آرامگاه دریا
آرشیو
چکیده
مرحوم آقا سید نورالدین شیرازی را نه فقط جامعه کنونی ایران که حتی مردم کنونی شیراز هم به درستی نمیشناسند. جوانترها وقتی که گذارشان به کوچه پسکوچههای اطراف بازار میافتد و مسجد و آرامگاه نور را میبینند، خیلی کنجکاو نمیشوند که در آرامگاه نور چه کسی آرمیده است؟ ای کاش میدانستند که دریایی موّاج از علم و فقاهت و سیاست است که در آنجا در ساحل ابدیت آرام قرار گرفته است؛ با این حال تاریخ معاصر همچنان جوش و خروش علمی و عملی او را به یاد دارد. او فقیهی سیاسی ــ اجتماعی بود که در راهاندازی تشکیلات منظم سیاسی (حزب برادران و هیئت علمیه فارس) و انتشار دیدگاههایش از طریق ارگان مطبوعاتی آن پیشتاز بود و در اصطلاح نظام سیاسی، اقتصادی و حتی سازمان روحانیت، تفصیلاً نظریهپردازی کرد؛ به گونهای که از نوادر روحانیت معاصر شیعه به شمار میآید. در مقالة ذیل با بعضی از وجوه شخصیت تاریخی او در قالب گفتمان مرجعیت و مکتب اجتهادی شیراز آشنا خواهید شدمتن
بیوگرافی سیاسی
آیتالله سید نورالدین حسینی شیرازی در سال 1312.ق (سال رحلت مرحوم آیتالله میرزای بزرگ شیرازی رهبر مذهبی نهضت تنباکو) به دنیا آمد و در بهمن سال 1335.ش پس از تمام شدن و فروکش کردن مسائل نهضت نفت از دنیا رفت. او فرزند آیتالله سید ابوطالب شیرازی[1] (متولد 1305.ش) و نویسندة کتابهای «اسالاصول»، «بنیانالاصول»، «اصولالفقه»، «احکامالانام فی شرح شرایع الاسلام»، «رقائقالحقائق»، «ترکیبالاجسام در طبیعیات به معنی الاعم»، «شکست کسروی»، «کتاب الحساب»، «تحفه الاحباء فی لیله الغراء» و... بود. موقعیت دینی، علمی، اجتماعی و سیاسی سید نورالدین حسینی شیرازی به اندازهای بالا بود که از وی با عنوان نائبالامام یاد میشد.
دربارة فعالیتهای سیاسی آیتالله سید نورالدین شیرازی، توجه به چند نکته لازم است:
1ــ آیتالله سید نورالدین شیرازی از شاگردان مراجع عظام تقلید نجف، آقایان آخوند خراسانی، محمدتقی شیرازی (میرزای شیرازی دوم) و شیخ الشریعه اصفهانی بود[2] که هر سة آنها از رهبران دینی ــ سیاسی بودند و طی حیات مبارکشان نهضتهای دینیِ ضد استعماری را رهبری کردهاند؛ آخوند خراسانی رهبری نهضت مشروطیت ایران و آقایان محمدتقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی رهبری نهضت استقلال عراق علیه انگلیس (انقلاب عشرین) را برعهده داشتهاند. بیشک، آیتالله سید نورالدین شیرازی، اگرنه همه، حداقل بخشی از روحیة سیاسی و ضد استعماری خود را مرهون روحیة استادان مبارز و سیاسی خود بوده است. شایان یادآوری است که وی، خود از علمای مبارز انقلاب استقلال عراق (انقلاب 1920.م معروف به الثوره العشرین) بود و با همان شمشیری که در آن انقلاب، جهاد کرد، در شیراز بر بالای منبر علیه سیاستهای نادرست پهلوی سخنرانی نمود.
2ــ آیتالله سید نورالدین شیرازی در خانوادة اهل علم به دنیا آمد و رشد و نمو کرد. در گذشته، دربار شاهی، سفارتخانهها، کنسولهای خارجی و منزل علمای بزرگ شهرها، کانونهای اصلی سیاسی شهر محسوب میشدند؛ همچنانکه اینک نیز منزل علمای بزرگ یکی از کانونهای مهم سیاست است. پس بیشک، بخشی از روحیة سیاسی آیتالله شیرازی از فضا و تربیت خانوادگی وی ناشی میشد که نسبتاً محل رفتوآمد رجال سیاسی و اجتماعی بود.
3ــ در تحلیل رفتارها و اندیشههای سیاسی عالمان دینی باید توجه کرد که استنتاجهای سیاسی آنها از سویی برآمده از مبانی و بینش اجتهادیشان و از سویی، به منظور حمایت و تقویت دین اسلام بوده است؛ ازاینرو، نباید اختلاف یک عالم دینی در یک مسئلة سیاسی با عالم دینی دیگر را، که در صداقت هیچکدام آنها تردیدی نیست، از جنس اختلافات سیاسی اهل سیاست دانست. اختلاف مرحوم آیتالله شیرازی با آیتالله کاشانی و آیتالله فالاسیری[3] نیز از جنس اختلاف فقها در مشروطه است که گاه به دلیل اختلافنظر اجتهادی و گاه اختلاف در تطبیق مبنا بر مصداق بود.
4ــ عالمان دینی هیچگاه به تنهایی وارد سیاست نمیشدند؛[4] آنها میکوشیدند مردم را رشد و ارتقا دهند. در حقیقت عالمان دینی، علاوه بر اینکه جهت حرکت تودهها را تنظیم میکردند، تلاش میکردند آنها را در همان جهت به حرکت وادارند؛ به عبارت دیگر آنها فقط قطبنما نبودند، بلکه معلم و فرمانده نیز محسوب میشدند؛ ازهمینرو، بسیاری از اموری را که خود میدانستند و میخواستند به مردم، به دلیل اینکه در شرایط طلب آن امور نبودند، نمیگفتند. آنها ابتدا مردم را باید تشنه میکردند و سپس دربارة تأثیر آب در رفع تشنگی صحبت میکردند. عالمان دینی همیشه وظیفة اصلاحگری تودهها را بر عهده داشتند و در این مسیر، میکوشیدند مردم را گام به گام به اهدافی که میخواستند برسانند. آیتالله سید نورالدین شیرازی بر این باور بود که در آن دوره، رشد ملی و خودآگاهی ملت ایران به اندازهای بوده است که فقط آنها را میتوان از طریق نظام مشروطه، که نوعی سلطنت مقیده و محدوده است، از نوع بدتر حکومت، یعنی استبداد، برهانند؛ به عبارت دیگر وی بر این باور بود که تقاضا برای روی کار آوردن هرگونه نظام سیاسی دیگر ــ مثل ولایت مطلقه فقیه ــ در آن زمان، به این دلیل به صلاح ملت نبود و محکوم به شکست بود که شرایط ایجاد آن نظامهای سیاسی ایدئال (نظام سیاسی ولایت مطلقه فقیه) در وضعیت اجتماعی آن روز وجود نداشت. یکی از دلایل مخالفت سیاسی آیتالله شیرازی با آیتالله کاشانی ــ که در انقلاب عشرین همرزم بودهاند ــ در قیام 30 تیر نیز از همین نظر وی متأثر بود که تلاش آقای کاشانی، محکوم به شکست است.
بعضی از فعالیتهای سیاسی مهم آیتالله سید نورالدین شیرازی عبارتاند از:
1ـ فعالیت سیاسی عمومی علیه رضاشاه:
آیتالله سید نورالدین شیرازی، به دلیل فعالیت سیاسی در عهد رضاشاه (حدّ زدن به منشی کنسول انگلیس در شیراز و اعتراض به مسئلة کشف حجاب)،[5] دوبار در سالهای 1306 و 1308.ش به بوشهر و تهران تبعید شد.[6] نکتة مهم این است که برای اعتراض به تبعید وی، مردم در آستانة مقدسة حضرت شاهچراغ به طور گسترده اجتماع کردند که همین مسئله خشم نیروهای دولتی را برانگیخت و آنها را به مقاومت در برابر مردم واداشت؛ تا جایی که چندین نفر به دلیل تیراندازی مأموران رژیم، شهید شدند. در ادامة همین اعتراضها، بازار وکیل به مدت سه ماه تعطیل شد و نتایج اقتصادی سنگینی برای دولت داشت که در نتیجة آن، دولت ناگزیر شد مرحوم شیرازی را به شیراز بازگرداند.
