روابط با آتاتورک و جانشینانش
آرشیو
چکیده
امپراتوری عثمانی، از اهمیت و جایگاه ویژه ای در روابط خارجی ایران برخوردار بود. توسعه طلبیهای امپراتوری سنی عثمانی، در کنار قدرت گرفتن صفویان شیعی در ایران، به تدریج این دو قدرت بزرگ آن زمان را رویاروی یکدیگر قرار داد. درگیریها و جنگهای متعددی میان دو کشور به وقوع پیوست و در نتیجه این جنگها، معاهدات و قراردادهای مهمی منعقد گردیدند که در تاریخ روابط دو کشور نقش اساسی ایفا می کنند. مهمترین نقطه عطف، شکل گرفتن سلطنت پهلوی در ایران و حکومت کمال آتاتورک در کشور جدید ترکیه بود که این دو کشور را در فرایند نظم جهانی دوشادوش یکدیگر قرار داد و این همگرایی علیرغم پابرجاماندن بسیاری از اختلافات، تا پایان سلطنت پهلوی ادامه داشت. نزدیکی و شباهت رضاخان و آتاتورک به یکدیگر و خواست دول قدرتمند، باعث گردید ایران و ترکیه از مخاصمه و جنگجویی علیه یکدیگر به همگرایی و دوستی تمایل یابند و اگرچه سایه سوءظن و بدگمانی همچنان بر روابط خارجی دو کشور حاکم بود، اما از هم پیمانی و همراهی آنها با یکدیگر در حمایت از منافع غرب چیزی نمی کاست. در مقاله زیر روابط تاریخی دو کشور ایران و ترکیه، به ویژه در دوره حکومت پهلوی اول و دوم، مورد بررسی قرار گرفته است.متن
در بررسی تاریخ روابط ایران و عثمانی متوجه میگردیم که این دو کشور در قرن نوزدهم تحتتاثیر فرایند اصلاحات جهانی ازیکسو و نیز حضور دو قدرت بزرگ انگلیس و روسیه در منطقه، در کل اوضاع داخلی و خارجی مشابهی را تجربه میکردند و در مواردی از اوضاع یکدیگر متاثر بودند؛ بهویژه تاثیرپذیری ایران از روند تحولات و اصلاحات در عثمانی به تبع متاثرشدن برخی مقامات ایرانی در زمان قاجار از این روند، در شکلگیری روابط فیمابین نقش قابلتوجهی داشته است.
الفــ اوضاع داخلی
روند تحولات داخلی ایران و عثمانی از ابتدای قرن نوزدهم تا شروع جنگ جهانی اول ضمنآنکه شباهت زیادی به یکدیگر دارد، متاثر از یکدیگر نیز میباشد. هر دو کشور در بدو ورود به مقطع جدید (قرن نوزدهم) قدرت خود را در سطح بینالمللی از دست داده بودند و در بعد داخلی از تحولات ناشی از انقلاب فرانسه متاثر شدند.
سلاطین قاجار در نیمه اول قرن نوزدهم سعی داشتند با جلب حمایت علما و نزدیککردن خودشان به آنان، از نفوذشان در میان مردم استفاده کرده و جنبه تقدس حکومت را همچنان حفظ کنند. در بین شاهان قاجار فتحعلیشاه توجه زیادی به ساختن و بازسازی اماکن متبرکه نشان میداد و توجه به مسائل مذهبی از جمله سیاستهای شاهان قاجار بهشمار میرفت. علیرغم توجه به مذهب، از اواسط قرن نوزدهم شاهان قاجار با دو موج اصلاحطلبی از درون و بیرون نظام حکومتی مواجه شدند که جریان اصلاحطلبی از بیرون در اواخر قرن نوزدهم حالت رادیکالی به خود گرفت.
افزایش سفرهای شهروندان ایرانی به خارج از کشور خصوصا به اروپا از جمله تحولات مهم در این قرن بهشمار میرود. کسانیکه شوق سفر به اروپا و مناطقی چون قفقاز و عراق و هند را داشتند به چهار گروه عمده تقسیم میشدند: 1ــ تجار 2ــ دیپلماتها 3ــ محصلین 4ــ مهاجرین. این افراد عمدتا در بازگشت به کشور تاثرات خودشان را از پیشرفتهای صورتگرفته در فرنگ به کشور منتقل کرده و آتش اصلاحطلبی در داخل را شعلهورتر میساختند. علاوهبراین در داخل کشور نیز اصلاحطلبانی وجود داشتند که تلاش میکردند در ساختار حکومت بنیانهای جدیدی را پیریزی کنند و با الگوبرداری از روش اروپائیها، کشور را در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دهند. در راس این افراد، عباسمیرزا و امیرکبیر قرار داشتند. تاثرات عباسمیرزا از پیشرفتهای صورتگرفته در روسیه و عثمانی و اقامت چهارساله امیرکبیر در عثمانی روند اصلاحات را در داخل کشور عملا تسریع نموده بود. اگر حضور این افراد را در داخل کشور و حکومت بهعنوان پایهگذاران روند اصلاحطلبی قلمداد کنیم، با رفتن سپهسالار از قدرت، حرکت اصلاحطلبی در داخل، جای خود را به حرکتهای اصلاحطلبانه رادیکالی در خارج داد و موجب شد فشارهای اصلاحطلبی از خارج افزایش بیشتری یابد.
در مقایسه با وضعیت اشارهشده در ایران، چنانچه نگاهی به روند تحولات داخلی در عثمانی در قرن نوزدهم داشته باشیم، مشابه همین روند در داخل عثمانی به چشم میخورد. همانطورکه در اواسط قرن نوزدهم کبریت اصلاحات در ایران زده میشود، در عثمانی نیز روند اصلاحات در اواسط قرن نوزدهم یعنی در سال 1840 توسط سلطان عبدالحمید آغاز میگردد. در حکومت عثمانی نیز افرادی در داخل حکومت بودند که مغز اصلاحطلبی بهشمار میرفتند و این حرکت جدید را رهبری و هدایت میکردند. در راس این اصلاحطلبان، فردی چون رشیدپاشا، صدراعظم نوگرا و اصلاحطلب ترک، قرار داشت که رهبری حرکت اصلاحطلبی از داخل را در آن مقطع بهعهده داشت. میان وی و امیرکبیر در آن زمان مکاتباتی نیز صورت گرفته بود. کوششها و تلاشهای وی بود که سرانجام منجر به صدور فرمان معروف به خط شریف گلخانه در سال 1840 و آغاز دوره تنظیمات در عثمانی شد. یکسال بعد نیز فرمان دیگری بهنام خط همایون و پنج سال بعد فرمان سوم خط همایونی صادر گردید. اگرچه به گفته آدمیت، نویسنده کتاب امیرکبیر و ایران، در اواسط قرن نوزدهم اصلاحات و ترقی چندانی در عثمانی وجود نداشت که امیرکبیر را تحتتاثیر قرار دهد، اما بدونشک حرکتهای اصلاحطلبانه در عثمانی یکی از عواملی بود که امیرکبیر را نسبت به ضرورت انجام اصلاحات در ایران به فکر فرو برده بود.
در ادامه این وضع، در دهه 1860 سلطان وقت عثمانی (عبدالعزیز) با تقاضای روزافزون مردم برای شروع اصلاحات مواجه شد و در سال 1865 انجمن عثمانیان نو که زمینهساز تشکیل «انجمن ترکهای جوان» شد، با دویستوچهلوپنج عضو تشکیل گردید. رهبر این انجمن نیز فردی آزادیخواه بهنام نامق کمال بود. جالبآنکه هدف این انجمن تبدیل حکومت استبدادی عثمانی به مشروطه سلطنتی بود، یعنی همان هدفی که برخی انجمنها در ایران دنبال میکردند. اگرچه عبدالمجید نیز مانند سلاطین قاجار خصوصا مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه اقدام به مقابله با انجمنهای مذکور کرد، اما فعالیت این انجمنها نهتنها متوقف نشد بلکه به سمت مخفیشدن و یا خروج از کشور و فشار از بیرون تغییر جهت داد. همانطورکه در عثمانی افرادی چون مدحتپاشا در اواخر قرن نوزدهم طرفدار پروپاقرص اصلاحات بودند و بر اجرای قانوناساسی توسط سلطان تاکید میکردند در ایران نیز تاکید اصلاحطلبان و مشروطهخواهان تاسیس مجلس و محدودکردن اختیارات سلطان در محدوده قانون بود.
از جمله موارد دیگر تشابه میان ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، میتوان به تنظیم سفرهای خارجی سلاطین ایران و عثمانی به اروپا اشاره کرد. در این سفرها، هم شاهان ایران (ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه) و هم سلاطین عثمانی (عبدالحمید) تحتتاثیر پیشرفتها و تمدن غربی قرار گرفتند و درصدد پیادهکردن الگوی غرب در کشورهایشان برآمدند.
بــ اوضاع خارجی
با ورود به قرن نوزدهم، دو قدرت بزرگ روسیه و انگلستان حرف اول را در تحولات منطقه و جهان میزدند. روسیه براساس وصیت پطرکبیر بهدنبال دسترسی به آبهای گرم خلیجفارس و دریای مدیترانه بود و برای رسیدن به خلیجفارس نیاز داشت که از ایران عبور کند. برای رسیدن به دریای مدیترانه نیز باید از عثمانی میگذشت. در مقابل انگلستان نیز بهدنبال راهی بود که امنیت هندوستان به خطر نیفتد و برای رسیدن به این هدف نمیخواست مسیر دسترسی به هندوستان که از ایران و عثمانی میگذشت، دستخوش خطر گردد.
در کنگره وین که در سال 1815 و بعد از انقلاب کبیر فرانسه تشکیل شد و همه قدرتهای وقت در آن شرکت داشتند، درهمانحالکه تصمیم گرفته شد عثمانی از سوی هیچ دولت خارجی تحتسلطه قرار نگیرد، نوعی تبانی نیز بین روسیه و انگلستان جهت تصرف سرزمینهای عثمانی صورت گرفت. در اغلب جنگهایی هم که در قرن نوزدهم بین روسیه و انگلستان و یا بین روسیه و یکی از دو کشور ایران و عثمانی بهوقوع پیوست، هدف اصلی دسترسی به آبهای گرم بود. جنگهای ایران و روسیه و جنگ کریمه میان روسیه و عثمانی و جنگ روسیه با انگلستان و فرانسه در همین راستا بهوقوع پیوست. روسیه اگرچه در نتیجه معاهدههای ننگین گلستان و ترکمنچای توانست متصرفات خود را در قفقاز تثبیت کند و انگلستان نیز در این راه به وی کمک کرد اما در پی جنگ کریمه که به عهدنامه سناستفانو منجر شد و عثمانی متحمل ضررهای زیادی گردید، انگلستان بهمنظور جلوگیری از بهخطرافتادن امنیت خود و کشورهای اروپایی در کنگره برلن کلیه این ضررها را جبران نمود و متصرفات روسیه را در بالکان از دست روسیه خارج ساخت.
