آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

بسیاری از علاقمندان تاریخ، از تعریف دقیق و حد و حدود دوره های تاریخی بی اطلاعند و همچنین ویژگیهای یک تاریخ نگاشته استاندارد را نمی دانند. اما در ارتباط با ایرانیان حادترین جنبه این مساله به ویژه درخصوص تاریخ معاصر جلوه می کند و اغلب معلوم نیست که تاریخ معاصر ایران معادل چه دوره ای است و شروع آن را باید از کجا و از چه زمانی دانست؛ چنانکه این مساله به بحثی مفصل و جدی تبدیل شده که پای بسیاری از موضوعات دیگر مرتبط با تاریخنگاری معاصر را نیز به میان کشیده است. مقاله حاضر در ارتباط با موضوع تاریخ معاصر ایران و نقد آن شکل گرفته است.

متن

تاریخ، تحت عناوین مختلف نوشته می‌شود: تاریخ سیاسی، تاریخ اجتماعی، تاریخ روابط خارجی، تاریخ تمدن، تاریخ جهان، تاریخ خاورمیانه، تاریخ یک کشور خاص (مثلا آلمان)، تاریخ یک قاره (مثلا اروپا)، تاریخ یک علم (مثلا اقتصاد)، تاریخ یک هنر (مانند سینما)، تاریخ رادیو، تاریخ ادوار مختلف (مثلا دوره باستان)، تاریخ یک سلسله حکومتی (مثلا هخامنشیان). پس معلوم می‌شود که صدها نوع تاریخ می‌توان نوشت؛ به‌عبارتی وقتی سوابق مربوط به یک امر یا مساله خاصی را  بازگو می‌کنیم، عنوان تاریخ پیدا می‌کند.

زمان با سرعت در حال گذر است. آنچه واقع می‌شود، با گذشت زمان به تاریخ تبدیل می‌شود و آنچه هنوز نیامده است، به آینده تعلق دارد و هرچه درباره آن گفته شود، پیشگویی‌ای خواهد بود که به وقوع یا عدم وقوع آن، اطمینانی نیست.

در طول تاریخ، هرآنچه با یک قوم یا ملت در ارتباط است، تغییر می‌کند، حتی زبان، کلمات و واژه‌ها.[i][i] حتی هر کلمه‌ای، تاریخ خاص خود را دارد؛ اعم از کلماتی که در طی زمان به دلایلی کاربرد خود را از دست می‌دهند و به‌عبارتی می‌میرند و یا واژه‌هایی که در زمانهای خاصی به دلایلی ایجاد می‌شوند.[ii][ii]

تاریخ سابقه ملتها است، شناسنامه واقعی بشریت است، تاریخ برای نسلهای آینده می‌تواند سازنده باشد، استحکام ایجاد کند، امیدبخش باشد و آنها را به یک زندگی پرتحرک و سعادتمند رهنمون سازد. تاریخ تجربیات زندگی مستمر و طولانی بشر را بدون نیاز به تقبل زحمت مجدد، در اختیار آیندگان می‌گذارد. تاریخ، تمدن کشورها را حفظ می‌کند. گزارش سر نویل هندرسن نشان می‌دهد که آگاهی‌نداشتن از تاریخ، می‌تواند به شکست یک ماموریت بینجامد.[iii][iii] زندگی انسان، همراه تاریخ است. اگر تاریخ را از جریان زندگی حذف کنیم، هیچ‌چیز از آن باقی نخواهد ماند. براساس علوم و تجربیات و دریافتهای گذشته است که اقدامات روز ملتها شکل می‌گیرد. ما تمامی دلایل و مدارک را از تاریخ می‌گیریم؛ حال این تاریخ، ممکن است به لحاظ زمانی به ما نزدیک و یا بسیار دور باشد.

 