2ـ تأسیس حزب برادران:
آیتالله سید نورالدین شیرازی همراه تنی چند از رجال سیاسی ــ دینی شیراز در سال 1313.ش طرح اولیه و مخفیانهای برای تأسیس حزبی به نام حزب برادران (حزب نور) ریخت که پس از شهریور 1320.ش فعالیت خود را جدّی، و در 1324.ش آن را علنی کرد. حزب برادران تا زمان کودتای 28 مرداد 1332.ش به فعالیتهای خود ادامه داد و از آن پس به صورت محدود ادامه یافت. این حزب، دارای سیزده هیئت و تشکل فرعی مذهبی بود و نشریهای سیاسی به نام «آیین برادری»[7] ــ که ارگان رسمی آن محسوب میشد ــ در چندین شماره منتشر کرد. علاوه بر آن، نشریهای علمی نیز با سبک نشریة «آیین اسلام» به نام «مهر ایزد» منتشر کرد که در بسیاری از شمارههای آن آیتالله سید نورالدین شیرازی مقالههای عقیدتی خود را منتشر مینمود. از نکات مهم حزب برادران، شیوة عضویت در آن است که با سوگند «والله من در حفظ استقلال ایران در ظل لوای مذهب جعفری با شما همراهم» انجام میشد. این حزب اساسنامهای داشته که در آن بر محورهای ذیل تأکید شده است: وحدت ملی ایران، توسعة مذهب جعفری، اجرای طرح طراز اول قانون اساسی، تحول فکری در شئون اجتماعی (مبارزه با خرافات)، تشیید مبانی روحانیت و ضابطهمند نمودن آن، تعلیم عمومی نظام وظیفه و تقویت نیروی دفاعی، حفظ مرکزیت ایران با رعایت برخورداری همة قطعات مملکت، تحکیم روابط حسنه بین ملل و دول اسلامی، ایجاد بهداشت عمومی.
3ــ تأسیس هیئت علمیه استان فارس:
طرح تأسیس هیئت علمیه استان فارس با همکاری سه رهبر دینی شیراز، آیات عظام سید نورالدین شیرازی، سید حسامالدین فالاسیری و شیخ بهاءالدین محلاتی انجام شد و به همین علت در بعضی از نشریات آن زمان از آن با عنوان «اجتماع آیاتالله» نیز یاد شده است. این طرح، الگویی برای تأسیس هیئت علمیة استانهای دیگر شد و به همین علت بعضی از علما، از جمله آیتالله سید علیاصغر لاری فرزند آیتالله سید عبدالحسین لاری، از آیتالله سید نورالدین شیرازی بابت این طرح، طی نامه رسمی تشکر کردند. نکتة جالب این است که در اجتماع روز تأسیس این هیئت، آیتالله سید نورالدین شیرازی طرح ارتش چهارده میلیونی شیعه جعفری را مطرح کرد.
4ـ فعالیت در ملی شدن صنعت نفت:
نهضت نفت برخلاف آنچه پنداشته میشود که عدهای از روشنفکران آن را طراحی و مدیریت کردند، نهضتی کاملاً دینی و برآمده از فتوای آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری (مرجع تقلید) و به دنبال آن فتاوی دهها مجتهد در سراسر ایران بود.[8] حضور آیتالله کاشانی در مرکز این نهضت، نزد علمای بلاد، نوعی ضمانت در جهتگیری صحیح این نهضت تلقی میشد و به همین علت علمای بلاد فتواهایی برای دفاع از این نهضت صادر کردند. آیتالله سید نورالدین شیرازی یکی از علمای حامی این نهضت بود. وی در مسجد وکیل شیراز منبر میرفت و پس از حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت، جملة معروفِ «مصدِّق، مصدَّق است» را میگفت که پس از آن تاریخ، به صورت ضربالمثل درآمد. علاوه بر این، وی برای پیروزی مصدق در نیویورک (دیدار با اعضای شورای امنیت) نیز دعا میکرد. بهرغم این، پس از آنکه اختلافاتی میان مصدق و آیتالله کاشانی بهوجود آمد و بالا گرفت، آیتالله سید نورالدین شیرازی با وی درافتاد و این کار به اختلاف وی با آیتالله سید حسامالدین فالاسیری منجر شد؛ به همین دلیل آیتالله فالاسیری در برابر حزب برادران، تشکل حزبالله را تأسیس کرد و در برابر فتوای آیتالله سید نورالدین شیرازی برای باز بودن مغازهها و حمایت نکردن از دولت مصدق، به بستن آنها و ضرورت حمایت از آن فتوا داد.[9]
5 ــ مبارزه با بهائیت:
در سال 1334.ش آیتالله بروجردی از شاه خواست که از نفوذ بهائیت در کشور، بهویژه در عرصة قدرت سیاسی، جلوگیری کند و شاه نیز به استانداران خود دستور داد که مانع فعالیتهای بهائیها شوند. این مسئله سبب شد تا در همان سال و همزمان با ورود شاه به شیراز، آیتالله سید نورالدین شیرازی دستور تخریب مرکز بهائیان شیراز را صادر کند. مرکز بهائیان شیراز در حالی تخریب میشد که خود آیتالله سید نورالدین شیرازی در صحنه حضور داشت. علاوه بر این وی با نفوذ و قدرتی که داشت به تهران فشار آورد تا استاندار بهائی شیراز را عزل کنند که سرانجام هم موفق شد.
6 ــ سفر سیاسی ــ علمی به مشهد مقدس:
آیتالله شیرازی در سال 1327.ش و همراه پانصد نفر از یاران خود سفری پربرکت به اصفهان، تهران، قم و مشهد انجام داد. در اصفهان، آیتالله چهارسوقی (ریاست وقت حوزة علمیه) و در قم، آیتالله بروجردی در منزل آیتالله صدر به استقبال وی رفتند. در تهران، آیتالله شیرازی در انجمن تبلیغات اسلامی، مسجد شاه و... سخنرانی کرد و نیز، پیشنهاد قانونی کردن منع فروش مسکرات را به مجلس داد و خطاب به نمایندگان فارس اعلام نمود که اگر مجلس با این پیشنهاد مخالفت کند، «همگی استعفا دهید». علاوه بر این، وی در تهران تأسیس یک دفتر در هر شهر برای جمعآوری کمک به مسلمانان را پیشنهاد داد.[10]
ارکان شناخت آیتالله سید نورالدین شیرازی
1ــ شریعت و تاریخ:
در تاریخنگاری غربی، تاریخ براساس «تطور ابزار» دورهبندی شده است؛ برای مثال عصر آهن، عصر مفرغ، عصر چاپ، عصر الکترونیک و... همه براساس کشف مادیِ جدید نامگذاری شدهاند. در تفکر دینی، دورههای تاریخی براساس «تغییر شرایع» الهی بهوجود میآید. منزلت تاریخی ولیّ الهی وقتی تغییر میکند، نیازمند شریعت جدیدی است که بتواند محمل این منزلت باشد. بالاترین این منازل، منزلت پیامبر خاتم(ص) بوده و از همینرو، کاملترین شریعت هم شریعت اسلام است. از نظر شهید مطهری، تاریخ واقعی بشر آنگاه آغاز میشود که شریعت الهی کامل شده باشد. با این حساب، تاریخ واقعی بشر با بعثت پیامبر اسلام(ص) و ظهور شریعت اسلامی آغاز شده است. از این پس، تاریخ بشر، رشد عمودی نخواهد کرد، بلکه رشد آن طولی خواهد بود تا آنگاه که حجت آخرین(عج) ظهور فرماید و نه فقط شریعت اسلام، بلکه چکیدة شرایع الهی را یکجا عملی سازد. کانونهای مهم تاریخ طولی اسلامی، به تحولاتی بستگی دارد که در رشد طولی این تاریخ در خود شریعت اسلامی بهوجود میآید. پس از عصر ائمه(ع) و دوران غیبت معصوم، این رشد را حاملان شریعت اسلامی (فقیهان) ادامه دادند. پس رسالت فقیه، رسالت نبی است و این هر دو، محور تاریخ واقعی (تاریخ باطنی) بشریت هستند (البته با تفاوت در کیفیت).
