تحلیل خلاف واقع یعنی کنکاش در چیزهایی که رخ نداده اند ولی می توانستند رخ دهند. خلاف واقع ها، «آزمایش های ذهنی» هستند که با انجام آن ها، این امکان برای ما فراهم می شود تا تاریخ را در ذهن خویش به شکلی نسبتا متفاوت از آنچه که عملا وقایع در آن رخ داده اند، تکرار و فرضیات موردی را بر اساس شواهد قابل دست رس آزمون نماییم. محققان تاریخ محور در علوم اجتماعی غالبا به دنبال تبیین نتایج خاص در یک یا چند مورد منفرد هستند. در مقاله حاضر تلاش شده است تا به طور مستدل نشان داده شود که این نوع تبیین های تاریخی معمولا بر تحلیل خلاف واقع ابتنا دارند. به بیان دیگر، نشان داده شده است که اگر بخواهیم به مطالعه علی گذشته یا ارزیابی یک تبیین تاریخی بپردازیم، چاره ای جزء اقامه استدلال خلاف واقع نداریم. در این مقاله، ابتدا، چهار نوع مختلف از علیت، یعنی: شرط لازم و غیرکافی، شرط کافی و غیر لازم، شرط لازم و کافی، و شرط نا لازم که در تبیین های تاریخی مورد استفاده قرار می گیرند، تشریح شده اند. سپس، نسبت هر یک از این علل با تحلیل خلاف واقع مورد وارسی قرار گرفته است. در مرحله بعد، نسبت تحلیل خلاف واقع با تبیین های زنجیره ای تاریخی مورد بررسی قرار گرفته است، تبیین هایی که به تسلسل یا توالی هایی از عوامل علیِ بهم پیوسته ارجاع داشته و نتایج تاریخی را از طریق وقایع بهم پیوسته ای که در طول زمان برملا می شوند، تبیین می کنند. در پایان، اهمیت خلاف واقع ها در آزمون فرضیات علّی در مطالعات علوم اجتماعی که ماهیت تاریخی دارند مورد کنکاش قرار گرفته است