نکته قابل توجه در خصوص سیاست روسیه و انگلستان در قبال ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، حمایت نسبی روسیه از ایران و در مقابل حمایت انگلستان از عثمانی بود. روسیه در طول قرن نوزدهم به غیر از دو جنگ علیه ایران در بقیه سالها طرف ایران را میگرفت. بهعنوانمثال در کنگره برلن حمایت روسها از ایران موجب شد مساله قطور که مورد اختلاف ایران و عثمانی بود و عثمانی آنجا را بهزور به اشغال خود درآورده بود، به نفع ایران خاتمه یابد و نیروهای عثمانی مجبور به ترک منطقه و بازپسدادن آن به ایران شوند. البته در قبال این حمایتها، ایران نیز در جنگهای روسیه و عثمانی معمولا طرف روسها را میگرفت.
در مقایسه با سیاست حمایتی روسیه از ایران، انگلستان در قرن نوزدهم در درگیریها و اختلافات میان دو کشور عمدتا طرف عثمانی را میگرفت. حتی در مواردی انگلستان با ایجاد درگیری میان عثمانی و ایران سعی میکرد توجه ایران را از مسائل شرق (افغانستان و هند) دور نگهدارد. یکی از علل طرفداری انگلستان از عثمانی مساله اروندرود بود. برای دولت انگلستان بسیار ناگوار بود که دولت ایران بر رودخانه بزرگی چون اروندرود که شریان ارتباط عثمانی را در مشرق تشکیل میداد، استیلا داشته باشد و مصلحت خود را در این میدید که اروندرود یکسره به دست اعراب و یا ترکان اداره شود. این درحالی بود که روسها دلیلی برای سلب حقوق ایران از اروندرود نمیدیدند.
نکته دیگری که در سیاست روسیه و انگلستان در قبال ایران و عثمانی در قرن نوزدهم قابل توجه میباشد، نقش این دو کشور در حل اختلافات ایران و عثمانی است. باتوجهبهاینکه نهادهای بینالمللی نظیر سازمان ملل و جامعه ملل در آن مقطع هنوز شکل نگرفته بودند، دو کشور ایران و عثمانی ترجیح میدادند اختلافاتشان را با وساطت کشورهای روسیه و انگلستان حل نمایند. بهعنواننمونه نمایندگان روسیه و انگلستان در اجلاسهایی چون کنفرانس ارزنهًْالروم که مربوط به اختلافات مرزی دو کشور میشد، نقش اساسی را ایفا میکردند. بعد از کنفرانس مذکور نیز سعی شد اختلافات باقیمانده میان دو کشور از طریق مکاتبات با روسیه و انگلستان حلوفصل شود.
مساله دیگری که نشاندهنده میزان مداخله کشورهای روسیه و انگلستان در امور داخلی دو کشور در آن مقطع است، سیاست انگلستان در تسریعبخشیدن به روند اصلاحات در ایران و عثمانی بود. درحالیکه روسیه به مخالفت با حرکتهای اصلاحطلبانه برخاسته و در آن مسیر مانعتراشی میکرد، انگلستان سعی داشت از طریق سفرای خود در ایران و عثمانی نظام مشروطه را در ایران و عثمانی تقویت نماید. روسیه به اشکال مختلف با این حرکتها مخالفت میکرد و حتی در مقطعی در ایران لیاخوف روسی مجلس ایران را با حمایت و درخواست شاه قاجار (محمدعلیشاه) به توپ بست.
بهتدریج با نزدیکشدن به دوره اواخر قاجار و شروع جنگ جهانی اول تغییراتی در سیاست انگلستان در قبال خاورمیانه بهوجود آمد و فکر تقسیم کشورهای منطقه از جمله ایران و عثمانی به مناطق نفوذ مطرح گردید. این فکر از سوی روسیه نیز قبل از انقلاب اکتبر حمایت میشد اما وقوع انقلاب اکتبر در روسیه ازیکطرف و بروز جنگ اول جهانی ازطرفدیگر مانع از تقسیم ایران گردید اما امپراتوری بزرگ عثمانی که در آن مقطع مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود، فروپاشید و کشورهای جدیدی از دل این امپراتوری وارد جامعه جهانی شدند.
میتوان گفت در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روابط ایران و عثمانی بهشدت تحتتاثیر سیاستهای روسیه و انگلستان در قبال این دو کشور قرار داشت و این دو کشور در روابط ایران و عثمانی و حتی در انعقاد معاهدات و قراردادها میان دو کشور، حرف اول و آخر را میزدند. ازاینرو بیتردید تحلیل روابط ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، تاحدودزیادی به تحلیل دقیق صحنه بینالملل و سیاست قدرتهای بزرگ آن دوره در قبال ایران و عثمانی منوط خواهد بود.
روابط دیپلماتیک ایران و عثمانی
روابط دیپلماتیک ایران و عثمانی رسما در سال 1835.م با تاسیس سفارت عثمانی در ایران برقرار گردید. ایران نیز در زمان ناصرالدینشاه و صدارت امیرکبیر در سال 1851.م برای اولینبار سفارت خود را در عثمانی دایر نمود. امیرکبیر در زمان صدارتش اقدام به اعزام سه سفیر به کشورهای روسیه، انگلستان و عثمانی کرد که اولین نماینده ایران در عثمانی حاجمیرزااحمدخان از منشیهای وزارتخارجه بود که به سمت مصلحتگذار (کاردار) به استانبول (پایتخت وقت عثمانی) اعزام گردید.
عمده مشکلات ایران و عثمانی را در قرن نوزدهم مسائل مذهبی (اختلافات شیعه و سنی) و اختلافات مرزی تشکیل میدادند. مسائلی مانند تجارت و آزار و اذیت اتباع و زوار ایرانی در قلمرو عثمانی نیز از جمله مشکلات و مسائل موجود میان دو کشور بود که در درجات بعدی قرار داشتند. البته مساله بد رفتاری با زوار بعضا بهحدی در روابط تاثیر میگذاشت که حتی به فراخوانی سفیر و قطع روابط منجر میشد.
در مجموع اختلافات ایران و عثمانی در قرن نوزده و تا شروع جنگ اول جهانی را میتوان در دو دوره مورد بررسی قرار داد: 1ــ در زمان عباسمیرزا نایبالسلطنه که منجر به انعقاد عهدنامه اول کنفرانس ارزنهًْالروم شد 2ــ در زمان محمدشاه که منجر به انعقاد دومین عهدنامه کنفرانس ارزنهًْالروم گردید.
اولین دوره اختلافات از زمانی شروع شد که هنوز جنگهای ایران و روس پایان نیافته بود. در این مقطع دولت عثمانی سه اقدام علیه ایران انجام داد: 1ــ همکاری سری با روسیه در ارسال آذوقه و اسلحه و مهمات برای نیروهای روسی مستقر در قفقاز، که موجب بهخشمآمدن دولت ایران شد 2ــ بیاحترامی به افراد خاندان سلطنتی که عازم سفر حج بودند 3ــ کوچاندن برخی از ایلات سرحدی توسط یکی از فرماندهان مرزی عثمانی به داخل خاک این کشور و تحت حمایت قراردادن آنان.
این اقدامات غیردوستانه از سوی عثمانی خشم دولت ایران را برانگیخت. ابتدا مراتب اعتراض دولت ایران توسط نماینده عباسمیرزا به امپراتوری عثمانی ابلاغ گردید اما ازآنجاکه این اقدام نتیجهای دربرنداشت و دولت عثمانی فکر میکرد ایران در نتیجه جنگهایی که با روسیه انجام داده در موضع ضعف قرار دارد، عباسمیرزا با سیوپنجهزار سپاهی به سوی ارزنهًْالروم حملهور شد.
در این حمله، وی به همراه سپاهیانش ضمن بهتصرفدرآوردن شهرهای قارص و وان، قدرت و توان نظامی ایران را به عثمانی نشان داد. با مشاهده موفقیتهای ایران در این حمله، دولت انگلستان توسط سفیر خود در این کشور سریعا وارد عمل شد و درصدد برقراری صلح میان دو کشور برآمد. با تلاشهای صورتگرفته، مذاکرات صلح با هدایت قائممقام فراهانی در سال 1238.ق (1821 یا 1822.م) در ارزنهًْالروم آغاز گردید و در نهایت با امضای پیمان اول ارزنهًْالروم در همان سال اولین دوره اختلافات دو کشور پایان مییابد.
طبق مفاد این پیمان دولت ایران همه نواحی را که فتح کرده بود به عثمانی پس داد و مرز دو کشور براساس معاهده منعقدشده در زمان نادرشاه و سلطانمحمود مورد تایید قرار گرفت. حقوق گمرکی کالاهای صادراتی دو طرف، به میزان چهار قروش تثبیت شد و دولت عثمانی تعهد کرد که از دریافت باج و رشوه توسط ماموران از زوار ایرانی عازم عتبات عالیات ممانعت کند. همچنین دو دولت موافقت کردند در صورت تجاوز ایلات سرحدی به خاک کشور دیگر، از آنان حمایت نکنند.
میتوان گفت عامل و محرک اصلی در بروز اختلافات میان دو کشور ــ که سرانجام به عقد پیمان اول ارزنهًْالروم منجر گردید ــ دولت انگلستان بود؛ بهعبارتی توجه عباسمیرزا به خراسان و مناطق شرقی، نگرانی دولت انگلستان را نسبت به امنیت افغانستان و هند برانگیخت و ازاینرو دولت انگلستان سعی میکرد با ایجاد اختلاف میان دو کشور، توجه دولت ایران را به سمت غرب معطوف نماید.
اگرچه اولین دوره اختلافات دو کشور با انعقاد پیمان اول ارزنهًْالروم به پایان رسید، اما ریشه اختلافات و مسائل مورد ستیز همچنان باقی ماند و ابهامات میان دو کشور ادامه یافت. از جمله موضوعاتی که بهصورت گنگ و مبهم باقی مانده بود عبارت بودند از: 1ــ وضع نامشخص مرز طولانی دو کشور از قله آرارات تا مصب اروندرود که بیش از هفتصد مایل بود 2ــ وضعیت مبهم سرزمین کردستان 3ــ مساله ایلات مرزنشین از سرحد آذربایجان تا خوزستان و علاقه سیاسی خاصی که ایران و عثمانی نسبت به آنها داشتند 4ــ موضوع ییلاق و قشلاق ایلات مرزی 5ــ مساله زوار ایرانی 6ــ وضعیت ایرانیان مقیم بینالنهرین که جمعیت بسیار زیادی را تشکیل میدادند 7ــ تجارت میان دو کشور 8ــ وضعیت پناهندگان سیاسی ایرانی در عثمانی.