بایدها و نبایدهای تاریخنگاری

هرکه در حوزه تاریخ نقشی دارد، در هر جمله‌ای که می‌نویسد، باید توجه داشته باشد که تاریخ بیان یک فرد نیست، بلکه بیان یک ملت است. نویسنده باید کاملا توجه داشته باشد که حوادث و جریانات غیرمربوط به زمان تعیین‌شده را وارد اثر نکند. اگر مسائل مربوط به قبل از نقطه شروع را با زمان مورد بحث مخلوط کند و به‌هم آمیزد، دیگر تاریخ نخواهد بود. نویسنده تاریخ ولو به‌کار خود مسلط باشد و با وسواس به نگارش بپردازد، بازهم نمی‌تواند از کار خود راضی باشد. هر تحولی می‌تواند تاریخ‌ساز باشد و فقدان یک تاریخ دقیق و کامل، گاه به زیانهای مادی و معنوی بزرگی منجر می‌شود. در همه انواع نوشته‌هایی که شکل تاریخ را پیدا می‌کنند نویسنده باید خود را به رعایت پاره‌ای اصول مکلف نماید. این نوشته‌ها ممکن است تحت عنوان سرگذشت، خاطرات، سفرنامه و یا تاریخ تدوین شوند و اگر عنوان تاریخ هم نداشته باشند، درهرحال مورخان از آنها استفاده می‌کنند؛ زیرا خاطرات یا سفرنامه‌ها، هرکدام بخشی از تاریخ را تشکیل می‌دهند. هر تاریخی، به‌هرشکلی که نوشته می‌شود، یک مبدا و یک مقصد دارد؛ یعنی از یک نقطه شروع می‌شود و به نقطه‌ای ختم می‌گردد. خاطره‌نویسها نیز همین وضع را دارند؛ آنها از جایی شروع می‌کنند و روایت آنها و تاثیر آن به‌ویژه زمانی اهمیت بیشتر می‌یابد که خود از نقشهای اصلی موضوع خاطره و از گردانندگان امور واقع در روایت باشند.[iv][iv] نویسنده چنین نوشته‌هایی باید با احساس مسئولیت، وقایع را همان‌طورکه دیده یا شنیده، بدون کم‌وکاست نقل کند. ممکن است این شخص به گروه، دسته و یا حزب خاصی تمایل داشته باشد اما این تمایلات را نباید دخالت دهد و تاریخ را تحریف نکند، بلکه مسیر اصلی و حقیقی امور را به دقت مورد شناسایی قرار دهد و صرفا براساس مسیر شناخته‌شده، حق و حقیقت و واقعیت را منتقل کند. ملیت‌گرایی، قوم‌گرایی، دوستیها و دشمنی‌ها نباید در نوشته تاریخی حائز اثر شوند، وگرنه حقایق تاریخی را محو خواهند کرد. نوشتن تاریخ یا آنچه در ذیل تاریخ جای می‌گیرد، نباید توام با آب و رنگ بیهوده و یا با شاخ و برگ زائد همراه گردد. وقایع را در زمان خود و بدون فوت وقت باید یادداشت نمود؛ زیرا با مرور زمان، توصیف وقایع شکل دیگری پیدا می‌کند؛ چراکه حافظه همیشه نکته‌هایی را از یاد می‌برد، درحالی‌که یادداشت، یادآوری را آسان می‌کند. خاطره‌نویس حتما لازم نیست نویسنده‌ای زبردست باشد بلکه گاه افراد بی‌سواد یا کم‌سواد هم در موقعیتهایی قرار می‌گیرند که به‌عنوان ناظر برخی حوادث می‌توانند مشاهدات جالبی را از آنچه دیده‌اند، بازگو و نقل کنند؛ مثلا می‌توانند ابتدا با استفاده از وسایل مدرن انتقال صوت ــ مثلا ضبط صوت و... ــ رویداد را ضبط کنند و سپس در فرصت مناسب زمینه انتشار آن را فراهم سازند. برخی از این‌گونه خاطرات، می‌توانند بخش مهمی از تاریخ یک کشور را به‌وجود آورند و یا تاریکی‌های آن را روشن سازند؛ کماآنکه نویسندگان تاریخ، بسیاری از جریانات گذشته را از روی یادداشتها، روزنامه‌ها و خاطره‌نویسی‌ها می‌نگارند.

بخش مهمی از آنچه به رویدادهای تاریخی مربوط است، شأن وقوع این رویدادها و وقایع است؛ کماآنکه علیرغم دسترسی به آیات قرآن کریم، اگر تاریخ کامل و دقیق نزول این آیات و مناسبتهای آن در طول بیست‌وسه‌سال نبوت خاتم انبیا در دست بود، می‌توانست در بسیاری از موارد و اختلافات دینی و مذهبی موثر و راهگشا باشد.[v][v] ازاین‌رو لازم است که یک مورخ صرفا به نقل رویدادها اکتفا نکند، بلکه سعی کند به‌گونه‌ای همه‌جانبه شرایط و علل وقوع یک حادثه را در ظرف زمانی آن تشریح کند و شأن وقوع آنها را منعکس سازد. نویسنده تاریخ باید تحولات و رویدادها را آن‌طورکه واقع شده‌اند، منعکس نماید تا آیندگان بتوانند حوادث را از طریق تاریخ به‌طوردقیق دنبال نمایند و حقایق را درک کنند. نویسنده تاریخ باید شایعات را از واقعیات تفکیک کند، مسائل بدون تاثیر را از اوضاع موثر مجزا کند و دلایل هر حادثه‌ای را به درستی شناسایی و منعکس نماید. نویسنده تاریخ نباید براساس شرایط روز نگارش اثر، تاریخ را بازگو کند بلکه باید اوضاع و احوالی را که در زمان وقوع حوادث وجود داشته‌اند، با درنظرگرفتن زوایای مختلف شرح دهد. برای خوشامد افراد، شخصیتها، گروهها و احزاب، به بزرگ‌نمایی و خیال‌بافی نپردازد و چنانچه درخصوص برخی حوادث تاریخی نظرات خاصی دارد و یا احساسات او به‌گونه‌ای است که لازم می‌داند خواننده تاریخ را در جریان بگذارد و یا نمی‌تواند وقایع و حقایق را آن‌طورکه هستند، منعکس کند، باید در مقدمه تاریخ صادقانه این وضعیتها را شرح دهد.

 

معضل تاریخهای سه‌گانه (میلادی، شمسی، قمری)

لازم به یادآوری است که انعکاس حوادث باید با تاریخ دقیق صورت گیرد. مورخان غربی در انعکاس حوادث همواره تاریخ میلادی را به‌کار می‌برند و البته ایرادی هم به آنها نیست. گرچه ابتدای تاریخ میلادی مبدا روشنی ندارد، اما به‌هرحال آنها وقتی که مبدا تاریخ معاصر خود را سال 1789 (سال انقلاب فرانسه) قرار داده‌اند، هر حادثه دیگری را می‌توانند در همان تاریخ یادآوری نمایند. اما تاریخ‌نویسان ما مجبورند همزمان از سه تاریخ استفاده ‌کنند: تاریخ میلادی، تاریخ هجری‌قمری و تاریخ شمسی. هرگاه حادثه‌ای فقط با یک تاریخ معرفی می‌گردد، بعدا در مقام مقایسه و در ذهن افراد ممکن است اشتباهاتی رخ ‌دهد. در ایران قرنها تاریخ هجری‌قمری مورد اعتبار بود. هشتادوچهارسال پیش، یعنی مطابق سال 1300.ش، امور رسمی کشور براساس تاریخ شمسی قرار گرفت (که ماههای آن در هر فصلی ثابت است) اما امروزه امور مذهبی همچنان با تاریخ قمری محاسبه می‌گردد. مثلا انقلاب مشروطیت برای‌اینکه با دقت بیان شود، معمولا سه تاریخ 1906.م/ 1324.ق/ 1285.ش یکجا برای آن ذکر می‌شوند. گرچه محاسبه و تبدیل هریک از سه تاریخ به دیگری مشکل نیست[vi][vi] و با پاره‌ای جمع و تفریقهای ساده هریک از سه تاریخ را به‌راحتی می‌توان از یکدیگر به‌دست‌ آورد، اما بازهم مشکل ذهنی افراد در مراجعه به حوادث حل نمی‌شود. بااین‌همه مسلما ملل اسلامی نمی‌‌توانند مبدا تاریخ اسلامی را که برمبنای هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه تنظیم شده است، فراموش کنند؛ البته اغلب دولتهای اسلامی در فعالیت سیاسی و اقتصادی و مراودات و ارتباطات از همان تاریخ میلادی استفاده می‌کنند. روشن است از ملل مسیحی هم انتظار نمی‌رود مبدائی را که پذیرفته‌اند و همه محاسبات آنها با آن شکل گرفته، کنار گذارند. ازاین‌رو به‌نظر می‌رسد مورخان ایرانی باید برای خلاصی از این ابهامات حوادث مربوط به ایران را با تاریخ شمسی نشان دهند؛ زیرا تاریخ میلادی مربوط به جهان مسیحیت است و تاریخ قمری حوادث را با تغییر فصول مختلف نشان می‌دهد و در نتیجه درک لازم از یک حادثه صورت نمی‌بندد؛ ضمن‌آنکه ماههای قمری بعضا موضوعیت دارند و اعمال و عبادات خاصی در این ماهها صورت می‌گیرد؛ مثلا مسلمانان باید در ماه رمضان روزه بگیرند؛ اما ماه رمضان گاه در گرمای تابستان و گاه در شدت سرمای زمستان قرار می‌گیرد و درواقع به‌همین‌جهت علیرغم پذیرش سال شمسی برای امور رسمی کشور، در زمینه امور عبادی، اعیاد و مراسم مذهبی همچنان از سال قمری استفاده می‌شود. اگرچه مبدا هر دو سال شمسی و قمری هجرت پیامبر عظیم‌الشان اسلام از مکه به مدینه است، اما یازده روز اختلاف میان سال قمری و شمسی طی 1400 سال جمع شده و هم‌اکنون به چهل سال بالغ گردیده است و این مساله تطبیق حوادث را با مشکل مواجه نموده است؛ مثلا وقتی گفته می‌شود آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را در سال 1328 در تهران دار زدند، مخاطب مطلع به سوابق، سوال می‌کند سال شمسی یا قمری؛ زیرا فورا به ذهن او سال ملی‌شدن صنعت نفت که 1329 شمسی است، متبادر می‌شود و تعجب می‌کند مگر می‌شود ازیک‌طرف رزم‌آرا را به اتهام مخالفت با ملی‌شدن صنعت نفت اعدام کنند و یک‌سال قبل آن آیت‌الله نوری را به دار آویزند، درحالی‌که این دو واقعه چهل سال با هم فاصله دارند؛ کماآنکه معلمان به هنگام گرفتن امتحان درس تاریخ از دانش‌آموزان، متوجه می‌شوند که در بسیاری مواقع اشتباه در تشخیص تاریخ قمری از شمسی، آنها را به گمراهی انداخته است.

 

