آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

برخلاف تاریخنگاری که به شرط گذشت زمان و تاریخی شدن رویدادها اقدام به آن میسر می گردد، نقد تاریخنگاری و به عبارتی روشمندساختن اصول تاریخنگاری، یک پیش نیاز به شمار می آید. چنانچه این پیش نیاز تاکنون از سوی محافل علمی، پژوهشی و فرهنگی کشور مرتفع شده بود، شاید اکنون شاهد آسیبهای کمتری در روند تاریخنگاری انقلاب اسلامی بودیم و با معضلات موجود دست و پنجه نرم نمی کردیم. بااین همه گویی هنوز هم بسیاری از اشخاص حقیقی و حقوقی عرصه تاریخنگاری این مسائل را جدی نگرفته اند. مقاله زیر پژوهشی است آسیب شناسانه، دقیق و مفصل در مورد این فرایند فرهنگی که بدون شک اهمیت آن به هیچ وجه از فرایندهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی کمتر نیست.

متن

استقبال‌نکردن خوانندگان و به‌ویژه نسل جدید از آثار تاریخی توصیفی یا تحلیلی انقلاب اسلامی که توسط نویسندگان همسو با گفتمان انقلاب اسلامی تالیف گردیده‌اند، نگرانی طرفداران اندیشه انقلاب اسلامی را برانگیخته است. مقصود از گفتمان، نظام سخنی است که بر منطق قدرت استوار باشد و این منطق قدرت، جوانب مختلف ذهنی و عینی قدرت را در بر می‌گیرد. ازهمین‌رو، به هنگام صحبت از ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی، برخلاف تحلیلهای سنتی زبان‌شناختی صرفا با عناصر نحوی و لغوی به‌عنوان عمده‌ترین مبانی تشریح معنا یا به‌عبارتی صرفا با بافت متن (context) سروکار نداریم، بلکه فراتر از آن، عوامل برون‌زبانی متن، یعنی بافت موقعیتی (Context of situation)، فرهنگی و غیره نیز دخیل هستند.[i][i]

تیراژ و تنوع اندک آثار همسو با گفتمان انقلاب اسلامی و متقابلا تیراژ و تنوع بالای آثار تاریخی ناهمسو و حتی متضاد با این گفتمان، و نیز برخی تاثیرپذیریهای نسل جدید از آثار و تحلیلهای طیف مخالف گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاهها و مراکز آموزشی تاریخ انقلاب اسلامی، بر نامطلوب‌بودن وضعیت موجود صحه می‌گذارند و این مساله نگرانی طرفداران انقلاب اسلامی را برانگیخته است.

علت‌شناسی وضعیت مذکور، نواقص متدولوژیک یا روش‌شناختی را علل اصلی رخداد این وضعیت نشان می‌دهد. بااین‌همه قابل انکار نیست که بحث و نظر در باب روش‌شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی، امری دشوار و مستلزم اشراف بر تمامی آثار تولید‌شده در این رابطه است. دشواری مذکور، زمانی مضاعف می‌شود که از منظر آسیب‌شناسی به مساله نگریسته شود. اما ازآنجاکه تاکنون دراین‌خصوص تقریبا مباحث جدی صورت نگرفته و کمتر به این مساله پرداخته شده است، از یک منظر می‌توان پردازش اولیه را آسانتر گرفت؛ ضمن‌آنکه فقدان منابع در این زمینه، خواه‌ناخواه هر نوع نگارشی را به تراوش فکری نگارنده موکول می‌کند. ازاین‌رو بحث حاضر را باید فقط در حد مقدمه و طرح مساله و یا «دیباچه‌ای آسیب‌شناسانه بر روش‌شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران» تلقی کرد.

 

طرح مساله

آیا وضعیتی که از آن یاد ‌شد، واقعیت دارد، یا صرفا یک گمان باطل است؟ و چنانچه واقعیت دارد، چندوچون آن چیست؟ تنوع و تیراژ کتب دگراندیشانه تاریخی در مقایسه با کتب همسو با گفتمان انقلاب اسلامی چگونه است؟ وضعیت مزبور در چه سطحی از اقشار، طبقات و شئون اجتماعی کشور موضوعیت دارد: دانشگاه، حوزه‌های علمیه، عوام، فرهنگیان، معاندین، دوستان، خودی‌ها و...؟ زیرا بسته به این‌که این وضعیت در چه سطحی مطرح باشد، ذهن پژوهشگر در پاسخ‌یابی، جهتهای متفاوتی را جستجو خواهد کرد.

ازآنجاکه پاسخ به هریک از سوالات مذکور، تحقیق مستقلی می‌طلبد، در یک نگاه کلی فرض مسلم را بر این می‌گیریم که استقبال‌ ضعیف مخاطبان از کتب تاریخی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی، واقعیت دارد و حدود، گستردگی و تعمیم این وضع، علاوه بر سطح عوام ــ که اساسا اهل مطالعه نیستند ــ سایر سطوح طبقات و گروههای اجتماعی (دانشگاهیان، حوزه‌های علمیه و...) را در بر می‌گیرد.

«بدون درنظرگرفتن تشکیل سلسله صفویه باید گفت انقلاب اسلامی بزرگترین تحول تاریخی از ظهور اسلام تاکنون در ایران است، لکن تا به امروز کمتر کار جدی در تحلیل و بررسی این حادثه عظیم صورت گرفته است. البته در غرب آثار زیادی منتشر شد و برخی نیز ترجمه گردید، اما در داخل ایران حجم انتشارات به‌نحو حیرت‌انگیزی اندک است. تولیدات خارجی بیشتر جنبه معرفت‌شناسانه پیرامون انقلاب اسلامی دارد، مانند آثار اسکاچپول، تیلی، کدی، جیمز ویل و... . اندک تولیدات داخلی بیشتر بازارپسند، غیرعلمی و غیرتحقیقاتی است، زیراکه برای تامین منابع درسی دانشگاهی تولید شده و در چارچوب حکومتی به مقوله نگریسته‌اند. این دسته از آثار در ضمن خود به همه‌چیز می‌پردازند الا موضوع اصلی که انقلاب اسلامی باشد. حوزویان نیز همانند دانشگاهیان در این مورد کاری نکرده‌اند و دانشگاهیان آثار متفکرین غربی را درواقع به فارسی برگرداندند و اجتهاد نکردند. یکی از دلایل سکوت تحلیلی و بررسی درخصوص انقلاب اسلامی، به عظمت موضوع برمی‌گردد. فقدان احاطه نویسندگان نسبت به موضوع خود از دلایل عدم اعتمادبه‌نفس نویسندگان در به‌دست‌گیری قلم جهت نگارش است.»[ii][ii]

کاوش در علت این‌که چرا اقبال خوانندگان به کتب مدافع گفتمان انقلاب اسلامی در مقایسه با کتب مغایر با آن کمتر است، مسبوق به پرسش این سوال می‌باشد که اساسا این دو دسته کتب در قیاس با یکدیگر از چه نسبتی برخوردارند؟ به اذعان بسیاری از کارشناسان، تعداد کتب نوشته‌شده توسط ایرانیان راجع به انقلاب اسلامی ــ اعم از کتب همسو یا مخالف ــ از بیست مورد هم تجاوز نمی‌کند، درحالی‌که تاکنون بیش از سه‌هزار عنوان کتاب توسط نویسندگان غیرایرانی پیرامون انقلاب اسلامی تالیف شده است.[iii][iii]

بااین‌توصیف، جای آن است که بپرسیم: کم‌اقبالی خوانندگان به کدام کتب نگرانی ما را برانگیخته است؟ فرض کنیم که با اندکی تسامح بتوان همین مقدار اندک کتب تالیف‌شده توسط ایرانیان و از این میان نیز کتب همسو با گفتمان انقلاب را قابل توجه دانست. آنگاه این سوال اساسی و تاریخی مطرح خواهد شد که اساسا چرا اقبال خوانندگان به همین اندک کتب موردنظر نیز رضایت‌بخش نیست؟

این سوال، یک سوال تاریخی است که مطمئنا در آینده گریبانگیر این مقطع از تاریخ انقلاب اسلامی و نمایندگان فکری منتسب به جریان انقلاب اسلامی ایران، خواهد شد و آنها را به چالش خواهد طلبید. ازاین‌رو به یک تعبیر ما با تاریخ سخن می‌گوییم و چنانچه بتوانیم پیرامون طرح مساله و پاسخ به آن، به‌گونه‌ای‌مطلوب بیندیشیم، در نوع خود خدمتی بزرگ و تاریخی به ایران و فرهنگ و ارزشهای حاکم بر آن کرده‌ایم. لذا همین‌جا پیشنهاد می‌شود به منظور دستیابی به پاسخی کارشناسانه‌تر و متقن‌تر، این موضوع و یا سوال، در یک تحقیق میدانی و در میان سطوح مختلف اقشار و طبقات جامعه، مورد بررسی وسیع‌تر قرار گیرد تا ازاین‌طریق با بهره‌گیری از یک عقل جمعی، رهیافت مناسبی برای برون‌رفت از وضعیت موجود به‌دست آید.

طبیعی است تاریخنگاری انقلاب اسلامی از ویژگیهای عمومی روشهای تاریخنگاری جهان پیروی می‌کند و ازهمین‌رو تشریح ابعاد گوناگون این تاریخنگاری کلی، در حکم مقدمه‌ای برای ورود به بحث اصلی (آسیب‌شناسی تاریخنگاری معاصر)، ضروری است؛ چراکه بی‌تردید دانشمندان مورخ مسلمان و ایرانی گذشته، همگی از فضای گفتمانی عصر خود متاثر بوده‌اند و آنچه از تاریخنگاری آنان بر جای مانده، چند و چون امروزمان را تعین می‌بخشد. قدر مسلم آن است که هر سنتزی، از تز و آنتی‌تزهای مرتبط با این واقعیت تاریخی حاصل می‌آید. بدین‌معنی‌که گرچه گسستهای تاریخی، درجازدنها و رجعتهایی در فرآیند تاریخی تحولات سیاسی و اجتماعی و نیز علوم در ایران رخ داده‌اند، اما نهایتا برآیند همه آنها است که خصلتهای امروزمان را تشکیل می‌دهد. البته گذار از وضعیت موجود به مطلوب، امکانی است که در نهاد بشر نهفته است، اما این امکان، فقط به مدد تلاش و تحمل مشقات مسیر تکامل به فعلیت می‌رسد و نهایتا مطلوبیت حاصل می‌آید.

نظر به این مساله، ازآنجاکه پرداختن به سوال موردنظر مقاله مبنی بر کاوش در علل بی‌توجهی خوانندگان به کتب تالیف‌شده همسو با گفتمان انقلاب اسلامی، طبعا در نوع خود مساله‌ای ریشه‌دار است و با توجه به شناختی که از تاریخ ایران داریم، می‌توان ریشه‌های این مساله را حتی در گذشته‌های بسیار دور ردیابی کرد. نگارنده با نگاهی به اهمیت تاریخ معاصر و سپس تاریخنگاری از دیدگاه امام‌خمینی(ره)، برای رسیدن به آسیب‌شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی، ابتدا نگاهی کلی به آسیب‌شناسی تاریخنگاری مسلمین و از جمله ایرانیان خواهد انداخت و پس‌ازآن در دوره زمانی مربوط به انقلاب اسلامی و پیرامون مسائل نزدیکتر درخصوص مباحث مربوط به سوال اصلی مقاله بحث خواهد کرد.

 

اهمیت و کارکرد تاریخ معاصر

تاریخ عبارت است از پیشرفت از طریق انتقال مهارتهای کسب‌شده از نسلی به نسل دیگر. اما مطالعه تاریخ چگونه می‌تواند به این فرآیند انتقال کمک کند؟ به عقیده من، دراین‌راستا مطالعه تاریخ پیش‌ازهرچیز باعث می‌شود ما بر ترکیب نامتجانس جهل و خودمحوری ذاتی که در وجود ما انسانها نهفته است، فائق آییم. جرج. اف. کنان خاطرنشان می‌سازد: «هر عصر یا هر نسل خود را مهمترین عصر یا نسلی می‌داند که تاکنون جهان به خود دیده است. تنها مطالعه تاریخ می‌تواند از پس جاه‌طلبیها، بلندپروازیها و خیالهای واهیِ پرومته‌ایِ برخاسته از دل این گرایش برآید. تنها تاریخ است که می‌تواند ماهیت انسان را آن‌گونه که در موقعیتهای ساده‌تر و طبیعی‌تر آشکار شده، به معرض نمایش بگذارد، موقعیتهایی که در آنها آنچه بنیادین به‌شمار می‌رفت، کمتر تحت امور ساختگی و تصنعی پنهان شده بود... انتظار ما از تاریخ معاصر این است که دامنه تجربیات، عرصه پویش و گستره تحقیقات را آن‌قدر گسترش دهد که بتوانیم پرداختن به حال و پیش‌بینی آینده را در آن وارد سازیم. انتظار ما آن است که تاریخ معاصر از طریق انتقال تجربیات دیگران در گذشته در جریان رویارویی و دست و پنجه نرم‌کردن آنان با معضلات مربوط به هویت، جابجاییها، تغییر و تحولات، رخدادها، حدوث، و کنش متقابل آنها، این رسالت خطیر را به انجام رساند. انتظار ما آن است که تاریخ معاصر این اطلاعات را به‌گونه‌ای‌روشن، دقیق و تحلیلی و با نگاه به کاربرد و فواید عملی آنها فراهم ساخته و در اختیار ما قرار دهد. این همه را باید بدون کمترین سازش یا رعایت مصلحتهای حرفه‌ای یا منطقی به انجام رساند، باید از هرگونه تظاهر، دعاوی بی‌مدعا و لاف‌زنیهای گزاف اجتناب ورزید؛ زیرا کار تمام مورخان و علی‌الخصوص کار مورخان معاصر همواره در معرض بازبینی، تجدیدنظر و تصحیح و تنقید قرار دارد.»[iv][iv]

تاریخنگاری از دیدگاه امام‌خمینی(ره)

اندیشه‌های امام‌خمینی(ره) به‌عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی درخصوص هرگونه بررسی پیرامون انقلاب اسلامی، به‌ویژه در ارتباط با تاریخنگاری انقلاب اسلامی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ چنانکه پیام آن حضرت به سیدحمید روحانی را بدون اغراق می‌توان مهمترین و جامع‌ترین نگاه آسیب‌شناسانه در این زمینه به حساب آورد.

امام‌خمینی از میان معارف گوناگون بشری، برای علم تاریخ و فن تاریخنگاری جایگاه شایسته و بلندی قائل بود و این دیدگاه و باور را به مناسبتهای مختلف بازگو نمود. ایشان برای نگارش درست تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی ایران، اهمیت فوق‌العاده قائل بود و عقیده داشت «لازم است برای بیداری نسلهای آینده و جلوگیری از غلط‌نویسی مغرضان، نویسندگان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند. روشن‌شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه‌اش تاکنون و رویدادهایی که در آینده اتفاق می‌افتد، از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و عالمان متفکر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه امروز برای ما روشن و واضح است، برای نسلهای آینده مبهم می‌باشد. تاریخ، روشنگر نسلهای آینده است. امروز قلمهای مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلمها را بشکنند.» امام در سخنی دیگر خطاب به سیدحمید روحانی گفته است: «از شما می‌خواهم هرچه می‌توانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید؛ چراکه همیشه مورخان، اهداف انقلابها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح می‌کنند. امروز همچون همیشه انقلابها، عده‌ای به نوشتن تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی ایران مشغول‌اند که سر در آخور غرب و شرق دارند...» در راستای این هشدار تامل‌برانگیز امام درخصوص تلاش عوامل استعمار برای تحریف تاریخ انقلاب، لازم به ذکر است: علاوه بر جریانهای داخلی و بومی تاریخ‌نویسی که آثاری را پدید آورده و غرضهای فراوانی را دنبال کرده‌اند، مورخان خارجی و همچنین ایرانیان ضدانقلاب مقیم خارج نیز در این زمینه کتابهایی نوشته‌اند که فقط فهرست این کتابها تا سال 1366، بالغ بر سه جلد کتاب می‌باشد و این حجم انبوه، غیر از انبوه مقالات کوتاه و بلندی است که هر روز در نشریات ادواری جهان با موضوع تحلیل انقلاب اسلامی ایران و تاریخ آن به رشته تحریر در می‌آیند.