با توجه به حلنشدن ریشهای مسائل و اختلافات در پیمان اول ارزنهًْالروم، آشتی و صلح میان دو کشور بسیار زود سپری شد و مجددا زمینه برای بروز کشمکشهای جدید فراهم گردید. در سال 1834.م اموال یکی از قافلههای تجار ایرانی در خاک عثمانی غارت شد و سپس به فاصله یکسال ایلات مرزنشین عثمانی مناطق خوی و قطور را چپاول کردند. سال بعد نیز اطراف ارومیه توسط والی رواندوز مورد تاراج واقع شد. متعاقب این اقدامات و تحرکات مرزی، والی بغداد در سال 1836 به محمره (خرمشهر) حمله کرد و آن شهر را غارت نمود. علاوهبراین والی بغداد بهعلتاینکه شیعیان در کربلا از دولت عثمانی اطاعت کامل نمیکردند، حکم قتلعام آنان را صادر کرد. این اقدامات خصمانه درحالی بهوقوع پیوست که محمدشاه در راس یک سپاه عازم هرات شده بود و آنجا را به محاصره خود درآورده بود. در این رابطه نیز آقای محمود فرهاد معتمد در کتاب خود، تاریخ روابط سیاسی ایران و عثمانی، و فریدون آدمیت در کتاب «امیرکبیر و ایران» نوشتهاند میان حمله عثمانی به مناطق غربی ایران و حمله محمدشاه به هرات، پیوستگی خاصی وجود دارد؛ چراکه همزمان با این وقایع وزیر مختار انگلیس در نامهای به وزیرخارجه کشورش مینویسد: «آرامبودن مرزهای جنوبی و غربی ایران مایه دلآسایی و آزادی شاه و تقویت اوست که به هر طرف برود و با خاطرجمعی عمل نماید... .»
بروز این وقایع میان دو کشور، موجب شد ایران و عثمانی در آستانه یک جنگ دیگر قرار گیرند اما ازآنجاکه دولت عثمانی بهتازگی از جنگ در مصر خلاص شده بود و توان یک جنگ دیگر را نداشت و از طرفی سیاست دولتین انگلیس و روس نیز بر عدم بروز جنگ میان دو کشور استوار بود، نمایندگان این دو کشور وارد عمل شده و طرفین را به مذاکره تشویق کردند. این سیاست نتیجه داد و مقرر گردید چهار دولت ایران، عثمانی، روس و انگلیس در ارزنهًْالروم جمع شده و به حلوفصل اختلافات دو کشور بپردازند. در ابتدا قرار بود میرزاجعفرخان مشیرالدوله نماینده ایران در این مذاکرات باشد اما مبتلاشدن وی به بیماری، موجب شد امیرکبیر نمایندگی ایران را در این اجلاس بر عهده بگیرد و پس از چهارسال اقامت در ارزروم، پیمان دوم ارزنهًْالروم را که از جمله معاهدات تاریخی میان دو کشور ایران و عثمانی بهشمار میآید، به امضا برساند.
طبق این معاهده که در نُه بند تهیه و امضا گردید، نواحی واقع در شرق زهاب و کرند، بندر محمره و نیز اراضی واقع در شرق اروندرود به ایران تعلق گرفتند و در مقابل ایران از هرگونه ادعا نسبت به ایالت سلیمانیه صرفنظر کرد. همچنین دو طرف حق کشتیرانی آزاد در اروندرود را بهرسمیت شناخته و از کلیه ادعاهای ارضی نسبت به خاک یکدیگر صرفنظر نمودند. ضمنا دولت عثمانی متعهد شد از آزار و اذیت شیعیان ایران در عتبات عالیات، خودداری کند.
در فرایند انعقاد این پیمان، نقش امیرکبیر و درایت وی در هدایت مذاکرات، بسیار ستودنی بود. فن دیپلماسی وی حتی از سوی نمایندگان روس و انگلیس مورد اذعان قرار گرفت. خونسردی و تسلط کامل وی بر مسائل و موضوعات، موجب شد این عهدنامه از موضع قوت و قدرت و با لحاظ منافع ایران به امضا برسد؛ کماآنکه عثمانیها با وقوف به برتری منافع ایران، علیرغم امضای پیمان دوم ارزنهًْالروم، به بهانههای مختلف از تصویب آن استنکاف نمودند و اضافهشدن تبصرههایی به آن را خواستار شدند. اگرچه اضافهشدن این تبصرهها از نظر دولت ایران به معنای تغییر در محتوای سند بود، اما نماینده دولت ایران که برای مبادله سند به استانبول رفته بود، تحتفشار و با گرفتن رشوه، به این مساله تن داد. پس از بازگشت نماینده ایران از استانبول، دولت ایران از پذیرش تبصرههای موردنظر عثمانی امتناع نمود و همین امر موجب شد مساله تعیین مرزهای دو کشور همچنان در حالت ابهام باقی بماند.
پس از فوت محمدشاه و رویکارآمدن ناصرالدینشاه، دولت عثمانی از فرصت پیشآمده ناشی از سرگرمبودن شاه جدید به مسائل داخلی، استفاده کرد و با اعزام یک نیروی نظامی به فرماندهی درویشپاشا، منطقه قطور را به تصرف خود درآورد. پس از تصرف قطور، دولت ایران طی مکاتبهای اعتراضآمیز، از دولتین روسیه و انگلستان تخلیه منطقه قطور از نیروهای عثمانی را خواستار شد. نمایندگان دولتین روس و انگلیس با دیدن این وضع، پیشنهاد کردند یک کمیسیون حل اختلاف تشکیل گردد. امیرکبیر، صدراعظم وقت، شرط تشکیل چنین کمیسیونی را تخلیه قطور از قشون عثمانی عنوان کرد. امیرکبیر ضمنآنکه با تشکیل این کمیسیون مخالفت نمود، اما درعینحال تلاش میکرد موضوع را از طریق دیپلماتیک و بهصورت مسالمتآمیز حلوفصل نماید. امیرکبیر این سیاست را ادامه داد و سرانجام در کنگره برلن که در سال 1877 تشکیل شد، به نتیجه لازم دست یافت؛ چنانکه یکی از مصوبات این کنگره، بازگرداندن قطور به ایران بود. بهدنبال این مصوبه، دولت ایران در سال 1879 قوایی را به فرماندهی محمدصادقخان امیننظام به آن ناحیه اعزام نمود و نوزده قریه ناحیه قطور را که حدود سیسال در تصرف عثمانی بودند، باز پس گرفت. علیرغم بازپسگرفتن ناحیه قطور، اختلافات مرزی میان دو کشور همچنان ادامه داشت تااینکه این اختلافات در مذاکرات سال 1913 تاحدودزیادی حلوفصل گردید.
اصولا اختلافات مرزی مهمترین موضوع و مشکل در روابط ایران و عثمانی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بهشمار میرود. مطابق پیمان دوم ارزنهًْالروم، کمیسیون مرزی دو کشور میبایست هرساله تشکیل میگردید. در فاصله سالهای 1849 تا 1851 این کمیسیون بهطور متناوب در بغداد و محمره تشکیل میشد اما هیچ نتیجه قطعی به دنبال نداشت. پس از آن با وساطت انگلستان مقرر گردید دو دولت با تشکیل مجدد کمیسیون مرزی، سرحدات میان دو کشور را تعیین نموده و تکلیف سرحدات مشکوک و مورد ادعای هرکدام از طرفین به بعد موکول شود. در پی توافق دو طرف با این پیشنهاد، عملیات نقشهبرداری از سال 1857 تا 1865 ادامه یافت و در نتیجه نقشهای از کوه آرارات تا خلیجفارس بهطول هزار کیلومتر و عرض سی تا پنجاه کیلومتر تهیه گردید. موضوع اختلافات مرزی در زمان مشیرالدوله نیز پیگیری شد و دو کشور طی قراردادی در سال 1870 بهطور موقت وضعیت استاتسکو (موجود) را پذیرفتند.
بهنظر میرسد علت اصلی امضای چنین قراردادی، عزم ناصرالدینشاه در آن مقطع برای مسافرت به عثمانی و زیارت عتبات عالیات بود. ناصرالدینشاه در اواسط دهه 1860.م به فکر زیارت عتبات عالیات افتاد و ازهمینرو قبل از رفتن، سفارت ایران در استانبول را به درجه سفارت کبری ارتقا داد و میرزاحسینخان مشیرالدوله را به سمت وزیرمختاری تعیین کرد. میرزاحسینخان نیز در طی ده سال ماموریت خود در استانبول، توانست دوستی خوبی با رجال عثمانی برقرار کند و رضایت زمامداران عثمانی را به دیدار شاه قاجار از عتبات عالیات جلب نماید. ازاینرو بعید نیست هدف از انعقاد چنین قراردادی بیشتر زمینهسازی برای سفر ناصرالدینشاه به عثمانی بوده و حل اختلافات مرزی بیشتر شکل ظاهری داشته است.
در اثبات صوریبودن قرارداد امضاشده در سال 1870، همین بس که در نوامبر 1913 و به اصرار دولت انگلستان یکبار دیگر کمیسیون چهارجانبه شروع به کار نمود و علامتگذاری سرحدات دو کشور از سر گرفته شد. در ظرف یکسال، یعنی چند روز قبل از وقوع جنگ اول جهانی، کمیسیون بهکار خود پایان داد و براساس مذاکرات صورتگرفته و عملیات علامتگذاری، حدود هزارکیلومترمربع از اراضی متعلق به ایران ــ واقع در شمال و جنوب قصرشیرین ــ به دولت عثمانی واگذار گردید. این اراضی از جمله مناطقی هستند که بعدها در آنها معادن نفت مهمی کشف شد و امروز قسمت عمده صادرات نفت عراق از چاههای نفت واقع در این ناحیه (خانقین) صورت میگیرد.
در بعد روابط تجاری نیز گرچه در آن مقطع مناسبات تجاری دو کشور در سطح خوبی جریان نداشت اما در زمینه صدور برخی کالاهای ایران به عثمانی، مشکلاتی از سوی دولت عثمانی ایجاد شده بود. مطابق اسناد و مکاتبات، یکی از موضوعات مورد اختلاف میان دو کشور در مسائل تجاری، بحث تعرفهها بود که عثمانیها در مقطعی به بهانه قراردادهایی که با کشورهای اروپایی منعقد کرده بودند، درصدد افزایش نرخ تعرفه بر برخی کالاهای ایرانی از جمله تنباکو برآمدند. این امر، واکنش طرف ایرانی را بهدنبال داشت. در این رابطه سپهسالار طی نامهای به دستور ناصرالدینشاه برای وزیرمختار عثمانی، با اشاره به اینکه تنباکو مهمترین کالای صادراتی ایران به عثمانی است، تاکید نمود اقدام دولت عثمانی در افزایش نرخ تعرفه از چهاردرصد به دهدرصد، هیچ توجیهی برای بازنگهداشتن باب تجارت میان دو کشور باقی نمیگذارد.
