نیمه دوم ؛ حق رای و نمایندگی
آرشیو
چکیده
تکاپوهای اجتماعی زنان ایران چه در دوران ماقبل تجدد و چه بعد از آن، همواره دچار آسیبهای جدی بوده است. هرچند مشروطیت بهره مند از حضور اجتماعی زنان بود اما نتایج قابل اعتنایی برای زنان نداشت. پس از آن در دوران رضاخان حقوق اساسی زن، براساس تجدد سطحی و فرمایشی، به حضوری ظاهری در اجتماع تقلیل یافت و در اواخر دوران پهلویها به ابزاری برای پرستیژبخشیدن به چهره بزک شده جامعه ایران تبدیل شد. حضور زن در مجالس قانونگذاری دوران پهلوی دوم نیز صرفا جنبه ای نمادین داشت و فاقد مولفه های یک تحول ریشه دار اجتماعی بود.متن
برداشت عمومی درباره جایگاه زن در جامعه ایران، این است که زنان ایرانی در دوره پیشامدرن دارای حداقل حضور و نفوذ در عرصه اجتماعی و سیاسی بودهاند. منابع تاریخی نیز صرفا از نقش زنان طبقات بالادست جامعه در تحولات خبر میدهند.[i][i] این منابع درباره عامه زنان ایران سخن نمیگویند و ازاینرو ابراز نظر دقیق درباره نقش عموم زنان در تحولات سیاسی و اجتماعی دشوار است. در این مورد فقط میتوان به برداشتهای کلی و عمومی از جامعه ایران پیش از دوره مدرن اتکا نمود. البته آثار و متون بهجامانده کموبیش روایات متفاوتی را درخصوص وضعیت زنان این ادوار در اختیار میگذارند اما همین متون نیز برداشتی قطعی از جایگاه زن در ایران دوره پیشامدرن ارائه نمیدهند.[ii][ii] بههرحال تا انجام تحقیقات گسترده و بررسی همهجانبه جایگاه زنان در ایران، نمیتوان به دریافت درستی دست یافت و به سوالات اساسی موجود در این زمینه پاسخهای قطعی داد. درواقع اگر بگوییم وضعیت، جایگاه و نقش زن در جامعه ایران پیشامدرن به دلیل نبود اطلاعات قانعکننده مبهم است، نسبت به دیگر نظریات حکمی خردپسندانه و علمیتر ارائه کردهایم. هنوز تا شناسایی کامل و دقیق جامعه ایران پیشامدرن و تعیین جایگاه زن در آن دوره، راه درازی در پیش داریم.
در دوره مدرن زنان بهدنبال این بودند که در جامعه جدید جایگاه معین و ثابتی برای خود پیدا کنند اما ازآنجاکه بیشتر زنان شناخت و برداشتی درست و صحیح از جامعه مدرن نداشتند، در تنظیم خواستهها و تعیین جایگاهشان در دوره جدید دچار سردرگمی بودند.
پیروزی انقلاب مشروطه عملا هیچ موفقیت ویژهای را برای زنان به همراه نداشت. امتیازات و حقوق زنان نسبت به گذشته تغییری نکرد. قانون اساسی مشروطه حق و حقوق خاصی برای زنان در نظر نگرفت.[iii][iii] این امر خودبهخود زنان را به عکسالعمل واداشت. ازاینزمانبهبعد با نامهای مختلفی از انجمنها و جمعیتهای زنانه طرفدار حقوق زنان، نظیر انجمن مخدرات وطن و جمعیت نسوان وطنخواه برخورد میکنیم. اما بدونتردید عامه زنان ایران در این انجمنها عضویت و یا با آنها همکاری نداشتند. بهدرستی مشخص نیست که خواستهها و مطالبات این انجمنها درباره حقوق زنان تا چه حد با خواستهها و مطالبات عامه زنان ایران آن روزگار تطابق داشت اما ازآنجاکه خواستههای این انجمنها درباره حقوق زنان از جایگاه و حقوق زن در جوامع مدرن غربی اقتباس شده بود، و بیشازهرچیز از اندیشههای سکولاریسم و مدرنیسم غربی مایه میگرفت، اکثر قریببهاتفاق زنان جامعه ایرانی از همراهی با این انجمنها خودداری کردند.
