اتحاد جهان اسلام
آرشیو
چکیده
تلاش برای اتحاد دنیای اسلام سابقه ای طولانی دارد. فعالیتهای سیدجمال الدین اسدآبادی در این راستا، برگی درخشان در تاریخ تحولات اتحاد جهان اسلام محسوب می شود. این مقاله، پیوست حکومتها به او و نیز گسست آنها را از وی، در مسیر غایت مذکور مرور کرده است.متن
سیدجمالالدین اسدآبادی پرچمدار اتحاد دنیای اسلام بود و رفتن ایشان به عثمانی به دعوت سلطان عبدالحمید، به منظور سازماندهی نهضت مذکور بود. سیدجمال به اقتضای مسیر خاص زندگی، دایره نفوذ و ارتباط با روشنفکران ملل اسلامی و... رهبر نافذ و پرشور این حرکت شد و به دلیل موقعیت خاص خود، میتوانست پرچمدار وحدت میان اهل سنت و شیعیان باشد. ایشان صراحتا اعلام میکرد که مسیحیان درصدد استیلا بر مسلمانان هستند، لذا باید بیگانگان (اروپاییان) را از ممالک اسلامی بیرون راند و امتیازات استثماری آنان را لغو کرد. جاذبیت شخصیت سید و موقعیت استثنایی وی در جهان اسلام، قدرتهای مختلف را بر آن میداشت که از وجود وی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند؛ چنانکه دولت انگلیس با وی درباره اتحاد جهان اسلام و امپراتوری بریتانیا، بر ضد روسیه تزاری به مذاکره مینشست و روسها نیز درصدد بودند از نفوذ ایشان در هند و افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی بر ضد انگلیس بهرهبرداری کنند، ناصرالدینشاه هم با هدف توسعه دامنه نفوذ خود، مجدداً سید جمال را به ایران دعوت کرد، اما نتوانست حضورش را در ایران تحمل کند. سلطان عبدالحمید (سلطان عثمانی) نیز درصدد برآمد از وجود سید بهرهبرداری کند و سیدجمال نیز پذیرفت که در راه جلب موافقت و حمایت شیعیان برای اتحاد با دنیای تسنن تمامی مساعی خود را بهکار گیرد، اما در نهایت سلاطین عثمانی و شاه ایران بودند که وجود سیدجمال را نتوانستند تحمل کنند. سید درنهایت بهدستور سلطان عبدالحمید به شهادت رسید. در این گفتار کوتاه، سعی شده است تلاش و کوشش سیدجمالالدین اسدآبادی جهت پیشبرد و تحقق اندیشه اتحاد دنیای اسلام بررسی شود.
درحالیکه بیش از چند ماه از اقامت سیدجمالالدین در لندن نمیگذشت، رستم پاشا، سفیر عثمانی در انگلیس، واسطه دعوت سلطان از او به استانبول شد تا با استفاده از امکاناتی که در اختیارش گذاشته میشد، دعوت اتحاد اسلام را سروسامان و سازمان دهد. آشکار است که هدف سلطان عثمانی بهرهجویی از این جنبش به نفع خود بود. او میخواست «دستگاه محتضر خویش را با این تزریق تازه معنوی قوت بخشد و از فروپاشیدگی نجات دهد و آن را در قبال رقابت روزافزون استعمارطلبان اروپای غربی محفوظ دارد» و درعینحال نفوذ خویش را به سراسر کشورهای اسلامی و از آن جمله ایران گسترش دهد. گزارشی رمزی از ملکم در دست است که نشان میدهد خیال خلافت و داعیه اتحاد اسلام در عثمانی دستکم بیش از یک دهه پیش از دعوت سیدجمال به استانبول سابقه داشته است. ملکم در بیستویکم رجب 1297.ق، هنگامیکه سفیر ایران در لندن بود، به تهران چنین گزارش داد: «بعضی از متعصبین و متملقین اسلامبول ذهنی سلطان کردهاند که چون دول فرنگستان مصمم هستند عثمانی را از قلمرو اروپاییاش به کلی بیرون بکنند، به جهت تلافی چنان شکست عظیم چاره منحصر است که دولت عثمانی رجوع به حقوق و قدرت خلافت بکند و به زور آن اسبابی که باقی مانده، حقوق و تسلط مسند خلافت را از مصر تا هند و بهخصوص در ایران و آسیای وسطی جاری بکنند. دراینباب بعضی کتابچهها نوشته و یک روزنامه مخصوص هم برپا نموده و الآن در اسلامبول گرم این خیال هستند.»