فروپاشی عثمانی و شکلگیری روابط جدید
با پایانگرفتن جنگ اول جهانی، ضمنآنکه تحولات جدیدی در صحنه نظام بینالملل بهوقوع پیوست، قدرتهای جدیدی نیز پا به عرصه جهانی گذاشتند. و همین مساله، موجب شد سیاستهای آنها در قبال منطقه و کشورهای واقع در آن، از جمله در قبال ایران و ترکیه، دستخوش تغییرات گردد.
در بین تحولات مهم رخداده در آن مقطع که تاثیر مستقیم بر روابط ایران و ترکیه بر جای گذاشتند، میتوان به فروپاشی دو امپراتوری بزرگ عثمانی و روسیه تزاری اشاره کرد. امپراتوری عثمانی که در اواخر قرن نوزدهم مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود، در ابتدای ورود به قرن بیستم و در نتیجه تحولات شدیدی که در داخل با آن مواجه شده بود و بر اثر سیاستهای قدرتهای پیروز جنگ اول جهانی در قبال عثمانی، به سمت فروپاشی رفت و درنهایت در سال 1923 با فروپاشی و تجزیه کامل، دولتهای جدیدی در منطقه تاسیس شدند که ترکیه امروزی نیز از جمله این کشورها است. ترکیه با بهارثبردن میراث عثمانی، عملا جای آن را گرفت و از این تاریخ به بعد روابط ایران و عثمانی، به روابط ایران و ترکیه تغییر نام یافت.
فروپاشیدن امپراتوری روسیه تزاری نیز تحول مهم دیگر بعد از جنگ اول جهانی محسوب میشود. البته فروپاشی روسیه به لحاظ شکل و ماهیت، با فروپاشی عثمانی تفاوتهایی دارد: فروپاشی عثمانی به معنای تجزیه امپراتوری به دولتهای کوچکتر با مرزهای جدید بود درحالیکه فروپاشی روسیه تزاری، صرفا فروپاشی یک سیستم و شکل حکومت بود و در نتیجه تغییری در مرزهای روسیه بهوقوع نپیوست. تبدیلشدن سیستم و اندیشه تزاری به اندیشه کمونیستی و شورایی در شوروی جدید، شوک جدیدی را به منطقه و نظام بینالملل وارد کرد که قریب به یک قرن، نظام بینالملل تحتالشعاع این تحول قرار گرفت.
حکومت جدید شوروی که در جای روسیه تزاری نشسته بود، در ابتدا سیاستهای جدیدی را در قبال ایران و ترکیه در پیش گرفت. البته این سیاستها که در مقایسه با سیاستهای روسیه تزاری تاحدودی منعطف بودند، چندان دوام نیافتند و جای خود را مجددا به سیاستهای توسعهطلبانه و تهدیدآمیز گذشته دادند و کموبیش روابط شوروی با دو کشور ایران و ترکیه، سمت و سوی همان سیاستهای روسیه تزاری را دنبال نمود.
انگلستان نیز بهدلیل نگرانیهایی که از ناحیه شوروی احساس میکرد، درصدد برآمد برای حفظ مناطق نفوذ و تحت تصرف خود ــ بهویژه مناطق بینالنهرین، خلیجفارس و هندوستان ــ یک حصار امنیتی ایجاد کند. دولت انگلستان که پس از اجرای موفقیتآمیز این سیاست از طریق ایجاد یک کمربند امنیتی در اطراف شوروی از مجموعه کشورهای شبهجزیره اسکاندیناوی، فنلاند، استونی، لیتوانی، لهستان، چکسلواکی، رومانی، بلغارستان و ترکیه، اینک قصد داشت با تغییردادن رژیم ایران، کمربند مطمئنی نیز در محور جنوبی تشکیل دهد. درواقع این سیاست انگلستان موجب شده بود زمینه انعقاد پیمان سعدآباد عملا مهیا گردد. نکته قابلتوجه اینکه این سیاست تاحدودی با سیاست شوروی در آن مقطع نیز همسو بود؛ چراکه حکومت انقلابی و تازهتاسیس شوروی هنوز دست به گریبان آثار و تبعات داخلی ناشی از وقوع انقلاب بود، ترجیح میداد در مقطع مذکور از بابت مرزهای جنوبی خود ایمن باشد و خطری از آن ناحیه کشور را تهدید نکند. مضافا براینکه دولت وقت شوروی احساس میکرد جهان غرب در تدارک یک حمله سراسری به شوروی است و ازاینرو برای مقابله با این احساس خطر، برقراری امنیت در مرزهای جنوبی خود را در اولویت سیاست خود قرار داده بود. برایناساس امضای پیمانهای دوستی و مودت با ایران و ترکیه که به فاصله کمی از یکدیگر صورت گرفت و استقبال از ائتلافهای منطقهای نظیر پیمان سعدآباد، با سیاست منطقهای شوروی مبنی بر اولویتداشتن حفظ آرامش مرزهای جنوبی، کاملا همراستا بود.
همانطورکه در بالا اشاره شد، انعطاف در سیاست شوروی تاحدودزیادی مقطعی و با توجه به شرایط آن زمان صورت میگرفت؛ کماآنکه پس از انعقاد معاهدات لوکارنو در سال 1925، شوروی صفآرایی جدید قدرتهای اروپایی را تهدیدی برای خود تلقی کرد و مجددا سیاست شرقی خود را فعال نمود و دولت مسکو به سفیر وقت شوروی در ایران دستور داد برای انعقاد قراردادی مشابه قرارداد هفدهم دسامبر 1925 میان ترکیه و شوروی، با مقامات ایران وارد مذاکره شود. نتیجه این مذاکرات به انعقاد قرارداد امنیت و بیطرفی با ایران در سال 1927 منجر گردید. از سال 1930.م (1309.ش) و بهدنبال تغییراتی که در کادر دیپلماسی شوروی صورت گرفت، این کشور به سمت توسعه روابط سیاسی و اقتصادی با جهان سرمایهداری پیش رفت و این سیاست تا جنگ جهانی دوم ادامه یافت. در مجموع میتوان گفت سیاست شوروی در مقطع سالهای 1305 تا 1310 مبتنی بر حمایت از ترکیه در سرکوب کردها ازیکطرف و نزدیکی هرچهبیشتر ایران و ترکیه به یکدیگر ازطرفدیگر بود.
بااینهمه، در این مقطع (1305ــ1310) نیز دولت انگلستان همچنان چندان تمایلی برای ورود به مسائل ایران و ترکیه بهمنظور حلوفصل اختلافات آنها از خود نشان نمیداد. علت این امر، درواقع نگرانی دولت انگلیس از تجدیدنظر در قرارداد 1913 بود که با وساطت و پافشاری خود بریتانیا پیش از شروع جنگ جهانی اول میان دو کشور (ایران و ترکیه) امضا شده بود و انگلیس نمیخواست مرزهای تثبیتشده میان ایران و عراق بهخطر افتد. برخی تحلیلها حتی انگلیس را در تشدید شورش کردها در آن مقطع زمانی موثر میدانند؛ با این توجیه که دولت بریتانیا قصد داشت با مشغولکردن ایران و ترکیه به مسائل کردها، مانع از بروز هرگونه تغییر در مرزهای ایران و عراق شود. اما از سال 1310 به بعد، سیاست انگلیس بر تشویق کشورهای ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به بهبود روابط با یکدیگر و رفع اختلافات فیمابین قرار گرفت تا ازاینطریق کمربند امنیتی موردنظر بریتانیا، در قسمت جنوبی مرزهای شوروی تکمیل گردد.
در مجموع میتوان گفت شوروی و انگلستان بهعنوان قدرتهای بزرگ بعد از جنگ جهانی اول، همچنان در روابط ایران و ترکیه تاثیرگذار بودند؛ بهویژهآنکه رهبران دو کشور ایران و ترکیه قادر نبودند بهتنهایی و بدون دخالت این دو قدرت بزرگ ــ بهویژه انگلستان ــ اختلافاتشان را حلوفصل کنند اما پس از فعالشدن دیپلماسی انگلیس در منطقه، اختلافات ایران و ترکیه بهتدریج حلوفصل گردید و زمینه برای گسترش مناسبات فراهم شد.
رضاخان و مصطفی کمال (آتاتورک)
پایان جنگ جهانی اول تحولات جدیدی را در داخل ایران و عثمانی رقم زد. اگرچه ریشه این تغییر و تحولات به پنجاه سال قبل از آن برمیگشت اما وقوع جنگ جهانی زمینه را برای ایجاد تغییرات اساسی در حکومتهای ایران و عثمانی فراهم نمود. ازاینمیان، مهمترین تحول در دو کشور، رویکارآمدن افرادی بود که سرنوشت دو کشور را دستخوش تحولات عمیق و اساسی نمودند و نقطه عطف جدیدی را در تاریخ تحولات داخلی و روابط دو کشور بهوجود آوردند. رضاخان با انجام کودتای 1920.م (سوم اسفند 1299) و مصطفی کمال با رهبری پارهای جریانات در داخل عثمانی که سرانجام منجر به فروپاشی این امپراتوری و تاسیس جمهوری جدید ترکیه در سال 1923 شد، روند مناسبات دو کشور را وارد عرصه جدیدی نمودند.
نگاهی به رفتارها و سیاستهای رضاخان و مصطفی کمال در مدت زمانی پیش و پس از دستیابی آنها به قدرت، نشان میدهد که هر دو کموبیش در یک مسیر گام برمیداشتند و اهداف مشترکی را دنبال میکردند. اولین ارتباط میان رضاخان و مصطفی کمال، بعد از اعلام رسمی جمهوریت ترکیه بهوقوع پیوست. به محض اعلام جمهوریت در ترکیه، رضاخان که در آن مقطع هنوز سردارسپه بود، یک جلد قرآن و یک قبضه شمشیر مرصع جهت وی ــ که رهبر ترکیه جدید بود ــ فرستاد و به مناسبت این پیروزی به او تبریک گفت. این پیام تبریک و هدایا، مقدمه دوستی میان آنها را فراهم کرد و هر دو اظهار علاقه کردند با تعمیق روابط دوستانه میان دو کشور، گذشته مملو از جنگ و خونریزی را فراموش کنند.
