کار مىکنند و هزاران خطر و نگرانى را به جان مىخرند و در پایان، بخش اصلى سود و دسترنج را به گروهى فاصله گرفته از عرصه کار و کوشش و بىتفاوت در برابر اضطرابها و افت و خیزهاى اقتصاد واقعى، تحویل مىدهند. پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تغییر روابط اجتماعى و تغییر قوانین غیراسلامى، بازار پول و سرمایه، به ویژه نظام بانکى ایران نیز دستخوش دگرگونى اساسى شد که تصویب و اجراى قانون عملیات بانکدارى بدون ربا، از مصادیق روشن آن بهشمار مىآید.
این مقاله با بررسى نظام بانکدارى ایران، نشان مىدهد که نظام بانکى، نخواسته یا نتوانسته آن گونه که انتظار بود، ربا و بهره را از معاملات خود حذف کند و ربا در موارد بسیارى بهصورت پنهان و آشکار خود را نشان مىدهد. مهمترین مصادیق ربا در نظام بانکى را مىتوان در دو بخش اعطاى تسهیلات بانکى و بخش جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت بدهى بررسى کرد.
مقدّمه
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا.(1) کسانى که ربا مىخورند، برنمى خیزند، مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس آشفتهاش کرده است. این بدان سبب است که آنان مىگفتند: «دادوستد مانند ربا است» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام کرده است.
اقتصاد ربوى، اقتصادى است که گروهى در نقش کارگر، کشاورز، تاجر و کارخانهدار با تمام توان و علاقه، از صبح تا شب در آن زحمت مىکشند و کار مىکنند و هزاران خطر و نگرانى را به جان مىخرند و در نهایت، بخش اصلى محصول و دسترنج را به گروهى فاصله گرفته از عرصه کار و کوشش و بىخبر از اضطرابها و نگرانىها و افت و خیزهاى صحنه عمل تحویل مىدهند.(2) شاید بهترین شاهد بر این مدّعا، مطالعه آمار یکى از پیشرفتهترین اقتصادهاى دنیا باشد. طبق آمار رسمى بانک مرکزى آلمان، در حالى که تولید ناخالص ملّى در طول 22 سال، 2/4 برابر شده، درآمدهاى ناشى از بهره، از 10 برابر تجاوز کرده و این بدان معنا است که بخش فراوانى از افزایش تولید، نصیب صاحبان پول شده؛ در نتیجه، حقوق و دستمزد نتوانسته در حدّ رشدِ تولید ناخالص ملّى رشد کند و فقط 2/3 برابر شده است.(3) اندیشهور سوئیسى هانس یورگن گفته است:
بهره، رشوهاى است که تمامى شاغلین، از کارگر گرفته تا کشاورزان و کارفرمایان باید به صاحبان سرمایههاى مالى بپردازند تا بتوانند مشغول به کار شوند. ... بهره، یک بار کمرشکن براى اکثریّت و درآمدى غیرمسؤولانه براى اقلّیّت است.(4)
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و درپى دگرگونىهاى بزرگ روابط اجتماعى و تغییر قوانین و مقرّرات غیراسلامى، بازار پول و سرمایه ایران به ویژه نظام بانکى، دستخوش تحوّل اساسى شد. تصویب و اجراى قانون عملیّات بانکدارى بدون ربا، آن هم در زمانى که به اعتقاد بیشتر اقتصاددانانِ نظامِ سرمایهدارى، اقتصاد بدون بهره به تناقض درونى مبتلا بوده، در کوتاهمدّت، کارایى، و در بلندمدّت، حیات خود را از دست مىدهد،(5) کامیابى بزرگى به شمار مىآید؛ امّا به علل گوناگونى که در مقاله بیان مىشود، نظام بانکدارى ایران نخواسته یا نتوانسته آن گونه که انتظار بود، ربا و بهره را از معاملات خود بهطور کامل حذف کند و در موارد بسیارى بهصورت پنهان و آشکار خود را نشان مىدهد. مهمترین مصادیق ربا در نظام بانکى را مىتوان در دو بخش، ردیابى کرد: بخش نخست، گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره در عملیّات بانکى است و بخش دوم در مسأله جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت بدهى است. براى تبیین بیشتر این مسأله، مقاله در دو بخش مستقل تنظیم شده است.
بخش نخست: گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره (ربا)
براى نشان دادن این مطلب، لازم است به عملکرد بانکها در بخش اعطاى تسهیلات توجّه شود؛ چرا که بانکها مطابق قانونِ عملیّات بانکدارى بدون ربا، یا مالک سپردهها هستند (در سپردههاى دیدارى و پسانداز) یا وکیل سپردهگذاران (سپردههاى سرمایهگذارى)، و هرچه بهصورت سود از طریق اعطاى تسهیلات، بهدست مىآورند، پس از کنار گذاشتن سهم خود (در جایگاه مالک یا به صورت حقّالوکاله)، بقیه را به صاحبان سپرده سرمایهگذارى مىپردازند؛ پس اگر سود دریافتى بانکها از طریق اعطاى تسهیلات، مشروع و از ربا خالى باشد، سهم بانک و سپردهگذاران نیز مشروع و خالى از ربا خواهد بود و اگر آن سودها ربوى باشد ـ همانطور که سهم بانک، ربوى مىشود ـ سود اعطایى به سپردهگذاران نیز ربوى خواهد بود و در حقیقت، بانک به جاى وکالت در دادن و گرفتن سود، در دادن و گرفتن ربا وکیل مىشود.
پس از اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، از میان عقود دوازدهگانه اعطاى تسهیلات به جهت اینکه بانکها موضوع عقود مزارعه و مساقات (زمین زراعى و باغ) را نداشتند، به این دو عقد، اصلاً عمل نشد. عقد خرید دَیْن نیز به جهت وجود مشکلات فقهى از سال 1367 باز ایستاد؛ بنابراین، بانکها افزون بر سرمایهگذارى مستقیم، از طریق هشت عقد فروش اقساطى، مشارکت مدنى، مشارکت حقوقى، مضاربه، جعاله، سلف، اجاره بهشرط تملیک و قرضالحسنه، به اعطاى تسهیلات اقدام کردند. بررسى عملکرد بانکدارى بدون ربا نشان مىدهد که بدبختانه نظام بانکى، نه تنها به سمت رهایى از حقیقتِ بهره پیش نرفته، بلکه با اتّخاذ برخى روشها و راهکارها به سمت آن کشیده شده است و این حقیقت تلخ را مىتوان در مسائل آینده به روشنى مشاهده کرد.
شواهد گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره
پیش از بیان شواهد، یادآورى این نکته لازم است که در قانون عملیّات بانکدارى بدون ربا، شیوههاى بهکارگیرى منابع بانک بهلحاظ کیفیت تعلّق سود، به پنجگروه تقسیم مىشود.
گروه اوّل، عقود مشارکتى (مشارکت مدنى، حقوقى و مضاربه) هستند. در این عقود، مطابق قانون، نسبتهاى تقسیم سود در قرارداد، تعیین، و نرخ سود انتظارى، پس از کارشناسى مشخّص مىشود؛ امّا نرخ سود قطعى بعد از انجام فعّالیت اقتصادى و مشخّص شدن سود واقعى بهدست مىآید.
گروه دوم، عقود با بازده ثابت (فروش اقساطى و اجاره به شرط تملیک) است. سود آنها هنگام معامله بهصورت قطعى معیّن مىشود.
گروه سوم، عقود با بازده متغیّر (سلف و جعاله) است که در آنها، سود قطعى بانک، پس از پایان دوره مالى و براساس قیمتهاى پایاندوره و هزینههاى تمامشده تعیین مىشود.
گروه چهارم، عقد قرضالحسنه که ماهیّت خیرخواهانه داشته، بانک در برابر کارى که انجام مىدهد، کارمزد مىگیرد و سودى بابت خود پول قرض داده شده دریافت نمىکند.
گروه پنجم، سرمایهگذارى مستقیم است. در این روش، بانک بخشى از منابع را به طور مستقیم، سرمایهگذارى، و به فعّالیت اقتصادى اقدام مىکند. سود بانک دراین روش، همانند عقود مشارکتى به سود واقعى فعّالیت، بستگى دارد.
آشنایان با مسائل نظرى بانکدارى اسلامى مىدانند که این روشها همگى از جهت فقهى مورد قبول بوده، جایزند؛ امّا از میان آنها فقط عقود مشارکتى، سرمایهگذارى مستقیم و قرضالحسنه با اهداف بانکدارى اسلامى و اقتصاد اسلامى تناسب کامل داشته، با حکمت تحریم ربا منطبق و از حقیقت ربا و بهره در بازار سرمایه دور است و عقودى چون فروش اقساطى، سلف، اجاره به شرط تملیک، گرچه در بازار کالاها و خدمات، جایگاه منطقى و قابل دفاعى دارند، در بازار پول و سرمایه در عمل، داراى ماهیّتى شبیه وام و اعتبار ربوى هستند؛(6) در نتیجه، هر چه سهم عقود مشارکتى، سرمایهگذارى مستقیم و قرضالحسنه بیشتر باشد، به حقیقت بانکدارى اسلامى نزدیکتر مىشویم و برعکس، هر چه سهم آنها کمتر شود، به حقیقت ربا و بهره نزدیکتر مىشویم.
1. رشد کمّى عقود با بازده ثابت
مطالعه عملکرد نظام بانکى که در جدولها و نمودار صفحههاى بعد منعکس شده، نشان مىدهد با گذشت زمان، جهتگیرى بانکها به طور عمده به سمت بهکارگیرى عقود با بازده ثابت است. در حالىکه درصد مانده تسهیلات اعطایى بهروش عقود مشارکتى (مشارکت مدنى، حقوقى و مضاربه)، مرتّب کاهشیافته و از 1/37 درصد کلّ تسهیلات در سال 63 به 3/19 درصد در سال 78 رسیده، سهم عقود با بازده ثابت (فروش اقساطى و اجاره بهشرط تملیک) رشد مداوم داشته، از 8/35 در سال 63 به رقمى در حدود 3/60 درصد در سال 78 رسیده است(7) و از این میان، فروش اقساطى که در حقیقت ضعیفترین نوع عقود بانکى در تحقّق اهداف اقتصاد اسلامى است. از همه بیشتر رشد کرده؛ بهطورىکه از سال 76 بهبعد، بهتنهایى بیش از نصف مانده تسهیلات اعطایى را شامل مىشود؛
جدول شماره 1- ترکیب مانده تسهیلات اعطایی جدید بانک ها به بخش غیر دولتی* در پایان سال
* شامل انواع موضوع معاملات به جز اموال اجاره به شرط تملیک است.
** شامل مطالبات معوق و سررسید گذشته است.
مأخذ: ویژه نامه یازدهمین سمینار بانکداری اسلامی، مؤسسه عالی بانکداری ایران، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران& ص 304.
سهم هر یک از گروه های چهارگانه تسهیلات اعطایی بانک ها به بخش غیر دولتی
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 1
نمودار تغییرات تسهیلات اعطایی بانک ها
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 2
بنابراین مىتوان ادّعا کرد: بیش از نیمى از تسهیلات اعطایى بانکها، با استفاده از عقودى است که بر فرض هم از جهت فقهى و حقوقى، حرمت و ممنوعیّتى نداشته باشد و در عمل نیز صددرصد مطابق قانون عملیّات بانکدارى رفتار شود، از جهت موازین اقتصادى و ویژگىهاى بازار سرمایه با اعطاى وام و اعتبار با بهره در بانکدارى سنّتى تفاوت ماهوى ندارد؛ یعنى همانطور که در بانکدارى سنّتى، بانک پس از معامله، مبلغ معیّن با سررسید مشخّص را طلبکار است، در عقود با بازده ثابت نیز مطلب همینگونه است و در هر دو نظام، تحوّلات آتى اقتصاد و چگونگى کارکرد مؤسسه طرف قراردادِ بانک، هیچ تأثیرى در درآمد و سود بانک ندارد.
2. تثبیت بازده عقود با بازده متغیّر
چنانکه گذشت، سود بانک از طریق عقود با بازده متغیّر (سلف و جعاله) هنگام معامله، سود انتظارى، و سود قطعى، تابع تحوّلات آتى بخش حقیقى اقتصاد است؛ امّا آییننامههاى اجرایى و عملکرد بسیارى از شُعَب بانکها به گونهاى است که ماهیّت آن عقود را به بیان ذیل تغییر داده، به عقود با بازده ثابت تبدیل مىکند.