روند تجددخواهی در دوره پهلوی، آمیزه متناقضی از سکولاریسم و غربگرایی بود. رضاشاه اهداف خود را با ایجاد استبداد نظامی در ایران پیش میبرد. جان فوران بهدرستی اقدامات رضاشاه را فرآیند «تجددخواهی نظامی به رهبری دولت» تعبیر کرده است.[iv][iv]
ایران در دوره رضاشاه در مقایسه با دوره قاجار بهظاهر بر جاده نوسازی حرکت میکرد، اما جنبش ملی ایران از دو جهت در دوره او دچار افول گردید: 1ــ در ایران دوره رضاشاه روند تجددخواهی صرفا بر مبنای تقلید سطحی و ظاهری از غرب بنا نهاده شد (کاتوزیان با اصطلاح شبهمدرنیسم، سطحیبودن این تلاش در مسیر جذب دستاوردهای غرب را نشان میدهد) 2ــ فعالیتهای تجددخواهانه دوره رضاشاه در یک قالب شدیدا کنترلشده و محدود صورت میگرفت و این روند، از تفکر سیاسی آزاد ممانعت میکرد.[v][v]
زنان در برنامههای سکولار و مدرنیزهکردن جامعه ایرانی در دوره پهلوی، جایگاه ویژهای داشتند اما این حضور و دخالت آنان صرفا صوری و ظاهری بود. درواقع رژیم پهلوی از اجرای برنامههای تجددخواهانه در مورد زنان دو هدف اصلی را دنبال میکرد: 1ــ زیرسوالبردن نظام ارزشهای سنتی و اسلامی جامعه 2ــ ایجاد شباهت ظاهری بیشتر بین جامعه ایرانی و غربی.[vi][vi]
گرچه منابع رسمی دولت پهلوی آمارهای خیرهکنندهای از حضور و دخالت زنان در عرصههای اجتماعی، آموزشی و اقتصادی ارائه میدهند، اما در حقیقت جنبش زنان ایران در طول حکومت پهلوی دچار افت و زوال محسوس و چشمگیری شد. عمدهترین دلایل این افول را چنین میتوان برشمرد:
1ــ چنانکه اشاره شد، جنبش زنان ایران، بخشی از جنبش عمومی و ملی ایران در راه پیشرفت، نوگرایی و رهایی از وابستگی و ضعف ایران محسوب میشد. رژیم پهلوی با ایجاد دیکتاتوری و اجرای برنامه سکولاریزه و غربیکردن ایران، موجبات وابستگی بیشتر ایران به غرب را فراهم آورد و با سرکوب خواستههای اجتماعی و جوشیده از بطن جامعه ریشهدار ایرانی، باعث زوال جنبش ملی ایران گردید و به تبع آن جنبش زنان ایران نیز دچار افت و افول گردید.
2ــ دیدگاه رژیم پهلوی درباره تغییر وضعیت زنان در جامعه، منطبق بر الگوهای غربی بود و هیچ مناسبتی با ارزشها و خواستههای دینی و بومی جامعه ایرانی نداشت. آزادی زنان فقط به این دلیل از سوی رژیم تاکید میشد که ایران شباهت بیشتری با غرب پیدا کند؛ بهعبارتدیگر دولت پهلوی سعی داشت زن ایرانی را به زن غربی تبدیل کند. ازآنجاکه اجرای این برنامه با فشار و اعمال زور انجام میگرفت، باعث گردید بخش عمده جامعه زنان ایران که سیاستهای مزبور را برنمیتابیدند، از حضور در عرصههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی امتناع کنند و بهاینترتیب موجبات انزوای اجتماعی این بخش از زنان جامعه فراهم گردید. برای مثال قانون کشف حجاب و اعمال اجباری آن موجب گردید بسیاری از زنان ایرانی خانهنشین شوند و حتی برای امورات عادی اجتماعی کمتر در جامعه حضور یابند.[vii][vii]
3ــ برنامههای نوسازی اجتماعی در دوره پهلوی، ارزشهای مذهبی و سنتی را در جامعه تضعیف نمود و فضای نامناسبی برای حضور زنان در جامعه ایجاد کرد. شیوع فساد در سطح جامعه، بهویژه در شهرهای بزرگ، باعث گردید قاطبه زنان و خانوادههای ایرانی که به ارزشهای اسلامی و ایرانی پایبند بودند، از حضور در این اجتماعات آلوده و فاسد پرهیز نمایند.