امام‌خمینی افزون بر این‌که برای علم تاریخ و فن تاریخنگاری ارزش بسیاری قائل بود، برای نگارش صحیح تاریخ و مصون‌نگاه‌داشتن آن از آفات گوناگون، اصول و ضوابطی را مدنظر داشت که می‌توان آنها را چنین برشمرد: 1ــ لزوم ثبت تاریخ بدان‌گونه که هست 2ــ پرهیز از نگارش دل‌بخواه تاریخ 3ــ پرهیز از تعیین نتیجه بحث، پیش از پژوهش 4ــ تلاش برای تبیین اهداف و روح حوادث تاریخی 5ــ مستندنویسی.[v][v]

اسدالله بادامچیان می‌گوید: «تاریخ تحلیلی به اندازه دیدگاهها، بینشها و روشها است... و خود امام هم قبول نداشت که تفسیر و تحلیل را منحصر به خودش کنیم.»[vi][vi]

 

کلیات آسیب‌شناسی روشی در تاریخنگاری انقلاب

یکی از ویژگیهای تاریخنگاری در تمامی کشورهای جهان، نقل تاریخ شاهان بوده است؛ چنانکه در ایران ــ حتی تا به امروز ــ زمانبندی و تقطیع دوره‌های تاریخی اغلب براساس سلسله‌ها و خاندانهای حکومتی و شاهان صورت می‌گیرد. امام‌خمینی(ره) در پیام تاریخی خود به سیدحمید روحانی، ضمن اشاره به این واقعیت روشی در ایران قدیم، چنین روشی را طرد نموده‌اند.

«در بحبوحه قرن روشنگری، ولتر تاسف داشت که تاریخ اروپا چیزی نیست جز فهرستی طولانی از وصلتهای ملکانه، شجره انساب، و القاب مورد اختلاف که در انبوه آنها حوادث بزرگ خفه می‌شود و آداب و رسوم اقوام مورد غفلت مورخ واقع می‌گردد. در حقیقت ولتر اولین طغیان جدی را در مقابل این شیوه تاریخنگاری کهن ارائه داد. رساله‌ای که او در باب طبایع و آداب ملل نوشت، قبل از انقلاب فرانسه بوربون‌ها را از تاریخ بیرون کرد. در این تاریخ که موجب تبعید او از فرانسه شد، ولتر بیشتر کوشیده بود فرمانروایان را به‌خاطر عامه و به‌خاطر نهضتها کنار بگذارد. هدف وی تاریخ فکر بشر بود نه تفصیلات پوچ وقایع که چیزی را نشان نمی‌دهد. این بلندپروازترین و پرحجم‌ترین اثر ولتر، اولین تاریخ عمومی جهان بود که در آن مورخ کوشیده بود خود را از میراث تاریخنگاری سنتی دور کند... آنچه وی از تاریخ می‌جست حیات و روح اجتماعی ملت بود و این طرز تاریخنگاری امروز هواخواهان بسیار و جدی دارد. بااین‌همه، حتی آنچه امروز به‌نام تاریخ ملتها و تاریخ تمدنها می‌نویسند کمتر از آنچه تاریخ‌نویسان باستانی می‌نوشته‌اند مایه احیای دشمنیها و تجدید کینه‌ها نیست.»[vii][vii]

تاریخنگاران نیز خواه‌ناخواه، متاثر از شرایط محیط به نوشتن تاریخ اقدام می‌کنند. «مورخان در جوامع تاریخی خاص زندگی می‌کنند، در منافع و علائق آن سهیمند و برای این جوامع و درباره آنها دست به قلم می‌برند. آنان در جستجوی حقیقت عینی هستند ولی... درجه عینیتی که می‌توان برای ارزیابیهای نهایی آنان قایل شد، بایستی به طرق مختلف و منوط به شرایط معینی، نسبی گردند.»[viii][viii]

«کار عمده مورخ [عبارت است از] به‌هم [پیونددادن] اجزاء. این همان کاری است که توجیه و تفسیر واقعیات می‌خوانند و بی‌آن، تاریخ فقط عبارت خواهد بود از واقعیات پراکنده. اینجا است که مورخ باید نخست خود را برای ادراک درست گذشته آماده کند. گفته‌اند باید گذشته را دوست بدارد اما این دوستی درواقع تسلیم‌شدن به جاذبه خاطرات است که سالخوردگان را همیشه از فهم مقتضیات زمان خویش دور می‌کند. به‌علاوه، نه آیا دوست‌داشتن چیزی، انسان را از دیدن عیوب آن کور می‌کند؟ دوست‌داشتن گذشته برای فهم آن بی‌شک هیچ ضرورت ندارد، آنچه ضرورت دارد به گمان من رهایی از حال است ــ از زمان حاضر. مورخ که می‌خواهد یک قسمت از ”گذشته“ را ادراک درست کند و آن را درست در ”مختصات“ زمانی و مکانی خویش جای بدهد، باید فاصله‌ای را که بین او و گذشته هست، درنوردد. درحقیقت تا گردوغباری که از ویرانی دنیای گذشته در فضای تاریخ برخاسته است، فرو ننشیند، نمی‌توان ابعاد واقعی گذشته را که در ورای این غبارها است، به‌درستی تشخیص داد. آمادگی مورخ، دانستن بیشترین حوادث و واقعیات ”گذشته“ نیست، ندانستن آنچه امروز وی را از ”همجوشی“ با گذشته باز می‌دارد نیز شرط آمادگی است.»[ix][ix]

در بیانی دیگر، شروط کار مورخ به شرح زیر ذکر گردیده‌اند: «1ــ اگر مورخ ساده‌لوح باشد نمی‌تواند وقایع را درست استنباط کند 2ــ اعتماد زیاد به نقل‌قولها متن گزارش تاریخی مورخ را تضعیف می‌کند 3ــ علل رخداد وقایع گاه بسیار عمیق هستند و لذا نمی‌توان صرفا به تحلیل ظاهری رویدادها بسنده کرد بلکه توجه به عمق و بطن وقایع، از بیشترین اهمیت برخوردار است 4ــ خوش‌باوری، باعث ندیدن زوایای مهمی در تاریخ می‌شود 5ــ سنجیدن زمان باعث می‌شود که حوادث به‌صورت صاف و تبیین‌شده عرضه نشود 6ــ مورخ نباید نسبت به واقعه‌ای تعصب خاص داشته باشد 7ــ طمع نزدیک‌شدن به قدرت حاکمه، موجب می‌شود مورخ نتواند واقعیات زمان را به‌طوردقیق بنویسد. (مانند کتبی که در مدح شاهان و قدرتمندان تاریخ نوشته‌ شده‌اند.) عیوب کار مورخ، هم در ماده تاریخ اثر دارد و هم در صورت تاریخ؛ لذا تاثیر این عوامل موجب ایجاد تحلیل غلط تاریخی می‌شود.»[x][x]

وجود چنین آسیبهایی، فهم و دستیابی به واقعیات تاریخی را با مشکلات بسیاری مواجه می‌کند. درخصوص تبیین انقلاب اسلامی نیز آسیبهای موصوف قابل مشاهده است. ازاین‌رو تئوریهای تحلیلی انقلاب اسلامی هرگز نتوانسته‌اند از جامعیت لازم برخوردار باشند. «تئوری، عبارت است از داستان و قصه‌ای که یک نظریه‌پرداز می‌سراید... طبعا هرکس از دریچه نگاه خاص خود به این واقعیت می‌نگرد و از همان زاویه و دریچه داستانسرایی را آغاز می‌کند. این معنی البته برای یک اندیشمند علوم اجتماعی که به علم‌بودن علوم اجتماعی باور دارد... قابل قبول نخواهد بود. تئوری، مثل نورافکنی است که روی واقعیت انداخته می‌شود و دیدن واقعیت در پرتو آن صورت می‌گیرد. وقتی می‌توان به مقایسه نظریات دست زد که نظریه‌پردازان بر سر معیاری توافق کنند. درغیراین‌صورت هر فرد معیارهای خاص خود را خواهد داشت... لذا خیلی‌ها علوم اجتماعی را علم نمی‌دانند، بلکه معرفت می‌دانند. معرفت اجتماعی گسترده‌تر از علوم اجتماعی است. علوم اجتماعی فقط حوزه خاصی از معرفت اجتماعی را تشکیل می‌دهد. در بحث انقلاب، همین‌که بخواهیم آن را تعریف کنیم تفاوتها ظاهر می‌شود. برای یک نظریه‌پرداز، خشونت و برای دیگری حضور گسترده جمعیت و سومی حضور گسترده زن از اهمیت اول برخوردار می‌شود. چهارمی ویژگیهای دولت پیشین و نوع رژیم و پنجمی ایدئولوژی بسیج گسترده مردم، ششمی رهبری سازمان و بدین‌ترتیب از زاویه خودش شروع به ارزیابی و تحلیل می‌کند و بخشی از واقعیت را روشن می‌کند. نه فقط در تفسیر بلکه در مرحله دیدن هم افراد با هم اختلاف دارند. یکی به اقتصاد و روابط اقتصادی، دیگری به روابط انسانی یا طبقاتی و... توجه می‌کند؛ زیراکه افراد پیش‌فرضها و نظریات مختلف و متفاوتی دارند، لذا متفاوت می‌بینند و در نتیجه، تفسیر متفاوت می‌کنند. در علوم اجتماعی پارادایمی که جامعیت و سلطه داشته باشد وجود ندارد. جامعه ما دچار بحران معانی و مفاهیم است... از اصطلاحات واحد، معانی متفاوتی را اراده می‌کنیم. مفاهمه و تعامل صورت نگرفته است و لذا هرکس حرف خودش را می‌زند... بنابر این دلایل و مقدمات، معتقدیم که می‌توان تئوریهای متفاوتی برای واقعه منحصربه‌فردی چون انقلاب داشته باشیم، اعم‌ازاینکه آن را تئوری بنامیم یا داستان... تیلی، اسکاچپل، تد کار، جانسون و... هرکدام بخشی از واقعیات پیرامون انقلاب اسلامی را بیان می‌کنند.»[xi][xi]

عبدالحسین زرین‌کوب در تایید همین دریافت، خاطرنشان می‌کند: «نفی قاعده علیت در تاریخ، بعضی متفکران را نیز به آنجا کشانیده است که تاریخ را همچون مجموعه ساده‌ای از اتفاقات و تصادفات تلقی کنند و از مقوله داستان بشمارند که اگر بین اجزای آن ارتباط علت و معلولی هم هست، آن ارتباط امری است که مخلوق ذهن نویسنده داستان است نه مربوط به عالم واقع و با همین تصور است که شاتوبریان، نویسنده فرانسوی، می‌گوید: تاریخ، فریبکاری محض است و همواره به‌همان صورت باقی می‌ماند که یک نویسنده بزرگ آن را پرداخته باشد.»[xii][xii]

 

آسیب‌شناسی تاریخنگاری مسلمانان

فرهنگ و اندیشه هر ملتی، ریشه در تاریخ آن ملت دارد. دراین‌میان ایرانیان به‌عنوان بخشی از جامعه اسلامی، از سنت تاریخنگاری مسلمانان متاثر و یا در این زمینه موثر بوده‌اند. ازاین‌رو، آسیب‌شناسی‌ روش‌ تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران در چشم‌انداز تاریخنگاری مسلمانان، مسلما به ما در تبیین بهتر مساله کمک خواهد نمود.

«با یک نگاه گذرا در کتابهایی مانند الذریعه الی تصانیف الشیعه، به‌ویژه ذیل واژه‌های تاریخ، رجال، و اجازات تاریخ الادب العربی، بخش مربوط به تاریخ [در اثر] کارل بروکلمان، الفهرست ابن ندیم و اعیان‌الشیعه و غیره، از کثرت و تنوع تالیفات تاریخی مسلمانان در گذشته به‌خوبی می‌توان آگاه شد؛ به‌گونه‌ای‌که انسان با مقایسه آن گستردگی شگفت‌انگیز با عقب‌افتادگی، بی‌تفاوتی و رکود دردانگیز تاریخنگاری اسلامی در عصر کنونی، دچار سرسام و شگفتی می‌شود!... رشته تاریخنگاری و تاریخ در اسلام از تنوع بسیار پیشرفته‌ای برخوردار بوده و در هریک از این فنون، صدها کتاب نوشته شده است و نشاط علمی و فرهنگی ویژه‌ای بر تاریخنگاری مسلمانان حاکم بوده، که متاسفانه اکنون از آن همه نشاط و تحرک و تلاش در این زمینه، هیچ خبری نیست. از این جهت است که تاریخ انقلابهای جدید اسلامی و اصولا تاریخ بشر، در معرض خطر بوده و مورد تهدید تحریفات زیربنایی و خطرناک جهان‌خواران می‌باشد. آنان [غرب و شرق] از خواب و غفلت ما سوءاستفاده کرده و به بهانه تاریخ‌نویسی، نه‌تنها تاریخ اسلام بلکه تاریخ تمام بشریت را می‌خواهند تحریف کنند و به گونه‌ای بنویسند که زمینه سلطه و نفوذ آنان را فراهم آورد. در این مورد دو نظام الحادی و مشرک شرق و غرب به رقابت برخاسته و سخت در تلاش‌اند. در روسیه شوروی، آکادمی علوم تاریخی، یکی از بخشهایی است که بیشترین بودجه فرهنگی آن کشور را به خود اختصاص داده است تا ازآن‌طریق بهتر بتوانند کتب تاریخی با خط‌مشی ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک از نوع ”اسلام در ایران“، ”تاریخ ایران“، ”سربداران“، ”تاریخ عرب در قرون جدید“، ”مناسبات ارضی...“ و امثال آن در مورد تاریخ هر قوم و ملتی بنویسند و ازاین‌طریق به صدور ایدئولوژی الحادی و کافرانه خود پرداخته، جوانان کشورها را در منجلاب بت‌پرستی مدرن قرن، یعنی ”ماده‌پرستی“، غرق سازند و البته در این مورد، تنها شیوه‌ها و شعارهای دو بلوک، متفاوت می‌باشد، [وگرنه] هدف آنها یکی است: ”ترویج ماده‌گرایی و ماده‌پرستی“ و حاکمیت هریک از نظامها؛ منتها یکی با داعیه علم و کارگر و دیگری نیز به‌نام علم و دموکراسی. اینجا است که هر مسلمان و شرقی دردمندی، به خود اجازه می‌دهد که ارزش‌دادن به تاریخ را از اهم مسائل فرهنگی اسلام و انقلاب بداند و به هم‌کیشان غافل خود دراین‌باره هشدارباش بدهد. البته این رکود و یا به‌اصطلاح فروکش مقطعی، خود علل و عواملی دارد که در جای خود قابل بحث است.»[xiii][xiii]

عبدالحسین زرین‌کوب می‌گوید: «می‌توان قبول کرد که روی‌هم‌رفته مسلمانان آن پیشرفتی را که در سایر علوم و فنون داشته‌اند، در تاریخ‌نویسی حاصل نکرده‌اند... در تاریخ‌نویسی مسلمین دو شرط عمده مورخ، عدالت و ضبط است و این نکته‌ای است که سخاوی در الاعلان بالتوبیخ درآن‌باره شواهد بسیار نقل می‌کند. اقتضای عدالت و ضبط مورخ هم، پرهیز از جانبداری است و [پرهیز] از سهل‌انگاری در نقل واقعه یا کلام منقول.»[xiv][xiv]

علیرغم کاستیهای موجود در تاریخنگاری مسلمین، وجود دو خصلت ارزشمند «عدالت» و «ضبط» نزد مورخان، نکته قابل‌توجهی به‌حساب می‌آید.

