روحانیت بیدار
آرشیو
چکیده
هرچند روحانیان شیعه، پس از ماجراهای تلخ انقلاب مشروطه در هالهای از سرخوردگی، افسوس و انزوا فرو رفتند، این به معنای کنارهگیری کامل آنها از عرصههای سیاسی و اجتماعی نبود، چنانکه اشخاصی چون سید حسن مدرس، آقا سید جمال و حاجآقا نورالله اصفهانی از همان زمان حضور رضاخان در منصب وزیر جنگ و سپس رئیس دولت، در برابر او ایستادگی کردند که در نتیجة این اقدام نهضتهای بزرگی با حضور علما و متدینان در سراسر کشور برپا شد. مقابله با قرارداد 1919 وثوقالدوله، مقابله با جمهوری رضاخانی، مقاومت در برابر خلع قاجاریه و تأسیس سلسلة پهلوی و... برهههای مهمی بودند که سبب خیزش سیاسی روحانیان علیه مطامع استعمار گردید. در این میان هیئت علمیة اصفهان به ریاست حاجآقا نورالله اصفهانی در بسیج علما و حمایت از روحانیان مبارز تهران، مانند مدرس و آقا سید جمال، سهم بسزایی داشتند که شرح آن در مقالة پیشرو آمده است.متن
کودتاى انگلیسى «رضاخان ــ سید ضیاء» (یا به بیان بهتر آیرونساید ــ نورمن) در اسفند 1299 به فاصلة کوتاهى پس از شکست قرارداد استعمارى 1919 «وثوق الدوله ــ کاکس»، و پیامدهاى سوء آن دو جریان (حبس و تبعید بىرویّه و «فلّهاىِ» بسیارى از رجال سیاسى و دینى کشور، تُرکتازى چهرههاى مشکوکى چون سید ضیاء و رضاخان در مرکز سیاست ایران، طرح مسئلة جمهورىخواهى و انقراض سلطنت مشروطه و وجود قرائنى دال بر مداخلة انگشت خارجى در همة آن ماجراها)، رویداد عجیب و بىسابقهاى در تاریخ ایران بود که نگرانى و احساس خطر شدید و فزایندهاى در مردم متدین و علماى مبارز کشورمان نسبت به آیندة اسلام و مسلمین بهوجود آورد و این امر طی دهة 1300.ش، موجى از بیدارى و تحرک اسلامى (به رهبرى علما) را در تهران و دیگر شهرهاى مهم ایران (اصفهان، قم، شیراز و...) برپا ساخت که از پشتیبانى طبقات مختلف مردم برخوردار بود. در این میانه وقوع حادثة تلخى چون تبعید شمار زیادى از علما و مراجع تقلید عراق (توسط حکومت دستنشاندة انگلیس در آن کشور در 1302.ش) به ایران، و اعتراض گستردة ملت ایران به رهبرى روحانیت بر ضدّ آن،[1] آتش این بیدارى و تحرک را شعلهورتر ساخت.
مقاله ذیل، مرورى کلى بر تحرک روحانیت طی سالهاى 1300 تا 1306.ش دارد.
تضعیف اسلام و روحانیت؛ هدف اصلى کودتا
از همان آغاز کودتا، نشانههاى بسیارى بر پیوند مجریان کودتا با استعمار بریتانیا، و نیز وجود اهداف و مقاصد ضدّ اسلامى در ذهن صحنهگردانان پنهان و آشکار آن دلالت میکرد. اعظامالوزاره، از فعالان سیاسى عصر قاجار و پهلوى، به نقل از یکى از نمایندگان آزادىخواه خراسان در مجلس چهارم و عضو کمیتة دموکرات آن استان، (ظاهراً ملکالشعراى بهار) آورده است که کنسول انگلیس در مشهد، هدف از کودتا را مسائلى همچون تمرکز قواى سیاسى و نظامى در پایتخت، تجدید قرارداد نفت، نابودى عشایر، تضعیف و محو روحانیت، و جلوگیرى از شعائر حیاتبخش حسینى(ع) قلمداد کرده است. این نماینده نقل کرده است که روزى بر حسب خواستة قنسول انگلیس در مشهد ملاقات دوستانه برگزار مىشود. قنسول در مذاکرات، از افکار عمومى اظهار بیرضایتی مىنماید. جواب: «شما بهدست و عمل خودتان ناراضى بار آورده و مىآورید. شما ملّیون و آزادىخواهان را از خود دور کردید و درب سفارتخانه را به روى دوستان بستید و همه را واگذار کردید به یک نفر. انتظار دارید راه دوستى کماکان باز بماند. قطعاً نمىشود».
قنسول جواب داد: «بعد از مأیوس شدن از قرارداد [1919] که بهدست وثوق الدوله و پشتیبانى دموکراتها مىبایستى انجام بگیرد، و عدم موفقیت وثوقالدوله در مقابل مخالفت مردم بهدست تبلیغات دیگران، در این بازى لطمة بزرگى به سیاست بریتانیا در صحنة بازى دنیا وارد آمد که شاید کمتر سابقه دارد که در بازى برد نداشته باشیم، ولى در این بازى باخت ما مسلّم گردید. این بود که نمىتوانستیم تحمل [نموده] و ساکت بمانیم. براى اینکه در دنیا شکستخورده محسوب نشویم، در مقام تهیه و طرز عمل [برآمدیم] که به صورت دیگر مورد اجرا قرار داده شود؛ لذا از ناحیة نایبالسلطنه [انگلیسىِ] هندوستان براى برقرارى نظم و تهیة قوا در ایران پیشنهاد[ى] گردید. در پیشنهاد نایبالسلطنه چند ماده ذکر شده بود که براى آتیه در ایران باید عملى و اجرا گردد، که آنچه در جنگ بینالمللى اول ضرر بردیم، در جنگ دوم که قطعاً پیش خواهد آمد جلوگیرى شود.
1ــ تمرکز قواى نظامى و سیاسى در یک جا؛ 2ــ استقلال پول ایران از راه نشر اسکناس به وسیلة بانک تأسیسشدة دولت در ایران؛ 3ــ تجدید قرارداد نفت و پایدار بودن [آن]؛ 4ــ از بین بردن عشایر، خاصّه سرحدداران نقاط مرزى ایران و مستقر ساختن نظامى در آن نقاط؛ 5ــ از بین بردن روحانیان و ضعیف کردن آنان؛ 6ــ برهم زدن بساط عزادارى که خود بزرگترین وسیله براى خنثى نمودن سیاست استعمارى دولت بریتانیا است؛ 7ــ گرفتن کارهاى بزرگ از مردان مالاندیش و دادن بهدست مردان جوان فرومایه بىایمان و تعصب! ...».[2]
مبارزه با روحانیت، در واقع از همان صبح کودتا آغاز شد. در بین دستگیرشدگان و محبوسان کودتا، تعداد درخور ملاحظهاى از علما و روحانیان از جمله سید حسن مدرس، حاج شیخ اسحاق رشتى (فرزند آیتالله العظمى میرزا حبیبالله رشتى)، آقا ضیاءالدین نورى (فرزند و وصىّ شیخ فضلالله نورى)،[3] سید محمد امامزاده (امام جمعة وارسته و مبارز تهران در مشروطة دوم)، شیخ محمدحسین استرآبادى، میرزا طاهر تنکابنى، میرزا هاشم آشتیانى، میرزا على کازرونى، شیخ محمدحسین یزدى و سید ابوالقاسم کاشانى حضور داشتند.[4] نیروهاى کودتا همچنین چندین بار درصدد دستگیرى و زندان امام جمعة خویى برآمدند، که البته به علت عزیمت ایشان به حضرت عبدالعظیم(ع)، نتوانستند به وى دسترسى یابند.[5] فشار آنان تا آنجا شدید بود که فرزندان امام جمعه، براى حفظ جان خویش، از سفارت فرانسه در تهران درخواست پناهندگى کردند.[6]
پس از کودتا نیز، دولت برآمده از آن (به ریاست سید ضیاءالدین طباطبایى) با وجود تظاهرات ریاکارانهاش در انجام برخى از احکام و شعائر اسلامى (نظیر اذان اول وقت در ادارات، استعمال دوغ به جاى مشروبات الکلى در ضیافتهاى رسمى و...)، با روحانیت سرگران بود و عینالسلطنه، شاهد مطلع واقعه، با اشاره به محبوسان کودتا نوشته است: «بلا استثنا هر یک از علما خواهش ملاقات از رئیسالوزرا [سید ضیاء] نمودند جواب داد ’وقت ندارم‘. من علما را هیچ روز بیرونها ندیدم، همگى انزوا دارند. پدرش [سید على طباطبایى یزدى] هم چند توسطى کرد، [سید ضیاء] به او نوشت: بهتر این است قم تشریف ببرید، شما را به امور دولت و سیاست چه کار؟!».[7]
روحانیت؛ آگاه و نگران از دسیسههای بیگانگان
آنگونه که اسناد و روایات تاریخى (اعم از مکتوب و شفاهى) نشان مىدهد، علما و مراجع بزرگوار شیعه (همچون شهید مدرس، حاجآقا نورالله اصفهانى، حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، میرزاى نائینى و آقا سید ابوالحسن اصفهانى) در سالهاى پایانى سلطنت قاجار، از وجود دسیسهها و توطئههاى خطرناک استعمارى بر ضدّ دین و روحانیت، مطلع، و به شدت نگران آیندة اسلام و ایران بودند و میکوشیدند به شیوههاى گوناگون با این امر مقابله کنند. تأسیس حوزة علمیة قم توسط مرحوم حائرى در سال 1340.ق (همزمان با کودتا)، یکى از اقدامات مهم مرجعیت تشیع براى حفظ دین و تقویت نهاد روحانیت در آن برهة حساس بود.
نامة تکاندهندة آیتالله سید صدرالدین صدر[8] به حاجآقا نورالله اصفهانى (ظاهراً در دوران جنگ جهانى اول) مبنى بر خطر تکرار وضعیت اسفبار مصر (زیر سلطة انگلیس) در ایران، به خوبى نشاندهندة اطلاع و نگرانى عمیق علماى شیعه از دسیسهها و نقشههاى پلید استعمار علیه ایران و اسلام است. آیتالله صدر در نامه به مرحوم حاجآقا نورالله نوشت: «چندى قبل رقیمه کریمه زیارت شد و از کوچکپرورى آن وجود مقدس (کما هو حقه) کمال امتنان را دارم ... از حضرت حق خواهانم که آن وجود مقدس را پیوسته از کافّه آلام و اسقام و از شرّ حاسدین و معاندین محفوظ و مصون فرماید و ظلّ مراحم و الطاف آن حضرت را از سر عموم اسلامیان، خاصه ایران، کوتاه ننماید،[9] بمحمدٍ و آله الطاهرین علیهم السلام ...
