نویسندگان: مهدی مطهرنیا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

پرسش از هویت که گویا همچنان خاصیت معماگونه خود را حفظ کرده و علیرغم کشاندن پای مطالعات و تخصصهای گوناگون علوم انسانی به حوزه خود، همچنان حل نشده به نظر می آید، اکنون به یکی از مهمترین پرسشهای انسان مبدل شده است. چنانچه بخواهیم در مورد هویت ایرانی بحث کنیم، ناگزیر هستیم جنبه های گوناگون معنایی و مفهومی این واژه را در نظر بگیریم. مقاله زیر یک بررسی معناشناسانه پیرامون «هویت» در اختیار می گذارد.

متن

در آستانه قرن بیست‌ویکم میلادی سخن‌گفتن از «هویت»، سهل و ممتنع و درعین‌حال غامض و ساده به‌نظر می‌رسد؛ لذا فضای گفتمانی بحث درباره آن، فضایی پارادوکسیکال جلوه می‌کند. چیستی و چرایی این فضای پارادوکسیکال در سطح کلان از دو عامل تاثیر پذیرفته است:

1ــ ما و جامعه‌ ما، مانند هر جمع و اجتماعی، در جغرافیای حیات از افراد تعریف پذیرفته‌ایم، زمان متجسمیم و ساخته تاریخ هستیم؛ همان تاریخی که خودمان آن را ساخته‌ایم و یا در پرتو بی‌اهتمامی به ساخت آن، در متن ساخته دگرپرداخته آن، حیات یافته‌ایم.

2ــ امروز ما در مرحله‌ای از تاریخ حیات بشری یا در یک «جهان جدید» زیست می‌کنیم که به قول مانوئل کاستلز در سه‌گانه عصر اطلاعات: «اقتصاد»، «جامعه» و «فرهنگ» به‌صورت یک شبکه درآمده است و منظور از «شبکه» در آن، نظامی است که بافت اصلی و تار و پود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الکترونیک تشکیل می‌دهد.

بااین‌وصف، ما در یک سو در پی حفظ تاریخ خویشیم؛ چراکه ما و جامعه ما، زمان متجسمیم و ساخته تاریخ؛ پس برای حفظ و استمرار قدرت خویش باید تاریخ خود را حفظ کنیم. شاید برداشت ما از «زمان» برداشتی سلبی و منفی باشد و چون به امروز و فردا می‌اندیشیم، فراموش کنیم که امروز ما محصول دیروز، و فردای ما، محصول امروز ما است. اگر این سه زمان را از یکدیگر مجزا کنیم و در پی آن باشیم که با نفی دیروز، امروز خود را برای فردا خراب کنیم، خواهیم باخت؛ چراکه نابودکننده اندام‌واره هویت فردی و ملی ما و جامعه ما، در نفی تاریخ ما نهفته است و شاید ناآگاهانه با رفتاری معطوف به «نفی دیروز»، «تخریب امروز» و «آرزوهای دراز فردا»، منشوری سه‌وجهی از وجه «خودتخریب‌کنندگی» را به نمایش می‌گذاریم! این در حالی است که به واسطه‌ جغرافیای تاریخ حیاتمان، تجسم «زمان‌ ما» در بستر «استمرار حیاتمان» همواره پر از فرازونشیبهای تهدیدگونه‌ای است که در عرصه تقابلات، تعاملات و تضادهای «محیطی»، «منطقه‌ای» و «بین‌المللی» ما را تحت فشار قرار داده‌اند.