«اصولا تاریخ تاریخنگاری و تاریخ‌نگری اسلامی نیز مورد توجه و مطالعه جدی دانشمندان قرار نگرفته است. در زمینه تاریخ تاریخنگاری اسلامی، شماری از خاورشناسان و برخی از صاحب‌قلمان مسلمان تک‌نوشته‌هایی دارند؛ لکن می‌توان گفت در زمینه نقد روشمند یک متن و یا آثار تاریخی مسلمانان  و تاریخ تاریخ‌نگری اسلامی، اصولا هیچ کاری صورت نگرفته است و از فیلسوفان تاریخ‌شناس مسلمان، شرح‌حالی نگاشته نشده است. به این خاطر است که مثلا از میان فلاسفه مسلمان تاریخ‌شناس و مفسر تاریخ، فقط ابن‌خلدون شناخته‌شده است.»[xv][xv] «ابن‌خلدون در مقدمه، بر مورخان گذشته می‌تازد که در نقل اخبار گزاف دقت نمی‌ورزند و آنچه را پیشینیان گفته‌اند بی‌هیچ تاملی تکرار می‌کنند. از جمله در باب خبری که به موجب آن تعداد لشکریان بنی‌اسرائیل را بعضی مورخان ششصدهزارتن ذکر کرده‌اند، خاطرنشان می‌کند که وجود همچو عده‌ای، با استعداد سرزمین مصر و شام به‌هیچ‌وجه موافق نیست و در آن روزگاران هم مثل امروز حرکت چنین سپاهی در آن حدود غیرممکن بوده است. ابن‌خلدون با ذکر شواهد نشان می‌دهد که خطای مورخان غالبا از همین بی‌دقتی‌ها است که در نقل اخبار گزاف دارند. عجب این است که خود وی نیز در نقد اقوال مورخان گهگاه به خطا رفته است ــ از جهت تعصب.»[xvi][xvi]

در تاریخ اسلام و ایران با وجود بیش از هزار مورخ شناخته‌شده و کم‌وبیش پرآوازه، بیش از چند فیلسوف تاریخ‌شناس و تاریخدان وجود ندارند؛ درحالی‌که همین تعداد اندک نیز برای نسل ما شناخته‌شده نیستند. این مساله، درواقع نشانه یک فقر تاریخی حاد در عین داشتن مورخان فراوان می‌باشد. «این فقر تاریخی، خود مولود عدم نگارش تاریخ تاریخ‌نگری اسلامی است. اگر تاکنون چنین کاری صورت گرفته بود، درحال‌حاضر نیز جایگاه ممتاز و ویژه چهره‌هایی همچون شهید مطهری در تاریخ این دانش آشکار می‌گردید و تجربه‌ها به هم پیوند می‌‌خورد.»[xvii][xvii] «درحالی‌که مقوله شرح‌حال‌نگاری با پیشینه تاریخی نزدیک به یک‌هزاروسیصدسال در میان مسلمین... زمینه پژوهشهای ارزشمند و وسیعتری را جهت شناختن مراحل تکامل و عوامل تنوع و گسترش آن می‌طلبد تا زوایای ناشناخته معارفش... آشکار گردد، اما تاکنون این کار صورت نگرفته است. اگر این مطلب را نیز به این موضوع اضافه کنیم که درباره کتب تراجم و زندگینامه‌های فارسی، هیچ‌گونه بررسی تاریخی و علمی، و نقد ادبی صورت نگرفته ــ جز چند مورد تذکره‌نویسی شعرا ــ آنگاه تاسفمان چندبرابر شده و به پوچی، بی‌محتوایی و انحراف نظام فرهنگ و آموزش عالی کشور و گردانندگان آن در سابق، بیش‌ازپیش معترف خواهیم شد... و ریشه همه این مسائل و کمبودها، در سیاست اسلام‌ستیزانه و استقلال‌زدایانه رژیم سابق، و ماهیت وابسته دانشگاهها، و نهادهای علمی و پژوهشی آن زمان است. اکثر قلمداران این کشور، درحالی‌که پست‌ترین قصه‌های گمنام‌ترین نویسندگان غربی را همراه با انبوهی نقد ادبی و تلقین و تبلیغ، ترجمه کرده و انتشار می‌دادند، از کنار این‌همه میراث علمی، فرهنگی و ادبی خودی، با کمال غفلت و بی‌اعتنایی و یا حتی توهین و تمسخر می‌گذشتند. این است که امروز نسل پرورش‌یافته در چنان محدوده مسموم فرهنگی گذشته ایران، معشوقه‌های ناپلئون بناپارت را به‌مراتب بهتر و دقیق‌تر از چهره‌های علمی و فرهنگی خود همچون جابربن‌حیان، کلینی، بوعلی‌سینا، ملاصدرا، زراره، هشام‌بن‌حکم، محمدبن‌سعد زهری، ابن‌خلکان، مسعودی، نجاشی، شیخ‌طوسی، ابن‌بابویه قمی...، و به‌طورکلی مردان و زنان تاریخ‌ساز و قهرمان مسلمان می‌شناسد... باید به تاریخ برگردیم و ارزیابی مجددی از کفایتها و توان معنوی و فرهنگی خود داشته باشیم تا بتوانیم ازاین‌طریق به میزان و موارد کمبودها و کاستیهای خود نیز پی ببریم و برای جبران آن بسیج شویم. لازم است که تمامی میراث فکری، فرهنگی، علمی و ادبی هزاروچهارصدساله خود را در معرض نقد و ارزیابی جدید قرار داده و ازاین‌طریق کلید گنجهای نهفته را به‌دست آوریم.»[xviii][xviii]

برخی از ویژگیهای ممتاز تاریخنگاری مسلمانان را چنین می‌توان برشمرد: شیوه مصاحبه و خاطره‌گیری، اعتراف درباره خود و شیوه تنظیم روایی ــ تاریخی. شیوه مصاحبه و خاطره‌گیری که یکی از منابع مهم تاریخ و زندگینامه‌های معاصر به‌شمار می‌رود، را «می‌توان شکل تحول‌یافته روش ”سماع“ سابق نامید که در شرح‌حال تاریخنگاری اسلامی رواج داشته است. بنابراین بایستی اصول و ضوابطی که برای شیوه سماع در آموزش و انتقال مسائل فکری و فرهنگی حاکم، ضرورت دارد، در شیوه مصاحبه و خاطره‌گیری نیز رعایت نمود تا ازاین‌طریق یکی از منابع استنادی مهم تاریخ و رجال‌شناسی معاصر، از آفات احتمالی مصون بماند... اعترافات افراد درباره خودشان نیز یکی از منابع شرح‌حال‌نگاری در ادبیات اسلامی بوده و می‌باشد. معمولا در بین علما و امرای مسلمان، رسم بر این بوده است که خاطرات و حالات خویش را به‌طورفشرده و گاهی نیز به‌طورمفصل می‌نوشته‌اند که اصطلاحا نوشته‌های آنان زندگینامه خودنوشت نامیده می‌شود. زندگینامه‌های خودنوشت، عموما دربردارنده مطالب زیادی درباره خود نویسنده است، لکن درباره حوادث مختلف و اشخاص دیگر نیز که به‌نحوی با نویسنده ارتباط داشته‌اند، مطالبی دارند.»[xix][xix]

«یکی از شیوه‌هایی که در میان مسلمین برای نوشتن زندگینامه‌ها رایج بوده، روش ویژه‌ای است که بیشتر به تاریخنگاری و نقل اخبار و روایات پیشینیان شباهت دارد، و به‌طورمشخص عنصر داستان‌پردازی بر نثر آن حاکم می‌باشد. روی همین اصل است که ما آن را شیوه تنظیم روایی ــ تاریخی می‌نامیم. داشتن کشش و جذابیت مطالعاتی برای همگان و غیرانحصاری‌بودن حوزه نفوذ آن در جامعه، امتیاز و حسن این شیوه به‌شمار می‌آید. بنابراین شایسته است که زندگینامه رجال قهرمان و نمونه امت اسلامی ما، به‌منظور تربیت و تهذیب نسل نو، براساس این نمونه نوشته شود.»[xx][xx]

ابوالفضل شکوری کاستیهای تاریخنگاری مسلمانان را چنین برمی‌شمارد: 1ــ فروکشی مقطعی، که البته ویژه تمامی علوم و نه صرفا تاریخ است 2ــ سهل‌انگاری، بی‌دقتی، اشتباه و مبالغه در ثبت ارقام و آمار تاریخی 3ــ سیاست‌گریزی نسبی ــ پنهانی مورخان مستقل به‌خاطر جو خاص و خفقان سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشورهای اسلامی 4ــ روشمند‌نبودن بحثهای رجال در زمینه‌های تاریخی و سیاسی.[xxi][xxi]

وی در ادامه، علل و عوامل رویگردانی، رکود و بی‌تفاوتی مسلمانان از علم تاریخ را ناشی از زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، عقیدتی و تاریخی می‌داند و موارد زیر را خاطرنشان می‌کند: 1ــ اختناق و تقیه 2ــ سانسور 3ــ نابودسازی آثار مکتوب از سوی حکومت 4ــ جهل و بی‌سوادی توده‌های مردم 5ــ تاریخ‌ستیزی استعمار در جهان اسلام از طریق تحریف، بیگانه‌سازی و فلج‌سازی حافظه تاریخی با هدف تحکیم سلطه.[xxii][xxii]

جالب‌آنکه در حوزه‌های علمیه نیز تاریخنگاری مهجور است. «علم تاریخ و فن نگارش آن، ابزار مهم و کارآیی برای کسب آگاهی مردم است؛ لیکن متاسفانه در حوزه هنوز تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب اسلامی حتی در جرگه دروس جنبی هم قرار نگرفته است! ازاین‌رو بسیار بجا است که به فریادهای هشدارباش... امام‌خمینی(ره) در زمینه ارزش و اهمیت مباحث و مطالعات تاریخی و نیز برخی از اصول و ضوابط مربوط به نگارش صحیح تاریخ، به‌طورعموم، و به‌ویژه تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی، توجه کنیم.»[xxiii][xxiii]

 

آسیب‌شناسی تاریخنگاری ایرانیان

علاوه بر تعمیم آسیبهای تاریخنگاری اسلامی به ایرانیان، می‌توان آسیبها و ویژگیهای خاصی را برای تاریخنگاران ایرانی برشمرد. بدین‌ترتیب وجود آسیبهای جدیدی در تاریخنگاری مسلمانان و ایرانیان، تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. عبدالله شهبازی یکی از مورخان بنام کنونی، می‌گوید: «نگاه من به تاریخنگاری جدید در ایران نگاهی انتقادی است. این، هم شامل تاریخنگاری معاصر می‌شود، یعنی تاریخنگاری که طبق تعریف رایج آن به تحولات دو سده اخیر ایران می‌پردازد و هم تاریخنگاری جدیدی که به ادوار ماقبل معاصر می‌پردازد. در یک کلام، اعتقاد بنده این است در دورانی که مکتب جدید تاریخنگاری در ایران آغاز شد، بنیانهای تاریخنگاری در ایران شکل نگرفت و آنچه از گذشته داشتیم نیز از دست رفت... در صد سال اخیر در ایران برای مدیران جامعه ما... تاریخ یک نیاز حیاتی تلقی نمی‌شد. بسیاری از شاخه‌های پژوهش تاریخی، یک تفنن، یک تعلق علمی و شخصی بود. به‌عبارت‌دیگر در دوران جدید، تاریخنگاری جایگاه خود را به‌عنوان یک دانش کاربردی از دست داد و به‌همین‌دلیل افول کرد. این عدم احساس نیاز، سنت و فرهنگی را در مدیریت کشور ما ایجاد کرد که به علوم اجتماعی به عنوان دانشهای کم‌اهمیت یا بی‌اهمیت نگاه شود. مدیران و سیاستگذاران کشور احساس می‌کردند که همه‌چیز می‌دانند و نیازی به شناخت بیشتر و تخصصی ندارند. این مساله در مورد علوم تجربی نمی‌توانست مصداق داشته باشد، زیرا فرضا مداخله یک انسان غیرمتخصص در رشته پزشکی نتایج سریع و ملموس داشت. ولی در مورد دانشهای اجتماعی چنین نتیجه فوری و ملموس احساس نمی‌شد و لذا مدیریت و سیاستگذاری غیرمتخصصانه آسان صورت می‌گرفت، بی‌آنکه کسی توجه کند اهمیت مرگ یک جامعه بسیار عظیم‌تر از مرگ یک فرد است؛ و اصلا قابل مقایسه نیست. بنابراین، چون احساس نیاز کاربردی وجود نداشت، علوم اجتماعی به‌طوراعم و تاریخنگاری به‌طوراخص رشد نکرد. همین امر در مورد تمامی شاخه‌های علوم اجتماعی، مثلا همان علم مردم‌شناسی، یا جامعه‌شناسی یا زبان‌شناسی صادق است.»[xxiv][xxiv]

شهبازی تاریخنگاری ایران را به دو دسته تاریخنگاری سنتی و تاریخنگاری جدید تقسیم می‌کند. به عقیده وی، تاریخنگاری جدید در ایران که از دوران میرزاحسین‌خان سپهسالار شروع شد، درواقع پس از مشروطه و به‌ویژه در دوران رضاشاه شکل گرفت. ویژگی این نوع تاریخنگاری عبارت است از تصحیح متون و نسخ قدیمی که به تعبیر شهبازی نوعی اخباری‌گری تاریخی یا تاریخنگاری اخباری‌‌گرا تلقی می‌شود. سندگرایی، غیرتحلیلی‌بودن، غیرعقلگرا‌بودن و پیوندنداشتن با سایر شاخه‌های متنوع دانش اجتماعی، از شاخصه‌های تاریخنگاری اخباری‌گرا هستند.

تاریخنگاری سنتی ایرانی به‌شدت فردگرا و جزءگرا است. به عقیده شهبازی، «ما بنیانگذار زندگینامه‌نویسی، تک‌نگاری و بیوگرافی‌نویسی‌ای هستیم که امروز غرب از ما به ارث برده است. ما کل‌گرایی را از تاریخنگاری رسمی و دانشگاهی جدید غرب اقتباس کردیم اما به پایه‌های آن توجه نکردیم و اقتباسی کلیشه‌ای و کلی کرده‌ایم. کلی‌نگری و قالب‌سازیهای ساده‌گرایانه، ویژگی تاریخنگاری جدید ایران است. درواقع تاریخنگاری سنتی و جدید در شکل صحیح آن مکمل یکدیگرند و دومی بر اولی مبتنی است. تاریخنگاری سیاسی و تبلیغاتی و ژورنالیستی نیز شاخه‌ای از تاریخنگاری است و همیشه و در همه‌جا وجود داشته و دارای کارکردهای خاص خود است. این شاخه، زمانی بد جلوه می‌کند که پژوهش تاریخی وجود نداشته باشد. تاریخنگاری تبلیغاتی، مانند تاریخنگاری آکادمیک و تاریخنگاری رسمی، از تحقیقات پایه تاریخی و تک‌نگاریهای پژوهشی تغذیه می‌کند. زمانی‌که چنین منبع تغذیه‌ای نداشته باشد به ابتذال می‌افتد و گاه خطرناک می‌شود... در ایران نیز سنت غنی تاریخنگاری تبلیغاتی از گذشته دور وجود داشته است... از اواخر قاجاریه این شاخه نیز سرنوشتی مانند تاریخنگاری رسمی یافت. یعنی هم بیگانه با تحقیقات تاریخی و تک‌نگاریها بود و هم در جهت اهداف سیاسی معین بود... .»[xxv][xxv] درکل، شهبازی فقر تاریخنگاری معاصر را فقدان تک‌نگاریهای علمی و مستند می‌داند.