احوال حاضره ایران نمىدانم به کجا خواهد رسید. مرکز مشغول اغراض زیاد، اجانب در کار، مفسدین فراوان، ملت جاهل، خداوند سبحانه و تعالى رحم بفرماید. مصرى که مثل دولت عثمانى طرفدار داشت و مثل فرانسه و روسیا مزاحم بود و مثل محمد احمد[10] و عثمان دجمه و غیرهم انگلیس را مشغول مىداشتند و مثل سید جمالالدین همدانى [اسدآبادى] شهیر به افغانى و شیخ محمد عبده در پاریس مصریان را به واسطة [نشر جریده] العروهالوثقى بیدار مىنمودند و از خطرات مداخلة اجانب آگاه مىفرمودند، با وجود این همه موانع، حال حالیه را پیدا کرد و قدم انگلیسیان در آن خاک رسوخ نمود و ثابت شد تا بعد چه شود؟ و ایران بىجان هیچکدام از اینها را ندارد؛ سهل است، پیوسته مخرّب، و روسپرستان و دشمنان دین و دنیاى اسلامیان ساعى در زوال استقلال ایران هستند. اگر انگلیس در مصر یک نفر طرفدار داشت (نوبار پاشا)، روس در ایران صدها [و] هزارها نوربار خان و نوربار میرزا و نوربار آقا دارد.
فقط یگانه جان ایران، اتحاد ایرانیان است در حفظ شرف و استقلال خود، و این نخواهد شد مگر به اتحاد رؤساى روحانیین ...».[11]
مشابه این بیدارى و نگرانى در مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (بنیانگذار حوزة علمیة قم) نیز مشاهده مىشود. استاد عبدالحسین حائرى (نوة دخترى مرحوم حائرى، و رئیس بخش خطى کتابخانة مجلس شورا) در اوایل تیر 1374 در دفتر کتابخانة مجلس بهارستان، به مناسبت بحث راجع به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، جریان زیر را نقل کردند: «پدرم مرحوم میرزا احمد حائرى مىگفت در دوران اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى در اراک، من خیلى معتقد و مصرّ بودم که حاج شیخ از ایران به عراق برگشته و به حوزة نجف برود (و ادارة آنجا را بهدست گیرد)، و با ایشان بر سر این موضوع بحث داشتم. در این اثنا، نامهاى از مرحوم آیتالله میرزا محمدتقى شیرازى (معروف به میرزاى دوم، رهبر ثوره عشرین) به حاج شیخ رسید که در آن آمده بود: عمر من دیگر به پایان خود نزدیک شده، و من رفتم. بر شما واجب است (یعنى حاج شیخ عبدالکریم) که تشریف بیاورید به عراق و حوزه اینجا را اداره کنید.
من از نامة میرزا و تأکید ایشان بر لزوم رفتن حاج شیخ به عراق خوشحال شدم و اطمینان داشتم که حاج شیخ، با علاقه و احترام بسیارى که براى میرزا قائل است، صلاحدید و پیشنهاد ایشان را رد نخواهد کرد. ولى، برخلاف انتظار، مدتى گذشت و هیچگونه حرکتى از حاج شیخ محسوس نشد. روزى از ایشان پرسیدم:
با نامة جناب میرزا چه کردید و چه پاسخى به ایشان دادید؟
حاج شیخ فرمود:
براى ایشان نوشتم که من افق آیندة ایران را شدیداً رو به تاریکى مىبینیم و وجودم در اینجا ضرورى؛ و به نظر من حتى لازم است شما هم به ایران بیایید ...».
صدرالاشراف نقل کرده در دیدارى که با حاج شیخ عبدالکریم در سال 1307.ش داشته است ایشان «از اوضاع وقت به طورى گریه کرد که مثل باران اشک مىبارید و گفت: انگلیسها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفتهاند و تا آن را خفه نکنند دست بردار نیستند».[12] مهمتر از این، اظهارات مرحوم حائرى (پس از ماجراى کشف حجاب در 1314.ش) به آیتالله شیخ محمدتقى بروجردى[13] است که در ضمن آن، متن قرارداد سرّى میان دولت بریتانیا و رضاخان بر ضدّ اسلام و روحانیت را به بروجردى نشان داده است.[14] آگاهى و نگرانى از توطئههاى استعمار را همچنین میتوان در نامة آقا سید ابوالحسن اصفهانى به حاجآقا نورالله (مورخ 12 ربیعالثانى 1346.ق/ مهر 1306.ش) و نیز نامة پندآمیز میرزاى نائینى به رضاخان (مورخ 1/6/1307)[15] مشاهده
کرد.
روحانیت در ستیز با عاملان کودتا
چنانکه بیان شد، وقوع کودتاى 1299.ش و پردههاى پیشین و پسین آن (قرارداد 1919، کابینة سیاه،[16] تبعید مراجع عراق به ایران، ترکتازى رضاخان، بلواى جمهورىخواهى و...)، نگرانى عالمان دردآشنا و دلسوز را دو چندان کرد، دلهاى نگران را به هم نزدیک ساخت و دور تازهاى از تحرک سیاسى ــ اجتماعى روحانیت (پس از مشروطه) براى محافظت از مصالح اسلام و ایران بهوجود آورد.
پژوهشگران، از وجود «عزمى ملّى» در کشورمان در سالهاى پس از کودتا «براى مبارزه با نفوذ و دخالت بریتانیا در امور» ایران خبر مىدهند.[17] روحانیت نیز همسو با این اقدام، خواهان پاکسازى کشور از لوث نفوذ و سلطة انگلیس بود و به همین دلیل با نخستوزیر کودتا (سید ضیاء) مخالفت میکرد. امیل لوسوئور، حقوقدان و نمایشنامهنویس فرانسوى، که در دوران کودتا در مدرسة علوم سیاسى تهران تدریس میکرد و شاهد وقایع بود، در شرح حوادث دوران نخستوزیرى سید ضیاء نوشته است: «روحانیان در مساجد، عمّال ملّیون در بازار، توى پیادهروها و بساطىها در خیابانها در گوشه و کنار و حتى در اجتماعات خصوصى، فکر مردم را آماده، و ذهن ایشان را دربارة ’خیانت بزرگ سید ضیاء که به انگلیسها فروخته شده بود‘ روشن مىنمودند».[18] مخالفت روحانیت با کابینة «سیاه» سید ضیاء، اختصاص به پایتخت نداشت. یکى از استاندارانى که در برابر کودتا موضع مخالف گرفت، دکتر مصدق والى وقت فارس بود. به گفتة دکتر مصدق: «زمانى که خبر وقوع کودتا به شیراز رسید، آیتالله شیخ مرتضى محلاتى (فقیه صاحبنام و متنفذ استان فارس) آمادگى خود را براى نبرد با دولت کودتا به والى اعلام کرد».[19]
دکتر امینى در خاطرات خود فاش ساخته است که با حمایت مادرش (فخرالدوله، عمة احمدشاه) در واپسین روزهاى حکومت سید ضیاء، چادر بزرگى در خانة آیتالله سید محمد بهبهانى (فرزند سید عبدالله بهبهانى پیشواى مشروطه) در تهران برپا گردید و قرار شد در روز معیّن که آیتالله اعلام خواهد کرد مردم بازارها را بسته، اعتصاب عمومى صورت گیرد و مخالفان کودتا در خانة بهبهانى بست بنشینند و عزل دولت را خواستار شوند، که البته کنارهگیرى سریع و هراسناک رئیس دولت (سید ضیاء) از حکومت، در اثر تهدیدهایى که علیه وى صورت گرفت (و رضاخان نیز در آن ذىنقش بود) نیاز به اعتصاب مردم و تحصن آنان در خانه بهبهانى را منتفى ساخت و رهبر سیاسى کودتا خیلى زودتر از آنچه که تصور مىرفت عرصه را خالى کرد![20]
هوشنگ صباحى نیز (ضمن اشاره به فشار رضاخان روى سید ضیاء براى استعفاى وى از پست نخستوزیرى، و ترک کشور)، با استناد به تلگراف مستر نورمن (سفیر انگلیس در ایران و دخیل در کودتاى 1299) به لرد کرزن وزیر خارجة بریتانیا، در 6 ژوئن 1921.م (خرداد 1300.ش)، نوشت: «جمعیت عظیمى که از وضع مالیاتهاى جدید به خشم آمده بودند، و به تحریک ملاها که سید ضیاء را به عنوان عامل انگلیس محکوم مىکردند، کوشید به اقامتگاه رئیسالوزرا حمله کند. روز بعد سید ضیاء تهران را به سوى تبعیدگاه خود در بینالنهرین ترک کرد».[21]
چندى پس از برکنارى ضیاء و روى کار آمدن قوامالسلطنه (که از حمایت مدرس برخوردار بود)، سر پرسى لورین (سفیر انگلیس در ایران) که به گفتة خود خویشتن را در محاصرة تحریکات ضدّ انگلیسىِ حکمفرما در تهران و شهرستانها مىدید، در گزارش به لندن نوشت: «مطبوعات، مردم، منبر و مجلس» از دولت مىخواهند «سیاست ضد انگلیسى اتخاذ کند؛ انزجار از انگلیس و قطع کامل هر نوع دخالت انگلیس در امور ایران، شعارهاى روزند». به عقیدة او، جوّ ضدّ انگلیسى موجود در کشور، نتیجة مداخلة بىوقفة انگلیس در امور داخلى ایران از هنگام جنگ (جهانى اول) بود. این امر سبب شد که ایرانیان گمان کنند بریتانیا قصد دارد کشورشان را ببلعد و از آن مستعمرهاى بسازد.[22] اشغال عراق توسط قشون انگلیس و تبعید علماى عراق
(از سوى حکومت دستنشاندة انگلیس) به ایران در سالهاى پس از کودتا، که با اعتراض تند و سراسرى علماى ایران روبهرو شد، براى مدتها، جوّ ضد انگلیسى شدیدى را در بین ملت ایران دامن زد که انزواى سیاسى بریتانیا در کشورمان را به اوج رساند. هوشنگ صباحى (ضمن اشاره به انزواى سیاسى لندن سالهاى پس از کودتا در ایران) با استناد به تلگراف سر پرسى لورین، سفیر وقت انگلیس، به کرزن (در 13 سپتامبر 1922/ شهریور 1301) نوشته است: «خصومت فعّالانة روحانیان به انزواى سفارت افزود. آنان نه تنها از سیاست انگلیس در ایران، بلکه از سیاست آنها در ترکیه [محو خلافت عثمانى] و عراق هم به خشم آمده بودند. اخراج چند تن از روحانیان برجستة ایرانى از عراق، به مخالفت آنان دامن زد».[23]
تحرّک روحانیت؛ هدفها و شعارها
تحرک روحانیت و مردم متدیّن در دهة پس از کودتا، حول خواستهها و شعارهاى ذیل بود:
1ــ اجراى اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه (مبنى بر نظارت فائقه و رسمىِ هیئتى از مجتهدان طراز اول بر مصوّبات مجلس شورا) و لزوم تجدید نظر در کلیة قوانین موضوعه زیر نظر هیات فقهاى یادشده.[24]
2ــ درخواست لغو قانون جزاى عرفى (مصوّبة دولت وثوقالدوله) و متوقف شدن اجراى آن، به علت مباینت با موازین شرعى[25] و نیز لغو مالیات اضافى (صدى 12) بر درآمد املاک وقفى که ابراهیم زنجانى (از عوامل قتل شهید شیخ فضلالله نورى) در زمان ریاست خود بر اوقاف (در سالهاى پیش از کودتاى 1299) آن را باب کرده و بدون تصویب مجلس شورا به مرحلة اجرا گذاشته بود.[26]
3ــ جلوگیرى از مفاسد اجتماعى و مَنهیات شرعى (در قالب حمایت از طرح ممانعت از خرید و فروش مسکرات در کشور و ورود آن از خارج، در مجلس شوراى ملّى)[27] و به همین منظور اعتراض بر مصوّبه مجلس ششم مبنى بر بستن مالیات بر خرید و فروش عرق و مشروبات الکلى و اختصاص ستونى در قانون بودجة سال 1305 به عواید آن[28] و دستور صدور جواز براى فروشندگان مشروبات الکلى از سوى وزارت مالیه.[29]
4ــ دفاع از حقوق پایمالشدة مردم (حتى اقلیتهاى دینى نظیر ارامنه) توسط کارگزاران حکومت[30] (بهویژه چکمهپوشان رضاخانى) و اعتراض به حبس غیرقانونى افراد،[31] و وساطت نزد حکام براى حل مشکلات مردم (نظیر دفع ظلم عوامل متنفذ و ستمگر از آنان).[32]
5ــ تلاش براى حفظ سلامت انتخابات و تهذیب مجلس شورا از طرق گوناگون همچون اعتراض به تقلّب مأموران دولتى و نظامیان در انتخابات،[33] و حمایت از نمایندگان متدیّن و وطنخواه، بهویژه از آیتالله مدرس.[34]
6ــ پاسدارى از استقلال اقتصادى کشور با راههاى ذیل:
الف) تقویت صنایع داخلى به وسیلة پیشنهاد معافیت صاحبان صنایع یادشده از مالیات دولتى به مجلس.
