ایران ، امریکا و جنگ جهانی دوم
آرشیو
چکیده
کمی دقت در سیر تاریخی حضور امریکاییها در ایران به روشنی درمی یابیم که سلام این گرگ هرگز بی طمع نبوده است. حتی در گرماگرم جنگ جهانی که کمک رساندن به شوروی مهمترین برنامه متفقین بود، امریکاییها منابع نفتی ایران و خاورمیانه را زیرچشمی نگاه می کردند. موضع گیریهای نفتی امریکا درقبال نفت ایران، تلاش برای تخلیه ایران از نیروهای متفقین پس از پیروزی در جنگ، چگونگی وادارساختن روسها به عقب نشینی از سرحدات شمالی، واردکردن ایران به جمع ترکیه و یونان برای استفاده از طرح مساعدتی ترومن، تجهیز و آموزش ارتش ایران و اعزام هیاتهای مذهبی همگی گامهای مشکوکی بودند که امریکاییها برای سلطه بر ایران و خاورمیانه برمی داشتند. در مقاله زیر روابط ایران و امریکا پس از جنگ جهانی دوم و چگونگی گسترش نفوذ آن کشور را ملاحظه خواهید نمود.متن
تاریخ تمایل به برقراری روابط اقتصادی و سیاسی بین دولت ایران و ایالاتمتحده امریکای شمالی، به اواسط قرن نوزدهم میلادی برمیگردد. در آن زمان امریکاییان برای توسعه تجارت خود با انگلیسیها رقابت میکردند و از طریق خریداری تریاک ایران و عثمانی و فروش آن به چین، سود سرشاری بهدست میآوردند. در حقیقت اولین آشنایی ایرانیها با امریکاییها از همینجا شروع شد. انگلیسیها از همان زمان مراقب اقدامات رقیب خود بودند. بهعبارتی یکی از نقاطی که برای تجارت مورد توجه امریکاییها قرار گرفت، کشور ایران بود اما انگلیسیها که در ایران منافع زیادی داشتند، با بدبینی به این اقدام آنها مینگریستند.
دومین طریق آشنایی ایرانیها با امریکاییها، هیاتهای مذهبی بودند. این هیاتها برای تبلیغ آیین مسیحی به منطقه شمال غرب ایران آمدند و تبلیغات دامنهداری را شروع کردند. مبلغان مسیحی در مناطق غرب و شمال غرب به کارهای عامالمنفعهای از قبیل ارائه خدمات بهداشتی، درمانی، ایجاد مدرسه، احداث بیمارستان و... اقدام نمودند و این خدمات بهنوبهخود زمینهساز روابط سیاسی بین ایران و امریکا گردید.
در طول جنگ جهانی دوم دولت امریکا برای بهدستآوردن نفت خاورمیانه تلاشهای خود را ادامه داد و در پایان جنگ جهانی دوم، موفق شد سهم قابلملاحظهای از نفت خاورمیانه را بهدست آورد. بعد از جنگ جهانی دوم، دولت امریکا بهخاطر منافعی که در ایران برای خود پیشبینی میکرد، درصدد توسعه نفوذ خود در این کشور برآمد. آنها بر تلاشهای خود برای تحت سلطه درآوردن حکومت ایران افزودند و سرانجام بعد از کودتای بیستوهشتم مرداد، با سرنگونی دولت دکتر مصدق و رویکارآمدن زاهدی، ایالاتمتحده موفق شد چهلدرصد از نفت ایران را طی قرارداد نفتی 1954.م/1333.ش به خود اختصاص دهد.
موقعیت استراتژیک ایران در زمان جنگ جهانی دوم
هنگامیکه در جنگ جهانی دوم هیتلر به پیروزی نزدیک شد، چرچیل احساس خطر کرد و مصمم شد به محض حمله آلمان به شوروی، در حمایت از ارتش سرخ وارد عمل شود. چرچیل طی پیامی شخصی در سال 1941.م/1320.ش برای روزولت، رئیسجمهور ایالاتمتحده، اقدام موافق کشور امریکا را تقاضا کرد. وی وقتی جواب موافق امریکا را دریافت نمود، گفت: «کوچکترین شکی درباره مسئولیت و سیاست بریتانیا ندارد و در پاسخ به سوال منشی مخصوصش که از او پرسید آیا پیوستن به روسها تعظیمکردن به شیطان نیست؟ گفت: ابدا! من فقط یک منظور دارم و آنهم درهمشکستن هیتلر است. اگر هیتلر به دوزخ حمله کند، من در مجلس عوام لااقل یکبار هم که باشد، به شیطان تعظیم خواهم کرد.»[i][i] جای سوال است که آیا چرچیل واقعا میخواست از سقوط شوروی ممانعت کند؟ جواب کاملا روشن است زیرا تاچندی قبل از جنگ و بعد از جنگ، چرچیل جزو مخالفان سرسخت شوروی محسوب میشد اما اینک چون منافع نفتی انگلستان در خاورمیانه در معرض خطر قرار گرفته بود، وی دست همکاری بهسوی استالین دراز کرد.
مقارن همین ایام، رضاشاه به هیتلر گرایش پیدا کرده بود و تعداد آلمانیها در ایران رو به فزونی بود. ازطرفدیگر چرچیل مصمم بود کمکهای متفقین از راه ایران به شوروی ارسال شود. به بهانه جلوگیری از فعالیت آلمانیها در ایران، نیروهای ارتش سرخ و انگلیس خاک ایران را اشغال کردند. بهدنبال این واقعه، امریکا نیز در پی فرصت مناسب برای نفوذ بیشتر و بهرهبرداری از شرایط بهدستآمده، نیروهایش را به ایران گسیل کرد. البته بریتانیا نیز از امریکا تقاضا نموده بود از راه ایران کمکهای خود را به شوروی گسیل نماید. انگلستان برای حملونقل تدارکات به شوروی از راه ایران، با مشکلات زیادی مواجه بود؛ از جمله کمی تحمل راهآهن ایران، بدی وضع راههای ایران و کمبود بنادر به لحاظ تخلیه بار، کار حملونقل به سختی انجام میگرفت.[ii][ii]برای انجام صحیح عملیات کمکرسانی به روسیه، روزولت به انگلیس پیشنهاد کرد کلیه امور حملونقل مواد و مهمات تحت اداره امریکا درآید و چرچیل از این پیشنهاد استقبال کرد. ازآنجاکه در این ایام اوضاع ایران ناامن شده بود و برای محافظت از راهها و ایجاد امنیت، نیروی کافی لازم بود، دولت امریکا بیآنکه با دولت ایران هماهنگ کند، نیروهای خود را همراه با افسران مجرب به ایران اعزام نمود.
در همان گیرودار جنگ، امریکا تلاش میکرد هرچه بیشتر زمینه نفوذ خود در ایران و وابستگی ایران به امریکا را ایجاد کند. امریکا تلاش نمود با ایجاد نیروی نظامی و نفوذ در ارتش ایران، امنیت ایران را به دست گیرد و در درازمدت به نفوذ روس و انگلیس در ایران خاتمه دهد.
کاردل هال (Cordell Hull)، وزیرخارجه امریکا در 1943.م/1322.ش، ضمن ارسال نامهای به رئیسجمهور ایالاتمتحده تاکید کرد باید به حضور روس و انگلیس در ایران خاتمه داد و گفت: «همچنین اگر با خودخواهی بیشتر به مطلب بنگریم، منافع ما در این خواهد بود که هیچیک از قدرتهای بزرگ در خلیجفارس در برابر تشکیلات نفتی امریکا در عربستان حضور نداشته باشند.»[iii][iii] اگرچه هدف سیاستگذاران امریکا از فرستادن نیرو به ایران کمکرساندن به شوروی بود، اما دقیقا متوجه منافع نفتی منطقه بودند. همانطورکه دکتر گالیر (Dr. Galier)، مدیر کمیسیون صادرات امریکا، میگوید: «آینده قدرت عظیم نفت دیگر در قاره امریکا نیست. مرکز ثقل جهانی نفت از کارائیب و خلیج مکزیک به منطقه خلیجفارس انتقال مییابد. این حرکت در آینده ادامه خواهد یافت و باعث نظم و ترتیب جدیدی خواهد شد.»[iv][iv]
در طول جنگ، امریکا بهدقت حرکات شوروی را در شمال ایران زیر نظر داشت و متوجه بود آن کشور برای بعد از جنگ چه تدارکی میبیند. اما چون مساله آلمان در میان بود، امریکا کمکهای خود به شوروی را قطع نکرد. ایالاتمتحده در طول جنگ یک هدف کوتاهمدت در ایران داشت که همان ایجاد امنیت در داخل کشور بود تا جریان کمکهای متفقین به شوروی تسهیل شود. اما هدف بلندمدت امریکا نگهداشتن ایران در حوزه بلوک غرب بود. دولت امریکا سعی میکرد با تقویت ارتش ایران و ژاندارمری ــ که اقدامات مربوط به آن را شروع کرده بود ــ این کشور را در آینده زیر سیطره غرب نگه دارد.[v][v] «حضور امریکا در ایران نتیجه و محصول اتفاق بزرگ بین اتحاد شوروی و متحدان غربی آن ــ یعنی انگلستان و امریکا ــ و تلاش مشترک آنان علیه آلمان بود و این تصور که ایالاتمتحده امریکا هیچگونه علاقه و منافعی در ایران نداشته و بهدنبال هیچگونه جاهطلبی هم نبوده است، تصوری باطل است. البته منافعی که امریکا بهدنبال آن بود، بههیچوجه در حد منافع دولت انگلستان و یا شوروی نبود، ولی اسناد و مدارک رسمی و دولتی انگلستان و امریکا بهخوبی روشن میسازد که امریکا دارای منافع مستقیم و روبهافزایش در ایران بود. امریکا با توجه به تجربهای که از دولت روس و انگلیس در جنگ اول داشت و از سیستم تحتالحمایگی آنها باخبر بود، میدانست که این دفعه هم چنین برنامهای برای آینده ایران دارند. لذا امریکا پا جلو گذاشت و ظاهرا تحت عنوان استقلال و تمامیت ارضی به ایران کمک کرد.»[vi][vi]
امریکا در طول جنگ گرچه به آموزش افسران ایرانی توجه داشت اما هدف اصلی خود را که گسترش نفوذ و تثبیت موقعیت ایالاتمتحده در ایران بود، تعقیب میکرد. در طی سالهای فوق معاملات ایران و امریکا افزایش یافت و تعداد امریکاییها در ایران روبهفزونی گذاشت. در راستای همین سیاست گسترش نفوذ بود که هیات مالی میلسپو به ایران اعزام شد و امور مالیه ایران را بهدست گرفت.[vii][vii] امریکا در این زمان سیاست جامعی نسبت به ایران اتخاذ کرد و تلاش نمود به تحکیم موقعیت سیاسی ــ اقتصادی ایران مبادرت نماید. اما اعمال چنین سیاست جامعی، مستلزم کنترل کامل بر امور اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور بود تا از راه آن بتوان تحولات لازم را به عمل آورد. ازآنجاکه این نحوه کنترل کامل بر امور یک کشور تنها درباره مستعمرات و یا کشورهای نیمهمستعمره اعمال میگردید و سیاست خارجی سنتی و میراث ایدئولوژیکی امریکا هم مانع اعمال چنین سیاستی بود، دولت امریکا در عمل با مشکلاتی روبرو شد. بنابراین آنها برای پیشبرد سیاست سلطهگرانه خود درصدد برآمدند بهطور غیرمستقیم این کنترل را بر امور ایران بهدست آورند. دراینراستا، دولت امریکا ایران را واجد شرایط لازم برای دریافت کمک برنامه وام و اجاره[viii][viii] دانست و اعلام کرد ایران میتواند از کمکهای امریکا از طریق وام و اجاره استفاده نماید.[ix][ix] از طریق این کمکها بود که امریکا میتوانست بهنحوموثری بر شئونات نظامی و اقتصادی ایران نظارت کند و بهدنبال آن خواستههای خود را تعقیب نماید. «در سال 1942.م/1321.ش حدود هشتونیممیلیون دلار کمک نظامی و اقتصادی امریکا در اختیار ایران قرار گرفت.»[x][x]
همزمان با تلاش امریکا برای نفوذ بیشتر در ایران، در داخل کشور نیز زمینه برای پذیرش این نفوذ کاملا آماده بود. امریکاییها با اقداماتشان محبوبیت خاصی در میان ایرانیها بهدست آورده بودند و ازطرفدیگر محمدرضاشاه که پس از سقوط رضاشاه تجربه کافی نداشت، در مواجهه با نیروهای متفق و نیز نیروهای داخل که از فشارهای دوره رضاخان سخت آشفته و عصبانی بودند، برای تحکیم موقعیت خود حمایت امریکا را مغتنم شمرد.