غیرایرانیان اعم از شرقیها و غربیها در جنبه‌های گوناگون تاریخ ایران مطالعات بسیاری کرده‌اند و آثار زیادی از آنان وجود دارد، به‌گونه‌ای‌که می‌توان گفت عمده آثار اصلی و مرجع درخصوص تاریخ ایران را غیرایرانیان تولید کرده‌اند. قدر مسلم، آن است که روشهای تاریخنگاری آنان بر تاریخنگاری ایرانیان نیز تاثیر گذاشته است؛ به‌ویژه‌آنکه علمای جدید تاریخ کشورمان عمدتا فارغ‌التحصیل دانشگاههای غرب هستند. در این دست از آثار تاریخی، سه جریان تاریخنگاری را می‌توان مشاهده نمود: 1ــ تاریخنگاری مارکسیستی 2ــ تاریخنگاری ناسیونالیستی 3ــ تاریخنگاری علمی.[xxvi][xxvi]

ویژگی آثار تاریخی موجود که غربیها پیرامون ایران نوشته‌اند را چنین می‌توان برشمرد: 1ــ دوری از دیدگاه ایرانی 2ــ شناخت سطحی و عدم امکان درک عمیق از روابط درونی جامعه 3ــ آمیخته‌بودن با غرور و تکبر اروپایی و تبلیغ نوعی تفکر برتری ابدی غرب بر شرق به‌عنوان مانعی در فهم حقایق 4ــ تحریک اقلیتها 5ــ تاکید بر عناصر غیرمذهبی، ملی و ناسیونالیستی با هدف سست‌نمودن رابطه دین و سیاست، تضعیف وحدت فرهنگی ملتها و مسلمانان به بهانه مانع‌بودن این مسائل بر سر راه فهم حقایق و تاکید بر جنبه‌هایی خاص 6ــ عدم درک کلیت و نقاط کلیدی تاریخ ایران 7ــ التقاط ایران‌شناسی با اسلام‌شناسی و مطالعه ایرانیان در قالب اهل سنت (به‌عنوان جمعیت غالب مسلمانان) و در نتیجه درک‌نکردن مولفه‌های فکری و تاریخی جریان تشیع.

ویژگیهای ایران‌شناسی‌های روسی، شرقی و مارکسیستی را نیز چنین می‌توان برشمرد: 1ــ تاکید افراطی و تک‌بعدی بر ریشه‌های اقتصادی و اجتماعی 2ــ تحلیل طبقاتی رخدادهای تاریخی 3ــ تاکید بر نقش توده مردم در تحولات و کم‌توجهی به حکام 4ــ رد ایرانشناسان غربی 5ــ غیرایرانی، مارکسیستی و در نتیجه مبتنی‌بودن بر ذهنیات کلیشه‌ای ایدئولوژیک 6ــ تاکید افراطی بر نقش سرمایه‌داران غربی در نابسامانیها و غفلت از نقش سایر واقعیات 7ــ دارای نوعی تعصب و دگماتیسم افراطی یا نگرش تک‌بعدی و تک‌عاملی 8ــ پرداختن و علاقمندی به رخدادهایی چون مشروطیت، قیام جنگل، حادثه آذربایجان و پیشه‌وری که به‌نحوی با مسائل روسیه مربوط هستند 9ــ مخالفت با دوره تزاری روسیه و سعی در تبرئه خود از عملکرد آنان.[xxvii][xxvii]

اینک که کلیات و پاره‌ای پیش‌زمینه‌های قابل‌ توجه و ضروری برای ورود به آسیب‌شناسی خاص دوره انقلاب اسلامی ذکر گردیدند، در ادامه بحث، نخست دو دیدگاه درخصوص علل رویگردانی و عدم اقبال عمومی نسبت به آثار تاریخی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی و نیز نقش نگرش ایدئولوژیک و فضای خاص گفتمانی و سیاسی حاکم بر ایران ــ که روش تاریخنگاری انقلاب اسلامی متاثر از آن بوده است ــ را تشریح خواهیم کرد.

 

انحطاط اخلاقی

شاید برخی معتقد باشند کم‌توجهی به کتب تاریخی همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی، علت اخلاقی دارد و با این توضیح که گفتمان اخلاقی انقلاب اسلامی ناظر بر منع رذایل اخلاقی است اما طبع بشر و نفس اماره به سوی بدی متمایل است، این طبع مانع از پذیرش کتب تاریخی حاوی گفتمانهای انقلاب اسلامی می‌شود و ازاین‌رو، کتب مذکور از حیث استقبال خوانندگان با اقبال روبرو نمی‌شوند. اما باید گفت این تحلیل در حقیقت به‌گونه‌ای غیرواقعی سعی دارد مساله‌ای با آن‌همه اهمیت و پیچیدگی را ساده جلوه دهد و یا درباره‌ آن ساده‌سازی کند. چنانکه می‌دانیم در فرایند انقلاب اسلامی ایران، توده مردم در فرایندهای سیاسی ــ مذهبی مشارکت فعالانه و مثبت داشتند و اقبال خوانندگان به کتب سیاسی ــ مذهبی، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نسبت به دوره پس از انقلاب به‌مراتب بیشتر بود و این مساله به تنهایی یک مورد نقض کافی برای رد تحلیل مزبور محسوب می‌شود؛ ضمن‌آنکه مطابق باورهای دینی ما، درنهایت، حق پیروز می‌شود و دولت پایدار از آن او است، ازاین‌رو چنین تحلیلی، درواقع یک درک نادرست از اسلام، مسلمانان، ایران و حق، و تفسیری ضعیف از حقیقت ارائه می‌دهد که نهایتا و به‌طورضمنی روحیه و اندیشه تسلیم در برابر یک واقعیت تلخ را تجویز و تقویت می‌کند. سوال اساسی از طرفداران این تحلیل، آن است که چرا در عصر زرین فرهنگ اسلامی ــ ایرانی، خلاف این تعبیر و دریافت اثبات می‌شود؟ مکانیسم چنان توفیقی در چه چیزی بود؟ چه شد که آن عصر طلایی به سر آمد و اندیشه اسلامی و تاریخنگاری آن، رو به زوال نهاد؟

 

توهم توطئه

دسته‌ای دیگر در پاسخ به چرایی چنین وضعیتی، در چارچوب تئوری توطئه و باز هم به‌گونه‌ای‌منفعلانه به تحلیل می‌پردازند و عملکرد نیروهای خارجی و استعمار را علت تمام‌عیار پیدایش وضعیت موجود عنوان می‌کنند.[xxviii][xxviii] ازاین‌رو آنان اهتمام خود را معطوف به فهم بیرون کرده و از درون غافل می‌شوند. بی‌آنکه بخواهیم به تفسیر و نقد چنین تحلیلی بپردازیم، از این ‌گروه نیز می‌توان پرسید: علت چیست که همیشه عامل خارجی موفق به غلبه می‌شود و ما که مدعی حقانیت، منطق، استدلال و غنای فرهنگی هستیم، مغلوب این میدان می‌شویم؟! آیا وجود ضعف در نیروهای درونی ما ازیک‌سو و قوت و تلاش در عناصر دگراندیش و خارج از گفتمانهای حاکم بر انقلاب اسلامی ازسویی‌دیگر، علت پیدایش چنین وضعیتی نیست؟!

اعتقاد به نقش و دخالت منافع، گرایشات و توهم در تحلیل چرایی و چگونگی وقوع انقلاب اسلامی، درواقع رویکرد تحلیلی خاندان سلطنتی و به‌ویژه شخص شاه، دربار، اقشار مرفه و وابستگان رژیم و مارکسیستهای ایرانی را به نمایش می‌گذارد. طبق این فرضیه، انقلاب اسلامی توطئه ازقبل‌طرح‌ریزی‌شده قدرتهای خارجی برای ساقط‌کردن رژیم بوده است. «مارکسیستها معتقد بودند امریکا برای جلوگیری از وقوع انقلاب مارکسیستی که در شرف وقوع بود توطئه کردند... البته فرضیه توطئه در تاروپود فرهنگ سیاسی امروز ما نیز هست که خود متاثر از فقدان روحیه تحقیق در علوم انسانی از جمله تاریخ است و این خود متاثر از مشکل زیربنایی و اساسی رکود تحقیقات علمی در کل می‌باشد... سانسور نیز از عوامل این فرهنگ می‌باشد که تخیل‌گرایی، اوهام، جستجوی دولت انگلیسی در عوامل پشت‌پرده و نفوذی، از تبعات آن است.»[xxix][xxix]

درکل باید گفت تحلیل مبتنی بر توهم توطئه، نتیجه متقن و خاصی را پیش‌ روی ما نمی‌گذارد و در یک نگاه خوش‌بینانه، قائلین به آن را باید غافل از توجه کارشناسانه به ساخت و عملکرد نیروهای درونی دانست. برخی نیز به منظور حفظ آبرو، مشروعیت‌بخشی به خود و سرپوش‌نهادن بر ضعفها و کاهلی‌شان، غیرمسئولانه و از سر عافیت‌طلبی، به تئوری توطئه توسل می‌جویند. ازاین‌رو، رویکرد ما در این آسیب‌شناسی بر «نگاه به درون» معطوف است و عملکرد و توفیق نیروهای بیرونی را بازتابی از ضعف در نیروهای درونی تلقی می‌کنیم تا ازاین‌طریق علاوه بر دستیابی به درکی واقع‌بینانه، به کشف رهیافتی برای خروج از وضعیت موجود نائل آییم و همچون تحلیلگران مذکور که یکی از آنها نقش انحطاط اخلاقی و دیگری عملکرد نیروهای خارجی را مبنای توجیهات خود قرار می‌دهند، به انفعال، جمود و تسلیم در برابر وضع موجود نگرائیده و این‌بار نیز صحنه را به نفع حریف ترک ننماییم و خود بیش‌از‌این به وضع موجود دامن نزنیم.

روح فرضیه ما در این بررسی آسیب‌شناسانه را «علتی سیاسی، ایدئولوژیک و متدولوژیک» تشکیل می‌دهد؛ به‌این‌معناکه علل سیاسی و ایدئولوژیک، در مرحله‌ای مقدماتی باعث می‌شوند متدولوژی تاریخنگاری برخی نویسندگان همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی هویت خاصی پیدا کند و آثار نامطلوب این متدولوژی، سبب می‌شود درنهایت خوانندگان از کتب آنان استقبال نکنند. ازدیگر‌سو، عکس چنین وضعیتی ــ حداقل به‌لحاظ‌تاکتیکی ــ در طیف مخالف یا منتقدان گفتمان انقلاب اسلامی دیده می‌شود و همین مساله، استقبال نسبی خوانندگان از کتب نوشته‌شده توسط آنان را در پی دارد.

بدین‌معنا، علت متدولوژیک در آغاز مسبوق به علل‌ سیاسی و ایدئولوژیک و سپس سابق به این علل و علت نخستین و ریشه‌ای ناکامی ادبیات تاریخی همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی در تاریخنگاری و جلب استقبال خوانندگان می‌باشد. ازاین‌رو روش تاریخنگاری مورخان همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی را باید علت اصلی رویگردانی و عدم استقبال خوانندگان از آثار مکتوب آنان به‌شمار آورد و علت اصلی رواج این متدولوژی، به گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر این دسته از مورخان و نویسندگان بازمی‌گردد؛ لذا برای تغییر در این متدولوژی، نخست باید به اصلاح گفتمانی اقدام نمود.

 

نقش ایدئولوژی و فضای سیاسی در روشهای تاریخنگاری

در یک نگاه کلی، به‌نظر می‌رسد تمامی آثار ایدئولوژیک با یک مشکل مشترک روبرو باشند. مقصود از ایدئولوژی در اینجا تعصب است که خود می‌تواند نوعی رفتار ایدئولوژیک محسوب گردد. حتی به این معنا نیز چنین نیست که نفس ایدئولوژی ناپسند باشد، بلکه به‌طورمعمول عمده کسانی که ایدئولوژیک می‌اندیشند، به برخی ویژگیهای جنبی و ناگوار خاصی دچار می‌شوند که در صورت زدودن این ویژگیها، عوارض ناگوار آنها بر خوانندگان نیز مرتفع خواهد گردید. ازآنجاکه یکی از کارکردهای ناخواسته و تحمیلی بر نگرش ایدئولوژیک، آن است که این نگرش به‌گونه‌ای دو ارزشی همه‌چیز را در چارچوب معادله دووجهی حق و باطل می‌بیند و ازاین‌رو، زوجهای سیاه و سفید، خائن و خادم، بد و خوب، زشت و زیبا، ظالم و مظلوم، تضعیف و تکبیر، تصدیق و تکذیب، تکفیر و تفسیق، اوج و حضیض و... در کتب تاریخی ایدئولوژیک موج می‌زنند. این نگرش تنگ‌نظرانه، قشری و سطحی‌نگر، سبب می‌شود خواننده حتی پیش از مطالعه متن ایدئولوژیک، براساس زوجهای یادشده به‌راحتی از کم‌وکیف موضوع این‌گونه کتابها اطلاع ‌یابد و لذا دیگر نیاز و رغبتی به تداوم مطالعه در خود احساس نمی‌کند. درواقع همانطورکه در بحث تاریخنگاری از دیدگاه امام(ره) ذکر گردید، نگارنده باید از تعیین نتیجه بحث پیش از پژوهش پرهیز کند. اما به قول امام‌خمینی، آنها «... از اول می‌دانند که کتابشان بنا است به چه نتیجه‌ای برسد و در آخر به همان نتیجه هم می‌رسند.»[xxx][xxx]

نگاهی اجمالی به محتوا و فهرست تولیدات مربوط به تاریخنگاری انقلاب اسلامی نوعی جهت‌گیری ایدئولوژیک را در این آثار نشان می‌دهد؛ به‌عبارتی، این جانبداری، در انتخاب و اشاره موضوعی به رجال و موضوعات تاریخی، در آثار نویسندگان همسو و ناهمسو با گفتمان انقلاب اسلامی، کم‌وبیش یکسان و به‌روشنی مشاهده می‌شود.

اسدالله بادامچیان نیز یکی از آسیبهای موجود در آثار تاریخی پیرامون انقلاب اسلامی را اسارت در چنبره تعصب، اعم از تعصب ایدئولوژیک و یا تعصب علم‌گرایی، علم‌زدگی، ملی‌گرایی، قومیت‌گرایی و جانبدارانگی می‌داند.[xxxi][xxxi]

حاتم قادری ضمن باور به این‌که یکی از ویژگیهای آثار تاریخی تولیدشده درخصوص انقلاب اسلامی، ایدئولوژی‌زدگی آنها است، آسیبهای موجود در آثار ایدئولوژیک را چنین برمی‌شمارد: 1ــ حاکمیت مفروضات ذهنی و روانی نگارنده تاریخ، در قالب جزمیت و تصلب، که خود از نُرم‌های جامعه متاثر است 2ــ طرح پرسش و مسائلی که بیشتر به‌گونه‌ای بیانیه‌وار و با هدف جبهه‌گیری و مبارزه و نه تحلیل، مواضع یک گروه و سازمان را منعکس می‌کند، به‌گونه‌ای‌که بحث اصلی مسکوت می‌ماند 3ــ اسارت در دوآلیسم و ثنویت؛ یعنی زوجهای خوب و بد، نور و تاریکی، زشت و زیبا، خیر و شر و... .