4ــ گرچه رژیم پهلوی بهظاهر به تغییر وضعیت زنان در جامعه علاقمند بود، اما از فعالیتهای مستقلی که سبب گسترش آرمان زنان میشد، بهشدت جلوگیری میکرد. حکومت پهلوی فقط فعالیتهای دولتی و وابسته به آرمانهای رژیم را برای زنان مجاز میشمرد. در طول دوره پهلوی جمعیتهای مستقل زنان برچیده شدند و به جای آنها سازمانها و جمعیتهای زنانهای تشکیل گردیدند که بهوسیله وابستگان درجه اول خانواده پهلوی اداره میشدند؛ بهطوریکه فعالان عرصه زنان در ایران دوره پهلوی، صرفا از وابستگان به خاندان و آرمانهای دولت پهلوی بودند.
زمانیکه محمدرضاشاه پس از گذراندن یک دهه ضعف، با کمک یک کودتای امریکایی توانست اقتدار و سلطه رژیم پهلوی را در جامعه اعاده کند، سیاست تمرکز و همگرایی فعالیتهای زنان را در پیش گرفت. این سیاست با هدف همکاری مطلق جمعیتها و انجمنهای فعال در امور زنان با دولت و همکاری در اجرای برنامههای رژیم اتخاذ گردید. دهه 1330 دهه متمرکزسازی و همگرایی در میان انجمنها و سازمانهای مختلف زنان بود. رضاشاه زنان را بهزور به همکاری با دولت وادار مینمود و پسرش تلاش میکرد آنها را به تمرکز و همگرایی سازماندهیشده تشویق کند تا ازاینطریق همه زنان فعال تحت یک سازمان مرکزی قرار گیرند. هرچند سازمانهای زنان غیرقانونی اعلام نشدند اما آنها برای کسب مجوز قانونی، مجبور بودند در چارچوب شورای عالی جمعیت زنان ایران فعالیت کنند. تنها نشریات زنانهای که اجازه چاپ داشتند، نشریات طرفدار دستگاه حاکمه بودند که اغلب به تمجید از شاه و فرح میپرداختند.[viii][viii]
الیز ساناساریان مینویسد: «متمرکزسازی انجمنهای زنان ابتدا از طریق ایجاد شورای همکاری جمعیتهای بانوان و بعد از طریق شورای عالی جمعیت زنان ایران، روشی بود برای بسیج گروههای زنان بهمنظور عمل مشترک. اما باید دید چه گروههایی از زنان در این پروژه بزرگ درگیر شده بودند: گروههای زنانی که فاقد پویایی و استقلال بودند. سازمانهای جدید زنان صرفا ویترین سیاستهای دولت بودند. بدینترتیب کلیه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی زنان تحت کنترل کامل دولت قرار گرفت. زمانیکه این همگرایی و کنترل در فعالیتهای زنان به میزان قابلقبولی رسید، مساله حق رای زنان از طرف شاه طرح گردید.»[ix][ix]
موضوع حق رای زنان طی یک برنامه فرمایشی و عوامفریبانه و بهصورتتدریجی از طرف شاه طرح گردید. هدف اصلی از این برنامه ترسیم چهرهای دموکرات و روشناندیش از شاه در نظر مردم ایران و سایر کشورهای جهان بود. منابع رسمی با بیانی اغراقآمیز و تصنعی، اصلاح قانون انتخابات و دادن حق رای به زنان را عملی متهورانه و جسورانه از طرف شاه برای ایجاد دموکراسی واقعی و مشروطه حقیقی در ایران نشان میدادند. شاه در کتاب انقلاب سفید مینویسد: «اکنون شصت سال از اعلام مشروطیت در ایران میگذرد و با این وصف با اطمینان میتوان گفت که تا سال 1341 این مشروطیت فاقد مفهوم واقعی بوده است.»[x][x] اشرف احمدی، از نویسندگان وابسته به دربار پهلوی، با عباراتی اغراقآمیز میگوید: «زمانیکه شاه برای اولینبار در روز پانزدهم شهریور 1338 در سخنرانی جلسه هیات وزیران موضوع دادن حق رای به زنان را مطرح کرد، در قیافه همه وزیران آثار حیرت و تعجب را دیده است.»[xi][xi]