اگر قوام تاریخ به شریعت و نظام حقوقی است، پس این عین حقیقت است اگر گفته شود که قوام مُدُن (شهرها) هم به فقیهان است و هر منطقة جغرافیایی وزن اصلی و حقیقی خود را از فقیهان خود میگیرد؛ به عبارت دیگر در میان شهرهای اسلامی، هر شهری به میزانی که دامان و بستر رشد فقیهان بوده است، اعتبار، قوام و وزن دارد. توجه به این قضیه برای مدیران فرهنگی کشور مهم و بلکه ضروری است. با کمال تأسف، مردم ما در شهرهای مختلف با مظاهر طبیعت از قبیل قلعهها، غارها، دریاها، درهها و... آشنا هستند، اما با روح طبیعت، که عالمان دینی هستند، ناآشنایند؛ برای مثال مردم کشور ما هنگام مسافرت به شهرهایی مثل اصفهان، شیراز، قم، مشهد، اردبیل و... ــ که هر کدام روزگاری کانون فکر و اندیشة اسلامی جغرافیایی وسیع بودهاند ــ بیشتر به دنبال مظاهر طبیعت میگردند و کمتر به دنبال فهم تاریخ واقعی آن شهرند.
بیشک، آیتالله سید نورالدین شیرازی به دلیل اینکه حامل و حافظ شریعت الهی بود، یکی از پایهها و ارکان تاریخ واقعی (تاریخ باطنی) شیراز و بلکه خطة جنوب کشور بهشمار میآید و اعتبار آن از حاملان و نمادهای تاریخ طبیعی (تاریخ ظاهری) آن خطه بیشتر است. شایسته است که مدیران فرهنگی خطة جنوب در پاسداشت مقام و جایگاه تاریخی ایشان، با برپایی کنگره، انتشار کتاب و مقاله، برنامههای تبلیغاتی و... ، غفلت نکنند.
2 ــ فقه و مدیریت:
هر علمی، جدا از آموزندگانش، توان خاص خود را دارد که از آن نمیتواند فراتر رود؛ برای مثال با علم ریاضی نمیتوان به نتایج فقه رسید؛ همچنانکه با علم اقتصاد هم نمیتوان به نتایج علم روانشناسی رسید.[11] قابلیتهای درونی هر علمی جایگاه آن علم را در پیکرة علومِ مربوط به یک منظومه (مثلاً منظومة علوم اسلامی) مشخص میکند. در میان علوم اسلامی، علم فقه، علمی است که مستقیماً به رفتار مکلفان نظر دارد؛ به عبارت دیگر فقه، علم مدیریت رفتار مکلفان است و در جوامع اسلامی، هر کس بدان مجهز شود و به شرایط و لوازم آن ملتزم گردد، بهطور طبیعی در جایگاه رهبری عمومی مردم قرار میگیرد؛ ازاینرو، اعتبار فقاهت، بیشک قبل از اینکه به شخص فقیه باشد، به خود فقه است.
فقه، علمی است که در آن، احکام الهی استنباط میشود، اما اگر جوهرة آن محدود باشد، امکان استنباط و استخراج تفصیلی از آن ممکن نخواهد بود؛ زیرا «فاقد الشیء لایکون معطی الشیء». کار فقیه، استنطاق فقه است و اگر فقه خود چیزی نداشته باشد، هرچه هم که استنطاق از آن قوی باشد، حاصلی نخواهد داشت؛ پس خود علم فقه باید در جایگاهی باشد که بتوان با استنطاق تفصیلی از آن، در هر زمانی به نیازهای بشر در مسیر تکاملش پاسخ گفت. از سوی دیگر، تاریخ نشان داده است که از یک منبع واحد (فقه) دو شخص متفاوت، استنتاجهای گاه متفاوتی کردهاند که البته ممکن است این تفاوتها از نوع تضاد نبوده، بلکه از نوع اجمال و تفصیل، شفاف و غیرشفاف، کارآمد و ناکارآمد و... باشد؛ پس شخص مستنطق (فقیه) نیز مهم است. به نظر میرسد رابطة فقیه و فقه مانند رابطة نبی و شریعت است؛ آنها دو مبحث جدا از هم نیستند، بلکه یکی هستند که به دو شکل، ظهور و تجلی یافتهاند.
در میان علوم اسلامی، علم فقه مطمئنترین و شایستهترین پایگاه برای مدیریت رفتار اجتماعی است. ازهمینروست که ائمه معصوم(ع)، برای مدیریت جامعة اسلامی در عصر غیبت، مسلمانان را به مراجعه به فقیه ملزم کردهاند نه مراجعه به سایر عالمان اسلامی مثل مفسر، متکلم، مورخ، عارف و... . البته فقه به معنی دقیقش فهم نخواهد شد مگر اینکه تفسیر، تاریخ، کلام و عرفان نیز حضور داشته باشند؛ به عبارت دیگر اینگونه نیست که فقیهی که مدیر جامعه اسلامی است بدون ارتباط با حوزههای علمی کلامی، تفسیری، تاریخی، عرفانی و... بتواند در ادای رسالت خود موفق بشود؛ اما در عین حال، محوریت و مدیریت با فقه است.
مدیریت امام(ره) نمونة عالی فقاهت شیعی است که در عصر ما به بهترین شکل موفق شد امور مسلمانان را اداره کند. ایشان مدیریتشان را از پایگاه فقه آغاز کردند و البته در این مسیر از سایر پایگاههای علمی اسلامی هم مدد جستند عدهای میکوشند این مطلب را اثبات کنند که انقلاب اسلامی معلول مدیریت امامِ عارف و نه امامِ فقیه بوده است.[12] البته ما نیز معتقدیم که امام خمینی عارفی به تمام معنا بوده است، اما ضمن اینکه معتقدیم در امام(ره) قرآن، برهان و عرفان جمع شده و به وحدت رسیده است، بر این باوریم که انقلاب اسلامی معلول مدیریت فقاهتی ایشان بوده است؛ بدینمعناکه اگر امامخمینی عارف نبود و در عین حال فهم فقهی وی به همان میزانی که در امامِ فقیهِ عارف نمود داشت میبود، باز هم انقلاب اسلامی بهوجود میآمد؛ اما معلوم نیست اگر امامخمینی، فقیه نمیبود، ولی فهم عرفانی وی به همان میزانی که در امامِ عارف فقیه جلوه داشت میبود، باز هم موفق میشد انقلاب اسلامی را ایجاد و مدیریت کند.
بسیاری از کسانی که تلاش میکنند انقلاب اسلامی را منحصراً معلول بُعد عرفانی امامخمینی بدانند، آگاهانه میخواهند پایگاه مدیریت اجتماعی وی را از ایشان بگیرند و بنابراین بلافاصله این پرسش را مطرح میکنند که مدیریت جامعه باید «مدیریت فقهی» باشد یا «مدیریت علمی»؛ زیرا آنها نیک میدانند که عرفان به تنهایی دستور مدیریتی ندارد و این فقه است که عین مدیریت و نظام حقوقی است. اگر بتوان ثابت کرد که انقلاب اسلامی برآمد بُعد عرفانی امام(ره) است، به ناگزیر باید به دنبال پایگاه مدیریتی مستقل از عرفان باشیم. متأسفانه عرفانی هم که آنها برای امامخمینی ثابت میکنند نه آن عرفانی است که بعضی از صاحبنظران معاصر از آن با عنوان «عرفان حماسی»[13] یاد کردهاند، بلکه عرفانی است که عین تساهل و تسامح است؛ به عبارت دیگر آنها بُعد عرفانی امام(ره) را میخواهند؛ چون به اشتباه پنداشتهاند که عرفان، عین تساهل و تسامح است و برنامة مدیریتی هم ندارد و بنابراین میتوان از آن «گذار» کرد و از همینروست که فهمشان از امامخمینی را با عنوان «امام خمینی؛ فقیه دوران گذار» مطرح میکنند.
آیتالله سید نورالدین شیرازی فقیه بود و درست به همین علت، پایگاه اداره و مدیریت اجتماعی در اختیار داشت؛ او در اجتماع بود و برای اجتماع هم میاندیشید و زندگی میکرد و برای آن طرح و برنامه داشت. نبوغ و خلاقیتهای فردی وی، افزون بر توانایی ذاتی خود علم فقه برای توسعه، سبب شد مرامنامة حزب وی در حقیقت، طرحی عظیم برای اصلاح و مدیریت اجتماعی باشد.