فراموش نکنیم که ما «ایرانی» هستیم و ایران، جغرافیای حیاتی است که به قول ساسانیان «ناف زمین» است و به قول ماهان «خلیج‌فارس و فلات ایران»، همان خاورمیانه است و امروز «قلب تپنده جهان» برای «تثبیت قدرت در نظم نوین جهانی» محسوب می‌شود؛ آن‌هم در زمانی که ایرانیان در پرتو آگاهی دینی و شعور انقلابی خود، خواهان دستیابی به قله‌های «تمدن اسلامی»‌اند؛ آن‌هم در زمانه‌ای که قدرتهای بین‌المللی در همراهی‌های تعریف‌شده خود در صحنه‌ بین‌المللی، به رقابتی پنهان و پیچیده‌تر از گذشته برای تفوق بین‌المللی وارد شده‌اند. به‌هرحال این‌هم جلوه‌ای از جلوه‌های «اراده معطوف به قدرت» است. قدرتهای بین‌المللی در رفع چالشهای پیش‌روی «نظم نوین جهانی» همگرایی می‌کنند تا با برطرف‌کردن این چالشهای فرارقابتی، رقابتهای درون‌سطحی خود را با هزینه‌های کمتری پی بگیرند. این سنت را قدرتهای بزرگ بارها تجربه کرده‌اند.

اما مطابق یک قانون شناخته‌شده در حوزه تطور اجتماعی، تلاش برای تحمیل سلطه، به بروز مقاومت منجر می‌شود و برهمین‌مبنا، در عصر «شبکه»‌ای‌شدن جهان هستی، بار دیگر هویتهای متعدد در هیاتهای مختلف بازآفرینی می‌شوند و برای «ما» آنچه مهم است، ایران و هویت ایرانی است.

 

چیستی هویت

هویت چیست؟ این پرسش از همان «معماهای سقراطی» است که ابتدا ساده به‌نظر می‌رسد اما پاسخ به آن در قالب واژگان رایج، بسیار مشکل است. ازاین‌رو، باید مشکل را به «مساله» تبدیل کرد و سپس آن را در قالب پاسخهای متقن حل نمود. درواقع پیش‌ازهرچیز باید به مهندسی پرسشها در ساحت نیازهای موضوع حاضر پرداخته شود. دراین‌راستا، پرسش اصلی ما چنین خواهد بود: هویت ایرانی چیست و با چه مسائلی روبرو است؟

برای پاسخ به این پرسش اساسی و اصلی، باید به پرسشهای اساسی و فرعی دیگری نیز پاسخ گفت: آیا از لحاظ معرفت‌شناختی و فلسفی، مساله‌ای به‌نام هویت وجود دارد؟ آیا هویت، معطوف به تداوم و استمرار است یا معطوف به تغییر و تحول؟ آیا هویت؛ اصالت است یا در گذار زمان معطوف به معاصرت است؟

در مقام پاسخگویی دقیق‌تر به این پرسشها است که باید به پرسشهای انضمامی اصلی و فرعی دیگری پاسخ گفت که عبارتند از: 1ــ پرسش انضمامی اصلی: هویت ایرانی چیست؟ و 2ــ پرسش انضمامی فرعی‌: هویت یعنی چه؟

در پاسخ به پرسشها، براساس نیاز به «صورت‌بندی دانایی» مناسب با موضوع، باید از پاسخگویی به پرسشهای انضمامی فرعی و اصلی، به پاسخ به پرسشهای اساسی فرعی و در نهایت فراهم‌سازی نظام دانایی مناسب برای پاسخ به پرسش اساسی اصلی نایل آییم.

 

هویتشناسی هویت

تامل در ماهیت واژه هویت، مانند هویت‌یابی هر مفهوم دیگری، ابتدا باید به ساحت‌شناسی آن مفهوم در دو حوزه مفاهیم ذهنی و عینی معطوف گردد.

مفاهیم ذهنی، مفاهیمی هستند که از تعریفی انتزاعی در حوزه «فهم جمعی» برخوردارند اما به‌دنبال «مصداق عینی» در عالم واقع، قرار می‌گیرند. «عشق» و «غرور» از جمله این مفاهیم‌اند. این در حالی است که برخی واژگان از «حضور عینی» در حوزه «کنش جمعی» برخوردارند اما به دنبال «تعریفی علمی» هستند. «جنگ» و «انقلاب» از این دسته‌اند. این بدان‌معنا نیست که واژگان به‌طورمطلق عینی یا ذهنی هستند بلکه غلظت ذهنی و عینی‌بودن آنها، متفاوت است.