سیاست نفتی امریکا در طول جنگ جهانی دوم در ایران
در طی سالهای جنگ جهانی دوم، علاوه بر حضور نیروهای امریکا در ایران، شرکتهای نفتی امریکا در جستجوی امتیازات نفتی بودند. در این زمان دولتمردان امریکا که به اهمیت نفت بیشتر از هر زمان دیگری پی برده بودند، از شرکتهای نفتی کشورشان حمایت میکردند؛ چنانکه وزارت امورخارجه امریکا در پاسخ کمپانی استاندارد واکیوم (Standard Vacuum) که نظر آن وزارت را در مورد امتیاز نفت ایران جویا شده بود، نوشت: «دولت امریکا بسیار خوشوقت خواهد شد که کمپانیهای نفتی امریکا بتوانند از هر امکانی برای توسعه و بهرهبرداری منابع نفتی در هر کجا که ممکن باشد، استفاده نمایند.»[xi][xi] در این برهه دولت امریکا بهخاطر عهدهداری تامین نیازهای نفتی و صنعتی متفقین، نیاز شدیدی به نفت داشت. ازاینرو دولت آن کشور با علاقه وافر به کسب امتیاز نفتی، به سفیر خود در تهران دستور داد هرگونه حمایت لازم را از کمپانی نفتی استاندارد واکیوم به عمل آورد.[xii][xii]
ازسویدیگر دولت ایران نیز که به علت اوضاع وخیم اقتصادی ناشی از جنگ و تحولات سیاسی، به درآمد ارزی نیاز داشت، درصدد برآمد با استفاده از موقعیت و بازکردن پای شرکتهای نفتی امریکا به ایران، علاوه بر بهرهبردن از این کشور بهعنوان یک نیروی سوم جهت ایجاد تعادل در مقابل فشار سیاسی دولت انگلستان و روسیه، از طریق فروش نفت از وخامت اوضاع اقتصادی بکاهد. در سال 1943.م/1322.ش نمایندگان رسمی ایران در واشنگتن به تحقیق درباره میزان علاقه و تمایل کمپانی استاندارد واکیوم به سرمایهگذاری در مورد نفت ایران پرداختند. پس از گفتوگوی مقدماتی، نمایندگان شرکت مزبور تمایل خود را به سرمایهگذاری در ایران اعلام داشتند و رسما تقاضای واگذاری نفت بلوچستان را پیشنهاد کردند.[xiii][xiii]
خبر این گفتوگوها بهزودی به لندن رسید و به تبع آن، تلاش رقابتآمیز انگلیسیها برای کسب امتیاز نفتی جنوب شرقی ایران شروع شد. بااینهمه، علیرغم تلاش انگلیس، دولتمردان ایرانی تمایل بسیار زیادی برای واگذاری نفت به امریکا از خود نشان دادند. فشار شدید دو ابرقدرت روس و انگلیس بر ایران و در نتیجه نیاز به کسب حمایت سیاسی در مقابل فشار این دو قدرت همسایه و نیز اوضاع نابسامان اقتصادی و در نتیجه نیازمندی شدید ایران به درآمد ارزی، دلایل توجیهکننده این تمایل ایران بودند؛ بهعلاوه، ایران مایل نبود نفت خلیجفارس را یکسره به انگلیس واگذار کند، بلکه سعی مینمود با واگذاری نفت به امریکا میزان علاقمندی آن کشور را به ایران افزایش دهد و از آن کشور در اهداف سیاسی خود در آینده نیز بهره ببرد.
دولت امریکا نیز تمایل شدیدی به کسب امتیاز نفت در ایران داشت تاجاییکه حتی مایل نبود شرکت امریکایی دیگری غیر از استاندارد واکیوم این تقاضا را از دولت ایران بنماید؛ چون معتقد بود درخواست هر کمپانی نفتی دیگر امریکایی بهطورکلی به منافع نفتی آن کشور در ایران صدمه خواهد زد. علیرغم توصیههای دولت امریکا شرکت سینکلر هم نمایندگان خود را به ایران فرستاد. دولت ساعد دو کارشناس امریکایی به نامهای هوور (Hoover) و کرتیس (Curtice) را استخدام کرده بود تا در مورد نفت ایران به مطالعه بپردازند.[xiv][xiv] در تهران گرچه افکار عمومی تاحدودی با واگذاری نفت به امریکا موافق بود اما برخی نمایندگان مجلس ــ از جمله طوسی و رادمنش ــ که مخالف قرارداد بودند، دولت را استیضاح کردند. آنها مخالفت خود را با واگذاری امتیاز به دول خارجی اعلام نمودند اما دولت ساعد بهطور رسمی موضوع مذاکره با نمایندگان کمپانیهای نفتی و اقدامات بهعملآمده را به اطلاع مجلس رساند.[xv][xv]
همزمان با جریانات فوق، دولت شوروی نیز متقاضی نفت ایران شد و کافتارادزه (Kavtaradze) را جهت مذاکره برای نفت شمال به ایران فرستاد. البته دولت شوروی نیازی به نفت ایران نداشت اما برای کوتاهکردن دست رقبا، چنین تقاضایی را مطرح نمود. بحرانی که پس از تقاضای دولت شوروی برای امتیاز نفت شمال پدید آمد، واگذاری نفت را به امریکا مشکل ساخت؛ زیرا بهتبع فشارهای دولت شوروی، ساعد در جلسه خصوصی روز شانزدهم مهر 1323.ش/1944.م خطاب به نمایندگان مجلس اعلام داشت دولت تصمیم گرفته است تا خاتمه جنگ و معلومشدن اوضاع اقتصادی جهان موضوع امتیاز نفت را مسکوت بگذارد. البته این تصمیم دولت ساعد، مخالفتهای هرچه بیشتر دولت شوروی را علیه آن در پی داشت.[xvi][xvi]
در چنین شرایطی بود که دکتر محمد مصدق با دادن امتیاز نفت و دیگر معادن به کمپانیهای خارجی مخالفت نمود و لایحهای را در چهارده ماده به مجلس پیشنهاد کرد که در تاریخ یازدهم آذرماه 1323.ش/ 1944.م به تصویب رسید. به موجب این لایحه، دولت تا پایان جنگ اجازه نداشت هیچ امتیازی به دول خارجی واگذار کند.[xvii][xvii] بنابراین یکبار دیگر تلاش امریکا برای بهدستآوردن نفت ایران با شکست مواجه شد.
در این زمان هنوز فشارهای سیاسی دو قدرت همسایه شدید بود و امریکا نیز آمادگی برخورد با این بحران را نداشت. تلاش امریکا در ایران درواقع هشداری به شوروی بود که زمینههای اختلافات بعدی شوروی و امریکا را در ایران پایهریزی نمود. به گفته آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، «رقابت در ایران بر سر قضیه نفت در اواسط دهه 1940.م سرآغاز جنگ سرد بین امریکا و شوروی بود، جنگ سردی که از 1946.م/1325.ش بهروشنی مطرح شد.»[xviii][xviii] در حقیقت از 1946.م/1325.ش به بعد بود که امریکا توانست بهعنوان قدرت برتر ضدکمونیسم به ایفای نقش بپردازد. از این زمان به بعد، سیاست امریکا در ایران فعالتر شد و ایران بهعنوان نخستین آوردگاه جنگ سرد بین دو ابرقدرت مطرح گردید.
سیاست امریکا در قبال تخلیه ایران از قوای شوروی
با نزدیکشدن پایان جنگ جهانی دوم، دولت ایران تلاش نمود بعد از جنگ استقلال و تمامیت ارضی کشور را بهدست آورد و در تلاشهای خود برای تحقق این هدف به پیمان سهجانبه ایران ــ انگلیس ــ شوروی استناد میکرد که براساس آن، متفقین متعهد شده بودند پس از پایان جنگ نیروهای خود را از ایران خارج سازند. مسئولان ایران این مساله را در پارهای از گردهماییهای متفقین مطرح کردند و امید داشتند با جلب توجه جهانی به این موضوع، قدرتهای اشغالگر را از مداخله بیشتر در امور ایران بازدارند و حتی در برنامههایشان برای فراخواندن نیروهایشان از ایران تسریع کنند.[xix][xix]
مساله خروج نیروهای متفق از ایران در کنفرانس پتسدام مطرح شد و در اعلامیه نهایی کنفرانس چنین قید گردید: «موافقت شد که سربازان متفقین فورا از تهران عقب کشیده شوند و مراحل بعدی عقبنشینی سربازان از ایران در گردهمایی وزیران خارجه سه کشور که در اول سپتامبر 1945.م/1324.ش در لندن برگزار خواهد شد، مورد رسیدگی قرار گیرد.»[xx][xx] اما شوروی به بهانه اینکه هنوز جنگ با ژاپن خاتمه نیافته است، با این اعلامیه موافقت نکرد. سرانجام متفقین توافق کردند همه نیروهای خود را تا دوم ماه مارس 1946.م/ 1325.ش ــ یعنی شش ماه پس از تسلیم ژاپن ــ از ایران خارج کنند. انگلیس و نیز امریکا برای گرفتن بهانه از شورویها برای ماندن در خاک ایران، تخلیه نیروهای خود از ایران را آغاز کردند اما دولت شوروی همچنان از این کار امتناع مینمود. شوروی چون نگران حوزههای نفتی خود در کنار دریاچه خزر و باکو بود و از ارتباط دولتهای ایران در گذشته و حال با امریکا آگاهی داشت، در خروج نیروهای خود تعلل میورزید. ضمنآنکه شوروی میخواست از طریق نیروی نظامی به جریانات کمونیستی فعال در آذربایجان و تهران کمک کند و ازاینطریق حکومتی دستنشانده در ایران و یا حداقل در آذربایجان ایجاد نماید که حافظ منافع اردوگاه کمونیسم باشد. علاوهبراین، دولت شوروی قصد داشت با کسب امتیاز نفت شمال و حفظ حضور خود در ایران، حضور انگلیس را خنثی نماید و از حضور نیروهای نظامی خود بهعنوان اهرمی جهت نیل به امتیازات سیاسی و اقتصادی مطلوب در ایران استفاده کند.[xxi][xxi] استالین گفته بود: «آذربایجان ایران به میوه رسیدهای میماند که از درخت چیده شده باشد و انسان را به خوردن دعوت میکند.»[xxii][xxii]
تخلیهنکردن ایران از سوی شوروی، در شرایطی صورت میگرفت که شوروی دامنه نفوذ کمونیسم را به کشورهای اروپای شرقی گسترش داده و در برخی از این کشورها توانسته بود حکومتهای دستنشانده ایجاد کند. با توجه به زمینههای مساعد رشد کمونیسم در ایران، از جمله وجود فقر و تنگدستی، نابسامانی اوضاع اقتصادی و فعالیت روبهرشد حزب توده، تحلیلگران غربی خارجنشدن نیروهای شوروی را چنین تفسیر میکردند که شوروی قصد دارد در ایران حکومتی دستنشانده روی کار آورد و ازاینطریق سیاستهای خود را در ایران و خاورمیانه عملی نماید. معنای این تصمیم شوروی، درواقع بهخطرافتادن منافع امریکا و انگلیس در منطقه خاورمیانه بود.
دولت شوروی علاوهبر خارجنکردن نیروهای خود از ایران در موعد مقرر، در کردستان و آذربایجان از تشکیل فرقههای کومله و دموکرات حمایت کرد. دولت شوروی «نهتنها جمهوری آذربایجان را به رهبری یک نفر کمونیست به نام جعفر پیشهوری بهوجود آورد بلکه دستگاه تبلیغاتی شوروی هم علیه ایران آغاز به فعالیت کرد؛ و هنگامیکه ارتش ایران به سمت شمال کشور فرستاده شد، تانکهای روسی راه آن را سد کردند و جلوی پیشروی ارتش را گرفتند.»[xxiii][xxiii]
اقدامات شوروی در ایران و حمایتهای آن کشور از جمهوریهای خودمختار آذربایجان و کردستان، و نیز تعلل این کشور در خروج قوای خود از ایران، هرچه بیشتر امریکاییان را متقاعد ساخت که دولت شوروی بهعنوان یک نیروی سلطهجو قصد دارد در ایران هرچه بیشتر نفوذ کند و ایران را به بلوک شرق وابسته نماید؛[xxiv][xxiv] ضمنآنکه شوروی پس از مسلطشدن بر ایران، میتوانست ترکیه را تحت فشار قرار دهد. همزمان با حوادث فوق، دولت شوروی در جنگ داخلی یونان دخالت کرد و به تقویت چریکهای کمونیست آن کشور پرداخت. این مسائل درکل باعث شدند زمامداران امریکا درصدد مقابله با توسعهطلبی شوروی برآیند. «امریکاییان رخنه و نفوذ شوروی را در ایران و خاورمیانه تنها یک بعد کوچک از نقشه بزرگ توسعه و گسترش کمونیسم در سطح جهان میدانستند. بهاینجهت امریکا درصدد بود در مقابل شوروی موضع مشخص و محکمی در پیش بگیرد.»[xxv][xxv]
اگر نظام سرمایهداری امریکا درصدد جلوگیری از استیلای نظام کمونیستی در ایران برنمیآمد و شوروی موفق میشد موقعیت خود را در ایران تثبیت کند، علاوهبر امتیاز نفت شمال، دیگر منابع انرژی و بازار مصرف ایران را هم بهدست میآورد و دست غربیها را از آن کوتاه میساخت. علاوهبراین، شوروی پس از تثبیت موقعیت خود در ایران، به دیگر مناطق خاورمیانه و آبهای خلیجفارس و از آنجا به هندوستان چنگ میانداخت. دکتر میلسپو معتقد بود: «شوروی موقعیت خود را در کنار عراق و ترکیه تقویت میکند و آماده پیشروی به سوی خلیجفارس [است] و سپس چرخش به سوی هند و غرب به سوی کانال سوئز خواهد داشت. آنگاه خطر برای صلح و امنیت جهان آشکارتر خواهد شد و منافع ملی و بینالمللی انگلستان و ایالاتمتحده را در معرض تهدید قرار خواهد داد. اگر شوروی در ایران موفق شود نفوذ خود را کامل کند، یک پارلمان کمونیستی یا یک دیکتاتور در تهران یقینا ملیکردن منابع نفت در جنوب و شمال را در نظر خواهد گرفت. بهاینترتیب نفت جنوب شرقی در مرز هندوستان تحت نظارت شوروی قرار خواهد گرفت.»[xxvi][xxvi]
دولت امریکا در دوران جنگ تلاشهایی برای نفوذ در ایران انجام داد اما از زمانی که قضیه آذربایجان و کردستان پیش آمد، نقش فعالتری را در صحنه سیاست ایران بازی کرد. هر اندازه که کشمکش نیروهای خودمختار آذربایجان و کردستان بیشتر میشد و تشنج بین امریکا و شوروی بر سر قضایایی چون آینده اروپای مرکزی و جنگ داخلی یونان بیشتر اوج میگرفت، سیاست امریکا در ایران نیز با یک تغییر و دگرگونی اساسی، در راستای مداخله مستقیم سوق مییافت. هرچه دامنه اختلافات ایران و شوروی زیادتر میشد، ایران نیز برای امریکا اهمیت بیشتری مییافت. لذا امریکا سیاست مداخله مستقیم را در امور ایران اتخاذ کرد و به مقابله با شوروی برآمد، اما بسیار زیرکانه وارد عمل شد تا حساسیت بیش از اندازه و غیرمنتظره شوروی را دامن نزند.[xxvii][xxvii]
معمولا در مناطق حساسی چون ایران، منافع حیاتی و امنیتی طرفهای مختلف جهانی در گرو یکدیگر قرار میگیرد. ازاینرو قدرتهای بینالمللی سعی میکنند بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم دستاوردهای بیشتری داشته باشند. البته این رقابتها، به دلیل حساسیت شرایط و عکسالعمل احتمالی، با دقت و احتیاط لازم انجام میشود. عبور از خط قرمز و یا نادیدهگرفتن توافقات بینالمللی نهتنها برای امنیت قدرتهای بزرگ خطرناک است بلکه سرنوشت جهان را تحتتاثیر قرار میدهد. ازاینرو امریکا بهگونهای محتاطانه ابتدا در قضیه آذربایجان وارد عمل شد. در راستای این سیاست، امریکا نیروهای خود را در خلیجفارس به حالت آمادهباش درآورد و بقیه قوای آن کشور که هنوز در منطقه باقی مانده بودند، به دستور ترومن به ایران مراجعت کردند و پادگان امیرآباد را با سههزار سرباز تقویت نمودند. درباره این رویه دولت امریکا «حزب جمهوریخواه امریکا که سیاست شوروی را دنبالهرو سیاست تزارها میدانست، زبان به انتقاد از سیاست حکومت دموکراتها گشود و خواهان واکنش شدیدتر حکومت ترومن علیه اقدامات شوروی شد.»[xxviii][xxviii] به دنبال اقدامات شوروی در ایران و انتقاد حزب جمهوریخواه از ترومن، وزیر امورخارجه امریکا، بیرنس (Birens)، نطق شدیداللحنی ایراد کرد که هشداری به شوروی بود. او گفت: «چنانچه برخلاف منظور و اصول منشور سازمان ملل، کسانی به زور متشبث شوند یا آن را وسیله تهدید قرار دهند، امریکا تماشاچی و بیاعتنا نخواهد بود.»[xxix][xxix] همچنین بیرنس به استالین هشدار داد ایالاتمتحده بهشدت نگران و متوجه حوادثی است که در ایران روی میدهد و این به خاطر تعهدی است که پرزیدنت ترومن در اعلامیه تهران به عهده گرفته است و درصورتیکه شوروی از اجرای تعهدات آن اعلامیه سر باز زند، به احتمال زیاد دولت ایران به سازمان ملل شکایت خواهد کرد و دولت امریکا نیز مجبور است از ایران حمایت کند و درآنصورت دولت امریکا بسیار متاسف خواهد بود از اینکه در اولین اجلاس شورای امنیت سازمان ملل متحد با شوروی به مخالفت برخیزد.[xxx][xxx] دولت امریکا در قضیه فوق به صورت دیپلماتیک از ایران حمایت میکرد، اما حاضر نبود با شوروی درگیر شود بلکه میخواست از طریق دیپلماسی مساله را حل کند.
دولت امریکا در حمایت از ایران تا آنجا پیش میرفت که حساسیت بیشازحد شوروی را به دنبال نداشته باشد. اگرچه ایران برای امریکا منافع زیادی داشت، اما سیاستمداران امریکا حاضر نبودند بهخاطر ایران با شوروی درگیری نظامی پیدا کنند و اگر تهدید به استفاده از نیروی نظامی هم میکردند، برای عقبنشاندن حریف بود. به گفته محمدرضاشاه، جُرج آلن (George Aleen) سفیر امریکا در تهران به او گفته بود: «ایالاتمتحده امریکا صددرصد با نظر شما موافق است اما هرگز حاضر نیست بهخاطر شما درگیر جنگ با شوروی شود.»[xxxi][xxxi] دولت امریکا در این زمان نمیخواست تسلط شوروی بر ایران به چیرگی بر منابع سرشار نفتی منطقه منجر شود، لذا «مسالهای که برای ترومن نیز اهمیت داشت حرکت گازانبری عظیمی بود که مدیترانه و شرق نزدیک را تهدید میکرد که میبایست متوقف گردد. با وجود این، ترومن در حرکتی که به منظور دفاع از ایران در برابر اهداف و مقاصد شوروی آغاز کرد، دقت و احتیاط لازم را به کار برد تا اقداماتش تحتنظر سازمان ملل و در پوششی از ارجنهادن به اصول منشور آتلانتیک[xxxii][xxxii] انجام گیرد. سیاست امریکا بیشتر این بود که ایران، هم در برابر امپریالیسم شوروی حفظ شود و هم در برابر بریتانیا.»[xxxiii][xxxiii] بنابراین امریکا تصمیم گرفته بود دامنه نفوذ شوروی را در ایران محدود کند. اگرچه امریکا در آغاز چندان واکنش شدیدی در مقابل روسها به خرج نداد، اما از اواخر 1945.م/1324.ش، یعنی پس از کنفرانس مسکو، سیاست امریکا شکل جدیتری به خود گرفت.
