پیش درآمدهایی بر حضور اجتماعی زنان
آرشیو
چکیده
با مطالعه تاریخ می توان چند محور اصلی را برای آوردن زنان به صحنه اجتماع برشمرد. این محورها که در عرصه های گوناگون سیاسی، مذهبی و آموزشی پدیدار می شوند، در حقیقت اولین تکاپوهای زن ایرانی برای به دست آوردن حقوق اجتماعی را منعکس می کنند. زنان در مقطع نهضت مشروطیت، با اقدام به حضور و فعالیت گسترده در اجتماع از طریق راه اندازی مجامع، جراید و تاسیس مدارس دخترانه و... فعالیتهای اجتماعی خود را آغاز کردند و مقاله زیر به بررسی این مساله می پردازد.متن
به این پرسش که زنان از چه تاریخی و با چه انگیزههایی وارد عرصه اجتماع شدند، شاید نتوان بهدرستی پاسخ داد. بهطورکلی تاریخ زنان هنوز در پردهای از ابهام باقی مانده و پرسشهای بیجواب بسیاری در این خصوص وجود دارد. مطالعات جدیتر و عمیقتری لازم است که با محورقراردادن زنان، تلاش کنند مسائل را از زاویهای جز آنچه تاکنون مرسوم بوده، بنگرند.
برخی ورود زنان به عرصه اجتماع را به پس از آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب و رخنهکردن این فرهنگ و سپس موج نوگرایی مربوط میدانند. ازاینرو آنان نقش روشنفکران را در این امر برجسته میکنند و معتقدند آنان اولین کسانی بودند که به مسائل حقوق زنان پرداختند.
البته نباید فراموش شود که زنان همیشه در طول تاریخ ایران بهطورمستقیم یا غیرمستقیم با برعهدهداشتن برخی مشاغل خدماتی ــ بهویژه مشاغلی مانند قابلگی که ارتباط مستقیم با خود زنان داشتند ــ در عرصه اجتماعی حضور داشتهاند. علاوهبراین، زنان روستایی و عشایری بهدلیل ماهیت زندگیشان همیشه در فعالیتهای روزمره نقش بسزایی ایفا میکردند. اما ازآنجاکه این فعالیتهای روزمره و تلاشهایی که برای گذران زندگی صورت میگرفت، در جامعه روستایی و عشایری امری عادی تلقی میشد و در شهرها نیز غالبا تنها زنان طبقات نیازمند مجبور به فعالیت و اشتغال بودند و به محض بینیازی مالی از هرگونه فعالیتی در خارج از محیط منزل خودداری میکردند، دراینجا از پرداختن به این موارد صرفنظر میشود و تنها به ذکر تلاشهایی خواهیم پرداخت که برای آوردن زنان به صحنه اجتماع ــ در سطحی وسیع ــ و نیز دگرگونکردن فضای فکری جامعه نسبت به زنان انجام شدهاند.
چنانکه گفته شد، در اینجا کوشش شده است نشان داده شود نخستین تلاشها برای ورود زنان به عرصه فعالیتهای اجتماعی چگونه، با چه ابزار، از چه راههایی، توسط چه کسانی و احتمالا با چه انگیزههایی صورت گرفتهاند.
بیآنکه بخواهیم ارزشگذاری کنیم و نمره مثبت یا منفی درج نماییم، باید گفت آشنایی با غرب تغییراتی را در طرز تلقی برخی افراد نسبت به زنان بهوجود آورده بود. زمانیکه زمزمههای آزادیخواهی و مشروطهطلبی بهآرامی در جامعه ترنم میشد، یکی از مسائلی که مورد توجه قرار گرفت، تعلیم و تربیت به شیوههای جدید بود. این موضوع موافقان و مخالفان فراوانی داشت. هریک برای مدعای خود استدلالهای خاصی داشتند[i][i] و دراینبین برخی نیز لزوم تربیت دختران و نسوان را مطرح میکردند و حتی آموزش آنان را از آموزش مردان مهمتر میدانستند.[ii][ii]
اما پیشازهرچیز باید بدانیم وضعیت زنان در آن دوره به چه صورت بوده است.