ب) الزام کارمندان دولت به پوشیدن البسة وطنى.
ج) تبلیغ و هدایت مردم به پرهیز از استعمال کالاها و تجملات خارجى و اکتفا به مصنوعات و ملبوسات وطنى.
د) منع ورود اشیاى تجملى خارجى به کشور.
هـ) تسهیل امور تجارى از طریق اصلاح قراردادهاى تجارى و اقتصادى با ممالک همجوار نظیر روسیه.[35]
7ــ توجه به خطر مدارس خارجى ــ بهویژه امریکایىِ ــ موجود در کشور (و کلاً مدارس جدیدى که تحت پوشش افراد لامذهب یا ضدّ دین اداره مىشود) در تضعیف و انحراف عقاید نسل جوان و تحصیلکرده.[36]
8ــ مخالفت با سناریوهاى استعمارى ــ استبدادى (نظیر بلواى «جمهورىخواهى رضاخانى»[37] و نیز «خلع قاجاریه براى تفویض حکومت به رضاخان») به منظور حمایت از اساس مشروطیت.[38]
9ــ حفظ تمامیت ارضى ایران (همچون تلاش براى بازگرداندن بحرین به دامن ایران).[39]
10ــ اعتراض به مظالم استعمار در کشورهاى اسلامى همچون اعتراض به مظالم انگلیس در عراق[40] و نیز اعتراض به تخریب قبور مطهر ائمه بقیع(ع) در خرداد 1305 توسط آل سعودِ متکى به انگلیس.[41]
11ــ مبارزه با احزاب استعمارى نظیر حزب «ایران نو» به ریاست تیمورتاش.[42]
12ــ تلاش براى حفظ سلامت فکرى و روحى جامعه از راههای ذیل:
الف) مخالفت با نشر کتابهای ضاله در جامعه.[43]
ب) درخواست توقیف روزنامههاى مخالف اسلام و روحانیت نظیر روزنامههاى میهن[44] و پژوهش[45] که مردم را صریحاً به کشف حجاب دعوت مىکرد (مرداد ــ آبان 1301)[46] یا روزنامه شفق سرخ[47] که با حملاتش به اسلام و روحانیت، پایههاى ایمان مردم را سست مىکرد (اسفند 1302).[48]
ج) تصویب قانون هیئت منصفه در مجلس براى محاکمه و مجازات جراید متخطى از قانون و مذهب.
د) تعیین ممیّز مطبوعات در وزارت معارف براى نظارت بر مسائل مربوط به مذهب در جراید.[49]
موارد دوازدهگانة فوق، خواستهها و اقدامهای مهم روحانیت و مردم متدیّن در آن برهة حساس از تاریخ بود که از سوی آیتالله مدرس و جمعى از نمایندگان متدیّن و وطنخواه مجلس حمایت شد.
علما حتى از امورى چون حیف و میل جواهرات و ذخائر ملّى در خزانة دربار،[50] مصرف غیر قانونى مالیات قند و شکر در امور دیگر (که قرار بود عایدات ناشى از آن، تنها براى تأسیس راهآهن سراسرى هزینه گردد)،[51] تلاش براى جلوگیرى از سفر احمدشاه به خارج از کشور در زمستان 1300 (که عملاً میدان را براى تاختوتاز رضاخان، بازتر و هموارتر مىساخت) و تحریض وى به بازگشت سریع به میهن در سال 1303 غافل نبودند[52] و در این زمینهها به دولت و مجلس تذکر مىدادند. افسوس که تلاش علما و رجال آزادىخواه و مبارز، به دلایل مختلف، از جمله ترس شاه از سردار سپه و چکمهپوشان ددمنش وى، بىفرجام ماند. تلگراف احمدشاه (توسط رضاخان: نخستوزیر وقت) به آیتالله شهرستانى در تیر 1303، که از پاریس ارسال شد، گواه اهتمام علما براى بازگشت احمدشاه به ایران است.[53]
سامان دادن به تشکیلات و تشکّلات دینى حوزوى نظیر «هیئت متحدة علمیة طلاب» در اصفهان (تأسیس: حدود بهمن 1301)، که موجودیت آن همراه معرفى مرامنامه به مجلس اعلام شد،[54] و پیش از آن تشکیل «هیئت علمیة اصفهان» (به ریاست آیتالله حاجآقا نورالله نجفى اصفهانى)[55] و «هیئت علمیة تهران» (به ریاست آیتالله حاجآقا جمالالدین نجفى اصفهانى برادر حاجآقا نورالله)، حرکتى بود که به منظور دفاع از اسلام و انجام اصلاحات اجتماعى و سیاسى، انجام گرفت.[56] چنانکه در سایر بلاد نیز کمابیش تشکیلاتى مشابه هیئتهاى یادشده راهاندازى شده بود. از جمله هیئت علمیة سنقر، جامعة اسلامیه کاشان، هیئت جامعة علمای اعلام و مجتهدین قزوین، هیئت اتحادیة اسلامیة فارس، هیئت علمیة کاشان، و... .[57]
ابزارها و شیوههاى مبارزة روحانیت
روحانیت، براى پیشبرد اهداف اصلاحى خویش، از تمامى ابزارها و امکانات موجود بهره مىگرفت. ارسال نامه و تلگراف، توصیه و اعتراض به مجلس و دولت، طرح خواستههاى اصلاحى در قالب لوایح و ارائة آنها به نمایندگان وطندوست و اسلامخواه برای طرح در مجلس، گفتوگو با مقامات دولتى و حتى تعطیل شهر و تحصن و سخنرانى در مساجد، شیوهها و ابزارهایى بود که روحانیت براى رسیدن به مقاصد خود از آنها استفاده میکرد. نمونهاى از اقدامات تأثیرگذار روحانیت در پایتخت کشور، تعطیلی بازار تهران و تحصن باشکوه مردم و علماى پایتخت (نظیر آیتالله حاجآقا جمالالدین نجفى اصفهانى) در مسجد جامع، در ماههاى مهر و آبان 1301 است که به بهانة مخالفت با هتاکیهاى برخى از جراید به اسلام و روحانیت آغاز شد و با طرح درخواستهاى ششگانه همچون اجراى اصل دوم متمم قانون اساسى (نظارت فقها بر مصوبات مجلس)، لغو قانون جزاى عرفى، و تشکیل هیئت منصفة مطبوعات براى محاکمه و مجازات جراید هتاک به دین و علما، تداوم یافت.
این تحصن، که از حمایت جدّى شهید مدرس برخوردار بود، به زودى آفاقى گسترده یافت و علاوه بر اقبال روزافزون مردم و علما به آن و همچنین نشر اعلامیة اصناف تهران در تأیید مقاصد متحصنان، علماى اصفهان نیز در تلگرافى به پیشواى مذهبى متحصنان (حاجآقا جمال) اعلام کردند که شهر اصفهان به حمایت از مقاصد حقه آقایان علماى تهران، تعطیل کرده است. در ادامة تحصن، مؤسس حوزة علمیة نوپاى قم (آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى) نیز به سود متحصنان موضعگیرى کرد و روز 9 آبان 1301، عمیدالسلطنه و مشارالسلطنه ــ از سوى قوامالسلطنه نخستوزیر وقت ــ براى ملاقات با آیتالله حائرى و گفتوگو با ثقهالسلطنه، حاکم قم، دربارة خواستهاى متحصنان، به قم رفتند. فرداى آن روز، آیتالله مدرس در مجلس شورا راجع به پارهاى از خواستهاى متحصنان (لغو جزاى عرفى و...) نطقى ایراد کرد و روز 13 آبان 1301 تحصن مردم و علما در مسجد جامع تهران با وعدههایى که داده شد، پیروزمندانه به پایان رسید و 10 آذر همان سال قانون هیئت منصفة مطبوعات در مجلس به تصویب رسید و ممیّز مطبوعات در وزارت معارف براى نظارت بر مسائل مربوط به مذهب در مطبوعات تعیین گردید.[58] همچنین رضاخان روز 24 مهر (یعنى سه روز پس از شروع تحصن یاد شده)، در مجلس شورا حضور یافته و از مواضع خویش عقب نشینى و لغو حکومت نظامى را اعلام کرد و نظارت وزارت مالیه بر بودجة وزارت جنگ را پذیرفت.
پیروزى یادشده، ارزان بهدست نیامد. طی این تحصن، حزب سوسیالیست (به رهبرى سلیمان میرزا) با آن حرکت موافقت نداشت و حتى بر ضدّ آن دست به تلاشهایى گسترده (و البته بیهوده) زد. چنانکه، همین امر سبب شد در خلال تحصن مسجد جامع، زمانى که سلیمان میرزا در مجلس شورا اظهارات مغلوط و مشکوکى دربارة «تساوى» رهبران ادیان آسمانى بر زبان راند، با اعتراض شدید علما و متحصنان روبهرو شد؛ به گونهاى که اگر شهید مدرس به داد او نمىرسید، معلوم نبود چه فرجامى مىیافت. سوسیالیستها (بلکه دستجات مختلف دموکرات، صرف نظر از اختلافات خویش) و گروه همسوى آنها (از بلشویکها[59] گرفته تا کسانى چون سید اسدالله خرقانى[60]) در برابر تحصن مسجد جامع، جبهه گرفتند و براى دلسرد کردن و پراکنده ساختن افراد از گرد علما، به اقدامات گوناگونی نظیر پخش شایعة ارتباط سران متحصنان با انگلیس![61] و حتى برپایى تحصنِ موازى در مسجد سپهسالار و حمله به دولت قوام و اکثریت مجلس (که پشتیبان مدرس بود) در پوشش همنوایى منافقانه با متحصنان مسجد جامع، دست زدند؛[62] تلاشها و تشبثات موذیانهاى که البته نتیجهاى نبخشید و حتى اقبال مردم به سوى متحصنان را فزونتر ساخت.
وجهه نظر مخالفان تحصن، تضعیف دولت قوام و ابقاى رضاخان در مقام وزیر جنگ کابینه بود، که سخنان اعتراضآمیز معتمدالتجار (وکیل تبریز) بر ضدّ دیکتاتورى سردار سپه و تکمله تند و گزندة مدرس بر اظهارات وى (12 مهر 1301)، رضاخان را سخت خشمگین، و نگران آیندة سیاسى خویش ساخته و حتى کارش را موقتاً به قهر و استعفا کشانیده بود.
مخالفان تحصن مسجد جامع، در تکاپوى خویش، از همراهى «کارکنان سفارت شوروى»[63] بهرهمند بودند و رضاخان نیز در خلال تحصن، نامهاى تهدیدآمیز به علماى متحصن نوشت و با اشاره به بازتاب وسیع و روزافزون تحصن در کشور، تداوم این امر را به زیان مصالح و امنیت کشور شمرد و تلویحاً بلکه تصریحاً آنان را به واکنش وزارت جنگ تهدید کرد.[64]
از گزارش مأموران مخفى، در 1 آبان 1301، برمىآید که مخالفان تحصن مسجد جامع، در بین مردم پخش کرده بودند که متحصنان با انگلیسیها رابطه داشته و سرانِ اصناف براى پشتیبانى از تحصن، پول زیادى از آنها گرفتهاند! به نوشتة راپرت نام برده: «تمام دموکراتهاى موافق و مخالف با هم متحد شده و تصمیم نمودهاند [کذا] که بر علیه اکثریت مجلس کنفرانس بدهند و در بقاى آقاى وزیر جنگ همه قسم کوشش بکنند و کارکنان سفارت روس هم با آنها همراه مىباشند».[65] نیز در راپرت مربوط به فرداى آن روز (2 آبان 1301) آمده است: «شب گذشته کلیة نمایندگان احزاب سیاسى و آزادىخواهان در منزل [سید محمدرضا] مساوات جمع بودند. پس از مذاکرات زیاد راجع به اوضاع حاضره اقدامات مؤسسین مسجد جامع قرار بر این شد آنها هم افراد خودشان را براى ایستادگى در مقابل افراد مسجد جامع حاضر و مستعد نمایند».[66]
براساس راپرت مورخ 3 آبان 1301، روز 2 آبان صنف زرگر در بازار تهران تعطیل کردند و حاجآقا جمال در مسجد جامع به منبر رفته و ضمن درخواست باز شدن بازار و حضور نمایندگان اصناف در مسجد، گفته بود: «دو سه کاغذ به توسط پست شهرى براى من فرستادند و مرا تهدید نمودند، اما من نمىترسم» و سپس [ظاهراً در ردّ شایعات حساب شدة فوق] افزوده بود: «مردم، شما هم باید این بدخیالیها را نسبت به همدیگر دور نمایید، بعضى حرفها پشت سر همدیگر نزنید. ما حاضریم در همین مسجد تا کارها اصلاح شود، و اگر حرف مرا نشنیدید من سوار الاغم مىشوم، از این دروازة تهران بیرون مىروم». راپرت ادامه داده است که «دیروز از طرف صنف کارگران بزازخانه و سرّاج و حمامى و زرگر و ارسىدوز هریک على حده اعلانى منتشر نمودند مبنى بر موافقت مقاصد علما و جدّیت براى مقصود ششگانه. به هر جهت جمعیت مسجد جامع خیلى قوى شده و افکار عمومى خیلى شدت پیدا کرده و یک عدة قلیلى هم که دیروز عصر در مسجد سپهسالار جمع شده بودند و از ترس خودشان اظهار زندهباد علما و مساعدت علما مىنمودند. ضمناً شایع است که آقایان علما مىخواهند به قم بروند و از قرارى که تحقیق شد اگر تقاضا انجام نگیرد به قم خواهند رفت».[67]
رهبران تحصن اخطار کردند چنانچه به درخواستهاى آنان توجه نشود «به قم خواهند رفت».[68] در این هنگامه بود که علماى اصفهان، به قیادت حاجآقا نورالله، بهپاخاستند و طى تلگرافى به تهران (توسط حاجآقا جمال)، همبستگى خود را با متحصنان مسجد جامع اظهار داشته و ضمن اعلام تعطیلی کسبه و بازار اصفهان به پشتیبانى از متحصنان، آمادگى خود را براى اجراى اوامر آقایان مرکز اعلام کردند. ناطق مسجد جامع، پس از قرائت تلگراف علماى اصفهان، افزود که کاشان، خراسان، قم و بعضى نقاط دیگر نیز تعطیل کردهاند.[69]
پیروزى نسبى متحصنان، میوة شیرینى بود که پس از تحمل دو ماه رنج و سختى بهدست آمد.
سه رکن اصلى مبارزه
در تحرک سیاسى روحانیت در سالهاى 1300 ــ 1306.ش، روحانیت اصفهان (اعم از علما و طلاب) به طور کلى، و خاندان مسجدشاهى اصفهان (با محوریت دو چهرة مبارز و فعال این خاندان، حاجآقا نورالله در اصفهان و حاجآقا جمال در تهران) سهم بسزایی داشت که اگر سابقة پرورش علمى و سیاسى شهید مدرس در اصفهان، و تعامل پیوستة او با روحانیت آن شهر پس از انتقال به تهران را نیز مدّنظر قرار دهیم، باید بگوییم که حوزة علمیة اصفهان، دو نمایندة بزرگ نیز (به نامهاى حاجآقا جمال و مدرس) در تهران داشته است که مبارزهاى جامع با استبداد و استعمار را به شیوههاى گوناگون در مرکز کشور پیش مىبردهاند. اگر مىبینیم که شهید مدرس، در مجالس چهارم تا ششم آنگونه «استوار و باصلابت» در سنگر مجلس، با دیکتاتورى مهیب پهلوى و حامیان داخلى و خارجى او مىجنگید و از نوعى «حاشیة امنیتى» بالا برخوردار بود، این امر، گذشته از نفوذ گستردة شخص مدرس در میان طبقات مختلف مردم، مرهون حمایت جدّى و مؤثر علماى بزرگ ایران، بهویژه دو رکن بزرگ خاندان مسجدشاهى اصفهان، حاجآقا نورالله و حاجآقا جمال،[70] بود؛ ازهمینرو زمانى که با مرگ مشکوک حاجآقا نورالله (4 دى 1306)، مدرس بزرگترین پشتیبان خویش را از دست داد، زمینه براى تبعید مدرس از تهران (16 مهر 1307) و سرانجام قتل مظلومانة وى در غربت کاشمر (10 آذر 1316) فراهم گردید.
نامة مهم اعضاى «هیئت علمیة اصفهان» در 19 محرم 1343 (30 مرداد 1303) به شهید مدرس، دربارة لزوم پیکار در راه حفظ دین و مبارزه با دسیسههای دشمنان اسلام (غربزدهها و مستبدان)، گویاى این همبستگى عمیق فکرى و سیاسى است.[71]
تحصن علما و مردم در مسجد جامع تهران «پاییز 1301»، که (چنانکه دیدیم) با رهبرى حاجآقا جمال و پشتیبانى حاجآقا نورالله و مدرس انجام شد، نمونهاى از این همدلى و تعاون بود که یکى از حرکتهاى نسبتاً پیروز روحانیت در سالهاى پس از کودتا را رقم زد. چنانکه در شکست غائلة جمهورىخواهى رضاخانى نیز، همکارى مدرس و حاجآقا جمال سهم بسزایی داشت.
روحانیت و مقابله با رضاخان
پیش از این، به آگاهى علماى بزرگ شیعه از توطئهها و دسیسههای استعمارگران اشاره شد. بر اثر همین آگاهى و بیدارى بود که روحانیت در تمامى جنبشهاى ملّى علیه رضاخان و اعمال ضدّ ملّى و ضدّ اسلامى وى (از بدو کودتا تا واپسین سالهاى سلطنت او) شرکت نمود و رهبرى این مبارزه را در اختیار داشت. یحیى دولت آبادى، از فعالان و مطلعان سیاسى آن دوران و مرتبطان با رضاخان، در خاطرات خویش پس از شرح ماجراى تظاهرات باشکوه مردم پایتخت بر ضدّ جمهورىخواهىِ فرمایشى و استعمارىِ رضاخانى در برابر مجلس شورا، و درگیرى حادّ آنان با سردار سپه و نظامیان او و سرانجام شکست نقشة جمهورى، نوشته است: «قسمت عمدة انتهاضکنندگان این روز، معمّمین تهرانى هستند، از روحانى و روحانىنما [؟!] و روضهخوانان و طلاب علوم دینى و تقدسمآبان و به اصطلاح تجددخواهان، کهنهپرستان و روحانیان و پیشنمازهاى شهر، قائدین این نهضت شمرده مىشوند».[72]
همچنین او روحانیت را جناحِ عمدة مخالف سردار سپه شمرده و با اشاره به چالش سخت و فزاینده میان احمدشاه و ولیعهد وى (محمدحسن میرزا) با رضاخان، و حمایت انگلیسیها در آن هنگامه از وی، نوشته است: «مخالفین سردار سپه، قسمت عمدة آنها روحانیان و روحانىنمایان [کذا] هستند، چه از روى نظریات خود و چه از روى نظریات درباریان و رجالِ دولتِ مخالفِ سردار سپه که زبان آنها را ترجمان عقاید و نظریات خویش بر ضد سردار سپه قرار دادهاند».[73] همچنین بیان کرده است: «عملیات سردار سپه و نظامیان در ولایات و در تهران، همان اندازه که تجددخواهان را به رسیدن روزگار بهترى امیدوار کرده، در مذاق کهنهپرستان و روحانىنمایان تلخ آمده، عوام را وا مىدارند به خرافات آییننما [؟!، مقصود شعائر و احکام اسلامى است!] بیش از پیش اهمیت دهند و نظامیان را بىدین و بىعقیده بخوانند».[74]
جعفرقلىخان سردار اسعد بختیارى ــ یار گرمابه و گلستان رضاخان، و وزیر پست و تلگراف وى ــ نیز به مخالفت عمومى علما (پس از شکست غائلة جمهورىخواهى) با رضاخان تصریح کرده است.[75] سردار اسعد، همچنین، پس از بیان تصویب ماده واحدة خلع قاجاریه و تفویض حکومت به پهلوى در مجلس پنجم (8 آبان 1304) نوشته است: «روز 9 و 10 [آبان 1304] دسته دسته مردم تبریک آمدند در منزل پهلوى.[76] روز 11 وزارتخانهها تبریک آمدند. از طرف حکومت پهلوى به تمام ایران انقراض سلطنت قاجار اطلاع داده شد. به تمام نقاط که وزیر مختار داریم همچنین اطلاع دادند و به کلّ سفرای خارجه که در ایران هستند.
سه روز است وزارتخانهها به کلى تعطیل و تمام شهر چراغان است. علما قلباً از این پیشآمد راضى نمىباشند. هنوز هم خدمت پهلوى نرفتهاند. از نقاط ایران هم هنوز از طرف علما تبریک نوشته نشده است. اگرچه کارى است که گذشته ...».[77]
پرخاش علما به دیکتاتور پهلوى
چنانکه مىدانیم، بیشترین درگیرى میان روحانیت (به جلودارى مدرس) با رضاخان، در غائلة جمهورىخواهى رخ داد. در جریان آن غائله، که مدرس از سوى یکى از نمایندگان فرمایشى مجلس پنجم سیلى خورد، عالمان بزرگ پایتخت (نظیر حاجآقا جمال و حاج شیخ عبدالنبى نورى) صریحاً به رضاخان پرخاش کردند.[78]
در بحبوحة همان غائله، رضاخان در فروردین 1303.ش به قم رفت و با علما و مراجع بزرگ شیعه (سید ابوالحسن اصفهانى، میرزاى نائینى، حاج شیخ عبدالکریم حائرى و...) دربارة حوادث روز گفتوگو کرد و به علما قول داد که دیگر گرد جمهورى نگردد، و سپس بیانیهاى مبنی بر انصراف از موضوع جمهورى انتشار داد که با آن، ناقوس مرگ جمهورى نیز به صدا درآمد. از آیتالله زنجانى، منشى آیتالله حائرى، نقل شده که گفته است: در جلسة گفتوگوى رضاخان با علما در قم، آقایان «آیتالله نائینى، آیتالله اصفهانى، حسن طباطبایى، عبدالحسین شیرازى، مهدى خراسانى، جواد صاحب جواهر حضور داشتند ... چند تن از آیات عظام به سردار سپه اعتراض کردند که شما حافظ جان و مال مردم هستید. چطور اسلحه دفاع از کشور را به روى برادران و خواهران خود کشیدهاید؟ ... سردار گفت: من هیچ داعیهاى ندارم. من خودم را خادم شریعت مقدس مىدانم. حادثه جلو مجلس موجب تأسف است ... نائینى گفت: تأسف شما کشتگان را زنده نمىکند. شما نباید فراموش کنید که مسئول شاه و مجلس هستید، ولى نسبت به هر دو راه طغیان پیمودهاید. باید از گذشته اظهار ندامت کنید تا بتوانید به کار خود ادامه دهید. دیگران هم سردار را ملامت کردند. حاج شیخ عبدالکریم نقش میانجى را به عهده داشت».[79] در همان گفتوگوها، یکى از استدلال علما علیه تبدیل رژیم، آن بود که به رضاخان گفتند: «دولت ایران، تنها دولتى است که [پس از الغای خلافت در عثمانى توسط آتاتورک] با اسم و رسم اسلامى در جهان باقى مانده است. اگر رژیم جمهورى شود، تو که دائماً زنده نخواهى ماند تا همواره رئیسجمهور این کشور باقى بمانى». پس از تو «چیزى نمىگذرد یک زرتشتى پر پول، یک یهودى صاحب نفوذ (چنانچه روسیه آن دولت بزرگ را بدین روز رساندند)، یک بابى مسلماننما رئیسجمهور» خواهد شد، «آن وقت حال این مملکت چه خواهد شد؟ پس اگر از انسانیت و اسلامیت بهره دارید» از این نقشه «صرف نظر کنید!».[80]
از دبیر اعظم بهرامى و سپهبد یزدانپناه (دو تن از کارگزاران مهم رضاخان) نقل شده است که پس از ختم مجلس، رضاخان آنچنان از تعرّضات علما به خود بر آشفته بود که «پس از مراجعت از قم گفت: تا این قوّه در مملکت وجود دارد ادارة کشور [لابد به سبک دیکتاتورى] غیر ممکن است و روزى باید تکلیف دولت با روحانیان روشن شده و آنها حدود و وظایف خود را بدانند!».[81]
شهر مقدس قم، یک بار دیگر نیز در مهر 1306، شاهد برخورد تند علما با رضاخان بود ــ زمانى که جمعى چشمگیر از علماى ایران (به قیادت حاجآقا نورالله اصفهانى) از اصفهان و شیراز و مشهد و جاهاى دیگر در قم اجتماع کرده و پنجه در پنجة رضاخان افکنده بودند که اینک، سلطنت این مُلک را با زور و تزویر، از آنِ خود کرده بود. نبرد علما با رضاخان، به جنگ سرنوشتى تبدیل شده بود که پیروزى هر طرف، مرگ حریف را در پى داشت و اگر رهبر قیام، بهدست پزشکان وابسته به دربار، از پا در نیامده بود، چه بسا این رضاخان بود که سلطنت خویش را مىباخت.
مرحوم سید اسدالله رسا (از یاران شهید مدرس، و مدیر روزنامة وزین قانون) در سلسله مقالههای افشاگرانة خویش پس از شهریور 1320 (در روزنامة عرفان) نوشته است: «روزى شاه سابق که تازه از عزیمت و مهاجرت آقایان علما به قم مطلع شده بود با حضور عدة زیادى گفت:
ـ مدرس کم بود؛ آخوندها هم بر علیه من به قم لشکرکشى کردند. با این لشکر دیگر چه مىشود کرد؟
متملقین حرفها زدند، ولى خود او جواب داد:
ـ موضوع، اینطور که مىگویند کوچک نیست و آن اصفهانى [حاجآقا نورالله] آدم خطرناکى است».[82]
به نوشتة رسا: «سردار سپه از درجه و میزان شهامت حاجآقا نورالله آگاه بود و از اقدامات مهم او در آغاز مشروطیت و فعالیت مرحوم حاجآقا نورالله هنگام مهاجرت ملّیون از تهران [در جنگ جهانى اول براى جنگ با متفقین] اطلاع داشت و مکرر مىگفت: فتنه قم، یکى از بزرگترین فتنهها است».[83]
نگرانى رضاخان بىدلیل نبود. او به یاد داشت که حدود 3 سال پیش، در ملاقاتى که بین او و حاجآقا نورالله (در حضور برادر ایشان، حاجآقا جمال) در تهران رخ داده بود، حاجآقا نورالله ضمن تنقید از مظالم و تعدیات وحشیانة امیراقتدار (حاکم منصوب از سوى رضاخان در اصفهان) به مردم، سخن تندى راجع به رضاخان بر زبان رانده که دیکتاتور را سخت آشفته و عصبانى کرده بود: «نظر دیروز مردم به شما مانند نظر گوسفند به شبان بود و نظر امروز مردم به شما مانند نظر گوسفندان است به گرگ آدمخوار!».[84]
زمانى هم که رضاخان، با هجوم ارتش متفقین در شهریور بیست به ایران، ناگزیر از فرار و ترک کشور گردید، به گفتة همسرش (تاجالملوک) نفرتى شدید از روحانیان در دل داشت و به همین دلیل هنگام خروج از ایران در شهریور 1320 حاضر نشد در قم توقف کند.[85]
در لزوم مبارزه با دیکتاتورى وابستة پهلوى، تردیدى میان علماى بزرگ و وارستة شیعه (در ایران و عراق) وجود نداشت. چنانچه اختلاف نظر یا تفاوت رویّهاى میان علماى بزرگ وجود داشت، در اتخاذ «شیوه» و «نوع» مبارزه با استبداد و استعمار بود، نه در «اصل» آن. برخى همچون حاجآقا نورالله، قائل به رفتار حاد و کوبنده بودند و برخى چون میرزاى نائینى (پس از بازگشت از تبعید)، رفتار تند با پهلوى اول را در آن برهه از تاریخ، چندان کارساز و به مصلحت ندانسته و پیشبرد اهداف اصلاحى را از راههاى مسالمتآمیز ممکن میدانستند. حاجآقا نورالله نیز، درواقع، مراحلى از رفتارهاى مسالمتآمیز با حکومت رضاخان را آزموده و پس از ناامیدی از نتیجهبخشى این راه، به لزوم رفتار حاد با وى رسیده بود و حتى در اوایل سلطنت رضاخان، همچون شهید مدرس، چندین ماه از نخستوزیر وطنخواه و نیکنفس وى (مرحوم میرزا حسن مستوفىالممالک) حمایت کرده و در حد توان کوشیده بود از کنارهگیرى مستوفى از این سمت جلوگیری کند که البته مستوفى، خشونتها و لفت و لیسهاى رضاخان و چکمهپوشان او در ارتش و شهربانى را تاب نیاورد و با استعفاى وى در بهار 1306، فرصت کوتاهى که براى اجرای اصلاحات واقعى در کشور فراهم شده بود، از دست رفت و لاجرم حاجآقا نورالله را «سیاستى دگر آمد» و سرانجام پرچم قیام را در قم برافراشت. نامة مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى از نجف به حاجآقا نورالله (در خلال قیام قم) گویاى «اتحاد» علما در لزوم اصل مبارزه با مفاسد، در عین «تفاوت» دیدگاهها در اتخاذ نوع مبارزه است.[86]
ضدّیت شدید رضاخان با علما
درگیری مستمرّ علما با رضاخان ــ که در برهههایى چون غائلة جمهورىخواهى، تا مرز یک «جنگ سرنوشت» پیش رفت ــ قلب دیکتاتور نوظهور را از کینه نسبت به آن جماعت (و کلاً اسلام و دینداران) پر ساخته بود؛ ازهمینرو به میزانى که پایههاى قدرت دیکتاتور در کشور محکمتر مىشد، عرصه بر «تکاپو»، بلکه «تنفس» روحانیت دشوارتر مىگردید. در قم، رضاخان در پاییز 1306 تجمع باشکوهى را که از علماى بلاد به رهبرى حاجآقا نورالله تشکیل شده بود، با مسموم ساختن رهبر قیام، از هم فرو پاشاند.[87] مدت کوتاهى بعد، در نوروز 1307، زمانى که همسر و خانوادة رضاخان به علت رعایت نکردن حجاب در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) با اعتراض مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى (دستیار آیتالله حائرى رئیس حوزة علمیة قم) مواجه شدند، دیکتاتور شتابان با نیروهاى نظامى به قم آمد و در حرم مطهر به مرحوم بافقى حمله برد و پس از ضرب و شتم وى، او را به زندان تهران منتقل ساخته و سپس براى سالها به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تبعید کرد. یک ماه پیش از ضرب و شتم بافقى نیز عمال دیکتاتور، آیتالله بروجردى را (به جرم تمهید مقدمات برای قیام بر ضدّ رضاخان در رأس عشایر لرستان) هنگام ورود به ایران از عراق دستگیر، و پس از چند روز حبس در محلّ ارکان حرب (ستاد کلّ ارتش) در تهران، به مشهد تبعید کردند.
در تبریز، به دنبال مخالفت مردم با سربازگیرى رضاخانى و تغییر کلاه و لباس سنتى در سالهاى 1308 و 1309، آیات و حجج اسلام آن دیار همچون، آقا میرزا صادق آقا مجتهد و آقا میرزا ابوالحسن انگجى دستگیر، و به خارج از آذربایجان (کردستان و...) تبعید گردیدند و همزمان با این امر، حسینیهها، مساجد و هیئتهای مذهبى را تعطیل نمودند و با این کارها اندوه و ناراحتى شدید متدینان و مرگ زودرس آن دو مرجع بزرگوار را فراهم ساختند و پس از مرگ ایشان نیز از بستن بازار و تشییع جنازة آن دو توسط مردم جلوگیری کردند.
در مشهد، قیام معترضانة مردم متدیّن بر ضدّ اقدامات ضدّ ملى و ضدّ اسلامى رضاخان در تابستان 1314، وحشیانه با مسلسل و آتشبار به خون کشیده شد و صدها، بلکه هزاران انسان بىگناه به جرم اعتراض به مظالم دستگاه، کشته و مجروح گردیدند. این در حالى بود که معترضان، به حرم حضرت ثامنالحجج(ع) و مسجد پیوسته به آن (مسجد گوهرشاد) پناهنده شده بودند. در پى آن کشتار فجیع نیز، عالمان شاخص شهر تحت محاکمات فرمایشى قرار گرفته و براى سالهاى طولانى زندانى یا تبعید گشتند و بعضی همچون آیتالله میرزا محمد آقازاده، فرزند آخوند خراسانى، به قتل رسیدند. رئیس حوزة روحانیت مشهد، حاجآقا حسین قمى نیز، که چندى پیش از کشتار فجیع مردم مشهد، براى گفتوگو با دیکتاتور و بر حذر داشتن وى از مخالفت با احکام مسلّم اسلام به شهر رى آمده بود، در حلقهاى از نیروهاى نظامى محصور، و به خارج از کشور ــ به کربلا ــ تبعید گردید.
سرکوب خونین اعتراضات ملت و روحانیت (بهویژه قیام مشهد)، فرصتى براى دیکتاتور و عمّال رنگارنگ او پیش آورد که بدون هیچگونه پردهپوشى، کینة خود به اسلام و روحانیت را به نمایش گذارند. شاهدان عینى، حتى از به راه انداخته شدن کارناوال رقص و آواز توسط ایادى دیکتاتور در ایام عاشوراى حسینى یاد کردهاند. عمیدى نورى، روزنامهنگار مشهور عصر پهلوى، نوشته است: «... در همان ایام عاشورا به عنوان روزهاى مبارک عصر جدید، پرچم بر در و خانهها مىزدند، قالیچه و آئینه بر در و دیوار مىکوبیدند و شهربانى وقت نیز مطربهاى عمومى را در اتوبوس ریخته دور شهر مىگرداند».[88] مرتضى مشفق کاظمى، نویسندة رمان «تهران مخوف» و عضو مهم وزارت خارجة عصر محمدرضا، نیز یادآور شده است: «پیش از شهریور [بیست]... مأمورین شهربانى براى خوشرقصى، عصر عاشورا بلافاصله سینماها را مجاز به دادن نمایش مىکردند و سروصدا و ساز و آواز در خیابان لالهزار راه مىانداختند...».[89]
آن سالها (عمدتاً پس از اجراى سناریوى کشف حجاب در 17 دى 1314)، دوران اوج اهانت دیکتاتور و عمال وى به علما بود که شرح جانسوز آن، دفترى مستقل مىطلبد.
رضاخان کار گستاخى و جسارت به دین و روحانیت معظم شیعه را تا به آنجا رسانده بود که مىخواست علما را نیز (همچون دیگر طبقات) به زور، وادار سازد که حجاب از سر و روى همسران خویش برگیرند و با چنین وضعیتى وارد مجالس فرمایشى کنند!
تصمیم دیکتاتور به این امر، و دستور جدّى و تهدیدآمیز وى به علما برای انجام دادن این کار ننگین، هرچند باور آن بسیار دشوار است، واقعیتى مسلّم و قطعى بود و اگر ایستادگى دلیرانة امام جمعة محترم تهران، آیتالله سید محمد امامزاده،[90] در برابر این فرمان شیطانى نبود، چه بسا جنبة تحقق نیز به خود مىگرفت.[91]
چرا رضاخان با علما بد بود؟
امام خمینى(ره)، شاهد مطلع جنایات عصر پهلوى اول و دوم، سال 1323.ش در اوایل کتاب «کشف اسرار» با طرح این سؤال اساسى که: «چرا رضاخان با علما بد بود؟» تحلیل جالب و روشنگرى ارائه کرده است: «در این بیست سال [دیکتاتورى پهلوى]، که به درست دورة اختناق ایران و دین بهشمار مىرفت، همه دیدید و دیدیم که بالاتر هدف رضاخان، علما بودند و آنقدرها که او با آنها بد بود، با دیگران نبود. چون مىدانست اگر گلوى اینها با سختى فشار ندهد و زبان آنها را در هر گوشه با زور سرنیزه نبندد، تنها کسى که با مقاصد مسموم او طرفیت کند و با رویّههایى که مىخواست بر خلاف نفع مملکت و صلاح دین اتخاذ کند مخالفت نماید آنها هستند، و زمامداران آن روز یا نوکرهاى خاص او بودند و با مقاصد او همراه بودند یا ضعیفالنفس و ترسو بودند و با یک هو از میدان در مىرفتند.
او با مرحوم مدرس روزگارى گذراند و تماس خصوصى داشت و فهمید که با هیچ چیز نمىتوان او را قانع کرد. نه با تطمیع و نه با تهدید و نه با قوّه منطق. از او حال علماى دیگر را سنجید و تکلیف خود را براى اجرا کردن نقشههاى اربابهاى خود فهمید. با همة فشارها و شکنجهها و اهانتها که به خصوص ملاها در آن روزهاى اختناق ایران ... [مىدیدند] به نوبة خود چندین مرتبه براى دفع فسادهایى که آنها خصوصى از منابع صحیح اطلاع داشتند قیام و نهضت کردند، از اصفهان و تبریز و مشهد، ولى سستى مردم که قوّه اجرای مقاصد مدبّرانه علما هستند اقدامات آنها را عقیم کرد.
ملاها از همان روزهاى اول، تصدّى رضاخان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومى، و وقتى نشد مخفیانه و خصوصى، فسادهاى خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند، ولى تبلیغات آن دسته به توسط روزنامههاى آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضى از آنها بازیگر میداناند، آنها را از نظر مردم ساقط کرد، تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمىکردند... . ملاها ساقط شدند و میدان براى بازیگران عصر طلایى باز شد و سیاه روزىهایى دیدید که صفحة تاریخ شما را تاریک و ننگین کرد و هنوز تا سالهاى طولانى دیگر جبرانبردار نیست ...».
پینوشتها
[1]ــ دربارة تبعید یادشده و بازتابها و واکنشهاى آن در کشورمان رک: تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، ملک الشعراى بهار، ج 1، صص 360 ــ 352؛ خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص 357؛ مهاجرت علما از عراق به ایران و بازگشت آنان به عراق 1303 ــ 1301.ش، مسعود کوهستانى نژاد، مندرج در: فصلنامة مطالعات تاریخى، مؤسسة مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، سال 1، ش 4، پاییز 83؛ مظالم انگلیس در بینالنهرین، تصحیح و اضافات و مقدمة یحیى آریا بخشایش، مندرج در همان فصلنامه، سال 2، ش 6
[2]ــ خاطرات من یا تاریخ صدسالة ایران، حسن اعظام قدسى اعظامالوزاره، چ 2، تهران: کارنگ، 1379، ج 2، صص 658 ــ 657
[3]ــ خاطرات خدمت به فلسطین، فضلالله نورالدین کیا، ص 101
[4]ــ رک: خاطرات سردار اسعد بختیارى جعفرقلى خان امیربهادر، به کوشش ایرج افشار، ص 43؛ زندگانى سیاسى، اجتماعى سید ضیاءالدین طباطبایى، محمدرضا تبریزى شیرازى، صص 127 ــ 126؛ خاطرات خدمت به فلسطین، فضلالله نورالدین کیا، ص 98. به دستگیرى مرحوم کاشانى، فقط در مأخذ اخیر اشاره شده است.
[5]ــ نفوذ انگلیسیها در ایران، امیل لوسوئور، ترجمة محمدباقر احمدى ترشیزى، ص 144
[6]ــ همان، ص 145
[7]ــ روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، ص 5978
[8]ــ از مراجع تقلید اخیر قم، محرم سرّ حاج شیخ عبدالکریم حائرى و پدر امام موسى صدر.
[9]ــ در اصل: نه نماید.
[10]ــ مشهور به متمهدى سودانى معاصر مرحوم سید جمالالدین اسدآبادى است که طى سالهاى متمادى همراه یارانش در نیمة دوم قرن نوزدهم، با قواى بریتانیا در خاک سودان پیکار مىکرد.
[11]ــ اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهانى، دکتر موسى نجفى، چ 2، مؤسسة مطالعات تاریخ ایران، تهران: 1378، اسناد آخر کتاب.
[12]ــ خاطرات صدرالاشراف، انتشارات وحید، تهران 1364، ص 293. دربارة اطلاع گسترده و نگرانى شدید مرحوم حائرى از توطئهها و دسایس استعمار رک: مقالة راقم سطور با عنوان «رضاخان کارهاى نیست؛ با انگلیس طرفیم! ــ خاطراتى ناگفته از مواضع حاج شیخ عبدالکریم حائرى در برابر پهلوى اول»، مندرج در: روزنامة جام جم، پنجشنبه 10 دى 1383، سال 5 ، ش 1333، ص 9
[13]ــ شاگرد شاخص آقا ضیاءالدین عراقى، و پیشنماز سابق مسجد هرندى در جنوب تهران.
[14]ــ براى شرح ماجرا که داستانى شنیدنى و بسیار تکاندهنده دارد، رک: مقالة راقم سطور با عنوان «رضاخان کارهاى نیست؛ با انگلیس طرفیم! ــ خاطراتى ناگفته از مواضع حاج شیخ عبدالکریم حائرى در برابر پهلوى اول»، ستون اول، دست راست: «رمز سکوت شیخ در برابر رضاخان» مندرج در: جام جم، پنجشنبه 10 دى 1383، سال 5 ، ش 1333، ص 9
[15]ــ براى متن نامه نائینى رک: مرجعیت در عرصة اجتماع و سیاست، به کوشش سید محمدحسین منظور الاجداد، صص 63 ــ 61
[16]ــ نامى که ملّیون و آزادىخواهان مبارز بر کابینة سید ضیاء گذاشتند.
[17]ــ سیاست انگلیس و پادشاهى رضاشاه، هوشنگ صباحى، ترجمة پروانه ستارى، ص 232
[18]ــ نفوذ انگلیسیها در ایران، امیل لوسوئور، ترجمة احمدى ترشیزى، ص 154
[19]ــ سیاست موازنه منفى در مجلس چهاردهم، حسین کى استوان، ج 1، ص 53، نطق دکتر مصدق در 17 اسفند 1322 علیه اعتبارنامة سید ضیاءالدین طباطبایى.