الف. عقد سلف: به مقتضاى نخستین عقد سلف، بانک با پرداخت قیمت محصول، مقدار معیّنى از کالاى معلوم را در ذمّه فروشنده مالک مىشود و فروشنده تعهّد مىکند که در موعد مقرّر، کالاى مورد نظر را تحویل دهد. هنگام معامله، با توجّه به قیمت انتظارى زمان تحویل، قیمت سلف چنان تعیین مىشود که بانک، سود مشخّصى بهدست آورد؛ امّا اصل تحقّق سود و مقدار آن به قیمت واقعى کالا در زمان تحویل بستگى دارد، مسؤولان شعب بانکها براى اینکه اصل سود و مقدار آن را تثبیت کنند، تدابیرى در پیش مىگیرند که دو نمونه آن را در ذیل که حاصل تحقیقى میدانى است، مىخوانیم.(8)
... اکثریّت قریب به اتّفاق شعب بانکها، امکانات لازم جهت تحویل گرفتن کالاى مورد سلف را دارا نمىباشند؛ لذا در پایان مدّت قرارداد، از تحویل گرفتن کالا خوددارى نموده و بعضا نسبت به وکیل یا امین نمودن مشترى جهت فروش کالا اقدام مىنمایند و بقیّه که اکثریّت را شامل مىشوند، نسبت به اعطاى وکالت یا امین نمودن مشترى اقدام ننموده و صرفا به دریافت اصل پول پرداختى به اضافه حدّاقل سود مورد انتظار بانک در معاملات سلف اکتفا مىنمایند. همچنین شُعبى که مشترى را به عنوان وکیل یا امین انتخاب نمودهاند، بر کار فروش کالا هیچگونه نظارتى به عمل نمىآورند و مشترى، وجه حاصل از فروش را به تمام و کمال به بانک پرداخت نمىنماید و صرفا به پرداخت اصل پول دریافتى از بانک به اضافه حدّاقل سود مورد انتظار بانک اکتفا مىنماید و این امر، معاملات سلف را به معاملات ربوى نزدیک مىکند،(9)
و جالب اینکه مقامهاى اجرایى، خود به این حقیقت معترفند؛ بهطورى که مدیر عامل یکى از بانکهاى مهم مىگوید:
بانکها مىتوانند در عقد سلف، مبادرت به انجام معامله نموده و به هنگام آماده بودن کالا با توجّه به قیمت روز بازار، اقدام به فروش نمایند؛ ولى معمولاً به فروشنده وکالت داده مىشود که خود، بعد از سررسید تحویل، کالا را به فروش رساند که این امر به طور صحیح انجام نمىگیرد و فروشنده وجهى را که بابت بها به بانک مىدهد، وجه دریافتى به اضافه حدّاقل سود در بخش مربوط است؛ گو اینکه ممکن است بیشتر از آن به فروش رفته باشد.(10)
ب. جعاله: به مقتضاى نخستینِ عقد جعاله، بانک در نقش عامل، انجام عملى را در مقابل اجرت معیّن، متعهّد مىشود و پس از انجام آن، اجرت را بهصورت اقساط از مشترى دریافت مىکند. اگر چه اجرت پیشگفته با توجّه به هزینههاى کار چنان تنظیم مىشود که بانک، سود مشخّصى را بهدست آورد، تحقّق سود و مبلغ آن، پس از اتمام کار آشکار مىشود. بانکها در عمل براى اینکه از طرفى درگیر فعّالیتهاى حقیقى (غیر پولى) نباشند و از طرف دیگر، سود ثابت و معیّنى را بهدست آورند، موضوع قرارداد جعاله را در عقد جعاله ثانوى به پیمانکارى مىسپارند؛ براى مثال، بانک، تعمیر مسکن مشخّصى را در مقابل یک میلیون تومان که بهصورت اقساط، طىّ پنج سال پرداخت مىشود، متعهّد شده، در قرارداد دوم، انجام آن عمل را در مقابل هشتصد هزار تومان به دیگرى وامىگذارد؛ در نتیجه، همانند عقود با بازده ثابت، سود بانک از اوّلِ قرارداد، قطعى و معیّن است؛ البتّه در موارد بسیارى بانکها به این مقدار هم راضى نشده، همانند بانکهاى سنتّى، پولى داده، پولى همراه با مازاد مىگیرند؛ بهطورى که مدیر عامل یکى از بانکها مىگوید:
... در حال حاضر، غالبا بانکها تحت عنوان جعاله، وجه نقدى را مىپردازند؛ سپس مبلغ اوّلیّه را به اضافه سود مقرّر در اقساط، از مشترى دریافت مىکنند؛(11)
بنابراین، عقود با بازده متغیّر که سهمى بین 4 تا 13 درصد از تسهیلات اعطایى بانکها را دارند، در عمل، ماهیّتى چون عقود با بازده ثابت یافتهاند.
3. تغییر ماهیّت عقود مشارکتى
در عقود مشارکتى (مضاربه، مشارکت مدنى و حقوقى)، بانک، متناسب با سرمایهاى که مىپردازد، در مالکیّت فعّالیت اقتصادى شریک مىشود؛ در نتیجه، پیامد آن اعمّ از سود و زیان متوجّه بانک نیز خواهد بود؛ بنابراین، لازم است نه تنها در آغاز کار، فعّالیت مذکور را جهت سوددهى مطالعه و بررسى کند، بلکه در ادامه نیز باید برآن نظارت و کنترل شود و این، مستلزم تحوّل ساختارى در نظام بانکى است که در ظاهر مطلوب مسؤولان نیست و بر همین اساس مىبینیم که رئیس کل بانک مرکزى، پس از اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، در جهت تثبیت اصل سرمایه و درصد سود بانک از حضرت امام خمینى قدسسره به این بیان استفتا مىکند.
محضر مبارک حضرت امام خمینى رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران سلام علیکم! نظر به این که برخى از بانکها در رابطه با نظارت بر اجراى عقد مضاربه منعقده با مشتریان خود به علّت کثرت تعداد و نیاز به پرسنل اضافى با هزینه زیاد، با مشکل مواجه شدهاند، در نظر دارند در قراردادهاى عقد مضاربه در مادّه مربوط به فروش، طرح ذیل را درج نمایند. استدعا دارد نظر مبارکتان را در مورد نفوذ یا عدم نفوذ شرط مزبور از نظر شرعى مرقوم فرمایید.
متن شرط: عامل، قبول تعّهد نمود که کالاى مورد معامله را کمتر از ... درصد سود به فروش نرساند و چنانچه تشخیص داد که فروش کالا با درصد سود مذکور میسّر نباشد، مکلّف است قبلاً اجازه بانک را براى فروش با سود کمتر کسب نماید. ضمنا عامل، تعهّد نمود در صورت تخلّف از این شرط، مابه التفاوت سود مورد انتظار فوقالذکر بانک را از مال خود مجّانا جبران نماید.(12)
دفتر مربوط به استفتاى حضرت امام اعلام کردند:
شرط مزبور، بلااشکال است.(13)
توجّه به مضمون این استفتا روشن مىسازد که عامل مىتواند با کسب اجازه، آن را بىاثر کند؛ یعنى هر وقت احساس کرد نمىتواند سود مورد نظر را بهدست آورد، بانک را آگاه ساخته، کالا را زیر آن قیمت بفروشد؛ امّا مقصود اصلى از این استفتائات، یافتن راهى براى تغییر ماهوى عقود مشارکت و تبدیل آنها به عقود با بازده ثابت بود که این کار را انجام دادند؛ بهطورى که یکى از مسؤولان بلندپایه بانک درباره عقد مضاربه مىگوید:
... در عمل، بانکها بدون توجّه به نتایج واقعى معامله، حدّاقل سود پیشبینى شده را مطالبه مىکنند، و مشتریان نیز مىپردازند. عادت مسؤولین واحدهاى بانک و مشتریان به این روش و نیز مطلوبیّت آن براى مشتریان از یک طرف، و دریافت وثیقه و تأمین کافى از آنها توسط بانک در قبال اعطاى سرمایه از طرف دیگر، هیچگاه طرفین معامله را به طور جدّى در موضع انجام صحیح معامله قرار نداده، عملاً اعطاى تسهیلات بر مبناى مضاربه را به صورت اعتبار در حساب جارى درآورده است؛ زیرا مشتریان، تحت عنوان مضاربه، وجوه را از بانک دریافت کرده و همین وجوه را به علاوه حدّاقل سود مورد انتظار بانک، بازپرداخت مىنمایند.(14)
وضعیّت عقد مشارکت مدنى، از این هم نارساتر است؛ به طورى که همان مقام بلندپایه بانکى درباره آن مىگوید:
در مشارکت مدنى، بانکها عموما ملاحظه قانونى مربوط به پیشبینى سود را ندیده مىگیرند و از همان ابتدا، نرخهاى مربوط به پیشبینى حدّاقل سود را بدون توجّه به واقعیّت و میزان سود محقّق، تعیین و محاسبه و از مشترى مطالبه مىنمایند؛(15)
کما اینکه تحقیقات میدانى(16) انجام شده در زمینه عملکرد بانکها نیز همین مطالب را تأیید مىکند؛ بنابراین مىتوان ادّعا کرد: از میان عقود مشارکتى، فقط مشارکت حقوقى که سهمى حدود 3 تا 7 درصد از تسهیلات اعطایى بانکها را دارد، ماهیّت واقعى را حفظ کرده است و بقیّه در عمل، به عقود با بازده ثابت تبدیل شدهاند.
نتیجه: تحوّل حقیقى و اساسى در بانکدارى بدون ربا، در سه شیوه از اعطاى تسهیلات رخ داده است و آن سه عبارتند از: قرضالحسنه، مشارکت حقوقى و سرمایهگذارى مستقیم، و مطالعه عملکرد این سه نشان مىدهد چیزى در حدود 10 تا 20 درصد از منابع از این طریق به کار رفته است که مىتواند در جهت تحقّق اهداف بانکدارى اسلامى باشد و سهم آنها ـ چنانکه در جدول شماره 3 پیدا است ـ به تدریج کاهش یافته و به نصف رسیده است؛ امّا بقیّه تسهیلات که از طریق عقود دیگر اعطا مىشود، فقط تغییر صورى و حدّاکثر تغییر فقهى یافته است به این معنا که حدّاکثر فرقشان با عملیّات اعتبارى بانکدارى ربوى در حلال و حرام بودن آنها است و به همین لحاظ، حتّى برخى از طرّاحان بانکدارى بدون ربا معتقدند:
نحوه عملکرد بانکها در اعطاى تسهیلات از محلّ سپردهها، موجب مىشود که نظام بانکى از قالب اصلى خود خارج و گرایش عمده آن به جانب تسهیلاتى باشد که از نظر ماهیّت و نوع عملیّات با نظام بانکى مبتنى بر مشارکت در سود و زیان سازگار نیست.(17)
جدول شماره 3
ترکیب مانده تسهیلات اعطایی بانک ها که می توان کفت به واقع اسلامی شده اند.
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 1
علل گرایش به سمت بازده ثابت (حقیقت نظام بهره)
مباحث پیشین نشان مىدهد که نظام بانکى، با افزایش سهم عقود با بازده ثابت و تثبیت بازده عقود با بازده متغیّر و تغییر ماهیّت عقود مشارکتى، بهتدریج به سمت حقیقت بانکدارى ربوى گرایش یافته است. صاحبنظران مسائل پول و بانکدارى، عوامل متعدّدى را در این امر دخیل مىدانند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. فقدان اعتقاد کافى: براى نهادینه شدن هر قانونى، به مجریان معتقد و دلسوز نیاز است. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، موج اسلامى کردن احکام و قوانین به بخش اقتصاد و بانکها هم کشیده شد؛ امّا به جهت ناشناخته بودن بانکدارى اسلامى، از حیث تجربى و نظرى، انگیزهاى کافى در مدیران اجرایى در ایجاد تحوّل پدید نیامد؛ در نتیجه بسیارى از مسؤولان گمان مىکنند که با اجراى درست بانکدارى بدون ربا، سود بانکها کاهش خواهد یافت و بانکها توان پاسخگویى به سپردهگذاران را نخواهند داشت؛ بنابراین، بسیارى از مدیران، با پذیرش صورى قانون، در قالب آن، نظامى را که باور داشتند و سالیان سال به آن عمل کرده بودند، به اجرا گذاشتند. این واقعیّت را در تدوین آییننامهها و دستورالعملهاى اجرایى و حتّى استفتایى که رئیس کلّ بانک مرکزى از حضرت امام خمینى قدسسره کرده است، مشاهده مىکنیم.
2. فقدان ساختار مناسب: سابقه طولانى نظام بانکى ایران در نظام ربوى، سازمان و نیروى انسانى متخصّص حتّى حسابدارى متناسب با ماهیّت بانکدارى ربوى را که نقل و انتقال و مدیریّت وجوه است پدید آورده و این در حالى است که براى اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، به ساختار دیگرى نیاز است که بتواند در بازار حقیقى اقتصاد، فعّال باشد؛ چرا که در این نظام، بانک از پدیدهاى بهطور کامل «برونزا» در مقایسه با اقتصاد حقیقى، به نهادى «درونزا» و فعّال تبدیل مىشود؛ در نتیجه، به سازمان و نیروى انسانى و حسابدارى متناسب با آن نیاز دارد؛ در حالى که پس از تصویب قانون بانکدارى بدون ربا، کمترین تغییر ساختارى در نظام بانکى پدید نیامده است.
3. فقدان آموزش کافى: کار در نظام بهره، روان و آسان است. کارگزار بانک، بدون توجّه به انگیزه و توان متقاضى، همین که به بازگشت اصل و فرع وام اطمینان یافت، با گرفتن تضمین کافى، در اختیار مشترى وام مىگذارد و در سررسید معیّن با قطع نظر از توفیق یا عدم توفیق گیرنده وام، اصل و فرع پول را وصول مىکند. در بانکدارى بدون ربا نیز عقود با بازده ثابت، با مختصر تفاوتى چنین هستند؛ در حالى که عقود با بازده متغیّر بهویژه عقود مشارکتى اگر درست اجرا شوند، نیازمند ورود در بازارهاى حقیقىاند که این امر، مستلزم آموزش سطح بالاى متصدیّان اعطاى تسهیلات بانکى است. پس از تصویب قانون بانکدارى بدون ربا، گامهاى مهمّى در برگزارى دورههاى آموزشى جهت آموزش قوانین بانکى جدید انجام گرفته است و مىگیرد؛ ولى در جهت آشنایى کارگزاران بانک با روابط و مناسبات حاکم بر اقتصاد حقیقى، اقدامى صورت نگرفته است؛ در نتیجه، بانکداران به سمت عقودى که بالاترین تخصّص را در آن دارند، تمایل مىیابند.
4. فقدان اعتماد: اعطاى تسهیلات بر اساس عقود با بازده متغیّر و مشارکتى، نیازمند اعتماد متقابل بانک و مشترى به همدیگر است و این اعتماد، زمانى شکل مىگیرد که دستکم، پیشفرضهاى ذیل در جامعه شکل بگیرد.