3 ــ مرجعیت محلی:
«در تمام دورة تاریخ مذهبی ایران، بهویژه از عصر صفویه به بعد، که مفهوم تازهای از مجتهد و مجتهدالزمانی شکل گرفت، جامعة مذهبی ایران، تابعی از مرجعیت دینی به شمار میآمد؛ بدینمعناکه در تصمیمگیریهای عمومی جامعه، غیر از آنچه که به حکومت مربوط میشد، قدرت مرجعیت در آنها به ایفای نقش میپرداخت. این بخش به لحاظ تأثیرگذاری در جامعه، سازوکار مخصوص به خود داشت و همانگونهکه ساختمان دارالحکومه و دارالاماره در اختیار نمایندة دولت مرکزی بود، بیت مرجعیت نیز به عنوان مرکز ثقل این بخش از تصمیمگیریها عمل میکرد. در نیمة دوم قاجار، دو سیستم مرجعیت عمومی و محلی پدید آمد، بهطوریکه سامرا و نجف مرکز مرجعیت عمومی بود و در شهرهای بزرگ ایران و حتی کوچک، یک یا چند مجتهد تحصیلکردة نجف یا مراکز دیگر، در ارتباط با مرجعیت عامه و در قالب مرجعیت محلی به ایفای نقش میپرداختند. در سطوح عمومیتر جامعه، بازوی اجرایی این بخش، عموم مردم بودند و طبعاً بازار به دلیل نقش خاص اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود در دورة اخیر، یکی از اهرمهای اصلی فشار بر دولت بود که تابعی از مرجعیت به شمار میرفت».[14] آیتالله سید نورالدین شیرازی در زمرة مراجع محلی صاحب نفوذ بود که از سویی با کانونهای مرجعیت عمومی (عتبات عالیات) و از سوی دیگر بال قشرهای مختلف جامعه ارتباط داشت.
مرجعیت محلی در حقیقت، آینة تمامنمای مرجعیت عمومی بوده است. بیشتر مردم از دسترسی به مرجع عام محروم بودند و بیشتر با نام وی آشنایی داشتند تا چهرهاش. آنها حتی اغلب با فتواها و اندیشههای آنها نیز آشنا نبودند. مردم شهرها، اگر به مرجع عام دسترسی نداشتند، به مراجع محلی دسترسی داشتند. آنها احکام دینشان را از مراجع محلی میپرسیدند و عقایدشان را نیز با اندیشههای آنها تنظیم میکردند. در حقیقت، مراجع عملی عموم مردم، مراجع محلی و مراجع عام بودند؛ ازهمینرو، مراجع عام همواره میکوشیدند شاگردان ممتاز خود را در شهرستانها مقیم کنند تا واسطة آنها و مردم باشند. مراجع محلی، یعنی شاگردان مراجع عام، به شدت از اعتماد آنها برخوردار بودند.
مردم به مراجع محلی اعتماد داشتند و برای حل مسائل خود به آنها مراجعه میکردند. در گذشته، در بسیاری از شهرها یک یا چند عالم فرهیخته (مراجع محلی) حضور داشتند که به رتق و فتق امور مردم مشغول بودند. این رسالت، بهویژه در زمانهای که از سویی، حاکمیت استبداد برقرار بود و از سوی دیگر، امکانات ارتباطاتی به گونهای فراهم نبود که مردم بتوانند به راحتی مشکلات خود را به گوش مراجع عام برسانند، بهشدت ضروری بود. مراجع محلی، همواره جایگاهی عمومی برای ارتباط با مردم داشتند که در تاریخنگاری ما از آن به «بیت» یاد میشود و در موارد خاص محلی برای بستنشینی، یعنی «بستخانه»، بوده است. بستخانه مکانی متعلق به عالم مشهور و عالیمرتبة شهر بوده که ستمدیدگان از حکومت در آنجا سکنی میگزیدند و به دلیل حمایت عالم شهر از آنها، از هرگونه تعرضی در امان بودند.[15] اعتماد مردم به مراجع محلی اعتباری نبود، بلکه نتیجة سیری تاریخی بود. اساساً مفهوم اعتماد را نمیتوان به شکل دستوری در جایی ایجاد کرد. اعتماد حاصل مصدر است و به همین دلیل، پسینی است؛ بدینمعنا که شخص باید در یک دورة زمانی در چند مورد اعمالی انجام دهد که از مجموعة آن اعمال، مفهومی به نام اعتماد به دست میآید. مراجع محلی طی تاریخی دور و دراز حامی و پشتیبان مردم بودهاند و نتیجة این حمایت تاریخی، اعتماد مردم به آنها بوده است؛ ازهمینرو، آنگاه که مردم تا پای جان در برابر تبعید عالمی دینی مقاومت میکنند، در حقیقت از پایگاه حمایتی خود پشتیبانی مینمایند. آیتالله سید نورالدین شیرازی مرجع محلیِ برخوردار از حمایت و اعتماد تودة مردم بود. او نیز این اعتماد را ــ همانند اسلاف و اخلاف خود ــ به شکل فرایندی و پسینی بهدست آورده بود.
4 ــ فقها و ملیت:
در تاریخنگاری ما در بحث از عالمان دینی، بهویژه فقیهان، بیشتر مسئلة «فقها و دیانت» بررسی گردیده و این دغدغه دنبال شده است که اگر فقیهان نبودند، سرنوشت دیانت ما چه میشد. این در حالی است که دربارة کارکردهای فقاهت میتوان پرسشهای دیگری نیز مطرح کرد؛ برای مثال اگر فقها نبودند، ملیت ما چه سرنوشتی پیدا میکرد؟
در ادبیات سیاسی رایج، مفهوم ملیت (Nationality) را با مفاهیمی مثل ملت (به معنی مردم)، سرزمین و ارتش، و... گره میزنند. بسیاری از روشنفکران داخلی ما معتقدند در ایران این مفهوم به شکل خاصی در عصر رضاشاه تحقق عینی پیدا کرد. ظاهراً از نظر آنها عنصر کلیدی برای شکلگیری ملیت، ارتش واحد است. این در حالی است که ما معتقدیم مفهوم ملیت در ایران عصر صفوی (عهد شاه عباس) شکل گرفته است؛ عصری که ایران هم سرزمین (دارای حدود و ثغور)، هم ارتش و هم مردم پیوند یافته و دارای اهداف مشترک داشت.[16]
ملت در ادبیات دینی ما به معنای «آیین و مذهب» به کار رفته است؛ برای مثال تعبیر «مله ابراهیم» (آلعمران / 95) که در قرآن کریم به کار رفته، به معنی آیین و مذهب ابراهیم(ع) است. سابقة دینی مفهوم ملت از سویی و شکلگیری تاریخی آن به معنای جدید در عصر صفویه، که حکومت دینی داشتند، از سوی دیگر، باعث نوعی پیوند ویژه و خاص میان مفهوم دیانت و ملیت در ایران صفوی و پس از آن گشته است؛ بهگونهایکه نمیتوان میان آن دو در مصداق تمایز گذاشت. این پیوند وثیق باعث شده است فقیهان، که در تاریخ ما نمایندگان دیانت بودهاند، همزمان، نمایندگان ملیت ما نیز باشند.
تأمل در جایگاه ویژة عالمان دینی در تاریخ معاصر ما بهخوبی نشان میدهد که فقهای شیعه به همان اندازه که پاسدار دیانت ما بودهاند، پاسدار ملیت ما نیز بودهاند و دیانت و ملیت، در حقیقت یک مفهوم بوده است نه دو مفهوم جدا از هم؛ به عبارت دیگر شیوة تعامل دینی عالمان دینی با توده مردم ــ که در ادبیات دینی از آن به «ناس» و «رعیت» یاد میشود ــ به شکلگیری نوعی همبستگی ویژه بر محور اهداف دینی میان مردم منجر شده است؛ همچنانکه نوع نگاه ویژهای که دین به «دار الاسلام» و محل زندگی مسلمانان دارد به گونهای است که در صورت اعمال شدن، به خودی خود به پاسداری از مرزهای جغرافیاییای میانجامد که در ادبیات سیاسی از آن به «وطن» یاد میشود.[17] در کل مجموعه نظر و عملی که فقیهان شیعه نسبت به مردم، سرزمین و قشون مدافع مرزهای اسلامی ــ که در ادبیات دینی از آنها با عناوین «مجاهدین»، «مرابطین» و... یاد میشود ــ داشتهاند به روشنی مفهومی از ملیت را بهوجود آورده است که از نظر مصداقی به مفهوم دیانت بسیار نزدیک است.