[20]ــ رک: خاطرات على امینى، به کوشش یعقوب توکلى، سازمان تبلیغات اسلامى ــ حوزة هنرى، تهران: 1377، صص 16 ــ 14
[21]ــ سیاست انگلیس و پادشاهى رضاشاه، همان، ص 226
[22]ــ همان: ص 232، به نقل از: مکاتبات لورین و کرزن در ماههاى ژانویه، مارس و اوت 1922 و ژوئیه 1923
[23]ــ همان: ص 235
[24]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، به کوشش منصوره تدینپور، ج 2، صص 71 ــ 69 ، سند مورّخ 3 دى 1300.ش، صص 91 ــ 89 (18 دى 1300)، صص 166 ــ 162 (25 دى 1300 و 15 مرداد 1301)، صص 168 ــ 167 (1 و 7 شهریور 1301)، صص 172 ــ 169 (13 شهریور 1301)، ص 175 (7 مهر 1301)، صص 194 ــ 193 (آبان 1301)، صص 231 ــ 228 (22 تیر 1302)، ص 232 (26 تیر 1302) و ج 3، ص 75 (11 خرداد 1303)، صص 83 ــ 82 (23 تیر 1303) و ج 4، صص 96 ــ 68 (8 خرداد 1306)؛ رضاشاه: خاطرات سلیمان بهبودى، شمس پهلوى، على ایزدى، به اهتمام غلامحسینمیرزا صالح، طرح نو، تهران: 1372، ص 536 (راپرت مورخ 18 حَمَل «فروردین» 1303)؛ روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، صص6529 ــ 6520؛ فصلنامة مطالعات تاریخى، ش 4، ص 67 (تلگراف میرزاى نائینى و آقا سید ابوالحسن اصفهانى در حدود خرداد 1303 پس از بازگشت از ایران به عراق به حجج اسلام ایران راجع به انتخاب مجتهدین طراز اول جهت نظارت بر مصوّبات مجلس). نامة آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانى، میرزاى نائینى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (مورخ 1 تیر 1303) به مجلس شورا مبنى بر معرفى 20 تن از فقهاى طراز اول (از جمله مدرس) برای انتخاب پنج تن از آنان توسط مجلس براى نظارت بر مصوّبات مجلس (که در 30 خرداد 1303 در مجلس پنجم مطرح شد) گامى مهم به همین منظور (رک: نظارت هیئت مجتهدین بر قوّه قانونگذارى، سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسى از پایان دورة دوم تا پایان دورة ششم تقنینیه، محمد ترکمان، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، زمستان 70، صص 59 ــ 58؛ مدرس در پنج دوره تقنینیه، ترکمان، ج 2، صص51 ــ 50؛ مدرس در تاریخ و تصویر، محمد گلبن، ص 70). چنانکه در تجمع معترضانة علماى ایران به رهبرى حاجآقا نورالله اصفهانى بر ضدّ رضاخان در قم (پاییز 1306 ش)، یکى از مطالبات آنان از دولت، تشکیل هیئت طراز اول علما برای نظارت بر کار مجلس بود و آیتالله مدرس نیز از فقهاى ناظر قلمداد گردید (خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص 377).
[25]ــ قانون جزاى عرفى در دورة سوم تقنینیه و زمان وزارت عدلیه نصرتالدوله فیروز به مجلس پیشنهاد شد، ولى با تعطیل مجلس روبهرو شد و در دورة فترت میان مجلس سوم و چهارم، با تصویب هیئت وزیران در کابینة وثوقالدوله 9 اسفند 1295 توسط محاکم اجرا گردید. این قانون، به دلیل مخالفت با احکام و موازین شرع، همواره با مخالفت شدید علما مواجه بود. براى تلگرافها، مکتوبات و اظهارات علما در اعتراض به این قانون و درخواست لغو آن از مجلس و دولت رک: روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، صص6529 ــ 6520؛ اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، ص 66 (سند مورّخ 2 دى 1300)، صص 137 ــ 136 (8 فروردین 1301)، صص 84 ــ 82 (9 دى 1300)، صص 117 ــ 110 (16 اسفند 1300)، صص 121 ــ 118 (20 اسفند 1300)، ص 127 (26 اسفند 1300)، صص 132 ــ 128 (26 اسفند 1300)، صص 135ــ 133 (28 اسفند 1300)، صص 138 ــ 136 (18 فروردین 1301)، صص 140 ــ 139 (9 فروردین 1301)، صص 166 ــ 162 (25 دى 1300 و 15 مرداد 1301)، صص 168 ــ 167 (1 و 7 شهریور 1301)، صص 172 ــ 169 (13 شهریور 1301) و ج 3، صص 170 ــ 169 (12 شهریور 1304) و ج 4، صص 86 ــ 82 (22 خرداد 1305)، ص 87 (29 دى 1305)، صص 92 ــ 88 (9 اسفند 1305)، صص 93 ــ 92 (12 آذر 1306)، صص 94 ــ 93 (4 بهمن 1306)، صص 96 ــ 95 (30 اردیبهشت 1306)، صص 96ــ 68 (8 خرداد 1306). نیز رک: اظهارات مدرس در جلسة 161 مجلس چهارم (10 آبان 1301) دربارة قانون جزاى عرفى (مدرس در پنج دورة تقنینیه، ترکمان، ج 1، صص 340 ــ338
[26]ــ جمعى کثیر از علماى پایتخت همچون حاجآقا جمالالدین اصفهانى، سید حسن مدرس، حاج شیخ عبدالنبى نورى، امام جمعه خویى، شیخ اسحاق رشتى، امام جمعه تهران، سید محمد بهبهانى، شیخ مرتضى آشتیانى، شیخ على مدرس تهرانى و سید ابوالقاسم کاشانى، در 3 دى 1300 با بدعت شیخ ابراهیم زنجانى مخالفت کرده و طومارى را در این زمینه خطاب به رئیس مجلس پرکردند. رک: اسناد روحانیت و مجلس، به کوشش منصوره تدینپور، ج 2، ص 72 به بعد سند مورخ 3 بهمن 1300. شهید مدرس، افزون بر اقدام فوق، در مجلس شوراى پنجم (جلسات مورخ 8 آذر و 4 دى 1303) نیز با این مالیات اضافى مخالفت کرده و از تصویب آن جلوگیری کردند (رک: مدرس در پنج دوره تقنینیه، محمد ترکمان، ج 2، صص 119 ــ 117 و 131).
[27]ــ رک: مدرس و مجلس؛ نامهها و اسناد، صص 96 ــ95 و 127 ــ 126؛ اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 144 ــ 143 سند مورّخ 18 دى 1303.ش و 153 ــ 148 (26 اسفند 1303 و 9 تیر 1304).
[28]ــ قانون یاد شده توسط دکتر میلسپو، مستشار آمریکایى و رئیس کل مالیة وقت کشور، به مجلس ارائه شده بود.
[29]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، صص 186 ــ 185 و 195 ــ 188 سندهاى مورخ 3 و 12 آذر 1305 و نیز رک: همان: صص 232 ــ 230 (8 اسفند 1305).
[30]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 108 ــ 103 سندهاى مورخ شهریور و مهر 1303
[31]ــ براى نمونه رک: انتقاد آیتالله شهرستانى از رضاخان بابت آزار امراى لشکر منصوب از جانب وى به مردم در شوال 1342.ق / خرداد 1303 (روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 9، ص 7113؛ سؤال شهید مدرس در مجلس ششم از احتشامالسلطنه وزیر داخلة وقت راجع به تعداد زندانیان و علت و مدت حبس آنها، در 6 دى 1305 (اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، 201 ــ 199).
[32]ــ براى وساطت آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نزد حاکم قم و خلجستان برای دفع ظلم خوانین زورگو از مردم در 31 شهریور 1302.ش رک: مرجعیت در عرصة اجتماع و سیاست، منظور الاجداد، صص 340 ــ 337
[33]ــ دراینباره، بهویژه مىتوان به مخالفت شدید و پیگیر مدرس با اعتبارنامة نمایندگان فرمایشى در مجالس چهارم و پنجم و ششم اشاره کرد. افزون بر آن رک: تلگرافهاى علما و مردم شهرستانهاى مختلف به مجلس در اعتراض به سوء جریان انتخابات مجلس ششم، مندرج در: اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، صص 15 ــ 10 (17 اردیبهشت 1305)، صص 18 ــ 17(24 تیر 1305)، صص 26 ــ 23 (8 مرداد 1305)، صص 29 ــ 27 (11 مرداد 1305)، صص 31 ــ 30 (12 مرداد 1305)، صص 33 ــ 31 (12 مرداد 1305)، صص 35 ــ 34 (12 مرداد 1305)، 58 ــ 38 (18 مرداد 1305)، صص 71 ــ 69 (22 آبان 1305)، صص 77 ــ 73 (7 و 14 دى 1305) و صص 49 ــ 78 (9 فروردین 1306).
[34]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 19 ــ 18 سند مورّخ 12 خرداد 1302؛ تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 16 ــ 15، ص 315 (سند مورّخ 30 مرداد 1303 / 19 محرم 1343)؛ اسناد روحانیت و مجلس، همان، ج 4، 185 ــ 169 (سندهاى مورّخ 11ـ29 آبان 1305).
[35]ــ رک: نطق مدرس در مجلس چهارم راجع به لزوم استعمال البسه وطنى توسط مستخدمان دولت در 23 آبان 1301 برابر 25 ربیع الاول 1341، مندرج در: مدرس در پنج دورة تقنینیه...، به کوشش محمد ترکمان، ج 1، صص 351 ــ 349 و 386، و نیز رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، صص 103 ــ 101 سندهاى مورّخ 16 دى و 16 بهمن 1300؛ و ج 4، صص 235 ــ 209 (13 و 30 بهمن و 8 اسفند 1305)؛ مدرس و مجلس، نامهها و اسناد، ص 81 (سند مورخ 1 فروردین 1302)؛ روزنامة حقیقت (مدیر: سید محمد دهگان)، ش 140، 17 حوت «اسفند» 1300 ش، نامة «هیئت جامعه علماى اعلام و مجتهدین قزوین» حاوى سفارش اکید به ملت ایران مبنى بر ترک کالاها، البسه و غذاهاى وارده از اروپا، و اکتفا به منسوجات و اغذیه وطنى (آخرین سنگر آزادى...، به کوشش رحیم رئیس نیا، ص 429).
[36]ــ رک: اظهارات مرحوم آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانى علیه مدارس خارجى خصوصاً مدارس آمریکایى در تهران، در 1302.ش (روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج 8، ص 6575 ) و نیز پاسخ میرزاى نائینى در بهمن 1301 به استفتاى از «مکاتب جدیده و مردانه»اى که مدیران و معلمان آن، اطفال مسلمین را «از مقتضیات دین اسلام، متنفر» مىسازند (مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، همان، صص 60 ــ59 ).
[37]ــ دراینباره، علاوه بر نقش تاریخساز مدرس، رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 37 ــ 36، 60 ــ 58 و 74 ــ 64
[38]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 155ــ 154
[39]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، صص 214 ــ 213؛ مدرس و مجلس، نامهها و اسناد، صص 84 ــ 82؛ مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج 1، ص 414
[40]ــ براى اظهار تنفر مدرس از جنایات بریتانیا در بین النهرین رک: مدرس در پنج دوره تقنینه...، ج1، صص 380 ــ 378
[41]ــ رک: روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلى تهران: نشر گفتار، 1372، ج 1، ص 196 بخش حوادث مربوط به شهریور 1304؛ اسناد روحانیت و مجلس، ج 3، صص 164ـ168 (اسناد گوناگون مورخ شهریور و آبان 1303) و ج 4، صص 106 ــ 103 (9 شهریور 1305)؛ زندگینامة مستوفىالممالک، حمید نیّرى، ص 439 به بعد. همچنین، براى اظهارات مدرس در مجلس پنجم (5 شهریور و 17 آذر 1304) راجع به اسائه ادب وهابیها به اعتاب مقدسه مکه و مدینه و دعوت مسلمانان به قیام در برابر آنها رک: مدرس در پنج دورة تقنینه، ج 2، صص 192 ــ 191 و 223 ــ 220
[42]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، صص 309 ــ 307 (نامة جامعة علمیة نجف اشرف به رئیس مجلس ششم علیه حزب «ایران نو» تیمورتاش در 6 آبان 1306 و نیز اعتراض بر ضدّ اعلامیه مخبرالسلطنه نخست وزیر دائر بر ممنوعیت امربهمعروف و نهىازمنکر و اختصاص آن به دولت).