بههرروی، سیدجمالالدین، با توجه به تجارب و سرخوردگیهای خود و آینده مبهمی که با وجود حکومت استبدادی خفقانآور عبدالحمید ثانی در استانبول در انتظارش بود، در قبول دعوت تردید داشت و به نوشته براون ــ که به ادعای خودش در خانه ملکم با او آشنا شده بود ــ سرانجام به تشویق ملکم این دعوت را پذیرفت.[i][1] سید به احتمال قریب به یقین در اواخر 1309.ق، یا در اوایل 1310.ق/1892.م به استانبول رسید و سلطان به استقبال او آمد و در خانهای مجلل در محله نشان تاش، نزدیک کاخ سلطان، سکونت اختیار کرد.[ii][2]
اتحاد دنیای اسلام
بعد از آمدن سیدجمال به استانبول، در مورد ضرورت اتحاد اسلام و چگونگی تحقق آن، بین عبدالحمید و وی مذاکراتی انجام شد و سید تایید و تاکید کرد که «این مساله از برای دولت اسلامیه کمال اهمیت را دارد و امروز مسلمانان کره زمین بیش از ششصدمیلیون نفر میباشند. اگر عقد اتحاد و اخوت مابین اینها منعقد شود، هیچ دولت و ملتی بر ایشان غالب و فایق نیاید. من، اگر قوه سلطنتی و مصارفی که از برای این مساله لازم میباشد شخص خلیفه برعهده گیرد، میتوانم این مساله بزرگ را به دستیاری جمعی دانایان ملتپرست انجام دهم.» و به قول میرزارضای کرمانی «سید تعهد کرد که عنقریب تمام دول اسلامیه را متحد کند و همه را به طرف خلافت جلب نماید و سلطان را امیرالمومنین کل مسلمین قرار بدهد.»[iii][3] سلطان عثمانی ضمن قبول تامین امکانات مالی و مادی مساله، تعهد کرد کلیه مذاکرات و مکاتبات رسمی با سلاطین و امرای کشورهای اسلامی را جهت ایجاد زمینه پیشرفت کار خود و دستگاه دولت عثمانی انجام دهد. سید هم متعهد شد کار مکاتبه «با علما و زعمای اسلام، اعم از شیعه و سنی و غیرهم» زیر نظر او انجام گیرد. قرارهایی نیز گذاشته شد مبنی بر تشکیل کنگرهای که وظیفه آن عبارت باشد از تامین مصالح و وسایل ترقی ملل اسلامی؛ چنانکه «هرگاه یکی از دول اروپایی بیاعتدالی را نسبت به یک مملکت اسلامی روا داشت، فوراً آن کنگره عالی اسلامی اعلان جهاد مقدس را به تمام مسلمین دنیا بر علیه آن دولت صادر نموده، گذشته از تحریم امتعه و کالای تجارتی آن دولت، همه مسلمین برای اطاعت از مبارزه قیام [کنند] و شمشیر از نیام کشند.»[iv][4]
سیدجمال دست به کار شد و انجمن اتحاد اسلام را در اندک مدتی با شرکت عدهای از روشنفکران ایرانی مقیم استانبول و رجال شیعه ترک برپا کرد. دوازده نفر در تاسیس این انجمن شرکت داشتند که نام آنها به قرار زیر بود:
ابوالحسنمیرزا شیخالرئیس قاجار، احمد فیضی افندی، سیدبرهانالدین بلخی، میرزاآقاخان کرمانی، حاجمیرزاحسنخان خبیرالملک، شیخاحمد روحی، شیخمحمود افضلالملک روحی، عبدالکریمبیک و حمیدبیک پسران تحصیلکرده حاجیمحمدحسین جواهری اصفهانی، احمدمیرزا که تازه از ایران به استانبول آمده بود، نوابحسین هندی و رضاپاشا، وزیر و رئیس کمیسیون مهاجرین عثمانی.[v][5]
سید در اولین جلسه انجمن خطابهای بدین مضمون ایراد کرد: «امروز مذهب اسلام که به منزله کشتیای که ناخدای او محمدبنعبدالله علیهالسلام است و تمام مسلمانان کشتینشینان این کشتی مقدساند و یومنا هذا این کشتی دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل کفر و زندقه از هر طرف در این کشتی رخنه کردهاند، آیا تکلیف کشتینشینهای چنین کشتیای که مشرف بر غرق است و سکنه او آماده هلاکتاند، چیست؟ آیا اول باید در حفظ و حراست و نجات این کشتی از طوفان و غرق بکوشند و یا در مقام نفاق و اغراض شخصی و اختلافات جزیی، درصدد خرابی کشتی و هلاک یکدیگر برآیند.»[vi][6]