آیتالله سید نورالدین شیرازی از تبار همان فقیهان پاسدار دیانت و ملیت بود. در تاریخنگاری روشنفکران ملیگرا ذکر شده که اندیشة سیاسی پشت نهضت نفت، اندیشة «ناسیونالیسم» بوده، اما برخلاف نظر آنها، آن بخش از نهضت نفت که به حضور فقیهان شیعه مربوط است ــ و بسیار هم اهمیت دارد ــ بیشک، متأثر از اندیشة کاملاً دینی بود؛ زیرا ملیت در تاریخ معاصر ایران، فرزند دیانت بود و عالمان دینی آنگاه که به مسئلهای ملی مانند نفت نگاه میکردند، کاملاً نگرشی دینی داشتند. بعضی از اصول دینی، از جمله اصل نفی سبیل، اصل لاضرر، اصل حرمت تهلکه، اصل حرمت تعاون بر گناه، اصل حرمت دوستی با کفار و... ، به روشنی نشان میدهد که فقهای شیعه برای مداخله در این مسئله از اتکا به اندیشة ناسیونالیسم و اصول و پیشفرضهای آن بینیاز بودهاند.
5 ــ مکتبهای فقهی ایران و مسئلة سیاست:
تحولات تاریخ معاصر ایران تا آنجا که به اندیشة دینی مربوط میشود، از چند کانون تغذیه شده است: اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز و قم. هر یک از این کانونهای اندیشة دینی ویژگیهایی داشتهاند که میتوان آنها را مکتب[18] نامید: مکتب شیراز، مکتب اصفهان، مکتب تبریز، مکتب قم و مکتب مشهد. مقایسة این مکتبهای دینی معاصر سطح تحلیل ما از فقیهان پروردة آنها را بالا میبرد.
الف) مکتب اصفهان: حوزة علمیه اصفهان از زمان صفویه رونق گرفت و از آن پس به مدت چند قرن کانون اصلی فکر دینی در ایران بود. از مکتب اصفهان فقیهان، فیلسوفان، مفسران و متکلمان بسیاری بیرون آمده است. علاوه بر آن، بسیاری از عالمان دینی ایرانی که در چند قرن اخیر در حوزههای علمیة عتبات عالیات به تدریس و اجتهاد مشغول بودند نیز دستپروردة این حوزه هستند. مهمترین ویژگیهای مکتب اصفهان عبارتاند از:
1ــ تنیدگی با سیاست: اساساً حوزه علمیه اصفهان با حمایتهای دربار صفوی ایجاد شد و رونق گرفت؛ به عبارت دیگر حوزه علمیه اصفهان، در خاستگاه خود، تنیده با سیاست متولد شد که این ویژگی را تا دیرباز ــ حتی آنگاه که پایتخت ایران از اصفهان به شهرهای دیگر از جمله تهران منتقل شد ــ در خود حفظ کرده است. توجه به این نکته ضروری است که تنیدگی حوزه علمیه اصفهان با سیاست غیر از وابستگی آن به دستگاه سیاسی است. این حوزه طی عمر چندقرنة خود همواره مستقل بوده و هرگز استقلال سیاسی خود را از دست نداده است.
2ــ هماهنگ با الزامات مرکزیت جغرافیایی: شهر اصفهان مرکز جغرافیایی ایران است و این ویژگی باعث شده است عالمان دینی مقیم در آن به راحتی بتوانند از مناسبات حکومت مرکزی باخبر شوند و علاوه بر آن، به راحتی در دربار حضور یابند و در سیاست مداخله کنند.
3ــ تعادل در سیاستهای ضد استعماری و ضد استبدادی: حوزه علمیه اصفهان، به دلیل نزدیکی به دربار و اطلاع از تنگناها و فضای حاکم بر دستگاه سیاسی ــ که گاه مستلزم اعطای برخی امتیازات به کشورهای بیگانه بود ــ اندیشههای ضد استبدادی و ضد استعماری تعدیلیافتهتری داشت. بدین معنی که به دلیل اطلاع از شرایط ویژه حاکم بر دولتمردان و نیز مقدورات و محظورات آنها و حتی برخی الزامات حکومتی، مخالفت و موافقت آنها هم ناظر به آرمانها و هم ناظر به واقعیتها بود. به عبارت دیگر؛ نه ایدهآلیسم محض و نه رئالیسم محض بود.
ب) مکتب شیراز: حوزه علمیه شیراز قبل از حوزه علمیه اصفهان ایجاد شد، اما رونق جدّی آن پس از رونق گرفتن حوزه علمیه اصفهان بود. این مکتب، دو چهره داشت: فلسفی و فقهی. نمایندگان چهرة فلسفی قدیم آن مرحوم دشتکی و ملاصدرا و نمایندة چهرة فلسفی جدید آن، آیتالله شیخ محمدباقر اصطهباناتی[19] (1253 ــ )، و نمایندگان چهرة فقه سیاسی آن، مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی (1266 ــ 1336.ق) و مرحوم سید عبدالحسین لاریاند. مهمترین ویژگیهای مکتب شیراز عبارتاند از:
1ــ غلبة مواضع ضد استعماری: مناطق مرزی جنوب و گاه جنوب غرب ایران تحت پوشش فکری حوزه علمیه شیراز قرار داشتند. بیگانگان، از جمله پرتغالیها و انگلیسیها، از دیرباز به مرزهای جنوب ایران حمله میکردند که همین امر باعث شده بود مواضع ضد استعماری در مکتب شیراز قویتر و تندتر از مواضع ضد استبدادی باشد.
2ــ وابستگی نسبی به حوزه علمیه اصفهان: حوزه علمیه شیراز در قرون اخیر رونق یکسانی داشته، بلکه در دورههایی بالندگی محدودتری داشته که در این دورهها به لحاظ فکری تابع حوزه علمیه اصفهان بوده است؛ هرچند در مقاطعی هم که رونق و استقلال داشته، در بیشتر مواضع فکری ــ سیاسی خود با حوزه علمیه اصفهان همسو بوده است.
ج) مکتب مشهد: بهرغم اینکه از دیرباز درسهای حوزوی در جوار حرم امام رضا(ع) مطالعه و تدریس میشد و بزرگانی همچون فاضل تونی، شیخ حر عاملی و... در آنجا سکونت و حوزة درسی داشتند، حوزه علمیه مشهد از زمانی که ویژگی مکتبی به خود گرفت، قدمت چندانی ندارد و حداکثر میتوان زمان آن را به یک قرن قبل بازگرداند. بعضی از ویژگیهای مکتب مشهد عبارتاند از:
1ــ غیرسیاسی بودن: حوزه علمیه مشهد بیشتر حوزهای اخلاقی ــ معنوی و کمتر سیاسی است.[20] ازهمینرو، در خطة مشهد کمتر جنبش یا نهضتی ضد استبدادی سربرآورده است، بلکه برعکس، عالمان و فقیهان آن دیار ــ از بعضی موارد استثنایی و محدود[21] که بگذریم ــ رابطة نسبتاً خوبی با دربار سلطنتی داشتهاند. شاید هممرزی این استان با روسهای طماع و متجاوز، سبب میشده است که از حرکت بر ضد حکومت مرکزی ایران (که عملاً حافظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران بود) پرهیز کنند.
2ــ ضد فلسفه بودن: حوزه علمیه مشهد از دیرباز به اندیشههای فلسفی روی باز نشان نداده است. در خاطرات مرحوم آیتالله قوچانی (سیاحت شرق)، که به حدود یکصد سال پیش مربوط است، به این مسئله آشکارا اشاره شده است. این ویژگی از زمانی که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی حوزة تدریس خود را به مشهد منتقل کرد، بیشتر تقویت شد. شاگردان ایشان، که به شکل متأخری به اصحاب «مکتب تفکیک» مشهور شدند، از جمله شیخ مجتبی، شیخ هاشم قزوینی و... نیز راه استاد خود را ادامه دادند و این مسئله تا به امروز همچنان ادامه دارد.
د) مکتب تبریز: منظور از مکتب تبریز، اندیشة دینی غالب در خطة شمال و شمال غرب کشور است و گرنه حوزه علمیه تبریز پیشینه و حتی اعتبار چندانی ندارد. بعضی از ویژگیهای مهم مکتب تبریز عبارت است از:
1ــ غلبة اندیشة تجدد: خطه شمال و شمال غرب دروازة ورود اندیشة تجدد به ایران بوده است؛ برای مثال به مدت نزدیک به دو سده بندر انزلی دروازة ارتباط ما با اروپا بوده است. شاهان قاجاری از آنجا به اروپا رفت و آمد میکردند؛ همچنانکه اکثر دیپلماتهای اروپایی از آنجا وارد ایران شدهاند. علاوه بر این، کانونهای اصلی روشنفکران ایرانیتبار خارج از کشور در نزدیکی مرزهای شمالی قرار داشتند؛ یعنی تفلیس، باکو و استانبول. این امر سبب شده بود از سویی اندیشههای تجدد در خطة شمال بیشتر از مناطق ایران دیگر رواج یابد و از سوی دیگر جریان دینی نتواند در آنجا رونق یابد.