الف. در اثر شفّاف بودن قیمتها در بازار کالاها و خدمات و بازار عوامل تولید، از یک طرف هزینههاى تولید، انباردارى، حمل و نقل، بیمه، تبلیغات و فروش، و از طرف دیگر، قیمت فروش محصول و درپى آن، دامنه سود (حدّاقل و حدّاکثر سود) صنعت مورد فعّالیت مشخّص باشد.
ب. در اثر رواج فرهنگ بیمه، هزینههاى اتّفاقى که در اثر حوادث غیرمترقّبه رخ مىدهند، از طریق انواع بیمه پوشش داده شوند.
ج. بانک، نیروى متخصّص و ابزار لازم را براى کنترل و نظارت طرحهاى گوناگون اقتصادى داشته باشد؛ بهطورى که هر وقت بخواهد (گرچه بهصورت انتخابى تصادفى) بتواند فعّالیت مورد نظر را کنترل و بر آن نظارت کند و مشترى از این توانایى باخبر باشد.
د. در مواردى که به علل گوناگون بین بانک و طرف قراردادِ بانک، اختلاف پیش مىآید، قانونِ روشن و محکمه مشخّصى براى داورى و اجراى حکم در اسرع وقت وجود داشته باشد.
ه. مسؤولان بانک در عمل نشان دهند که به تحوّلات اقتصاد حقیقى ملتزم بوده، قصد انتقال خسارت به طرف قرارداد بانک را ندارند،
و این در حالى است که مطالعه وضع حاکم بر اقتصاد و عملکرد بانک و مشتریان نشان مىدهد که این اعتماد در حدّاقل ممکن است و هیچ یک از پیش فرضهاى پیشین یا اصلاً محقّق نیست یا در پایینترین سطح قرار دارد؛ براى مثال وقتى مشترى مىبیند بانک در قرارداد مشارکت مدنى، املاک و دارایىهاى او را به نرخى کمتر از ارزش بازار، قیمت گذارى مىکند(تا سهم خود را در مجموع سرمایه بیشتر نشان دهد) به بانک بدبین شده، انگیزه ارائه اطّلاعات کامل درباره منافع بهدست آمده را از دست مىدهد.(18)
5. فقدان ضمانت اجرا: براى اجراى درست قانون و تثبیت آن در جامعه به ضمانت اجرا نیاز است به این معنا که باید نظامى طرّاحى شود تا عملکنندگان به آن تشویق، و خطاکاران مجازات و تنبیه شوند. در نظام بانکى ایران، شاید یگانه مسأله که مورد توجّه و پیگیرى قرار نمىگیرد، میزان انطباق قراردادها با موازین شرع و قانون بانکدارى بدون ربا است؛ به ویژه با توجّه به دولتى بودن بانکها که در آن، کارگزاران بانک، خود را از هر برخورد شدیدى مصون مىدانند.
6. فقدان فرصت آزمون و تجربه: سازمانها و مؤسّسات اقتصادى بهطور معمول، به شکل محدود و ساده پدید مىآیند و در طول زمان بهتدریج با آزمون و خطا و با بهرهگیرى از ابداعات و نوآورىها، کمبودهاى قانونى و اجرایى را پر مىکنند و همگام با آن، توسعه مىیابند. این فرآیند در بانکدارى سنّتى به طور کامل مشهود است؛ در حالى که در بانکدارى بدون ربا به جهت حسّاسیّت موضوع (تحریم اکید ربا) قانون بانکدارى بدون ربا با تمام آییننامهها و دستورالعملهاى اجرایى در کمتر از سه سال، تهیه و به صورت راهکار نهایى در سطح عموم بانکها به مرحله اجرا گذاشته شد و بعد از آن نیز مطالعه و تغییرى در آن داده نشد. روشن است که چنین عملکردى، دقّت عمل را به شدّت پایین مىآورد.
7. فقدان نظام تکمیل و ترمیم، بانکدارى سنّتى، با بیش از چهارصد سال سابقه پیوسته و فراگیر، از تجربیّات و نظریّات صاحبنظران پول و بانکدارى استفاده کرده، روزبهروز فعّالیتها، ابزارها و شیوههاى جدیدى را بهکار مىگیرد و در عین حال، هر سال شاهد ورشکستگى صدها بانک اروپایى و امریکایى هستیم. انتظار بود که پس از تصویب و اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، کمیتههاى تخصّصى از فقیهان، حقوقدانان، اقتصاددانان، مدیران با تجربه بانکها و مشتریان بانکها (بازاریان، کشاورزان، صنعتگران) تشکیل شود تا فرایند اجراى هر یک از بندهاى قانون را با دقّت نقد و بررسى، و براى اصلاح و تکمیل قانون اقدام کنند؛ در حالى که در نظام بانکى ایران فقط به برگزارى سمینارى تحت عنوان سمینار بانکدارى اسلامى بسنده مىکنند و پس از پایان سمینار، حتّى به مقالههاى ارائه شده در آن نیز و یافتههاى علمى آن ترتیب اثر نمىدهند.
بخش دوم: جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت
مورد دیگرى که نظام بانکى به صورت پنهان و آشکار به معامله ربوى آلوده مىشود، مسأله جریمه تأخیر و جریمه تمدید مهلت پرداخت قرارداد است. استفاده کنندگان از تسهیلات بانکى، گاهى از بازپرداخت تسهیلات در سررسید معیّن خوددارى کرده، تمدید مدّت قرارداد را تقاضا مىکنند و این امر در مواردى، موجّه و قابل قبول است؛ مانند تاجرى که به جهات گوناگون اقتصادى نتوانسته اجناس خریدارى شده را به فروش برساند؛ ولى امید دارد در مهلت تمدید شده این کار را انجام دهد یا تولید کنندهاى، به عللى نتوانسته کارخانه را مطابق برنامه به مرحله تولید برساند؛ امّا در فرصت دیگرى به این هدف مىرسد. در این موارد، نه تنها تمدید مدّت قرارداد، کمک بزرگى براى استفاده کنندگان از تسهیلات بانکى است، براى کلّ اقتصاد نیز سودمند خواهد بود؛ چرا که در غیر آن صورت، اشخاص و مؤسّسات بسیارى دچار ورشکستگى و تعطیلى مىشوند.
در بانکدارى سنّتى، در صورت اعتماد بانک به بازگشت اصل و فرع وام، بدهى فرد یا مؤسسه بهصورت اعتبار جدیدى بر اساس نرخ بهره جدید که به طور معمول از بهره اعتبارات اوّلى بیشتر است، به شمار آمده، براى مدّت دیگرى تمدید مىشود؛ چنانکه در موارد غیر موجّه، بانک با گرفتن درصدى بهشکل جریمه دیرکرد که این نیز به طور معمول از نرخ بهره اعتبارات بانکى بیشتر است، مشترى متخلّف را مجازات مالى کرده، زمینه را براى سوء استفاده از منابع بانکى از بین مىبرد و این روش در تمام کشورهایى که نظام بانکى آنها بر اساس نظام بهره اداره مىشود، امرى قانونى است. در ایران نیز قانون آیین دادرسى مدنى مصوّب 25/6/1318 طىّ موادّ 719 تا 723 به جوانب گوناگون این مسأله پرداخته، و در بخشى از مادّه 719 آمده است.
در دعاوى که موضوع آن وجه نقد است، اعمّ از اینکه راجع به معاملات با حقّ استرداد یا سایر معاملات استقراضى یا غیر معاملات استقراضى باشد، خسارت تأخیر تأدیه، معادل صدى 12 محکومٌ به در سال است ... .
پیش از انقلاب به این قانون عمل مىشد؛ امّا پس از انقلاب، به جهت ربا دانستن آن از طرف حضرت امام خمینى(19) و دیگر مراجع، مشکل بزرگى براى بانکها پیش آمد تا اینکه بعد از چند دوره مذاکره و نامهنگارى بین رئیس بانک مرکزى و شوراى نگهبان و اِعمال اصلاحات پیشنهادى شوراى نگهبان، شوراى پول و اعتبار در جلسه 479 خود که با حضور آیتاللّه رضوانى (از فقیهان شوراى نگهبان) تشکیل شد، متنى را جهت الحاق به قراردادهاى بانک تنظیم و براى اعلام نظر به شوراى نگهبان ارسال کردند. متن مذکور بدین قرار است.
در صورت عدم تسویه کامل بدهى ناشى از قرارداد تا سررسید مقرّر، به علّت تأخیر در تأدیه بدهى ناشى از این قرارداد از تاریخ سررسید تا تاریخ تسویه کامل بدهى، مبلغى به ذمّه امضاکننده این قرارداد تعلّق خواهد گرفت؛ از این رو، وام یا اعتبار گیرنده، با امضاى این قرارداد، ملزم و متعهّد مىشود تا زمان تسویه کامل بدهى ناشى از این قرارداد، علاوه بر بدهى تأدیه نشده، مبلغى معادل 12 درصد مانده بدهى براى هر سال نسبت به بدهى مذکور، بر حسب قرارداد به بانک پرداخت نماید. به همین منظور، وام و یا اعتبار گیرنده، ضمن امضاى این قرارداد، به طور غیر قابل برگشت به بانک اختیار داد که از تاریخ سررسید تا تاریخ تسویه کامل بدهى، معادل مبلغ مورد قرارداد از حسابهاى وام و یا اعتبار گیرنده برداشت و یا به همان میزان از سایر دارایىهاى آن تملّک نماید. أخذ مبلغ مقرّر موضوع این مادّه، مانع تعقیب عملیّات اجرایى براى وصول مطالبات بانک نخواهد شد.(20)
شوراى نگهبان طى نامه 7742 مورّخ 11/12/1361 اعلام کرد:
عمل بهترتیبى که در چهارصد و هفتاد و نهمین جلسه شوراى پول و اعتبار تصمیم گرفته شده و ضمیمه نامه فوقالذکر ارسال داشتهاند، با اصلاح عبارت «تسویه کامل بدهى» به عبارت «تسویه کامل اصل بدهى» اشکال ندارد و مغایر با موازین شرعى نمىباشد.(21)
پس از آن تاریخ، همین روش در کلّیّه قراردادهاى بانکى براى دریافت خسارت تأخیر تأدیه معمول است.(22)
ابهام مبناى فقهى نظریّه شوراى نگهبان و تشابه بسیار آن به موادّ 719 تا 723 آیین دادرسى مدنى، پرسش هایى را پدید آورد تا اینکه شوراى نگهبان طىّ نامه 3845 مورّخ 12/4/1364 اعلام داشت.
نظر به اینکه در موضوع حکمِ خسارتِ تأخیرِ تأدیه، مراجعات متعدّد به شوراى نگهبان مىشود و از قرار بعض شکایات، بانکها مطالبه خسارت تأخیر تأدیه مىنمایند، موضوع در جلسه رسمى فقهاى شوراى نگهبان مطرح شد و به شرح زیر اعلام گردید: «مطالبه مازاد بر بدهى بدهکاران به عنوان خسارت تأخیر تأدیه، چنانچه حضرت امام مدظله نیز صریحا به این عبارت (آنچه به حساب دیرکرد تأدیه بدهى گرفته مىشود، ربا و حرام است) اعلام نمودهاند، جایز نیست و احکام صادره بر این مبنا شرعى نمىباشد؛ بنابراین، موادّ 719 تا 723 قانون آیین دادرسى حقوقى و سایر مواردى که بهطور متفرّق، احتمالاً در قوانین در این رابطه موجود باشد، خلاف شرعانور است و قابلاجرا نیست.(23)
این نامه، تکلیف موادّ مورد نظر قانون آیین دادرسى را روشن کرد؛ امّا درباره نامه پیشین هیچ روشنگرى نداشت؛ بلکه بر ابهام آن افزود. پس از آن تاریخ، به طور معمول مقالهها و سخنرانىها بیشتر در زمینه ضرورت وجود جریمه تأخیر و تأدیه و اینکه اگر نباشد، بانکها متضرّر مىشوند و افراد در بازپرداخت بدهى بانکها سوء استفاده مىکنند، دور مىزند و نظریّه فقهى قابل قبولى ارائه نشده است. فقط در هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، سه نظریّه فقهى براى تجویز جریمه تأخیر تأدیه ارائه شده که هر سه قابل مناقشه است. این بحث را با طرح خلاصهاى از آن نظریّهها و پاسخ آنها بهپایان مىبریم.
نظریّه اوّل
در نظریه اوّل که بر اساس تفاوت بین سود، و عدم نفع استوار است، مىگوید:
ما باید تحقیق کنیم ببینیم که آیا رباى قرضى بر خسارت تأخیر تأدیه منطبق مىشود؟ یعنى آیا بانک به عنوان مقرض به شخصیّت حقیقى که مقترض است، شرط سود کرده است یا اینکه گفته: اگر شما در وقت مقرّر، بدهى خود را نپردازى، بانک ضرر مىکند؛ چون بانک با این پول کار مىکند؟ شما جلو منافع بانک را گرفتهاید. باعث عدمالنفع شدهاید. شما به بانک ضرر زده، بر آن خسارت وارد کردهاید. حال باید جبران خسارت را بنمایید.(24)
در پاسخ نظریّه مىگوییم. اوّلاً معناى روان نظریّه این است که بانک به مشترى مىگوید: اگر بدهى خودت را به موقع به بانک مىپرداختى، بانک مىتوانست آنها را بهکار گرفته، سود کسب کند؛ پس حالا که با تأخیر در پرداخت، مانع کسب سود بانک شدهاى، باید آن سود را بهصورت جریمه تأخیر بپردازى؛ پس این نظریّه، حقیقتى جز پرداخت زیاده در مقابل زمان که همان حقیقت ربا است، ندارد.