سیاست امریکا بهطورکلی از سال 1945.م/ 1324.ش در جهت مقابله و ایستادگی در برابر توسعهطلبی شوروی تنظیم گردید؛ چنانکه مساله تخلیه ایران از نیروهای شوروی، به یک نقطه بحران در روابط ایران و شوروی و بهتبع آن در روابط امریکا و شوروی تبدیل شد. به دنبال این بحران، دولت ایران از شوروی به سازمان ملل شکایت کرد و دولت امریکا بهشدت از این اقدام ایران پشتیبانی نمود.[xxxiv][xxxiv] در ژانویه 1946.م/1324.ش سیدحسن تقیزاده ــ نماینده ایران ــ خارجنشدن نیروهای شوروی از ایران را در جلسه سازمان ملل ــ که در لندن تشکیل شده بود ــ مطرح کرد و تاکید نمود سازمان ملل درخصوص ممانعت شوروی از ورود قوای اعزامی ایران به آذربایجان نظر دهد. آندری گرومیکو (Andrei Gromyko)، نماینده شوروی در سازمان ملل، اتهامات ایران را رد کرد و از سازمان ملل خواست از اعزام قوای ایران به آذربایجان که نتیجهای جز برادرکشی ندارد، جلوگیری نماید. به دنبال شکایت ایران به سازمان ملل، شوروی نهتنها نیروهای خود را از ایران خارج نکرد بلکه نیروهای جدیدی نیز به ایران گسیل نمود و همراه با تبلیغات وسیع و گستردهای علیه ایران و ترکیه، به جابجایی نیروهای خود در مرزها همچنان ادامه داد.[xxxv][xxxv] در نتیجه این موضعگیری آندری گرومیکو و تحرکات نیروهای شوروی، امریکا در حمایت از ایران مصممتر شد؛ زیرا با کشیدهشدن دامنه خطر شوروی به ترکیه، هرلحظه احتمال اقدام به یک حرکت گازانبری عظیم از سوی شوروی وجود داشت. گزارشهای ارسالشده از اوضاع ایران و فرقه دموکرات به امریکا، دولت امریکا را در موضعگیری علیه شوروی مصممتر کرد و زمینه را برای درخواست جدید ایران از سازمان ملل مهیا ساخت. این درخواست پس از آن مطرح شد که قوام در مذاکراتش با شوروی به نتیجه نرسید. البته قوام اعلام کرده بود با ورود سفیر جدید شوروی به ایران مذاکرات ادامه پیدا خواهد کرد.[xxxvi][xxxvi] دولت ایالاتمتحده با توجه به ماهیت خواستههای شوروی، بر این اعتقاد بود که ایران بهتنهایی نمیتواند در مقابل فشار شوروی مقاومت کند. بنابراین هنگامیکه حسین علا، نماینده ایران در سازمان ملل، شکایت ایران را علیه شوروی مجددا مطرح کرد، دولت ایران و ایالاتمتحده بهصورتی هماهنگ عمل کردند. آندری گرومیکو باز هم مخالفت کرد و تقاضا نمود سازمان ملل برای مدتی موضوع را از دستور کار خود خارج سازد اما نماینده امریکا با این درخواست مخالفت کرد.[xxxvii][xxxvii] ترومن اعتقاد داشت دولت ایران ضعیفتر از آن است که بتواند در مقابل شوروی خود را نجات دهد، ازاینرو وزیر امورخارجهاش، بیرنس، اعلام کرد چون دولت ایران قادر نیست مساله خود را در سازمان ملل عنوان کند، دولت امریکا به نمایندگی از دولت ایران اقدام لازم را به عمل خواهد آورد.[xxxviii][xxxviii] دولت امریکا چون با شوروی پیمانی امضا نکرده بود که آن کشور را ناقض آن بداند، نمیتوانست کار قانونی بکند اما بر طبق اصول منشور آتلانتیک دولت امریکا از این حق قانونی برخوردار بود که چنانچه مسالهای صلح و امنیت جهانی را تهدید کند، توجه شورای امنیت را به آن جلب نماید. اما اثبات این امر که اقدامات شوروی در شمال ایران و عدم خروج نیروهای آن کشور صلح جهانی را به خطر میاندازد، کار سادهای نبود. لذا پسازاینکه ترومن درخواست نماینده شوروی را مبنی بر بهتعویقانداختن مساله اختلافات ایران و شوروی از دستور کار سازمان ملل رد کرد، اولتیماتومی برای استالین فرستاد و خواهان خروج نیروی شوروی از ایران شد.[xxxix][xxxix] البته مورخین در اینکه آیا واقعا اولتیماتومی در کار بوده است، تردید دارند؛ چون تنها مدرک موجود، همان ادعای خود ترومن است که در آوریل 1952.م/1331.ش در یک مصاحبه مطبوعاتی از وجود اولتیماتوم خبر داد.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی در مورد اولتیماتوم ترومن به استالین، مینویسد: «ترومن اولتیماتومی به استالین در تاریخ بیستویکم مارس 1946.م/ فروردین 1325.ش فرستاد که در طی آن اشعار میداشت علت غایی اعزام ارتش متفقین به ایران برای این بود که لوازم و مهمات جنگی به روسیه فرستاده شود و قسمت عمده مهمات مزبور از امریکا فرستاده شد تا شورویها بتوانند در مقابل آلمانها مقاومت نموده و آنها را شکست دهند. دولت امریکا هزاران کامیون و هواپیما و میلیونها تن ملزومات و مهمات از راه ایران به شوروی فرستاد. وقتی جنگ تمام شد، ارتش امریکا از ایران خارج شد و ارتش انگلیس سر موعد مقرر ایران را تخلیه کرد. مردم و دولت امریکا متوقع بودند شورویها نیز همین کار را بکنند و چون این کار را نکردند، دولت ایالاتمتحده توقع دارد ارتش شوروی هم طبق مفاد پیمان سهجانبه تا یک هفته دیگر شروع به تخلیه ایران نماید و تا شش هفته دیگر کلیه ارتش سیهزار نفری خود را از ایران خارج نماید؛ وگرنه وی به ارتش امریکا دستور خواهد داد که به ایران مراجعت کند. این اولتیماتوم بسیار موثر واقع شد و بلافاصله روسها که قصد نداشتند با امریکا که در آن موقع بمب اتم را بهطورانحصاری در اختیار داشت و تعدادی از سربازان و ناوگان آن کشور هم در خلیجفارس و حوالی آن مستقر بودند و آمادگی مقابله با شوروی داشتند، درگیر شوند، در بیستوپنجم مارس 1946.م/ فروردین 1325.ش اعلام کردند که فرماندهی نیروهای شوروی در ایران معتقد است اگر اتفاق غیرمترقبهای نیفتد، تخلیه کامل ایران در عرض پنج الی شش هفته خاتمه خواهد یافت.»[xl][xl]
ازطرفدیگر همزمان با این اولتیماتوم، مذاکراتی بین قوام و دولت شوروی صورت گرفت که به مقاولهنامه قوام ــ سادچیکف منجر گردید. مقارن تشکیل جلسه شورای امنیت برای رسیدگی به مساله ایران، گرومیکو اعلام داشت که بین دو کشور توافق کلی حاصل شده است.
موضع امریکا در قبال مقاولهنامه قوام ــ سادچیکف
احمد قوام در شرایط بحرانی ناشی از حضور نیروهای شوروی در ایران، در بهمن 1324.ش/ ژانویه 1946.م به نخستوزیری رسید. در آغاز، دولت امریکا نسبت به رویکارآمدن قوام نظر مساعد داشت؛ زیرا قوام بارها گرایش خود را به امریکا بهعنوان نیروی سوم جهت توازن قوا به اثبات رسانده بود. بهعلاوه، چون سیاست امریکا در ایران در این زمان ایجاد امنیت و آرامش بود ــ تا در پناه این ثبات هم منافع آن کشور تامین شود و هم نفوذ شوروی کنترل گردد ــ سرانجام نسبت به نخستوزیری احمد قوام که تجربه سیاسی داشت و میتوانست از عهده اوضاع برآید و امور ایران را به نحوی متناسب با علایق امریکا رهبری کند، نظر موافق ابراز کرد.[xli][xli] قوام پس از دستیابی به قدرت، برای حل مساله آذربایجان دست به کار شد و با نشاندادن نرمش و تساهلی خاص در مقابل روسیه، تاحدزیادی راه را برای فعالیت حزب توده ایران تسهیل کرد؛ ازاینرو روسها به قوام امیدوار شدند و احساس کردند قوام به آنها گرایش دارد.[xlii][xlii] همزمان با شروع اقدامات قوام، دولت امریکا به روسیه برای تخلیه ایران فشارهای سیاسی وارد کرد. در نتیجه این فشارها، تمایل شوروی به حل مساله ایران شدیدتر شد؛ بهویژهآنکه شورای امنیت سازمان ملل نیز ضمن صدور قطعنامهای، توصیه کرد مذاکراتی بین ایران و شوروی صورت بگیرد و نتایج حاصله به آن سازمان اطلاع داده شود. قوام برای مذاکره با شوروی در راس هیاتی عازم مسکو شد و با مقامات شوروی به مذاکره پرداخت.
روسها در اولین دیدار خود با قوام، همچنان بر خواستههای خود پافشاری میکردند. خواستههای شوروی پیرامون مسائل زیر بود: 1ــ کسب امتیاز نفت شمال 2ــ بهرسمیتشناختن حکومت خودمختار آذربایجان توسط ایران 3ــ ابقای نیروهای روسیه در شمال ایران برای حفظ امنیت مرزهای شوروی.
خواستههای شوروی مورد پذیرش قوام نبود اما در دیدار دوم قوام با استالین، پس از پارهای مذاکرات، توافق شفاهی بر سر مساله نفت به عمل آمد و استالین نیز با کمی عقبنشینی، حاضر شد در ازای بهدستآوردن امتیاز نفت شمال نیروهای خود را از ایران خارج کند. بااینهمه قوام نگران بود که شورویها مجددا به بهانه حفظ امتیاز نفت، نیروهای خود را وارد ایران کنند و سرانجام بدون دستیابی به یک نتیجه مثبت به ایران بازگشت و صرفا اعلام نمود مذاکرات ادامه پیدا خواهد کرد.[xliii][xliii] قوام مذاکرات خود را با سادچیکف، نماینده شوروی در تهران، ادامه داد و آن دو پس از دو هفته مذاکره، اعلامیه مشترک منتشر کردند. «مذاکراتی که از طرف نخستوزیر ایران در مسکو با اولیای دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آغاز و در تهران پس از ورود سفیرکبیر شوروی ادامه یافت، در تاریخ پانزدهم فروردین 1325.ش مطابق با چهارم آوریل 1946.م به نتیجه ذیل رسید و در کلیه مسائل موافقت حاصل گردید: 1ــ ارتش سرخ از تاریخ بیستوچهارم مارس 1946.م یعنی یکشنبه چهارم فروردین 1325.ش در ظرف یکماهونیم تمام خاک ایران را تخلیه مینماید 2ــ قرارداد ایجاد شرکت نفت مختلط ایران و شوروی و شرایط آن از تاریخ بیستوچهارم مارس تا انقضای مدت هفتماه برای تصویب به مجلس پیشنهاد خواهد شد 3ــ راجع به آذربایجان چون مساله داخلی ایران است، ترتیب مسالمتآمیزی برای اجرای اصلاحات بر طبق قوانین موجود و با روح خیرخواهی نسبت به اهالی آذربایجان داده خواهد شد. قوام همچنین در خلال همین مدت قرارداد تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی را تنظیم کرد و برای سفیر شوروی ارسال کرد.»[xliv][xliv]
پس از حصول توافق بین ایران و شوروی، نماینده شوروی در سازمان ملل تقاضا کرد شکایت ایران علیه شوروی از دستور کار شورای امنیت خارج و حذف شود. اما حسین علا، نماینده دولت ایران، اظهار کرد در مورد توافق ایران و شوروی به او خبری نرسیده است. دولت امریکا سعی میکرد مساله ایران از دستور کار شورا حذف نشود.[xlv][xlv] حتی موقعی که قوام به حسین علا دستور داد شکایت ایران را پس بگیرد، وزیر امورخارجه امریکا تاکید داشت برجایماندن موضوع در دستور کار شورای امنیت، ضمن همخوانی با حق حاکمیت و استقلال ایران، با توافقنامه حاصلشده میان ایران و شوروی نیز هیچ تداخلی ندارد؛ گذشتهازآنکه باعث میشود هرگاه در خروج نیروی شوروی از ایران خللی ایجاد شود، موضوع دوباره در دستور کار شورا قرار گیرد. سرانجام نماینده ایران موافقت خود را با مسکوتگذاشتن قضیه و عدم تعقیب شکایت اعلام کرد.[xlvi][xlvi]
در مورد اینکه از دو عامل تدابیر سیاسی احمد قوام و فشارهای دولت امریکا، کدامیک در خروج نیروهای شوروی از ایران موثر واقع شد، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. عدهای از مورخان عامل اصلی خروج نیروهای شوروی از ایران را اولتیماتوم ترومن میدانند اما عدهای دیگر تدابیر سیاسی قوام را مهمتر تلقی میکنند. هرمن (Herman)، در مقاله «نقش ایران در سیاست و دریافتهای شوروی»، معتقد است دلیل عمده عقبنشینی شوروی شاید اولویتهای خودشان باشد. وی معتقد است جبهه جنوبی، بهویژه ایران، در مرکز توجه نگرانیهای شوروی نبود بلکه اروپا در صدر اولویتهای آن کشور قرار داشت و چون ایران واجد اهمیت ثانوی بود، بعید نیست همان فشار ناچیز امریکا هم کافی بود تا رهبران شوروی را به تخلیه ایران وادار کرده باشد.[xlvii][xlvii] برخی صاحبنظران دیگر معتقدند شوروی درواقع برای جلوگیری از تسلط کامل انگلستان و امریکا بر ذخایر نفتی ایران، به عقبنشینی اقدام نمود؛ یعنی درواقع هدف عمده شوروی نفت بود و چون قرارداد نفتی منعقد شد، ایران را تخلیه نمود. بااینهمه بهنظر میرسد نمیتوان تنها یک عامل را بهعنوان عامل اصلی در خروج نیروهای شوروی از ایران موثر دانست، زیرا در یک رویداد تاریخی عوامل گوناگونی ــ ولو با درجه اهمیت و میزان تاثیرگذاری متفاوت ــ دخالت دارند.