از سال 1338 و بعد از سخنرانی شاه در جلسه هیات وزیران، مساله دادن حق رای به زنان از سوی حکومت پهلوی، به بحث داغ نشریات، مجلس و رادیو و تلویزیون تبدیل شد. رسانههای جمعی تبلیغ میکردند که شاه جسورانه و یکتنه از دادن حق رای به زنان در برابر مخالفان حمایت میکند. سرانجام در پی یکسلسله ظاهرسازیها و جریانات ساختگی، در آخرین اقدام، در روز چهارم بهمن سال 1341 اعتصاب عمومی یکروزهای توسط سازمانهای زنان اعلام گردید. این اعتصاب از حمایت کامل دولت برخوردار بود و شرکتکنندگان در آن فقط کارمندان دولت بودند. دو روز بعد از اعتصاب، یعنی در روز ششم بهمن، رفراندومی برای کسب حمایت مردم از فرمان ششمادهای شاه که به انقلاب سفید معروف شد،[xii][xii] برگزار گردید. زنان نیز در این انتخابات شرکت داده شدند. منابع رسمی دولت اعلام کردند که مردم ایران و از جمله زنان، حمایت قاطع خود را در حمایت از انقلاب سفید و فرمان شاه نشان دادهاند. عاقبت شاه طی فرمانی در هیجدهم اسفند 1341.ش به زنان حق رای و حق انتخابشدن داد.[xiii][xiii] زنان برای اولینبار در بیستوششم شهریور 1342 در انتخابات بیستویکمین دوره مجلس شورای ملی شرکت کردند و تعدادی از کاندیداهای زن به مجلس راه یافتند.[xiv][xiv]
جدول 1ــ تعداد زنان در مجالس قانونگذاری از 1342 تا 1357
دوره مجلس |
تاریخ |
تعداد نمایندگان زن |
تعداد کل نمایندگان |
21 |
1346ــ1342 |
7 |
199 |
22 |
1350ــ1346 |
7 |
219 |
23 |
1354ــ1350 |
18 |
275 |
24 |
1357ــ1354 |
21 |
280 |
جمع |
|
53 |
973 |
از تعداد کل زنان نماینده در چهار دوره مجلس قانونگذاری در عصر پهلوی، یک نفر در هر چهار دوره، سه نفر در سه دوره، شش نفر در دو دوره و بیستوهشت نفر در یک دوره به نمایندگی مجلس شورای ملی دست یافتهاند. بدینترتیب سیوهشت زن در طی چهار دوره مجلس شورای ملی صاحب پنجاهوسه کرسی این مجلس شدهاند.
نگاهی به مشاغل و وضعیت خانوادگی و طبقاتی این نمایندگان نشان میدهد که اکثر قریببهاتفاق آنان دارای مشاغل دولتی بودند و خود و یا خانواده آنها وابستگی انکارناپذیر به دولت پهلوی و دستگاه حاکم داشتند. علاوهبراین تمامی نمایندگان زن، عضو و یا رئیس جمعیتها و سازمانهای زنان بودند. این سازمانهای وابسته به دولت پهلوی، توسط همسر و خواهران شاه اداره میشدند. اکثر نمایندگان زن از طرف احزاب دولتی این دوره، نظیر حزب ایران نوین و رستاخیز، کاندیدای نمایندگی شده بودند. بررسی زندگینامه و احوال چند تن از نمایندگان مزبور بهروشنی گواه این مدعا است:
هما زاهدی: نماینده دورههای بیستودوم، بیستوسوم و بیستوچهارم از همدان. او فرزند سپهبد زاهدی، نخستوزیر و فرمانده کودتای بیستوهشتم مرداد، بود. وی تحصیلات خود در رشته تجارت را در سوئیس به پایان رسانید. از سال 1344 به سمت مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منسوب شد که ریاست آن را فرح پهلوی بر عهده داشت. وی در دوره بیستودوم مجلس از طرف حزب ایران نوین کاندیدای نمایندگی همدان شد.
ملکتاج برومند: نماینده دوره بیستوچهارم مجلس از اصفهان. وی عضو انجمن خیریه فرح پهلوی و عضو شورای مرکزی سازمان زنان و دبیر این شورا در استان اصفهان بود. برومند در تشکیل کانونهای سازمان زنان با حزب رستاخیز همکاری داشت و در سمینارهایی که در استان اصفهان تشکیل میشدند، فعال اصلی بود.
ایراندخت اقبال: نماینده دوره بیستوسوم از گناباد. فرزند ابوتراب مخبرالسلطنه و خواهر منوچهر اقبال، نخستوزیر و رئیس شرکت ملی نفت ایران، بود. وی در سال 1348 وارد صحنه سیاست شد و از طرف حزب ایران نوین به مجلس راه یافت.
مهیندخت زارعی: نماینده دوره بیستوسوم از فسا. وی از دبیری آموزش و پرورش به معاونت این سازمان در استان فارس رسید، با فرمان اشرف پهلوی به سمت دبیر سازمان زنان شیراز انتخاب شد و در سال 1349 نشان درجه پنجم تاج را از شاه دریافت کرد. وی از طرف حزب ایران کاندیدای مجلس شده بود.
مهرانگیز دولتشاهی: نماینده دورههای بیستویک، بیستودو و بیستوسوم از کرمانشاه. وی تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی و اجتماعی را در آلمان به انجام رسانید و در سازمانهای زیر فعالیت میکرد: 1ــ عضو کمیته انرژی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی 2ــ رئیس جمعیت راه نو 3ــ عضو، موسس و معاون شورای عالی زنان ایران 4ــ دبیر کمیته روابط بینالمللی شورای عالی زنان.[xv][xv]
کارنامه زنان در مجالس قانونگذاری دولت پهلوی نشان میدهد که نمایندگان زن در مجلس بیشتر حضوری نمادین و صوری داشتند و هرگز مصدر فعالیت مستقلی در جامعه آن دوره نشدند. نمایندگان زن دوره پهلوی نیز مانند همتایان مرد خود، وابسته به حاکمیت پهلوی بودند.
پینوشتها
[i][i]ــ برای آگاهی از تاریخ زنان ایران: رک: بدرالملوک بامداد، زنان ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، ج 1، تهران، جاویدان، 1348 و نیز: الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ترجمه: نوشین احمدی خراسانی، تهران، اختران، 1384
[ii][ii]ــ پری شیخالاسلامی، زنان روزنامهنگار و اندیشمندان ایران، تهران، ماز گرافیک، 1351، ص63
[iii][iii]ــ محمدحسین خسروپناه، هدفها و مبارزه زن ایرانی، تهران، پیام امروز، 1381، ص127
[iv][iv]ــ جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه: احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص331
[v][v]ــ همان، ص333
[vi][vi]ــ الیز ساناساریان، همان، صص167ــ166
[vii][vii]ــ جوزف آپتون، نگرشی بر تاریخ نوین ایران، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، نیلوفر، 1361، ص102
[viii][viii]ــ الیز ساناساریان، همان، ص126
[ix][ix]ــ همان، ص128
[x][x]ــ محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، بینا، تهران، بیتا، ص103
[xi][xi]ــ اشرف احمدی، ایران در گذشته و حال، بینا، تهران، 1350، ص296
[xii][xii]ــ الیز ساناساریان، همان، ص129
[xiii][xiii]ــ رامش سنگوی، آریامهر، شاهنشاه ایران، بینا، تهران، بیتا، ص322
[xiv][xiv]ــ رک: دفتر انتخابات وزارت کشور، فهرست اسامی و مشخصات نمایندگان بیستوچهار دوره مجلس شورای ملی، تهران، 1368
[xv][xv]ــ برای بیوگرافی نمایندگان رک: مرکز آرشیو و کتابخانه فرهنگ نامآور معاصر، پروندههای مربوط به نمایندگان مجلس.