وضعیت زنان در دوره قاجار
متاسفانه در منابع تاریخی ما کمتر به زنان اشاره شده و اطلاعات محدودی هم که از این منابع بهدست میآید، ناچیزتر از آن است که حتی اطلاعات دقیقی درخصوص زنان دربار و یا دیگر زنان صاحب قدرت آن دوره در اختیار ما قرار دهند، چه رسد به آنکه از زنان ایرانی طبقات متوسط و پایین جامعه ذکری به میان آورند. بیشترین اطلاعات ما درباره زنان ایرانی از زمانی آغاز میشود که سیاحان فرنگی به ایران سفر کردند و در گزارشات و سفرنامههای خود بنا به مناسبتهایی مطالبی درباره زنان طبقات مختلف نوشتند. بیشک اینگونه اطلاعات، علیرغم مفیدبودن، بینقص نخواهند بود؛ چراکه از دیدگاه فردی غیرایرانی و ناآشنا با فرهنگ و آداب و سنن جامعه نوشته شدهاند. اما با وجود همه این نواقص و کاستیها، ازآنجاکه تقریبا تنها اطلاعات ما درباره نحوه زندگی زنان گذشته را تشکیل میدهند، کموبیش مجبور هستیم به آنها استناد کنیم.
ناگفته نماند، با بررسی اسناد و مدارک و با بازبینی منابع تاریخی، میتوان اطلاعات مختصری از وضعیت زنان یا دستکم زنان طبقات مرفه در برخی دورههای تاریخی بهدست آورد. البته در دوره قاجار حجم اطلاعات قابلملاحظهای درخصوص زنان در منابع تاریخی یافت میشود که بخش عمده آن در مورد زنان حرمسراهای شاهی است. تاریخ عضدی،[iii][iii] نوشته شاهزاده عضدالدوله، نمونهای از اینگونه منابع میباشد. این اطلاعات غالبا دستمایه تدوین کتابهایی چون «پشت پردههای حرمسرا»[iv][iv] قرار گرفتهاند، اما این قبیل کتابها بههیچوجه پاسخگوی پرسشهایی که در مورد کل زنان مطرح میشوند، نیستند. همچنین دوستعلیخان معیرالممالک در کتاب رجال عصر ناصری نام تعدادی از شاهزادهخانمهای قاجاری را با شرح مختصری درباره زندگی برخی از آنان ذکر کرده است.[v][v]
هرچه به دوره مشروطه نزدیکتر میشویم، سهم زنان سایر طبقات در منابع بیشتر میشود که این امر مدلول فعالیتهای بیشتر زنان در اجتماع و شرکت آنان در برخی شورشها و انقلابات این دوره است. مهدی بامداد در کتاب شرححال رجال ایران مطالبی را به برخی زنان این دوره اختصاص داده است.[vi][vi] از این دوره بهدلیلاینکه تعدادی از خانمهای فرنگی به ایران سفر کردند و از دیدهها و شنیدههای خود گزارشهایی بر جای گذاشتند، اطلاعات مبسوطتری بهویژه درخصوص زندگی اندرونی زنان دربار، که پای مردان بدانجا نمیرسید و نیز در مورد زنان طبقات دیگر در دست داریم.[vii][vii] در اواخر این دوره گاه به کتابها و رسالاتی برخورد میکنیم که توسط خود زنان ایرانی نوشته شدهاند.[viii][viii]
تعلیم و تربیت نسوان