در این زمان شوروی در اروپای شرقی مشکلات و گرفتاریهایی داشت، زیرا حکومتهای دستنشاندهای در آنجا ایجاد کرده بود و محافظت از آنها در برابر اردوگاه سرمایهداری مشکلاتی در پی داشت. همزمان با گرفتاریهای فوق، دولت امریکا هم براساس منشور آتلانتیک به اتحاد شوروی فشار وارد میکرد تا قوای خود را از ایران خارج کند و دراینراستا از ایران حمایت سیاسی بهعمل میآورد. گرچه امریکا حاضر نبود به خاطر ایران وارد جنگ شود و «به موازات دفاع مثبت ــ علیرغم جنگ شدید لفظی که میانشان (شوروی و امریکا) وجود داشت ــ سیاست آرامسازی را در مقابل شوروی در پیش گرفت»،[xlviii][xlviii] اما تبلیغات روانی حمایت امریکا از ایران موثر افتاد؛ بهویژهآنکه امریکا تنها دارنده بمب اتم بود.
ازطرفدیگر قضیه ایران به سازمان ملل کشیده شده بود و توجه افکار جهانی را به خود جلب کرده بود؛ چون اولین مسالهای بود که در سازمان ملل مطرح میشد. مطرحشدن این قضیه در سازمان ملل، میتوانست حیثیت شوروی را که مدعی مبارزه با استعمار بود، لکهدار کند؛ ازاینرو سیاستمداران روسی عقبنشینی از ایران را ترجیح دادند؛ گذشتهازآنکه سیاست قوام نیز آنها را امیدوار ساخت و شرایط را برای عقبنشینی فراهم نمود. قوام بهگونهای رفتار میکرد که سیاستگذاران شوروی اطمینان خاطر یابند وی به شوروی گرایش دارد و آنها بهزودی خواهند توانست از طریق او اعمال نفوذ کنند و منافع خود را بهدست آورند. مقامات شوروی قوام را مرد قدرتمندی میدانستند که مستقل از امریکا و انگلیس تصمیم میگیرد، بهویژه که وی به تودهایها آزادی عمل بیشتری داده بود. البته دولت امریکا هم قوام را تشویق میکرد به تقاضاهای نفتی شوروی ظاهرا روی موافق نشان دهد. این ترفند درکل موثر افتاد و دولت شوروی با گرفتن امتیاز شرکت نفت مختلط، امیدوار شد در آینده به اعمال نفوذ بیشتری در ایران دست یابد.
قدرتنمایی دولت امریکا در سازمان ملل در مورد قضیه ایران، باعث افزایش نفوذ آن کشور در ایران شد. دولت امریکا موفق شد رقیب را عقب براند، اما برای ایجاد سد دفاعی و امنیتی در مقابل کمونیسم دست به اقدامات مهمتری زد. قوام با رفتار تساهلآمیز خود در مقابل روسها و دستچپیها در قضیه آذربایجان، امریکا را نسبت به تداوم حکومتش حساس کرد. دولت امریکا به موازات اقدامات قوام، حمایت خود از او را تاحدودی کاهش داد.[xlix][xlix] اما با توجه به خاتمهنیافتن غائله فرقه دموکرات و قضیه نفت، هنوز به فردی مانند قوام نیاز داشت. دولت امریکا قوام را در انجام وظایف فوق سیاستمدار خوبی میدانست و کماکان از او حمایت میکرد. ازسویدیگر قوام نیز با بهرهگیری از آموزش افسران امریکایی به تقویت ارتش پرداخت. دولت امریکا براساس سیاست عمومی خود که ایجاد صلح و ثبات در منطقه بود، به قوام در تجهیز ارتش کمک کرد تا ارتش بتواند در غائله آذربایجان به ایفای نقش بپردازد.[l][l] زمانیکه قوام شروع انتخابات را اعلام کرد و برای حُسن اجرای انتخابات آذربایجان، نیروی نظامی آموزشدیده را به آن منطقه اعزام نمود و موضوع را به سازمان ملل اطلاع داد، دولت امریکا موضع کاملا قاطعی در برخورد با فرقه دموکرات آذربایجان اتخاذ نمود و از قوام حمایت کرد.[li][li] ازبینرفتن فرقه دموکرات درواقع به معنای کاهش نفوذ شوروی و افزایش نفوذ امریکا در ایران بود.
قوام که یک رویارویی شدید و طولانی را با حکومت پیشهوری انتظار میکشید، از امریکا تقاضای مهمات کرد. وزارت خارجه امریکا در تایید این تقاضا، نامهای به وزارت جنگ نوشت. ژنرال آیزنهاور، رئیس ستاد ارتش امریکا، عقیده داشت که موضوع از اهمیت شایانی برخوردار است و معتقد بود بدون درنظرگرفتن هرگونه ملاحظهای، هر نوع تجهیزات اضافی که ایران میخواهد، باید در اختیار آن گذاشته شود.
اکنون امریکا بهطورفعال به جای انگلستان وارد مسائل داخلی ایران شده بود و ایران هر روز بیشازپیش به امریکا وابستگی سیاسی پیدا میکرد. مساله آذربایجان و التجای ایران به امریکا، در این میان اثر قطعی بر جای گذاشت.[lii][lii] دولتمردان امریکا معتقد بودند اگر از قوام حمایت نشود، او به لحاظ ناتوانی در مقابل روسها، ممکن است به دام کمونیستها بیفتد.
ایران برای منافع امریکا در خاورمیانه، به منزله یک مانع طبیعی در برابر نفوذ شوروی به حساب میآمد و امریکا میتوانست با تقویت این کشور منابع نفتی خود را در عربستان حفظ کند؛ بهویژهآنکه کارشناسان نفتی امریکا اعلام کردند شمال ایران نفت قابلتوجهی ندارد و هدف روسها نفوذ در ایران و رسیدن به نفت جنوب شرقی است. ازاینپس بود که دولت امریکا درصدد برآمد نظر خود را در مورد ثبات و امنیت ایران جدیتر بگیرد. جرج آلن (George Allen)، سفیر امریکا در تهران، میگفت: دولت ایران در مقابل دول بزرگ و مقتدر، بیگناه و دارای حقانیت است و «همچنین مستشاران امریکایی را تشویق و وادار میکرد ارتش ایران را تقویت نمایند، تاجاییکه ارتش بهزودی تجهیز شد و آماده مقابله با دموکراتها گشت و موقع اعزام ارتش ایران به آذربایجان حمایت خود را از آنها اعلام کرد.»[liii][liii]
در مورد تصویب لایحه نفت شمال دولت امریکا تلاش کرد بهطور تلویحی به ایرانیان بفهماند اگر مجلس درصدد رد مقاولهنامه قوام ــ سادچیکف برآید، امریکا از ایران حمایت خواهد کرد. اگر مقاولهنامه رد میشد، امریکا میتوانست دست شوروی را بهطورکامل از ایران کوتاه کند، دامنه نفوذ خود را گسترش دهد و در ایران که تا آن زمان شکارگاه اختصاصی انگلیس محسوب میشد، جایگاه خاصی پیدا کند.
دولت امریکا با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی مخالف بود[liv][liv] و اعتقاد داشت این امر باعث نفوذ شوروی در منطقه خلیجفارس و بهخطرافتادن منافع آن کشور در خاورمیانه میشود، بااینهمه تمایل نداشت برای رد قرارداد ایران را تحت فشار بگذارد؛ زیرا این مساله حساسیت دولت شوروی را بیشتر میکرد و طبعا این امر، احتمال مداخله نظامی ارتش سرخ را در امور ایران بیشتر میکرد. مداخله مسلحانه شوروی در ایران نیز بهنوبهخود تمامی تشکیلات سازمان جدیدالتاسیس ملل متحد را در معرض خطر قرار میداد و صلح و امنیت و ثباتی که امریکا خواهان آن بود، بهخطر میافتاد. ازاینرو سیاستمداران امریکا دولت ایران را تلویحا به رد مقاولهنامه قوام ــ سادچیکف تشویق میکردند. جرج آلن، بهگونهای زیرکانه و احتیاطآمیز چنین میگفت: «ایرانیان صاحبخانه و مختار در امور کشور خود میباشند و آزادی کامل برای رد و یا قبول قرارداد قوام ــ سادچیکف را دارند. اما اگر تصمیم به رد آن بگیرند، دولت امریکا در مقابل هرگونه رویه تهدید و ارعابی که شورویها پیش بگیرند، به ایران کمک و مساعدت خواهد کرد.»[lv][lv] سرانجام مجلس شورای ملی مقاولهنامه را با اکثریت آرا رد کرد و این امر، اعتراض و تهدید شدید دولت شوروی را به دنبال داشت. قوام در مقابل این اعتراض پاسخ داد که قانون یازدهم آذر 1323.ش/1944.م اعطای هرگونه امتیازی را منع کرده و چون حکومت او گمان میکرد مذاکره درباره شرکت مختلط و فروش نفت بلامانع است، دست به چنین کاری زده است و چون تصمیم نهایی با مجلس است، او تقصیری ندارد.[lvi][lvi] پس از ختم غائله آذربایجان و عدم تصویب قرارداد نفتی ایران و شوروی، دولت امریکا دیگر به حمایت خود از قوام ادامه نداد.
در این زمان شاه برای تحکیم پایههای قدرت خود، خواهان حمایت امریکا بود تا به اعمال نفوذ بیشتری در امور کشور دست یابد. دولت امریکا واقف بود که محمدرضاشاه به کمک انگلستان بهقدرت رسیده است، و ازاینرو سعی میکرد با حمایت از شاه، گرایش او را به سوی خود معطوف کند. در ابتدای حکومت محمدرضاشاه، دولت امریکا دلایل واضحی برای حمایت از او نمیدید؛ چون امریکاییها به لحاظ آگاهی از مشکلات و موانع موجود و نیز با توجه به شناختی که از شاه داشتند، در هنرنمایی و کارآیی او مشکوک بودند.[lvii][lvii] اما پس از سقوط قوام، سیاست امریکا به حمایت از شاه متمایل شد چون او را عنصری نیازمند به خود یافتند که برای تحکیم و بسط قدرت خود خواهان حمایت است. شاه برای حل مشکلات و موانع موجود بر سر راه حکومت خود، هرچه بیشتر به امریکا گرایش پیدا کرد. دولت امریکا هم از موقعیت پیشآمده استفاده نمود و برای جلب همکاری شاه و نفوذ بیشتر در ایران، از او حمایت کرد.
دکترین ترومن و اصل چهار آن در ایران
با پایانیافتن جنگ جهانی دوم آثار اختلاف میان متفقین پدیدار شد و کمکم جهان به سوی دوقطبیشدن پیش رفت. جنبشهای کمونیستی روزبهروز گسترش مییافتند و اتحاد شوروی دامنه نفوذ خود را در کشورهای اروپای شرقی توسعه میداد. شوروی چشم طمع به ترکیه و یونان دوخته بود و درصدد تصرف تنگههای بسفر و داردانل برآمد. بلوک غرب با توجه به توسعهطلبیهای شوروی، نگران شد که شاید شوروی تا اروپای غربی نیز پیش برود.
علیرغم اختلاف امریکا با شوروی، روزولت تازمانیکه در راس قدرت بود، در پی برقراری صلحی پایدار میکوشید و از رویارویی با شوروی اجتناب میکرد. او از نظر سیاسی میکوشید امکان انتخاب حکومت دلخواه را بدون اعمال زور برای ملتها فراهم کند و از جهت اقتصادی، بازارهای خارجی را برای فروش محصولات تولیدی داخلی محفوظ دارد. روزولت معتقد بود از طریق مذاکرات دوستانه میتوان با روسها کنار آمد. وی همکاری استالین را برای صلحی پایدار ضروری میدانست و اختلافات ایدئولوژیک را مهم تلقی نمیکرد. او معتقد بود منافع قدرتهای بزرگ، قابل سازش است. اما با قدرتگیری ترومن، سیاست خارجی امریکا شکل دیگری به خود گرفت. او صریحا به مقامات شوروی اظهار کرد که بیشازاین در مقابل استالین انعطاف نشان نخواهند داد. ترومن و مشاورانش سیاست «محدودساختن شوروی» را تنها عامل اساسی جلوگیری انتشار کمونیسم میدانستند.[lviii][lviii]
براساس سیاست محدودسازی باید به کشورهایی که در معرض تهدید کمونیسم بودند، کمک اقتصادی و نظامی میشد تا توان مقاومت پیدا میکردند. برایناساس بخشی از شیوه مبارزه امریکا با کمونیسم این بود که ملل در معرض تهاجم احزاب کمونیستی، از کمکهای اقتصادی و تکنیکی امریکا برخوردار شوند تا فقر در این کشورها از میان برود. در هیات دولت امریکا بر سر این مساله اتفاق نظر بود که فقر زمینهساز رشد کمونیسم است؛ پس باید با آن مبارزه کرد. ازاینرو آنها به ترویج و تشویق ثبات، شکوفایی و ترقی از طریق کمکهای اقتصادی میپرداختند.[lix][lix]
در این برهه ایالاتمتحده «سعی کرد تا از ویرانیهایی که جنگ در کشورهایی که درصدد ایجاد بلوک سوسیالیسم بودند، بهویژه ویرانیهایی که اتحاد جماهیر شوروی به جا گذارده بود، سوءاستفاده کند و این کشورها را به امپراتوری مورد نظر خود پیوند دهد. این تلاش به صورت تقدیم انواع کمکهای مشروط اقتصادی صورت میگرفت.»[lx][lx] بعد از جنگ، کشور ترکیه و یونان که مورد تهاجم کمونیسم واقع شده بودند، براساس سیاست فوق مورد توجه ترومن قرار گرفتند. ترومن برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم به ترکیه و یونان، در سال 1947.م/1326.ش طرح کمک عظیم مالی و نظامی به آن کشورها را برای تصویب به کنگره برد. او چهارصدمیلیون دلار مرحله اول کمک پیشنهادی را به تایید کنگره رساند و سیاست خود را چنین تشریح کرد: «ایالاتمتحده باید سیاست پشتیبانی از ملتهای آزاد را که در برابر کوششهای مسلحانه اقلیت یا فشارهای خارجی به منظور دستنشاندهساختن آنها به مقاومت برمیخیزند، در پیش گیرد. ما باید ملتهای آزاد را بخصوص از راه کمکهای مالی و اقتصادی یاری دهیم تا سرنوشت خود را مطابق دلخواه خویش برگزینند.»[lxi][lxi]
اگرچه در آغاز بودجه طرح ترومن برای کمک به یونان و ترکیه تنظیم شده بود، اما ازآنجاکه ایران دچار فقر و نابسامانی ناشی از جنگ بود و شدیدا در معرض خطر کمونیسم قرار داشت، این طرح شامل ایران هم شد. این طرح علاوهبر تقویت ایران در مقابل کمونیسم، وابستگی این کشور به امریکا را مدنظر داشت. طرح مذکور، دامنه نفوذ امریکا را در ایران توسعه میداد و ضمن مقاومسازی ایران در مقابل تهاجم کمونیسم، ثبات و امنیتی را در منطقه ایجاد میکرد که امکان بهرهبرداری امریکا از منابع ایران را هرچه بیشتر فراهم مینمود؛ بهعبارتی هدف اصلی از ارائه کمکهای طرح ترومن به ایران، این بود که ایران بتواند بهعنوان مانعی در برابر شوروی بر سر راه رسیدن به منطقه نفتی عربستان و خلیجفارس مقاومت کند؛ زیرا روسها خلیجفارس و هندوستان را مدنظر داشتند. روسها برای رسیدن به این هدف، بالطبع باید ایران را تحت نفوذ خود قرار میدادند. تروپاتوفسکی (Tropatovski) میگفت: «هدف عمده ما هندوستان است. ایران تنها راهی است که به هندوستان گشوده میشود. انقلاب [کمونیستی] ایران، مفتاح انقلاب تمامی شرق است. همانطورکه مصر و کانال سوئز کلید استیلای انگلیس بر شرق بوده است، ایران کانال سوئز انقلاب است. اگر ما مرکز ثقل سیاسی جنبش انقلابی را به ایران انتقال دهیم، کانال سوئز ارزش و اهمیت استراتژیک خود را از دست خواهد داد. ایران برای توفیق انقلاب شرقی، نخستین کشوری است که باید توسط شورویها تسخیر شود. این مفتاح گرانبهای شرق، باید به هر قیمتی که شده، در دست بلشویسم باشد. ایران باید مال ما شود، ایران باید به انقلاب تعلق گیرد.»[lxii][lxii] با توجه به سخن فوق بهخوبی روشن میشود که چرا امریکا به ایران توجه نمود و برای ایران اهمیتی در ردیف یونان و ترکیه قائل شد. دولت امریکا از طریق طرح مذکور میخواست زمینه مناسب را برای دخالت خود در امور ایران بدون تعهد رسمی ایجاد کند. برای رسیدن به اهداف مورد نظر طرح، در سال 1949.م/1327.ش برنامه اصل چهار ترومن[lxiii][lxiii] تنظیم شد که اهداف زیر را دنبال میکرد: 1ــ جلوگیری از نفوذ و گسترش نظام اشتراکی بهویژه در کشورهایی که از لحاظ اقتصادی ضعیف هستند 2ــ کمک به بهرهبرداری و استخراج بهینه مواد خام در کشورهای عقبمانده از طریق تبادل اطلاعات فنی، با این جهتگیری که این کمکها محرکی برای سرمایهگذاری باشد 3ــ توسعه تجارت به یاری برنامههای کمکرسانی و اقتصادی برای کشورهای جهان سوم تا ضمن ارتقای سطح زندگی در کشورهای مورد نظر، امکانات صادرات و واردات امریکا نیز افزایش یابد.
امریکا با ارائه کمکهای اقتصادی به کشورهایی چون ایران، تاحدودی قدرت خرید مردم را بالا میبرد و ازسویدیگر بر صدور کالاهای مصرفی امریکا به کشورهای مورد نظر که بعد از جنگ جهانی دوم تولیدشان رو به توسعه بود، میافزود. این مساله، باعث بهجریانافتادن سرمایههای امریکا میشد. علاوهبراین، امریکا از طریق سرمایهگذاری در زمینه استخراج مواد خام کشورهای مورد نظر، برای نیروی کار این کشورها ایجاد اشتغال میکرد؛ چراکه این مساله تاحدودی سطح زندگی مردم را بالا میبرد و این امر بهنوبهخود عامل مهمی در واپسزدن کمونیسم به شمار میرفت.[lxiv][lxiv]
در سال 1950.م/1329.ش بین دولت ایران و امریکا موافقتنامهای درباره توسعه اصل چهار ترومن در سراسر ایران به امضا رسید. طبق این موافقتنامه دولت امریکا تعهد میکرد در تمامی شئون و بهویژه در شئون کشاورزی، بهداشتی و فرهنگی، به ایران کمک کند. طبق این موافقتنامه دولت امریکا هیات اصل چهار را به ایران اعزام نمود. این هیات در شهرهای تبریز، رشت، مشهد، اصفهان، شیراز، اهواز و کرمان شعباتی دایر کرد. اصل چهار در واقع مهمترین سلاح سیاسی و ایدئولوژیک امریکا در ایران بهشمار میرفت.[lxv][lxv] براساس موافقتنامه فوق پانصدهزار دلار، کمک به ایران اختصاص یافت. البته این کمک انتظارات ایرانیان را برای اجرای برنامههای عمرانی کشور، در کل تامین نمیکرد. درواقع دولت امریکا بهلحاظ بیاعتمادی به هیات حاکمه ایران و نیز کارشکنیها و مخالفتهای انگلیس، در ارائه کمک اقتصادی قابل توجه به ایران دچار تردید شده بود.[lxvi][lxvi]
هیاتهای نظامی امریکا در ایران
فکر خرید جنگافزار امریکایی و اعزام مستشار از آن کشور به ایران، در زمانی که رضاخان وزیر جنگ بود صورت گرفت. اسلحههای ایران قبل از آن تاریخ از نوع روسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی بودند. در سال 1921.م «وان انکرت» (Van Encret)، کاردار سفارت امریکا در تهران، طی تلگرام محرمانهای به وزارت امورخارجه امریکا اطلاع داد که رضاخان تقاضای سیهزار قبضه تفنگ، یکمیلیون تیر فشنگ، چهار دستگاه زرهپوش و چهار فروند هواپیما برای ارتش جدیدالتاسیس ایران بهمنظور تامین امنیت داخلی و جلوگیری از نفوذ کمونیسم داده است. ضمنا کاردار سفارت امریکا خاطرنشان ساخته بود فروش جنگافزار به ایران مستلزم اعزام مربیان و مستشار نظامی است. از طرف وزارتخارجه امریکا با این امر موافقت نشد[lxvii][lxvii] اما در جنگ جهانی دوم پسازاینکه دولت امریکا، ایران را واجد شرایط لازم برای کمکهای نظامی خود یافت، کمکهای نظامی ایالاتمتحده در اختیار ایران قرار گرفت. امریکاییان در ضمن جنگ متوجه شدند ایران کشوری است که به آسانی مورد توجه هر کشور استعمارگر قرار میگیرد و یک ایران ضعیف و بینظموترتیب، خودبهخود دول قدرتمند استعمارگر را برای بهچنگآوردن آن ترغیب میکند. ازاینرو آنها به خواسته ایرانیان از امریکا مبنی بر دریافت کمک نظامی، پاسخ مثبت دادند.