2ــ عالمخیز نه عالمپرور بودن: بهرغم اینکه خطة شمال و شمال غرب عالمخیز است ــ بهگونهایکه بسیاری از بزرگان و مفاخر علمی شیعه متعلق به آن خطهاند ــ به دلیل غلبة اندیشههای تجدد در آنجا حوزة علمیهای که بتواند عالمپرور هم باشد در آنجا پا نگرفته است. این در حالی است که قبل از تجدد، به مدت چند قرن، اردبیل، که متعلق به همان خطه است، کانون اصلی فکر دینی در ایران و نیز عالمپرور بود. بسیاری از بزرگان دینی مکتب تبریز در جاهای دیگر، بهویژه عتبات عالیات، پرورش یافته و حوزة تدریس به پا کردهاند. در مقایسة اجمالی میان مکتب تبریز و مکتب اصفهان، فقط وجود قبرستان «تخت فولاد» در اصفهان که به اجساد مطهر بیش از چندهزار عالم دینی مفتخر است و این رونق حوزه علمیه آنجا را نشان میدهد و از طرف دیگر، فقدان چنین قبرستانی در خطة مکتب تبریز، که بیانگر خالی بودن آن مناطق از عالمان دینی است، کفایت میکند که بپذیریم مکتب تبریز، عالمپرور نبوده است.[22]
هـ) مکتب قم: بهرغم سابقة طولانی تشیع قم، که به قرن اول باز میگردد و بهرغم اینکه افراد بسیاری از اهل قم در زمرة عالمان بزرگ شیعی متعلق به قرون اولیة اسلامی هستند، حوزه علمیه قم و به دنبال آن مکتب قم، حوزه و مکتبی متأخر است. بعضی از ویژگیهای مهم این مکتب عبارت است از:
1ــ سیاسی بودن: بهرغم شهرت آیتالله حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، و نیز آیتالله بروجردی ــ دو شخصیتی که در شکل دادن مکتب قم تأثیر بسزایی در حدّ تأسیس داشتند ــ به سیاسی نبودن، آن دو بزرگوار به غایت سیاسی بودند تا جایی که به زیبایی توانستند در عصر خفقان خاندان پهلوی نیرومندترین مرکز علمی جهان تشیع و بلکه جهان اسلام را پایهگذاری و بالنده کنند. پس از آنها امامخمینی(ره) نه فقط حوزه علمیه را در تعامل با سیاست قرار داد، بلکه خود سیاست را عین دیانت معرفی کرد و صریحاً فرمود: «والله اسلام همهاش سیاست است».
2ــ فقه حکومتی: حوزه علمیه قم در حقیقت در پس شکست نهضت مشروطه بهوجود آمد. دغدغة اساسی علما در نهضت مشروطه، مهار حکومت استبدادی از طریق قانون شرع یا قانون عرفی تأییدشده توسط شرع بود. در این نهضت، برای اولین بار میان رهبران دینیِ نهضت اختلاف افتاد؛ در تحلیل نهایی شکست این نهضت، عدهای معتقد بودند که علت اصلی اختلاف میان رهبران دینی، دور بودن رهبر اصلی نهضت (آخوند خراسانی؛ مرجع عالیرتبة نجف) از وقایع مرکز نهضت (تهران) بود؛ ازاینرو، زعمای شیعه بر آن شدند تا در نزدیکی پایتخت ایران،[23] حوزه علمیهای که بتواند پایگاه مدیریت دینی شود تأسیس کنند؛ به عبارت دیگر حوزه علمیه قم از ابتدا باتوجه به حکومت و مسائل سیاسی تأسیس شد. چنین حوزهای، در صورت تأسیس و تثبیت، بیشک اولویت کار علمی خود را در حوزة فقه سیاسی که به مسائل حکومتی نظر دارد، قرار میداد. این مسئله در عصر آیتالله حائری یزدی و آیتالله بروجردی، که دغدغة اساسیشان، تأسیس و تثبیت حوزه بود، چندان مشهود نبود، اما در عصر امامخمینی و اخلاف ایشان به خوبی آشکار گردید. مکتب قم نه میخواست و نه میتوانست مناسبات فقهی خود را از حکومت جدا کند. از طرف دیگر، سه دهه حکومت عملی، بستر مناسبی برای آزمون استنباطات فقهی فقیهان این مکتب در حوزة حکومت فراهم کرده که بسیار باارزش است.
در گذشته مکتبهای حوزوی به دو دلیل فقط به مطالعات حوزوی (علوم رایج اسلامی از قبیل فقه، اصول فقه، تفسیر، کلام، تاریخ و احیاناً فلسفه) توجه میکردند: اول اینکه بهجز عصر صفویه، حکومت در اختیار آنها نبود و بنابراین لازم نمیدیدند که در مسائل مربوط به حکومت ــ که از طرفی بسیار گسترده و از طرفی در بسیاری از موارد، جزء مسائل عرفی به شمار میروند ــ تأمل کنند و دوم اینکه پیچیدگی روابط میان علوم به اندازة عصر حاضر نبود و ظاهراً بدون نیاز به مطالعات میانرشتهای، مطالعه و فهم دقیق یک علم به صورت مستقل ممکن بود. این در حالی است که در عصر حاضر ــ که عصر رونق مکتب قم است ــ اولاً حکومت نه فقط همسو با حوزة علمیه، بلکه فرزند و معلول آن است و در حقیقت (بر حسب پیشفرضهای انقلاب اسلامی) این خود حوزه علمیه قم است که حکومت میکند؛ ثانیاً پیچیدگی روابط علوم به گونهای است که فهم یک علم بدون مطالعات میانرشتهای مربوط به آن شاخة علمی ممکن نیست؛ ازهمینرو، در مکتب قم مؤسسههایی علمی به وجود آمدهاند که دروسی را آموزش میدهند که در هیچ یک از مکتبهای قبل از آن در حوزههای علمیه تدریس نمیشدند. در مکتب قم، مؤسسهها و پژوهشگاههایی وجود دارند که دارای واحدهای درسی و بلکه رشتههای علمی در حوزههای روانشناسی، مدیریت، اقتصاد، سیاست، جامعهشناسی و... هستند؛ گو اینکه فقه مکتب قم، اگر بخواهد فقهی پویا و برطرفکنندة نیازهای این عصر باشد، ناگزیر است با علوم دیگر رابطه و تعامل برقرار کند.[24]
برای درک موقعیت آیتالله سید نورالدین شیرازی باید درک درستی از وضعیت و مطلوبات مکتب شیراز داشت و دراینباره از دو نکته غفلت نکرد: 1ــ با توجه به اینکه مکتب شیراز نسبت به همة مکتبهای دیگر سابقة بیشتری دارد، ضروری است ویژگی دورة تاریخی و رویکرد غالب مکتب شیراز در زمان حیات آیتالله شیرازی در نظر گرفته شود؛ 2ــ آیتالله شیرازی، اگرچه متعلق به مکتب شیراز است، مسلّماً نمیتواند نمایندة تمامعیار فقهی آن باشد. بهرغم این، او مسلماً میتواند نمایندة سیاسی این مکتب باشد. وی آخرین مشروطهخواه مکتب شیراز است. فقط پنج سال پس از رحلت ایشان، الگوی سلطنت مشروطه ــ که پیش از این نزد بسیاری از علمای شیعه پذیرفتهشده بود ــ توسط امامخمینی زیر سؤال رفت و هرگز در اندیشة سیاسی عالمان شیعه مطرح نشد.