بااین‌همه، قادری برخلاف دیگران طرح وجود آسیب ایدئولوژیک در آثار تاریخی انقلاب اسلامی و تفکیک آن از نگرش علمی را نیز به‌نوبه‌خود نوعی ایدئولوژی‌زدگی می‌داند. به اعتقاد او، انقلاب یک کلیت مستقل از نویسنده و خارج از مفسر و نگاه او نیست و اساسا نمی‌توان به وجود یک دانش تاریخی در انقلاب اسلامی معتقد شد که فاقد ارزش‌داوری باشد. ازاین‌رو وی در کل معتقد است که دستیابی به یک پارادایم درخصوص هریک از انقلابات جهان، ذاتا ممکن نیست. به‌‌نظر قادری، این عدم امکان به گونه‌ای است که به‌عنوان‌مثال حتی در تعیین مبدا انقلاب اسلامی نیز نمی‌توان به یک اجماع رسید.[xxxii][xxxii]

آثار ایدئولوژیک نوعا در برابر آثار تاریخی ــ علمی (که حداقل به لحاظ تاکتیکی به دور از گرایشات ایدئولوژیک نویسنده تدوین می‌گردند) قرار می‌گیرند. در آثار علمی معمولا ادعا بر این است که نویسندگان علیرغم گرایش شخصی به پاره‌ای ارزشهای خاص، واقعیات تاریخی را به دور از هرگونه پیش‌داوری،‌ توصیف و تحلیل می‌کنند و خواننده را در برابر انبوه اطلاعات و تحلیلها ــ البته با چینشی هوشیارانه و هدفمند ــ قرار می‌دهند تا قضاوت نهایی را خود او اتخاذ کند. (البته در این میان از تاکتیک ظریف و جهت‌دار برخی نویسندگان مدعی علم‌گرایی نیز نباید غفلت کرد.)

آر. اف. اتکینسون می‌گوید: «حضور احکام ارزشی در تاریخ، این رشته را چندان جدی‌تر از بسیاری از رشته‌های دیگر ”در معرض مخاطره“ قرار نمی‌دهد. ازیک‌سو غالبا گفته می‌شود تاریخ برای‌آنکه به صورت یک رشته فکری خوشنام، معتبر و مقبول درآید، یا به‌عبارت‌خوش‌بینانه‌تر به صورت یک علم درآید، بایستی به‌طورمحض واقعی، عینی، و به‌لحاظ‌ارزشی بی‌طرف و خنثی یا فاقد جهت‌گیریهای ارزشی باشد. معنای این حرف به‌طورمعمول این است که ارزشها و هنجارهای زندگی خصوصی مورخ به‌هیچ‌وجه نباید اجازه دخالت داشته باشند. مورخ مجاز نیست ارزشهای فردی و شخصی خود را وارد حوزه کار و مطالعات خود سازد... ولی ازسوی‌دیگر می‌توان گفت دورنگاه‌داشتن یا خارج‌ساختن ارزشهای زندگی شخصی از تاریخ، امری پوچ یا محال است: اساسا چگونه آدمی مبرا از دغدغه‌های اخلاقی، سیاسی، یا زیبایی‌شناختی می‌تواند به تاریخ علاقمند باشد؟ این امر درواقع نوعی تناقض بسیار سطحی و کم‌مایه است که به محض ایجاد خط تمایزی بین احکام ارزشی موجود در موضوع اصلی مورد مطالعه تاریخ و احکام ارزشی موجود در نحوه برخورد یا طرز تلقی مورخ از آن موضوع، محو و زایل می‌گردد. احکام ارزشی را مطلقا باید در موضوع اصلی مورد مطالعه تاریخ پیدا کرد، نه در موضوع اصلی مورد مطالعه فیزیک، شیمی، یا زیست‌شناسی. تدوین و ارائه یک تبیین عقلانی متضمن مراجعه به احکام ارزشی کارگزاران گذشته است (مراجعه به نیات، اهداف یا مقاصد آنها است، چیزی که فکر می‌کردند ارزش پیگیری را دارا است). مساله تغییر و تحول در معیارهای ارزشی نیز از فقرات مهم در تاریخ فرهنگی به‌شمار می‌رود. لیکن پیدایی احکام ارزشی در موضوع اصلی مورد مطالعه مورخ، مشابه با آنچه که توسط خود مورخ ایجاد می‌شود نیست. روش دیگر برای ایجاد این خط تمایز عقیده‌داشتن به این نکته است که گرچه مورخان در ارتباط با صلاحیت حرفه‌ای خود باید به احکام ارزشی اشاره کنند و آنها را مشخص سازند، ولی حتما لازم نیست به شکلی که گفته شد، آنها را مشخص سازند. گفتم لازم نیست، زیرا تاکید و اصرار به این‌که کلیه نشانه‌های مربوط به ارزشیابیها و ارزش‌گذاریهای شخصی را باید از بین برد، بدون تردید چیزی نیست جز نوعی فضل‌فروشی پوچ. درواقع محدودساختن احکام ارزشی شخصی به موضوع اصلی مورد مطالعه، در کل، مساله چندان ساده‌ای نیست. حتی اگر براساس پیش‌فرضها و زمینه‌های عام فلسفی، فکر کنیم که ایجاد تمایز صریح یا تفکیک و مرزبندی روشن و قطعی بین احکام ارزشی و گزاره‌های واقعی (factual statements)، آن‌گونه‌که در زبان عادی و غیرفنی به کار می‌روند، امری است امکانپذیر (که البته در جای خود مساله بسیار مناقشه‌برانگیزی بوده و محل بحث و احتجاج است)، باز هم این نکته روشن و بدیهی است که ارائه یا تدوین نوعی فرهنگ اصطلاحات و تعابیر فاقد جهت‌گیری ارزشی به منظور بیان کنشها و فعالیتهای انسانی، امری کاملا محال و تقریبا غیرممکن است. ”قتل“ یک‌جور ارزیابی می‌شود، ”اعدام“ جور دیگر. حتی ”کشتن“ی که امید می‌رود بی‌طرفانه باشد نیز با توجه به امتناع صریح آن از تعهد جانبدارانه، از سوی کسانی که درگیر ماجرا هستند حامل یا مبین نوعی قضاوت یا حکم درباره مناقشه آنها تلقی خواهد شد. بی‌طرفی ارزشی شدید به‌هیچ‌وجه با منافع و علایق انسانی که بسیاری از افراد را به سمت تاریخ جذب می‌کند، جور درنمی‌آید و وصله ناجوری برای آن است. البته مورخان در عمل برای نیل به موضعی بی‌طرف یا خنثی از نظر ارزشی، تلاش چندان جدی به خرج نمی‌دهند، ولی تلاش برای درنظرگرفتن یک رشته امتیازات ضروری را به خوانندگان خود احاله می‌دهند. لذا در این فرضیه که ارزشیابیهای شخصی مورخ نباید در کار حرفه‌ای وی دخالت نماید، بایستی تعدیلهایی به‌وجود آید. ازجمله‌اینکه ارزشیابیهای شخصی مورخ به‌خوبی ممکن است بر انتخاب یا گزینش وی پیرامون موضوع اصلی مورد مطالعه تاثیر بگذارند، که گرچه با تاثیری که بر خود روند مطالعه وی به جای می‌گذارند، فرق می‌کند... ”دخالت“ یا ”ورود“ ارزشهای زندگی شخصی و خصوصی، موجب تفکیک و تمایز کلی تاریخ از علوم طبیعی و علوم اجتماعی کاربردی نخواهد شد؛ زیرا جهت‌گیریهای تحقیق و سمت‌وسوی پژوهشی در این قبیل علوم، آشکارا توسط احکام ارزشی فراعلمی تعیین می‌شوند. تاریخ نیز همانند علوم اجتماعی سعی دارد بی‌طرفانه و منصفانه و به‌گونه‌ای‌عینی به موضوعاتی بپردازد که به لحاظ انسانی به‌ندرت می‌توان در قبال آنها بی‌تفاوت باقی ماند. بااین‌حال تعهد جانبدارانه به‌هیچ‌وجه یک ضرورت یا یک ارزش (اعتبار) محسوب نمی‌گردد.»[xxxiii][xxxiii]

با نیم‌نگاهی به قرن بیستم، فهرست کثیری از ایدئولوژیها را، به‌ویژه در غرب، مشاهده می‌کنیم: مارکسیسم، لیبرالیسم، راسیونالیسم، راسیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم، آنارشیسم، اِلیتیسم (نخبه‌گرایی)، پلورالیسم و... که هرکدام خود به شعب‌ بسیاری مشتق می‌شوند.

«برای مورخان مارکسیست، مضمون اصلی متحدساز (که نقطه‌نظرات آنان را به هم نزدیک می‌سازد) فروپاشی و سقوط نظام سرمایه‌داری است، درحالی‌که برای مورخان لیبرال، مضمون اصلی متحدساز، رشد و گسترش آزادی است. از دید مورخ مارکسیست، انسانها اساسا سازنده یا تولیدکننده ابزار معیشت خود به‌شمار می‌روند، و تمام چیزهای دیگر را باید با عنایت به نیازهای نظامهای مربوطه فنی، اقتصادی و عقیدتی‌ای تبیین کرد که ضرورتا برای عملی‌ساختن این امر به‌وجود آمده‌اند. ازسوی‌دیگر از دید مورخ لیبرال، انسانها اساسا موجوداتی آزاد هستند و مضمون اساسی در تاریخ بشر، عبارت است از خلق مجموعه‌ای از نهادهایی که به‌بهترین‌وجه بتوانند حق غیرقابل‌انکار آنان برای آزادی را تضمین و برآورده سازند. ازاین‌رو، درحالی‌که مورخ مارکسیست روند تکامل نهادهای به‌اصطلاح لیبرال در قرن نوزدهم را تجلیات پنهان نیازهای نظام سرمایه‌داری در مرحله‌ای خاص تلقی می‌کند، مورخ لیبرال نهادهای مذکور را سازه‌های جمعی ساخته دست انسانهایی تلقی می‌کند که روزبه‌روز به حقوق غیرقابل‌انکار خود وقوف بیشتری پیدا می‌کنند... این مساله که ظاهرا در علوم طبیعی کمتر از تاریخ اختلاف‌نظر وجود دارد، صرفا ناشی از این نکته است که نظریه‌های علوم طبیعی متضمن مفروضات مورد قبول درباره سرشت واقعیت هستند، نه‌اینکه متضمن هیچ مفروضی نباشند، درحالی‌که مورخان غالبا درباره حداقل پاره‌ای از مفروضات خود اتفاق‌نظر ندارند.»[xxxiv][xxxiv]

ازیک‌سو دریافتیم که انسان بدون ایدئولوژی وجود ندارد و به‌عبارتی ایدئولوژی لباسی نیست که مولف هنگام تالیف آن را از تن به‌‌در کند. انسان، اسیر معنای ایدئولوژیک خویش است و بی‌اختیار از آن اثر می‌پذیرد و این تاثیر در نوشته‌هایش نیز موثر می‌افتد؛ ازسوی‌دیگر می‌دانیم که پیروان ایدئولوژیها هرکدام به بسیج قابل‌توجهی از جمعیت جهان اقدام کرده و نتیجتا صف‌بندیهای پرحادثه‌ای را در سطوح اندیشه‌ای و رفتاری قرن بیستم به‌وجود آورده‌اند.

ایدئولوژیها در حوزه اندیشه نیز بر نویسندگان تاریخی تاثیرگذارند و ازاین‌رو باید گفت: دریافت فوکویاما که انتهای قرن بیستم را عصر پایان ایدئولوژیها می‌داند، پذیرفته نیست؛ زیرا انسان بدون ایده وجود ندارد و معانی، چنبر گفتمانی خویش را در هر عصری بر انسانها در تمام حوزه‌های فکری و رفتاری تحمیل می‌کنند. ازاین‌رو به یک تعبیر باید گفت تمام آثار تاریخی را می‌توان نهایتا در یک حوزه ایدئولوژیک قرار داد.

بدین‌ترتیب بحث ما از اینجا آغاز می‌شود که چرا بااینکه همه آثار تاریخی ایدئولوژیک بوده و حاوی کارکردهای ایدئولوژیک ــ از قبیل سیاه و سفید، زشت و زیبا و... ــ هستند، از برخی کتب استقبال انبوه می‌شود و از برخی دیگر رویگردانی؛ چنانکه برخی می‌توانند به تبلیغ، تحکیم و تعمیم گفتمانهای موردنظر خویش نائل آیند و برخی عاجز از آنند؟! گمان عمومی و غالب بر این است که مارکسیسم، لیبرالیسم و فراماسونری، بیشترین تاثیر را در تمام زمینه‌ها از جمله تاریخنگاری در قرن بیستم گذارده‌اند. کشف و تحلیل مکانیسم این تاثیرگذاری، خود محل بحثی ویژه است. همچنین باید پذیرفت، ازآنجاکه فروپاشی شوروی به همراه بخش عظیمی از مولفه‌های معرفت‌شناختی، ایدئولوژی مارکسیسم کلاسیک را با بحران و بن‌بست شدیدی مواجه کرد، ازاین‌پس باید نقش و تاثیر مارکسیسم را در گفتمانهای روشمند تاریخنگاری، ضعیف قلمداد نمود. با این توصیف، آنچه می‌ماند ایدئولوژی لیبرالیسم است.

بنابر تقریرات دکتر محمد رجبی[xxxv][xxxv] در سلسله مباحث روش‌شناسی تاریخنگاری، فراماسونری حداقل از منظر متدولوژی تاریخنگاری، شقی از لیبرالیسم به‌شمار می‌رود. وی اصول و روشهای تاریخنگاری فراماسونری را برمی‌شمارد و معتقد است بیشترین کتب تاریخی موجود در ایران از سوی فراماسونها تدوین و تالیف گردیده‌اند. ایدئولوژی حاکم بر این دسته آثار تاریخی، لیبرالیسم است، گرچه این واقعیت، منکر آن نیست که لیبرالیستهای غیرفراماسون، ویژگیهایی متمایز از شیوه تاریخنگاری فراماسونها را در آثارشان منعکس می‌سازند. درنهایت می‌توان گفت لیبرالیسم و فراماسونری دو گرایش غالب در تاریخنگاری گذشته و امروز را به خود اختصاص می‌دهند و در عرصه تاریخنگاری از حیث روش‌شناسی، کمیت، تولید و حتی تاثیرگذاری بر مخاطبان و جریان‌سازی، درواقع یکه‌تازی می‌کنند.