هویت از جمله مفاهیم عینی است که به دنبال تعریفی علمی روان است. اگر به حوزه الهیات اسلامی و قرآن نیز مراجعه کنیم، خداوند در پاسخ به واقعیت عینی وجود اقوام، قبایل و شعوب مختلف، بر تقسیم‌بندی اولاد آدم به قبایل مختلف تصریح دارد و کارکرد آن را در «شناسایی» متقابل می‌خواند: «انا خلقناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا...»

دالان عبور به ارائه تعریف، گذار از «معنا» است؛ لذا نخست باید به «معناشناسی» روی آورد و با توجه به داده‌های «معناشناسانه» در حد امکان و به‌طور جامع و مانع به مفهوم‌شناسی در قالب ارائه تعاریف پرداخت.

«هویت» در لفظ عربی برابر است با معنای «تشخّص» در فارسی، Identité فرانسه، و Identity انگلیسی که در زبان لاتین با Identitas مشخص شده و خود از ریشه Idem گرفته شده است.[i][i]

هویت در بنیاد لغوی خود، در اصل عربی نیست اما بعضی مترجمان از کاربرد آن ناگزیر بوده‌اند و بنابراین آن را از حرف «رباط»، یعنی از حرفی که در زبان عربی بر ارتباط محمول به موضوع دلالت دارد، مشتق کرده‌اند. حرف رباط عبارت است از «هو»، مثل هو در عبارت «زید هو انسان». فارابی می‌گوید: «هویت‌ شیء و عینیت آن و تشخص آن و خصوصیت آن و وجود منفرد آن، همه‌ یک‌چیز است. به هویت و خصوصیت و وجود منفرد آن ‌که جنبه اشتراک ندارد، اشاره می‌کنیم.»

قدما، لفظ هویت را به چند معنی، از جمله به معنی تشخص، خود شخص، و وجود خارجی او، اطلاق کرده‌اند. آنها می‌گفتند: «آنچه موجب تحقق شی‌ء است، نسبت به تحقق شی‌ء، حقیقت و ذات، نامیده می‌شود و نسبت به تشخص شی‌ء، هویت نامیده می‌شود. وقتی هویت شی‌ء، یک ماهیت کلی باشد، مثل ماهیت انسان، آن را ماهیت گویند، اما اگر جزئی باشد، مثل حقیقت زید، آن را هویت گویند؛ اما اگر جزئی و کلی‌بودن آن مورد نظر نباشد، حقیقت نامیده می‌شود.» متفکران جدید، هویت را به چهار معنی به‌کار می‌برند:

1ــ هویت به جهت وحدت هر چیزی اطلاق می‌شود. مثلا ابن‌سینا این هویت را هویت عددی می‌نامد.

2ــ هویت به شخص یا به موجود شبیه شخص، اطلاق می‌شود و این هنگامی است که شخص، با وجود تغییراتی که در اوقات مختلف عارض وجود او ‌شده‌اند، وحدت ذات داشته باشد. از این قبیل است وقتی می‌گوییم: هویت «من» و هویت فاعل. به این هویت، هویت شخصی می‌گویند.

3ــ هویت، صفت دو موضوع از موضوعات فکری است، هنگامی که این دو موضوع، با وجود اختلافات زمانی و مکانی، در یک کیفیت مشترک باشند، این هویت را، هویت کیفی یا هویت نوعی گویند.

4ــ هویت، یک رابطه منطقی بین دو شی‌ء متحد است؛ مانند هویت ریاضی یا تساوی جبری که با وجود اختلافات ارزش حروفی که نمایانگر آنها است، همواره صادق هستند. این هویت را در منطق صوری با علامت (=) نشان می‌دهند. مثلا ب = ب یا انسان = حیوان ناطق. اما در جبر، منطق تساوی را با علامت () نشان می‌دهند. مثل ب ب. از منظر منطق هویتی، این علامت بهتر است زیرا علامت (=) دال بر تساوی دو مقدار است نه تساوی دو شی‌ء.