در دوران پیش از مشروطیت، جراید نقش بسیاری در آگاهسازی مردم ایران ایفا کردند. جراید این دوره، گاه در میان مطالبی که درخصوص تعلیم و تربیت و لزوم ایجاد مدارس به سبک و شیوه جدید مینگاشتند، به تربیت دختران نیز توجه میکردند. شاید در ابتدا، یعنی زمانیکه هنوز این مدارس برای پسران نیز توجیه مناسبی نداشت و افکار عمومی رغبت زیادی نسبت به آن نشان نمیداد، سخن از ایجاد مدارس دخترانه نهتنها بیهوده بود بلکه حتی میتوانست اعتراض برخی افراد را به دنبال داشته باشد. ازاینرو نویسندگان جراید پیش از مشروطه، گاه در لابهلای سخنان خود به لزوم و اهمیت تربیت دختران اشاره میکردند و حتی نمونههایی از سایر کشورها ارائه میدادند؛ از جمله کشور مسلمان عثمانی میتوانست الگوی خوبی برای ایران باشد. مثلا جریده ثریا در زیرعنوان دارالعماره اسلامبول، از مدرسهای دخترانه بهنام «لیل» یاد میکند که بهخاطر تعداد زیاد داوطلبان مجبور شده بود از متقاضیان تحصیل امتحان ورودی بگیرد.[ix][ix]
البته در ابتدا حتی لزوم تاسیس مدارس جدید برای پسران نیز با شک و تردیدهایی مواجه میشد. برخی بر این عقیده بودند که رفتار ناپسند ازفرنگبرگشتهها و درسخواندهها باعث شده است بسیاری از مردم نسبت به مدارس جدید نظر خوشی نداشته باشند.[x][x] این بیاعتمادی به مدارس جدید، گاه صورت جدیتری به خود میگرفت و به مخالفت با تاسیس مدارس و حتی به اقدام برای تعطیلکردن آنها از طریق خشونت و ضرب و جرح منجر میشد. نویسنده مجله ثریا در ضمن بیان اخبار «دارالعلم شیراز» به گشایش مدرسهای جهت اطفال یتیم توسط انتظامالملک اشاره میکند که نارضایتی و بیاعتمادی برخی بزرگان شهر را در پی داشت و نهایتا به تعطیلی مدرسه انجامید.[xi][xi] ثریا در زیرعنوان «مقاله مخصوصه ــ مصاحبه»، در ضمن مصاحبه از زبان فرد مصاحبهشونده میگوید: «در کتابی از نویسندگان اروپ راجع به ادبیات فارسی خواندم که ایرانیان قبل از حمله مغول زنانشان عالم و شاعره بودند... ولی امروز بیسواد و نادان و چون... با آنان رفتار میکنند و داشتن سواد عیب و نقص است.» وی سپس از زبان فرد مذکور اضافه میکند که «بعضی از جهال در لباس علم گویند تربیت و تعلیم نسوان در شرع شریف جایز نباشد و... زن ناقصعقل است...»؛ و در ادامه باز از زبان وی میگوید: «مگر قبل از حمله چنگیز در ایران مردم به روش اسلام نمیزیستند...»؛ سپس اضافه میکند: «حرفش را بریدم و گفتم مگر قبل از چنگیز رجال ایران از زیور علم و کمال عاری بودند؟ و دانش و علم خاص نسوان بود؟... مگر نه امروز جهل ایران را فراگرفته... مگر نه به رشوهخواری هرات تخلیه شد و مرو از دست رفت. مگر نه به نادانی، دارالعلم دارالجهل شد و افتتاح مدرسه ننگ گردید و... اول وجود ادبیات را در میانه ما ثابت کنید، بعد نسوان را در آن سهیم قرار دهید. اول شئونات انسانیت در مردان مقرر کنید، آنوقت زنها را از وجود آن محروم دارید. ...»[xii][xii]
گزارشهای بسیاری را در برخی مطبوعات آن دوره درخصوص افتتاح مدارس میتوان یافت که اگر فهرستی از آنها تهیه شود، خالی از فایده نخواهد بود؛ چراکه برخی از آنها پیش از افتتاح بسته شدند و در منابع ذکری از نام آنها وجود ندارد.