ثانیا اگر این نظریّه درست باشد مىتوان اصل ربا را هم توجیه کرد. کسى که به دیگرى پول قرض مىدهد، در حقیقت از منافع خود صرف نظر مىکند؛ چرا که مىتوانست بهجاى قرض دادن، با آن پول کار کرده، سود به دست آورد؛ پس مطابق این نظریّه مىتواند ادّعا کند که تو با قرض گرفتنت، جلو نفع مرا گرفتهاى. باعث عدم نفع شدهاى. به من ضرر زدهاى؛ بنابراین باید آن ضرر و خسارت را جبران کنى و مبلغى زیاده بپردازى.
جالب این است که بدانیم همین استدلال را فخر رازى(25) در تفسیر آیات ربا از زبان مشرکان براى غیر عقلایى بودن تحریم اصل ربا آورده است.
نظریّه دوم
در این نظریّه که بر جرم بودن تأخیر در پرداخت، مبتنى است مىگوید:
عدم پرداخت مالى در وقت مقرّر (مماطله) حرام است. اگر شما به کسى تعهّد کردید که در وقت معیّنى اداى دَیْن کنید و نکردید، متمّرد هستید؛ یعنى ناقض پیمان خود بوده، مرتکب فعل حرامى شدهاید. در اینجا دولت مىتواند ناقض تعهّد را تعزیر حکومتى کند؛ چنانچه اکنون بسیارى از تعزیرات حکومتى ما قانونى است. در متن قانون تصریح مىکند هر کس از چراغ قرمز عبور کرد، هزار تومان به عنوان تعزیر حکومتى بپردازد. ... هر کس در روز مقرّر، دَیْن خود را به بانک ادا نکرد، باید فلان مبلغ را به بانک بپردازد؛ بنابراین ما مىتوانیم «خسارت تأخیر تأدیه» را از نوع تعزیرات حکومتى هم بهحساب آوردیم.(26)
این نظریّه نیز از جهات گوناگون مخدوش است.
اوّلاً در بسیارى از مواردِ تأخیر، جرم و ارتکاب حرامى رخ نمىدهد؛ براى مثال، اشخاصى که براى تأمین کالاهاى با دوام مصرفى از بانک وام مىگیرند و بعد در اثر مشکلات زندگى، از پرداخت بموقع آن ناتوان هستند یا تولیدکنندگان و بازرگانانى براى امور تولیدى و تجارى وام و اعتبار مىگیرند، امّا به جهت تغییر وضع اقتصادى یا تغییر سیاستها و مقرّرات که در موارد بسیارى خود دولت، آن تغییرات را مىدهد، نمىتوانند مطابق برنامهریزى نخست، کارخانه را راه بیندازند یا کالاهاى خود را بفروشند. در همه این موارد، تأخیر در پرداخت (مماطله)؛ امّا به قطع، جرم و ارتکاب حرامى صورت نگرفته است و این، همان مواردى است که خداوند در قرآن، به صراحت به مهلت دادن امر فرموده است.(27)
ثانیا در مواردى که بدهکار، در عین توانایى، از پرداخت بدهى سرباز مىزند، پیمان را نقض کرده و مجرم است؛ امّا در غالب موارد، مطابق فقه اسلامى، هر جرمى مجازات و تعزیرات خاص خود را دارد و در این مورد، پس از اخطار، حاکم اسلامى، متخلف را بازداشت مىکند و با فروش اموال وى، حقّ طلبکاران را مىپردازد.
ثالثا بر فرض بپذیریم که در این مورد مىتوان فرد خطاکار را مجازات مالى کرد، باید مبلغ جریمه به حساب بیتالمال واریز شود؛ امّا اگر قرار باشد از باب جبران خسارت و ضرر بانک به بانک بدهند، همان نظریّه پیشین مىشود که بطلانش گذشت.
نظریّه سوم
در نظریّه سوم که بر ربا ندانستن جبران کاهش ارزش پول در اثر تورّم مبتنى است، مىگویند:
راه سوم این است که با پرداخت مبلغ خسارت تأخیر تأدیه، جبران کاهش قدرت خرید را مىنمایید. تا جایى که به ذهن من مىرسد، مبلغى که بابت خسارت تأخیر تأدیه تعیین مىشود، کمتر از کاهش قدرت خرید خواهد بود. در واقع، پولى را که بانک از شما مىگیرد، مابهالتفاوت کاهش قدرت خریدى است که بر اثر مماطله و ندادن دَیْن شما پدید آمده است. این سود نیست. مسأله رباى قرض، مبتنى بر یجرالمنفعة مىباشد. از گرفتن خسارت تأخیر، منفعتى عاید بانک نمىشود. همین معنا در سپرده گذاشتن اشخاص در بانکها باید ملاحظه شود. در حقیقت، اشخاص به بانک قرض مىدهند و در سررسید، بانکها موظّفند مقدار کاهش قدرت را جبران کنند.(28)
بر این نظریّه نیز اشکالاتى وارد است.
اوّلا این نظریّه بر این مبتنى است که پرداخت مازادى به مقدار تورّم به جهت جبران کاهش قدرت خرید پول را ربا ندانیم و این مسأله اگر چه محل بحث بین فقیهان است، غالب آنان آن را ربا مىدانند و بر همین اساس است که در نظام بانکى، به آن عمل نمىشود و گرنه لازم بود بانکها بر مانده حسابهاى جارى و پسانداز که به صورت قرض به بانک داده مىشود، بهرهاى معادل نرخ تورّم بپردازند.
ثانیا بر فرض که این نظریّه را بپذیریم، بانک در مقابل تأخیر مشترى، هیچ جریمه یا خسارتى نگرفته؛ بلکه فقط به گرفتن حقّ خود بسنده کرده است؛ در حالى که فلسفه وضع جریمه تأخیر، براى جلوگیرى از سوء استفاده مشتریان و گردش درست منابع بانک بود.
ثالثا این نظریّه فقط در وضعیّت تورّمى قابل توجیه است؛ امّا در حالت غیرتورّمى یا تورّمهاى دو سه درصدى، گرفتن جریمه دو سه درصدى براى یک سال تأخیر، نه تنها جریمه نیست، بلکه مشوّقى براى سوء استفاده است؛ چرا که مشترى مىبیند اگر بدهى خود را به بانک بپردازد و به گرفتن اعتبار جدیدى اقدام کند، به طور قطع، سودى به مراتب بیشتر از جریمه تأخیر مىپردازد؛ چنانکه هم اکنون این وضعیت در بانکدارى بدون ربا حاکم است؛ براى مثال، تاجرى که به صورت مضاربه، با سود انتظارى 26 درصدى، تسهیلات بانکى مىگیرد (و مطابق روش بانکها همان 26 درصد را در آخر دوره باید بهصورت سود واقعى بپردازد) ملاحظه مىکند که اگر بتواند بهطریقى از پرداخت بموقع آن خوددارى کند، فقط 12درصد بهشکل جریمه تأخیر خواهد پرداخت و این خیلى بهنفع او است.
یگانه راه حل
واقعیّت این است که وقتى بانک، منابع خود را بهصورت وام و اعتبار یا تحت یکى از عقود اسلامى تا سررسید مشخّصى در اختیار کسى مىگذارد، از این طریق درآمدى بهدست مىآورد و پس از بازگشت منابع بانک دوباره آنها را به کار انداخته، درآمد دیگرى بهدست مىآورد. وقتى مشترى، بازپرداخت منابع را به تأخیر مىاندازد، از یک طرف بانک از رسیدن به درآمد دوم، باز مىماند و از طرف دیگر، اگر بانک در وصول مطالبات تساهل کند، زمینه را براى سوء استفاده مشتریان فراهم مىسازد. براى این منظور، در بانکدارى سنّتى با پذیرش نظام بهره، جریمهاى بیش از نرخ بهره متعارف براى مدّت زمان تأخیر وضع مىکنند.
در بانکدارى بدون ربا، عقود بانکى از این لحاظ به دو گروه تقسیم مىشوند: گروه نخست، عقود مشارکتى است که در آنها رابطه بانک و مشترى همانند دو شریک است. گروه دوم، عقود غیر مشارکتى است که پس از انجام معامله، رابطه بانک و مشترى، رابطه دائن (طلبکار) و مدیون (بدهکار) است. در گروه دوم، هر نوع زیاد کردن بر اصل دَیْن (مبلغ بدهى) چه براى تمدید مهلت و چه بهصورت جریمه تأخیر، در قالب هر رابطه حقوقى که باشد، ربا و حرام است؛(29) بنابراین یگانه راه در این گروه از معاملات، گرفتن وثیقه قابل وصول در ابتداى معامله و به اجرا گذاشتن آن حین تأخیر و مماطله است؛ امّا در گروه نخست (عقود مشارکتى)، هم زمینه براى تمدید مهلت و هم براى جریمه خطاکار وجود دارد. در این عقود که بانک و مشترى در مؤسّسه خاصّى به نحو مشارکت سرمایهگذارى کردهاند، تا هر زمان که مصلحت بدانند مىتوانند قرارداد را تمدید کنند بدون اینکه یکى از دوطرف از این تمدید متضرّر شود یا منافعى را از دست بدهد؛ براى مثال، وقتى بانک با مشارکت فردى، کارخانهاى احداث و راهاندازى مىکند و آن فرد متعهّد مىشود طى ده سال، سهم بانک را بهتدریج بخرد، اگر به هر دلیلى نتواند به تعهّد خود عمل کند و به تمدید مهلت نیاز شود (مثلاً قرارداد ببندد سهم بانک را در مدّت بیست سال بخرد) بانک هیچگونه ضررى نمىبیند و منابعش بدون استفاده نمىماند؛ زیرا تا زمانى که سهم بانک خریدارى نشده، مشارکت باقى است و بانک، متناسب با سرمایه خود، از سود فعّالیت مذکور استفاده مىکند. در این عقود، حتّى بانک مىتواند براى جلوگیرى مشترى از سهلانگارى در عمل به تعهّد، از ابتداى قرارداد شرط کند که اگر به هر دلیلى نتواند در تاریخ یا تاریخهاى مقرّر بهتدریج سهم بانک را بخرد، نسبتهاى سود را به نفع بانک تغییر خواهد داد؛ براى مثال اگر تا ده سال بتواند به تعهّد خود عمل کند، تقسیم سود، متناسب با سهم سرمایه هر یک و با ضریب یک خواهد بود و اگر به تعویق افتاد، ضریب بانک در مقایسه با سرمایه خود 1/1 و حتّى 2/1 خواهد بود و این شرط در عقود مشارکت مشکلى ندارد؛(30) امّا مشکل اساسى اینجا است که بانکدارى بدون ربا، در عمل به سمت عقود با بازدهى ثابت گرایش یافته، بیشتر معاملات را از آن طریق انجام مىدهد؛ در نتیجه با معضل مهمّ تمدید قراردادها و مشکل جریمه تأخیر مواجه است.
پىنوشتها
________________________________________
1. بقره (2): 275.
2. برگرفته از کتاب ربا در اسلام، سید محمدحسین بهشتى، ص 17 ـ 20.
3. هلموت کرویتس: معضل پول، ص 224.
4. همان، ص 247.
5. محسن خان و میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى و مالیه اسلامى، ص 51 و 72.
6. براى مطالعه بیشتر درباره ماهیّت عقود بانکى، ر.ک: بانکدارى اسلامى، ویرایش دوم، سیّدعبّاس موسویان، مؤسسه تحقیقات پولى و بانکى، 1380 ش، ص 167 به بعد.
7. شایان ذکر است که از سال 1377، بخشى از فروش اقساطى، تحت عنوان «مسکن» در آمارهاى بانکى منعکس شده است که درست نیست؛ چرا که «مسکن»، موضوع و محل کاربرد قرارداد شمرده مىشود و قرار دادن آن بهصورت عقد در کنار عقود بانکى، درست نیست.
8. این تحقیق را آقاى فرزاد باوند انجام داده است. (مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 316 به بعد)
9. همان، ص 323.
10. امیر اصلانى: مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 37.
11. همان، ص 35.
12. این نامه در تاریخ 27/8/1363 نوشته شده است. (همان، ص 13)
13. همان.
14. همان، ص 35.
15. همان، ص 36.
16. همان، ص 104.
17. سیدعلىاصغر هدایتى: مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 193.
18. در این زمینه، ر.ک: مقاله سید کاظم صدر، مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 64.
19. حضرت امام قدسسره در استفتایى که از ایشان شده، فرمودهاند: «بهره پول و بهره دیرکرد وام، ربا و حرام است». استفتائات جدید، ج 2، ص 128.
20. مرتضى والىنژاد: مجموعه قوانین و مقرّرات بانکى، ص 382.
21. همان، ص 383.
22. محسن نوربخش: مجموعه سخنرانىها و مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 12.
23. مرتضى والىنژاد: مجموعه قوانین و مقرّرات بانکى، ص 386.
24. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33.
25. فخر رازى: التفسیرالکبیر، ج 7، ص 87.
26. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33 و 34.
27. وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ؛ اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى مهلت دهید. بقره (2): آیه 280.
28. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 34.
29. چون عناوینى مانند جریمه مماطل، و جبران ضرر طلبکار که از انگیزه دادن و گرفتن زیادى حکایت مىکند با عنوان ربا که یک عنوان اوّلى است، منافاتى ندارد، یعنى همانطور که گرفتن ربا مىتواند به انگیزه سودطلبى و استثمار دیگران باشد مىتواند به انگیزه تحصیل هزینه فرصت از دست رفته و جریمه دیگران نیز باشد؛ پس در همه فروض، ربا صدق کرده، حرام خواهد بود.
30. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: رساله عملیه، کتاب شرکت، مسأله 2146.