لارومیگو، اصطلاح «هویت جزئیه» را مطرح کرده و آن را به عناصری اطلاق نموده است که یک کل معین، چه مادی چه نفسانی، از آن به‌وجود می‌آید.[ii][ii]

فرهنگ معین، واژه هویت را چنین تعریف کرده است: «آنچه که موجب شناسایی شخص باشد؛ یعنی آنچه که باعث تمایز یک فرد از دیگری باشد.» پس هویت در خلأ مطرح نمی‌شود. این هویت، همان هویت شخصی است که از وجه کیفی نیز برخوردار است؛ به‌‌بیان‌دیگر هویت در دو محیط تعریف‌پذیر می‌شود: یکی در ارتباط با «دگردرونی» و دیگری در ارتباط با «دگربرونی». هویت در ارتباط با «دگردرونی»، معطوف به شناسایی شخص نسبت به «خویشتن خویش» است. به‌عبارت‌دیگر، شخص، با «خویشتن» سنجیده می‌شود تا در پرتو این «سنجش» بتوان دریافت که آیا با وجود تغییرات عارضی، وحدت ذات داشته است؟ حال‌آنکه هویت در ارتباط با «دگربرونی» معطوف به شناسایی شخص نسبت به اشخاص دیگر است؛ به‌گونه‌ای‌که در سایه این «سنجش» بتوان دریافت که «شخص» به نسبت «اشخاص» دیگر، با وجود اختلاف زمانی و مکانی، آیا در کیفیت یا کیفیات خاصی مشترک است؟

در اینجا، ما به هویت از منظر «هویت شخصی» و «هویت کیفی یا نوعی» در مقام دو نیم‌رخ از چهره‌ «هویت» می‌نگریم. چنانکه گفته شد، «هویت» از منظر معنای لغوی به وجه ممیزه یک فرد از دیگری اشاره دارد. در این نگرش هویت واژه‌ای «کلام‌محور» می‌نماید که به «ضد خود» شناخته می‌شود؛ اما بازتعریف هویت براساس درک کیفیت یا کیفیات مشترک و دسته‌بندی اشخاص براساس این کیفیات مشترک، جنبه اثباتی مفهوم‌شناسی هویت را غلیظ می‌کند.

این رویکرد، به معنای نفی فهم مفهوم هویت در گستره تشخیص هویت از طریق آنچه باعث تمایز یک فرد از دیگری باشد، نخواهد بود. در عالم واقع، به‌طورحتم یک خود (Self) وجود دارد و یک غیر (Other)، وگرنه شناسایی معنای عینی پیدا نمی‌کند. هویت در اینجا از بستری اجتماعی برخوردار است.

واژه‌نامه Black Well که در حوزه اندیشه اجتماعی منتشر می‌شود، می‌نویسد: هویت از ریشه لاتینی Idem مشتق شده و به معنای «تشابه و تداوم» است.[iii][iii] این تعبیر حامل اساسی‌ترین گزاره حکیمانه هستی است که از الهیات اسطوره‌ای گرفته تا اندیشه‌های مدرن امروز به آن اذعان دارند و آن «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» است. در این گزاره، هم اشتراک، ثبات، تشابه و وحدت وجود دارد و هم یک استمرار تاریخی، حرکت و دگرگونی. پارمیندس و هراکلیتوس را در اینجا کنار یکدیگر می‌توان مشاهده کرد. همچنین «اصالت» و «معاصرت» را تواما برمبنای آن می‌توان توضیح داد. بنابراین هویت یا Identity به دو چیز اشاره دارد: 1‌ــ نقطه تشابه 2ــ خط استمرار.