غالبا جراید تلاش میکردند با ذکر نام کسانی که مدرسه ساختهاند، بهنوعی از آنان قدردانی نمایند تا خاطرنشان کرده باشند که مردم به این مساله اهمیت میدهند. بهویژه اگر این موسسان از زمره علما و روحانیان بودند، جراید بیشتر بر آن تاکید میکردند. علیمحمد کاشانی به نقل از حبلالمتین از حجتالاسلام آقامیرزا ضیاءالدین نام برده که «از کیسه فتوت و مروت خود مدرسه خریده به وضع جدیده بر سه حصه قرار میدهد: علم ادیان و ابدان و آموختن صنایع. ...»[xiii][xiii] در آن زمان عدهای به جای تقدیر از بانیان مدارس جدید، حتی به ساخت این مدارس برای پسران، خرده میگرفتند، اما وی بر آنها میتازد و میگوید: «ای هموطنان عزیز ای شاهزادگان عالم... بارها نوشتهام، باز هم مینویسم: مقصود از مدارس ملیّه که این وقت افتتاح شده و میشود، تعلیم السنه خارجه نیست، نیست، نیست. مقصود همان ترویج علوم و فنون ضروریه است. میخواهیم لباس طاهر بپوشیم، میخواهیم قند و چای طاهر بخوریم، میخواهیم روشنایی طاهر در حرم ائمه خود بسوزانیم، میخواهیم در معادن خود کار کنیم، ثروت و ذخیره ملت که مدفون میباشد بیرون آوریم، میخواهیم از عبودیت اجانب برهیم، نگذاریم ناموس ما هم مثل دیگران به دست اهل صلیب از دست برود، میخواهیم در ادای مراسم مذهبی آزاد باشیم، میخواهیم مثل اهل هند و قفقازیه و ترکستان و آفریقا و غیره نشویم. البته این مراتب را همه پسند میکنیم، اینها علم میخواهد، بدون علم نمیشود. به یگانگی خدا مقصود از مدارس جدید این است و جز این نیست... .»[xiv][xiv]
وی بعدازآنکه در شمارههایی از جریده خود درخصوص تعلیم و تربیت و لزوم تاسیس مدارس جدید سخن گفت و درلابهلای آن مطالبی نیز از تعلیم دختران ذکر کرد، کمکم جسارت پیدا نمود و در شماره 11 سال دوم انتشار، مقالهای درخصوص تربیت دختران چاپ کرد که آوردن قسمتهایی از آن در اینجا خالی از فایده نیست. وی مینویسد: «ثمره تربیت و تعلیم نسوان پرسی [ایرانی] و فوائد آن که ملت را حد شمار فزون است. ندانی انسان بیتربیت چون شجر بیثمر است و نادان جاهل حیوان بیعقل و بصر. جنس بشر عموما و نسوان خصوصا تا علم فرانگیرند و دانش نپذیرند، اطلاق انسان بدیشان نشود. طفل رضیع خردسال در بغل و در کنار مادر بیهنر بیکمال، همه خوی بهائم آموزد و چهره به حیوانیت یعنی نادانی برافروزد... از مادر نادان جز ضرر و زیان چه رسد و جز گرفتاری به عوالم موهومات چه نفعی عاید گردد... و اگر مادر دانا باشد، تواند وی را چنان تربیت کند که اثری از جهل در او نماند.»[xv][xv]
مدارس دخترانه
آشنایی با فرهنگ غرب و ورود مستشاران به ایران و فرستادن محصل به خارج از کشور، پیش از دوران ناصرالدینشاه آغاز شده بود و کموبیش برخی افراد و خانوادههایشان متاثر از فرهنگ غرب شده بودند، اما از زمان ناصرالدینشاه روشنفکری و تجددخواهی رونق بیشتری یافت. در این دوران برخی خانوادهها به مساله تحصیل دختران خود توجه جدیتری نمودند. آنها با اقدام به استخدام معلم سرخانه، سعی نمودند میزان آگاهی دختران را بهعنوان مادران آینده بالا ببرند.[xvi][xvi]
تحصیل دختران در ابتدا تغییر و تحول خاصی در سطح اجتماع به شمار نمیرفت؛ چراکه غالبا فقط دختران برخی خانوادههای بسیار مرفه و البته تجددخواه به چنین امکاناتی دست مییافتند. اما پس از دوره ناصری و با شروع زمزمههای مشروطهخواهی، فعالیتهایی از سوی همین بانوان تحصیلکرده ایرانی و یا با حمایت و رهبری آنان صورت گرفت. ازاین دوره، زنان خودشان به تاسیس مدارس دخترانه اقدام نمودند و درصدد برآمدند اقشار بیشتری از زنان جامعه را تحت تعلیم قرار دهند.