هدفمندی در تاریخنگاری

هر نویسنده‌ای اهدافی را دنبال می‌کند. نویسنده تاریخ هم قطعا نمی‌تواند بدون هدف باشد. مثلا انقلاب اسلامی 1357 مسیر تاریخ ایران را عوض کرد. این انقلاب نه‌تنها در ایران تاثیرگذار بود بلکه شعاع تاثیرات آن از تمامی کشورهای منطقه گذشت و بدون اغراق سراسر جهان را به نگرشی جدید در عرصه سیاست وارد کرد. این انقلاب باعث شد قدرتمندان و مستکبران جهان به هم نزدیک شوند تا در مقابل امواج سهمگین و ظلم‌ستیز آن به چاره‌جویی پردازند. اقداماتی که طی بیست‌وشش سال گذشته به اشکال گوناگون علیه انقلاب صورت گرفت، نشانگر این طرز تلقی آنها است اما وقتی‌که خود من به‌عنوان نویسنده تاریخ سیاسی معاصر، در مقدمه اثر خود اهمیت انقلاب را بازگو می‌کردم، می‌خواستم دلیل نوشتن تاریخ معاصر را برای آنان که از سوابق، آگاهی کمی دارند، مجسم سازم و بگویم چرا میلیونها نفر مردم ایران دست به انقلاب زدند؟ چرا آنها توانستند به این هماهنگی دست یابند. اما آن‌همه گروه، حزب و دستجاتی که در قرن گذشته شکل یافتند، نتوانستند مستقیما تغییری را به‌وجود آورند؟ و چه شد که یک شخصیت روحانی ‌توانست دهها میلیون زن و مرد ایرانی را که تا پیش از آن به هیچ حزب و دسته‌ای پیوستگی و یا در آنها عضویت نداشتند، به فعالیت سیاسی وادار سازد و آنها با جان و دل به ایثار و جانبازی و شهادت روی آورند و رژیمی را که از حمایت همه‌جانبه قدرتهای بزرگ برخوردار بود، سرنگون کند. وقتی می‌گوییم مورخ باید هدفمند باشد، یعنی باید بداند که با نوشتن اثر تاریخی پیش‌ روی خود، چه خلائی را پر می‌کند و به چه نیازی پاسخ می‌گوید. مسلما هرکس در رشته‌ای که تخصص می‌یابد، با توجه به کاربردها و برآورد نیازهای جامعه است که به تخصص خود جهت می‌دهد و آن را به بهره می‌رساند. مورخ نیز از این قاعده مستثنی نیست. مثلا یک مورخ وقتی مشاهده می‌کند که جامعه در قسمتی از رفتار خود پاره‌ای اشتباهات تاریخی را تکرار می‌کند، سعی می‌کند با روشنگری در این زمینه از تکرار مذکور جلوگیری کند و یا اگر در زمینه‌ای از تاریخ برخی عوامل آگاهانه یا ناآگاهانه اقدام به تحریف می‌نمایند، مطمئنا مورخ متعهد با احساس وظیفه سعی می‌کند تاریخ را در صورت درست آن تدوین ‌نماید و این همان هدفمندی در تاریخنگاری است. خود من در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی متوجه شدم پاره‌ای خطرات گریبان‌گیر ما در تحولات اجتماعی دوران معاصر ممکن است در پدیده انقلاب اسلامی نیز تکرار گردند، کماآنکه نشانه‌هایی از این مساله مشاهده می‌گردید، لذا با احساس وظیفه درصدد تدوین کتاب «تاریخ سیاسی معاصر» برآمدم تا با بررسی حوادث دویست‌ساله اخیر ایران به‌نوعی در این راستا اطلاع‌رسانی کرده باشم.

با توضیحاتی که دادیم اکنون به نقطه شروع نقد تاریخ معاصر می‌رسیم و در اینجا صرفا به ضرورت انجام این نقد و این‌که در چه حیطه‌ای باید انجام شود، اشاره خواهیم کرد.

 

نقد تاریخ معاصر ایران

نقد صرفا جستجو و بیان معایب و یا به‌عبارتی تخریب اثر و اشخاص نیست بلکه یافتن ریزه‌کاریها، محاسن و عیوب ــ به‌طور توامان ــ است. نقد صاحب اثر را متوجه نظر دیگران می‌کند تا با تعمق بیشتری در خود و یا اثر خود تجدیدنظر نماید. نقد همه‌جانبه به نویسنده می‌فهماند که از کلیت اثر و از سطرسطر نوشته او چه برداشتی به عمل آمده است و اندیشمندان چگونه آن را درک کرده‌اند و نیز افراد عادی چه نظری نسبت به آن دارند. در بسیاری موارد، نقد یک اثر موجب می‌گردد صاحب اثر در مقام دفاع برآید و مکنونات ذهنی خود را به نحو و زبان دیگری ابراز نماید. برخی صاحب‌نظران میزان نقد ممکن از یک اثر را با ارزشمندی و اثربخشی خود اثر برابر می‌دانند و مدعی هستند بسیاری از کتابهایی که انتشار می‌یابند، قابلیت نقد ندارند، زیرا تاثیر آنها در اجتماع ناچیز است. از دیدگاه آنان، نقد کتاب یا رویداد بلااثر، بی‌نتیجه است و ازاین‌جهت معتقدند برای نقد باید در جستجوی اثری بود که جامعه از آن تاثیر پذیرفته باشد؛ چراکه بسیاری از کتابها، پس از انتشار، به‌زودی فراموش می‌شوند و در بسیاری موارد در حد همان چاپ اول هم پخش نمی‌شوند و آنها را باید صرفا تضییع کاغذ و چاپ تلقی‌ کرد.[vii][vii]

بسیاری از آثار درجه اول، نیاز به نقد دارند تا ازاین‌طریق دامنه اشتیاق به اثر و خواندن آنها بیشتر شود. درواقع معرفی کتاب با نقد آن آغاز می‌گردد. هرچه شخصیت نقدکننده، شناخته‌شده و معتبر باشد، بهتر خواهد توانست اثر را معرفی کند؛ به‌عبارتی سابقه و شهرت معرف است که به اثر قدرت می‌دهد تا جامعه نیز آن را بپذیرد. ازهمین‌رو گاه صاحب اثر، پیش از انتشار اثر خود، نظر شخصیتهایی از آن حرفه را به‌عنوان تقریظ، در ابتدای کتاب قرار می‌دهد تا مخاطبان عام را متوجه اثر نماید.[viii][viii]