در ریاضیات، نقطه، آغازگاه مفروض خط است و خط چیزی نیست جز استمرار حاصل از پیوستگی «نقطه‌»ها در بستر مکان و زمان. «هویت» نیز از این قانون تبعیت می‌کند. نقطه گره‌ و کانونی هویت، «نقطه تشابه» است که نوعی وحدت پایدار «ذاتی» را میان شخص با اشخاص دیگر، علیرغم تغییرات و دگرگونی‌های عارض‌شده در تاریخ حیات او، برجسته می‌سازد. این ویژگی، موجب می‌شود «ویژگی ثابت هویتی»، در بستر زمان و مکان و در «تونل گذار هستی» و دگرگونی‌‌های حادث در آن حرکت کند و در عین پذیرش تغییرات و دگرگونی‌ها، در هسته مرکزی ثبات شخصیتی خود، اعوجاج، اختلال و تخریب نپذیرد.

اینجا است که بحث «اصالت» و «معاصرت» پیش می‌آید. هویت یک چهره با دو نیم‌رخ، می‌نماید. یک نیم‌رخ آن «ثبات» و انعکاس آن در اجتماع و رفتار اجتماعی را به نمایش می‌گذارد که با «اصالت» معنا می‌یابد و نیم‌رخ دیگر آن «تغییر» و انعکاس آن در جامعه و رفتار اجتماعی را به نمایش می‌گذارد که با «معاصرت» نمود پیدا می‌کند.

بازتاب چنین برداشتی را می‌توان در دو واژه پرسشی «چیستی» و «کیستی» منعکس یافت. «چیستی» ناظر بر دریافت «نقطه تشابه» است و کیستی بر «خط استمرار» آن تاکید می‌ورزد. در این حوزه معنایی، بر این نکته تاکید داریم که: فرد انسانی در رُستنگاه هستی خود ضمن دارابودن «هستی انسانی» به‌عنوان «هویت زیرین»، از یک «هستی فردی و شخصی» در مقام «هویت زبرین» برخوردار است. آنگاه که می‌پرسیم: چیستی و کیستی؟ بی‌تردید بر این نکته تاکید داریم که آیا تو به نقطه تشابه و گره اصالت‌دهنده به هستی انسانی و شخصی و یا به هویت زیرین و زبرین خود واقف هستی؟ و آیا در گذر ایام و معمای زمان، توانسته‌ای در حفاظت از آن در «تونل حیات» موفق باشی؟

پیامد دیگر این برداشت، آن است که: ما تا ندانیم که بوده‌ایم، نمی‌توانیم بدانیم که هستیم؛ به‌بیان‌دیگر، شناخت هستی ما در گرو شناخت تاریخی ما است و تا ندانیم که چگونه به جایی که هستیم، رسیده‌ایم، نخواهیم توانست برای رسیدن به جایی که می‌خواهیم به آن برسیم، به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنیم که هویت ما مخدوش نشود.

اکنون با بازشناسی و درک عمق استراتژیک مفهوم «هویت» در پرتو هویت‌شناسی هویت، در خطوط فوق می‌توانیم بگوییم هویت چیست؟ هویت، «هستی» معنادار و تعریف‌شده انسان یا مجموعه‌های انسانی است که در تونل حیات تاریخی آنها، در گستره «وجود» و «موجودبودن» تاریخی، حفظ و استمرار یافته است؛ به‌گونه‌ای‌که او را در مقام انسان از موجودات دیگر متمایز می‌سازد و در مقام یک فرد، شخص و مجموعه‌ای از اشخاص، مبین «وحدت کیفی» آنها در «کثرت تاریخی» حیات بشری است.

حال برای پاسخ به پرسش انضمای اصلی، زمینه معرفتی لازم فراهم آمده است و می‌توانیم با عمق ادراک بیشتری پاسخ گوییم که: هویت ایرانی یعنی‌ چه؟