ظاهرا یکی از اولین مدارس دخترانه با مدیریت خانم طوبی رشدیه، تحت نام «پرورش» در تاریخ 1321.ق گشایش یافت اما این مدرسه در روز چهارم تاسیس خود درحالیکه هفده دانشآموز دختر داشت، توسط فراشان دولتی تعطیل گردید.[xvii][xvii]
در سال 1324.ق مدرسه دخترانهای بهنام «دوشیزگان» نزدیک دروازه قدیم محمدیه توسط بیبیخانم، همسر موسیخان میرپنج، تاسیس شد که ظاهرا این مدرسه نیز پس از جنجال بسیار تعطیل گردید.
در سال 1326.ق مدرسه «ناموس» توسط خانم طوبی آزموده در نزدیکی چهارراه حسنآباد شروع به کار کرد و با استقبال فراوان روبرو شد. در سال 1327.ق نیز مدرسههای «عفاف» و «تربیت» تاسیس شدند.[xviii][xviii]
البته احتمالا مدارس دیگری نیز در آن زمان در تهران و سایر شهرها تاسیس شدهاند اما بهخاطر عمر کوتاه آنها و نیز گمنامی موسسان کمتر نام و ذکری از آنها باقی مانده است. چنانکه گفته شد، منظور از ذکر نام مدارس و موسسان آنها، ارزشگذاری بر این اقدام نیست؛ بهویژهآنکه غالبا عمر این مدارس کوتاهتر از آن بود که بتوان عملکرد واقعی آنها را ارزشیابی کرد، اما آنچه بیتردید اهمیت دارد، تلاش بیوقفه برای ایجاد این مدارس است.
امروز تصور جامعهای بدون مدرسه دخترانه مشکل بهنظر میآید اما در آن هنگام تاسیس مدرسه نوعی مخالفت با عرف جامعه محسوب میشد و ازاینرو طبیعی بود که مخالفتهای بسیاری را به دنبال داشته باشد؛ بهویژهآنکه نهتنها اهداف این مدارس بهدرستی برای بسیاری از افراد جامعه مشخص نبود بلکه غالبا به دلایل مختلف در صداقت و درستکاری موسسان شک و تردید پیش میآمد و تصور میشد دخترانی که در این مدارس تحصیل میکنند، حتما مانند زنان فرنگی خواهند شد و به دین، مذهب، اعتقادات و عرف جامعه خود پشت پا خواهند زد. بههرحال زمانی نسبتا دراز نیاز بود تا مدارس دخترانه بتوانند منطبق با مقتضیات جای خود را در جامعه ایران پیدا کنند.
حضور زنان در جامعه
انقلاب مشروطیت، از دیگر عواملی بود که در آوردن زنان به صحنه اجتماع موثر واقع شد. در این دوره به دلیل مشکلات اجتماعی، فقر، کمشدن نان، گرانی و غیره، زنان که بهعنوان گردانندگان چرخ خانه تحمل کمبودها و احیانا گرسنگی فرزندان خود را نداشتند، با کوچکترین ندایی به خیابانها ریخته و حق ازکفرفته خود و خانوادهشان را از مسئولان حکومتی طلب میکردند.