اعضای انجمن به رهنمود سیدجمال نامههایی به زبانهای عربی، فارسی، ترکی و هندی برای دوستان و آشنایان معتمد خود، اعم از روحانی و غیرروحانی شیعه در ایران، عتبات، هندوستان، عربستان، آسیای میانه و... نوشتند. این نامهها درباره آرمان اتحاد اسلام و رأفت و عطوفت خلیفه اسلام نسبت به همه مسلمانان، اعم از سنی و شیعه و... بود. در این میان، نزدیک چهارصدنامه به اطراف و اکناف جهان اسلام ارسال گردید و دستکم دویست پاسخ از علمای شیعی به زبانهای فارسی و عربی، همراه هدایایی به استانبول رسید. سیدجمال همه نامهها را به انضمام ترجمه ترکی آنها به سلطان تقدیم کرد و سلطان از شدت هیجان سید را در آغوش کشید و روی او را بوسید. شیخاحمد روحی در نامهای که در بیستودوم رمضان، از تبعیدگاه طرابوزان نوشته، به فعالیتهای انجمن اتحاد اسلام و مکاتبات مذکور اشاره کرده است: «چندی قبل، یعنی دو سال قبل، خونکار روم از جناب سیدجمالالدین افغانی که خیلی مقرب و دوستش بود، خواهش نمود که هرگاه بتوانید ملل اسلامیه را به یک اتحاد سیاسی دعوت نمایید که اگر سایر ملل عیسویه بر ضد ما برخیزند، هرچه مسلمان روی زمین است با هم متحد باشند در اینکه یکدیگر را معاونت نمایید. و ما با جمعی مردمان دانا و آگاه نوشتجات بسیار، اول به علمای بغداد نوشتیم، و آنان هم در نهایت امتنان قبول نمودند و عرایض دراینباب به سلطان عثمانی نوشته از طرف سلطان هم بدیشان نشانها و هدیهها و اکرامها شد. این کار مایه اعتبار و اشتهار ما در دولت عثمانی شد و قرار بود به ما احسانها و اکرامها نمایند.»[vii][7]
عدهای معتقدند شعبهای از انجمن اتحاد اسلام استانبول در تهران تشکیل شده بود. یحیی دولتآبادی در کتاب خود آن را حوزه بیداران نامیده است. البته این شعبه بر اثر یورش نیروهای امنیتی و دستگیری عدهای از اعضای آن، در زمان تشکیل انجمن اتحاد اسلام متلاشی شده بود. در نتیجه برهمخوردن چنین سازمانی، زمانیکه به انتشار یکی از اعلامیههای انجمن اتحاد اسلام در تهران احساس نیاز میشد، دو نفر از اعضا یا هواداران آن از استانبول به تهران اعزام میگردیدند. دولتآبادی شرح حادثه مذکور را چنین شنیده است: «میشنوم سیدجمالالدین شبی در استانبول، در حوزه خود میگوید: اوراقی است [که] به دیوارهای شهر تهران باید چسبیده شود، قرعه باید کشید. به نام هرکس درآمد، او باید مسافرت کرده، خدمت را به انجام برساند. در بین جمع جوانی است که هنوز سالش به بیست نرسیده و سر پرشوری دارد. قرعه بهنام او درمیآید. حاضرین اعتراض مینمایند که سن این جوان اقتضای انجام چنین خدمت بزرگ و تحمل مخاطرات آن را ندارد، چه بهتر که تجدید قرعه شود. سید در جواب میگوید: قرعه دوم بازی است، مگر آنکه دیگری را با وی همسفر و معاون نماییم. ناچار معاون وی را با قرعه انتخاب میکنند و هر دو به تهران میآیند. مسافرین در تهران در دفعه اول موفق میشوند، در مرتبه ثانی در محلی که میخواهند انجام خدمت دهند، زنی را به صورت گدایی در کنار دیوار نشسته دیده، اعتنا به او ننموده، میخواهند ورقه را بچسبانند، زن از جای برخاسته، چادر را برکنار افکنده، مردی در کسوت فراشان حکومتی ظاهر میشود و آن جوان را دستگیر مینماید. اگر این حکایت صدق باشد، باید بعد از برهمخوردن حوزه تهران و نبودن وسیله در مرکز برای نشر افکار واقع شده باشد.»[viii][8]
اما در هر صورت، اتحاد اسلام و خود سید هوادارانی در ایران داشتند و اینان بهرغم خفقان و بگیر و ببندها با پیروزی قیام تحریم تنباکو شور و جرات یافته بودند و در فضای مساعد پدیدآمده برای چهرهبندی شعور ملی ــ اجتماعی و مبارزه سیاسی در پرتو آن قیام مردمی، فعالیتهای مخفیانهای انجام میدادند. سید در زمان حضور در ایران هواداران خود را «تحریص و ترغیب مینمود به بیداری مردم؛ لکن پس از تبعید و نفی از تهران دوستانش را وصیت میفرمود به کتمان و استتار مقصد.»