چنانکه گفتیم، روشهای حاکم بر تمامی کتب تاریخی، صبغه ایدئولوژیک دارند. این حکم در مورد اندک کتب تاریخی همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی نیز صادق است. با توجه به کارکردهای خاص ایدئولوژی در سطح سیاسی، اجتماعی و به‌ویژه تاریخنگاری، سوال اساسی این است که چطور کتب تاریخی نوشته‌شده توسط روشنفکران، لیبرالیستها و فراماسونها ــ که آنها نیز ایدئولوژیک به مسائل می‌نگرند ــ با اقبال خوانندگان روبرو می‌شوند اما کتبی که از سوی نویسندگان متاثر از گفتمان و ایدئولوژی انقلاب اسلامی نوشته می‌شوند، با توفیق مورد انتظار مواجه نمی‌گردند؟ به‌عبارتی اگر کارکرد ایدئولوژی در تاریخنگاری عام است و اگر هریک از دسته‌های برشمرده آثار تاریخی کتب ایدئولوژیک‌اند، چگونه می‌شود که یکی در جلب خواننده موفق و دیگری ناموفق ظاهر می‌شود؟

پاسخ ما به این سوال آن است که لیبرالیستها و فراماسونها، علیرغم اصرار بر یک ایدئولوژی خاص، خودشان را در لوای متدولوژی ساینتیسم (scientism) قرار می‌دهند؛ به‌عبارتی آنها به خوانندگان وانمود می‌کنند که در روش علمی، قضاوتهای ایدئولوژیک مداخله ندارد و ما در تاریخ‌نویسی اغراض ارزشی خاصی را دنبال نمی‌کنیم. ازاین‌رو، درحالی‌که حتی آنها نیز قادر نیستند خارج از گفتمان لیبرالیسم بیندیشند، اما با درپیش‌گرفتن یک متدولوژی علمی، ایدئولوژی خودشان را با ظرافت و به روشی خزنده و نامحسوس ترویج می‌کنند و بااین‌روش، پس از فتح اندیشه و روان خوانندگان، به بسط گفتمان خویش می‌پردازند. به‌تعبیری‌دیگر، می‌توان ایدئولوژی لیبرالیسم را درواقع یک استراتژی برای نویسندگان لیبرال و فراماسون قلمداد نمود که با تاکتیک ساینتیسم، این استراتژی را دنبال می‌کنند و خوانندگان اغفال‌شده، ساینتیسم را که درواقع صرفا یک تاکتیک است، استراتژی تعبیر کرده و بدین‌شکل، خلع ایدئولوژی می‌شوند و دست‌بسته، بی‌آنکه بدانند، در محضر لیبرالیسم و فراماسونها زانو می‌زنند و قربانی می‌شوند.

تحلیل آخر ما با این مبنا استحکام می‌یابد که به تعبیر اندیشمندان پست‌مدرن، انسانها در چنبره گفتمانهای عصر خویش اسیرند و لیبرالیسم که از فراگیرترین و موثرترین گفتمانهای قرن بیستم، به‌ویژه انتهای این قرن و تا به امروز می‌باشد، بر نویسندگان لیبرال و فراماسون حاکم است و بدین‌ترتیب آثار این دسته از نویسندگان، دل‌ودماغ خوانندگان را در سطح جهان تسخیر نموده است.

درسویی‌دیگر و برخلاف مورد یادشده، کتب تاریخی متضمن ایدئولوژی همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی، به جهت عدم برخورداری از تاکتیک ساینتیسم، با اقبال خوانندگان روبرو نمی‌شوند. این دسته از کتب معمولا برخلاف دسته اول، شمشیر را از رو بسته و چهره واضح ایدئولوژی خویش را به نمایش می‌گذارند و ازهمان‌آغاز دوست و دشمن، ظالم و مظلوم، حق و باطل، بد و خوب، خادم و خائن، سیاه و سفید و سایر زوجهای برشمرده در نگرش ایدئولوژیک را فریاد می‌زنند. لذا خواننده شیفته ساینتیسم، در نسبت با این نوع آثار، ازآنجاکه از قبل می‌داند که کتاب حاضر چه می‌خواهد القا کند، هیچگاه قانع نمی‌شود، هیچگاه به خلوت‌خانه فکری خود نمی‌رود و پیرامون مطالب موجود در این دسته از آثار به‌گونه‌ای خالص و جدی نمی‌اندیشد و دل و دماغ خود را مشغول محتوای این آثار نمی‌کند و به‌اصطلاح اثر تاریخی را از پیش با رویکردی منتقدانه می‌خواند و البته مطالعه چند کتب این‌چنینی، کافی است تا چنین خواننده‌ای برای همیشه خودش را از مطالعه و پذیرش این آثار دور سازد. ازسوی‌دیگر وقتی خواننده با جاذبه موجود در آثار لیبرالها و فراماسونها مواجه می‌شود، به‌خودی‌خود وضعیت نامطلوب امروزی برای آثار مکتوب همسو با گفتمانهای انقلاب اسلامی رقم می‌خورد.

تاریخ‌نویسی که یک کار علمی تلقی می‌شود، به‌‌زودی در کشور ما رنگ و بوی بازیهای سیاسی به خود می‌گیرد و خود موجب اتخاذ تدابیری از سوی حکام جهت انسداد فضا و یا برخوردهای ناصواب می‌گردد.

براین‌اساس می‌توان گفت تاریخنگاری نیز در فضای بسته شکل نامطلوبی به خود می‌گیرد؛ چراکه ازیک‌سو تولیدات و آثار تاریخی آن‌گونه‌که شایسته است، مورد نقد و بررسی قرار نمی‌گیرند و در نتیجه تاریخ به‌گونه‌ای‌شایسته تنظیم، تدوین و منتقل نمی‌گردد، ازسوی‌دیگر، ازآنجاکه بشر همواره در شرایط سخت بیشتر فعال شده و بهتر عمل می‌کند، تاریخ‌نویسانی که در شرایط سخت‌تری قرار دارند، بهتر و به‌نحوخاص‌تری می‌نویسند.

در یک تقسیم‌بندی، می‌توان گفت: به‌ویژه در جوامع شرقی و از جمله در کشور ما، دو دسته تاریخ‌نویس وجود دارند: 1ــ مخالفان گفتمان حکومتی 2ــ موافقان گفتمان حکومتی. با توجه به توضیح پیشین، باید گفت در بسیاری مواقع، مخالفان ازآنجاکه با فشار بیشتری روبرو هستند، امکان و اهتمام بیشتری برای ابراز استعداد در تاریخنگاری همسو با گفتمان و اغراض ایدئولوژیک خود پیدا می‌کنند و برعکس، موافقان به‌حساب‌اینکه عرصه از آن آنها است، خرسندند و دچار غفلت و نوعی عافیت‌طلبی می‌شوند و در نتیجه از فعالیت بهینه باز می‌مانند. همچنین ازآنجاکه قدرت سیاسی حامی دسته موافقان است، بی‌اختیار، این افراد با زبان قدرت سخن می‌گویند، درحالی‌که مخالفان دقیقا به‌خاطر دست‌نداشتن در قدرت و قرارداشتن در موضع ضعف، بیشتر درصدد استدلال و منطق برمی‌آیند. نتیجه چنین وضعیتی، افزایش کمی و کیفی تولیدات متون تاریخی از سوی مخالفان است که ازهر‌حیث برای خواننده جذاب‌تر جلوه می‌کنند و در اقناع، به توفیق بیشتری دست می‌یابند. در تطابق این معنا با بحثها، باید گفت: نویسندگان ناهمسو با گفتمان انقلاب اسلامی به‌عنوان شقی از بیگانگان، از موقعیت مستقل و غیرجانبدارانه‌ای برخوردار می‌شوند و از همین رهگذر، در جلب مخاطب و تحکیم باورهای خود، قابلیت اقناع‌کنندگی بالایی پیدا می‌کنند.

لازم به ذکر است به‌هیچ‌وجه درصدد صدور یک حکم کلی و یا درصدد تطهیر و تفسیق عده‌ای نیستیم، بلکه صرفا علل اقبال نسبی خوانندگان به آثار تاریخی روشنفکران ناهمسو با گفتمان انقلاب اسلامی را بیان می‌داریم. شاید در فرآیند آسیب‌شناسی دچار اشتباه شویم که درآن‌صورت نقاد خوش‌انصاف به نقد خواهد نشست و بدین‌ترتیب هم پختگی حاصل خواهد شد و هم آسیب‌شناسی اعتبار بیشتری خواهد یافت.

به‌هرحال، قابل انکار نیست که قبل از انقلاب، رویکرد جوانان به اندیشه‌های اسلامی و مکتوبات مذهبی ــ اعم از تاریخی و غیرتاریخی ــ بیشتر بود و در حصول این امر، امثال استاد مطهری، آیت‌الله طالقانی و دکتر شریعتی سهم بسزایی داشتند. جوانان قبل از انقلاب شیفته تحقیق و تشنه کتب و اندیشه‌های اسلامی بودند و ازهمین‌رو در سالهای آغازین پیروزی انقلاب، کتابخوانی رونق فراوانی داشت. اما در سالهای بعد، این وضعیت کم‌وبیش تغییر کرد و جوانان بیشتر اهل تقلید شدند؛ گذشته‌ازآنکه عده کثیری از آنان به روزمره‌گی افتادند.[xxxvi][xxxvi]

جای آن است که درخصوص آن اقبال و تحقیق، و این تقلید، بی‌تفاوتی و معیشت‌گرایی مذموم، سوال جدی وارد کرد و درصدد علت‌یابی برآمد. وجود چه مکانیسمی در روش امثال مطهری، طالقانی و شریعتی وجود داشت که باعث شیفتگی به آثار و متون اسلامی گردید و همین‌طور چه عواملی در سالهای اخیر که بیش‌ازگذشته به فعالیت فرهنگی نیاز داریم، باعث رویگردانی جوانان از کتابخوانی به‌طورعام و از آثار تاریخی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی به‌طورخاص گردیده است؟ مطمئنا پاسخ‌گویی به این سوال، رویکرد آسیب‌شناسانه در این زمینه را روشن و بارور خواهد ساخت.

قشری‌نگری، تنگ‌نظری، یکسویه‌نگری، نگرش غیرکارشناسانه، غیرعلمی و غیرانتقادی، در همه زمینه‌ها و از جمله در تاریخنگاری، از آفات مهمی به‌شمار می‌روند که سبب رویگردانی مخاطبان و خوانندگان می‌شوند. علاوه‌براین، قحط‌الرجالی یا کمبود محقق کارآمد در عرصه تاریخنگاری، باعث می‌شود آثار تاریخی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی، کم و از کیفیت پایین برخوردار باشند؛ و البته این عامل باید در کنار علل سیاسی، ایدئولوژیک و متدولوژیک مورد توجه قرار گیرد؛ به‌عبارتی عامل مذکور می‌تواند مسبوق بر علل سه‌گانه اخیر تلقی شود.

قطعا با تعمق بیشتر می‌توان علل بیشتری را در چگونگی و چرایی وقوع وضعیت موجود پیدا نمود، اما در حد وسع نگارنده موارد بالا خاطرنشان گردیدند و اینک آنها را به نقد می‌گذاریم تا ازآن‌میان چشم‌انداز روشن‌تری از موضوع مورد بحث به‌دست آید.

 

آسیب‌شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران

اکنون با توجه به مباحث پیشین، می‌توان وضعیت تاریخنگاری انقلاب اسلامی ایران و آثار تاریخی آن را حدس زد. «تحقیق و تتبع درباره تاریخ معاصر ایران، به‌رغم صرف هزینه‌های کلان، هنوز در جامعه ما مراحل جنینی خود را طی می‌کند. علت در دو نکته نهفته است: نخست‌اینکه محافل دانشگاهی به دلیل فقدان بضاعت علمی، به بهانه این‌که منابع و اسناد این دوران در دسترس نیست، تعلقات سرکش دانشجویان را به مباحث دیگر سوق می‌دهند و عملا پرداختن به مقولاتی که به اندکی خطرکردن نیاز دارند، طفره می‌روند. در پاسخ این دسته، باید خاطرنشان کرد... که مساله فقدان منابع نیست، عمده‌ترین گرهگاه رشته تاریخ، مساله فقدان اندیشه تاریخی است، همین مقوله این رشته شریف و ارزشمند را به زائده‌ای از رشته‌های تحصیلی دانشگاهی مبدل کرده است. دومین علت عقب‌ماندگی تحقیق درباره تاریخ معاصر ایران، فقدان سیاستگذاری از طرف دستگاههای ذی‌ربط است، به‌گونه‌ای که حریفان با بضاعت مُزْجات علمی و عملی، یکه‌تاز این عرصه شده‌اند و هنوز ضرورت شناخت ابعاد تاریخ معاصر ایران بر دست‌اندرکاران امور نامکشوف است. به‌همین‌دلیل سرمایه‌های عظیمی تلف می‌شود و هر روز اداره‌ای در کنار سایر ادارات تاسیس می‌شود، بدون‌اینکه نتیجه‌ای ملموس و عملی در پی داشته باشد. این فاجعه دردناک نیز به دلیل فقدان دیدگاه است؛ اگر به این نکته توجه می‌شد که هرگونه سیاستگذاری اجرایی، مستلزم اشراف بر عمده‌ترین وجوه تاریخ معاصر ایران است، این‌همه تشتت و بی‌خیالی به‌وجود نمی‌آمد و پس از گذشت تقریبا بیست‌سال از پیروزی انقلاب، طفیلیهای رژیم شاه به مثابه مورخان ”بی‌طرف“ جلوه نمی‌کردند. به‌هر‌تقدیر، در فضای کنونی، سردمداران رژیم گذشته پرداختن به تاریخ معاصر را وجهه همت خود قرار داده‌اند و موذیانه عملکردهای رضاخان و فرزندش را مشروعیت می‌بخشند. بدیهی است که این جماعت از موضعی خاص و برای طرح نکته‌هایی ویژه به تاریخ‌نویسی روی آورده‌اند و البته با کیفیت نازل ذائقه خوانندگان، آثار آنها تیراژهایی شگفت‌آور به‌دست می‌آورد و اندیشه‌های این جماعت تا اعماق جامعه رسوخ پیدا می‌کند... و با آسودگی خیال به القای ایدئولوژی خود مشغول است. آثار تاریخی دیگری هم وجود دارند که تماما صرف اعاده حیثیت از عناصری هستند که به‌طورمستقیم یا غیرمستقیم به شبکه‌های قدرتهای جهانی متصل بوده‌اند... به‌هرتقدیر، آثاری ازاین‌دست به‌یکسره هم خود را مصروف تبرئه شخصیتهای تاریخی می‌کنند.»[xxxvii][xxxvii]

«تا [سال 1365] در ایران بعد از انقلاب هیچ ارگان و موسسه‌ای، همت به خرج نداده تا یک شیوه و سیاست روشن و مورد قبولی را در نگارش زندگینامه رهبران انقلاب اسلامی و شهدای آن پی‌ریزی کند. برخی از زندگینامه‌ها به گونه ”تک‌نگاری“ نوشته شده است... در میان همه اینها دو کتاب صحیفه خون و شهدای روحانیت، از نظر شیوه اتخاذشده برای نگارش و نیز از نظر امور فنی چاپی جالب‌توجه می‌باشد... لکن آن جایگاه مطلوب، اید‌ه‌آل و متناسب با شخصیت ممتاز و نمونه قهرمانان را در جامعه باز نکرده است. دلیل این مساله صرفا در شیوه نگارش این کتابها نهفته است. این کتابها برای محققین و نویسندگانی که به دنبال اطلاعات اولیه و مواد خام زندگینامه‌نویسی هستند، بسیار خوب و مفید است، لکن برای جامعه و توده مردم جذابیت مطلوب را ندارد. تنها شیوه مطلوب زندگینامه‌نویسی برای همگان، اتخاذ شیوه نگارش روائی ــ تاریخی داستان‌پردازانه می‌باشد.»[xxxviii][xxxviii]

اسدالله بادامچیان آسیبهای روشی آثار تاریخی پیرامون انقلاب اسلامی را چنین برمی‌شمارد: 1ــ ناتوانی در تحلیل انقلاب اسلامی از سوی کسانی که اسیر چارچوبهای تحلیلی نویسندگان خارجی پیرامون انقلاب اسلامی هستند 2ــ بی‌اطلاعی نویسندگان از وقایع و رخدادها و ارائه قضاوتهای غیرواقعی 3ــ برخورداری از ویژگیهای تهاجمی نسبت به دیدگاههای یکدیگر به‌جای نقد عالمانه 4ــ عدم نگارش تاریخ توسط کارگردانان و عاملان اصلی و نگارش آن توسط نویسندگان به همراه نقل‌قولهای کارگردانان، به‌نحوی که درواقع نویسندگان برداشتهای خود را منتقل می‌کنند 5ــ اسارت در نگرشهای غربی و ارائه تعبیر علمی از این اسارت.[xxxix][xxxix]

قادری در یک تقسیم‌بندی ذهنی، سطوح تاریخنگاری انقلاب اسلامی را به سه بخش تقسیم می‌کند:

1ــ متن: یعنی خود واقعه و در اینجا واقعه‌ انقلاب اسلامی

2ــ نویسنده متن: شامل رهبران، دست‌اندرکاران و آحاد مردم ذی‌نقش در انقلاب

3ــ قاری یا مفسر: شامل کسانی که متن را می‌خوانند و فهمی از آن می‌کنند.