[43]ــ دراینباره، از جمله رک: اظهارات مدرس در جلسه 161 مجلس چهارم 10 آبان 1301 دربارة ممیزى مطبوعات در امور مربوط به شرعیات، و لزوم ناظر شرعیات در وزارت معارف براى تشخیص موارد مضر و مخلّ به دین در مطبوعات و نحوة مجازات آن... (مدرس در پنج دورة تقنینیه، ترکمان، ج 1، صص 340 ــ 338).
[44]ــ روزنامة نامبرده به مدیریت: ابوطالب شیروانى منتشر مىشد که از چهرههاى مرموز تاریخ ایران و از مخالفان سرسخت دکتر مصدق و آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانى در دورة 14 مجلس بود.
[45]ــ پژوهش به مدیریت ابوالقاسمخان کحالزاده منتشر مىگردید که پدرش، دکتر حسین خان کحال، از اعضاى مهم لژ فراماسونرى «بیدارى ایران» در عصر مشروطه بود.
[46]ــ روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، صص 6529 ــ 6520. راجع به مبارزة علما با برنامة استعمارى کشف حجاب در زمان رضاخان، رک: تاریخ معاصر ایران، سال 1، ش 2، تابستان 1376، ص 73 به بعد.
[47]ــ شفق سرخ به مدیریت على دشتى انتشار مىیافت. وى روزنامهنگار و سیاستگر مشهور عصر پهلوى است که کارنامهاش از ثناخوانى رضاخان خالى نیست. مدتى حتى رئیس ادارة سانسور مطبوعات در عصر سلطنت رضاخان بود و از دیدگاه مبارزان عصر پهلوى، شدیداً مظنون به وابستگى به انگلیس.
[48]ــ 14 اسفند 1302، 25 تن از علما و وعاظ تهران از جمله شهید مدرس در خانة حاجى شیخالعراقین بیات گرد آمده و دربارة پارهای از مشکلات روز گفتوگو کردند. در آن تجمع، از مندرجات روزنامة شفق سرخ (به مدیریت على دشتى) که حاوى حمله به روحانیت بود، شکایت شد و آقایان سید محمدعلى شوشترى و میرزا محمد اصفهانى براى گفتوگو با سردار سپه و ابلاغ شکایت آقایان علما به وى تعیین شدند. رک: زنده تاریخ، ص 44
[49]ــ دولت قوام (که از سوی مدرس پشتیبانی میشد) به گذراندن قانون هیئت منصفة مطبوعات از تصویب مجلس چهارم اهتمام داشت، ولى مجلس در تصویب آن اهمال مىورزید و این امر، به قیام علما و مردم در مسجد جامع بر ضدّ مطبوعات منحرف انجامید و در آن اثنا، خبر تکفیر مدیر روزنامة پژوهش (کحالزاده) از سوى علما منتشر گردید و سلیمانمیرزا نیز در مظان اتهام قرار گرفت (که البته، تکفیر وى، با وساطت مدبّرانه مدرس، منتفى شد). نتیجة این حرکت، نظارت نمایندة علما بر مطبوعات در امور مربوط به مذهب و تصویب قانون موقت «هیئت منصفین» در 10 آذر 1301 در 14 ماده در مجلس چهارم بود. رک: تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، محمدتقى بهار، ج 1، صص 259 ــ 253؛ روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، صص6529 ــ 6520
[50]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، صص 159 ــ 157 و صفحات قبل از آن.
[51]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، صص 199 ــ 195 4 دى 1305
[52]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، ص 60 سند مورخ 2 دى 1300 و صص 93 ــ 92 (20 دى 1300) و صص 97 ــ 95 (21 دى 1300) و ص 98 (3 بهمن 1300) و ص 100 (2 بهمن 1300) و ج 3، صص 115 ــ 110 (14 آبان 1303)؛ رضاشاه؛ خاطرات سلیمان بهبودى و...، ص 529 (راپرت مورخ 27 دى 1340 ق / 1300 ش).
[53]ــ ستارة ایران، مدیر: حسین صبا، سال 9، ش 218، 9 سرطان 1303ش/ 26 ذىقعده 1342ق، ص 1. دربارة مقاومت شدید مدرس در برابر اقدامات رضاخان برای خلع قاجاریه و احمدشاه رک: زندگى طوفانى؛ خاطرات سید حسن تقىزاده، به کوشش ایرج افشار، ص 197
[54]ــ اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، ص 205. براى مرامنامة آن رک: همان، ص 206
[55]ــ قدیمیترین تلگراف موجود از سوى علماى اصفهان که با عنوان «هیئت علمیه اصفهان» به مجلس ارسال شده، تاریخ 2 دى 1300 را بر پیشانى دارد. رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، ص60 . گام دیگر روحانیت اصفهان به قیادت حاجآقا نورالله در آن مقطع حساس، تشکیل جمعیت «اتحاد اسلامى اصفهان» در 12 فروردین 1306.ش بود که به هدف ترویج احکام مذهب جعفرى، اهتمام در احقاق حقوق مظلومان از طرق قانونى، تشویق اهل علم و کمال و اهل صنعت، توسعة کالاها و البسه وطنى، ترقى معارف حقه، اجراى احکام فقهاى جامعالشرایط، برگزارى شعائر اسلامى، و... سعى در ترقى کشور ایران صورت گرفت. براى مرامنامه و نظامنامة جمعیت رک: اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله...، همان، صص 226 ــ223
[56]ــ رک: نامة علماى اصفهان به مدرس در اعلام حمایت قاطع از اهداف اصلاحى و اسلامى او، 19 محرم 1343.ق/30 مرداد 1303، مندرج در: تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 16 ــ15، ص 315
[57]ــ رک: اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، صص 70 ــ 69 و صص 94 ــ 92 و 163 ــ 162 و 103 ــ 102 و 105 و 138 ــ 136 و دیگر مجلدات این کتاب.
[58]ــ دربارة تحصن مسجد جامع و پیامدها و بازتابها و تأثیرات آن در کشور، حمایت علماى بلاد از آن و سهم مدرس در آن، رک: تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 4 ــ 3، ص 108 و ش 16 ــ 15، ص 316؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، ملک الشعراى بهار، ج 1، صص 259 ــ 254؛ اسناد روحانیت و مجلس، ج 2، صص 211 ــ 210 بیانیة آیتالله شیخ ابوالحسن مرندى، 9 آذر 1301 در حمایت از خواستههاى متحصنان؛ رضاشاه: خاطرات سلیمان بهبودى و...، صص 491 ــ 490 و 535 ــ 530
[59]ــ رضاشاه؛ خاطرات سلیمان بهبودى و...، ص 533، با ملاحظة نوشته رضاخان در ذیل اسامى و نیز راپرت مورخ 3 آبان در صص 535 ــ 534
[60]ــ همان، ص 534
[61]ــ همان، ص 532، راپرت 3 آبان 1301
[62]ــ همان: ص 533، راپرتهاى 3 آبان 1301
[63]ــ همان، ص 530
[64]ــ همان، ص 490. بىدلیل نیست که پارهاى از علماى تهران نظیر سید محمدبهبهانى، کوشیدند رضاخان را به دیدار از جمع متحصنان، که در عرف جامعه، جنبة حمایت و پشتیبانى از آنان را مىیافت، ترغیب کنند. همان، ص 491
[65]ــ همان، ص 530
[66]ــ همان، ص 530
[67]ــ همان، صص 532 ــ 531
[68]ــ همان، صص 532
[69]ــ همان، ص 534. گفتنى است که، هیئت علمیة تهران به رهبرى حاجآقا جمال، با حمایتى که پنج سال بعد، از قیام حاجآقا نورالله و هیئت علمیه اصفهان بر ضدّ رضاخان در قم (پاییز 1306) به عمل آورد، دینى را که از هیئت علمیه اصفهان در جریان تحصن مسجد جامع (پاییز 1301) بر گردن داشت، ادا نمود. براى نامههاى هیئت علمیة تهران در جریان قیام قم به حاجآقا نورالله رک: اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله...، موسى نجفى، صص 269 ــ 267
[70]ــ دربارة تقوا، نفوذ و محبوبیت مردمى حاجآقا جمالالدین نجفى در تهران، رک: روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 8، ص6466
[71]ــ مجلة تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 16 ــ 15، ص 315
[72]ــ حیات یحیى، ج 4، ص361
[73]ــ همان، ج 4، ص 329 و نیز رک: صص 355 و 334 ــ 332
[74]ــ همان، ج 4، ص 264
[75]ــ رک: خاطرات سردار اسعد بختیارى، به کوشش ایرج افشار، صص 122 ــ 121
[76]ــ البته معلوم است که چه مردمى، و کدام دسته از آنها؟!
[77]ــ همان، ص 166
[78]ــ رک: روزنامة خاطرات عینالسلطنه، ج 9، ص 6973 و 7035 ـ 7034
[79]ــ رضاشاه از تولد تا سلطنت، رضا نیازمند، ص 662 ، به نقل از: شگفتىهاى زندگى رضاشاه، مصطفى الموتى.
[80]ــ روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج 9، صص 6887 ــ 6886
[81]ــ رضاشاه از تولد تا سلطنت، دکتر نیازمند، ص 644
[82]ــ اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله...، موسى نجفى، ص 251
[83]ــ همان، صص 252 ــ 251
[84]ــ روایت مرحوم رسا در روزنامة عرفان است. اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت...، صص 255 ــ 254
[85]ــ ملکه پهلوى؛ خاطرات تاج الملوک...، ص 312
[86]ــ اندیشة سیاسى و تاریخ نهضت حاجآقا نورالله...، صص 261 ــ 260
[87]ــ در ماجراى این تجمع در قم، در مجلس مشاورة وزرا و فرماندهان نظامى پایتخت، تیمورتاش، وزیر دربار مقتدر و سفاک پهلوى، «صحبت از توپ بستن به قم کرد»، که البته با مخالفت بعضى از حضار روبرو شد. رک: خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص 377
[88]ــ رک: «گرسنه ایمان ندارد»، عمیدى نورى، مندرج در ستارة مدیر، احمد ملکى، سال 5، ش 1177، 24 مهر 1320، ص 1
[89]ــ روزگار و اندیشهها، مشفق کاظمى، ج 2، ص 181
[90]ــ دربارة او رک: مجلة یغما، سال 12، صص 576 ــ575
[91]ــ برای اطلاع رک: شادروان محمد شریف رازى، آثار الحجه، ج 1، ص 85