[ix][9] کمکهای غیرمستقیمی که برای مسافرت میرزارضا کرمانی به استانبول و بازگشت او به ایران و ترور ناصرالدینشاه انجام شد، حکایت از وجود چنین عناصری دارد.[x][10] مدتی بعد از شروع فعالیت انجمن اتحاد اسلام، عبدالحمید بر آن شد که کارهای اجرایی آن انجمن را به باب عالی و دستگاه شیخالاسلامی واگذار کند. بدینترتیب از سید و انجمن مذکور خلع ید شد و کار اتحاد اسلامی عملا مسکوت ماند. در همین زمان سید به خانه جدیدی منتقل شد و تحتنظر قرار گرفت. در همان ایام، یعنی در اوایل ربیعالاول یا صفر 1311.ق، سید از مقام گردانندگی امور انجمن اتحاد اسلامی کنار گذاشته شد، بنابراین میتوان گفت که انجمن مذکور در حدود یک سال بعد از تشکیل، با کنار گذاشته شدن سید عملا به حالت تعلیق و تعطیل درآمد. بدینترتیب سیدجمال بیکار شد و در همین ایام به میرزاآقاخان قول داد که شرح زندگی پرماجرای خودش را بنویسد. اما از چنین اثری متاسفانه نشانی بهدست نیامده است.[xi][11] میرزارضای کرمانی در روزهای بیکاری و بیتکلیفی سید مدتی در استانبول در حضور وی بود. او از کارشکنیهایی که در مورد اتحاد اسلامی و سید انجام شد، چنین یاد میکند: «خلاصه بعد از اینکه تدبیرات گل کرد و بنای نتیجه بخشیدن را گذاشت، چند نفر از نزدیکان سلطان و مذبذبین منافق که دور و بر سلطان بودند، مثل ابوالمهدی و غیره در میان افتاده، خواستند خدمات سید را به اسم خودشان جلوه بدهند. سلطان را در حق سید بدگمان کردند. بهواسطه ملاقاتی که سید از خدیو مصر کرده بود، ذهنی سلطان کردند که سید از تو مأیوس شده است، میخواهد خدیو را خلیفه بکند. سلطان هم مالیخولیا و جنون دارد. متصل خیال میکند که اکنون زنهایش میآیند و میکشندش. لهذا به سوءظن افتاده، پلیسهای مخفیه به سید گماشت. اسب و کالسکه هم که به اختیار سید بود، از او منع کرد. سید هم رنجش حاصل کرده، گفت و اصرار کرد که میخواهم بروم لندن. این بود که دوباره اصلاح کردند و پلیسها را از دور او برداشتند و اسب و کالسکهاش را دادند. بعد از اصلاح، سید میگفت: حیف که این مرد، یعنی سلطان، دیوانه است و مالیخولیا دارد؛ و الا تمام ملل اسلامیه را برای او مسلم میکردم.»[xii][12]
از سوی دیگر هم گزارشهایی درباره نامههای ارسالی از استانبول به عتبات و ایران، به دربار ناصرالدینشاه رسید و چنین وانمود گردید که سیدجمال با بعضی از ایرانیان خارج از کشور، زیر پوشش اتحاد اسلام، درصدد برآمده است مملکت ایران را به سلطان عثمانی تسلیم کند. ازاینرو سفیر ایران در استانبول بر دربار عثمانی فشار آورد تا فعالان انجمن اتحاد اسلامی را تسلیم کند. به دنبال یک رشته مذاکرات و فعالیتهای دیپلماتیک، سرانجام میرزاآقاخان با یارانش دستگیر گردید و به ایران تسلیم شد، اما سید به جهت موقعیت خاصی که داشت، در استانبول ماند و مخصوصا بعد از قتل ناصرالدینشاه بیش از پیش تحتنظر قرار گرفت.[xiii][13]
پینوشتها
[i][1]ــ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم، ج 3، تبریز، ستوده، 1375، صص704ــ703
[ii][2]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، 1377، ص115
[iii][3]ــ همان.
[iv][4]ــ میرزالطفالله خان اسدآبادی و دیگران، شرح حال و آثار سیدجمالالدین اسدآبادی، برلین، 1304، ص58
[v][5]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 1، تهران، فردوسی، 1371، ص99
[vi][6]ــ رحیم رئیسنیا، همان، صص709ــ708
[vii][7]ــ فریدون آدمیت، اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی، تهران، طهوری، 1364، ص302
[viii][8]ــ یحیی دولتآبادی، همان، ص288
[ix][9]ــ ناظمالاسلام کرمانی، همان، ص83
[x][10]ــ رحیم رئیسنیا، همان، ص712
[xi][11]ــ همان، ص713
[xii][12]ــ روزنامه صوراسرافیل، شماره 10، ص5