اسناد و مدارک موجود حاکی از آن هستند که نه رضاخان و نه مصطفی کمال، هیچکدام شخصا ظرفیت انجام چنین تحول بزرگی را در کشورهایشان نداشتند بلکه سیاست قدرتهای بزرگ در قبال ایران و ترکیه و قرارگرفتن افرادی چون محمدعلی فروغی (عنصر انگلیسی) و تیمورتاش (عنصر روسی) در کنار رضاخان و عصمت اینونو[i][i] در کنار مصطفی کمال، شرایط را بهگونهای برای آنان فراهم کرده بود که این دو شخصیت نظامی و مستبد، بتوانند ثبات ازدسترفته را در کشورهایشان مجددا برقرار سازند و ضمنا میان دو کشور روابط دوستانه برقرار نمایند.
علاوه بر نظامیگری و روحیه استبدادگرایی، ویژگی مشترک دیگری که رضاخان و آتاتورک را مورد توجه کشورهای اروپایی و بهویژه انگلیس قرار داده بود، تمایل هر دو به تقویت پیوند با غرب و حرکت به سمت مدرنیزهکردن کشور در ابعاد مختلف و دوری از مذهب بود. البته رضاخان بیش از مصطفی کمال از پیشرفتهای غرب متاثر شده بود؛ چنانکه در تنها سفر خارجی خود به ترکیه، از سخنانش میتوان به میزان تاثیرپذیری وی از غرب پیبرد، درحالیکه تنها گوشهای از پیشرفت غرب در ترکیه دیده میشد. موضوع دورشدن از مذهب و شعار جدایی دین از سیاست نیز که از سوی رضاشاه سر داده شد، از سیستم سکولار موجود در ترکیه الهام گرفته شده بود.
نگرانی و ترس رضاخان و آتاتورک از خطر کمونیسم، نقطه مشترک دیگر میان آن دو بهشمار میرفت. در این رابطه یکی از اقدامات اولیه هر دو پس از بهقدرترسیدن، کاستن از خطر نفوذ کمونیسم در کشور بود. برایاینمنظور، هم ایران و هم ترکیه در دهه 1920 به انعقاد پیمان مودت و دوستی با شوروی اقدام کردند. یکی از اهداف انعقاد پیمان سعدآباد نیز که ایران و ترکیه دو عضو اصلی آن بهشمار میرفتند و با پیگیری این دو کشور افغانستان و عراق نیز به جمع آنان پیوستند، مقابله با خطر کمونیسم بود.
در کنار این ویژگیهای مشترک میان رضاخان و آتاتورک، نقاط اختلاف نیز میان این دو شخصیت وجود داشت. بهعنوانمثال، مصطفی کمال یک ناسیونالیست افراطی بود، اما رضاخان علیرغم تلاشهایی که برای ایجاد وحدت ملی در کشور انجام میداد، نسبت به نژاد آریایی و یا ایرانگرایی به اندازه او متعصب نبود. افراطگرایی مصطفی کمال در تاکید بر پانترکیسم و نژاد ترک، بعدها مشکلاتی را در داخل کشور، بهویژه در روابط دولت ترکیه با کردها بهدنبال داشت؛ ضمنآنکه تاثیر آن بر روابط ترکیه با همسایگان، بهویژه با ایران، کاملا مشهود بود. پانترکیسم درواقع نوعی نگرش توسعهطلبانه را بر سیاست خارجی ترکیه حاکم ساخت؛ چنانکه دولت محمدرضاشاه نسبت به سیاستهای ترکیه در قبال مناطق آذرینشین ایران، ابراز بیاعتمادی مینمود.[ii][ii]
بااینهمه، در مجموع میتوان گفت قرارگرفتن افرادی چون رضاخان و مصطفی کمال در راس قدرت که تقریبا از ویژگیهای شخصیتی مشترکی برخوردار بودند، یکی از عوامل مهم نزدیکی دو کشور در دهههای اول قرن بیستم بهشمار میرود. بخش عمدهای از اختلافات ریشهای و باقیمانده از گذشته میان دو کشور، در نتیجه اشتراک دیدگاهها و سیاستهای این دو شخصیت حلوفصل گردید. ازاینرو بههنگام بررسی و تجزیه و تحلیل روابط ایران و ترکیه در دهه 1920 و 1930، بدونشک نمیتوان نقش این دو نفر و تاثیراتی که از یکدیگر پذیرفتند را نادیده گرفت.
1305ــ1320: مساله کردها، حل اختلافات مرزی
با توجه به سیاست قدرتهای بزرگ در قبال ایران و ترکیه که همواره نقش مهمی در شکلبخشیدن به مناسبات دو کشور ایفا کرده بودند و نیز تحولات رخداده در هر دو کشور و رویکارآمدن شخصیتهای نظامی مانند رضاخان و مصطفی کمال که از جهاتی به یکدیگر نیز شباهت داشتند، روابط دو کشور بعد از جنگ جهانی اول دستخوش تحولات جدیدی شد. گفتنی است بعد از حلوفصل اختلافات مرزی دو کشور در سال 1913 (یکسال قبل از شروع جنگ)، عثمانیها (هنوز به ترکیه تغییر نام نداده بود) در طول دوران جنگ چندبار توافقات مرزی بهعملآمده در سال 1913 را نقض کرده و به قلمرو ایران تجاوز نمودند و حتی بخشهایی از مناطق شمال غربی کشور را به اشغال خود درآوردند. اما بعد از جنگ و به تبع تحولاتی که در دو کشور بهوقوع پیوست، بهویژه با فروپاشی عثمانی و تاسیس دولت جدید ترکیه، مرحله نوینی در روابط میان دو کشور آغاز گردید. در این مقطع گرچه مشکلات و مسائل موجود در روابط، کموبیش همان موارد گذشته بودند، اما به لحاظ اهمیت، پارامترها و موضوعات جدیدی در روابط دو کشور مورد توجه قرار گرفتند. از جمله این موضوعات جدید که البته ریشه در اواخر قرن نوزدهم داشتند، مساله کردها و شورش آنان در مناطق شرق و جنوب شرق ترکیه و نیز تجدید حرکتهای پانترکیستی در منطقه بودند.[iii][iii] احساسات ناسیونالیستی در منطقه از اواخر قرن نوزدهم به اوج خود رسید و با ورود به قرن بیستم، اندیشه ناسیونالیستی در میان ترکها و کردهای ساکن در منطقه بهتدریج ابعاد گستردهتری یافت.
کردهای ترکیه پسازآنکه متوجه شدند تمامی وعدههای مصطفی کمال مبنی بر رعایت خواستههای آنها بیاساس بودهاند، از سال 1304 حرکتهای شورشی و استقلالطلبانه خود را شروع کردند. در فاصله سالهای 1306 تا 1309 بخشی از عشایر کرد ترکیه که در خلال رویارویی پیشین کردها و دولت نوپای مصطفی کمالپاشا در سال 1304 سرکوب نشده بودند و در منتهیالیه قسمت شرقی قلمرو ترکیه یعنی در حولوحوش ارتفاعات دور از دسترس آرارات مستقر بودند، سر به شورش برداشتند. شورش مذکور تاثیرات قابلتوجهی را در روابط ایران و ترکیه در آن مقطع برجای گذاشت. این تاثیرات بهحدی بود که در مقاطعی روابط دو کشور کاملا در وضعیت بحرانی قرار گرفت. شورش کردهای آرارات با دورهای از مناسبات ایران و ترکیه توام شد که هریک از دولتهای نوپای پهلوی و کمالی سعی داشتند مبنای جدیدی را در روابط خود و براساسی متفاوت با سبک و سیاق گذشته پیریزی نمایند.
تشدید شورشهای کردی در ترکیه، خصوصا در مناطق مرزی، باعث شد در اواخر تابستان 1304 دامنه عملیات سرکوب کردها به حدود غربی ایران کشیده شود و دشواریهایی را در مناطق مرزی بهدنبال داشته باشد. یکی از آثار و تبعات این شورشها و درگیریها، تلاش برخی طوایف کرد برای اخذ پناهندگی و استقرار در قلمرو ایران بود. بروز این شورشها و ناآرامیها در مناطق کردنشین در شرایط درگیربودن دولت جدید ترکیه با مسائل داخلی و خارجی، از جمله کنفرانس لوزان، و نیز اعلام سیاست جدید از سوی رضاشاه ــ که تازه به سلطنت رسیده بود ــ مبنی بر بهبود روابط با همسایگان، زمینه را برای انعقاد اولین قرارداد میان دو کشور در سال 1305 تحت عنوان «عهدنامه ودادیه و تامینیه» فراهم کرد. محور اصلی مفاد این عهدنامه احترام به تمامیت ارضی دو کشور، عدم همراهی با هرگونه قدرت ثالث علیه کشور مقابل و جلوگیری از نفوذ ایلات و طوایف مخالف دو کشور به قلمرو یکدیگر بود.[iv][iv]
جوهر این معاهده هنوز خشک نشده بود که نشانههایی از عدم پایبندی ترکها به مفاد عهدنامه بروز و ظهور نمود. اولین نشانه حمایت ترکیه از یک متمرد ایرانی بهنام سیمکو یا سمیتقو بود که در پاییز سال 1305 به ترکیه متواری شد. وی از رهبران عشایر منطقه غرب ایران بود که فعالیتهای وی علیه دولت ایران، از مدتها پیش در روابط ایران و عثمانی به مسالهای حائز اهمیت تبدیل شده بود. سیمکو در منطقه سومای برادوست، مستقر شده بود. در سال 1305 طرف ایرانی پیشنهاد نمود ایرانی یک تیپ سواره به آن سوی مرز اعزام دارد تا در کنار نیروهای ترک بر سیمکو هجوم آورند و در مقابل ترکها نیز یک تیپ پیاده اعزام کنند تا همراه با نیروهای ایران، بخش شرقی آرارات را محاصره کنند. این پیشنهاد از سوی ترکها مورد قبول واقع نشد و پسازآنکه در اواخر مهرماه سه هواپیمای نظامی به همراه گروهی از واحدهای چریکی کرد و شاهسون بر قوای سیمکو هجوم آوردند، ترکها راه ورود به قلمرو ترکیه را برای سیمکو و اتباع او باز کردند. علاوه بر حمایت ترکها از سیمکو که نشاندهنده عدم پایبندی آنها به پیمان ودادیه و تامینیه بود، مشخص گردید که ترکها حاضر به پذیرفتن رای کمیسیون مختلط مرزی سال 1913 که خطوط سرحدی را مشخص کرده بود، نیستند؛ چنانکه در اوایل سال 1306 نیروهای نظامی ترکیه در چند مرحله برای سرکوب کردها به قلمرو مرزی ایران تجاوز کردند و حتی برخی پستهای نظامی سرحدی را از میان برداشتند. در پی اقدامات غیردوستانه طرف ترک میرزامحمدصادق طباطبائی، سفیر وقت ایران، به کشور احضار گردید و ترکیه نیز سفیر خود را از تهران فراخواند. با فراخواندهشدن سفرا، روابط رو به سردی گذاشت. این روند همچنان ادامه یافت تااینکه در شهریور 1306، کاردار ترکیه در پی عملیات نظامی ترکها علیه اکراد در مناطق مرزی، طی نامهای اطلاع داد که کشورش قصد دارد به سرکوب کردها اقدام کند. وی در این نامه سعی کرد کمک ایران را در حل مشکل مذکور جلب نماید. دولت ایران در چهارم مهرماه 1306 پاسخ داد نظر به تحکیم دوستی و روابط دوستانه با ترکیه، به کردهای تابعه در داخل خاک کشور دستور اکید داده شده که تحتتاثیر تبلیغات نژادی و قبیلهای قرار نگیرند. همچنین در نامه تصریح گردید دولت ایران برای اطمینان بیشتر، کردها را از سرحدات مرزی به نقاط داخلی کوچ داده است. سپس در ادامه نامه تاکید گردید تا زمانیکه اختلافات مرزی میان دو کشور حلوفصل نگردد و تجاوزات ماموران سرحدی ترکیه مرتفع نشود، عملا همکاری جدی ناممکن خواهد بود و در ادامه به برخی از تجاوزات دولت ترکیه به حریم هوایی و از جمله انداختن بمب در خاک ایران، اشاره گردید.[v][v]
بهدنبال این مکاتبه، در سال 1927.م (1306.ش) نیروهای نظامی ترکیه با هدف سرکوب و دستگیری شورشیان کرد وارد خاک ایران شدند و درعینحال مدعی گردیدند ایران کردهای مخالف ترکیه را به تهران انتقال داده است. در پی تعاطی مکاتبات، محمدعلی فروغی در شهریور 1306، یعنی هنگامیکه برای حضور در اجلاس جامعه ملل به پاریس رفته بود، سفر خود به اروپا را نیمهتمام رها کرد و بهمنظور رفع سوءتفاهمات ایجادشده، به ترکیه عزیمت نمود. وی در مدت چندروز اقامت در ترکیه ــ که بعدا به سفارت وی تا سال 1308 منجر شد ــ موفق شد جو منفی ایجادشده را تاحدودی برطرف سازد. وی به هنگام مراجعت، توفیقپاشا، وزیرخارجه وقت ترکیه، را نیز به همراه خود به ایران آورد و ضمن ادامه مذاکرات در تهران، به گرمی از وی پذیرایی نمود.