6 ــ تلفیق اجتهاد سیاسی و مسائل اجتماعی:
رابطة میان فقیهان شیعه و دستگاه سیاسی رابطهای پرفرازونشیب بوده است: از ابتدای غیبت امام عصر(عج) تا زمان صفویه، هرچند شیعه احیاناً در بخشهایی از امپراتوری وسیع اسلامی به حکومت رسیده است، باید توجه کرد که اولاً بیشتر این حکومتها در دست شیعیان اثنیعشری نبودند، بلکه زیدیها یا اسماعیلیها بر آنها حاکم بودند؛ ثانیاً این شیعیان حکومت مستقلی نداشتند؛ برای مثال آلبویه، بهرغم قدرت بسیاری که پیدا کرد، به دلایلی، همچنان مشروعیت سلطنت خود را از حکم خلیفه سنّی میگرفت؛ ثالثاً اگر هم استقلال سیاسی داشتند، هم قلمرو حکومت و هم مدت زمان حکومت آنها محدود بود؛ برای مثال حکومت سربداران، اگرچه از خلافت سنّی استقلال سیاسی داشت، مدت زمان محدود و در قلمروی محدودی بر سر کار بودند. در عصر صفویه تا حدّ بسیاری رابطة اکثر (نه همه) فقیهان شیعه و حکومت، رابطهای حسنه بود. در عصر قاجاریه این رابطه به نوعی از جنس مهر و کین به شکل توأمان و در عصر پهلوی از جنس کین و تضاد شد.
همچنانکه مشاهده میشود، در هفت قرن اولیة عصر غیبت (از غیبت امام عصر تا صفویه)، شیعه بیشتر اپوزسیون (مخالف) حاکمیت سیاسی بود و در پنج قرن اخیر عصر غیبت (از صفویه تا انقلاب اسلامی)، هرچند حاکمیت بر اساس نوعی نظام سلطانی شیعی بود، در بخش اعظم آن، به دلیل استبداد یا وابستگی سیاسی حکومت، حداقل بیشتر فقیهان شیعه ــ که همان رهبران و زعمای توده تشیعاند ــ اپوزسیون و مخالف حاکمیت بودند. این امر باعث شده است جریان فقاهتی تشیع وقتی اصل حکومت، مقدور آنها نبود، به حداقلها بسنده کند (ما لایدرک کله، لایترک کله) و علوم اسلامی را تقویت کند و انسجام بخشد. ازاینرو، تقریباً بیشتر کتابهایی که در این تاریخ طولانی به دست علمای شیعه نوشته شده، کتابهای کاملاً تخصصی و برای طلاب علومدینی است؛ زیرا توده مردم ــ که بیشتر سنّی بودهاند ــ مطالبهای از علما نداشتند تا آنها احساس وظیفه کنند و برای مسائل آنها و به زبان آنها کتاب بنویسند.
رایج و مرسوم شدن نگارش تخصصی این آفت را به دنبال داشت که فقهای شیعه زبان نگارش اجتماعی را نیاموزند؛ از همینرو، بیشتر نوشتههای اجتماعی این دوره طولانی، به زبانی به غایت مغلق و پیچیده بوده و به همین علت هم فایدة چندانی نداشته است. شاید یکی از دلایل رونق اخباریون به مدت چند قرن، روی آوردن آنها به ادبیات غیرتخصصی و مسائل اجتماعی بود و متقابلاً اشتغال فقیهان اصولی شیعه به مباحث تخصصی فقهی و اصولی غفلت آنها از مسائل اجتماعی را در پی داشت.[25] البته از عصر مشروطه ــ که ادبیات نگارشی عمومی فارسینویسان تغییر یافت[26] ــ به بعد جریان دینی نیز به ادبیات اجتماعی توجه بیشتری کرد.
آیتالله سید نورالدین شیرازی از آن دسته عالمان دینی بود که نیک میدانست باید برای هدایت عموم مردم، به مسائل اجتماعی نیز از آن زاویه که مربوط به مسئلة دین و دیانت است توجه کرد. یکی از مسائلی که وی بدان توجه ویژه نمود، کسروی و شبههپراکنیهای وی در روزنامه کیهان در سال 1321.ش بود. کسروی نه تنها شبهاتی را دربارة اسلام و عقاید دینی مطرح کرده، بلکه رجز مناظره و «هل من مبارز» سر داده بود. آیتالله سید نورالدین شیرازی اولین مجتهد شیعی بود که با ارسال نامهای به روزنامه کیهان به ندای کسروی پاسخ مثبت داد که به شکل غیرمنتظرهای کسروی از ادعای خود برگشت؛ هرچند این مناظره به شکل قلمی در همان روزنامه ادامه یافت. مجموعه پاسخهای آیتالله شیرازی در سال 1322.ش در کتابی با عنوان «شکست کسروی؛ نسبت اسلام با دموکراسی» در شیراز منتشر شد. در این کتاب، ضمن طرح مباحث بسیار مفیدی در حوزة اندیشة سیاسی ایشان، دغدغههای اجتماعی نیز در نظر گرفته شده است. اساساً مهمترین اتفاق این بود که مجتهدی عالیمقام مناظرة قلمی به سبک ژورنال مطبوعاتی با روشنفکر و نویسندة ماهری را پذیرفته بود. البته آیتالله شیرازی به این مسئلة مهم در نشریه حزب برادران و نیز آیین اسلام و... هم توجه کرده و مقالاتی در آنها منتشر کرده بود.
نتیجه:
آیتالله سید نورالدین حسینی شیرازی فقیه عالیمقام دهه 1320 در خطة جنوب بود که موقعیت اجتماعی بالایی داشت. وی در زمره نخستین فقیهانی بود که تشکیلات سیاسی منظم راهاندازی کردند و دیدگاهها و اندیشههای سیاسی خود را در ارگان مطبوعاتی حزبش منتشر نمودند. او فقیه خانهنشین، تکبُعدنگر، غیرسیاسی و به دور از مناسبات اجتماعی نبود. درک صحیح حیات علمی ــ سیاسی وی زمانی برای ما ممکن میشود که وضعیت و شرایط زمانی ــ مکانی وی و مکتب فقهی شیراز درک شود.
همچنین به نظر میرسد در طرح تشکیلات سیاسی ایشان، ظرایف مناسبی برای مدیریت سیاسی و حتی اقتصادی کشور نهفته است و طرح ساماندهی روحانیت، که در مرامنامة حزب برادران بهطور اجمال و در سخنرانیها و گفتوگوهای شفاهی بهطور تفصیلیتر بدان اشاره کردهاند، میتواند بازسازی شود و به تفصیل برسد.
پینوشتها
* دانشآموختة حوزة علمیه قم، دکترای علوم سیاسی از تهران و رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح (قم).
[1]ــ وی چند سال آخر کلاس درس مرحوم میرزای شیرازی را درک کرد و به دستور او به هندوستان رفت و در آنجا به مطالعة مذاهب باطله مشغول شد. نتیجة این مطالعات به ضمیمة مطالعاتی که بعداً در ایران و عراق داشت، در کتابی با عنوان «اسرار العقاید» ــ در ردّ مذاهب باطله زردشتی، یهودی، نصرانی و بهائی ــ منتشر شده است. در نهضت مشروطه، وی ــ بهرغم اینکه از شاگردان مرحوم آیتالله سید محمدکاظم یزدی صاحب عروهالوثقی و مرجع مشروعهخواه نجف بود ــ در جرگه علمای مشروطهخواه قرار داشت.
[2]ــ وی در هیجده سالگی به درجة اجتهاد نایل شد و به کسب حدود بیست اجازة اجتهاد از بزرگانی چون سید محمدکاظم یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی، شریعت (شیخ الشریعه) اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، علامه نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی و... مفتخر گردید.
[3]ــ در قیام 30 تیر که آیتالله کاشانی به دفاع از دکتر مصدق مردم را به بستن مغازهها و تعطیلی بازار و نیز تظاهرات علیه قوامالسلطنه دعوت میکرد، آیتالله شیرازی از آنجا که معتقد بود قوامالسلطنه انگلیسی و مصدق امریکایی است، حاضر نشد مردم را به خاطر انتقال قدرت از انگلیس (که در آن شرایط در ایران، قوامالسلطنه آن را نمایندگی میکرد) به امریکا (که معتقد بود مصدق از دادگاه لاهه به بعد نمایندة آن در ایران باشد) به کشتن دهد. آیتالله شیرازی بهرغم دفاع اولیهاش از مصدق و حتی دعا برای توفیقش در دادگاه لاهه، معتقد بود که او پس از دادگاه لاهه به امریکاییها گرایش پیدا کرده است؛ ازهمینرو، در تعریض به مصدق در یکی از سخنرانیهایش گفت: «افلاطون کج رفتی، امریکا و انگلیس ندارد، سگ زرد برادر شغال است». آیتالله شیرازی چنین میپنداشت که اگر امر، اضطراراً دایر باشد میان سرسپردگی به انگلیس یا به امریکا بهتر است که در همان سرسپردگی به انگلیس بمانیم؛ زیرا انگلیس دیگر پیر و فرتوت شده و نشاط و قدرتش رو به کاهش است و با کمی همت و زحمت میتوان از شرّش خلاص شد، اما استعمار امریکا جوان و بانشاط است و معلوم نیست اگر سرسپرده آن بشویم، کی و چگونه بتوانیم از آن خلاصی یابیم.