برای نقد تاریخ معاصر اولا باید حدود این دوره را مشخص کنیم و چنانکه گفته شد، این نگارنده دوره مذکور را از آغاز قاجاریه تعیین می‌کند. اما نقد ما باید چه کتابهایی را در بر گیرد. چنانکه می‌دانیم، علاوه بر ایرانیان، بیگانگانی که در مورد ایران معاصر تحت عناوین مختلف تاریخ نوشته‌اند کم نیستند؛ نویسندگانی از انگلیس و فرانسه تا روسیه و دیگر کشورها که سالها در ایران بوده‌اند، با ایرانیان مجالست و همزیستی داشته‌اند، کتب و سوابق را دیده‌اند، خود در بعضی فعالیتها حاضر بوده‌اند و بعد در بازگشت به وطن کتابهایی را با عناوین مختلف انتشار داده‌اند که اگر عنوان تاریخ هم نداشته باشند، بخشهایی از تحولات ایران را ارائه می‌دهند. پس اگر بخواهیم تاریخ‌نویسی مربوط به دوره معاصر را نقد کنیم و کتب مختلف در این رابطه را مدنظر قرار دهیم، باید همه آنچه را که بیگانگان در این خصوص نوشته‌اند و نیز کتبی را که ایرانیان در آنها به ضبط حوادث پرداخته‌اند، مورد بررسی قرار دهیم و بسنجیم که آنها چگونه در مجموع تاریخ معاصر ایران را شکل داده‌اند.

علاوه بر ایرانیان، جهانگردان، سوداگران و نیز میسیونرهای مذهبی که به ایران می‌آمدند، وقایع، گفت‌وگوها و دیدنی‌های خود را به‌نام سفرنامه منتشر کرده‌اند. گرچه آنها برحسب مورد، نظرات خاص سیاسی، مذهبی و تجاری را مطرح و بازگو نموده‌اند، بااین‌همه واقعیتهای تاریخی نیز در آنها یافت می‌شوند؛ ازاین‌رو لازم است در نقد تاریخ معاصر ایران، به تاثیر این آثار نیز پرداخته شود.

علاوه بر این در ارتباط با کل آثار تاریخی و به‌ویژه در ارتباط با دوران معاصر ایران، باید توجه کرد که ارتباط افراد با تاریخ عموما به یک نحو و یک اندازه نیست بلکه می‌توان آنها را در گروههای مختلفی قرار داد که نظر به اهمیت مساله، ذیلا در چارچوب یک تقسیم‌‌بندی سه‌گانه آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

1ــ دسته‌ای که مورخ‌اند، سوابق تحصیل در تاریخ دارند، مطالعاتشان تاریخی است، ذوق و علاقه دارند که وقت عمده‌ای را در بررسی تاریخ بپردازند، اساسا سالها در این رشته درس خوانده‌اند، تجربه اندوخته‌اند، ضوابط و معیارهای کار را به‌دست دارند و انواع منابع را می‌شناسند، واقف‌اند که برای دستیابی به اسناد، کتابها و منابع به کجا مراجعه نمایند و از چه افرادی کمک بگیرند؛ به‌علاوه آنها می‌دانند که چه تاریخی می‌نویسند، چه حوادثی را ضبط می‌کنند، به خاطرات چه افرادی باید مراجعه نمایند، چه اسنادی را معتبر و چه اسنادی را بی‌اعتبار بدانند، چگونه فیش‌برداری کنند و تسلسل حوادث را به چه نحو قرار دهند. به‌طورخلاصه می‌توان گفت حرفه و کار این گروه در تاریخ‌نویسی، با روشهای علمی صحیح تطابق دارد.

علی‌القاعده این‌گونه افراد حرفه‌ای درصددند واقعیتها را کشف نمایند و با سند و مدرک در جای‌جای تاریخ قرار دهند. آنها برای خودشان جز تاریخ‌نویسی، موقعیت دیگری قایل نیستند. آنان نهایت مسرت خود را در آن می‌دانند که حقایقی را از لابه‌لای هزاران کتاب و سند و مدرک به‌دست آورند و آنها را در شکل تاریخ برای آیندگان ضبط نمایند. بدیهی است این افراد هم نمی‌توانند همه مسائل از جزء و کل را ضبط کنند و باید راه گزینش، اولویت‌بندی و اهمیت‌دهی را در نظر داشته باشند اما در تمام این مسیر، باید راه درست و اصلی را فراموش نکنند و از آن منحرف نشوند. این دسته از افراد با دراختیارداشتن اسناد می‌توانند وظیفه خود را تاحدزیادی به نحو مطلوب انجام دهند.

2ــ در مقابل دسته اول، گروهی قرار می‌گیرند که اساسا توجهی به تاریخ و نوشتن تاریخ و ضبط خاطرات ندارند اما تاریخ‌سازند. آنان به طرق مختلف به فعالیت سیاسی و اجتماعی می‌پردازند و شکل جامعه را با این فعالیتهای خود عوض می‌کنند. آنها مبارزاتی را شکل می‌دهند، خواسته‌های ملت را به مرحله تحقق می‌رسانند، در حکومت مشارکت می‌نمایند، قدرت را به‌دست می‌گیرند، در رشته‌ای سرآمد می‌شوند، استعداد کارهای بزرگ را دارند، قدم‌به‌قدم از فرصتهای پیش‌آمده بهترین استفاده را به نفع جامعه می‌برند، گاه در تغییر وضع صنعت پیشقدم می‌شوند، گاه کشاورزی را متحول می‌سازند، گاه سیاست خارجی را فعال می‌کنند و گاه شیوه زندگی افرادی را تغییر می‌دهند اما در هیچ‌یک از این اقدامات نظری به تاریخ و این‌که تاریخ در مورد آنها چه خواهد گفت و چه خواهد نوشت ندارند. اینان تاریخ‌سازند.

البته در هر زمان و عصری، تاریخ‌سازان هم به دو گروه بااستحقاق و بی‌استحقاق تقسیم می‌شوند. ازآنجاکه مواضع قدرت در اختیار این دسته قرار می‌گیرد، آنها گاه دچار حوادث سهمگین می‌شوند و درحالی‌که در اوج قدرت و اختیار هستند، به دلیلی یا بنابر حوادث و عواملی سقوط می‌کنند. در برخی از موارد، افرادی که در مرجع قدرت قرار دارند، موقعیت به‌دست‌آمده نتیجه کار، فعالیت، هوش، استعداد، توان و سوابق خود آنها نیست؛ درواقع شرایطی پیش می‌آید که از بین هزاران نیروی مستعد، فقط یک نفر جایگاهی را اشغال می‌کند و تاریخ‌ساز می‌شود و اینطور نیست که مبارزترین، باصلاحیت‌ترین، شایسته‌ترین، باسوادترین و مردمی‌ترین فرد این سمتها را اشغال نماید؛ به‌عبارتی در چنین مواقعی کسی موقعیت پیدا می‌کند که در آخرین مرحله، عوامل مختلف بر او تطبیق می‌کنند و حتی خود او هم نمی‌تواند آن عوامل را به‌طورکامل بشناسد. منظور این است که در هر جامعه‌ای شخصیتهایی هستند که توجهی به تاریخ ندارند ولی تاریخ‌سازند. تاریخ‌سازبودن با تاریخ‌نویس‌بودن بسیار فاصله دارد.

3ــ دسته سوم افراد در ارتباط با تاریخ، اشخاصی هستند که هم تاریخ‌سازند و هم تاریخنگار. بسیاری از مواقع این‌گونه افراد هر کاری که انجام می‌دهند و هر واقعه‌ای را که عامل تحقق آن بوده‌اند، به‌سادگی رها نمی‌کنند بلکه پیوسته کارهای خود را یادداشت‌برداری می‌کنند. ممکن است این یادداشتها در ابتدا خلاصه و رمزگونه باشد و بعدا در فرصت کافی تکمیل ‌شوند. این دسته افراد هدفشان از کارهایی که انجام می‌دهند، موجبات ماندگارشدن آن فعالیتها را نیز فراهم می‌سازند. معمولا هنرمندان بزرگ، صاحبان مشاغل کلیدی و تاثیرگذاران در جامعه، از تاریخ مطلع هستند و به سازندگی در تاریخ، بیش از نویسندگی در این حوزه علاقه دارند. همه تاریخ‌سازان را نمی‌توان در یک درجه قرار داد و تاثیر آنها را به یک نحو در تاریخ ملاحظه کرد.[ix][ix]

تاریخ‌نویسان تاریخ‌ساز، معمولا سعی دارند اعمال خود را برای تاریخ توجیه کنند. آنها علاقمند هستند تصمیماتشان در تاریخ بهترین تصمیم شناخته شود. آنان در رفتار و اعمال و تصمیماتشان همواره به تاریخ استناد می‌نمایند و به نویسندگان و اهل تاریخ یادآوری می‌کنند که دوره، تصمیمات و نتایج مرتبط با فعالیت آنها جنبه تاریخی دارد.

این‌گونه تاریخ‌نویسانی که خود سهمی در تاریخ داشته‌اند، همیشه نوشته‌های‌شان با تردید و شک مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و چنین نیست که هرچه آنها نوشتند، ولو به آن عنوان تاریخ هم بدهند، مورد پذیرش واقع شود. به‌هرحال مرور زمان حقایق را از بزرگ‌نماییها مجزا می‌سازد. بسیاری از صاحبان قدرت در زمان حاکمیت سعی کرده‌اند افراد را به نوشتن تاریخ به نفع خود وادار سازند اما با گذشت زمان و پایان قدرت، همه آن نوشته‌ها از اثر افتاده‌اند و تاریخ حقایق را از لابه‌لای نوشته‌ها خارج ساخته است. سرانجام خدمات از خیانتها جدا می‌شوند و تنها حقیقت است که باقی می‌ماند. همانطورکه افراد نمی‌توانند با جعل تاریخ، صفحات نیکویی برخلاف واقع برای خود ثبت کنند که همیشه باقی بماند، ضدیتها نیز نمی‌تواند خدمات به‌یادماندنی افراد را از بین ببرد.[x][x]

گذشته از آنچه در بالا در ارتباط با تاریخ معاصر گفته شد، امروزه از جمله سوالات اساسی در حوزه تاریخنگاری معاصر این است که چه مسائلی باید در تاریخ ثبت شوند و آیا در عمل نیز آنچه استحقاق ضبط و ثبت دارد، باقی می‌ماند یا حساب و کتابی در این امر نیست؟ لازم به ذکر است که امروزه این موضوع در مقایسه با گذشته تفاوت پیدا کرده است. در گذشته تاریخ فقط از اسناد و مدارک و خاطرات جمع‌‌آوری می‌شد و حوادث و تحولات صرفا از این طریق انتقال می‌یافت اما امروزه وسایل باقی‌نگهداشتن مسائل فراوان است: از بسیاری از صحنه‌های تاریخی عینا فیلم‌برداری به عمل می‌آید و از یک صحنه واحد صدها فیلم در نقاط مختلف جهان نگهداری می‌شوند. چه‌ بسیار همایشها، اجتماعات، راه‌پیماییها، مصاحبه‌ها، صحنه‌های رای‌گیری، مصوبات و برخوردها، که عینا از زوایای مختلف ثبت و ضبط می‌شوند و اگر در یک فیلم هم دستکاری صورت پذیرد، فیلمهای موجود دیگر گواه بر بروز تغییر و تبدیل در اصل مساله گواهی می‌دهند. یعنی امروزه تحول بسیاری در امر تاریخنگاری پیدا شده است؛ چنانکه انتشار یک فیلم چند ثانیه‌ای از صحنه شکنجه ماموران انگلیسی در بصره و انعکاس آن در تلویزیون، دنیا را تکان می‌دهد، حال‌آنکه در قرون هیجدهم و نوزدهم و حتی در قرن بیستم چنین وضعی ممکن نبود و روایات افراد و اخبار نوشته‌شده، صرفا پس از مدتها به دست مردم می‌رسید. امروز درواقع جهان کوچک شده و هر حادثه‌ای در ظرف چند دقیقه در تمام جهان انتشار پیدا می‌کند و همه ملتها از آن اطلاع می‌یابند. ازاین‌رو ثبت تاریخ نیز دیگر به وضع سابق نیست و به تناسب این امکانات تمدنی جدید بسیار متفاوت از گذشته شده است. طبعا نقد آثار تاریخی نیز باید با جامع‌‌نگری درخصوص تمامی این شیوه‌های مدرن بازگویی و ثبت وقایع انجام شود؛ به‌ویژه‌آنکه به تناسب این امکانات جدید شیوه‌های متعدد تاریخنگاری در قالب تاریخ شفاهی و... ظهور یافته‌اند و بررسی هرکدام با لحاظ کارکردها و کم‌وکیف خاص آنها قابل انجام است.

 

پی‌نوشت‌ها

 



[i][i]ــ زبان فارسی که امروزه در ایران، افغانستان و تاجیکستان زبان معمول و رسمی به‌شمار می‌رود، در سراسر منطقه و در هرکدام از این سه کشور، تاریخ خاصی دارد. روزگاری تمامی شبه‌قاره هند به این زبان سخن می‌گفتند. اما امروزه زبان فارسی در شبه‌قاره جای خود را به زبان انگلیسی سپرده است و این، خود حکایتی تاریخی است.

[ii][ii]ــ کماآنکه در دوران بیست‌وهفت‌ساله انقلاب اسلامی، بسیاری کلمات به زبان فارسی وارد شدند که قبل از انقلاب اصلا وجود نداشتند و یا رایج نبودند. مقایسه مقالات مطبوعات قبل از انقلاب با مقالات امروز نشان می‌دهد که در همین مدت کوتاه، چه میزان تفاوت رخ داده است. در ادبیات انقلاب، برخی کلمات جدید چنان در زبان عادی مردم تکرار شده و به‌گونه‌ای مناسب جای گرفته‌اند که گویا مردم قرنها با این کلمات تکلم کرده‌اند.

[iii][iii]ــ در سیاست و در جنگها، اطلاع بر تاریخ گاه معجزه کرده است و بالعکس. درواقع آنچه سبب شد سفیر بریتانیا در مذاکرات و فعالیتهای خویش با شکست مواجه شود تاحدی بی‌اطلاعی او از تاریخ و حوادث آلمان بود. این سفیر ساده‌لوح پنداشته بود مطالعه سطحی و عجولانه نبرد من، اثر هیتلر، برای آشنایی او با آنچه قبل از جنگ در آلمان نازی می‌گذشت، کفایت خواهد کرد، درحالی‌که چنین نبود. در سیاست، بدون آشنایی با تاریخ، واقع‌بینی غیرممکن است. وینستون چرچیل که خود تاحدی مورخ بود، در طی جنگ جهانی دوم از طریق آشنایی با تاریخ، وسیله‌ای برای تامین کامیابیهای سیاسی پیدا نمود. این آشنایی با تاریخ را حتی فرمانروایان قدیم به چشم ضرورت می‌دیدند.

[iv][iv]ــ یکی از کسانی که به خاطره‌نویسی پرداخته، عباسقلی گلشائیان است. نام کتاب وی خاطرات من یا مجموعه گذشته‌ها و اندیشه‌ها نام دارد. این کتاب در دو جلد چاپ شده و مجموعا یک‌هزاروصدوهشتادوپنج صفحه را تشکیل می‌دهد. وی در تمام دوران پهلوی اول و دوم، یعنی در طول پنجاه‌وهفت‌سال، در مشاغل نسبتا مهم به کار مشغول بود. نام وی در تاریخ با قرارداد گس ــ گلشائیان (در زمان ساعد، به سال 1328) باقی مانده است. خاطرات وی تاریخ نیست ولی برای مورخین قابل استفاده است. گلشائیان سعی دارد حوادث را بی‌طرفانه و مطابق با واقع وانمود کند اما باید دید وی در این خصوص تا چه حد موفق شده و آیا ممکن است شخصی، با این سوابق، بتواند صادقانه گزارش کند. یک نکته مهم در مورد گلشائیان که باید به آن توجه کرد، این است که وی پیش‌ازآنکه مردی سیاسی باشد، مردی اداری و اجرایی بود، فرامین و دستورات حاکمان را اجرا می‌کرد و سعی داشت اعتماد آنها را جلب کند. در خاطرات او تقریبا تمام حوادث مربوط به سالهای 1300 ــ 1357 کم‌وبیش منعکس شده‌اند: کابینه سیدضیاء در 1299، داور و تشکیلات دادگستری، طرح جمهوریت، انقراض سلطنت قاجار، سوءقصد به جان مدرس، انحلال عدلیه، مستشاران مالی امریکا، تاسیس بانک سپه و ملی، قتل امیرطهماسب، نبش قبر کریمخان زند، قانون نظام وظیفه و مخالفتها با آن، پرونده‌های مهم سوء‌استفاده، محاکمات دوره رضاشاه، کاپیتولاسیون و... . وی در مورد قتل تیمورتاش و صورت‌مجلسی که در مورد فوت او تنظیم شده، حقیقت مساله را افشا می‌کند. (دهها مورد از این نوع خاطره‌نگاری در حوزه تاریخ معاصر وجود دارند که از همه آنها می‌توان با رعایت احتیاط به‌عنوان منبع استفاده کرد.)

[v][v]ــ در بین فوایدی که قدما جهت تاریخ ذکر کرده‌اند، یکی این نکته است که از تاریخ، هم آشنایی با عقاید و ادیان حاصل می‌شود و هم می‌توان دردها و گرفتاریهایی را که در زندگی پیش می‌آید، از روی آن و با توجه به تجارب گذشته رفع و درمان کرد. درواقع با ذکر این دو فایده عمده، قدما می‌خواستند تاریخ را، هم مرادف علم ادیان بخوانند و هم در ردیف علم ابدان قرار دهند؛ چراکه پیغمبر فرموده بود علم دوتا است: علم ادیان و علم ابدان؟ شک نیست که شناخت ادیان و عقاید در نزد قدما اهمیت بسیار داشته است و از مورخان بزرگ دنیای اسلام کسانی چون ابوالحسن مسعودی، ابن‌واضح یعقوبی و ابوریحان بیرونی، به آنچه مربوط به عقاید و ادیان بوده است، توجه خاص داشته‌اند اما در بین فواید تاریخ آنچه هنوز اهمیت خود را از دست نداده است، توجه به جنبه عملی و اخلاقی تجارب تاریخ است که هرچه بر میزان این گنجینه افزوده می‌شود، فواید حاصله از آن نیز، افزون می‌گردد. عبدالحسین زرین‌کوب، همان، ص10

[vi][vi]ــ سال میلادی با کسر عدد 621 و یا 622 (از یازدهم دی تا آخر اسفند با کسر 622 و از اول فروردین تا دهم دی با کسر621) به تاریخ شمسی و تاریخ شمسی به یکی از دو شیوه زیر به تاریخ قمری تبدیل می‌شود:

سال قمری = 354 ‍‍‍÷ (365 × سال شمسی)   یا   تاریخ قمری = تاریخ شمسی + 354 ÷ (11 ×  تاریخ شمسی)

در سالهای پایانی سلطنت شاهنشاهی، هنگامی‌که جشنهای شاهنشاهی در تهران برگزار می‌شد، همراهان و مشاوران سلطنتی به‌یکباره تصمیم گرفتند با یک محاسبه ساختگی، تاریخ کشور را که مبدا آن براساس هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه تنظیم ‌شده، بر مبنای تاریخ تاسیس شاهنشاهی در ایران، تغییر دهند بنابراین سال شروع سلطنت محمدرضاشاه (1320.ش) به رقم رند 2500 شاهنشاهی تبدیل گردید و سال پیروزی انقلاب، با 2537 مصادف بود. با اولین جرقه‌های انقلاب، این تعرض به سابقه اسلامی کشور برچیده شد.

[vii][vii]ــ متاسفانه گاه کتب علمی و باارزش و کتابهای تخصصی که فقط عده خاصی می‌توانند از آن استفاده کنند، برای یک‌بار و در تیراژ بسیار کم انتشار می‌یابند. لازم است حمایت دولت از انتشار این نوع آثار برای توسعه علم، جهت پیدا کند.

[viii][viii]ــ مثلا حسین مکی در بعضی مجلدات تاریخ بیست‌ساله، ابتدا تمام آنچه را که روزنامه‌ها و مجلات و اشخاص سرشناس در مورد کتاب او نوشته‌اند، نقل نموده و از این طریق سعی کرده است تاثیرگذاری کتاب را در زمان انتشار آن نشان دهد.

[ix][ix]ــ البته در اینجا بیشتر نظر به حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی است که در طول زمان پیش می‌آید و الاّ تاریخ وسعتی بیش از این دارد. مثلا محققانی که در امر تشخیص بیماریها و راه معالجه آنها کار می‌کنند و پیوسته نتیجه کشفیات خود را یادداشت می‌کنند، همین یادداشتها می‌توانند تاریخ شناسایی بیماریها و علاج و مداوای آنها محسوب شوند و البته کسانی‌که در این حوزه تحقیق می‌کنند، تجربیات و کشفیات گذشته برای آنها مفید است. البته در تاریخ کلی و عمومی، فقط با تاملی گذرا از این موارد یاد می‌شود. مثلا گفته می‌شود در سال 1860 پاستور میکروب هاری را کشف کرد اما مراحل و تاریخ جزءبه‌جزء این موضوع به تاریخ اختصاصی امراض واگذار می‌شود. در سایر رشته‌های علوم نیز به‌همین‌ترتیب است.

[x][x]ــ کریم‌خان زند توانست مدتی در بخش مهمی از کشور سلطنت کند. احراز این مقام او را از خدمت غافل نکرد، ضمن‌آنکه آگاهی وی از فرازونشیبهای زمان، او را بر آن داشت که اساسا عنوان شاهی بر خود ننهد و خود را وکیل‌الرعایا معرفی کند اما بعد از او اشخاصی به قدرت رسیدند و بنا داشتند او را از صحنه تاریخ محو کنند ولی این کار عملی نشد.

تبلیغات