فروغی بعد از انجام مذاکرات متعدد با ترکها که صرفا به مساله کردها و اختلافات مرزی اختصاص داشت،[vi][vi] در ارائه ارزیابی و گزارش خود از وضعیت، با ابراز عدم اعتماد کامل به اهداف و نیات واقعی ترکها و تاکید بر اینکه «اطمینان نمیدهم هیچوقت آنها نسبت به خاک ایران لااقل آذربایجان طمع نداشته باشند، به دولت ایران پیشنهاد کرد ازآنجاکه در آن مقطع خاص، ترکیه بیشتر گرفتار دشواریهای داخلی و مسائل خود با کشورهای حوزه دریای سیاه و مدیترانه و دیگر قدرتهای اروپایی است، طبعا خواهان رویارویی اساسی با ایران نخواهد بود و لذا ایران هرچهزودتر باید با استفاده از این وضعیت، مساله خط سرحدی و تامین حدود را خاتمه دهد؛ چراکه طولکشیدن آن ممکن است مفسده بهدنبال داشته باشد.[vii][vii] استدلالهای فروغی مورد تایید مقامات ایران قرار گرفت و بهرغم دشواریهای موجود در مذاکرات، بهویژه درخصوص فصلهای چهارم و پنجم عهدنامه ودادیه و تامینیه، پیشرفتهایی حاصل شد و به شکل یک پروتکل به معاهده مذکور منضم گردید.
از اوایل سال 1308 و بعد از مدتزمانی وقفه، دور جدیدی از مذاکرات میان ایران و ترکیه در زمینههای سیاسی، تجاری و مرزی شروع شد. در تابستان 1309 و پس از چندسال کشوقوس، موضع دولت ایران در قبال همکاری با ترکیه تغییر نمود و عزم خود را برای گسترش مناسبات با ترکیه جزم کرد. بهنظر میرسد یکی از علل این تغییر مواضع، به تصمیم رضاشاه برای سفر به ترکیه برمیگردد. البته در این چرخش سیاسی نمیتوان سیاستهای انگلیس در آن مقطع برای رفع تنش میان دو کشور ــ که پیش از این به آن اشاره شد و بهویژه در قالب تلاشهای فروغی انجام میشد ــ را نادیده گرفت. بهعبارتی تصمیم رضاشاه برای سفر به ترکیه را میتوان ناشی از سیاست انگلیس ارزیابی کرد. برای فراهمنمودن مقدمات این سفر که عملا چهارسال پس از اتخاذ تصمیم، یعنی در سال 1313 محقق شد، اقدامات خاصی در داخل ایران آغاز گردید؛ از جمله رضاشاه طی سفری به آذربایجان در تاریخ دهم آبان 1310، بهطور مشخص دستوراتی را دایر بر سرکوب کردها صادر کرد. در پی صدور این دستور، عملیات شدیدی علیه کردها در ایران صورت گرفت. این عملیات و اقدامات سرکوبگرانه، باعث تغییر در نگرش دولت ترکیه به ایران گردید؛ چنانکه رشدیبیگ، وزیرخارجه وقت ترکیه، در دیماه همان سال به ایران آمد و طی مصاحبهای اعلام کرد: «مسائل سرحدی با طرز رضایتبخشی که منافع ایران و ترکیه هر دو کاملا تامینشده باشد، حلوفصل گردیده است.» وی همچنین در جای دیگری در مورد مساله کردها گفت: این مساله دیگر جزء تاریخ محسوب میشود؛ زیرا قضیه با مساعدت و معاضدت کامله دولتین بهکلی حل و تسویه شده و دیگر بههیچوجه جای نگرانی باقی نمانده است.
پس از سفر مجدد رشدیبیگ به ایران در بهمن همان سال (1310)، موضوع تعیین حدود بار دیگر در دستور کار قرار گرفت و مقرر گردید اختلافنظر میان دو کشور براساس توافق سه سال پیش فروغی و رشدیبیگ حل شود. بهاینترتیب که در ناحیه آغریداغ قطعه زمینی از کوهستان مذکور به دولت ترکیه واگذار گردید و در عوض دولت ترکیه در ناحیه بارژ مقداری از اراضی خود را به دولت ایران تسلیم نمود. ضمنا در ناحیه قطور که سالهای دراز بین دولتین اختلاف بود و خط سرحدی مبهم مانده بود، دولت ترکیه پذیرفت مقداری از اراضی متنازع فیه را به تصرف دولت ایران درآورد. بهاینترتیب خط سرحدی مشخص شد و اختلافات مرزی دولتین، مرتفع گردید.
بهدنبال این توافق، کمیسیون تعیین حدود ایران و ترکیه، پس از مدتی وقفه، در اواخر سال 1311 کار خود را دوباره از سر گرفت. دو هیات نمایندگی، عملیات تعیین حدود و نشانهگذاری مرزی را از محل برخورد رودهای ارس و قراسو آغاز کردند و تا اواسط سال 1313 در کوه دالانپر، یعنی در نقطه مرزی مشترک میان ایران، ترکیه و عراق، پایان دادند. براساس این قرارداد، آرارات کوچک که در خلال لشکرکشی ترکها بر ضد قوای احسان نوری به تصرف نظامیان ترک درآمده بود، به دولت ترکیه واگذار شد و در مقابل دولت ترکیه از ادعای خویش بر ناحیه قطور که اصولا براساس پروتکل 1913 به ایران واگذار شده بود، منصرف گردید.
با انجام اقدامات فوق و انعقاد برخی معاهدات، نظیر عهدنامه امنیت و بیطرفی و همکاری اقتصادی مبنی بر تجدید معاهده ودادیه و تامینیه و معاهده مودت میان دو کشور در سال 1311، عملا زمینه برای سفر رضاشاه به ترکیه در سال 1313 فراهم شد. سفر رضاشاه به ترکیه درحالی تحقق یافت که رئیسجمهور ترکیه طبق قانون اساسی کشور، حق خروج از کشور را نداشت. ضمنا از جمله اقدامات دیگر رضاشاه قبل از سفر، عزل تیمورتاش (عنصر روسی) ــ وزیردربار ــ و انتصاب فروغی (عنصر انگلیسی) به سمت وزیرخارجه و انتقال مسائل مربوط به سیاست خارجی از دربار به وزارتخارجه بود. مهمترین هدف رضاشاه از این سفر را میتوان زمینهسازی برای انعقاد پیمان سعدآباد دانست. وی که از اواخر 1310 با انجام تغییراتی در سیاست خارجی خود، سیاست تنشزدایی و حلوفصل اختلافات مرزی با کشورهای همسایه نظیر افغانستان و عراق را شروع کرده بود، با اقدام به مرتفعساختن زمینههای اختلاف مرزی با ترکیه، قبل از سفر شرایط را برای بحث و مذاکره پیرامون انعقاد پیمان سعدآباد آماده کرد. پیش از عزیمت رضاشاه، فروغی، وزیرخارجه، طی نطقی در مجلس در تاریخ بیستوسوم اردیبهشت 1313، تصمیم رضاشاه مبنی بر رفتن به ترکیه در تاریخ بیستم خرداد 1313 را رسما اعلام نمود و رضاشاه علیرغم پیشبینی دو هفتهای برای سفر، به مدت بیستوپنج روز در ترکیه اقامت نمود.
علاوه بر انجام مذاکرات متعدد میان مقامات دو کشور، رضاشاه در این سفر بهشدت تحتتاثیر تحولات نوین ترکیه قرار گرفت. به گفته سفیر وقت ایران در ترکیه، رضاشاه به وی گفته بود: «صادق، من تصور نمیکردم ترکها تاایناندازه ترقی کرده باشند و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا میبینم که ما خیلی عقب هستیم، مخصوصا در قسمت تربیت دختران و بانوان.» هدایت نیز در کتاب خاطرات و خطرات مینویسد: «رضاشاه در نطق خود در مجلس ترکیه گفت: بهواسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، امید دارم هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح و صمیمیت متقابل دست در دست هم بدهند.»