معنی و تفسیر، مستلزم ذهن باز، توانایی‌های علمی و اندیشه‌ورزی است. درعین‌حال امکان عدم انطباق تفسیر با متن همواره وجود دارد. البته قادری در جای دیگر متذکر می‌شود که تفکیک عملی میان تاریخنگاری با تحلیل و فلسفه تاریخ، غیرممکن است و ما در بیان حوادث تاریخی تلویحا فلسفه تاریخ، تحلیل و تفسیر خود را نیز بیان می‌کنیم.

سایر آسیبهای روشی موجود در آثار تاریخی، از نظر قادری عبارتند از: 1ــ ضعف در آگاهی و اشراف جامعه نسبت به مباحث معرفتی و نحله‌های علوم انسانی 2ــ بازاری‌پسند و عرف‌پسند‌ بودن این آثار 3ــ فقدان توانایی و بنیادهای علمی و اندیشه‌ای لازم.[xl][xl]

و اما صادق زیباکلام در نقد روش آثار تاریخی انقلاب اسلامی، مولفه‌های زیر را به‌عنوان آسیبهای این آثار ذکر می‌کند: 1ــ عقب‌ماندگی کشور در حوزه علوم انسانی (و از جمله تاریخ) 2ــ عدم وقایع‌نگاری صرف 3ــ نقش مذهب در چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی کمتر مورد بررسی آکادمیک قرار گرفته و کمتر نویسنده‌ای توانسته از این نقش ارزیابی واقع‌گرایانه‌ای ارائه دهد 4ــ تفکیک پدیده مذهب از سیر کلی تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در بررسیهای تاریخی 5ــ تاثیر تحولات پس از انقلاب بر دوران انقلاب و خطای مولف تاریخ نسبت به فهم دوران انقلاب، ازآن‌رو که مولف از منظر تحولات پس از انقلاب به پدیده انقلاب می‌نگرد 6ــ تداخل معرفت انقلاب اسلامی با تحولات معرفتی که پس از انقلاب رخ‌ می‌دهد 7ــ فراموش‌کردن شعارهای اولیه انقلاب و تفسیر انقلاب با شعارهای دهه‌های بعد 8ــ سلطه رویکردها، گرایشات، ایدئولوژیها و گفتمانها، به‌گونه‌ای‌که حتی در خصوص تعیین مبدا انقلاب اسلامی چندین دیدگاه مختلف وجود دارد. یکی از آنها مهرماه سال 1341 مصادف با جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی را، دیگری تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی شتاب‌زده اوائل دهه 1340 را، سومی مناسبات درون رژیم شاه و از بیست‌وهفتم مرداد سال 1332 را و چهارمی اوائل دهه 1350 را مبدا انقلاب اسلامی عنوان می‌کنند.[xli][xli]

عبدالله شهبازی نیز عرصه تحقیقات تاریخی در کشور را بی‌پناه‌ترین و مظلوم‌ترین عرصه دانسته و در مقایسه با عرصه‌هایی چون ورزش، سینما، رمان و ادبیات، غم‌انگیز تعبیر می‌کند. آسیبهای موجود در تاریخنگاری از نظر وی عبارتند از: 1ــ عدم حمایت و سرمایه‌گذاری دولت 2ــ حضور مدیریتهای غیرمتخصص و ناآشنا با عرصه تاریخ و اهداف و ابعاد کار؛ که خود موجب اتلاف سرمایه است 3ــ حبس گنجینه اسناد تاریخی ارزشمند و بی‌نظیر یا عدم استفاده شایسته از آن 4ــ سلطه سلائق متنوع مدیران و کارشناسان مراکز اسناد به‌عنوان سدی در برابر محققین که خود موجب اعراض محققان از تحقیق در آن حوزه‌ها می‌شود 5ــ سلطه دیوانسالاری عریض و غیرمولد در مراکز اسناد و تحقیقات 6ــ حاکمیت تعبیر محرمانه در مراکز اسناد، بدین‌صورت‌که بهره‌برداری از اسناد در انحصار کارکنان همان مراکز قرار می‌گیرد 7ــ فقدان یا کمبود نیروی متخصص و نخبه در مراکز اسناد به‌عنوان عاملی در طولانی‌شدن انتشار اسناد 8ــ بی‌اعتمادی مدیریت مراکز اسناد به مردم و پژوهشگران 9ــ تجربه ناموفق سپردن مراکز اسناد به مدیران غیرمتخصص و کارمندان 10ــ عدم وجود دوره کامل مطبوعات در مراکز اسناد و کتابخانه‌ها.

درواقع باید گفت شهبازی آسیبهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی را بیشتر در سطوح مدیریتی تلقی می‌کند.[xlii][xlii]

 

چه باید کرد؟

هدف ما در این بخش ارائه راهکارهای عملی است. رویکرد ما در آسیب‌شناسی بر نگاه به درون معطوف بود. بررسی علل خارجی را بنا به دلایلی به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم. ازاین‌رو بحث راهکار نیز به تبع آن معطوف به درون خواهد بود. به‌این‌معناکه اصلاح در درون، راه برون‌رفت از وضعیت موجود است. بی‌تردید ایجاد تحول در همان مواردی که سبب پیدایی وضعیت نامطلوب گردیده‌اند، اقدام مناسبی برای رفع این وضعیت خواهد بود.

البته مقصود راهگشایی در سطح تئوریک است، زیرا ازآنجاکه اندیشه بر عمل مقدم است، در گام اول، هرگونه اقدام اصلاحی مشروط به اتخاذ تدابیر سنجیده و چند عقلی خواهد بود. دستیابی به ایده‌ای جمعی در سطح تئوریک، چنانچه با عزم و اراده‌ای جمعی توام گردد، در عمل موجب فتح‌ باب خواهد بود. ازاین‌رو نوشتار حاضر صرفا مدعی طرح مساله است و در همین سطح نیز محتاج نگاه‌های تکمیلی دیگر از ابعاد گوناگون و توام با دغدغه‌های انتقادی است. مسلم است درمان زوال اندیشه و تاریخنگاری، محتاج زمان است؛ زیرا این مساله به ساختارهای ذهنی و سیاسی مربوط می‌شود و تحولات ساختاری چنانچه با کوششی هوشمندانه و پیگیر همراه گردد، دستیابی به هدف مذکور در بلندمدت صورت خواهد گرفت.

نخستین اقدام اصلاحی در سطح چه باید کرد، علنی‌کردن مساله است تا در پی آن و با هدف درمان، از اهل فن در سطحی گسترده فراخوان به عمل آید. چگونگی این اقدام، البته خود محتاج بررسی ویژه‌ای است.

در بخش آسیب‌شناسی به سه دسته از علل سیاسی، ایدئولوژیک و روش‌شناختی اشاره شد. توجه به مکانیسمهای سیاسی، ایدئولوژیک و روش‌شناختی و استخراج شاخصهای رهیافتی در سطح نویسندگی، فرآیند چه باید کردها را کاربردی خواهد کرد.

از حیث «ایدئولوژیک» ضروری است تاریخنگار، در وهله اول که به بیان «متن» اصلی تاریخ می‌پردازد، علائق ایدئولوژیک خود را در تدوین تاحدامکان دخالت ندهد. این نظر با عقاید اسلامی ما نیز همسو است. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «اقرب العباد الی الله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرههًْ: نزدیک‌ترین بندگان به خدای بزرگ حق‌گوترین‌هایند. اگرچه علیه خودشان باشد؛ و حق‌گزارترین‌هایند، اگرچه در آن سختی و کراهت و سنگینی باشد.»[xliii][xliii]

درواقع ما باید مطمئن باشیم که از بیان حق ضرر نخواهیم کرد و اگر هم ضرر کنیم، به‌ قول حضرت امیر(ع): «فی العدل سعهًْ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق: در عدل گشایشی است و کسی که بر او عدل تنگ آید، بی‌گمان ستم بر او تنگ‌تر آید.»[xliv][xliv]

بیان حقیقت حتی آنجاکه به ضرر ما است، از نوعی روح عدالتخواهانه سرچشمه می‌گیرد.

در مرحله «تفسیر متن» لازم است تاریخنگار با استفاده از متدولوژی علمی به‌نحوی‌بی‌طرفانه وارد شود و ازهمان‌آغاز زوجهای زشت و زیبای مورد نظر خود را فاش نکند و ازاین‌طریق نتیجه داستان را قبل از تعریف بیان ننماید؛ همچنین لازم است مفسر تاریخی، جانب منطق و عقل و بی‌طرفی را رعایت کند و گرایش ایدئولوژیک خود را به نحوی ظریف و غیرملموس دخالت دهد، به‌نحوی‌که خواننده فرصت فکرکردن و طرح مساله در ذهن خود را داشته باشد. خوب است بیشتر به طرح پی‌درپی مساله پرداخت، آنگاه با توجه به متنی که از قبل در اختیار خواننده قرار گرفته، خودبه‌خود نتیجه دلخواه نویسنده حق‌جو و باانصاف، برای خواننده حاصل خواهد شد: «الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمهًْ طیبهًْ کشجرهًْ طیبهًْ اصلها ثابت و فرعها فی السماء... (ابراهیم/ 24): ای رسول ندیدی که چگونه خدا، کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان رفعت و سعادت برشود. و آن درخت (زیبا) به اذن خدا همه اوقات میوه‌های ماکول و خوش دهد.» خدا این‌گونه مثلهای واضح برای تذکر مردم می‌آورد. و مثل کلمه کفر مانند درخت پلیدی است که ریشه‌اش به قلب زمین نرود، بلکه بالای زمین افتد و زود خشک شود و هیچ ثبات و بقایی نخواهد یافت. خدا اهل ایمان را با عقیده ثابت در دنیا و آخرت پایدار می‌دارد و ستمکاران را گمراه می‌گرداند و خدا هرچه بخواهد به اختیار مطلق می‌کند... .

البته باید میزان ظرفیت سیاسی خود و نظام سیاسی را که از شاخصه‌های توسعه سیاسی است نیز افزایش داد و از پذیرش اشتباهات تاریخی ابایی نداشت و بدین‌ترتیب شکنندگی را مرتفع نمود.

قشری‌نگری، یکسویه‌نگری و تعصبات کور را، حداقل در وجه صریح آن، باید کنار گذاشت، اگرچه فی‌نفسه در ناپسند‌بودن این خصائص شکی نیست.

اما از حیث «روش‌شناسی»، چنانچه ملاحظات ایدئولوژیک و نیز ملاحظات سیاسی یادشده رعایت شوند، در روش تاریخنگاری خود را خواهند نمایاند و آنگاه بخش مهمی از رویگردانی و عدم اقبال خوانندگان بهبود خواهد یافت.

در بخش آسیب‌شناسی، از فضای قبل و اندکی پس از انقلاب یاد کردیم و عامل ایجاد آن فضای مطلوب را تاثیر شخصیتهایی چون شهید مطهری دانستیم. چنانچه بخواهیم روح تحقیق و اقبال به کتب اسلامی را در جوانان و اهل دانش رونق بخشیم، ناچار به پذیرش متد علمی و نحوه برخورد امثال مطهری هستیم. شهید مطهری توانست اندیشه‌های اسلامی را با مقتضیات زمان تطبیق داده و با ارائه آثار خود، نیاز زمان را پاسخ گوید و دانشگاهیان و حوزویان را به دور از مسائل صنفی و طبقاتی در یک مکتب بنشاند.

توفیقاتی که امثال مطهری، طالقانی و... کسب کردند، صفحه زرین و آموزنده‌ای در تاریخ ایران به یادگار گذاشت. این توفیقات درواقع و بدون‌شک به روش آنها بازمی‌گردد. متدولوژی آنها در ارائه مطالب تبلیغی، در تاریخنگاری نیز قابل استفاده است.

ایجاد وسعت نظر در نویسنده، نگرش جمعی و همه‌جانبه، کارشناسی، علمی و نقادانه در روشهای تاریخنگاری، با درنظرداشتن ملاحظات و توجیهاتی که از آن سخن رفت، بسیار راه‌گشا خواهد بود.

تدوین روشهای تاریخنگاری اسلامی و یا تکمیل و انطباق این روشها با ضروریات امروزی، توام با نگرشی تطبیقی به روش تاریخنگاری لیبرالیستی، فراماسونری و ساینتیسم، اقدامی راهبردی و اساسی از حیث روش‌شناختی محسوب می‌گردد که ضرورتی فوری دارد و عملی مهم در خروج از وضعیت موجود، محسوب می‌شود.

هرج‌ومرج و ولنگاری روشی در کتب تاریخی امروز، از فقدان الگویی منسجم در روشهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی ناشی می‌شود که عمدتا و به‌طورنامحسوس نتایج خطرناکی را به‌دنبال خواهد داشت. ما حتی در سطح تنظیم متن تاریخی، محتاج روش یادشده هستیم و ازآنجاکه توانایی ما در این زمینه بسیار مهم، اندک است، طبعا باید منتظر بازخورد منفی نسبت به این دسته از کتب باشیم.

به لحاظ «سیاسی» لازم است نوعی فضای باز در عرصه تاریخنگاری وجود داشته باشد. این مهم، خود مستلزم تفکیک مدیریت سیاسی از مدیریت کارشناسی در همه زمینه‌ها، به‌ویژه در عرصه فعالیتهای آکادمیک و علمی و از جمله در تاریخنگاری است.

در کشورهای جهان سوم به‌دلیل سیاست‌زدگی، همه‌چیز رنگ سیاسی به خود می‌گیرد و این مساله به‌نوبه‌خود باعث بروز مشکلات خاصی می‌شود. کتب بسیاری از سوی نویسندگان خارجی راجع به انقلاب اسلامی نوشته شده‌اند که اجازه ترجمه آنها صادر نمی‌شود. در توجیه این منع، اغلب به آسیب‌پذیریهای امنیتی و فرهنگی اشاره می‌شود، درحالی‌که اگر این امر را به درستی هدایت کنیم و از پاره‌ای هیاهوها هراس نداشته باشیم، این کار بی‌آنکه آسیبی در پی باشد، انجام خواهد شد. چنانچه فضای باز علمی ــ و از جمله تاریخنگاری علمی ــ رواج یابد، از مظلوم‌نمایی برخی در امان خواهیم بود. این عده با سردادن ندای مظلومیت، در جلب احساسات خوانندگان جوان نسبت به آثار خود توفیقاتی کسب می‌کنند، حال‌آنکه این امکان را ما در اختیار آنها قرار می‌دهیم.