در درون Identity، دو «من» نهفته است. زمانی‌که می‌گوییم: «من پرسش می‌کنم، پس من هستم»؛ دو من در کنار هم قرار می‌گیرند: «من هست‌ـَ‌م». این من در خلأ شکل نگرفته و با شما متولد نشده است. اگرچه این «من» در خلأ شکل نگرفته و در جهان عینی در ارتباط با Other معنادار می‌نماید، اما در درون خود نیز حامل این معنا است که یک I (من) و یک Me[iv][iv] (هستم) در آن وجود دارند. مثالی ساده: وقتی در جمعی افراد را حضور و غیاب می‌کنند، می‌توان در پاسخ گفت: «من» یا می‌توان جواب داد: «هستم» یا «حاضرم». این دو پاسخ اگرچه به‌ظاهر یکی هستند اما در باطن آنها دو ویژگی وجود دارد: یک I، «من» یا فاعل فعال و یک Me منفعل وجود دارد. I یا «من» موجود، در این گزاره یا دیدگاه، «من شیطانی» یا «من غرور» نیست؛ بلکه «من همت و اراده» انسانی است که تعالی و رشد آدمی براساس آن بنیاد نهاده شده است، کماآنکه فقدان همت، ضعف در تدبیر و تزلزل در تصمیم، مانع رشد و تعالی انسانی می‌شود. عالی‌ترین عنصر همت، وجود «من فعال» است.

I به جنبه نمادین و خلاق آدمی ارجاع می‌دهد و Me به ارتباطات اجتماعی، فرایندها و شبکه تعاملات انسانی در کالبد زندگی اجتماعی اشاره دارد. I تلاش دارد تاثیرگذاری، نوآوری،‌ خلاقیت و بدیع‌بودن یک انسان را به نمایش گذارد و Me جنبه تحرکات تاثیرپذیرفته او را در شبکه پیچیده زندگی اجتماعی و زندگی شبکه‌ای جهان امروز به نمایش می‌گذارد.

محصول «هم‌نشینی» و «در زمانیِ» I و Me، «خود» یا Self است؛ به‌بیان‌دیگر، «خود یا Self، برایند I و Me است. ممکن است در یکی I کم‌رنگ باشد و me پررنگ و در دیگری برعکس.»[v][v] گسترش این معنا از حوزه «من» یا I و «هستم» یا Me به «ما» یا We و «هستیم» یا Are، هویت را از ساحت فردی به ساحت جمعی سرایت می‌دهد.

اگر تاکنون سخن از فرد بود، در هویتِ جمعی سخن از ملیت است. من ایرانی، من ژاپنی، من سودانی، من نیجریه‌ای، من امریکایی، من فرانسوی و... همگی نشان از هویت جمعی دارند؛ هویتی حامل تاریخ، فرهنگ و حیات معنوی ما؛ همان‌چیزی که در ادبیات سیاسی با مفهوم هویت ملی شناخته می‌شود. هویت ملی، دلالتی عینی بر حیات جمعی ما دارد و تمام ویژگیها و مختصات فرهنگی، دینی، تاریخی و مادی و معنوی ما، در گرو وجود ضروری آن است.

در اینجا I و We فعال در بستر حیات فعال خود، می‌توانند تعمیق و گسترش ساحت حیات خود را در ابعاد مختلف حاصل کنند و «هستی» خود را در حوزه‌های گوناگون فربه و حجیم سازند. همانگونه‌که در هویت فردی باید به دنبال «نقطه تشابه» و «خط استمرار» باشیم، ازسوی‌دیگر، هویت ملی یا هر هویت جمعی دیگر، از یک I و یک Me برخوردار است و باید نقطه تشابه، خط استمرار، I و Me را در آن پیدا کنیم. I نماینده نقطه تشابه و Me نمایانگر خط استمرار است.

اگرچه meیِ جمعی ما، متغیر است و از شرایط، زمینه‌ها و نیازهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تاثیر می‌پذیرد، اما این تغییر و تاثیرپذیری، نافی I یا عنصر ثابت نیست؛ لذا باید گفت شناخت عمیق و عمق استراتژیک مفهوم هویت، در گرو شناخت نقطه تشابه یا I است.

نتیجه دیگر آنکه هویت برخلاف تصور رایج، مفهومی ثابت یا امری ایستا و بدون تغییر و دگرگونی نیست بلکه توامان از یک عنصر ثابت و یک وجه متحول برخوردار است.