پس از این سفر و به منظور آمادهسازی جهت امضای پیمان سعدآباد، طی سالهای 1315 و 1316 قراردادهای متعددی میان دو کشور به امضا رسید:[viii][viii] کنوانسیون مربوط به امنیت و رفع اختلافات سرحدی (23/اسفند/1315)، موافقتنامه تنظیم طرز عمل گمرکات (23/سفند/1315)، عهدنامههای استرداد مقصرین و تعاون قضائی (23/اسفند/1315)، موافقتنامه اقامت (23/اسفند/1315)، عهدنامه بازرگانی و دریانوردی (23/اسفند/1315)، موافقتنامه تلگراف و تلفن (23/اسفند/1315)، موافقتنامه هوایی (31/فروردین/1316)، موافقتنامه دامپزشکی (31/فروردین/1316)، قرارداد ترانزیت و حملونقل کالا و مسافر (31/فروردین/1316)
بدینترتیب بعد از سفر رضاشاه به ترکیه، در هفدهم مهرماه 1314.ش (1935.م) در عمارت هیات نمایندگی ایران در ژنو، طرح عدم تعرض توسط نمایندگان ایران، ترکیه و عراق و همچنین طرح عهدنامه حل اختلافات به طرق مسالمتآمیز میان ایران و عراق امضا گردید و در بیستونهم آبان 1314 دولت افغانستان نیز الحاق خود را به عهدنامه عدم تعرض منعقدشده میان سه کشور اعلام نمود. البته کاظمی، وزیرخارجه وقت ایران، برای رفع تردید افغانستان در الحاق به عهدنامه، ناچار شد به کابل سفر کند و سرانجام طی اقامتی ده روزه، توانست موافقت دولت افغانستان را جلب نماید. پسازآن در یازدهم آبان 1315 شاهمحمودخان، صدراعظم و وزیرجنگ افغانستان، به دعوت دولت ایران وارد تهران شد و مقدمه امضای پیمان سعدآباد فراهم گردید. با فراهمشدن مقدمات لازم، هم از بعد دوجانبه و هم از بعد چندجانبه، در ژوئن 1937 دکتر توفیق رشدی آراس، وزیرخارجه ترکیه، دکتر ناجیالاصیل، وزیرخارجه عراق، و سردار فیضمحمدخان، وزیرخارجه افغانستان، در تهران حضور یافتند و پس از مذاکراتی که با زمامداران وقت ایران به عمل آوردند، در چهارم تیرماه 1316 (بیستوپنجم ژوئن 1937) پیمان عدم تعرض و دوستی موسوم به پیمان سعدآباد میان چهار کشور امضا شد. بعد از امضای این پیمان ــ که البته چهارسال بیشتر دوام نداشت و در جریان حوادث شهریور 1320 بیهودگی آن به اثبات رسید ــ روابط دو کشور ایران و ترکیه از نوعی آرامش نسبی برخوردار بود.
درکل میتوان گفت: طی سالهای حکومت رضاشاه (از 1304 تا 1320)، گرچه فرازونشیبها و بحرانهایی در روابط و مناسبات فیمابین دو کشور، خصوصا در پنج سال اول، مشاهده میگردد، اما روند کلی حاکم بر روابط، سیر صعودی داشته است؛ چنانکه انعقاد نزدیک به ده قرارداد در زمینههای مختلف و امضای پیمان سعدآباد در 1316 (1937) را میتوان نقطه اوج این مناسبات دانست.
روابط ایران و ترکیه در دوره پهلوی دوم
در دوره محمدرضاشاه (1941 ــ 1979.م/ 1320 ــ 1357.ش) گرچه روابط دو کشور ایران و ترکیه بر پایه یک سیاست مشترک، یعنی برمبنای همپیمانی با غرب و امریکا بنا نهاده شده بود، اما فرازونشیبهایی در مناسبات به چشم میخورد. بهعنوانمثال در مورد عبور کامیونهای ایرانی از قلمرو ترکیه نارضایتیهایی وجود داشت و ترکیه در زمینه ترانزیت کامیونهای ایران و یا به هنگام ورود آنان به ترکیه، مشکلات و موانعی را ایجاد میکرد. همچنین در بعد سیاسی، محمدرضاشاه نظر به وجود تمایلات و گرایشات پانترکیستی در ترکیه، در قبال مناطق آذرینشین ایران نسبت به ترکیه احساس بیاعتمادی میکرد؛ چنانکه یکبار سفیر ایران را در واکنش به سخنان سفیر ترکیه که به هنگام ورود به ایران از طریق مرز بازرگان گفته بود «من خودم را در وطن خودم حس میکنم»، از ترکیه فراخواند. محمدرضاشاه منظور سفیر ترکیه از بهکاربردن عبارت «وطن خودم» را، اشاره به استانهای آذرینشین ایران تلقی کرده بود. ایران، تشویق ناسیونالیسم ترکی از سوی دولت ترکیه را در یک نگاه کلیتر دارای ماهیت و اهداف توسعهطلبانه و روشی برای مقابله با تهدید شوروی تلقی میکرد. محمدرضاشاه از ناسیونالیسم ایرانی صرفا به مثابه یک اقدام دفاعی و با هدف متحدنگهداشتن نیروهای داخل کشور استفاده میکرد و بههمینخاطر از اقدامات، سیاستها و تبلیغات پانترکیستی ترکیه عصبانی میشد و معتقد بود ترکیه کشوری نیست که بتوان در بحرانها به آن اعتماد کرد.
علیرغم وجود چنین نگرشی از سوی زمامداران ایران نسبت به ترکیه و برخی کارشکنیهای ترکیه در امر تجارت با ایران، دو کشور در مقطع سیوهفتساله حکومت محمدرضاشاه، سه گام اساسی در جهت توسعه پیوندهای سیاسی، نظامی و اقتصادی برداشتند: 1ــ انعقاد پیمان بغداد در سال 1955 (1334) 2ــ انعقاد پیمان سنتو (Central Treaty Organization) در سال 1959 (1338) 3ــ تشکیل سازمان توسعه و عمران منطقهای موسوم به آرسیدی در سال 1964.
لازم به ذکر است: عراق پس از وقوع کودتای کمونیستی در این کشور، از پیمان بغداد که با هدف مقابله با خطر توسعه کمونیسم منعقد گردیده بود، خارج شد و بهجای آن پیمان سنتو با حضور کشورهای ایران، پاکستان، ترکیه، امریکا و انگلیس جایگزین گردید. میتوان گفت روابط ایران و ترکیه در زمان محمدرضاشاه، بیشتر تحتالشعاع پیمانهای منطقهای فوق بود و امریکا بهعنوان ابرقدرت جدید جهانی، بیشترین نقش را در شکلدهی به مناسبات دو کشور ایفا میکرد.
پس از افزایش قیمت نفت در خلال سالهای 1973ــ 1974 مشکلات اقتصادی زیادی دامنگیر ترکیه شد و ذخایر ارزی آن، بهشدت کاهش یافت. بهعبارتی، تغییرات مداوم این سالها، نوعی بیثباتی را در این کشور دامن زده بود. بااینهمه، موضع مشترک دو کشور علیه شوروی و کمونیسم، موجب اتحاد استراتژیک آنان با غرب و در راس آن امریکا شده بود و این امر آنان را تشویق میکرد تا مسائل و مشکلات ایجادشده را از طرق مسالمتآمیز حل کنند.
در مجموع در طول دوران محمدرضا پهلوی تقریبا سی موافقتنامه، قرارداد، پروتکل و صورتجلسه میان دو کشور به امضا رسید که موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را پوشش میدهند. به تبع شکلگیری کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و ترکیه در سال 1354، به موجب ماده 9 این کمیسیون، طرفین تصمیم گرفتند بهمنظور تقویت همکاریهای نزدیک در کلیه زمینههای فنی و اقتصادی، کمیسیون مشترک وزیران ایران و ترکیه را نیز تشکیل دهند.
سفیران ایران در ترکیه (از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی)
1ــ سفارت ایران در استانبول در 1230.ش تاسیس شد و حاجیمیرزااحمدخان خویی به سمت مصلحتگزار و وزیر مقیم تعیین گردید. ماموریت مشارالیه تا 1232.ش ادامه داشت.
2ــ میرزا عبدالرحیمخان ساعدالملک از 1232 تا 1235.ش
3ــ فرخخان امینالملک غفاری از 1235 تا 1237.ش
4ــ حاجیمیرزا حسینخان مشیرالدوله (سپهسالار) وزیرمختار از 1237 تا 1247.ش؛ در آن تاریخ سفارت ایران در دربار عثمانی به درجه سفارت کبری ارتقا یافت و مشیرالدوله بهعنوان اولین سفیرکبیر ایران تا 1250.ش در دربار عثمانی ماموریت داشت.
[محمدرحیمخان علاءالدوله سفیر فوقالعاده برای تبریک جلوس سلطان عبدالعزیز در 1240.ش]
5ــ سرتیپ حسنعلیخان امیرنظام گروسی از 1250 تا 1252.ش
6ــ شیخمحمدحسنخان معینالملک (مشیرالدوله) از 1252 تا 1269.ش
7ــ میرزا اسداللهخان ناظمالدوله از 1269 تا 1273.ش
8ــ میرزامحمودخان علاءالملک از 1273 تا 1280.ش
[میرزا ابوالقاسمخان ناصرالملک سفیر فوقالعاده برای اعلام تاجگذاری مظفرالدینشاه در 1275.ش]
9ــ میرزارضاخان ارفعالدوله از 1280 تا 1286.ش
10ــ علیقلیخان مشاورالممالک انصاری از فروردین 1299 تا فروردین 1301.ش
11ــ میرزاعلیقلیخان نبیلالدوله کاردار از مرداد 1299 تا فروردین 1301.ش
12ــ اسحقخان مفخمالدوله از فروردین 1301 تا تیر 1303.ش
13ــ سیدمحمدصادق طباطبایی از شهریور 1303 تا تیر 1306
14ــ محمدعلی فروغی از آبان 1307 تا فروردین 1309
[در تابستان 1308 سفارت از استانبول به آنکارا منتقل گردید.]