از جمله اقدامات اساسی در سطح راهکار، تربیت انسانهای محقق، متعهد و منصف در تاریخنگاری سیاسی است. توسعه انسانی و تربیت انسانهای خلاق، فعال، مبدع و با قابلیتهای بالا، ضروری‌ترین امر در توسعه فرهنگی و علمی است. بخش عظیمی از دلایل نارسایی و فقر تاریخنگاری ما، به فقدان عناصر توانمند تاریخنگار بازمی‌گردد. متاسفانه ما هم‌اکنون به لحاظ کمی و کیفی، در این زمینه با کمبودهای شدید مواجه هستیم و لازم است در این خصوص اقدام شایسته صورت گیرد.

در پایان فهرست سایر راهکارهای پیشنهادی در سطوح مختلف سیاستگذاری، فنی، معرفتی و روشی، به شرح زیر ارائه می‌گردد:

1ــ شناخت، احیا و تدوین فنون تاریخنگاری اسلامی و به‌کارگیری آن در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی

2ــ لزوم سرمایه‌گذاری دولتی، سیاستگذاری و حمایتگری دولت در حوزه تاریخنگاری[xlv][xlv]

3ــ راه‌اندازی و تقویت سیستم آرشیو الکترونیکی با قابلیتهای بازیابی بالا و متنوع در مراکز اسناد ملی و ارائه آن به محققان

4ــ به‌کارگیری مدیریت و کارشناسان متخصص در عرصه تاریخ و پیشگیری از دخالت سلایق مدیران و کارشناسان مراکز اسناد در مسیر تحقیق

5ــ تولید و به‌کارگیری نویسندگان متعهد و متخصص در تاریخنگاری انقلاب اسلامی از سوی دولت

6ــ علنی‌‌کردن تدریجی اسناد تاریخی محرمانه و گذاشتن این اسناد در اختیار متخصصان[xlvi][xlvi]

7ــ تاسیس کتابخانه تخصصی جامع در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی[xlvii][xlvii]

8ــ ایجاد دانش تاریخنگاری کاربردی، تحلیلی، عقلی و مرتبط با شاخه‌های متنوع دانش اجتماعی به‌نحوی‌که دارای روح و پیام و در نتیجه زنده و مولد باشد، از طریق ایجاد رابطه ارگانیک میان تاریخنگاری دانشگاهی و موسسات تحقیقاتی[xlviii][xlviii]

9ــ دستیابی به زمینه مساعد معرفتی به‌عنوان شرط تولید علمی و گریز از تولیدات بازاری و عرف‌پسند[xlix][xlix]

10ــ لزوم مجهز‌بودن محقق تاریخ به دیدگاه جامعه‌شناسی در عین داشتن اطلاعات تاریخی و روش تحقیق تاریخ و یا به باور والرشتاین تدارک علم تاریخی ــ اجتماعی[l][l]

11ــ پرهیز از جانبداری، به‌منظور رعایت عدالت و ضبط، به‌عنوان یکی از ویژگیهای تاریخنگاری مسلمانان

12ــ جدی‌ترگرفتن نکات اساسی موجود در پیام تاریخی امام‌خمینی(ره) به آقای سیدحمید روحانی

13ــ هدایت تاریخنگاری به سمت تک‌نگاریهای علمی و مستند و تولید انبوهی از تواریخ منطقه‌ای، محلی، دودمانی، زندگینامه رجال و حوادث معین و محدود[li][li]

14ــ رویکرد به وقایع‌نگاری صرف و غیرتحلیلی به‌عنوان سطح پایه در فعالیتهای تاریخنگاری؛ به‌عبارت‌دیگر ثبت تاریخ بدان‌گونه‌که هست، به معنای مستندنویسی

15ــ ضرورت نوشتن تاریخ از سوی کارگردانان و عاملان انقلاب اسلامی[lii][lii]

16ــ پیراستن تصاویر رایج تاریخی از اوهام و پندارهای یکجانبه و سطحی و ارائه یک تصویر جامع از فرآیند تکوین پدیده‌های تاریخی با درنظرگرفتن نقش تمامی عوامل و زمینه‌های داخلی و خارجی[liii][liii]

17ــ اجتناب از داوریهای سطحی مبتنی بر تعمیمهای عجولانه و آلوده به اغراض فردی یا قومی[liv][liv]

18ــ لزوم فهم تاریخ در ظرف زمان مربوط به وقایع

19ــ دخالت‌ندادن امیال، هویت ملی، محلی، قومی، احساسی، صنفی و طبقاتی محقق در تحقیقات تاریخی

20ــ ضرورت اصرار و دقت پژوهشگر در مشاهده همه عوامل و متغیرهای دخیل در یک رویداد و تعیین وزن دقیق هریک

21ــ لزوم مشاهده منابع متعدد و متضاد از سوی پژوهشگر تاریخ و عدم اعتماد افراطی به نقل‌قولها

22ــ شجاعت و صراحت پژوهشگر تاریخ در بیان و پرهیز از مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و ارتزاقی

23ــ عبور نویسنده از ایدئولوژی و گفتمان حاکم بر عصر مورخ و عصر حادثه مورد مطالعه و رجوع به بیست‌ودوم بهمن 1357[lv][lv]

24ــ فاصله‌گرفتن مورخ از حادثه تاریخی و مطالعه آن از دیدگاهی کاملا غریب و بیگانه به‌منظور پرهیز از ارزش‌داوری در پژوهشهای تاریخی[lvi][lvi]

25ــ تبیین هدف و روح انقلاب اسلامی و قیام مردم

26ــ پرهیز از تعیین نتیجه بحث پیش از پژوهش

27ــ اتخاذنکردن یا نپذیرفتن انحصار در تفسیر و تحلیل تاریخ

 

جمع‌بندی

مرزبندی صریح میان حق و باطل، زشت و زیبا، فقدان نقد و نظر، عافیت‌طلبی برخی نویسندگان همسو با گفتمان انقلاب اسلامی به‌خاطر خشنودی به این‌که قدرت سیاسی از آنِ آنها است، سخن‌گفتن با زبان قدرت به جای منطق و استدلال در تحلیل وقایع تاریخی، قشری‌نگری، تنگ‌نظری، یکسویه‌نگری، نگرش غیرکارشناسانه، غیرعلمی و غیرانتقادی، فقدان محقق متعهد، کارآمد و توانمند در تاریخ‌نویسی، التقاط و هرج‌ومرج و ولنگاری روش‌شناختی و فقدان الگوی تاریخنگاری اسلامی، سیاست‌زدگی در فعالیتهای آکادمیکِ تاریخنگاری و زمینه‌سازی ما برای مظلوم‌نمایی دگراندیشان، از جمله علل پیدایی وضعیت نامطلوب در تاریخنگاری انقلاب اسلامی محسوب می‌شوند.

برخی از این عوامل، از جمله تنگ‌نظری‌، قشری‌نگری، التقاط روشی و فقدان تاریخ‌نویس متخصص، کم‌وبیش نزد تاریخ‌نویسان مخالف گفتمان انقلاب اسلامی نیز وجود دارند، اما عواملی چند سبب پوشش ضعفهای آنها می‌گردد. از جمله آن عوامل، عملکرد طرفداران انقلاب اسلامی است که در کنار زیرکی آن دسته، باعث می‌شود نوعی مظلوم‌نمایی از آنان تصویر شود که آنها را در جلب مخاطب، موفق‌تر گرداند. همچنین اتخاذ ژست ساینتیستی (علمی) و تبلیغ هنرمندانه و ظریف ایدئولوژی از سوی آنها، وضعیت بهتری را برای آنان در تبلیغ و اعمال ایده‌های‌شان فراهم نموده است.

بهترین روش در برخورد با وضعیت نامطلوب موجود، پس از آسیب‌شناسی، ارائه راهکارهای درمانی است. از‌این‌رو در بخش «چه باید کرد؟»، ازآنجاکه نگاه آسیب‌شناسانه ما، نگاه به درون بود، به‌طور طبیعی، در مقام راهکار نیز معتقدیم با اصلاح در درون، بخش عظیمی از آسیبهای مورد بحث مرتفع خواهد شد. رهیافتها و راهکارهای پیشنهادی در این راستا را چنین می‌توان جمع‌بندی کرد: علنی‌کردن و پذیرش واقعیت موجود در خصوص ادبیات تاریخی همسو با گفتمان انقلاب اسلامی به‌منظور فراخوانی کارشناسان برای آسیب‌شناسی و چه باید کرد، استفاده از متدولوژی علمی در تفسیر متن و استتار زوجهای زشت و زیبای ایدئولوژیک و دخالت‌دادن ظریف و نامحسوس گرایشات ایدئولوژیک، طرح مسائل پیاپی و جهت‌دار برای هدایت ذهن مخاطب به سمت ایده موردنظر نویسنده، ایجاد فضای باز و تفکیک مدیریت سیاسی از مدیریت کارشناسی، به‌منظور پرهیز از سیاست‌زدگی در سطح آکادمیکِ تاریخنگاری، افزایش ظرفیت نظام سیاسی به‌منظور تقویت آن در برابر شیطنتهای معاندین فرهنگی، اجتناب از قشری‌نگری، یکسویه‌نگری، و ایجاد وسعت نظر در نویسنده تاریخ همراه با نگرش جمعی، همه‌جانبه، کارشناسی، علمی و توام با نقادی‌گری، دخالت سنجیده ملاحظات ایدئولوژیک در متدولوژی، توجه به روشهای امثال شهید مطهری در تبلیغ و تطبیق اندیشه و روشهای اسلامی با مقتضیات زمان، تدوین روشهای تاریخنگاری اسلامی با رویکردی تطبیقی در مقایسه با لیبرالیسم و فراماسونری و ساینتیسم، تولید انسان محققِ متعهد و منصف در تاریخنگاری.

امید است پس از نقادی روشهای پیشنهادی و دستیابی به راهبردی مشترک، گامی هرچندناچیز و در وسع خویش، برای گذار از وضع موجود به سوی وضعیتی مطلوب برداشته باشیم.

 

پی‌نوشت‌ها

 



[i][i]ــ مهدی مطهرنیا، «مقدمه‌ای بر تحلیل: ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی»، فصلنامه پژوهشی اندیشه انقلاب اسلامی، سال اول، شماره سوم، 1381، ص56

[ii][ii]ــ صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات روزنه، 1372، صص145ــ137 و 17 و 9

[iii][iii]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، میزگرد با حضور اسدالله بادامچیان، حاتم قادری، عمادالدین باقی و صادق زیباکلام، تهران، نشر مزامیر، 1376، صص134 ــ 131؛ رک: صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، همان، صص145ــ131

[iv][iv]ــ جان لوئیس گدیس، «تاملی در تاریخ معاصر»، ترجمه: حسینعلی نوذری، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره پنجم، بهار1377، صص101، 96، 95

[v][v]ــ ابوالفضل شکوری، درآمدی بر تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری مسلمانان، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380، صص 223ــ220، 119، 218

[vi][vi]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، صص50 و 127

[vii][vii]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ در ترازو؛ درباره تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری ــ با تجدیدنظر و اصلاحات، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1370، ص53

[viii][viii]ــ لئون پمپا، «فلسفه تاریخ؛ چارچوب‌های اساسی در آموزش فلسفه مدرن تاریخ»، ترجمه: حسینعلی نوذری، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره هشتم، زمستان 1377، صص126 و 127

[ix][ix]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، همان، صص164ــ163

[x][x]ــ موسی نجفی، جزوه درسی تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران (بخش تحلیلی)، انتشارات دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سال تحصیلی 73ــ72، ص127

[xi][xi]ــ هادیان، «انقلاب اسلامی در ساحت نظریه‌پردازی»، فصلنامه علمی ــ پژوهشی انقلاب اسلامی، سال اول، پیش شماره دوم، دانشگاه اصفهان، بهار 1378، صص44 تا 70

[xii][xii]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، همان، ص40

[xiii][xiii]ــ ابوالفضل شکوری، همان، صص72ــ71 و 69ــ68

[xiv][xiv]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، همان، ص68

[xv][xv]ــ ابوالفضل شکوری، همان، ص236

[xvi][xvi]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، همان، ص72

[xvii][xvii]ــ ابوالفضل شکوری، همان، ص13

[xviii][xviii]ــ «شرح‌حال‌نگاری اسلامی؛ کفایتها و کمبودهای آن»، فصلنامه یاد، سال اول، شماره دوم و سوم، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، بهار و تابستان 1365، صص215

[xix][xix]ــ همان، سال دوم، شماره پنجم، زمستان 1366، صص141 و 143

[xx][xx]ــ همان، سال اول، شماره دوم و سوم، بهار و تابستان 1365، صص227 و 228

[xxi][xxi]ــ ابوالفضل شکوری، همان، صص82ــ76

[xxii][xxii]ــ همان، صص86ــ83

[xxiii][xxiii]ــ همان، ص217

[xxiv][xxiv]ــ عبدالله شهبازی، نظریه توطئه: صعود سلطنت پهلوی و تاریخ‌نگاری جدید در ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1377، صص161، 164، 165

[xxv][xxv]ــ همان، صص 186ــ180، 29

[xxvi][xxvi]ــ موسی نجفی، همان، صص136ــ131

[xxvii][xxvii]ــ همان، 133، 135، 136

[xxviii][xxviii]ــ رک: عبدالله شهبازی، همان، ص101

[xxix][xxix]ــ صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، همان، صص 32ــ30، 24، 23

[xxx][xxx]ــ ابوالفضل شکوری، همان، ص223

[xxxi][xxxi]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، ص24

[xxxii][xxxii]ــ همان، 16، 18، 44، 74، 104، 105، 141، 146

[xxxiii][xxxiii]ــ آر. اف اتکینسون، «فلسفه تاریخ؛ نگاهی بر دیدگاههای رایج در فلسفه تاریخ معاصر ایران»، ترجمه: حسینعلی نوذری، فصلنامه تاریخ معاصر، سال دوم، شماره هفتم، پاییز 1377، صص 106ــ104

[xxxiv][xxxiv]ــ لئون پمپا، همان، صص126ــ125

[xxxv][xxxv]ــ رک: مجموعه نوارهای ویدئویی دکتر محمد رجبی در مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[xxxvi][xxxvi]ــ عبدالکریم سروش، تحقیق و تقلید در سلک دانشجویی، کیان، شماره 1، صص8ــ1

[xxxvii][xxxvii]ــ حسین آبادیان، «نقدی بر گفتگو با تاریخ؛ کیانوری و ساده‌انگاری در تحلیل تاریخ»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره سوم، پاییز 1376، صص 255 و 254

[xxxviii][xxxviii]ــ «شرح‌حال‌نگاری اسلامی؛ کفایتها و کمبودهای آن»، فصلنامه یاد، سال اول، شماره دوم و سوم، همان، صص228 و 240

[xxxix][xxxix]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، صص130، 21، 20، 2

[xl][xl]ــ همان، صص16، 39، 40، 106، 107، 139، 146

[xli][xli]ــ همان، صص7، 8، 27، 28، 62، 72، 85، 134

[xlii][xlii]ــ عبدالله شهبازی، همان، صص203، 206

[xliii][xliii]ــ عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، جلد 2، ص447، حکمت شماره 3243

[xliv][xliv]ــ همان، جلد 4، ص409، حکمت شماره 6522

[xlv][xlv]ــ عبدالله شهبازی، همان، ص206

[xlvi][xlvi]ــ همان، ص206

[xlvii][xlvii]ــ همان، ص205

[xlviii][xlviii]ــ همان، ص197

[xlix][xlix]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، ص137

[l][l]ــ همان، ص150

[li][li]ــ عبدالله شهبازی، همان، ص197

[lii][lii]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، ص2

[liii][liii]ــ عبدالله شهبازی، همان، ص102

[liv][liv]ــ عبدالحسین زرین‌کوب، همان، ص168

[lv][lv]ــ درآمدی بر تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، همان، ص6

[lvi][lvi]ــ همان، ص149

 

 

تبلیغات