اقتصاد ربوى اقتصادى است که در آن، گروهى با تمام توان کار مىکنند و هزاران خطر و نگرانى را به جان مىخرند و در پایان، بخش اصلى سود و دسترنج را به گروهى فاصله گرفته از عرصه کار و کوشش و بىتفاوت در برابر اضطرابها و افت و خیزهاى اقتصاد واقعى، تحویل مىدهند. پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تغییر روابط اجتماعى و تغییر قوانین غیراسلامى، بازار پول و سرمایه، به ویژه نظام بانکى ایران نیز دستخوش دگرگونى اساسى شد که تصویب و اجراى قانون عملیات بانکدارى بدون ربا، از مصادیق روشن آن بهشمار مىآید.
این مقاله با بررسى نظام بانکدارى ایران، نشان مىدهد که نظام بانکى، نخواسته یا نتوانسته آن گونه که انتظار بود، ربا و بهره را از معاملات خود حذف کند و ربا در موارد بسیارى بهصورت پنهان و آشکار خود را نشان مىدهد. مهمترین مصادیق ربا در نظام بانکى را مىتوان در دو بخش اعطاى تسهیلات بانکى و بخش جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت بدهى بررسى کرد.
مقدّمه
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا.(1) کسانى که ربا مىخورند، برنمى خیزند، مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس آشفتهاش کرده است. این بدان سبب است که آنان مىگفتند: «دادوستد مانند ربا است» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام کرده است.
اقتصاد ربوى، اقتصادى است که گروهى در نقش کارگر، کشاورز، تاجر و کارخانهدار با تمام توان و علاقه، از صبح تا شب در آن زحمت مىکشند و کار مىکنند و هزاران خطر و نگرانى را به جان مىخرند و در نهایت، بخش اصلى محصول و دسترنج را به گروهى فاصله گرفته از عرصه کار و کوشش و بىخبر از اضطرابها و نگرانىها و افت و خیزهاى صحنه عمل تحویل مىدهند.(2) شاید بهترین شاهد بر این مدّعا، مطالعه آمار یکى از پیشرفتهترین اقتصادهاى دنیا باشد. طبق آمار رسمى بانک مرکزى آلمان، در حالى که تولید ناخالص ملّى در طول 22 سال، 2/4 برابر شده، درآمدهاى ناشى از بهره، از 10 برابر تجاوز کرده و این بدان معنا است که بخش فراوانى از افزایش تولید، نصیب صاحبان پول شده؛ در نتیجه، حقوق و دستمزد نتوانسته در حدّ رشدِ تولید ناخالص ملّى رشد کند و فقط 2/3 برابر شده است.(3) اندیشهور سوئیسى هانس یورگن گفته است:
بهره، رشوهاى است که تمامى شاغلین، از کارگر گرفته تا کشاورزان و کارفرمایان باید به صاحبان سرمایههاى مالى بپردازند تا بتوانند مشغول به کار شوند. ... بهره، یک بار کمرشکن براى اکثریّت و درآمدى غیرمسؤولانه براى اقلّیّت است.(4)
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و درپى دگرگونىهاى بزرگ روابط اجتماعى و تغییر قوانین و مقرّرات غیراسلامى، بازار پول و سرمایه ایران به ویژه نظام بانکى، دستخوش تحوّل اساسى شد. تصویب و اجراى قانون عملیّات بانکدارى بدون ربا، آن هم در زمانى که به اعتقاد بیشتر اقتصاددانانِ نظامِ سرمایهدارى، اقتصاد بدون بهره به تناقض درونى مبتلا بوده، در کوتاهمدّت، کارایى، و در بلندمدّت، حیات خود را از دست مىدهد،(5) کامیابى بزرگى به شمار مىآید؛ امّا به علل گوناگونى که در مقاله بیان مىشود، نظام بانکدارى ایران نخواسته یا نتوانسته آن گونه که انتظار بود، ربا و بهره را از معاملات خود بهطور کامل حذف کند و در موارد بسیارى بهصورت پنهان و آشکار خود را نشان مىدهد. مهمترین مصادیق ربا در نظام بانکى را مىتوان در دو بخش، ردیابى کرد: بخش نخست، گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره در عملیّات بانکى است و بخش دوم در مسأله جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت بدهى است. براى تبیین بیشتر این مسأله، مقاله در دو بخش مستقل تنظیم شده است.
بخش نخست: گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره (ربا)
براى نشان دادن این مطلب، لازم است به عملکرد بانکها در بخش اعطاى تسهیلات توجّه شود؛ چرا که بانکها مطابق قانونِ عملیّات بانکدارى بدون ربا، یا مالک سپردهها هستند (در سپردههاى دیدارى و پسانداز) یا وکیل سپردهگذاران (سپردههاى سرمایهگذارى)، و هرچه بهصورت سود از طریق اعطاى تسهیلات، بهدست مىآورند، پس از کنار گذاشتن سهم خود (در جایگاه مالک یا به صورت حقّالوکاله)، بقیه را به صاحبان سپرده سرمایهگذارى مىپردازند؛ پس اگر سود دریافتى بانکها از طریق اعطاى تسهیلات، مشروع و از ربا خالى باشد، سهم بانک و سپردهگذاران نیز مشروع و خالى از ربا خواهد بود و اگر آن سودها ربوى باشد ـ همانطور که سهم بانک، ربوى مىشود ـ سود اعطایى به سپردهگذاران نیز ربوى خواهد بود و در حقیقت، بانک به جاى وکالت در دادن و گرفتن سود، در دادن و گرفتن ربا وکیل مىشود.
پس از اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، از میان عقود دوازدهگانه اعطاى تسهیلات به جهت اینکه بانکها موضوع عقود مزارعه و مساقات (زمین زراعى و باغ) را نداشتند، به این دو عقد، اصلاً عمل نشد. عقد خرید دَیْن نیز به جهت وجود مشکلات فقهى از سال 1367 باز ایستاد؛ بنابراین، بانکها افزون بر سرمایهگذارى مستقیم، از طریق هشت عقد فروش اقساطى، مشارکت مدنى، مشارکت حقوقى، مضاربه، جعاله، سلف، اجاره بهشرط تملیک و قرضالحسنه، به اعطاى تسهیلات اقدام کردند. بررسى عملکرد بانکدارى بدون ربا نشان مىدهد که بدبختانه نظام بانکى، نه تنها به سمت رهایى از حقیقتِ بهره پیش نرفته، بلکه با اتّخاذ برخى روشها و راهکارها به سمت آن کشیده شده است و این حقیقت تلخ را مىتوان در مسائل آینده به روشنى مشاهده کرد.
شواهد گرایش نظام بانکى به حقیقت بهره
پیش از بیان شواهد، یادآورى این نکته لازم است که در قانون عملیّات بانکدارى بدون ربا، شیوههاى بهکارگیرى منابع بانک بهلحاظ کیفیت تعلّق سود، به پنجگروه تقسیم مىشود.
گروه اوّل، عقود مشارکتى (مشارکت مدنى، حقوقى و مضاربه) هستند. در این عقود، مطابق قانون، نسبتهاى تقسیم سود در قرارداد، تعیین، و نرخ سود انتظارى، پس از کارشناسى مشخّص مىشود؛ امّا نرخ سود قطعى بعد از انجام فعّالیت اقتصادى و مشخّص شدن سود واقعى بهدست مىآید.
گروه دوم، عقود با بازده ثابت (فروش اقساطى و اجاره به شرط تملیک) است. سود آنها هنگام معامله بهصورت قطعى معیّن مىشود.
گروه سوم، عقود با بازده متغیّر (سلف و جعاله) است که در آنها، سود قطعى بانک، پس از پایان دوره مالى و براساس قیمتهاى پایاندوره و هزینههاى تمامشده تعیین مىشود.
گروه چهارم، عقد قرضالحسنه که ماهیّت خیرخواهانه داشته، بانک در برابر کارى که انجام مىدهد، کارمزد مىگیرد و سودى بابت خود پول قرض داده شده دریافت نمىکند.
گروه پنجم، سرمایهگذارى مستقیم است. در این روش، بانک بخشى از منابع را به طور مستقیم، سرمایهگذارى، و به فعّالیت اقتصادى اقدام مىکند. سود بانک دراین روش، همانند عقود مشارکتى به سود واقعى فعّالیت، بستگى دارد.
آشنایان با مسائل نظرى بانکدارى اسلامى مىدانند که این روشها همگى از جهت فقهى مورد قبول بوده، جایزند؛ امّا از میان آنها فقط عقود مشارکتى، سرمایهگذارى مستقیم و قرضالحسنه با اهداف بانکدارى اسلامى و اقتصاد اسلامى تناسب کامل داشته، با حکمت تحریم ربا منطبق و از حقیقت ربا و بهره در بازار سرمایه دور است و عقودى چون فروش اقساطى، سلف، اجاره به شرط تملیک، گرچه در بازار کالاها و خدمات، جایگاه منطقى و قابل دفاعى دارند، در بازار پول و سرمایه در عمل، داراى ماهیّتى شبیه وام و اعتبار ربوى هستند؛(6) در نتیجه، هر چه سهم عقود مشارکتى، سرمایهگذارى مستقیم و قرضالحسنه بیشتر باشد، به حقیقت بانکدارى اسلامى نزدیکتر مىشویم و برعکس، هر چه سهم آنها کمتر شود، به حقیقت ربا و بهره نزدیکتر مىشویم.
1. رشد کمّى عقود با بازده ثابت
مطالعه عملکرد نظام بانکى که در جدولها و نمودار صفحههاى بعد منعکس شده، نشان مىدهد با گذشت زمان، جهتگیرى بانکها به طور عمده به سمت بهکارگیرى عقود با بازده ثابت است. در حالىکه درصد مانده تسهیلات اعطایى بهروش عقود مشارکتى (مشارکت مدنى، حقوقى و مضاربه)، مرتّب کاهشیافته و از 1/37 درصد کلّ تسهیلات در سال 63 به 3/19 درصد در سال 78 رسیده، سهم عقود با بازده ثابت (فروش اقساطى و اجاره بهشرط تملیک) رشد مداوم داشته، از 8/35 در سال 63 به رقمى در حدود 3/60 درصد در سال 78 رسیده است(7) و از این میان، فروش اقساطى که در حقیقت ضعیفترین نوع عقود بانکى در تحقّق اهداف اقتصاد اسلامى است. از همه بیشتر رشد کرده؛ بهطورىکه از سال 76 بهبعد، بهتنهایى بیش از نصف مانده تسهیلات اعطایى را شامل مىشود؛
جدول شماره 1- ترکیب مانده تسهیلات اعطایی جدید بانک ها به بخش غیر دولتی* در پایان سال
* شامل انواع موضوع معاملات به جز اموال اجاره به شرط تملیک است.
** شامل مطالبات معوق و سررسید گذشته است.
مأخذ: ویژه نامه یازدهمین سمینار بانکداری اسلامی، مؤسسه عالی بانکداری ایران، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران& ص 304.
سهم هر یک از گروه های چهارگانه تسهیلات اعطایی بانک ها به بخش غیر دولتی
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 1
نمودار تغییرات تسهیلات اعطایی بانک ها
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 2
بنابراین مىتوان ادّعا کرد: بیش از نیمى از تسهیلات اعطایى بانکها، با استفاده از عقودى است که بر فرض هم از جهت فقهى و حقوقى، حرمت و ممنوعیّتى نداشته باشد و در عمل نیز صددرصد مطابق قانون عملیّات بانکدارى رفتار شود، از جهت موازین اقتصادى و ویژگىهاى بازار سرمایه با اعطاى وام و اعتبار با بهره در بانکدارى سنّتى تفاوت ماهوى ندارد؛ یعنى همانطور که در بانکدارى سنّتى، بانک پس از معامله، مبلغ معیّن با سررسید مشخّص را طلبکار است، در عقود با بازده ثابت نیز مطلب همینگونه است و در هر دو نظام، تحوّلات آتى اقتصاد و چگونگى کارکرد مؤسسه طرف قراردادِ بانک، هیچ تأثیرى در درآمد و سود بانک ندارد.
2. تثبیت بازده عقود با بازده متغیّر
چنانکه گذشت، سود بانک از طریق عقود با بازده متغیّر (سلف و جعاله) هنگام معامله، سود انتظارى، و سود قطعى، تابع تحوّلات آتى بخش حقیقى اقتصاد است؛ امّا آییننامههاى اجرایى و عملکرد بسیارى از شُعَب بانکها به گونهاى است که ماهیّت آن عقود را به بیان ذیل تغییر داده، به عقود با بازده ثابت تبدیل مىکند.
الف. عقد سلف: به مقتضاى نخستین عقد سلف، بانک با پرداخت قیمت محصول، مقدار معیّنى از کالاى معلوم را در ذمّه فروشنده مالک مىشود و فروشنده تعهّد مىکند که در موعد مقرّر، کالاى مورد نظر را تحویل دهد. هنگام معامله، با توجّه به قیمت انتظارى زمان تحویل، قیمت سلف چنان تعیین مىشود که بانک، سود مشخّصى بهدست آورد؛ امّا اصل تحقّق سود و مقدار آن به قیمت واقعى کالا در زمان تحویل بستگى دارد، مسؤولان شعب بانکها براى اینکه اصل سود و مقدار آن را تثبیت کنند، تدابیرى در پیش مىگیرند که دو نمونه آن را در ذیل که حاصل تحقیقى میدانى است، مىخوانیم.(8)
... اکثریّت قریب به اتّفاق شعب بانکها، امکانات لازم جهت تحویل گرفتن کالاى مورد سلف را دارا نمىباشند؛ لذا در پایان مدّت قرارداد، از تحویل گرفتن کالا خوددارى نموده و بعضا نسبت به وکیل یا امین نمودن مشترى جهت فروش کالا اقدام مىنمایند و بقیّه که اکثریّت را شامل مىشوند، نسبت به اعطاى وکالت یا امین نمودن مشترى اقدام ننموده و صرفا به دریافت اصل پول پرداختى به اضافه حدّاقل سود مورد انتظار بانک در معاملات سلف اکتفا مىنمایند. همچنین شُعبى که مشترى را به عنوان وکیل یا امین انتخاب نمودهاند، بر کار فروش کالا هیچگونه نظارتى به عمل نمىآورند و مشترى، وجه حاصل از فروش را به تمام و کمال به بانک پرداخت نمىنماید و صرفا به پرداخت اصل پول دریافتى از بانک به اضافه حدّاقل سود مورد انتظار بانک اکتفا مىنماید و این امر، معاملات سلف را به معاملات ربوى نزدیک مىکند،(9)
و جالب اینکه مقامهاى اجرایى، خود به این حقیقت معترفند؛ بهطورى که مدیر عامل یکى از بانکهاى مهم مىگوید:
بانکها مىتوانند در عقد سلف، مبادرت به انجام معامله نموده و به هنگام آماده بودن کالا با توجّه به قیمت روز بازار، اقدام به فروش نمایند؛ ولى معمولاً به فروشنده وکالت داده مىشود که خود، بعد از سررسید تحویل، کالا را به فروش رساند که این امر به طور صحیح انجام نمىگیرد و فروشنده وجهى را که بابت بها به بانک مىدهد، وجه دریافتى به اضافه حدّاقل سود در بخش مربوط است؛ گو اینکه ممکن است بیشتر از آن به فروش رفته باشد.(10)
ب. جعاله: به مقتضاى نخستینِ عقد جعاله، بانک در نقش عامل، انجام عملى را در مقابل اجرت معیّن، متعهّد مىشود و پس از انجام آن، اجرت را بهصورت اقساط از مشترى دریافت مىکند. اگر چه اجرت پیشگفته با توجّه به هزینههاى کار چنان تنظیم مىشود که بانک، سود مشخّصى را بهدست آورد، تحقّق سود و مبلغ آن، پس از اتمام کار آشکار مىشود. بانکها در عمل براى اینکه از طرفى درگیر فعّالیتهاى حقیقى (غیر پولى) نباشند و از طرف دیگر، سود ثابت و معیّنى را بهدست آورند، موضوع قرارداد جعاله را در عقد جعاله ثانوى به پیمانکارى مىسپارند؛ براى مثال، بانک، تعمیر مسکن مشخّصى را در مقابل یک میلیون تومان که بهصورت اقساط، طىّ پنج سال پرداخت مىشود، متعهّد شده، در قرارداد دوم، انجام آن عمل را در مقابل هشتصد هزار تومان به دیگرى وامىگذارد؛ در نتیجه، همانند عقود با بازده ثابت، سود بانک از اوّلِ قرارداد، قطعى و معیّن است؛ البتّه در موارد بسیارى بانکها به این مقدار هم راضى نشده، همانند بانکهاى سنتّى، پولى داده، پولى همراه با مازاد مىگیرند؛ بهطورى که مدیر عامل یکى از بانکها مىگوید:
... در حال حاضر، غالبا بانکها تحت عنوان جعاله، وجه نقدى را مىپردازند؛ سپس مبلغ اوّلیّه را به اضافه سود مقرّر در اقساط، از مشترى دریافت مىکنند؛(11)
بنابراین، عقود با بازده متغیّر که سهمى بین 4 تا 13 درصد از تسهیلات اعطایى بانکها را دارند، در عمل، ماهیّتى چون عقود با بازده ثابت یافتهاند.
3. تغییر ماهیّت عقود مشارکتى
در عقود مشارکتى (مضاربه، مشارکت مدنى و حقوقى)، بانک، متناسب با سرمایهاى که مىپردازد، در مالکیّت فعّالیت اقتصادى شریک مىشود؛ در نتیجه، پیامد آن اعمّ از سود و زیان متوجّه بانک نیز خواهد بود؛ بنابراین، لازم است نه تنها در آغاز کار، فعّالیت مذکور را جهت سوددهى مطالعه و بررسى کند، بلکه در ادامه نیز باید برآن نظارت و کنترل شود و این، مستلزم تحوّل ساختارى در نظام بانکى است که در ظاهر مطلوب مسؤولان نیست و بر همین اساس مىبینیم که رئیس کل بانک مرکزى، پس از اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، در جهت تثبیت اصل سرمایه و درصد سود بانک از حضرت امام خمینى قدسسره به این بیان استفتا مىکند.
محضر مبارک حضرت امام خمینى رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران سلام علیکم! نظر به این که برخى از بانکها در رابطه با نظارت بر اجراى عقد مضاربه منعقده با مشتریان خود به علّت کثرت تعداد و نیاز به پرسنل اضافى با هزینه زیاد، با مشکل مواجه شدهاند، در نظر دارند در قراردادهاى عقد مضاربه در مادّه مربوط به فروش، طرح ذیل را درج نمایند. استدعا دارد نظر مبارکتان را در مورد نفوذ یا عدم نفوذ شرط مزبور از نظر شرعى مرقوم فرمایید.
متن شرط: عامل، قبول تعّهد نمود که کالاى مورد معامله را کمتر از ... درصد سود به فروش نرساند و چنانچه تشخیص داد که فروش کالا با درصد سود مذکور میسّر نباشد، مکلّف است قبلاً اجازه بانک را براى فروش با سود کمتر کسب نماید. ضمنا عامل، تعهّد نمود در صورت تخلّف از این شرط، مابه التفاوت سود مورد انتظار فوقالذکر بانک را از مال خود مجّانا جبران نماید.(12)
دفتر مربوط به استفتاى حضرت امام اعلام کردند:
شرط مزبور، بلااشکال است.(13)
توجّه به مضمون این استفتا روشن مىسازد که عامل مىتواند با کسب اجازه، آن را بىاثر کند؛ یعنى هر وقت احساس کرد نمىتواند سود مورد نظر را بهدست آورد، بانک را آگاه ساخته، کالا را زیر آن قیمت بفروشد؛ امّا مقصود اصلى از این استفتائات، یافتن راهى براى تغییر ماهوى عقود مشارکت و تبدیل آنها به عقود با بازده ثابت بود که این کار را انجام دادند؛ بهطورى که یکى از مسؤولان بلندپایه بانک درباره عقد مضاربه مىگوید:
... در عمل، بانکها بدون توجّه به نتایج واقعى معامله، حدّاقل سود پیشبینى شده را مطالبه مىکنند، و مشتریان نیز مىپردازند. عادت مسؤولین واحدهاى بانک و مشتریان به این روش و نیز مطلوبیّت آن براى مشتریان از یک طرف، و دریافت وثیقه و تأمین کافى از آنها توسط بانک در قبال اعطاى سرمایه از طرف دیگر، هیچگاه طرفین معامله را به طور جدّى در موضع انجام صحیح معامله قرار نداده، عملاً اعطاى تسهیلات بر مبناى مضاربه را به صورت اعتبار در حساب جارى درآورده است؛ زیرا مشتریان، تحت عنوان مضاربه، وجوه را از بانک دریافت کرده و همین وجوه را به علاوه حدّاقل سود مورد انتظار بانک، بازپرداخت مىنمایند.(14)
وضعیّت عقد مشارکت مدنى، از این هم نارساتر است؛ به طورى که همان مقام بلندپایه بانکى درباره آن مىگوید:
در مشارکت مدنى، بانکها عموما ملاحظه قانونى مربوط به پیشبینى سود را ندیده مىگیرند و از همان ابتدا، نرخهاى مربوط به پیشبینى حدّاقل سود را بدون توجّه به واقعیّت و میزان سود محقّق، تعیین و محاسبه و از مشترى مطالبه مىنمایند؛(15)
کما اینکه تحقیقات میدانى(16) انجام شده در زمینه عملکرد بانکها نیز همین مطالب را تأیید مىکند؛ بنابراین مىتوان ادّعا کرد: از میان عقود مشارکتى، فقط مشارکت حقوقى که سهمى حدود 3 تا 7 درصد از تسهیلات اعطایى بانکها را دارد، ماهیّت واقعى را حفظ کرده است و بقیّه در عمل، به عقود با بازده ثابت تبدیل شدهاند.
نتیجه: تحوّل حقیقى و اساسى در بانکدارى بدون ربا، در سه شیوه از اعطاى تسهیلات رخ داده است و آن سه عبارتند از: قرضالحسنه، مشارکت حقوقى و سرمایهگذارى مستقیم، و مطالعه عملکرد این سه نشان مىدهد چیزى در حدود 10 تا 20 درصد از منابع از این طریق به کار رفته است که مىتواند در جهت تحقّق اهداف بانکدارى اسلامى باشد و سهم آنها ـ چنانکه در جدول شماره 3 پیدا است ـ به تدریج کاهش یافته و به نصف رسیده است؛ امّا بقیّه تسهیلات که از طریق عقود دیگر اعطا مىشود، فقط تغییر صورى و حدّاکثر تغییر فقهى یافته است به این معنا که حدّاکثر فرقشان با عملیّات اعتبارى بانکدارى ربوى در حلال و حرام بودن آنها است و به همین لحاظ، حتّى برخى از طرّاحان بانکدارى بدون ربا معتقدند:
نحوه عملکرد بانکها در اعطاى تسهیلات از محلّ سپردهها، موجب مىشود که نظام بانکى از قالب اصلى خود خارج و گرایش عمده آن به جانب تسهیلاتى باشد که از نظر ماهیّت و نوع عملیّات با نظام بانکى مبتنى بر مشارکت در سود و زیان سازگار نیست.(17)
جدول شماره 3
ترکیب مانده تسهیلات اعطایی بانک ها که می توان کفت به واقع اسلامی شده اند.
مأخذ: استخراج شده از جدول شماره 1
علل گرایش به سمت بازده ثابت (حقیقت نظام بهره)
مباحث پیشین نشان مىدهد که نظام بانکى، با افزایش سهم عقود با بازده ثابت و تثبیت بازده عقود با بازده متغیّر و تغییر ماهیّت عقود مشارکتى، بهتدریج به سمت حقیقت بانکدارى ربوى گرایش یافته است. صاحبنظران مسائل پول و بانکدارى، عوامل متعدّدى را در این امر دخیل مىدانند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. فقدان اعتقاد کافى: براى نهادینه شدن هر قانونى، به مجریان معتقد و دلسوز نیاز است. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، موج اسلامى کردن احکام و قوانین به بخش اقتصاد و بانکها هم کشیده شد؛ امّا به جهت ناشناخته بودن بانکدارى اسلامى، از حیث تجربى و نظرى، انگیزهاى کافى در مدیران اجرایى در ایجاد تحوّل پدید نیامد؛ در نتیجه بسیارى از مسؤولان گمان مىکنند که با اجراى درست بانکدارى بدون ربا، سود بانکها کاهش خواهد یافت و بانکها توان پاسخگویى به سپردهگذاران را نخواهند داشت؛ بنابراین، بسیارى از مدیران، با پذیرش صورى قانون، در قالب آن، نظامى را که باور داشتند و سالیان سال به آن عمل کرده بودند، به اجرا گذاشتند. این واقعیّت را در تدوین آییننامهها و دستورالعملهاى اجرایى و حتّى استفتایى که رئیس کلّ بانک مرکزى از حضرت امام خمینى قدسسره کرده است، مشاهده مىکنیم.
2. فقدان ساختار مناسب: سابقه طولانى نظام بانکى ایران در نظام ربوى، سازمان و نیروى انسانى متخصّص حتّى حسابدارى متناسب با ماهیّت بانکدارى ربوى را که نقل و انتقال و مدیریّت وجوه است پدید آورده و این در حالى است که براى اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، به ساختار دیگرى نیاز است که بتواند در بازار حقیقى اقتصاد، فعّال باشد؛ چرا که در این نظام، بانک از پدیدهاى بهطور کامل «برونزا» در مقایسه با اقتصاد حقیقى، به نهادى «درونزا» و فعّال تبدیل مىشود؛ در نتیجه، به سازمان و نیروى انسانى و حسابدارى متناسب با آن نیاز دارد؛ در حالى که پس از تصویب قانون بانکدارى بدون ربا، کمترین تغییر ساختارى در نظام بانکى پدید نیامده است.
3. فقدان آموزش کافى: کار در نظام بهره، روان و آسان است. کارگزار بانک، بدون توجّه به انگیزه و توان متقاضى، همین که به بازگشت اصل و فرع وام اطمینان یافت، با گرفتن تضمین کافى، در اختیار مشترى وام مىگذارد و در سررسید معیّن با قطع نظر از توفیق یا عدم توفیق گیرنده وام، اصل و فرع پول را وصول مىکند. در بانکدارى بدون ربا نیز عقود با بازده ثابت، با مختصر تفاوتى چنین هستند؛ در حالى که عقود با بازده متغیّر بهویژه عقود مشارکتى اگر درست اجرا شوند، نیازمند ورود در بازارهاى حقیقىاند که این امر، مستلزم آموزش سطح بالاى متصدیّان اعطاى تسهیلات بانکى است. پس از تصویب قانون بانکدارى بدون ربا، گامهاى مهمّى در برگزارى دورههاى آموزشى جهت آموزش قوانین بانکى جدید انجام گرفته است و مىگیرد؛ ولى در جهت آشنایى کارگزاران بانک با روابط و مناسبات حاکم بر اقتصاد حقیقى، اقدامى صورت نگرفته است؛ در نتیجه، بانکداران به سمت عقودى که بالاترین تخصّص را در آن دارند، تمایل مىیابند.
4. فقدان اعتماد: اعطاى تسهیلات بر اساس عقود با بازده متغیّر و مشارکتى، نیازمند اعتماد متقابل بانک و مشترى به همدیگر است و این اعتماد، زمانى شکل مىگیرد که دستکم، پیشفرضهاى ذیل در جامعه شکل بگیرد.
الف. در اثر شفّاف بودن قیمتها در بازار کالاها و خدمات و بازار عوامل تولید، از یک طرف هزینههاى تولید، انباردارى، حمل و نقل، بیمه، تبلیغات و فروش، و از طرف دیگر، قیمت فروش محصول و درپى آن، دامنه سود (حدّاقل و حدّاکثر سود) صنعت مورد فعّالیت مشخّص باشد.
ب. در اثر رواج فرهنگ بیمه، هزینههاى اتّفاقى که در اثر حوادث غیرمترقّبه رخ مىدهند، از طریق انواع بیمه پوشش داده شوند.
ج. بانک، نیروى متخصّص و ابزار لازم را براى کنترل و نظارت طرحهاى گوناگون اقتصادى داشته باشد؛ بهطورى که هر وقت بخواهد (گرچه بهصورت انتخابى تصادفى) بتواند فعّالیت مورد نظر را کنترل و بر آن نظارت کند و مشترى از این توانایى باخبر باشد.
د. در مواردى که به علل گوناگون بین بانک و طرف قراردادِ بانک، اختلاف پیش مىآید، قانونِ روشن و محکمه مشخّصى براى داورى و اجراى حکم در اسرع وقت وجود داشته باشد.
ه. مسؤولان بانک در عمل نشان دهند که به تحوّلات اقتصاد حقیقى ملتزم بوده، قصد انتقال خسارت به طرف قرارداد بانک را ندارند،
و این در حالى است که مطالعه وضع حاکم بر اقتصاد و عملکرد بانک و مشتریان نشان مىدهد که این اعتماد در حدّاقل ممکن است و هیچ یک از پیش فرضهاى پیشین یا اصلاً محقّق نیست یا در پایینترین سطح قرار دارد؛ براى مثال وقتى مشترى مىبیند بانک در قرارداد مشارکت مدنى، املاک و دارایىهاى او را به نرخى کمتر از ارزش بازار، قیمت گذارى مىکند(تا سهم خود را در مجموع سرمایه بیشتر نشان دهد) به بانک بدبین شده، انگیزه ارائه اطّلاعات کامل درباره منافع بهدست آمده را از دست مىدهد.(18)
5. فقدان ضمانت اجرا: براى اجراى درست قانون و تثبیت آن در جامعه به ضمانت اجرا نیاز است به این معنا که باید نظامى طرّاحى شود تا عملکنندگان به آن تشویق، و خطاکاران مجازات و تنبیه شوند. در نظام بانکى ایران، شاید یگانه مسأله که مورد توجّه و پیگیرى قرار نمىگیرد، میزان انطباق قراردادها با موازین شرع و قانون بانکدارى بدون ربا است؛ به ویژه با توجّه به دولتى بودن بانکها که در آن، کارگزاران بانک، خود را از هر برخورد شدیدى مصون مىدانند.
6. فقدان فرصت آزمون و تجربه: سازمانها و مؤسّسات اقتصادى بهطور معمول، به شکل محدود و ساده پدید مىآیند و در طول زمان بهتدریج با آزمون و خطا و با بهرهگیرى از ابداعات و نوآورىها، کمبودهاى قانونى و اجرایى را پر مىکنند و همگام با آن، توسعه مىیابند. این فرآیند در بانکدارى سنّتى به طور کامل مشهود است؛ در حالى که در بانکدارى بدون ربا به جهت حسّاسیّت موضوع (تحریم اکید ربا) قانون بانکدارى بدون ربا با تمام آییننامهها و دستورالعملهاى اجرایى در کمتر از سه سال، تهیه و به صورت راهکار نهایى در سطح عموم بانکها به مرحله اجرا گذاشته شد و بعد از آن نیز مطالعه و تغییرى در آن داده نشد. روشن است که چنین عملکردى، دقّت عمل را به شدّت پایین مىآورد.
7. فقدان نظام تکمیل و ترمیم، بانکدارى سنّتى، با بیش از چهارصد سال سابقه پیوسته و فراگیر، از تجربیّات و نظریّات صاحبنظران پول و بانکدارى استفاده کرده، روزبهروز فعّالیتها، ابزارها و شیوههاى جدیدى را بهکار مىگیرد و در عین حال، هر سال شاهد ورشکستگى صدها بانک اروپایى و امریکایى هستیم. انتظار بود که پس از تصویب و اجراى قانون بانکدارى بدون ربا، کمیتههاى تخصّصى از فقیهان، حقوقدانان، اقتصاددانان، مدیران با تجربه بانکها و مشتریان بانکها (بازاریان، کشاورزان، صنعتگران) تشکیل شود تا فرایند اجراى هر یک از بندهاى قانون را با دقّت نقد و بررسى، و براى اصلاح و تکمیل قانون اقدام کنند؛ در حالى که در نظام بانکى ایران فقط به برگزارى سمینارى تحت عنوان سمینار بانکدارى اسلامى بسنده مىکنند و پس از پایان سمینار، حتّى به مقالههاى ارائه شده در آن نیز و یافتههاى علمى آن ترتیب اثر نمىدهند.
بخش دوم: جریمه تأخیر و تمدید مهلت پرداخت
مورد دیگرى که نظام بانکى به صورت پنهان و آشکار به معامله ربوى آلوده مىشود، مسأله جریمه تأخیر و جریمه تمدید مهلت پرداخت قرارداد است. استفاده کنندگان از تسهیلات بانکى، گاهى از بازپرداخت تسهیلات در سررسید معیّن خوددارى کرده، تمدید مدّت قرارداد را تقاضا مىکنند و این امر در مواردى، موجّه و قابل قبول است؛ مانند تاجرى که به جهات گوناگون اقتصادى نتوانسته اجناس خریدارى شده را به فروش برساند؛ ولى امید دارد در مهلت تمدید شده این کار را انجام دهد یا تولید کنندهاى، به عللى نتوانسته کارخانه را مطابق برنامه به مرحله تولید برساند؛ امّا در فرصت دیگرى به این هدف مىرسد. در این موارد، نه تنها تمدید مدّت قرارداد، کمک بزرگى براى استفاده کنندگان از تسهیلات بانکى است، براى کلّ اقتصاد نیز سودمند خواهد بود؛ چرا که در غیر آن صورت، اشخاص و مؤسّسات بسیارى دچار ورشکستگى و تعطیلى مىشوند.
در بانکدارى سنّتى، در صورت اعتماد بانک به بازگشت اصل و فرع وام، بدهى فرد یا مؤسسه بهصورت اعتبار جدیدى بر اساس نرخ بهره جدید که به طور معمول از بهره اعتبارات اوّلى بیشتر است، به شمار آمده، براى مدّت دیگرى تمدید مىشود؛ چنانکه در موارد غیر موجّه، بانک با گرفتن درصدى بهشکل جریمه دیرکرد که این نیز به طور معمول از نرخ بهره اعتبارات بانکى بیشتر است، مشترى متخلّف را مجازات مالى کرده، زمینه را براى سوء استفاده از منابع بانکى از بین مىبرد و این روش در تمام کشورهایى که نظام بانکى آنها بر اساس نظام بهره اداره مىشود، امرى قانونى است. در ایران نیز قانون آیین دادرسى مدنى مصوّب 25/6/1318 طىّ موادّ 719 تا 723 به جوانب گوناگون این مسأله پرداخته، و در بخشى از مادّه 719 آمده است.
در دعاوى که موضوع آن وجه نقد است، اعمّ از اینکه راجع به معاملات با حقّ استرداد یا سایر معاملات استقراضى یا غیر معاملات استقراضى باشد، خسارت تأخیر تأدیه، معادل صدى 12 محکومٌ به در سال است ... .
پیش از انقلاب به این قانون عمل مىشد؛ امّا پس از انقلاب، به جهت ربا دانستن آن از طرف حضرت امام خمینى(19) و دیگر مراجع، مشکل بزرگى براى بانکها پیش آمد تا اینکه بعد از چند دوره مذاکره و نامهنگارى بین رئیس بانک مرکزى و شوراى نگهبان و اِعمال اصلاحات پیشنهادى شوراى نگهبان، شوراى پول و اعتبار در جلسه 479 خود که با حضور آیتاللّه رضوانى (از فقیهان شوراى نگهبان) تشکیل شد، متنى را جهت الحاق به قراردادهاى بانک تنظیم و براى اعلام نظر به شوراى نگهبان ارسال کردند. متن مذکور بدین قرار است.
در صورت عدم تسویه کامل بدهى ناشى از قرارداد تا سررسید مقرّر، به علّت تأخیر در تأدیه بدهى ناشى از این قرارداد از تاریخ سررسید تا تاریخ تسویه کامل بدهى، مبلغى به ذمّه امضاکننده این قرارداد تعلّق خواهد گرفت؛ از این رو، وام یا اعتبار گیرنده، با امضاى این قرارداد، ملزم و متعهّد مىشود تا زمان تسویه کامل بدهى ناشى از این قرارداد، علاوه بر بدهى تأدیه نشده، مبلغى معادل 12 درصد مانده بدهى براى هر سال نسبت به بدهى مذکور، بر حسب قرارداد به بانک پرداخت نماید. به همین منظور، وام و یا اعتبار گیرنده، ضمن امضاى این قرارداد، به طور غیر قابل برگشت به بانک اختیار داد که از تاریخ سررسید تا تاریخ تسویه کامل بدهى، معادل مبلغ مورد قرارداد از حسابهاى وام و یا اعتبار گیرنده برداشت و یا به همان میزان از سایر دارایىهاى آن تملّک نماید. أخذ مبلغ مقرّر موضوع این مادّه، مانع تعقیب عملیّات اجرایى براى وصول مطالبات بانک نخواهد شد.(20)
شوراى نگهبان طى نامه 7742 مورّخ 11/12/1361 اعلام کرد:
عمل بهترتیبى که در چهارصد و هفتاد و نهمین جلسه شوراى پول و اعتبار تصمیم گرفته شده و ضمیمه نامه فوقالذکر ارسال داشتهاند، با اصلاح عبارت «تسویه کامل بدهى» به عبارت «تسویه کامل اصل بدهى» اشکال ندارد و مغایر با موازین شرعى نمىباشد.(21)
پس از آن تاریخ، همین روش در کلّیّه قراردادهاى بانکى براى دریافت خسارت تأخیر تأدیه معمول است.(22)
ابهام مبناى فقهى نظریّه شوراى نگهبان و تشابه بسیار آن به موادّ 719 تا 723 آیین دادرسى مدنى، پرسش هایى را پدید آورد تا اینکه شوراى نگهبان طىّ نامه 3845 مورّخ 12/4/1364 اعلام داشت.
نظر به اینکه در موضوع حکمِ خسارتِ تأخیرِ تأدیه، مراجعات متعدّد به شوراى نگهبان مىشود و از قرار بعض شکایات، بانکها مطالبه خسارت تأخیر تأدیه مىنمایند، موضوع در جلسه رسمى فقهاى شوراى نگهبان مطرح شد و به شرح زیر اعلام گردید: «مطالبه مازاد بر بدهى بدهکاران به عنوان خسارت تأخیر تأدیه، چنانچه حضرت امام مدظله نیز صریحا به این عبارت (آنچه به حساب دیرکرد تأدیه بدهى گرفته مىشود، ربا و حرام است) اعلام نمودهاند، جایز نیست و احکام صادره بر این مبنا شرعى نمىباشد؛ بنابراین، موادّ 719 تا 723 قانون آیین دادرسى حقوقى و سایر مواردى که بهطور متفرّق، احتمالاً در قوانین در این رابطه موجود باشد، خلاف شرعانور است و قابلاجرا نیست.(23)
این نامه، تکلیف موادّ مورد نظر قانون آیین دادرسى را روشن کرد؛ امّا درباره نامه پیشین هیچ روشنگرى نداشت؛ بلکه بر ابهام آن افزود. پس از آن تاریخ، به طور معمول مقالهها و سخنرانىها بیشتر در زمینه ضرورت وجود جریمه تأخیر و تأدیه و اینکه اگر نباشد، بانکها متضرّر مىشوند و افراد در بازپرداخت بدهى بانکها سوء استفاده مىکنند، دور مىزند و نظریّه فقهى قابل قبولى ارائه نشده است. فقط در هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، سه نظریّه فقهى براى تجویز جریمه تأخیر تأدیه ارائه شده که هر سه قابل مناقشه است. این بحث را با طرح خلاصهاى از آن نظریّهها و پاسخ آنها بهپایان مىبریم.
نظریّه اوّل
در نظریه اوّل که بر اساس تفاوت بین سود، و عدم نفع استوار است، مىگوید:
ما باید تحقیق کنیم ببینیم که آیا رباى قرضى بر خسارت تأخیر تأدیه منطبق مىشود؟ یعنى آیا بانک به عنوان مقرض به شخصیّت حقیقى که مقترض است، شرط سود کرده است یا اینکه گفته: اگر شما در وقت مقرّر، بدهى خود را نپردازى، بانک ضرر مىکند؛ چون بانک با این پول کار مىکند؟ شما جلو منافع بانک را گرفتهاید. باعث عدمالنفع شدهاید. شما به بانک ضرر زده، بر آن خسارت وارد کردهاید. حال باید جبران خسارت را بنمایید.(24)
در پاسخ نظریّه مىگوییم. اوّلاً معناى روان نظریّه این است که بانک به مشترى مىگوید: اگر بدهى خودت را به موقع به بانک مىپرداختى، بانک مىتوانست آنها را بهکار گرفته، سود کسب کند؛ پس حالا که با تأخیر در پرداخت، مانع کسب سود بانک شدهاى، باید آن سود را بهصورت جریمه تأخیر بپردازى؛ پس این نظریّه، حقیقتى جز پرداخت زیاده در مقابل زمان که همان حقیقت ربا است، ندارد.
ثانیا اگر این نظریّه درست باشد مىتوان اصل ربا را هم توجیه کرد. کسى که به دیگرى پول قرض مىدهد، در حقیقت از منافع خود صرف نظر مىکند؛ چرا که مىتوانست بهجاى قرض دادن، با آن پول کار کرده، سود به دست آورد؛ پس مطابق این نظریّه مىتواند ادّعا کند که تو با قرض گرفتنت، جلو نفع مرا گرفتهاى. باعث عدم نفع شدهاى. به من ضرر زدهاى؛ بنابراین باید آن ضرر و خسارت را جبران کنى و مبلغى زیاده بپردازى.
جالب این است که بدانیم همین استدلال را فخر رازى(25) در تفسیر آیات ربا از زبان مشرکان براى غیر عقلایى بودن تحریم اصل ربا آورده است.
نظریّه دوم
در این نظریّه که بر جرم بودن تأخیر در پرداخت، مبتنى است مىگوید:
عدم پرداخت مالى در وقت مقرّر (مماطله) حرام است. اگر شما به کسى تعهّد کردید که در وقت معیّنى اداى دَیْن کنید و نکردید، متمّرد هستید؛ یعنى ناقض پیمان خود بوده، مرتکب فعل حرامى شدهاید. در اینجا دولت مىتواند ناقض تعهّد را تعزیر حکومتى کند؛ چنانچه اکنون بسیارى از تعزیرات حکومتى ما قانونى است. در متن قانون تصریح مىکند هر کس از چراغ قرمز عبور کرد، هزار تومان به عنوان تعزیر حکومتى بپردازد. ... هر کس در روز مقرّر، دَیْن خود را به بانک ادا نکرد، باید فلان مبلغ را به بانک بپردازد؛ بنابراین ما مىتوانیم «خسارت تأخیر تأدیه» را از نوع تعزیرات حکومتى هم بهحساب آوردیم.(26)
این نظریّه نیز از جهات گوناگون مخدوش است.
اوّلاً در بسیارى از مواردِ تأخیر، جرم و ارتکاب حرامى رخ نمىدهد؛ براى مثال، اشخاصى که براى تأمین کالاهاى با دوام مصرفى از بانک وام مىگیرند و بعد در اثر مشکلات زندگى، از پرداخت بموقع آن ناتوان هستند یا تولیدکنندگان و بازرگانانى براى امور تولیدى و تجارى وام و اعتبار مىگیرند، امّا به جهت تغییر وضع اقتصادى یا تغییر سیاستها و مقرّرات که در موارد بسیارى خود دولت، آن تغییرات را مىدهد، نمىتوانند مطابق برنامهریزى نخست، کارخانه را راه بیندازند یا کالاهاى خود را بفروشند. در همه این موارد، تأخیر در پرداخت (مماطله)؛ امّا به قطع، جرم و ارتکاب حرامى صورت نگرفته است و این، همان مواردى است که خداوند در قرآن، به صراحت به مهلت دادن امر فرموده است.(27)
ثانیا در مواردى که بدهکار، در عین توانایى، از پرداخت بدهى سرباز مىزند، پیمان را نقض کرده و مجرم است؛ امّا در غالب موارد، مطابق فقه اسلامى، هر جرمى مجازات و تعزیرات خاص خود را دارد و در این مورد، پس از اخطار، حاکم اسلامى، متخلف را بازداشت مىکند و با فروش اموال وى، حقّ طلبکاران را مىپردازد.
ثالثا بر فرض بپذیریم که در این مورد مىتوان فرد خطاکار را مجازات مالى کرد، باید مبلغ جریمه به حساب بیتالمال واریز شود؛ امّا اگر قرار باشد از باب جبران خسارت و ضرر بانک به بانک بدهند، همان نظریّه پیشین مىشود که بطلانش گذشت.
نظریّه سوم
در نظریّه سوم که بر ربا ندانستن جبران کاهش ارزش پول در اثر تورّم مبتنى است، مىگویند:
راه سوم این است که با پرداخت مبلغ خسارت تأخیر تأدیه، جبران کاهش قدرت خرید را مىنمایید. تا جایى که به ذهن من مىرسد، مبلغى که بابت خسارت تأخیر تأدیه تعیین مىشود، کمتر از کاهش قدرت خرید خواهد بود. در واقع، پولى را که بانک از شما مىگیرد، مابهالتفاوت کاهش قدرت خریدى است که بر اثر مماطله و ندادن دَیْن شما پدید آمده است. این سود نیست. مسأله رباى قرض، مبتنى بر یجرالمنفعة مىباشد. از گرفتن خسارت تأخیر، منفعتى عاید بانک نمىشود. همین معنا در سپرده گذاشتن اشخاص در بانکها باید ملاحظه شود. در حقیقت، اشخاص به بانک قرض مىدهند و در سررسید، بانکها موظّفند مقدار کاهش قدرت را جبران کنند.(28)
بر این نظریّه نیز اشکالاتى وارد است.
اوّلا این نظریّه بر این مبتنى است که پرداخت مازادى به مقدار تورّم به جهت جبران کاهش قدرت خرید پول را ربا ندانیم و این مسأله اگر چه محل بحث بین فقیهان است، غالب آنان آن را ربا مىدانند و بر همین اساس است که در نظام بانکى، به آن عمل نمىشود و گرنه لازم بود بانکها بر مانده حسابهاى جارى و پسانداز که به صورت قرض به بانک داده مىشود، بهرهاى معادل نرخ تورّم بپردازند.
ثانیا بر فرض که این نظریّه را بپذیریم، بانک در مقابل تأخیر مشترى، هیچ جریمه یا خسارتى نگرفته؛ بلکه فقط به گرفتن حقّ خود بسنده کرده است؛ در حالى که فلسفه وضع جریمه تأخیر، براى جلوگیرى از سوء استفاده مشتریان و گردش درست منابع بانک بود.
ثالثا این نظریّه فقط در وضعیّت تورّمى قابل توجیه است؛ امّا در حالت غیرتورّمى یا تورّمهاى دو سه درصدى، گرفتن جریمه دو سه درصدى براى یک سال تأخیر، نه تنها جریمه نیست، بلکه مشوّقى براى سوء استفاده است؛ چرا که مشترى مىبیند اگر بدهى خود را به بانک بپردازد و به گرفتن اعتبار جدیدى اقدام کند، به طور قطع، سودى به مراتب بیشتر از جریمه تأخیر مىپردازد؛ چنانکه هم اکنون این وضعیت در بانکدارى بدون ربا حاکم است؛ براى مثال، تاجرى که به صورت مضاربه، با سود انتظارى 26 درصدى، تسهیلات بانکى مىگیرد (و مطابق روش بانکها همان 26 درصد را در آخر دوره باید بهصورت سود واقعى بپردازد) ملاحظه مىکند که اگر بتواند بهطریقى از پرداخت بموقع آن خوددارى کند، فقط 12درصد بهشکل جریمه تأخیر خواهد پرداخت و این خیلى بهنفع او است.
یگانه راه حل
واقعیّت این است که وقتى بانک، منابع خود را بهصورت وام و اعتبار یا تحت یکى از عقود اسلامى تا سررسید مشخّصى در اختیار کسى مىگذارد، از این طریق درآمدى بهدست مىآورد و پس از بازگشت منابع بانک دوباره آنها را به کار انداخته، درآمد دیگرى بهدست مىآورد. وقتى مشترى، بازپرداخت منابع را به تأخیر مىاندازد، از یک طرف بانک از رسیدن به درآمد دوم، باز مىماند و از طرف دیگر، اگر بانک در وصول مطالبات تساهل کند، زمینه را براى سوء استفاده مشتریان فراهم مىسازد. براى این منظور، در بانکدارى سنّتى با پذیرش نظام بهره، جریمهاى بیش از نرخ بهره متعارف براى مدّت زمان تأخیر وضع مىکنند.
در بانکدارى بدون ربا، عقود بانکى از این لحاظ به دو گروه تقسیم مىشوند: گروه نخست، عقود مشارکتى است که در آنها رابطه بانک و مشترى همانند دو شریک است. گروه دوم، عقود غیر مشارکتى است که پس از انجام معامله، رابطه بانک و مشترى، رابطه دائن (طلبکار) و مدیون (بدهکار) است. در گروه دوم، هر نوع زیاد کردن بر اصل دَیْن (مبلغ بدهى) چه براى تمدید مهلت و چه بهصورت جریمه تأخیر، در قالب هر رابطه حقوقى که باشد، ربا و حرام است؛(29) بنابراین یگانه راه در این گروه از معاملات، گرفتن وثیقه قابل وصول در ابتداى معامله و به اجرا گذاشتن آن حین تأخیر و مماطله است؛ امّا در گروه نخست (عقود مشارکتى)، هم زمینه براى تمدید مهلت و هم براى جریمه خطاکار وجود دارد. در این عقود که بانک و مشترى در مؤسّسه خاصّى به نحو مشارکت سرمایهگذارى کردهاند، تا هر زمان که مصلحت بدانند مىتوانند قرارداد را تمدید کنند بدون اینکه یکى از دوطرف از این تمدید متضرّر شود یا منافعى را از دست بدهد؛ براى مثال، وقتى بانک با مشارکت فردى، کارخانهاى احداث و راهاندازى مىکند و آن فرد متعهّد مىشود طى ده سال، سهم بانک را بهتدریج بخرد، اگر به هر دلیلى نتواند به تعهّد خود عمل کند و به تمدید مهلت نیاز شود (مثلاً قرارداد ببندد سهم بانک را در مدّت بیست سال بخرد) بانک هیچگونه ضررى نمىبیند و منابعش بدون استفاده نمىماند؛ زیرا تا زمانى که سهم بانک خریدارى نشده، مشارکت باقى است و بانک، متناسب با سرمایه خود، از سود فعّالیت مذکور استفاده مىکند. در این عقود، حتّى بانک مىتواند براى جلوگیرى مشترى از سهلانگارى در عمل به تعهّد، از ابتداى قرارداد شرط کند که اگر به هر دلیلى نتواند در تاریخ یا تاریخهاى مقرّر بهتدریج سهم بانک را بخرد، نسبتهاى سود را به نفع بانک تغییر خواهد داد؛ براى مثال اگر تا ده سال بتواند به تعهّد خود عمل کند، تقسیم سود، متناسب با سهم سرمایه هر یک و با ضریب یک خواهد بود و اگر به تعویق افتاد، ضریب بانک در مقایسه با سرمایه خود 1/1 و حتّى 2/1 خواهد بود و این شرط در عقود مشارکت مشکلى ندارد؛(30) امّا مشکل اساسى اینجا است که بانکدارى بدون ربا، در عمل به سمت عقود با بازدهى ثابت گرایش یافته، بیشتر معاملات را از آن طریق انجام مىدهد؛ در نتیجه با معضل مهمّ تمدید قراردادها و مشکل جریمه تأخیر مواجه است.
پىنوشتها
________________________________________
1. بقره (2): 275.
2. برگرفته از کتاب ربا در اسلام، سید محمدحسین بهشتى، ص 17 ـ 20.
3. هلموت کرویتس: معضل پول، ص 224.
4. همان، ص 247.
5. محسن خان و میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى و مالیه اسلامى، ص 51 و 72.
6. براى مطالعه بیشتر درباره ماهیّت عقود بانکى، ر.ک: بانکدارى اسلامى، ویرایش دوم، سیّدعبّاس موسویان، مؤسسه تحقیقات پولى و بانکى، 1380 ش، ص 167 به بعد.
7. شایان ذکر است که از سال 1377، بخشى از فروش اقساطى، تحت عنوان «مسکن» در آمارهاى بانکى منعکس شده است که درست نیست؛ چرا که «مسکن»، موضوع و محل کاربرد قرارداد شمرده مىشود و قرار دادن آن بهصورت عقد در کنار عقود بانکى، درست نیست.
8. این تحقیق را آقاى فرزاد باوند انجام داده است. (مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 316 به بعد)
9. همان، ص 323.
10. امیر اصلانى: مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 37.
11. همان، ص 35.
12. این نامه در تاریخ 27/8/1363 نوشته شده است. (همان، ص 13)
13. همان.
14. همان، ص 35.
15. همان، ص 36.
16. همان، ص 104.
17. سیدعلىاصغر هدایتى: مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 193.
18. در این زمینه، ر.ک: مقاله سید کاظم صدر، مجموعه سخنرانىها و مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 64.
19. حضرت امام قدسسره در استفتایى که از ایشان شده، فرمودهاند: «بهره پول و بهره دیرکرد وام، ربا و حرام است». استفتائات جدید، ج 2، ص 128.
20. مرتضى والىنژاد: مجموعه قوانین و مقرّرات بانکى، ص 382.
21. همان، ص 383.
22. محسن نوربخش: مجموعه سخنرانىها و مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 12.
23. مرتضى والىنژاد: مجموعه قوانین و مقرّرات بانکى، ص 386.
24. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33.
25. فخر رازى: التفسیرالکبیر، ج 7، ص 87.
26. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33 و 34.
27. وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ؛ اگر بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى مهلت دهید. بقره (2): آیه 280.
28. بجنوردى [آیتاللّه]: مجموعه سخنرانىها و مقالات سمینار بانکدارى اسلامى، ص 34.
29. چون عناوینى مانند جریمه مماطل، و جبران ضرر طلبکار که از انگیزه دادن و گرفتن زیادى حکایت مىکند با عنوان ربا که یک عنوان اوّلى است، منافاتى ندارد، یعنى همانطور که گرفتن ربا مىتواند به انگیزه سودطلبى و استثمار دیگران باشد مىتواند به انگیزه تحصیل هزینه فرصت از دست رفته و جریمه دیگران نیز باشد؛ پس در همه فروض، ربا صدق کرده، حرام خواهد بود.
30. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: رساله عملیه، کتاب شرکت، مسأله 2146.