15ــ صادق صادق (مستشارالدوله) از بهمن 1309 تا خرداد 1314
16ــ خلیل فهیمی از آبان 1314 تا آذر 1318
17ــ باقر کاظمی از آذر 1318 تا آبان 1319
18ــ انوشیروان سپهبدی از آذر 1319 تا شهریور 1323
19ــ علیقلی اردلان (کاردار) از شهریور 1323 تا مهر 1324
20ــ موسی نوری اسفندیاری از مهر 1324 تا مهر 1326
21ــ محمدعلی همایونجاه از مهر 1326 تا بهمن 1327
22ــ دکتر قاسم غنی از بهمن 1327 تا آذر 1328
23ــ جمشید قریب (کاردار موقت) از آذر 1328 تا مرداد 1329
24ــ محمد ساعد مراغهای از مرداد 1329 تا شهریور 1330
25ــ ابراهیم زند از مهر 1330 تا آبان 1332
26ــ علی منصور از آبان 1332 تا آبان 1336
27ــ امیرعباس هویدا (کاردار موقت) از آبان 1336 تا دی 1336
28ــ سرلشکر حسن ارفع از دی 1336 تا آذر 1340
29ــ موسی نوری اسفندیاری از آذر 1340 تا اسفند 1341
30ــ خسرو خسروانی از فروردین 1342 تا خرداد 1344
31ــ جعفر کفایی از خرداد 1344 تا بهمن 1345
32ــ همایون اردلان (کاردار موقت) از بهمن 1345 تا خرداد 1346
33ــ فریدون موثقی از خرداد 1346 تا خرداد 1348
34ــ امیر شیلاتی فرد از مرداد 1348 تا تیر 1352
35ــ جمشید قریب از تیر 1352 تا اردیبهشت 1354
36ــ داریوش کوپال (کاردار) از اردیبهشت 1354 تا مهر 1356
37ــ هوشنگ باتمانقلیچ از مهر 1356 تا اول انقلاب اسلامی
38ــ پرویز منصور مؤید (کاردار موقت) از اول انقلاب اسلامی تا تیر 1358
39ــ رضا وزیری (کاردار موقت) از تیر 1358 تا مهر 1358
منابع و ماخذ:
1ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا جنگ دوم جهانی، تهران، امیرکبیر، 1375
2ــ اسناد معاهدات دوجانبه ایران با سایر دول، جلد پنجم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی، وزارت امورخارجه، 1369
3ــ صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، تهران، روزنه، 1382
4ــ صادق زیباکلام، ما چگونه ما شدیم؛ ریشهیابی علل عقبماندگی در ایران، تهران، روزنه، 1377
5ــ نوئل باربر، فرمانروایان شاخ زرین، (از سلیمان قانونی تا آتاتورک)، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، قطره، 1383
6ــ کاوه بیات، شورش کردها و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران، تهران، نشر تاریخ ایران، 1374
7ــ هاشم اشجعزاده، روابط ایران و ترکیه 1299 تا 1320 (رساله کارشناسی)
8ــ محمود فرهاد معتمد، تاریخ روابط سیاسی ایران و عثمانی
9ــ سیدعطا تقویاصل، ژئوپولیتیک جدید ایران: از قزاقستان تا گرجستان، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، وزارت امورخارجه، 1384
10ــ سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1380
11ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، گردآورنده موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اطلاعات، 1382
12ــ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1376
13- TURKEY AND THE MIDDLE EAST, PHILIP ROBINS
14- TURKEYS ROLE IN THE MIDDLE EAST, HENRI.J.BARKEY
15- TURKEY CUMHURIYETI COKERKEN VURAL SAVAS
پینوشتها
[i][i]ــ در کتاب خاطرات ارتشبد فردوست صفحه 549 آمده است: آتاتورک یک نظامی تمامعیار بود و نه یک سیاستمدار و لذا پس از این اقدامات نقش وی به پایان رسید. در کنار آتاتورک فردی بهنام عصمت اینونو قرار داشت که در زمان جنگ با یونانیها رئیس ستاد لشکر آتاتورک بود و گویا انگلیسیها او را از همان زمان در کنار آتاتورک قرار داده بودند تا راهنمای وی باشد. تشخیص انگلیسیها این بود که آتاتورک بدون اینونو مرتکب اشتباهات بزرگ خواهد شد. اینونو فردی جسور نبود اما سیاستمدار زیرکی بود و مغز متفکر آتاتورک محسوب میشد. او در زمان آتاتورک بارها نخستوزیر شد و تا مرگ آتاتورک کشور را بهنام او اداره میکرد... افسران ایرانی سنتو به نقل از همکاران ترک خود تعریف میکردند که آتاتورک در سالهای آخر عمر خود در حکومت دخالتی نداشت و شب تا صبح در کاخ خود عرق میخورد. بطری را لاجرعه سر میکشید و موقع خواب حتما میبایست کاملا مست باشد... اینونو تلاش میکرد که زندگی خصوصی آتاتورک به خارج از کاخ درز نکند.
[ii][ii]ــ ورال ساواش در کتاب «جمهوری ترکیه در حال فروپاشی» در صفحه 21 کتاب قسمتی از سخنان آتاتورک را در 29 اکتبر 1933 اینگونه درج میکند: امروز شوروی دوست ماست، همسایه ماست، متفق ماست. ما به این دوستی نیاز داریم. اما اینکه فردا چه خواهد شد را هیچکس نمیتواند از امروز پیشبینی کند. (شوروی هم) مانند امپراتوری عثمانی و اتریش ــ مجارستان میتواند تجزیه شود و محو گردد. ملتهایی که امروز در چنگال شوروی قرار دارند میتوانند فرار کنند. امکان دارد که دنیا به یک توازن جدید برسد. لذا امروز ترکیه باید بداند که در آن موقع چهکاری میتواند انجام دهد. امروز در چارچوب قلمرو حاکمیت دوست ما (شوروی) برادرانی زندگی میکنند که زبان، اعتقاد و معنویتشان با ما یکی است. ما باید آماده باشیم تا آنها را در آغوش بگیریم. حاضربودن تنها به این معنی نیست که ساکت بنشینیم و منتظر آمدن آن روز باشیم. باید آمادگی داشته باشیم. ملتهای مختلف چگونه خودشان را برای این کار آماده میکنند؟ باید پلهای معنوی را حفظ کنیم. زبان یک پل است. اعتقاد یک پل است. و تاریخ یک پل است. ما باید به ریشههایمان برگردیم و در پرتو تاریخ تجزیه شده خود با یکدیگر متحد شویم. نباید منتظر نزدیکشدن آنان (ترکهای خارجی) به خودمان باشیم. ما باید به آنها نزدیک شویم. جالبتوجهآنکه نویسنده کتاب بعد از درج این سخنان به مقالهای که توسط نجدت سوینچ تحتعنوان پیمان اوراسیا نوشته شده اشاره میکند و در قسمتی از آن مینویسد: قاضی (مصطفی کمال) به همین علت بود که پیمان بالکان و پیمان سعدآباد را در محدوده قلمرو عثمانی تاسیس کرد. همانگونهکه از خاطرات نوشتهشده توسط منشی آتاتورک، یعنی حسن رضا سویاک، استنباط میشود، هدف این پیمانها تنها ایجاد یک کمربند امنیتی در اطراف ترکیه نبوده است. آتاتورک اهدافی ورای اینها داشت.
[iii][iii]ــ اندیشه پانترکیسم بعد از شکست عثمانیها در جنگ جهانی اول تاحدودی از رونق افتاده بود. با رفع بحرانهای سیاسی اولیه و تثبیت نظام جدید، برخی گروههای پانترکیستی بار دیگر در ترکیه فعال شدند. تشدید فعالیت گروههای پانترکیستی نظیر تشکیلات ترک اجاقی که برحسب ضرورت بیشتر رنگوروی فرهنگی داشت، بهسرعت نتایج عملی خود را نشان داد. بار عمده فعالیت آنان، بر محور جایگزینی زبان ترکی بهجای کاربرد زبان فارسی در آذربایجان متمرکز شده بود. ازاینرو، در یکی از گزارشهای رسمی ارسالشده به وزارت خارجه، ضمن تاکید بر ضرورت حفظ و اشاعه زبان فارسی در آذربایجان، از این وزارتخانه تقاضا شده بود از فعالیت کمیتههای وابسته به گروه پانترکیست مذکور (ترک اجاقی) در ایران و نیز از نشر جراید عثمانی و قفقاز که سعی در شوراندن احساسات پانترکیستی داشتند، ممانعت نماید. ظاهرا منشا این فعالیتها و هدایتکننده آنها نیز کنسولگری ترکیه در ارومیه بود. بهعنوانمثال در تالار پذیرایی کنسولگری ترکیه در ارومیه و بر سردرب عمارت با خط درشتی نوشته شده بود: «ترکزبانان جهان، اتحاد»
[iv][iv]ــ این عهدنامه گرچه در سال 1305 امضا شد، اما بهدلیل بروز برخی مشکلات و تنشها در روابط، پس از سهسال، یعنی در سال 1308، برای بررسی و تصویب نهایی به مجلس شورای ملی تقدیم گردید و در بیستوششم اردیبهشت 1308 تصویب و اجازه مبادله آن صادر شد.
[v][v]ــ قبل از این نامه، نصرالله بهنام، کارگذار دولت در ارومیه، در یکی از گزارشات خود به وزارتخارجه در اردیبهشت ماه 1305 ضمن اشاره به این جنگها در کردستان ترکیه و سرکوب شدید آنان، نوشته بود: «چون دولت ترکیه از موقعیت خود نسبت به اکراد یاس حاصل [نمودند] و بهخوبی فهمیدند که حالیه اکراد نسبت به دولت علیّه ایران متوجهاند، مامورین دولت ترکیه جداً درصدد برآمدند که بههرترتیبممکن دولت ایران هم همان معاملات را با اکراد معمول [دارد] که ازاینحیث خیال آنها آسوده و از پیشرفت سیاست دولت علیّه نسبت به اکراد جلوگیری شود.» وی پیشبینی کرد اینک ترکها سعی خواهند کرد «... بههرترتیبی که است، دولت علیّه را با خلع سلاح اکراد موافق سازند و همینکه در این قسمت یاس حاصل نمودند، مامورین ترکیه با تحریکات بین اکراد اقدام خواهند نمود که اغتشاش فراهم و دولت مجبور به دفع آنها بشود... .»رک: کاوه بیات، شورش کردهای ترکیه و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران، صص61ــ60
[vi][vi]ــ به گزارش نماینده سیاسی بریتانیا در استانبول، ترکها نهتنها پروتکل 1913 را قبول نداشتند بلکه باز هم کموبیش ادعاهای زمان جنگ را درخصوص بخشی از قلمرو ایران (آذربایجان)، مطرح میکردند.
[vii][vii]ــ فروغی گرچه در مدت اقامت در استانبول به سفیر بریتانیا گفته بود در ترکیه پانتورانیسم جانسخت است اما در گزارش دیگری که برای تهران ارسال داشت، نهتنها نسبت به جانسختی پانتورانیسم نگرانی محسوسی مشاهده نمیشد، بلکه برعکس نسبت به حلوفصل اختلافنظرها امیدوار بود.
[viii][viii]ــ جهت اطلاع بیشتر از مفاد قراردادهای امضاشده میان دو کشور، رک: اسناد معاهدات دوجانبه ایران با سایر دول، چاپ پنجم، منتشرشده از سوی دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی وزارت امور خارجه.