منابع مطالب بیشتری را در مورد زنان این دوره در اختیار میگذارند. بنابر اظهار منابع این دوره، زنان در قضیه بستنشینی نقش قابلتوجهی داشتند و به هنگام آوردن روحانیان به مسجد با مردان همراهی میکردند. به گفته کسروی، بنا به دستور عینالدوله که بهخوبی تاثیر همکاری زنان را دریافته بود، «از بیرونآمدن زنان جلو گرفتند و هرکه از ایشان را میدیدند میگرفتند و در قزاقخانه نگاه میداشتند.»[xix][xix] حاج سیاح نیز از حبس زنان خبر داده است.[xx][xx]
جسارت زنان به حدی رسیده بود که یکی از آنان که ظاهرا عمه میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل بود، در زمان تحصن مشروطهخواهان در حرم حضرت عبدالعظیم، وقتیکه مظفرالدینشاه به دعوت امیر بهادر به خانه وی میرفت، به بهانه دادن عریضه به شاه، صفوف جمعیتی را که در اطراف شاه تجمع کرده بودند و فریاد میزدند «ما علما را میخواهیم، ما میخواهیم آنها به تهران برگردند»، شکافت و کاغذی را که نامهای تهدیدآمیز بود و گویا از طرف کمیته انقلاب نوشته شده بود، به پیشخدمت شاه داد.[xxi][xxi]
زنان از دولت مشروطه حتی در قالب مشارکت مالی حمایت کردند. ملکزاده مینویسد یک روز در پای منبر سیدجمالالدین واعظ، هنگامیکه وی درباره قرض از بیگانگان و عواقب این کار سخن میراند، پیرزنی از میان جمعیت برخاست و گفت: «دولت ایران چرا میخواهد از دولتهای خارجی پول قرض کند، مگر ما مردهایم، من یک زن رختشوی هستم و به سهم خودم یک تومان میدهم.»[xxii][xxii]
روزنامه مجلس به تاریخ دهم شوال 1324 شماره 2، مینویسد: «بیوهزنان کشور ما گوشواره و دستبند خود را برای ادای قرض دولت و تاسیس بانک داخله حاضر کرده و هریک میخواهند که در این باب بر دیگری سبقت گیرند.»
در جریان بهتوپبستن مجلس نیز زنان از خود جسارت بسیار نشان دادند. دولتآبادی دراینباره مینویسد: «خبری آوردند که نعش جوانان مجاهد را مردان جرات ندارند بردارند، زنها همت کرده آنها را برمیدارند.»[xxiii][xxiii]
در جریان اولتیماتوم نیز زنان بیکار ننشستند. به گزارش ملکزاده، در تظاهراتی که توسط انجمن مخدرات وطن در جلوی مجلس برپا شد، هزاران زن چادری درحالیکه کفن سفید بر گردن انداخته بودند، حضور پیدا کردند. آنها به ترتیب بر منبر میرفتند و با سخنرانیهای پرشورشان از مشروطیت دفاع میکردند. آنها بر استقلال کشور و عدالت اجتماعی تاکید مینمودند. مورگان شوستر هم گزارشی از زنان کفنپوش داده است. البته این مجاهدتها تنها در تهران نبود بلکه در برخی شهرها نیز گزارشاتی از رشادتهای زنان آورده شده است.[xxiv][xxiv]
البته مشارکت زنان در انقلاب مشروطیت بسیار گستردهتر از آن است که در این مختصر بگنجد و بالحاظآنکه خارج از محور اصلی موضوع مقاله است، در اینجا به همین اندازه بسنده میشود.[xxv][xxv]
فعالیت زنان در انتشار جراید
پیش از انقلاب مشروطیت به آرامی زمزمههایی درخصوص لزوم تعلیم و تربیت نسوان در برخی جراید آن دوره مطرح شده بود و عدهای نیز با گرایشهای فکری متفاوت درصدد تاسیس مدارس دخترانه برآمده بودند. اما با شروع انقلاب مشروطیت کمکم عدهای از زنان علنا به خیابانها ریخته و علیه مستبدین قیام کردند. دراینزمان زمینه برای بحث در باب حقوق زنان مهیا شده بود.