[4]ــ در بین عالمان دینی افراد اندکی از جمله سید جمالالدین اسدآبادی حرکت اصلاحی خود را بدون مردم و از بالا (دربار) آغاز کردهاند؛ البته، سید جمال در پایان عمرشان وقتی احساس کرد که حرکت اصلاحیاش چندان به ثمر ننشست، آرزو کرد که کاش آن مقدار سرمایهگذاری که روی دربار کشورهای اسلامی کرده بود، روی تودة مسلمانان میکرد.
[5]ــ اجباری شدن کشف حجاب مربوط به سال 1314 .ش میباشد، اما خانواده سلطنتی، وزراء و بلندپایگان کشور از 1307 .ش به صورت مکشفه در اجتماعات حاضر میشدند.
[6]ــ برای اطلاع تفصیلی از علت این تبعیدها، رک: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سید منیرالدین حسینی شیرازی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 50 ــ 55
[7]ــ در آن زمان مرسوم نبود که مجتهدی عالیمقام به نشر یک مجله دست زند؛ از اینرو، انتشار «آیین برادری» زیر نظر آیتالله سید نورالدین شیرازی، اگرچه بینظیر نبود، مسلم کمنظیر بود. حدود دو دهه قبل از انتشار مجلة «آیین برادری»، مجلة دوهفتهگانة «تذکرات دیانتی»، که حاوی نشستهای علمی هفتهگانة مرحوم آیتالله شیخ غلامحسین تبریزی بود، زیر نظر شخص ایشان به مدت دو سال منتشر شد. دورة کامل 48 شمارهای این مجله در کتابخانة آستان قدس رضوی موجود است (نقل از حجتالاسلام محمدهادی عبدخدایی، فرزند مرحوم آیتالله تبریزی).
[8]ــ برای اطلاع تفصیلی از سهم روحانیت در نهضت نفت، رک: گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، پاریس، بینا، 1358؛ نشست تخصصی روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385
[9]ــ رک: گزارش سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین سید معزالدین حسینی شیرازی، مندرج در: خبرنامه، ش 2، همایش بینالمللی نفت، سلطه، کودتا (28 مرداد 1382: پنجاهمین سالگرد نهضت نفت).
[10]ــ رک: رسول جعفریان، رسائل سیاسی ــ اسلامی دوره پهلوی، ج 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 35 ــ 21
[11]ــ هرچند در عصر ما چینش علوم به گونهای است که همة آنها با یکدیگر در ارتباطاند و همدیگر را پشتیبانی میکنند و شاید لازمة شکلگیری تمدن نیز همین باشد.
[12]ــ برای مثال؛ سعید حجاریان دربارة ولایت مطلقه فقیه نوشته است:
این قبیل نظرات، به بعد از انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی اختصاصی ندارد. امامخمینی در سالهای پیش از انقلاب نیز به این گوهر گرانبها رسیده بودند که «برای فقیه، همة آنچه برای امام معصوم(ع) ثابت است، ثابت میباشد، مگر اینکه دلیل قائم شود که اختیارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نیست، بلکه مربوط به جهات شخصی آنها به جهت شرافت آنان بوده باشد». رسیدن به این نقطه، پذیرش یکی از اصول مهم اندیشة دولت مدرن است؛ نقطهای که اندیشة شکلگیری دولت به معنای نوین از آن آغاز میشود و البته از درون فقه نمیشد به این نقطه رسید که گفتهاند: «از شافعی نپرسند امثال این مسائل»، بلکه به ظن قوی مشرب عرفانی امام ممد وی در این راه بوده است.
سعید حجاریان، از شاهد قدسی تا شاهد بازاری، چ 2، تهران: طرح نو، 1380، ص 84
[13]ــ رک: عبدالله جوادی آملی، حماسه و عرفان، قم: اسراء، 1381
[14]ــ رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ــ سیاسی ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 5، 1383، ص 23
[15]ــ برای اطلاع تفصیلی از کارویژههای بست و نیز قضاوت مستشرقان دربارة آن، رک: احمد رهدار، «غربشناسی و غربستیزی حاجآقا نورالله اصفهانی»، مجموعه مقالات نخستین همایش تبیین آراء و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت آیتالله شهید حاجآقا نورالله اصفهانی، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1384، صص 236 ــ 235
[16]ــ برای اطلاع از یک نمونه رویکرد روشنفکری به مسئلة ملیت و دولت ملی، رک: احمد زیدآبادی، «پرسش از فقیهان؛ اسلام و دولت مدرن»، ماهنامه نامه، ش 37 (اردیبهشت 1384).
[17]ــ البته باید توجه کرد که مفهوماً دارالاسلام و وطن با هم تفاوت دارند، اما به لحاظ مصداقی در تاریخ ایران شیعی پس از صفوی بسیار به یکدیگر نزدیک شدهاند تا جایی که میتوان آن دو را یکی شمرد.
[18]ــ عنوان مکتب برای یک حوزة فکری ــ زمانی به کار میرود که انشعابات مختلف آن حوزه دارای مشترکاتی باشند؛ بهگونهایکه بتوان آنها را به یک روح و کانون بازگرداند.
[19]ــ وی، از شاگردان مهم حکمای اربعه عهد قاجار و استادان حوزة عرفانی ــ فلسفی تهران بود. یکی از اقدامات مهم وی، تأسیس حوزة فلسفی نجف بود که در آن شاگردان فرهیختهای مثل شیخ محمدحسین غروی و میرزا علیاکبر حکمی یزدی پرورده شدند.
[20]ــ این جمله بدین معنا نیست که حوزههای علمیهای که سیاسیاند، غیراخلاقی و غیرمعنوی هستند ــ زیرا در عصر ما امامخمینی(ره)، در جایگاه رهبری دینی ــ سیاسی، همزمان در اوج اخلاق و معنویت بودند ــ بلکه بدین معناست که مسائل و موضوعات مطرح برای آن، موضوعات سیاسی نبوده، بلکه مسائل اخلاقی و معنوی بوده است.
[21]ــ از جمله: عالمان مؤثر در راهاندازی قیام مسجد گوهرشاد (آیتالله میرزا حسین قمی، آیتالله سید یونس اردبیلی و...)، آیتالله میلانی در دهة 1340 (وی در دهه 1350 به روح حوزه علمیه مشهد بازگشت و غیرسیاسی شد) و... .
[22]ــ برای مقایسة عینیتر مکتب تبریز و اصفهان، رک: رسول جعفریان، درک شهری از مشروطه، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385، صص 83 ــ 66
[23]ــ حوزة تازهتأسیس نه باید به اندازة نجف دور میبود تا مثل نهضت مشروطه، ممکن نبودن برقراری ارتباط سریع، باعث ضعف مدیریت نشود و نه باید در خود پایتخت (تهران) میبود تا به راحتی دستگاه سیاسی آن را مهار نکند، بلکه باید جایی در نزدیکی تهران میبود تا هیچ یک از دو تنگنای فوق برای آن به وجود نمیآمد.
[24]ــ برای اطلاع تفصیلی از ویژگیهای مکتب قم و تفاوت آن با دو مکتب نجف و سامراء، رک: مظفر نامدار، رهیافتی بر مبانی مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در صد ساله اخیر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1376
[25]ــ شهید مطهری از زاویهای دیگر، معتقد است اشتغال بیش از اندازة طلاب به مباحث انتزاعی و افراط آنها در مباحثه، باعث دوری آنها از مباحث اجتماعی و نیز شیوع روش جدلی در میان آنها شده است. رک: مرتضی مطهری، «مشکل اساسی در سازمان روحانیت»، جمعی از نویسندگان، مرجعیت و روحانیت، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1341، ص 113
[26]ــ آغاز این تغییر را که از ابتدای عصر قاجار رخ داده، مرهون میرزا بزرگ قائممقام و رسالة منشآت وی هستیم. رک: سید جواد طباطبایی، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، تبریز: ستوده، 1385، ص 593