آثار اقتصادىِ جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
دین اسلام همانند دیگر ادیان الاهى با ظالمانه خواندن قرض ربوى، از یک سو به مبارزه با آن پرداخته و درصدد ریشهکن کردن آن برآمده است و از سوى دیگر، براى تأمین مالى نیازهاى مصرفى، راههایى چون انفاق، وقف، قرضالحسنه و فروش نسیه، و براى تأمین نیازهاى سرمایهگذارى، راههایى چون مشارکت، مضاربه، مزارعه، مساقات، فروش نسیه و سلف را جایگزین کرده است. این مقاله، به بررسى آثار اقتصادى جایگزینى یکى از این راهها (مشارکت) مىپردازد.
در نظام مشارکت که انواعى دارد، صاحب پسانداز به جاى دادن قرض و گرفتن بهره، کل یا بخشى از سرمایه موردنیاز مؤسسّه اقتصادى را تأمین مىکند و بر اساس توافق با کارفرما، در سود و زیان آن شریک مىشود.
این مقاله، بازتاب جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره بر متغیّرهایى چون پسانداز، سرمایهگذارى، تولید، اشتغال، سطح عمومى قیمتها، توزیع درآمدها، و رفاه عمومى را تجزیه و تحلیل مىکند و به این نتیجه مىرسد که با حذف بهره و جایگزینى مشارکت، نهتنها مشکل اساسى در اقتصاد رخ نمىدهد، بلکه همه متغیّرهاى اساسى، وضعیّت بهترى خواهند داشت.
از زمانهاى کهن، حوادث گوناگون، برنامه زندگى مردم را مختل کرده، آنان را از دستیابى به نیازمندىهاى زندگى باز مىداشت. فکر ذخیرهسازى و پسانداز براى دورههاى سخت اقتصادى، تا حدّى مىتوانست بخشى از نگرانىها و اضطرابها را کاهش دهد؛ ولى کافى نبود تا این که رفتار قرض، به عرصه روابط اقتصادى جوامع راه یافت. بدین ترتیب، قرضکننده مىتوانست با استفاده از مازاد تولید و درآمد دیگران، مشکلات موقّت خود را حل کند؛ چنان که قرضدهنده با دادن قرض، افزون بر حفظ دارایىها از سرقت و فساد، هزینه نگهدارى آنها را نیز به گیرنده قرض منتقل مىکرد. پدیده قرض که توانسته بود مشکل هر دو گروه را حل کند، در سایه آزمندى انسان، بهتدریج رنگ خیرخواهانه خود را از دست داد و صاحبان پسانداز دریافتند که در برابر اعطاى قرض مىتوانند زیادهاى به نام ربا (بهره) بگیرند.
پیدایش پولهاى فلزى و کاغذى که اندوختن آنها هزینهاى بسیار اندک داشت، قدرت چانهزنى قرضدهندگان را بالا برد؛ به گونهاى که جز با درصدهاى بالا، حاضر به قرض دادن نبودند؛ چنانکه تکامل شیوههاى تولید و پیدایش جایگاهى براى عامل سرمایه در کنار عامل کار، عرصه جدیدى را براى رفتار قرض پدید آورد. کشاورزان، پیشهوران و بازرگانانى که براى فعّالیتهاى اقتصادى سرمایه کافى نداشتند، به صاحبان پسانداز روى آوردند و بدین ترتیب در کنار قرضهاى مصرفى، قرضهاى تولیدى و تجارى نیز شکل گرفت. در عصر حاضر، گسترش نیازهاى مصرفى و سرمایهگذارى از یک سو، و رشد پساندازهاى صاحبان سرمایههاى نقدى از سوى دیگر و پیدا شدن مؤسسات مالى مدرن و ابداع انواع پولهاى اعتبارى از جهت دیگر، پدیده «قرض با بهره» را از جهت ابزارها و روشها، پیچیدهتر و کاملتر کرد؛ بهطورى که امروزه، انواعى از عملیات اعتبارى بانکى و اوراق قرضه مبتنى بر نظام قرض با بهره در جهان شکل گرفته، بازارهاى پول و سرمایه را سازماندهى مىکند. همزمان با قرضهاى ربوى سرمایهگذارى، رفتار دیگرى تحت عنوان مشارکت صاحبان سرمایه و مشارکت صاحب سرمایه با صاحب کار اقتصادى در عرصه حیات بشرى پدید آمد و همپاى قرض با بهره رشد کرد. براى آن ابزارهاى نوى پدیدار شد که اوراق سهام و اوراق مشارکت سرمایهگذارى و تا حدودى، شرکتهاى سرمایهگذارى از مصادیق آن به شمار مىآیند.
اسلام، از یک سو همانند دیگر ادیان الاهى با ظالمانه خواندن قرض ربوى، به شدّت با آن مبارزه کرد و درصدد ریشهکن ساختن آن برآمد و از سوى دیگر براى تأمین مالى نیازهاى مصرفى و سرمایهگذارى، راههایى را پیشنهاد یا امضا کرد. اسلام براى تأمین «نیازهاى مصرفى»، راههاى «انفاق، قرضالحسنه، فروش نسیه»، و براى تأمین «نیازهاى سرمایهگذارى»، راههاى مشارکت (شرکت، مضاربه، مزارعه و مساقات) و در مواردى، «بیع نسیه و سلف» را جایگزین ساخت که هر یک از آنها نیازمند شرح و توضیح جداگانه است. در این مقاله به بررسى یکى از راهها یعنى مشارکت مىپردازیم.
در نظام مشارکت که انواع گوناگونى دارد، صاحب پسانداز به جاى دادن قرض و گرفتن بهرهاى ثابت و از پیش تعیین شده، کل یا بخشى از سرمایه مورد نیاز مؤسسه اقتصادى را تأمین کرده، بر اساس توافقى با کارفرما، در سود و زیان آن شریک مىشود و در پایان هر دوره مالى، پس از کسر هزینهها، سود به دست آمده بر حسب نسبتهایى که در قرارداد توافق شده، بین صاحب سرمایه و عامل اقتصادى (کارفرما) تقسیم مىشود. این نظام مىتواند در شکل ساده دو یا چند نفر شریک در مؤسسه اقتصادى کوچکى نمایان شود و مىتواند در قالب شرکتهاى سهامى عام در سطح گسترده مطرح باشد. از سوى دیگر، این نظام مىتواند بهصورت مستقیم و با مشارکت صاحبان سرمایه شکل گیرد؛ چنان مىتواند از طریق واسطههاى مالى چون بانکهاى عمومى، تخصّصى، و شرکتهاى سرمایهگذارى سازماندهى شود.(1)
این مقاله با مقایسه نظام مشارکت و نظام بهره، مزایاى جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره و آثار اقتصادى آن را بیان مىکند؛ سپس به نقد و بررسى انتقادهاى مطرح شده بر نظام مشارکت، و پاسخگویى به آنها مىپردازد.
به عبارت دیگر، در این مقاله، بازتاب جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره بر متغیّرهایى چون پسانداز، سرمایهگذارى، تولید، اشتغال، سطح عمومى قیمتها، توزیع درآمدها، و رفاه عمومى تجزیه و تحلیل مىشود.
مزایاى جایگزینى نظام مشارکت
1. کاهش هزینههاى تولید
از دیدگاه اقتصاد خُرد، تولیدکننده همیشه درپى حداکثر کردن سود اقتصادى است و سود، ما به التّفاوت درآمد کل و هزینه کل به شمار مىرود. این سود، هنگامى به حداکثر مىرسد که قیمت محصول، با هزینه نهایى برابر باشد P=MC. حال اگر پروسه تولید را بلند مدّت فرض کنیم، یکى از اقلام تشکیل دهنده هزینه نهایى (MC)، نرخ بهره است که تولیدکننده بهازاى هر واحد اضافى مىپردازد. این نرخ بهره، طبق نمودار شماره 1 بهدست مىآید.
نمودار (1)
این نمودار، نرخ بهره تعادلى در نظام بهره را براساس الگوى کینز یا نئوکلاسیکها نشان مىدهد. اگر منحنى S و D بهترتیب، منحنى عرضه و تقاضاى پول باشد، نمودار بازار پول بر اساس نظریّه رجحان نقدینگى کینز را نشان مىدهد، و اگر کلّ وجوه عرضه شده و کلّ وجوه تقاضا شده براى استقراض باشد، الگوى وجوه استقراض نئوکلاسیکها را مىنمایاند. محل تقاطع منحنى S و D، نرخ بهره تعادلى (re) را مشخّص مىسازد. حال اگر تولیدکننده با استفاده از وام دریافتى که به ازاى آن، نرخ ثابت و معیّنى را مىپردازد، وارد تولید کالا شود، هزینههاى تولیدى او به میزانى که بهره مىپردازد، بالاتر خواهد رفت؛ در صورتى که اگر به جاى نظام بهره، از «نظام مشارکت» استفاده کند، این بخش از هزینهها حذف شده، در نتیجه تمام توابع هزینه به همان اندازه (Cr) کاهش مىیابد؛ زیرا صاحب سرمایه در نظام مشارکت، بخشى از سود را مىبرد و مانند مالیات بر سود، جزو هزینهها نمىآید. این مطلب را مىتوان در نمودار شماره 2 مشاهده کرد. مطابق نمودار، هزینه نهایى (1MC) و متوسّط (1AC) تولیدکننده نظام مشارکت در هر سطحى از تولید، از تولیدکننده نظام بهره (0MC و 0AC) پایینتر است و اثر آن در دو مسأله مهم پدیدار مىشود.
نمودار (2)
1. تولیدکننده نظام مشارکت در سطح قیمت Po مىتواند تولید خود را تا سطح 1 qافزایش دهد؛ در حالى که چنین امکانى براى تولیدکننده نظام بهره وجود ندارد.
2. اگر قیمت بازار براى کالاى مورد نظر به عللى، کاهش یابد و از سطح Po به 1 Pبرسد، تعطیلى براى تولیدکننده نظام بهره اجتنابناپذیر است؛ در حالى که تولیدکننده نظام مشارکت مىتواند تا قیمت 1P به تولید ادامه دهد.
این توضیح لازم است که تحلیل پیشین بر اساس هزینههاى تحقّق یافته است، نه بر اساس هزینه فرصت؛ چرا که هزینههاى فرصت، به نوع نظام اقتصادى ارتباطى ندارد و امکان مقایسه دو نظام در آنها نیست. به عبارت دیگر، براى تصمیم به سرمایهگذارى، ملاک، هزینههاى فرصت است و چه بسا در نظام مشارکت نیز عامل سرمایه، هزینه فرصتى معادل نرخ بهره داشته باشد و از این جهت نظام مشارکت، هیجگونه برترى بر نظام بهره ندارد؛ امّا در مقام عمل، هزینه تحقّق یافته نظام مشارکت پایین بوده، در نتیجه، در عرصه اقتصاد واقعى به ویژه در مقام رقابت، از جهت مقدار تولید و قیمت فروش، انعطاف بیشترى دارد و استوارتر خواهد بود.
2. افزایش سرمایهگذارى
گذشته از کاهش هزینه تولید که امکان افزایش تولید و سرمایهگذارى را براى تولیدکننده فراهم مىآورد، عوامل دیگرى نیز در افزایش سرمایهگذارى در نظام مشارکت مؤثّرند که برخى از آنها چنین است:
یک. برداشته شدن حدّ سرمایهگذارى: در نظام بهره چه در الگوى کینز و چه در الگوى نئوکلاسیکها، سرمایهگذارى تا جایى صورت مىگیرد که نرخ بازده نهایى سرمایه، با نرخ بهره مساوى شود؛ بنابراین، در نظام سرمایهدارى، نرخ بهره، تعیینکننده حدّ سرمایهگذارى است؛ براى مثال اگر نرخ بهره برابر دهدرصد باشد، طرحهایى با بازدهى کمتر از ده درصد، هرگز براى سرمایهگذارى برگزیده نمىشوند؛ امّا با حذف بهره، دیگر متغیّر برونزایى به نام بهره وجود ندارد تا حدّ سرمایهگذارى را تعیین کند؛ در نتیجه، سرمایهگذارى تا جایى که بازده مثبت وجود دارد مىتواند افزایش یابد؛(2) البتّه این بدان معنا نیست که هر طرح داراى بازده مثبت براى سرمایهگذارى برگزیده مىشود؛ بلکه در مقام گزینش (در فرض کمبود سرمایه) بالاترین بازدهها انتخاب مىشوند.
دو. کاهش نااطمینانى: عامل دیگرى که تقاضاى سرمایهگذارى را در نظام مشارکت افزایش مىدهد، کاهش خطرهاى سرمایهگذارى است. تولیدکننده بخش کشاورزى و صنعت، همیشه نگران بروز مشکلات پیشبینى نشده است. تغییرات آب و هوا، وقوع حوادث غیرمترقبه، به کارگیرى شیوههاى جدید تولید، تغییر سلیقه مصرفکنندگان، وارد شدن کالاهاى جانشین، تغییرات سیاستهاى گمرکى و دهها عامل دیگر، خطرهایى هستند که همه در نظام سرمایهدارى متوجّه سرمایهگذار مىشوند و بر وامدهنده هیچ تأثیرى ندارند؛ بدینسبب تولیدکنندگان، براى این خطرها افزون بر نرخ بهره وامها، درصدى را نیز در نظر مىگیرند و چنان که بازده طرحها از مجموع نرخ بهره و پیشبینى نرخ خطر بیشتر باشد، سرمایهگذارى مىکنند. در اقتصاد اسلامى که صاحبان پسانداز به مشارکت با متقاضیان (تولیدکنندگان) مىپردازند و در عواقب فعالیّتهاى اقتصادى سهیم مىشوند، پیامدهاى احتمالى خطرهاى یادشده، به طور قهرى بین هر دو طرف تقسیم مىشود؛ بنابراین، چون سهم تولیدکننده در تحمّل خسارت ناشى از خطرهاى یادشده، کمتر مىشود، تقاضاى او براى سرمایهگذارى افزایش مىیابد. اگر مقدار تقاضا براى سرمایهگذارى (I) را با توجّه به میزان ریسک (E) ترسیم کنیم، نمودار شماره 3 را خواهیم داشت؛ یعنى در نظام سرمایهدارى حسّاسیّت بسیارى درباره عامل ریسک و نااطمینانى وجود دارد.(3)
نمودار (3)
مسأله کاهش نااطمینانى براى سرمایهگذار، آثار فراوانى در اقتصاد دارد:
اوّلاً از عمیقتر شدن آن در دورههاى رکود جلوگیرى مىکند. در این دورهها به دلیل احتمال ورشکستگى، مؤسسات براى تقاضاى سرمایهگذارى تمایلى ندارند. سیاستهاى پولى هم در اقتصاد سرمایهدارى در وضعیّت تورّمى تا حدّى خوب عمل مىکند؛ ولى در حالت رکود، کارایى چندانى ندارد؛ یعنى هر قدر نرخ بهره پایین بیاید، ترس از ورشکستگى، مانع حرکت تولیدکننده مىشود؛ به خلاف نظام اسلامى که در آن، صاحب سرمایه خود را در کنار مؤسسه تولیدى و شریک او مىداند؛ بنابراین، دست او را گرفته، به او اطمینان مىدهد. به تعبیر یکى از استادان، این دو نظام، مانند آن دو پدرى هستند که در شب تاریک، یکى به فرزند خود مىگوید: «نترس برو»، و دیگرى دست فرزندش را گرفته، مىگوید: «نترس بیا برویم».
ثانیا نظام مشارکت، راه را براى طرحهاى بزرگ که بطور معمول، آسیبپذیرترند و شکست آنها نیز هزینه بالایى دارد، هموار کرده، زمینه براى فعّالیتهاى سنگین و بلندمدّت فراهم مىآید.
سه. افزایش وجوه عرضه شده: در نظام بهره، صاحبان پسانداز و مؤسّسات پولى، گرفتن بهره و رباخوارى را به کارهاى سرمایهگذارى ترجیح مىدهند؛ زیرا وامگیرنده چه سود ببرد و چه زیان کند، سودِ وامدهنده (بهره وام) تضمین شده است و این باعث مىشود که اوّلاً وامها به فعّالیّتهاى کوتاهمدّت اختصاص یابد تا در صورت افزایش نرخ بهره بتوانند از آن دوباره استفاده کنند. ثانیا در مواقعى که نرخ بهره پایین است، قسمتى از پساندازها راکد مىماند و به جاى وارد شدن در جریان تولید، راهى بازارهاى پولى و سفتهبازى مىشود؛ به طورى که طى سالهاى 1980 تا 1987 در کشور امریکا، بیش از یک سوم تغییرات حجم پول به بازارهاى پولى غیرمولّد وارد شده و کمتر از دو سوم آن به سرمایه تبدیل گشته است.(4)
در نظام اسلامى، با تحریم ربا، بازار پول و بازار وام حذف شده، دیگر زمینههایى براى اختصاص پسانداز به ربا و سفتهبازى وجود نخواهد داشت و یگانه راه براى کسانى که قصد کسب درآمد از پساندازهایشان دارند، مشارکت با تولیدکنندگان در فعّالیتهاى سرمایهگذارى است؛ در غیر این صورت، هیچ مازادى به پسانداز آنها تعلّق نمىگیرد. این امر سبب مىشود همه وجوهى که پیشتر صرف وامدادن یا کارهاى سفتهبازى مىشد، اکنون به سرمایهگذاران عرضه شود؛ در نتیجه، وجوه عرضه شده براى سرمایهگذارى در کلّ اقتصاد افزایش مىیابد.(5)
3. افزایش تولید و عرضه کل
کاهش هزینههاى تولید و افزایش حجم سرمایهگذارى، آثار مثبت بسیارى در اقتصاد دارد. یکى از آنها افزایش تولید کل در جامعه است؛ به ویژه با توجّه به اینکه در نظام مشارکت به دلیل شریکبودن صاحبان پسانداز در مؤسسه اقتصادى، تمام نیروهاى جامعه براى تخصیص بهتر منابع بسیج مىشوند به این معنا که در نظام بهره، صاحب پسانداز به چگونگى استفاده تولیدکننده از وام گرفته شده توجّه ندارد؛ به همین سبب این امکان وجود دارد که تولیدکننده، آن را در زمینههایى که توجیه اقتصادى ندارد، به کار گیرد؛ در حالى که در نظام مشارکت، به دلیل شرکت صاحب پسانداز، با همفکرى دو طرف، سرمایه باید در فعّالیتى به کار گرفته شود که از جهت اقتصادى کارایى داشته باشد و این در کلّ اقتصاد، باعث بهترشدن تخصیص منابع و در نهایت، موجب افزایش تولید کل و عرضه کل در اقتصاد مىشود.(6)
4. بالا رفتن سطح اشتغال
دومین اثر اقتصادى افزایش سرمایهگذارى که در حقیقت بر افزایش تولید پیشى دارد، افزایش اشتغال نهادههاى تولیدى است. در پى افزایش تقاضاى سرمایهگذارى، زمینه براى فعّال شدن دیگر منابع تولید مثل زمین، مواد اوّلیه، نیروى انسانى و ... که بدون استفاده مانده بودند، فراهم مىآید؛ در نتیجه، اقتصاد با آهنگ سریعترى به سمت اشتغال کامل گام برمىدارد.
5. کاهش سطح عمومى قیمتها
با توجّه به مطالب پیشین، انتظار داریم با جایگزینى «نظام مشارکت» در پى بالا رفتن اشتغال و تولید کل، عرضه کل نیز افزایش یافته، به سمت راست منتقل شود؛ چنان که از نمودار شماره 4 پیدا است.
نمودار (4)
این مطلب از دیدگاه اقتصاد خُرد هم قابل توجیه است؛ چون با کاهش هزینهها (حذف هزینه بهره)، تولید هر بنگاه فزونى گرفته، با انتقال منحنى عرضه به وضعیّت 1S، سطح عمومى قیمتها کاهش مىیابد؛ البتّه در اثر بالارفتن اشتغال و بهتر شدن توزیع درآمدها، انتظار داریم که تقاضاى کل هم به سمت راست (1D) منتقل شود؛ امّا در مجموع، قیمتها پایین مىآید. افزون بر اینکه با حذف بهره، بازار پول و سفتهبازى حذف شده، در نتیجه تورّمهاى پولى نیز از بین مىرود؛ چنان که حذف بازار وام، موجب حفظ توازن میان گردش کالا (ارزش افزوده واقعى) و گردش درآمد پولى از طرف دیگر مىشود که خود نقش مهمّى در تثبیت قیمتها و جلوگیرى از تورّم دارد.(7)
اگر دستاندرکاران اقتصاد را به دو دسته تولیدکنندگان و مصرفکنندگان تقسیم کنیم، روابط حاکم میان آنان را مىتوان در نمودار شماره 5 مشاهده کرد.
نمودار (5)
تولیدکنندگان، کالا و خدمات را به مصرفکنندگان عرضه مىکنند و مصرفکنندگان در عوض، نهادههاى تولید مانند کار، زمین و سرمایه را در اختیار تولیدکنندگان قرار مىدهند که این، بخش واقعى اقتصاد، و در دایره داخلى نمودار منعکس است و در دایره بیرونى، جریان گردش درآمد پولى نشان داده شده است. مصرفکنندگان بابت دریافت کالاها، مخارج آنها را به تولیدکنندگان مىپردازند و در عوض، تولیدکنندگان بابت استخدام عوامل تولید (کار، زمین و سرمایه) که در اختیار مصرفکنندگان است، به ایشان مزد، اجاره، و سود مىپردازند. در اقتصادى که ربا مجاز است، تولیدکنندگان افزون بر این، در ازاى وامى که از مصرفکنندگان مىگیرند، به ایشان بهره نیز مىپردازند. براى درک بهتر مطالب فرض کنید که در اقتصاد ربوى، همه وجوه به شکل وام عرضه مىشود و هیچ مشارکتى وجود ندارد و سودى داده نمىشود.
در اقتصاد بدون ربا، میان نیمدایره بالایى یعنى مخارج در بازار کالا، و نیمدایره پایینى یعنى مزد، اجاره و سود، توازن کامل وجود دارد. اگر فرض کنیم بازار کار و زمین در تعادل است، بازار سرمایه نیز در تعادل خواهد بود؛ زیرا چنانچه طرحهاى سرمایهاى و تولیدى به ثمر رسد، مصرفکنندگان بابت خرید فرآوردهها و تولیدات آنها، مخارجى را مىپردازند. تولیدکنندگان نیز پس از کسر مزد و اجاره، سود بهدست آمده را به مصرفکنندگان (صاحبان پسانداز) مىدهند؛ در نتیجه، تعادل و توازن تحقّق مىیابد. اگر به علّت پیش آمدن یکى از خطرها، فعّالیتى به تولید نرسد، خودبهخود محصولى ارائه، و مخارجى از مصرفکنندگان دریافت نمىشود. در این وضعیت، بنگاه مربوط سودى نخواهد داشت و بابت آن نیز وجهى به مصرفکنندگان نمىپردازد؛ در نتیجه، جریان مخارج با جریان درآمد عوامل تولید در بازار کالا متوازن مىشود. به بیان دیگر، هر مبلغى که به صورت مخارج خرید کالا از مصرفکنندگان به تولیدکنندگان پرداخت شود، درست همان مبلغ به شکل مزد و اجاره و سود از تولیدکنندگان به مصرفکنندگان برگردانده مىشود.
حال اقتصادى ربوى را در نظر بگیرید. وقتى طرحى به همان علّت ذکر شده به بازده نمىرسد، در نیمدایره مخارج در بازار کالا، پرداختى از مصرفکنندگان به مجرى طرح مزبور صورت نمىگیرد و درآمدى عاید مجرى نمىشود؛ امّا در نیمدایره پایین، مجرى به علّت تعهّدى که طبق قانون دارد، باید بهره صاحب وام را بپردازد؛ در نتیجه، مجموعه درآمدى که به شکل بهره و دیگر اشکال درآمد به صاحبان عوامل تولید پرداخت مىشود، از حاصل جمع مخارجى که در بازار کالا به دست مىآید، بیشتر است. این پدیده، توازن میان گردش درآمد پولى و درآمد واقعى یعنى ارزش افزوده واقعى را بر هم مىزند و افزایش سطح عمومى قیمتها و تورّم را در پى خواهد داشت.(8)
6. عادلانهتر شدن توزیع درآمد
نظر به اینکه در نظام مشارکت، پیامدهاى مطلوب و نامطلوب فعّالیت اقتصادى متوجّه هر دو طرف قرار داد (عامل و صاحب سرمایه) است، نتایج حاصل از آن نیز در قالب سود و زیان نصیب هر دو مىشود؛ در حالى که در نظام بهره، وامدهنده به دلیل کناربودن از اقتصاد واقعى، همیشه در طرف برندهها قرار دارد و روشن است که در بلند مدّت، دارایى در طرفى جمع مىشود که همیشه برنده است. این مسأله را مىتوان در مدلى ساده مشاهده کرد؛ براى مثال، فرد A و B هر کدام براى تأسیس یک واحد اقتصادى به یک میلیون تومان سرمایه نیاز دارند که مىتوانند آن را از طریق گرفتن وام از نظام ربوى یا شریک شدن با نظام اسلامى تأمین کنند. حال با توجّه به فرضهاى ذیل، فرد Aاز نظام ربوى و فرد B از نظام مشارکت تأمین مالى مىکنند. مفروضات مدل:
1. نرخ بهره در نظام ربوى براى دورههاى رونق، عادى و رکود، به ترتیب 15، 10، و 5 درصد است.
2. مشارکت بر اساس شراکت در سود و زیان به صورت 50 درصد، و 50 درصد است.
3. تابع تولید در هر دو مؤسسه مثل هم بوده، از ساختار مالى مستقل است.
4. فرد A و B هیچکدام از خودش سرمایهاى ندارد.
حال با توجّه به این فرضها، توزیع درآمد را در سه وضعیّت تولیدى رونق، عادى و رکود بررسى مىکنیم.
در هر یک از وضعیّتهاى سهگانه، هفت حالت ممکن فرض شده است. با مساوى بودن احتمال وقوع هر یک از آن هفت حالت، جدول ذیل، میزان سود به دست آمده در مقایسه با سرمایه را در هر یک از حالتها در دورههاى رونق، عادى و رکود نشان مىدهد.
چنانکه از جدول مشاهده مىشود، در دوره رونق، احتمال ضرر مؤسسه فقط یک هفتم است و این در دوره عادى به دو هفتم و در دوره رکود، به سه هفتم مىرسد و میزان بازده سرمایه در دوره رونق از 50 درصد و در دوره عادى از 40 درصد و در دوره رکود از 30 درصد آغاز مىشود.
نسبت سود به سرمایه/حالتهاى ممکن 1 2 3 4 5 6 7
دوره رونق 50% 40% 30% 20% 10% 0 10%-
دوره عادى 40% 30% 20% 10% 0 10%- 20%-
دوره رکود 30% 20% 10% 0 10%- 20%- 30%-
حال با توجّه به مفروضات مدل و تعریفى که از دورههاى سه گانه (رونق، عادى، رکود) داشتیم مىتوانیم جدول توزیع درآمد براى فرد A و وامدهنده او، فرد B و شریک او در دورههاى گوناگون با حالتهاى احتمالى مختلف و سود انتظارى آنان را بهدست آوریم؛ براى مثال در دوره رونق اگر حالت اوّل رخ دهد، درآمد فرد A و وامدهنده به A و فرد Bو شریک B بهصورت ذیل محاسبه مىشود. بقیه حالتها نیز به همینترتیب محاسبه مىشود که حاصل آن، جداول صفحه بعد خواهد بود.
سود کلّ بنگاه ربوى و مشارکتى 500000 = 50% × 1000000
سهم وامدهنده به A150000 = 15% × 1000000
سهم سود فرد A350000 = 150000 ـ 500000
سهم فرد B و شریک B250000 = 2 ÿ500000
توزیع درآمد در دوره رونق ------ (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 350 250 150 50 50- 150- 250- 50
وامدهنده به A 150 150 150 150 150 150 150 150
فرد B 250 200 150 100 50 0 50- 100
شریک B 250 200 150 100 50 0 50- 100
توزیع درآمد در دوره عادى ----- (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 300 200 100 0 100- 200- 300- 0
وامدهنده به A 100 100 100 100 100 100 100 100 فرد B 200 150 100 50 0 50- 100- 50 شریک B 200 150 100 50 0 50- 100- 50
توزیع درآمد در دوره رکود ----- (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 250 150 50 50- 150- 250- 350- 50-
وامدهنده به A 50 50 50 50 50 50 50 50
فرد B 150 100 50 0 50- 100- 150- 0
شریک B 150 100 50 0 50- 100- 150- 0
تحلیل نتایج
1. همانطور که از جداول توزیع درآمد به دست مىآید، توزیع درآمد در نظام مشارکت به طور کامل متوازن است؛ بهخلاف نظام بهره که در هر سه وضعیّت به جز حالت سوم، درآمدهاى تولیدکننده و وامدهنده همیشه از هم فاصله دارد و این فاصله گاهى به چند برابر مىرسد.
2. اگر توابع سود و ضرر را براى تولیدکننده نظام ربوى و وامدهندهاش، و تولیدکننده نظام اسلامى و شریکش رسم کنیم، مطابق نمودار شماره 6 خواهد بود که به روشنى، مسأله توزیع خطر و نااطمینانى در نظام مشارکت بین تولیدکننده و صاحب سرمایه و تحمیل تمام نااطمینانى به تولیدکننده در نظام بهره را نشان مىدهد.
نمودار (6)
3. از آنجا که در نظام بهره، نرخ بهره همیشه مقدار مثبتى است، رکود، هر چه هم عمیقتر باشد، خطرى صاحبان سرمایه را تهدید نمىکند و همه خطرها متوجّه تولیدکننده است؛ بدین سبب، تولیدکننده از بهکارگیرى سرمایه و گسترش تولید مىپرهیزد و این خود بر عمق رکود مىافزاید.
7. ثبات بیشتر اقتصادى
مسیر رشد سرمایهدارى، همیشه با دورههاى رونق و رکود اقتصادى توأم است و این از عللى سرچشمه مىگیرد که مهمترین آنها به نظام بهره بر مىگردد. تولیدکنندگان نظام سرمایهدارى، در مواقعى که انتظار بهبود وضعیّت اقتصادى را دارند، براى دستیابى به سود بالاتر، به سرمایهگذارى گسترده اقدام مىکنند و این موجب رونق لجام گسیخته مىشود و مواقعى که انتظار رکود اقتصادى وجود دارد، براى پرهیز از زیانهاى احتمالى، از سرمایهگذارى خوددارى مىکنند، و این وخامت بیشتر اوضاع اقتصادى و عمیقتر شدن رکود را در پى دارد؛ در نتیجه، اقتصاد، همیشه با دورههاى شدید رونق و رکود مواجه است؛ در حالى که در نظام مشارکت بهسبب تعدیل سودها و ضررهاى احتمالى و تقسیم آن بین تولیدکنندگان و صاحبان سرمایه، نه در حالت بهبود، سرمایهگذارى متورّم مىشود و رونق لجام گسیخته رخ مىدهد، و نه در وضعیّت رکود به علّت ترس از خطر و نااطمینانى، رکود، عمق مىیابد؛ افزون بر اینکه به دلیل بالابودن اشتغال و توزیع عادلانه درآمدها، تقاضاى کل در اقتصاد اسلامى حالت با ثباتترى دارد. این عوامل دست به دست هم داده، مسیر رشد اسلامى را مطابق نمودار شماره 7 از ثبات بیشترى برخوردار مىکنند.
نمودار (7)
8. بالا رفتن سطح عمومى رفاه
در پى سرمایهگذارى بیشتر و افزایش تولید، عرضه کلّ کالاها و خدمات زیاد شده، سطح عمومى قیمتها کاهش مىیابد. از طرف دیگر، به دنبال افزایش اشتغال و عادلانهتر شدن درآمدها، تقاضاى افراد از کالاها و خدمات فزونى مىگیرد و در نتیجه، مصرف سرانه در نظام اسلامى، بیش از مصرف سرانه در نظام سرمایهدارى مىشود و این بالارفتن رفاه عمومى در جامعه را در پى خواهد داشت؛ چنانکه اختلاف طبقات درآمدى هم کاهش مىیابد.
9. همسویى منافع
در نظام مشارکت، صاحب سرمایه به کامیابى بنگاه، علاقه جدّى و دلبستگى واقعى دارد؛ زیرا سهم سود وى، تابع مستقیمى از سودآورى بنگاه است و طبیعى است که او نیز در پىِ بالابردن کارایى بنگاه بوده، از هر طریقى به بنگاه کمک مىکند؛ در حالى که در نظام بهره، هدف اصلى دریافتکننده بهره، درآمد خود او است و به درجه کارایى بنگاه چندان دلبستگى ندارد؛ از این رو در نظام مشارکت، هدف صاحب سرمایه با هدف کارفرما هماهنگ است؛ در حالى که در نظام بهره، اگر منافع، تضادّى نداشته باشد که در برخى مواقع دارد، دستکم لزوما همسو نیست.(9)
10. تطابق با عدل و قسط
در فعّالیتهاى اقتصادى، اعمّ از تولیدى و تجارى، آینده کار روشن نیست و نتیجه قطعى آن، پس از انجام فعّالیت آشکار مىشود؛ پس اگر وامدهنده، سود معیّن و از پیش تعیین شدهاى را شرط اعطاى قرض قرار دهد، مخاطرههاى احتمالى و عواقب فعّالیت، به طور کامل متوجّه قرضگیرنده است؛ همانگونه که اگر وى از طریق همین منابع قرض شده به سود سرشارى برسد، وامدهنده سهمى افزون بر آنچه پیشتر تعیین کردهاند، نخواهد داشت؛ از این رو اسلام، روابط بین کار و سرمایه را براساس مشارکت عادلانه دو عامل در سود و زیان تنظیم، و گرفتن بهره ثابت و معیّن عامل سرمایه را تحریمکرده است.(10) استاد شهید مطهرى در این باره مىنویسد:
فلسفه حرمت ربا این است که جلو قدرت و نفوذ و سیطره سرمایه گرفته شود. ... در شرکت سرمایه و کار باید ببینیم که سرمایه در خدمت کار باشد یا کار باید در خدمت سرمایه باشد یا هیچ کدام نباید در خدمت دیگرى باشد. ... در ربا، مزد در عوض کار قطعى سرمایه نیست؛ حتّى مشروط به بقا و ادامه وجود سرمایه هم نیست. سرمایه، چه کارى بکند و چه نکند، مزد قطعى خود را مىخواهد بگیرد و باز سرمایه چه در جریان کار ضربه ببیند، مزد خود را مىگیرد؛ بلکه فرضا خودش ضربه ببیند؛ ترمیم شده باید به صاحبش رد شود. این امور است که تسلّط سرمایه را بر کار اثبات مىکند و قدرت اقتصادى را در اختیار سرمایه قرار مىدهد؛ کمااینکه در شرایط کارگرى و کارخانهدارى اگر سرمایه ملزم باشد که مزد کارگر را به هر حال، چه کار بکند و چه نکند بدهد، ضررهاى وارد بر بدن کارگر را جبران کند و به اصطلاح او را در مقابل بیمارىها (بدون کسرى از مزد) بیمه کند، به علاوه در آخر مدّت او را جوان کند؛ یعنى نیروهاى تلف شده او را جبران کند، بلکه اگر بمیرد، دو مرتبه زنده شده او را به او تحویل دهد، در این صورت، بُرد با کارگر است و کارخانه، در استخدام کارگر قرار گرفته است و هرگز براى کارخانهدار چنین کارخانهدارى صرف نمىکند. گذشته از اینکه چنین چیزى عملاً امکانپذیر نیست؛ پس، از نظر شکل، رابطه سرمایه و کار نباید به نحوى باشد که نفوذ و قدرت و امتیازات بیشتر را به سرمایه بدهد؛ بلکه باید لااقل هم ترازوى یکدیگر باشند و یا باید قدرت کارگر بیشتر باشد. «ربا» ظالمانهترین شکل رابطه کار و سرمایه است.(11)
11. ارزش یافتن نیروى انسانى
همراه با کوشش براى افزایش تولید و به ثمر رساندن طرحهاى سرمایهگذارى، زمینه بروز استعدادهاى مدیریّت و ظهور ابتکار در فرایند تولید گسترش مىیابد. از مدیران مبتکر که سابقه درخشانى در سودآور کردن فعّالیتهاى اقتصادى دارند، به طور طبیعى استقبال مىشود و همه صاحبان وجوه، به مشارکت با ایشان تمایل مىیابند. این پدیده، موجب افزایش تقاضاى مشارکت با مدیران مبتکر و در نتیجه، افزایش هزینه فرصت سرمایه انسانى در اقتصاد خواهد شد. در نظام سرمایهدارى، سرمایهگذاران و مدیران ناگزیرند منبعى بیابند که طرح آنان را تأمین مالى کند؛ بدینسبب، به طور قهرى به تمام شرایط وامدهنده تن مىدهند؛ در حالى که در نظام مشارکت، عکس این پدیده رخ مىدهد و صاحبان وجوه به علّت مسدودشدن راههاى رباخوارى و سفتهبازى به سرمایهگذارى در طرحهاى تولیدى ناگزیر مىشوند و در جستوجوى اشخاص صاحب تجربه و مدیر برمىآیند تا مشارکت آنان سودآور باشد. از این رهگذر، اثر مثبتى در اقتصاد نمایان مىشود و توزیع دوباره درآمد از صاحبان وجوه یا سرمایههاى مادّى، به دارندگان سرمایه انسانى صورت مىگیرد.(12)
انتقادهاى وارد بر نظام مشارکت و پاسخ آنها
اگرچه از طرح «نظام مشارکت» در مجامع علمى، مدّت زمان بسیارى نمىگذرد، در همین مدّت کم، مورد توجّه افراد فراوانى به ویژه اقتصاددانان مسلمان قرار گرفته است. آنان با بررسى زوایاى گوناگون نظام جدید خواستهاند به کاستىهاى نظرى و عملى آن پى ببرند و در این زمینه با انتقادهایى مواجه بودهاند. اگرچه غالب آنها از عدم شناخت درست نظام سرچشمه گرفته و بهتدریج با روشنشدن ابعاد آن، منتفى شدهاند، برخى عمیق و با توجّه کامل طرح شدهاند. اشکالات مهم را مىتوان در چند محور اساسى بررسى کرد.
1. کاهش پسانداز کلّ جامعه
گفته مىشود که با تحریم ربا، پساندازکنندگان، پاداش مطمئنّى به نام «بهره» را از دست مىدهند و در اثر آن، اشخاصى که اهل مخاطره نیستند و به انگیزه بهرهمندشدن از درآمد مطمئن پسانداز مىکردند، انگیزه خود را از دست مىدهند، و این به معناى کاهش پسانداز کل در اقتصاد است.
به این اِشکال در چند مرحله پاسخ مىدهیم.
یک. عدم اطمینان به درآمد آینده، نه تنها موجب کاهش پساندازها نمىشود، بلکه ممکن است آنها را افزایش دهد.
دو. این اشکال، از این فرض سرچشمه مىگیرد که «در نظام بهره، همه درآمدهاى ناشى از پسانداز، مطمئن، و در نظام مشارکت، همه آنها نامطمئن است» و این فرض صحّت ندارد.
سه. بر فرض که نااطمینانى موجب کاهش پسانداز شود، در نظام مشارکت، عواملى وجود دارد که آن را جبران مىکند.
چهار. این اشکال دست کم در جوامع اسلامى وارد نیست.
حال توضیح هر یک از این مراحل:
مرحله اوّل: مارشال، بر اساس مشاهدات تصادفى معتقد شد که افزایش در بىاطمینانى به آینده، احتمالاً به کاهش پسانداز مىانجامد و آن را در قالب داستانى بدین مضمون بیان کرد:
یک روستایى زحمتکش، تَرکخوشى کرده که ثروت ناچیزى اندوخته بود و دید که دستى تواناتر این اندوختهها را از وى گرفته، به صورت هشدارى همیشگى براى همسایگانش درآمد که تا مىتوانند دم را غنیمت شمرند و خوش باشند.(13)
این مسأله بعدها مورد توجّه اقتصاددانان قرار گرفت تا تحقیقى در اینباره داشته باشند. یکى از نخستین کوششها درباره فرموله کردن مسأله انتخاب بین سطوح مصرف و پسانداز به وسیله فیشر (1930) صورت گرفت. وى الگویى دو دورهاى را ارائه داد که مصرفکننده، رتبهبندى رجحان بین مصرف حال و آینده را دارد. فیشر در این الگو چنین استدلال مىکند که ریسک درآمد (بىاطمینانى به درآمد آینده) نرخ رجحان زمانى را کاهش، و به این ترتیب، پسانداز جارى را افزایش مىدهد.
بولدینگ در سال 1966 مسأله را دوباره بررسى، و نتیجه فیشر را تأیید کرد و گفت:
هر قدر ریسک درآمد آینده بیشتر باشد، انگیزه تأمین آینده به بهاى چشمپوشى از مصرف حال، بیشتر خواهد شد.(14)
متناقض بودن پاسخهاى تحقیقاتى فیشر و بولدینگ با مشاهدات اتّفاقى انجام شده به وسیله مارشال، سندمو (1970) را به تحقیق و بررسى بیشتر واداشت. وى که به اعتقاد خود تناقض را حل کرده، مىگوید:
اختلاف این افراد در این واقعیّت نهفته است که آنها به یک نوع بىاطمینانى اشاره ندارند. در حالى که بولدینگ درباره بىاطمینانى مربوط به درآمد غیرسرمایهاى بحث مىکند، مارشال، اثر بىاطمینانى نسبت به بازده سرمایهگذارى را مورد بحث قرار داده است. نقش پسانداز در دو مورد یاد شده کاملاً متفاوت است؛ بنابراین اگر سرمایههاى موجود در معرض خطر نباشند و تنها درآمد آتى در چنین وضعى قرار گیرد، پسانداز در صورتى افزایش مىیابد که ریسک ناپذیرى نسبى، بیشتر از واحد باشد.(15)
این مورد که به آن «خطر درآمد» اطلاق مىشود، به وسیله بولدینگ (1966)، فلیز(1967)، لیلاند (1968)، هان (1970) و سندمو (1970) بررسى شد. آنان به این نتیجه رسیدند که واکنش منطقى شخص به افزایش خطر درآمد، افزایش پسانداز است که با ریسکناپذیرى (محافظهکارى) ارتباط مستقیم دارد.
سرانجام سندمو خصوص درآمد حاصل از پسانداز و ناطمینانى درباره آن را تحقیق کرد. وى در این تحلیل، عبارت «اسلاتسکى» مانندى را به دست آورد و دریافت که با در نظر گرفتن مفروضات مشخّصى درباره تابع خطر ناپذیرى، وقتى نرخ بازده پسانداز مشخّص نباشد، ابتدا اثر جانشینى ظاهر مىشود که به کاهش سطح پسانداز مىانجامد؛ امّا سپس اثر درآمدى نیز پدید مىآید که به افزایش سطح پسانداز منجر مىشود؛ بنابراین، اثر کلّ افزایشِ خطر سرمایه نامشخّص است. تحقیقات بعدى، مثل کارهایى که بلاک و هانیکد در سالهاى 1972 و 1975 انجام داد. یافتههاى سندمو را تأیید کرد؛(16) پس فرض اینکه «با نااطمینانى شدن درآمد حاصل از پسانداز، سطح پسانداز کل کاهش مىیابد»، نه از جهت نظرى و نه از جهت تحقیقات تجربى، فرض ثابت شدهاى نیست.
مرحله دوم: همانطور که گذشت، فرض منتقد بر این است که حرکت از نظام بهره به سوى نظام مشارکت، به معناى حرکت از نظامى مطمئن به سوى نظامى است که هر نوع کسب درآمد از طریق پسانداز، با خطرهاى مهم و نااطمینانىهایى توأم است که دیگر هیچ انگیزهاى براى پساندازکننده نمىگذارد؛ در حالى که این فرض در هر دو طرف، ناتمام است. در نظام سرمایهدارى طیف گستردهاى از دارایىها براى پساندازکننده وجود دارد؛ براى مثال در امریکا انواعى از دارایىها وجود دارد که به ترتیب خطر عبارتند از: گواهى سپرده، اسناد خزانه، وجوه بازار پول، اسناد صندوقهاى تعاونى، سهام صنعتى ممتاز، سهام عادى و سرانجام قراردادها و مزایاى آینده که صاحبان پسانداز به طور معمول، ترکیبى از این دارایىها را که به بهترین وجه نیازشان را تأمین مىکند، برمىگزینند. به عبارت دیگر، در نظام سرمایهدارى، افراد دارایىهاى خود را از یک نوع خاص انتخاب نمىکنند؛ بلکه ترکیبى از انواع داریىها با بازدهى بسیار، متوسّط و کم، با خطرهاى مشابه را بر مىگزینند. از طرف دیگر، معناى نظام مشارکت این نیست که فعّالیتهاى شکل گرفته بر اساس آن، همیشه و همگى با خطرها و نااطمینانىهاى مهم توأم باشد؛ بلکه در برخى از انواع آن ـ اگرچه ممکن است بازده آنها در مقایسه با انواع دیگر کمتر باشد ـ احتمال ضرر و حتّى احتمال پایین آمدن سود از مقدار معیّنى، خیلى ناچیز است؛(17) بنابراین، صاحبان پسانداز همانند نظام سرمایهدارى مىتوانند با گزینش ترکیبى از انواع مشارکتها، پساندازهایشان را به سرمایهگذارى تبدیل کنند و در عین حال، افراد ریسک گریز مىتوانند از راههاى مطمئن مشارکت بهرهمند شوند.
مرحله سوم: محقّقانى چون ندیمالحق و میرآخور بر مبناى تحقیقى نشان دادهاند که حرکت به سوى نظام مالى اسلامى بدون بهره در وضعیّت خاصّى به افزایش نرخ بازده مىانجامد؛ در نتیجه، افزایش بىاطمینانى که ممکن است از حذف دارایىهاى بىخطر سرچشمه بگیرد، بر اثر بالارفتن نرخ بازده پسانداز، جبران شده، به این ترتیب، سطح پسانداز کل بدون تغییر باقى مىماند و حتّى ممکن است در پساندازها افزایش هم پدید آید.(18)
مرحله چهارم: با قطع نظر از پاسخهایى که داده شد، باید به این نکته توجّه داشت که در جوامع اسلامى، بسیارى از مردم به لحاظ رعایت موازین شرعى، به پسانداز بر اساس نظام بهره حاضر نیستند. در فعّالیتهایى که شبهه ربوى دارد، شرکت نمىکنند، و با حذف بهره و برقرارى نظام مشارکت، انگیزه پسانداز و مشارکت در فعّالیتهاى اقتصادى در آنان افزایش مىیابد؛ بنابراین با اطمینان مىتوان گفت که در جوامع اسلامى، اجراى نظام مشارکت نه تنها پساندازها را در سطح کلّ اقتصاد کاهش نمىدهد، بلکه موجب افزایش آن نیز خواهد شد؛(19) به طورى که امروزه، برخى از بانکهاى غربى براى جذب پسانداز مسلمانان مقیم اروپا در کنار بانکدارى ربوى، از ابزارهاى مالى اسلامى نیز استفاده مىکنند.
2. مشکل نظارت
در نظام بهره، نتیجه فعّالیت اقتصادى به وامدهنده ارتباطى ندارد؛ در حالى که در نظام مشارکت به مقتضاى شرکت، سود و زیان مؤسسه، سود و زیان صاحب سرمایه بهشمار مىآید؛ بنابراین، لازم است صاحب سرمایه بر تمام مراحل فعّالیت مؤسسه نظارت کند تا نخست این که کارفرما برخلاف قرار داد رفتار نکند و دوم آنکه برخلاف واقع گزارش ندهد و این امر، مشکل بزرگى به نام «مشکل نظارت» را در پى دارد. این مشکل به دو صورت طرح شده است:
الف. به دلیل عدم امکان نظارت، نظام مشارکت عملى نیست.
ب. به دلیل بالابودن هزینه نظارت، نظام مشارکت کارا نیست.
الف. مسأله امکان نظارت: امروزه به دلیل بزرگبودن مؤسسات، پیچیدهبودن خطوط تولید، گستردهبودن حوزه فعّالیت ـ به طورى که گاهى برخى از شرکتها به صورت چند ملّیّتى اداره مىشوند ـ امکان هر گونه نظارتى از صاحبان پسانداز سلب مىشود؛ بنابراین، بر فرض کم «نظام مشارکت» براى کارگاهها و مغازههاى کوچک و محلّى به دلیل امکان نظارت ممکن باشد نمىتواند به صورت نظام فراگیر جایگزین نظام بهره شود.(20)
پاسخ: در عصر حاضر، فعّالیتهاى بسیار بزرگى که در اساس بر نظارت متّکى است، در جهان اقتصاد جریان دارد که مشکل نظارت نه تنها آنها را محدود نکرده؛ بلکه روز به روز بر فعّالیتهاى آنها افزوده مىشود. در اینجا به توضیح برخى از آن فعّالیتها مىپردازیم.(21)
1. فعّالیت شرکتهاى بیمه طىّ مدّتى طولانى، گواه این مطلب است که مىتوان با ابداع روش هایى کارا گزارشهاى خلاف واقع را از بین برد یا به حداقل رساند. پوشش روزافزونى که این صنعت ارائه مىکند، این واقعیّت را بیان مىدارد که صنعت مزبور به راههایى دست یافته است که خدمات بیمه را در زمینههایى عرضه کند که پیشتر به علّت عدم وجود اطلاعات کافى، امکان عرضه آن میسّر نبود.
2. در شرکتهاى سهامى، حجم بسیارى از سهام به سهامداران جزء تعلّق دارد؛ به طورى که سهام افراد در مقایسه با کلّ دارایىهاى شرکت ناچیز است و هر سهامدار به دلیل بالابودن هزینه نظارت به تنهایى نمىتواند بر اقدامهاى مدیران نظارت داشته باشد؛ امّا در عمل با در نظر گرفتن تمهیداتى چون حسابرسى سالانه، شرکتهاى سهامداران در مجمع سالانه، انتخابى بودن هیأت مدیره و... امکان تخلّف مدیران به حداقل مىرسد.
3. افزون بر شرکتهاى سهامى، در حال حاضر نظامهاى پیچیدهترى از نظام مشارکت در سود و زیان هستند که سابقه عملکرد بسیار خوبى نیز دارند. تمام نظامهاى مالیاتى که در آنها مالیاتها به طور مستقیم وصول مىشود، نوعى مشارکت سود و زیان است. در برخى از کشورهاى توسعه یافته چون امریکا، مالیاتهاى مستقیم 80 درصد کل مالیاتهاى وصول شده را تشکیل مىدهد. نظام مالیات مستقیم مىتواند به نوعى نظام مشارکت در درآمد دولت و مردم تلّقى شود؛ زیرا در حدّ معیّنى از درآمد که در جهت تحقق نامعلوم است، از مردم مالیات گرفته مىشود. هر سال میلیونها نفر مؤدّى مالیاتى، درآمد خود را گزارش کرده، بر اساس آن، مالیات متعلّقه را مىپردازند. هزینههاى نظارت به وسیله دولت صرف مىشود تا درآمد افراد به درستى برآورد شود. وجود چنین نظامى، عملى بودن آن را به اثبات مىرساند. افزون بر اینها انعطافپذیر بودن نسبتهاى مشارکت تا حدّ بسیارى مىتواند مشکل نظارت را حل کند به این معنا که صاحب سرمایه به همان میزان که از اطلاعات و امکان نظارت دور مىافتد، نسبت مشارکت در سود را بالا مىبرد و این موجب مىشود که مدیران در ارائه اطلاعات بهموقع و درست، انگیزه بیابند؛ گذشته از اینکه مسائلى چون واهمه از دست دادن حُسن شهرت در بازار اعتبار یا استفاده از سازوکارهایى چون گرفتن وثیقه، حسابرسى، شرکت در هیأت مدیره، کنترلهاى تصادفى و دیگر انواع نظارتها، مدیران را از دادن اطلاعات خلاف واقع باز داشته، نظارت را ممکن مىسازد.(22)
ب. مسأله هزینهبر بودن نظارت: برترى نمایان نظام بهره، در ویژگى آن، یعنى حداقلکردن هزینه است. قراردادهاى وام، داراى هزینههاى سازمانى پایین هستند؛ بدین سبب در سرتاسر دنیا از محبوبیّت ویژهاى برخوردارند. هزینههاى نظام مشارکت به طور عمده از این واقعیّت سرچشمه مىگیرد که شریک بودن در بنگاه، فرد را ملزم مىکند که براى حفظ منافع خودش درباره فعّالیتهاى بنگاه هوشیارى و دقّت بیشترى داشته باشد، و این هزینهها چنان بالا است که بر اعتبار نظام جدید، سایه تردید مىافکند.(23)
در پاسخ باید گفت:
نخست آن که فعّالیت و گسترش روزافزون شرکتهاى بیمه، شرکتهاى سهامى، شرکتهاى سرمایهگذارى، و ... از این حقیقت حاکى است که مىتوان بر هزینههاى نظارت فائق آمد.
دوم این که در شیوههاى عملى و اجرایى نظام مشارکت، جایگاهى براى مشارکتهاى فردى در نظر گرفته شده؛ امّا بیشتر معاملهها به شکل نهادى بوده، مؤسّسات مالى بزرگ با تشکیلات تخصّصى، عهدهدار سازماندادن آن خواهند بود؛ براى مثال بانک سرمایهگذارى تخصّصى در بخش کشاورزى با جذب پساندازهاى مردم به وکالت از طرف صدها هزار نفر که هر کدام با پساندازهاى کوچک و بزرگ در بانک مذکور سپردهگذارى کردهاند، به سرمایهگذارى مستقیم یا مشارکت در سرمایهگذارىهاى کشاورزى اقدام خواهد کرد. روشن است که در این صورت، به سبب تشکیلاتى بودن نظارت، هزینه نظارت پایین مىآید؛ زیرا هزینههاى ثابت، بر همه طرحها سرشکن مىشود؛ به طور مثال با تهیه بولتن خبرى که از قیمتهاى عمده فروشى و خردهفروشى محصولات کشاورزى، بذر، سموم، کود و ... حکایت مىکند، همینطور با تهیه ملاکهایى از میزان هزینه متوسّط، و برداشت متوسّط در زمینهاى گوناگون، بانک مىتواند بر دهها هزار طرح نظارت کرده، هزینه نظارت را به حداقل برساند. این فرایند، انگیزه گزارش کذب را از بین مىبرد. از طرف دیگر به دلیل تخصّصى بودن فعّالیتها، مؤسسات مالى در اندک زمانى با ابداع و به کارگیرى روشهاى متنوّع مىتوانند گزارشهاى خلاف را به حداقل رسانده، هزینهها را کاهش دهند.
سوم این که کامیابى نظام مالیاتى مستقیم در کشورهاى توسعه یافته، بیانگر این است که در صورت لزوم، نهاد مجهّزى از طرف دولت مىتواند امر نظارت بر فعّالیت شرکتها را به عهده گرفته، حقوق صاحبان سهام را استیفا کند. روشن است که در این صورت، به دلیل توزیع هزینههاى ثابت این نهاد بر هزاران شرکت، هزینه متوسّط نظارت کاهش مىیابد؛ بنابراین مىتوان گفت: نظام مشارکت به دلیل نیاز به نظارت، در مقایسه با نظام بهره، هزینه دارد (به ویژه در مرحله گذر به سوى شیوههاى کاراى نظارت)؛ امّا این هزینهها آن اندازه نیست که بتواند مزایاى نظام مشارکت را خنثا کند؛ چنانکه در نظام مالیات مستقیم با اینکه در مقایسه با نظامهاى دیگر مالیاتى هزینه بر است، به دلیل مزایاى آن، هیچ وقت کنار گذاشته نمىشود.
3. پایین آمدن انگیزه تولید
استیگلیتز (1974) و جنسن و مکلینگ (1976) سرمایهگذارى را در نظر مىگیرند که طرح سرمایهگذارى در دسترس او است؛ ولى وجوه لازم را براى تأمین آن در اختیار ندارد. اگر این سرمایهگذار، وجوه مورد نیاز خود را از طریق انتشار سهام تأمین کند (چون در منافع طرح، کمتر از صددرصد سهیم خواهد شد) مدت زمانى که براى اداره آن صرف مىکند، به اندازهاى نیست که اگر مالک کلّ طرح بود، صرف مىکرد. از سوى دیگر اگر وى از طریق استقراض، منابع لازم را براى اجراى طرح تأمین کند، انگیزهاش براى کار کمتر کاهش مىیابد؛ زیرا در غیر حالت ورشکستگى، منافع کامل را از هر گونه افزایشى در سود به دست خواهد آورد؛ بنابراین به نظر استیگلیتز، جنسن و مکلینگ، تأمین مالى از طریق استقراض، روشى است که موجب گسترش طرح مىشود بدون اینکه انگیزههاى لازم را از بین ببرد. خلاصه براى سرمایهگذار دو راه وجود دارد: یکى عرضه سهام که ریسک و نااطمینانى را میان مالکان توزیع مىکند و دیگرى استقراض که به بیشتر شدن ارزش طرح از طریق اثر انگیزشى مىانجامد.(24)
این اشکال، ظاهرى روشن و موجّه دارد؛ ولى در تحلیلى واقعبینانه، ضعفهاى متعدّدى در آن به چشم مىخورد.
یک. با بررسى چگونگى تأمین مالى مؤسسات و بنگاههاى مهم و معتبر مىبینیم که اغلب مىکوشند تا سرمایههاى مورد نیاز مؤسسه را به روش ترکیبى، از فروش سهام و استقراض تأمین کنند که این امر، زمینه مطالعات دقیقترى را فراهم مىآورد. بهطورى که داس (1978 ـ 1977) با ارائه الگویى، وصف متفاوتى را ارائه مىکند. از دیدگاه وى، در دنیایى که بنگاههایى با کیفیّتهاى متفاوت در آن وجود دارند، وام، نشانه اعتبار و کیفیّت بنگاه است. در حالت تعادل، ارزش بنگاه به طور تنگاتنگ، با نسبت میزان وام به سهام ارتباط دارد. بر اساس این نظریّه، چنان چه ورشکستگى پرهزینه باشد، به نفع بنگاه نیست که وام بیشترى در ساختار سرمایه خود داشته باشد.(25)
دو. همانگونه که از فرضهاى استیگلیتز، جنسن و ملکینگ به دست مىآید، آنان بحث را درباره کسى طرح کردهاند که با اطمینان خاطر مىداند افزون بر تحصیل هزینه بهره، سودى مطمئن خواهد داشت؛ بنابراین اگر آن سود خالص براى خودش باشد، انگیزه بیشترى براى کوشش مىیابد؛ در حالى که این مفروضات خلاف واقع است. چنانکه در بحث نااطمینانى گذشت، کدام تولیدکننده و سرمایهگذار چنین اطمینانى از آینده دارد؟ بر همین اساس مىبینیم که گروسمن و هارت در سال 1982 در اصل نظریّه با آنان هم عقیده مىشوند؛ امّا فرضى را مطرح مىکنند که از اساس، نظریّه مذکور را متزلزل مىکند و آن فرض، این است:
مدیر (سرمایهگذار) باید توجّه داشته باشد که اگر به جاى سهام از وام استفاده کند، جریمههاى ورشکستگى، تأثیر بسیارى خواهد داشت.(26)
سه. همانطور که پیشتر گذشت، مشارکت در سود بنگاه براى صاحبان پسانداز در تحلیل خُردى، شبیه مالیات بر سود است و هیچ تأثیرى در نقطه تولید و حداکثر کردن سود ندارد. به عبارت دیگر، چنان که در نمودار شماره 8 دیده مىشود، نقطه تولید براى تولیدکنندهاى که بخشى از سود را در اختیار دیگرى مىگذارد (در اختیار دولت به صورت مالیات بر سود یا در اختیار صاحب پسانداز به شکل سهم سود) با تولیدکنندهاى که کلّ سود از آن او است، فرق نمىکند. (هر دو در نقطه 1q تولید مىکند) در حقیقت سود او موقعى حداکثر مىشود که سود کل، حداکثر شود؛
نمودار (8)
بنابراین، اختصاص بخشى از سود به صاحب پسانداز (شریک) در حداکثرکردن سود بنگاه که نتیجه آن حداکثرکردن سود خود او است، تأثیرى ندارد. به ویژه با توجه به اینکه تولیدکننده مىداند با دادن این بخش از سود، افزون بر اینکه صاحب سرمایه را در خطرهاى احتمالى و هزینههاى ناشى از آن شریک خود مىکند، یکى از اقلام هزینه (هزینه بهره؛ Cr) را هم نمىپردازد، و این موجب کاهش هزینه کل از TCc به TCI و افزایش دامنه و مقدار تابع سود مىشود که در نمودار شماره 8 به روشنى پیدا است.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر.ک: سیدعبّاس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376.
2. ایرج، توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى، ص 413.
3. مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 147؛ ایرج توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى، ص 415؛ سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304 و 305؛ سى.جى.مککنا: اقتصاد عدم اطمینان، فصل چهارم، و رفیعخان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 195.
4. ایرج، توتونچیان: مجموعه مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 101، پاورقى 23.
5. سیدکاظم، صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 301، صدر؛ سید محمدباقر اقتصاد ما، ج 2، ص 253 و 254.
6. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 305؛ ایرج، توتونچیان: مجموعه مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 96؛ نجاتاللّه صدیق: صد سؤال و صد جواب درباره بانکدارى اسلامى، ص 78.
7. على ماجدى و حسن گلریز: پول و بانک از نظریه تا سیاستگذارى، ص 218؛ ایرج، توتونچیان: چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 96؛ سیدکاظم، صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304.
8. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 306 ـ 308.
9. سیدمحمدباقر صدر: اقتصاد ما، ج 2، ص 237.
10. سید علىاصغر، هدایتى: مجموعه مقالات سمینار اقتصاد اسلامى، ج 3، ص 47.
11. مرتضى مطهرى: ربا، بانک، بیمه، ص 31 ـ 34.
12. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 305 و 306.
13. ندیمالحق، عبّاس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 197.
14. همان.
15. همان.
16. ر.ک: همان، ص 197 ـ 203.
17. ر.ک: سیدعبّاس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، ص 147 به بعد.
18. ندیمالحق و عباس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 214.
19. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304.
20. مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 162 ـ 166.
21. همان.
22. ندیمالحق و عبّاس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 243 ـ 244.
23. غلامرضا مصباحى: مجموعه مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 81؛ مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 151.
24. مسعود خان: مطالعات نظرى، ص 150.
25. همان، ص 150 و 151.
26. نظریهپرداز مهم اقتصادى مینسکى (Minsky) نیز ریشه بحران و ورشکستگى بنگاهها و به دنبال آن، ورشکستگى مؤسّسات پولى را خروج بنگاهها از «دایره ایمنى تأمین سرمایه» و به عبارت دیگر، استفاده از استقراض به جاى فروش سهام مىداند.
دین اسلام همانند دیگر ادیان الاهى با ظالمانه خواندن قرض ربوى، از یک سو به مبارزه با آن پرداخته و درصدد ریشهکن کردن آن برآمده است و از سوى دیگر، براى تأمین مالى نیازهاى مصرفى، راههایى چون انفاق، وقف، قرضالحسنه و فروش نسیه، و براى تأمین نیازهاى سرمایهگذارى، راههایى چون مشارکت، مضاربه، مزارعه، مساقات، فروش نسیه و سلف را جایگزین کرده است. این مقاله، به بررسى آثار اقتصادى جایگزینى یکى از این راهها (مشارکت) مىپردازد.
در نظام مشارکت که انواعى دارد، صاحب پسانداز به جاى دادن قرض و گرفتن بهره، کل یا بخشى از سرمایه موردنیاز مؤسسّه اقتصادى را تأمین مىکند و بر اساس توافق با کارفرما، در سود و زیان آن شریک مىشود.
این مقاله، بازتاب جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره بر متغیّرهایى چون پسانداز، سرمایهگذارى، تولید، اشتغال، سطح عمومى قیمتها، توزیع درآمدها، و رفاه عمومى را تجزیه و تحلیل مىکند و به این نتیجه مىرسد که با حذف بهره و جایگزینى مشارکت، نهتنها مشکل اساسى در اقتصاد رخ نمىدهد، بلکه همه متغیّرهاى اساسى، وضعیّت بهترى خواهند داشت.
از زمانهاى کهن، حوادث گوناگون، برنامه زندگى مردم را مختل کرده، آنان را از دستیابى به نیازمندىهاى زندگى باز مىداشت. فکر ذخیرهسازى و پسانداز براى دورههاى سخت اقتصادى، تا حدّى مىتوانست بخشى از نگرانىها و اضطرابها را کاهش دهد؛ ولى کافى نبود تا این که رفتار قرض، به عرصه روابط اقتصادى جوامع راه یافت. بدین ترتیب، قرضکننده مىتوانست با استفاده از مازاد تولید و درآمد دیگران، مشکلات موقّت خود را حل کند؛ چنان که قرضدهنده با دادن قرض، افزون بر حفظ دارایىها از سرقت و فساد، هزینه نگهدارى آنها را نیز به گیرنده قرض منتقل مىکرد. پدیده قرض که توانسته بود مشکل هر دو گروه را حل کند، در سایه آزمندى انسان، بهتدریج رنگ خیرخواهانه خود را از دست داد و صاحبان پسانداز دریافتند که در برابر اعطاى قرض مىتوانند زیادهاى به نام ربا (بهره) بگیرند.
پیدایش پولهاى فلزى و کاغذى که اندوختن آنها هزینهاى بسیار اندک داشت، قدرت چانهزنى قرضدهندگان را بالا برد؛ به گونهاى که جز با درصدهاى بالا، حاضر به قرض دادن نبودند؛ چنانکه تکامل شیوههاى تولید و پیدایش جایگاهى براى عامل سرمایه در کنار عامل کار، عرصه جدیدى را براى رفتار قرض پدید آورد. کشاورزان، پیشهوران و بازرگانانى که براى فعّالیتهاى اقتصادى سرمایه کافى نداشتند، به صاحبان پسانداز روى آوردند و بدین ترتیب در کنار قرضهاى مصرفى، قرضهاى تولیدى و تجارى نیز شکل گرفت. در عصر حاضر، گسترش نیازهاى مصرفى و سرمایهگذارى از یک سو، و رشد پساندازهاى صاحبان سرمایههاى نقدى از سوى دیگر و پیدا شدن مؤسسات مالى مدرن و ابداع انواع پولهاى اعتبارى از جهت دیگر، پدیده «قرض با بهره» را از جهت ابزارها و روشها، پیچیدهتر و کاملتر کرد؛ بهطورى که امروزه، انواعى از عملیات اعتبارى بانکى و اوراق قرضه مبتنى بر نظام قرض با بهره در جهان شکل گرفته، بازارهاى پول و سرمایه را سازماندهى مىکند. همزمان با قرضهاى ربوى سرمایهگذارى، رفتار دیگرى تحت عنوان مشارکت صاحبان سرمایه و مشارکت صاحب سرمایه با صاحب کار اقتصادى در عرصه حیات بشرى پدید آمد و همپاى قرض با بهره رشد کرد. براى آن ابزارهاى نوى پدیدار شد که اوراق سهام و اوراق مشارکت سرمایهگذارى و تا حدودى، شرکتهاى سرمایهگذارى از مصادیق آن به شمار مىآیند.
اسلام، از یک سو همانند دیگر ادیان الاهى با ظالمانه خواندن قرض ربوى، به شدّت با آن مبارزه کرد و درصدد ریشهکن ساختن آن برآمد و از سوى دیگر براى تأمین مالى نیازهاى مصرفى و سرمایهگذارى، راههایى را پیشنهاد یا امضا کرد. اسلام براى تأمین «نیازهاى مصرفى»، راههاى «انفاق، قرضالحسنه، فروش نسیه»، و براى تأمین «نیازهاى سرمایهگذارى»، راههاى مشارکت (شرکت، مضاربه، مزارعه و مساقات) و در مواردى، «بیع نسیه و سلف» را جایگزین ساخت که هر یک از آنها نیازمند شرح و توضیح جداگانه است. در این مقاله به بررسى یکى از راهها یعنى مشارکت مىپردازیم.
در نظام مشارکت که انواع گوناگونى دارد، صاحب پسانداز به جاى دادن قرض و گرفتن بهرهاى ثابت و از پیش تعیین شده، کل یا بخشى از سرمایه مورد نیاز مؤسسه اقتصادى را تأمین کرده، بر اساس توافقى با کارفرما، در سود و زیان آن شریک مىشود و در پایان هر دوره مالى، پس از کسر هزینهها، سود به دست آمده بر حسب نسبتهایى که در قرارداد توافق شده، بین صاحب سرمایه و عامل اقتصادى (کارفرما) تقسیم مىشود. این نظام مىتواند در شکل ساده دو یا چند نفر شریک در مؤسسه اقتصادى کوچکى نمایان شود و مىتواند در قالب شرکتهاى سهامى عام در سطح گسترده مطرح باشد. از سوى دیگر، این نظام مىتواند بهصورت مستقیم و با مشارکت صاحبان سرمایه شکل گیرد؛ چنان مىتواند از طریق واسطههاى مالى چون بانکهاى عمومى، تخصّصى، و شرکتهاى سرمایهگذارى سازماندهى شود.(1)
این مقاله با مقایسه نظام مشارکت و نظام بهره، مزایاى جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره و آثار اقتصادى آن را بیان مىکند؛ سپس به نقد و بررسى انتقادهاى مطرح شده بر نظام مشارکت، و پاسخگویى به آنها مىپردازد.
به عبارت دیگر، در این مقاله، بازتاب جایگزینى نظام مشارکت بهجاى نظام بهره بر متغیّرهایى چون پسانداز، سرمایهگذارى، تولید، اشتغال، سطح عمومى قیمتها، توزیع درآمدها، و رفاه عمومى تجزیه و تحلیل مىشود.
مزایاى جایگزینى نظام مشارکت
1. کاهش هزینههاى تولید
از دیدگاه اقتصاد خُرد، تولیدکننده همیشه درپى حداکثر کردن سود اقتصادى است و سود، ما به التّفاوت درآمد کل و هزینه کل به شمار مىرود. این سود، هنگامى به حداکثر مىرسد که قیمت محصول، با هزینه نهایى برابر باشد P=MC. حال اگر پروسه تولید را بلند مدّت فرض کنیم، یکى از اقلام تشکیل دهنده هزینه نهایى (MC)، نرخ بهره است که تولیدکننده بهازاى هر واحد اضافى مىپردازد. این نرخ بهره، طبق نمودار شماره 1 بهدست مىآید.
نمودار (1)
این نمودار، نرخ بهره تعادلى در نظام بهره را براساس الگوى کینز یا نئوکلاسیکها نشان مىدهد. اگر منحنى S و D بهترتیب، منحنى عرضه و تقاضاى پول باشد، نمودار بازار پول بر اساس نظریّه رجحان نقدینگى کینز را نشان مىدهد، و اگر کلّ وجوه عرضه شده و کلّ وجوه تقاضا شده براى استقراض باشد، الگوى وجوه استقراض نئوکلاسیکها را مىنمایاند. محل تقاطع منحنى S و D، نرخ بهره تعادلى (re) را مشخّص مىسازد. حال اگر تولیدکننده با استفاده از وام دریافتى که به ازاى آن، نرخ ثابت و معیّنى را مىپردازد، وارد تولید کالا شود، هزینههاى تولیدى او به میزانى که بهره مىپردازد، بالاتر خواهد رفت؛ در صورتى که اگر به جاى نظام بهره، از «نظام مشارکت» استفاده کند، این بخش از هزینهها حذف شده، در نتیجه تمام توابع هزینه به همان اندازه (Cr) کاهش مىیابد؛ زیرا صاحب سرمایه در نظام مشارکت، بخشى از سود را مىبرد و مانند مالیات بر سود، جزو هزینهها نمىآید. این مطلب را مىتوان در نمودار شماره 2 مشاهده کرد. مطابق نمودار، هزینه نهایى (1MC) و متوسّط (1AC) تولیدکننده نظام مشارکت در هر سطحى از تولید، از تولیدکننده نظام بهره (0MC و 0AC) پایینتر است و اثر آن در دو مسأله مهم پدیدار مىشود.
نمودار (2)
1. تولیدکننده نظام مشارکت در سطح قیمت Po مىتواند تولید خود را تا سطح 1 qافزایش دهد؛ در حالى که چنین امکانى براى تولیدکننده نظام بهره وجود ندارد.
2. اگر قیمت بازار براى کالاى مورد نظر به عللى، کاهش یابد و از سطح Po به 1 Pبرسد، تعطیلى براى تولیدکننده نظام بهره اجتنابناپذیر است؛ در حالى که تولیدکننده نظام مشارکت مىتواند تا قیمت 1P به تولید ادامه دهد.
این توضیح لازم است که تحلیل پیشین بر اساس هزینههاى تحقّق یافته است، نه بر اساس هزینه فرصت؛ چرا که هزینههاى فرصت، به نوع نظام اقتصادى ارتباطى ندارد و امکان مقایسه دو نظام در آنها نیست. به عبارت دیگر، براى تصمیم به سرمایهگذارى، ملاک، هزینههاى فرصت است و چه بسا در نظام مشارکت نیز عامل سرمایه، هزینه فرصتى معادل نرخ بهره داشته باشد و از این جهت نظام مشارکت، هیجگونه برترى بر نظام بهره ندارد؛ امّا در مقام عمل، هزینه تحقّق یافته نظام مشارکت پایین بوده، در نتیجه، در عرصه اقتصاد واقعى به ویژه در مقام رقابت، از جهت مقدار تولید و قیمت فروش، انعطاف بیشترى دارد و استوارتر خواهد بود.
2. افزایش سرمایهگذارى
گذشته از کاهش هزینه تولید که امکان افزایش تولید و سرمایهگذارى را براى تولیدکننده فراهم مىآورد، عوامل دیگرى نیز در افزایش سرمایهگذارى در نظام مشارکت مؤثّرند که برخى از آنها چنین است:
یک. برداشته شدن حدّ سرمایهگذارى: در نظام بهره چه در الگوى کینز و چه در الگوى نئوکلاسیکها، سرمایهگذارى تا جایى صورت مىگیرد که نرخ بازده نهایى سرمایه، با نرخ بهره مساوى شود؛ بنابراین، در نظام سرمایهدارى، نرخ بهره، تعیینکننده حدّ سرمایهگذارى است؛ براى مثال اگر نرخ بهره برابر دهدرصد باشد، طرحهایى با بازدهى کمتر از ده درصد، هرگز براى سرمایهگذارى برگزیده نمىشوند؛ امّا با حذف بهره، دیگر متغیّر برونزایى به نام بهره وجود ندارد تا حدّ سرمایهگذارى را تعیین کند؛ در نتیجه، سرمایهگذارى تا جایى که بازده مثبت وجود دارد مىتواند افزایش یابد؛(2) البتّه این بدان معنا نیست که هر طرح داراى بازده مثبت براى سرمایهگذارى برگزیده مىشود؛ بلکه در مقام گزینش (در فرض کمبود سرمایه) بالاترین بازدهها انتخاب مىشوند.
دو. کاهش نااطمینانى: عامل دیگرى که تقاضاى سرمایهگذارى را در نظام مشارکت افزایش مىدهد، کاهش خطرهاى سرمایهگذارى است. تولیدکننده بخش کشاورزى و صنعت، همیشه نگران بروز مشکلات پیشبینى نشده است. تغییرات آب و هوا، وقوع حوادث غیرمترقبه، به کارگیرى شیوههاى جدید تولید، تغییر سلیقه مصرفکنندگان، وارد شدن کالاهاى جانشین، تغییرات سیاستهاى گمرکى و دهها عامل دیگر، خطرهایى هستند که همه در نظام سرمایهدارى متوجّه سرمایهگذار مىشوند و بر وامدهنده هیچ تأثیرى ندارند؛ بدینسبب تولیدکنندگان، براى این خطرها افزون بر نرخ بهره وامها، درصدى را نیز در نظر مىگیرند و چنان که بازده طرحها از مجموع نرخ بهره و پیشبینى نرخ خطر بیشتر باشد، سرمایهگذارى مىکنند. در اقتصاد اسلامى که صاحبان پسانداز به مشارکت با متقاضیان (تولیدکنندگان) مىپردازند و در عواقب فعالیّتهاى اقتصادى سهیم مىشوند، پیامدهاى احتمالى خطرهاى یادشده، به طور قهرى بین هر دو طرف تقسیم مىشود؛ بنابراین، چون سهم تولیدکننده در تحمّل خسارت ناشى از خطرهاى یادشده، کمتر مىشود، تقاضاى او براى سرمایهگذارى افزایش مىیابد. اگر مقدار تقاضا براى سرمایهگذارى (I) را با توجّه به میزان ریسک (E) ترسیم کنیم، نمودار شماره 3 را خواهیم داشت؛ یعنى در نظام سرمایهدارى حسّاسیّت بسیارى درباره عامل ریسک و نااطمینانى وجود دارد.(3)
نمودار (3)
مسأله کاهش نااطمینانى براى سرمایهگذار، آثار فراوانى در اقتصاد دارد:
اوّلاً از عمیقتر شدن آن در دورههاى رکود جلوگیرى مىکند. در این دورهها به دلیل احتمال ورشکستگى، مؤسسات براى تقاضاى سرمایهگذارى تمایلى ندارند. سیاستهاى پولى هم در اقتصاد سرمایهدارى در وضعیّت تورّمى تا حدّى خوب عمل مىکند؛ ولى در حالت رکود، کارایى چندانى ندارد؛ یعنى هر قدر نرخ بهره پایین بیاید، ترس از ورشکستگى، مانع حرکت تولیدکننده مىشود؛ به خلاف نظام اسلامى که در آن، صاحب سرمایه خود را در کنار مؤسسه تولیدى و شریک او مىداند؛ بنابراین، دست او را گرفته، به او اطمینان مىدهد. به تعبیر یکى از استادان، این دو نظام، مانند آن دو پدرى هستند که در شب تاریک، یکى به فرزند خود مىگوید: «نترس برو»، و دیگرى دست فرزندش را گرفته، مىگوید: «نترس بیا برویم».
ثانیا نظام مشارکت، راه را براى طرحهاى بزرگ که بطور معمول، آسیبپذیرترند و شکست آنها نیز هزینه بالایى دارد، هموار کرده، زمینه براى فعّالیتهاى سنگین و بلندمدّت فراهم مىآید.
سه. افزایش وجوه عرضه شده: در نظام بهره، صاحبان پسانداز و مؤسّسات پولى، گرفتن بهره و رباخوارى را به کارهاى سرمایهگذارى ترجیح مىدهند؛ زیرا وامگیرنده چه سود ببرد و چه زیان کند، سودِ وامدهنده (بهره وام) تضمین شده است و این باعث مىشود که اوّلاً وامها به فعّالیّتهاى کوتاهمدّت اختصاص یابد تا در صورت افزایش نرخ بهره بتوانند از آن دوباره استفاده کنند. ثانیا در مواقعى که نرخ بهره پایین است، قسمتى از پساندازها راکد مىماند و به جاى وارد شدن در جریان تولید، راهى بازارهاى پولى و سفتهبازى مىشود؛ به طورى که طى سالهاى 1980 تا 1987 در کشور امریکا، بیش از یک سوم تغییرات حجم پول به بازارهاى پولى غیرمولّد وارد شده و کمتر از دو سوم آن به سرمایه تبدیل گشته است.(4)
در نظام اسلامى، با تحریم ربا، بازار پول و بازار وام حذف شده، دیگر زمینههایى براى اختصاص پسانداز به ربا و سفتهبازى وجود نخواهد داشت و یگانه راه براى کسانى که قصد کسب درآمد از پساندازهایشان دارند، مشارکت با تولیدکنندگان در فعّالیتهاى سرمایهگذارى است؛ در غیر این صورت، هیچ مازادى به پسانداز آنها تعلّق نمىگیرد. این امر سبب مىشود همه وجوهى که پیشتر صرف وامدادن یا کارهاى سفتهبازى مىشد، اکنون به سرمایهگذاران عرضه شود؛ در نتیجه، وجوه عرضه شده براى سرمایهگذارى در کلّ اقتصاد افزایش مىیابد.(5)
3. افزایش تولید و عرضه کل
کاهش هزینههاى تولید و افزایش حجم سرمایهگذارى، آثار مثبت بسیارى در اقتصاد دارد. یکى از آنها افزایش تولید کل در جامعه است؛ به ویژه با توجّه به اینکه در نظام مشارکت به دلیل شریکبودن صاحبان پسانداز در مؤسسه اقتصادى، تمام نیروهاى جامعه براى تخصیص بهتر منابع بسیج مىشوند به این معنا که در نظام بهره، صاحب پسانداز به چگونگى استفاده تولیدکننده از وام گرفته شده توجّه ندارد؛ به همین سبب این امکان وجود دارد که تولیدکننده، آن را در زمینههایى که توجیه اقتصادى ندارد، به کار گیرد؛ در حالى که در نظام مشارکت، به دلیل شرکت صاحب پسانداز، با همفکرى دو طرف، سرمایه باید در فعّالیتى به کار گرفته شود که از جهت اقتصادى کارایى داشته باشد و این در کلّ اقتصاد، باعث بهترشدن تخصیص منابع و در نهایت، موجب افزایش تولید کل و عرضه کل در اقتصاد مىشود.(6)
4. بالا رفتن سطح اشتغال
دومین اثر اقتصادى افزایش سرمایهگذارى که در حقیقت بر افزایش تولید پیشى دارد، افزایش اشتغال نهادههاى تولیدى است. در پى افزایش تقاضاى سرمایهگذارى، زمینه براى فعّال شدن دیگر منابع تولید مثل زمین، مواد اوّلیه، نیروى انسانى و ... که بدون استفاده مانده بودند، فراهم مىآید؛ در نتیجه، اقتصاد با آهنگ سریعترى به سمت اشتغال کامل گام برمىدارد.
5. کاهش سطح عمومى قیمتها
با توجّه به مطالب پیشین، انتظار داریم با جایگزینى «نظام مشارکت» در پى بالا رفتن اشتغال و تولید کل، عرضه کل نیز افزایش یافته، به سمت راست منتقل شود؛ چنان که از نمودار شماره 4 پیدا است.
نمودار (4)
این مطلب از دیدگاه اقتصاد خُرد هم قابل توجیه است؛ چون با کاهش هزینهها (حذف هزینه بهره)، تولید هر بنگاه فزونى گرفته، با انتقال منحنى عرضه به وضعیّت 1S، سطح عمومى قیمتها کاهش مىیابد؛ البتّه در اثر بالارفتن اشتغال و بهتر شدن توزیع درآمدها، انتظار داریم که تقاضاى کل هم به سمت راست (1D) منتقل شود؛ امّا در مجموع، قیمتها پایین مىآید. افزون بر اینکه با حذف بهره، بازار پول و سفتهبازى حذف شده، در نتیجه تورّمهاى پولى نیز از بین مىرود؛ چنان که حذف بازار وام، موجب حفظ توازن میان گردش کالا (ارزش افزوده واقعى) و گردش درآمد پولى از طرف دیگر مىشود که خود نقش مهمّى در تثبیت قیمتها و جلوگیرى از تورّم دارد.(7)
اگر دستاندرکاران اقتصاد را به دو دسته تولیدکنندگان و مصرفکنندگان تقسیم کنیم، روابط حاکم میان آنان را مىتوان در نمودار شماره 5 مشاهده کرد.
نمودار (5)
تولیدکنندگان، کالا و خدمات را به مصرفکنندگان عرضه مىکنند و مصرفکنندگان در عوض، نهادههاى تولید مانند کار، زمین و سرمایه را در اختیار تولیدکنندگان قرار مىدهند که این، بخش واقعى اقتصاد، و در دایره داخلى نمودار منعکس است و در دایره بیرونى، جریان گردش درآمد پولى نشان داده شده است. مصرفکنندگان بابت دریافت کالاها، مخارج آنها را به تولیدکنندگان مىپردازند و در عوض، تولیدکنندگان بابت استخدام عوامل تولید (کار، زمین و سرمایه) که در اختیار مصرفکنندگان است، به ایشان مزد، اجاره، و سود مىپردازند. در اقتصادى که ربا مجاز است، تولیدکنندگان افزون بر این، در ازاى وامى که از مصرفکنندگان مىگیرند، به ایشان بهره نیز مىپردازند. براى درک بهتر مطالب فرض کنید که در اقتصاد ربوى، همه وجوه به شکل وام عرضه مىشود و هیچ مشارکتى وجود ندارد و سودى داده نمىشود.
در اقتصاد بدون ربا، میان نیمدایره بالایى یعنى مخارج در بازار کالا، و نیمدایره پایینى یعنى مزد، اجاره و سود، توازن کامل وجود دارد. اگر فرض کنیم بازار کار و زمین در تعادل است، بازار سرمایه نیز در تعادل خواهد بود؛ زیرا چنانچه طرحهاى سرمایهاى و تولیدى به ثمر رسد، مصرفکنندگان بابت خرید فرآوردهها و تولیدات آنها، مخارجى را مىپردازند. تولیدکنندگان نیز پس از کسر مزد و اجاره، سود بهدست آمده را به مصرفکنندگان (صاحبان پسانداز) مىدهند؛ در نتیجه، تعادل و توازن تحقّق مىیابد. اگر به علّت پیش آمدن یکى از خطرها، فعّالیتى به تولید نرسد، خودبهخود محصولى ارائه، و مخارجى از مصرفکنندگان دریافت نمىشود. در این وضعیت، بنگاه مربوط سودى نخواهد داشت و بابت آن نیز وجهى به مصرفکنندگان نمىپردازد؛ در نتیجه، جریان مخارج با جریان درآمد عوامل تولید در بازار کالا متوازن مىشود. به بیان دیگر، هر مبلغى که به صورت مخارج خرید کالا از مصرفکنندگان به تولیدکنندگان پرداخت شود، درست همان مبلغ به شکل مزد و اجاره و سود از تولیدکنندگان به مصرفکنندگان برگردانده مىشود.
حال اقتصادى ربوى را در نظر بگیرید. وقتى طرحى به همان علّت ذکر شده به بازده نمىرسد، در نیمدایره مخارج در بازار کالا، پرداختى از مصرفکنندگان به مجرى طرح مزبور صورت نمىگیرد و درآمدى عاید مجرى نمىشود؛ امّا در نیمدایره پایین، مجرى به علّت تعهّدى که طبق قانون دارد، باید بهره صاحب وام را بپردازد؛ در نتیجه، مجموعه درآمدى که به شکل بهره و دیگر اشکال درآمد به صاحبان عوامل تولید پرداخت مىشود، از حاصل جمع مخارجى که در بازار کالا به دست مىآید، بیشتر است. این پدیده، توازن میان گردش درآمد پولى و درآمد واقعى یعنى ارزش افزوده واقعى را بر هم مىزند و افزایش سطح عمومى قیمتها و تورّم را در پى خواهد داشت.(8)
6. عادلانهتر شدن توزیع درآمد
نظر به اینکه در نظام مشارکت، پیامدهاى مطلوب و نامطلوب فعّالیت اقتصادى متوجّه هر دو طرف قرار داد (عامل و صاحب سرمایه) است، نتایج حاصل از آن نیز در قالب سود و زیان نصیب هر دو مىشود؛ در حالى که در نظام بهره، وامدهنده به دلیل کناربودن از اقتصاد واقعى، همیشه در طرف برندهها قرار دارد و روشن است که در بلند مدّت، دارایى در طرفى جمع مىشود که همیشه برنده است. این مسأله را مىتوان در مدلى ساده مشاهده کرد؛ براى مثال، فرد A و B هر کدام براى تأسیس یک واحد اقتصادى به یک میلیون تومان سرمایه نیاز دارند که مىتوانند آن را از طریق گرفتن وام از نظام ربوى یا شریک شدن با نظام اسلامى تأمین کنند. حال با توجّه به فرضهاى ذیل، فرد Aاز نظام ربوى و فرد B از نظام مشارکت تأمین مالى مىکنند. مفروضات مدل:
1. نرخ بهره در نظام ربوى براى دورههاى رونق، عادى و رکود، به ترتیب 15، 10، و 5 درصد است.
2. مشارکت بر اساس شراکت در سود و زیان به صورت 50 درصد، و 50 درصد است.
3. تابع تولید در هر دو مؤسسه مثل هم بوده، از ساختار مالى مستقل است.
4. فرد A و B هیچکدام از خودش سرمایهاى ندارد.
حال با توجّه به این فرضها، توزیع درآمد را در سه وضعیّت تولیدى رونق، عادى و رکود بررسى مىکنیم.
در هر یک از وضعیّتهاى سهگانه، هفت حالت ممکن فرض شده است. با مساوى بودن احتمال وقوع هر یک از آن هفت حالت، جدول ذیل، میزان سود به دست آمده در مقایسه با سرمایه را در هر یک از حالتها در دورههاى رونق، عادى و رکود نشان مىدهد.
چنانکه از جدول مشاهده مىشود، در دوره رونق، احتمال ضرر مؤسسه فقط یک هفتم است و این در دوره عادى به دو هفتم و در دوره رکود، به سه هفتم مىرسد و میزان بازده سرمایه در دوره رونق از 50 درصد و در دوره عادى از 40 درصد و در دوره رکود از 30 درصد آغاز مىشود.
نسبت سود به سرمایه/حالتهاى ممکن 1 2 3 4 5 6 7
دوره رونق 50% 40% 30% 20% 10% 0 10%-
دوره عادى 40% 30% 20% 10% 0 10%- 20%-
دوره رکود 30% 20% 10% 0 10%- 20%- 30%-
حال با توجّه به مفروضات مدل و تعریفى که از دورههاى سه گانه (رونق، عادى، رکود) داشتیم مىتوانیم جدول توزیع درآمد براى فرد A و وامدهنده او، فرد B و شریک او در دورههاى گوناگون با حالتهاى احتمالى مختلف و سود انتظارى آنان را بهدست آوریم؛ براى مثال در دوره رونق اگر حالت اوّل رخ دهد، درآمد فرد A و وامدهنده به A و فرد Bو شریک B بهصورت ذیل محاسبه مىشود. بقیه حالتها نیز به همینترتیب محاسبه مىشود که حاصل آن، جداول صفحه بعد خواهد بود.
سود کلّ بنگاه ربوى و مشارکتى 500000 = 50% × 1000000
سهم وامدهنده به A150000 = 15% × 1000000
سهم سود فرد A350000 = 150000 ـ 500000
سهم فرد B و شریک B250000 = 2 ÿ500000
توزیع درآمد در دوره رونق ------ (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 350 250 150 50 50- 150- 250- 50
وامدهنده به A 150 150 150 150 150 150 150 150
فرد B 250 200 150 100 50 0 50- 100
شریک B 250 200 150 100 50 0 50- 100
توزیع درآمد در دوره عادى ----- (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 300 200 100 0 100- 200- 300- 0
وامدهنده به A 100 100 100 100 100 100 100 100 فرد B 200 150 100 50 0 50- 100- 50 شریک B 200 150 100 50 0 50- 100- 50
توزیع درآمد در دوره رکود ----- (هزار تومان)
درآمد/حالت 1 2 3 4 5 6 7 سود انتظارى (میانگین 7 حالت)
فرد A 250 150 50 50- 150- 250- 350- 50-
وامدهنده به A 50 50 50 50 50 50 50 50
فرد B 150 100 50 0 50- 100- 150- 0
شریک B 150 100 50 0 50- 100- 150- 0
تحلیل نتایج
1. همانطور که از جداول توزیع درآمد به دست مىآید، توزیع درآمد در نظام مشارکت به طور کامل متوازن است؛ بهخلاف نظام بهره که در هر سه وضعیّت به جز حالت سوم، درآمدهاى تولیدکننده و وامدهنده همیشه از هم فاصله دارد و این فاصله گاهى به چند برابر مىرسد.
2. اگر توابع سود و ضرر را براى تولیدکننده نظام ربوى و وامدهندهاش، و تولیدکننده نظام اسلامى و شریکش رسم کنیم، مطابق نمودار شماره 6 خواهد بود که به روشنى، مسأله توزیع خطر و نااطمینانى در نظام مشارکت بین تولیدکننده و صاحب سرمایه و تحمیل تمام نااطمینانى به تولیدکننده در نظام بهره را نشان مىدهد.
نمودار (6)
3. از آنجا که در نظام بهره، نرخ بهره همیشه مقدار مثبتى است، رکود، هر چه هم عمیقتر باشد، خطرى صاحبان سرمایه را تهدید نمىکند و همه خطرها متوجّه تولیدکننده است؛ بدین سبب، تولیدکننده از بهکارگیرى سرمایه و گسترش تولید مىپرهیزد و این خود بر عمق رکود مىافزاید.
7. ثبات بیشتر اقتصادى
مسیر رشد سرمایهدارى، همیشه با دورههاى رونق و رکود اقتصادى توأم است و این از عللى سرچشمه مىگیرد که مهمترین آنها به نظام بهره بر مىگردد. تولیدکنندگان نظام سرمایهدارى، در مواقعى که انتظار بهبود وضعیّت اقتصادى را دارند، براى دستیابى به سود بالاتر، به سرمایهگذارى گسترده اقدام مىکنند و این موجب رونق لجام گسیخته مىشود و مواقعى که انتظار رکود اقتصادى وجود دارد، براى پرهیز از زیانهاى احتمالى، از سرمایهگذارى خوددارى مىکنند، و این وخامت بیشتر اوضاع اقتصادى و عمیقتر شدن رکود را در پى دارد؛ در نتیجه، اقتصاد، همیشه با دورههاى شدید رونق و رکود مواجه است؛ در حالى که در نظام مشارکت بهسبب تعدیل سودها و ضررهاى احتمالى و تقسیم آن بین تولیدکنندگان و صاحبان سرمایه، نه در حالت بهبود، سرمایهگذارى متورّم مىشود و رونق لجام گسیخته رخ مىدهد، و نه در وضعیّت رکود به علّت ترس از خطر و نااطمینانى، رکود، عمق مىیابد؛ افزون بر اینکه به دلیل بالابودن اشتغال و توزیع عادلانه درآمدها، تقاضاى کل در اقتصاد اسلامى حالت با ثباتترى دارد. این عوامل دست به دست هم داده، مسیر رشد اسلامى را مطابق نمودار شماره 7 از ثبات بیشترى برخوردار مىکنند.
نمودار (7)
8. بالا رفتن سطح عمومى رفاه
در پى سرمایهگذارى بیشتر و افزایش تولید، عرضه کلّ کالاها و خدمات زیاد شده، سطح عمومى قیمتها کاهش مىیابد. از طرف دیگر، به دنبال افزایش اشتغال و عادلانهتر شدن درآمدها، تقاضاى افراد از کالاها و خدمات فزونى مىگیرد و در نتیجه، مصرف سرانه در نظام اسلامى، بیش از مصرف سرانه در نظام سرمایهدارى مىشود و این بالارفتن رفاه عمومى در جامعه را در پى خواهد داشت؛ چنانکه اختلاف طبقات درآمدى هم کاهش مىیابد.
9. همسویى منافع
در نظام مشارکت، صاحب سرمایه به کامیابى بنگاه، علاقه جدّى و دلبستگى واقعى دارد؛ زیرا سهم سود وى، تابع مستقیمى از سودآورى بنگاه است و طبیعى است که او نیز در پىِ بالابردن کارایى بنگاه بوده، از هر طریقى به بنگاه کمک مىکند؛ در حالى که در نظام بهره، هدف اصلى دریافتکننده بهره، درآمد خود او است و به درجه کارایى بنگاه چندان دلبستگى ندارد؛ از این رو در نظام مشارکت، هدف صاحب سرمایه با هدف کارفرما هماهنگ است؛ در حالى که در نظام بهره، اگر منافع، تضادّى نداشته باشد که در برخى مواقع دارد، دستکم لزوما همسو نیست.(9)
10. تطابق با عدل و قسط
در فعّالیتهاى اقتصادى، اعمّ از تولیدى و تجارى، آینده کار روشن نیست و نتیجه قطعى آن، پس از انجام فعّالیت آشکار مىشود؛ پس اگر وامدهنده، سود معیّن و از پیش تعیین شدهاى را شرط اعطاى قرض قرار دهد، مخاطرههاى احتمالى و عواقب فعّالیت، به طور کامل متوجّه قرضگیرنده است؛ همانگونه که اگر وى از طریق همین منابع قرض شده به سود سرشارى برسد، وامدهنده سهمى افزون بر آنچه پیشتر تعیین کردهاند، نخواهد داشت؛ از این رو اسلام، روابط بین کار و سرمایه را براساس مشارکت عادلانه دو عامل در سود و زیان تنظیم، و گرفتن بهره ثابت و معیّن عامل سرمایه را تحریمکرده است.(10) استاد شهید مطهرى در این باره مىنویسد:
فلسفه حرمت ربا این است که جلو قدرت و نفوذ و سیطره سرمایه گرفته شود. ... در شرکت سرمایه و کار باید ببینیم که سرمایه در خدمت کار باشد یا کار باید در خدمت سرمایه باشد یا هیچ کدام نباید در خدمت دیگرى باشد. ... در ربا، مزد در عوض کار قطعى سرمایه نیست؛ حتّى مشروط به بقا و ادامه وجود سرمایه هم نیست. سرمایه، چه کارى بکند و چه نکند، مزد قطعى خود را مىخواهد بگیرد و باز سرمایه چه در جریان کار ضربه ببیند، مزد خود را مىگیرد؛ بلکه فرضا خودش ضربه ببیند؛ ترمیم شده باید به صاحبش رد شود. این امور است که تسلّط سرمایه را بر کار اثبات مىکند و قدرت اقتصادى را در اختیار سرمایه قرار مىدهد؛ کمااینکه در شرایط کارگرى و کارخانهدارى اگر سرمایه ملزم باشد که مزد کارگر را به هر حال، چه کار بکند و چه نکند بدهد، ضررهاى وارد بر بدن کارگر را جبران کند و به اصطلاح او را در مقابل بیمارىها (بدون کسرى از مزد) بیمه کند، به علاوه در آخر مدّت او را جوان کند؛ یعنى نیروهاى تلف شده او را جبران کند، بلکه اگر بمیرد، دو مرتبه زنده شده او را به او تحویل دهد، در این صورت، بُرد با کارگر است و کارخانه، در استخدام کارگر قرار گرفته است و هرگز براى کارخانهدار چنین کارخانهدارى صرف نمىکند. گذشته از اینکه چنین چیزى عملاً امکانپذیر نیست؛ پس، از نظر شکل، رابطه سرمایه و کار نباید به نحوى باشد که نفوذ و قدرت و امتیازات بیشتر را به سرمایه بدهد؛ بلکه باید لااقل هم ترازوى یکدیگر باشند و یا باید قدرت کارگر بیشتر باشد. «ربا» ظالمانهترین شکل رابطه کار و سرمایه است.(11)
11. ارزش یافتن نیروى انسانى
همراه با کوشش براى افزایش تولید و به ثمر رساندن طرحهاى سرمایهگذارى، زمینه بروز استعدادهاى مدیریّت و ظهور ابتکار در فرایند تولید گسترش مىیابد. از مدیران مبتکر که سابقه درخشانى در سودآور کردن فعّالیتهاى اقتصادى دارند، به طور طبیعى استقبال مىشود و همه صاحبان وجوه، به مشارکت با ایشان تمایل مىیابند. این پدیده، موجب افزایش تقاضاى مشارکت با مدیران مبتکر و در نتیجه، افزایش هزینه فرصت سرمایه انسانى در اقتصاد خواهد شد. در نظام سرمایهدارى، سرمایهگذاران و مدیران ناگزیرند منبعى بیابند که طرح آنان را تأمین مالى کند؛ بدینسبب، به طور قهرى به تمام شرایط وامدهنده تن مىدهند؛ در حالى که در نظام مشارکت، عکس این پدیده رخ مىدهد و صاحبان وجوه به علّت مسدودشدن راههاى رباخوارى و سفتهبازى به سرمایهگذارى در طرحهاى تولیدى ناگزیر مىشوند و در جستوجوى اشخاص صاحب تجربه و مدیر برمىآیند تا مشارکت آنان سودآور باشد. از این رهگذر، اثر مثبتى در اقتصاد نمایان مىشود و توزیع دوباره درآمد از صاحبان وجوه یا سرمایههاى مادّى، به دارندگان سرمایه انسانى صورت مىگیرد.(12)
انتقادهاى وارد بر نظام مشارکت و پاسخ آنها
اگرچه از طرح «نظام مشارکت» در مجامع علمى، مدّت زمان بسیارى نمىگذرد، در همین مدّت کم، مورد توجّه افراد فراوانى به ویژه اقتصاددانان مسلمان قرار گرفته است. آنان با بررسى زوایاى گوناگون نظام جدید خواستهاند به کاستىهاى نظرى و عملى آن پى ببرند و در این زمینه با انتقادهایى مواجه بودهاند. اگرچه غالب آنها از عدم شناخت درست نظام سرچشمه گرفته و بهتدریج با روشنشدن ابعاد آن، منتفى شدهاند، برخى عمیق و با توجّه کامل طرح شدهاند. اشکالات مهم را مىتوان در چند محور اساسى بررسى کرد.
1. کاهش پسانداز کلّ جامعه
گفته مىشود که با تحریم ربا، پساندازکنندگان، پاداش مطمئنّى به نام «بهره» را از دست مىدهند و در اثر آن، اشخاصى که اهل مخاطره نیستند و به انگیزه بهرهمندشدن از درآمد مطمئن پسانداز مىکردند، انگیزه خود را از دست مىدهند، و این به معناى کاهش پسانداز کل در اقتصاد است.
به این اِشکال در چند مرحله پاسخ مىدهیم.
یک. عدم اطمینان به درآمد آینده، نه تنها موجب کاهش پساندازها نمىشود، بلکه ممکن است آنها را افزایش دهد.
دو. این اشکال، از این فرض سرچشمه مىگیرد که «در نظام بهره، همه درآمدهاى ناشى از پسانداز، مطمئن، و در نظام مشارکت، همه آنها نامطمئن است» و این فرض صحّت ندارد.
سه. بر فرض که نااطمینانى موجب کاهش پسانداز شود، در نظام مشارکت، عواملى وجود دارد که آن را جبران مىکند.
چهار. این اشکال دست کم در جوامع اسلامى وارد نیست.
حال توضیح هر یک از این مراحل:
مرحله اوّل: مارشال، بر اساس مشاهدات تصادفى معتقد شد که افزایش در بىاطمینانى به آینده، احتمالاً به کاهش پسانداز مىانجامد و آن را در قالب داستانى بدین مضمون بیان کرد:
یک روستایى زحمتکش، تَرکخوشى کرده که ثروت ناچیزى اندوخته بود و دید که دستى تواناتر این اندوختهها را از وى گرفته، به صورت هشدارى همیشگى براى همسایگانش درآمد که تا مىتوانند دم را غنیمت شمرند و خوش باشند.(13)
این مسأله بعدها مورد توجّه اقتصاددانان قرار گرفت تا تحقیقى در اینباره داشته باشند. یکى از نخستین کوششها درباره فرموله کردن مسأله انتخاب بین سطوح مصرف و پسانداز به وسیله فیشر (1930) صورت گرفت. وى الگویى دو دورهاى را ارائه داد که مصرفکننده، رتبهبندى رجحان بین مصرف حال و آینده را دارد. فیشر در این الگو چنین استدلال مىکند که ریسک درآمد (بىاطمینانى به درآمد آینده) نرخ رجحان زمانى را کاهش، و به این ترتیب، پسانداز جارى را افزایش مىدهد.
بولدینگ در سال 1966 مسأله را دوباره بررسى، و نتیجه فیشر را تأیید کرد و گفت:
هر قدر ریسک درآمد آینده بیشتر باشد، انگیزه تأمین آینده به بهاى چشمپوشى از مصرف حال، بیشتر خواهد شد.(14)
متناقض بودن پاسخهاى تحقیقاتى فیشر و بولدینگ با مشاهدات اتّفاقى انجام شده به وسیله مارشال، سندمو (1970) را به تحقیق و بررسى بیشتر واداشت. وى که به اعتقاد خود تناقض را حل کرده، مىگوید:
اختلاف این افراد در این واقعیّت نهفته است که آنها به یک نوع بىاطمینانى اشاره ندارند. در حالى که بولدینگ درباره بىاطمینانى مربوط به درآمد غیرسرمایهاى بحث مىکند، مارشال، اثر بىاطمینانى نسبت به بازده سرمایهگذارى را مورد بحث قرار داده است. نقش پسانداز در دو مورد یاد شده کاملاً متفاوت است؛ بنابراین اگر سرمایههاى موجود در معرض خطر نباشند و تنها درآمد آتى در چنین وضعى قرار گیرد، پسانداز در صورتى افزایش مىیابد که ریسک ناپذیرى نسبى، بیشتر از واحد باشد.(15)
این مورد که به آن «خطر درآمد» اطلاق مىشود، به وسیله بولدینگ (1966)، فلیز(1967)، لیلاند (1968)، هان (1970) و سندمو (1970) بررسى شد. آنان به این نتیجه رسیدند که واکنش منطقى شخص به افزایش خطر درآمد، افزایش پسانداز است که با ریسکناپذیرى (محافظهکارى) ارتباط مستقیم دارد.
سرانجام سندمو خصوص درآمد حاصل از پسانداز و ناطمینانى درباره آن را تحقیق کرد. وى در این تحلیل، عبارت «اسلاتسکى» مانندى را به دست آورد و دریافت که با در نظر گرفتن مفروضات مشخّصى درباره تابع خطر ناپذیرى، وقتى نرخ بازده پسانداز مشخّص نباشد، ابتدا اثر جانشینى ظاهر مىشود که به کاهش سطح پسانداز مىانجامد؛ امّا سپس اثر درآمدى نیز پدید مىآید که به افزایش سطح پسانداز منجر مىشود؛ بنابراین، اثر کلّ افزایشِ خطر سرمایه نامشخّص است. تحقیقات بعدى، مثل کارهایى که بلاک و هانیکد در سالهاى 1972 و 1975 انجام داد. یافتههاى سندمو را تأیید کرد؛(16) پس فرض اینکه «با نااطمینانى شدن درآمد حاصل از پسانداز، سطح پسانداز کل کاهش مىیابد»، نه از جهت نظرى و نه از جهت تحقیقات تجربى، فرض ثابت شدهاى نیست.
مرحله دوم: همانطور که گذشت، فرض منتقد بر این است که حرکت از نظام بهره به سوى نظام مشارکت، به معناى حرکت از نظامى مطمئن به سوى نظامى است که هر نوع کسب درآمد از طریق پسانداز، با خطرهاى مهم و نااطمینانىهایى توأم است که دیگر هیچ انگیزهاى براى پساندازکننده نمىگذارد؛ در حالى که این فرض در هر دو طرف، ناتمام است. در نظام سرمایهدارى طیف گستردهاى از دارایىها براى پساندازکننده وجود دارد؛ براى مثال در امریکا انواعى از دارایىها وجود دارد که به ترتیب خطر عبارتند از: گواهى سپرده، اسناد خزانه، وجوه بازار پول، اسناد صندوقهاى تعاونى، سهام صنعتى ممتاز، سهام عادى و سرانجام قراردادها و مزایاى آینده که صاحبان پسانداز به طور معمول، ترکیبى از این دارایىها را که به بهترین وجه نیازشان را تأمین مىکند، برمىگزینند. به عبارت دیگر، در نظام سرمایهدارى، افراد دارایىهاى خود را از یک نوع خاص انتخاب نمىکنند؛ بلکه ترکیبى از انواع داریىها با بازدهى بسیار، متوسّط و کم، با خطرهاى مشابه را بر مىگزینند. از طرف دیگر، معناى نظام مشارکت این نیست که فعّالیتهاى شکل گرفته بر اساس آن، همیشه و همگى با خطرها و نااطمینانىهاى مهم توأم باشد؛ بلکه در برخى از انواع آن ـ اگرچه ممکن است بازده آنها در مقایسه با انواع دیگر کمتر باشد ـ احتمال ضرر و حتّى احتمال پایین آمدن سود از مقدار معیّنى، خیلى ناچیز است؛(17) بنابراین، صاحبان پسانداز همانند نظام سرمایهدارى مىتوانند با گزینش ترکیبى از انواع مشارکتها، پساندازهایشان را به سرمایهگذارى تبدیل کنند و در عین حال، افراد ریسک گریز مىتوانند از راههاى مطمئن مشارکت بهرهمند شوند.
مرحله سوم: محقّقانى چون ندیمالحق و میرآخور بر مبناى تحقیقى نشان دادهاند که حرکت به سوى نظام مالى اسلامى بدون بهره در وضعیّت خاصّى به افزایش نرخ بازده مىانجامد؛ در نتیجه، افزایش بىاطمینانى که ممکن است از حذف دارایىهاى بىخطر سرچشمه بگیرد، بر اثر بالارفتن نرخ بازده پسانداز، جبران شده، به این ترتیب، سطح پسانداز کل بدون تغییر باقى مىماند و حتّى ممکن است در پساندازها افزایش هم پدید آید.(18)
مرحله چهارم: با قطع نظر از پاسخهایى که داده شد، باید به این نکته توجّه داشت که در جوامع اسلامى، بسیارى از مردم به لحاظ رعایت موازین شرعى، به پسانداز بر اساس نظام بهره حاضر نیستند. در فعّالیتهایى که شبهه ربوى دارد، شرکت نمىکنند، و با حذف بهره و برقرارى نظام مشارکت، انگیزه پسانداز و مشارکت در فعّالیتهاى اقتصادى در آنان افزایش مىیابد؛ بنابراین با اطمینان مىتوان گفت که در جوامع اسلامى، اجراى نظام مشارکت نه تنها پساندازها را در سطح کلّ اقتصاد کاهش نمىدهد، بلکه موجب افزایش آن نیز خواهد شد؛(19) به طورى که امروزه، برخى از بانکهاى غربى براى جذب پسانداز مسلمانان مقیم اروپا در کنار بانکدارى ربوى، از ابزارهاى مالى اسلامى نیز استفاده مىکنند.
2. مشکل نظارت
در نظام بهره، نتیجه فعّالیت اقتصادى به وامدهنده ارتباطى ندارد؛ در حالى که در نظام مشارکت به مقتضاى شرکت، سود و زیان مؤسسه، سود و زیان صاحب سرمایه بهشمار مىآید؛ بنابراین، لازم است صاحب سرمایه بر تمام مراحل فعّالیت مؤسسه نظارت کند تا نخست این که کارفرما برخلاف قرار داد رفتار نکند و دوم آنکه برخلاف واقع گزارش ندهد و این امر، مشکل بزرگى به نام «مشکل نظارت» را در پى دارد. این مشکل به دو صورت طرح شده است:
الف. به دلیل عدم امکان نظارت، نظام مشارکت عملى نیست.
ب. به دلیل بالابودن هزینه نظارت، نظام مشارکت کارا نیست.
الف. مسأله امکان نظارت: امروزه به دلیل بزرگبودن مؤسسات، پیچیدهبودن خطوط تولید، گستردهبودن حوزه فعّالیت ـ به طورى که گاهى برخى از شرکتها به صورت چند ملّیّتى اداره مىشوند ـ امکان هر گونه نظارتى از صاحبان پسانداز سلب مىشود؛ بنابراین، بر فرض کم «نظام مشارکت» براى کارگاهها و مغازههاى کوچک و محلّى به دلیل امکان نظارت ممکن باشد نمىتواند به صورت نظام فراگیر جایگزین نظام بهره شود.(20)
پاسخ: در عصر حاضر، فعّالیتهاى بسیار بزرگى که در اساس بر نظارت متّکى است، در جهان اقتصاد جریان دارد که مشکل نظارت نه تنها آنها را محدود نکرده؛ بلکه روز به روز بر فعّالیتهاى آنها افزوده مىشود. در اینجا به توضیح برخى از آن فعّالیتها مىپردازیم.(21)
1. فعّالیت شرکتهاى بیمه طىّ مدّتى طولانى، گواه این مطلب است که مىتوان با ابداع روش هایى کارا گزارشهاى خلاف واقع را از بین برد یا به حداقل رساند. پوشش روزافزونى که این صنعت ارائه مىکند، این واقعیّت را بیان مىدارد که صنعت مزبور به راههایى دست یافته است که خدمات بیمه را در زمینههایى عرضه کند که پیشتر به علّت عدم وجود اطلاعات کافى، امکان عرضه آن میسّر نبود.
2. در شرکتهاى سهامى، حجم بسیارى از سهام به سهامداران جزء تعلّق دارد؛ به طورى که سهام افراد در مقایسه با کلّ دارایىهاى شرکت ناچیز است و هر سهامدار به دلیل بالابودن هزینه نظارت به تنهایى نمىتواند بر اقدامهاى مدیران نظارت داشته باشد؛ امّا در عمل با در نظر گرفتن تمهیداتى چون حسابرسى سالانه، شرکتهاى سهامداران در مجمع سالانه، انتخابى بودن هیأت مدیره و... امکان تخلّف مدیران به حداقل مىرسد.
3. افزون بر شرکتهاى سهامى، در حال حاضر نظامهاى پیچیدهترى از نظام مشارکت در سود و زیان هستند که سابقه عملکرد بسیار خوبى نیز دارند. تمام نظامهاى مالیاتى که در آنها مالیاتها به طور مستقیم وصول مىشود، نوعى مشارکت سود و زیان است. در برخى از کشورهاى توسعه یافته چون امریکا، مالیاتهاى مستقیم 80 درصد کل مالیاتهاى وصول شده را تشکیل مىدهد. نظام مالیات مستقیم مىتواند به نوعى نظام مشارکت در درآمد دولت و مردم تلّقى شود؛ زیرا در حدّ معیّنى از درآمد که در جهت تحقق نامعلوم است، از مردم مالیات گرفته مىشود. هر سال میلیونها نفر مؤدّى مالیاتى، درآمد خود را گزارش کرده، بر اساس آن، مالیات متعلّقه را مىپردازند. هزینههاى نظارت به وسیله دولت صرف مىشود تا درآمد افراد به درستى برآورد شود. وجود چنین نظامى، عملى بودن آن را به اثبات مىرساند. افزون بر اینها انعطافپذیر بودن نسبتهاى مشارکت تا حدّ بسیارى مىتواند مشکل نظارت را حل کند به این معنا که صاحب سرمایه به همان میزان که از اطلاعات و امکان نظارت دور مىافتد، نسبت مشارکت در سود را بالا مىبرد و این موجب مىشود که مدیران در ارائه اطلاعات بهموقع و درست، انگیزه بیابند؛ گذشته از اینکه مسائلى چون واهمه از دست دادن حُسن شهرت در بازار اعتبار یا استفاده از سازوکارهایى چون گرفتن وثیقه، حسابرسى، شرکت در هیأت مدیره، کنترلهاى تصادفى و دیگر انواع نظارتها، مدیران را از دادن اطلاعات خلاف واقع باز داشته، نظارت را ممکن مىسازد.(22)
ب. مسأله هزینهبر بودن نظارت: برترى نمایان نظام بهره، در ویژگى آن، یعنى حداقلکردن هزینه است. قراردادهاى وام، داراى هزینههاى سازمانى پایین هستند؛ بدین سبب در سرتاسر دنیا از محبوبیّت ویژهاى برخوردارند. هزینههاى نظام مشارکت به طور عمده از این واقعیّت سرچشمه مىگیرد که شریک بودن در بنگاه، فرد را ملزم مىکند که براى حفظ منافع خودش درباره فعّالیتهاى بنگاه هوشیارى و دقّت بیشترى داشته باشد، و این هزینهها چنان بالا است که بر اعتبار نظام جدید، سایه تردید مىافکند.(23)
در پاسخ باید گفت:
نخست آن که فعّالیت و گسترش روزافزون شرکتهاى بیمه، شرکتهاى سهامى، شرکتهاى سرمایهگذارى، و ... از این حقیقت حاکى است که مىتوان بر هزینههاى نظارت فائق آمد.
دوم این که در شیوههاى عملى و اجرایى نظام مشارکت، جایگاهى براى مشارکتهاى فردى در نظر گرفته شده؛ امّا بیشتر معاملهها به شکل نهادى بوده، مؤسّسات مالى بزرگ با تشکیلات تخصّصى، عهدهدار سازماندادن آن خواهند بود؛ براى مثال بانک سرمایهگذارى تخصّصى در بخش کشاورزى با جذب پساندازهاى مردم به وکالت از طرف صدها هزار نفر که هر کدام با پساندازهاى کوچک و بزرگ در بانک مذکور سپردهگذارى کردهاند، به سرمایهگذارى مستقیم یا مشارکت در سرمایهگذارىهاى کشاورزى اقدام خواهد کرد. روشن است که در این صورت، به سبب تشکیلاتى بودن نظارت، هزینه نظارت پایین مىآید؛ زیرا هزینههاى ثابت، بر همه طرحها سرشکن مىشود؛ به طور مثال با تهیه بولتن خبرى که از قیمتهاى عمده فروشى و خردهفروشى محصولات کشاورزى، بذر، سموم، کود و ... حکایت مىکند، همینطور با تهیه ملاکهایى از میزان هزینه متوسّط، و برداشت متوسّط در زمینهاى گوناگون، بانک مىتواند بر دهها هزار طرح نظارت کرده، هزینه نظارت را به حداقل برساند. این فرایند، انگیزه گزارش کذب را از بین مىبرد. از طرف دیگر به دلیل تخصّصى بودن فعّالیتها، مؤسسات مالى در اندک زمانى با ابداع و به کارگیرى روشهاى متنوّع مىتوانند گزارشهاى خلاف را به حداقل رسانده، هزینهها را کاهش دهند.
سوم این که کامیابى نظام مالیاتى مستقیم در کشورهاى توسعه یافته، بیانگر این است که در صورت لزوم، نهاد مجهّزى از طرف دولت مىتواند امر نظارت بر فعّالیت شرکتها را به عهده گرفته، حقوق صاحبان سهام را استیفا کند. روشن است که در این صورت، به دلیل توزیع هزینههاى ثابت این نهاد بر هزاران شرکت، هزینه متوسّط نظارت کاهش مىیابد؛ بنابراین مىتوان گفت: نظام مشارکت به دلیل نیاز به نظارت، در مقایسه با نظام بهره، هزینه دارد (به ویژه در مرحله گذر به سوى شیوههاى کاراى نظارت)؛ امّا این هزینهها آن اندازه نیست که بتواند مزایاى نظام مشارکت را خنثا کند؛ چنانکه در نظام مالیات مستقیم با اینکه در مقایسه با نظامهاى دیگر مالیاتى هزینه بر است، به دلیل مزایاى آن، هیچ وقت کنار گذاشته نمىشود.
3. پایین آمدن انگیزه تولید
استیگلیتز (1974) و جنسن و مکلینگ (1976) سرمایهگذارى را در نظر مىگیرند که طرح سرمایهگذارى در دسترس او است؛ ولى وجوه لازم را براى تأمین آن در اختیار ندارد. اگر این سرمایهگذار، وجوه مورد نیاز خود را از طریق انتشار سهام تأمین کند (چون در منافع طرح، کمتر از صددرصد سهیم خواهد شد) مدت زمانى که براى اداره آن صرف مىکند، به اندازهاى نیست که اگر مالک کلّ طرح بود، صرف مىکرد. از سوى دیگر اگر وى از طریق استقراض، منابع لازم را براى اجراى طرح تأمین کند، انگیزهاش براى کار کمتر کاهش مىیابد؛ زیرا در غیر حالت ورشکستگى، منافع کامل را از هر گونه افزایشى در سود به دست خواهد آورد؛ بنابراین به نظر استیگلیتز، جنسن و مکلینگ، تأمین مالى از طریق استقراض، روشى است که موجب گسترش طرح مىشود بدون اینکه انگیزههاى لازم را از بین ببرد. خلاصه براى سرمایهگذار دو راه وجود دارد: یکى عرضه سهام که ریسک و نااطمینانى را میان مالکان توزیع مىکند و دیگرى استقراض که به بیشتر شدن ارزش طرح از طریق اثر انگیزشى مىانجامد.(24)
این اشکال، ظاهرى روشن و موجّه دارد؛ ولى در تحلیلى واقعبینانه، ضعفهاى متعدّدى در آن به چشم مىخورد.
یک. با بررسى چگونگى تأمین مالى مؤسسات و بنگاههاى مهم و معتبر مىبینیم که اغلب مىکوشند تا سرمایههاى مورد نیاز مؤسسه را به روش ترکیبى، از فروش سهام و استقراض تأمین کنند که این امر، زمینه مطالعات دقیقترى را فراهم مىآورد. بهطورى که داس (1978 ـ 1977) با ارائه الگویى، وصف متفاوتى را ارائه مىکند. از دیدگاه وى، در دنیایى که بنگاههایى با کیفیّتهاى متفاوت در آن وجود دارند، وام، نشانه اعتبار و کیفیّت بنگاه است. در حالت تعادل، ارزش بنگاه به طور تنگاتنگ، با نسبت میزان وام به سهام ارتباط دارد. بر اساس این نظریّه، چنان چه ورشکستگى پرهزینه باشد، به نفع بنگاه نیست که وام بیشترى در ساختار سرمایه خود داشته باشد.(25)
دو. همانگونه که از فرضهاى استیگلیتز، جنسن و ملکینگ به دست مىآید، آنان بحث را درباره کسى طرح کردهاند که با اطمینان خاطر مىداند افزون بر تحصیل هزینه بهره، سودى مطمئن خواهد داشت؛ بنابراین اگر آن سود خالص براى خودش باشد، انگیزه بیشترى براى کوشش مىیابد؛ در حالى که این مفروضات خلاف واقع است. چنانکه در بحث نااطمینانى گذشت، کدام تولیدکننده و سرمایهگذار چنین اطمینانى از آینده دارد؟ بر همین اساس مىبینیم که گروسمن و هارت در سال 1982 در اصل نظریّه با آنان هم عقیده مىشوند؛ امّا فرضى را مطرح مىکنند که از اساس، نظریّه مذکور را متزلزل مىکند و آن فرض، این است:
مدیر (سرمایهگذار) باید توجّه داشته باشد که اگر به جاى سهام از وام استفاده کند، جریمههاى ورشکستگى، تأثیر بسیارى خواهد داشت.(26)
سه. همانطور که پیشتر گذشت، مشارکت در سود بنگاه براى صاحبان پسانداز در تحلیل خُردى، شبیه مالیات بر سود است و هیچ تأثیرى در نقطه تولید و حداکثر کردن سود ندارد. به عبارت دیگر، چنان که در نمودار شماره 8 دیده مىشود، نقطه تولید براى تولیدکنندهاى که بخشى از سود را در اختیار دیگرى مىگذارد (در اختیار دولت به صورت مالیات بر سود یا در اختیار صاحب پسانداز به شکل سهم سود) با تولیدکنندهاى که کلّ سود از آن او است، فرق نمىکند. (هر دو در نقطه 1q تولید مىکند) در حقیقت سود او موقعى حداکثر مىشود که سود کل، حداکثر شود؛
نمودار (8)
بنابراین، اختصاص بخشى از سود به صاحب پسانداز (شریک) در حداکثرکردن سود بنگاه که نتیجه آن حداکثرکردن سود خود او است، تأثیرى ندارد. به ویژه با توجه به اینکه تولیدکننده مىداند با دادن این بخش از سود، افزون بر اینکه صاحب سرمایه را در خطرهاى احتمالى و هزینههاى ناشى از آن شریک خود مىکند، یکى از اقلام هزینه (هزینه بهره؛ Cr) را هم نمىپردازد، و این موجب کاهش هزینه کل از TCc به TCI و افزایش دامنه و مقدار تابع سود مىشود که در نمودار شماره 8 به روشنى پیدا است.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر.ک: سیدعبّاس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1376.
2. ایرج، توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى، ص 413.
3. مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 147؛ ایرج توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى، ص 415؛ سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304 و 305؛ سى.جى.مککنا: اقتصاد عدم اطمینان، فصل چهارم، و رفیعخان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 195.
4. ایرج، توتونچیان: مجموعه مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 101، پاورقى 23.
5. سیدکاظم، صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 301، صدر؛ سید محمدباقر اقتصاد ما، ج 2، ص 253 و 254.
6. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 305؛ ایرج، توتونچیان: مجموعه مقالات چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 96؛ نجاتاللّه صدیق: صد سؤال و صد جواب درباره بانکدارى اسلامى، ص 78.
7. على ماجدى و حسن گلریز: پول و بانک از نظریه تا سیاستگذارى، ص 218؛ ایرج، توتونچیان: چهارمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 96؛ سیدکاظم، صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304.
8. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 306 ـ 308.
9. سیدمحمدباقر صدر: اقتصاد ما، ج 2، ص 237.
10. سید علىاصغر، هدایتى: مجموعه مقالات سمینار اقتصاد اسلامى، ج 3، ص 47.
11. مرتضى مطهرى: ربا، بانک، بیمه، ص 31 ـ 34.
12. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 305 و 306.
13. ندیمالحق، عبّاس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 197.
14. همان.
15. همان.
16. ر.ک: همان، ص 197 ـ 203.
17. ر.ک: سیدعبّاس موسویان: پسانداز و سرمایهگذارى در اقتصاد اسلامى، ص 147 به بعد.
18. ندیمالحق و عباس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 214.
19. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، ص 304.
20. مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 162 ـ 166.
21. همان.
22. ندیمالحق و عبّاس میرآخور: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 243 ـ 244.
23. غلامرضا مصباحى: مجموعه مقالات سومین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 81؛ مسعود خان: مطالعات نظرى در بانکدارى اسلامى، ص 151.
24. مسعود خان: مطالعات نظرى، ص 150.
25. همان، ص 150 و 151.
26. نظریهپرداز مهم اقتصادى مینسکى (Minsky) نیز ریشه بحران و ورشکستگى بنگاهها و به دنبال آن، ورشکستگى مؤسّسات پولى را خروج بنگاهها از «دایره ایمنى تأمین سرمایه» و به عبارت دیگر، استفاده از استقراض به جاى فروش سهام مىداند.