در سال 1328.ق برای اولینبار در ایران شاهد تاسیس نشریهای خاص بانوان توسط یک خانم ایرانی هستیم. این نشریه با نام «دانش»، صرفا جنبه آموزشی داشت و نویسنده و صاحبامتیاز آن، خانم دکتر کحال، نخستین زن چشمپزشک ایران بود.[xxvi][xxvi] این نشریه هدف خود را «اخلاقی، علم خانهداری، بچهداری و شوهرداری و مفید حال دختران» بیان کرده است. خانم کحال سعی داشت زنان را به فراگرفتن سواد تشویق نماید. وی در شماره اول نشریه مینویسد: «خانمهایی که سواد خواندن ندارند، بر آقایان محترم فرض است که این را برای آنان هر هفته بخوانند تا آنها نیز از این فیض محروم نمانند. بلکه همین معنی سبب شود که تحصیل سواد نیز بفرمایند.»[xxvii][xxvii]
دومین جریده زنانه که در کشور پا به عرصه وجود نهاد، شکوفه نام داشت که توسط خانم مزینالسلطنه در سال 1331.ق در تهران چاپ شد و هدف آن نیز آموزش بچهداری و خانهداری و تربیت نسوان بود. این جریده که ظاهرا با استقبال خوبی روبرو شد، تا پایان حیات مدیر آن در سال 1337.ق به کار خود ادامه داد. خانم مزینالسلطنه در دوران زندگی خود دو مدرسه تاسیس کرد و نیز انجمنی بنیاد نهاد که اهداف آن را چنین ذکر کرده است: 1ــ ترویج مصرف اشیای ساخت ایران 2ــ ترقی صنایع هنری دختران و شاگردان مدارس 3ــ کسب تربیت، علم و هنر.[xxviii][xxviii]
سومین نشریهای که توسط بانوان منتشر شد، «زبان زنان» نام داشت که توسط خانم صدیقه دولتآبادی در سال 1337.ق در اصفهان تاسیس گردید. این روزنامه برخلاف دیگر نشریات مربوط به زنان، هدف خود را تنها آموزش زنان و تعلیم خانهداری و بچهداری قرار نداده بود بلکه از ابتدا به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخت و با نگارش مقالاتی با عناوین تند و مهیج مانند «زندهباد قلم»، «زنان و علوم»، «زن بیچاره نیست»، «حق با آزادی است» و «سرنگون باد استبداد»، ازهمانابتدا با مشکلات سیاسی و در نتیجه سانسور و تعطیل مکرر جریده مواجه شد.
جریده دیگر، «نامه بانوان» بود که در سال 1338.ق توسط خانم شهناز آزاد، دختر میرزاحسن رشدیه در تهران منتشر شد. در عنوان روزنامه، بالای اسم آن، عبارت «زنان، نخستین آموزگار مردانند» بهعنوان شعار جریده و زیر آن، این جمله به عنوان هدف روزنامه چاپ شده بود: «این روزنامه برای بیداری و درستکاری زنان بیچاره و ستمکش ایران است.» این روزنامه نیز مانند نشریه زبان زنان به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه بسیار داشت. در همین سال نشریه دیگری بهنام «جهان زنان» در مشهد منتشر گردید و از شماره چهارم به تهران منتقل شد.
آخرین نشریه از این دست، ماهنامه «عالم نسوان» بود که بهعنوان ارگان فارغالتحصیلان مدرسه اناثیه امریکایی و با مدیریت خانم نوابه صفوی در 1339.ق در تهران زیر چاپ رفت و تا سیزده سال بهطورمتمادی منتشر شد. این جریده کمتر به مسائل سیاسی روز میپرداخت و بیشتر توجه خود را به فعالیتهای زیر معطوف کرده بود: پزشکی، پرستاری و تربیت اطفال، آشپزی و نظافت، ارائه نمونههای مد لباس و اخباری از ترقی و خدمات زنان در کل جهان و بهویژه ایران و نیز مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور زنان ایرانی.[xxix][xxix]
نتیجه
ورود زنان به عرصههای اجتماعی نه پدیدهای آنی و ناگهانی بلکه نتیجه تلاشی مستمر و درازمدت بود که ابتدا از سوی مردان آغاز شد و سپس برخی زنان آن را دنبال کردند. این تلاشها از سوی افراد مختلف با اندیشهها و گرایشهای متفاوت، در راه رسیدن به هدفی واحد صورت پذیرفت. بیشک در آغاز راه هیچکس نمیتوانست به خوبی و روشنی مسیر را مشخص کند و یا الگوهای مناسب برای زن ایرانی و چگونگی ورود او به جامعه را در اختیار گذارد. این کار نهتنها به زمان نیاز داشت، مستلزم ورود زنان، آزمونوخطا و درنهایت یافتن راه منطقی و مناسب با شرایط و مقتضیات جامعه بود.