همین‌جا است که «پارادوکس هویت» بروز پیدا می‌کند؛ چراکه به‌طورهمزمان حامل یک عنصر ایستا و در همان حال، حامل وجوه متحول است. مفهوم هویت ازیک‌سو بیانگر استمرار و تداوم یا Continuityیِ تاریخی است و ازطرف‌دیگر بر آن است که حامل «رسالت تاریخی» باشد. در اینجا است که باید به مفهوم «اصالت» و «معاصرت» رجوع کنیم.

«اصالت» ایرانی در چیست؟ «من ایرانی هستم» از کجا معنا می‌یابد. آیا زبان، فرهنگ، نژاد و...‌یِ ما همان هویت‌ ما هستند. آیا اگر هرکدام یا بعضی از آنها نیز باشند، امروزه جوابگوی نیاز ما برای فهم هویت ما خواهند بود؟ در این منظر، پیوندها و تعلقاتی که به هویت مربوط می‌شوند، محصول تفسیرهای مجدد و نمادین از دنیا هستند و چون به شرایط تاریخی، نیازها، موقعیتها و بسترها (contexts)ی مختلف ارجاع می‌دهند، تاحدود قابل‌توجهی، گزینشی (selective) و بخشی (partial) هستند.

این در حالی است که اگر «مصادیق ارجاعی هویت» مختلف هستند، «مصادیق انتخابی هویت» نیز چندگانه‌‌اند؛ چراکه به‌طورمعمول افراد و گروههای مختلف اجتماعی، الزاما به یک هویت وابسته نیستند و می‌توانند هویتهای مختلف بپذیرند: هویت قومی، هویت، زبانی، هویت ملی، هویت جنسیتی، و...؛ لذا از‌یک‌سو، هویتهای مختلف وجود دارند و ازسوی‌دیگر انتخابهای گوناگون هویتی. اما آنچه اهمیت دارد، آن است که باید وجه مشترک هویتهای مختلف را پیدا کنیم. این، همان قرائت هویت‌گرایانه از هویت است.

منظور ما از ایران و ایرانی، به همین قرائت ذات‌گرایانه بازمی‌گردد. به‌عبارت‌دیگر به منظر تاریخی بحث توجه نداریم بلکه به جنبه هویتی هویت خود عنایت می‌ورزیم. ایرانی فارغ‌ازآنکه در چه زمان و در چه سلسله‌ای از حکام و حاکمان، ایرانی خوانده شده است، هستی شکوهمندی است که در کالبد فرهنگ، زبان، نژاد، قوم و... ایرانی، معرّف غلظت «حقیقت‌جویی و عدالت‌طلبی» بوده است.

ایرانی، همواره تک‌خدا و موّحد بوده و برهمین‌اساس موجود نمادین (animal simbole) وی در پذیرش اسلام، سلمان پارسی را به تاریخ معرفی نموده است. در یک کلام، ایرانی، «هستی» حقیقت‌خواه و عدالت‌طلبی را به نسبت دیگران (Others) از خود به نمایش گذاشته است که می‌توان در وصف آن گفت: ایرانیان در گلستان هستی، به گل آفتابگردان می‌مانند که خورشید به هر سو رو می‌کند، روی به سویش می‌گردانند (همواره در طلب نور و روشنایی‌اند) و در آسمان کمال چون هدهداند که مرغان را به پرواز کمال به سوی سیمرغ فرامی‌خوانند. سی‌مرغ و سیمرغ، داستان همین معنا است.

 

پی‌نوشت‌ها

 



[i][i]ــ عماد افروغ، هویت ایرانی، تهران، موسسه دانش و پژوهش ایران، 1380

[ii][ii]ــ جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه: منوچهر صانعی دره‌بیدی، تهران، حکمت، 1366، صص678ــ677

[iii][iii]ــ عماد افروغ، همان، ص8

[iv][iv]ــ به این دلیل Me معادل am فرض شد که مفهوم مفعولی گزاره مشخص‌تر گردد.

[v][v]ــ عماد افروغ، همان، ص10

 

تبلیغات