این مسائل دولت امریکا را مصمم نمود تا از موقعیت استفاده نموده و از طریق اعزام مستشار نظامی، منافع و علایق خود را در ایران بهطور مثبت و قاطع مورد تایید و تعقیب قرار دهد.[lxviii][lxviii] موری (Moori)، عضو برجسته قسمت شرق وزارت امورخارجه امریکا، موقعیت و خطمشی سیاست امریکا را در ارائه کمک نظامی به ایران چنین توجیه میکرد: «سیاست امریکا بر پایه تمایل دولت امریکا برای تحکیم موقعیت متزلزل دولت ایران است و برای نیل به این منظور، ایالاتمتحده امریکا همهگونه کمک لازم را به ایران خواهد نمود.»[lxix][lxix]
هیاتهای نظامی به سرپرستی ژنرال گریلی (Greoly) و سپس رایدلی (Raidly) و نیز هیات دیگری به رهبری شوارتسکف (Schwartzkopt) وارد ایران شدند. اولین گروه مستشار نظامی امریکا در ایران، هیات مستشاری ژاندارمری بود که ریاست آن را شوارتسکف برعهده داشت. ماموریت این هیات، تجدید سازمان ژاندارمری ایران بود و اولین قرارداد نظامی ایران و امریکا در 1943.م/1322.ش در دوران نخستوزیری سهیلی منعقد شد. براساس ماده اول قرارداد، هیات فوق زیر نظر وزارت کشور خدمت میکرد. مدت اعتبار قرارداد دو سال بود و بر طبق ماده بیستویکم قرارداد، دولت ایران متعهد شده بود از دیگر کشورها مستشار نظامی استخدام نکند.[lxx][lxx] در این قرارداد تصریح شده بود نظامیان امریکا با همان درجهای که در ارتش امریکا خدمت میکنند، در ایران خدمت خواهند کرد و باید در تمام سطوح بر افسران ایرانی ارجحیت داشته باشند. همچنین در ماده یازدهم آمده بود که حقوق و دستمزد مستشاران باید به دلار و پرداختها هم باید خالص باشد؛ یعنی مالیات بر درآمد این مستشاران را باید دولت ایران بر عهده بگیرد. همچنین در ماده چهاردهم قرارداد آمده بود که هزینه مسافرت اعضا و خانواده آنها باید بر عهده دولت ایران باشد. با توجه به مفاد فوق، باید گفت قرارداد درواقع بهصورت یکطرفه به نفع دولت امریکا منعقد شده بود.[lxxi][lxxi]
دومین گروه مستشار نظامی در ایران، هیات نظامی آرمیش (Armish) بود که قرارداد مربوط به آن در اکتبر 1947.م/ مهرماه 1326.ش تنظیم گردید. این قرارداد میان وزیر جنگ ایران، فریدون جم و سفیر امریکا، جرج آلن به امضا رسید. این قرارداد درواقع ادامه قرارداد ژاندارمری سابق بود که در پنج فصل و بیستوپنج ماده تنظیم شد و مهمترین مفاد آن عبارتند از: 1ــ موافقتنامه تا بیستونهم اسفند 1327.ش/مارس 1949.م اعتبار دارد ولی به پیشنهاد دولت ایران و موافقت امریکا قابل تمدید میباشد 2ــ امور اساسی ستاد ارتش و وزارت جنگ، به استثنای نقشههای تاکتیکی و استراتژیکی یا عملیات بر ضد دشمن خارجی که مربوط به وظایف مستشاران نبود، از جمله وظایف هیات بهشمار میرفت 3ــ رئیس هیات مستشاری مکلف بود برای اجرای وظایف خود از هریک از ادارات نظامی و لشکرهای ایرانی بازرسی بهعمل آورد و افسرانی که در راس ردههای مزبور بودند، میبایست با آنان همکاری کنند و نقشهها و اسناد و مکاتباتی را که لازم دارند، در اختیارشان قرار دهند.
براساس این قرارداد درواقع دولت ایران تمام اسرار و اطلاعات فنی خود را در اختیار مستشاران امریکایی قرار میداد و ارتش ایران به صورت شعبهای از وزارت جنگ امریکا درمیآمد.[lxxii][lxxii]
دولت امریکا از طریق این قراردادها میخواست دولت ایران را موظف نماید تاسیسات و امکانات نظامی خود را در اختیار هیاتهای نظامی امریکا قرار دهد. این قرارداد مجددا تا مارس 1951.م/ اسفند 1329.ش تمدید شد. همگام با تقویت ارتش بهوسیله مستشاران نظامی که برای جلوگیری از ناامنیهای داخلی و ایستادگی در برابر کمونیسم صورت میگرفت، دولت امریکا چشم طمع به منابع نفتی ایران دوخته بود و درصدد بود سهام نفتی شرکت ایران و انگلیس را بهدست آورد. «سفیر امریکا در ضمن مذاکرهای با قوام در تهران به او توصیه کرد که در قرارداد نفت ایران و انگلیس تجدیدنظر نماید و نفت ایران را به کمپانی نفت امریکا و ایران و یا امریکا و انگلیس و ایران واگذار کند. او حتی آمادگی دولت خود را جهت خرید کلیه سهام انگلستان در نفت ایران اعلام داشت. امریکاییها در سال 1946.م/1325.ش به انگلیسیها پیشنهاد کردند که بیستدرصد نفت ایران را به آنها بفروشند و به آنها اجازه دهند تا از خلیجفارس به دریای مدیترانه یک لوله نفتی بکشند.»[lxxiii][lxxiii]
یکی دیگر از شیوههای سیاست خارجی امریکا که همزمان با اعزام مستشاران نظامی عملی شد، کمکهای نظامی بود. بر طبق آمار منتشرشده رسمی امریکا از سال 1945.م/1324.ش تا 1968.م/1347.ش حجم کل کمکهای نظامی این کشور در چارچوب برنامه کمکهای خارجی به 9/38 میلیارد دلار رسید.[lxxiv][lxxiv] ازآنجاکه تقویت نیروی نظامی ایران گام موثری برای ایجاد ثبات و امنیت داخلی ایران در برابر اردوگاه کمونیسم بهشمار میرفت، دولت امریکا با تقویت نیروی نظامی ایران موافق بود. البته این تقویت را تاحدی جایز میدانست که ایران بتواند در مقابل تهاجمات شوروی ایستادگی کند و شورشهای داخلی را سرکوب نماید. شخص شاه هم برایاینکه موقعیت خود را تحکیم کند، درصدد بود ارتش را با سلاحهای مدرن تجهیز نماید.
در جهت تحقق اهداف فوق، در سیام خرداد 1326.ش/ بیستم ژوئن 1947.م موافقتنامهای درباره خرید معادل دهمیلیوندلار جنگافزار سبک بین ایران و امریکا به امضا رسید. مجلس شورای ملی ماده واحده مربوط به این موافقتنامه را در بیستوهفتم بهمنماه 1326.ش/ پانزدهم فوریه 1948.م به این شکل تصویب کرد: «بهمنظور تکمیل وسایل ارتباطی، حملونقل، بهداشت، تجهیزات و تسلیحات نیروهای زمینی، هوایی و ژاندارمری ایران، مجلس شورای ملی به وزارت جنگ اجازه میدهد که از دولت امریکا که طبق لایحه دولت، پیشنهاد مساعدی در مورد فروش وسایل مزبور نموده است از مبلغی که از دهمیلیون ریال تجاوز نکند وسایل مزبور را خریداری کند و بهای آن را ظرف مدتی که از دوازده سال بیشتر نباشد، از ابتدای سال 1950.م/1329.ش به اقساط سالانه و با بهره 8/3 درصد بپردازد.»[lxxv][lxxv]
قرارداد نظامی دیگر میان دولتهای ایران و امریکا برای دریافت کمکهای نظامی، در خرداد 1329.ش/1950.م منعقد گردید. مطابق این قرارداد، کمکهای نظامی از طریق برنامه کمک دفاع مشترک[lxxvi][lxxvi] صورت میگرفت. براساس این موافقتنامه میبایست تجهیزات و مواد لازم و خدمات در اختیار ایران قرار میگرفت، در عوض دولت ایران متعهد میشد این کمکها را فقط برای اهداف مذکور در توافقنامه بهکار برد. همچنین دولت ایران ضمانت کرد بدون موافقت امریکا این کمکها را در اختیار دولت ثالث نگذارد. ضمنا دولت ایران معافیت گمرکی را در مورد تجهیزات نظامی پذیرفت. تحویل تجهیزات نظامی، پس از انعقاد قرارداد شروع شد. البته این کمکها به اندازه انتظار دولت ایران نبود و لذا در ژوئیه 1950.م/ مردادماه 1329.ش، کنگره امریکا اصلاحیهای را به قانون کمک دفاع مشترک افزود که مطابق آن ایران برای دریافت کمکهای نظامی در ردیف ترکیه و یونان قرار میگرفت. پس از آن کمکهای نظامی امریکا به ایران افزایش یافت و در مجموع مبلغی معادل صدوسیویکمیلیون دلار برای کمک نظامی به ایران در نظر گرفته شد.
در اصلاحیه مزبور قید شده بود ایران پس از جنگ جهانی دوم همان اهمیتی را پیدا کرده است که یونان و ترکیه کسب کردهاند. لذا ارسال جنگافزارهای امریکایی به ایران بیشتر شد. این جنگافزارها شامل صدها کامیون، تانک، توپ صحرایی، مسلسلهای سنگین و جنگافزارهای دیگر بود. مجموعا در فاصله سالهای 1948.م/1327.ش تا 1951.م/1330.ش امریکا صدوهفتادوپنجمیلیون دلار به ایران کمک نظامی کرد.[lxxvii][lxxvii]
هدف امریکا از کمکهای فوق این بود که ارتش ایران بتواند از سرعت پیشروی حملات مسلحانه خارجی علیه خود بکاهد. دولت امریکا انتظار نداشت ارتش ایران چنان قدرت پیدا کند که به شوروی تهاجم کند و یا بتواند حملات شوروی را تماما دفع کند، بلکه منظور ابتدایی از این کمکها، مدرنیزهکردن ارتش و تقویت آن تاحدی بود که بتواند هرگونه حرکت نظامی شوروی را به تاخیر اندازد.[lxxviii][lxxviii] همانطورکه در قراردادهای فوق مشاهده میشود، نوع سلاحی که به ایران تحویل داده میشد، سلاحی نبود که قدرت تهاجمی ارتش را تقویت کند بلکه این سلاحها بیشتر برای سرکوب شورشهای داخلی کاربرد داشتند و بهنوعی میتوانستند در تحکیم پایههای قدرت شاه موثر باشند و البته این مساله، یعنی تقویت پایههای قدرت شاه و شکلگیری امنیت داخلی در ایران، بهنوبهخود منافع امریکا را تامین میکرد؛ چراکه وجود امنیت به ایران امکان بهرهبرداری هرچه بیشتر از مواد خام و به تبع آن امکان خرید بیشتر را میداد و ضمنا احتمال گرایش جامعه ایران به سوی کمونیسم نیز کمتر میشد. باری روبین (Burry Roobin) میگوید: «برنامه توسعه و گسترش ارتش ایران به نحوی پیش میرفت که قسمت عمده بودجه نظامی صرف پرداخت حقوق و لباس و موادغذایی و کارهای ساختمانی میشد و هزینه زیادی برای تقویت نیروی رزمی ارتش باقی نمیماند.»[lxxix][lxxix] یکی از هدفهای عمده کمکهای فوق، جلوگیری از توطئهها و دسیسههای گروههای وابسته به کمونیسم در کشور بود که بهوسیله حزب توده رهبری میشدند.
مسالهای که همیشه دولت امریکا در کمکهای نظامی خود به ایران از نظر دور نمیداشت، این بود که سعی میشد فروش تسلیحات و جنگافزارها به این کشور بیش از حد نباشد. اما شاه کمکهای نظامی بیشتری را از امریکا طلب میکرد. چنانکه وی در سفر خود به امریکا که به دعوت ترومن صورت گرفته بود، بیشتر خواهان کمکهای نظامی بود تا اقتصادی. شاه حتی از دولت امریکا تقاضا کرد اگر شوروی به ایران حمله کند، ارتش امریکا به کمک ارتش ایران بشتابد.[lxxx][lxxx]
مقامات امریکایی تمایلی به تقویت بیش از اندازه ارتش ایران نشان نمیدادند، زیرا معتقد بودند فروش اسلحه بیش از حد به ایران، بودجه هنگفتی را به خود اختصاص میدهد و این مساله باعث میشود دولت ایران به امور اقتصادی بودجه کمتری تخصیص دهد. در نتیجه فقر و تنگدستی در جامعه بیش از حد تشدید خواهد شد و فقر نیز زمینه مناسبی است تا کمونیستها با بهرهگیری از آن در تبلیغات خود، در نهایت جامعه را به سوی کمونیسم گرایش دهند؛ گذشتهازآنکه احتمالا تجهیز بیش از حد ارتش ایران، بهانه مداخله نظامی را نیز به روسها میداد.[lxxxi][lxxxi]
پینوشتها
[i][i]ــ هربرت فایس، چرچیل، روزولت، استالین، ترجمه: ابوطالب صارمی، تهران، فرانکلین، چ1، 1347، صص8ــ7
[ii][ii] - Edward Stettinius, lend leas weapon for victory, (New Yourk, MCMILLAN, GO 1944), P.212
[iii][iii]ــ جیمز ییل، شیر و عقاب، ترجمه: برلیان فروزنده، تهران، فاخته، 1371، صص28ــ27
[iv][iv] - Haghighat, U. S. Policy Toward IRAN During the Early Cold War Year. University of California, 1988, P. 47
[v][v]ــ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنجساله ایران، ج1، تهران، رسا، 1371، ص58؛ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج2، ترجمه: محمدرفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطائی، چ1، 1363، ص214
[vi][vi]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات پاژنگ، 1368، صص178ــ177
[vii][vii]ــ م. س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه: هوشنگ تیزابی، حسن قائمپناه، بیجا، چ 1، 1356، ص100
[viii][viii]ــ در طول جنگ جهانی دوم چون کشورهای متفق درگیر جنگ بودند نیاز به کمک مالی امریکا پیدا کردند. لذا در یازدهم مارس 1941.م/ 1320.ش کنگره امریکا قانونی را تصویب کرد که به موجب آن دولت امریکا میتوانست به کشورهای واجد شرایط، وام پرداخت کند که این قانون به قانون وام و اجاره مشهور شد. برای اطلاع بیشتر رک: شپرد کلاف، تاریخ اقتصادی اروپا در قرن بیستم، ترجمه: محمدحسین وقار، تهران، نشر گسترده، چ 1، بهار 1368
[ix][ix]ــ ایرج ذوقی، همان، صص167ــ166
[x][x]ــ گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه: جمشید زنگنه، موسسه فرهنگی رسا، 1371، ص93
[xi][xi]ــ ایرج ذوقی، مسایل سیاسی ـــ اقتصادی نفت ایران، تهران، انتشارات پاژنگ، چ 2، پاییز 1372، ص155
[xii][xii]ــ همان.
[xiii][xiii] - Haghighat, op. cit. PP. 82 - 83
[xiv][xiv]ــ ایرج ذوقی، مسایل سیاسی ــ اقتصادی نفت ایران، همان، ص159
[xv][xv]ــ مجله مذاکرات مجلس شورای ملی، ش1308، 19 مردادماه 1323، ص809
[xvi][xvi]ــ محمد ساعد مراغهای، کفتارادزه، سالنامه دنیا، ش30ــ29، س1352، صص24ــ23
[xvii][xvii]ــ مهدی فرخ، (معتصمالسلطنه)، خاطرات سیاسی، تهران، انتشارات جاویدان، 1347، صص614ــ613
[xviii][xviii] - Ervand Abrahamian, Iran Between two Revolutions, New Jersy, princetion university press 1982, P.211
[xix][xix]ــ لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه: کاوه بیات، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، چ2، 1374، ص52
[xx][xx]ــ حسن مفیدی، اسناد کنفرانسهای تهران، یالتا، پتسدام، تهران، انتشارات پارت، 1360، ص418
[xxi][xxi]ــ جیمز ییل، همان، ج1، ترجمه: مهوش غلامی، تهران، نشر کوبه، 1371، صص56ــ55
[xxii][xxii]ــ ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه: فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، چ 1، 1371، ص179
[xxiii][xxiii] - W. Thomas Wilson, JV, Cold war common sense, New York, 1962, P. 7
[xxiv][xxiv]ــ هلن کارردانکوس، برادر بزرگتر، ترجمه: ژاله عالیخانی، انتشارات هفته، 1363، ص340
[xxv][xxv]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص271
[xxvi][xxvi]ــ میلسپو، امریکاییان در ایران، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1370، ص207
[xxvii][xxvii]ــ گازیوروسکی، همان، ص95
[xxviii][xxviii]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، 1363، ص41
[xxix][xxix]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ، در جنگ جهانی دوم، همان، ص217
[xxx][xxx]ــ همان.
[xxxi][xxxi]ــ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، چ1، ص106
[xxxii][xxxii]ـ اعلامیهای که روزولت و چرچیل در 14 اوت 1941.م/22 مرداد 1320.ش پس از ملاقاتهایی در اقیانوس اطلس منتشر نمودند به منشور آتلانتیک مشهور شد. برای اطلاع بیشتر رک: داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، چ 12، ص3
[xxxiii][xxxiii]ــ لوئیس فاوست، همان، ص221
[xxxiv][xxxiv]ــ گازیوروسکی، همان، ص95
[xxxv][xxxv]ــ عبدالرضا هوشنگمهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، انتشارات مولف، چ 1، 1368، ص 6
[xxxvi][xxxvi]ــ برای اطلاع بیشتر رک: احمد قوامالسلطنه، اسرار ملاقاتها و مذاکرات هیات ایرانی با ژنرالیسم استالین در مسکو، سالنامه دنیا، ش 10ــ9، ص134
[xxxvii][xxxvii]ــ لوئیس فاوست، همان، ص224
[xxxviii][xxxviii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، صص26ــ25
[xxxix][xxxix]- Haghighat, op. cit. P.127
[xl][xl]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص 7ــ6
[xli][xli]ــ لوئیس فاوست، همان، ص228
[xlii][xlii]ــ باری روبین، همان، ص44
[xliii][xliii]ــ جامی، گذشته چراغ راه آینده است، انتشارات نیلوفر، 1371، صص239ــ238
[xliv][xliv]ــ محمدعلی سفری، قلم و سیاست، تهران، انتشارات نامک، چ 1، 1371، صص175ــ 174
[xlv][xlv]ــ اسناد وزارت امورخارجه امریکا، سالنامه دنیا، ش30ــ29، س1352، ص225
[xlvi][xlvi]ــ لوئیس فاوست، همان، ص225
[xlvii][xlvii]ــ ناصر ایرانی، برگزیده مقالههای نشر دانش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ1، 1371، ص97
[xlviii][xlviii]ــ عفیف بزری، میلیتاریسم امریکا، ترجمه: محمد رخشنده، تهران، امیرکبیر، ص87
[xlix][xlix]ــ لوئیس فاوست، همان، ص228
[l][l]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، «مساله آذربایجان چگونه حل شد؟»، مجله سیاسی ــ اقتصادی، ش106ــ105، خرداد و تیر 1375، ص48
[li][li]ــ احمد آرامش، خاطرات سیاسی احمد آرامش، به کوشش غلامحسین صالحیار، اصفهان، انتشارات جی نشر، چ 1، 1369، صص176ــ175
[lii][lii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص268
[liii][liii]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی...، همان، ص246
[liv][liv]ــ جامی، همان، ص450
[lv][lv]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی...، همان، ص13
[lvi][lvi]- Rouhoollah Ramazani, K, Iran’s foreign policy 1941-1973, university of Virginia press 1975, P.169
[lvii][lvii]ــ مایکل لهدین، ویلیام لوئیس، هزیمت، ترجمه: احمد سمیعی، تهران، نشر ناشر، چ1، 1362، ص59
[lviii][lviii]ــ پل کندی، پیدایش و فروپاشی قدرتهای بزرگ، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، انتشارات اطلاعات، ص524
[lix][lix]ــ مرتضی محیط، «روند تاریخی بحران در اقتصاد امریکا و جهان»، مجله اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، خرداد ــ تیر1371، ص650
[lx][lx]ــ عفیف بزری، همان، ص85
[lxi][lxi]ــ فرانک شوئل، امریکا چگونه امریکا شد، ترجمه: ابراهیم صدقیانی، تهران، امیرکبیر، 1362، ص232
[lxii][lxii]ــ جورج لنزوسکی، رقابت روسیه و غرب در ایران، ترجمه: اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، 1353، ص34
[lxiii][lxiii]ــ ترومن در سال 1949.م/1327.ش طی یک سخنرانی در کنگره امریکا، در مورد کمکهای خارجی ایالاتمتحده گفت: ما باید برنامهای جدید و برجسته انتخاب نماییم تا فواید پیشرفتهای علمی و صنعتیمان برای عمران و آبادی سرزمینهای عقبمانده مورد استفاده قرار گیرد. وی گفت من معتقدم خزائن معلومات ما باید در اختیار ملل دوستدار صلح گذاشته شود تا آنها نیز به آرزو و آمال خویش که ترقی است برسند، این بیان ترومن، به اصل چهار ترومن شهرت یافت.
[lxiv][lxiv]ــ ابراهیم سنجر، نفوذ امریکا در ایران، ناشر مولف، 1368، ص55
[lxv][lxv]ــ م.س. ایوانف، همان، ص138
[lxvi][lxvi]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، ص147
[lxvii][lxvii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ج1، ص507
[lxviii][lxviii]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص93
[lxix][lxix]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، صص168ــ167
[lxx][lxx]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ج1، ص509
[lxxi][lxxi]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص97
[lxxii][lxxii]ــ جامی، همان، صص457ــ456
[lxxiii][lxxiii]ــ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، انتشارات اسلامی، چ1، 1369، ص32
[lxxiv][lxxiv]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص60
[lxxv][lxxv]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، ص43
[lxxvi][lxxvi]ــ در اکتبر 1949.م/ چهاردهم مهر 1328.ش کنگره امریکا قانون کمک دفاع مشترک را تصویب کرد و مبلغ بیستوهفتمیلیون دلار کمک نظامی به ایران و کرهجنوبی و فیلیپین تخصیص داد. برای اطلاع بیشتر رک: ابراهیم سنجر، همان، ص60
[lxxvii][lxxvii]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، صص149ــ147
[lxxviii][lxxviii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص344
[lxxix][lxxix]ــ باری روبین، همان، ص51
[lxxx][lxxx]ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران، انتشارات اطلاعات، چ 5، پاییز 1371، ص162
[lxxxi][lxxxi]ــ جیمز. اف. گود، امریکا در بیخبری، ترجمه: احمد شهسا، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چ1، 1372، ص102