این حرکت ابتدا با آگاهکردن مردان و زنان به لزوم تربیت زنان آغاز شد، سپس مساله حقوق زنان مطرح گردید و درنهایت گروههایی از زنان شکل گرفتند که نهتنها کموبیش به حقوق خود واقف بودند بلکه برای اعاده حقوق سایر زنان و بهویژه زنان محروم طبقات پایین تلاش میکردند.
پینوشتها
[i][i]ــ برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به جراید آن دوره مراجعه شود که غالبا صحنه مشاجرات قلمی میان موافقان و مخالفان مدارس جدید بود. همچنین مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، کتاب سوم، تهران، علمی، 1363
[ii][ii]ــ رک: نشریات خارج از کشور مانند حبلالمتین، ثریا و... .
[iii][iii]ــ عضدالدوله، تاریخ عضدی، تهران، علمی، 1376
[iv][iv]ــ حسن آزاد، پشت پردههای حرمسرا، ارومیه، انزلی، 1364
[v][v]ــ دوستعلیخان معیرالممالک، رجال عصر ناصری، تهران، نشر تاریخ، 1384
[vi][vi]ــ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران، طوس، 1347
[vii][vii]ــ لیدی شیل، خاطرات لیدی شیل، همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1368؛ دیو لافوآ، سفرنامه مادام دیولافوآ، ترجمه: فرهوشی، نشر خیام، چ2، 1361؛ مادام کارلاسرنا، مردم و دیدنیهای ایران، ترجمه: غلامرضا سمیعی، نشر نو، 1363؛ کلارا رایس، زنان ایران و راه و رسم زندگی آنان، ترجمه: اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی، 1366
[viii][viii]ــ تاجالسلطنه، خاطرات تاجالسلطنه، به کوشش منصور اتحادیه، تهران، نشر تاریخ، [بیتا].
[ix][ix]ــ ثریا، شماره 44، سال اول، ص5
[x][x]ــ همان، شماره 2، سال دوم، ص17
[xi][xi]ــ همان، شماره 22، سال اول، صص 7 و 8
[xii][xii]ــ همان، شماره 26، سال اول، صص12 و 13
[xiii][xiii]ــ همان، شماره 44، سال اول، ص5 به نقل از روزنامه حبلالمتین.
[xiv][xiv]ــ همان، صص 8 و 9 و 10
[xv][xv]ــ همان، شماره 11، سال دوم، ص18
[xvi][xvi]ــ گرفتن معلم سرخانه برای تعلیم دختران پدیدهای جدید نبود و از گذشته نیز در جامعه ایران رواج داشت اما تفاوت آن در این دوره با دورههای قبل آن بود که تاحدی مواد درسی تغییر کرد. مثلا آموزش زبان خارجه، تعلیم موسیقی بهویژه پیانو و غیره بر مواد درسی افزوده شد.
[xvii][xvii]ــ شمسالدین رشدیه، سوانح عمر، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص148
[xviii][xviii]ــ همان.
[xix][xix]ــ عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، احیاء، 1360، ص57، به نقل از کسروی، ص99
[xx][xx]ــ همان به نقل از حاج سیاح.
[xxi][xxi]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، صص 285ــ283
[xxii][xxii]ــ همان، صص404 و 405
[xxiii][xxiii]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 2، تهران، انتشارات فردوسی، 1362
[xxiv][xxiv]ــ رک: عبدالحسین ناهید، همان.
[xxv][xxv]ــ برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص رک: عبدالحسین ناهید، همان.
[xxvi][xxvi]ــ گوئل کهن، تاریخ سانسور در مطبوعات، ج2، تهران، آگاه، 1362، ص696
[xxvii][xxvii]ــ عالم نسوان، شماره 1
[xxviii][xxviii]ــ پری شیخالاسلامی، زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایران، تهران، بینا، 1351، صص 87ــ84
[xxix][xxix]ــ برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نشریات زنان رک: زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایرانی.